به چالش کشیدن امامت

تب‌های اولیه

279 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

عقیل;46330 نوشت:
آقای خامنه ای زمانی در بلوچستان تبعید بودند و هیچ کس هم فکر نمی کرد ایشان روزی رهبر مملکت شود اما خدا او را همان طور که می گوید تعز من تشاء به رهبری رساند آیا با توجه به مثال می توان گفت که رهبری ایشان منصوص من الله است؟!!

ولایت منصوصی که ما برای امامان قائل هستیم یعنی وجود سخن صریح از سوی خداوند تعالی یا پیامبر (صلوات الله علیه) بر ولایت ائمه (علیهم السلام)، و این مطلب با بحث ولایت فقیه فرق می کند و معنایش وجود نص دربارۀ رهبری آقای خامنه ای (حفظه الله) نیست اما رهبری ایشان به عنوان یک فقیه جامع الشرایط با مبانی دینی تشیع مطابق است. زیرا شیعه قائل به ولایت طولی است. اول ولایت خداوند تعالی سپس نبی مکرم و بعد از ایشان امامان معصوم که همگی از قریش هستند و بعد از آن بزرگواران در زمان غیبت امام معصوم ولایت به فقهایی میرسد که شرایط آنان در روایات ذکر شده است.

عقیل نوشت:
من کی گفته ام که روایات شیعه درست نیست کتب شما هم مثل کتب ما حدیث صحیح و ضعیف دارد

خوب پس حالا جواب این سؤال را بدهید: ائمه (ع) خودشان را امام معرفی کرده اند یا نه؟ ائمه (ع) به خودشان علم خاصی نسبت داده اند یا نه؟ برای خودشان جایگاه خاصی قائل شده اند یا نه؟

روایت مثال:

1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِى مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ قَالَ خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص يُخْبِرُهُ وَ يُسَدِّدُهُ وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 17 رواية 1
ابوبصير گويد: از امام صادق عليه السّلام قول خدايتعالى ((و همچنين روحى از امر خود را بسويت وحى كرديم ، تو نميدانستى كتاب و ايمام چيست ؟ - 52 سوره 42 )) را پرسيدم . فرمود: آن مخلوقيست از مخلوقات خداى عزوجل ، بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل ، كه همراه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله است ، به او خبر ميدهد و رهبريش مى كند و همراه امامان پس از وى هم مى باشد.

البته این فقط یک مثال بود، از این روایات زیاد هست. اگر شما آنها را قبول ندارید، پس یا به این معنی است که این روایات همه جعلی اند، یا اینکه روایات حقیقی اند، و ائمه (ع) به خودشان چیزی نسبت داده اند که نداشته اند!!! منتظر پاسخ شما هستم.

عقیل نوشت:
اگر شما هم می خوای انتخاب ابراهیم را از طرف خدا دلیل بر ائمه خودتان بگیرید اشتباه می کنید نمی دانم امام بودن ابراهیم از طرف خدا چه ربطی به ائمه شما دارد؟
یعنی خدا نمی توانست که امر به این مهمی را مثل ابراهیم اعلام کند.

اولاً بنده اصلاً هیچ ربطی بین این آیه، و ائمه (ع) برقرار نکردم، این برداشت شماست که معلوم نیست از کجا آمده. من فقط ثابت کردم که امامت یک مسئله حقیقی است و از نبوت برتر است.

در ضمن، قرار نیست که هر امری صراحتاً در قرآن اعلام شود. خداوند بندگان را می آزماید. پیامبر (ص) صراحتاً حضرت علی (ع) را جانشین خودش قرار داد و فرمود هر کس که من ولی او هستم بعد از من علی ولی اوست.

مگر تعداد رکعات نماز (به طور مستقیم) در قرآن آمده؟ خیلی چیزهای دیگر هم (مستقیماً) در قرآن نیامده. گفتم به طور مستقیم، چون در قرآن علم هر چیزی هست. پس اگر بگوییم چیزی در قرآن نیامده، قرآن را کوچک کرده ایم.

عقیل نوشت:
این آیه به چندین و چند دلیل به حضرت علی مربوط نیست

من حرفی از حضرت علی (ع) زدم؟

عقیل نوشت:
دلیل اول = الله نه از کسی ترس داشته نه واهمه نه خجالت میکشیده و نه قرآن کتاب چیستان است!

چرا خداوند صراحتاً اطاعت از ولی امر را مثل اطاعت از پدر و مادر مشروط نکرد؟ چرا صراحتاً اعلام نکرد که ولی امر را مردم می توانند انتخاب کنند؟

عقیل نوشت:
دلیل دوم= اگر منظور «اولي الامر» همان امام علی است پس طبق عقیده شیعه حرفایشان باید در مشاجرات حرف آخر و مرجع باشد و اگر علی معصوم باشد پس بايد الله ميفرمود:
و إذا تنارعتم في شيئ فردوه إلي الله و الرسول و اولي الامر
( یعنی وقت اختلاف به الله و رسول و اولی الامر مراجعه کنید)
اما بخش دوم آیه میگوید: فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ
. اگر در چيزي اختلاف پيدا کرديد به خدا و رسول او مراجعه کنيد

بنده پاسخ شما را در پست قبلی داده ام که چرا دستور مراجعه به اولوالامر در این آیه نیامده (الله اعلم). همچنین اشاره کردم که در آیه دیگری، دستور مراجعه به اولوالامر، آن هم باز بدون شرط داده شده است.

عقیل نوشت:
دلیل سوم =ما بر رد تفسیر شیعه این است که کلمه اولی الامر جمع است و پس فقط دلالت بر علی ندارد بلکه دلالت به همه فرمانده هاست. و ما میدانیم که رسول الله برای هر سفری ولی امری تعیین میکردند و امام علی فرماندهی بود از فرمانده ها.

بله، قرآن ظاهری دارد و باطنی. رسول الله برای هر سفری ولی امری تعیین می فرمود. ولی رسول الله تعیین می فرمود، نه مردم! و آن حضرت کاری نمی کردند که بر خلاف رضایت خداوند باشد، پس خداوند می خواست که فلانی در فلان سفر ولی امر باشد. این تفسیر صحیح است، ولی یکی از تفاسیر است.

اگر ما بپذیریم که این آیه فقط و فقط این معنی را می دهد، و هیچ باطنی ندارد، آنگاه این سؤال پیش می آید که این مسئله برای چه در قرآن مطرح شد و جاودانه شد. رسول الله ولی امرهایی تعیین می فرمود، خوب این به مردم 1400 سال دیگر چه ربطی دارد که در قرآن بیاید؟ مگر امروزه رسول الله هستند که ولی امری برای ما تعیین کنند؟ پس اگر معنی این آیه فقط همین باشد، با گذشت زمان این آیه منسوخ شده است، که متضاد با کامل بودن قرآن است.

عقیل نوشت:
و اگر تفسیر شیعه را قبول کنیم پس این آیه و آیه اول معطل و بی معنی میشوند زیرا قرنهاست که امام زمانی نیست تا در وقت خوف، خبر را پیش او ببریم میبریم پیش کی پیش اولیاء امور پس باز تفسیر شیعه به کوچه بن بست رسید

من اصلاً کاری به 12 امام معصوم (ع) ندارم. بنده ثابت کردم که اولوالامری که در قرآن آمده، باید معصوم باشد، وگرنه، خداوند بدون آوردن شرطی آشکار برای اطاعت و مراجعه به او، به طور غیر مستقیم دستور به زشتکاری داده است. چون اولوالامر غیر معصوم ممکن است (حتی ناخواسته) دستور به زشتکاری دهد.

اگر منظور از اولوالامر، هر کسی بود که مردم به عنوان اولوالامر می پذیرند، آنگاه حتماً آیه یا آیاتی می آمد که اطاعت از اولوالامر را صراحتاً مشروط کند.

درباره امام زمان (عج)، اولاً تشرف به محضر مبارک آن حضرت امکان پذیر است (البته فرد باید از نظر تقوا و ایمان جایگاه بالایی داشته باشد). دوماً خود آن حضرت فرموده اند که در غیاب ایشان، علمای دین جانشینان آن حضرت هستند. هرچه گشتم خود روایت را در اصول کافی نیافتم (مطمئنم آن را قبلاً در این کتاب خوانده ام). ولی این لینک را یافتم:

http://www.hawzah.net/Hawzah/Questions/QuestionView.aspx?LanguageID=1&QuestionID=9974&SubjectID=64456

عقیل نوشت:
فکر نمی کنید که همین که خدا گفته اگر در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و رسول بازگردانید و نزاع با حکم خدا و رسول جایز نیست پس منظور همان نزاع با اوامر اولی الامر است. پس در این جا هم اطاعت از اولی الامر مشروط بر این شده که موافق خدا و رسول باشد

دلیل قرآنی شما بر این موضوع چیست؟ نزاع با اولوالامر صراحتاً اعلام نشده. پس یعنی این تفسیر می تواند غلط باشد. به نظر من ادامه آیه نشان می دهد که بین اولوالامر و قرآن و سنت پیامبر نمی تواند تناقض وجود داشته باشد، و اینکه اولوالامر قرار نیست سنت پیامبر را تغییر دهد. در واقع این مطلب باعث نزدیکی بیش از پیش اولوالامر به پیامبر می شود.

فراموش نکنید که با استناد به موضوع زشتکاری و کامل بودن قرآن، عصمت اولوالامر ثابت شده است. و این اثبات فقط و فقط زمانی باطل می شود که شما دلیلی قرآنی بیاورید که این تفسیر غلط است.

عقیل نوشت:
برداشت شما کاملا اشتباه است

امیدوارم با این مثال قضیه برایتان روشن شود
آقای خامنه ای زمانی در بلوچستان تبعید بودند و هیچ کس هم فکر نمی کرد ایشان روزی رهبر مملکت شود اما خدا او را همان طور که می گوید تعز من تشاء به رهبری رساند

آیا با توجه به مثال می توان گفت که رهبری ایشان منصوص من الله است؟!!

برداشت من کاملاً بر اساس ظاهر آیه بوده است. اولاً پیامبر آن زمان فرمود خداوند طالوت را انتخاب کرده. دوماً طالوت چیزی را به خداوند نسبت داد، که نشان دهنده رابطه او با خداوند بوده است. سوماً، بنده منظورم این بود که در قرآن هیچ اشاره ای به انتخاب امام و رهبر از سوی مردم نشده است. شما بر اساس چه آیه ای از قرآن می گویید که امام را مردم انتخاب می کنند؟

درباره مقام معظم رهبری (البته جناب زمزم پاسخ شما را داده اند)، همانطور که عرض کردم، در زمان غیبت، باید به علما رجوع کرد. این دستور امام معصوم (ع) است. و حالا علما تصمیم گرفته اند شخصی را به عنوان نماینده خودشان در حکومت تعیین کنند و رهبری را به او بدهند. همین علما هر وقت بخواهند و صلاح بدانند ایشان را برمی دارند، و شخص دیگری را می آورند، یا اینکه اصلاً رهبری را شورایی می کنند.

بنا به دستور امام معصوم (ع)، ما موظفیم از تصمیمات علما اطاعت کنیم. پس ما با مقام معظم رهبری بیعت می کنیم، نه به خاطر اینکه ایشان همردیف امام معصوم (ع) باشند، یا اینکه ایشان منصوص من الله باشند.

ما به خاطر دستور اولوالامر معصوم (ع) که در قرآن به آن اشاره شده، در زمان غیبت، به علمای غیر معصوم رجوع می کنیم.

نقل قول:
قطعا منظور از این آیه حضرت علی نیست چون ایشان در زمان پیامبر اولی الامر نشده و کسی دیگر است که توصیه می کنم شان نزول این آیه را بدهید تا کاملا مطلب برایتان روشن شود

بنده هم عرض کردم که قصدم فقط اثبات این بود که اولوالامر قرآنی منصوص من الله و معصوم است، در غیر این صورت صراحتاً برای اطاعت از او شرط می آمد. و البته شما هم هیچ آیه ای از قرآن نیاوردید که اثبات مرا رد کند. شما فقط تفاسیر دیگری را مطرح کردید، که این باعث ابطال تفسیر من نمی شود. چون قرآن هم ظاهر دارد و هم باطن.

همچنان منتظر استدلال شما که بر آیات قرآن استوار باشد در رد اثباتی که کردم هستم.

ادامه در پست بعدی...

عقیل نوشت:
بس کنید دیگه تا حالا هیچ کی به مطالب بنده پاسخ نداده و فقط بلدین شبهه وارد کنید این هم از نمونه ی شبهه هایتان

ما پاسخ نداده ایم یا شما؟ چرا به این شبهه اشاره ای نمی کنید:

[=&quot]

erfan_alavi نوشت:
[=&quot]خوب حالا ما یک سوال از جناب عالی می کنیم:[/]

[=&quot]در كتب معتبر از رسول اكرم ( ص ) نقل شده : « من مات بغير إمام مات ميتة جاهليّة » مسند أحمد ، ج 4 ، ص 96 ؛ المعجم الكبير للطبرانى ؛ ج 19 ، ص 388 ؛ مجمع الزوائد للهيثمى ، ج 5 ، ص 218 ؛ شرح نهج البلاغه لابن أبي الحديد ، ج‏9 ، ص 155 وى گفته : « وأصحابنا كافّة قائلون بصحّة هذه القضيّة[/][=&quot] .. [/]
[=&quot]هر كس بدون امام از دنيا برود مرده او همانند مردگان دوران جاهليت است[/][=&quot]. [/]
[=&quot]و بخارى در صحيح خود توسّط ابن عبّاس از رسول اكرم ( ص ) نقل كرده است كه فرمود : « ليس أحد يفارق الجماعة قيد شبر فيموت إلّا مات ميتة جاهليّة » صحيح البخاري ، ج 8 ص 105 ، كتاب الأحكام ، باب السمع والطاعة للإمام[/][=&quot] . . [/]
[=&quot]هر كس از جامعه اسلامى به مقدار يك وجب دور شده و جدا شود ، مرگ او همانند مرگ جاهليت است[/][=&quot] . [/]
[=&quot]و مسلم نيز در صحيح خود به واسطه ابو هريره از رسول‏مكرّم ( ص ) آورده است كه فرمود : « من خرج عن الطاعة وفارق الجماعة فمات ، مات ميتة جاهليّة » صحيح مسلم ، ج 6 ص 21 ، كتاب الإمارة ، باب الأمر بلزوم الجماعة[/][=&quot] . . [/]
[=&quot]كسى كه از فرمان حاكم سرپيچى نموده و از جامعه مسلمانان جدا شود همانند مردگان زمان جاهليت از دنيا خواهد رفت[/][=&quot] . [/]
[=&quot]حال از شما مى‏پرسيم كه تكليف حضرت صديقه طاهره ( س ) كه با ابوبكر بيعت نكرد چه مى‏شود؟ با اين‏كه در حقّ او آيه تطهير نازل شده و صدها روايت از رسول گرامى ( ص ) در فضيلت او رسيده است ، مانند : « فاطمة سيّدة نساء هذه الأمّة » و يا « سيّدة نساء اهل الجنّة » في صحيح البخاري : قال رسول اللّه يا فاطمة ألا ترضين ان تكوني سيّدة نساء المؤمنين أو سيّدة نساء هذه الامّة . صحيح البخارى ، ج 7 ، ص 142 ، كتاب بدء الخلق باب علامات النبوّة ، كتاب الاستئذان ، باب من ناجى بين يدي الناس ؛ صحيح مسلم ، ج‏7 ، ص‏143 كتاب فضائل الصحابة باب ( 15 ) باب من فضائل فاطمة بنت النبي - صلى اللَّه عليه وآله - ح 99 وهم‏چنين آمده : فاطمة سيّدة نساء اهل الجنّة . صحيح البخارى ، ج‏4 ، ص‏209 و219[/][=&quot] . . [/]

[=&quot]آيا روايات « مات ميتة جاهليّة » قابل اعتماد نيست؟ يا نستجير باللّه حضرت زهرا ( س ) به سخن و سنّت پيامبر عمل ننمود؟ و يا ابوبكر را شايسته جانشينى نمى‏دانست؟[/]


[/]


[=&quot]
erfan_alavi نوشت:

[/]


و دهها سؤال دیگر که مطرح شده اند، و بی پاسخ مانده اند. وقتی کسی پستی می زند، و شما فقط بعضی از قسمتهای آن را انتخاب می کنید، و به بقیه هیچ اشاره ای نمی کنید، این نشان می دهد که شما هیچ پاسخ و منطقی در رد آن استدلالها ندارید، که نشان دهنده ناقص بودن عقاید شماست. چرا که عقیده کامل شبهه ای را باقی نمی گذارد. یادتان نرود که این یک بحث مکتوب است، و هر کسی می تواند برگردد و بحث را مجدداً بخواند.

من از دوستان که در این بحث شرکت می کنند خواهش می کنم سؤالاتتان را پیگیری کنید، و نگذارید با هیاهو و شلوغ کاری زیر خروارها پست مدفون شوند.

التماس دعا
یا حق


بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
erfan_alavi;46385 نوشت:
جناب عقیل ابن حزم اندلسی از علمای بزرگ شما است و این روایت را ذکر نموده است ؛و ما نیز چیزی خارج از ان موردی که اکابر شما انرا ذکر نموده اند متذکر نمی شویم ..البته ابن حزم، وقتي اين حديث را نقل مي‌كند، تنها اشكالي كه به روايت دارد، وجود وليد بن عبد الله بن جميع در سلسله سند آن است و لذا مي‌گويد كه اين روايت موضوع و كذب است.

اولا کسی که ابن حزم او را می نامد ولید بن عبدالله نیست بلکه ولید بن جمیع است
دوما اگر هم حرف شما را بپذیریم دوباره به مشکل بر می خوریم چون این راوی از صغار تابعین است و صحابه نیست که پیامبر را دیده باشد و از این طرف هم ابن حزم متولد 384 هجری است و ابن حزم ولید را ندیده تا از او روایت کند.
پس تو را به خدا به همین راحتی شبهه های سایت ولی عصر را قبول نکنید
بینام;46387 نوشت:
شما اگر به روایات بداء در علم خداوند سری بزنید متوجه می شوید که در پیشانی افراد ننوشته است که در آینده چه اتفاقاتی برای آنها رخ می دهد.

یعنی خدا هم نمی داند در آینده چه اتفاقی می افتد متاسفم که به بداء اعتقاد دارید آیا می دونی با این اعتقادتان خداوند را دارای نقص کرده اید نستجیر بالله
بینام;46387 نوشت:
اگر ما قبول کنیم که در پیشانی افراد به صورت حتمی نوشته شده است که در فلان روز فلان کار را می کنند، و هیچ راهی برای جلوگیری از آن نیست، که این می شود جبر مطلق. اگر اینطور است، پس چطور دعا دفع بلا و صدقه طول عمر می آورد؟

یعنی شما اعتقاد ندارید که خداوند از آینده به طور کامل خبر دارد کی گفته اگر خداوند از آینده خبر داشته باشد می شود جبر مطلق.
ما در اعمالمان مختاریم اما این باعث نمی شود که بگیم خداوند علم غیب ندارد و از آینده کاملا خبر ندارد.

متاسفانه با این عقیده تان قرآن را هم رد کردید چون قرآن می فرماید:

﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَلا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاءِ وَلا أَصْغَرَ مِنْ ذَلِكَ وَلا أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾. (يونس: 61).

((بدان كه در هيچ حالي نباشي و هيچ آيه از قرآن تلاوت نكني و هيچ عملي انجام ندهي مگر اينكه ما بر شما شاهد باشيم. و هيچ ذره اي در همه آسمان و زمين از پروردگار تو پنهان نيست و كوچكترين از ذره و بزرگتر از آن همه در كتابي مبين مسطور است)).

بینام;46387 نوشت:
بله، پیامبر می دانسته که فردا چه اتفاقی رخ خواهد داد، ولی این موضوع شامل موارد غیر حتمی نمی شده و با بداء قابل تغییر بوده است. پس پیامبر با کسانی که در آینده ممکن بوده چنین اعمالی انجام دهند، دوستی کرده و محبت کرده، شاید از عملشان برگردند. اگر پیامبر با آنها به خاطر عملی که ممکن است اصلاً روی ندهد بد رفتاری می کرد، که آنها اصلاً ایمان نمی آوردند. البته الله اعلم!

منظورتان از حتمی و غیر حتمی چیست؟
اگر پیامبر غیب داشته پس چرا قرآن خلاف این را گوید و به پیامبر خطاب می کند بگو من غیب نمی دانم
قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ(انعام 50)
بگو: «من نمى‏گويم خزاين خدا نزد من است؛ و من از غيب آگاه نيستم! و به شما نمى‏گويم من فرشته‏ام؛ تنها از آنچه به من وحى مى‏شود پيروى مى‏کنم.» بگو: «آيا نابينا و بينا مساويند؟! پس چرا نمى‏انديشيد؟!»
یا حضرت نوح می گوید
وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللّهُ خَيْرًا اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ(هود31)
من هرگز به شما نمى‏گويم خزائن الهى نزد من است! و غيب هم نمى‏دانم! و نمى‏گويم من فرشته‏ام! و (نيز) نمى‏گويم کسانى که در نظر شما خوار مى‏آيند، خداوند خيرى به آنها نخواهد داد؛ خدا از دل آنان آگاهتر است! (با اين حال، اگر آنها را برانم،) در اين صورت از ستمکاران خواهم بود!»
بینام;46387 نوشت:
هرکس می تواند با عبادت و دعا و عمل صالح، آینده خودش را تغییر دهد. این یک اصل است. در غیر این صورت جبر مطلق می شود.

خداوند از تمام آینده ما به طور کامل با خبر است و می داند ما دعا و عمل صالح انجام می دهیم پس همان طور که این ها را می داند به بنده اش هم اختیار کامل داده است.
پس با این حرف شما که ما می توانیم آینده ی خویش را تغییر دهیم خداوند اصلا از آینده خبر ندارد چون هر لحظه ما ممکن است نظر خود را عوض کنیم.
پس بینام گرامی از این اعتقاداتی که هیچ پایه و اساسی ندارند و نتیجه اش چیزی جز ناقص خواندن خدا ندارد دست بردارید
حالا یک سوال دارم که به فهم بهتر مسئله کمک خواهد کرد
خداوند در سوره روم می گوید که رومیان در آینده بر ایران پیروز می شوند.
اگر خداوند از آینده به طور کامل خبر ندارد چطور می داند که رومیان در آینده پیروز می شوند؟
شاید بگویی این از موارد حتمی است و خداوند این ها را می داند و موارد غیر حتمی هستند که ممکن است تغییر کنند و خداوند خبر ندارد. خیلی خوب مگر خودت نگفتی که
بینام;46387 نوشت:
هرکس می تواند با عبادت و دعا و عمل صالح، آینده خودش را تغییر دهد. این یک اصل است. در غیر این صورت جبر مطلق می شود.

خیلی خوب پس غلبه ی روم هم جبر مطلق می شود؟ چون آن ها حتما پیروز می شوند و خود آن ها اختیاری نداشتند.
بینام;46387 نوشت:
یادم رفت بگویم الله اعلم

یعنی چی خدا می داند؟ این طور که جبر می شود؟!!
اگر بخواهی برای روشن شدن این موضوع قضا و قدر چند تا کتاب معرفی می کنم
erfan_alavi;46401 نوشت:
اگر مجرد دختر دادن هم دليل بر برگزيدگي باشد، بايد ابو العاص بن ربيع و عتبة بن ابي لهب هم برگزيده باشند زيرا پيامبر گرامي دو دختر خود زينب و رقيه را به ازدواج آن دو درآورد با اين كه آن دو كافر بودند.

ببخشید یه سوال دارم
پیامبر چند تا دختر داشت؟
بینا;46410 نوشت:
آیا توسل به پیامبر را با توسل به حیوانات در یك حد و هم ردیف هم می دانید كه به این شكل استدلال می كنید!؟ معاذالله...

بینا جان کجای این ها توهین است. من کی بین حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و گاو مقایسه نمودم. من این را فقط جهت روشن شدن بینام گرامی گفتم
بینا;46410 نوشت:
و البته از مسوولین سایت هم گله مندیم كه به اینگونه توهین ها توجهی نمی كنند.

مسئولین سایت و همه کاربران من را می شناسند من اصلا اهل توهین نسیتم و افتخار دارم که تا حالا یک پست بنده به علت توهین حذف نشده

سلام
دوستان عزیز شیعه من دیگه نمی تونم پاسخ همه تان را بدهم اگر می شود یکی را در میان خود انتخاب کنید تا با هم گفتگو را ادامه دهیم. البته فقط در مورد امامت ائمه ی شیعه نه.
در ضمن لطفا از کپی کردن مطالب بلند و طولانی از سایت های دیگر خود داری کنید.
دوستان 10 روز دیگر مدارس باز می شوند پس باید تا آن وقت بحث را به پایان برسانیم

با سلام

نقل قول:
یعنی خدا هم نمی داند در آینده چه اتفاقی می افتد متاسفم که به بداء اعتقاد دارید آیا می دونی با این اعتقادتان خداوند را دارای نقص کرده اید نستجیر بالله

باز هم درباره خداوند چیزهایی می گویید که به آن آگاه نیستید؟ کی گفته که بداء یعنی خداوند از آینده خبر ندارد؟ مشکل شما این است که خداوند را به زمان محدود کرده اید! در حالی که علوم نوین امروز که به ذات عالم ماده می پردازند ثابت کرده اند که زمان یکی از کیفیات عالم ماده است، و ارتباط مستقیم با فضا دارد (همان فضا - زمان). یعنی محدود کردن خداوند به زمان، محدود کردن او به فضا هم هست!

و این در حالی است که بداء از نظر علم نوین هم ثابت شده است، و علوم نوین می گویند که ما هرگز نمی توانیم آینده را پیش بینی کنیم. فقط می توانیم احتمال اتفاقات را پیش بینی کنیم. (تئوری کوانتوم، ریسمانها، و تئوری های مشتق شده از اینها). جالب این است که اغلب دانشمندان معتقدند نظریه نهایی کیهان نمی تواند شامل این اصل نشود (اصل عدم قطعیت هایزنبرگ).

اعتقاد به بداء، یعنی اینکه دست خداوند در تغییر امور باز است. یعنی اینکه خداوند برتر از آن است که محدود به یک تصمیم باشد. یعنی اینکه خداوند هرچه بخواهد همان کند.

2- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيّ وَ غَيْرِهِمَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ فِي هَذِهِ الْ‏آيَةِ يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ قَالَ فَقَالَ وَ هَلْ يُمْحَى إِلّا مَا كَانَ ثَابِتاً وَ هَلْ يُثْبَتُ إِلّا مَا لَمْ يَكُنْ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 202 رواية: 2
امام صادق عليه‏السلام راجع به آيه (39 سوره 13) (و خدا آنچه را خواهد محو مى‏كند و ثبت مى‏كند) فرمود: مگر نه اين است كه محو شود چيزى كه ثابت بوده و ثبت شود چيزى كه نبوده (و بدا چيزى جز اين نيست).

