به زندگی با استرس کمتر، بله بگوییم

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
به زندگی با استرس کمتر، بله بگوییم

نوشته: کارولین ماتسون
ترجمه: minoo_kl

آیا من تنها فردی هستم که دچار استرس می شوم؟

مردم می پندارند که من به عنوان یک مربی همیشه به دور از تنش هستم، با این حال مانند هر کس دیگری در زندگیم با چالش های مداومی روبرو می شوم که هر لحظه می تواند تعادل زندگیم را برهم زند بنابراین من هم مانند همه انسان ها دچار استرس می شوم.

من به کار بله می گویم و هر چه از من خواسته شود انجام می دهم، اما فهمیدم که ساعات کافی در روز برای انجام کارهایم ندارم. در نتیجه اغلب نهارم را با عجله می خورم و یکسره 12 ساعت کار می کنم. شاید بنظر رسد از عهده انجام کار برمی آیم اما در درونم قضیه فرق می کند.

هنگامی که بالاخره از محل کار به خانه می آیم، آخرین کاری که میل به انجام آن دارم آشپزی است، در نتیجه در حالی که غذا در مایکروفر است تکه ای شکلات می خورم. در فاصله بین خوردن شام و جمع کردن آن معمولاً ایمیلی ضروری می فرستم یا به تلفنی جواب می دهم. هر فکری در مورد ورزش کردن زود از خاطرم می رود و تماشای تلویزیون اجتناب تاپذیر است – تمامی تعطیلات آخر هفته در تلاش هستم، با بچه ها رانندگی می کنم، به سوپر مارکت می روم و در کلاس فلسفه شرکت می کنم. تصمیم گرفتم شب زود بخوابم و ساعت 3 صبح بیدار شوم و تمام کارهایی که باید در طول روز انجام می دادم را به خاطر آورم.

آیا اکنون از زندگیم راضی هستم؟

بله اکنون زندگیم همان گونه است که می خواستم. اصول مو جود در این کتاب نه تنها برای من بلکه برای صدها نفری که در طول 25 سال تجربه ام به عنوان مربی اثبات شده است و مطمئنم هنگامی که در زندگی با مسئله بغرنجی روبرو شوید تدابیر موجود در این کتاب به شما کمک خواهند کرد.

به نکات کتاب باید عمل کرد. اکثر مواردی را که در این کتاب می خوانید درک خواهید کرد اما راز آن در یافتن راه هایی است برای کاربرد آن چه از زندگی خودتان می دانید.

شما به دنبال آمار نیستید!

در این کتاب هیچ نظریه و آماری در مورد استرس وجود ندارد. اگر هم اکنون دچار استرس هستید، احتمالاً تنها می خواهید چند راه ساده برای روبرویی با آن بدانید و به درصد افرادی که به آن دچار هستند کاری ندارید!

منبع : سایت نودهشتیا

در ضمن از مترجم محترم کسب اجازه شده است

ادامه دارد...

زندگی بی نقص؟ شوخی نمی کنی؟

زندگی هیچ کس کامل نیست. همه ما در زندگی فراز و نشیب داریم.اکثر استرس ها در ذهن خودمان آغاز می شوند و هنگامی به وجود می آیند که بین توقعاتمان و حقیقت فاصله باشد.

اگر زیادی احساسات به خرج دهم، انتظار دارم که همان موقع به همه چیز برسم. واقعیت اینست که اغلب از عهده آن برنمی آیم، چون معمولاً یا به خود فشار زیادی وارد می کنم یا به دیگران آن را محول می کنم، شاید اشتباهاتم را با فریاد بی جا زدن بر سر دیگران پایان دهم. شاید وقت کافی صرف دوستان و خانواده نکنم. شاید احساس کنم دیگران را ناامید کرده ام. شاید به روش معینی واکنش دهم چون احساس می کنم خارج از کنترل هستم. اغلب دور باطل را تجربه می کنم و راه صحیح را کاملاًً گم کرده ام. مطمئناً همیشه بهترین تصمیمات را نمی گیرم و تقریباً مشکلات را به طور نسبی برطرف می کنم.

آیا راه حلی وجود دارد؟

مسئولیت زندگی خود را به عهده بگیرید. شاید هنگامی که در گوشه ای نشسته اید و با خود فکر می کنید: (( باور نمی کنم که دارم این کتاب را می خوانم. من به خاطر هرچیز و هرکس یا رویدادهای خارج از کنترلم دچار استرس می شوم.)) اما می توانید بیشتر از آن چه فکرش را می کنید خود را تغییر دهید. مقصر دانستن دیگران آسان است (رئیستان، خانواده، همکاران، وضع اقتصادی، زیر دین بودن، هرکسی غیر از خودمان). اما تنها کسی را که مطمئناً می توانید تغییر دهید خود هستید!

رایج ترین دلایل استرس که با آن مواجه شدم شغل، پول، خانواده و بیماری هستند. من فکر نمی کنم که بتوان همه عوامل استرس را از بین برد اما می توان آنها را کاهش داد. من در بعضی از راه حل هایی که به شما از طرق مختلف کمک می کنند تا در موقعیت های استرس زا تحت فشار کمتری قرار بگیرید همراه خواهم بود.

هرکجا که هستید شروع کنید، منتظر لحظه ای که کاملاً آماده خواهید شد، نمانید. اگر اکنون این نوشته را می خوانید و درباره مهار نکردن استرس در زندگیتان احساس پشیمانی می کنید به خاطر داشته باشید که نمی توانید آن چه را در گذشته اتفاق افتاده است تغییر دهید. اگر بازهم مانند چند ماه قبل خسته از محل کار به خانه باز گشته اید دو گزینه دارید: یا چند تغییر به وجود آورید یا همان طور که هستید بمانید. با این وجود خودآزاری هیچ کمکی نمی کند. احتمالاً خودآزاری همه چیز را بدتر می کند. در هرکجا که هستید شروع کنید و اولین اقدام را بردارید اهمیتی ندارد که از کجا شروع می کنید.

انتخاب تدبیری در کاهش استرس

• شاید برای شما فکر کردن درباره تمام تغییراتی که باید انجام دهید سخت است. تغییر یک شبه رخ نمی دهد و من به شما کمک خواهم کرد تا تغییرات کوچکی را که هر روزه می توانید انجام دهید آغاز کنید.

• من به این نتیجه رسیدم که بهترین نوع یادگیری برای اکثر افراد از طریق داستان هاست. مردمانی که شما در این کتاب با آنها مواجه خواهید شد همگی انسان های واقعی هستند که راه هایی را برای مقابله با استرس در زندگی خود پیدا کرده اند. اگر بعضی از این داستان ها با مورد شما همخوانی نداشت داستان بعدی را امتحان کنید.

• آنچه که برای یک نفر مفید باشد، ممکن است برای کس دیگری قابل استفاده نباشد.

• اگر شما از تأثیرات استرس در رنج هستید پیشنهاد می کنم که از کمک های یک پزشک کمک بگیرید. هر چند که پیشنهادات این کتاب برای کاهش استرس مفید باشد اما ممکن است کمک های پزشکی بیشتر لازم باشد.

آیا همیشه راه حلی وجود دارد؟

"این پدیده ها نیستند که مردم را مختل می کنند بلکه برداشت آنها از پدیده هاست که اختلال به وجود می آورد."

خبرهایی که نمی خواهی بشنوی
همان موقعی که فکر می کنیم همه چیز را تحت کنترل داریم ناگهان حادثه ای رخ می دهد که خارج از تحمل اراده ماست. برای اکثر افراد هنگامی که به آنها بگویند سرطان دارید یکی از استرس آورترین لحظات زندگیشان است.
در سپتامبر 2002 سارا به طور غیر منتظره ای با یکی از بزرگ ترین چالش های زندگیش روبرو شد – حادثه این بود که تشخیص داده شد مادرش سرطان سینه دارد. سارا که از مادرش در طول بیماری پرستاری می کرد تنها برای اطمینان از سلامت خودش اقدام به ماموگرافی کرد. در تمامی کریسمس سعی کرد این فکر از خاطرش بیرون برود، اما هم چنان نگران بود.
در شب سال نو 2002، سارا از دانستن این که نه تنها مبتلا به سرطان سینه است بلکه سرطان در بدنش پیش رفته هم است بسیار وحشت کرد. البته سارا در ابتدا بسیار خشمگین بود. او با خود فکر کرد: ((چرا من باید دچار سرطان شوم؟ شاید بهتر بود اصلاً ماموگرافی نمی رفتم.)) او گفت: ((هنگامی که کسی می گوید تو سرطان داری، فوراً فکر می کنی که داری می میری. من باید تا زمان عمل جراحیم 6 هفته صبر کنم و نمی دانم چگونه باید تا آن زمان عاقلانه رفتار کنم. چه کار باید بکنم؟))
پس از چند روز اولیه بحرانی، سارا تصمیم قطعی گرفت که به آسانی تسلیم نشود. هرچه باشد مادرش با بیماری مبارزه کرده بود، بنابراین او هم می توانست چنین کند. هنگامی که برای پاسخ به این سؤالش که ((چه کار باید بکنم؟)) به اندازه کافی آرام شد، در حال پیاده روی چندین پاسخ به ذهنش آمد:

• تا آن جا که ممکن است درباره سرطان سینه اطلاعات جمع کند.

• با افرادی که با موقعیتی مشابه روبرو هستند گفتگو کند.

• در مورد آن چه می تواند تغییر دهد و آن چه باید پذیرفت واقع بین باشد.

