تجلی اعظم حق تعالی

تب‌های اولیه

48 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سمیع;261200 نوشت:
به بیان دیگر ظهور حق تعالی در آیینه اشیا مانند آیینه ناقص همان اشیا است اما ظهور او در آیینه انسان در واقع ظهور در یک آیینه تمام نما است به همین دلیل انسان را تجلی اعظم و مظهر اتم حق تعالی خوانده اند

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

با تشکر از کارشناس محترم سمیع گرامی :Gol:

مطالب بسیار جذاب وخوبی را مرقوم فرموده اید .

پیرو متن بالا یک سؤال همیشگی بر ذهن متبادر میگردد . وآن اینکه چطور این انسان آلوده به انواع پلیدی ها و زشتکاری ها را با این اوصاف عظیم میتوان تطبیق داد ؟

حق یارتان :Gol:

طه;261223 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

با تشکر از کارشناس محترم سمیع گرامی :gol:

مطالب بسیار جذاب وخوبی را مرقوم فرموده اید .

پیرو متن بالا یک سؤال همیشگی بر ذهن متبادر میگردد . وآن اینکه چطور این انسان آلوده به انواع پلیدی ها و زشتکاری ها را با این اوصاف عظیم میتوان تطبیق داد ؟

حق یارتان :gol:


باسمه تعالی
باسلام:
اهل معرفت در پاسخ به این پرسش با استشهاد به آیه امانت(انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض والجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان)1
این مقام جمعی را به صورت بالقوه برای نوع انسان ثابت می دانند و معتقدند همه انسانها امکان و استعداد جمع تمام حقایق اسمایی را دارند
تعالوا را شنو از حق تعالی
تو را دعوت نموده سوی بالا
چو بودی مر تعالوا را تو لایق
تعالوا آمدت از قول صادق(2)
هرچند در عمل شمار اندکی این قابلیت را در وجودشان به فعلیت می رسانند که از آنها به عنوان خلیفه و حجت خداوند یاد می شود
جایگاه و مقام هر فرد انسانی نیز به میزان به فعلیت رساندن همه قابلیت وابسته است تا جایی که چه بسا برخی افراد انسانی حتی به اندازه حیوانات و جمادات نیز کشف از حق ندارند و در نتیجه از آنها نیز نازلتر تلقی می شوند و به تعبیر قرآن اولئک کاالانعام بل هم اضل
پی نوشت
1- احزاب 72
2-علامه حسن زاده آملی

سمیع;261422 نوشت:
هرچند در عمل شمار اندکی این قابلیت را در وجودشان به فعلیت می رسانند که از آنها به عنوان خلیفه و حجت خداوند یاد می شود

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

باتشکر از کارشناس گرامی وپاسخ جامع وخوبشان :Gol:

با توجه به مطالبی که مرقوم فرمودید این نتیجه حاصل میشود که گویا انسانی که آیینه ی ظهور خداوند وتجلیگاه انوار حق خطاب میگردد قطعا" باید در مرحله ی عمل مدرک باشد و بتواند انچه را که مولا فرموده بی کم وکاست واضافه انجام دهد .
حالا این سؤال به ذهن میرسد که :
اگر کسی بخواهد به این مقام که قطعا" دارای درجاتی است برسد وبخواهد توانهای بالقوه ی خود را به تواناییهای بالفعل وعملی تبدیل کند مرحله ی آغاز این تحول چیست .

آیا شرط اولیه ای هم برای این تحول وجود دارد ؟ یا اینکه هرکسی در هر زمانی از مقاطع عمرش میتواند برای رسیدن به این تحول شروع به اقدام کند ؟

سمیع;261422 نوشت:
جایگاه و مقام هر فرد انسانی نیز به میزان به فعلیت رساندن همه قابلیت وابسته است تا جایی که چه بسا برخی افراد انسانی حتی به اندازه حیوانات و جمادات نیز کشف از حق ندارند

آیا میتوان درمرحله ی عمل به افعال وعملکرد خود اطمینان داشت که راه درست ومستقیم است . تا خدای ناکرده به عوض ارتقاء دچار سقوط در ورطه ی حیوانیت نشویم .

حق یارتان :Gol:

سمیع;261200 نوشت:
باسمه تعالی
با سلام
با توجه به اینکه همه عالم مظهر و جلوه حق تعالی است و موجودی نیست که تجلی حق نباشد نکته مهم این است که در میان تمام موجودات که مظاهر نسبی و ناقص حق تعالی به شمار می آیند و تنها بخشی از اسمای الهی را جلوه گر می سازند تنها انسان است که مظهر جامع حق است و می تواند آنگونه که حق تعالی می خواهد تجلی گر تمام اسما و صفات او باشد به بیان دیگر ظهور حق تعالی در آیینه اشیا مانند آیینه ناقص همان اشیا است اما ظهور او در آیینه انسان در واقع ظهور در یک آیینه تمام نما است به همین دلیل انسان را تجلی اعظم و مظهر اتم حق تعالی خوانده اند

[="blue"]سلام
والبته یک اسم است که برای خداوند حسن و برای انسان عیب است و ان تکبر است و لذا انسان هرگز نمیتواند مظهر جامع اسماء الهی باشد !
[/]

بهلول;261487 نوشت:
سلام والبته یک اسم است که برای خداوند حسن و برای انسان عیب است و ان تکبر است و لذا انسان هرگز نمیتواند مظهر جامع اسماء الهی باشد !

زن باید در خیابان متکبر باشد!

asad;261520 نوشت:

زن باید در خیابان متکبر باشد!

[="darkgreen"]وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِینَ«البقرة/34»
و چون فرشتگان را فرمودیم برای آدم سجده کنید پس بجز ابلیس که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد [همه] به سجده درافتادند[/]

تکبر فقط خاص خداست که بزرگترین است و هرکس جز او تکبر بورزد کافر است .

طه;261568 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

دوست گرامی برخی از صفات خداوند کاربردش درمورد انسان متفاوت است .

یعنی به واسطه ی موصوف نزول پیدا میکند .یعنی این صفات وتعریف حقیقی این صفات فقط مختص خداوند است ودر مرتبه ی موصوف بودن انسان تنزل معنایی پیدا میکند .
دلیلش هم ضعف و کمی ظرفیت وجودی انسان بر معنای این صفات است .

ازجمله ی این صفات تکبر است که برای خداوند به منزله ی کبریایی وعظمت معنا میشود اما چون وجود انسان با وجود خداوند قابل مقایسه نیست در مورد انسان به صفتی پست وپایین معنا میشود
تا اینکه انسان حدود خود را دریابد که کبر برای انسان در شأنش نیست اما کبریایی خداوند در شأن خداوند میباشد

صفت دیگر صفت جبار بودن خداوند است که جباریت برای خداوند به معنای صاحب قدرت تام وجبروت میباشد که قطعا" شایسته ودر شأن خداوند است واین صفت در موجود فقیر چون انسان به زورگویی و ظلم کردن معنا میشود

از طرفی جباریت خداوند به واسطه ی خالق بودن در شان اوست اما جبار بودن در انسان چون همه ی انسانها برابر هستند یکی از مصادیق بی عدالتی وظلم تلقی میشود .

حق یارتان :gol:

[="blue"]انسان در اجرای فرمان خدا میتواند جبار باشد ولی در هیچ شرائطی نمیتواند متکبر باشد یعنی فقط میتوانیم بگوئیم الله اکبر و لاغیر .[/]

طه;261576 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

آن وقت این انسان فقط مجری حکم خدا است نه اینکه خودش اجازه داشته باشد که جبار باشد بلکه بیشتر مطیع وفرمانبردار خداوند جبار میباشد .

