به پدرم مشکوک شده ام!

تب‌های اولیه

86 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
به پدرم مشکوک شده ام!

سلام من فرزند دختر و ارشد یه خانواده ای هستم که 26 سال از ازدواجش میگذره
پدر و مادرم هر دو آدم های مذهبی هستن
پدرم تا به حال چندین مرتبه حج واجب رفتن و ...
مشکل وحشتناکی پیدا کردم :((
اصلا نمیدونم چجوری باید بگم
فکر میکنم پدرم داره به مادرم خیانت میکنه
گوشی رمزدار
اسمسای بی موقه و مشکوک
همیشه سایلنت
نمیدونم :((
خیلی شرایط بدیه
احساس خفگی میکنم
من چیکار باید بکنم ؟؟
باید این شک رو پیگیری کنم ؟
باید به مادرم انتقال بدم ؟
تا الان که فقط ساکت موندم و چیزی نگفتم
تا الان فهمیدم که اون فرد یه خانم بیوه هستن که شوهرشون با پدر من دوست بودن
و شوهرشون الان چند ساله که به رحمت خدا رفتن
من از همون اولم که پدرم به اسم کمک با این خانم صحبت کردن چند بار حس خوبی نداشتم
چقدر دعا کردم
چقدر اشک ریختم
التماس خدا کردم که خودش پدرمو از این امتحان سربلند بیرون بیاره
خودش باطل رو نابود کنه
خودش زندگی پدر و مادر منو حفظ کنه

اما هنوزم چیزایی میبینم که مشکوکن :((
من چیکار باید بکنم ؟

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد حامی

سلام خدمت شما خواهر گرامی و بزرگوار
اولین کاری که می کنید خونسردی و آرامش است. چرا از این همه احتمالی که میشه داد شما دقیقا چیزی را که نزد شما بدترین است انتخاب کردید؟
امروز هم یاد داشت نوشته بودید که شما آن لاین بودید و جواب من را ندادید در حالی که واقعا من امروز در حد یک سر زدن یکی دو دقیقه ای به سایت سر زده بودم و اصلا در سایت حضور نداشتم ولی صفحه وبم باز بوده و آنلاین نشان داده می شد.
احتمالی بدهید که واقعا در مورد پدرتان چنین برداشتی شده است.
چرا گفتم خونسردی خودتون را حفظ کنید؟
بهتر شما را با یک خطای فکری آشنا کنم مثل نقل و نبات ما در زندگی روزمره از این استفاده بد می کنیم.
نام این خطا «پیشگویی خود کام بخش» است. حتما می پرسید جل الخالق این دیگه چیه؟ بله درسته ترس داره. غول بیابان است که ما را به بیراهه راهنمایی می کند.
در آزمايشي به گروهي دانش آموز چند بار گفته شد که خيلي منظم هستند. ديده شد که اين گروه کمتر آشغال مي ريزند. آنها رفتار خود را با انتظار ديگران هماهنگ کرده اند. پديده پيشگويي هاي خود کام بخش(Self-Fulfilling Prophecy) به اين معناست که انتظارات ديگران بر رفتار و حرمت خود ما تأثير مي گذارد.
مثال
وقتی که برچسب خجالتی بودن یا غیر اجتماعی به یک کودک زده می شود به تدریج او با خودش فکر می کند که واقعا خجالتی و غیر اجتماعی است و این خود تبدیل به یک پیشگویی خود کام بخش می گردد که طی آن رفتار انزواطلبانه وخجالتی بودن را یاد خواهند گرفت.
اگر شخصی بزرگسال می گوید که کودکتان خجالتی است و او این حرف را می شنود با گفتن عباراتی نظیر" فرزندم در حقیقت با افرادی که می شناسد زودجوش است" پاسخی مناسب به این اظهار نظرات بدهید. کودک شما این صحبت شما را خواهد شنید و یقینا آن را خواهد پذیرفت زیرا معیار و مرجع اصلی او شما هستید.

در مورد سؤال شما
وقتی شما پیوسته به خودتان القا می کنید که پدرم این گونه است از این به بعد ممکن است رفتارهایی که با پدرتان خواهید داشت طوری باشد که او احساس ارزشمندی و حرمت نزد شما نکند. وقتی ایشان در نگرش شما آن برجسب منفی را خورد روی سرسره بدبینی می افتید و کمتر نقطه مثبتی در او می بینید و او هم ممکن است به خاطر این نگرش ها و حتی سخنان تان از شما فاصله بگیرید و یا با شما مشاجره کند و روز به روز فاصله ها زیادتر شود آن وفت از آنچه می ترسید ممکن است گرفتار شوید.
حال اگر شما عکس این عمل را داشته باشید. مثلا به شوخی به پدرتان چیزی بگویید و بگویید که خدا رو شکر به شما مطمئن هستیم و احساس ارزشمندی به او تزریق کنید او هم تلاش می کند آن حرمت را حفظ کند و شما هم در برابر احترام بیشتری به او می گذارید
چاره چیه؟
خود خوری؟
پرخاشگری؟
گوشه کنایه؟
یا قاطعیت؟

همه راه ها به جز راه آخر مخرب هستند و هم به شما و هم به ایشان آسیب می زنند.

قاطعیت چیه؟
برخی فکر می کنند قاطعیت یعنی تندی، چشم زهره رفتن و صدا را بلند کردن و خط نشون کشیدن و تهدید است.
نه این ها اقتدار نیست اینها جلوه های خشم و پرخاشگری است.
قاطعیت و اقتدار چند مؤلفه دارد
قاطعیت = صراحت + بیان روشن و شفاف در موقعیت مناسب + صمیمیت+ احترام متقابل + بدون مهار کردن و خط نشون کشیدن

MinoOo;396327 نوشت:
شما رو به خدا کمکم کنید ( مشکوک شدن به پدرم! )

به نظر خودتون بهتر نیست به یک روانشناس یا مشاور در بیرون رجوع کنید و با ایشان مشورت کنید؟ من سختی موقعیت شما رو درک میکنم ولی اگه من جای شما بودم با مشاورین مذهبی در این موضوع مشورت نمیکردم

عایق ها را بردارید
اگر نگران هستید نگرانی را با عمل جواب دهید با چه؟
1- دعا کنید و صدقه بدهید
2- قاطعیت داشته باشید در فضای راحت در غیاب مادرتان با پدرتان صحبت کنید البته لازم نیست او را سین جیم کنید
مثلا می تونید بگید این کار سبب بدبین و رنجش مادر می شود و در موضع تهمت هستید و.....(با ظرافت بدون اقرار گرفتن و بدون طول دادن بحث و...)
3- اگر مادرتان نسبت به پوشش، آراستگی و پیراستگی و...کم می گذارد او را تشویق کنید که به خودش برسد و در تمکین کم نگذارد (بی توجهی به این امر عایق بزرگی است)
برخی از خانم ها برای جریمه کردن شوهر کاری می کنند که ضررش به خودشان بر می گردد مثل محروم کردن از آمیزش و....
تمکین در واقع بارش باران به کوه است که برای کوه چیزی نمی ماند همه اش نصیب کوهپایه می شود و دامنه ها.

dinshenasii;397421 نوشت:
به نظر خودتون بهتر نیست به یک روانشناس یا مشاور در بیرون رجوع کنید و با ایشان مشورت کنید؟ من سختی موقعیت شما رو درک میکنم ولی اگه من جای شما بودم با مشاورین مذهبی در این موضوع مشورت نمیکردم

ما مشاور کافریم:Moteajeb!::Nishkhand:

می گویند
آدم از چیزی که می ترسد به سرش می آید
شاید برخی فکر کنن این امر متافیزیکی و ماورایی است نه بابا تحلیل آن خیلی راحت است.
مثال: می خواهید از روی جوی آب که تنه یک درخت روی آن است رد شوید آن قدر تصور می کنید که الان می افتید و زیر پایتان را نگاه می کنید که بالاخره می افتد.
کسی که شعر می خواند سوت می زند و جلو را نگاه می کند زود عبور می کند