نقل قول:
یعنی شما اعتقاد ندارید که خداوند از آینده به طور کامل خبر دارد کی گفته اگر خداوند از آینده خبر داشته باشد می شود جبر مطلق.
ما در اعمالمان مختاریم اما این باعث نمی شود که بگیم خداوند علم غیب ندارد و از آینده کاملا خبر ندارد.

چه کسی به شما گفته که آینده فقط یک احتمال و یک وجه دارد؟ از کجا می دانید که خلق خداوند، موجودی مرکب از سرنوشتهای مختلف نباشد؟

نقل قول:
متاسفانه با این عقیده تان قرآن را هم رد کردید چون قرآن می فرماید:

نقل قول:

﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَلا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاءِ وَلا أَصْغَرَ مِنْ ذَلِكَ وَلا أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾. (يونس: 61).

((بدان كه در هيچ حالي نباشي و هيچ آيه از قرآن تلاوت نكني و هيچ عملي انجام ندهي مگر اينكه ما بر شما شاهد باشيم. و هيچ ذره اي در همه آسمان و زمين از پروردگار تو پنهان نيست و كوچكترين از ذره و بزرگتر از آن همه در كتابي مبين مسطور است)).

واقعاً فکر می کنید که من اینقدر احمق و کوته فکر هستم که هرگز به این نکته اندیشه نکرده ام؟ طبق علوم نوین، عالم ماده عالمی است متشکل از احتمالات. حالا من از شما می پرسم، این احتمالات مختلف مخلوق خداوند نیستند؟ خداوند تمام این احتمالات را می داند، و هر کدام که محقق شود، فرقی نمی کند، چون خداوند از پیش آن را می دانسته. پس بین بداء و علم خداوند هیچ تضادی نیست.

نقل قول:
منظورتان از حتمی و غیر حتمی چیست؟
اگر پیامبر غیب داشته پس چرا قرآن خلاف این را گوید و به پیامبر خطاب می کند بگو من غیب نمی دانم
قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ(انعام 50)
بگو: «من نمى‏گويم خزاين خدا نزد من است؛ و من از غيب آگاه نيستم! و به شما نمى‏گويم من فرشته‏ام؛ تنها از آنچه به من وحى مى‏شود پيروى مى‏کنم.» بگو: «آيا نابينا و بينا مساويند؟! پس چرا نمى‏انديشيد؟!»
یا حضرت نوح می گوید
وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللّهُ خَيْرًا اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ(هود31)
من هرگز به شما نمى‏گويم خزائن الهى نزد من است! و غيب هم نمى‏دانم! و نمى‏گويم من فرشته‏ام! و (نيز) نمى‏گويم کسانى که در نظر شما خوار مى‏آيند، خداوند خيرى به آنها نخواهد داد؛ خدا از دل آنان آگاهتر است! (با اين حال، اگر آنها را برانم،) در اين صورت از ستمکاران خواهم بود!»


اگر کمی در روایت تعقل کنید، و آن را با آیه مطابقت دهید متوجه موضع می شوید.

6- مُحَمّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيّ بْنِ عَبْدِ اللّهِ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ الْعِلْمُ عِلْمَانِ فَعِلْمٌ عِنْدَ اللّهِ مَخْزُونٌ لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ وَ عِلْمٌ عَلّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا عَلّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَإِنّهُ سَيَكُونُ لَا يُكَذّبُ نَفْسَهُ وَ لَا مَلَائِكَتَهُ وَ لَا رُسُلَهُ وَ عِلْمٌ عِنْدَهُ مَخْزُونٌ يُقَدّمُ مِنْهُ مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخّرُ مِنْهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ مَا يَشَاءُ
اصول كافى ج:1 صفحه: 202 رواية: 6
امام باقر(ع) فرمود: علم دو گونه است: 1- علميكه نزد خدا در خزانه است و كسى از مخلوق از آن آگاه نيست 2- علميكه خدا بفرشتگان و پيغمبرانش تعليم كرده، علمى كه بفرشتگان و پيغمبرانش تعليم كرده (مطابق آنچه تعليم كرده) واقع خواهد شد زيرا خدا نه خودش را تكذيب كند و نه فرشتگان و پيغمبرانش را و علمى كه نزدش در خزانه است هر چه را خواهد پيش دارد و هر چه را خواهد پس اندازد و هر چه را خواهد ثبت كند.

قسمتهای آبی علم غیب، و قسمتهای قرمز علم فرشتگان و پیغمبرانش است. پس علم حوادث حتمی آینده اصلاً علم غیب نیست! البته من نمی دانم شما چطور عمل قبیح سانسور کردن آیات قرآن را اینقدر راحت و بدون عذاب وجدان انجام می دهید (سوره 72):

عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا ﴿۲۶﴾

داناى نهان است و كسى را بر غيب خود آگاه نمى‏كند (۲۶)

إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴿۲۷﴾
جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد كه [در اين صورت] براى او از پيش رو و از پشت‏سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت (۲۷)

لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا ﴿۲۸﴾

تا معلوم بدارد كه پيامهاى پروردگار خود را رسانيده‏اند و [خدا] بدانچه نزد ايشان است احاطه دارد و هر چيزى را به عدد شماره كرده است (۲۸)

آیا به بعضی از کتاب ایمان می آورید و به بعضی کافر می شوید؟ یعنی خداوند از پیامبر اکرم (ص) راضی نبود؟!!! روایات ائمه (ع) در این زمینه کامل است، و اگر کسی همه آنها را مثل پازل کنار هم بچیند و درک کند، حقیقت امر بر او آشکار می شود:

ادامه در پست بعدی...

3- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطّابِ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ زُرْعَةَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ الْمُفَضّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ ع إِنّ سُلَيْمَانَ وَرِثَ دَاوُدَ وَ إِنّ مُحَمّداً وَرِثَ سُلَيْمَانَ وَ إِنّا وَرِثْنَا مُحَمّداً وَ إِنّ عِنْدَنَا عِلْمَ التّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الزّبُورِ وَ تِبْيَانَ مَا فِي الْأَلْوَاحِ قَالَ قُلْتُ إِنّ هَذَا لَهُوَ الْعِلْمُ قَالَ لَيْسَ هَذَا هُوَ الْعِلْمَ إِنّ الْعِلْمَ الّذِي يَحْدُثُ يَوْماً بَعْدَ يَوْمٍ وَ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ اصول كافى جلد 1 صفحه: 326 روايه: 3
مفضل بن عمر گويد: امام صادق عليه‏السلام فرمود، همانا سليمان از داود ارث برد و ما از محمد ارث بريم. علم تورات و انجيل و بيان آنچه درالواح (جناب موسى عليه‏السلام) بود نزد ماست. عرض كردم: علم كامل همين است؟ فرمود: اين علم كامل نيست، همانا علم كامل آنست كه روز بروز ساعت بساعت پديد مى‏آيد.

3- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ لَوْ لَا أَنّا نَزْدَادُ لَأَنْفَدْنَا قَالَ قُلْتُ تَزْدَادُونَ شَيْئاً لَا يَعْلَمُهُ رَسُولُ اللّهِ ص قَالَ أَمَا إِنّهُ إِذَا كَانَ ذَلِكَ عُرِضَ عَلَى رَسُولِ اللّهِ ص ثُمّ عَلَى الْأَئِمّةِ ثُمّ انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيْنَا
اصول كافى جلد 1 صفحه: 374 رواية: 3
زراره گويد: شنيدم: امام باقر عليه السلام مى‏فرمود: اگر افزايش علمى پيدا نكنيم بى‏علم بمانيم. عرض كردم آيا بعلم شما چيزى زياد مى‏شود كه پيغمبر صلى الله عليه و آله آنرا نمى‏دانست؟ فرمود هر گاه بناى افزايش علم باشد، اول آنرا بپيغمبر صلى الله عليه و آله عرضه كنند، سپس بر امامان تا برسد به ما.

2- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ سَدِيرٍ الصّيْرَفِيّ قَالَ سَمِعْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْيَنَ يَسْأَلُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ بَدِيعُ السّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنّ اللّهَ عَزّ وَ جَلّ ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ كُلّهَا بِعِلْمِهِ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ قَبْلَهُ فَابْتَدَعَ السّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ لَمْ يَكُنْ قَبْلَهُنّ سَمَاوَاتٌ وَ لَا أَرَضُونَ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ تَعَالَى وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ أَ رَأَيْتَ قَوْلَهُ جَلّ ذِكْرُهُ عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِلّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ وَ كَانَ وَ اللّهِ مُحَمّدٌ مِمّنِ ارْتَضَاهُ وَ أَمّا قَوْلُهُ عالِمُ الْغَيْبِ فَإِنّ اللّهَ عَزّ وَ جَلّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِيمَا يَقْدِرُ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ يَقْضِيهِ فِي عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ يُفْضِيَهُ إِلَى الْمَلَائِكَةِ فَذَلِكَ يَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ إِلَيْهِ فِيهِ الْمَشِيئَةُ فَيَقْضِيهِ إِذَا أَرَادَ وَ يَبْدُو لَهُ فِيهِ فَلَا يُمْضِيهِ فَأَمّا الْعِلْمُ الّذِي يُقَدّرُهُ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ فَيَقْضِيهِ وَ يُمْضِيهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الّذِي انْتَهَى‏ إِلَى رَسُولِ اللّهِ ص ثُمّ إِلَيْنَا
اصول كافى جلد 1 صفحه: 377 رواية: 2
سيد صيرفى گويد: شنيدم كه حمران بن اعين از امام باقر عليه‏السلام راجع بقول خداى عزوجل (101 سوره 6) (خدا ايجاد كننده آسمانها و زمين است) مى‏پرسيد: امام فرمود: خداى عزوجل همه چيز را با علمش ايجاد كرد، بدون آنكه نمونه قبلى داشته باشد، آسمانها و زمينها را آفريد در صورتيكه پيش از آن آسمان و زمين نبود، مگر نمى‏شنوى گفتار خودش را (7 سوره 11) (و عرش خدا روى آب بود) (پس اگر آسمان و زمين ميبود، عرش خدا روى آبها قرار ميگرفت) حمران عرضكرد: بفرمائيد معنى گفتار خداى جل ذكره را (27 سوره 72) (خدا غيب ميداند و كسى را بر علم غيب خود آگاه نكند) امام عليه السلام (دنبال آيه را) فرمود: (مگر پيغمبرى كه مورد پسند او باشد) بخدا كه محمد از پسنديدگان او بود و اما اينكه فرمايد: (خدا غيب مى‏داند) همانا خداى عزوجل عالم است به آنچه از خلقش غايب است نسبت به آنچه در علمش تقدير ميكند و حكم مى‏دهند پيش از آنكه آنرا بيافريند و فرشتگانش اضافه كند، اى حمران! اين علم نزد او نگهداشته است و نسبت به آن مشيت دارد، هرگاه بخواهد طبق آن حكم دهد (و آنرا بمورد اجرا گذارد) و گاهى نسبت به آن بدا حاصل شود و بمورد اجرايش نگذارد: و اما علمى كه خداى عزوجل آنرا نقدير و حكم و امضاء فرموده علميست كه اولا پيغمبر صلى الله عليه و آله و سپس بما رسيده است.

1- عَلِيّ بْنُ مُحَمّدٍ وَ مُحَمّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمّونٍ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَبْدِ الرّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِنّ لِلّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عِلْمَيْنِ عِلْماً أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ وَ عِلْماً اسْتَأْثَرَ بِهِ فَإِذَا بَدَا لِلّهِ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْهُ أَعْلَمَنَا ذَلِكَ وَ عَرَضَ عَلَى الْأَئِمّةِ الّذِينَ كَانُوا مِنْ قَبْلِنَا عَلِيّ بْنُ مُحَمّدٍ وَ مُحَمّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ وَ مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيّ بْنِ عَلِيّ‏ٍ جَمِيعاً عَنْ عَلِيّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع مِثْلَهُ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 375 رواية: 1
امام صادق عليه السلام فرمود: خداى تبارك و تعالى را دو گونه علم است: 1- علمى كه ملائكه و پيغمبران و رسولانش را به آن آگاه ساخته، پس آنچه ملائكه و رسولان و پيغمبرانش را به آن آگاه ساخته ما هم ميدانيم. 2- علمى كه بخودش اختصاص داده و هرگاه در موضوعى از آن علم بدا حاصل شود، ما را آگاه سازد و بر امامان پيش از ما هم عرضه شود.

بله، علم خداوند و لوح محفوظ پیچیده تر از آن است که با یک سلسله حوادث از پیش تعیین شده مقایسه شود.

نقل قول:
خداوند از تمام آینده ما به طور کامل با خبر است و می داند ما دعا و عمل صالح انجام می دهیم پس همان طور که این ها را می داند به بنده اش هم اختیار کامل داده است.
پس با این حرف شما که ما می توانیم آینده ی خویش را تغییر دهیم خداوند اصلا از آینده خبر ندارد چون هر لحظه ما ممکن است نظر خود را عوض کنیم.

همانطور که گفتم آینده، مرکب از احتمالات است، و خداوند تمام این احتمالات را می دانست، چون خودش آنها را خلق کرد، و اگر ما از میان احتمالات یکی را با عمل خودمان به دست آوریم، این کار را به خاطر قدرت خداوند و اراده ای که به ما داده انجام داده ایم. و از آنجا که تمام این احتمالات در علم خداوند ثبت است، فرقی نمی کند ما چه کنیم، هر کدام اتفاق بیافتد، خداوند از پیش آن را می دانسته.

نقل قول:
پس بینام گرامی از این اعتقاداتی که هیچ پایه و اساسی ندارند و نتیجه اش چیزی جز ناقص خواندن خدا ندارد دست بردارید

شما اول دست از سانسور آیات قرآن بردارید، تا بعد. این اعتقادات نه تنها پایه و اساس دینی و قرآنی دارند، بلکه پایه و اساس علمی هم دارند. در جای جای قرآن خداوند می فرماید مگر آنچه خدا بخواهد. یعنی خداوند قدرت ندارد اراده ای را که هنوز محقق نشده تغییر دهد؟ در حالی که در روایت اشاره شد:

2- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيّ وَ غَيْرِهِمَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ فِي هَذِهِ الْ‏آيَةِ يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ قَالَ فَقَالَ وَ هَلْ يُمْحَى إِلّا مَا كَانَ ثَابِتاً وَ هَلْ يُثْبَتُ إِلّا مَا لَمْ يَكُنْ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 202 رواية: 2
امام صادق عليه‏السلام راجع به آيه (39 سوره 13) (و خدا آنچه را خواهد محو مى‏كند و ثبت مى‏كند) فرمود: مگر نه اين است كه محو شود چيزى كه ثابت بوده و ثبت شود چيزى كه نبوده (و بدا چيزى جز اين نيست).

این اعتقاد مبنای قرآنی دارد.

نقل قول:
حالا یک سوال دارم که به فهم بهتر مسئله کمک خواهد کرد


فهم بهتر مسئله؟ شما اینقدر به این موضوع جاهلید که فکر می کنید بداء یعنی خداوند نمی داند! مگر بداء از سوی کسی جز خداوند حاصل می شود؟

نقل قول:
خیلی خوب پس غلبه ی روم هم جبر مطلق می شود؟ چون آن ها حتما پیروز می شوند و خود آن ها اختیاری نداشتند

آنها با اعمال خودشان باعث حتمی شدن این موضوع شده بودند. احتمالات دیگر باطل شده بودند، پس این اتفاق قطعاً رخ می داد. همانطور که گفتم، احتمالات را خداوند از قبل ایجاد کرده، پس هر کدام رخ دهند، با علم خداوند منافاتی ندارند. و مخلوقات هم به خاطر قدرت الهی که خداوند در اختیارشان قرار داده توانایی انتخاب بین احتمالات را پیدا کرده اند. والله اعلم!

نقل قول:
یعنی چی خدا می داند؟ این طور که جبر می شود؟!!
اگر بخواهی برای روشن شدن این موضوع قضا و قدر چند تا کتاب معرفی می کنم

پاسخ شما درباره جبر داده شد. و بنده همیشه می گویم الله اعلم، چرا که مثل شما جرأت نمی کنم حرف در دهان خداوند بگذارم و تفاسیر خودم را کاملاً بر حق بدانم. من همیشه آماده ارتقاء عقایدم هستم، و اگر مطلب اشتباهی بگویم، و نگویم والله اعلم، برایم مسئولیت اخروی خواهد داشت. تا به اینجای کار که اعتقادات من تناقضی با قرآن نداشته، و اگر تناقضی دارد، خیلی خوشحال می شوم کسی مرا مطلع کند!

درباره کتب قضا و قدر، لابد منظورتان کتب اهل سنت است...

ادامه در پست بعدی...

نقل قول:
دوستان عزیز شیعه من دیگه نمی تونم پاسخ همه تان را بدهم اگر می شود یکی را در میان خود انتخاب کنید تا با هم گفتگو را ادامه دهیم. البته فقط در مورد امامت ائمه ی شیعه نه.

مگر شما تا به حال پاسخ می دادید؟ شما اصلاً هیچ اشاره ای به استدلال قرآنی من مبنی بر معصوم بودن اولوالامر، و منصوص من الناس نبودن ایشان نکرده اید. حتی تفسیر خود شما از آیه هم با انتخاب خلیفه توسط مردم ناسازگار است! مگر نه اینکه پیامبر اولوالامر را انتخاب می کرد، و شأن نزول آیه مربوط به آن دوران است! پس چطور خلافت خلیفه هایی که مردم انتخاب کرده اند با استناد به این آیه توجیه می شود؟! البته پست بنده خیلی مفصل تر از این حرفها بوده، و مکتوب موجود است. سؤالاتی را که به نظرم مهم هستند تکرار می کنم:

خوب پس حالا جواب این سؤال را بدهید: ائمه (ع) خودشان را امام معرفی کرده اند یا نه؟ ائمه (ع) به خودشان علم خاصی نسبت داده اند یا نه؟ برای خودشان جایگاه خاصی قائل شده اند یا نه؟

روایت مثال:

1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِى مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ قَالَ خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص يُخْبِرُهُ وَ يُسَدِّدُهُ وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 17 رواية 1
ابوبصير گويد: از امام صادق عليه السّلام قول خدايتعالى ((و همچنين روحى از امر خود را بسويت وحى كرديم ، تو نميدانستى كتاب و ايمام چيست ؟ - 52 سوره 42 )) را پرسيدم . فرمود: آن مخلوقيست از مخلوقات خداى عزوجل ، بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل ، كه همراه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله است ، به او خبر ميدهد و رهبريش مى كند و همراه امامان پس از وى هم مى باشد.

البته این فقط یک مثال بود، از این روایات زیاد هست. اگر شما آنها را قبول ندارید، پس یا به این معنی است که این روایات همه جعلی اند، یا اینکه روایات حقیقی اند، و ائمه (ع) به خودشان چیزی نسبت داده اند که نداشته اند!!! منتظر پاسخ شما هستم.

چرا خداوند صراحتاً اطاعت از ولی امر را مثل اطاعت از پدر و مادر مشروط نکرد؟ چرا صراحتاً اعلام نکرد که ولی امر را مردم می توانند انتخاب کنند؟

من از شما می پرسم، آن عده کمی که حتی بدون فضل و رحمت خداوند از شیطان پیروی نمی کنند چه کسانی هستند؟ آیا معصوم نیستند؟ چرا این مطلب درست در این آیه آمده که دستور رجوع به اولوالامر داده شده است؟

در ضمن بنده مدتها پیش به خطبه بدون نقطه نهج البلاغه اشاره کردم که مثل بقیه موارد ماستمالی شد. خطبه بدون الف را هم به آن اضافه می کنم، و نظر شما را درباره این معجزه آشکار خواستار هستم!

البته تکرار این سؤالات به این معنی نیست که بنده قید بقیه موارد پستم را زده ام. من کماکان منتظر استدلال قرآنی شما در رد اثبات قرآنی عصمت و منصوص من الله بودن اولوالامر هستم.

و البته عدم پاسخگویی شما، خودش برای خوانندگان معانی خاص خود را دارد. :Cheshmak:

التماس دعا
یا حق

بسم الله
سلام

بینام;46501 نوشت:
باز هم درباره خداوند چیزهایی می گویید که به آن آگاه نیستید؟ کی گفته که بداء یعنی خداوند از آینده خبر ندارد؟ مشکل شما این است که خداوند را به زمان محدود کرده اید! در حالی که علوم نوین امروز که به ذات عالم ماده می پردازند ثابت کرده اند که زمان یکی از کیفیات عالم ماده است، و ارتباط مستقیم با فضا دارد (همان فضا - زمان). یعنی محدود کردن خداوند به زمان، محدود کردن او به فضا هم هست!

مشکل من یا مشکل شما. برادر سخنان من را متوجه نمی شی.
عقیده من در این مورد این است که انسان در امور خود اختیار کامل دارد و خداوند هم از سرنوشت ما به طور کامل با خبر است و سرنوشتی که برای ما نوشته شده است تغییر نمی کند.
بینام;46501 نوشت:
اعتقاد به بداء، یعنی اینکه دست خداوند در تغییر امور باز است. یعنی اینکه خداوند برتر از آن است که محدود به یک تصمیم باشد. یعنی اینکه خداوند هرچه بخواهد همان کند.

شما می گویید خداوند می تواند بعضی از تصمیمات خود را عوض کند اگر برداشت من اشتباه است بفرمایید.
کسی تصمیمات خود را عوض می کند که دارای نقص و خطا باشد چون با تصمیم جدید تصمیم قبلی را اصلاح می کند. حال آیا خدا از همان اول نمی دانسته که این کار بهتر است و باید این کار را انجام دهد.
نمی خواهم بحثمان در مورد بداء طولانی شود چون اصل بحث ما چیز دیگری است
بینام;46501 نوشت:
قسمتهای آبی علم غیب، و قسمتهای قرمز علم فرشتگان و پیغمبرانش است. پس علم حوادث حتمی آینده اصلاً علم غیب نیست! البته من نمی دانم شما چطور عمل قبیح سانسور کردن آیات قرآن را اینقدر راحت و بدون عذاب وجدان انجام می دهید (سوره 72):

من کی سانسور کردم آیه ای که من آوردم 50 انعام بود در حالی که شما از سوره ی جن آوردید و اسم این سانسور نیست.
بینام;46501 نوشت:
عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا ﴿۲۶﴾ داناى نهان است و كسى را بر غيب خود آگاه نمى‏كند (۲۶) إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴿۲۷﴾ جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد كه [در اين صورت] براى او از پيش رو و از پشت‏سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت (۲۷) لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا ﴿۲۸﴾ تا معلوم بدارد كه پيامهاى پروردگار خود را رسانيده‏اند و [خدا] بدانچه نزد ايشان است احاطه دارد و هر چيزى را به عدد شماره كرده است (۲۸) آیا به بعضی از کتاب ایمان می آورید و به بعضی کافر می شوید؟ یعنی خداوند از پیامبر اکرم (ص) راضی نبود؟!!! روایات ائمه (ع) در این زمینه کامل است، و اگر کسی همه آنها را مثل پازل کنار هم بچیند و درک کند، حقیقت امر بر او آشکار می شود:

آیاتی که من آوردم خیلی واضح و آشکار بود پیامبر می گوید من غیب نمی دانم و وقتی خود پیامبر این را می گوید ما حق نداریم که بگوییم نه غیب می داند.
اما در مورد إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ خیلی خوب اگر بخواهیم در این جا بگوییم با توجه به این آیه پیامبر غیب می داند قرآن دچار تناقض می شود بلکه منظور این آیه علم اندکی است که خداوند با مصلحت خویش در اختیار پیامبران قرار می دهد. مثل خبر دادن پیامبر از نشانه های قیامت. امیدوارم این را بپذیرید و عقاید خود را با چند حدیث از کلینی استوار نسازید.
بینام;46503 نوشت:
شما اول دست از سانسور آیات قرآن بردارید،

!!!:Gig:
بینام;46504 نوشت:
ائمه (ع) خودشان را امام معرفی کرده اند یا نه؟

من کاری به این ندارم که آن ها خود را امام بدانند یا نه . اما قطعا آن ها خود را امام منصوب شده از طرف خدا نمی دانند و علاوه بر قرآن حتی در نهج البلاغه هم چنین ادعایی وجود ندارد.
یک بار دیگر تکرار می کنم چون می دانم ممکن است منظور را اشتباه بگیرید

من می گویم به علاوه ی قرآن حتی در نهج البلاغه هم امام علی نگفته که من امامی هستم که خدا من را تعیین کرده است. پس نری خطبه هایی که در مورد غصب خلافت است بیاری چون در آنها اشاره ای به الهی بودن امامت ندارد

بینام;46504 نوشت:
ائمه (ع) به خودشان علم خاصی نسبت داده اند یا نه؟

منظورتان از علم دقیقا چیست؟ شاید روایت های دروغینی در این مورد باشد اما قطعا آنها خود را از علم غیب بی نصیب می دانستند.
بینام;46504 نوشت:
1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِى مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ قَالَ خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص يُخْبِرُهُ وَ يُسَدِّدُهُ وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ اصول كافى جلد 2 صفحه 17 رواية 1 ابوبصير گويد: از امام صادق عليه السّلام قول خدايتعالى ((و همچنين روحى از امر خود را بسويت وحى كرديم ، تو نميدانستى كتاب و ايمام چيست ؟ - 52 سوره 42 )) را پرسيدم . فرمود: آن مخلوقيست از مخلوقات خداى عزوجل ، بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل ، كه همراه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله است ، به او خبر ميدهد و رهبريش مى كند و همراه امامان پس از وى هم مى باشد. البته این فقط یک مثال بود، از این روایات زیاد هست. اگر شما آنها را قبول ندارید، پس یا به این معنی است که این روایات همه جعلی اند، یا اینکه روایات حقیقی اند، و ائمه (ع) به خودشان چیزی نسبت داده اند که نداشته اند!!! منتظر پاسخ شما هستم.

این حدیث با قرآن و حتی نهج البلاغه حضرت علی تضاد دارد.
چند موضوع پراکنده از ديدگاه امام علي رضي الله عنه «بأبي أنت وأمي يا رسول الله! لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت غيرك من النبوة والإنباء وأخبار السماء، خصّصت حتى صرت مسلّيًا عمن سواك، وعممت حتى صار الناس فيك سواء، ولولا أنك أمرت بالصبر، ونهيت عن الجزع، لأنفدنا عليك ماء الشئون، ولكان الداء مماطلًا، والكمد محالفًا، وقلاّ لك! ولكنه ما لا يملك ردّه، ولا يستطاع دفعه!
بأبي أنت وأمي، اذكرنا عند ربك، واجعلنا من بالك!».

