جمع بندی تبیین چگونگی ظهور شرور در عالم با توجه به نظام فلسفی ملاصدرا و ارجاع علیت به تشأن

تب‌های اولیه

59 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

به من بیاموز;995280 نوشت:
با سلام ، سزاوار است فقیری را به خاطر نداشتن خیر زیاد ، کریمی همچون خداوند در جهنم فرو برد ؟ شما فرض کن یک نفر ده ریال دارد ، یک نفر صد ریال دارد ، آن دو مشتری شما هستند ، شما به آنکه یک صد ریال دارد ده کاسه آش میدهید و به آنکه ده ریال دارد شعله آتش در گلویش میریزید ؟ یا به او هم یک کاسه آش میدهید ؟ اگر شرور عدمی هستند چرا خداوند به خاطر عدم ، انسان را به عذاب دچار میکند ؟

در ضمن اینکه میگین این موضوع با بسیط بودن خداوند تناقض نداره به نظرم درست نیست ، قبلا هم ساعت ها در مورد تفاوت مظهر بودن و جزئی بودن از خداوند با کارشناس های محترم این سایت بحث کردم و فایده ای نداشت اگر هم مطلبی دارید الان به صورت خلاصه بیان کنید ، تفاوت جزء و ظهور چیست ؟ آیا ظهور یک چیز ، جزئی از وجود آن چیز نیست ؟

الان در دنیا کلی ماده و اجزاء و ... وجود داره ، اگه همه ی اینها را ظهور خداوند بدونیم نه مخلوق او ، لابد ذات خداوند هم دچار ترکیب است که ترکیبات از او ظهور کرده .

اگر خداوند را وجود مطلق بدانیم ، جایی برای موجود دیگری باقی نمی ماند ، موجودات متفاوت و تشکیل شده از اجزاء مختلف هستند پس خداوند از اجزاء مختلف تشکیل شده .

یکی میگه عذاب وجود نداره بلکه همون نبود آرامشه ، یکی هم میگه آرامش وجود نداره بلکه همون نبود عذابه ، خب حالا کدومشون راست میگن ؟

در نتیجه به نظر بنده هم آرامش و هم عذاب وجود دارن ، چون هر دو قابل فهم وجدانی هستند ، بلکه چیزی که در آرامش وجود داره و در عذاب وجود نداره کماله ، عذاب کمال نیست ، ولی آرامش کماله .

حال بر میگردیم به بحث اصلی ، آیا هر وجودی کمال است ؟ اگر اینطور بود الان همه خوشحال و سرحال داشتن زندگی میکردن و کسی از غم و غصه ناله نمیکرد جدا از این خداوند کسی نیست که به خاطر عدم و نداشتن و اینها کسی رو مجازات کنه چون مجازات کردن کسی که نداره بی فایده و ظلمه ، همونطور که هیچ کس رو جز به اندازه توانش و داراییش مکلف نکرده .


سلام
سوالات خوبی پرسیدید، ولی جای پرداختن آنها اینجا نیست و بارها با خود شما و دوستان دیگر در مورد این مسائل بحث کرده ایم.
در این تاپیک تنها به دنبال بررسی دیدگاه خصوص صدرا در مورد شر هستیم.
یاعلی

باسمه البصیر

سلام علیکم

محی الدین;995347 نوشت:

سلام
اینجا ممکن است یک خلط بحثی بشود و آن اینستکه منظور ما از وجودی بودن شر مصداق خارجی آن است همانطور که مصداق خارجی خیر امر وجودی خارجی است. این دو از این جهت تفاوتی ندارند
هردو امر وجودی اند چه اینکه هردو دارای آثار وجودی اند.

محی الدین;995347 نوشت:
به اعتبار هریک از آنها ممکن است امر وجودی بیرونی متصف به خیر و شر شود.

با استناد به فرمایشات فوق اگر آنچه در خارج متحقق است امر وجودی است و با اعتبارات ذهنی متصف به خیر و شر می شود

پس چیزی جز وجود که فی نفسه خیر است باقی نمی ماند و شرّ سر از نیستی و عدم در می آورد چنانچه در بیان ذیل هم اشاره فرموده اید:

محی الدین;995347 نوشت:
وگرنه آن امر خارجی که موسوم به خیر یا شر می شود که همیشه امر وجودی است چون دارای آثار وجودی است حال اینکه عدم اصلا اثر وجودی ندارد.

