جمع بندی تبعیت امام علی از مالک اشتر!!!

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تبعیت امام علی از مالک اشتر!!!

این مطالب را من در ویکی پدیا از قول خاورشناسان دیدم می خواستم ببینم صحت دارند یا نه.

مالک که رهبر کوفیانی بود که در زمان محاصره عثمان به مدینه آمده بودند، به نظر می‌رسد که نقش اصلی را در تامین امنیت برای خلیفه شدن علی داشته‌است.ویلفرد مادلونگ می‌نویسد پس از کشته شدن عثمان، وقتی علی به سمت بازار رفت، با اصرار مردم مبنی بر پذیرش خلافت مواجه شد و وقتی به کنار خانه عمر بن محصن انصاری رسید، اولین بیعت‌ها را دریافت کرد. روایات کوفی حاکی از این هستند که مالک اشتر اولین کسی بود که با وی بیعت نمود.گفته شده است که او چندین نفر را که از بیعت با علی تمرد کرده بودند، با خشونت مجبور به بیعت با علی می‌کرد. بر طبق روایتی از شعبی، مالک، طلحه را به زور برای بیعت آورد، اما طلحه گفت که مرا رها کن تا ببینم مردم با کی بیعت می‌کنند. وقتی عبدالله بن عمر برای بیعت با علی آورده شد. وی نیز گفت که قبل از اجماع مردم بر علی، با وی بیعت نمی‌کند. علی از وی ضامنی خواست تا عبدالله پس از بیعت مردم، فرار نکند و عبدالله درخواست علی را رد کرد. مالک اشتر به علی گفت که عبدالله از شلاق و شمشیر تو در امان است. او را به من واگذار. علی به مالک گفت که رهایش کن که من ضامن او هستم. لارا وسیا وگلییری بر این باور است که مالک علی رغم اینکه خود را هوادار علی می‌نامید، همواره تمایل داشت که عقایدش را بر علی تحمیل کند.

علی به خاطر دیدگاه سرسخت خود در مخالفت با رویکرد خویشاوندسالاری عثمان در توزیع مناصب حکومتی، تمامی والیان قبلی را به جز ابوموسی اشعری عوض کرد. ظاهرا ابقای ابوموسی به پیشنهاد مالک اشتر بوده است.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مقداد

عصران;638394 نوشت:
این مطالب را من در ویکی پدیا از قول خاورشناسان دیدم می خواستم ببینم صحت دارند یا نه.

مالک که رهبر کوفیانی بود که در زمان محاصره عثمان به مدینه آمده بودند، به نظر می‌رسد که نقش اصلی را در تامین امنیت برای خلیفه شدن علی داشته‌است.ویلفرد مادلونگ می‌نویسد پس از کشته شدن عثمان، وقتی علی به سمت بازار رفت، با اصرار مردم مبنی بر پذیرش خلافت مواجه شد و وقتی به کنار خانه عمر بن محصن انصاری رسید، اولین بیعت‌ها را دریافت کرد. روایات کوفی حاکی از این هستند که مالک اشتر اولین کسی بود که با وی بیعت نمود.گفته شده است که او چندین نفر را که از بیعت با علی تمرد کرده بودند، با خشونت مجبور به بیعت با علی می‌کرد. بر طبق روایتی از شعبی، مالک، طلحه را به زور برای بیعت آورد، اما طلحه گفت که مرا رها کن تا ببینم مردم با کی بیعت می‌کنند. وقتی عبدالله بن عمر برای بیعت با علی آورده شد. وی نیز گفت که قبل از اجماع مردم بر علی، با وی بیعت نمی‌کند. علی از وی ضامنی خواست تا عبدالله پس از بیعت مردم، فرار نکند و عبدالله درخواست علی را رد کرد. مالک اشتر به علی گفت که عبدالله از شلاق و شمشیر تو در امان است. او را به من واگذار. علی به مالک گفت که رهایش کن که من ضامن او هستم. لارا وسیا وگلییری بر این باور است که مالک علی رغم اینکه خود را هوادار علی می‌نامید، همواره تمایل داشت که عقایدش را بر علی تحمیل کند.

علی به خاطر دیدگاه سرسخت خود در مخالفت با رویکرد خویشاوندسالاری عثمان در توزیع مناصب حکومتی، تمامی والیان قبلی را به جز ابوموسی اشعری عوض کرد. ظاهرا ابقای ابوموسی به پیشنهاد مالک اشتر بوده است.

با عرض سلام و ادب

در رابطه با اين متن منبعي كه از آن نقل كرده ايد،هيچ اعتبار علمي ندارد.مستشرقان هم معمولاً با استفاده از برخي مطالب تاريخي،آن را بگونه اي بيان مي كنند كه به خواسته هاي خودشان برسند.در اين نوشته هم با توجه به نقش مالك اشتر در دوران حكومت امام علي(عليه السلام)،بگونه اي موضوع را مطرح كرده اند كه گويا امام علي(عليه السلام) كاملاً تحت تأثير مالك اشتر بوده و اين مالك است كه اهداف و خواسته هايش را بر آن حضرت تحميل مي كند.براي روشن شدن ماجرا چگونگي بيعت مردم با امير مومنان علي(عليه السلام) را بيان مي كنيم:

بعد از كشته شدن عثمان، مرحله جدیدى براى مسلمانان پدید آمد، و آزمایش دیگرى به روى آنها گشوده شد.