خطبه 226

در سوگ پيامبر (ص) پدر و مادرم فداي تو اي رسول خدا! با مرگ تو رشته‏اي بريد که در مرگ ديگران نبريد، با مرگ تو رشته پيامبري، و فرود آمدن پيام و اخبار آسماني گسست، مصيبت تو، ديگر مصيبت ديدگان را به شکيبايي واداشت، و همه را در مصيبت تو يکسان عزادار کرد، اگر به شکيبايي امر نمي‏کردي، و از بي‏تابي نهي نمي‏فرمودي، آنقدر اشک مي‏ريختم تا اشکها تمام شود، و اين درد جانکاه هميشه در من مي‏ماند، و اندوهم جاودانه مي‏شد، که همه اينها در مصيبت تو ناچيز است. چه بايد کرد که زندگي را دوباره نمي‏توان باز گرداند، و مرگ را نمي‏شود مانع شد، پدر و مادرم فداي تو! ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن، و در خاطرات نگهدار

این کلام امام علی است که می گوید با مرگ پیامبر رابطه میان آسمان و زمین قطع می شود پس این حدیث به دلیل تضاد با قرآن و کلام امام علی دروغین است

بینام;46504 نوشت:
چرا خداوند صراحتاً اطاعت از ولی امر را مثل اطاعت از پدر و مادر مشروط نکرد؟ چرا صراحتاً اعلام نکرد که ولی امر را مردم می توانند انتخاب کنند؟ من از شما می پرسم، آن عده کمی که حتی بدون فضل و رحمت خداوند از شیطان پیروی نمی کنند چه کسانی هستند؟ آیا معصوم نیستند؟ چرا این مطلب درست در این آیه آمده که دستور رجوع به اولوالامر داده شده است؟

برادر شما خودتان هم قبول کردید که منظور از ولی امر در این آیه کسی دیگر است و متاسفانه به سوال من هم در مورد شان نزول آیه پاسخ ندادید در این آیه منظور از ولی امر یکی از صحابه است که در هنگام یکی از جنگ ها ولی امر مسلمین شده و در این جا اتفاق است که منظور امام علی نیست .
پس چطور خدا به کسی دستور اطاعت می دهد که معصوم نیست؟
در این جا دستور به اطاعت کامل از ولی امر داده نشده و فقط در مورد رجوع به اولی الامر در مورد خبرهای شایعه گفته است.
بینام;46504 نوشت:
در ضمن بنده مدتها پیش به خطبه بدون نقطه نهج البلاغه اشاره کردم که مثل بقیه موارد ماستمالی شد. خطبه بدون الف را هم به آن اضافه می کنم، و نظر شما را درباره این معجزه آشکار خواستار هستم!

خیلی خوب من هم قبول دارم که کلام حضرت علی فصاحت وبلاغت زیادی دارد اما در مورد این که شما بخواهید با استفاده از این خطبه ها الهی بودن امامت او را ثابت کنید به هیچ وجه نمی توانید.
دوباره سوالم را تکرار می کنم آیا شما دلیلی بر الهی بودن امامت ائمه دارید؟دقت کنید ائمه نه امامت ابراهیم و ...

عقیل;46487 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام

اولا کسی که ابن حزم او را می نامد ولید بن عبدالله نیست بلکه ولید بن جمیع است
دوما اگر هم حرف شما را بپذیریم دوباره به مشکل بر می خوریم چون این راوی از صغار تابعین است و صحابه نیست که پیامبر را دیده باشد و از این طرف هم ابن حزم متولد 384 هجری است و ابن حزم ولید را ندیده تا از او روایت کند.
پس تو را به خدا به همین راحتی شبهه های سایت ولی عصر را قبول نکنید





[=&quot]جناب عقیل عزیز...

[=&quot]شما برای زیر بار نرفتن حقیقت به هر شاخه سستی دست می یازید؛وقتی جناب ابن حزم چونین روایتی را در کتاب خود می اورد ؛از سه حال خارج نیست؛یا این حدیث را در زمان پیامبر شنیده است؛یا از اصحاب او شنیده است و یا از تابعین ؛و یاممکن است کتابتی باشد از روی اصلی که در دست ایشان بوده و حالا نیست؛شما چه بخواهید چه نخواهید این حدیث جزء احادیث صحیح کتب شما می باشد؛ونقال ان نیز مورد وثوق علمای حضرت عالی می باشد ؛پس یا باید خط بطلان بکشید ؛به علوم جناب ابن حزم و دیگر علمایی که ایشان را تصدیق نموده اند و همچونین کتب حدیثی و روایی که ایشان تدوین نموده اند یا انرا قبول نمایید ...

[=&quot]اما در مورد استدلال ضعیفی که نمودید؛اگر حضرت عالی بر خلاف تقسیم بندی رجالی ؛صغار تابعین را قبول نداشته باشید باید نیمی از روایات خود را دور؛بریزید البته با شرمندگی..

[=&quot]همین جناب بخاری از راویان بزرگتر و کوچکتر از خود و همسالان روایت و کتابتِ حدیث کرده است . ازینرو مشایخِ او را به پنج طبقه تقسیم کرده اند: 1) کسانی که از تابعین روایت کرده اند؛ 2) کسانی که در زمان او بودند ولی با تابعین معتبر ملاقات نکرده بودند؛ 3) طبقة وَسط از مشایخ او که از کبار تابعانِ تابعان روایت کرده اند؛ 4) همسالان بخاری و کمی بزرگتر از او؛ 5) کسانی که از لحاظ سن و رتبة سندی به منزلة شاگردان او بودند. از طبقة اخیر احادیث اندکی نقل کرده است (ابن حجرعسقلانی ، 1408[=&quot]، ص 479ـ480)..


[=&quot]

[=&quot]اینطور که می گویند نخستین کسی که از تابعین درگذشت ، ابوزید معمربن زید بود که در سال 30 کشته شد و آخرین کس ، خَلَف بن خلیفه (متوفی 180) بود..

[=&quot]


جناب بخاری کار را به جایی رسانده است که از خودش نیز روایت نقل نموده است:

حال شما روایت تابعین را هم قبول نکن...

[=&quot]بينت أقول العلماء[=&quot] في - الوليد بن جميع[=&quot] - .

[=&quot]ابن معين في[=&quot] تاريخه[=&quot] :[=&quot]

838 - وسألته عن الوليد بن جميع فقال :[=&quot] ثقة . [=&quot]

[=&quot]وأما في الجرح والتعديل للرازي[=&quot] :[=&quot]

[=&quot]قال كان يحيى بن سعيد[=&quot] :[=&quot]

[=&quot]لا يحدثنا عن الوليد[=&quot] بن جميع فلما كان قبل موته بقليل حدثنا عنه[=&quot] . [=&quot]

[=&quot]نا عبد الرحمن انا عبد الله بن احمد بن محمد بن حنبل[=&quot] فيما كتب إلى قال قال ابى[=&quot] :[=&quot]

[=&quot]الوليد بن جميع ليس به بأس[=&quot] . [=&quot]

[=&quot]نا عبد الرحمن قال سئل ابى عن الوليد بن جميع فقال[=&quot] :[=&quot]

[=&quot]صالح الحديث[=&quot] . [=&quot]

[=&quot]وأما ميزان الإعتدال[=&quot] للذهبي[=&quot] :[=&quot]

[=&quot]الوليد بن[=&quot] جميع[=&quot] :[=&quot]

[=&quot]وثقه ابن معين ،[=&quot] والعجلي[=&quot] . [=&quot]

[=&quot]وقال أحمد[=&quot] وأبو زرعة[=&quot] :[=&quot]

[=&quot]ليس به بأس[=&quot] . [=&quot]

[=&quot]وقال أبو حاتم[=&quot] :[=&quot]

[=&quot]صالح الحديث[=&quot] . [=&quot]

[=&quot]وقال ابن حبان[=&quot] : [=&quot]

[=&quot]فحش تفرده فبطل[=&quot] الاحتجاج به[=&quot] . [=&quot]

[=&quot]وقال[=&quot] الحاكم[=&quot] :[=&quot]

[=&quot]لو لم يذكره[=&quot] مسلم في صحيحه لكان أولى[=&quot] . [=&quot]

هذه أقول علماء أهل السنة والجماعة .....

ما چه کنیم با شما:
ابتدا حدیث را به راحتی ضعیف دانستید..

قدم بعدی تابعین را رد نمودید..

قدم سوم علمای رجالی و فقهی خود را متزلزل نمودید..

در اخر هم جناب بخاری بر خلاف عقیده شما از خودش روایت نقل می کند.:Narahat:

یا حق..

با سلام..

جناب عقیل..

حریز بن عثمان بن جبر بن ابی احمر بن اسعد الرحبی المشرقی الحمصی که کنیه مشهور او ابو عثمان می‌باشد از صغار تابعین است...

بخاری و ابن ماجه و ابوداوود و ترمزی از او حدیث روایت نموده اند و ایشان از طرف بسیاری از علمای رجال توثیق گشته است..مانند ذهبی و امام حنبل و ابن حجر عسقلانی و غیرهم...

این شخص ناصبی ومعاند حضرت علی هر روز و هر شام هفتاد بار امام علی را لعن می کرده است؛اینطور که گفته اند وقتی پای نحسش را در مسجد می گذاشت وبیرون می امد هفتاد بار مولی الموحدین را لعن می کرده است...تا جایی که برخی از اشخاص به وثوق چونین فرد کثیفی اعتراض نموده اند...

حال شما بگو صغار تابعین محل وثوق نیست....

اما بعد..

حضرت عالی می فرمایید:

عقیل;46552 نوشت:
بسم الله

من کاری به این ندارم که آن ها خود را امام بدانند یا نه . اما قطعا آن ها خود را امام منصوب شده از طرف خدا نمی دانند و علاوه بر قرآن حتی در نهج البلاغه هم چنین ادعایی وجود ندارد.
یک بار دیگر تکرار می کنم چون می دانم ممکن است منظور را اشتباه بگیرید

من می گویم به علاوه ی قرآن حتی در نهج البلاغه هم امام علی نگفته که من امامی هستم که خدا من را تعیین کرده است. پس نری خطبه هایی که در مورد غصب خلافت است بیاری چون در آنها اشاره ای به الهی بودن امامت ندارد

بنده جواب دوست شفیقتان را دادم وایشان غیبشان زد...

erfan_alavi;45708 نوشت:
با سلام..

خوب ابتدا موارد را با دقت بخوانید ؛و سپس شروع به نوشتن نمایید ؛...

[=tahoma][=&quot]
[/]

[=&quot]همانطور که مشخص است امامت به معنای مقتدا و پیشوا می باشد ؛و مقتدا کسی است ؛که خود پیشتر و جلوتر از دیگران به چونین امری نائل شده باشد؛تا دیگران را در ان امور مقتدایی و پیشوایی کند؛نتیجتا چه ائمه کفر و چه ائمه حق مبتدا در امر هدایت هستند ؛نتیجتا امام قبل از همه متبلس به امر هدایت است؛حال این هدایت می خواهد به کفر و ضلالت باشد ؛چه به حق و امر خدا..و منشا هدایت دیگران از امام می رسد..[/]

[=&quot]تا اینجا ان شاالله با کلام بنده موافق باشید؛البته مقتدای کفر را خداوند در ابتدا بدون اینکه خود مقتدا بخواهد ؛به چونین امری نائل نکرد ؛حال چرا خداوند ايشان را پيشواى كفر كرد؟ و آيا اين كار به عدالت خدا برخوردى ندارد؟ در پاسخ مى گوييم : وقتى برخورد دارد كه اين اضلال خدا ابتدايى باشد، يعنى خود آنان قبلا كارى نكرده باشند كه مستوجب اين اضلال باشند، و اما اگر اين اضلال به عنوان مجازات كفر و جحودى باشد كه آنان قبل از ديگران مرتكب شدند، به عدالت خدا برخورد ندارد[/][=&quot].[/][=&quot]...[/]

[=&quot]خلاصه بحث تا اینجا اینطور شد که خداوند برای اهل ضلال امام مضل قرار داده است وبرای اهل حق امامی که به امر خداوند هدایت می کند...[/]

[=&quot]حال می اییم سر اصل مطلب ؛ابتدا به این دو ایه توجه کنید:[/]

[=&quot]وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآیاتِنَا یوقِنُونَ[/]
[=&quot]و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات‏.[/]

[=&quot]همانطور که می بینید خداوند اصل امامت بر حق را ؛با یک قید اورده است ؛وان هدایت می باشد ؛ولی هدایتی که به امر او یعنی خداوند باشد ؛به عبارتی امام حق مردم را به امر او هدایت می کنند ؛پس باید دید این امری که متعلق او یعنی خدا قرار گرفته چه می باشد ؛..[/]

[=&quot]این دو ایه اصل امر خداوند را مشخص می کند:[/]
[=&quot]إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ.. [/]
[=&quot]فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن می‌گوید: «موجود باش!»، آن نیز بی‌درنگ موجود می‌شود![/]
[=&quot]فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیءٍ وَإِلَیهِ تُرْجَعُونَ [/]
[=&quot]پس منزه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست اوست؛ و شما را به سوی او بازمی‌گردانند![/]

[=&quot]از این ایه به خوبی مشخص می گردد که امر خداوند ؛ویا به عبارتی هر جا امر متعلق به خداوند باشد ؛منظور ملکوت اوست ؛یعنی امر خدا همان تکوین اوست ؛نه امر تشریعی و حکم شرعی...[/]

[=&quot]این ایه نیز این مطلب را تایید می کند:[/]
[=&quot]الا له الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين‏..[/]
[=&quot]نتیجتا جایی که امر را خداوند به خود نسبت داده باشد ؛همان ملکوت و دار تکوین اوست...[/]
[=&quot]از طرفی خداوند همین ملکوت را به یقین نسبت داده است ؛به عبارتی کسی دارای یقین است که به ملکوت دسترسی داشته باشد حال چرا ؛به این ایه توجه نمایید:[/]
[=&quot]وَكَذَلِكَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیكُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ[/]
[=&quot]و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم؛ (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد.[/]
[=&quot]خوب تا اینجا مشخص شد که جایی که امر به خداوند تعلق بگیرید یا به خودش نسبت داده شود منظور دار ملکوت وتکوین است ؛وکسی که به یقینرسیده باشد ؛به چونین امری نایل می اید....[/]
[=&quot]بر اساس مطالب بالا می اییم سراغ ایات قبل:[/]

[=&quot]وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّكَاةِ وَ[/][=&quot]كَانُوا[/][=&quot] لَنَا عَابِدِینَ ..[/]
[=&quot]وجعلناهم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات‏.[/]

[=&quot]وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآیاتِنَا یوقِنُونَ[/]
[=&quot]لطفا تعصب را کنار بگذارید و با منطق و عقل تامل نمایید...[/]
[=&quot]همانطور که می بینید خداوند امام حق را امامی می داند که هدایت به امر او کند وهمچونین اهل یقین باشد ،یعنی به ملکوت افراد و اعمال انها دسترسی داشته باشد؛...[/]
[=&quot]از نکته بالا یک مطلب به دست می اید ؛و ان اینکه دار تکوین خطا پذیر نیست؛چون با یقین قابل جمع نیست ؛نتیجتا امام باید به یقین برسد تا بتواند هدایت کند؛که این هدایت تعلق به امر و ملکوت خداوند قرار گرفته است..یک نکته دیگر نیز می باشد وان فعل خیرات است(از طرفی فعل به خارج بر می گردد) ؛واین امکان ندارد مگر اینکه افعال و اعمال انها به دور از خطا باشد و همیشه در مسیر حق قرار داشته باشد ؛چون وحی خیرات چونین چیزی را ضروری می کند واین نیز همان دارد تکوین است ...[/]
[=&quot]واخرین مطلب نیز همان است که قبلا گفته شد؛شما به لفظ کانوا در ایه توجه نمایید ؛این یعنی تقدم ایشان در چونین امری ؛یعنی ایشان قبل از همه به این امر دست یازیده اند..[/]
[=&quot]پس تا اینجا تعلقات یک امام حق مشخص شد و احکامی که او را در این امر پابرجا نگه می دارد...[/]

[=&quot]حال می اییم سراغ این ایه:[/]
یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی كِتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِكَ یقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا یظْلَمُونَ فَتِیلًا
[=&quot](به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‌خوانیم! کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادی و سرور) می‌خوانند؛ و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی‌شود! [/]
[=&quot]همانطور که مشاهده می کنید ؛امام مورد نظر را مطلق بیان نموده است یعنی قیدی در جمله نیست تا امام را به ان تقیید کرده باشد؛نتیجتا امام مورد نظر در ایه فوق ؛هم مربوط به مقتدای کفار است و هم مقتدای بر حق...از طرفی امام مورد نظر را نیز مقید به گروه خاصی نکرده است ؛نتیجتا هر گروهی از مردم چه با مقتدای ضلالت چه با مقتدای حق به این ایه تعلق می گیرد...از طرفی زمان نیز در این ایه مطلق است نتیجتا از اولین تا اخرین فرد تا روز قیامت را در بر می گیرد ؛نتیجتا زمین تا انسان دارد از امام خالی نیست...[/]
[=&quot]نتیجتا الان نیز باید امام بر حق و امام مضل بر حسب شرایط قبلی وجود داشته باشد ؛نتیجتا امام بر حق که به امر الهی هدایت می کند و امور ملکوتی را نیز به دست دارد در این ایه مصداق پیدا می کند؛پس هم اکنون نیز امام بر حق باید وجود داشته باشد ؛وگرنه از کلام حضرت حق نفی غرض بر می خیزد...[/]

[/]

این موارد را اگر می پذیرید به سراغ اثبات ولایت بر حق معصومین برویم..

با تشکر..

اگر می خواهید در مورد امامت بحث نمایید بسم الله البته فعلا از عقل و نقل قطعی یعنی قران تا بعد برویم سر وقت روایات ...

مطالب بالا را خوب بخوانید و اگر تمایل به بحث داشتید بنده در خدمت شما هستم...با جدال چیزی درست نمی شود..

یاحق.

نقل قول:

شما اگر به روایات بداء در علم خداوند سری بزنید متوجه می شوید که در پیشانی افراد ننوشته است که در آینده چه اتفاقاتی برای آنها رخ می دهد.

2- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيّ وَ غَيْرِهِمَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ فِي هَذِهِ الْ‏آيَةِ يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ قَالَ فَقَالَ وَ هَلْ يُمْحَى إِلّا مَا كَانَ ثَابِتاً وَ هَلْ يُثْبَتُ إِلّا مَا لَمْ يَكُنْ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 202 رواية: 2

امام صادق عليه‏السلام راجع به آيه (41 سوره 13) (و خدا آنچه را خواهد محو مى‏كند و ثبت مى‏كند) فرمود: مگر نه اين است كه محو شود چيزى كه ثابت بوده و ثبت شود چيزى كه نبوده (و بدا چيزى جز اين نيست).


6- مُحَمّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيّ بْنِ عَبْدِ اللّهِ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ الْعِلْمُ عِلْمَانِ فَعِلْمٌ عِنْدَ اللّهِ مَخْزُونٌ لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ وَ عِلْمٌ عَلّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا عَلّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَإِنّهُ سَيَكُونُ لَا يُكَذّبُ نَفْسَهُ وَ لَا مَلَائِكَتَهُ وَ لَا رُسُلَهُ وَ عِلْمٌ عِنْدَهُ مَخْزُونٌ يُقَدّمُ مِنْهُ مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخّرُ مِنْهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ مَا يَشَاءُ
اصول كافى ج:1 صفحه: 202 رواية: 6

امام باقر(ع) فرمود: علم دو گونه است: 1- علميكه نزد خدا در خزانه است و كسى از مخلوق از آن آگاه نيست 2- علميكه خدا بفرشتگان و پيغمبرانش تعليم كرده، علمى كه بفرشتگان و پيغمبرانش تعليم كرده (مطابق آنچه تعليم كرده) واقع خواهد شد زيرا خدا نه خودش را تكذيب كند و نه فرشتگان و پيغمبرانش را و علمى كه نزدش در خزانه است هر چه را خواهد پيش دارد و هر چه را خواهد پس اندازد و هر چه را خواهد ثبت كند.

7- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ حَمّادٍ عَنْ رِبْعِيّ‏ٍ عَنِ الْفُضَيْلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ مِنَ الْأُمُورِ أُمُورٌ مَوْقُوفَةٌ عِنْدَ اللّهِ يُقَدّمُ مِنْهَا مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخّرُ مِنْهَا مَا يَشَاءُ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 203 رواية: 7

سلام دوست عزیز ممنون از احادیث ضعیف شما کتاب کافی جمعا 16000 حدیث داره ولی علمای شما حدود 7000 تا حدیث رو قبول ندارن وقتی خوتون نصف احادیث کافی رو قبول ندارید چطور مااحادیث دیگر کافی رو قبول کنیم لطفا پاسخ های منطقی بدید بالاخره ما نفهمیدیم 12 امام تو قرآن اومده یانه یه بار میگی اومده بعد از حضرت ابراهیم استدلال می کنی باز دوباره می گی نگفتی درباره 12 امامه :Gig: پاسخ سوال های دیگه هم مونده!! لطفا جواب


سلام خدمت همه دوستان
آقای عرفان جواب سوال قبلی شمارو آقای عقیل دادن اما در باره شهبه غدیر که گفته بودین
دوستان بازم تکرار می کنم وقتی حدیثی میارید لطفا کامل بخونید بعد کپی کنید مطمئنا احادیثی که از کتاب هاتون رونوشت می کنید کامل حدیث رو ذکر نکرده و نصف یا کمتر از نصف حدیث رو بیان کرده دوست من پیشنهاد می کنم به اصل کتاب مراجعه کنید

اما در باره حدیث غدیر
به این نکته معتبر تاریخ طبر نگاهی کنید
وقتی علی ابن ابیطالب (ع) از یمن آمد (یعنی چند روز قبل از واقعه غدیر )که پیامبر را در مکه ببیند با شتاب بیامد و کسی از یاران خود را به سپاه گماشت و او حله هایی را که از یمن آورده بود به کسان پوشانید و چون سپاه به مکه نزدیک شد علی (ع) برای دیدن آنها برون شد و دید که حله ها رو پوشانیده اند گفت چرا چنین کردی؟؟/ گفت اینان را پوشانیده ام که وقتی آمدند آراسته باشند علی (ع) گفت از آن پیش که نزد پیامبر خدا رسند حله ها را برگیر
می گویند حلهه ا را پس گرفت و و سپاهیان از این کار آزرده شدند ( خوب بعید است که همه ساکت نشسته باشند )

ابو سعید خدری می گوید: کسانی از علی ابن ابیطالب شکایت داشتند و پیامبر به سخن برخاست و شنید که می گفت ای مردم از علی شکایت نکنید که که او در راه مردم خشونت می کند.

این رو می تونید در کتاب تاریخ طبری صفحه 1276 بخونید

دامنه این شایعات گسترش پیدا کرد تا حدی که پیامبر (ص) در منطقه غدیر خم بعد از اقامه نماز با گفتن جمله من کنت مولاه فهذا علی مولا به این شایعه پراکنی ها و خصومت ها پایان داد

و می تونید به کتاب های ابن کثیر و کتاب تشیع در مسیر تاریخ دکتر سید حسین محمد جعفری دفتر نشر اسلامی ص 27 مراجعه کنید

خوب می بنید که بحث از کجا شروع شد و پیامبر چرا در غدیر خم کلمه هر کس مرا دوست داره علی را هم دوست داشته باشد بیان شد.

حالا سوال اینجاست که اگه دلیل بر امامت حضرت علی بود چرا پیامبر صراحتا اعلام امت نکر و از کلمه مولی استفاده کرد تا بر همه نا مفهوم بمونه؟؟!
چرا هیچ یک از ائمه از اینکه جانشینی ربوده شده حرفی نزدن ؟

از همه مهمتر اینکه به سوره شورا مراجعه کنید ببینید و سوره شورا چرا نازل شده؟ وظیفه شورا چیه؟
آیا دلیل توقف در کنار غدیر بخاطر حضرت علی بوده؟؟
همونطوری که معلومه علت توقف به خاطراقامه نماز و استراحت بوده و دلیل اصلی این بوده

با سلام و عرض ادب

عقیل نوشت:
مشکل من یا مشکل شما. برادر سخنان من را متوجه نمی شی.
عقیده من در این مورد این است که انسان در امور خود اختیار کامل دارد و خداوند هم از سرنوشت ما به طور کامل با خبر است و سرنوشتی که برای ما نوشته شده است تغییر نمی کند.

که این یعنی جبر مطلق. من متوجه نمی شوم یا شما؟ این حرف یعنی اینکه در پیشانی من نوشته که فردا مثلاً کسی را به قتل می رسانم، و این موضوع هیچ جور عوض نمی شود. خوب من چه گناهی کردم که باید تو پیشانی من این نوشته شده باشد؟ کجای این اختیار است؟ اختیار یعنی اینکه من از میان گزینه های مختلف انتخاب کنم. شما می گویید من یک گزینه بیشتر نمی توانم انجام دهم. این جبر از بالاترین حد خودش است. این دقیقاً همان دیدگاه منحرف نیوتونی است. این حرف دقیقاً یعنی اینکه خداوند جهان را از قبل کوک کرده، و جهان طبق یک برنامه از قبل طراحی شده عمل می کند، و کسی هم نمی تواند آن را تغییر دهد. اختیار ما کجای این الگو قرار دارد؟

عقیل نوشت:
شما می گویید خداوند می تواند بعضی از تصمیمات خود را عوض کند اگر برداشت من اشتباه است بفرمایید.
کسی تصمیمات خود را عوض می کند که دارای نقص و خطا باشد چون با تصمیم جدید تصمیم قبلی را اصلاح می کند. حال آیا خدا از همان اول نمی دانسته که این کار بهتر است و باید این کار را انجام دهد.
نمی خواهم بحثمان در مورد بداء طولانی شود چون اصل بحث ما چیز دیگری است

تا زمانی که شما خدا را با خودتان مقایسه می کنید، و می پندارید همانطور که برای شما هم فردا از راه می رسد، برای خدا هم فردا از راه می رسد، قدرت درک این موضوع را نخواهید داشت. خداوند فراتر از زمان است. بنده هم این بحث را همین جا تمام می کنم، زیرا در همان پست قبلی بداء را با قرآن و علم نوین ثابت کرده ام. هرگاه آن اثبات با قرآن زیر سؤال رود، این بحث قابل ادامه است.

