جمع بندی تردید در وقایع و اختلافات پس از رحلت پیامبر

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تردید در وقایع و اختلافات پس از رحلت پیامبر
علمای شیعه ی ما دائم بر این عقیده هستند که پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وسلم) خلافت الهی حضرت علی(علیه السلام) توسط کودتای سقیفه بنی ساعده غصب شده است، و در واقع ابوبکر غاصب خلافت الهی علی بوده است، و کسانیکه حق علی را غصب کرده اند پس از رحلت نبی اکرم (صلی الله علیه وسلم) خفقان شدیدی ایجاد نمودند و هیچکس جرات مخالفت با ایشان را نداشته است و محیط به شکلی بوده است که حتی حرمت دختر پیامبر (صلی الله علیه وسلم) را نگه نداشته اند و به خانه او هجوم برده اند و باعث سقط جنین او شده اند و حضرت علی را نیز به زور و با طنابی به گردنش برای بیعت گرفتن به بیرون کشیده اند و غاصبان خلافت در مدینه و محیط آن زمان خفقان شدیدی ایجاد کردند. حتی چنانچه به علمای شیعه بگویید: چرا کسی به حق الهی حضرت علی و غدیر خم اشاره ای نداشته؟ خواهید دید که همین پاسخها را خواهند داد و می گویند: ای آقا، در آن زمان درب خانه آتش می زدند و سیلی به گوش دختر پیامبر (صلی الله علیه وسلم) می زدند و طناب به گردن علی انداختند، شما نمی دانید که ابوبکر و عمر و طرفداران ایشان در آن زمان چه خفقانی ایجاد کرده بودند. پس از این توضیحات من سوال خود را طرح می کنم: می شود بفرمایید این چه خفقانی بوده که حتی زنان می توانسته اند علیه خلیفه در مسجد خطبه بخوانند؟ منظورم خطبة فاطمه زهرا است که به عقیدة شیعه پس از غصب خلافت حضرت علی در مسجد علیه ابوبکر ایراد شده. این چه خفقانی بوده که زنان برای بیعت گرفتن به درب منزل انصار می رفته اند؟ چون شیعه بر این عقیده است که فاطمه زهرا به همراه حضرت علی به درب منازل انصار می رفته تا برای خلافت علی بیعت بگیرد. اين چه خفقاني بوده كه پسر بچه اي 10 ساله (امام حسن) به ابوبكر مي گفته: از منبر پايين بيا؟ اين چه خفقاني بوده كه يك عرب به خليفه (عمر بن خطاب) مي گفته چنانچه بخواهي كج شوي با اين شمشير راستت مي كنيم؟ اين چه خفقاني بوده كه يك عرب خطاب به خليفه (عمر بن خطاب) اعتراض مي كرده كه چرا سهم پارچه و لباس تو بلندتر از ماست؟ فراموش نکنید در مورد خطبه فاطمه زهرا نمی توان گفت: حضرت فاطمه دختر نبی اکرم(صلی الله علیه وسلم) بوده و می توانسته این کارها را بکند، چون از آن طرف می گویند به همین دختر ظلم و ستم فراوانی شده و به گوش او سیلی زده اند و درب منزل را آتش زده اند و باعث سقط جنین او شدند. پس او نیز در خفقان به سر می برده و در واقع از همه بیشتر در این خفقان بوده و از همه بیشتر به او ظلم شده است. پس این تضادها را چگونه توجیه می کنید؟ اگر ابوبکر و عمر خفقانی ایجاد کرده بودند پس خطبه فاطمه زهرا و رفتن نزد انصار برای اخذ بیعت دیگر چیست؟
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد مقداد
علمای شیعه ی ما دائم بر این عقیده هستند که پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وسلم) خلافت الهی حضرت علی(علیه السلام) توسط کودتای سقیفه بنی ساعده غصب شده است، و در واقع ابوبکر غاصب خلافت الهی علی بوده است، و کسانیکه حق علی را غصب کرده اند پس از رحلت نبی اکرم (صلی الله علیه وسلم) خفقان شدیدی ایجاد نمودند و هیچکس جرات مخالفت با ایشان را نداشته است و محیط به شکلی بوده است که حتی حرمت دختر پیامبر (صلی الله علیه وسلم) را نگه نداشته اند و به خانه او هجوم برده اند و باعث سقط جنین او شده اند و حضرت علی را نیز به زور و با طنابی به گردنش برای بیعت گرفتن به بیرون کشیده اند و غاصبان خلافت در مدینه و محیط آن زمان خفقان شدیدی ایجاد کردند. حتی چنانچه به علمای شیعه بگویید: چرا کسی به حق الهی حضرت علی و غدیر خم اشاره ای نداشته؟ خواهید دید که همین پاسخها را خواهند داد و می گویند: ای آقا، در آن زمان درب خانه آتش می زدند و سیلی به گوش دختر پیامبر (صلی الله علیه وسلم) می زدند و طناب به گردن علی انداختند، شما نمی دانید که ابوبکر و عمر و طرفداران ایشان در آن زمان چه خفقانی ایجاد کرده بودند. پس از این توضیحات من سوال خود را طرح می کنم: می شود بفرمایید این چه خفقانی بوده که حتی زنان می توانسته اند علیه خلیفه در مسجد خطبه بخوانند؟ منظورم خطبة فاطمه زهرا است که به عقیدة شیعه پس از غصب خلافت حضرت علی در مسجد علیه ابوبکر ایراد شده. این چه خفقانی بوده که زنان برای بیعت گرفتن به درب منزل انصار می رفته اند؟ چون شیعه بر این عقیده است که فاطمه زهرا به همراه حضرت علی به درب منازل انصار می رفته تا برای خلافت علی بیعت بگیرد. اين چه خفقاني بوده كه پسر بچه اي 10 ساله (امام حسن) به ابوبكر مي گفته: از منبر پايين بيا؟ اين چه خفقاني بوده كه يك عرب به خليفه (عمر بن خطاب) مي گفته چنانچه بخواهي كج شوي با اين شمشير راستت مي كنيم؟ اين چه خفقاني بوده كه يك عرب خطاب به خليفه (عمر بن خطاب) اعتراض مي كرده كه چرا سهم پارچه و لباس تو بلندتر از ماست؟ فراموش نکنید در مورد خطبه فاطمه زهرا نمی توان گفت: حضرت فاطمه دختر نبی اکرم(صلی الله علیه وسلم) بوده و می توانسته این کارها را بکند، چون از آن طرف می گویند به همین دختر ظلم و ستم فراوانی شده و به گوش او سیلی زده اند و درب منزل را آتش زده اند و باعث سقط جنین او شدند. پس او نیز در خفقان به سر می برده و در واقع از همه بیشتر در این خفقان بوده و از همه بیشتر به او ظلم شده است. پس این تضادها را چگونه توجیه می کنید؟ اگر ابوبکر و عمر خفقانی ایجاد کرده بودند پس خطبه فاطمه زهرا و رفتن نزد انصار برای اخذ بیعت دیگر چیست؟
با عرض سلام و ادب. چند نکته را بصورت خلاصه خدمت شما بیان می کنیم: 1. این مطالبی که شما ذکر کردید در مورد غصب خلافت و جسارت به حضرت زهرا(سلام الله علیها) و بردن امام علی(علیه السلام) به مسجد با دستان بسته و ریسمان به گردن و ...،مطالبی نیست که فقط علمای شیعه نقل کرده باشند.بلکه در منابع اهل سنت به اندازه کافی در این موارد مطلب نقل شده است.بنابراین اگر هنوز فرصت نکردید به منابع اهل سنت مراجعه کنید،حتما وقتی را به این امر اختصاص دهید و به منابع مراجعه کنید.اگر هم از همه این مطالب اطلاع دارید و بدنبال این هستید که از عدم اطلاع دیگران به واقعیتهای تاریخی،به نفع غاصبان خلافت و قاتلان پاره تن رسول الله(صلی الله علیه و آله) استفاده کنید،لازم است توجه داشته باشید که در طول تاریخ اسلام خیلی ها بدنبال پاک کردن این لکه ننگ از دامن غاصبان خلافت بودند که بخاطر بزرگی این جنایت و واقعیت داشتن آن،نتوانسته اند کاری از پیش ببرند و حقیقت را کتمان کنند. 2. اگر اهل مطالعه تاریخ اسلام و تاریخ معاصر باشید،یقیناً به این واقعیت غیر قابل انکار خواهید رسید که در شدیدترین شرایط اختناقی که حکومتهای استبدادی و استکباری در جامعه تحت حکومت خودشان ایجاد کرده و می کنند،همیشه عده ای انسان آزاده و شجاع بوده و هستند که در شدیدترین جو اختناقی حرف حق را بیان کرده و در مقابل ظلم و ستم ظالمان ساکت نمی نشینند.برای اینکه کمی به این واقعیت پی ببرید و منصفانه به اظهار نظر بپردازید،می توانید بعنوان نمونه به مطالعه پیرامون شرایط اختناق شدید حاکم بر کشور عربستان سعودی بپردازید که در بدترین شرایط اختناق شخصیتهایی همچون شیخ نمر به مخالفت با این حکومت استبدادی پرداخته و به افشاگری بر علیه آن می پردازند. در دوران خفقان شدید رضاخانی در کشور ایران هم شخصیتهایی همچون شهید مدرس و ... بودند که علیرغم وجود اختناق و فشار و سرکوب رضاخانی شجاعانه بر علیه استبداد و ظلم رضاخانی اقدام کردند و در این راه شربت شهادت هم نوشیدند. پس اینکه حضرت زهرا(سلام الله علیها) و فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبی(علیه اسلام) یا دیگرانی همچون ابوذر و مقداد و سلمان در مقابل غاصبان خلافت موضعگیری کرده و مخالفتشان را اعلان می کردند،به هیچوجه به معنای نبود جو اختناق نبوده است. اولین و مهمترین اقدام خشونت آمیز و ایجاد کننده جو وحشت و اختناق که باعث شد،بسیاری از مردم مدینه ناخواسته و از روی اکراه و اجبار با خلیفه اول بیعت کنند و شاید بهتر است بگوییم غاصبان خلافت وانمود کردند که مردم با ابوبکر بیعت کرده اند،استفاده از افراد خشن قبیله بنی اسلم توسط غاصبان خلافت برای بیعت گرفتن از مردم است. طبري در تاريخ خود، ماوردي شافعي در الحاوي الكبير و عبد الوهاب نويري در نهاية الأرب، مي نويسند: وأقبلت أسلم بجماعتها حتي تضايقت بهم السكك فبايعوه، فكان عمر يقول: ما هو إلا أن رأيت أسلم فأيقنت بالنصر. قبيله اسلم همگي در مدينه گردآمدند تا با ابوبكر بيعت كنند، آنقدر جمعيت زياد بود كه حتي بازارها نيز گنجايش ايشان را نداشت. عمر گفت: قبيله اسلم را كه ديدم يقين به پيروزي پيدا كردم.(1) يعني حتي اگر مردم مدينه هم مي خواستند، در چنين وضعيتي، توانايي مقابله با ابوبكر و عمر و طرفداران ايشان را نداشتند. پی نوشت: 1. الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 244، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛  الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاي450هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج 14، ص 99، تحقيق الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولي، 1419 هـ -1999 م؛ النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ)، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 19، ص 21، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1424هـ - 2004م.