حبیبه;995530 نوشت:
پس چیزی جز وجود که فی نفسه خیر است باقی نمی ماند و شرّ سر از نیستی و عدم در می آورد چنانچه در بیان ذیل هم اشاره فرموده اید:

سلام
این عنوان خیر که به وجود می دهید نه آن خیری است که در مقابل شر قرار می گیرد. خیر و شری که گفتیم بالاعتبار است روی امر وجودی می آید که به لحاظ دیگری خیر محض است.
شما ذهنتان را از خیر و شر پاک کنید در خارج چیزی جز وجود و آثار آن نیست. بعد این تازه شما می آیید روی این بستر عنوان خیر و شر می گذارید به اعتبارات مختلف. پس این خیر دوم بالاعتبار است مثلا به این اعتبار که دارای آثار مثبت در روح و روان آدمی است یا به این اعتبار که ملایم نفس است یا به این اعتبار که من فکر می کنم.... تفاوت این دو خیر مثل تفاوت دو اسم رحمان و رحیم است. رحیمیت خداوند از رحمانیتش جدا نیست بلکه به اعتبار کمال همان رحمت اول است از آن جهت که ما آنرا کمال دانسته ایم.
یا علیم

باسمه العلیم

محی الدین;995536 نوشت:
شما ذهنتان را از خیر و شر پاک کنید در خارج چیزی جز وجود و آثار آن نیست.

طبیعت وجود مساوق با خیریت است،پس هر وجودی خیر است لذا نمی شود وجود را از وصف خیریت جدا نمود.

حال اگر نظر شما این است که شر اعتبار ذهن مدرک است اشکالی ندارد(همانطور که در پستهای قبل نیز عرض شد)

[="Tahoma"][="Navy"]

حبیبه;995552 نوشت:
طبیعت وجود مساوق با خیریت است،پس هر وجودی خیر است لذا نمی شود وجود را از وصف خیریت جدا نمود.

حال اگر نظر شما این است که شر اعتبار ذهن مدرک است اشکالی ندارد(همانطور که در پستهای قبل نیز عرض شد)


سلام
وصف خیریت از کجا آمد؟
وصف خیریت از ذهن شماست. وجود بما هو ، هو هو بدون هیچ اسم و بدون هیچ رسم.
وصف خیریتی که شما می فرمایید محصول ذهن و دانسته های شماست. بله می تواند متکی به اصول محکمی باشد اما باز هم اعتبار ذهن شماست که آنرا به حقایق وجودی الصاق می کند به لحاظی و در مرتبه ای. باز بر روی این بیس یا زمینه شما یک سری معیارها و مناط ها در نظر می گیرید و خیرات و شروری را لحاظ می کنید. این برای شما در سطحی دیگر است. و باز ممکن است بر اساس دانسته ای دیگری که ملاک های جدیدی برایتان می سازد یک سری خیرات و شرور دیگر را لحاظ کنید. اینها همه و همه با اعتبار ذهن اند هرچند که معمولا معطوف به آثار وجودی خاصی هم می باشد.
یا علیم[/]

باسمه النور

سلام علیکم

محی الدین;995584 نوشت:

سلام
وصف خیریت از کجا آمد؟
وصف خیریت از ذهن شماست.
وجود بما هو ، هو هو بدون هیچ اسم و بدون هیچ رسم.
وصف خیریتی که شما می فرمایید محصول ذهن و دانسته های شماست. بله می تواند متکی به اصول محکمی باشد اما باز هم اعتبار ذهن شماست که آنرا به حقایق وجودی الصاق می کند به لحاظی و در مرتبه ای. باز بر روی این بیس یا زمینه شما یک سری معیارها و مناط ها در نظر می گیرید و خیرات و شروری را لحاظ می کنید. این برای شما در سطحی دیگر است. و باز ممکن است بر اساس دانسته ای دیگری که ملاک های جدیدی برایتان می سازد یک سری خیرات و شرور دیگر را لحاظ کنید. اینها همه و همه با اعتبار ذهن اند هرچند که معمولا معطوف به آثار وجودی خاصی هم می باشد.
یا علیم