عقیل نوشت:

من کی سانسور کردم آیه ای که من آوردم 50 انعام بود در حالی که شما از سوره ی جن آوردید و اسم این سانسور نیست.

آوردن یک آیه، بدون در نظر گرفتن اینکه آیه ای دیگر که مکمل آن آیه است در جای دیگری موجود است سانسور نام دارد، و در قرآن به آن به عنوان ایمان آوردن به بعضی آیات و کافر شدن به بعضی دیگر اشاره شده است.

عقیل نوشت:
آیاتی که من آوردم خیلی واضح و آشکار بود پیامبر می گوید من غیب نمی دانم و وقتی خود پیامبر این را می گوید ما حق نداریم که بگوییم نه غیب می داند.
اما در مورد إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ خیلی خوب اگر بخواهیم در این جا بگوییم با توجه به این آیه پیامبر غیب می داند قرآن دچار تناقض می شود بلکه منظور این آیه علم اندکی است که خداوند با مصلحت خویش در اختیار پیامبران قرار می دهد. مثل خبر دادن پیامبر از نشانه های قیامت. امیدوارم این را بپذیرید و عقاید خود را با چند حدیث از کلینی استوار نسازید.

بنده خیلی واضح به همان آیاتی که شما اشاره کردید پرداختم و با رنگ آمیزی قسمتهای مختلف آن، تناسب روایات با قرآن را نشان دادم. نخیر، نه بنده و نه هیچ شیعه ای معتقد نیست که پیامبر (ص) و ائمه (ع) بر علم غیب احاطه کامل دارند! و این موضوع در خود روایاتی که اشاره کردم بیان شده است. خداوند هرکس را که بخواهد، به هر اندازه که بخواهد بر علم غیب آگاه می کند. و بنده اصلاً نمی دانم که شما بر اساس چه علمی صد در صد مطمئن هستید مقدار علمی که خداوند در اختیار پیامبر قرار داده اندک است یا بسیار! مگر اینکه بخواهید ادعا کنید که از جزئیات رابطه پیامبر با خداوند آگاهید!!!

عقیل نوشت:
من کاری به این ندارم که آن ها خود را امام بدانند یا نه . اما قطعا آن ها خود را امام منصوب شده از طرف خدا نمی دانند و علاوه بر قرآن حتی در نهج البلاغه هم چنین ادعایی وجود ندارد.
یک بار دیگر تکرار می کنم چون می دانم ممکن است منظور را اشتباه بگیرید

من می گویم به علاوه ی قرآن حتی در نهج البلاغه هم امام علی نگفته که من امامی هستم که خدا من را تعیین کرده است. پس نری خطبه هایی که در مورد غصب خلافت است بیاری چون در آنها اشاره ای به الهی بودن امامت ندارد

اولاً شما باید تکلیف ما را روشن کنید. یعنی چه که کاری ندارم آنها خود را امام می دانند یا نه؟ بالاخره یا روایات جعلی است، یا ائمه (ع) دروغ گفته اند. پاسخ دهید و طفره نروید.

در رابطه با نهج البلاغه، بنده هنوز نهج البلاغه را کامل نخوانده ام، گفتم اول اصول کافی را تمام کنم، بعد نهج البلاغه. به همین دلیل است که به راحتی روایاتی را که می خواهم از اصول کافی پیدا می کنم، ولی در رابطه با نهج البلاغه چنین توانایی ندارم. ولی چون مطمئن بودم که نظر شما درباره نهج البلاغه همانقدر موثق است که درباره بداء موثق است، گفتم در اینترنت در این زمینه جستجو کنم. همین یک لینک کافی است:

http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?id=20004

حضرت علی (ع) در خطبه هشتاد و هفت می فرماید: پس، کجا می روید و کی باز می گردید؟! و حال آن که علامت ها برپا و دلیل ها هویدا و نشانه ها پا برجاست. گمراهی تا کجا؟! سرگشتگی تا کی و چرا؟ در حالی که خاندان پیامبرتان میان شمایند که زمامداران حق و یقین و پیشوایان دین هستند و با گفتار راست قرین اند. پس هم چون قرآن، حرمت آنان را به خوبی در دل نگه دارید و چون شتران تشنه که به آبشخور می روند، روی به آنان آرید!

آیا انسان غیر معصوم می تواند مساوی با قرآن باشد؟ آیا جز قرآن ناطق می تواند همردیف قرآن قرار بگیرد؟ آیا جز خداوند کسی را به چنین مقامی می رساند؟

البته همانطور که گفتم، اگر نهج البلاغه را کامل خوانده بودم، قطعاً پاسخی بسیار مفصل تر از این می دادم. ولی همین هم برای جوینده حق کافی است!

کسی که این حرف را نپذیرد دو راه بیشتر ندارد: یا این خطبه جعلی است، یا حضرت علی (ع) دروغ گو بوده. تکلیف ما را روشن کنید!

در ضمن، تمام لینکی را که گذاشتم مطالعه کنید، مطالب دیگری هم در آن موجود است.

ادامه در پست بعدی...

عقیل نوشت:
منظورتان از علم دقیقا چیست؟ شاید روایت های دروغینی در این مورد باشد اما قطعا آنها خود را از علم غیب بی نصیب می دانستند.

بنده در پست قبلی روایاتی درباره اقسام علم آورده ام، و ائمه (ع) در همان روایات کاملاً توضیح داده اند که چه علمی را می دانند و چه علمی را نمی دانند. حالا شما طفره نروید و پاسخ دهید: آیا تمام این روایات جعلی است؟ یا اینکه ائمه (ع) دروغگو بوده اند؟

فرقی نمی کند چه پاسخی می دهید، بعد از آن تعیین کنید که شما بر اساس چه علمی صد در صد مطمئنید که نظرتان کاملاً درست است.

عقیل نوشت:
این کلام امام علی است که می گوید با مرگ پیامبر رابطه میان آسمان و زمین قطع می شود پس این حدیث به دلیل تضاد با قرآن و کلام امام علی دروغین است


کجا می گوید رابطه میان آسمان و زمین قطع شده است؟ این تفسیر خودش با قرآن مغایرت دارد! مگر شب قدر فرشتگان و روح نازل نمی شوند؟ ایشان فرمودند دیگر خبری از آسمان نمی آید. دلیلش هم کاملاً روشن است، چون در قرآن خبر هر چیزی هست. دیگر لازم نیست چیز جدیدی از آسمان نازل شود.

3- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ فِيها يُفْرَقُ كُلّ أَمْرٍ حَكِيمٍ يَقُولُ يَنْزِلُ فِيهَا كُلّ أَمْرٍ حَكِيمٍ وَ الْمُحْكَمُ لَيْسَ بِشَيْئَيْنِ إِنّمَا هُوَ شَيْ‏ءٌ وَاحِدٌ فَمَنْ حَكَمَ بِمَا لَيْسَ فِيهِ اخْتِلَافٌ فَحُكْمُهُ مِنْ حُكْمِ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ وَ مَنْ حَكَمَ بِأَمْرٍ فِيهِ اخْتِلَافٌ فَرَأَى أَنّهُ مُصِيبٌ فَقَدْ حَكَمَ بِحُكْمِ الطّاغُوتِ إِنّهُ لَيَنْزِلُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ إِلَى وَلِيّ الْأَمْرِ تَفْسِيرُ الْأُمُورِ سَنَةً سَنَةً يُؤْمَرُ فِيهَا فِي أَمْرِ نَفْسِهِ بِكَذَا وَ كَذَا وَ فِي أَمْرِ النّاسِ بِكَذَا وَ كَذَا وَ إِنّهُ لَيَحْدُثُ لِوَلِيّ الْأَمْرِ سِوَى ذَلِكَ كُلّ يَوْمٍ عِلْمُ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ الْخَاصّ وَ الْمَكْنُونُ الْعَجِيبُ الْمَخْزُونُ مِثْلُ مَا يَنْزِلُ فِي تِلْكَ اللّيْلَةِ مِنَ الْأَمْرِ ثُمّ قَرَأَ وَ لَوْ أَنّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللّهِ إِنّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 360 رواية: 3

امام محمد تقى عليه السلام فرمايد: خداى عزوجل راجع بشب قدر فرموده است (4 سوره 44) (در آنشب هر امر محكمى فيضل داده شود) خدا مى‏فرمايد: هر امر محكمى از آسمان نازل مى‏شود و محكم دو چيز نيست، بلكه تنها يك چيز است، پس هر كه حكم بى‏اختلاف كند، حكمش حكم خداى عزوجل است و هر كه حكمى كند كه در آن اختلافى باشد و خود را مصيب داند، بحكم طاغوت (باطل) حكم كرده است.
همانا سال بسال در شب قدر تفسير و بيان كارها بر ولى امر (امام زمان) نازل مى‏شود، در آن شب امام عليه السلام درباره كار خودش چنين دستور مى‏گيرد و راجع بكار مردم هم بچنين و چنان مأمور مى‏شود، و نيز براى ولى امر غير از شب قدر هم در هر روزيكه خداى عزوجل صلاح داند، مانند آنشب امر مخصوص و پوشيده و شگفت در گنجينه پديد ميآيد، سپس قرائت فرمود: (آيه 27 سوره 31) را (اگر همه درختانى كه در زمين هست قلم باشد، و دريا و هفت درياى ديگر بكمك او مركب شود، كلمات خدا تمام نشود، زيرا كه خدا نيرومند و فرزانه است) .

در این تاپیک مفصل به این موضوع پرداخته شده است:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=6972

عقیل نوشت:
برادر شما خودتان هم قبول کردید که منظور از ولی امر در این آیه کسی دیگر است و متاسفانه به سوال من هم در مورد شان نزول آیه پاسخ ندادید در این آیه منظور از ولی امر یکی از صحابه است که در هنگام یکی از جنگ ها ولی امر مسلمین شده و در این جا اتفاق است که منظور امام علی نیست .
پس چطور خدا به کسی دستور اطاعت می دهد که معصوم نیست؟
در این جا دستور به اطاعت کامل از ولی امر داده نشده و فقط در مورد رجوع به اولی الامر در مورد خبرهای شایعه گفته است.

بنده عرض کردم این یکی از تفاسیر است، و اگر بپذیریم که این تنها تفسیر است، آنگاه همان سؤالی که پرسیدم و شما پاسخ ندادید مطرح می شود:

بله، قرآن ظاهری دارد و باطنی. رسول الله برای هر سفری ولی امری تعیین می فرمود. ولی رسول الله تعیین می فرمود، نه مردم! و آن حضرت کاری نمی کردند که بر خلاف رضایت خداوند باشد، پس خداوند می خواست که فلانی در فلان سفر ولی امر باشد (خداوند بنا به مصالحی اطاعت از فلانی را در فلان مأموریت واجب دانست. شاید خداوند قصد داشت فلانی را در آن مأموریت یاری کند و او را تا حدی معصوم از اشتباه در مأموریتش کند.). این تفسیر صحیح است، ولی یکی از تفاسیر است.

اگر ما بپذیریم که این آیه فقط و فقط این معنی را می دهد، و هیچ باطنی ندارد، آنگاه این سؤال پیش می آید که این مسئله برای چه در قرآن مطرح شد و جاودانه شد. رسول الله ولی امرهایی تعیین می فرمود، خوب این به مردم 1400 سال دیگر چه ربطی دارد که در قرآن بیاید؟ مگر امروزه رسول الله هستند که ولی امری برای ما تعیین کنند؟ پس اگر معنی این آیه فقط همین باشد، با گذشت زمان این آیه منسوخ شده است، که متضاد با کامل بودن قرآن است. پس معلوم می شود ولی امر قرار است تا قیامت نقش ایفا کند.

سوره 97:

تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾
در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى [كه مقرر شده است] فرود آيند (۴)

سوره 17:

وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلًا ﴿۸۵﴾
و درباره روح از تو مى‏پرسند بگو روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است (۸۵)

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنِ ابْنِ أَبِى نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى خَدِيجَةَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى الْحَسَنِ ع فَقَالَ لِى إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوحٍ مِنْهُ تَحْضُرُهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُحْسِنُ فِيهِ وَ يَتَّقِى وَ تَغِيبُ عَنْهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُذْنِبُ فِيهِ وَ يَعْتَدِى فَهِيَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ وَ تَسِيخُ فِى الثَّرَى عِنْدَ إِسَاءَتِهِ فَتَعَاهَدُوا عِبَادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصْلَاحِكُمْ أَنْفُسَكُمْ تَزْدَادُوا يَقِيناً وَ تَرْبَحُوا نَفِيساً ثَمِيناً رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً هَمَّ بِخَيْرٍ فَعَمِلَهُ أَوْ هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ ثُمَّ قَالَ نَحْنُ نُؤَيِّدُ الرُّوحَ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ الْعَمَلِ لَهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 369 رواية :1
ابو خديجه گويد: خدمت حضرت الوالحسن عليه السلام رسيدم ، بمن فرمود: خداى تبارك و تعالى مؤ من را بوسيله روحى از جانب خود تاءييد كند و هر زمان كه مؤ من نيكى كند و تقوى پيش گيرد، آن روح نزد او حاضر است . و هر گاه گناه كند و تجاوز نمايد، آن روح در آن زمان غايب شود) پس آن روح با مؤ من است و در زمان احسان و نيكى او از شادى بجنبش آيد و هنگام بد رفتاريش در زمين فرو رود.
بندگان خدا، نعمتهاى خدا را (كه ايمان و يقين است ) بوسيله اصلاح نفس خويش (بسبب تقوى و ترك گناه ) مراقبت كنيد تا يقين شما بيفزايد و سودى نفيس و گرانبها بريد، خدا رحمت كند بنده ايرا كه تصميم خيرى گيرد و انجام دهد يا تصميم شرى گيرد و از آن باز ايستد، سپس فرمود: ما (اهلبيت ) آن روح را بوسيله اطاعت خدا و عمل براى او تاءييد ميكنيم .

روح که از امر (عالم امر) پروردگار است. امر در شب قدر... ارتباط کلمه امر با اولوالامر خیلی جالب است! جناب عقیل، قرآن هم ظاهر دارد و هم باطنها. همانطور که گفتم، حتی با تفسیر شما هم، اولوالامر خلفای انتخاب شده توسط مردم نیستند. پس کیستند؟

در ضمن شما پاسخ این سؤال را ندادید:

من از شما می پرسم، آن عده کمی که حتی بدون فضل و رحمت خداوند از شیطان پیروی نمی کنند چه کسانی هستند؟ آیا معصوم نیستند؟ چرا این مطلب درست در این آیه آمده که دستور رجوع به اولوالامر داده شده است؟

عقیل نوشت:
خیلی خوب من هم قبول دارم که کلام حضرت علی فصاحت وبلاغت زیادی دارد اما در مورد این که شما بخواهید با استفاده از این خطبه ها الهی بودن امامت او را ثابت کنید به هیچ وجه نمی توانید.

نخیر. این مسئله از فصاحت و بلاغت خیلی فراتر است. اصلاً شما کسی را بعد از حضرت علی (ع) در طول تاریخ می شناسید که چنین معجزه ای کرده باشد؟ مگر آنکه بخواهید معجزه بودن این امر را انکار کنید، که در آن صورت من شما را از عذابی که به منکران معجزات خواهد رسید می ترسانم!

عقیل نوشت:
دوباره سوالم را تکرار می کنم آیا شما دلیلی بر الهی بودن امامت ائمه دارید؟دقت کنید ائمه نه امامت ابراهیم و ...

قدم به قدم. بنده تا همین حالا با استناد به قرآن ثابت کرده ام که امامت امری حقیقی است و از نبوت بالاتر است. همچنین اینکه اولوالامری که در قرآن آمده باید معصوم و منصوص من الله باشد. این اثبات تا زمانی که آیاتی از قرآن ارائه ندهید که اولوالامر را منصوص من الناس بداند، پا بر جا خواهد ماند.

ادامه در پست بعدی...

با سلام

Baluch boy نوشت:
سلام دوست عزیز ممنون از احادیث ضعیف شما کتاب کافی جمعا 16000 حدیث داره ولی علمای شما حدود 7000 تا حدیث رو قبول ندارن وقتی خوتون نصف احادیث کافی رو قبول ندارید چطور مااحادیث دیگر کافی رو قبول کنیم لطفا پاسخ های منطقی بدید

تا آنجاییکه مربوط به مسئله بداء می شود، آیه ای که در حدیث آمده بود، ثابت کننده آن از نظر قرآنی بود.

2- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيّ وَ غَيْرِهِمَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ فِي هَذِهِ الْ‏آيَةِ يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ قَالَ فَقَالَ وَ هَلْ يُمْحَى إِلّا مَا كَانَ ثَابِتاً وَ هَلْ يُثْبَتُ إِلّا مَا لَمْ يَكُنْ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 202 رواية: 2
امام صادق عليه‏السلام راجع به آيه (39 سوره 13) (و خدا آنچه را خواهد محو مى‏كند و ثبت مى‏كند) فرمود: مگر نه اين است كه محو شود چيزى كه ثابت بوده و ثبت شود چيزى كه نبوده (و بدا چيزى جز اين نيست).

بنده هم آن را با علوم روز دنیا تکمیل کردم تا دیگر شکی باقی نماند. حالا اگر شما می خواهید روایتی را که هم با قرآن و هم با علم روز دنیا سازگاری دارد رد کنید، آن دیگر بستگی به خودتان دارد.

Baluch boy نوشت:
بالاخره ما نفهمیدیم 12 امام تو قرآن اومده یانه یه بار میگی اومده بعد از حضرت ابراهیم استدلال می کنی باز دوباره می گی نگفتی درباره 12 امامه :gig: پاسخ سوال های دیگه هم مونده!! لطفا جواب

اولاً آدرس آن پستی را که من در آن اشاره به 12 امام معصوم (ع) کردم به من نشان دهید. دوماً بنده با آیه حضرت ابراهیم (ع) ثابت کردم امامت برتر از نبوت است. خودتان را به آن راه نزنید و آسمان و ریسمان را به هم نبافید. درباره سؤالهای دیگر، نمی دانم کدام سؤالات را می گویید. این را در نظر داشته باشید که بحث بنده بحث دیگری است و خودم را قاطی شبهه افکنی های متفرق که صرفاً برای انحراف بحث و پاسخ ندادن به مطلب اصلی مطرح می شوند نمی کنم.

اگر راست می گویید، کسی استدلال قرآنی من درباره اولوالامر را با قرآن رد کند.

همین که اولوالامر منصوص من الناس نباشد، و معصوم باشد، اعتقادات اهل تسنن را زیر سؤال می برد.

البته دوستان هم مطالب ارزنده ای مطرح کرده اند، که شما از پاسخ به آنها هم طفره می روید. مثلاً نمونه اش پست دوم جناب erfan_alavi درست قبل از پست شماست.

یا حق

Baluch boy;46615 نوشت:

Baluch boy;46615 نوشت:
سلام خدمت همه دوستان
آقای عرفان جواب سوال قبلی شمارو آقای عقیل دادن


!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:Gig::Gig: کو جواب؟؟؟!!!!

نقل:

اما در باره شهبه غدیر که گفته بودین دوستان بازم تکرار می کنم وقتی حدیثی میارید لطفا کامل بخونید بعد کپی کنید

کجا بنده در مورد غدیر حرفی زدم...

شما جواب من را از مطالب قبلی ؛در مورد امامت ندادید...

یاحق


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
ببخشید دوستان ولی واقعا بحث با شما خسته کننده است قصد توهین ندارم ولی اطلاعاتتون خیلی پایینه.
مثلا من گفتم

erfan_alavi;46581 نوشت:
دوما اگر هم حرف شما را بپذیریم دوباره به مشکل بر می خوریم چون این راوی از صغار تابعین است و صحابه نیست که پیامبر را دیده باشد و از این طرف هم ابن حزم متولد 384 هجری است و ابن حزم ولید را ندیده تا از او روایت کند.

اما برادر عرفان علوی آمده گفته که من تابعین را قبول ندارم و مطالبی را هم کپی کرده . ولی واقعا اگر کسی یک ذره در مورد علم رجال و بررسی حدیث بداند چنین اشتباهی نمی کند.
یا جناب بینام مطلبی را می گویند که حتی علمای خودشان به آنها اعتقاد ندارند
بینام;46619 نوشت:
که این یعنی جبر مطلق. من متوجه نمی شوم یا شما؟ این حرف یعنی اینکه در پیشانی من نوشته که فردا مثلاً کسی را به قتل می رسانم، و این موضوع هیچ جور عوض نمی شود. خوب من چه گناهی کردم که باید تو پیشانی من این نوشته شده باشد؟ کجای این اختیار است؟ اختیار یعنی اینکه من از میان گزینه های مختلف انتخاب کنم. شما می گویید من یک گزینه بیشتر نمی توانم انجام دهم. این جبر از بالاترین حد خودش است. این دقیقاً همان دیدگاه منحرف نیوتونی است. این حرف دقیقاً یعنی اینکه خداوند جهان را از قبل کوک کرده، و جهان طبق یک برنامه از قبل طراحی شده عمل می کند، و کسی هم نمی تواند آن را تغییر دهد. اختیار ما کجای این الگو قرار دارد؟

و این علم غیب را از خدا نقض می کند شما می توانید در همین سایت از کارشناسان بپرسی که آیا خداوند از بهشتی بودن یا جهنمی بودن ما خبر دارد؟یا خیر؟
بینام;46622 نوشت:
قدم به قدم. بنده تا همین حالا با استناد به قرآن ثابت کرده ام که امامت امری حقیقی است و از نبوت بالاتر است. همچنین اینکه اولوالامری که در قرآن آمده باید معصوم و منصوص من الله باشد. این اثبات تا زمانی که آیاتی از قرآن ارائه ندهید که اولوالامر را منصوص من الناس بداند، پا بر جا خواهد ماند

خیلی خوب شما قدم بعدی را بنهید تا بالاخره ما پس 168 پست به جواب سوال مان برسیم. فقط قدم بعدی تان اثبات الهی بودن امامت ائمه دوازده گانه باشد لطفا.
و یک خواهش دیگر از کپی کردن پرهیز کنید چون اکثرا در این موقع مطالب طولانی و مفصل است که ما وقت پاسخ دادن نداریم پس فقط دلیل الهی بودن امامت ائمه دوازده گانه رابیاورید ولا غیر

با سلام و عرض ادب

عقیل نوشت:
ببخشید دوستان ولی واقعا بحث با شما خسته کننده است قصد توهین ندارم ولی اطلاعاتتون خیلی پایینه.

چرا باید به خودمان بگیریم؟ چه توهینی؟ مطالب مکتوب است و همه می توانند آنها را بخوانند. خوانندگان هم دارای عقل و شعور هستند. پس عاقلان دانند!

عقیل نوشت:
یا جناب بینام مطلبی را می گویند که حتی علمای خودشان به آنها اعتقاد ندارند

عقیل نوشت:

و این علم غیب را از خدا نقض می کند شما می توانید در همین سایت از کارشناسان بپرسی که آیا خداوند از بهشتی بودن یا جهنمی بودن ما خبر دارد؟یا خیر؟

اولاً تقلید در اعتقاد جایز نیست. دوماً علمای ما به بداء معتقدند. سوماً آنچه من گفتم علم غیب خداوند را زیر سؤال نمی برد. بنده عرض کردم ما مخلوقی مرکب از سرنوشتهای مختلف هستیم، و خداوند از همه آنها خبر دارد، پس فرقی نمی کند چه روی دهد، خداوند آن را از قبل می دانسته است. در ضمن روایات در این زمینه کامل هستند:

9- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ مَا بَدَا لِلّهِ فِي شَيْ‏ءٍ إِلّا كَانَ فِي عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ يَبْدُوَ لَهُ‏
اصول كافى جلد1 صفحه: 203 رواية: 9

براى خدا نسبت به چيزى بدا حاصل نشد جز اينكه پيش از اينكه بدا حاصل شود خدا آن را ميدانست.

البته، تا زمانیکه شما خداوند را محدود به زمان تصور می کنید، هرگز معنی بداء و این روایات را درک نخواهید کرد.

عقیل نوشت:
خیلی خوب شما قدم بعدی را بنهید تا بالاخره ما پس 168 پست به جواب سوال مان برسیم. فقط قدم بعدی تان اثبات الهی بودن امامت ائمه دوازده گانه باشد لطفا.
و یک خواهش دیگر از کپی کردن پرهیز کنید چون اکثرا در این موقع مطالب طولانی و مفصل است که ما وقت پاسخ دادن نداریم پس فقط دلیل الهی بودن امامت ائمه دوازده گانه رابیاورید ولا غیر

زرنگید؟ نخیر، بنده در میدان نبرد شما بحث نمی کنم. شما تشریف بیاورید به میدان نبرد من. به جای دفاع از اعتقاداتم، به اعتقادات شما حمله می کنم. شما هنوز اثبات قرآنی من درباره عصمت و منصوص من الله بودن اولوالامر را با قرآن رد نکرده اید. سؤالات روشن من بی پاسخ مانده، شما می خواهید بحث را عوض کنید؟

همین که اولوالامر خلیفه انتخاب شده توسط مردم نباشد کافی است تا اعتقادات اهل سنت زیر سؤال برود. چرا من برای 12 امام معصوم (ع) آیه بیاورم؟ شما آیه بیاورید که اولوالامر همان است که شما می گویید (فرماندهان مسلمان منصوص من الناس).

در ضمن سؤال من درباره معجزه برای پیروان دیگر ادیان و فرقه ها آنقدر ماهرانه و زیبا ماستمالی شد که خودم هم آن را فراموش کردم!!! :Khandidan!: پس آن را مجدداً تکرار می کنم:

سوره 10:

فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ ﴿۱۰﴾
در دلهايشان مرضى است و خدا بر مرضشان افزود و به [سزاى] آنچه به دروغ مى گفتند عذابى دردناك [در پيش] خواهند داشت (۱۰)

می شود توضیح دهید که بر اساس کدام آیه قرآن شما به این نتیجه رسیده اید که خداوند برای افزایش مرض دل افرادی که مخاطب این آیه هستند دست به معجزه می زند و آنها را شفا می دهد؟ عجب! نمی دانستیم خداوند سر راه دین حق می نشیند، و مردمی را که به دنبال آن می گردند، با نیرنگهای مختلف، حتی معجزه و شفا، از راه دین منحرف می کند که مبادا آنها به راه راست هدایت شوند!!! ادامه سوره:

صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ ﴿۱۸﴾
كرند لالند كورند بنابراين به راه نمى‏آيند (۱۸)

چون کر و لال و کورند به راه نمی آیند، نه اینکه خداوند برای آنها انواع معجزات را بکند که مبادا راه حق را پیدا کنند!!! همان سوره:

يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِي الأَرْضِ حَلاَلًا طَيِّبًا وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ﴿۱۶۸﴾
اى مردم از آنچه در زمين است‏حلال و پاكيزه را بخوريد و از گامهاى شيطان پيروى مكنيد كه او دشمن آشكار شما ست (۱۶۸)
إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاء وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿۱۶۹﴾
[او] شما را فقط به بدى و زشتى فرمان مى‏دهد و [وامى‏دارد] تا بر خدا چيزى را كه نمى‏دانيد بربنديد (۱۶۹)

جناب عقیل، چرا چیزی به خدا نسبت می دهید که نمی دانید؟ تا دیر نشده توبه کنید.