علمای شیعه ی ما دائم بر این عقیده هستند که پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وسلم) خلافت الهی حضرت علی(علیه السلام) توسط کودتای سقیفه بنی ساعده غصب شده است، و در واقع ابوبکر غاصب خلافت الهی علی بوده است، و کسانیکه حق علی را غصب کرده اند پس از رحلت نبی اکرم (صلی الله علیه وسلم) خفقان شدیدی ایجاد نمودند و هیچکس جرات مخالفت با ایشان را نداشته است و محیط به شکلی بوده است که حتی حرمت دختر پیامبر (صلی الله علیه وسلم) را نگه نداشته اند و به خانه او هجوم برده اند و باعث سقط جنین او شده اند و حضرت علی را نیز به زور و با طنابی به گردنش برای بیعت گرفتن به بیرون کشیده اند و غاصبان خلافت در مدینه و محیط آن زمان خفقان شدیدی ایجاد کردند. حتی چنانچه به علمای شیعه بگویید: چرا کسی به حق الهی حضرت علی و غدیر خم اشاره ای نداشته؟ خواهید دید که همین پاسخها را خواهند داد و می گویند: ای آقا، در آن زمان درب خانه آتش می زدند و سیلی به گوش دختر پیامبر (صلی الله علیه وسلم) می زدند و طناب به گردن علی انداختند، شما نمی دانید که ابوبکر و عمر و طرفداران ایشان در آن زمان چه خفقانی ایجاد کرده بودند. پس از این توضیحات من سوال خود را طرح می کنم: می شود بفرمایید این چه خفقانی بوده که حتی زنان می توانسته اند علیه خلیفه در مسجد خطبه بخوانند؟ منظورم خطبة فاطمه زهرا است که به عقیدة شیعه پس از غصب خلافت حضرت علی در مسجد علیه ابوبکر ایراد شده. این چه خفقانی بوده که زنان برای بیعت گرفتن به درب منزل انصار می رفته اند؟ چون شیعه بر این عقیده است که فاطمه زهرا به همراه حضرت علی به درب منازل انصار می رفته تا برای خلافت علی بیعت بگیرد. اين چه خفقاني بوده كه پسر بچه اي 10 ساله (امام حسن) به ابوبكر مي گفته: از منبر پايين بيا؟ اين چه خفقاني بوده كه يك عرب به خليفه (عمر بن خطاب) مي گفته چنانچه بخواهي كج شوي با اين شمشير راستت مي كنيم؟ اين چه خفقاني بوده كه يك عرب خطاب به خليفه (عمر بن خطاب) اعتراض مي كرده كه چرا سهم پارچه و لباس تو بلندتر از ماست؟ فراموش نکنید در مورد خطبه فاطمه زهرا نمی توان گفت: حضرت فاطمه دختر نبی اکرم(صلی الله علیه وسلم) بوده و می توانسته این کارها را بکند، چون از آن طرف می گویند به همین دختر ظلم و ستم فراوانی شده و به گوش او سیلی زده اند و درب منزل را آتش زده اند و باعث سقط جنین او شدند. پس او نیز در خفقان به سر می برده و در واقع از همه بیشتر در این خفقان بوده و از همه بیشتر به او ظلم شده است. پس این تضادها را چگونه توجیه می کنید؟ اگر ابوبکر و عمر خفقانی ایجاد کرده بودند پس خطبه فاطمه زهرا و رفتن نزد انصار برای اخذ بیعت دیگر چیست؟
با عرض سلام و ادب. چند نکته را بصورت خلاصه خدمت شما بیان می کنیم: 1. این مطالبی که شما ذکر کردید در مورد غصب خلافت و جسارت به حضرت زهرا(سلام الله علیها) و بردن امام علی(علیه السلام) به مسجد با دستان بسته و ریسمان به گردن و ...،مطالبی نیست که فقط علمای شیعه نقل کرده باشند.بلکه در منابع اهل سنت به اندازه کافی در این موارد مطلب نقل شده است.بنابراین اگر هنوز فرصت نکردید به منابع اهل سنت مراجعه کنید،حتما وقتی را به این امر اختصاص دهید و به منابع مراجعه کنید.اگر هم از همه این مطالب اطلاع دارید و بدنبال این هستید که از عدم اطلاع دیگران به واقعیتهای تاریخی،به نفع غاصبان خلافت و قاتلان پاره تن رسول الله(صلی الله علیه و آله) استفاده کنید،لازم است توجه داشته باشید که در طول تاریخ اسلام خیلی ها بدنبال پاک کردن این لکه ننگ از دامن غاصبان خلافت بودند که بخاطر بزرگی این جنایت و واقعیت داشتن آن،نتوانسته اند کاری از پیش ببرند و حقیقت را کتمان کنند. 2. اگر اهل مطالعه تاریخ اسلام و تاریخ معاصر باشید،یقیناً به این واقعیت غیر قابل انکار خواهید رسید که در شدیدترین شرایط اختناقی که حکومتهای استبدادی و استکباری در جامعه تحت حکومت خودشان ایجاد کرده و می کنند،همیشه عده ای انسان آزاده و شجاع بوده و هستند که در شدیدترین جو اختناقی حرف حق را بیان کرده و در مقابل ظلم و ستم ظالمان ساکت نمی نشینند.