مثال افتادن در آب
فرایند کار = قصد عبور ----------- ترس و اضطراب ---------- افکار منفی---------هیجان شدیدتر منفی ----------------عملکرد بد و دست پاچگی -----------سقوط

در مورد پدرتان باید عکس این فرایند را انجام دهید
نترسید
نگران نباشید
وگرنه هیجان منفی شما و مادرتان سبب رفتار بد و گفتار بد می شود----------------مشاجره ----------- بدبینی بیشتر ------------ فکر بد و هیجان شدید منفی----------فاصله بیشتر----------------------بدبینی شدید تر---------------عملکرد منفی کل خانواده به هم و دوری پدر از منزل

سلام
جناب دین شناسی برای من هم سوال شد!
مینوخانوم شخصیت مذهبی دارن و برای این مشکل امدند با کسانی که هم اندیش خودشون هستند صلاح مشورت کنند؛ مشاوران بیرون چقدر از آرمان های این خانوم رو درک می کنند که آقای حامی درک نکردند؟

مینو خانوم تو خصوصی هم برات نوشتم به نظر منم بهترین کار اینه که در کنار دعا، یک تذکر محترمانه به پدر بدی
بقیشم بسپار دست خدا چون از امثال ما درچنین مواقعی کاری بیش از این برنمیاد.

درمورد گفتنت به مادر، شدیداً مخالفم. حتی بعد از اینکه مطمئن شدی هم مخالفم.
چون ممکنه پدر متنبه بشن و برگردن(ان شاء الله همینطور خواهد شد) اونوقت پایه های اعتماد مادر به پدر رفته و تلاش زیادی باید برای اصلاح رابطه بکنید.
و نیم میلیونیم درصد هم احتمال بدیم که زبانم لال پدر به رفتارشان ادامه دهند گفتن یا نگفتن شما مساله رو درمون نمیکنه. فقط تنش ها رو بیشتر میکنه و حوادث رو جلو میندازه! بعدها زبانم لال اگه قضیه جدی شد و لو هم رفت، اصلاً لزومی نداره کسی بفهمه تو در جریان بودی.

اما گرا رو به مادر دادن، البته با تاکید میگم "اگه بتونی" عالیه
بستگی داره صمیمیتت با مادر چقدره و تو چه زمینه هایی
مثلاً اگه این تو رابطتون ممکنه به مادر تذکراتی بدی غیر مستقیم که محبتشو به پدر بیشتر کنه
مثلاً به مادر بگی دیشب که بابا اظهار بیماری میکرد حس کردم مشکلش بیماریش نیس داره بهونه می گیره تا تو بهش بیشتر توجه کنی یا تذکرات از این دست.
خلاصه اگه این هنر رو بتونی به یاری خدا به کار ببندی که پدر رو با محبت دوباره ی مادر برگردونی و جذب خونواده کنی، خیلی از مسائل رو نمیذاری پیش بیاد.

اگه هم رابطت با مادر در این حد نیس فقط برا هردوشون دعا کن.
منم دعاتون میکنم:Gol:

بله به مادر که هرگز چیزی نگید بگید آنتی ویروسش خیلی خیلی سخت گیر میاد و خیلی از فایل ها از بین می ره
در مورد گفتن به پدرتان هم باید
سلسله مراتب را رعایت کنید با حفظ کرمت
یعنی
اول = احترام و عزت و تذکر غیر مستقیم حتی به شوخی مثلا بابا جون من جای مامان بودم می ریختم بهم .....بدون این که بگویید منظورتون چیه
واقعا شما نمی دانید چه خبر است حق هم ندارید بد گمان شوید (با این ذهنیت هم مبارزه کنید) چون شاید آن خانم رازی می گویند که پدرتان نمی خواهد فاش شود و نباید هم به دیگران بگوید
دوم: اگر واقعا فهمید خبری است باز هم غیر مستقیم بتذکر بدهید با نامه و پیامک
سوم: مستقیم تذکر بدهید و ضررها را بگید

خواهر گرامی
شما به نظر میرسه خیلی اشفته و پریشان کردی خودتو.
ادم ممکن هست توی اینجور مواقع کاری کنه که بعدا پشیمون بشه
به نظر من کارهای پدرتو با خونسردی دنبال کن زمانی که دیدی افراطی
عمل میکنه بدون رودربایستی بهش تذکر بده
** الا بذکرالله تطمئن القلوب**

سلام به خواهر خوبم مینو خانم وهمه دوستان.خواهرم هروقت دوباره به این فکر افتادی 3تا صلوات بفرست وسعی کن فراموش کنی.به مامانتم اصلا نگو اما یه جوری متوجهشون کن نقششونو تو زندگی پدرت پررنگ تر کنن.اما اصلا مادرت نباید متوجه بشن.نگران نباش اگرهم چیزی باشه صمیمیت توخونواده پدرت رو برمیگردونه.تویه دختری میتون ااین صمیمیت رو اجراکنی و به زندگیتون روح بدی.به هر حال توکلت به خدا باشه وبه پدرت اطمینان داشته باش

سلام مینو جان ... منم یه چند تا چیز برات بگم :

1- دوست داشتن و عاشق کسی بودن ... عقلی و استدلالی نیست ... آدم ممکنه کسی رو ببینه و ازش خوشش بیاد و دوسش داشته باشه ... شما نمیتونی بابات رو تو منگنه بزاری ... چرا از اون خوشت اومده ... چرا داری زندگیمون رو خراب میکنی و ... کاری که از دستت برمیاد اینه که اینقدر تو خونه آرامش ... لطافت و مهربانی ایجاد کنی ... که پدرت فکر اون خانوم رو از سرش بیرون کنه ... وقتی ایشون تو خونه آرامش بیشتری داشته باشن ... احترام بیشتری داشته باشن ... دیگه سراغ همچین کسی نمیرن .

2- به قول استاد حامی رو کسی برچسب نزنین ... الان پدر شما همش ناراحت هست که یه دفعه شما این موضوع رو متوجه نشین ... هی داره قایم میکنه ... خوب !!! ... اگر شما این موضوع رو به روشون بیارین ... نمیتونین که توبیخشون کنین ... باید کوتاه بیاین ... و پدرتون هم کاره خودش رو میکنه ...

3- من پیشنهادم به شما اینه که ... اگر میتونین به پدرتون بگین ... نمیخوای حاجی بشی ... دوستای من پدراشون همشون حاجی هستند ... کسی که بره خونه خدا ... یا بخواد بره ... فکرش عوض میشه ... یادش میوفته که خیلی خیلی کار داره ... براش بلیط حج جور کنین .

4- با پدرتون دوست باشین . درکش کنید . اگر مادرتون مریضی چیزی داره ... جای مادرتون رو پر کنید ... همیشه به پدرتون احترام بزارین ... و همیشه ازش تعریف کنین ... آقایون عاشق احترام هستند ... اون موقع خودش هم نمیخواد احترامی رو که داره و بدست آورده رو از دست بده .

5- نمیدونم شرایط پدرتون با اون خانوم چجوری هست ... ولی آقایون بعضی موقع ها اینجوری میشن ... باید با درایت عمل کنین ...

احترام پدرتون واجبه

به نظر من ببریدش پیش روانشناس

1=1+1;397514 نوشت:

به نظر من ببریدش پیش روانشناس

صد در صد با حرفتون مخالفم .