هنگامی که سارا چشمش را باز کرد و باور کرد که چندین چاره دارد، با ایده های مختلفی که به فکرش رسید متحیر شد. او راه های عملی برای آمادگی بدن و ذهنش پیش از جراحی سینه برداری را پیدا کرد. او می توانست چندین گزینه را از جمله ورزش، تغییر رژیم غذایی، و فراگیری آرام شدن از طریق مراقبه را انتخاب کند.
سارا تا ماه فوریه که به بیمارستان رفت، چارچوب فکریش از حالت خیلی منفی به حالتی که چگونه می تواند زندگیش را کنترل کند تغییر داد. او گفت: ((من نمی توانم از پیشرفت سرطان در بدنم جلوگیری کنم اما می توانم چگونگی برخورد با آن را تغییر دهم. سرطان می تواند بدنم را فرا بگیرد اما نباید ذهنم را به کام خود بکشد. می توانم چگونگی روبرویی با آن را فرا بگیرم.))
سارا مطمئن بود که میزان کار زیاد، تغذیه بد و ورزش نکردن به بدنش آسیب وارد کرده اند و از عوامل اثرگذار بر وضع سلامتیش بوده اند. او به بیماریش نه به عنوان خاتمه زندگی بلکه مرحله جدیدی از آن نگاه کرد. همان طوری که داروها در بهبود مؤثر بودند به قدرت درمانی خنده پی برد: ((محال است که آدم در حال خندیدن باشد و دچار استرس هم بشود. فکر می کنم خنده موجب رهایی می شود.))
اگر استرس دارید شاید نتوانید بخندید. اما واقعاً خنده بهترین دارو است. همان طور که سارا اشاره کرد، مشکل است در هنگام ناراحتی بخندید! امتحان کنید! هنگامی که بخندید چه احساسی دارید؟ به محض شروع به خندیدن قدرت استرس به اضمحلال می رود. از همین امروز شروع کنید به خندیدن.
اخیراً با مؤسسه خیریه ای به نام دلقک ها در آسمان که از کودکان مبتلا به تومورهای مغزی حمایت می کند آشنا شدم. کودکان دارای تومورهای مغزی چندین هفته در بیمارستان تحت درمان های طاقت فرسا بستری هستند. دریافته ایم که کمی تفریح سبب تغییرات بسیار شگرفی در سلامتیشان می شود. وقتی آن ها می توانند بخندند چرا شما نتوانید!
آیا همه چیز برای سارا بی نقص است؟ طبعاً خیر. اولین جراحی سارا موفقیت آمیز بود، اگرچه چند ماه قبل دوباره سرطان سینه اش دوباره عود کرد. ترس از عود دوباره سرطان یکی از سخت ترین چیزهایی بوده که سارا همیشه با آن روبرو بوده است و هر روز به آن فکر می کند. او سعی دارد بر آن چه در این مرحله از پیشرفت سرطان می تواند تغییر دهد تمرکز کند. سارا هنوز ملاقات از بیمارستان را بسیار موفقیت آمیز می داند، اما برای مدت زیادی سعی کرد درباره جنبه های منفی بیماریش فکر نکند چون آن را بسیار زیان بخش می داند.
سارا در مورد ابتلا به سرطان سینه هیچ چاره ای ندارد. اما نوع برخورد هرروزه با زندگی را می تواند انتخاب کند.
نکات کلیدی

• شاید نتوانید بر هر موقعیت استرس زایی غلبه کنید، اما می توانید مسئول چگونگی واکنش تان باشد.

• اگر با تغییر عمده ای روبرو هستید و زندگی بسیار استرس آوری دارید، امروز چه تغییراتی را می توانید در نوع دیدتان نسبت به مسئله انجام دهید؟

• اگر می خواهید استرس را در زندگیتان کنترل کنید، باید از خودتان شروع کنید.

• هیچ کدام از ما نمی توانیم آینده را پیش گویی کنیم، اما اگر بخواهیم می توانیم زمان حال را بهتر کنیم.

• چه چیزی شما را می خنداند؟ آیا نوار ویدئو، داستان یا لطیفه ای مورد علاقه یا دوستی که شما را بخنداند دارید؟

• در حین خواندن کتاب به کاهش استرس بله بگوییم یاداشت برداری از آن چه می توانید تغییر دهید و آن چه نمی توانید مفید است. بر آن چه می توانید تغییر دهید تمرکز کنید و بر زندگیتان احساس کنترل بیشتری خواهید کرد.

دست از نگرانی بردارید
آیا توجه کرده اید که، از آن چه نگران هستید هنوز اتفاق نیافتاده است؟ می دانم گفتن این که دست از نگرانی بردارید آسان است. از روی تجربه شخصی می دانم در عمل واقعاً سخت تر است. همانند سارا، در زندگیمان موارد زیادی وجود دارند که از کنترل ما خارج هستند. به جای صرف همه انرژی بر روی آن چه نمی توان تغییر داد افکارتان را بر روی آن چه می توانید تغییر دهید متمرکز گنید. هیچ چیز مانند نگرانی از آن چه در آینده روی خواهد داد در مسیرمان وقفه ایجاد نخواهد کرد.
چند سال قبل هنگامی که برای نخستین بار کارم را آغاز کردم، خیلی نگران پول بودم. نگران بودم که نتوانم هیچ کدام از صورت حساب هایم را بدهم. دلواپس بودم که نکند پستچی نامه های تقاضای پول بیشتری را بیاورد به همین دلیل نامه ها را باز نکرده به امید این که گشایشی حاصل شود به کناری می گذاشتم.
بالاخره زمانی که دل و جرأت صحبت با دوستم را پیدا کردم از من پرسید ((بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیافتد چیست؟)) می خواستم او را بزنم فقط به خاطر این که سؤالی را پرسید که مجبور می شدم با خودم صادق باشم و این ناراحت کننده بود. من پاسخ دادم: ((مأمور اجرای حکم در این جا باشد.)) که او پاسخ داد ((آیا اکنون آنها بیرون ساختمان هستند؟)) شاید این گونه حدس زده اید که هیچ گونه مأموری در کار نبوده است. اما من متوجه شدم که اگر به نگرانی ادامه دهم و دست روی دست بگذارم و هیچ کاری نکنم مأموران اجرای حکم خواهند آمد.
رها کردن مشکل چاره کار نبود، همانند داستان میشل در صفحه 19، برای رد کردن بدهی هایم برنامه ریزی کردم و بسیاری از استرس هایم از بین رفت با این که هنوز مشکلات مالی قابل توجهی داشتم.
امروز، اگر برای هرچیزی نگران شوم، سعی در رفع مشکلی می کنم که سبب آن استرس در من شده است.
هر زمان که افکار منفی دارید سعی کنید آگاهانه آن را با فکر ((چه چیزی را می توانم تغییر دهم؟)) جایگزین کنید.
اگر فکرتان به مبارزه ادامه دهد: از این ترفند ساده استفاده کنید: کشی را که به دور مچتان است بکشید و رها کنید، درد در یک لحظه جریان مبارزه فکریتان را قطع می کند.

پرسش هایی برای شما
• از چه چیزی نگران هستم؟
• چه کارهایی را برای رهایی از نگرانی کنار گذاشته ام؟
• موضوع نگران کننده ای که ممکن است روی دهد چیست؟
• احتمال روی دادن بدترین اتفاق چقدر است؟

نکات کلیدی
• نگرانی به ندرت ایده های جدید به وجود می آورد و اغلب افراد را از کار می اندازد. نگرانی مشکلات را حل نمی کند و تنها کاری که می کند هدر دادن انرژیمان و جلوگیری از پیشرفتمان است.
• هرچیز که شما را نگران کرده است را بنویسید، آن چه را می توانید تغییر دهید به طور واضح مشخص کنید و به دنبال فکرهای بدیع باشید.
• چرا وقتتان را صرف تمرکز بر آن چه می توانید کنترل کنید و انتخاب هایی که می توانید داشته باشید نمی کنید؟