برای اینکه کمی به این واقعیت پی ببرید و منصفانه به اظهار نظر بپردازید،می توانید بعنوان نمونه به مطالعه پیرامون شرایط اختناق شدید حاکم بر کشور عربستان سعودی بپردازید که در بدترین شرایط اختناق شخصیتهایی همچون شیخ نمر به مخالفت با این حکومت استبدادی پرداخته و به افشاگری بر علیه آن می پردازند. در دوران خفقان شدید رضاخانی در کشور ایران هم شخصیتهایی همچون شهید مدرس و ... بودند که علیرغم وجود اختناق و فشار و سرکوب رضاخانی شجاعانه بر علیه استبداد و ظلم رضاخانی اقدام کردند و در این راه شربت شهادت هم نوشیدند. پس اینکه حضرت زهرا(سلام الله علیها) و فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبی(علیه اسلام) یا دیگرانی همچون ابوذر و مقداد و سلمان در مقابل غاصبان خلافت موضعگیری کرده و مخالفتشان را اعلان می کردند،به هیچوجه به معنای نبود جو اختناق نبوده است. اولین و مهمترین اقدام خشونت آمیز و ایجاد کننده جو وحشت و اختناق که باعث شد،بسیاری از مردم مدینه ناخواسته و از روی اکراه و اجبار با خلیفه اول بیعت کنند و شاید بهتر است بگوییم غاصبان خلافت وانمود کردند که مردم با ابوبکر بیعت کرده اند،استفاده از افراد خشن قبیله بنی اسلم توسط غاصبان خلافت برای بیعت گرفتن از مردم است. طبري در تاريخ خود، ماوردي شافعي در الحاوي الكبير و عبد الوهاب نويري در نهاية الأرب، مي نويسند: وأقبلت أسلم بجماعتها حتي تضايقت بهم السكك فبايعوه، فكان عمر يقول: ما هو إلا أن رأيت أسلم فأيقنت بالنصر. قبيله اسلم همگي در مدينه گردآمدند تا با ابوبكر بيعت كنند، آنقدر جمعيت زياد بود كه حتي بازارها نيز گنجايش ايشان را نداشت. عمر گفت: قبيله اسلم را كه ديدم يقين به پيروزي پيدا كردم.(1) يعني حتي اگر مردم مدينه هم مي خواستند، در چنين وضعيتي، توانايي مقابله با ابوبكر و عمر و طرفداران ايشان را نداشتند. پی نوشت: 1. الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 244، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛  الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاي450هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج 14، ص 99، تحقيق الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولي، 1419 هـ -1999 م؛ النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ)، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 19، ص 21، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1424هـ - 2004م.
با عرض سلام البته این قضیه دارای شبهات زیادی است به عنوان مثال مگر نه این است که حکومت از طرف خداوند به حضرت علی داده شده است و مگر نه این است که طبق گفته امام خمینی حکومت از احکام اولیه اسلام و مقدم بر نماز و روزه است و حفظ نظام از اوجب واجبات است پس حضرت علی نباید اجازه میداد که حکومت غصب شود یا باید میچنگید تا پیروز میشد و یا به شهادت میرسید. اگر حکومت امری الهی و مقدس بوده باشد و جز اهم احکام اسلام باشد حضرت علی حکومت را ول نمیکرد..
سلام گویا در آن دوره همه قبول داشتند که مرجع علمی و فقهی و دینی، امام علی ع هستند.  اما حکومت داری را نپذیرفتند اینکه چرا حکومت و خلافت را به ایشان ندادند شامل چند احتمال است  درست است که جمعیت زیادی در غدیر بودند اما بسیاری از آنها اهل مدینه نبودند. از طرفی برخی از مسلمانان، رابطه خوبی با امام علی نداشتند چون زخم شمشیر امام به خانواده و قبیله آنها رسیده بود و دوست نداشتند شخصیتی که وجه نظامی دارد بر مصدر حکومت بنشیند و اگر کینه نداشتند حداقل ترس داشتند... بعلاوه روابط قبیله ای خیلی مهم بود مسئله بیعت و عهد هم مهم بود زیرا عرب اگر با قبیله ای عهد یا بیعت می کرد سخت بود که او را از بیعت منصرف کرد چون متهم به خیانت میشد و برای عرب سخت بود و غرور و سنت به او چنین اجازه ای نمی داد. لذا خیلی از افرادی که با ابوبکر بیعت کرده بودند بعد از درخواست امام و فاطمه زهرا حاضر نشدند بیعت قبلی با ابوبکر را بشکنند... ابوبکر در این زمینه سیاست ورزید و پیش دستی کرد.... نکته دیگر ممکن است در ابلاغ پیام غدیر یا تفسیر آن، فریبکاری اتفاق افتاده... حتی همین امروز هم در تفسیر روایات غدیر اختلاف می کنند... لذا منتفعان از این موضوع، توانستند حق ولایت امام را به مرجعیت علمی و فقهی تقلیل دهند. از طرفی در خود واقعه غدیر نقل شده پیامبر از این نگران بودند که مردم ولایت را با پادشاهی و حکومت کسری و روم و اینها اشتباه بگیرند... اصلا پیامبر از لغت ولایت استفاده کردند نه خلافت یا پادشاهی... در آیه ولایت هم از واژه ولایت استفاده شده انما ولیکم الله و رسوله و الذین.... اینها چند عامل برای رخ دادن این اتفاق بود...  