نظر مسلمانان براى خلیفه جدید، مختلف بود.

جمع كثیرى به انتخاب امیر مومنان على عليه‌السلام نظر داشتند؛ ولى عده اى از طلحه، و عده اى از زبیر، و بنى امیه و همدستان آنها از معاویه و گاهى از مروان نام مى بردند.(1)

در این بحران حساس و توفانى، مسلمانان برجسته اى همچون عمار یاسر و مالك اشتر، ابوالهیثم و ابو ایوب، جز امیر مومنان على عليه‌السلام هیچ كس را براى مقام رهبرى، لایقتر و برتر نمى دانستند.

دانشمند معروف اهل تسنن، ابن ابى الحدید مى نویسد:

فلما قتل عثمان، ارادها طلحه و حرص علیها، فلولا مالك اشتر و قوم معه من شجعان العرب، جعلوها فى على عليه‌السلام لم تصل الیه ابدا :

هنگامى كه عثمان كشته شد، طلحه به خلافت طمع كرد و اصرار داشت كه به این مقام برسد، اگر تلاش مالك اشتر و همدستان او از شخصیتهایى شجاع عرب براى خلافت حضرت على عليه‌السلام نبود، هرگز مقام به آن حضرت نمى رسید.

سپس مى نویسد: وقتى كه با انتخاب خلافت على عليه‌السلام طلحه و زبیر از دستیابى به خلافت، محروم شدند، تصمیم بر مخالفت با على عليه‌السلام گرفتند و عایشه را دستیار خود قرار داده و به بصره روانه شدند و در آنجا به آشوب و فتنه دست زدند و جنگ جمل را به وجود آوردند و آن جنگ، مقدمه جنگ صفین گردید.(2)

از این عبارت، به خوبى روشن مى شود كه مالك اشتر و همدستانش نقش اصلى و فعالى در تحقیق خلافت حضرت على عليه‌السلام بعد از عثمان را داشتند.

و در مورد دیگر، از كتاب الاوائل نقل مى كند كه مالك اشتر بعد از قتل عثمان، به حضور على عليه‌السلام آمد و عرض كرد: برخیز تا مردم با تو بیعت كنند. آنها اجتماع كرده اند و به خلافت تو مایل و خشنود هستند.

حضرت على عليه‌السلام برخاست و به محلى به نام بئرسكن آمد در آنجا مردم ازدحام نموده. و با آن حضرت بیعت نمودند...

سپس مى نویسد: به گفته بعضى، نخستین شخصى را كه بیعت كرد، مالك اشتر بود، او دست على عليه‌السلام را گرفت و بیعت كرد، و به طلحه و زبیر گفت: برخیزید و بیعت كنید. آنها نیز بیعت كردند و پس از آنها، اهل بصره و سپس سایر گروهها بیعت نمودند.(3)

چنانكه در خطبه ۳ نهج البلاغه آمده، ازدحام مردم براى بیعت با على عليه‌السلام بسیار شدید بود، كه آن حضرت از ازدحام جمعیت چنین تعبیر مى كند:

فما راعنى الا والناس كعرف الضبع : ازدحام جمعیت كه همچون یالهاى كفتار (بسیار و پى در پى) بود، مرا به قبول خلافت واداشت.

ماجراى بیعت به پایان رسید، بعد معلوم شد بعضى از اشخاص معروف، مثل عبدالله بن عمر و سعد و قاص، بیعت نكرده اند.

حضرت على عليه‌السلام عبدالله را احضار كرد و فرمود:

بیعت كن او در پاسخ گفت: بیعت نمى كنم، تا همه مردم بیعت كنند.

مالك اشتر كه از لجاجت عبدالله، ناراحت شده بود، به على عليه‌السلام عرض كرد: این شخص خود را از تازیانه و شمشیر تو ایمن مى بیند، اجازه بده گردنش را بزنم.

على عليه‌السلام فرمود: من نمى خواهم از روى اجبار بیعت كند، رهایش كن برود.

هنگامى كه عبدالله رفت، امیر مومنان على عليه‌السلام فرمود: او (عبدالله) در آن هنگام كه بچه بود، بداخلاق و تند خود بود و اكنون كه بزرگ شده، بداخلاق تر تندخوتر مى باشد.(4)

بر خلاف برداشت اين نويسندگان مبني بر اينكه بيعت مردم با امام علي(عليه السلام) بيشتر با تلاش و شدت عمل مالك اشتر صورت گرفته است،سخنان خود نويسندگان اهل سنت بيانگر خواست قلبي غالب مردم براي بيعت مي باشد:

علما و محدّثان اهل سنّت، اجماع بر بیعت عمومى با حضرت دارند، اینک به عبارات برخى از آن ها اشاره مى کنیم:

1 ـ سلیمان بن طرخان تیمى (143 ه .ق) مى گوید: «اهل حرمین با على(علیه السلام) بیعت نموده و بیعت براى اهل حرمین است».(5)

2ـ ابوعبدالله بن بطّه (387 ه .ق) مى گوید: «بیعت على رضى الله عنه ـ بیعت اجتماع و رحمت بود، و هرگز مردم را به خود دعوت نکرد و نیز بر بیعت خود با شمشیر، مردم را مجبور نساخت و با عشیره خود بر مردم غالب نشد. او با این عمل خود به خلافت شرف و بها داد و با عدالت خود به قامت خلافت، زیور بها و عظمت و ارزش آویخت...».(6)

3ـ ابن حجر عسقلانى (852 ه .ق) مى نویسد: «بیعت على بر خلافت، بعد از قتل عثمان در اوائل ذى الحجة سال 35 بود. مهاجرین و انصار و تمام کسانى که حاضر بودند، با او بیعت کردند. بیعت او را به تمام مناطق اسلامى مکتوب نمودند، تمام اهالى آن ممالک به بیعت با او اذعان پیدا کردند به جز معاویه و اهل شام که بین آن ها بعداً اتّفاقاتى افتاد» (7).