در ضمن اینطور نیست که هرکس توانای اجرای اجرای فرمان خداوند را داشته باشد !!! بلکه این تشخیص بر عهده ی فقیه و قاضی و حاکم و ولی فقیه است که حکم خدا را درک کند وتشخیص ضرورت وشکل اجرایش را بدهد وبعد.....

حق یارتان :gol:

[="blue"]از اینهم بالاتر انکه میتواند جبار باشد معصوم است ولی معصوم نمیتواند متکبر باشد و هرگز هم نبوده اند .
اتفاقاً اشتباه شیطان هم در همین نکته بود یعنی مقامش نزد پروردگار انچنان بالا گرفته بود که خداوند بین او و ملائکه اش تفاوت قائل نمیشود ولی او به تصور اینکه تمام اسماء خداوند از جمله تکبر به او منتقل شده خیلی راحت از سجده ابا نموده و میگوید من از او برترم !
حال باید دید وقتی امام زمان ظهور بفرمایند چه کسانی از سجده باو ابا میکنند ؟
[/]

[="blue"]نخست اینکه بنده یک کاربر هستم و نه پاسخگو و نظر خود را میگویم تا مطلب روشن شود ولذا اگر کسی از ان استباط غلت کند به عهده خود اوست و این دلیل نمیشود که بنده لال شوم که مبادا کسی گمراه شود و اما تمام این مطالبی که فرمودید نظر اولیه خودتان را که تمام اسماء را قابل انتقال به انسان میدانستید رد میکند اما در مورد قهاریت درست است که مخصوص خداوند است اما خداوند در روی زمین خلیفه تعئین کرده و به همین واسطه هم به ملائکه میفرماید به او سجده کنید یعنی خلیفه به واسطه جانشینی میتواند جباریت داشته باشد و خلیفه خدا به غیر معصوم نمیتواند باشد و همچنین جبران کننده نیز فقط معصوم میتواند باشد پس شفاعت به چه معنی است .[/]

[="darkgreen"]حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَینٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا یا ذَا الْقَرْنَینِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا«الکهف-86»
تا آنگاه که به غروبگاه خورشید رسید به نظرش آمد که [خورشید] در چشمه‏ای گل‏آلود و سیاه غروب می‏کند و نزدیک آن طایفه‏ای را یافت فرمودیم ای ذوالقرنین [اختیار با توست] یا عذاب می‏کنی یا در میانشان [روش] نیکویی پیش می‏گیری
[/]

[="blue"]دقت کنید در اینجا خداوند جبر خود را دقیقاً همانطور که شما معنی کردید به ذوالقرنین منتقل مینماید ![/]

طه;261647 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

بزرگوار[ اختیار با تو است] با [مستکبر باش] تفاوت دارد .

جبار یعنی کسی که از روی خشم وغضب وبه دور از عقل ، کاری را انجام میدهد .اما اختیار با تو است یعنی خداوند «اراده اش »را در مورد عذاب یا گذشت به ذوالقرنین تنفیذ نموده نه اینکه صفت جباریت که همان چیرگی مطلق و قهاریت است را به ذوالقرنین بدهد . تفسیر کلمات هم علم مختص به خودش را دارد .همینطوری که نمیشود برداشت سلیقه ای نمود .

خود شما هم درمعنی آیه کلمه ی[ اختیار با تو است] را به کار برده اید ونه کلمه ی [جبار باش] را .

در ضمن اگر دقت فرمایید بنده از کتب معتبر نقل قول نمودم به عنوان منبع موثق کلامم .

حق یارتان :gol:

[="blue"]ظاهراً شما معنی جبار و مستکبر را قاطی کرده اید مثل اینست که فراموش کردید بنده عرض کردم استکبار خاص خداست و غیر قابل انتقال چون در صورت انتقال خدای دیگری به وجود میاید اما این تصور شماست که جبار به معنی عمل به دور از عقل است مگر ممکن است خداوند از روی خشم و غضب و بدور از عقل عملی انجام دهد
اینجا بحث تفسیر نیست بحث معنی است وقتی میگوید اختیار با توست یعنی اختیار با توست یعنی هرچه بکنی مانند اینست که من کرده ام
[/]

[="blue"]شما چرا بحث را به حاشیه میکشید اینکه بنده در چه رشته ای فعالیت میکنم چه ربطی به موضوع دارد جناب دکتر چمران هم فیزیک اتمی خوانده بود پس یکنفر بیاید بگوید او از اسلام هیچ نمیدانست این که روش بحث نیست

اما جبار به معنی قوه قهریه مستبدانه است حال اگر این از جانب انسان باشد مذموم است و اگر از جانب خدا باشد پسندیده است چرا چون انسان از روی نفس عمل میکند و به بیراهه میرود و خدا عقل کامل است و هرچه بکند از روی عقل است و درست حال اگر معصومین هم جبار باشند چون خلیفه خدا هستند عملشان از روی نفس نیست و جبر انان از روی هوا و هوس نیست چون هرچه میگویند و هرچه میکنند مانند اینست که خدا گفته و خدا کرده و لذا حدیث معتبر مانند قران است .

اما نتیجه به حاشیه رفتن این میشود که اصل بحث گم میشود حال بفرمایید که انسان تجلی کلیه اسماءخداوند هست یا خیر ؟[/]

بهلول;261487 نوشت:
سلام
والبته یک اسم است که برای خداوند حسن و برای انسان عیب است و ان تکبر است و لذا انسان هرگز نمیتواند مظهر جامع اسماء الهی باشد !

باسمه تعالی
باسلام
نام احمد نام جمله انبیاست
چون که صد آمد نود هم پیش ماست(1)
در میان اسمای الهی اسم الله اسم جامع و کلی است که مستجمع جمیع صفات است و شخصیتی مانند رسول خاتم (ص)مظهر اسم جامع الله می باشد و وقتی می گوییم آن حضرت اسم جامع الله را در وجود خود تجلی داده است بدان معناست که همه اسما ء در ان وجود جلوه می کند و او به حققیقت جمعی خود واجد تمامی اسما می باشد حتی مظهر اسم المتکبر که در واقع کبریایی حضرت حق در او جلوه نموده است
پی نوشت
1- مولوی

طه;261471 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

باتشکر از کارشناس گرامی وپاسخ جامع وخوبشان :gol:

با توجه به مطالبی که مرقوم فرمودید این نتیجه حاصل میشود که گویا انسانی که آیینه ی ظهور خداوند وتجلیگاه انوار حق خطاب میگردد قطعا" باید در مرحله ی عمل مدرک باشد و بتواند انچه را که مولا فرموده بی کم وکاست واضافه انجام دهد .
حالا این سؤال به ذهن میرسد که :
اگر کسی بخواهد به این مقام که قطعا" دارای درجاتی است برسد وبخواهد توانهای بالقوه ی خود را به تواناییهای بالفعل وعملی تبدیل کند مرحله ی آغاز این تحول چیست .

آیا شرط اولیه ای هم برای این تحول وجود دارد ؟ یا اینکه هرکسی در هر زمانی از مقاطع عمرش میتواند برای رسیدن به این تحول شروع به اقدام کند ؟

آیا میتوان درمرحله ی عمل به افعال وعملکرد خود اطمینان داشت که راه درست ومستقیم است . تا خدای ناکرده به عوض ارتقاء دچار سقوط در ورطه ی حیوانیت نشویم .