به همین جهت حداقل در ظاهر هم که شده آنها توانستند این مسئله را یک اختلاف اجتهادی در بین اصحاب و مهاجر و انصار بدانند ... اینکه قصدشان چه بود؟ کافر بودند یا منافق؟ یک بحث دیگر است... به هر حال این شبهه میتواند مردم را به گمراهی بکشاند..
اگر حکومت امر الهی و از اهم احکام اسلام باشد پس حضرت علی نمیتوانست حکومت را ول کند یا باید قدرت را به دست می گرفت یا شهید میشد مگر نه اینست که حفظ حکومت اهم بر نماز وروزه و است و از اوجب واجبات میباشد؟ پس اینجا یک تناقض آشکار وجود دارد که نشان میدهد یا حکومت امر الهی و اهم بر نماز و روزه نیست یا از طرف خداوند حکومت به حضرت علی داده نشده بود.
Reza224 said in اگر حکومت امر الهی و از اهم
اگر حکومت امر الهی و از اهم احکام اسلام باشد پس حضرت علی نمیتوانست حکومت را ول کند یا باید قدرت را به دست می گرفت یا شهید میشد مگر نه اینست که حفظ حکومت اهم بر نماز وروزه و است و از اوجب واجبات میباشد؟ پس اینجا یک تناقض آشکار وجود دارد که نشان میدهد یا حکومت امر الهی و اهم بر نماز و روزه نیست یا از طرف خداوند حکومت به حضرت علی داده نشده بود.
عرض سلام و ادب با توجه به اینکه موضوعی که شما مطرح کرده اید،بحثی کلامی و اعتقادی است و کارشناسان مباحث اعتقادی باید پاسخ مناسب را ارائه دهند،از حضرتعالی درخواست می شود این سوال را در تاپیکی مستقل مطرح بفرمایید تا کارشناس مربوطه توضیحات لازم را خدمت شما رائه فرمایند.  
بیت المعمور said in سلام
سلام گویا در آن دوره همه قبول داشتند که مرجع علمی و فقهی و دینی، امام علی ع هستند.  اما حکومت داری را نپذیرفتند اینکه چرا حکومت و خلافت را به ایشان ندادند شامل چند احتمال است   
علیکم السلام. ضمن تشکر از حضور شما در بحث و نکاتی که بیان فرمودید،شاید لازم باشد بصورت کاملتری به علت عدم همراهی مردم با امام علی(علیه السلام) بپردازیم:قبل از پرداختن به علل و ریشه یابی عدم اطاعت مسلمانان صدر اسلام نسبت به موضوع خلافت علی ـ علیه السّلام ـ تذكر این نكته لازم است كه: بر اساس شواهد قطعی تاریخی، آنچه مسلم است این است كه كوتاهی و قصور مسلمانان صدر اسلام و حداقل مسلمانان ساكن مدینه، در رابطه با موضوع خلافت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ از باب جهل و بی خبری نبوده است بلكه این بی تفاوتی، سكوت و عدم اطاعت - بنابراین به عواملی كه ذیلاً اشاره می شود - از روی توجه و آگاهی بوده است. زیرا شخصیت ممتاز امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ برای مسلمانان صدر اسلام، یك چهره ای شناخته شده و كاملاً آشنا بود و برتری و درخشش حضرت در میان اصحاب پیامبر ـ‌ صلّی الله علیه و آله ـ و لیاقت و شایستگی حضرت برای امر خلافت و زعامت امت بعد از پیامبر، بر همگان آشكار بود. ادامه ...
از سوی دیگر با توجه شایستگی های منحصر به فرد امیر المؤمنین و بنابراین به دستور وحی، پیامبر اكرم ( صلّی الله علیه و آله )مكرراً مسأله خلافت و جانشینی علی (علیه السّلام ) را در موارد متعددی مطرح و اعلام نموده بود كه مهم ترین آن، صحنة با شكوه غدیر است كه پیامبر ( صلّی الله علیه و آله) ، علی (علیه السّلام ) را در حضور جمعیت انبوه حاضر به خلافت بعد از خود معرفی نمود و از حاضران نیز بیعت گرفت. این جریان در منابع شیعه و سنی از طرق صحابه به طور متواتر منعكس شده است. با اینكه انتظار می رفت - با توجه به زمینه سازی پیامبر (صلّی الله علیه و آله)بلافاصله بعد از رحلت آن حضرت، امیر المؤمنین ( علیه السّلام ) زمام امور را در درست گیرد و رهبری امت و مقام خلافت را بر عهده بگیرد. اما عملاً چنین نشد و مسیر خلافت به انحراف كشانده شد و علی (علیه السّلام) از صحنة سیاسی و مركز تصمیم گیری به كنار گذاشته شد!؟ ادامه ...
بررسی و ریشه یابی عوامل این رخداد مهم تاریخی نیاز به تبیین و تحلیل گسترده دارد كه در اینجا به اختصار به چند چیز به عنوان عوامل اساسی و كلیدی این رخداد تلخ، اشاره می گردد: ۱. دنیا طلبی و عافیت خواهی روحیة دنیا طلبی و عافیت خواهی اكثر مردم، مخصوصاً گروه خواص و نخبگان جامعه آن روز، یكی از مهم ترین علل بی تفاوتی و رویكرد محافظه كارانة آنان نسبت به این رخداد تلخ، محسوب می شود. این امر باعث گردید كه مردمان آن روز كه حماسه های بی نظیر امیر المؤمنین را در صحنه های جهاد به چشم سر مشاهده كرده بودند و سخنان پیامبر (صلّی الله علیه و آله ) را در مورد شخصیت بی همانند علی (علیه السّلام )مخصوصاً موضوع وصایت حضرت را، شنیده بودند - با این حال در موقعیت حساس هنگامه رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه و آله ) علی (علیه السّلام) را تنها بگذارند و در مقابل توطئه گروه كودتاچیان كه به سركردگی خلیفه دوم و اول در سقیفه طرح تصاحب قدرت و غصب خلافت را در انداختند، از آن حضرت حمایت ننمایند و انحراف آشكار مسیر خلافت را نظاره گر باشند. ادامه ...