انقدر اعصابم متشنج و آشفته است که نزدیک بود امروز صاف برم توی شیکم یه کامیون
وقتی ترمز زدم و به خیر گذشت
پشیمون شدم که شانس به این بزرگیو واسه مردن از دست دادم

ممنونم از همه

ولی همونجور که گفتم انقدر آشفته ام که واسه ی فهمیدن حرفاتون حداقل باید هر کدومو 3 دفه بخونم
:(((((

کارشناس محترم باید منو ببخشید به خاطر اینکه نتونستم صبر کنم
این روزا من هیچ کاریو نمیتونم درست انجام بدم
نه میتونم صبر کنم
نه میتونم خونسرد باشم
نه آرووم
Sad

من تا به حال توی حفظ ظاهر موفق بودم
ینی هنوز خدا رو شکر برخوردی با پدرم نداشتم که توبیخی یا هر چیز دیگه ای باشه
ما خانواده ی خوبی بودیم :((
پدر و مادرم همدیگه رو دوس دارن شاید عاشق آتشین نباشن که خب بعده 26 سال طبیعیه
اما هنوزم برای هم ارزش و احترام قائلن
دلیل اینکه من انقدر خودمو گم کردمم هم همینه
اگه خانواده ی از هم گسسته ای بودیم و هر کی به کار خودش بود این اتفاق قابل پیش بینی بود
ولی الان برای من این اتفاق مثل پتکی میمونه که یهو خورده تو سرم

حامی;397425 نوشت:
عایق ها را بردارید
اگر نگران هستید نگرانی را با عمل جواب دهید با چه؟
1- دعا کنید و صدقه بدهید
2- قاطعیت داشته باشید در فضای راحت در غیاب مادرتان با پدرتان صحبت کنید البته لازم نیست او را سین جیم کنید
مثلا می تونید بگید این کار سبب بدبین و رنجش مادر می شود و در موضع تهمت هستید و.....(با ظرافت بدون اقرار گرفتن و بدون طول دادن بحث و...)
3- اگر مادرتان نسبت به پوشش، آراستگی و پیراستگی و...کم می گذارد او را تشویق کنید که به خودش برسد و در تمکین کم نگذارد (بی توجهی به این امر عایق بزرگی است)
برخی از خانم ها برای جریمه کردن شوهر کاری می کنند که ضررش به خودشان بر می گردد مثل محروم کردن از آمیزش و....
تمکین در واقع بارش باران به کوه است که برای کوه چیزی نمی ماند همه اش نصیب کوهپایه می شود و دامنه ها.

تقریبا همه ی این کارا رو انجام دادم Sad

ولی دست من نیست انگار
همه چیز داره با سرعت به سمت اون اتفاقی که نباید بیوفته پیش میره
من هم فقط وایسادم نظاره گر آوار شدن زندگیمونم

من میترسم
:(((((

حامی;397429 نوشت:
در مورد پدرتان باید عکس این فرایند را انجام دهید
نترسید
نگران نباشید
وگرنه هیجان منفی شما و مادرتان سبب رفتار بد و گفتار بد می شود----------------مشاجره ----------- بدبینی بیشتر ------------ فکر بد و هیجان شدید منفی----------فاصله بیشتر----------------------بدبینی شدید تر---------------عملکرد منفی کل خانواده به هم و دوری پدر از منزل

من دیگه چند روزه که هیچ کنترلی روی خودم و افکارم ندارم
قبلا که مورد مشکوکی میدیدم
خودمو رو به هر فلاکتی بود آروم میکردم
اما اینجا انگار ته خطه
دیگه نمیتونم خودمو آروم کنم
فقط تنها کاری که تونستم بکنم حفظ ظاهر در برابر مادرم و پدرم بوده
هیچ مشاجره و بدبینی پیش نیومده
همه چی انگار به ظاهر آروومه
ولی من دارم از درون متلاشی میشم
Sad

واییی عزیزم چه موقعیت بدی
به نظرم تا مطمئن نشدی به مادرت نگو لی اگه مطمئن شدی حتماااااااااااااااااااااااا بگو

نمیدونم چی بگم تااروم بشی میدونم شرایط سخته اما توکل کن برخداواهل بیت ع ماکه هروقت مشکل داریم به امام زمان عج متوسل میشیم یه فال حافظم برات گرفتم که تفسیرش اینه:اززندگی ومشکلات ان به شدت گله مندی وازکرده خودپشیمان.بایدبدانی زندگی مملوازسختی هاومشکلات است ومردراه کسی است که باان مشکلات مبارزه کرده وبرانهاغلبه کند.ت.ج.هراین کارراداری تنهابایدبرخودمسلط شوی وعنان زندگی رابه دست بگیری مطمئن باش که درانجام نیت خودموفق خواهی شد.چون حافظ شعرهاشوازقران گرفته وحافظ قران بوده ودربین ایرانی هافالش جای خاصی داره برات گرفتم.دارم اززلف سیاهش گله چندان که مپرس/که چنان زاوشده ام بی سروسامان که مپرس/کس به امیدووفاترک دل ودین مکناد/که چنانم من ازاین کرده پشیمان که مپرس/

ღ✿ღ Parisa ღ✿ღ;397524 نوشت:
واییی عزیزم چه موقعیت بدی
به نظرم تا مطمئن نشدی به مادرت نگو لی اگه مطمئن شدی حتماااااااااااااااااااااااا بگو

پریسا تو اولین نفری هستی که اینجا میگی باید به مادرم بگم
راستش خودمم فکر میکنم باید بگم
با نگفتنم این شانسو از مادرم میگیرم که زندگیشو پس بگیره :((
من متاسفانه با چیزایی که دیدم به این نتیجه رسیدم که
اون خانوم قصد زندگیه ما رو کردن :((
زندگیه مرفه و بی نقصی که مادر من با خون دل و قناعت ذره ذره جمعش کرده چشمشو گرفته
وای خدااااااااااااااااااا نوشتن اینا از هزار تا شکنجه برام بدتره
انگار یکی ناخنامو از ته میکشه :((((
مگه ما به کی بد کردیم که اینطور باید تقاص بدیم ؟

یامین;397525 نوشت:
نمیدونم چی بگم تااروم بشی میدونم شرایط سخته اما توکل کن برخداواهل بیت ع ماکه هروقت مشکل داریم به امام زمان عج متوسل میشیم یه فال حافظم برات گرفتم که تفسیرش اینه:اززندگی ومشکلات ان به شدت گله مندی وازکرده خودپشیمان.بایدبدانی زندگی مملوازسختی هاومشکلات است ومردراه کسی است که باان مشکلات مبارزه کرده وبرانهاغلبه کند.ت.ج.هراین کارراداری تنهابایدبرخودمسلط شوی وعنان زندگی رابه دست بگیری مطمئن باش که درانجام نیت خودموفق خواهی شد.چون حافظ شعرهاشوازقران گرفته وحافظ قران بوده ودربین ایرانی هافالش جای خاصی داره برات گرفتم.دارم اززلف سیاهش گله چندان که مپرس/که چنان زاوشده ام بی سروسامان که مپرس/کس به امیدووفاترک دل ودین مکناد/که چنانم من ازاین کرده پشیمان که مپرس/

ممنونم یامین
میدونی من دیگه دارم اعتقاداتمو هم می بازم
این قضیه الان 3 ساله که شروع شده
من تموم سالنامه هایی که توشون تاریخ روزایی که چله گرفتم و ختم قران خوندم و دعا کردمو علامت زدم نیگه داشتم
من پیر شدم توی این 3 سال
من هر چی بیشتر خدا رو صدا زدم
اتفاقای بدتری افتادن
من دارم اعتقاداتمو می بازم
من چادر مشکیمو
من سجادمو
من نماز اول وقتمو
همه چیمو دارم می بازم