حق یارتان :gol:


باسمه تعالی
با سلام

از خودی بگذر اگر خواهی خدا
فانی حق شو که تا یابی بقا
گر تو خواهی حری و دل زندگی
بندگی کن بندگی کن بندگی(1)

برای به فعلیت رساندن این امور بالقوه تنها راه عبودیت حق تعالی و در مسیر شریعت قدم نهادن است هر چه ما از جهت عبودیت و بندگی قویتر باشیم از جهت زسیدن به کمالات معنوی موفق تریم و ریشه تمام مقامات معنوی مانند رسالت ،نبوت ،امامت و خلیفه خدا بودن همین بندگی و عبودیت است
پی نوشت
1- مولوی

سمیع;261891 نوشت:
باسمه تعالی
باسلام
نام احمد نام جمله انبیاست
چون که صد آمد نود هم پیش ماست(1)
در میان اسمای الهی اسم الله اسم جامع و کلی است که مستجمع جمیع صفات است و شخصیتی مانند رسول خاتم (ص)مظهر اسم جامع الله می باشد و وقتی می گوییم آن حضرت اسم جامع الله را در وجود خود تجلی داده است بدان معناست که همه اسما ء در ان وجود جلوه می کند و او به حققیقت جمعی خود واجد تمامی اسما می باشد حتی مظهر اسم المتکبر که در واقع کبریایی حضرت حق در او جلوه نموده است
پی نوشت
1- مولوی

[="blue"]پس عیسی هم میتواند پسر خدا باشد![/]

بهلول;261901 نوشت:
پس عیسی هم میتواند پسر خدا باشد!

باسمه تعالی
باسلام
بفرمایید فرمایش شما چه ربطی به عرایض بنده داشت؟

سمیع;261909 نوشت:
باسمه تعالی
باسلام
بفرمایید فرمایش شما چه ربطی به عرایض بنده داشت؟

[="blue"]مگر نصارا غیر این میگویند که خدا در وجود عیسی جلوه نموده اگر تمام خصوصیات یا اسماء بتواند در بنده جلوه کند خوب ان بنده میشود پسر خدا یا خود خدا پس تفاوت بین خالق و مخلوق در چیست ؟[/]

بهلول;261916 نوشت:
مگر نصارا غیر این میگویند که خدا در وجود عیسی جلوه نموده اگر تمام خصوصیات یا اسماء بتواند در بنده جلوه کند خوب ان بنده میشود پسر خدا یا خود خدا پس تفاوت بین خالق و مخلوق در چیست ؟

باسمه تعالی
باسلام:
اگر نصاری نسبت ابن الله بودن را به حضرت مسیح (ع)می دهند به خاطر این است که حضرت عیسی (ع)پدر نداشت همچنانکه نصاری نجران در جریان مباهله این ادعا را با پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) مطرح کردند که در سوره آل عمران این بحث آمده است که اگر کسی فراربود به بهانه نداشتن پدر فرزند خدا محسوب شود حضرت آدم(ع) که نه پدر داشت ونه مادر اولی به این نسبت است(ان مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون)
ولی در بحث ما،همین که می گوییم ظاهر ومظهر ،در واقع خالق بودن ومخلوف بودن راهم ثابت کرده ایم مانند اینکه سایه یک شیئ تمام خصوصیات آن شیئ را بیان می کند ولی در عین حال آن شیئ نیست بلکه سایه آن شاخص می باشد ویا مانند اینکه یک شخصی در اتاقی قرار بگیرد که دور تادور ان اتاق آیینه باشد منتها یک آیینه محدب است ،یک آیینه معقر،آیینه ای کوچک،آیینه ای متوسط،ویک آیینه هم بزرگ وتمام قد،همه آیینه ها آن شخص وسط اتاق را نشان می دهند منتها در حد ظرفیت خودشان ،آن آیینه تمام قد هم آن انسان را نشان می دهد منتها کامل با تمام خصوصیات،ولی در عین حال یکی آیینه است ودیگری انسان ،انسان کامل هم که مظهر حق تعالی می شود بلا تشبیه مانند آن آیینه تمام قد است که اوصاف الهی را کاملا نشان می دهد لذادر اعمال ماه رجب دقت کنید در آن توقیع شریفی که از ناحیه مقدسه به مخمد بن عثمان بن سعید، امام زمان(علیه السلام)بیان فرمودند که در شناخت ومعرفت امامان وائمه دینمان (علیهم السلام)مفید است (لا فرق بینها وبینک الا انهم عبادک)یعنی امامان دینمان (علیهم السلام)مظهر اتم حق تعالی هستند وفرق در عبودیت وربوبیت است
موفق باشید

[="blue"]در ایینه شدن انسان تردیدی نیست اما شما تمام اسماء را به انسان نسبت میدهید و این دیگر گذر از ایینه است و شرک ![/]

بهلول;261950 نوشت:
در ایینه شدن انسان تردیدی نیست اما شما تمام اسماء را به انسان نسبت میدهید و این دیگر گذر از ایینه است و شرک !

باسمه تعالی
باسلام:
برای اینکه بی جهت نسبت شرک ندهید
توجه شما را به روایتی که مرحوم علامه مجلسی در کتاب بحار الانوارج4ص14وشرح اصول کافی ملاصدرا ج2ص284 جلب می کنم که در روایتی پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند :ان الله خلق آدم علی صورته
از نظر اهل معرفت لفظ صورت در این روایت به معنای شکلی که مستلزم ابعاد واعراض باشدقابل انتساب به خداوند نیست اما آنها با بازگرداندن واژه صورت به معنای اصلی اش و پیراستن آن از لوازم معنایی امکانی معنای عمیق این حدیث را روشن می سازند از نظر اهل معرفت صورت همان (مایظهر به الشی)است یعنی چیزی که با آن ،شی خود را ظاهر می سازد به بیان دیگر هر امری را که بتواند نمایان گر و اظهار کننده امر دیگر باشد می توان صورت آن شی تلقی کرد با چنین تفسیری می توان مثلا بدن را صورت روح دانست زیرا در واقع آنچه در روح است در قالب بدن و از طریق اعضا و جوارح آن ظهور می یابد به همین ترتیب کل عالم نیز می تواند صورت حق تعالی تلقی شود زیرا بنابر نظریه وحدت وجود که بحث مهمی در عرفان است عالم چیزی جز جلوه حق نیست در این میان انسان ،با توجه به ویژگی هایی که در مقام مظهر جامع تمام اسمای الهی در خود جمع کرده است به نحو کمال و تمام می تواند چونان صورت حق تعالی تصویر شود به گونه ای که می توان گفت انسان آفریده شده بر صورت حق است بدین معنا که حق تعالی خود را به تمامی در وجود مظهر انسانی بروز می دهد
ادامه دارد......

باسمه تعالی
اما صورت حق تعالی چیست که انسان برابر آن آفریده شده است؟
پیش از پاسخگویی به این پرسش باید گفت هر گاه از خلق سخن می گوییم ،پیش از هر چیزی حق را در مقابل آفریده ها در نظر گرفته ایم بنابراین آنجه در اینجا صورت حق خوانده می شود باید جهتی فاعلی داشته باشد که انسان در مقابل آن در مقام پذیرش قرار می گیرد اهل معرفت می گویند مقصود از صورت خداوند همان امر واجد جهت فاعلی است که چیزی جز اسمای الهی نیست بنابراین انسان برابر با اسمای الهی خلق شده است و چون همه اسما در اسم جامع الله جمعند و بازگشتشان به این مقام است صورت حق تعالی نیز چیزی جز اسم جامع الله نیست بنابراین اسم جامع الله تنها در حضرت انسان کامل است که بطور کامل خود را جلوه گر می سازد پس انسان کامل مطابق با صورت حق تعالی یعنی اسم جامع الله خلق شده است و مظهر تمام اسمای الهی است (با توجه به اینکه مرجع ضمیر متصل غایب در {صورته}در روایت به الله برمی گرددو الله اسم جامع می باشد
برای توضیح بیشتر رجوع کنید به :
1-رسائل ابن عربی رساله 27 رساله نقش الفصوص ص1
2-جامی نقد النصوص ص93
3- جندی شرح فصوص الحکم ص 204

[="Teal"]

بهلول;261567 نوشت:
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِینَ«البقرة/34»
و چون فرشتگان را فرمودیم برای آدم سجده کنید پس بجز ابلیس که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد [همه] به سجده درافتادند

تکبر فقط خاص خداست که بزرگترین است و هرکس جز او تکبر بورزد کافر است .


