تجربه‌هاي همسرداري 1 (رفتارهايي كه باعث رنجش هر خانمی میشه!)

تب‌های اولیه

327 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ورود ممنوع;375914 نوشت:
بعضی از آقایون و بعضی اوقات از نقاط ضعف خانوماشون سوء استفاده میکنن........
مثلا خانوما معمولا از سوسک و موش می ترسن و
کافیه یه دونه بچه سوسک رو گوشه دیوار پشت پنجره همسایه ببینن یه جیغ بنفش میزنن که تا شعاع 100 کیلومتری همه چی رو میلرزونه!!!!!!!:please:

حالا آقا این شرایط رو که می بینه اول کلی میخنده :ghash:
بعد در کمال خونسردی و آرامش قدم برمیداره
و بعد وقتی با دمپایی ابری که کلی تهش رو با فرچه شستی تا سفید بشه میزنه توی کله آقا سوسکه:Ghamgin:
بعد شاخ سوسکه رو میگیره و میاد دنبالت و تهدید میکنه که :
آقا: ـ باید ظرفای شام رو که قرار بود من بشورم خودت بشوری
آقا: ـ از خرید اون انگشتری که چند روز پیش دیدیم و قرار بود برات بخرم صرف نظر کنی
آقا: ـ برای شام هر چی میخوام درست کنی
آقا: ـ هر چی میگم به حرفام گوش بدی:ok:

خانم بغض میکنه و میگه: ـ خیلی نامردی ولی باشه:geryeh:
و سرانجام سوسکه بیچاره درحالی که دست و پا میزنه و در آخرین لحظات زندگیش از خنده ریسه میره :ghash:در محل دفع زباله جا خوش میکنه

البته این رو از باب تمثیل گفتم..................................

مهر...;362212 نوشت:
اسم
بعضی اقایون
از صدا زدن اسم خانومشون توی جمع خجالت میکشن
درست یا نادرستش و شما ها بگید
اما خانوم ناراحت و ناراضی اند
یعنی چی
خانوم و با القاب ...........خانوم ...حاج خانوم ...مادر بچه ها ..(حالا اینا القاب خوبن ) هی .....اوهوی ....نیگا منو .....ببین .....یا دیگه بعضی اقایون کولاک میکنن و مثل مرد های صد دهه پیش اسم بچه هاشون و صدا میزنن
توی بیرون از منزل ..مثل بازار و غیره شاید حق با اقا باشه
اما دیگه توی جمع فامیل دیگه خیلی ...................
خیلی
بده

تو شیراز و لرستان من شنیدم مردها وقتی میخوان اسم زن هاشون رو صدا کنن با اسم پسر بزرگشون صدا میکنن
مثلا میخواد زنش رو صدا کنه میگه مامانِ امیر زن دیگه اسم شناسنامه ای نداره و یا زن بخواد صدا کنه میگه بابایِ امیر
خییییییییییلی بده
اسم یه چیز دیگه هس
اگه روشون نمیشه اسم رو صدا کنن
بگن خانوم
این خیلی بهتره :Narahat az:

[="Arial"][="DarkGreen"]

asad;360991 نوشت:
اینکه به جای کادو پول بدیم همه ی خانم ها رو ناراحت میکنه یا شما اینجوریی؟
من بیشتر وقتا همین کارو میکنم! میخوام بدونم این اخلاق مختص شماست یا همه اینجورین!
چند تا خانم اگه نظر بدن مشخص میشه!


بستگی داره به موردش.
همه ی خانم ها مثل هم نیستند. من اگه شک داشته باشم که میتونم یک چیز خوب برای همسرم بخرم دوست دارم پول بهش کادو بدم.
اگه همسرم بخواد برام کادو بخره اصلا برام مهم نیست که چیه فقط مهم اینه که غافلگیرم کنه! کاری که اکثر آقایون بلد نیستند.رو ش تقدیم کردن کادو هم مهمه! باید تزیین کنید و کادو بپیچید و..... دیگه مهم اینه که کادو تو وقتی که باید داده بشه. حتی اگه یک دوستت دارم ساده باشه.
یک بار کادو تولدمو که یک موبایل گرون قیمت بود یک هفته بعد از تولدم گرفتم در حالی که روز تولدم با همسرم بحث مون شده بود و اون اصلا براش مهم نبود. به خاطر همین هم هیچ وقت نتونستم از اون کادو خوشحال بشم ولی به روی خودم نیاوردم. در صورتی که کادو هایی که منو غافلگیر کردن رو خیلی دوست دارم.

دو کلام حرف حساب:
بهتره توی هر موردی نظر همدیگه رو بپرسیم و دلایل همو بشنویم و فکر نکنیم که فقط خودمون درست فکر میکنیم. ولی اگه احیا نا اینجوری نشد
بهتره اول شما آقایون کوتاه بیاید. حداقل به طور موقت کوتاه بیاید و بعد تو لحظاتی که به همسرتون ابراز علاقه می کنید ناراحتی خودتونو از فلان رفتارش بگید .
ما خانوما بسار مهربون و رام شدنی هستیم. مطمئن باشید نتیجه ی یک بار کوتاه اومدنتون باور نکردنیه.

آهان..............................

آقایون خیلی کار بدی میکنن که:

خانوم بیچاره از صبح بشور، بساو (بیسواد نیستم ها به صورت محاوره ای نوشتم بشوی و بسای) همه جای خونه رو برق بنداز که وقتی آقای به قول بچه ها شاخ شمشاد از سرکار میاد در آرامش و خیال راحت :hamdel:زیر باد کولر بشینه و روزنامه مطالعه بفرماید

و واویلا از اون موقع که میاد خونه.............:Moteajeb!:
جورابش رو یک طرف میندازه..................:bastan:
پیراهنش رو روی صندلی یا پشتی میندازه......................:Moshtagh:
شلوارش رو وارونه روی جارختی میگذاره و هرچی وسایل (البته به غیر از پولهاش رو چون از قبل یه جایی مخفی کرده)میریزه بیرون
میره سر یخچال قوطی آب رو برمی داره و میگیره به دهن قلپ قلب قلپ یه نفس تا ته قوطی میخوره
بعد قوطی خالی آب رو میذاره روی کابینت
میره تلویزیون رو روشن میکنه و شروع میکنه به تخمه خوردن

بابا مرد حسابی آخه من از صبح تا حالا داشتم خونه رو تمیز میکردم هنوز عرق تنم خوش نشده، یه لحظه نشستم :gun::gun::gun:

در مورد کادو هم پول و هم هدیه باشه عالیه

[="Arial"][="DarkGreen"]

ورود ممنوع;375914 نوشت:
کافیه یه دونه بچه سوسک رو گوشه دیوار پشت پنجره همسایه ببینن یه جیغ بنفش میزنن که تا شعاع 100 کیلومتری همه چی رو میلرزونه!!!!!!!

حالا آقا این شرایط رو که می بینه اول کلی میخنده
بعد در کمال خونسردی و آرامش قدم برمیداره
و بعد وقتی با دمپایی ابری که کلی تهش رو با فرچه شستی تا سفید بشه میزنه توی کله آقا سوسکه
بعد شاخ سوسکه رو میگیره و میاد دنبالت و تهدید میکنه که :
آقا: ـ باید ظرفای شام رو که قرار بود من بشورم خودت بشوری
آقا: ـ از خرید اون انگشتری که چند روز پیش دیدیم و قرار بود برات بخرم صرف نظر کنی
آقا: ـ برای شام هر چی میخوام درست کنی
آقا: ـ هر چی میگم به حرفام گوش بدی

خانم بغض میکنه و میگه: ـ خیلی نامردی ولی باشه
و سرانجام سوسکه بیچاره درحالی که دست و پا میزنه و در آخرین لحظات زندگیش از خنده ریسه میره در محل دفع زباله جا خوش میکنه

این چیزا نمک زندگیه. واقعا که این زندگی چقدر شیرین میشه اگه ما هر دو همدیگه رو درک کنیم. با همه ی تفاوت هامون!:hamdel:

خانوم شمالی;375920 نوشت:

تو شیراز و لرستان من شنیدم مردها وقتی میخوان اسم زن هاشون رو صدا کنن با اسم پسر بزرگشون صدا میکنن
مثلا میخواد زنش رو صدا کنه میگه مامانِ امیر زن دیگه اسم شناسنامه ای نداره و یا زن بخواد صدا کنه میگه بابایِ امیر
خییییییییییلی بده
اسم یه چیز دیگه هس
اگه روشون نمیشه اسم رو صدا کنن
بگن خانوم
این خیلی بهتره :Narahat az:

آخه شاید اونجا و در اون اطراف خانووووووووووووووووم زیاد باشه و وقتی بگه خانوووووووووووووووووووووووم همه خانوما سرشون برگردونن به طرف صدا:khandeh!:

ولی به دور از شوخی من که نه شیرازی هستم و نه لر اما به نظر من هم درست نیست آدم اسم خانومش رو بلند بلند صدا بزنه.

[="Arial"][="DarkGreen"]

مهر...;361487 نوشت:
خانوم ها از این که بترسونیشون و وسیله ی خنده قرارشون بدید
ناراحت میشن..پس یه شوخی ..چه جدی ..چه تلافی ...چه لج در اوری ..یا هر دلیلی ..از ترسوندن یه خانوم بپرهیزید

روشن فکر بودن ..اسم جدید و اپدیت شده ای است که مرد های بی غیرت روی خودشون گذاشتن

یکی از دوستام ...وقتی ازدواج کرد ..نمیگم محجبه بود ..نه ...ولی ظاهر معقولی داشت
منم این دوستم و چند سال ندیدم تا به تازگی متوجه شدم طلاق گرفتن
حالا اینکه از اول باید چشماشون و باز میکردن و بدون تحقیق نباید ازدواج میکردن و غیره و .............اینا رو کار ندارم
حرفم چیز دیگه اس ....حرفم دلیل طلاقشونه
دلیلش هم چیزی نبود جز بی غیرتی
خب ...اقای داماد ..از اول شروع به تغییر ظاهری خانومشون میکنن .....مانتو کوتاه و تنگ ..روسری کوچک تر ..ارایش صورت بیشتر ..پاشنه کفش بلند تر
دوست منم عین عروسک کوکی همه رو انجام داد
میگفت ..یه کم ..ظاهر شدن با این ظاهر واسم سخت بود ...اما وقتی شوهرم ..مثل کوه کنارم بود و اجازه دست درازی به کسی رو نمیداد ...با خیال راحت ..با این ظاهر ...توی جامعه ظاهر میشدم ....تا اینکه
..یه بار سوار تاکسی شدیم ..و چون عجله داشتیم ..شوهرم اول سوار تاکسی شد و بعد هم من
توی مسیر هم راننده مسافر سوار میکنه و یه اقایی کنارم میشینه ...
من هر چی خودم و به شوهرم نزدیک میکردم ...اقا حریص تر میشدن ...هر چی منتظر عکس العمل شوهرم شدم ...دیدم نه خیر ...خلاصه یه دعوایی توی تاکسی راه میندازم ....
یا تعریف میکرد که
با شوهرم رفتیم بیرون ....یه اقایی مزاحم شد ...اما شوهرم نفهمید ...توی یه فرصتی هم که شوهرشون حواسشون نبوده ..اقا به خانوم طعنه میزنن
و خانومهم بازم خودش ..وارد عمل میشه
توی مجالس که دیگه افتضاح شد
پسرای فامیل ..جلوی چشم شوهرش ..ازش تقاضای رقص میکردن
دیگه اونجاس که میفهمه ..مثل یه شی بی ارزش ..از این دست به اون دست میچرخه
از شوهرش میخواد ..یه ذره غیرت خرج کنه ..که شوهرشو جواب میده ...من از این امل بازی ها بلد نیستم ..نمیخورنت که ...برو باهاشون برقص ...من ابرو دارم

زن هایی که یه ذره ..فقط یه ذره ..ارزش خودشون و بدونن ....خودشون وبه دست هیچ روشن فکری نمی سپرن

چقدر فجیع بود.:moteajeb:
من گاهی مردایی رو میبینم که بدشون نمیاد زنشون مثل عروسک باشه که باهاش ژست بگیرن.
اما هیچ و قت فک نمی کردم تا این حد!!!!! :soal:
[/]

این موردی رو که مهر اعلام کردن رو من خیلی ها رو مشناسم که خود خانوم هم با افتخار این کار رو انجام میده!!!!!!!!