آیا غرق در کار هستید؟
آیا پایتان را بر روی پدال گذاشته اید؟ آیا غرق در کار هستید؟ آیا کاملاً درمانده شده اید؟ معمولاً زمان فرستاده شدن ایمیل ها را چک نمی کنم، اما ناخواسته متوجه شدم که پیام نادیا در ساعت 2 صبح برایم فرستاده شده بود. در ایمیلش توضیح داده بود که واقعاً برای مقابله با استرس نیاز به کمک دارد:
((امروز صبح پیش از بیدار شدن بچه ها از خواب با عجله از خانه بیرون آمدم. در ساعت 8 صبح به دفتر رفتم و انبوهی از نوشته های مربوط به مردمی که دیروز مراجعه کرده بودند را روی میزم دیدم (من برای ملاقات مادرم در بیمارستان یک روز مرخصی گرفته بودم و بر روی کاناپه منتظر بودم تا نوبتم برسد). مقداری از کارم را با خود به خانه برده بودم، اما حتی نتوانستم کیف دستی ام را باز کنم. هنگامی که آن همه پیام را روی میز دیدم، از خود پرسیدم که چه گونه آن روز را به پایان ببرم چه برسد به باقی روزهای هفته.
به محض این که کاری را انجام می دهم ذهنم منحرف کارهایی که انجام نداده ام می شود. گاهی اوقات بسیار احساس گناه می کنم که نمی توانم کارها را همزمان انجام دهم. به نظر می رسد که 24 ساعته صدایی در سرم می پیچد. دوست دارم راهی برای جلوگیری از این صدا پیدا کنم. دریافتم عیب جوی درونی ام (inner critic) با گفتن این که زندگی خود را کنترل کنم بسیار غیر مفید است و تنها اگر بتوانم.
من می دانم در کارم به موفقیت های بسیاری رسیده ام. تا اندازه ای، از رویاهایم فراتر رفته ام و چندین مرتبه ترفیع گرفته ام، اما ساعات کاری و مسئولیت هایم افزایش یافته اند. 3 فرزند پسر دارم (7، 9، 15 ساله) و از زمانی که کوچک ترین آنها به مدرسه رفت تصمیم گرفتم کار نکنم. بیشتر نگران بودم که شاید نتوانم به آنها برسم. خانواده ام بسیار به من افتخار و از من حمایت می کردند، اما اکنون نمی توانند درک کنند که چرا به کارم ادامه می دهم.
((همسرم، که تا همین اواخر بسیار حمایتم کرده است، در تعطیلات پایان هفته با من اتمام حجت کرد. خانواده از هند دیدن کرده بودند. تمام روز دوشنبه را صرف آشپزی کردم و درست پس از خوردن شام روی صندلی به خواب رفتم. بسیار شرمنده شدم که نتوانستم خودم را کنترل کنم، زندگی رویایی من در حال از هم پاشیدگی است.
((هرچند وقت یک بار از خود می پرسم چرا باید زمان زیادی را در دفتر صرف کنم، اما من که برای رسیدن به این مرحله از کارم بسیار سخت کار کرده ام، سریعاً از سؤال می گذرم. اکنون تردید دارم که شاید حق با دیگران باشد. آیا باید کار را رها کنم؟ واقعیت این است که دارم خود را غرق مسایل کاری می کنم. در مورد کارم نگران هستم. نگرانم که همسر و مادر خوبی نباشم. اغلب آن قدر پریشان حواس هستم که دیگر به آن چه پسرها می گویند گوش نمی کنم. می خواهم به تمامی این استرس خاتمه دهم اما نمی دانم چگونه.))

آیا زمان آن رسیده است که در آینه نگاه کنم؟
((با نوشتن این ایمیل برای شما، فهمیدم که نمی توانم به این شکل به زندگی ادامه دهم. فکر می کردم با 16 ساعت کار در روز خیلی مؤثر بوده ام با این که از خودم توقعات بسیار زیادی داشته ام، اما چنان کار مفیدی انجام نداده ام. اما فکر می کنم اگر بتوانم در محل کار شاداب تر باشم در خانه سرخوش تر خواهم بود و کارم را بسیار پر ارزش تر می بینم.
((آیا کار کردن زیاد تنها برای من بسیار سخت است؟ کارم را دوست دارم، پس نمی خواهم آن را رها کنم. مطمئنم باید راهی باشد که اکنون به ذهنم خطور نمی کند. باید سخت تلاش کنم تا برای رسیدن به زندگی با استرس کمتر بدون از دست دادن چیزی موفق شوم.
داستان نادیا مثال برجسته ای است از شخصی که برای رسیدن به آن چه که شاید برای کسانی که این نوشته را می خوانند عادی به نظر آید در حالی که بسیار تلاش می کنند. از بیرون به مسئله نگاه کردن بسیار آسان تر است، هنگامی که زندگی خودتان باشد سخت است!
اگر احساس می کنید زندگیتان از کنترل خارج شده است، شاید زمان رویارویی با حقیقت فرا رسیده باشد. گاهی اوقات برای متوجه شدن از این که به کار اشتباهمان ادامه می دهیم دخالت خانواده لازم است، همانند آن چه همسر نادیا انجام داد. گاهی اوقات بدهی زیاد، از دست دادن شغل، بیماری شدید، یا از دست دادن یک دوست یا شریک خوب لازم است تا متوجه اشتباهمان شویم.
شما چیزی را از دست خواهید داد اگر به استرس در زندگی تان توجه کنید؟

پیدا کردن جرأت تغییر یافتن
تغییر دادن زندگیمان نیاز به جرأت دارد به ویژه اگر مطمئن نباشیم چه بکنیم و چه گونه آن را انجام دهیم، چه خواهان تغییرات باشیم یا خیر، یا اگر نگران باشیم که دیگران درباره راه حل جدید چه فکری می کنند.
به دنبال سؤالات بودن نیاز به شجاعت دارد چون ممکن است ما آمادگی شنیدن جواب ها را نداشته باشیم. من این توانایی را داشتن مکالمه همراه با جرأت (Courageous Conversation) (CC) با خود می نامم. مکالمه همراه با جرأت چیست؟ پرسش هایی که شاید در مدت زمان طولانی به آنها فکر می کرده ایم اما به جواب نرسیده بودیم.
((بیایید دوباره به موضوع نادیا برگردیم. چرا صادق نبود و با خود مکالمه همراه با جرأت نداشت؟ چرا مدت زمان زیادی طول کشید تا احساس واقعیش را بروز داد؟ گفتن حقیقت به خودش درباره این که چه قدر ناشاد بود بی نتیجه به نظر می رسید چون او سعی داشت ابتدا ساعات کارش را کم و سپس آن را ترک کند. تنها راه حل ممکن که می توانست تصور کند ترک کار بود و او واقعاً این را نمی خواست. در نتیجه مکالمه همراه با جرأتش را نادیده گرفت چون نمی توانست راه حل مداومی را در ذهن مجسم کند.

بیش از آن مشغول است که فکر کند
هنگامی که نادیا شروع به فکر کردن در مورد ساعات کاریش کرد، فهمید که در طول سال گذشته به ندرت در طول روز استراحت کرده بود. به منظور انجام کارهای فراوانش همیشه بیش از آن مشغول است که فکر کند. هنوز هم اغلب از خود می پرسد با ذهنی که مشغول مسائل حل نشده است چگونه می تواند مؤثر باشد.
نادیا تصمیم گرفت که هر چه قدر هم که کارش زیاد باشد روزی 30 دقیقه استراحت کند و به کارهایش فکرکند. نزدیک دفترش پارکی کوچک اما دلبازو اکثر وقت ناهاردر آنجا قدم می زد و به مدت 15 دقیقه در آرامش می نشست.هر روز این کار که به او آرامش می بخشید فهمید به همان روشی که با خانواده اش رفتار می کند در محل کار نیز چنین است و مسئولیت بقیه را بر عهده می گیرد.متاسفانه همه از مهربانیش سوءاستفاده می کردند.اکثر وقتش را صرف پاسخ به سوالات و انجام کارهای کامل نشده دیگران می کرد.در نتیجه همیشه برای اتمام کارش تا دیر وقت در دفتر می ماند.
یکبار از درمان جویی سوال ساده ای پرسیدم))آیا زندگیت آن گونه است که آرزو داشتی؟)) جوابش صادقانه بود))به این سوال پاسخ نمی دهم چون اگر جواب دهم مجبور خواهم شد به فکر چاره ای برای آن باشم.((
شما برای این سوال جوابی دارید آما آیا آن قدر شجاع هستید که پاسخ تان صادقانه باشد؟هنگامی که بالاخره نادیا آن قدر جرات پیدا کرد که احساسات واقعی اش را با من در میان بگذارد،با خود نیز صادق شد.هر کس واقعیت درونی مخصوص به خود را دارد که باید شناخته شود که این شامل شما هم می شود .
آیا زمان آن فرا نرسیده است که چند دقیقه را صرف پرسیدن سوال های صادقانه از خود کنید؟
آیا آن قدر شجاعت دارید که صادقانه به پرسش های زیر پاسخ دهید؟

سوال هایی برای شما
• آیا زندگیت آن گونه است که آرزویش را داشتی؟
• چرا زندگیت آن قدر شلوغ است؟ چرا آن قدر خودت را درگیر مشکلات زندگی می کنی؟
• چه کمبودهایی در زندگی روزمره دارید؟
• اولویت های کنونی شما کدامند؟
• خواهان انجام ندادن چه کاری هستید؟
• خواهان چه تغییراتی در زندگیتان هستید؟

ادامه

تفکر زیادی و فشارآور
وقتی ذهنتان پر از فهرستی از کارهاست، وقتی به خودتان 5 دقیقه هم اختصاص نمی دهید، دیدن چیزها با بینشی دیگر و خلاق بودن درباره برخی راه حل های ممکن مشکل است.
آیا تا کنون از خود پرسیده اید در حالی که در کنار دریا نشسته اید چرا افکاری را که یک مدت به آن فکر می کرده اید ناگهان به ذهنتان می آید؟ وقتی که شما افکار قدیمی را کنار بزنید و به دنبال چیز جدیدی باشید ممکن است تجربه جدیدی پیدا شود و در همان حال بعضی به این نتیجه برسند که این خانه تکانی ذهنی باعث شده است راه حلی برای مشکلشان بیابند.
هنگامی که با عجله از یک کار به سمت کار دیگری می رویم به ندرت درون بینی های صادقانه به سراغمان می آیند. اگر درگیر کار زیاد روزانه بدون هیچ وقت آزاد برای خودتان هستید نگاه به به زندگی خودتان و فکر در مورد آن سخت است.
آیا توجه کرده اید هنگامی که دوش می گیرید، نقاشی می کنید، مطالعه می کنید، در پارک می دوید، روی نیمکت نشسته اید، با کودکانتان بازی می کنید، یا حتی شاید در نیمه شب یا تعطیلات به بهترین پاسخ هایتان می رسید.
آیا می خواسته اید تغییراتی چند به وجود آورید اما نتوانسته اید زمانی را به فکر کردن درباره آن چه واقعاً برایتان مهم است اختصاص دهید؟ اگر چنین است، به خودتان قول دهید این هفته 15 دقیقه را به فکر کردن اختصاص خواهید داد و وقتی را برای مکالمه همراه با جرأت با خودتان در نظر بگیرید.