پي نوشتها:
(1). مالك الاشتر ص ۴۶.

(2). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۹، ص ۲۹.

(3) مدرك قبل، ج ۴، ص ۷.

(4). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدت ج ۴، ص ۹.

(5). انساب الاشراف، ج 2، ص 208.

(6). منهاج القاصدین، ابن قدامه، ص 77.

(7). فتح البارى، ج 7، ص 72.

مقداد;638817 نوشت:
بر خلاف برداشت اين نويسندگان مبني بر اينكه بيعت مردم با امام علي(عليه السلام) بيشتر با تلاش و شدت عمل مالك اشتر صورت گرفته است،سخنان خود نويسندگان اهل سنت بيانگر خواست قلبي غالب مردم براي بيعت مي باشد

سلام
ممنون از شما ولی هنوز دو مسئله برای من باقی مانده است.یکی اینکه بیعت اجباری طلحه از خاورشناسان نقل نشده بود بلکه از منابع اسلامی و از شعبی نقل شده بود و دومی اینکه علت ابقای ابوموسی اشعری بر مقامش چه بود؟

عصران;638868 نوشت:
علت ابقای ابوموسی اشعری بر مقامش چه بود؟

عليك سلام
در رابطه با علت ابقاي ابوموسي اشعري در منصب حكومت كوفه،هر چند مالك اشتر تأثير داشته است،ولي شرايط ديگري هم در اين موضوع نقش داشته است:

امير مومنان پس ازآغاز حكومتش، عده اي از كارگزاران را كه مرتكب جرم نشده ورفتارشان با مردم مورد رضايت بوددرمقامشان ابقا كرد اما برخي از واليان را عزل كرد، ابوموسي نيز چندان مورد تاييد امام نبود ازاينروي اميرمؤمنان، به كارگزاري ابوموسي رضايت نداده و ، «عمارة بن شهاب» را به كارگزاري كوفه فرستاد، امّا در نيمه راه، عدّه‌اي جلوي وي را گرفته و تهديدش كردند كه اگر باز نگردد، خونش را خواهند ريخت. و گفتند: جز به ابوموسي به كس ديگر به‌عنوان كارگزار كوفه، خرسندي نشان نخواهند داد. و او مجبور به بازگشت شد.(1) از سوي ديگر در همين زمان ابوموسي طي نامه‌اي به امام علي ـ عليه السّلام ـ بيعت مردم كوفه را اعلام كرد.(2) از اين‌رو اميرمؤمنان ـ عليه السّلام ـ ناگزير ابوموسي را در سمت كارگزاري كوفه ابقاء كرد تا بعداً او را عزل نمايد. البتّه در اين امر سفارش مالك اشتر را نبايد ناديده گرفت چراكه وي از حضرت درخواست ابقاي ابوموسي بر امارت را كرد و حضرت علي‌رغم ميل دروني خويش بنا برمصالحي كه دراين شرايط بوجود آمد ، اورا به مقام خود ابقا كرد. چنان‌كه حضرت در اين مورد مي‌فرمايد:

به خدا سوگند او نزد من مورد اطمينان و دلسوز نبود و كساني كه قبل از من بودند، او را ولايت و حكومت بر مردم دادند و من تصميم داشتم او را عزل كنم. اشتر از من خواست او را ابقا كنم. پس با كراهت او را ابقا نمودم كه بعداً بركنارش نمايم.(3)
ابو موسي دركوفه ودميان يمنيهاي ساكن وبرخي قبايل مقبوليت وجايگاهي داشت ودرمدت حاكميتش دردوره گذشته براي خود نطرو ومدافعاني دست وپا كرده بودواز طرفي آن زمان ابوموسي در ظاهر و در افكار عمومي داري امتيازات متعدّدي بود ازجمله وي از اصحاب پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به شمار بود.(4) و در زمان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از جانب آن حضرت، والي مناطقي از يمن بود.(5) ديگر آن‌كه از فقهاي عصر عمر و عثمان به شمار مي‌آمد.(6) از سوي خلفا بارها به سمت فرماندهي سپاه در فتوحات برگزيده شد. و در عصر خلافت عمر به امارت بصره منصوب شد و چون در دورة خلافت عثمان از خلافت بصره عزل گرديد، مردم كوفه او را به‌جاي سعيد بن عاص به فرمانداري كوفه برگزيدند و عثمان نيز آن‌را پذيرفت.(7) بنابراين ابوموسي به علّت صحابي بودن و فرماندهي فتوحات و برخورداري از مناصب اجرايي در عصر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و دوران خلفا، همواره از موقعيت و نفوذ ويژه اجتماعي برخوردار بوده است. علاوه بر اين، ابوموسي با تعليم قرآن و تلاوت آن با صداي خوش(8) بر محبوبيّت و موقعيت اجتماعي خويش افزوده بود. ، از اين‌رو مي‌توان گفت كه ابوموسي برخلاف بيشتر كارگزاران عثمان از بيت‌المال سوءاستفاده نكرده و در مسائل مالي حدود الهي را رعايت مي‌كرد.(9) اما ساده لوحي او از شايستگيهاي او مي كاست واز طرفي فاقد كارداني ومديريت دربحرانهاي پيشرو كه امام از آنها خبر داشت بودوهمچنين و لايت پذيري او چندان استوار نبود. اين لغزشها عواملي بود كه امام به او اطمينان كامل نداشت.اما حضرت به خاطر برخي از مصالح ازجمله «توجه به مشورت»، واعتماد به سخن مالك به تاسي از سيره ي رسول خدا(ص) در جنگ احد نظرشان بر اين بود كه در شهر بماند و به دفاع بپردازند. اما وقتي ديدند راي جوانان بر اين است كه در بيرون شهر به جهاد بپردازند تسليم خواسته جوانان شدند. ابو موسي را به مقام خود ابقا كردند.