در مورد اسم خانوم هم که مامانِ امیره نه بابا
اونجا اینقدر همه با هم راحتن و به هم دست میدن جلوهم بلوز شلوار میچرخن
حالم بد میشه!
وقتی که با حجاب میگردی مسخره میکنن و خیلی باهات حرف نمیزنن
نمیدونم حساس بودن روی اسمشون چه صیغه ای هس
من این طور جاها رفتم و تجربه داشتم
وقتی که بانامحرم میچرخن دلیلی نداره اسمشون رو بگن که!!!!!!!!
تو بیرون خانوم رو خانوم صدا کنن و در جمع خانواده و فامیل با مثلا روشنک خانوم و یا آقا محسن اینطوری صدا بزنن رمانتیکه!!!!:Gig:

خانوم شمالی;375932 نوشت:
مهر شما خانومی ؟ جواب ندادیا!!
اگه خانومها غر نزنن مردها فک میکنن همه چی آرومه!
ولی از دل خانومها خبر ندارن
خیلی از مردها هر حرفی از خانومها رو غر فرض میکنن و خیلی بده .
در مورد بیرون رفتن و حاظر شدن زن هم بستگی به مرد داره
اگه مرد مموقع اومدن خونه خاندان زن دیر حاظر شه زن هم ...رفتار متقابل!
ولی سایر اوقات هم خوب مرد یه بلوزی تیشرت و +شلواره دیگه
زن 100تا لباسه تازه فرم شال و مقتعه و یا روسری و..
اتو کردن لباس مرد و زن و....
چک کردن وسائل خونه که خاموشه یا نه
و در کل تو همون خونه که مردها فک میکنن زن ها کار خاصی نمیکنن خیلی کارها هست.
مکانی برای آرامش

سلام خانوم شمالی عزیز:Gol:
اخه من حقیر که اطلاعاتی ندارم که از من سوال میپرسی
:Gig:
اینکه خانوم ها دیر حاضر میشن یه عمر طبیعیه :ok:.........من خودم چون میدونم حاضر شدنم یه کم طول میکشه ( به جون خودم در مقایسه با خانوم های دیگه من رکورد دارم و زود حاضر میشم )از همسرم خواهش میکنم وسایل خونه رو خودشون چک کنن :fekr:
که خدا رو شکر .
ایشون برای ندیدن اسلموشن حاضر شدن من با روی بازززززززززززززززز
:khoshali:این وظیفه و امر مهم و به عهده میگیره
یا قبلش بهشون زمان میگم مثلا اقای عزیز من 4 دقیقه دیگه حاضرم .....
:Narahat az:
و به قولم هم عمل میکنمو سر چهار دقیقه شایدم هم زودتر اماده میشم
که دیگه هر 3 ثانیه یه بار نپرسن ..........چی شد ؟:cry:تموم شد ؟:ajab:اماده شدی؟:vamonde:چی کار مکینی؟:ghati:بابا دیر شد ؟:no:من میدونم امشب دیر میرسم ؟:badbakht: و مثال این ها
اما اینکه اقایون فکر میکنن شما هر صحبت شما رو غر حساب میکنه
به نوع جمله بندی خودتون یا لحنتون بر میگرده
اینکه بگید
هیچ وقت تو یخچال هیچی نداریم پاشو برو دو کیلو میوه بخر
کجا ؟یا اینکه بگید
لطفا میوه بخر ...میوه تموم شده
یا شاید هم زمان مناسبی رو برای حرف زدن انتخاب نکردید
اگه براتون واقعا سوال هست از جناب امیدوار بخواهید که راجع به این مسئله توضیح بدن
...............................
از سر کار به خونه برگشتم .... در زدم ....خانوم بعد از یه سلام و احوال پرسی به اشپزخونه رفت
گردنم و چرخوندم و تا غلنج اش بشکنه ....اینقدر خسته بودم که پریدم رو مبل ...باد خنک به صورتم میخورد
اما یه چیزی اذیتم میکرد...اهان ...کت ....
کت و در اوردم و روی دسته مبل انداختم
خانم-اه ..باز کتک ات و انداختی رو دسته مبل چند بار بگم ...جاش اینجا نیست و رو چوب لباسیه
و کت و برداشت و به سمت اتاق رفت
-بسم الله هنوز نیومدی غر میزنه
خانوم از تو اتاق داد زد
خانوم -چی داری میگی ..بلند بگو منم بشنوم
نفس ام و مثل اه بیرون فرستادم و گفتم -هیچی بابا ..
کنترل و برداشتم و زدم شبکه خبر
خانوم چای اورد
-بازم خبر؟
نگاش کردم ...واقعا برام جای سواله ..میدونه خبر دوست دارم بازم ..هر روز اون جمله ی کذایی بازم خبر و تکرار میکنه
شیطونه میگه داد بزنم و بگم ارههههههههههه بازم خبر
اما از خدای متعال یه مثقال صبر ایوب طلب میکنم و دندون نیشم و روی جگر پاره پاره ام فشار میدم
چای و میخورم
خداییش از غر غراش بگذریم عین کوکب خانوم زن با سلیقه ای است
سنگینی نگاش و حس میکردم
ولی وقتی فکرشو میکنم که میخواد غر بزنه تصمیم میگیرم خودم و به خ....ت بزنم
خانوم -احمد ؟
با بی میلی میگم هاااااااااااااااا......و تو دلم ارزو میکنم متوجه بشه به حرف زدن یا حرف شنیدم بی میلم
اما اونم مثل من راه خ ...ت رو پیش میگیره و ادامه میده
-این اخبار تماشا کردنت که تموم شد پاش برو دو کیلو گوشت بگیر که فیریز عین کله ات خالیه خالیه
ایول بهانه اومد ..اونم با پای خودش اومد
-کچل فامیلاتونه
خانوم -خب باشه حالا پاشو برو گوشت بخر
ای خداااااااااااااا روشم نگرفت
-باشه حالا میرم صبر کن
خانوم- پس کی؟حتما دو ساعت دیگه که همه کرکرها رو پایین کشیدن و میرن خونه برای لالا
اه خدا چقد غر میزنه و رو مخم اسکی میره
:ghati:
-----------------------

این داستان بی موقع فقط یه مثال بود تا بدونید مردها از غر زدن خیلی بدشون میاد و این غرغر کردن باعث میشه هر حرف رو غر غر برداشت کنن

[="Arial"][="DarkGreen"]

مهر...;361478 نوشت:
فکر کنید خانوم خونه رو مرتب کردن
واسه دو روز میره مسافرت ..یا میره خونه مادرشون
وقتی بر میگرده ....خونه رو مثل بازار شام میبینه ....لباس ها ازدر و دیوار اویزون ....کف خونه پر از پوس تخمه و اشغال میوه و توی ظرف شویی کوهی از ظرف خلاصه ....وقتی میبینه خونه با اشغال دونی یکی شده ....از اقا دلگیر نمیشن ؟
من که اشک تو چشمام جمع میشه
خانوم های دیگه رو نمیدونم

منم.:Narahat::geryeh::god::cry:

به من میگفت تو وسواس داری!!! هنوزم همین عقیده رو داره! اما من تا حدی درستش کردم
البته خودش هم زمینه شو داشت. یعنی آدم نسبتا تمیزی بود. اما ژنتیکی شلخته بود. و ما برعکس ... ژنتیکی کد بانو و مرتب!! خب حالا فکر میکنید چطوری درست شد؟؟؟
یک بار که سر کثیف بودن جوراب بحث بود:
آقا - آخه این جوراب کجاش کثیفه؟
خانم- میشه بگید معیار کثیف بودن شما همون سیخ وایسادن ه که تو دوره ی دانشجویی بود؟
آقا- خنده؟
خانم- اگه کثیف نیست بیا بکنش تو دهنت!!!
آقا فرار میکنه و خانم هم دنبالش میدوه.....:shookhi:
آخرش آقا مجبور میشه بدوه تو دستشویی و تف کنه. اینجوری میتونی با منطق فعالت پیروز بشی!:pirooz:

آقا یک جوری از دوره ی دانشجوییش حرف میزنه انگار یادشون رفته که هر روز با حسرت از کنار خوابگاه دخترا رد میشدن و میچپیدن اون اتاق بو گرفته و درب و داغون خوابگاه شون!!!!:Ghamgin:

فک میکنن ما نمیدونیم آرزوشون بود که فردا صبح خانم ایکس بیاد و از شون تو در سا کمک بخواد!:nishkand::Ebraz Doosti:

وقتی که دیدم مربا رو با همون سطل دو کیلوییش آورده گذاشته رو سفره دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم مثل موشک رفتم سراغش
اونم گارد گرفت و یک خنده ی بچه گانه و همراه با ترسی کرد:
آقا- آخه چرا باید یک ظرف دیگه رو کثیف کنم
خانم دیگه نمیدونست باید چی بگه!! آخ بعضی چیزا دیگه مثل روز روشنننننننننن دلیل که دیگه نداره . آخه چطور نمی فهمه!! :ghati:
آقا- من اگه خودم تنها بودم این طوری می آوردم.
خانم دلش میخواد همون جا مربا رو رو سرش خال کنه.:gholdor: اما حیف. چقدر زحمت کشیدن تا در ستش کردن!!

یا مثلا وقتی که میخوای زیر پاشونو جارم بزنی باید با یک دستت جارو رو پگیری و با یک دستت پای آقا رو از روی زمین بکنی!!! :cry: ازه سگرمه های آقا هم که صدای جارو اذیتشون میکنه همش تو چشمته!!!!
آخه از نظر ایشون خونه کثیف نیست!!!

[="Arial"][="DarkGreen"]

خانوم شمالی;375934 نوشت:
در مورد اسم خانوم هم که مامانِ امیره نه بابا
اونجا اینقدر همه با هم راحتن و به هم دست میدن جلوهم بلوز شلوار میچرخن
حالم بد میشه!
وقتی که با حجاب میگردی مسخره میکنن و خیلی باهات حرف نمیزنن
نمیدونم حساس بودن روی اسمشون چه صیغه ای هس
من این طور جاها رفتم و تجربه داشتم
وقتی که بانامحرم میچرخن دلیلی نداره اسمشون رو بگن که!!!!!!!!
تو بیرون خانوم رو خانوم صدا کنن و در جمع خانواده و فامیل با مثلا روشنک خانوم و یا آقا محسن اینطوری صدا بزنن رمانتیکه!!!!