آن مقام و مرتبه از وجود که شما با تعبیر عرفانی"لا اسم له و لا رسم له"به آن اشاره فرمودید مربوط به مقام ذات

است که در تعابیر عرفاء با هیچ اسم و وصفی نمی توان به آن اشاره نمود

ولی در بیان همین مرتبه، از تعابیری چون مقام ذات یا عماء یا عنقای مغرب و..... استفاده می گردد.(از باب یادآوری ذکر شد).

خیریت طبیعت وجود از بدیهیات و اصول فلسفه،بالاخص حکمت متعالیه است تا جائیکه حتی آن را بی نیاز از برهان

دانسته اند.

گمان می کنم حضرتعالی خیریت را به معنای عامیانه ی آن یعنی منفعت و مصلحت مدّ نظر دارید که اگر اینگونه است

بحثی راجع به آن نداریم(در این موضع).

باسمه الشکور

عرض سلام و ادب

صدیق;993242 نوشت:
این مسئله را با عدم ملکه دانستن شرور میتوان حل کرد.
بدین صورت که شرور، عدم مطلق نیستند بلکه عدم نسبی و عدم ملکه هستند.
بنابراین بهره و حظی از وجود را برده اند.
از سوی دیگر، همین نبودن را وقتی ناظری میبیند که با آن موضوع ناقص ارتباط دارد، آن نبودن باعث ایجاد رنج در او میشود.
بدین خاطر که ادراک میکند که باید اینجا این امر باشد ولی نیست.
مثلا وقتی مرگ یکی از نزدیکانش پیش می آید، این نبودن را رنج میداند ولی نبودن و فقدان آن شخص در مقایسه با حالت بودنش معنا پیدا میکند وگرنه آن مرگ که خودش عدمی است.(پس عدم ملکه است نه عدم محض)
از سوی دیگر، این نبودن چون عدم ملکه است و در حالت مقایسه با حالت وجدان ایجاد زحمت و رنج میکند و این رنج ادراکی است.

استاد گرامی از زحمتی که برای پاسخگویی به سؤالات کشیدید متشکرم،سؤال دیگری باقی نمانده است.

اجرکم عند الله.

پرسش: در نظام فلسفی ملاصدرا که علیّت و معلولیّت به تشأن،تجلّی و ظهور ارجاع داده می شود و جهان هستی، جلوه ی خداوند دانسته میشود، شرور،زشتی ها،منکرات،پلیدیها و امثال آن چگونه تبیین می گردد؟

پاسخ:
پیش از پاسخ به این سوال، لازم است به یک نکات توجه کنیم.

منظور ملاصدرا از بحث تشأن و طرح وحدت وجود آن نیست که جز وجود حق تعالی، هیچ موجودی در عالم نیست بدین صورت که بقیه موجودات، توهمی و خیالی باشند. زیرا این دیدگاه که معروف به قول "وحدت وجود و موجود" و منسوب به صوفیه است را ملاصدرا نپذیرفته است.
بلکه مرحوم سبزواری در تعلیقه بر شرح منظومه دیدگاه خاص صدرا در این مورد را اینچنین بیان میکند که او معتقد به "وحدت وجود و موجود در عین کثرت" است.(1)

برای تقریب به ذهن میتوان انسانی را که در مقابل آینه‌های متعدد ایستاده است، مثال زد؛ در اینجا انسان و انسانیت متعددند ولی در عین کثرت به وحدت باز میگردند، چرا که عکس اصل نبوده بلکه فقط ابزار محکی عنه خود میباشد. از طرف دیگر، این عکسها بماهوعکس متخالفند ولی اگر با توجه به صاحب عکس و اصل خود لحاظ شوند، از نوعی سنخیت و وحدت برخوردار خواهند بود.(2)
در مسئله ما نیز همین وضعیت برقرار است. همه موجودات ماسوی الله، مظاهر حق تعالی هستند(مانند تصاویر انسان واحدی که در آینه های متعدد افتاده است) نه در آن مثال، تصاویر موجود در آینه خیالی و توهمی هستند و نه در بحث ما، وجود ماسوی الله خیالی و وهمی است.