MinoOo;397527 نوشت:
راستش خودمم فکر میکنم باید بگم
با نگفتنم این شانسو از مادرم میگیرم که زندگیشو پس بگیره Sad
من متاسفانه با چیزایی که دیدم به این نتیجه رسیدم که
اون خانوم قصد زندگیه ما رو کردن Sad
زندگیه مرفه و بی نقصی که مادر من با خون دل و قناعت ذره ذره جمعش کرده چشمشو گرفته
وای خدااااااااااااااااااا نوشتن اینا از هزار تا شکنجه برام بدتره
انگار یکی ناخنامو از ته میکشه :((((
مگه ما به کی بد کردیم که اینطور باید تقاص بدیم ؟

این قدر ماشالله هزار ماشالله توصیه های مشاور محترم کامل بود که جای حرفی باقی نمیزاره
بهتره به توصیه های ایشون عمل کنید
در مورد نقل قول
به نظر من حقیر ..........
نگید بهتره
اگه خدایی نکرده این موضوع حقیقت داشته باشه ...جز خراب تر شدن اوضاع چیزی دیگه ای پیش نمیاد
یه جایی خوندم
مردی که خیانت میکنه ..اما خیانت خودش و انکار میکنه ...هنوز بهش یه ذره امید هست ........اینکه هنوزم زندگیش و دوست داره و نمیخواد از دستش بده
یه خانومی میگفت:به همسرم مشکوک بودم ....همش میرفت بیرون ....این ور و اونور و نگاه میکرد ....در اتاقش و قفل میکرد ....بعد از کلی کاراگاه بازی متوجه میشه که همسرشون سیگار میکشن ........حالا بعد از کلی دعوا که نمیخوام بیشتر توضیح بدم .....پرده ی حیای بین زن و شوهر دریده شد ......دیگه همسر این خانوم واسه سیگار کشیدن نمیرفت بیرون ....راحت تو خونه سیگار میکشه ........خانوم میگه ای کاش پیگیری نمیکردم ....حداقل تو چشمام نگاه نمی کرد و سیگارش و اتیش نمیزد
این فقط یه مثال بود
گاهی ندونستن یه نعمته
مثلا مادرتون بفهمه ...با هزار جور کاراگاه بازی خیانت پدرتون و ثابت کنه ...........ته ته اش چی میشه ؟
جدایی
دعوا
بی ابرویی

MinoOo;397527 نوشت:
پریسا تو اولین نفری هستی که اینجا میگی باید به مادرم بگم
راستش خودمم فکر میکنم باید بگم
با نگفتنم این شانسو از مادرم میگیرم که زندگیشو پس بگیره :((
من متاسفانه با چیزایی که دیدم به این نتیجه رسیدم که
اون خانوم قصد زندگیه ما رو کردن :((
زندگیه مرفه و بی نقصی که مادر من با خون دل و قناعت ذره ذره جمعش کرده چشمشو گرفته
وای خدااااااااااااااااااا نوشتن اینا از هزار تا شکنجه برام بدتره
انگار یکی ناخنامو از ته میکشه :((((
مگه ما به کی بد کردیم که اینطور باید تقاص بدیم ؟

قربونت برم عزیزم
حتی تصورشم وحشتناکه
اره به نظر منم باید یا مادرت زندگیشو پس میگیره یا....
اما خوبیش اینه که میفههمه دور برش چه اتفاقای می افته
به نظرت یه بار اون خانم رو ببینی خوب نیست؟
ببینی مشکلش مالیه یا چیز دیگه
اینطوری شاید بهتر بشه راه حلی براش پیدا کرد
این قانونیه که مردای خدا برای ما زنا نوشتن
یک عمر خون دل بخور از هزار تا خواسته ت بگذر که یه زندگی خوب داشته باشی بعد یهه نفر راحت بیاد ازت بگیرتش تو مجبوری که قبول کنی چون خلاف شرع و قاون نیست و این واقعا غم انگیزه

مهر...;397551 نوشت:
این قدر ماشالله هزار ماشالله توصیه های مشاور محترم کامل بود که جای حرفی باقی نمیزاره
بهتره به توصیه های ایشون عمل کنید
در مورد نقل قول
به نظر من حقیر ..........
نگید بهتره
اگه خدایی نکرده این موضوع حقیقت داشته باشه ...جز خراب تر شدن اوضاع چیزی دیگه ای پیش نمیاد
یه جایی خوندم
مردی که خیانت میکنه ..اما خیانت خودش و انکار میکنه ...هنوز بهش یه ذره امید هست ........اینکه هنوزم زندگیش و دوست داره و نمیخواد از دستش بده
یه خانومی میگفت:به همسرم مشکوک بودم ....همش میرفت بیرون ....این ور و اونور و نگاه میکرد ....در اتاقش و قفل میکرد ....بعد از کلی کاراگاه بازی متوجه میشه که همسرشون سیگار میکشن ........حالا بعد از کلی دعوا که نمیخوام بیشتر توضیح بدم .....پرده ی حیای بین زن و شوهر دریده شد ......دیگه همسر این خانوم واسه سیگار کشیدن نمیرفت بیرون ....راحت تو خونه سیگار میکشه ........خانوم میگه ای کاش پیگیری نمیکردم ....حداقل تو چشمام نگاه نمی کرد و سیگارش و اتیش نمیزد
این فقط یه مثال بود
گاهی ندونستن یه نعمته
مثلا مادرتون بفهمه ...با هزار جور کاراگاه بازی خیانت پدرتون و ثابت کنه ...........ته ته اش چی میشه ؟
جدایی
دعوا
بی ابرویی

شما خودتو بذار جای مردی که به یه نفر دیگه علاقه مند شده
اصلا میتونی دیگه اون مردو نگاه کنی؟
چه جوری امید هست؟
اگه این برعکس بود مردا هم اینجوری میگفتن؟
میگفتن عیب نداره بذار برگرده به زندگی یا همه شون سنگ جمع میکردن برای سنگسار کردن زن؟
گاهی وقتا لازمه تنها زندگی کنی تا اینکه با خفت زندگی کنی

ღ✿ღ Parisa ღ✿ღ;397557 نوشت:
قربونت برم عزیزم
حتی تصورشم وحشتناکه
اره به نظر منم باید یا مادرت زندگیشو پس میگیره یا....
اما خوبیش اینه که میفههمه دور برش چه اتفاقای می افته
به نظرت یه بار اون خانم رو ببینی خوب نیست؟
ببینی مشکلش مالیه یا چیز دیگه
اینطوری شاید بهتر بشه راه حلی براش پیدا کرد
این قانونیه که مردای خدا برای ما زنا نوشتن
یک عمر خون دل بخور از هزار تا خواسته ت بگذر که یه زندگی خوب داشته باشی بعد یهه نفر راحت بیاد ازت بگیرتش تو مجبوری که قبول کنی چون خلاف شرع و قاون نیست و این واقعا غم انگیزه

بسم رب الشهداء
سرکار پریسا
طاهر فرمایشاتتون شیرین و باطنش تلخ است و این توصیه ها که مغایر با نظر کارشناس محترم سایت هست به نظر عواقب تلخ تری رو در پی داره!
مینو خانم...دختر خوب!
شما تو چت باکس فرمودی؛
فقط میخوام با کارشناس مذهبی مطرح کنم مشکلمو!
اما داری در عمل به جای تامل در توصیه های استاد حامی بیشتر به روضه ها و کنایه ها توجه میکنی!؟
خواهرم!در موقعیتی که هر حرکتت منجر به ضربه روحی به مادر مکرمه و نضعیف اقتدار پدر محترمت و حزن برادر و خواهرت میشه (خدا اون روز رو نیاره!ان شاءالله)
بهتره به جای احساسی عمل کردن در خونه دل رو ببندی و در عقل و منطق رو باز کنی!
اگر کارشناس بزرگوار سایت توصیه ای فرمودند،در ظاهر ساده است و میفرمایی این راهها رو همه رو امتحان کردم!
اما دختر خوب،پشت این توصیه ها تجربه و تعقل و تقوا و دانش هست،نه هیجان و انتقام و رهایی از حس ناخوشی...
ان شاء الله این مساله با درایت و توکل بر خدا و توسل به ائمه معصومین "علیهم السلام" ختم به خیر شود!