پاورقی:

1. ـ طبري، محمّد بن جرير، تاريخ الطبري، بيروت: مؤسسة اعلمي للمطبوعات، چاپ سوّم، 1409ه‍ ، ص463
2. ـ همان، ص463 ـ 464، يعقوبي، همان، ص179.
3. ـ مفيد، الامالي، تحقيق حسين استاد ولي و علي اكبر غفاري، قم: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية قم المقدسة، 1403ه‍ ، 296 ـ 295.
4. ـ طوسي، ابوجعفر محمّد بن الحسن، رجال الطوسي، تحقيق سيّد محمّد صادق آل بحرالعلوم، نجف، مطبعة الحيدرية، چاپ اوّل،1381ه‍ ، ص23.
5. ـ ابن حجر عسقلاني، الاصابة في تمييز الصحابة، تحقيق شيخ عادل احمد عبدالموجود و شيخ علي محمّد معوّض، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ه‍ ، چاپ اوّل، ج4، ص182 ـ 181.
6. ـ يعقوبي، تاريخ يعقوبي، قم: منشورات الشريف الرضي، چاپ اوّل، 1373ش، ج2، ص177و 161.
7. ـ ابن عبدالبر القرطبي، همان، ص104.
8. ـ اصفهاني، ابونعيم، حلية الاولياء، بيروت: دار الكتاب العربي، چاپ دوّم، 1378ه‍ ، ج1، ص258، ابن حجر عسقلاني، همان، ص182. ابن عبدالبر القرطبي، همان، ص104.
9. ـ. سبحاني، جعفر، فروغ ولايت، قم: مؤسسة امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، چاپ اوّل، 1373 ش، ص423.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

عصران;638868 نوشت:
بیعت اجباری طلحه از خاورشناسان نقل نشده بود بلکه از منابع اسلامی و از شعبی نقل شده بود

با عرض سلام و ادب

بنده در پست قبلي از قول نويسندگان و محققين اهل سنت،چگونگي بيعت با امام علي(عليه السلام) را بيان كردم كه هيچ اشاره اي به اين نشده است كه شخصيت شناخته شده اي همچون طلحه با اجبار بيعت كرده باشد كه اگر اينگونه بود قطعاً همه منابع اهل سنت بدان اشاره مي كردند.

جهت رد ادعاي اجبار و اكراه طلحه براي بيعت با امام علي(عليه السلام) مطالبي ديگر از منابع اهل سنت عرض مي كنيم:

ابن سعد مي‌نويسد: هنگامي كه عثمان در 18 ذي‌الحجه سال 35 ه كشته شد، مردم در فرداي آن روز با علي(ع) بيعت كردند. طلحه، زبير، سعد بن ابي وقاص، سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل، عمار بن ياسر، اسامه بن زيد، سهل بن حنيف، ابو ايوب انصاري، محمد بن مسلمه، زيد بن ثابت، خزيمه بن ثابت و همه صحابي رسول خدا در داخل و خارج مدينه، با علي(ع) بيعت كردند.(1) البته طلحه و زبير مدتي بعد گفتند: ما از بيعت كردن با علي(ع) ناراضي بوديم.(2)

بنابر روایت ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی (د: 283 ه)، علی (ع) به علت فشار مردم و بعد از پذیرش شروط ایشان و قول مردم به همکاری و وحدت، به ناچار خلافت را پذیرفت. او هم علی‌رغم آن که پذیرش خلافت علی (ع) را از سوی برخی تایید می‌کند، به متمردان بیعت اشاره‌ای نمی‌کند، اما معتقد است بیعت با علی (ع) از روی رضایت بود و حضرت از هیچ کس، از جمله طلحه و زبیر، به زور بیعت نگرفت. مؤلف الغارات در زمینه به حکومت رسیدن علی (ع) و درخواست مردم بر این امر می‌نویسد: بر سر من ازدحام کردید، تا گمان بردم، یک‌دیگر را خواهید کشت، یا مرا خواهید کشت، گفتید: با ما بیعت کن، دیگری را نیابیم و جز تو را نپسندیم، با ما بیعت کن؛ متفرق نشویم و اختلاف کلمه نخواهیم داشت. من با شما بیعت کردم و مردم را به بیعت خود فرا خواندم و هر که به دل خواه با من بیعت کرد، پذیرفتم و هر کس سر باز زد او را وادار بدان نکردم و به حال خود گذاردم. طلحه و زبیر بیعت کردند و اگر نکرده بودند من به زور آنها را وادار نمی‌کردم. (3)