توجیه شما با استناد به قرآن رد شد. منتظر توجیه بعدی شما هستم.

البته تمام سؤالات دیگر بنده هم همچنان پا بر جا هستند، و بنده انتظار پاسخها قرآنی شما را می کشم.

یا حق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

بینام;46704 نوشت:
اولاً تقلید در اعتقاد جایز نیست. دوماً علمای ما به بداء معتقدند. سوماً آنچه من گفتم علم غیب خداوند را زیر سؤال نمی برد. بنده عرض کردم ما مخلوقی مرکب از سرنوشتهای مختلف هستیم، و خداوند از همه آنها خبر دارد، پس فرقی نمی کند چه روی دهد، خداوند آن را از قبل می دانسته است.

الحمد لله پس شما هم قبول دارید خداوند همه چیز را از قبل می داند و می داند ما بهشتی هستیم یا جهنمی. پس حالا که دیگر در این مورد نظراتمون موافقه هم است دیگر بحث نکنیم.
بینام;46704 نوشت:
زرنگید؟ نخیر، بنده در میدان نبرد شما بحث نمی کنم. شما تشریف بیاورید به میدان نبرد من. به جای دفاع از اعتقاداتم، به اعتقادات شما حمله می کنم. شما هنوز اثبات قرآنی من درباره عصمت و منصوص من الله بودن اولوالامر را با قرآن رد نکرده اید. سؤالات روشن من بی پاسخ مانده، شما می خواهید بحث را عوض کنید؟ همین که اولوالامر خلیفه انتخاب شده توسط مردم نباشد کافی است تا اعتقادات اهل سنت زیر سؤال برود. چرا من برای 12 امام معصوم (ع) آیه بیاورم؟ شما آیه بیاورید که اولوالامر همان است که شما می گویید (فرماندهان مسلمان منصوص من الناس).

بابا میدان نبرد چیه؟ گفتگوی ما باید دوستانه و صمیمانه باشد نه این که میدان ستیز و نبرد باشد.
خیلی خوب من ثابت می کنم که حضرت ابوبکر انتخاب شده از طرف مردم است.
حضرت علی در نامه ی ششم نهج البلاغه می فرماید که

إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمانَ عَلَي مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ، وَلاَ لِلغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ، وَإنَّمَا الشُّورَي لِلْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَي رَجُلٍ وَسَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذلِکَ لِلَّهِ رِضيً، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْبِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَي مَاخَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبَي قَاتَلُوهُ عَلَي اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ، وَوَلاَّهُ اللهُ مَا تَوَلَّي
همانا کساني با من بيعت کرده‏اند که با ابابکر و عمر و عثمان، با همان شرايط بيعت نمودند، پس آنکه در بيعت حضور داشت نمي‏تواند خليفه‏اي ديگر برگزيند، و آنکه غايب است نمي تواند بيعت مردم را نپذيرد، و همانا شوراي مسلمين از آن مهاجرين و انصار است، پس اگر بر امامت کسي گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودي خدا هم در آن است. حال اگر کسي کار آنان را نکوهش کند يا بدعتي پديد آورد، او را به جايگاه بيعت قانوني باز مي‏گردانند، اگر سر باز زد با او پيکار مي‏کنند، زيرا که به راه مسلمانان درنيامده، خدا هم او را در گمراهيش وامي‏گذارد.
در این جا حضرت علی خود را انتخاب شده از طرف مردم می داند و هم چنین خلفای قبل از خود را انتخاب شده از این طریق می داند پس همان گونه که حکومت حضرت علی مشروعیت را از مردم (همان مهاجرین و انصار گرفته بود حکومت سیدنا ابوبکر هم این طور بود.
شاید بگویید مردم با ابوبکر بیعت نکردند اما این گفته ی خود سیدنا علی است
و ناگهان ديدم که مردم به سوي فلاني هجوم آورده و با او بيعت مي‌کنند. (نامه 62)
منظور از فلانی ابوبکر است و نگاه کنید حضرت علی می گوید که مردم با او بیعت کردند و حتی از کلمه هجوم استفاده می کند نه رفتند یعنی همه عجله داشتند بیعت کنند.
پس من ثابت کردم که ابوبکر امام منصوص من الناس است و حضرت علی هم خود را امام منصوب شده از طرف مهاجرین و انصار می داند و رضایت خدا را شورای مهاجرین و انصار می داند.

بینام;46704 نوشت:
شما هنوز اثبات قرآنی من درباره عصمت و منصوص من الله بودن اولوالامر را با قرآن رد نکرده اید

دوست عزیز من چندین بار پاسخ دادم اما شما قبول نمی کنید
من فقط چند سوال می کنم شما به طور خلاصه نه یک متن طولانی جواب بده؟
آیا نزاع کردن با معصوم جایز است؟
اگر جایز نیست پس چرا خدا می فرماید اگر نزاع کردید حکم را به خدا و رسول بازگدانید. آیا این دلیل نمی شود که اولی الامر معصوم نیست.
شما می گویید اولی الامر باید منصوص من الله باشد.
جواب: آیا نزاع با کسی که او را خدا انتخاب نموده جایز است؟ پس چرا در این آیه گفته هر وقت با اولی الامر نزاع کردید.
بینام;46704 نوشت:
در ضمن سؤال من درباره معجزه برای پیروان دیگر ادیان و فرقه ها آنقدر ماهرانه و زیبا ماستمالی شد که خودم هم آن را فراموش کردم!!! پس آن را مجدداً تکرار می کنم:

هر وقت شما پاسخ سوال من را دادید من هم جواب شما را می دهم
اگر ماهواره دارید سری به شبکه های مسیحی بزنید که چگونه کشیش های مسیحی کور ها را شفا می دهند , فلج ها را سالم می کنند.
جواب شما چیست؟ نکنه این ها هم توجیه علمی دارد.

عقیل;46662 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
ببخشید دوستان ولی واقعا بحث با شما خسته کننده است قصد توهین ندارم ولی اطلاعاتتون خیلی پایینه.
مثلا من گفتم

دوما اگر هم حرف شما را بپذیریم دوباره به مشکل بر می خوریم چون این راوی از صغار تابعین است و صحابه نیست که پیامبر را دیده باشد و از این طرف هم ابن حزم متولد 384 هجری است و ابن حزم ولید را ندیده تا از او روایت کند.

اما برادر عرفان علوی آمده گفته که من تابعین را قبول ندارم و مطالبی را هم کپی کرده . ولی واقعا اگر کسی یک ذره در مورد علم رجال و بررسی حدیث بداند چنین اشتباهی نمی کند.
یا جناب بینام مطلبی را می گویند که حتی علمای خودشان به آنها اعتقاد ندارند

..با سلام..

جناب عقیل ..

آیا شما مطالبی را که در دیگر، کتب منهای صحاح سته آورده شده به طور کلی قبول ندارید؟

حضرت عالی کتب علمایتان را قبول ندارید؛یا صحت هر حدیث را به واسطه هم عصر بودن با تابعین تابعین قبول می کنید..

خب با این حساب هر چه جناب ابن حزم ؛ابن حجر؛ذهبی؛جوینی وووووودیگران در کتبشان مطرح نموده اند باید اساسا چرت و بی اساس باشد؛در حالی که علمای حضرت عالی در صحت وسقم و وثوق رجالی یک حدیث ؛به سلسله اسناد کتب این علما نیز مهر تایید گذاشته اند ؛ما حرف شما را قبول کنیم یا سخن اکابر علمایتان را...

پس علمای حضرت عالی بر حسب سلسله رجالی ای که در یک حدیث می باشد انرا رد یا قبول می کنند؛البته بنا بر شرایطی که ناقل این حدیث از علمای ثقات و مورد اعتماد باشد ؛مانند ابن حزم وکتاب معتبر ایشان المحلی...

حال شما دست رد بزنید به کتب مورد اعتماد ؛خودتان البته از نقطه نظر اکابرتان نه شخص خودتان...

بالاخره این حدیث را ابن حزم که مورد وثوق علمای شماست نقل نموده است ان هم در کتابی که مورد تمجید خیلی از ثقات علمایتان می باشد...

به هر حال فقهای بعد از تابعین نیز در تنظیم و جامع نمودن احادیث زحمت وافری کشیدند و تالیفات مهمی نیز در این باب انجام داده اند حیف است که زحمات ایشان را با سخنان بی اساس خدشه دار نمایید...

البته ابن حزم در علم فقه و رجال شناسی نیز فرد متبحری بوده است؛البته از نقطه نظر علمایتان...

پس لازم نیست ؛قبولی یک روایت را از ناقل ان موکول کنیم به هم عصر بودن ان ناقل با راوی:Cheshmak: ..این که از واضحات است جناب عقیل عزیز...و رد چونین مطلبی به باطل گشتن همه کتب علمای شما هم در باب علم رجال وهم در باب فقه وغیره خواهد انجامید...

اصل چونین شبهه ای اصلا بی اساس است وگرنه علمای شما زودتر ان را پیش کشیده بودند؛ولی می دانند اگر چونین کنند خود و کتب خود را زیر سوال می برند..
یاحق.

erfan_alavi;46874 نوشت:
آیا شما مطالبی را که در دیگر، کتب منهای صحاح سته آورده شده به طور کلی قبول ندارید؟

سلام
اولا ما صحاح سته نداریم ما فقط دو کتاب صحیح مسلم و بخاری را داریم و من همه ی کتاب ها را قبول دارم اما به این معنی نیست که هر حدیثی در آن ها باشد صحیح است بلکه باید تمام کتب بررسی شود و خوشبختانه این کار را علما انجام داده اند.
erfan_alavi;46874 نوشت:
حضرت عالی کتب علمایتان را قبول ندارید؛یا صحت هر حدیث را به واسطه هم عصر بودن با تابعین تابعین قبول می کنید..

بنده چنین حرفی نزدم.
erfan_alavi;46874 نوشت:
خب با این حساب هر چه جناب ابن حزم ؛ابن حجر؛ذهبی؛جوینی وووووودیگران در کتبشان مطرح نموده اند باید اساسا چرت و بی اساس باشد؛در حالی که علمای حضرت عالی در صحت وسقم و وثوق رجالی یک حدیث ؛به سلسله اسناد کتب این علما نیز مهر تایید گذاشته اند ؛ما حرف شما را قبول کنیم یا سخن اکابر علمایتان را...

شما یکی از این اکابر علما را نام ببرید که گفته تمام این کتاب ها صحیح هست و هیچ گونه حدیث ضعیفی در آن ها نیست.
سوال:
آیا شما یعقوب کلینی صاحب کافی را قبول دارید یا نه؟
آیا همه ی روایات ایشان صحیح هست یا نه؟
erfan_alavi;46874 نوشت:
پس علمای حضرت عالی بر حسب سلسله رجالی ای که در یک حدیث می باشد انرا رد یا قبول می کنند؛البته بنا بر شرایطی که ناقل این حدیث از علمای ثقات و مورد اعتماد باشد ؛مانند ابن حزم وکتاب معتبر ایشان المحلی...

بله درست است اما این حدیثی که شما آوردید سلسله ی رجالی ندارد
erfan_alavi;46874 نوشت:
پس لازم نیست ؛قبولی یک روایت را از ناقل ان موکول کنیم به هم عصر بودن ان ناقل با راوی ..این که از واضحات است جناب عقیل عزیز...و رد چونین مطلبی به باطل گشتن همه کتب علمای شما هم در باب علم رجال وهم در باب فقه وغیره خواهد انجامید...

چیزی را به بنده منسوب نکنید در حالی که من نگفته ام والله این مطالبی که شما می گویید من روحم از این ها خبر ندارد

[=&quot]سلام دوستان[/]
[=&quot]دوستان عزیز شما که قياس را (به نوعي) باطل و عمل شيطان مي دانید ولي در مهمترين اصول مذهبي خودش يعني امامت دست به قياس مي زنید وقتي مي پرسيم: چرا نام جانشين پيامبر در قرآن صريحا ذکر نشده مي گويید: شيوه وضو گرفتن هم در قرآن نيامده!!!! ولي شما که قياس را عمل شيطان مي دانيد؟ ضمن اينکه اين چه قياسي است: شيوه وضو گرفتن فرعي از فروع دين است ولي شما امامت را مهمترين اصل دين مي دانيد! يعني حتي قياس باطل شما هم باطل است[/]
[=&quot]ضمن اينكه امامت بالاتر از نبوت است پس امامت كجا و شيوة نماز كجا[/]
[=&quot]آيا بين امامت منصوص با خاتميت تعارض جدي وجود ندارد؟ با عنايت به اينكه شما مقام امامت را بالاتر از نبوت مي داند آيا اين تعارض شديدتر نمي‌شود؟ اگر هم مي گوييد به خاطر عدم آمادگي مردم لازم بوده امامت امتداد رسالت باشد چرا خداوند مثل هزاران سال قبل نبي نفرستاد؟ و چرا پس از حضرت عيسي تا رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و سلم يك دوره ی 600 ساله بدون حتي يك پيامبر و يا امام داريم كه نه زمين به آسمان مي آيد و نه آسمان به زمين پس امام زمين و زمان در آن دوران كه بوده؟!!! و هدایت کننده مردم؟؟؟ چرا حتي همين امامت كه 240 سال طول كشيد هم جواب نداد؟[/]

[=&quot]در آخر خواستار پاسخی منطقی هستم[/]

عقیل;46886 نوشت:
سلام
اولا ما صحاح سته نداریم ما فقط دو کتاب صحیح مسلم و بخاری را داریم و من همه ی کتاب ها را قبول دارم اما به این معنی نیست که هر حدیثی در آن ها باشد صحیح است بلکه باید تمام کتب بررسی شود و خوشبختانه این کار را علما انجام داده اند.

محض اطلاع عرض می کنم که منابع اهل سنت علاوه بر بخاری و مسلم، کتب سنن نسایی، ترمذی، موطا مالک و سنن ابی داوود نیز هست که مجموعا شش کتاب می شوند و صحاح سته نام دارند. پس فقط منابع شما بخاری و مسلم نیست.

افزون براین همان طور که شیعه به علومی مانند رجال و درایه پایبند است در مذهب شما نیز این علوم هستند و اینطور نیست که هر روایتی که در بخاری و مسلم و سایر صحاح نباشد بی اعتبارباشد و الا این حجم از کتب ارزشی نخواهند داشت...

فرمودید:
بنده چنین حرفی نزدم.

حضرت عالی عدم صحت حدیث را ندیدن راویان از طرف ابن حزم می دانید!!؛واین یک سخن بی پایه است ؛البته از این گونه احادیث منقول در کتب شما بسیار زیاد است؛...

فرمودید:
شما یکی از این اکابر علما را نام ببرید که گفته تمام این کتاب ها صحیح هست و هیچ گونه حدیث ضعیفی در آن ها نیست.

بنده نگفتم همه این کتابها صحیح می باشد؛بلکه گفتم روایت مذکور که در کتاب المحلی که یکی از کتب معتبر شماست چونین روایتی را ابن حزم نقل کرده است؛واین ابن حزم مورد وثوق علمای حضرت عالی می باشد؛...حال شما منکر چونین روایتی در این کتاب هستید !!!یا خیر این کتاب را قبول ندارید ؛چون خود سلسله رجال این روایت همه مورد وثوق علمای حضرت عالی هستند ؛...

فرمودید:

سوال:
آیا شما یعقوب کلینی صاحب کافی را قبول دارید یا نه؟
آیا همه ی روایات ایشان صحیح هست یا نه؟

بنده خود جناب کلینی را قبول دارم و مورد وثوق همه علمای شیعه می باشد؛...

تمام روایات ایشان نیز از لحاظ صدور مشکلی ندارند ؛به عبارتی بنده به صدور چونین روایاتی در این کتاب مشکلی ندارم ؛یعنی صدور این روایات مورد تایید است ؛منتهی سلسه رجال وعلم درایه و حدیث شناسی از طریق علمای دانا به این علم می باشد که به صحت وسقم ان پا می گذارد ...

پس وجود اصل روایت در کتاب مشکلی ندارد ؛موارد دیگری است که روایت را از درجه صحت می اندازد مانند علم رجال و درایه و غیرهم...

فرمودید:
بله درست است اما این حدیثی که شما آوردید سلسله ی رجالی ندارد

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:Gig::Gig::Gig:

طبق مباحث پیشین راویانی که ابن حزم اندلسی روایت ترور را از آنها نقل می کند کسانی هستند که در صحاح شما نیز از آنها روایت نقل شده است،..

نتیجتا:

اگر روايتي حتي در يك كتاب ، با سند صحيح آمده باشد ، بايد مورد پذيرش قرار گيرد ! معني وثاقت راوي و صحت سند همين است !

یا حق

baluch boy;46898 نوشت:
[=&quot]سلام دوستان[/]
[=&quot]دوستان عزیز شما که قياس را (به نوعي) باطل و عمل شيطان مي دانید ولي در مهمترين اصول مذهبي خودش يعني امامت دست به قياس مي زنید وقتي مي پرسيم: چرا نام جانشين پيامبر در قرآن صريحا ذکر نشده مي گويید: شيوه وضو گرفتن هم در قرآن نيامده!!!! ولي شما که قياس را عمل شيطان مي دانيد؟ ضمن اينکه اين چه قياسي است: شيوه وضو گرفتن فرعي از فروع دين است ولي شما امامت را مهمترين اصل دين مي دانيد! يعني حتي قياس باطل شما هم باطل است[/]
[=&quot]ضمن اينكه امامت بالاتر از نبوت است پس امامت كجا و شيوة نماز كجا[/]
[=&quot]آيا بين امامت منصوص با خاتميت تعارض جدي وجود ندارد؟ با عنايت به اينكه شما مقام امامت را بالاتر از نبوت مي داند آيا اين تعارض شديدتر نمي‌شود؟ اگر هم مي گوييد به خاطر عدم آمادگي مردم لازم بوده امامت امتداد رسالت باشد چرا خداوند مثل هزاران سال قبل نبي نفرستاد؟ و چرا پس از حضرت عيسي تا رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و سلم يك دوره ی 600 ساله بدون حتي يك پيامبر و يا امام داريم كه نه زمين به آسمان مي آيد و نه آسمان به زمين پس امام زمين و زمان در آن دوران كه بوده؟!!! و هدایت کننده مردم؟؟؟ چرا حتي همين امامت كه 240 سال طول كشيد هم جواب نداد؟[/]

[=&quot]در آخر خواستار پاسخی منطقی هستم[/]

با سلام..

دوست عزیز..

شما اگر خواهان بحث منصفانه وعقلی و نقلی قطعی در مورد امامت هستید ؛جواب بنده را در پست قبلی از ایاتی که از قران در مورد امامت برحق و امامت باطل اوردم بدهید ؛...این امر به نائل امدن جواب شما خواهد انجامید..

اما در مورد دوران بعد از حضرت عیسی ؛

حضرت عالی بین امامت و نبوت خلطی فاحش کرده اید و خیال کرده اید امام باید پیامبر هم باشد ؛این در حالی است امام می تواند باشد ولی سمت پیامبری نداشته باشد ؛همانطور که پیامبری می تواند باشد که سمت امامت را نیز داشته باشد...این در حالی است که بعد از حضرت عیسی برخی از حواریون و اوصیای ان حضرت چونین امری را به عهده گرفتند که در کتاب انجیل متی ولوفا نام برخی از این حواریون و پیامبران بعد از حضرت عیسی درج گردیده است که البته همه تبلیغ دین عیسی را می کردند...

بر طبق نص ایه قران تا انسان هست هیچ وقت زمین از امام خالی نمی تواند باشد ؛این ایه را بنده در صفحه قبل با ایات دیگر اورده ام اگر تمایل به بحث منصفانه و منطقی هستید بنده در خدمت شما هستم...

یاحق

erfan_alavi;46903 نوشت:
محض اطلاع عرض می کنم که منابع اهل سنت علاوه بر بخاری و مسلم، کتب سنن نسایی، ترمذی، موطا مالک و سنن ابی داوود نیز هست که مجموعا شش کتاب می شوند و صحاح سته نام دارند. پس فقط منابع شما بخاری و مسلم نیست. افزون براین همان طور که شیعه به علومی مانند رجال و درایه پایبند است در مذهب شما نیز این علوم هستند و اینطور نیست که هر روایتی که در بخاری و مسلم و سایر صحاح نباشد بی اعتبارباشد و الا این حجم از کتب ارزشی نخواهند داشت...

برای این که بهتر متوجه بشی خیلی ساده می گویم
ما دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم را کاملا صحیح می دانیم و حتی یک حدیث ضعیف در آن ها نمی باشد
اما در کتاب های دیگر مانند مسند احمد سنن نسایی و... هم احادیث صحیح و هم احادیث ضعیف وجود دارد و لفظ صحاح سته کاملا اشتباه است چون ما شش کتاب صحیح نداریم بلکه فقط دو کتاب مسلم و بخاری صحیح هستند. و همه ی کتاب های حدیثی به جز این دو تا هم دارای احادیث صحیح و هم ضعیف هستند و این به معنی آن نیست که ما آن ها را قبول نداریم بلکه یعنی احادیث موجود در این کتاب ها بررسی شود.
erfan_alavi;46903 نوشت:
حضرت عالی عدم صحت حدیث را ندیدن راویان از طرف ابن حزم می دانید!!؛واین یک سخن بی پایه است ؛البته از این گونه احادیث منقول در کتب شما بسیار زیاد است؛...

پس حرف من بی پایه شد و حرف شما پایه دار؟!!
برادر برای قبول کردن یک حدیث باید راوبیان آن هم دیگر را دیده باشند.
به نظر شما ولید بن جمیع که صحابی نمی باشد چگونه ممکن است یک داستانی را از زمان پیامبر تعریف کند.
آیا ایشان با چشم خود دیده اند؟ قطعا خیر
آیا از کسانی دیگر شنیده اند که آنها صحابی بوده اند؟ نه چون ایشان از تابعین نمی باشند و تابع تابعین می باشند
آیا از یک تابعی شنیده اند که آن تابعی از یک از صحابی نقل می کند؟ خیلی خوب پس چرا اسم آن ها در سلسله رجال وجود ندارد
از این ساده تر دیگه نمی شد شرح بدم
erfan_alavi;46903 نوشت:
بنده نگفتم همه این کتابها صحیح می باشد؛بلکه گفتم روایت مذکور که در کتاب المحلی که یکی از کتب معتبر شماست چونین روایتی را ابن حزم نقل کرده است؛واین ابن حزم مورد وثوق علمای حضرت عالی می باشد؛...حال شما منکر چونین روایتی در این کتاب هستید !!!یا خیر این کتاب را قبول ندارید ؛چون خود سلسله رجال این روایت همه مورد وثوق علمای حضرت عالی هستند ؛...

خیلی خوب همین ابن حزم که مورد وثوق علما هستند می گوید وَهَذَا هُوَ الْكَذِبُ الْمَوْضُوعُ یعنی این خبر دروغی است
فرمودید:
؛چون خود سلسله رجال این روایت همه مورد وثوق علمای حضرت عالی هستند
من که سلسله رجالی ندیدم اگر شما دیدید بگذارید ما هم ببینیم نکنه منظورتان ولید بن جمیع است برادر هیچ گاه سلسله رجال یک نفر نیست
erfan_alavi;46903 نوشت:
بنده خود جناب کلینی را قبول دارم و مورد وثوق همه علمای شیعه می باشد؛... تمام روایات ایشان نیز از لحاظ صدور مشکلی ندارند ؛به عبارتی بنده به صدور چونین روایاتی در این کتاب مشکلی ندارم ؛یعنی صدور این روایات مورد تایید است ؛منتهی سلسه رجال وعلم درایه و حدیث شناسی از طریق علمای دانا به این علم می باشد که به صحت وسقم ان پا می گذارد ... پس وجود اصل روایت در کتاب مشکلی ندارد ؛موارد دیگری است که روایت را از درجه صحت می اندازد مانند علم رجال و درایه و غیرهم...

متوجه نشدم آخرش شما همه ی احادیث کافی را قبول دارید یا خیر؟
erfan_alavi;46903 نوشت:
طبق مباحث پیشین راویانی که ابن حزم اندلسی روایت ترور را از آنها نقل می کند کسانی هستند که در صحاح شما نیز از آنها روایت نقل شده است،..

راویان یا راوی من که به جز ولید بن جمیع کسی دیگر را در رجال این روایت ندیدم
erfan_alavi;46912 نوشت:
بر طبق نص ایه قران تا انسان هست هیچ وقت زمین از امام خالی نمی تواند باشد ؛این ایه را بنده در صفحه قبل با ایات دیگر اورده ام اگر تمایل به بحث منصفانه و منطقی هستید بنده در خدمت شما هستم...

مي شه ما هم اين أيه را ببينيم شايد باعث هدايت ما شديد؟
راستي حالا امام كيه؟ حالا كه امامي وجود ندارد

با عرض سلام و ادب

عقیل نوشت:
بابا میدان نبرد چیه؟ گفتگوی ما باید دوستانه و صمیمانه باشد نه این که میدان ستیز و نبرد باشد.

دیدم اگر از افتادن توپ در زمین یکدیگر صحبت کنم، ممکن است با زمین فوتبال اشتباه گرفته شود. آنوقت حاشیه هایش به مراتب از یک نبرد خونین بدتر بود، نبود؟ :Cheshmak:

عقیل نوشت:
خیلی خوب من ثابت می کنم که حضرت ابوبکر انتخاب شده از طرف مردم است.

بنده عرض کردم ثابت کنید اولوالامری که در قرآن به آن اشاره شده، منصوص من الناس است. همه می دانند که مردم با خلفا بیعت می کردند. اینکه دیگر نیازی به اثبات ندارد! شما فرض را بر این گذاشته اید که اولوالامر، خلفایی هستند که مردم انتخاب می کنند، بعد با استفاده از این تفسیر غلط از آیه، از بیرون از قرآن می گویید چون خلیفه منصوص من الناس است، پس اولوالامر هم هست. فرض شما از اول اشتباه، و ثابت نشده است. بنیان قرآنی ندارد. بر مبنای آن نمی توانید نتیجه گیری کنید.

عقیل نوشت:
پس من ثابت کردم که ابوبکر امام منصوص من الناس است و حضرت علی هم خود را امام منصوب شده از طرف مهاجرین و انصار می داند و رضایت خدا را شورای مهاجرین و انصار می داند.