با نهایت احترام___قمری

ღ✿ღ Parisa ღ✿ღ;397558 نوشت:
شما خودتو بذار جای مردی که به یه نفر دیگه علاقه مند شده
اصلا میتونی دیگه اون مردو نگاه کنی؟
چه جوری امید هست؟
اگه این برعکس بود مردا هم اینجوری میگفتن؟
میگفتن عیب نداره بذار برگرده به زندگی یا همه شون سنگ جمع میکردن برای سنگسار کردن زن؟
گاهی وقتا لازمه تنها زندگی کنی تا اینکه با خفت زندگی کنی

منم این فکر و میکردم .........اما گاهی بین بد و بدتر باید بد و انتخاب کرد .......
راسی این و یادم رفت بگم
بابا این بنده خدا یه ذره ناراحته ..به جای اینکه ناراحتی و فکر های منحرف و ازش دور کنیم
بدتر بهش دامن میزنیم
اگه بحثی هست پروفایل با هم حرف میزنیم

Ghamari;397561 نوشت:
بسم رب الشهداء
سرکار پریسا
طاهر فرمایشاتتون شیرین و باطنش تلخ است و این توصیه ها که مغایر با نظر کارشناس محترم سایت هست به نظر عواقب تلخ تری رو در پی داره!
مینو خانم...دختر خوب!
شما تو چت باکس فرمودی؛
فقط میخوام با کارشناس مذهبی مطرح کنم مشکلمو!
اما داری در عمل به جای تامل در توصیه های استاد حامی بیشتر به روضه ها و کنایه ها توجه میکنی!؟
خواهرم!در موقعیتی که هر حرکتت منجر به ضربه روحی به مادر مکرمه و نضعیف اقتدار پدر محترمت و حزن برادر و خواهرت میشه (خدا اون روز رو نیاره!ان شاءالله)
بهتره به جای احساسی عمل کردن در خونه دل رو ببندی و در عقل و منطق رو باز کنی!
اگر کارشناس بزرگوار سایت توصیه ای فرمودند،در ظاهر ساده است و میفرمایی این راهها رو همه رو امتحان کردم!
اما دختر خوب،پشت این توصیه ها تجربه و تعقل و تقوا و دانش هست،نه هیجان و انتقام و رهایی از حس ناخوشی...
ان شاء الله این مساله با درایت و توکل بر خدا و توسل به ائمه معصومین "علیهم السلام" ختم به خیر شود!

با نهایت احترام___قمری

کنایه نبود حقیقت تلخ کشورمون بود

[="Microsoft Sans Serif"]درود و بهبود بر شما بانوی گرام.

باید گفت که اگرچه تلخی این گفتار بر ما وارد می‌شود؛ اما آنگونه که شما تلخی و سنگینی از پاشیدن زندگی و دیگر چیزها را می‌کشید، هیچ‌کس نمی‌تواند آن‌را درک کند.

دوست مادر ما نیز چنین چیزی بر او وارد شد:

همسر او مردی پول‌دار بود؛ روزی مرد از زنش می‌پرسد: به نظر تو اگه یه زن پولدار گیز یه مرد پولدار و زن‌دار بیفته، او مرد بهتر نیست با او زن عروسی کنه تا پولاش بیشتر بشه؟

دوست مادر ما - که در سادگی، کرانه‌ای ندارد، پاسخ می‌دهد: خیلی هم خوبه!

اما پس از آن می‌بیند که آن مرد پولدار شوهرش بوده و آن زن نیز زنی‌ست در کمین شوهرش که پولی ندارد و تنها برای پول شوهرش به جلو آمده.

دختر این خانواده نیز همانند شما فشار زیادی بر او وارد شد و سروده‌هایی در اندوه این بار گران سرود که به چاپ هم رسید.

چند وقت پیش که از مادر پرسیدیم، پایان کارشان چه شد؟

گفت: درست شد.

گفتیم چگونه؟

مادر گفت: دوستم بهم چیزی نگفت!

نمی‌دانیم چه شد که کارشان درست شد؛ چه گفت و گویی انجام شد ولی شانس با او یار بود؛ زیرا اگر آن‌گونه می‌شد، زندگی‌اش پاشیده می‌شد.

*****

گفته‌اید که به مادر بگویم یا نه؟

شما دختر که هستید؟

پرورش یافته‌ی که هستید؟

باور داشته باشید همان‌گونه که شما به پدر بد‌گمان شده‌اید و دم نمی‌زنید، مادر نیز چنین بدگمان‌ای را دارد و دم نمی‌زند.

زیرا همه‌ی زنان در این کار، یک رادار دارند که به‌آسانی این دوگانگی رفتار مرد را درک می‌کنند!

هر زنی تنها با نگاه به چشمان مردش درک می‌کند که چه در سر او می‌گذرد.

مادر شما می‌داند؛ اگر کمی ژرف‌نگر باشید، پریشانی را در رفتار ایشان نیز می‌بینید.

چاره‌ی این‌کار بستگی به پدر دارد؛ دعا و دیگر چیزها هَنای چندانی بر روی این کردار پدر ندارد.

دو زن در خـــانه آوردن خـــلاف اســــت /// زنـــان را از خـــود آزردن خـــلاف اســـت

خواهش ما اینست که به اسلام بدگمان نشوید؛ اگرچه می‌گویند؛ اما این کار اسلام نیست.

به خدا این ستمی سترگ بر اسلام است که مردی در پاسخ به گله‌ی زن و فرزندش برای چند همسری مرد، بگوید:

«حلال خدا رو که حروم نکردم؛ رفتم زن دوم گرفتم»

ای اُف بر شما!

اگه مطمئین که پدر شما زن دیگری دارد
چرا گیر میدید؟ البته اکه بتونید یه کاری کنید که مادر شما هم بفهمه (با هماهنگی پدر شما و درخواست اجازه) خیلی برای پدر شما بهتره

dinshenasii;397568 نوشت:
وقتی موضوع برات مهمه به نظر من هزینه بده برو با دوتا روانشناس خیلی قوی در بیرون جلسه بذار یقینا مشاوره پولی(نه اونایی که خیلی ارزون یا سطح پایین تر داشته باشه) تخصصی تر و با کیفیت بهتری انجام میشه. سعی کن مشاورت آخوند هم نباشه چون در باطنش این کارو بد نمیدونه

درست میگین Sad
ای خدایییییییییییییییییییییییییییییی من :((((((((((((((((((

آبـرنـگـ;397580 نوشت:

گفته‌اید که به مادر بگویم یا نه؟

شما دختر که هستید؟

پرورش یافته‌ی که هستید؟

باور داشته باشید همان‌گونه که شما به پدر بد‌گمان شده‌اید و دم نمی‌زنید، مادر نیز چنین بدگمان‌ای را دارد و دم نمی‌زند.

زیرا همه‌ی زنان در این کار، یک رادار دارند که به‌آسانی این دوگانگی رفتار مرد را درک می‌کنند!

هر زنی تنها با نگاه به چشمان مردش درک می‌کند که چه در سر او می‌گذرد.

مادر شما می‌داند؛ اگر کمی ژرف‌نگر باشید، پریشانی را در رفتار ایشان نیز می‌بینید.

چاره‌ی این‌کار بستگی به پدر دارد؛ دعا و دیگر چیزها هَنای چندانی بر روی این کردار پدر ندارد.