ابن اعثم (د: 314 ه) می‌نویسد: همه مردم اعم از مهاجر، انصار و شورشیان، بعد از قتل عثمان در مسجد جمع شدند. افرادی چون عمار یاسر، ابو الهیثم بن تیهان، رفاعه بن رافع، مالک بن عجلان، ابوایوب و خالد بن یزید، شیفته‌تر از دیگران بودند و عمار یاسر درباره فضایل علی (ع) سخن گفت. پس علی (ع) خواست، مردم با طلحه و زبیر بیعت کنند و آنها نپذیرفتند و علی (ع) را به لحاظ سابقه، فضیلت و قرابت با رسول خدا مناسب‌تر دانستند و با او بیعت کردند. فردای آن روز، مهاجران، انصار، اشراف، بزرگان عرب و عجم، مردم طبقات متوسط، موالی، حشم و هر کس در مدینه بود، همه با رضایت با علی (ع) بیعت کردند. (4)
ابن اعثم هم از فشار شورشیان و متمردان از بیعت ذکری نمی‌کند و بیعت طلحه و زبیر و همه صحابه و ساکنان مدینه را با رضایت می‌داند. دو نکته مهم از روایت ابن اعثم به دست می‌آید: یکی، پیش‌دستی علی (ع) در عرضه خلافت به طلحه و زبیر، به منظور جلوگیری از مخالفت احتمالی بعدی آنها و دیگری، نقش خاص یاران علی (ع) در جریان بیعت با آن حضرت.

جالب اينجاست كه طبق برخي نقل ها طلحه اولين شخصي بود كه بيعت كرد:

ابن عباس می‌گوید: و الذی لا إله إلا هو إن أول خلق الله عز و جل ضرب على ید علی بالبیعة طلحة بن‏ عبید الله (5)؛ قسم به خدایی که غیر از او خدایی نیست اولین خلقی که دستش را به دست علی (ع) زد و با او بیعت کرد طلحه بن عبید الله بود. نیز نقل شده است که طلحه و زبیر با علی (ع) از روی اختیار و بدون اکراه بیعت کردند در حالی که علی (ع) بر منبر بود (6).

امیرالمومنین (ع) می‌فرمایند: «...هر کس با من از روی اختیار بیعت کرد از او قبول کردم و هرکس که از بیعت با من ابا کرد رهایش کردم؛ در میان کسانی که بیعت کردند طلحه و زبیر بودند.» (7) از سفیان ثوری نقل شده است که با صدای بلند فریاد می‌زد و می‌گفت: «به خدا سوگند! شکی ندارم که حقیقتا طلحه و زبیر با علی بیعت کردند سپس بدون دلیل بیعت را شکستند.» (8) به اتفاق و اجماع همه اولین کسی که بیعت کرد طلحه بود. (9)

پي نوشتها:
(1). ابن سعد، الطبقات الكبري، (بيروت، دارصادر، 1405 ه)، ج 3، ص 31.

(2). همان، ص 32.

(3). ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ترجمة محمد باقر کمره‌ای، (بی‌جا، فرهنگ اسلام، 2536)، ص 131 ـ 132.

(4). ابن اعثم کوفی، الفتوح، مصحح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، آموزش انقلاب اسلامی، 1372، ص 389.

(5). الکافئة فی إبطال توبة الخاطئة،ص 13، الفصل الأول فی موقف طلحة و الزبیر من عثمان و بیعتهما مع علی (ع) و نکثها.

(6). الکافئة فی إبطال توبة الخاطئة، ص 13.

(7). المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام،ص 418.

(8). شرح الأخبار، القاضی النعمان المغربی، ج 1، ص 403 – 404.

(9). الفصول المختارة، الشریف المرتضى، ص 227 – 228.

مقداد;639062 نوشت:
بنده در پست قبلي از قول نويسندگان و محققين اهل سنت،چگونگي بيعت با امام علي(عليه السلام) را بيان كردم كه هيچ اشاره اي به اين نشده است كه شخصيت شناخته شده اي همچون طلحه با اجبار بيعت كرده باشد كه اگر اينگونه بود قطعاً همه منابع اهل سنت بدان اشاره مي كردند

بله حق با شما است خود همین راوی بیعت اجباری طلحه یعنی جناب شعبی هم اگرچه از محدثان بزرگ اهل سنت است ولی چندان هم مورد اعتماد نیست و در دربار بنی امیه و آل مروان زندگی می کرده است و مورد حمایت خلفای اموی بوده است از جمله چیزهای دیگری که نقل کرده است این است:پانصد تن از اصحاب پیامبر’ را درک کردم که می‌گفتند:«علیّ و طلحة و الزبیر فی الجنّة»(تهذیب الکمال ص 34) البته کمی عجیب است که در آن دوران که امام علی بر منابر سب می شدند او امام را اهل بهشت شمرده است .