بهترین خوی زنان، بدترین خوی مردان است که همانا تکبّر، ترس و بخل است، پس هرگاه زن متکبّر باشد به کسی جز همسر سر فرود نمی آورد و هرگاه بخیل باشد، مال خود و همسرش را حفظ می کند و هرگاه ترسو باشد، از آنچه به او روی می آورد، می ترسد.نوع تکبّر زن، تکبّر در برابر بیگانگان و نامحرمان است تا سرافرازی و بزرگواری شخصیت زن در هنگام فعالیت های اجتماعی در اذهان تداعی می گردد.
نهج البلاغه[/]

[="blue"]جناب سمیع شما بدین وسیله ذات حق را تفسیر میکنید و شکل میدهید در حالی که ذات حق قابل درک تفسیر و تشکل نیست [/]

asad;262362 نوشت:
[="teal"]
بهترین خوی زنان، بدترین خوی مردان است که همانا تکبّر، ترس و بخل است، پس هرگاه زن متکبّر
باشد به کسی جز همسر سر فرود نمی آورد و هرگاه بخیل باشد، مال خود و همسرش را حفظ می کند و هرگاه ترسو باشد، از آنچه به او روی می آورد، می ترسد.نوع تکبّر زن، تکبّر در برابر بیگانگان و نامحرمان است تا سرافرازی و بزرگواری شخصیت زن در هنگام فعالیت های اجتماعی در اذهان تداعی می گردد.
نهج البلاغه
[/]

جناب اسد شما به این وسیله به خداوند جنسیت میدهید و مردان را از گردونه خارج مینمایید و این کفر است !

[="Teal"]

بهلول;262492 نوشت:
جناب اسد شما به این وسیله به خداوند جنسیت میدهید و مردان را از گردونه خارج مینمایید و این کفر است

چه ربطی داشت؟[/]

asad;262362 نوشت:
[="teal"]
بهترین خوی زنان، بدترین خوی مردان است که همانا تکبّر، ترس و بخل است، پس هرگاه زن متکبّر
باشد به کسی جز همسر سر فرود نمی آورد و هرگاه بخیل باشد، مال خود و همسرش را حفظ می کند و هرگاه ترسو باشد، از آنچه به او روی می آورد، می ترسد.نوع تکبّر زن، تکبّر در برابر بیگانگان و نامحرمان است تا سرافرازی و بزرگواری شخصیت زن در هنگام فعالیت های اجتماعی در اذهان تداعی می گردد.
نهج البلاغه
[/]

[="blue"]جناب اسد شما بدین وسیله به خداوند جنسیت میدهید و مردان را از گردونه خارج میکنید و این کفر است .
[/]

[="Teal"]

بهلول;262498 نوشت:
جناب اسد شما بدین وسیله به خداوند جنسیت میدهید و مردان را از گردونه خارج میکنید و این کفر است

خب این را که یک بار گفتید جناب بهلول!

من هم عرض کردم منظورتان را متوجه نمیشوم! یعنی چی مردان را از گردونه خارج میکنم و برای خدا جنسیت قائل میشوم؟[/]

asad;262500 نوشت:
[="teal"]
خب این را که یک بار گفتید جناب بهلول!

من هم عرض کردم منظورتان را متوجه نمیشوم! یعنی چی مردان را از گردونه خارج میکنم و برای خدا جنسیت قائل میشوم؟

[/]

[="blue"]دقت فرمایید مستکبر از اسماء خداوند است و شما انرا منحصر به زنان میکنید یعنی این اسم در زنان فقط جلوه میکند و برای مردان عیب است یعنی خداوند زن است و مرد نیست . [/]

[="Teal"]

بهلول;262527 نوشت:
دقت فرمایید مستکبر از اسماء خداوند است و شما انرا منحصر به زنان میکنید یعنی این اسم در زنان فقط جلوه میکند و برای مردان عیب است یعنی خداوند زن است و مرد نیست .

عجب!
چه جوری از این جملات میتوان نتیجه گرفت که خداوند زن است و مرد نیست؟ گویا شما روایت را کامل نخواندید (به قسمت قرمز توجه کنید:

بهترین خوی زنان، بدترین خوی مردان است که همانا تکبّر، ترس و بخل است، پس هرگاه زن متکبّر باشد به کسی جز همسر سر فرود نمی آورد و هرگاه بخیل باشد، مال خود و همسرش را حفظ می کند و هرگاه ترسو باشد، از آنچه به او روی می آورد، می ترسد.نوع تکبّر زن، تکبّر در برابر بیگانگان و نامحرمان است تا سرافرازی و بزرگواری شخصیت زن در هنگام فعالیت های اجتماعی در اذهان تداعی می گردد
نوع تکبر خدا چطور؟

قضاوت این قضیه به عهده ی کارشناس! چون این چیزی که من نوشتم از نهج البلاغه بود! از خودم ننوشتم!
[/]

asad;262531 نوشت:
[="teal"]

عجب!
چه جوری از این جملات میتوان نتیجه گرفت که خداوند زن است و مرد نیست؟ گویا شما روایت را کامل نخواندید (به قسمت قرمز توجه کنید:

بهترین خوی زنان، بدترین خوی مردان است که همانا تکبّر، ترس و بخل است، پس هرگاه زن متکبّر باشد به کسی جز همسر سر فرود نمی آورد و هرگاه بخیل باشد، مال خود و همسرش را حفظ می کند و هرگاه ترسو باشد، از آنچه به او روی می آورد، می ترسد.نوع تکبّر زن، تکبّر در برابر بیگانگان و نامحرمان است تا سرافرازی و بزرگواری شخصیت زن در هنگام فعالیت های اجتماعی در اذهان تداعی می گردد


نوع تکبر خدا چطور؟

قضاوت این قضیه به عهده ی کارشناس! چون این چیزی که من نوشتم از نهج البلاغه بود! از خودم ننوشتم!
[/]

[="blue"]اینکه مطلبی را از جای معتبری نقل کنیم یک بحث است و تفسیر ان که میتواند تفسیر به رای باشد بحث دیگریست اینجا بحث جلوه استکبار خداوند در انسان است و شما با نقلتان انرا به زنان منحصر کردید یعنی استکبار خداوند فقط در زنان جلوه میکند و برای مردان عیب است یعنی این اسم بواسطه جنسیت انتقال میابد نه صفات حسنه
دقت کنید در اغاز میگوید بهترین خوی زنان بدترین خوی مردان است یعنی استکبار برای زنان نیکو و برای مردان عیب است و این اسم از اسماء خداوند است و خداوند دارای عیب نیست پس نتیجه میشود خداوند زن است و مرد نیست این از دروس اولیه منطق است !
اما اشکال شما اینجاست که دقت نمیکنید که زن در مقابل بیگانگان سر فراز و در مقابل همسرش خاضع است در حالی که خداوند قادر مطلق است و در مقابل هیچ موجودی خاضع نیست یعنی تکبر زن از نوع تکبر خدانیست و این جلوه خدا در اونیست .
[/]

بهلول;262485 نوشت:
جناب سمیع شما بدین وسیله ذات حق را تفسیر میکنید و شکل میدهید در حالی که ذات حق قابل درک تفسیر و تشکل نیست