۲. قوم محوری و قبیله گرائی عمدة مسلمانان و كسانی را كه در كنار پیامبر حضور داشتند، علی رغم گرویدن به اسلام، علقه های قومی و فرهنگ قبیله محوری هنوز در تصمیم گیری های آنان دخیل بود. در اولین لحظات بعد از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) گروه مهاجرین مكه و در رأس آنان ابوبكر و همفكرانش در برابر قبایل انصار به صف آرای پرداختند و با اكثریت گروه انصار به پیشوایی "سعد بن عباده"[۱] رئیس خزرجیان، ‌ به مقابله بر خواستند و سرانجام نیز با حیله های حساب شده و تهدید خلیفه دوم، در این رقابت پیروز گردیدند و قدرت را تصاحب نمودند. در چنین اوضاع و احوالی كه رگه های جاهلیت قوم گرائی گل كرده بود و دو طایفة مهاجر و انصار بر سر خلافت پیامبر ـ‌(صلّی الله علیه و آله ) به جنگ و ستیز برخواسته بودند، فقط عده اندكی از پیروان راستین آن حضرت و رجال بنی هاشم به علی(علیه السّلام ) وفادار ماندند كه این تعداد نیز بسیار كم و انگشت شمار بودند و در حدی نبودند كه بتوانند حركت جامعه را از وضعیت به وجود آمده تغییر دهند زیرا رنگ نفاق در چهره اكثر مدعیان تقرب پیامبر (صلّی الله علیه و آله )مشهود بود همان هایی كه بعداً جریان هایی مثل ناكثین و مارقین و ... در برابر حضرت علی (علیه السّلام ) پدید آورند. ادامه ...
۳. قریب العهد بودن به اسلام بسیاری از مسلمانان، به تازگی به اسلام گرویده بودند و آگاهی عمیق و ایمان راسخ نسبت به آموزه های دینی و قرآنی نداشتند، طبیعی بود كه از سوی این عده نیز انتظار حركت اصلاحی و حمایت از حضرت در آن شرایط وجود نداشت بلكه حتی خطر تفرقه و ارتداد در میان آنان نیز وجود داشت. خود امیر المؤمنین در این رابطه می فرماید: «به خدا سوگند اگر خطر ایجاد اختلاف و شكاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی رفت كه بار دیگر كفر و بت پرستی به سرزمین اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود. من موضع دیگری در برابر آنان می گرفتم، لكنا علی غیر ماكنا لهم علیه».[۲] بدیهی است كه از چنین مجموعة كه خطر ارتداد بسیار از آنان موجب سكوت حضرت گردید، توقعی حمایت و دفاع و ایثار نخواهد بود. [۳] ادامه ...
۴. كینه و عقده نسبت به حضرت بسیاری از قبایلی كه در مكه و در مدینه و اطراف آن زندگی می كردند نسبت به علی ( علیه السّلام ) بی مهر بودند و كینه او را در دل داشتند زیرا آن حضرت بود كه پرچم كفر این قبایل را سرنگون كرد و قهرمانان آنان را به خاك ذلت افكند. این افراد هر چند بعدها پیوند خود را به اسلام اعلام نمودند ولی در باطن - علی رغم تظاهر به اسلام - بغض و عداوت علی(علیه السّلام ) را در دل داشتند. [۴] بنابراین با توجه به عقده ها و كینه های دیرینة جمعی، تازگی و نوآموزی بسیار دیگر، گرایش طایفه ای و قومی جمعی دیگر، و مهم تر از همه قدرت طلبی عناصر مطرح و در میان اصحاب پیامبر و محافظه كاری و نفاق نخبگان همه و همه عواملی بودند كه زمینة حمایت مردمی از حضرت علی( علیه السّلام ) را به حداقل رسانده و امام (علیه السّلام ) را مجبور به انتخاب به سكوت تلخ نمایند. پی نوشت ها: [۱] . پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی ـ علیه السّلام ـ، جعفر سبحانی، ص ۲۰۱ - ۲۰۹، چاپ سوم، ۱۳۶۶، انتشارات جهان آراء. [۲] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص ۳۰۷، چاپ اول قاهره، دارالاحیاء الكتب العربیه، ۱۳۷۸ هجری قمری. [۳] . سیرة پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص ۶۳ - ۷۲. چاپ دوم، مؤسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ، ۱۳۷۴ هجری قمری، قم. [۴] . پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی ـ علیه السّلام ـ، جعفر سبحانی، ص ۲۱۹.