چنانکه خود صدرا نیز بیان کرده است وحدت تشکیکی به وحدت وجود عرفا بازگشت دارد، بدین صورت که وجودها گرچه متکثر و متمایزند، ولی آنها از مراتب تعین حق اول و ظهور نور او هستند.(3)

لازم است دقت کرد که در اینجا مراد از تشکیک در مراتب همان تشکیک در مظاهر است.

حال به سوال اصلی شما میپردازیم.
پاسخ به این سوال مستلزم توجه به چند مقدمه است که مبانی دیدگاه ملاصدرا در بحث شرور به شمار میرود.

نخست. اصالت وجود: بر اساس این اصل اصیل و بنیادی حکمت متعالیه، آنچه متن خارج را پر میکند و منشأ اثر خارجی است، وجود می باشد و ماهیت، منشد نقایص و کاستی های لازم خود است و شرور و آفات نیز از لوازم ماهیت به شمار میروند.(4)

دوم. خیر بودن وجود: بر اساس دیدگاه صدرایی، خیر بودن با وجود مساوقت دارد. به همین جهت خیر نیز همچون وجود و هستی، سراسر واقعیت را پر کرده است. خیر محض، همان وجود محض و حقیقت صرفی است که هیچ عدمی در آن راه ندارد. همچنین او، معتقد است که شرور لازمه خیرات است؛ خیرات کثیری که جز با شر قلیل امکان تحقق ندارند.(5)

سوم. شرور لازمه حکمت الهی. نکته مهم دیگری که لازم است توجه شود آن است که شرور گرچه بالاصاله مجعول نبوده اند بلکه به تبع یا به عرض خیرات مجعولند، ولی همین وجود تبعی یا عرضی آنها نیز تحت تدبیر و حکمت الهی است. بدین صورت که مثلا مرگ که مردم آنرا بدترین و شدیدترین نوع شرور میدانند، به خودی خود خیری است هم برای خود فرد و هم برای دیگران؛ چرا که اگر مرگ نباشد، زندگی برای مردم دیگر سخت و مشکل خواهد شد و برای خود فرد نیز خیر است چرا که موجب رهایی او از وجود دنیوی است که در معرض آفات و منتهاست.(6). بنابراین تمام شرور و بلایا، دربردارنده حکمتی از جانب خداوند متعالی هستند.

چهارم. احسن بودن نظام آفرینش: بر اساس این دیدگاه که مورد قبول اکثر متکلمان و فلاسفه اسلامی است، نظامی که خداوند ایجاد کرده است، برترین و بهترین نظامی است که باتوجه به اهداف خداوند در خلقت انسان و جهان، قابل ایجاد بوده است. خلاصه دیدگاه صدرا در این مورد آن است که نظام هستی، سراسر خیر و عظمت است و برترین نظام ممکن است چرا که
- نظام عالم از نظام ربانی نشأت گرفته است.
- جهان هستی، به منزله واحد شخصی است.
- هرچه دارای وحدت شخصی حقیقی باشد، فاعل و غایت آن خداوند است.(7)
- خداوند عالم مطلق، قادر مطلق و جواد علی الاطلاق است.
بنابراین نظام موجود برترین نظام عالم است وگرنه در غیر این صورت، یکی از صفات علم، قدرت و رحمت مطلق حق تعالی مخدوش میشود. که امری است محال.

به عبارت دیگر، اگر عالمی بهتر از این عالم هستی ممکن باشد که در عین ممکن بودن خداوند آنرا نیافریده است، این نیافریدن، یا به علت نقص در علم اوست، یا ناتوانی و یا بخیلی بودن اوست. چون تالی در تمام این فرضها، با کمال مطلق حق تعالی منافات دارد و کمال مطلق او، مسئله ای خدشه ناپذیر و عقلی است، بنابراین مقدم(یعنی امکان عالمی بهتر ازنظام کنونی) نیز محال است.(8)

بر این اساس، عالم گرچه حاوی شروری است که به نظر میرسد ولی این شرور، منافاتی با خیر بودن و احسن بودن نظام عالم ندارد.