به اینم فکر کردم Sad


حتمن مادرم هم احتمالاتی میدن :((
ولی به روی خودشون نمیارن یا هنوز سعی میکنن فکر کنن که اتفاقی نیوفتاده :((
نمیدونم :((((
نگید که دعا تاثیر نداره Sad تو رو خدا نگید :((
من حریف پدرم نمیشم خودش باید بخواد کردارشو درست کنه
و اگه نخواد ؟؟؟؟
من به خدام سپردم که خودش حواسش به پدرم و ایمانش باشه :((
که خودش کمکش کنه تا از این امتحان سربلند بیرون بیاد :((
که گول مکر زنانه ی یه خانومی که فقط برای پول و ماشین مدل بالا و ویلاش کیسه دوخته رو نخوره :(((

کاره دیگه ای از دستم برمیاد به نظرتون جز این ؟؟؟

خدای من :((((((((((((((((((
من حال بدی دارم :(((((((((((((((((((((((((((((
خیلی بد :((((((((((((((((((((

user;397582 نوشت:
اگه مطمئین که پدر شما زن دیگری دارد
چرا گیر میدید؟ البته اکه بتونید یه کاری کنید که مادر شما هم بفهمه (با هماهنگی پدر شما و درخواست اجازه) خیلی برای پدر شما بهتره

میدونین
من این روزا از دلم جز خرد و خاکستر چیزی باقی نمونده
اما همین دو تا جملتون خرد و خاکستر رو هم له کرد
آقا یا خانوم محترم
اصلا ازتون انتظاری ندارم که باهام همدلی کنین
فقط نمک نپاشین
شما نمیبینین من برای یه شکی که هنوز به یقین تبدیل نشده چه بال بالی میزنم ؟؟؟
چطور انقدر راحت سنگینیه غم من میبینین و میگین برو اجازه بگیر و اگه زن داره با اجازه برای خودش بهتره ؟؟؟
میفهمید چی گفتین ؟؟

دیدارمون سر پل صراط
:((((

[="Arial"][="Black"]سلام علیکم به نظر من افک نکنم با گفتن به مادرتون مشکل حل بشه و ثانیا.اگر فکر میکنید که باعث دعوا و یا ناراحتی هاییی بشه جایز نیست به مادرتان بگویید.. فقط به شیوه های غیر مستقیم به پدرتان تذکر دهید و یا بیشتر اوقات کنارشان باشید تا اول از نظریه خود مطمعن شوید..!! این نظر من است.دیگه عمل کردن باید طبق تحقیقات خودتان باشه!![/]

درمورد مشاوره حضوری صددرصد موافقم اما به نظرم مشاور ، یک انسان منصف باشه کافیه. این چه استدلالیه جناب دین شناس؟؟؟؟؟ چون آخونده یعنی این کارو بد نمیدونه؟؟؟؟ کدوم آخوندی "خیانت" رو بد نمیدونه؟ بله بعضیاشون ممکنه منصف نباشن اما بخاطر آخوند بودنشون نیس بخاطر منصف نبودنشونه!
آخوند منصف اول ریشه های ماجرا رو در میاره(که این در مشاوره حضوری ممکنه) و ممکنه به مرد حق بده یا نه. و متناسب با اون وظایف فرد رو ریز به ریز بهش گوشزد میکنه!

اینکه به مادرتون بگین:
به نظرتون چطور میتونه زندگیشو پس بگیره؟ جز با محبت بیشتر؟ خب این محبت بیشتر رو همین الان کمکش کنین تا به پدر داشته باشه. از روزمرگی های پدر این نیاز رو دربیارین و مادر رو متوجه کنین که نیاز امروز پدر محبت بیشتر ایشونه. کاملاً هم غیر مستقیم که شک نکنه. شعار نیست اینها؛ شدنیه ها!

اشتباهه اگه فک کنین مادرتون با قهر ، دعوا ،بی احترامی می تونه زندگیشو پس بگیره.(که گفتنش به مادر مسلماً این رفتارها رو هم در پی داره)
بله با این کارها و مشابه این کارها، شاید شر غائله بخوابه. اما هیچ وقت از فکر به آتش زیر این خاکستر آسوده نخواهید بود! و قلب پدر رو هم به زندگی برنخواهید گردوند. فقط جسمش درگیر زندگی میشه و قلب و روحش ممکنه این بار با شدت و شتاب بیشتری به سمت دیگران جذب بشه.

باز تاکید میکنم مشاوره حضوری با یه انسان منصف، چه آخوند و چه غیر اون(توصیه شخصی خودم به آخونده چون اسلام رو زیباتر از بقیه شناخته) فراموش نشه.
اثر مشاوره حضوری خیلی بیشتر از این توصیه ها که میشنوی میتونه باشه و به آروم شدنت کمک میکنه. و شاید آروم کردن، هنر یه اسلام شناس منصف باشه.(منکر این نیستم که برخی مشاورای غیر مذهبی هم ترفندهایی برا به آرامش رسوندن، بلدن اما اون نَفَس حق یه اسلام شناس واقعی رو ندارن. به یه بار امتحانش نمی ارزه؟ )

و یه نکته ای رو هم فراموش نکن آبجی جان، کاربرای مشکی مث من، مث جناب دین شناسی، مث یوزر و آبرنگ هیچ کدوم "کارشناس این سایت" نیستیم. هرچقد هم کوله بار تجربه داشته باشیم. هرچقد هم که قشنگ صحبت کنیم.

اگه به اسکدین (پاتوق بچه مذهبی ها)اعتماد کردی، کارشناسای انجمنا که در وهله ی اول باید بهشون اعتماد کرد، کاربرای آبی هستن. الان دقت کن آقای حامی یه حرف زدن یه سری هم دلجویی کردن. یه سری مخالفت کردن یه سری موافقت کردن یه سری اصلاً از بیخ و بن چیز دیگه ای گفتن. به آرامش رسیدن تو این تاپیک، تو شرایط سخت، ممکن نیس. هست؟برای رفع چنین مشکلاتی باز چاره ی کار مشاوره حضوریه. به نظر حقیر البته.

MinoOo;396327 نوشت:
سلام من فرزند دختر و ارشد یه خانواده ای هستم که 26 سال از ازدواجش میگذره
پدر و مادرم هر دو آدم های مذهبی هستن
پدرم تا به حال چندین مرتبه حج واجب رفتن و ...
مشکل وحشتناکی پیدا کردم :((
اصلا نمیدونم چجوری باید بگم
فکر میکنم پدرم داره به مادرم خیانت میکنه
گوشی رمزدار
اسمسای بی موقه و مشکوک
همیشه سایلنت
نمیدونم :((
خیلی شرایط بدیه
احساس خفگی میکنم
من چیکار باید بکنم ؟؟
باید این شک رو پیگیری کنم ؟
باید به مادرم انتقال بدم ؟
تا الان که فقط ساکت موندم و چیزی نگفتم
تا الان فهمیدم که اون فرد یه خانم بیوه هستن که شوهرشون با پدر من دوست بودن
و شوهرشون الان چند ساله که به رحمت خدا رفتن
من از همون اولم که پدرم به اسم کمک با این خانم صحبت کردن چند بار حس خوبی نداشتم
چقدر دعا کردم
چقدر اشک ریختم
التماس خدا کردم که خودش پدرمو از این امتحان سربلند بیرون بیاره
خودش باطل رو نابود کنه
خودش زندگی پدر و مادر منو حفظ کنه

اما هنوزم چیزایی میبینم که مشکوکن :((
من چیکار باید بکنم ؟

پاسخ :
با سلام وتقدیر از شما .
با ید گفت : اولا چرا شما برای این مسله خودرا این اندازه ناراحت و نگران می کنید به فرض چنین کاری از سوی پدر شما انجام شده باشد خلاف شرع وگناه نیست تا شما نگران باشید وآن را با تقوا وحاجی بودن پدر تان در تعارض تلقی کنید .؟
ثانیا : ضرورتی ندارد شما این مسله را پی گیری کنید ویا با مادر در میان بگذارید بلکه هرگز نباید با مادرت بگوید .پدرت خودش می داند چگونه با مادرت در این باره کنار آید شما ناراحت ونگران نباشید .
ثالثا : عاقلانه ترین کار برای شما این است که به قول با با طاهر : (( شتر دیدی ندید ی)) اصلا ذهن خودرا مشغول این مسله نکنید .با پدرت هم بد گمان نشوید ونگران هم نباشید وبا مادرت هم نگوید . این کار به تدریج حل می شود . اصلا جای نگرانی نیست .