خانمم درست نیست اینجوری راجع به دیگران قضاوت کنیم همه که مثل هم نیستند!
خیلی از خانواده های شیرازی بسیار مذهبی هستند. اصولا شیرازی ها سنتی هستند و این که میگن مامان امیر و ... جزو سنتشونه و خودشون هم با اون مشکلی ندارند. اتفاقا خیلی هم زن دوست هستند!
آدمها با هم فرق میکنند. اونا فقط خیلی خوش گذرون و راحتند. اما این راحتی چند سالیه که به اون چیزی که حال شما رو بد میکنه تبدیل شده که البته متاسفانه در همه جای ایران هست.

[="Arial"][="DarkGreen"]

حامد;361399 نوشت:
برای اینکه آقایون کانالشونو تغییر بدن و بیان تو فاز احساسات باید خانومها متناسب با ویژگیهای ایشون زمینه سازی کنند
والله الموفق

می شه بیشتر راجع به طرفند این کار توضیح بدین؟[/]

حامد;361399 نوشت:
سلام
اغلب خانمها از عدم ابراز احساسات توسط آقایون شاکی هستند
این در حالی است که کانال آقایون و خانومها در حالت عادی متفاوته
برای اینکه آقایون کانالشونو تغییر بدن و بیان تو فاز احساسات باید خانومها متناسب با ویژگیهای ایشون زمینه سازی کنند
والله الموفق

اما گاهن هم خانوم ها از اینکه مدام فداکاری کنن ...درک کنن ....موقعیت بسنجن ....اما اقا توی کوچکترین مسائل سعی نمیکنن خانومشون و بشناسن خیلی رنج اوره

[="Arial"][="DarkGreen"]

مهر...;361009 نوشت:
دیشب شام خوردید ؟ دیگه لازم نیست امشب غذا بخورید .......چه کاریه هر شب شام بخورید ....حرف غیر معقولیه ؟مثل حرف شماس
سخته درست ...اما اگه یه درصد خوشحالی خانومتون براتون مهم باشه انجام میدید
منم نگفتم هر دقیقه ............روزی یک بار هم گفته بشه کافیه .........

ولی به نظر من اصلا مقایسه ی درستی نبود. به قول همسرم لوس میشه.

من خودم دوست ندارم هر روز بهم ابراز علاقه ی زبانی بشه. گاهی اوقات اگه بعد از سه روز کار سنگین دم غروب بریم بیرون و همدیگه رو نگاه کنیم و لبخند زنیم و بعد یواش دست همو بگیریم و فشار بدیم :Ebraz Doosti::Ebraz Doosti::doosti: خیلی لذت بخش تره

[="Arial"][="DarkGreen"]

تنـــــها و دلتنگ;360983 نوشت:
سلام

خانوما حسابی سنگ تموم گذاشتید ! واقعا عوامل رنجش زیاده ولی من که خودم بعد ازدواج به این نتیجه رسیدم باید اصلا این عوامل رنجشو تا جای ممکن تو ذهنم دیگه نیارم وگرنه از غصه دق میکنم با گفتنشم از هزاران طریق سودی کسب نشده ...

البته خوبه یادآوری بشه آقایوون دقت کنن به رفتارهاشون ولی خب بعد ازدواج حتما اینارو سعی کنید خودتون فراموش کنید وگرنه من که به تجربه در اطرافم و توی خیلی از مشاوره ها و .. فهمیدم بالای نود درصد آقایون اصلا اصلا تو این مسائل مربوط به همسرداری جزئی نگر و اهل دقت نیستن .

پس الان خوبه مطرح کنید آقایونی که خیلی زرنگن استفاده کنن البته تداوم استفادشم مهمه نه یه روز دو روز تغییر ! ولی بعدش بهتره حتی از مهمتر از اینا هم چشم پوشی کرد وگرنه هر روز باید رنجید و ....:Ghamgin:

منم کاملا نظر شما رو قبول دارم. مرد و زن ها یک انسان هستند . انسان هایی با ویژگی های متفاوت. این تفاوت باید باشد برای اینکه آنها مثل تیکه های پازل همدیگه رو کامل کنند. اگر هدف از این نوشته ها پیدا کردن شناخت نسبت به همدیگر باشه ...این خوبه.
ولی اگر کسی اینطور برداشت کنه که حق داره از دست همسرش ناراحت باشه و تو قعش بالا بره
و یا کسی بخواد تمام این اختلاف ها بر طرف بشه... در این صورت به فرض اینکه همسرش دقیقا تمام این نکاتو رعایت بکنه.......در این صورت زندگی براش هیچ لذتی نخواهد داشت! به علاوه بعد از یک مدت ممکنه پی ببره که ....نه .... همون همسر قبلیش به مراتب بهتر بود. انسانها روبات نیستند که ما یک برنامه به اونها بدیم و انتظار داشته باشیم دقیقا طبق اون برنامه عمل کنه.
ما می تونیم پایه ی عمل هر فرد رو مشخص کنیم. .. گذشت داشته باش... خشمت رو فرو ببر.... همسرت رو اذیت نکن...
حالا هر مردی با هر ویژگی اخلاقی اگر این مطالب رو به کار ببنده می تونه با خانمش با هر ویژگی اخلاقی کنار بیاد.

من بدم مید کادو بهم چیزی بدن که بهش نیاز دارم!:Nishkhand:

کادو باید چیزی باشه که خودت در حالت معمولی نمیری بخریش ولی خوشت میاد ازش!
یه کسی مثل من که وقتی چیزی نیاز داشته باشه میخره...دوست داره کادوهاش چیزی غیر از نیازهاش باشه

تعجب میکنید؟:Moteajeb!:تعجب نکنید واقعا اینطوریم...

خانوم شمالی;375920 نوشت:

تو شیراز و لرستان من شنیدم مردها وقتی میخوان اسم زن هاشون رو صدا کنن با اسم پسر بزرگشون صدا میکنن
مثلا میخواد زنش رو صدا کنه میگه مامانِ امیر زن دیگه اسم شناسنامه ای نداره و یا زن بخواد صدا کنه میگه بابایِ امیر
خییییییییییلی بده
اسم یه چیز دیگه هس
اگه روشون نمیشه اسم رو صدا کنن
بگن خانوم
این خیلی بهتره :Narahat az:

لرستان رو نمی دونم، ولی در فارس، مادر رو به اسم فرزند بزرگش صدا می کنند جهت احترام. این نشانگر بزرگ و رشیده بودن زنه و برای هر زنی این کار انجام نمیشه. فرزند بزرگتر هم نیازی نیست، پسر باشه. فقط هم شوهرش اینجوری خطابش نمیکنه. مثلاً ممکنه توی یک جمع زنونه یه خانمی بخواد از آفتاب خانم تعریفی بکنه و از ایشون با عنوان "مامانِ مژگان" یاد کنه!

خانوم شمالی;375920 نوشت:
تو شیراز و لرستان من شنیدم مردها وقتی میخوان اسم زن هاشون رو صدا کنن با اسم پسر بزرگشون صدا میکنن
مثلا میخواد زنش رو صدا کنه میگه مامانِ امیر زن دیگه اسم شناسنامه ای نداره و یا زن بخواد صدا کنه میگه بابایِ امیر
خییییییییییلی بده
اسم یه چیز دیگه هس
اگه روشون نمیشه اسم رو صدا کنن
بگن خانوم
این خیلی بهتره

منم شیراز رو نمیدونم ولی لرستان فکر نمیکنم اینطور باشه!!:Gig:

نقل قول:
[=arial narrow]وقتی که دیدم مربا رو با همون سطل دو کیلوییش آورده گذاشته رو سفره دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم مثل موشک رفتم سراغش
[=arial narrow]اونم گارد گرفت و یک خنده ی بچه گانه و همراه با ترسی کرد:
[=arial narrow]آقا- آخه چرا باید یک ظرف دیگه رو کثیف کنم

خوب راس میگن دیگه
چه کاریه ظرف کثیف کنیم:Khandidan!:

چرا همش از بدی های آقایون میگید
راس میگن همش غر میزنید
گناه دارن
یکمم از خوبی های نداشتشون بگید!:ok:

مهر...;360913 نوشت:

مردی که تو خیابون یا رستوران یا ... در کنار همسرش گهگاهی به خانم های عبوری خیره می شه احتمالاً باعث تنفر همسرش می شه. یا مردی که از ظاهر فلان بازیگر یا مجری خانم تو تلویزیون تعریف می کنه (حتی بدون قصد).

وسط درد و دل از خودشون تز میدن
مثلا خانوم به اقا میگن فلانی امروز به من این حرف و زد خیلی ناراحت شدم
اقا :تقصیر خودته ...چند بار گفتم توی ارتباط با دیگران دقت کن و زود صمیمی نشو ....من از اولشم از این دوستت خوشم نمیومد ...میدونستم ته دوستی تون این میشه ...دیگه حق نداری باهاش حرف بزنی ...
دیگه اون خانوم بیچاره از درد و دل کردن پشیمون میشه
چه طور میشه توی درد و دل کردن به اقا گفت
همسر عزیز شنونده باش ...

مردی که وقتی می خواد به همراه همسرش وارد جایی بشه اول خودش می ره یا این که خانمش مجبوره تندتند باهاش راه بیاد تا ازش عقب نمونه.

این طور نیست؟



وای خدا چه مرد بدی حتی خوندنشم برام سخت بود :ajab:
خدا نصیب من ازین مردا نکنه وگرنه......
:jangjoo:

tazkie;375994 نوشت:
لرستان رو نمی دونم، ولی در فارس، مادر رو به اسم فرزند بزرگش صدا می کنند جهت احترام. این نشانگر بزرگ و رشیده بودن زنه و برای هر زنی این کار انجام نمیشه. فرزند بزرگتر هم نیازی نیست، پسر باشه. فقط هم شوهرش اینجوری خطابش نمیکنه. مثلاً ممکنه توی یک جمع زنونه یه خانمی بخواد از آفتاب خانم تعریفی بکنه و از ایشون با عنوان "مامانِ مژگان" یاد کنه!

این مثالی رو که زدم رو من رفتم و با چشم خودم دیدم و شما درست میگید همه افراد حتی مادر دختر به دخترش که فرزند پسر داره میگه مثلا مامانِ مرتضی
و من پرسیدم از خودشون و گفتن فقط فرزند پسر
و برای همه خانوم هایی که پسر دارن استفاده میشه
و اونی که پسر نداره هنوز طرف رو به اسم شوهرش صدا میکنن مثلا : زنِ محمد
:Moteajeb!::Gig::khandeh!::ok:

مشکات;375944 نوشت:

[=arial narrow]خانمم درست نیست اینجوری راجع به دیگران قضاوت کنیم همه که مثل هم نیستند!
خیلی از خانواده های شیرازی بسیار مذهبی هستند. اصولا شیرازی ها سنتی هستند و این که میگن مامان امیر و ... جزو سنتشونه و خودشون هم با اون مشکلی ندارند. اتفاقا خیلی هم زن دوست هستند!
آدمها با هم فرق میکنند. اونا فقط خیلی خوش گذرون و راحتند. اما این راحتی چند سالیه که به اون چیزی که حال شما رو بد میکنه تبدیل شده که البته متاسفانه در همه جای ایران هست.