چند پیشنهاد مفید:
- کار بدنی انجام دهید – دوچرخه سواری، پیاده روی
- دوش بگیرید
- به یک دوست تلفن کنید و در مورد برخی از افکارتان با صدای بلند صحبت کنید

• اگر شما به عقل درونی خودتان مراجعه کنید ممکن است به نکاتی توجه بنمایید که قبلاً به نظرتان نیامده بود. مثلاً وقتی که در یک مرخصی تعطیلات هستید ناگهان فکر جدیدی به ذهنتان خطور می کند و با خود می گویید چرا قبلاً این موضوع به فکرم نرسیده بود.

نکات کلیدی
• به باورهای درونی خود اطمینان کنید – شاید این حس های درونی می خواهند به شما موضوعی را بگویند.
• تقاضای کمک کنید. دارای فکری باز باشید شاید شخص دیگری پیشنهادات مفیدی داشته باشد.
• در مجلات روان شناسی علمی و اینترنت بدنبال ایده باشید و آنها را بخوانید.
• هر وقت ایده ای به فکرتان خطور کرد آن را بنویسید؛ اگر چنین نکنید شاید از خاطرتان برود.

خودتان را در اولویت قرار دهید.
آیا آن قدر مشغول هستید که نمی توانید خودتان را در اولویت قرار دهید؟ اگر به هر دلیلی فشار اکسیژن هواپیما کاهش یابد، ماسک های اکسیژن از محفظه کوچکی در بالای سر به پایین می افتند. اگر ماسک های اکسیژن در هواپیما پایین آیند و کودکانتان با شما باشند، همیشه به شما توصیه می شود که پیش از کمک به کودکانتان ماسک های خود را در ابتدا بزنید.
چرا؟ چون شما اگر مشکل تنفسی نداشته باشید در شرایط بهتری برای کمک به فرزندانتان در گذاشتن ماسک ها هستید.
توجه کرده ام در هنگامی که آرام و آسوده هستم، مقابله با هر آن چه که زندگیم را به هم ریخته بسیار آسان تر است و برای آرام شدن اغلب نیاز دارم که با گفتن ((نه)) به دیگران خودم را در اولویت قرار دهم.
هنگامی که خسته ام یا دچار استرس هستم، به ندرت می توانم خیلی مؤثر باشم. استراحت حیاتی است و به ما امکان شارژ کردن دوباره باتری هایمان را می دهد. همانند راندن ماشینی است که به آن رسیدگی و توجه لازم نشده است – بالاخره یک روز که اغلب بی موقع است خراب خواهد شد. اگر خسته یا دچار استرس هستید، صبر و انرژی لازم برای رسیدگی به کس دیگری را ندارید.
توجه کردن و در اولویت قرار دادن خود شاید خودخواهانه به نظر رسد. اما با دست خالی ادامه دهید چه چیزی برای ارائه دادن به دیگران دارید. اگر خسته، فرسوده و دچار استرس باشید، از شما چه چیز باقی می ماند تا با دیگران سهیم شوید. نمی توانید آن چیزی را که ندارید ببخشید.
هنگامی که خود را در اولویت قرار دهیم و آن چه برای زنده و شاداب ماندن خودمان لازم باشد انجام دهیم، انرژی بیشتری برای رسیدگی به افراد دیگر و کارهای دیگران داریم.
فهرستی از فعالیت هایی که می توانید روزانه انجام دهید تا به ذهن و بدنتان استراحت دهد و به بازیابی انرژیتان کمک کند تهیه کنید. اگر نیاز به انگیزه درونی دارید، مجله ها و روزنامه ها تقریباً هر هفته ایده هایی دارند. شاید قبلاً آنها را نادیده می گرفتید چون فکر می کردید وقت کافی ندارید یا آن قدر مشغول هستید که نمی توانید به کس دیگری توجه کنید.
استراحت کنید.
اگر کاری انجام می دهید که شما را واقعاً خسته و فرسوده می کند نیاز به استراحت دارید – پس سعی کنید از آن موقعیت فشارزا، کمی دور شوید. هر چه بیشتر دچار استرس باشید کمتر می توانید در حل کردن مسائل مؤثر باشید. در گذشته در حالی که روی صندلی ام می نشستم با فکر این که مسئله را حل خواهم کرد بر موضوعی پافشاری می کردم. به ندرت موفق می شدم.
چه مدت است که شما وقت استراحتی در محیط کار برای خود در نظر گرفته اید؟ ارزش استراحت بین کار آن است که شما سرحال تر می شوید و موضوعات را به شکل مختلفی می بینید. و با ذهن آرام تر تمرکز کردن برروی یک کار که می توانید انجام دهید و نه 101 موضوعی که انجام نداده اید آسان تر است. وقتی که برمی گردید، با پرسیدن این پرسش که ((تا یک ساعت آینده باید چه کارهایی را انجام دهم؟)) بازتمرکز کنید.

پیاده روی کنید
مطمئنم شما هم مانند من مقالات زیادی درباره این که چه ورزشی برای سلامتی مفید است خوانده اید. ورزش به طور اعجاب انگیزی منحرف کننده مشکلات است؛ در حقیقت هنگامی که ورزش می کنید فکر کردن درباره مشکلات بسیار سخت است! تنها 15 دقیقه برای شادابی ذهنتان کافی است پس از آن دید مختلفی بدست می آورید.

علائم هشدار دهنده شما کدامند؟
پیتر 40 ساله، یکی از بهترین دوستانم، چند روز پیش به من تلفن زد و گفت که واقعاً به صحبت کردن با من نیاز دارد. هنگامی که پیتر برای ملاقات با من برای نهار به رستوران آمد، چهره اش هزاران حرف نگفته در خود داشت. اگرچه بسیار برنزه و سالم به نظر می رسید، اما چشم هایش درخشش همیشگی خود را از دست داده بودند. پیتر را از سال ها قبل می شناختم، چندین بار از شرکت وکالت شلوغ شهر، که به مدت 20 سال در آن جا کار می کرد، ترفیع گرفته بود. با آن که اغلب بیش از 60 ساعت در هفته کار می کرد، شاد بوده است، به قول خودش ساعات طولانی و معمولاً پرارزشی را می گذرانده، چون نتیجه خوبی یرایش داشته است.
هنگامی که گفتم به دلشادی همیشگی ات نیستی گفت که چگونه از کل زندگیش ناامید و دلسرد شده است و این که در این چهار هفته اخیر به سختی خوابیده است. گفت که برای چندین سال است که چیزی در درونش مدام می گوید: ((از این ساعات طولانی کارکردن چه چیزی به دست می آورم؛ در خارج از محل کار نیز می خواهم خوش باشم.)) هنگامی که این تفکرات درونیش را با دوستانش درمیان گذاشته است آنها به او گفته اند که بر اعصاب خود مسلط شود و هنگامی که به یک مرخصی تعطیلات برود احتمالاً بهتر خواهد شد.
یکی از دوستانش گفت من حاضر بودم همه چیزم را می دادم تا شغلی مانند پیتر داشته باشم و در نتیجه پیتر شروع به شک کردن به عقل خودش کرد. او دیگر با هیچ کس در مورد احساسش صحبت نکرد که سبب شد بیشتر به احساس درونیش شک کند.
اگرچه زمانی گذشت تا پیتر توانست آزادانه صحبت کند، با خیال راحت توانست صادقانه در مورد آن چه در سرش می گذرد صحبت کند. او در مورد تعارضات درونیش، آن چه واقعاً به او فشار می آورد برایم گفت و تا حدودی انتظار داشت بگویم ((تا چند روز دیگر بهتر خواهی شد.))
او گفت: ((باور نمی کنم که دارم در این مورد با تو صحبت می کنم، اما دیگر نمی توانم آن را نادیده بگیرم. از هر دقیقه روز در محل کارم تنفر پیدا کرده ام.هر تعطیلات آخر هفته ام را به این فکر می کنم که چگونه از این زندگی فرار کنم. شب یکشنبه بسیار احساس استرس می کردم، فقط می خواستم فرار کنم یا در خانه ام را قفل کنم و هرگز بیرون نیایم. مسئله این است که تمامی دوستانم فکر می کنند من همه چیز دارم، اما از درون احساس می کنم مثل این که چیزی گم کرده ام. کار کردن به من لذت فراوان می داد اما این روزها اصلاً لذت نمی برم.چند هفته پیش به مرخصی تعطیلات رفتم. اما خودم را گول زدم که پس از استراحت همه چیز بهتر خواهد شد. به محض این که به دفترم برگشتم باز احساس کردم به همان کار بیهوده قدیمی برگشته ام.
((می دانم که عمرم را صرف کار کرده ام. تمامی داراییم نشانه موفقیتم است – خانه ام، تعطیلات به هرکجا که بخواهم می روم، مهم نیست که چه قدر دور باشد. اما می ترسم کار دیگری را امتحان کنم. می ترسم اشتباه کنم. اگرچه هنوزهم ساعات طولانی کار می کنم اما می دانم کیفیت کارم پایین آمده و اخیراً رئیسم چند بار به من تذکر داده است.))
پیتر همان طور که به بشقاب غذای سرد شده اش زل زده بود گفت: (( هنوز هم با خود می گویم باید به خاطر کارم شکر گذار باشم، اما این فکر به سرم می زند که بس است. اگر بخواهم با خودم صادق باشم برای مدت زیادی به کار اشتباهی ادامه دادهام.