[="Tahoma"][="#4169e1"]سلام
جناب صادق نظراتتون محترم اما اونقد تیز و تند نوشتید که حقیر هم متعجب شدم.:Moteajeb!:
جناب حامی خیلی نرم و ملایم توضیح دادند و صحبت هاشون قابل پذیرش صددرصدی بود که این همه تاپیک به درازا کشید.:Gig:
با بحث های صفحه ی گذشته از سرنوشت این تاپیک نگرانم.:geryeh:

اما آبجی جنگ هم بشه اینجا(:khandeh!:) من سر مواضعم ایستادم: به مامان نگو. مشاوره درست حسابی هم برو تا در آرامش بهترین تصمیم رو بگیری.:Gol:

و العاقبه للمتقین:Gol:[/]

جمع بندی مختصر تاپیک:
1.بهتره به مادرت نگی چون ممکنه جنجال بشه!
2.به پدرت هم نگو چون شاید اینطور جواب بده: دخترم من از تو بزرگترم میدونم چیکار کنم برو مشقاتو بنویس
3.تصمیم نهایی با خودتونه ما فقط پیشنهاد میدیم.
پدرت صاحب زندگی هست و خودش میدونه چیکار کنه.

Ghamari;397561 نوشت:
بسم رب الشهداء
سرکار پریسا
طاهر فرمایشاتتون شیرین و باطنش تلخ است و این توصیه ها که مغایر با نظر کارشناس محترم سایت هست به نظر عواقب تلخ تری رو در پی داره!
مینو خانم...دختر خوب!
شما تو چت باکس فرمودی؛
فقط میخوام با کارشناس مذهبی مطرح کنم مشکلمو!
اما داری در عمل به جای تامل در توصیه های استاد حامی بیشتر به روضه ها و کنایه ها توجه میکنی!؟
خواهرم!در موقعیتی که هر حرکتت منجر به ضربه روحی به مادر مکرمه و نضعیف اقتدار پدر محترمت و حزن برادر و خواهرت میشه (خدا اون روز رو نیاره!ان شاءالله)
بهتره به جای احساسی عمل کردن در خونه دل رو ببندی و در عقل و منطق رو باز کنی!
اگر کارشناس بزرگوار سایت توصیه ای فرمودند،در ظاهر ساده است و میفرمایی این راهها رو همه رو امتحان کردم!
اما دختر خوب،پشت این توصیه ها تجربه و تعقل و تقوا و دانش هست،نه هیجان و انتقام و رهایی از حس ناخوشی...
ان شاء الله این مساله با درایت و توکل بر خدا و توسل به ائمه معصومین "علیهم السلام" ختم به خیر شود!

با نهایت احترام___قمری

اگه هیچی نگفتم و زندگیمون پاشید چی ؟؟؟
اگه اون خانم از خدا بی خبر جای مادر منو گرفت چی ؟؟؟
من خودم دخترم جنس زن رو میشناسم
خانوم با یکم سیاست و مکر و حیله خیلی راحت میتونن یه آقا رو تو مشتشون بگیرن
اگه این خانوم هم از اونا باشه ؟؟؟
من چیکار کنم ؟؟؟ :(((

eslamic110;397666 نوشت:
درمورد مشاوره حضوری صددرصد موافقم اما به نظرم مشاور ، یک انسان منصف باشه کافیه. این چه استدلالیه جناب دین شناس؟؟؟؟؟ چون آخونده یعنی این کارو بد نمیدونه؟؟؟؟ کدوم آخوندی "خیانت" رو بد نمیدونه؟ بله بعضیاشون ممکنه منصف نباشن اما بخاطر آخوند بودنشون نیس بخاطر منصف نبودنشونه!
آخوند منصف اول ریشه های ماجرا رو در میاره(که این در مشاوره حضوری ممکنه) و ممکنه به مرد حق بده یا نه. و متناسب با اون وظایف فرد رو ریز به ریز بهش گوشزد میکنه!

اینکه به مادرتون بگین:
به نظرتون چطور میتونه زندگیشو پس بگیره؟ جز با محبت بیشتر؟ خب این محبت بیشتر رو همین الان کمکش کنین تا به پدر داشته باشه. از روزمرگی های پدر این نیاز رو دربیارین و مادر رو متوجه کنین که نیاز امروز پدر محبت بیشتر ایشونه. کاملاً هم غیر مستقیم که شک نکنه. شعار نیست اینها؛ شدنیه ها!

اشتباهه اگه فک کنین مادرتون با قهر ، دعوا ،بی احترامی می تونه زندگیشو پس بگیره.(که گفتنش به مادر مسلماً این رفتارها رو هم در پی داره)
بله با این کارها و مشابه این کارها، شاید شر غائله بخوابه. اما هیچ وقت از فکر به آتش زیر این خاکستر آسوده نخواهید بود! و قلب پدر رو هم به زندگی برنخواهید گردوند. فقط جسمش درگیر زندگی میشه و قلب و روحش ممکنه این بار با شدت و شتاب بیشتری به سمت دیگران جذب بشه.

باز تاکید میکنم مشاوره حضوری با یه انسان منصف، چه آخوند و چه غیر اون(توصیه شخصی خودم به آخونده چون اسلام رو زیباتر از بقیه شناخته) فراموش نشه.
اثر مشاوره حضوری خیلی بیشتر از این توصیه ها که میشنوی میتونه باشه و به آروم شدنت کمک میکنه. و شاید آروم کردن، هنر یه اسلام شناس منصف باشه.(منکر این نیستم که برخی مشاورای غیر مذهبی هم ترفندهایی برا به آرامش رسوندن، بلدن اما اون نَفَس حق یه اسلام شناس واقعی رو ندارن. به یه بار امتحانش نمی ارزه؟ )

و یه نکته ای رو هم فراموش نکن آبجی جان، کاربرای مشکی مث من، مث جناب دین شناسی، مث یوزر و آبرنگ هیچ کدوم "کارشناس این سایت" نیستیم. هرچقد هم کوله بار تجربه داشته باشیم. هرچقد هم که قشنگ صحبت کنیم.

اگه به اسکدین (پاتوق بچه مذهبی ها)اعتماد کردی، کارشناسای انجمنا که در وهله ی اول باید بهشون اعتماد کرد، کاربرای آبی هستن. الان دقت کن آقای حامی یه حرف زدن یه سری هم دلجویی کردن. یه سری مخالفت کردن یه سری موافقت کردن یه سری اصلاً از بیخ و بن چیز دیگه ای گفتن. به آرامش رسیدن تو این تاپیک، تو شرایط سخت، ممکن نیس. هست؟برای رفع چنین مشکلاتی باز چاره ی کار مشاوره حضوریه. به نظر حقیر البته.