اوا !!!!
من منظورم همشون نبود!:ok:
فقط اونایی که میشناختم
عاشق همسرشون هستن ولی یخورده دستوری صحبت میکنن با خانوماشون که اونها هم مشکلی با این قضیه ندارن
و یا بهتر بگم عادت کردن و خوششون هم میان
ولی ما اینطوری نیستیمم
یعنی خانوادتا اینطور نبودیم
همیشه وقتی اسم همو صدا میکنیم خانوم یا آقا هم کنار اسم طرف هس
حتی خواهر و برادری!
و نمیگیم مثلا برو یه لیوان آب بیار
میگیم میشه یه لیوان آب برام بیاری؟ممنون میشم ازت
و طرف هم میره میاره!
اما اونجا (شیراز)من ندیدم و دیدم که میگه مثلا :مامانِ رضا یه لیوان آب بده تشنمه
بعد اگه 1ثانیه دیر بشه میگن : زودی با!!!!!

به نظر شما وظیفه مردها در قبال زن ها چیست ؟
از همه نظر توضیح بفرمایید

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم به دوستان اسک دین

نمیدونم چقدر این موضوع درسته ولی در قرآن از وظایف زن شوهرداری و فرزندآوری و تربیت مناسب فرزندان است. اما چرا آقایون رفت و روب خونه، آشپزی و .... رو وظیفه خانومها میدونن برای من یه سواله.

خونه داری خب یه جورشوهر داری هستش

یاس...;376657 نوشت:
خونه داری خب یه جورشوهر داری هستش

فدای تو خواهر عزیزم .....:khaneh:نه خونه داری شوهر داری محسوب نمیشه ..چون سرایدارم میتونه مواظب خونه باشه و خونه داری کن:ok:
ما یه جمله گفتیم که چند تا اما و اگر و فلسفه واسش به میون کشیدن
بگذریم
اون جمله هم همین بود
هر انچه برای خودت میپسندی برای دیگران هم بپسند
توی تاپیک مشابه http://www.askdin.com/thread28562-13.html#post376737
یعنی اینجا توضیح دادم
اما چون این حس متقابله اینجا هم با یه نوع دیگه توضیح میدم
یکی از دوستان میگفت ..شوهر من بین برادر خواهر من با برادر خواهر خودش فرق میزاره
خانوم ها فرق همون تفاوت قائل شدنه
بین خانواده ها هم همینطور
مثلا سوغات مشهد برای مادرشون چادر خریدن
واسه مادر من یه روسری ارزون قیمت
واسه پدر خودشون یه عطر خوب خریدن ....واسه پدر من یه تسبیح معمولی
....
این حرکات باعث کدورت میشه
اقایون جدا از این عمل زشت خودداری فرمایید

[="Arial Narrow"][="Indigo"]

حامد;360781 نوشت:
مردی که ابراز محبت نمیکنه
یا عاشق همسرش نیست
یا ابراز محبت ندیده

به نظر من اصلا نمی شه با این قطعیت نظر داد!:Labkhand:
انسان موجود پیچیده ای هست و برای هر رفتارش هزاران دلیل و جود داره ... گاهی هم دلیلی وجود نداره![/]

مشکات;375946 نوشت:
می شه بیشتر راجع به طرفند این کار توضیح بدین؟

سلام
این به حسب ویژگیهای مردان متفاوت است
ممکن است یک مرد به احترام یکی به پوشش و ارایش و یکی به سخنان خاصی توجه ویژه داشته باشد
لذا زن باید از موضوع مورد توجه مرد بعنوان اولین گام استفاده کند
ضمن اینکه اغلب مردان رفتار و سخنان احساسی را خاص خلوت می دانند لذا باید بیشتر فضاسازی کرد و انتظار نداشت در جمع خانواده این رفتارها از مرد سر بزند

مهر...;375948 نوشت:
اما گاهن هم خانوم ها از اینکه مدام فداکاری کنن ...درک کنن ....موقعیت بسنجن ....اما اقا توی کوچکترین مسائل سعی نمیکنن خانومشون و بشناسن خیلی رنج اوره

متاسفانه خلوت و معاشرت همسران کمتر برنامه ریزی می شود و از این فرصت برای شکوفا کردن عواطف کمتر بهره می برند . بنظرم اگر با یک برنامه خوب و تاثیرگذار این معاشرتها صورت گیرد عواطف شکوفا می شود و تا حد لازم به صحنه های عادی زندگی هم کشیده می شود
در این کار خانوم گرامی که رئیس خانه و برنامه های آنست نقش بیشتری می تواند داشته باشد
والله الموفق

مهر...;376757 نوشت:
نه خونه داری شوهر داری محسوب نمیشه ..چون سرایدارم میتونه مواظب خونه باشه و خونه داری کن

منظورمو نگرفتی مهر جان
طبق شرع وظیفه زن نیست طبق قانون هر کاری که زن میکنه و لازمه زندگیه زناشوییه اجرت المثل هم نداره

خب وقتی زنی محیط آرامشی رو توی خونه اماده کنه در واقع شوهر داری کرده دیگه!خب مسلما یه خونه کثیف و پچل محل آسایش نیست...
گشنه پلو با خورش دل ضعفه هم مایه آسایش نیست:ok:

با سلام و احترام
من یه مجردم و شاید حق نظر دادن تو این تاپیک رو نداشته باشم
ولی می خوام یه چیزی بگم
پدر من زیاد اهل ابراز احساسات نیست
مادرم میگه اوایل از این طرز برخورد بابا اذیت میشده خیلی خیلی...
مادرم میگه من هر چند وقت یه بار بهش میگفتم من از این رفتارت عذاب می کشم
این حرفا رو با اصول و قاعده های انتقاد بیان می کرده که البته هم تاثیر گذار بوده
پدر و مادر من بیست و پنج ساله با هم ازدواج کردن و زندگی فوق العاده ای دارن
تنها حساسیت مادرم هم اینه که پدرم تو یه مهمونی از دستپخت خانم اون خونه ابراز رضایت کنه که البته تمام تللاششو میکنه که این کار رو انجام نده
مادرم میگه بزرگترین مشکل همسر های امروزی اینه که اصول انتقاد کردن رو بلد نیستن وگرنه سر کوچکترین مشکلی میشینن با هم درست بحث می کنن و به امید خدا هم به نتیجه می رسن

میگن از چی خوششون میاد از چی بدشون میاد و...

در انتقاد باید اول به نقاط قوت طرف مقابل اشاره بشه و گفته بشه که "شما این کارای خوب رو انجام میدی، البته من واقعا از این بابت خوشحالم و از خدا تشکر می کنم که تو رو دارم و به خاطر فلان رفتارهای درستی که داری، احساس می کنم میتونم ازت انتظار داشته باشم فلان کارهای دیگه رو هم انجام بدی و باعث خوشحالی من بشی
حالا می تونم بپرسم کدوم رفتار من تو رو اذیت میکنه که سعی کنم ترک کنم تا خوشحالت کنم؟..."

شاید اینا به ظاهر مسخره بیاد ولی من شاهد بالله هستم که اینا حرفاییه که پدر و مادرم از ته دل بهم میگن و نه به خاطر اینکه به خواسته شون برسن
البته اینم بگم آقایون باید انقدری احترام برای همسرشون قایل باشن که بشینن و به دقت حرفای همدیگه رو بشنون

چیزی که تا الان از زندگی پدر و مادرم فهمیدم اینه که : صحبت درست و دقیق و مستمر در محیط خانواده اولین و آخرین و بهترین حلال مشکلات و بهترین راه ابراز خواسته هاست.

ببخشین سرتونو درد آوردم. میدونم جای من مجرد تو این تاپیک نبود ولی به بزرگی خودتون می بخشین انشاء الله

به نظر میاد با تعامل و تنظیم کردن توقعات خیلی از مشکلات حل بشه.
مثلا یه نفر در یک فضای احساسی به همسرش بگه دوست دارم این کار را بکنی و یا این کار را نکنی. بالاخره آدم ها که علم غیب ندارند.
کار خدا بی حکمت نیست. و الا اگر اینجوری بود و هیچ راه حل میانه ای نبود نسل بشر منقرض شده بود.
متاسفانه خیلی ها جنبه این کار را ندارند.
این ها مهارتهایی است که باید در جامعه جا بیفتد.
اما سوال من این است که آیا چنین تعاملی منجر به روابط مصنوعی می شود یا نه !؟ روابطی که از ته دل نباشد ؟
اگر یه خانم شیوه ابراز احساسات مورد علاقه خود را به همسرش بگوید. و همسرش نیز عمل کند. آیا مشکل حل می شود ؟! این فرایند تعامل به چه صورتی باید باشد.
این که توقع داشته باشیم همه آن طور که ما می خواهیم باشند یک مقدار غیر طبیعی است.


بله
ولی منظور من این نبود
البته اینکه توقع داشته باشی طرف مقابلت دقیقا منطبق بر خواسته ات رفتار کنه، معقول نیست
چون اینجوری شخصیت خودشو از دست میده
بحث روی مسایلی است که تحملش سخته یا رعایت نکردنش ما رو عذاب شدیدی میده طوری که ...
اصلا همسر که هیچ چی... پدر و مادر آدم هم دقیقا دقیقا اونطوری نیست که ما انتظار داریم
اصلا این سوی ماجرا (انطباق افراد بر خواسته های ما) در بحث موضوعیت نداره. انسانها اساسا دارای شخصیت منحصربفردی هستن که
هیچ کس حق تصرف در اون رو نداره مگر اینکه بخشی از اون ، باعث زجر و اذیت اطرافیان بشه که باید سعی در بیان وو در نهایت مرتفع کردنش داشت.

قبل از هر چیزی ..توضیح بدم من فقط میزا بنویس این داستان بودم ...نه شخصیت اصلی ...فردا نیاید تو پروفایلم بگید ..اخی چه ادم بدبختی هستی؟