پرسش هایی برای شما
• آیا از شغلتان متنفرید؟
• اگر کار خسته کننده است، مایل به تغییر شغل هستید؟
• اگر تغییر شغلتان ممکن است، چه کاری می توانید انجام دهید تا کمی نشاط وارد زندگیتان کنید؟

به علائم هشدار دهنده خود توجه کنید.
اکثر مردم علائم هشدار دهنده ای که شاید استرس در همین نزدیکی باشد را تشخیص می دهند. مشکل این است که اکثر ما به ندرت به آنها گوش می دهیم. در عوض سعی می کنیم آنها را نادیده بگیریم تا این که ما را به کام خود بکشد.
می دانم زمانی که در خانه برای کم اهمیت ترین چیزها زود از کوره درمی رفتم زمانی بوده است که باید علت استرس را در زندگیم پیدا می کردم. اکنون علائم هشدار دهنده اولیه ام را معمولاً تشخیص می دهم.
در طول چند سال گذشته تعدادی از علائم هشدار دهنده صدها فردی که مربی آنها بودم را تشخیص داده ام که پیامش آن بود که با خود صادق باشند و مکالمه همراه با جرأت داشته باشند. شما شاید حداقل یکی از این علائم هشدار دهنده را تشخیص دهید اما احساس کنید که فعلاً این چیزها زیاد هم بد نیستند. با این وجود درک این که اگر این علائم هشدار دهنده را نادیده بگیرید دوباره خواهند آمد (و بدتر خواهند شد و اغلب هنگامی که انتظار آن را ندارید یا نمی توانید از پس آن برآیید خواهند آمد) مهم است.

علامت های هشدار دهنده ای که نیاز به مکالمه همراه با جرأت دارند از این جمله اند:
• خستگی زیاد، آرامش نداشتن، مشکل در خوابیدن، کار کردن در تعطیلات آخر هفته، ذهن فوق العاده فعال، احساس گسستگی بین خود و دیگران.
• تشر زدن به دیگران، از کوره دررفتن، صبح زود از خواب بیدار شدن و در رختخواب غلت خوردن.
• دردهای مکرر، سردرد، گردن درد، مشکلات قلبی.
• وقت، صرف خانواده، دوستان و فعالیت های اجتماعی نکردن.
• حواس پرتی زیاد و مشکل در تمرکز داشتن.
• نوشیدن قهوه زیاد، خرید زیاد، تماشای زیاد تلویزیون و بازی کردن بیش از حد، (مثل بازی های رایانه ای).
• انجام کار در دقیقه نود، فراموشی چیزهای ساده.

پرسش هایی برای شما
علامت های هشدار دهنده شما کدامند؟

Think chickens!
اگر جوجه ای از سوپر مارکت بخرید و آن را برای مدت طولانی در فریزر نگاه دارید، از تاریخ مصرفش خواهد گذشت. شاید بتوانید برای چند روز وانمود کنید بویی ندارد. با این وجود پس از چند هفته دیگر نمی توانید بوی ترشیدگی را که هر زمان در فریزر را باز می کنید بیرون می آید نادیده بگیرید. در واقع هر چیز دیگری که در فریزر است نیز فاسد می کند. زندگی پیچیده تر از جوجه ای فاسد است، اما توجه داشته باشید که زندگی ما نیز اگر به موارد تنش زا، بی توجهی کنیم خراب خواهد شد.
شاید اکنون نیز علامت های هشدار دهنده در شما وجود داشته باشند و سعی در هشدار به شما باشند که استرس در زندگیتان در حال شکل گیری می باشد، اما اگر بسیار درگیر زندگی روزانه باشید متوجه آن نمی شوید.

نکات کلیدی
• به خودتان شانس گفتن بله به کاهش استرس را بدهید. قدم اول را با مشخص کردن آن چه برایتان مهم است بردارید. سارا و پیتر با مشخص کردن آن چه در زندگیشان مهم است قدم اول را برداشتند.
• وقت زیادی را صرف چه کس یا چه چیزی می کنید؟
• ساعات طولانی شاید برایتان مسئله ای نباشد اما استرس از رقابت اولویت ها و تفکر بیش از حد شاید مسئله ساز باشد.
• برای فهمیدن آن چه برایتان مهم است، باید وقتی را برای فکر کردن کنار بگذارید.
• بهترین مکان برای فکر کردن شما کجاست؟ چگونه زمان فکر کردنتان را در طول هفته به وجود می آورید؟ به خاطر داشته باشید که مکالمه همراه با جرأت تا زمانی که وقتی را به آن اختصاص ندهید اتفاق نخواهد افتاد.
• علائم هشدار دهنده شما که در حال شکل گیری هستند کدامند؟
• اگر شما از تأثیرات استرس در رنج هستید پیشنهاد می کنم که از کمک های یک پزشک کمک بگیرید. هرچند که پیشنهادات این کتاب برای کاهش استرس مفید باشد اما ممکن است کمک های پزشکی بیشتر لازم باشد.

علایم منع کننده ی شما کدامند؟
سه سال پیش میشل تنها با حقوق پرستاری زندگی می کرد. او بدهی های زیادی بار آورده بود و رأی تعداد زیادی از دادگاه های بخش بر علیه اش بود. او در رویای سفر به خارج از کشور بود – که در نظرش غیر ممکن می نمود. برای میشل مشخص بود که دیگر نمی تواند بیش از این بدهی بار بیاورد و در روز پرداخت حقوق با عجله خارج شود و لباس های جدید بخرد و شاد باشد.
میشل بیشتر و بیشتر در مورد بدهیش دچار استرس می شد به طوری که اغلب بسیار بد می خوابید و در محل کارش سرحال نبود که به مرخصی مریضی انجامید. دیگر نتوانست اضافه کاری کار کند چون همیشه خیلی خسته بود. مدام از خود می پرسید، ((چرا برای من پس انداز پول به جای اصراف آن خیلی سخت است؟)) و همان موقع جواب خودش را می داد: ((چون تو بیشتر از درآمدت خرج می کنی!))
هنگامی که بالاخره آماده گوش دادن به پاسخ های مکالمه همراه با جرأتش شد، پذیرفت که لازم است از مغازه ها دور بماند و در نتیجه از نظر مادی نتواند پولش را با اصراف از دست بدهد. می دانست که با ادامه خرید از رویای تأمین مالی و سفر خارج از کشورش باز خواهد ماند.
میشل تقریباً هر روز به صورت ریز حساب های کارت اعتباری و نقدی اخطار داشت. دیگر از رسیدن پستچی می ترسید. سرانجام تسلیم شرایط شد و به من تلفن کرد. او گفت: ((همان طور که می دانی چند ماه قبل اتومبیل جدیدی خریدم که اکنون کمتر از آن استفاده می کنم. بانک از این ماه حقوقم را برگشت داده است و نمی دانم چگونه خواهم توانست در طول 7 روز آینده پول آن را پرداخت کنم.))
میشل نمی دانست چه قدر بدهی بالا آورده است. اما پذیرفت که سریعاً نمی تواند بدهی های خود را بپردازد. میشل برای رسیدن به آرزوهایش علایم منع کننده ی زندگیش را نپذیرفت. او فکر کردن درباره عواقب خرج کردن بر رویای سفرش را کنار گذاشت.
هر چند شاید بدانید واقعاً چه چیز برایتان مهم است، شاید انواع موانع بازدارنده در رسیدن به آن چه واقعاً می خواهید انجام دهید را به موقع بردارید. آیا زمان زیادی است که می خواهید در خود تغییر ایجاد کنید، برای یافتن آن شما درست از زمانی که شروع کرده اید بازایستاده اید؟
میشل برای مقابله صادقانه با وضعیت مالیش، می توانست زمانی که بدون بدهی می شود را در نظر آورد. برای نخستین بار در زندگیش، زمانی را صرف رسیدگی به مخارج و همچنین درآمدش کرد.
میشل پذیرفت که پذیرفت بسیار اهمال کرده است و تصمیم گرفت از افلاس جلوگیری کند. عادت های خرج پولش را تغییر داد و آن چه در زندگی برایش مهم بود را مشخص کرد (نداشتن بدهی و تمامی استرس مربوط به آن؛ امکان مسافرت). سه سال گذشته است، اکنون در استرالیا کار می کند، آپارتمانی در کنار دریا دارد، تمامی بدهی هایش را پرداخته است و اکثر روزهایش را بدون استرس سپری می نماید.

پرسش هایی برای شما
• چه چیزی شما را از رسیدن به آن چه بیشتر از همه خواهان آن در زندگی هستید بازمی دارد؟

نکات کلیدی
• نگرانی های بسیار – برای مثال، پول – می تواند شما را آشفته سازد و ایجاد تغییر را مشکل کند.
• کاری که ادامه آن به ضررتان است را مشخص کنید برای مثال خرج کردن پولی که ندارید یا وقت زیادی را صرف دیگران کردن.