باسمه تعالی
باسلام:
ظاهرا شما در خواندن مطالب دقت کافی نمی کنید بنده که منظور اهل معرفت را از صورت بیان کردم وتصریح کردم که منظور از صورت در روایت این شکل ظاهری نیست

سمیع;262540 نوشت:
باسمه تعالی
باسلام:
ظاهرا شما در خواندن مطالب دقت کافی نمی کنید بنده که منظور اهل معرفت را از صورت بیان کردم وتصریح کردم که منظور از صورت در روایت این شکل ظاهری نیست

. در ميان مشايخ صوفيه بايد ابن عربى را قهرمان خوابهاى شگفت انگيز دانست زيرا وى در كتابهاى خود خوابهاى عجيب و غريبى ادعا كرده است و حتى خدا را بارها در خواب ديده است (فتوحات جلد 2، صفحه 591ـ ابن عربى حياته و مذهبه، صفحه 86)

بهلول;262548 نوشت:
. در ميان مشايخ صوفيه بايد ابن عربى را قهرمان خوابهاى شگفت انگيز دانست زيرا وى در كتابهاى خود خوابهاى عجيب و غريبى ادعا كرده است و حتى خدا را بارها در خواب ديده است (فتوحات جلد 2، صفحه 591ـ ابن عربى حياته و مذهبه، صفحه 86)

باسمه تعالی
باسلام
اولا :کسی جز معصومین و ائمه دینمان علیهم السلام مصون از اشتباه و خطا نیستند و ملاک در صحت و سقم کلام دیگران شریعت است
ثانیا: امیر المومنین علی علیه السلام به ما فرموده اند (انظر الی ما قال ولا تنظر الی من قال)
نگاه کنید چه می گوید نگاه نکنید چه کسی می گوید
یعنی حتی اگر یک فرد کمونیست و بی دین حرف حقی را زد بپذیرید و اگر یک مرجع تقلید حرف باطلی زدوبرخلاف شریعت نپذیرید
ثالثا: به قول جناب حاقظ :
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه ای ای جان من خطا اینجاست

رابعا: این مطلبی که در مورد تفسیر روایت مطرح شد یک بحث علمی بود که هیچ ارتباطی به خواب نداشت ،تعجب است شما چرا بحث را بی جهت تغییر می دهید،اگر اشکالی دارید به این نوع تفسیر وارد کنید بعلاوه مانند جناب جندی ،جامی...نیز همین تفسیر رابیان کرده اند واختصاص به محیی الدین ندارد
خامسا: این آدرسی که در فتوحات بیان کردید در این فتوحاتی که بنده در اختیار دارم چنین مطلبی نبود بلکه در رابطه با منازل ستر وکتمان بحث شده است لطف بفرمایید عین ان مطلب را که به ابن عربی نسبت داده اید نقل کنید تا منظور ایشان را بیان کنم

[="blue"]اولاً این مطلب از کتاب جلوه حق نوشته ایت اله مکارم شیرازی نقل شده اگر ایرادی دارید از ایشان استفتا بفرمایید. ضمناً این کتاب در اینترنت موجود است و میتوانید انرا دانلود نمایید .

ثانیاً مطلبی را که ابن عربی ادعا نموده مخالفت صریح با قران کریم دارد مگر اینکه ایشان مدعی این باشند که از معصوم بالاترند .[/]

[="darkgreen"]وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیكَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَیكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ«الأعراف/143»
و چون موسی به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض کرد پروردگارا خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم فرمود هرگز مرا نخواهی دید لیکن به کوه بنگر پس اگر بر جای خود قرار گرفت به زودی مرا خواهی دید پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود آن را ریز ریز ساخت و موسی بیهوش بر زمین افتاد و چون به خود آمد گفت تو منزهی به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم

[/]

[="blue"]ثالثاً بحث بر سر جلوه حق است خواه در خواب یا بیداری که انکه دیدنی نیست در هیچ شرایطی نیست .[/]

بهلول;262789 نوشت:
اولاً این مطلب از کتاب جلوه حق نوشته ایت اله مکارم شیرازی نقل شده اگر ایرادی دارید از ایشان استفتا بفرمایید. ضمناً این کتاب در اینترنت موجود است و میتوانید انرا دانلود نمایید .

ثانیاً مطلبی را که ابن عربی ادعا نموده مخالفت صریح با قران کریم دارد مگر اینکه ایشان مدعی این باشند که از معصوم بالاترند .

وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیكَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَیكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ«الأعراف/143»
و چون موسی به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض کرد پروردگارا خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم فرمود هرگز مرا نخواهی دید لیکن به کوه بنگر پس اگر بر جای خود قرار گرفت به زودی مرا خواهی دید پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود آن را ریز ریز ساخت و موسی بیهوش بر زمین افتاد و چون به خود آمد گفت تو منزهی به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم

ثالثاً بحث بر سر جلوه حق است خواه در خواب یا بیداری که انکه دیدنی نیست در هیچ شرایطی نیست .


باسمه تعالی
1-متاسفانه شما از اصل بحث دور افتادید که مساله ما در مورد این بود که انسان کامل می تواند مظهر اتم برای حق تعالی باشد که برای اثبات این بحث روایتی تقدیم شد،شما اگر خدشه ای دارید به این مساله وارد کنید
2-در پست بالا هم عرض شد که هیچ کس جز معصومین مصون از اشتباه نیست،شما لطف بفرمایید عین آن مطلبی را که نسبت داده اید را بیاورید تا روی آن بحث کنیم اگر لازمه آن حرفها جسمانی بودن حق تعالی باشد ،ماهم نمی پذیریم ولی این دلیل نمی شود تمام سخنان او باطل باشد چنانچه درنکته دوم پست سابق روایت حضرت علی علیه السلام این حریت وآزاد اندیشی را به ما می آموزاند
3-این آیه ای که مطرح فرمودید مربوط به دیدن حق تعالی با چشم ظاهری است والا دیدن حق تعالی با چشم باطن میسر است ،مگر حضرت امیر (علیه السلام)نفرمودند :لم اعبد ربا لم اره(1){من علی خدایی را که نبینم اصلا عبادت نمی کنم}
ویا در روایتی دیگر فرمودند:ما رایت شیئا الا ورایت الله قبله وبعده(2
مگر امام حسین (علیه السلام)در دعای عرفه نفرمودند:{ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک ،متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک ومتی بعدت حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک ،عمیت عین لاتراک علیها رقیبا}
کی رفته ای زدل که تمنا کنم ترا/کی بوده ای نهفته که پیدا کنم ترا
غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور/پنهان نگشته ای که هویدا کنم ترا
با صد هزار جلوه برون آمدی که من/با صد هزار دیده تماشا کنم ترا(3
پی نوشت:
1-کتاب وافی ج11ص26
2-درخشان پرتوی از اصول کافی ج6ص53
3-فروغی بسطامی

هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند مظهر خداوند باشد چون در این صورت برای خدا شکل تصور میشود و رویت شکل ممکن میگردد یعنی ذات خدا هویدا میشود و این امکان پذیر نیست یعنی حد ما ایینه است و ورود به ایینه امکان ندارد بدین معنی که موسی صائقه را میبیند که اثر خداست ولی صائقه خدا نیست . یعنی انکه ما میبینیم و تصور میکنیم که خداست ممکن است شیطان باشد چون انکه میتواند شکل بگیرد شیطان است نه خدا .

بنده نظرم انتقاد از ابن عربی وسایر مشایخ صوفیه نبود اما شما از کتابهای ایشان مدرک ارائه فرمودید بنده هم ناچار شدم اعلام کنم که نظر امثال ابن عربی یا امام محمد غزالی با تمام ارزش علمی انان نمیتواند بعنوان مدرک ارائه گردد یعنی هرکس با توجه به شرائط وجودیش میتواند انرا بپذیرد یا رد کند .