ادمی هستم که شدیدا به قانون جذب اعتقاد داشتم ...یعنی 100درصد ....اما در حال حاضر اعتقادم افت کرده و شده 50درصد
همیشه این باور و با خودم کول میکردم –از هرچی خوشت میاد یا دوست داری دور میشی و از هر چی متنفری و ازش میترسی روبه رو میشی
این اعتقادی بود که به زبون نمیاوردم اما هر نبضم این جمله رو از درون فریاد میزد
همیشه از دعواهای مامان بابا بیزار بودم ...مخصوصا اون نوعش که از بقال و سبزی فروش و همه و همه ی محل خبر دار میشدن ....از اون دعواهای انگشت نما ..از اون دعواهای اهالی محل خبر کن
چزخ گردون زندگیم چرخید و چرخید ..تا خودم متاهل شدم
خوشی که تو زندگیم زیاد داشتم .. یه بنده خدایی میگفت خوشی که گفتن نداره ....اما من میگم داره ...منتها نه من جون تعریف کردن دارم نه شما چشم خوندن ...پس میرم سر اصل مطلب
اولین دعوای زندگیم باعث بهتم شد ....بیشتر بهتم به خاطر اون قانون جذب لعنتی بود
شب قبل خونه ی مادر شوهرم بودیم ...اما شوهرم بازم اصرار داشت امشب هم به خونه شون بریم ...گفتم –نمیام دیشب اونجا بودیم ...اینجور که نمیشه هرشب هر شب
شوهرم –خونه غریبه که نمیریم خونه مامانم ایناس
-غریبه و غیر غریبه نداریم ..دوست ندارم خونه کسی برم
شوهرم-این کسی منظورت مادرمنه دیگه
خلاصه اینقدر گفتیم و گفتیم که هر دو به انبار باروت تبدیل شدیم
اما شوهرم زودتر منفجر شد .... و جنگ جهانی چهارم پنجمی صورت گرفت تموم وسایل خونه رو شکوند و داد و هوار راه انداخت ....اگه به موقع فرار نکرده بودم دست بزن داشتن هم به کارنامه ی زشتش اضافه میشد
تا یه ماه قهر بویدم ....نه اون حرف میزد نه من ...گریه هام بمونه ..کم محلی ها بمونه ....از کنار هم بی تفاوت رد شدن بمونه ....همه ی اینا بمونه ...
یه روز از اشک و زاری خسته شدم ..تصمیم گرفتم یه تکون اساسی به زندگیم بدم ....
واسه شوهرم نامه نوشتم و از قانون جذب و ترس ام از این نوع دعوا گفتم ....و ازش خواستم دیگه این کار فضاحت بار و اتکرار نکنیم
کلی روی رفتارمون دقت کردیم و بالاخره موفق شدیم
دومین دعوای زندگیم ...
از شرکت به طور محترمانه اخراج شده بود ....وقتی شنیدم مثل اسفند رو اتیش شده بودم .....
و جواب این همه جلز ولز کردن های منن جمله ی به تو ربطی نداره بود
داغ کردم و حسابی بحث مون شد ....حرف من این بود که چرا سهل انگاری کرده و حالا که این اتفاق افتاده قراره چه بلایی به سرمون بود ....و حرف شوهرم این بود که تو حق نداری به من امرو نهی کنی که چیکار کنم یا نکنم و هر موقع از گشنگی نون خشک سق زدی اون موقع بگو بلا به سرمون اومده .....
بحث این دفعه ی ما که به دعوا تبدیل شد ....سرو صدا نداشت ....اما بدجور لج در بیار بود
بعد از یه بحث طولانی ....هر کدوم به سویی رفتیم تا روی کارهامون دقت کنیم و به یه نتیجه ای برسیم
نتیجه های زیادی گرفتم و ریز به ریزش و به ذهن سپردم تا با شوهرم به میون بزاریم و حل اش کنیم
اما یه اتفاق عجیب ...........
شوهرم با بی میلی به قسمت کوتاهی ازحرفام گوش داد ..اما جوابی نداد ... و به اتاق خودش رفت
به ظاهر با هم اشتی کرده بودیم
اما شوهرم روزه ی سکوت گرفته بود ....هر چی ازش سوال میپرسیدم چیه ؟جوابی نمیداد
حتی چند بار به بحث و دعوامون اشاره مستقیم کردم و پرسیدم از اون جریان هنوزم ناراحتی و پاسخ اش منفی بود
..........اما عین روز برای خودم روشن بود که هنوز از ماجرای ناراحته و این داستان سر دراز داره
خیلی مدت گذشت ...تا زندگیمون به روال عادی گذشت .....اما خیلی سخت گذشت
همسرم و دوست داشتم ....برای همین دست به یه تصمیم بزرگ زدم ..........چون ناراحتیش ناراحتم میکرد

حتما حتما حتما حتما ادامه اش رو بخونید ....http://www.askdin.com/thread28562-13.html#post377371

یاس...;376949 نوشت:
منظورمو نگرفتی مهر جان
خب وقتی زنی محیط آرامشی رو توی خونه اماده کنه در واقع شوهر داری کرده دیگه!خب مسلما یه خونه کثیف و پچل محل آسایش نیست...
گشنه پلو با خورش دل ضعفه هم مایه آسایش نیست:ok:

یعنی آقایون نمیخوان یک محیط پر از آرامش داشته باشند، خوب یه آشپز بیارن و یه شخصی که نظافت خونه رو انجام بده. اونوقت هم آقا به کارش میرسه و هم خانوم به دیگر وظایفش میرسه و هم خونه پر از آرامشه:Kaf::Kaf::Kaf:

ورود ممنوع;377374 نوشت:
خوب یه آشپز بیارن و یه شخصی که نظافت خونه رو انجام بده.

پول ندارن:khandeh!:

[="Microsoft Sans Serif"][="Indigo"]

maes;377084 نوشت:
اما سوال من این است که آیا چنین تعاملی منجر به روابط مصنوعی می شود یا نه !؟ روابطی که از ته دل نباشد ؟

به نظر من نکته ی بسیار خوبی رو اشاره کردید!
منم دقیقا وقتی پای حرفای این مشاورا و این کتابا میشینم حس می کنم اگه بخوایم دقیقا تمام این نقاطو رعایت کنیم دیگه هیچ کدوم خودمون نیستیم!
به قول شما ... مصنوعی میشیم..
پس گاهی اوقات شاید بد نباشه قبول کنیم که مثلا... همسر من کم حرفه... همسر من از تولد گرفتن بدش میاد:birthday:.... همسر من ...
این طوری حداقل بجای یک زندگی خشک ...سعادت یک زندگی سالم با یه کم گیر ... (البته نه سه پیچ...) و یه کم ناز و کرشمه .... (مثلا سر اینکه یه کم به حرفای من گوش بده... :Ealam:خواهش میکنم) رو پیدا میکنیم.
البته چقدر خوبه که هر کدوم به مرور زمان سعی کنیم عادت های بدمونو تبدیل به چیزای بهتری کنیم.
مثلا... منی که همیشه باید بدو بدو خودمو به اتوبوس می رسوندم ... شاید اولش از خودم بدم بیاد که بخوام یه ربع سر ایستگاه منتظر اتوبوس باشم.....:vamonde:
اما اگه این تغییر به مرور و به دلخواه خودم ایجاد بشه می تونه برام خوشایند باشه.....:ok:[/]

[="Microsoft Sans Serif"][="Indigo"]

مهر...;377372 نوشت:
قبل از هر چیزی ..توضیح بدم من فقط میزا بنویس این داستان بودم ...نه شخصیت اصلی ...فردا نیاید تو پروفایلم بگید ..اخی چه ادم بدبختی هستی؟

ادمی هستم که شدیدا به قانون جذب اعتقاد داشتم ...یعنی 100درصد ....اما در حال حاضر اعتقادم افت کرده و شده 50درصد
همیشه این باور و با خودم کول میکردم –از هرچی خوشت میاد یا دوست داری دور میشی و از هر چی متنفری و ازش میترسی روبه رو میشی
این اعتقادی بود که به زبون نمیاوردم اما هر نبضم این جمله رو از درون فریاد میزد
همیشه از دعواهای مامان بابا بیزار بودم ...مخصوصا اون نوعش که از بقال و سبزی فروش و همه و همه ی محل خبر دار میشدن ....از اون دعواهای انگشت نما ..از اون دعواهای اهالی محل خبر کن
چزخ گردون زندگیم چرخید و چرخید ..تا خودم متاهل شدم
خوشی که تو زندگیم زیاد داشتم .. یه بنده خدایی میگفت خوشی که گفتن نداره ....اما من میگم داره ...منتها نه من جون تعریف کردن دارم نه شما چشم خوندن ...پس میرم سر اصل مطلب
اولین دعوای زندگیم باعث بهتم شد ....بیشتر بهتم به خاطر اون قانون جذب لعنتی بود
شب قبل خونه ی مادر شوهرم بودیم ...اما شوهرم بازم اصرار داشت امشب هم به خونه شون بریم ...گفتم –نمیام دیشب اونجا بودیم ...اینجور که نمیشه هرشب هر شب
شوهرم –خونه غریبه که نمیریم خونه مامانم ایناس
-غریبه و غیر غریبه نداریم ..دوست ندارم خونه کسی برم
شوهرم-این کسی منظورت مادرمنه دیگه
خلاصه اینقدر گفتیم و گفتیم که هر دو به انبار باروت تبدیل شدیم
اما شوهرم زودتر منفجر شد .... و جنگ جهانی چهارم پنجمی صورت گرفت تموم وسایل خونه رو شکوند و داد و هوار راه انداخت ....اگه به موقع فرار نکرده بودم دست بزن داشتن هم به کارنامه ی زشتش اضافه میشد
تا یه ماه قهر بویدم ....نه اون حرف میزد نه من ...گریه هام بمونه ..کم محلی ها بمونه ....از کنار هم بی تفاوت رد شدن بمونه ....همه ی اینا بمونه ...
یه روز از اشک و زاری خسته شدم ..تصمیم گرفتم یه تکون اساسی به زندگیم بدم ....
واسه شوهرم نامه نوشتم و از قانون جذب و ترس ام از این نوع دعوا گفتم ....و ازش خواستم دیگه این کار فضاحت بار و اتکرار نکنیم
کلی روی رفتارمون دقت کردیم و بالاخره موفق شدیم
دومین دعوای زندگیم ...
از شرکت به طور محترمانه اخراج شده بود ....وقتی شنیدم مثل اسفند رو اتیش شده بودم .....
و جواب این همه جلز ولز کردن های منن جمله ی به تو ربطی نداره بود
داغ کردم و حسابی بحث مون شد ....حرف من این بود که چرا سهل انگاری کرده و حالا که این اتفاق افتاده قراره چه بلایی به سرمون بود ....و حرف شوهرم این بود که تو حق نداری به من امرو نهی کنی که چیکار کنم یا نکنم و هر موقع از گشنگی نون خشک سق زدی اون موقع بگو بلا به سرمون اومده .....
بحث این دفعه ی ما که به دعوا تبدیل شد ....سرو صدا نداشت ....اما بدجور لج در بیار بود
بعد از یه بحث طولانی ....هر کدوم به سویی رفتیم تا روی کارهامون دقت کنیم و به یه نتیجه ای برسیم
نتیجه های زیادی گرفتم و ریز به ریزش و به ذهن سپردم تا با شوهرم به میون بزاریم و حل اش کنیم
اما یه اتفاق عجیب ...........
شوهرم با بی میلی به قسمت کوتاهی ازحرفام گوش داد ..اما جوابی نداد ... و به اتاق خودش رفت
به ظاهر با هم اشتی کرده بودیم
اما شوهرم روزه ی سکوت گرفته بود ....هر چی ازش سوال میپرسیدم چیه ؟جوابی نمیداد
حتی چند بار به بحث و دعوامون اشاره مستقیم کردم و پرسیدم از اون جریان هنوزم ناراحتی و پاسخ اش منفی بود
..........اما عین روز برای خودم روشن بود که هنوز از ماجرای ناراحته و این داستان سر دراز داره
خیلی مدت گذشت ...تا زندگیمون به روال عادی گذشت .....اما خیلی سخت گذشت
همسرم و دوست داشتم ....برای همین دست به یه تصمیم بزرگ زدم ..........چون ناراحتیش ناراحتم میکرد

حتما حتما حتما حتما ادامه اش رو بخونید ....http://www.askdin.com/thread28562-13.html#post377371


بیست بیست بود.
این نسخه واقعا شفا ست!!![/]

یاس...;377397 نوشت:
پول ندارن:khandeh!:

خوب اگه پول ندارن موظف هستن کارهای مربوط به آشپزی و خانه داری رو هم انجام بده:Khandidan!::Khandidan!:

جمله ی

همیشه مریضی

یکی از چیزایی که باعث رنجش خانوم ها میشه این کلمه اس
خانوم ها در مواقع بیماریشون از همسرشون توقع دارن کنارشون باشن و بهشون محبت کنن
اقای محترم محبت این نیست که همسرت و برای یه سرماخوردگی ساده پیش متخصص مغزو اعصاب و قلب و عروق ببری ....
محبت از نظر یه خانوم
محبت یعنی وقت داروها رو یاداوری کنید ..از محل کار تماس بگیرید و احوال همسرتون و جویا بشید ....و با محبت بگید ...امیدوارم زودتر خوب بشی و سلامتیت و به دست بیاری
یعضی اقایون در این شرایط سخت همراه که نیستن هیچ
غر میزنن که
همیشه مریضی
بیشتر خانوم ها بعد از شنیدن این حرف دلشون میشکنه و کمتر کاری که انجام میدن اینه که تا دقایقی به گریه مشغول میشن
اخطار /جدا از گفتن این کلمه خودداری فرمایید =خطر دل شکستن
مریض بودن ..یا همون بیمار بودن خانوم ها دو دسته اس
دسته اول اینکه خانوم مریضه و دست خودش هم نیست و با مراقبت به زودی خوب میشه
اما نوع دوم
http://www.askdin.com/thread28562-14.html#post378664