مکالمه همراه با جرأت با دیگران.
برای بله گفتن به کاهش استرس نیاز به ((نه)) گفتن به دیگر افراد دارید! ترس از ((نه)) گفتن به دیگران به معنای آنست که ما اغلب((بله)) می گوییم. اگر به کار کردن تا دیر وقت ((بله)) بگویید آن وقت شاید به زندگی اجتماعی ((نه)) بگویید. اگر انجام دادن کار دیگران به شما احساس خوبی می دهد فکر می کنید گفتن ((نه)) درست نباشد. با این وجود، اگر فکر می کنید گفتن ((نه)) به سودتان است اکنون زمان گفتن ((نه)) است. با ((بله)) گفتن به درخواست هرکس، شاید وقت و انرژی لازم را برای آن چه واقعاً می خواهید نداشته باشید.
هرچه، چیزهایی که در زندگی برایتان مهم است مشخص تر باشد، گفتن ((نه)) به چیزهایی که شما را در مسیرتان خسته می کند آسان تر است. در پس هر ((نه)) یک ((بله)) نهفته است!
گفتن ((نه)) به این معنا نیست که به هر درخواستی ((نه)) بگویید. یعنی تنها به آن چیزهایی ((بله)) بگویید که واقعاً مایل به انجام آن هستید. هنگامی که ((نه)) می گویید، توضیحات طولانی ندهید. حفظ ظاهر کنید – برای جواب رد دادن مجبور به معذرت خواهی نیستید. اگر برای قبول درخواست مطمئن نیستید وقت بیشتری بخواهید.

پاسخ های ساده زیر را به کار ببرید:
((نمی توانم آن را امروز انجام دهم))
((در مورد آن فکر خواهم کرد و به شما جواب خواهم داد))
((دفتر روزانه ام را چک می کنم))

آیا تا کنون بدون فکر کردن در مورد مشغله هایتان به کسی ((بله)) گفته اید و برای گنجاندن آن در جدول زمانیتان متحیر مانده اید؟

نکات کلیدی
• گاهی اوقات باید خود را در اولویت قرار دهید که شاید مستلزم آن باشد که به دیگران ((نه)) بگویید.
• سعی کنید در هنگام ((بله)) گفتن به شخص ((نه)) بگویید.
• با گفتن ((نه)) مسئولیت آن چه می توانید انجام دهید و آن چه نمی توانید را برعهده می گیرید. بهتر است ((نه)) بگویید تا این که موافقت کنید بیشتر از آن چه می توانید فعالیت کنید. تنها برای خود استرس بیشتری به وجود می آورید و احتمالاً اگر نتوانید آن چه را قول داده اید انجام دهید دیگران را خشمگین می کنید.
• با گفتن ((نه)) به چیزهایی که نمی خواهید انجام دهید به شما فرصت بله گفتن به کاهش استرس می دهد.
• در مورد مواقعی که افراد به شما ((نه)) گفته اند فکر کنید – آیا بد بوده است؟

مقابله با آشفتگی ها
هر روز اقلام پستی ناخواسته، چه پست معمولی چه ایمیل در انتظار من بود. تا این که فوراً به آن رسیدگی کردم، با انبوهی از نامه های ناخواسته، یا تقاضاهایی که فقط مرا آشفته می کرد مواجه می شدم. سعی در یافتن چیزی که در کشو یا در زیر انبوهی از نامه ها پنهان شده است می تواند بسیار بیهوده باشد. نه تنها گیج کننده بلکه وقت گیر است و می تواند به استرس اضافی بیانجامد. هر زمان که با انبوهی از نامه های درهم ریخته مواجه می شوی شاید آه بکشی و با خود بگویی چگونه انرژیت را صرف احساس گناه در مورد یک وظیفه بیشتر که هنوز انجام نشده است می کنی.
• هر چیز نامنظمی را مرتب کنید – هر چیزی که شما را آشفته می کند، هر چیزی که چه از نظر فیزیکی و چه ذهنی جا اشغال می کند. برای مثال:
میز یا ماشین نامرتب
کمد به هم ریخته
هدایای ناخواسته
• چه چیزی وقت و انرژیتان را می گیرد؟ از جمله:
صحبت کردن با تلفن
دوستانی که ناخودآگاه شما را از راه اصلی منحرف می کنند
روابط بیهوده
دنبال چیزهایی که به خاطر نمی آورید کجا گذاشته اید گشتن

آه، نه، یک گسستگی دیگر
همان طور که از کرم ضد آفتاب برای حفاظت در برابر اشعه های مضر خورشید استفاده می کنیم، گاهی اوقات به حفاظت از خودمان در برابر افراد، مکان ها و کارها نیاز داریم. پیشگیری بهتر از درمان است! شما نمی توانید افراد منفی بین و طرز فکرشان را تغییر دهید، اما می توانید از کشیده شدن خود به سمت آنها جلوگیری کنید.
داون هنگامی که دریافت در محل کار هرچه می خواست انجام دهد به توجه او نیاز دارد به نکته اصلی رسید. چون در کارهایش بسیار عقب افتاده بود، در خانه پس از به رختخواب بردن کودکانش با رایانه اش کار می کرد. بسیار تلاش می کرد که وظایف مادریش را با کار ترکیب کند به طوری که به نظر نمی رسید کار می کند. در طول روز هنگامی که می خواست تازه کارش را شروع کند، گروهش به طور مداوم با سؤالهایی که احساس می کرد آنها واقعاً می خواهند جواب را بدانند مزاحمش می شدند. او گفت: ((چرا آنها خود نمی توانند برروی آن کار کنند؟))
او فهمید که به دام افتاده است، همانند بسیاری از مدیران، بدون آن که آنها را تشویق به آمدن نزد او با جواب هایی که در ابتدا به آن رسیده اند کند مسائلشان را جدا کرد. از آنها درخواست کرد که آن را به عهده او گذارند. و طبعاً آنها از این مسئله ناراحت شدند و بیشتر کارها برگردن داون افتاد. تعجبی نیست که اکثر اوقات در محل کار دچار استرس بود.
داون برای مبارزه با مشکل دو کار انجام داد. تعداد گروه های دو نفره کارکنانش را افزایش داد و وقتی را صرف صحبت با آنها در مورد میزان کار گروه و برخی از موارد ارجاع شونده به آنها کرد. پس از مدت زمانی طولانی، برای نخستین بار گروهش نسبت به کار خودشان احساس مسئولیت کردند. دوم، به جای دعوت از آنها در گذاشتن مسائل به عهده او، از آنها درخواست کرد تا با ایده های خود نزد او برگردند (برای مثال در پیش نویس کردن نامه) یا پیشنهاد کرد که به طور معمولی موارد را برای خودشان طبقه بندی کنند.
داون فهمید که نقش او به عنوان سرپرست گروه همیشه آن طور که باید مشخص نیست. او فکر می کرد که با انجام دادن کار گروهش از آنها حمایت می کند. ((فکر می کردم مسئول بوده ام اما چیزی بیشتر از خود حقیقت نبوده است. نفهمیده بودم که چه قدر وقفه های منظم و مدیریت ضعیف من سبب استرس شده است)) اگرچه در ابتدا گروهش شوک زده شدند، شروع به پیشرفت کردند. به توانایی های خودشان در حل مشکلات احساس اعتماد بیشتری کردند وداون همیشه در هنگام نیازشان در آن جا حضور داشت.همچنین داون کمتر با آنها تندخویی می کرد که آنها سپاس گذارش بودند.
برای کاهش وقفه های گروهش، داون مرزهای شخصی محکم تری به وجود آورد.
• شما می توانید چگونگی واکنش یا پاسختان به دیگران را انتخاب کنید. شاید در یک لحظه به شخصی تندخویی کنید اما دو روز بعد نسبت به آن احساس بدی داشته باشید. این افکار تمامی وقتتان را می گیرد و باید کاری برای کاهش استرس در زندگیتان انجام دهید. پیش از آن که عملی انجام دهید فکر کنید حتی اگر فقط 30 ثانیه باشد.
• هیجانات شاید همان موقع شما را بهتر کنند، اگر چنین کنند، می توانید از بالا رفتن چیزها و به وجود آمدن استرس بیشتر جلوگیری کنید.

پرسش هایی برای شما
• چه مرزهایی را می توانید در زندگیتان قرار دهید؟
• اگر شما یک مدیر هستید، چه کاری را برای کنترل بیشتر بر گروهتان انجام می دهید؟
• چگونه کارمندان می توانند حرف بیشتری در مورد مسئولیت هایشان داشته باشند؟
• آیا شما به دیگران اجازه کنترل بر روش کاریتان را می دهید؟ و چگونه واکنش نشان می دهید؟
• آیا واکنش هایتان در محل کار بر زندگیتان در خانه تأثیر می گذارد؟
• چگونه به طور متفاوتی واکنش نشان می دهید؟

نکات کلیدی
• به فکر خودتان باشید! شما نمی توانید گفتار و اعمال دیگران را کنترل کنید. تنها سعی کنید تا آن جا که می توانید کار خودتان را به بهترین شکل انجام دهید.
• اکثر ما ایجاد تغییر در خودمان را تا حدودی سخت می بینیم. تغییر دادن دیگران بسیار سخت تر است. بنابراین اگر در نتیجه اعمال دیگران دچار استرس شوید، به جای انتظار از تغییر دیگران، چگونگی واکنش خودتان را تغییر دهید. همان طور که شما تغییر می کنید، ببینید که دیگران نیز در اطراف شما تغییر می کنند!