[="Teal"]

بهلول;262535 نوشت:
یعنی تکبر زن از نوع تکبر خدانیست و این جلوه خدا در اونیست

جناب سمیع برام واقعا سوال پیش اومده! اگر میشه نظر بدید![/]

asad;262844 نوشت:

جناب سمیع برام واقعا سوال پیش اومده! اگر میشه نظر بدید!


باسمه تعالی
باسلام
صفت تکبر در زن در مقابل مردبیگانه ممدوح است و کبریایی خداست که در او جلوه کرده است همان طوری که وقتی ابن زیاد
دستور داد خاندان حضرت امام حسین(علیه السلام) را در مجلس مخصوص وی حاضر سازند. هنگامی که دختر امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) وارد گردید کمترین اعتنا به او و قدرت او نکرد،قدمها را شمرده برداشت همانند فرمانده ای پیروز که اکنون از پیکاری بزرگ بازمیگردد.آن بانو اینگونه به مجلس وارد شد و در گوشه ای دور از جمعیت جای گرفت ...
طرز ورود حضرت زینب کبری
(سلام الله علیها) آنچنان برای عبیدالله ناراحت کننده بود که از نزدیکانش پرسید: « من هذه المتکبرة » این زنی که با این همه نخوت و تکبر بر ما وارد گردیده کیست؟ به او گفتند: « هذه زینب(علیهاالسلام) بنت علی(علیه السلام) » این دختر امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) ، زینب کبری (سلام الله علیها) است.

موفق باشید

[="Teal"]

سمیع;262947 نوشت:
صفت تکبر در زن در مقابل مردبیگانه ممدوح است و کبریایی خداست که در او جلوه کرده است

پس یعنی این حرفها چرت و پرت است:

بهلول;262535 نوشت:
شما با نقلتان انرا به زنان منحصر کردید یعنی استکبار خداوند فقط در زنان جلوه میکند و برای مردان عیب است یعنی این اسم بواسطه جنسیت انتقال میابد نه صفات حسنه دقت کنید در اغاز میگوید بهترین خوی زنان بدترین خوی مردان است یعنی استکبار برای زنان نیکو و برای مردان عیب است و این اسم از اسماء خداوند است و خداوند دارای عیب نیست پس نتیجه میشود خداوند زن است و مرد نیست این از دروس اولیه منطق است ! اما اشکال شما اینجاست که دقت نمیکنید که زن در مقابل بیگانگان سر فراز و در مقابل همسرش خاضع است در حالی که خداوند قادر مطلق است و در مقابل هیچ موجودی خاضع نیست یعنی تکبر زن از نوع تکبر خدانیست و این جلوه خدا در اونیست .
[/]

سمیع;262947 نوشت:
باسمه تعالی
باسلام
صفت تکبر در زن در مقابل مردبیگانه ممدوح است و کبریایی خداست که در او جلوه کرده است همان طوری که وقتی ابن زیاد
دستور داد خاندان حضرت امام حسین(علیه السلام) را در مجلس مخصوص وی حاضر سازند. هنگامی که دختر امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) وارد گردید کمترین اعتنا به او و قدرت او نکرد،قدمها را شمرده برداشت همانند فرمانده ای پیروز که اکنون از پیکاری بزرگ بازمیگردد.آن بانو اینگونه به مجلس وارد شد و در گوشه ای دور از جمعیت جای گرفت ...
طرز ورود حضرت زینب کبری
(سلام الله علیها) آنچنان برای عبیدالله ناراحت کننده بود که از نزدیکانش پرسید: « من هذه المتکبرة » این زنی که با این همه نخوت و تکبر بر ما وارد گردیده کیست؟ به او گفتند: « هذه زینب(علیهاالسلام) بنت علی(علیه السلام) » این دختر امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) ، زینب کبری (سلام الله علیها) است.

موفق باشید

سلام علیکم

بنظرم اومد نکته ای رو خدمت دوستان عرض کنم . اگر به حکمت 234 نهج البلاغه توجه بفرمایید . حضرت از کلمه ی کبر استفاده نکرده اند بلکه زهو را بکار بردند که نوعی از تکبر هست .

وَ قَالَ [علیه السلام] خِیَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ فَإِذَا کَانَتِ الْمَرْاَهُ مَزْهُوَّهً لَمْ تُمَکِّنْ مِنْ نَفْسِهَا وَ إِذَا کَانَتْ بَخِیلَهً حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا وَ إِذَا کَانَتْ جَبَانَهً فَرِقَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ یَعْرِضُ لَهَا

.


و درود خدا بر او ، فرمود : برخی از نیکوترین خلق و خوی زنان، زشت ترین اخلاقی مردان است، مانند تکبر ، ترس ، بخل : هرگاه زنی متکبر باشد، بیگانه را به حریم خود راه نمی دهد ، و اگر بخیل باشد اموال خود و شوهرش را حفظ می کند، و چون ترسان باشد از هر چیزی که به آبروی او زیان رساند فاصله می گیرد.

پیشنهاد میدم پستهای استاد عرفان بزرگوار رو در این تاپیک مطالعه بفرمایید .

تا مبحث کبر کاملا روشن بشه و این تاپیک هم به انحراف نرود.

http://www.askdin.com/thread11587-4.html

••ostad••;261471 نوشت:
اگر کسی بخواهد به این مقام که قطعا" دارای درجاتی است برسد وبخواهد توانهای بالقوه ی خود را به تواناییهای بالفعل وعملی تبدیل کند مرحله ی آغاز این تحول چیست . آیا شرط اولیه ای هم برای این تحول وجود دارد ؟ یا اینکه هرکسی در هر زمانی از مقاطع عمرش میتواند برای رسیدن به این تحول شروع به اقدام کند ؟

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

با توجه به حاشیه های ایجاد شده به نظرم رسید پاسخ کامل به سؤالات بنده باقی مانده لذا مجددا" تکرار مینمایم .

اگر کسی بخواهد به این مقام که قطعا" دارای درجاتی است برسد وبخواهد توانهای بالقوه ی خود را به تواناییهای بالفعل وعملی تبدیل کند مرحله ی آغاز این تحول چیست ؟

آیا شرط اولیه ای هم برای این تحول وجود دارد ؟

یا اینکه هرکسی در هر زمانی از مقاطع عمرش میتواند برای رسیدن به این تحول شروع به اقدام کند؟

حق یارتان :Gol:

••ostad••;263416 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

با توجه به حاشیه های ایجاد شده به نظرم رسید پاسخ کامل به سؤالات بنده باقی مانده لذا مجددا" تکرار مینمایم .