پنجم. نگرش کلی به نظام عالم: از جمله اصول مهم در شناخت مسئله شر و نگرش بدان، داشتن نگرش کلی به عالم است. بدین صورت که بر اساس فلسفه کلاسیک که مورد قبول فلاسفه اسلامی نیز بوده است، مقدار شر موجود در عالم، نسبت به کل نظام هستی، بسیار ناچیز و اندک است. به گفته صدرا، اگر نگاه انسان به هستی از نوع نگرش کلی باشد، در آن صورت، نظام هستی سراسر خیر، نور و عظمت است؛ چون نظام کیانی ازنظام ربانی نشأت گرفت است. (9) در این رویکرد کل نگرانه، تضاد حاصل در عالم مادی، سبب دوام فیض بوده که نسبت به نظام کلی، خیر است، هرچند نسبت به اشخاص جزئی، شر است.(10)
بنابراین، به نظر صدرا، هدف از افعال خداوند، نفع کلی و صلاح عمومی است گرچه از این امر، زیان جزیئ و گاهی رنج و سختی های مخصوصی برای برخی ایجاد شود.(11)

ششم. عدمی انگاری شر: از دیدگاه ملاصدرا، شرور اموری عدمی هستند که در خارج واقعیت ندارند و اگر بر چیزی اطلاق شر میشود، به واسطه مقایسه آن با امور دیگر و سببیت آن در نبودن ذات یا کمال ذاتی چیزی است. او در این مورد میگوید:
اگر در معانی شر و احوال و نسبتهای شر تفکر و استقرار نمایی، به این نتیجه میرسی که هرچه را که عرف بر آن نام شر میگذارد، از دو حال خارج نیست یا عدم محض است مثل مرگ و جهل بسیط و فقر، یا وجودی است که آن وجود در تحلیل نهایی از آن جهت شر است که منشأ یک عدم است، بنابراین شر به امر عدمی منتهی میشود مانند درد، رنج، سیل، زلزله و غیره(12)

هفتم. عدمی انگاری شر ادراکی:
ملاصدرا برخلاف بیشتر فیلسوفان اسلامی، معتقد است که شر و رنجی که از طریق ادراک و آگاهی از نوعی نقص و عدم در انسان ایجاد میشود، عدمی است نه وجودی. بدین صورت که وقتی شخصی از قطع شدن دستش رنج میکشد، این رنج کشیدن چیزی جدای از قطع شدن دست نیست. یعنی دو درد و رنج و شر ایجاد نشده است، یکی قطع شدن دست و دیگری صورت حاصل از آن در نزد نفس درد کشنده، بلکه حضور آن امر منافی عدمی، خودش درد و الم است.(13)
عدمی بودن آن نیز به واسطه اتحاد عالم و معلوم و نیز حضوری بودن ادراک در نگاه صدرایی است. بدین صورت که از طرفی این ادراک، امری است حضوری نه حصولی و در اثر مبنای ادراک، وقتی متعلق ادراک، امری است عدمی و وجود ندارد، خود ادراک نیز عدمی خواهد شد. البته این عدم از نوع عدم مطلق نیست بلکه عدم مضاف و عدم ملکه است.

هشتم. مجعول بالعرض بودن شرور: بر این اساس، شرور به صورت بالذات و اصیل و مستقل، هرگز مورد رضایت و قضای الهی نبوده است و خداوند هیچ گاه راضی به تحقق آن نبوده است ولی از آنجا که شرور، از لوازم ماهیت است و قابل تفکیک ازماهیات نیستند، بنابراین لازمه آفرینش ماهیت شیء هستند.
یعنی همانطور که فاعل اشکال کروی، نمی‌تواند آنها را به گونه‌ای کنار هم قرار دهد که فضای خالی را پر کنند، به همین شکل، فاعل نمی‌تواند مبادی کائنات را بدون تضاد بیافریند.(14)