جمع بندی پرسش: شیعیان اصرار دارند که بگویند بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خلافت را غصب کردند و بگونه ای اختناق ایجاد کردند که کسی توان دفاع از اهل بیت(علیهم السلام) را نداشته است.اگر اینگونه است چگونه حضرت زهرا(سلام الله علیها) آزادانه به خانه های مهاجر و انصار می رفت و از آنها برای بیعت با علی(علیه السلام) دعوت می کرد و چطور آن بانو آزادانه در مسجد در حضور خلیفه بر علیه خلیفه و دیگران سخنرانی کرده است؟علاوه براین چرا مردم مدینه علی(علیه السلام) را تنها گذاشته و با ابوبکر بیعت کردند؟ پاسخ: اگر کسی اهل مطالعه تاریخ اسلام و تاریخ معاصر باشید،یقیناً به این واقعیت غیر قابل انکار خواهد رسید که در شدیدترین شرایط اختناقی که حکومتهای استبدادی و استکباری در جامعه تحت حکومت خودشان ایجاد کرده و می کنند،همیشه عده ای انسان آزاده و شجاع بوده و هستند که در شدیدترین جو اختناق و فشار، حرف حق را بیان کرده و در مقابل ظلم و ستم ظالمان ساکت نمی نشینند.بعنوان مثال در بدترین شرایط اختناق حاکم بر کشور عربستان بر علیه شیعیان، شخصیتهایی همچون شیخ نمر به مخالفت با این حکومت استبدادی پرداخته و به افشاگری بر علیه آن می پردازند و در این راه به شهادت هم رسیدند. همچنین در دوران خفقان شدید رضاخانی در کشور ایران هم شخصیتهایی همچون شهید مدرس و ... بودند که علیرغم وجود اختناق و فشار و سرکوب رضاخانی شجاعانه بر علیه استبداد و ظلم رضاخانی اقدام کردند و در این راه شربت شهادت هم نوشیدند. پس اینکه حضرت زهرا(سلام الله علیها) یا دیگرانی همچون ابوذر و مقداد و سلمان در مقابل غاصبان خلافت موضعگیری کرده و مخالفتشان را اعلان می کردند،به هیچوجه به معنای نبود جو اختناق نبوده است. اولین و مهمترین اقدام خشونت آمیز و ایجاد کننده جو وحشت و اختناق که باعث شد،بسیاری از مردم مدینه ناخواسته و از روی اکراه و اجبار با خلیفه اول بیعت کنند ،استفاده از افراد خشن قبیله بنی اسلم توسط غاصبان خلافت برای بیعت گرفتن از مردم است. طبري در تاريخ خود، ماوردي شافعي در الحاوي الكبير و عبد الوهاب نويري در نهاية الأرب، مي نويسند: «وأقبلت أسلم بجماعتها حتي تضايقت بهم السكك فبايعوه، فكان عمر يقول: ما هو إلا أن رأيت أسلم فأيقنت بالنصر» : قبيله اسلم همگي در مدينه گردآمدند تا با ابوبكر بيعت كنند، آنقدر جمعيت زياد بود كه حتي بازارها نيز گنجايش ايشان را نداشت. عمر گفت: قبيله اسلم را كه ديدم يقين به پيروزي پيدا كردم.(1) يعني حتي اگر مردم مدينه هم مي خواستند، در چنين وضعيتي، توانايي مقابله با ابوبكر و عمر و طرفداران ايشان را نداشتند. ادامه ...
اما چرایی عدم بیعت مردم با امام علی(علیه السلام) قبل از پرداختن به علل و ریشه یابی عدم اطاعت مسلمانان صدر اسلام نسبت به موضوع خلافت علی(علیه السّلام ) تذكر این نكته لازم است كه: بر اساس شواهد قطعی تاریخی، آنچه مسلم است این است كه كوتاهی و قصور مسلمانان صدر اسلام و حداقل مسلمانان ساكن مدینه، در رابطه با موضوع خلافت امیر المؤمنین(علیه السّلام )از باب جهل و بی خبری نبوده است بلكه این بی تفاوتی، سكوت و عدم اطاعت - بنابر عواملی كه ذیلاً اشاره می شود - از روی توجه و آگاهی بوده است. زیرا شخصیت ممتاز امیر المؤمنین(علیه السّلام) برای مسلمانان صدر اسلام، یك چهره ای شناخته شده و كاملاً آشنا بود و برتری و درخشش حضرت در میان اصحاب پیامبر(صلّی الله علیه و آله) و لیاقت و شایستگی حضرت برای امر خلافت و زعامت امت بعد از پیامبر، بر همگان آشكار بود. از سوی دیگر با توجه به شایستگی های منحصر به فرد امیر المؤمنین و به دستور وحی، پیامبر اكرم ( صلّی الله علیه و آله )مكرراً مسأله خلافت و جانشینی علی (علیه السّلام ) را در موارد متعددی مطرح و اعلام نموده بود كه مهم ترین آن، صحنه با شكوه غدیر است كه پیامبر ( صلّی الله علیه و آله) ، علی (علیه السّلام ) را در حضور جمعیت انبوه حاضر به خلافت بعد از خود معرفی نمود و از حاضران نیز بیعت گرفت. این جریان در منابع شیعه و سنی از طرق صحابه به طور متواتر منعكس شده است. با اینكه انتظار می رفت - با توجه به زمینه سازی پیامبر (صلّی الله علیه و آله)بلافاصله بعد از رحلت آن حضرت، امیر المؤمنین ( علیه السّلام ) زمام امور را در درست گیرد و رهبری امت و مقام خلافت را بر عهده بگیرد. اما عملاً چنین نشد و مسیر خلافت به انحراف كشانده شد و علی (علیه السّلام) از صحنة سیاسی و مركز تصمیم گیری به كنار گذاشته شد!؟ بررسی و ریشه یابی عوامل این رخداد مهم تاریخی نیاز به تبیین و تحلیل گسترده دارد كه در اینجا به اختصار به چند چیز به عنوان عوامل اساسی و كلیدی این رخداد تلخ، اشاره می گردد: ۱. دنیا طلبی و عافیت خواهی روحیة دنیا طلبی و عافیت خواهی اكثر مردم، مخصوصاً گروه خواص و نخبگان جامعه آن روز، یكی از مهم ترین علل بی تفاوتی و رویكرد محافظه كارانة آنان نسبت به این رخداد تلخ، محسوب می شود. این امر باعث گردید كه مردمان آن روز كه حماسه های بی نظیر امیر المؤمنین را در صحنه های جهاد به چشم سر مشاهده كرده بودند و سخنان پیامبر (صلّی الله علیه و آله ) را در مورد شخصیت بی همانند علی (علیه السّلام )مخصوصاً موضوع وصایت حضرت را، شنیده بودند - با این حال در موقعیت حساس هنگامه رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه و آله ) علی (علیه السّلام) را تنها بگذارند و در مقابل توطئه گروه كودتاچیان كه به سركردگی خلیفه دوم و اول در سقیفه طرح تصاحب قدرت و غصب خلافت را در انداختند، از آن حضرت حمایت ننمایند و انحراف آشكار مسیر خلافت را نظاره گر باشند. ۲. قوم محوری و قبیله گرائی عمدة مسلمانان و كسانی را كه در كنار پیامبر حضور داشتند، علی رغم گرویدن به اسلام، علقه های قومی و فرهنگ قبیله محوری هنوز در تصمیم گیری های آنان دخیل بود. در اولین لحظات بعد از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) گروه مهاجرین مكه و در رأس آنان ابوبكر و همفكرانش در برابر قبایل انصار به صف آرای پرداختند و با اكثریت گروه انصار به پیشوایی "سعد بن عباده"(2) رئیس خزرجیان، ‌ به مقابله بر خواستند و سرانجام نیز با حیله های حساب شده و تهدید خلیفه دوم، در این رقابت پیروز گردیدند و قدرت را تصاحب نمودند. در چنین اوضاع و احوالی كه رگه های جاهلیت قوم گرائی گل كرده بود و دو طایفة مهاجر و انصار بر سر خلافت پیامبر ـ‌(صلّی الله علیه و آله ) به جنگ و ستیز برخواسته بودند، فقط عده اندكی از پیروان راستین آن حضرت و رجال بنی هاشم به علی(علیه السّلام ) وفادار ماندند كه این تعداد نیز بسیار كم و انگشت شمار بودند و در حدی نبودند كه بتوانند حركت جامعه را از وضعیت به وجود آمده تغییر دهند زیرا رنگ نفاق در چهره اكثر مدعیان تقرب پیامبر (صلّی الله علیه و آله )مشهود بود همان هایی كه بعداً جریان هایی مثل ناكثین و مارقین و ... در برابر حضرت علی (علیه السّلام ) پدید آورند. ۳. قریب العهد بودن به اسلام بسیاری از مسلمانان، به تازگی به اسلام گرویده بودند و آگاهی عمیق و ایمان راسخ نسبت به آموزه های دینی و قرآنی نداشتند، طبیعی بود كه از سوی این عده نیز انتظار حركت اصلاحی و حمایت از حضرت در آن شرایط وجود نداشت بلكه حتی خطر تفرقه و ارتداد در میان آنان نیز وجود داشت. خود امیر المؤمنین در این رابطه می فرماید: «به خدا سوگند اگر خطر ایجاد اختلاف و شكاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی رفت كه بار دیگر كفر و بت پرستی به سرزمین اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود. من موضع دیگری در برابر آنان می گرفتم، لكنا علی غیر ماكنا لهم علیه».(3) بدیهی است كه از چنین مجموعة كه خطر ارتداد بسیار از آنان موجب سكوت حضرت گردید، توقعی حمایت و دفاع و ایثار نخواهد بود. (4) ۴. كینه و عقده نسبت به حضرت بسیاری از قبایلی كه در مكه و در مدینه و اطراف آن زندگی می كردند نسبت به علی ( علیه السّلام ) بی مهر بودند و كینه او را در دل داشتند زیرا آن حضرت بود كه پرچم كفر این قبایل را سرنگون كرد و قهرمانان آنان را به خاك ذلت افكند. این افراد هر چند بعدها پیوند خود را به اسلام اعلام نمودند ولی در باطن - علی رغم تظاهر به اسلام - بغض و عداوت علی(علیه السّلام ) را در دل داشتند.(5) بنابراین با توجه به عقده ها و كینه های دیرینة جمعی، تازگی و نوآموزی بسیار دیگر، گرایش طایفه ای و قومی جمعی دیگر، و مهم تر از همه قدرت طلبی عناصر مطرح و در میان اصحاب پیامبر و محافظه كاری و نفاق نخبگان همه و همه عواملی بودند كه زمینة حمایت مردمی از حضرت علی( علیه السّلام ) را به حداقل رسانده و امام (علیه السّلام ) را مجبور به انتخاب به سكوت تلخ نمایند. پی نوشت ها: 1. الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 244، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛  الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاي450هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج 14، ص 99، تحقيق الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولي، 1419 هـ -1999 م؛ النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ)، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 19، ص 21، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1424هـ - 2004م. 2 . پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی ـ علیه السّلام ـ، جعفر سبحانی، ص ۲۰۱ - ۲۰۹، چاپ سوم، ۱۳۶۶، انتشارات جهان آراء. 3 . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص ۳۰۷، چاپ اول قاهره، دارالاحیاء الكتب العربیه، ۱۳۷۸ هجری قمری. 4 . سیرة پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص ۶۳ - ۷۲. چاپ دوم، مؤسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ، ۱۳۷۴ هجری قمری، قم. 5 . پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی ـ علیه السّلام ـ، جعفر سبحانی، ص ۲۱۹.  
موضوع قفل شده است