وقتی شیعیان می گویند ائمه (ع) امام هستند، منظور امام به معنای ابراهیمی کلمه است. منظور که خلیفه نیست. حکومت که زوری نمی شود. بحث شیعیان این است که وقتی امام، یعنی قرآن ناطق، به معنای ابراهیمی کلمه، حضور داشت، مردم حق نداشتند با کس دیگری بیعت کنند. این است بحث شیعیان. ولی این به موضوع بحث بنده ربطی ندارد. همانطور که گفتم کاری به شخص ائمه (ع) ندارم. همینکه معلوم شود منظور قرآن از اولوالامر خلفای انتخاب شده توسط مردم نیست، خودش پیروزی بزرگی است.

عقیل نوشت:
آیا نزاع کردن با معصوم جایز است؟
اگر جایز نیست پس چرا خدا می فرماید اگر نزاع کردید حکم را به خدا و رسول بازگدانید. آیا این دلیل نمی شود که اولی الامر معصوم نیست.
شما می گویید اولی الامر باید منصوص من الله باشد.
جواب: آیا نزاع با کسی که او را خدا انتخاب نموده جایز است؟ پس چرا در این آیه گفته هر وقت با اولی الامر نزاع کردید.

خیر نزاع با منصوص من الله جایز نیست. ولی شما از کجا به این نتیجه رسیدید که در آیه، منظور از نزاع، نزاع با اولوالامر است؟

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴿۵۹﴾
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نيك‏فرجام‏تر است (۵۹)

خطاب آیه به کسانی است که ایمان آورده اند، و خدا و پیامبر و اولوالامر مورد خطاب نیستند. این موضوع از فعلهایی که آبی کردم مشخص می شود. می بینید که شرط می کند که اگر ایمان دارید، که این تفسیر را محکم تر می کند. اگر ایمان دارید، قطعاً به ای کسانی که ایمان آورده اید باز می گردد. همانطور که می بینید، در ترجمه اشتباهاً کلمه امر به کار رفته. خود قرآن هم از کلمه امر برای نزاع استفاده نکرده است، که این باز هم به معنی جدا کردن اولوالامر از نزاع است.

با استناد به قرآن ثابت شد که منظور از نزاع، نزاع با اولوالامر نیست. بنده قبلاً دلیلی برای رجوع نکردن به اولوالامر ارائه داده ام. عرض کردم که این موضوع این را نشان می دهد که اولوالامر قرار نیست چیزی خلاف رسول بیاورد، که این باعث نزدیکی بیشتر اولوالامر به رسول می شود. توجه داشته باشید که شرطی برای اطاعت از اولوالامر ذکر نشده.

عقیل نوشت:
هر وقت شما پاسخ سوال من را دادید من هم جواب شما را می دهم
اگر ماهواره دارید سری به شبکه های مسیحی بزنید که چگونه کشیش های مسیحی کور ها را شفا می دهند , فلج ها را سالم می کنند.
جواب شما چیست؟ نکنه این ها هم توجیه علمی دارد.

بنده پاسخ شما را قبلاً مفصلاً داده ام. عرض کردم از نظر من خداوند به نیت افراد کار دارد. البته این موردی را که می گویید خودم ندیده ام. ماهواره هم ندارم. ولی چون در زمینه شفا، پای اشخاص ثالث وسط است، می تواند شیادی باشد. امروزه با هیپنوتیزم و چیزهای دیگر کارهایی می کنند. می تواند سحر باشد. من کلاً به اتفاقاتی که جلوی دوربین در یک شبکه رسمی که کارش تبلیغ دین است رخ می دهند نمی توانم اطمینان پیدا کنم. مخصوصاً اگر غربی هم باشند!

ولی اگر بگویید یک مسیحی نابینا، شبی خالصانه به درگاه خداوند دعا می کرد، و در عالم رویا حضرت مسیح (ع) او را شفا داد، باور می کنم. علت اینکه چرا باور می کنم را هم مفصلاً توضیح داده ام. در ضمن بنده هرگز نگفتم تمام معجزاتی که برای دیگران رخ می دهد توجیه علمی دارد. اگر پست بنده را مطالعه کرده بودید می فهمیدید. پس اینقدر پاسخ را به تأخیر نیندازید. پاسخ شما داده شده است، نوبت شماست.

ادامه در پست بعدی...

بینام;46704 نوشت:
شما هنوز اثبات قرآنی من درباره عصمت و منصوص من الله بودن اولوالامر را با قرآن رد نکرده اید. سؤالات روشن من بی پاسخ مانده، شما می خواهید بحث را عوض کنید؟

بسم الله الرحمن الرحیم

احسنت به جناب بینام نظر شخصی حقیر نیز چنین است شما تا سوالات قبلی را پاسخ ندادید آیات قران که آورده شد رد نکردید روایات صحیح را با روایات صحیح خلاف آن رد نکردید مناظره با شما کاملا بی فایده است شما فقط از این شاخه به آن شاخه می پرید آنهم برای رهایی از حرف حق و اینکه توانایی اثبات سخنانتان را ندارید خب معلوم است حرف ناحق قابل اثبات نیست لذا تا پاسخ دلایل قبل را ندادید از ادامه با شما معذورم

Baluch boy نوشت:
سلام دوستان
[=&quot]دوستان عزیز شما که قياس را (به نوعي) باطل و عمل شيطان مي دانید ولي در مهمترين اصول مذهبي خودش يعني امامت دست به قياس مي زنید وقتي مي پرسيم: چرا نام جانشين پيامبر در قرآن صريحا ذکر نشده مي گويید: شيوه وضو گرفتن هم در قرآن نيامده!!!! ولي شما که قياس را عمل شيطان مي دانيد؟ ضمن اينکه اين چه قياسي است: شيوه وضو گرفتن فرعي از فروع دين است ولي شما امامت را مهمترين اصل دين مي دانيد! يعني حتي قياس باطل شما هم باطل است


دوست عزیز، ائمه (ع) خودشان فرموده اند:

2- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ مُوسَى بْنِ أُكَيْلٍ النّمَيْرِيّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ سَيَابَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى إِنّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلّتِي هِيَ أَقْوَمُ قَالَ يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 314 روايه: 2

امام صادق عليه السلام راجع بقول خدايتعالى (9 سوره 17) (همانا اين قرآن بدانچه استوارتر است، راهنمائى كند) فرمود: بسوى امام راهنمائى مى‏كند.

قرآن و امام از هم جدا نمی شوند. امام قرآن ناطق است. امام نور خداست. امکان ندارد کسی هدایت شود ولی این نور را نشناسد.

طبق فرموده خود ائمه (ع)، کسی که قرآن را دنبال کند، به امام می رسد و او را می شناسد. معنی این سخن کاملاً روشن است. یعنی قرار نیست کسی که قرآن را دنبال نمی کند، امام را بشناسد. حق باید از باطل جدا شود. این هم از آزمونهای الهی است.

1- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ مُعَلّى بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ عَلِيّ بْنِ مِرْدَاسٍ قَالَ حَدّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَى وَ الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيّوبَ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ فَ‏آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النّورِ الّذِي أَنْزَلْنا فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ النّورُ وَ اللّهِ الْأَئِمّةُ مِنْ آلِ مُحَمّدٍ ص إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اللّهِ نُورُ اللّهِ الّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللّهِ نُورُ اللّهِ فِي السّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ وَ اللّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنّهَارِ وَ هُمْ وَ اللّهِ يُنَوّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ نُورَهُمْ عَمّنْ يَشَاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ وَ اللّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلّانَا حَتّى يُطَهّرَ اللّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهّرُ اللّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتّى يُسَلّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلّمَهُ اللّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 276 رواية: 1
ابو خالد كابلى گويد از امام باقر عليه السلام پرسيدم تفسير قول خداى عزوجل را (8 سوره 64) (بخدا و رسولش و نورى كه فرستاده‏ايم ايمان آوريد) فرمود: اى ابا خالد بخدا سوگند كه مقصود از نور ائمه از آل محمد(ص) باشند تا روز قيامت، بخدا كه ايشانند همان نور خدا كه فرو فرستاده، بخدا كه ايشانند نور خدا در آسمانها و زمين، بخدا اى ابا خالد، نور امام در دل مؤمنين از نور خورشيد تابان در روز، روشن‏تر است، بخدا كه ائمه دلهاى مؤمنين را منور سازند و خدا از هر كس خواهد نور ايشان را پنهان دارد، پس دل آنها تاريك گردد، بخدا اى ابا خالد بنده‏اى ما را دوست ندارد و از ما پيروى نكند تا اينكه خدا قلبش را پاكيزه كرده باشد و خدا قلب بنده‏اى را پاكيزه نكند تا اينكه با ما خالص شده باشد و آشتى كرده باشد (يك رنگ شده باشد و سازگار) و چون با ما سازش كرد خدا از حساب سخت نگاهش دارد و از هراس بزرگ روز قيامت ايمنش سازد.

در رابطه با فرق امامت با نبوت دوستمان پاسخ شما را داده اند.

زمزم نوشت:
احسنت به جناب بینام

نظر لطفتونه، خجالتمون ندید. :Mohabbat: :Gol:

با تشکر
یا حق

بسمه تعالی
سلام
دوستان چرا به موضوع حاشیه می زنید
یک سوال اولین سوال بحث ما بوده و تا حالا جواب قانع کننده ای نداده اید!!
چرا نامی از امامت 12 امام در قرآن نیامده است که صراحتا اعلام امامت نماید؟
لطفا آیه ای درست که مربوط به امامت 12 امام باشد به ما نشان دهید

آیا این مورد قبول عقل است که خداوند با این کار می خواسته بندگانش را امتحان کند؟
آیا خداوند در آخرین کتاب و آخرین پیامبر و آخرین دین چنین کاری می کند؟
آیا قرآن برای هدایت آمده یا آزمودن؟
چرا در قرآن درباره معاد دهها آیه آمده درباره نبوت دهها آیه آمده درباره سرای آخرت دهها آیه امده که صراحتا در موردشان بیان شده ولی امامت که از نظر شما یکی از اصلی ترین احکام اسلام است حتی یک بار صراحتا اعلام امامت حضرت علی (ع) را نکرده و نامی از امامت 12 امام نیاورده است
بحث دوم اینکه معمولا برای اثبات چیزی از قرآن استدلال می خواهند ولی شما برای ثابت نکردن چیزی از ما آیه می خواهید!!!!

والسلام علیکم و رحمت الله

با سلام..

جناب عقیل..

نقل:

ما دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم را کاملا صحیح می دانیم و حتی یک حدیث ضعیف در آن ها نمی باشد

پس اصل مطلب را در مورد صحابی از این دو کتاب تقدیم شما می کنیم:



قال رسول الله صلى الله عليه وسلم انا فرطكم على الحوض ولأنازعن أقواما ثم لأغلبن عليهم فأقول يا رب أصحابي أصحابي فيقال انك لا تدرى ما أحدثوا بعدك

((من پیش از شما وارد حوض می شوم و گروهی از شما را بلند می کنند ( ملائک خدا برای انتقال انان به جهنم) آنگاه میان ما فاصله می افتد. می گویم: خدایا اصحابم! در جواب چنین گفته می شود: تو نمی دانی بعد از تو چه کرده اند.))


نقل:
آیا از یک تابعی شنیده اند که آن تابعی از یک از صحابی نقل می کند؟ خیلی خوب پس چرا اسم آن ها در سلسله رجال وجود ندارد
از این ساده تر دیگه نمی شد شرح بدم

اصل این روایت (ترور رسول اکرم )همانطور که قبلا گفته شد در منابع معتبر حضرت عالی می باشد ..

و در سلسله سند ان به طرق مختلف به [=&quot]وليد بن عبدالله بن جميع عن ابی الطفیل می رسد...

جناب احمد و طبرانی و بزار و ضیاء به طرق مختلف این قصه را روایت کرده اند و در سلسله سند ان [/][=&quot]وليد بن عبدالله بن جميع می باشد...حال پیدا کردن سلسله این حدیث را به خودتان واگذار می کنم...اگر پیدا نکردید بگویید بنده به طرق مختلف انرا برای شما ذکر کنم...

البته بنده کاری به این ندارم که این صحابی چه کسانی بودند ؛و لی اصل قضیه این است که جناب ابن حزم نام انها را برده است؛وبرای فرار از زیر چونین امری چاره ای نداشته است جز اینکه [/][=&quot]وليد بن عبدالله بن جميع را [/]کذاب قلمداد نماید...و از این عالم ثقه بعید است که به خاطر تعصب بر خلاف رای علمای ثقه شما نظر بدهد..

[=&quot]

[/]

نقل:

خیلی خوب همین ابن حزم که مورد وثوق علما هستند می گوید وَهَذَا هُوَ الْكَذِبُ الْمَوْضُوعُ یعنی این خبر دروغی است

خیر در همین کتبی که حضرت عالی یک حدیث ضعیف در ان نمی بینید این شخص در سلسله رجال اورده شده است حال ما دم خروس را قبول کنیم یا قسم حضرت عباس...


فرمودید:
؛چون خود سلسله رجال این روایت همه مورد وثوق علمای حضرت عالی هستند
من که سلسله رجالی ندیدم اگر شما دیدید بگذارید ما هم ببینیم نکنه منظورتان ولید بن جمیع است برادر هیچ گاه سلسله رجال یک نفر نیست

قبلا گفته شد که اصل این روایات که مربوط به ترور رسول اکرم می باشد به طرق مختلف به این شخص می رسد ؛وبنده لازم ندیدم انها را بیاورم ؛ولی اگر پیدا نکردید همه طرق مختلف را برای شما ذکر می کنیم...

نقل:
متوجه نشدم آخرش شما همه ی احادیث کافی را قبول دارید یا خیر؟

بنده گفتم در اصل صدور این احادیث حرفی ندارم ؛ولی این ارتباطی به صحت و سقم انها ندارد ؛به عبارتی صرف وجود روایت در یک کتاب مورد اعتماد ؛برای صدور ان کافی است ؛ولی این صدور چگونه صدوری است ؛این را باید از طریق علم رجال و درایه و متن و غیرهم پی برد و صحت وسقم و ضعف انرا جویا شد که این کار علمای این فن می باشد...
نتیجتا صدور روایات ممکن است صحیح باشد و یا ضعیف و ناسالم این دیگر ارتباطی به خود کتاب ندارد..

نقل:
مي شه ما هم اين أيه را ببينيم شايد باعث هدايت ما شديد؟
راستي حالا امام كيه؟ حالا كه امامي وجود ندارد

بنده انرا در جواب به اصل قضیه امامت ذکر نمودم ولی اقایان اصلا انرا متوجه نشدید ؛یک پست به عقب برگردید و ببینید...برای راحتی شما دوباره انرا می اورم..

یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی كِتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِكَ یقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا یظْلَمُونَ فَتِیلًا

(به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‌خوانیم! کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادی و سرور) می‌خوانند؛ و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی‌شود!

پس امام ؛حالا امامی است که به امر خدا هدایت می کند یعنی به ملکوت ؛برای اینکه بدانی امر خداوند چیست و این خصیصه مربوط به چه اشخاصی می باشد ؛به پست قبلی مراجعه نمایید...

و اصل این سر نگار را با جواب خود مزین نمایید...اگر مرد میدان هستید..

یا حق..

Baluch boy;46954 نوشت:
بسمه تعالی
سلام
دوستان چرا به موضوع حاشیه می زنید
یک سوال اولین سوال بحث ما بوده و تا حالا جواب قانع کننده ای نداده اید!!
چرا نامی از امامت 12 امام در قرآن نیامده است که صراحتا اعلام امامت نماید؟
لطفا آیه ای درست که مربوط به امامت 12 امام باشد به ما نشان دهید

آیا این مورد قبول عقل است که خداوند با این کار می خواسته بندگانش را امتحان کند؟
آیا خداوند در آخرین کتاب و آخرین پیامبر و آخرین دین چنین کاری می کند؟
آیا قرآن برای هدایت آمده یا آزمودن؟
چرا در قرآن درباره معاد دهها آیه آمده درباره نبوت دهها آیه آمده درباره سرای آخرت دهها آیه امده که صراحتا در موردشان بیان شده ولی امامت که از نظر شما یکی از اصلی ترین احکام اسلام است حتی یک بار صراحتا اعلام امامت حضرت علی (ع) را نکرده و نامی از امامت 12 امام نیاورده است
بحث دوم اینکه معمولا برای اثبات چیزی از قرآن استدلال می خواهند ولی شما برای ثابت نکردن چیزی از ما آیه می خواهید!!!!

والسلام علیکم و رحمت الله

با سلام..

قبلا در این مورد صحبت شده است..

مختصرا متناسب با سوال جناب عالی...

بنی‌اسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمان‌روایی برای آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمین‌های غصب‌شده خود را باز ستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند:

إذ قالوا لنبیّ لهم ابعث لنا ملکاً نقاتل فی سبیل‌الله.
آنان به یکی از پیامبران خود گفتند: برای ما فرمان‌روایی معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم...


پیامبر آنان به امر الهی فرمان‌روا را به نام معرفی کرده، گفت: إنّ الله قد بعث لکم طالوت ملکاً...

به راستی که خدا طالوت را به فرمان‌روایی شما برگزیده است.


با وجودی که نام فرمان‌روا به صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و گفتند:

أنّی یکون له الملک علینا و نحن أحقّ بالملک منه و لم یؤت سعةً من المال...
از کجا می‌تواند فرمان‌روای ما باشد، حال آنکه ما به فرمان‌روایی از او شایسته‌تریم، و او توانمندی مالی ندارد؟...

این امر، دلالت بر آن دارد که ذکر نام برای رفع اختلاف کافی نیست،

به این ادرس بروید:
http://askdin.com/showthread.php?p=43954

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

بینام;46926 نوشت:
بنده عرض کردم ثابت کنید اولوالامری که در قرآن به آن اشاره شده، منصوص من الناس است. همه می دانند که مردم با خلفا بیعت می کردند. اینکه دیگر نیازی به اثبات ندارد! شما فرض را بر این گذاشته اید که اولوالامر، خلفایی هستند که مردم انتخاب می کنند، بعد با استفاده از این تفسیر غلط از آیه، از بیرون از قرآن می گویید چون خلیفه منصوص من الناس است، پس اولوالامر هم هست. فرض شما از اول اشتباه، و ثابت نشده است. بنیان قرآنی ندارد. بر مبنای آن نمی توانید نتیجه گیری کنید.

بینام گرامی شما می خواهید ما امامتی را از قرآن اثبات کنیم که ما عقیده داریم منصوص من الناس است
اگر ما به الهی بودن امامت اعتقاد داشتیم شما حق دلیل خواستن از قرآن داشتید ولی ما خلافت را یک امر مشاوره ای می دانیم همان طور که حضرت علی در نامه 6 نهج البلاغه می فرمایند
بینام;46926 نوشت:
وقتی شیعیان می گویند ائمه (ع) امام هستند، منظور امام به معنای ابراهیمی کلمه است. منظور که خلیفه نیست. حکومت که زوری نمی شود. بحث شیعیان این است که وقتی امام، یعنی قرآن ناطق، به معنای ابراهیمی کلمه، حضور داشت، مردم حق نداشتند با کس دیگری بیعت کنند. این است بحث شیعیان. ولی این به موضوع بحث بنده ربطی ندارد. همانطور که گفتم کاری به شخص ائمه (ع) ندارم. همینکه معلوم شود منظور قرآن از اولوالامر خلفای انتخاب شده توسط مردم نیست، خودش پیروزی بزرگی است.

متوجه منظورتان نشدم.
به معنای ابرهیمی کلمه یعنی چه؟
بینام;46926 نوشت:
خیر نزاع با منصوص من الله جایز نیست. ولی شما از کجا به این نتیجه رسیدید که در آیه، منظور از نزاع، نزاع با اولوالامر است؟

پس منظور از نزاع مومنین چیست؟
نعوذ بالله منظور نزاع با خدا و رسول نیست پس منظور کیست؟
به خدا فهم این مسائل خیلی آسان است اما شما آن را برای خود پیچیده می کنید
بینام;46926 نوشت:
خطاب آیه به کسانی است که ایمان آورده اند، و خدا و پیامبر و اولوالامر مورد خطاب نیستند. این موضوع از فعلهایی که آبی کردم مشخص می شود. می بینید که شرط می کند که اگر ایمان دارید، که این تفسیر را محکم تر می کند. اگر ایمان دارید، قطعاً به ای کسانی که ایمان آورده اید باز می گردد. همانطور که می بینید، در ترجمه اشتباهاً کلمه امر به کار رفته. خود قرآن هم از کلمه امر برای نزاع استفاده نکرده است، که این باز هم به معنی جدا کردن اولوالامر از نزاع است.

تو را به خدا این متن تان را یه بار دیگر بخوانید ببینید با عقل جور درمی آید
خداوند خطاب به مومنین می فرماید که از خدا و رسولش و اولی الامر از خودتان اطاعت کنید و اگر در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و رسول بازگردانید.
خیلی خوب در این جا نزاع مومنین با حکم کیست با خدا و رسول که نیست چون اگر نزاع با حکم خدا و رسول می بود دوباره نمی فرمود به آنها رجوع کنید.
پس نزاع با حکم ولی امر است که چون معصوم نیست ممکن است حکم اشتباهی صادر کند.
بینام;46926 نوشت:
با استناد به قرآن ثابت شد که منظور از نزاع، نزاع با اولوالامر نیست.

استناد های شما خیلی قوی است. پس نزاع مومنین با کیست؟ مگر ممکن است مومنین با دستور خدا اختلاف کنند..
بینام;46926 نوشت:
بنده قبلاً دلیلی برای رجوع نکردن به اولوالامر ارائه داده ام. عرض کردم که این موضوع این را نشان می دهد که اولوالامر قرار نیست چیزی خلاف رسول بیاورد، که این باعث نزدیکی بیشتر اولوالامر به رسول می شود. توجه داشته باشید که شرطی برای اطاعت از اولوالامر ذکر نشده.

تنها در آیه ی 59 نساء دستور به اطاعت از اولی الامر داده شده است که بعد از آن فورا منظور خود را قرآن بیان می کند.
به خدا این مطالب را این قدر تکرار کردم که کلافه شدم.
بینام;46926 نوشت:
بنده پاسخ شما را قبلاً مفصلاً داده ام. عرض کردم از نظر من خداوند به نیت افراد کار دارد. البته این موردی را که می گویید خودم ندیده ام. ماهواره هم ندارم. ولی چون در زمینه شفا، پای اشخاص ثالث وسط است، می تواند شیادی باشد. امروزه با هیپنوتیزم و چیزهای دیگر کارهایی می کنند. می تواند سحر باشد. من کلاً به اتفاقاتی که جلوی دوربین در یک شبکه رسمی که کارش تبلیغ دین است رخ می دهند نمی توانم اطمینان پیدا کنم. مخصوصاً اگر غربی هم باشند! ولی اگر بگویید یک مسیحی نابینا، شبی خالصانه به درگاه خداوند دعا می کرد، و در عالم رویا حضرت مسیح (ع) او را شفا داد، باور می کنم. علت اینکه چرا باور می کنم را هم مفصلاً توضیح داده ام. در ضمن بنده هرگز نگفتم تمام معجزاتی که برای دیگران رخ می دهد توجیه علمی دارد. اگر پست بنده را مطالعه کرده بودید می فهمیدید. پس اینقدر پاسخ را به تأخیر نیندازید. پاسخ شما داده شده است، نوبت شماست.

خیلی خوب همان مسیحی نابینا که خود تنهای تنها حضرت عیسی را به عنوان خدا صدا می زند چطور شفا می یابد؟ شما می گویید نیت ان فرد مهم است خیلی خوب آیا فکر نمی کنید که برای شما هم همین اتفاق افتاده.
راستی من متوجه نشدم شما با توسل چکاری برای شما انجام شد؟اگه امکان دارد یک بار دیگر آن داستان ا تعریف کنید.
زمزم;46928 نوشت:
احسنت به جناب بینام نظر شخصی حقیر نیز چنین است شما تا سوالات قبلی را پاسخ ندادید آیات قران که آورده شد رد نکردید روایات صحیح را با روایات صحیح خلاف آن رد نکردید مناظره با شما کاملا بی فایده است شما فقط از این شاخه به آن شاخه می پرید آنهم برای رهایی از حرف حق و اینکه توانایی اثبات سخنانتان را ندارید خب معلوم است حرف ناحق قابل اثبات نیست لذا تا پاسخ دلایل قبل را ندادید از ادامه با شما معذورم

لطفا یه کم مطالب را بخوانید آن وقت می فهمید کی از این شاخه به آن شاخه می پرد. نمونه اش همین پست 182 که پس از جواب نداشتن حدیث حوض را جلو می کشد و صد ها نمونه دیگر.
بینام;46932 نوشت:
دوست عزیز، ائمه (ع) خودشان فرموده اند: 2- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ مُوسَى بْنِ أُكَيْلٍ النّمَيْرِيّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ سَيَابَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى إِنّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلّتِي هِيَ أَقْوَمُ قَالَ يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ‏ اصول كافى جلد 1 صفحه: 314 روايه: 2 امام صادق عليه السلام راجع بقول خدايتعالى (9 سوره 17) (همانا اين قرآن بدانچه استوارتر است، راهنمائى كند) فرمود: بسوى امام راهنمائى مى‏كند. قرآن و امام از هم جدا نمی شوند. امام قرآن ناطق است. امام نور خداست. امکان ندارد کسی هدایت شود ولی این نور را نشناسد. طبق فرموده خود ائمه (ع)، کسی که قرآن را دنبال کند، به امام می رسد و او را می شناسد. معنی این سخن کاملاً روشن است. یعنی قرار نیست کسی که قرآن را دنبال نمی کند، امام را بشناسد. حق باید از باطل جدا شود. این هم از آزمونهای الهی است.

تا حالا 180 پست در مورد امامت سخن گفته ایم اما تا حالا یک مورد از راهنمایی قرآن به اهل بیت ندیده ام. پس چرا ادعای بی اساس می کنید.
شما یه آیه بیار که به اهل بیت راهنمایی کند.

erfan_alavi;46966 نوشت:
قال رسول الله صلى الله عليه وسلم انا فرطكم على الحوض ولأنازعن أقواما ثم لأغلبن عليهم فأقول يا رب أصحابي أصحابي فيقال انك لا تدرى ما أحدثوا بعدك ((من پیش از شما وارد حوض می شوم و گروهی از شما را بلند می کنند ( ملائک خدا برای انتقال انان به جهنم) آنگاه میان ما فاصله می افتد. می گویم: خدایا اصحابم! در جواب چنین گفته می شود: تو نمی دانی بعد از تو چه کرده اند.))