مقداد;639040 نوشت:
به خدا سوگند او نزد من مورد اطمينان و دلسوز نبود و كساني كه قبل از من بودند، او را ولايت و حكومت بر مردم دادند و من تصميم داشتم او را عزل كنم. اشتر از من خواست او را ابقا كنم. پس با كراهت او را ابقا نمودم كه بعداً بركنارش نمايم.

خیلی عجیب است این جمله چقدر شبیه وصیتنامه امام خمینی است آنجا که می گوید والله که من با منتظری و بازرگان موافق نبودم ولی مشورت برخی دوستان را پذیرفتم.

تبعيت امام علي(عليه السلام) از مالك اشتر

جمع بندي

پرسش:
برخي مستشرقين معتقدند مالك اشتر مردم از جمله طلحه را مجبور به بيعت كردن با امام علي(عليه السلام) كرده و نظراتش را بر آن حضرت تحميل مي كرد مانند ابقاي ابو موسي اشعري بر حكومت كوفه.آيا اين ادعا صحت دارد؟

پاسخ:
مطالعه تاريخ و چگونگي بيعت مردم با امام علي(عليه السلام) و نيز چرايي ابقاي ابوموسي اشعري بر حكومت كوفه، نادرستي اين ادعا روشن خواهد شد.
بعد از كشته شدن عثمان، مرحله جدیدى براى مسلمانان پدید آمد، و آزمایش دیگرى به روى آنها گشوده شد.
نظر مسلمانان براى خلیفه جدید، مختلف بود.
جمع كثیرى به انتخاب امیر مومنان على عليه‌السلام نظر داشتند؛ ولى عده اى از طلحه، و عده اى از زبیر، و بنى امیه و همدستان آنها از معاویه و گاهى از مروان نام مى بردند.(1)
در این بحران حساس و توفانى، مسلمانان برجسته اى همچون عمار یاسر و مالك اشتر، ابوالهیثم و ابو ایوب، جز امیر مومنان على عليه‌السلام هیچ كس را براى مقام رهبرى، لایقتر و برتر نمى دانستند.
دانشمند معروف اهل تسنن، ابن ابى الحدید مى نویسد:
فلما قتل عثمان، ارادها طلحه و حرص علیها، فلولا مالك اشتر و قوم معه من شجعان العرب، جعلوها فى على عليه‌السلام لم تصل الیه ابدا :
هنگامى كه عثمان كشته شد، طلحه به خلافت طمع كرد و اصرار داشت كه به این مقام برسد، اگر تلاش مالك اشتر و همدستان او از شخصیتهایى شجاع عرب براى خلافت حضرت على عليه‌السلام نبود، هرگز مقام به آن حضرت نمى رسید.
سپس مى نویسد: وقتى كه با انتخاب خلافت على عليه‌السلام طلحه و زبیر از دستیابى به خلافت، محروم شدند، تصمیم بر مخالفت با على عليه‌السلام گرفتند و عایشه را دستیار خود قرار داده و به بصره روانه شدند و در آنجا به آشوب و فتنه دست زدند و جنگ جمل را به وجود آوردند و آن جنگ، مقدمه جنگ صفین گردید.(2)
از این عبارت، به خوبى روشن مى شود كه مالك اشتر و همدستانش نقش اصلى و فعالى در تحقیق خلافت حضرت على عليه‌السلام بعد از عثمان را داشتند.
و در مورد دیگر، از كتاب الاوائل نقل مى كند كه مالك اشتر بعد از قتل عثمان، به حضور على عليه‌السلام آمد و عرض كرد: برخیز تا مردم با تو بیعت كنند. آنها اجتماع كرده اند و به خلافت تو مایل و خشنود هستند.
حضرت على عليه‌السلام برخاست و به محلى به نام بئرسكن آمد در آنجا مردم ازدحام نموده. و با آن حضرت بیعت نمودند...
سپس مى نویسد: به گفته بعضى، نخستین شخصى را كه بیعت كرد، مالك اشتر بود، او دست على عليه‌السلام را گرفت و بیعت كرد، و به طلحه و زبیر گفت: برخیزید و بیعت كنید. آنها نیز بیعت كردند و پس از آنها، اهل بصره و سپس سایر گروهها بیعت نمودند.(3)
چنانكه در خطبه ۳ نهج البلاغه آمده، ازدحام مردم براى بیعت با على عليه‌السلام بسیار شدید بود، كه آن حضرت از ازدحام جمعیت چنین تعبیر مى كند:
فما راعنى الا والناس كعرف الضبع : ازدحام جمعیت كه همچون یالهاى كفتار (بسیار و پى در پى) بود، مرا به قبول خلافت واداشت.
ماجراى بیعت به پایان رسید، بعد معلوم شد بعضى از اشخاص معروف، مثل عبدالله بن عمر و سعد و قاص، بیعت نكرده اند.
حضرت على عليه‌السلام عبدالله را احضار كرد و فرمود:
بیعت كن او در پاسخ گفت: بیعت نمى كنم، تا همه مردم بیعت كنند.
مالك اشتر كه از لجاجت عبدالله، ناراحت شده بود، به على عليه‌السلام عرض كرد: این شخص خود را از تازیانه و شمشیر تو ایمن مى بیند، اجازه بده گردنش را بزنم.
على عليه‌السلام فرمود: من نمى خواهم از روى اجبار بیعت كند، رهایش كن برود.
هنگامى كه عبدالله رفت، امیر مومنان على عليه‌السلام فرمود: او (عبدالله) در آن هنگام كه بچه بود، بداخلاق و تند خود بود و اكنون كه بزرگ شده، بداخلاق تر تندخوتر مى باشد.(4)
بر خلاف برداشت اين نويسندگان مبني بر اينكه بيعت مردم با امام علي(عليه السلام) بيشتر با تلاش و شدت عمل مالك اشتر صورت گرفته است،سخنان خود نويسندگان اهل سنت بيانگر خواست قلبي غالب مردم براي بيعت مي باشد:

علما و محدّثان اهل سنّت، اجماع بر بیعت عمومى و بدون اجبار با حضرت دارند، اینک به عبارات برخى از آن ها اشاره مى کنیم:
1 ـ سلیمان بن طرخان تیمى (143 ه .ق) مى گوید: «اهل حرمین با على(علیه السلام) بیعت نموده و بیعت براى اهل حرمین است».(5)
2ـ ابوعبدالله بن بطّه (387 ه .ق) مى گوید: «بیعت على رضى الله عنه ـ بیعت اجتماع و رحمت بود، و هرگز مردم را به خود دعوت نکرد و نیز بر بیعت خود با شمشیر، مردم را مجبور نساخت و با عشیره خود بر مردم غالب نشد. او با این عمل خود به خلافت شرف و بها داد و با عدالت خود به قامت خلافت، زیور بها و عظمت و ارزش آویخت...».(6)
3ـ ابن حجر عسقلانى (852 ه .ق) مى نویسد: «بیعت على بر خلافت، بعد از قتل عثمان در اوائل ذى الحجة سال 35 بود. مهاجرین و انصار و تمام کسانى که حاضر بودند، با او بیعت کردند. بیعت او را به تمام مناطق اسلامى مکتوب نمودند، تمام اهالى آن ممالک به بیعت با او اذعان پیدا کردند به جز معاویه و اهل شام که بین آن ها بعداً اتّفاقاتى افتاد» (7).
در مورد بيعت شخص طلحه هم طبق برخي نقل ها طلحه اولين شخصي بود كه بيعت كرد:
ابن عباس می‌گوید: و الذی لا إله إلا هو إن أول خلق الله عز و جل ضرب على ید علی بالبیعة طلحة بن‏ عبید الله (8)؛ قسم به خدایی که غیر از او خدایی نیست اولین خلقی که دستش را به دست علی (عليه السلام) زد و با او بیعت کرد طلحه بن عبید الله بود. نیز نقل شده است که طلحه و زبیر با علی (عليه السلام) از روی اختیار و بدون اکراه بیعت کردند در حالی که علی (عليه السلام) بر منبر بود (9).
امیرالمومنین (عليه السلام) می‌فرمایند: «...هر کس با من از روی اختیار بیعت کرد از او قبول کردم و هرکس که از بیعت با من ابا کرد رهایش کردم؛ در میان کسانی که بیعت کردند طلحه و زبیر بودند.» (10) از سفیان ثوری نقل شده است که با صدای بلند فریاد می‌زد و می‌گفت: «به خدا سوگند! شکی ندارم که حقیقتا طلحه و زبیر با علی بیعت کردند سپس بدون دلیل بیعت را شکستند.» (11) به اتفاق و اجماع همه اولین کسی که بیعت کرد طلحه بود. (12)
بنابراين كسي به اجبار با امام علي(عليه السلام) بيعت نكرد.
در رابطه با علت ابقاي ابوموسي اشعري در منصب حكومت كوفه،هر چند مالك اشتر تأثير داشته است،ولي شرايط ديگري هم در اين موضوع نقش داشته است:
امير مومنان(عليه السلام) پس ازآغاز حكومتش، عده اي از كارگزاران را كه مرتكب جرم نشده ورفتارشان با مردم مورد رضايت بوددرمقامشان ابقا كرد اما برخي از واليان را عزل كرد، ابوموسي نيز چندان مورد تاييد امام نبود ازاينروي اميرمؤمنان، به كارگزاري ابوموسي رضايت نداده و ، «عمارة بن شهاب» را به كارگزاري كوفه فرستاد، امّا در نيمه راه، عدّه‌اي جلوي وي را گرفته و تهديدش كردند كه اگر باز نگردد، خونش را خواهند ريخت. و گفتند: جز به ابوموسي به كس ديگر به‌عنوان كارگزار كوفه، خرسندي نشان نخواهند داد. و او مجبور به بازگشت شد.(13) از سوي ديگر در همين زمان ابوموسي طي نامه‌اي به امام علي ـ عليه السّلام ـ بيعت مردم كوفه را اعلام كرد.(14) از اين‌رو اميرمؤمنان ـ عليه السّلام ـ ناگزير ابوموسي را در سمت كارگزاري كوفه ابقاء كرد تا بعداً او را عزل نمايد. البتّه در اين امر سفارش مالك اشتر را نبايد ناديده گرفت چراكه وي از حضرت درخواست ابقاي ابوموسي بر امارت را كرد و حضرت علي‌رغم ميل دروني خويش بنا برمصالحي كه دراين شرايط بوجود آمد ، اورا به مقام خود ابقا كرد. چنان‌كه حضرت در اين مورد مي‌فرمايد:
به خدا سوگند او نزد من مورد اطمينان و دلسوز نبود و كساني كه قبل از من بودند، او را ولايت و حكومت بر مردم دادند و من تصميم داشتم او را عزل كنم. اشتر از من خواست او را ابقا كنم. پس با كراهت او را ابقا نمودم كه بعداً بركنارش نمايم.(15)
ابو موسي دركوفه ودميان يمنيهاي ساكن وبرخي قبايل مقبوليت وجايگاهي داشت ودرمدت حاكميتش دردوره گذشته براي خود نطرو ومدافعاني دست وپا كرده بودواز طرفي آن زمان ابوموسي در ظاهر و در افكار عمومي داري امتيازات متعدّدي بود ازجمله وي از اصحاب پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به شمار بود.(16) و در زمان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از جانب آن حضرت، والي مناطقي از يمن بود.(17) ديگر آن‌كه از فقهاي عصر عمر و عثمان به شمار مي‌آمد.(18) از سوي خلفا بارها به سمت فرماندهي سپاه در فتوحات برگزيده شد. و در عصر خلافت عمر به امارت بصره منصوب شد و چون در دورة خلافت عثمان از خلافت بصره عزل گرديد، مردم كوفه او را به‌جاي سعيد بن عاص به فرمانداري كوفه برگزيدند و عثمان نيز آن‌را پذيرفت.(19) بنابراين ابوموسي به علّت صحابي بودن و فرماندهي فتوحات و برخورداري از مناصب اجرايي در عصر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و دوران خلفا، همواره از موقعيت و نفوذ ويژه اجتماعي برخوردار بوده است. علاوه بر اين، ابوموسي با تعليم قرآن و تلاوت آن با صداي خوش(20) بر محبوبيّت و موقعيت اجتماعي خويش افزوده بود. ، از اين‌رو مي‌توان گفت كه ابوموسي برخلاف بيشتر كارگزاران عثمان از بيت‌المال سوءاستفاده نكرده و در مسائل مالي حدود الهي را رعايت مي‌كرد.(21) اما ساده لوحي او از شايستگيهاي او مي كاست واز طرفي فاقد كارداني ومديريت دربحرانهاي پيشرو كه امام از آنها خبر داشت بودوهمچنين و لايت پذيري او چندان استوار نبود. اين لغزشها عواملي بود كه امام به او اطمينان كامل نداشت.اما حضرت به خاطر برخي از مصالح ازجمله «توجه به مشورت»، واعتماد به سخن مالك به تاسي از سيره ي رسول خدا(صلي الله عليه و آله)) در جنگ احد نظرشان بر اين بود كه در شهر بماند و به دفاع بپردازند. اما وقتي ديدند راي جوانان بر اين است كه در بيرون شهر به جهاد بپردازند تسليم خواسته جوانان شدند. ابو موسي را به مقام خود ابقا كردند.