تشکر کردن یا قدر دان بودن
یکی از مشکلاتی که بعضی خواهرها گله دارن این کلمه ی متشکرم و ببخشیده که هیچ گاه
از زبان مبارک همسرشون بیرون نمیاد و در نتیجه این بنده خداها هم نمیشنون
چه جوری؟
اینجوری

با صدی زنگ ساعت که تو سر خودش میکوبید و به زبون بی زبونی میگفت پاشو لنگ ظهره از خواب بیدار شدم .:read:..چای و اماده کردم و میز صبحونه رو چیدم .:Kaf:...اروم اقای شوهر و از خواب بیدار کردم و ازشون خواستم تشریف بیارن برای صرف صبحونه :nishkand:
با اون که میلی به خوردن صبحونه اونم تو این ساعت از روز نداشتم اما یه لقمه برای همراهی خوردم .:Nishkhand:...بعد از صرف صبحونه گفت دستت درد نکنه و خدانگهدارررر :Bye:
میز و جمع کردم و خونه رو گرد گیری کردم ....نو گل:nini: زندگیمون و از خواب بیدار کردم:Khab: و بعد از به اتمام رسوندن پروژه ی صبحونه دادن و حاضر شدن که دست کم یه ساعت وقت ام و گرفت ..:mohandes:..به سمت مهد کودک رهسپار شدیم:makhfi:
به محض رسیدن به خونه
اتاق ..معذرت میخوام به اتاق توهین میشه ....باغ وحشی که به نوگلمان متعلق بود و جمع و جور کردم ...از اون بدتر میز اتاق کار باباش که شتر با بارش گم میشد ...هنوز دقایقی رو به استراحت نپرداخته بودم که حاضرشدم و به مهد رفتم با نوگل جان به خونه برگشتم
نوگل بدون در نظر گرفتم جون کندن های من پرید تو اتاق و در عرض صدم ثانیه اتاق و به باغ وحش سابق تبدیل کرد
اهی کشیدم ولی چاره چیه ؟
ناهارو اماده کردم و بعد از صرف ناهار یه چند ساعت استراحت کردم
بعد از ظهر با نیروی جدید به مرتب کردن خونه پرداختم ....و منتظر اقای شوهر شدم ....هنوز تو مد انتظار بودم که با خونه تماس گرفته شد و قراریه مهمونی 25 نفری گذاشته شد و منم قبول کردم
تند تند شروع به کار کردم
اقای شوهر اومد و حین تماشای برنامه های مهم تلویزیون من جمله عمو پورنگ ..برنامه ی تام و جری و پلنگ صورتی و بعد از اون دیدن سریال و در اخر اخبار و راز بقا ...از توی پذیرایی به بنده کمک میکردند
اواقعا جا داره ضمن تشکر و قدرانی به ایشون یه خدا قوت بگیم ....
مهمون ها اومدن ....و اقا همچنان روی مبل وسط مهمون ها نشسته بود . گل که چه عرض کنم ..دسته گل میشنید و باغ گل تحویل میگرفت
شب همگی مهمون ها رفتند و من موندم و یه خونه که دست کمی از بازار شام نداشت
اقا همینطور که مسواک میزدند پیشنهاد داد تا زودتر بخوابم و خودم زیاد خسته نکنم
بعد از شستن ظرفا و یه ذره متعادل کردن خونه رفتم برای خواب
دستم حین کار بریده بود ....پانسمانش و عوض کردم که
اقای شوهر –چرا دستت و بریدی ؟
-در قوطی رو میخواستم باز کنم که برید
اقا شوهر –اخه تو بلدی قوطی باز کنی؟
-صدات زدم متوجه نشدی؟
اقای شوهر-کی؟
-همون موقع که داشتی جریان سربازی تو تعریف میکردی؟
اقای شوهر-واقعا؟خب دوباره صدام میزدی
-همین کار و هم انجام دادم گفتی میای ...اما نیومدی
سکوت
ازش توقع داشتم بایت این پشت گوش انداختن ازم معذرت خواهی کنه اما بازم سکوت
-خیلی خسته ام ...
اینکه تو کاهای خونه کمک نمیکنه برام حل شده اس ....اما ازش توقع داشتم بابت بابت این مهمونی ..اونم یه تنه انجام دادنش تشکر کنه
من بابت خرید خونه ...یا هر کار کوچیکی که انجام میده تشکر میکنم ...اما اقای شوهر
چی بشه که بگه ممنون یا متشکرم ..............
در جوابم گفت
اقای شوهر –عین من ...بگیر بخواب که فردا واسه صبحونه خواب نمونی؟
حسی که اون موقع داشتم
من =گل بانو
:crying:و اقای شوهر =اردلان تمجید:taeed:

مهر...;378664 نوشت:
نوع دوم

بازم خسته از سر کار به خونه برگشتم
کسی ازم استقبال نکرد
خونه شلوغ و نامرتب بود ...سری از تاسف تکون دادم و به سمت اتاق رفتم
خانوم بازم خواب بود
لباسم و تعویض کردم و به سمت پذیرایی رفتم و تی وی تماشا کردم
بعد از نیم ساعت خانومم از خواب بیدار شد و صدام زد
با بی میلی به سمت اتاق رفتم
خانوم-سلام
-سلام
خانوم –کی اومدی؟
-نیم ساعتی میشه
خانوم –پس چرا صدام نزدی؟
-خواب بودی ..واسه چی صدات بزنم
خانوم –سرم درد میکرد
تو دلم گفتم اینکه چیز عجیبی نیست ..همیشه ی خدا یا سرت درد میکنه یا دلت یا قلبت یا کمرت یا کلیه ات یا قلبت ..کلا تو سن 24سالگی اوراق شدی
-میرفتی دکتر
خانوم –لازم نیست اسراحت میکنم خوب میشم
-باشه ..پس من میرم تی وی تماشا کنم .راسی چرا خونه شلوغ و نامرتبه
خانوم –سرم درد میکرد ..حال نداشتم خونه رو مرتب کنم
سری تکون دادم و همین طور که به سمت تی وی میرفتم
زمزمه کردم
دیگه از این همیشه مریض بودنت متنفرم
------------------
یه توضیح :خانوم ها ..البته نه همه ی خانوم ها ...وقتی از همسرشون محبت نمیبینن افسرده میشن ...و افراد افسرده زود تر یا بیشتر از بغیه افراد مریض میشن ...پس به همسران خود محبت کنید
یا بعضی از خانوم ها برای جلب محبت همسرشون وانمود میکنن که بیمار هستن
این حرکت خیلی خیلی اشتباهه
چون شما محبت نمیبینید ترحم میبینید ..و دوم ...اقا از اینکه همسرشون بیشتر اوقات مریض هستن خسته و عصبی میشن


این راه جلب محبت خیلی اشتباهه .....
راه جلب محبت همسر
ایشون رو تکیه گاه زندگیتون بدونید و بهشون بگید با در کنارشون بودن خوشبخت هستید
نامشون رو با احترام صدا بزنید مخصوصا در جمع

پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه وآله نیز در حدیثى یکى از راه هاى جلب محبت افراد را صدا کردن و خواندن آنها به محبوب ترین نام هایى که دوست دارند، دانسته است.
اگه خطایی یا اشتیاهی رو همسرتون مرتکب شد .....هرگز سرزنش نکنید
محیط خونه رو مرتب و سالم نگه دارید
لباس زیبا و مرتب بپوشید

زن مطیع، فرمانرواى قلب شوهر است
یکى از مهم ترین و حیاتى ترین حس هایى که مردان به آن علاقه دارند، حس مالکیت و مدیریت است. از سوى دیگر، براى حفظ کیان خانواده، لازم است زنى که به زندگى و شوهر خود علاقه مند است، از شوهر خود اطاعت کند و بداند که اگر در تمام شئون زندگى، مطیع او باشد، مهرش چنان در دل مرد نفوذ مى کند که حاضر است براى زن و زندگى اش، هر فداکارى و ایثارى انجام دهد و بهترین حس ها را به همسر خود بدهد و بدین ترتیب است که هم مرد راضى است و هم زن.

از شوهر خود توقع ذهن خوانی نداشته باشید چون و اقعا نمیدونن ؟
از سعی و تلاش شوهرتان در انجام امور خانه تشکر کنید
موقعیت شناسی خود را تقویت کنید
همسر شما فشارها و سختی های مختلفی از طرف جامعه و محل کارش تحمل می کند. همواره مدافع و مشوق و طرفدار شوهرتان باشید. در این صورت بدون نیاز به کوچکترین غرولند شوهرتان متحول می شود. وقتی شما از همسرتان به خاطر آنچه که هست قدردانی می کنید او نیز برای خوشحالی شما از هیچ کاری پرهیز نخواهد کرد.
اگر به کمک و حمایت همسرتان نیاز دارید، حتما به او بگویید.
زنانى که همیشه شاد هستند و در مورد خود احساس خوبى دارند، بیشتر مورد توجه همسرشان هستند و از جذابیت بیشترى برخوردارند. ناخرسندى و همواره از همه چیز شکایت کردن، مرد را خسته کرده، شور و نشاط زندگى را از او مى گیرد. یکى از راه هاى مهرورزى به مرد، این است که زن، دست از شکایت دائمى از زمین و زمان بردارد.





جداً از مقایسه او با دیگران اجتناب کنید
مقایسه و انتقاد همچون ویروس به بدنه زندگی شما آسیب وارد می کنند و به مرور زمان و به طور تدریجی زندگی تان را به تباهی می کشاند. این دو مولفه دشمن صمیمیت است و مردان بسیار حساس به آنها
خواهرا هی نگید شوهر دوستم و ببین ....یا هی نگید فلانی اینجوریه ولی تو نه ....تو رو جدتون مقایسه نکنید ...بگید خب

هیچ گاه اقتدار و قدرت او را خدشه دار نکنید
غرور مرد، همچون قوت روزانه برایش ارزشمند است و هرگز در بدترین شرایط نیز حاضر به شکستن آن نیست و اگر شما برای مقابله با مشکلاتتان این صفت را تهدید نمائید بدانید با دستان خود تیشه بر ریشه زندگی خود زده اید و مردانگی او را زیر سوال برده اید
..مثال های زیادی هست که باعث میشه غرور مرد خدشه دار بشه ....بدگویی توی جمع ..بی اعتبار جلوه دادن مرد ...و غیره :read:

نقش بازی نکنید
اعتماد و صداقت خود را به او نشان دهید و هرگز سعی نکنید برای جلب توجه همسرتان برایش نقش بازی کنید،
مثلا همین گریه کردن ....اینقدر واسه خواسته های به جا و نا به جا الکی گریه کردند که اقایون میگن گریه =صلاح زنانه

توانایی ها یی همسرتان را تایید کنید
مردان نیاز شدیدی به تایید شدن دارند ...مثلا اگه کاهای فنی شون خونه ....یا هرچیزی که در اون مهارت دارن تعریف کنید ..تعریف الکی نه .....واقعی .....مثلا ..........نمیدونم خودتون حدس بزنید شوهرتون تو چه زمینه ای مهارت داره ...مثلا شوهر من توی کارهای کامپیوتری مهارت دارن ..