به قول جناب زمزم چرا از این شاخه به آن شاخه می پرید تا شبهه ی شما پاسخ داده می شود شبهه ای دیگر رو می کنید
erfan_alavi;46966 نوشت:
اصل این روایت (ترور رسول اکرم )همانطور که قبلا گفته شد در منابع معتبر حضرت عالی می باشد .. و در سلسله سند ان به طرق مختلف به وليد بن عبدالله بن جميع عن ابی الطفیل می رسد... جناب احمد و طبرانی و بزار و ضیاء به طرق مختلف این قصه را روایت کرده اند و در سلسله سند ان وليد بن عبدالله بن جميع می باشد...حال پیدا کردن سلسله این حدیث را به خودتان واگذار می کنم...اگر پیدا نکردید بگویید بنده به طرق مختلف انرا برای شما ذکر کنم... البته بنده کاری به این ندارم که این صحابی چه کسانی بودند ؛و لی اصل قضیه این است که جناب ابن حزم نام انها را برده است؛وبرای فرار از زیر چونین امری چاره ای نداشته است جز اینکه وليد بن عبدالله بن جميع را کذاب قلمداد نماید...و از این عالم ثقه بعید است که به خاطر تعصب بر خلاف رای علمای ثقه شما نظر بدهد.. نقل: خیلی خوب همین ابن حزم که مورد وثوق علما هستند می گوید وَهَذَا هُوَ الْكَذِبُ الْمَوْضُوعُ یعنی این خبر دروغی است خیر در همین کتبی که حضرت عالی یک حدیث ضعیف در ان نمی بینید این شخص در سلسله رجال اورده شده است حال ما دم خروس را قبول کنیم یا قسم حضرت عباس... فرمودید: ؛چون خود سلسله رجال این روایت همه مورد وثوق علمای حضرت عالی هستند من که سلسله رجالی ندیدم اگر شما دیدید بگذارید ما هم ببینیم نکنه منظورتان ولید بن جمیع است برادر هیچ گاه سلسله رجال یک نفر نیست قبلا گفته شد که اصل این روایات که مربوط به ترور رسول اکرم می باشد به طرق مختلف به این شخص می رسد ؛وبنده لازم ندیدم انها را بیاورم ؛ولی اگر پیدا نکردید همه طرق مختلف را برای شما ذکر می کنیم...

خیلی خوب شما سلسله سند راویان این حدیث را بیاور.
erfan_alavi;46966 نوشت:
بنده گفتم در اصل صدور این احادیث حرفی ندارم ؛ولی این ارتباطی به صحت و سقم انها ندارد ؛به عبارتی صرف وجود روایت در یک کتاب مورد اعتماد ؛برای صدور ان کافی است ؛ولی این صدور چگونه صدوری است ؛این را باید از طریق علم رجال و درایه و متن و غیرهم پی برد و صحت وسقم و ضعف انرا جویا شد که این کار علمای این فن می باشد... نتیجتا صدور روایات ممکن است صحیح باشد و یا ضعیف و ناسالم این دیگر ارتباطی به خود کتاب ندارد..

دوباره جوابتان مبهم بود سوال را ساده تر می کنم
آیا ممکن است در اصول کافی یک روایت ضعیف وجود داشته باشد یا خیر؟ (پاسخ بلی خیر است)
erfan_alavi;46966 نوشت:
بنده انرا در جواب به اصل قضیه امامت ذکر نمودم ولی اقایان اصلا انرا متوجه نشدید ؛یک پست به عقب برگردید و ببینید...برای راحتی شما دوباره انرا می اورم.. یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی كِتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِكَ یقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا یظْلَمُونَ فَتِیلًا (به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‌خوانیم! کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادی و سرور) می‌خوانند؛ و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی‌شود!

چه امامی بهتر از قرآن . آیا قرآن نمی تواند امام خوبی باشد
َمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إَمَامًا
خداوند تورات را امام مومنان به موسی علیه السلام می داند.
پس قرآن بهترین امام برای مسلمانان است.
erfan_alavi;46972 نوشت:
با سلام.. قبلا در این مورد صحبت شده است.. مختصرا متناسب با سوال جناب عالی... بنی‌اسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمان‌روایی برای آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمین‌های غصب‌شده خود را باز ستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند: إذ قالوا لنبیّ لهم ابعث لنا ملکاً نقاتل فی سبیل‌الله. آنان به یکی از پیامبران خود گفتند: برای ما فرمان‌روایی معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم... پیامبر آنان به امر الهی فرمان‌روا را به نام معرفی کرده، گفت: إنّ الله قد بعث لکم طالوت ملکاً... به راستی که خدا طالوت را به فرمان‌روایی شما برگزیده است. با وجودی که نام فرمان‌روا به صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و گفتند: أنّی یکون له الملک علینا و نحن أحقّ بالملک منه و لم یؤت سعةً من المال... از کجا می‌تواند فرمان‌روای ما باشد، حال آنکه ما به فرمان‌روایی از او شایسته‌تریم، و او توانمندی مالی ندارد؟... این امر، دلالت بر آن دارد که ذکر نام برای رفع اختلاف کافی نیست،

برادر قوم بنی اسرائیل به بهانه تراشی مشهورند اما من چه گناهی کرده ام. آیا من باید تاوان بنی اسرائیل را بدهم.

baluch boy;46954 نوشت:
چرا نامی از امامت 12 امام در قرآن نیامده است که صراحتا اعلام امامت نماید؟

برادر بلوچ بوی که نامت را به انگلیسی نوشتی، در کدام ایۀ قرآن کریم نام خلفای سه گانۀ اهل سنت آمده که ادعا می کنی نام امامان ما در قرآن نیامده. از کجای قرآن دلیل خلافت آنان را در آوردی؟ در کجای قرآن آمده که باشورا!! خلیفه تعیین میشود و یا هر کس با زور غلبه کرد خلیفه است؟

baluch boy;46954 نوشت:
آیا این مورد قبول عقل است که خداوند با این کار می خواسته بندگانش را امتحان کند؟

جناب بلوچ بوی، اگر نیامدن اسم امامان شیعه در قرآن برای امتحان امت خلاف عقل است بیزحمت خلاف عقل بودنش را با برهان صحیح عقلی ثابت کنید. زیرا در قرآن آمده است «أحسب الناس أن یترکوا أن یقولوا آمنّا و هم لا یفتنون و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمنّ الله الذین صدقوا و لیعلمنّ الکاذبین» عنکبوت/2و3

با سلام و عرض ادب :Gol:

Baluch boy نوشت:
دوستان چرا به موضوع حاشیه می زنید
یک سوال اولین سوال بحث ما بوده و تا حالا جواب قانع کننده ای نداده اید!!
چرا نامی از امامت 12 امام در قرآن نیامده است که صراحتا اعلام امامت نماید؟
لطفا آیه ای درست که مربوط به امامت 12 امام باشد به ما نشان دهید

بنده عرض کردم که بحث بنده چیز دیگری است. بنده دفاع نمی کنم، حمله می کنم. همین که خلاف بودن اعتقادات طرف مقابل ثابت شود، آنوقت خیلی ساده تر می توان بحث کرد.

Baluch boy نوشت:
آیا این مورد قبول عقل است که خداوند با این کار می خواسته بندگانش را امتحان کند؟
آیا خداوند در آخرین کتاب و آخرین پیامبر و آخرین دین چنین کاری می کند؟
آیا قرآن برای هدایت آمده یا آزمودن؟
چرا در قرآن درباره معاد دهها آیه آمده درباره نبوت دهها آیه آمده درباره سرای آخرت دهها آیه امده که صراحتا در موردشان بیان شده ولی امامت که از نظر شما یکی از اصلی ترین احکام اسلام است حتی یک بار صراحتا اعلام امامت حضرت علی (ع) را نکرده و نامی از امامت 12 امام نیاورده است

بنده عرض کردم، نه فقط یک آیه از قرآن، بلکه کل قرآن به امام هدایت می کند. شناخت امام، به معنی شناخت یک فرد نیست. به معنی شناخت یک حقیقت است. به معنی درک روایاتی اینچنینی است:

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنِ ابْنِ أَبِى نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى خَدِيجَةَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى الْحَسَنِ ع فَقَالَ لِى إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوحٍ مِنْهُ تَحْضُرُهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُحْسِنُ فِيهِ وَ يَتَّقِى وَ تَغِيبُ عَنْهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُذْنِبُ فِيهِ وَ يَعْتَدِى فَهِيَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ وَ تَسِيخُ فِى الثَّرَى عِنْدَ إِسَاءَتِهِ فَتَعَاهَدُوا عِبَادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصْلَاحِكُمْ أَنْفُسَكُمْ تَزْدَادُوا يَقِيناً وَ تَرْبَحُوا نَفِيساً ثَمِيناً رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً هَمَّ بِخَيْرٍ فَعَمِلَهُ أَوْ هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ ثُمَّ قَالَ نَحْنُ نُؤَيِّدُ الرُّوحَ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ الْعَمَلِ لَهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 369 رواية :1
ابو خديجه گويد: خدمت حضرت الوالحسن عليه السلام رسيدم ، بمن فرمود: خداى تبارك و تعالى مؤ من را بوسيله روحى از جانب خود تاءييد كند و هر زمان كه مؤ من نيكى كند و تقوى پيش گيرد، آن روح نزد او حاضر است . و هر گاه گناه كند و تجاوز نمايد، آن روح در آن زمان غايب شود) پس آن روح با مؤ من است و در زمان احسان و نيكى او از شادى بجنبش آيد و هنگام بد رفتاريش در زمين فرو رود.
بندگان خدا، نعمتهاى خدا را (كه ايمان و يقين است ) بوسيله اصلاح نفس خويش (بسبب تقوى و ترك گناه ) مراقبت كنيد تا يقين شما بيفزايد و سودى نفيس و گرانبها بريد، خدا رحمت كند بنده ايرا كه تصميم خيرى گيرد و انجام دهد يا تصميم شرى گيرد و از آن باز ايستد، سپس فرمود: ما (اهلبيت ) آن روح را بوسيله اطاعت خدا و عمل براى او تاءييد ميكنيم .

Baluch boy نوشت:
بحث دوم اینکه معمولا برای اثبات چیزی از قرآن استدلال می خواهند ولی شما برای ثابت نکردن چیزی از ما آیه می خواهید!!!!

آن عمه بنده است که خیال می کند اولوالامر خلفای منصوص من الناس هستند؟ ترجمه اهل تسنن که جناب عقیل به آن اشاره کردند:

ترجمه اهل سنت
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! از خدا ( با پيروي از قرآن ) و از پيغمبر ( خدا محمّد مصطفي با تمسّك به سنّت او ) اطاعت كنيد ، و از كارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداري نمائيد ( مادام كه دادگر و حقّگرا بوده و مجري احكام شريعت اسلام باشند ) و اگر در چيزي اختلاف داشتيد ( و در امري از امور كشمكش پيدا كرديد ) آن را به خدا ( با عرضه به قرآن ) و پيغمبر او ( با رجوع به سنّت نبوي ) برگردانيد ( تا در پرتو قرآن و سنّت ، حكم آن را بدانيد . چرا كه خدا قرآن را نازل ، و پيغمبر آن را بيان و روشن داشته است . بايد چنين عمل كنيد ) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد . اين كار ( يعني رجوع به قرآن و سنّت ) براي شما بهتر و خوش فرجام‌تر است .( ترجمه مصطفی خرمدل)

اگر منظور مترجم این آیه از کارداران و فرماندهان مسلمان، خلفا نیست، پس کیست؟ اگر شما اولوالامر را به عنوان خلفای مسلمین قبول ندارید، صراحتاً این را اعلام کنید.

عقیل نوشت:
بینام گرامی شما می خواهید ما امامتی را از قرآن اثبات کنیم که ما عقیده داریم منصوص من الناس است
اگر ما به الهی بودن امامت اعتقاد داشتیم شما حق دلیل خواستن از قرآن داشتید ولی ما خلافت را یک امر مشاوره ای می دانیم همان طور که حضرت علی در نامه 6 نهج البلاغه می فرمایند

عقیل گرامی، پاسخ شما در پاسخی که به جناب بلوچ بوی دادم موجود است. لطفاً به سؤالی که درشت و قرمز کردم هم پاسخ دهید. بالاخره اهل تسنن اولوالامر را خلفای منصوص من الناس می دانند یا نه؟

عقیل نوشت:
متوجه منظورتان نشدم.
به معنای ابرهیمی کلمه یعنی چه؟

یعنی دانش شما درباره نظر شیعه درباره امامت، و تمرکز شما روی این بحث اینقدر است؟؟؟ معنی سخن بنده این است که همانطور که خداوند ابراهیم (ع) را امام قرار داد، ائمه (ع) را هم امام قرار داد. یعنی وقتی ما می گوییم امام، منظورمان امام به این معناست، نه امام به معنی حاکم و خلیفه.

عقیل نوشت:
پس منظور از نزاع مومنین چیست؟
نعوذ بالله منظور نزاع با خدا و رسول نیست پس منظور کیست؟
به خدا فهم این مسائل خیلی آسان است اما شما آن را برای خود پیچیده می کنید

نزاع بین خودشان. مگر نمی شود که من خیال کنم وضو را اینطور می گیرند، و همسایه خیال کند آنطور می گیرند، بعد کار ما سر این موضوع به اختلاف بکشد؟

عقیل نوشت:
تو را به خدا این متن تان را یه بار دیگر بخوانید ببینید با عقل جور درمی آید
خداوند خطاب به مومنین می فرماید که از خدا و رسولش و اولی الامر از خودتان اطاعت کنید و اگر در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و رسول بازگردانید.
خیلی خوب در این جا نزاع مومنین با حکم کیست با خدا و رسول که نیست چون اگر نزاع با حکم خدا و رسول می بود دوباره نمی فرمود به آنها رجوع کنید.
پس نزاع با حکم ولی امر است که چون معصوم نیست ممکن است حکم اشتباهی صادر کند

شما از کجا فهمیدید که اینجا منظور از نزاع، نزاع با حکم است؟ گفته است اگر در موضوعی، یعنی هر موضوعی.

عقیل نوشت:
استناد های شما خیلی قوی است. پس نزاع مومنین با کیست؟ مگر ممکن است مومنین با دستور خدا اختلاف کنند..

پاسخ داده شد.

ادامه در پست بعدی...

عقیل نوشت:
تنها در آیه ی 59 نساء دستور به اطاعت از اولی الامر داده شده است که بعد از آن فورا منظور خود را قرآن بیان می کند.
به خدا این مطالب را این قدر تکرار کردم که کلافه شدم.

بنده عرض کردم. این تفسیر شما از آیه است. بنده این آیه را مفصلاً تفسیر کردم، و آیاتی هم در تأیید آن آوردم. شما تنها دلیل مخالفتتان این است که جور دیگری آن را تفسیر می کنید. معیار غلط بودن یک تفسیر، اختلاف آن با قرآن است، نه اختلاف آن با تفسیری دیگر (که زیر سؤال هم رفته است.)

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴿۵۹﴾
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نيك‏فرجام‏تر است (۵۹)

اصلاً شما از کجا می دانید که قسمت آبی رنگ، به کل آیه باز نمی گردد؟ در ضمن، شما به چه حق از میان استدلالات من بخشهایی را انتخاب می کنید، و بقیه را سانسور می کنید؟ چرا به سؤالات روشن پاسخ نمی دهید؟ تا حال هزار بار این مطلب را پرسیده ام:

وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً
و هنگامى که خبرى از پيروزى يا شکست به آنها برسد، (بدون تحقيق،) آن را شايع مى‏سازند؛ در حالى که اگر آن را به پيامبر و پيشوايان -که قدرت تشخيص کافى دارند- بازگردانند، از ريشه‏هاى مسائل آگاه خواهند شد. و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمى، همگى از شيطان پيروى مى‏کرديد (و گمراه مى‏شديد).

من از شما می پرسم، آن عده کمی که حتی بدون فضل و رحمت خداوند از شیطان پیروی نمی کنند چه کسانی هستند؟ آیا معصوم نیستند؟ چرا این مطلب درست در این آیه آمده که دستور رجوع به اولوالامر داده شده است؟

عقیل نوشت:
خیلی خوب همان مسیحی نابینا که خود تنهای تنها حضرت عیسی را به عنوان خدا صدا می زند چطور شفا می یابد؟ شما می گویید نیت ان فرد مهم است خیلی خوب آیا فکر نمی کنید که برای شما هم همین اتفاق افتاده.
راستی من متوجه نشدم شما با توسل چکاری برای شما انجام شد؟اگه امکان دارد یک بار دیگر آن داستان ا تعریف کنید.

پاسخ شما مفصلاً داده شده، و من دیگر در بازی شما شرکت نمی کنم. درباره داستان، در صفحات قبل موجود است و می توانستید خودتان آن را مجدداً مطالعه کنید:

بینام نوشت:
من بنا به تجربه شخصی به مسئله توسل ایمان آوردم. در ایامی که به مسئله توسل توجه داشتم، و داشتم موضوع را مجدداً بررسی می کردم، و از خداوند طلب هدایت می کردم، روزی دچار وسوسه های شیطانی بسیار شدیدی شدم (البته پدید آمدن چنین وسوسه هایی برای یک جوان مجرد چیز عجیبی نیست، و من عادت داشتم). من همیشه در چنین مواردی یا به نماز پناه می برم، یا به ذکر، یا سر خودم را مشغول می کنم. ولی این بار به کلی تمرکز و حضور ذهن من از بین رفته بود، پس دست به دعا برداشتم و از خداوند خواستم شیطان را از من دور کند، چون اگر اینطور پیش رود، من قطعاً به گناه می افتم.

دعا هم هیچ فایده ای نداشت، و شیطان لحظه به لحظه بیشتر ذهن مرا تصرف می کرد. چون در آن ایام درگیر مسئله توسل هم بودم، این فکر به ذهنم افتاد که توسل را عملاً آزمایش کنم. با خود گفتم خداوند در قرآن می فرماید از رسول بخواهید برایتان آمرزش بخواهد، گفتم خوب حالا ما یه چیز دیگه می خوایم. دعا کردم و گفتم یا رسول الله (ص)، از خداوند بخواه تا وسوسه شیطانی را از من دور کند.

در مدت 3 یا 4 ثانیه، حال من کاملاً به حالت اول بازگشت. چنین پدیده ای از نظر پزشکی غیر ممکن است. چون مدتی زمان لازم است تا تأثیر هورمونهای ترشح شده در خون از بین برود.

همانطور که می بینید، بنده با شک توسل کردم، و قصدی جز این نداشتم که اگر پشت این مسئله حقیقتی وجود دارد، خداوند مرا درباره آن هدایت کند. به همین دلیل، نخیر، برای من اتفاق مشابهی رخ نداده. تنها توجیه این اتفاق، هدایت خداوند به مسئله توسل است. در ضمن، اینقدر طفره نروید، و موضوع معجزه برای دیگران، و اتفاقی که برای من افتاده است را بر اساس اعتقادات خودتان توجیه کنید.

عقیل نوشت:
تا حالا 180 پست در مورد امامت سخن گفته ایم اما تا حالا یک مورد از راهنمایی قرآن به اهل بیت ندیده ام. پس چرا ادعای بی اساس می کنید.
شما یه آیه بیار که به اهل بیت راهنمایی کند.

پاسخ شما در ابتدای این پست موجود است، در ضمن بنده عرض کردم که در بازی دیگران شرکت نمی کنم. من به اعتقادات طرف مقابل حمله می کنم، چون تا طرف مقابل نفهمد که اعتقاداتش اشتباه است، امکان ندارد اعتقاد جدیدی را بپذیرد.

عقیل نوشت:
چه امامی بهتر از قرآن . آیا قرآن نمی تواند امام خوبی باشد
َمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إَمَامًا
خداوند تورات را امام مومنان به موسی علیه السلام می داند.
پس قرآن بهترین امام برای مسلمانان است.

این اثبات استدلال بنده است. ائمه (ع) فرمودند قرآن به امام هدایت می کند. شما بر اساس چه علمی مسئله امامت ائمه (ع) را تکذیب می کنید؟ مگر نه اینکه قرآن به ما اجازه تکذیب چیزی را که به آن آگاهی نداریم نداده است؟ من قبلاً هم شما را دعوت به پیروی از قرآن برای رسیدن به امام کرده ام. ولی مادامی که شما این مسئله را تکذیب کنید، امکان ندارد هدایت شوید. بارها پرسیده ام از کجا صد در صد مطمئنید که حق کاملاً با شماست؟ و اگر صد در صد مطمئن نیستید، پس به چه حق در ملاء عام به ترویج گمانهای خودتان می پردازید؟ مگر نه اینکه قرآن برپا ساختن اعتقادات بر اساس گمان را ممنوع کرده است؟

عقیل نوشت:
برادر قوم بنی اسرائیل به بهانه تراشی مشهورند اما من چه گناهی کرده ام. آیا من باید تاوان بنی اسرائیل را بدهم.

قرآن ظاهری دارد و باطنهایی. اگر دقت کنید می بینید که در همه نقاط دنیا، ما رفتارهای بنی اسرائیلی را می بینیم. قرآن برای پند گرفتن است. اصلاً شما بگویید ببینم، قبول دارید که قرآن هم ظاهر دارد و هم باطن؟؟؟

با تشکر
یا حق

baluch boy;46954 نوشت:
آیا خداوند در آخرین کتاب و آخرین پیامبر و آخرین دین چنین کاری می کند؟ آیا قرآن برای هدایت آمده یا آزمودن؟ چرا در قرآن درباره معاد دهها آیه آمده درباره نبوت دهها آیه آمده درباره سرای آخرت دهها آیه امده که صراحتا در موردشان بیان شده ولی امامت که از نظر شما یکی از اصلی ترین احکام اسلام است حتی یک بار صراحتا اعلام امامت حضرت علی (ع) را نکرده و نامی از امامت 12 امام نیاورده است


برادر شما اصل مطلب را بیان کردی هرچند خودت هم متوجه نبودی. چون این آخرین دین و آخرین پیامبر است و ازطرفی هدایت باید برای عموم بشر و تا قیامت باقی باشد باید ارتباط بشر با آسمان برقرار باشد، خداوند به وسیلۀ تعیین امام معصوم یکی پس از دیگری به نص صریح از زبان پیامبر خاتم این هدف را محقق ساخته است.
ثانیا امامت حکمی از احکام و فروعات دین نیست بلکه اصل مذهب است. به علاوه اینکه اصل امامت و وجوب معصوم بودنش (و نه مصداق آن) در بقره/124 آمده است : « و إذ ابتلی إبراهیم ربه بکلمات فأتمهن قال إنی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین»

بینام;46932 نوشت:
دوستان عزیز شما که قياس را (به نوعي) باطل و عمل شيطان مي دانید ولي در مهمترين اصول مذهبي خودش يعني امامت دست به قياس مي زنید وقتي مي پرسيم: چرا نام جانشين پيامبر در قرآن صريحا ذکر نشده مي گويید: شيوه وضو گرفتن هم در قرآن نيامده!!!! ولي شما که قياس را عمل شيطان مي دانيد؟ ضمن اينکه اين چه قياسي است: شيوه وضو گرفتن فرعي از فروع دين است ولي شما امامت را مهمترين اصل دين مي دانيد! يعني حتي قياس باطل شما هم باطل است

ما دو نوع قیاس داریم : 1- قیاس در فقه : که همان تمثیل در علم منطق است و ما این را باطل می دانیم و عمل شیطان است. 2- قیاس در علم منطق : که قیاس صحیح است. و آنچه در فقه می آید با مباحث عقلی امامت فرق دارد.
رک، منطق مظفر
رک، اصول فقه مظفر

[quo[quote=عقیل;47001]ما خلافت را یک امر مشاوره ای می دانیم همان طور که حضرت علی در نامه 6 نهج البلاغه می فرمایند[/quote]

برادر عقیل، در علم منطق یک نوع استدلال داریم به نام «جدل» که در آن از باورهای طرف مناظره بر علیه خودش استفاده می کنند تا او را محکوم کنند.
حضرت علی ع نیز در این نامه خطاب به معاویه (خالُ أهل السنة!!!) می گویند مهاجرین و انصار دربارۀ خلافت من مشورت کرند و مردم با همان شرایطی که با خلفای سابق بیعت کردند با من هم بیعت کردند. پس چرا بیعت می شکنی و جنگ افروزی می کنی و به دنبال ریختن خون مؤمنین هستی؟
و این ربطی ندارد که حضرت علی ع مسألۀ «شورا» را پذیرفته باشد.

baluch boy;46898 نوشت:
آيا بين امامت منصوص با خاتميت تعارض جدي وجود

قبل از اینکه به این سوال پاسخی بگویم شما اول بگویید انسانها از ابتدا حضرت ادم پیامبر و حجتی داشته اند تا زمان پیامبر (ص) ؛پس از پیامبر (ص) چگونه این انسان نیاز به حجت معصوم که او را هدایت کند ندارد تا قیام قیامت تکلیف انسانهای دیگر چه میشود؟

[=&quot]با سلام..[/]
جناب عقیل بنده به علت مشغله کاری فقط عصرها به شبکه وصل هستم برای همین از تاخیر در جواب شما معذورم..