اگر کسی بخواهد به این مقام که قطعا" دارای درجاتی است برسد وبخواهد توانهای بالقوه ی خود را به تواناییهای بالفعل وعملی تبدیل کند مرحله ی آغاز این تحول چیست ؟

آیا شرط اولیه ای هم برای این تحول وجود دارد ؟

یا اینکه هرکسی در هر زمانی از مقاطع عمرش میتواند برای رسیدن به این تحول شروع به اقدام کند؟

حق یارتان :Gol:[/QUOTE
باسمه تعالی
باسلام:
با توجه به اینکه منظور از مظهر شدن انسان نسبت به اسماء وصفات حق تعالی این است که انسان اوصاف الهی را در خود پیاده کند.هرچه انسان در مسیر شریعت بیش تر قدم بگذارد ودستورات شریعت را دقیق وکامل انجام دهد می توانددر این زمینه امور بالقوه درونی خویش را بالفعل کند
مثلا کسی که به هدایت دیگران می پردازد مظهر اسم شریف الهادی قرار می گیرد
کسی که عیب دیگران را آشکار نمی سازد مظهر اسم شریف الستار می باشد
کسی که از تقصیر وگناه دیگران می گذرد مظهر اسم شریف الغفار واقع می شود
کسی که به مستمندان کمک می کند ونیاز مالی آنها را بر آورده می کند مظهر اسم شریف الرزاق قرار میگیرد واز این نمونه ها فراوان است وهمه این نوع امورومظهر شدن برای اسماو صفات الهی چنانچه ملاحظه می فرمایید بستگی دارد به این که جه مقدار ما در پیاده کردن دستورات الهی موفق هستیم

ودر میان همه انسا نهاانسان کامل که عبد محض است آیینه تمام نما ی صفات حق تعالی
می باشند
چنانچه حضرت امیرعلی علیه السلام که تمامی عمرش افتخار است درمناجات کوتاهی که مرحوم حاج شیخ عباس قمی در کتاب مفاتیح الجنان قبل از اعمال ماه رجب اورده اند فرموده اند(الهی کفی بی عزا ان اکون لک عبدا وکفی بی فخرا ان تکون لی ربا) تمامی عزت خود را در این می بیند که عبد حق تعالی است
از این‏رو، آن حضرت(علیه‌السلام) درباره خویش چنین فرمود: «ما للّه ایةٌ أکبر منّی» ؛[1] برای خداوند نشانه‏ای بزرگ‏تر از من نیست،
پی نوشت"
1-بحارالأنوار، ج23، ص206/

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

با تشکر از کارشناس محترم :Gol:

سؤالم را اینطور بسط میدهم که با توجه بر این مطلب که اکثر انسانها به طبع اقتضای زندگی دنیوی از گناهان کوچک وبزرگ به دور نیستند وهرکس به اندازه ی بهره ی خود از زندگی آلودگی های روحی ویا حتی ضمیری دارد (معصومیت میان انسانها که لازمه ی آیینه شدن وجلوه ی حق بودن است یک امر عادی وعام نیست ) برای رفع این آلودگی ها در اولین قدم چه باید انجام دهیم تا بتوانیم آیینه ی روح خود را صیقلی نموده وبه درجات ابتدایی این مظهریت برسیم ؟ البته این کلام شما که باید مطیع و پیرو شرع وعبد خالص خدا باشیم کاملا" صحیح است اما آیا میتوان این امر را مرحله ی نخست این مظهریت قرار داد؟ آیا این آلودگی های روحی که از قبل زمینه ی ضمیر یا همان« بک گراند انسانیت » انسان را تیره کرده در میزان خلوص وپاکی آیینه ی وجود فرد تأثیری نخواهد گذاشت ؟ با این وجود میتوان مطیع مطلق شرع وعبد خالص خداوند بود ؟ آیا این اولین مرحله برای مظهریت خداوند است ؟

حق یارتان :Gol:

••ostad••;263966 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

با تشکر از کارشناس محترم :gol:

سؤالم را اینطور بسط میدهم که با توجه بر این مطلب که اکثر انسانها به طبع اقتضای زندگی دنیوی از گناهان کوچک وبزرگ به دور نیستند وهرکس به اندازه ی بهره ی خود از زندگی آلودگی های روحی ویا حتی ضمیری دارد (معصومیت میان انسانها که لازمه ی آیینه شدن وجلوه ی حق بودن است یک امر عادی وعام نیست ) برای رفع این آلودگی ها در اولین قدم چه باید انجام دهیم تا بتوانیم آیینه ی روح خود را صیقلی نموده وبه درجات ابتدایی این مظهریت برسیم ؟ البته این کلام شما که باید مطیع و پیرو شرع وعبد خالص خدا باشیم کاملا" صحیح است اما آیا میتوان این امر را مرحله ی نخست این مظهریت قرار داد؟ آیا این آلودگی های روحی که از قبل زمینه ی ضمیر یا همان« بک گراند انسانیت » انسان را تیره کرده در میزان خلوص وپاکی آیینه ی وجود فرد تأثیری نخواهد گذاشت ؟ با این وجود میتوان مطیع مطلق شرع وعبد خالص خداوند بود ؟ آیا این اولین مرحله برای مظهریت خداوند است ؟

حق یارتان :gol:

:
باسمه تعالی
باسلام:
اولین قدم برای رفع این آلودگی های معنوی قدم گذاشتن در اولين منزلي است كه عرفا آن را «منزل يقظه» نام مي‌نهند، يعني منزل بيداري، وباید انسان اول بیدار شود تا بتواند حرکت کند
یعنی حتی قبل از منزل توبه که انسان با ورود در آن، آیینه جان زنگار گرفته اش را شستشو می دهد
ترا تا آیینه زنگار باشد /حجاب دیدن دلدارباشد
بده آیینه دل را جلایی/که تابینی جمال کبریایی
این منزل بیداری ویقظه وجود دارد.

سمیع;264463 نوشت:
اولین قدم برای رفع این آلودگی های معنوی قدم گذاشتن در اولين منزلي است كه عرفا آن را «منزل يقظه» نام مي‌نهند، يعني منزل بيداري، وباید انسان اول بیدار شود تا بتواند حرکت کند

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

با تشکر :Gol:

این بیداری بر اثر چه عواملی در انسان ایجاد میگردد ؟ آیا باید منتظر این بمانیم که لطف خداوند شامل حالمان شود یا اینکه دستورالعملی برای رسیدن به این بیداری موجود است ؟

حق یارتان :Gol:

••ostad••;264515 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

با تشکر :gol:

این بیداری بر اثر چه عواملی در انسان ایجاد میگردد ؟ آیا باید منتظر این بمانیم که لطف خداوند شامل حالمان شود یا اینکه دستورالعملی برای رسیدن به این بیداری موجود است ؟

حق یارتان :gol:


باسمه تعالی
باسلام
پذیرش نور یقظه‏:
1- تلاوت و تدبّر در قرآن:
‏هر یک از آیات قرآن به گونه‏ای پرده‏های جهل و بی‏خبری را از جان آدمی کنار می‏زند وزمینه تابش نور یقظه را به قلب فراهم می‏سازد. تلاوت همه آیات قرآن و تدبّر در آنها حقایق‏را آشکار می‏سازد و راههای تازه‏ای را به سوی انسان می‏گشاید، و او را از خواب غفلت‏برمی‏خیزاند. از این رو قرآن خود به تدبر و تعمّق در آیات قرآن فرا می‏خواند و آن را مایه‏تذکّر و بیداری می‏داند. .كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ). (1)کتابی مبارک است که آن را بر تو نازل کردیم تا در آیاتش بیندیشند و خردمندان از آن پند گیرند.قرآن بیدار نگشتن و بهره نگرفتن از آیات الهی خود را ناشی از تدبّر نکردن و قفل و بسته‏بودن قلبها می‏داند: (أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها(2)آیا در قرآن نمی‏اندیشند یا بر دلها قفلهاست؟ همیشه بوده‏اند و هستند کسانی که با تلاوت یا شنیدن آیات قرآن و اندیشه در آن، به خودآمده و مسیر زندگی خود را عوض کرده و زندگی نویی را آغاز کرده‏اند.فضیل‏بن عیاض در آغاز، راهزنی بود که همه از او در وحشت بودند. دلباخته زنی شد. به‏قصد دیدن او از دیوار بالا رفت؛ همانجا از کسی شنید که تلاوت می‏کرد: . (أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ) (3) آیا مؤمنان را وقت آن نرسیده است که دلهایشان برای یاد خدا و آن سخن حق که نازل شده‏است، خاشع شود؟ این آیه کریمه در جان فضیل نفوذ کرد و او را به خود آورد و بیدار ساخت. گفت: قسم به‏خدا که وقت آن رسیده است. و از همانجا مسیر زندگانی‏اش را عوض کرد و راه عبادت و زهدپیش گرفت[ . تفسیر روح البیان، شیخ اسماعیل حقی البروسوی، ج ۹، ص ۳۶۵ و سفینه البحار، آقاشیخ عباس قمی(ره)، ج ۷، ص ۱۰۳. کتب رجال، فضیل را یکی از راویان موثق از امام صادق(ع) و از زهاد معروف معرّفی می‏کنند. کتاب «مصباح الشریعة» درباره روایات امام صادق(ع) منسوب به اوست، وی در پایان عمر در جوار کعبه می‏زیست و همانجا در روز عاشورا بدرود حیات گفت ]. ادامه دارد.....
پی نوشت:
1-ص: ۲۹
2-محمد: ۲۴
3-حدید: ۱۶