دل مشغولی
بیشتر استرس به روشی که ما با خودمان صحبت می کنیم به وجود می آید. منفی بافی کنش عظیمی هم در بدن و هم عقیده درونی به وجود می آورد. اکثر ما حتی نمی دانیم که چگونه با خودمان صحبت کنیم. اگرچه قدرت های زیادی در اطراف ما هستند که می توانند سبب استرس شوند، اما بسیاری از این قدرت ها در درون ما مخفی هستند_ صدایی که می گوید به اندازه کافی خوب نیستی، به اندازه کافی بلد نیستی _ که شاید روزی در خود بیابی. صداهای درون سرتان شاید با خسته کردن مداوم شما وقتتان را هدر دهند. آیا می توانی عیب جوی درونی خودت را که تمام وقت با تو صحبت می کند و می گوید به اندازه کافی خوب نیستی، به اندازه کافی باهوش یا لاغر نیستی بشناسی؟ تا چه اندازه این کار مفید خواهد بود؟
اگر وقتتان را صرف سرزنش، شکایت و عیب جویی از خود کنیم، تنها انرژی منفی تولید می کنیم. انرژی منفی هم از نظر احساسی و هم فیزیکی ما را غرق می کند. در عوض، اگر بتوانید مثبت تر باشید، خواهید توانست مؤثرتر با موضوعات مقابله کنید.
هنگامی که باور داشته باشی که می توانی و احساس خوبی در مورد خود داشته باشی، بسیار بهتر خواهی توانست بر استرس غلبه کنی.

از افراد و شرایط منفی دوری کنید
شاید توجه کرده باشید که برخی افراد همیشه منفی هستند که بسیار مسری است. که از طرف دیگر می تواند شما را در کاری که انجام می دهید دل سرد کند. اگر افرادی که همیشه منفی هستند را بشناسید، سعی کنید راهی را بیابید تا وقت کمتری را با آنها صرف کنید، یا خودتان را از صحبت های آنها دور کنید. اگر شخصی روز بدی را پشت سر گذاشته، فکر منفی دارد یا برای خود درام می سازد، شاید برای ما اجازه دادن به خود در رفتن مستقیم به سمت پایین چالش آور باشد.
افراد منفی می توانند پیش از آن که خودت بفهمی غرقت کنند. انرژی منفی بسیار قدرتمند است و می تواند بر اکثر افراد مثبت غلبه کند.
شایعات بی اساس هم چون آتش سریع و غیر قابل کنترل پخش می شود و خطرناک است، به ویژه هنگامی که هر شخص نیز ایده خودش را به داستان اضافه کند. شما نمی توانید افراد منفی را کنترل کنید؛ تنها کاری که می توانید انجام دهید کنترل خودتان و واکنش هایتان است. یعنی آن که خودت را از آن موقعیت دور کنی، جواب ندهی، یا کلاً از آن فرد دوری کنی، این کاری است که نیاز به انجام آن خواهی داشت.
همان طور که به دنبال مطلب برای این کتاب بودم، تعداد قابل ملاحظه ای از افراد را یافتم که ذکر کرده بودند در محل کار احساس ناراحتی می کنند و یکی از استرس آورترین مواردی است که با آن روبرو هستند.
• کار خودت را بپا! نمی توانی آن چه دیگران می گویند یا انجام می دهند را کنترل کنی. سعی کن برای خودت بهترین باشی.
• چیزهایی را که برای شما خوب نبوده است را همانند یک نوار صوتی برای خود تکرار نکنید. اگر شما برای خود بارها اتفاقات را بازپخش کنید تنها خود را دل سرد می کنید. به جای آزار دادن خود دوباره آن چه تا کنون اتفاق افتاده است درباره آن چه می توانید به طور متفاوتی انجام دهید فکر کنید.

قدرت فعالیت روزانه
شاید برای کمتر کردن استرس در زندگیتان بخواهید چیزهای زیادی را تغییر دهید. می توانید این کار را انجام دهید، فقط ناگهانی نمی توانید! احساس کنترل کردن یکی از مهم ترین بخش ها در بله گفتن به کاهش استرس است. تقسیم نمودن هر مسئله ای به بخش های کوچک و قابل حل، آن را کمتر غرق کننده می کند؛ همچنین احساسی به شما دست می دهد که اقدامی کرده اید.
سنگ بزرگ علامت نزدن است، با اعمال کوچکی که روزانه انجام می دهیم تفاوت به وجود می آوریم. اگر شما تنها یک کار مختلف انجام دهید، روزانه یک قدم بردارید، در مدت طولانی تغییر زیادی ایجاد می شود. اگر شما تنها همین پیشنهاد را اجرا کنید، تغییراتی چند را در زندگیتان مشاهده خواهید کرد. ساده به نظر می رسد و چنین هم هست.
دیو، در آرزوی یک شغل مشاوره ای عالی، آرزومند ترک شغلی استرس آور شد. او می خواست همه چیز یک باره اتفاق افتد: دو روز در هفته به کلاس گلف رفتن و وقتی را با خانواده گذراندن و همچنین ادامه دادن به شغلی خیرخواهانه در کمک به بی خانمان ها در لندن.
وقتی که بالاخره تصمیم گرفت از کار پرحقوقش استعفا دهد، فکر می کرد که مراجعین در شغلی که می خواست شروع کند ردیف خواهند شد. او این حقیقت را که برای یافتن مراجعین جدید باید از پیش فعال باشد را نادیده گرفت. او حیرت کرد که چگونه به این باور رسیده است که زندگی جدید بهتر خواهد بود. هر روز احساس ناراحتی و نگرانی می کرد. تا آن جا که به نسبت کار قبلی احساس استرس بیشتری می کرد – او از آداب های اداری فرار کرد اما استرس شکست خوردن بسیار بیشتر بود.
دیو هراسان شد که شاید رویای رسیدن به آن چه آرزو دارد هرگز تحقق نیابد. این فکر مخرب داشت او را نابود می کرد. با این وجود، در کلاس گلف او نیروی تازه ای می گرفت. او فهمید که به جای عمل کردن در جهت تحقق رویایش، فکر می کرده است.
دیو اجازه داده بود که افکار منفی مانع پیشرفتش شوند. دیو پیش از آن که بتواند کار بزرگش را شروع کند، نیاز به شناخت مشتریان آینده اش داشت. بنابراین، هر روز در جهت جلب مشتری یک اقدام ساده روزانه انجام می داد. او هر روز شروع به شناخت 10 مشتری جدید کرد. این کار به ندرت بیش از 15 دقیقه از وقت روزانه اش را می گرفت. به ناچار این کار را رها کرد، چون لیست مشتریانش به 300 نفر رسید. دیو از همکاران شغل قبلیش و همچنین دوستانش در بازی گلف تقاضای کمک کرد و متعجب شد که چه قدر سریع لیست مشتریانش زیاد شدند. در طول هفته اول، اقدام روزانه جدیدی انجام داد. او هر روز با 10 نفر از مشتریان لیستش تماس می گرفت. طبعاً، همه این افراد به مشتری تبدیل نمی شدند، اما با گذشت زمان دیو در کارش موفق می شد.
دیو در طول 3 ماه، نه تنها به یک شغل عالی رسید بلکه امتیازاتش در گلف را نیز افزایش داد! چگونه؟ او تمرین گلف را نیز وارد لیست کارهای روزانه اش کرد! تمرین روزانه اش نه تنها او را از نظر وزنی متناسب نگه داشت، بلکه برای او زمان تفکر بود (زمانی که ایده ها آزادانه به ذهنش می آمدند).
آیا در حالی که نشسته اید با خود فکر می کنید که ((من وقت کافی ندارم))؟ خبر خوب آنست که نیاز به زمان زیادی ندارید و مجبور نیستید در زندگیتان تغییر کلی ایجاد کنید. اجازه ندهید یک هدف بزرگ شما را در خود غرق کند. هر هدفی، مهم نیست چه قدر بزرگ باشد، را می توان به موضوعات کوچک تر و قابل کنترل تر تقسیم کرد.
هر کاری که می خواهید با زندگیتان انجام دهید، اگر از همین امروز شروع کنید شانس بیشتری خواهید داشت. مهم نیست قدمی که هر روز برمی دارید چه قدر کوچک باشد، در طول سال به 365 عمل روزانه تبدیل خواهد شد. همیشه تعجب می کنم هنگامی که مدد جویان می پذیرند این اقدام چه قدر ساده است باز هم آن را نادیده می گیرند. هر کجا که هستید شروع کنید و اولین قدم را همین حالا بردارید – این همه کاری است که می توانید انجام دهید!