[=&quot]
[/]

[=&quot]فرمودید:
[/]

[=&quot]ه قول جناب زمزم چرا از این شاخه به آن شاخه می پرید تا شبهه ی شما پاسخ داده می شود شبهه ای دیگر رو می کنید[/]

[=&quot]جناب عقیل فعلا کار ما شده است دلیل اوردن وکار حضرت عالی استفسار از دلیل ؛البته بدون یک جواب منطقی؛مثل اینکه حضرت عالی توجه نکردید حدیث مربوطه از دو کتاب صحیح شما از اوضاع صحابه و وضع تاسف بار انها حکایت می کند ؛که خود از دلایل قاطعه بر عدم عدالت انها می باشد....[/]

[=&quot]نقل :[/]

[=&quot]خیلی خوب شما سلسله سند راویان این حدیث را بیاور[/][=&quot].[/]

[=&quot]اولین روایت:[/]

[=&quot]حدثنا : ‏ ‏يزيد ‏ ‏، أنبئنا : ‏ ‏الوليد يعني إبن عبد الله بن جميع ‏ ‏، عن ‏ ‏أبي الطفيل ‏ ‏قال : ‏ ‏لما أقبل رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏من غزوة ‏ ‏تبوك ‏ ‏أمر منادياً فنادى أن رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏أخذ ‏ ‏العقبة ‏ ‏فلا يأخذها أحد فبينما رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏يقوده ‏ ‏حذيفة ‏ ‏ويسوق به ‏ ‏عمار ‏ ‏إذ أقبل ‏ ‏رهط ‏ ‏متلثمون ‏ ‏على الرواحل ‏ ‏غشوا ‏ ‏عماراًً ‏ ‏وهو يسوق برسول الله ‏ (ص) ‏ ‏وأقبل ‏ ‏عمار ‏ ‏يضرب وجوه الرواحل فقال رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏لحذيفة ‏ ‏قد قد حتى هبط رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏فلما هبط رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏نزل ورجع ‏ ‏عمار ‏ ‏فقال : يا ‏ ‏عمار ‏ ‏هل عرفت القوم فقال : قد عرفت عامة الرواحل والقوم ‏ ‏متلثمون ‏ ‏قال : هل تدري ما أرادوا قال الله ورسوله أعلم ، قال : أرادوا أن ينفروا برسول الله ‏ (ص) ‏ ‏فيطرحوه قال : فسأل ‏ ‏عمار ‏ ‏رجلاًًً من ‏ ‏أصحاب رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏فقال : نشدتك بالله كم تعلم كان أصحاب ‏ ‏العقبة ‏ ‏فقال : أربعة عشر فقال : إن كنت فيهم فقد كانوا خمسة عشر فعدد رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏منهم ثلاثة قالوا : والله ما سمعنا منادي رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏وما علمنا ما أراد القوم ‏ ‏فقال : ‏ ‏عمار ‏ ‏أشهد أن ‏ ‏الإثني عشر الباقين حرب لله ولرسوله في الحياة الدنيا ويوم يقوم الأشهاد قال : ‏ ‏الوليد ‏ ، ‏وذكر ‏ ‏أبو الطفيل ‏ ‏في تلك الغزوة أن رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏قال للناس وذكر له أن في الماء ‏ ‏قلة ‏ ‏فأمر رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏منادياً فنادى ‏ ‏أن لا ‏ ‏يرد ‏ ‏الماء أحد قبل رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏فورده رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏فوجد ‏ ‏رهطاً ‏ ‏قد وردوه قبله فلعنهم رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏يومئذ[/][=&quot].[/]

[=&quot]مسند أحمد..[/]

[=&quot]دوم:[/]

[=&quot]حدثنا : عباد بن يعقوب ، قال : ، أخبرنا : محمد بن فضيل ، قال : ، أخبرنا[/][=&quot] : [/][=&quot]الوليد بن جميع ، عن أبي الطفيل ، عن حذيفة (ر) قال : لما كان غزوة تبوك أمر رسول الله (ص) منادياً فنادى أن رسول الله (ص[/][=&quot]) [/][=&quot]أخذ العقبة فلا تأخذوها فسار رسول الله (ص) في العقبة ، وعمار يسوق ، وحذيفة يقود به فإذا هم برواحل عليها قوم متلثمون ، فقال رسول الله (ص[/][=&quot]) : [/][=&quot]قد قد ، ويا عمار سق سق ، فأقبل عمار على القوم فضرب وجوه رواحلهم فلما هبط رسول الله (ص) من العقبة قال[/][=&quot] : [/][=&quot]يا عمار ، قد عرفت القوم ، أو قال : قد عرفت عامة القوم أو الرواحل أتدري ما أراد القوم ؟ ، قلت : الله ورسوله أعلم ، قال[/][=&quot] : [/][=&quot]أرادوا أن ينفروا برسول الله (ص[/][=&quot]) [/][=&quot]، وهذا الحديث لا نعلمه يروى بهذا اللفظ إلاّ عن حذيفة ، عن النبي (ص) ، وقد روي عن حذيفة من غير هذا الوجه ، وهذا الوجه أحسنها إتصالاً ، وأصلحها إسناداً ألا إن أبا الطفيل ، قد روى ، عن النبي (ص[/][=&quot]) [/][=&quot]أحاديث ، والوليد بن جميع هذا فمعروف إلاّ أنه كانت فيه شيعية شديدة ، وقد إحتمل أهل العلم حديثه ، وحدثوا عنه[/][=&quot].[/]

[=&quot]مسند البزار [/][=&quot]–[/]

[=&quot]سوم:[/]

[=&quot]وهذا الحديث قد رواه الإمام أحمد في مسنده قال[/][=&quot] : [/][=&quot]، حدثنا : يزيد - هو إبن هارون[/][=&quot] - [/][=&quot]أخبرنا : الوليد بن عبد الله بن جميع ، عن أبي الطفيل ، قال : لما أقبل رسول الله (ص) من غزوة تبوك أمر منادياً ، فنادى أن رسول الله آخذ بالعقبة فلا يأخذها أحد ، فبينما رسول الله [/][=&quot]([/][=&quot]ص[/][=&quot]) [/][=&quot]يقوده حذيفة ويسوقه عمار إذ أقبل رهط متلثمون على الرواحل فغشوا عماراً وهو يسوق برسول الله (ص) وأقبل عمار يضرب وجوه الرواحل ، فقال رسول الله [/][=&quot]([/][=&quot]ص) لحذيفة قد قد حتى هبط رسول الله (ص) من لوادي ، فلما هبط ورجع عمار قال[/][=&quot] : [/][=&quot]يا عمار هل عرفت القوم ؟ ، قال : قد عرفت عامة الرواحل والقوم متلثمون قال[/][=&quot] : [/][=&quot]هل تدري ما أرادوا ؟ ، قال الله ورسوله أعلم ، قال[/][=&quot] : [/][=&quot]أرادوا أن ينفروا برسول الله فيطرحوه قال : فسار عمار رجلاً من أصحاب النبي (ص) ، فقال : نشدتك بالله كم تعلم كان أصحاب العقبة ؟ ، قال : أربعة عشر رجلاً ، فقال : إن كنت فيهم فقد كانوا خمسة عشر ، قال : فعذر رسول الله (ص[/][=&quot]) [/][=&quot]منهم ثلاثة قالوا : ما سمعنا منادي رسول الله وما علمنا ما أراد القوم ، فقال عمار[/][=&quot] : [/][=&quot]أشهد أن الإثني عشر الباقين حرب لله ولرسوله في الحياة الدنيا ويوم يقوم الأشهاد[/][=&quot].[/]

[=&quot]إبن كثير [/][=&quot]- [/][=&quot]البداية والنهاية[/]

[=&quot]چهارم:[/]

[=&quot]وعن أبي الطفيل ، قال : خرج رسول الله [/][=&quot]([/][=&quot]ص) إلى غزوة تبوك فإنتهى إلى عقبة فأمر مناديه فنادى لا يأخذن العقبة أحد فأن رسول الله (ص) يسير يأخذها وكان رسول الله (ص) يسير وحذيفة يقوده وعمار بن ياسر يسوقه فأقبل رهط متلثمين على الرواحل حتى غشوا النبي [/][=&quot]([/][=&quot]ص[/][=&quot]) [/][=&quot]فرجع عمار فضرب وجوه الرواحل فقال النبي (ص) لحذيفة قد قد فلحقه عمار فقال : سق سق حتى أناخ فقال : لعمار هل تعرف القوم فقال : لا كانوا متلثمين وقد عرفت عامة الرواحل قال : أتدري ما أرادوا برسول الله (ص) قلت الله ورسوله أعلم ، قال[/][=&quot] : [/][=&quot]أرادوا أن ينفروا برسول الله (ص) فيطرحوه من العقبة فلما كان بعد ذلك نزع بين عمار وبين رجل منهم شئ ما يكون بين الناس فقال : أنشدك بالله كم أصحاب العقبة الذين أرادوا أن يمكروا برسول الله (ص) قال : نرى أنهم أربعة عشر قال : فإن كنت فيهم فكانوا خمسة عشر ويشهد عمار أن إثنى عشر حزباً لله ورسوله في الحياة الدنيا ويوم يقوم الأشهاد ، رواه الطبراني في الكبير ورجاله ثقات[/][=&quot].[/]

[=&quot]الهيثمي [/][=&quot]- [/][=&quot]مجمع الزوائد..[/]

[=&quot]و جواب ابن حزم به علت تعصب به موالیان و مواد این حدیث:[/]

[=&quot]وأما حديث حذيفة فساقط لأنه من طريق الوليد بن جميع وهو هالك [/][=&quot]ولا نراه يعلم من[/][=&quot]وضع الحديث فإنه قد روى أخبارا[/][=&quot] فيها أن أبا بكر وعمر وعثمان وطلحة وسعد بن أبي وقاص[/][=&quot]رضي الله عنهم أرادوا قتل النبي صلى الله عليه وسلم وإلقاءه من العقبة في تبوك [/][=&quot]وهذا[/][=&quot]هو الكذب الموضوع[/][=&quot]، الذي يطعن الله[/][=&quot]تعالى واضعه فسقط التعلق به والحمد لله رب العالمين[/][=&quot]..[/]

[=&quot]و قبلا ثقه بودن (وليد بن عبد الله بن جميع) از طرق مختلف اثبات گردید ؛نتیجتا این فقیه و حافظ و عالم به حدیث و علم رجال به علت تعصبی که داشته است؛از قبول مواد این حدیث امتناع می کند؛این در حالی است که علمای دیگر در این فن بر ثقه بودن او صحه گذاشته اند ؛و حتی جناب بخاری به او احتجاج می کند...[/]


[=&quot]
[/]

ادامه در پست بعد..

[=&quot]نقل:[/]

[=&quot]دوباره جوابتان مبهم بود سوال را ساده تر می کنم[/][=&quot]
[/]
[=&quot]آیا ممکن است در اصول کافی یک روایت ضعیف وجود داشته باشد یا خیر؟ (پاسخ بلی خیر است[/][=&quot])[/]

[=&quot]جناب عقیل مشکل ما این است که حضرت عالی اصطلاحات رجالی را نیز نمی دانید ؛انوقت در مورد ویژگیهای یک حدیث از لحاظ صحت و سقم ؛اظهار نظر می کنید..[/]

[=&quot]دوست عزیز صدور یک حدیث ؛یک مطلب است و وثوق در صدور یک مطلب دیگر ؛بنده گفتم هر حدیثی که در این کتاب وجود دارد ؛از لحاظ صدور مشکلی ندارد ؛یعنی در اینکه این حدیث در کتاب امده مشکلی نیست؛بلکه ان چیزی که انرا صحیح و یا سقیم می کند وثوق در صدور ان می باشد ،یعنی حدیث مذکور ؛در سلسله رجالی ؛متن ؛و غیرهم چگونه صادر گشته است؛اگر این حدیث از لحاظ رجال و غیره صحیح باشد نتیجتا در صدور وثوق دارد ؛واگر در موارد علوم حدیثی مشکل داشته باشد؛نتیجتا در صدور وثوق ندارد ؛...به عبارتی ما به نفس صدور حدیث کاری نداریم ؛که در چه کتاب معتبری درج گردیده است ؛بلکه به چگونگی صدور ان کار داریم که یکی از این ویژگیهای صدور صحت در سلسله رجال و سندی می باشد ...[/]

[=&quot]همانطور که قبلا گفته شد اگر روايتي حتي در يك كتاب ، با سند صحيح آمده باشد ، بايد مورد پذيرش قرار گيرد ! معني وثاقت راوي و صحت سند همين است[/][=&quot] ![/]

[=&quot]نتیجتا جایی که علمای خبره در فن رجال شناسی یک شخص را ثقه بدانند ؛و احادیث صحیحی نیز از شخص مذکور روایت گردیده باشد ؛که مورد قبول اتفاق علما باشد ؛نمی توان حکم به کذاب بودن ان داد ؛به عبارتی با علم به موارد ذکر شده ؛حتی یک عالم ثقه در این فن نیز نمی تواند شخص مورد نظر را کذاب و واضع قلمداد نماید ؛البته این گونه اظهار نظرهای یک جانبه فقط من باب [/][=&quot]تعصب[/][=&quot]ان عالم می باشد..ولاغیر ...و البته رای ونظر ؛یک چونین عالمی بیشتر برای خودش فضاحت دارد تا توجیه مسئله...پس یا رای ابن حزم را قبول کنیم یا ضعیف شمردن روایات صحیحین و جاهل شمردن دانشمندان دیگرتان در علم رجال...یک بام و دو هوا نمی شود..[/]

[=&quot]نقل:[/]

[=&quot]چه امامی بهتر از قرآن . آیا قرآن نمی تواند امام خوبی باشد[/][=&quot]
[/]
[=&quot]َمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إَمَامًا[/][=&quot]
[/]


[=&quot]بنده جواب شما را از تاپیکی که قبلا در رابطه با همین موضوع (امامت) باز شده بود ؛را می اورم..[/]


[=&quot]خوب دقت نمایید جناب عقیل :[/]
[=tahoma]یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی كِتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِكَ یقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا یظْلَمُونَ فَتِیلًا
[=&quot](به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‌خوانیم! کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادی و سرور) می‌خوانند؛ و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی‌شود! [/]
[=&quot]همانطور که مشاهده می کنید ؛امام مورد نظر را مطلق بیان نموده است یعنی قیدی در جمله نیست تا امام را به ان تقیید کرده باشد؛نتیجتا امام مورد نظر در ایه فوق ؛هم مربوط به مقتدای کفار است و هم مقتدای بر حق...از طرفی امام مورد نظر را نیز مقید به گروه خاصی نکرده است ؛نتیجتا هر گروهی از مردم چه با مقتدای ضلالت چه با مقتدای حق به این ایه تعلق می گیرد...از طرفی زمان نیز در این ایه مطلق است نتیجتا از اولین تا اخرین فرد تا روز قیامت را در بر می گیرد ؛نتیجتا زمین تا انسان دارد از امام خالی نیست...[/]
[=&quot]نتیجتا الان نیز باید امام بر حق و امام مضل بر حسب شرایط قبلی وجود داشته باشد ؛نتیجتا امام بر حق که به امر الهی هدایت می کند و امور ملکوتی را نیز به دست دارد در این ایه مصداق پیدا می کند؛پس هم اکنون نیز امام بر حق باید وجود داشته باشد ؛وگرنه از کلام حضرت حق نفی غرض بر می خیزد...[/]
[/]
نقل:
[=&quot]خداوند تورات را امام مومنان به موسی علیه السلام می داند[/][=&quot].
[/]
[=&quot]پس قرآن بهترین امام برای مسلمانان است[/]

دوست عزیز این ایات نیز مشکلی از شما باز نخواهد کرد؛چون امام مورد نظر با سیاق ایه مغایر است چون ایه مذکور شامل همه اشخاص می باشد؛یعنی هیچ طایفه و گروهی از انسانها نیست که امامی نداشته باشد ؛و ایاتی که شما اوردید ؛ظاهرا جامع این مطلبی که گفته شد را نمی رساند..

به این ایه توجه نمایید:

شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا، والذى او حينا اليك ، و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى . (شورى : 13).

این یعنی اولین شریعت مربوط به حضرت نوح سلام الله علیه بوده است ؛نتیجتا افراد قبل از ایشان دارای شریعتی نبوده اند؛واین باجمله حضرت عالی ناسازگار می باشد ؛چون قبل از نوح کتابی تشریع نشده بوده است تا حکم امام را مطلقا برای همه اشخاص داشته باشد ؛نتیجتا می بایست که افراد قبل از حضرت نوح بی امام باشند ؛که ایه مذکور خلاف انرا ذکر می کند...
از طرفی کتاب نیز بدون ارجاع به پیغمبر خود امامی مستقل نمی باشد...





[=&quot]نقل:[/]

[=&quot]برادر قوم بنی اسرائیل به بهانه تراشی مشهورند اما من چه گناهی کرده ام. آیا من باید تاوان بنی اسرائیل را بدهم[/][=&quot].[/]

[=&quot]دوست عزیز قران ؛برای پند و اگاهی افراد از موارد مختلف مثالهایی رامی زند ؛البته برای عبرت گیرندگان ؛و این ایه خود بهترین دلیل می باشد به اینکه تنها با بردن نام اشخاص مشکلات واختلافات حل نخواهد گشت...[/]

[=&quot]البته در قران هیچ گاه اصل بر این نیست که برای معرف از نام استفاده نماید ؛گاهی از وصف و گاهی از اعداد نیز استفاده می کند که قبلا موارد ان از ایات اورده شد؛وادرس انرا نیز در اختیار حضرت عالی گذاشتیم ولی شما اصلا انرا ندیدین...[/]

[=&quot]در پایان اگر می خواهید با جمله های بی ربط و نصفه و پاسخهای انشایی و نه خبری ؛جواب پاسخهای ما را بدهید ؛بحث را ختم می کنیم...[/]
[=&quot]
[/]

[=&quot]یاحق[/]

نقل قول:
زمزم;47237 نوشت:
قبل از اینکه به این سوال پاسخی بگویم شما اول بگویید انسانها از ابتدا حضرت ادم پیامبر و حجتی داشته اند تا زمان پیامبر (ص) ؛پس از پیامبر (ص) چگونه این انسان نیاز به حجت معصوم که او را هدایت کند ندارد تا قیام قیامت تکلیف انسانهای دیگر چه میشود؟

سلام دوست گرامی آیا قرآن مد نظر شما نمیاید خداوند فرموده قرآن برای تمام نسل هاست و تمام زمان ها تکلیف انسانهای دیگر پیروی از قرآنی است که به گفته خودش نه تغییری در آن وجود میاید نه تعریف می شود ی در کتاب های پیامبران دیگر می بینیم که به واضع تعریف و تمجید صورت گرفته و کسی نمی داند کدام کتاب کتاب درست است از انبوه کتاب های مقدسشان ولی قرآن یک قرآن است و یک قرآن میماند
پس دین اسلام دینی زوری نیست تکلیف انسانها روشن است قرآن کریم و پیروی از سنت پاک پیامبر
همچنان که در آیات قرآن می بینیم

[=&quot](النساء: 69)[/][=&quot].[/]
[=&quot]"و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند(در روز رستاخيز) همنشين كسانى خواهد بود كه خدا، نعمت خود را بر آنان تمام كرده از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان و آنها رفيقهاى خوبى هستند"[/]
[=&quot](النساء: 13)[/][=&quot]
[/]
[=&quot]"و هر كس خدا و پيامبرش را اطاعت كند و قوانين او را محترم بشمرد خداوند وى را در باغهايى از بهشت وارد مى‏كند كه همواره آب از زير درختانش جارى است جاودانه در آن مى‏مانند و اين پيروزى بزرگى است"[/]
[=&quot].[/]
در این آیات و ایاتی دیگر می بینیم که اطاعت از پروردگار و اطاعت از رسول تکلیف انسان های دیگر است
[=&quot][/]

هنوز یک پاسخ قطعی به ما ندادی درباره امامت در قرآن نداده اید!!!

اما در رابطه با دو آیه ای که ذکر کردم مسئله ای را باید یگویم
[=&quot](النساء: 69)[/][=&quot].[/]
[=&quot]"و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند(در روز رستاخيز) همنشين كسانى خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنان تمام كرده از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان و آنها رفيقهاى خوبى هستند"[/]
[=&quot](النساء: 13)[/][=&quot].[/]
[=&quot]"و هر كس خدا و پيامبرش را اطاعت كند و قوانين او را محترم بشمرد خداوند وى را در باغهايى از بهشت وارد مى‏كند كه همواره آب از زير درختانش جارى است جاودانه در آن مى‏مانند و اين پيروزى بزرگى است"[/]

[=&quot]پس اگر امامت اساس ایمان و کفر می‌بود یا چنان که شما می‌گویید بزرگترین رکن دین می‌بود که خداوند جز با آن عمل بنده را نمی‌پذیرد خداوند امامت را در این آیات ذکر می‌کرد و بر آن تاکید می‌نمود چون خداوند می‌دانست که بعداً در مورد آن اختلاف می‌شود و فکر نمی‌کنم کسی بیاید و بگوید که امامت به صورت ضمنی در تحت اطاعت از خدا و اطاعت از پیامبر مذکور است چون چنین چیزی یعنی تفسیری بی‌جا و خودسرانة قرآن و برای باطل بودن این نظریه همین کافی است که بگوییم که اطاعت از پیامبر اطاعت از خداست اما با وجود این خداوند تنها به ذکر اطاعت خویش اکتفا نکرد و بلکه اطاعت از پیامبر را ذیل اطاعت از خودش بیان نمود بلکه آن را جداگانه بیان نمود تا بر دو رکن مهم در اسلام یعنی (اطاعت از خدا و اطاعت از پیامبر) تاکید نماید[/]
[=&quot]بعد از اطاعت از خدا اطاعت از پیامبر ذکر شده و یکی از شرایط ورود به بهشت است چون که پیامبر پیام و وحی الهی را می‌رساند و اطاعت از پیامبر اطاعت از خداست و بعد از پیامبر هیچ کس در مقام رساندن وحی الهی قرار ندارد از این‌رو خداوند رستگاری و ورود به بهشت را منوط به اطاعت از پیامبر و التزام به فرمان پیامبر نه فرمان دیگران قرار داده است[/].
با تشکر

اصلاً انگار نه انگار که یک پستهایی زده شده، سؤالاتی پرسیده شده، استدلالاتی شده... فقط خودم را نمی گویم... از ابتدای تاپیک تا اینجای کار همین بوده. خیلی راحت، چشمشان را روی همه چیز می بندند و می گویند: جوابی داده نشد! بعد هم می برند و می دوزند و می پوشند و می پوشانند.

یا حق

[=tahoma][=&quot]اما در رابطه با حدیثی که قبلا دوستمان آقای عقیل ذکر کرده بود[/][/]
[=tahoma][=&quot]در نهج البلاغه آمده است آدرس دقیق[/][=&quot]" کتاب صفوة شروح نهج البلاغة ص 593"[/][=&quot] (و امام در نامه‌ای به معاویه گفت با من کسانی بیعت کرده‌اند که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت نموده‌اند و آنها بر آنچه با آنها بیعت کرده‌اند با من هم براساس آن چیز بیعت کرده‌اند پس فردی که در بیعت حاضر بوده است حق ندارد که انتخابی دیگر نماید و کسی که حضور نداشته است حق ندارد که انتخاب را قبول نکند و شورا از آن مهاجرین و انصار است پس اگر مهاجرین و انصار کسی را انتخاب کردند و امام نامیدند خداوند این را پسندیده است و اگر کسی از اعتراض کند و یا با ایجاد بدعتی از فرمان آنها بیرون رود او را دوباره باز گردانند و اگر نپذیرفت با او بجنگند چون راهی غیر از راه مؤمنان را پیروی کرده است.[/][/]
[=tahoma][=&quot]و به جانم سوگند ای معاویه اگر با عقل خودت بنگری نه با هوا و هوس خود خواهی دید که در مورد خون عثمان پاک‌ترین و بی‌گناه‌ترین فرد هستم و خواهی دانست که دخالتی در آن نداشته‌ام مگر آن که به ناحق مرا متهم کنی پس به هر چه می‌خواهی مرا متهم کن والسلام»[/][=&quot][/][/]
[=tahoma][=&quot] [/][/]
[=tahoma][=&quot]این سخنان حضرت علی (رض) دلیلی برای امور ذیل می‌باشند: [/][/]
[=tahoma][=&quot]1 ـ امام را مهاجرین و انصار انتخاب می‌کنند پس انتخاب امام هیچ ربطی با اصل امامت که شما می‌گویید ندارد![/][/]
[=tahoma][=&quot]2 ـ به همان صورتی که با ابوبکر و عمر و عثمان [/][=&quot]ن[/][=&quot] بیعت شد به همان گونه با علی (رض) بیعت شد.[/][/]
[=tahoma][=&quot]3 ـ شورا از آن مهاجرین و انصار است و این نشانگر فضیلت و مقام والای آنها نزد خداوند است و این بر خلاف صورتی است که شما از آنها ارائه می‌نمایید.[/][=&quot][/][/]
[=tahoma][=&quot]4 ـ اگر کسی را مهاجرین و انصار قبول کنند و با او بیعت نمایند خداوند این را پسندیده است پس حق امامت آن گونه که شما ادعا می کنید غصب نشده است و اگرنه چگونه خداوند از این کار راضی می‌شود؟![/][/]

[=tahoma][=&quot]5 - پس چگونه است که شما مدعی این هستید که امام از جانب خداوند معین می شود؟![/][/]
[=tahoma][=&quot] 6 - اما در احادیثی هایی دیگر که نوشته شده این مقام برای من به اندازه آب بینی بز ارزش ندارد آیا اگر این مقام از جانب خداوند معین می شد حضرت علی چنین سخنی را بیان میکرد؟[/][/]
[=tahoma][=&quot] [/][/]
[=tahoma][=&quot]والسلام[/][=&quot][/][/]

بینام;47319 نوشت:
اصلاً انگار نه انگار که یک پستهایی زده شده، سؤالاتی پرسیده شده، استدلالاتی شده... فقط خودم را نمی گویم... از ابتدای تاپیک تا اینجای کار همین بوده. خیلی راحت، چشمشان را روی همه چیز می بندند و می گویند: جوابی داده نشد! بعد هم می برند و می دوزند و می پوشند و می پوشانند.

یا حق

دوست گرامی استدلال صحیحی در مطالب قبلی به چشم نمی خورد من در هیچ یک از پست ها از کتاب های صحیح البخاری و مسلم برای شما استدلال نکرده ام زیرا شما این کتاب ها را قبول ندارید و ما هم از سما انتظار داریم لطفا برای استدلال صحیح و مورد پسند دلایلی قرآنی و قانع کننده بیان کنید و به کتاب های صحیح مراجعه کنید

در همین چند پست قبل من درمورد قیاس حرفهای دوستان مطلبی را ذکر کردم ولی به جای پاسخ به سوال من یکی از دوستان به مسئله حضرت عیسی پرداخت و دوست دیگر در مورد قیاس عقلی و قیاس فقه پرداخت و موضوع اصلی هممچنان بی پاسخ ماند!!!

پاسخی داده نشد؟؟؟ دلایل قرآنی قانع کننده؟؟؟ استدلال صحیح؟؟؟ خیلی می بخشید، ولی وقتی کسی از قرآن درباره اولوالامر استدلال می کند، شما باید آن استدلال را با قرآن رد کنید، نه با چیز دیگر.

تا وقتی دلیل مطرح شده با قرآن رد نشود، پا برجاست. حالا هر کس هرچه می خواهد فکر کند. صحت یک استدلال قرآنی زمانی رد می شود که کسی صحت آن را با قرآن رد کند.

می دانید چرا من همیشه به همه قسمتهای پست مخالفم پاسخ می دهم، ولی طرف مقابل قسمت اعظم (و بعضاً کل) پست بنده را نادیده می گیرد؟ زیرا من از حق دفاع می کنم، و در استناد به آیات قرآن و رویارویی با نظرات مخالف دستم باز است. ولی طرف مقابل مجبور است بعضی حقایق را نادیده بگیرد تا حرفش به کرسی بنشیند.

یا حق

موضوع قفل شده است