ارتباط با ائمه اطهار
2-‏ارواح پاک پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) با خواست خدای متعال صاحبان ولایت‏تکوینی و مجاری فیض او هستند. لطفها و جذبها و انوار ربوبی در همه منازل سلوک از راه آنان واز سوی خدای متعال به سالکان الی‏اللَّه می‏رسد. در زیارت «جامعه کبیره» درباره آنان می‏خوانیم:بِکُمْ فَتَحَ‏اللَّه وَ بِکُمْ یَخْتِمْ[ 1]خدای متعال با شما آغاز کرد و با شما پایان داد.در جایی دیگر از این زیارت می‏خوانیم:مَنْ اَرَادَاللَّه بَدَءَ بِکُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُم وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ[ 2 ]هر که خدا را خواست با شما و به کمک شما آغاز کرد و هر که او را به یکتایی پرستید از شمابپذیرد، و هر که آهنگ او کند، رو به شما کند.آنان با قرب به خدای متعال مظهر انوار ربوبی هستند و انوار ربوبی از راه آنان به سالکان‏الی‏اللَّه افاضه می‏گردد. در جایی دیگر از همین زیارت می‏خوانیم:اَشْرَقَتِ الاَرضُ بِنُورِکُمْ وَ فَازَ الفائزُون بِوِلاَیَتِکُمْ[ 3]با نور شما زمین روشن گشت و آنان که به مقصد راه یافتند به ولایت شما رسیده‏اند. دقت در مفاهیم بلند این زیارت آشکار می‏سازد که هر چه ارتباط انسانها با دارندگان ولایت‏مطلقه الهی بهتر باشد و در جلب نظر آنان تلاش کنند از برکات وجودی آنان و افاضات الهی‏بیشتر بهره‏مند می‏گردند. بیداری از خواب غفلت در مراتب گوناگون در توجّه خاص آنان ونگاه کارساز آنان نهفته است. چه بسیارند آنان که در گذشته و کنون با لطف و عنایت کارسازآنان به خود آمده و راه سلوک را در پیش گرفته‏اند.زهیربن قین از شهدای والامقام کربلاست، وی در آغاز از مصاحبت و همراهی امام‏حسین(ع) پروا داشت و در حرکت امام(ع) از مکه به سوی کربلا همراه قافله‏ای دیگر به‏موازات قافله امام حرکت می‏کرد. در یکی از منازل امام(ع) او را فرا می‏خواند و پس از آن‏زهیر چند لحظه در خیمه با امام تنها بود. همین چند لحظه آتشی در جان او به‏پا کرد،خاندانش را رها ساخت و به امام پیوست و از شهدای کربلا گردید[ 4 ]جز امامان معصوم(ع) نفوس پاک ارباب باطن و اولیای خدا، حاملان نور بیداری هستند.همنشینی با آنان و اندیشه در سخنانشان، جانهای خفته را بیدار می‏سازد و حیات می‏بخشد.فروغی بسطامی درباره یاری طلبیدن از باطن خوبان چنین می‏گوید
:همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدن
پی نوشت:
1- مفاتیح الجنان، آقاشیخ عباس قمی، زیارت جامعه کبیره
2-مفاتیح الجنان، آقاشیخ عباس قمی، زیارت جامعه کبیره
3-مفاتیح الجنان، آقاشیخ عباس قمی، زیارت جامعه کبیره
4-الملهوف علی قتلی الطُّفُوفِ، علی‏بن طاووس، ص ۶۳ - ۶۴

3- اندیشه در مرگ و یاد آن
‏یاد مرگ و اندیشه در آن و در جهانی که پیش روی انسانهاست، پرده‏های غفلت را کنارمی‏زند. فراموش کردن مرگ از بزرگ‏ترین موانع بیداری و عزم و حرکت به سوی خداست.امام خمینی(ره) در این باره گوید:باید دانست که از موانع بزرگ این تیقّظ و بیداری - که اسباب نسیان مقصد و نسیان لزوم سیرشود و اراده و عزم را در انسان می‏میراند - آن است که انسان گمان کند وقت برای سیر وسیع‏است. اگر امروز حرکت به طرف مقصد نکند فردا می‏کند، و اگر در این ماه سفر نکند، ماه دیگرسفر می‏کند و این حال - طول امل و درازی رجا و ظن بقا و امید حیات و رجا سعه وقت - انسان راازاصل مقصد که آخرت است و لزوم سیر به سوی او و لزوم اخذ رفیق و زاد طریق باز می‏دارد وانسان بکلی آخرت را فراموش می‏کند و مقصد را از یاد انسان می‏برد[ 1 ]
صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق (2)
یاد مرگ و آنچه انسانها پس از مرگ با آن روبه‏رو می‏گردند، ریشه‏های این غفلت و مانع‏بزرگ را از جان انسان می‏زداید. امام صادق(ع) فرموده:ذِکْرُ الْمُوتِ یُمِیتُ الشَّهواتِ فِی النَّفْسِ وَ یَقْطَعُ مَنَابِتَ الغَفْلَةِ وَ یُقِوّیِ القَلْبَ بِمَواعِدِاللَّهِ وَ یَرِّقُ الطَبْعَ‏و یُکْسِرُ اَعْلاَمَ الهَوی‏ و یُطْفِی‏ءُ نارَ الحِرْصِ و یُحَقِّرُ الدُّنیَا وَ هُوَ مَعنی مَا قَالَ النَّبیُ فِکرُ سَاعَةٍ خَیْرٌمِنْ عِبَادَةِ سنَةٍ[ 3]یاد مرگ شهوات را در درون آدمی می‏میراند، و ریشه‏های غفلت را از دل برمی‏کند، قلب را به‏وعده‏های الهی نیرومند می‏سازد، و به جان نرمی و لطافت می‏بخشد، نشانه‏های هواپرستی رادرهم می‏شکند، آتش حرص را خاموش و دنیا را در نگاه آدمی کوچک می‏سازد، و این معنای‏سخن پیغمبر(ص) است که گفت: ساعتی فکر و اندیشه از یک سال عبادت برتر است.از این گذر یکی از برنامه‏های سالکان، اندیشه در مرگ و سختی‏های آن است[ 4 ] برخی ازبزرگان مانند عارف کامل مرحوم آقای قاضی(ره) نیز پاره‏ای از اوقات خود را به قدم زدن در قبرستانها و اندیشه در مرگ سپری می‏کردند
پی نوشت:
1-. چهل حدیث، امام خمینی(ره)، حدیث دهم، ص ۱۷۴
2-مولوی
3-. مصباح الشریعه، باب ۸۱، ص ۱۷۱
4-. رساله لقاءاللَّه، میرزا جواد ملکی تبریزی، با مقدمه سیداحمد فهری، ص ۱۹۱ - ۲۰۸

موضوع قفل شده است