پي نوشتها:
(1). مالك الاشتر ص ۴۶.
(2). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۹، ص ۲۹.
(3) مدرك قبل، ج ۴، ص ۷.
(4). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدت ج ۴، ص ۹.
(5). انساب الاشراف، ج 2، ص 208.
(6). منهاج القاصدین، ابن قدامه، ص 77.
(7). فتح البارى، ج 7، ص 72.
(8). الکافئة فی إبطال توبة الخاطئة،ص 13، الفصل الأول فی موقف طلحة و الزبیر من عثمان و بیعتهما مع علی (عليه السلام) و نکثها.
(9). الکافئة فی إبطال توبة الخاطئة، ص 13.
(10). المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام،ص 418.
(11). شرح الأخبار، القاضی النعمان المغربی، ج 1، ص 403 – 404.
(12). الفصول المختارة، الشریف المرتضى، ص 227 – 228.
(13). طبري، محمّد بن جرير، تاريخ الطبري، بيروت: مؤسسة اعلمي للمطبوعات، چاپ سوّم، 1409ه‍ ، ص463
(14). همان، ص463 ـ 464، يعقوبي، همان، ص179.
(15). مفيد، الامالي، تحقيق حسين استاد ولي و علي اكبر غفاري، قم: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية قم المقدسة، 1403ه‍ ، 296 ـ 295.
(16). طوسي، ابوجعفر محمّد بن الحسن، رجال الطوسي، تحقيق سيّد محمّد صادق آل بحرالعلوم، نجف، مطبعة الحيدرية، چاپ اوّل،1381ه‍ ، ص23.
(17). ابن حجر عسقلاني، الاصابة في تمييز الصحابة، تحقيق شيخ عادل احمد عبدالموجود و شيخ علي محمّد معوّض، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ه‍ ، چاپ اوّل، ج4، ص182 ـ 181.
(18). يعقوبي، تاريخ يعقوبي، قم: منشورات الشريف الرضي، چاپ اوّل، 1373ش، ج2، ص177و 161.
(19). ابن عبدالبر القرطبي، همان، ص104.
(20). اصفهاني، ابونعيم، حلية الاولياء، بيروت: دار الكتاب العربي، چاپ دوّم، 1378ه‍ ، ج1، ص258، ابن حجر عسقلاني، همان، ص182. ابن عبدالبر القرطبي، همان، ص104.
(21). سبحاني، جعفر، فروغ ولايت، قم: مؤسسة امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، چاپ اوّل، 1373 ش، ص423.

موضوع قفل شده است