نهم. غلبه خیر بر شر: ملاصدرا همچون ارسطو معتقد است که مراتب هستی به حصر عقلی بر پنج قسم است:
- خیر مطلق و بدون شر.
- خیر کثیر و شر قلیل.
- خیر و شر مساوی.
- خیر قلیل و شر کثیر.
- شر مطلق، بدون خیر.
او نیز سه قسم اخر را غیر وجودی می داند چرا که با عنایت و خیرخواهی مطلق الهی منافات دارد.(15)
وی همچنین در جایی دیگر بیان میکند که این سه قسم، یا عدمی هستند که بی نیاز از آفریننده هستند و یا امور وجودی اند و فسلفه وجودی آنان یکی از امور زیر است:
- شرور وجودی در مقابل وجود خیرات بی شمار، اندک و ناچیزند.
- این شرور، لازمه تحقق خیرات کثیرند.
- این شرور، مبدأ خیرات کثیر است.(16)

او قسم دوم را امری ضروری میداند چرا که معتقد است موجود نکردن چنین موجودی ،خودش مصداق شر کثیر است. از این رو، صدور چنین جهانی از سوی خالق هستی ،نه تنها جایز بلکه باتوجه به فیض و رحمت گسترده الهی، واجب است.(17)

دهم. کنار گذاردن نگرش انسان گرایانه به هستی. یکی از مهمترین نکاتی که صدرا بر آن تاکید دارد آن است که در بررسی عالم و آفرینش الهی، لازم است این نگرش که " همه هستی برای انسان و در خدمت اوست" را کنار بگذاریم در غیر این صورت هر حادثه ای که برای این انسان مضر باشد و موجب اذیت و آزار او بشود، با صفات الهی متناقض دیده میشود.(18)
این مسئله بدان معناست که انسان نباید به صورت خودخواهانه و طلبکارانه، به هستی و آفریننده آن نگاه کند و تنها انتظار آسایش و لذت و نعمت را حتی در این دنیا داشته باشد. بلکه باتوجه به حکمت الهی و احسن بودن نظام، انتظار هر سختی و ناراحتی ای را در عالم داشته باشد در عین حال، بر اساس عدل و رحمت الهی، آن سختی را در مسیر تکامل خودش دانسته و منتظر ثواب و پاداش الهی به تناسب صبر و استقامتش باشد.

بنابراین خلاصه این بحث آن است که
اگر نگرش انسان محوری را کنار بگذاریم و به جای نگرش جزء نگرانه، نگرش کل نگرانه را برگزینیم، نظام افرینش بهترین نظام عالم است و شروری که در عالم به نظر میرسد، گذشته از اینکه نسبت به خیرات آن، در اقلیت قرار دارند و خودشان عدمی هستند، به واسطه حکمت الهی در مسیر سعادت انسان خواهد بود و به خودی خود هم برای خود فرد خیر است و هم برای دیگر انسانها.

پی نوشتها:
1. سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسن‌زاده آملی، تهران، نشر ناب، 1369، ج 1، تعلیقه‌ی شماره 52، ص 545
2. پیشین
3. ملاصدرا، اسفار اربعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1981، چاپ سوم، ج1، ص71
4. ملاصدرا، اسفار با تعلیفات سبزواری و طباطبایی، قم، نشر مصطفوی، 1379، ج2، ص350
5. همان، ج7، ص97
6.همان، ج7، ص77
7. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، تعلیقات علی نوری، بیروت، موسسه التاریخ العربی، 1419 ج1، ص373
8. قطب الدین شیرازی، شرح الحکمه الارشاق، به اهتمام عبدالله نوری ،موسسه مطالعات اسلامی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1380، ص492
9. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ج1، ص373
10. همو، اسفار با تعلیقه سبزواری و طباطبایی، ج7، ص77
11. همان
12. ملاصدرا، اسفار با تعلیقه، ج7، ص58
13.همان، ج7 ،ص62-63
14. ملاصدرا، اسفار، ج7، ص 71-72
15. همان، ج7، ص69
16. صدرالدین شیرازی، شرح اصول کافی، به اهتمام و تصحیح محمد خواجوی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370،ص415
17. ملاصدرا، اسفار ، ج7، ص69
18. همو، مفاتیح الغیب، ص371

موضوع قفل شده است