مردان از شنیدن نصیحت و پند و اندرز متنفرند
با نصیحت نکردن،زندگیتان را گرمتر و عاشقانه کنید.
تکرار میکنم ..خواران عزیز ..شوهرانتون و نصیحت نکنید که گند زده میشه تو کانون گرم خانواده

همسرتان را یاریگر خود در مواقع بروز مشکلات بدانید و او را حلال مشکلات خود
مشکلتان را به او بگوئید و از او بخواهید به شما کمک کند تا آن را حل کنید. این رفتار شما باعث خواهد شد که او به خود اعتماد بیشتری نمائید و به اقتدار و نقش مهم خود در زندگی شما ببالد و احساس مسئولیت نماید

با سبک وشیوه زندگی مرد سازگاری کنید.

اگر مردی احساس کند همسرش قصد بر آن دارد که تغییر و تحول اساسی در زندگیش بدهد، احساس نگرانی خواهد نمود و بی تردید جبهه گیری خواهد کرد و مقاومت وی حتی در برابر خواسته های منطقی وی با شدت بیشتری تظاهر می یابد

یا علی :Gol:

مهر...;378714 نوشت:
تشکر کردن یا قدر دان بودن
یکی از مشکلاتی که بعضی خواهرها گله دارن این کلمه ی متشکرم و ببخشیده که هیچ گاه
از زبان مبارک همسرشون بیرون نمیاد و در نتیجه این بنده خداها هم نمیشنون
چه جوری؟
اینجوری

مهر...;378714 نوشت:
-صدات زدم متوجه نشدی؟
اقای شوهر-کی؟
-همون موقع که داشتی جریان سربازی تو تعریف میکردی؟
اقای شوهر-واقعا؟خب دوباره صدام میزدی
-همین کار و هم انجام دادم گفتی میای ...اما نیومدی
سکوت
ازش توقع داشتم بایت این پشت گوش انداختن ازم معذرت خواهی کنه اما بازم سکوت
-خیلی خسته ام ...
اینکه تو کاهای خونه کمک نمیکنه برام حل شده اس ....اما ازش توقع داشتم بابت بابت این مهمونی ..اونم یه تنه انجام دادنش تشکر کنه
من بابت خرید خونه ...یا هر کار کوچیکی که انجام میده تشکر میکنم ...اما اقای شوهر
چی بشه که بگه ممنون یا متشکرم ..............
در جوابم گفت
اقای شوهر –عین من ...بگیر بخواب که فردا واسه صبحونه خواب نمونی؟
حسی که اون موقع داشتم
من =گل بانو و اقای شوهر =اردلان تمجید

یکی از باورهای غیر منطقی که مبتلا به روابط زوجین بوده و آن را آسیب پذیر می کند «توقع ذهن خوانی» همسران از یکدیگر است. این توقع و انتظار به این برمی گردد که زوجین باور دارند بدون نیازبه گفتن و اظهار کردن خواسته ها و انتظارات، طرف مقابل باید از احساسات، افکار و نیازهای آنها آگاهی داشته و به آن بها دهد.

بسیاری از زوجین فراموش می کنند که همسرشان از جنس دیگر بوده و توقع از او برای آگاهی از انتظارات و خواسته های ابراز نشده فردی که با وی متفاوت است یک باور غیر منطقی است آنها نمی دانند که با راه دادن این باور به ذهن خودبه ایجاد دیوارهای رنجش و سوءتفاهم کمک می کنند و مهم تر از آن هسمر خودشان را از وجود یک رابطه مطلوب و رضایتبخش محروم می کنند


بسم الله الرحمن الرحیم.
فکر کردم بهتره برای اینکه از علاقه اش نسبت به دوستاش کم کنم ، خودم براش یک دوست خوب بشم.
البته از روز اول هم بنای من براین بود که دوستای خوبی برای هم باشیم اما .... اما این مجردی گردی هاش دیگه خسته م کرده بود.
خب دیدم اون به چی علاقه داره... دیشب بهش پیشنهاد دادم بیا بریم پیاده روی... اون گفت: پایه ای فردا صبح بریم کوه؟
:yes:
-- آره!
-- بعد از نماز صبح می ریم.
فردا صبح زود بیدار شدم و نمازمو خوندم .سرمو گذاشتم رو سجاده ...گفت مگه نمیای کوه

--چرا
پاشدم که آماده بشم.... مثل اینکه باورش نمی شد ....-- سخته ...خسته میشی ها.... یه نگاه بهش کردم ....
نمیدونم چرا منو باور نداره..من دیگه چطوری باید بهش ثابت کنم که من ..کوه نوردیم... خوبه!!
:paresh:
حالا اگه یه دختر دیگه رو می دید داره از یه توله تپه بالا می ره ، آن چنان با دهن باز و نیشای تا بنا گوش نگاش می کرد که انگار:tamasha: ...:god:
آماده که شدم و از اتاق بیرون رفتم.....بله....آقای پدر داشتن سریع لباس می پوشیدن:chakeretim:.... اقا داداش هم که آماده شده بودن .... مثل اینکه من نفر آخر بودم!!!!:vamonde:
خدا:god:.... من از دیشب همش داشتم برای یک کوه نوردی دو نفره برنامه ریزی میکردم.....خدا:god:... یعنی یک کوه رفتن هم همراه می خواد.... دفعه ی قبل منو بلند کرده از خونه آورده شهرستان که تولد امام زمان بریم جمکران... ما هم با شکم صابون مالیده .... جمکران رفتن کنسل شد به خاطر اینکه کسی پیدا نشد که ما رو همراهی کنه!!!
آخه این همه مردم می رن مسافرت مگه همشون همراه دارن؟! ... می فرمایند به خاطر امنیت:gun:...البته یک مقدار بهشون حق می دم . من خودمم خیلی اهل چراغ خاموش بیرون زدن و دو نفری گشتن نیستم مثل بعضی ها... اما ...
حداقل باید باهام مشورت می کرد که همراه ببریم یا نه؟!!
خیلی دوست داشتم همون جا ناراحتیمو نشون بدم... اما تصمیم گرفته بودم تحملمو بالا ببرم. الان اگه می گفتم خاطره ی خوبی از اون کوه نوردی براش باقی نمی موند... پس بازم آقایون رفقا پیروز می شدند.
انصافا کوه خوش گذشت ....البته من برای اینکه کم نیارم مجبور شدم تا آخرین قله برم:Kaf:.... بعد که برگشتیم 5 ساعت خوابیدم!!!
وقتی که گفتم ... اما رود خونه ای که پشت کوه بود خیلی قشنگ بود...زیر چشمی که نگاه کردم دیدم نیشاش باز شد...
این نشون می داد من فعلا یک پیروزی بدست آوردم!!!!:pirooz::khoshali:
البته نا گفته نماند، همین که تو کوه یه زمین فوتبال کشف کرد گزارششو به دوست گرامیشون دادن و قرار پنج شنبه رو گذاشتن!!!:ajab:
....

:reading:مثل اینکه فعلا چاره ای جز صبر و استقامت ندارم....:dohkhtar:

مهر...;379076 نوشت:
صلاح زنانه

صلاح زنانه =سلاح زنانه

آقایون باید بفهمن زنی که گریه نکنه مشکل داره!!!
ما باید بفهمیم همدیگه رو به خاطر ویؤگی های جنسیتی سرزنش نکنیم!!!

یه جایی تو نت پیدا کردم خانوما نامه به همسرانشون مینوشتند....این نامه هاکلی چیز یاد مردها میده ببنید:

دیگه نوازشت نمی کنم چون دلتنگم نمی شی
دیگه باهات درد و دل نمی کنم چون حوصله نداری
دیگه باهات شوخی نمی کنم چون خسته ای
دیگه اس ام اس عاشقانه برات نمی فرستم چون جواب نمی دی
دیگه از خستگی هام بهت نمی گم چون اعصاب نداری

مقصر سردی این روزهای زندگیمونی...........................................

**********************************
خیره سرت بعد از مدت ها رمانتیک شده بودی ،گفتی که امشب همش تو فکر تو بودم نسیم !
اما یهو سره یه کلمه حرف چنان دعوایی به پا کردی که جد آبادمو جلو چشمم اوردی و اخرشم با گریه تلفن و قطع کردیم و در اخر من به بد اخلاقی محکوم شدم
چی بگم؟هر کی یه قسمتی داره قسمت مام تویی یه پسره قد مغرور یه دنده که سالی یه بارم که میخواد بگه دوست دارم اینجوری میشه
عادت کردم دیگه
***************************************
دلم خیلی ازت گرفته ولی دیگه مثل قبل ناراحت و بیقرار نیستم این منو میترسونه
خودت میدونستی که چقدر با این قضیه مخالفم و چقدر اذیت میشم اما تو کار خودتو کردی
واقعا نمیدونم
دیگه حرف زدنم فایده ای نداره هزار بار گفتم بیشتر از این فقط خودمو سبک میکنم یه جور دیگه بهت نشون میدم مثل خودت رفتار میکنم
***************************************
میدونم که دوسم داری ولی چرا تازگیها وقتی که میخوام درد دل کنم فیلم میندازی و از من میخوای بشینم فیلم ببینم به خدا از صبح تا شب تو خونه تنهام دل خوشیم اینه که وقتی که برمیگردی باهام حرف بزنی همین
***************************************
سه ساله که باهم بیرون نرفتیم هر جا که ازت خواستم بریم گفتی که مامانتینا رو هم ببریم با خواهرتینا بریم ولی کاش میدونستی که من دوست دارم که فقط با تو باشم تو باشی و من و دخترم . سه تایی بگیم و بخندیم کاش میگفتی که چیکار کردم که دیگه با من بهت خوش نمیگذره کاش میدونستی که چقدر دلم میخواد همین امشب بریم پارک پشت خونه ( نه جای دور نه پیک نیک اساسی) همین پارک پشت خونه ولی با هم باشیم بدون دیگران حتی اگه اون دیگران خانواده خودم باشن
***************************************
سلام عزیزم
خیلی تنهام.وقتی خونه نیستی تنهام وقتی هم که هستی باز تنهام..چون یا خوابی یا سرت گرمه اینترنتو چت کردنه..درسته که مشکلی با هم نداریم اما احساس میکنم داریم از هم دور میشیمو میترسم از اینکه فاصله بینمون اونقد زیاد بشه که کم کم همو فراموش کنیم..
دوستت دارم و میخوام که هر وقت میای خونه باهام حرف بزنی و سر به سرم بزاری مثل قبل از اینکه این اینترنت لعنتیو فعال کنیم..
****************************************