نکات کلیدی
• مهم نیست که آن روز چه اتفاقی می افتد. تنها چیزی که اهمیت دارد آنست که شما اکنون کجای راه هستید و برای پیشرفت چه کاری باید انجام دهید.
• اگر آن چه از زندگیتان را می خواهید برایتان روشن تر شده است، تنها چیزی که سبب پیشرفت شما خواهد شد عمل است. شما بر روی آن چه بیش از همه خواهانش هستید کار کرده اید اکنون نوبت به عمل به آنست. اقدامات روزانه به ترک عادت های قدیمی کمک می کند.
• توجه کنید که این اقدامات به 15 دقیقه یا کمتر نیاز دارند.
• شاید همیشه همه قدم هایی که روزانه برمی دارید در مسیر صحیح نباشد – نگران نباشید، اگر چند در، بسته باشند احتمالاً باقی باز خواهند شد.
• هرکس روزهای بدی را خواهند گذراند، نگذارید روزهای بد تبدیل به هفته، ماه یا سال بد شوند. فردا، یا حتی ساعتی بعد در همان روز می توانید با نیرویی تازه تر و بهتر شروع کنید.
• اگر احساس می کنید در زیر فشار خرد می شوید، برنامه های بزرگ ترتان را به اعمال کوچک تر که کنترلشان آسان تر است تقسیم کنید. وقتی روزتان به نظر پر مشغله رسد، همان موقع یک اقدام انجام دهید: فقط برای یک ساعت آینده یک کار را در اولویت قرار دهید.
• هنگامی که اقدام هایمان را تغییر دهیم، تغییر روی می دهد. اگر به طور ثابت همان کارها را انجام دهیم، همان نتایج را می گیریم.
• اقدام روزانه ای که برای کاهش استرس در زندگیتان خواهان انجام آن هستید چیست؟

آیا زود تسلیم می شوید؟
مایک می خواست وقت بیشتری را در خانه با خانواده اش بگذراند و به جای چرت زدن در جلوی تلویزیون با بچه ها بازی کند و لحظات آرامی را در کنار همسرش سپری کند. متوجه شد که نمی تواند سر ساعت کارش را رها کند، چون همیشه در زمان بندی کارش ملاقات بعد از ظهر داشت و پس از اتمام آن بعد از هرکس دیگری به خانه می رفت. او به من گفت هنگامی که بالاخره به خانه می رسد همیشه خسته است و حتی چند بار تصمیم گرفته است که استعفا دهد در حالی که کار برای او خیلی مهم است. او تصدیق کرد که ((در محل کار واقعاً زود عصبانی می شوم، بی اهمیت ترین چیزها مرا خشمگین می سازد که تمرکز کردن مرا بسیار سخت می کند. به نظر می رسد این روزها حل کردن هر مشکلی مدت زمان بیشتری طول می کشد.))
او احساس کرد که می خواهد پدر کاملی باشد. در نتیجه از خود انتظارات زیادی داشت. اگر نمی توانست در پیشامدهای مدرسه حاضر شود احساس گناه می کرد، با آن که متوجه شد با این کارها فشار زیادی بر خود وارد می کند.
مایک علیرغم آن که دونده ماراتن بود، تمرین را متوقف کرد که برای او زمان تفکر باارزشی بود و همچنین وزنش را متعادل می کرد.
اگرچه مایک فهمید به آسانی ممکن نیست هر شب سر ساعت به خانه برود، همیشه فکر می کرد که اگر آن را کنترل نکند تا اندازه ای شکست می خورد.اما ناراحت بود که اگر تک تک ایمیل ها را پیش از ترک محل کار، بررسی نکند، چیز خیلی مهمی را از دست خواهد داد؛ اگر در ساعت 4:30 بعد از ظهر در مرکز خرید دیده نشود مردم فکر خواهند کرد که کارش را انجام نمی دهد.
((از زمانی که پس از کار، با خانواده ام وقت صرف می کردم زمان خیلی زیادی می گذرد، چگونه آرامش داشتن و خوش گذرانی کردن با دیگران را فراموش کرده ام.)) برای مایک مهم بود که وقت بیشتری را با خانواده اش سپری کند. هنوز تلاش می کند که چگونه کارش را تغییر دهد.
مایک شروع به ایجاد تغییرات کوچکی از جمله سر ساعت به خانه رفتن در یک روز در هفته کرد. پس از آن که بچه ها به رختخواب می رفتند، به جای چک کردن ایمیل هایش در کنار همسرش وقتی را صرف روابطشان می کردند.
اکنون چیزها برای مایک خیلی متفاوت است. در گذشته سعی می کرد تا هرشب سر ساعت به خانه برود، اما هنگامی که دید این کار عملی نیست، هدف بلند مدت قبلیش را تغییر داد. اکنون پذیرفته است که بعضی هفته ها، به دلیل مشغله کاری گذشتن از اوقات شخصیش اجتناب ناپذیر خواهد شد. او مطمئن است که به هدف گذراندن وقت بیشتری در کنار خانواده اش ادامه خواهد داد. اگر بعضی هفته ها نتواند زود به خانه رود، به جای آن که خود را از بابت آن ناراحت کند، تلاش آگاهانه ای برای شروع مجدد در هفته بعد کند. لذت وقت گذراندن با خانواده اش به او در تمرکز مجدد در هنگامی لازم است کمک می کند.
آیا ادامه دادن در مسیر کنونی برایتان مشکل است؟
اهدافتان چه قدر برایتان مهم هستند؟ (آن چه را در صفحه 11 نوشته اید چک کنید.)

نکات کلیدی
• اگر می بینید که از رسیدن به اهدافتان باز می مانید، توقف کنید! استراحت کنید و با دید بازتری بر کارهایتان باز تمرکز کنید.
• اهداف روشن به شما توان جلو رفتن می دهد.
• هر تغییری می تواند سخت باشد. اما بهای تغییر نکردن چیست؟
• آیا اهداف واقع گرایانه دارید؟ وقتی را به بازبینی اهدافتان اختصاص دهید و اگر لازم باشد آنها را اصلاح کنید.
• مطمئن شوید که با داشتن انتظارات نابجا از خود و دیگران خود را از رسیدن به اهدافتان باز ندارید.
• خیلی زود تسلیم نشوید – همه تیرها به هدف نخواهد خورد!بنابراین اگر می خواهید به کاهش استرس بله بگویید خیلی زود تسلیم نشوید.

غلبه بر موانع
همه ما با اوقاتی روبرو می شویم که وقتی یک قدم به جلو برمی داریم باید سه قدم به عقب برگردیم.

سو با کار کردن در شب سال نو به عنوان پزشک یک واحد پرتعلق روز تقریباً سختی را می گذراند. اگرچه می توانست سال نوی آینده را ببیند، اما از این که بسیاری از بیماران تحت درمانش نمی توانستند سال آینده را ببینند احساس ناراحتی می کرد.
با وجود جدایی تصمیم به ماندن گرفت، هنوز تقاضاهای شغلش بسیار استرس آور بودند. هنگامی که بعضی از گروهش در شیفت کاریش دیر می رسیدند بر میزان استرس افزوده می شد. به این فکر ادامه داد: ((عادلانه نیست که آنها تمام روز مرخصی باشند تا دوباره عادتشان را به دست آورند. من دیشب فرصت بیرون رفتن را نداشتم، آنها حداقل می توانستند به موقع بیایند.))

آنها یک به یک قدم زنان وارد شوند، و طبیعی است که سو فکر کرد آنها از مهمانی شب سال نو می آیند. تنها چیزی که سو به دنبال آن بود رفتن به خانه و خوردن یک فنجان چای و فرصتی برای دراز کردن پاهایش بود.
با این وجود، دریافت که دلیل دیر آمدن آنها آن بود که بسیاری از جاده های اطراف بیمارستان بسته بودند. یکی از همکارانش گفت که چند داربست فرو ریخته اند و بر روی یک ماشین افتاده اند. برای لحظه ای با تعجب با خود فکر کرد ((شانس منو ببین، بعد از پشت سر گذاشتن یک روز سخت، حالا نوبت ماشینم است! این دیگر واقعاً کارد را به استخوان می رساند.)) سریعاً افکارش را رها کرد و کار را به همکارانش تحویل داد.
همان طور که به سمت جایی که ماشین مینی اش را پارک کرده بود قدم می زد، تنها چیزی را که می توانست ببیند بقایای مچاله شده ماشینش بود. این نخستین ماشین جدیدش بود که پارسال هنگامی که ترفیع گرفته بود خرید و اکنون له شده بود.
سو طبعاً ناراحت شد، اما از واکنش خودش که به طور معمولی دچار استرس و خشمگین شد متعجب گشت. تنها توجه کرد که کسی زخمی نشده باشد. نداشتن ماشین ناراحت کننده بود اما پایان جهان نبود. هنوز به فکر رفتن به خانه و خوردن فنجانی چای بود، اگرچه تا اندازه ای دیرتر رسید بعد از آن شروع به برنامه ریزی کرد. در خانه در کنار دوستش، شکرگذار بود که تنها تکه ای فلز را از دست داده است و نه یکی از اعضاء خانواده یا دوستانش را.
هنگامی که در زندگی با مانعی مواجه می شویم، برداشتن آن مانع سخت است. اگر به عقب نگاه کنیم، همه ما چالش های خودمان را برای مقابله با مصائب داریم.

نکات کلیدی
• همه ما موانعی را تجربه می کنیم. مفیدترین راه مقابله با موانع، چیست؟
این کتاب چگونه به شما کمک می کند؟
ما در پایان این کتاب و آغاز زندگی ای هستیم که می توانید گزینه به زندگی بی استرس بله بگوییم را انتخاب کنید.
نکات زیر را به خاطر بسپارید:
• علایم هشدار دهنده ی ای که استرس در زندگیتان به وجود می آورد، کدامند؟
• اگر خواهان زندگی بی استرس هستید، در زندگی چه چیز برایتان مهم است و چه زمان باید نه بگویید؟
• خودتان را در اولویت قرار دهید حتی اگر برای 15 دقیقه پیاده روی باشد
• در زندگی با آشتفگی هایی که وقت و انرژی شما را می گیرند مقابله کنید
• به خاطر بسپارید که به یک باره نمی توانید تمامی این تغییرات را در زندگیتان به وجود آورید!
• همه ما به موانعی بر می خوریم، نگذارید آنها شما را از مسیرتان بازدارند.

پایان./

موضوع قفل شده است