وقته مشاور حضوری گرفتم پیش یه کسی که همیشه پیشش میرم Sad
تا شنبه ساعت 3 هزار بار میمیرم و زنده میشم Sad

مینو یه سوال هم در کنار این سوالا از خودت بکن:
اگه همه این تردیدها القایی از طرف شیطون باشه تا من اول به بابام و تکیه گاهم، بعدش به زندگیم کم کم به خودم و خدا بدبین بشم چی؟؟

جواب دادن نه به سوالای تو به این راحتیاس
نه به سوال من

پس عجله نکن عزیز؛ حفظ آرامش درونی خیلی مهم تر از آرامش بیرونیه الان برای تو

بذار ذهنت به آرامش برسه اونوقت یه تصمیم درست بگیر.:Gol:

الان پست جدیدتو دیدم. خیلی خوبه.توکلت به خدایی باشه که عاشقشی؛ ان شاء الله بعد مشاوره، دوباره همون مینوی آرومی میشی که تو کلبه ی فیروزه ای نوشته بودی.:Gol::Gol::Gol:

صادق;397697 نوشت:
پاسخ :
با سلام وتقدیر از شما .
با ید گفت : اولا چرا شما برای این مسله خودرا این اندازه ناراحت و نگران می کنید به فرض چنین کاری از سوی پدر شما انجام شده باشد خلاف شرع وگناه نیست تا شما نگران باشید وآن را با تقوا وحاجی بودن پدر تان در تعارض تلقی کنید .؟
ثانیا : ضرورتی ندارد شما این مسله را پی گیری کنید ویا با مادر در میان بگذارید بلکه هرگز نباید با مادرت بگوید .پدرت خودش می داند چگونه با مادرت در این باره کنار آید شما ناراحت ونگران نباشید .
ثالثا : عاقلانه ترین کار برای شما این است که به قول با با طاهر : (( شتر دیدی ندید ی)) اصلا ذهن خودرا مشغول این مسله نکنید .با پدرت هم بد گمان نشوید ونگران هم نباشید وبا مادرت هم نگوید . این کار به تدریج حل می شود . اصلا جای نگرانی نیست .

چجور میتونم ناراحت نباشم
ینی چی که خلاف شرع نیست
اتفاقا خیلیم خلاف شرعه

خدا کی گفته خون به جیگر زن و بچه تون کنید اشکال نداره ؟؟؟
پدرم سهم ماست من پدرمو با کسی تقسیم نمیکنم
پدر من اگه فکر میکرد نمتونه متعهد بمونه نباید ازدواج میکرد نباید بچه دار میشد
خودش بود و زندگیش هر کاری دلش میخواست میکرد
اما الان نه الان که به ما متعهده نه الان که من میبینم مادرم از هیچ لحاظ چیزی براش کم نزاشته نهههههههههههههههههه
من تا الان سکوت کردم 3 ساله
اما هر بار اون خانوم از حدش پاشو فراتر گذاشته
اون خانوم برای زندگیه مادر من نقشه کشیده
من این خطر رو با تمام وجودم حس میکنم
:(((((((((((((((((((((

eslamic110;397742 نوشت:
مینو یه سوال هم در کنار این سوالا از خودت بکن:
اگه همه این تردیدها القایی از طرف شیطون باشه تا من اول به بابام و تکیه گاهم، بعدش به زندگیم کم کم به خودم و خدا بدبین بشم چی؟؟

جواب دادن نه به سوالای تو به این راحتیاس
نه به سوال من

پس عجله نکن عزیز؛ حفظ آرامش درونی خیلی مهم تر از آرامش بیرونیه الان برای تو

بذار ذهنت به آرامش برسه اونوقت یه تصمیم درست بگیر.:Gol:

الان پست جدیدتو دیدم. خیلی خوبه.توکلت به خدایی باشه که عاشقشی؛ ان شاء الله بعد مشاوره، دوباره همون مینوی آرومی میشی که تو کلبه ی فیروزه ای نوشته بودی.:Gol::Gol::Gol:

من هرگز به خدام بدبین نمیشم و نشدم
اشتباهات بنده ها رو نمیشه انداخت گردن خدا
من فقط از اینکه این 3 سال با اشک و التماس و دعا از خدا خواستم زندگیه پدر و مادر منو حفظ کنه
از اینکه بهم بی محلی کرده و جوابمو نداده
از اینا سرخورده ام
:(((

fȃtĕmĕh;397728 نوشت:
دوست عزیز من واقعا نرسیدم پست بقیه رو بخونم اما یقینا حرفای کارشناس محترم باید درست ترین باشه و البته عقیده شخصی من اینه خواهر خوبم زود قضاوت نکنه که کار درستی نیست اصلا و ابدا

برات یه مثال میزنم من دوستی دارم که پدر و مادرش لیلی و مجنون زمان هستن یه مدت پدر دوستم رفت تو خودش و به زن و بچه اش به نسبت قبل کمتر توجه کرد و اونا از این بابت نگران شدن

خصوصا که دیدن به موبایلش تلفن های مشکوک میشه و یه روزی مادر دوستم کارد به استخوانش میرسه داد و بی داد که آره چرا اینجوری میکنی؟

گذشت و بعدها با پیگیری مادر دوستم و البته عمه ی گرامیش معلوم شد پدر دوستم سرطان خون داره و چون مادر خانومش که خاله اش هم بوده سر همین موضوع فوت شده

ترسیده فوت شه و زن و بچه اش بهش وابسته باشن واسه همین بی مهری میکرده و هی حرف از دادن حق و حقوق میزده

و اون تلفنهای مشکوک و اون صدای زنی که مادر دوستم فکر میکرده هووشه در اصل صدای پرستاری بوده که باید کنترل میکردتش:khandeh!:

و شکر خدا با رو شدن موضوع با کمک خانواده بیماری پدر دوستم درمان شد

شاید شما هم دارین عجولانه قضاوت میکنین از نظر من بهتر هست با پدر صحبت کنین

کاش اینطوری بود Sad
یه اسمسی که پارسال خوندم از اون خانوم رو بهت بگم :
من بدون شما نمایشگاه کتاب نمیرم اگه نیایید همین الان زنگ میزنم بلیت میگیرم برمیگردم

وای خداااااااااااااااااااا
کدوم زن درستی به یه مرد خانواده دار همچین اسمسی میده ؟؟؟

[="Tahoma"][="#4169e1"]این اعتقادت خیلی خوبه و همیشه نگهش دار
و به عنوان خواهری که 4-5سال بزرگتره و اندازه همین4-5سال شاید یکی دوتجربه بیشتر ازت داره این رو میگم:
گاهی وقتا سرخوردگی اول دروازه ی بدبینی میشه. یه جورایی سُرِت میده تو بدبینی. خیلی مراقب باش افکاری که به ذهنت میاد اونقد مشوشت نکنه که یهو یادت بره اینو کی القا کرد؟
همون خدایی که با مهربونیاش لوسم میکرده؟
یا شیطونی که چشم دیدن رابطه ی عاشقانتو با خدا نداره؟
[/]

fȃtĕmĕh;397753 نوشت:
عزیزم زود قضاوت نکن

اگه این جوری باشه منم مشکل دارم چون واسه رفتن به خیلی از اماکن اگه شوهرم نباشه به شوهر دوستم اس میدم باهام بیاد

البته دوستمم میدونه و میدونه این واسه اینه که من آدم ترسویی هستم و بدون یه آدم مطمئن بیرون نمیرم زیاد هزارتا احتمال دیگه هم میتونه باشه

بعدم فضولی شما در موبایل پدرتون کار بسیار بد و زشتی هستش بانو لطفا دیگه نکنین موبایل هر فرد جزو وسایل شخصیشه و محتویات توش رو نباید بدون اجازه صاحب موبایل بررسی کرد

شاید پدر شما متوجه کنجکاوی و نگرانی بی مورد و شاید هم با مورد شما شده که میگین الان گوشیش رمز داره

البته از نظر من همه آدم ها برای حفاظت از اطلاعات باید رو گوشی رمز بذارن کار عجیب و غریب و دور از ذهنی نیست موبایل من هم رمز داره با اینکه هیچ چیز خاصیم توش نیست جز شماره دوستام:khandeh!:

من فوضولی نکردم
گوشیشون اپل هست و وقتی اسمس میاد کامل روی صفه نمایش داده میشه
و اون موقه رمز نداشت و پدرم توی سالن زده بودن به شارژ و من اتفاقی دیدم

موضوع قفل شده است