همسر عزیزتر از جانم 11سال با تو زندگی که نه عشق کردم و هنوز تورا مثل اولین روز آشنایی مان با تمام وجود و هستی ام دوست دارم.
تو به خاطر من خیلی تغییر کردی . تمام عشقت رو نثارم کردی ای کاش من لایق اینهمه عشق تو باشم .
برای اینکه بتونی جواب اس ام اس های عشقولانم رو بدی کلی وقت گذاشتی یه عالمه کتاب و مجله اس ام عشقولانه خریدی گذاشتی تو کشو ی میز اداره تا من نبینم ولی همواره دریافت کننده اس ام اس های عاشقانه و نیرو بخشت باشم .
روزها که هر دو اداره ایم برا فرا رسیدن غروب و دیداردوباره ات لحظه شماری میکنم، بارها گفته ای که تو نیز اینگونه ای .
**********************************
ه جور دیگه ای روت حساب میکردم.
یه جور خیلی خیلی متفاوت
فکر میکردم داریم با همدیگه زندگی میکنیم
فکر میکردم من همدمتم
یارتم
اما اشتباه بود
من فقط زنتم
آخه بی انصاف
چرا نمیفهمی که داری با من! زندگی میکنی؟
چرا نمیفهمی که باید قبل از ول کردن کارت با من مشورت کنی؟
چرا نمیفهمی اگر قراره بریم توی یه خونه ای زندگی کنیم، منم باید از اون خونه خوشم بیاد؟!!
بی فکررررر
چرا نمیفهمی که منم اندازه تو میفهمم که پول یعنی چی...چرا مشورت نمیکنی قبل از کارات؟
اگر فکر میکنی در مورد این چیزا باید با بابات مشورت کنی، چرا نمیری با بابات زندگی کنی؟
چرا آویزون منی؟
چرا وقتی دارم با قهر از خونه میرم بیرون از جات تکوووون نمیخوری و حتی یه تلفن هم نمیکنی، بعد وقتی برگشتم باهام دعوا میکنی؟
بی غیرررررررت
**************************************
همه چیزم تویی ولی نمیدونم چرا بهم اهمیت نمیدی هروقت یه مشکلی پیش میاد حتی اگه مقصر باشی که بیشتر اوقات هستی منتظر میشی تا من ازت معذرت خواهی کنم یه بارم نشده ازم معذرت خواهی کنی آره میدونم تقصیر منه که طاقت بی محلیاتو ندارم بعضی اوقات انقدر دلمو میشکونی انقدر خون به جیگرم میکنی که میگم ازت حالم به هم میخوره ازت خسته شدم اگه به خاطر بچه ها نبود ولت میکردم ولی دو دقیقه بعد دلم میخوادت همش با خودم میگم کاش بیاد از دلم در بیاره ولی هرچی منتظر میشم خبری نمیشه ازت واسه همین مجبورم بیامو منت کشی کنم نمیدونم چرا انقدر خودمو کوچیک میکنم
خیلی دوست دارم باهات در درد و دل کنم ولی هر وقت شروع میکنم به حرف زدن یه چیزی بهم میگیو میرنجونیم اگر نامه هم برات بنویسم مسخرم میکنیو میگی جمع کن این مسخره بازیارو ولی اینو بدون با همه ی کم و کاستیات دوست دارم طاقت دوریتو ندارم قول بده هیچ وقت تنهام نزاری بدون تو میترسم همیشه کنارم باش
*************************************
رسول نمیدانم چرافکرمیکنی گرمای بیرون از منه خستگیت بخاطر منه نمیدانم چرافکر میکنی که نفهم بودن بعضیا تقصیر منه .... ازت دلخورم اما میبخشمت
**************************************
فهميدم تو هرگز نميتوني پشتوانه خوبي باشي
منتظر باش عزيزم
چون من از اون زن هايي نيستم كه بذارم شوهرم هرجور كه خواست بتازونه
چنان ازت انتقام ميگيرم كه به سادگي بفهمي كه از كجا خوردي...
شايدم چون درآمد ندارم منو تو تصميماي زندگي سهيم نميكني
**********************************
بعد فوت پدرم شدي بزرگترين تكيه گاهم و مثل پدر مهربون بودي باهام
اينكه ميشنيدي كه چه كارايي برام ميكرد و خودتم همون كارارو ميكردي كه دختر عزيز دردونش احساس تنهايي نكنه
تو هرشرايط سختي كنارم بودي و همراهم
الهي هيچ غم و سختي نبيني تو زندگي و خدا هميشه همراهت باشه و منم در كنارت مثل هميشه اروم
دوستت دارم
************************
عزیزم امشب نمیدونم چرا یهو اینقدر زود عصبانی شدی.......تا حالا هزار بار بهت گفتم دلم نمیخواد به خاطر دیگران اعصاب خودمونو خراب کنیم اما میدونم نمیشه چون خودم هم نمیتونم ولی اگه دقت میکردی میدی واقعا حال اینو ندارم بیام خونه مامانت به خاطر مهمونای ناخونده اونم ساعت 11
دلم میخواست دراز بکشم و استراحت کنم اما عصبانی شدی و گفتی اگه نیای منم فردا باهات نمیام
اومدم باهات اما با اعصاب خراب و گفتم یه جا تلافی میکنم تو دلم گفتم اگه امشب با هم قهر کردیم باهات حرف نمیزنم تا خودت بیای جلو ولی خیلی خوشحال شدم خونه مامانت از دلم در اوردی و گفتی بدون تو دلم نمیخواست جلو مهمونا باشم میخواستم پیشم باشی واقعا خوشحال شدم خوب اینو تو خونه میگفتی نه اینکه با عصبانیت بگی اگه نیای منم نمیام
ممنون که نزاشتی دعوامون کش پیدا کنه چون اصلا ظرفیت اوقات تلخی رو نداشتم دوست دارم عزیزم با اینکه میدونم صبرت خیلی کمه و زود جوش میاری
هر روز از خدا میخوام صبرتو زیاد کنه چون دوست دارم و دوسم داری
********************************
وقتی تو سالن انتظار فرودگاه دیدمت قلبم به شوق نگاهت پر زد . زمان چه کُند می گذشت انتظار آمدن چمدان ها روی ریل دریافت چقدر طولانی بود وقتی تو از پشت شیشه با لبخند پر مهرت برای من و دخترمون دست تکان میدادی خیلی به مبینا حسودیم شد چون با دیدن تو دست مرا ول کرد اومد پیشت و در آغوشت گم شد ولی من گیر چمدونهای لعنتی بودم

همه خانوما توجه میخوان...اونی که ندیده گله کرده اونی کهتوجه دیده تشکر!
مردها......بیاینو تنها نیاز خانومارو تامین کنید!!!!:ok:

وقتی که زن :makhfi:و مردی:chakeretim: رابطه خود را با هم آغاز و شروع به عشق ورزیدن:doosti: به یکدیگر می‌کنند، حضور فرد سوم :tajob:در رابطه‌شان مشکل به وجود می‌آورد.:badbakht: گاهی اوقات مادر همسر :tajob:به طور مستقیم در رابطه آن دو دخالت نمی‌کند، :solh:ولی به خاطر خصوصیت بچه ننه بودن پسرش، حضورش را در همه چیز می‌توان حس کرد. :crying:مردان بچه ننه :nini:همیشه همان کاری را انجام می‌دهند که مادرشان می‌خواهد و این مساله برای زن ناراحت‌کننده است. :geristan:هنگام تصمیم‌گیری‌‌ها که فقط مربوط به زن و شوهر است، وقتی بزرگ‌ترها دخالت می‌کنند، :reading:همه‌چیز پیچیده‌تر می‌شود. در چنین روابطی نقش مادر بسیار پررنگ‌تر از همسر است. :hey:چنین مردانی مرتبا همسر خود را با مادرشان مقایسه می‌کنند؛ :khandan:به خصوص اگر همسرشان در مسائلی مثل آشپزی و خانه‌داری ضعیف‌تر از مادرشان باشد. :no:وقتی که زن و شوهر در یک رابطه قرار می‌گیرند، افکار و احساسات خود را با هم تقسیم می‌کنند؛ :deldari:اما با قرار گرفتن مادر در یک رابطه زن و شوهری، این رابطه دچار مشکل می‌شود؛ :Box:به‌ویژه اگر مادر از جزئی‌ترین مسائل خصوصی زن و شوهر مطلع باشد، مسلما مادر چون همواره به فکر دفاع از پسرش است،:jangjoo: بیشتر مواقع قضاوت‌هایی می‌کند که به نفع پسرش باشد و این موضوع بیشتر عروسش را آزار می‌دهد. :Shekastan Del:چنین روابطی عواقب ناخوشایندی دارد؛ زیرا بعد از گذشت مدت کوتاهی، زن خانواده دیگر تمایلی به حضور در جایی که مادر شوهرش آنجاست، نخواهد داشت :farar:و این مساله کم‌کم به مرد خانواده یا همان مرد بچه ننه نیز سرایت می‌کند.

:Sokhan:با تشکر

مهر...;384562 نوشت:
وقتی که زن :makhfi:و مردی:chakeretim: رابطه خود را با هم آغاز و شروع به عشق ورزیدن:doosti: به یکدیگر می‌کنند، حضور فرد سوم :tajob:در رابطه‌شان مشکل به وجود می‌آورد.:badbakht: گاهی اوقات مادر همسر :tajob:به طور مستقیم در رابطه آن دو دخالت نمی‌کند، :solh:ولی به خاطر خصوصیت بچه ننه بودن پسرش، حضورش را در همه چیز می‌توان حس کرد. :crying:مردان بچه ننه :nini:همیشه همان کاری را انجام می‌دهند که مادرشان می‌خواهد و این مساله برای زن ناراحت‌کننده است. :geristan:هنگام تصمیم‌گیری‌‌ها که فقط مربوط به زن و شوهر است، وقتی بزرگ‌ترها دخالت می‌کنند، :reading:همه‌چیز پیچیده‌تر می‌شود. در چنین روابطی نقش مادر بسیار پررنگ‌تر از همسر است. :hey:چنین مردانی مرتبا همسر خود را با مادرشان مقایسه می‌کنند؛ :khandan:به خصوص اگر همسرشان در مسائلی مثل آشپزی و خانه‌داری ضعیف‌تر از مادرشان باشد. :no:وقتی که زن و شوهر در یک رابطه قرار می‌گیرند، افکار و احساسات خود را با هم تقسیم می‌کنند؛ :deldari:اما با قرار گرفتن مادر در یک رابطه زن و شوهری، این رابطه دچار مشکل می‌شود؛ :Box:به‌ویژه اگر مادر از جزئی‌ترین مسائل خصوصی زن و شوهر مطلع باشد، مسلما مادر چون همواره به فکر دفاع از پسرش است،:jangjoo: بیشتر مواقع قضاوت‌هایی می‌کند که به نفع پسرش باشد و این موضوع بیشتر عروسش را آزار می‌دهد. :Shekastan Del:چنین روابطی عواقب ناخوشایندی دارد؛ زیرا بعد از گذشت مدت کوتاهی، زن خانواده دیگر تمایلی به حضور در جایی که مادر شوهرش آنجاست، نخواهد داشت :farar:و این مساله کم‌کم به مرد خانواده یا همان مرد بچه ننه نیز سرایت می‌کند.

:Sokhan:با تشکر

/////////////////////////////

با اینکه خود من مادر شوهرم اما از نوشته شما خنده ام گرفت زیبا با عکس نوشته بودید البته ابتدا ناراحت شدم که چرا فقط مادر شوهر را نوشته اید

و مادر زن را ننوشته اید

بعد تیتر موضوع این صفحه را مجدد دیدم و قبول کردم باید در مورد خانواده مرد می نوشتید اما بدون اغراق مادرشوهرهای متدین و مخصوصا تحصیل کرده و زیبا نگر

به دنیا و هستی اینطور نیستند اتفاقا دوراز جون همه عروس و مادر شوهرها گاهی می بینید مادر شوهر ها تابع عروسها ناچار هستند باشند

به هر حال این موارد مربوط به عصر حجر اگر نگویم حدود 50- 60 سال قبل به عقب است نه حالا موفق باشید چه در جمع عروسها چه در جمع مادر شوهر ها

(البته اگر خانم باشید )