بهشنی بودن مهاجران وانصار

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بهشنی بودن مهاجران وانصار

با سلام

در آیه 100 سوره توبه خداوندمی فرماید تمام مهاجرین وانصار وکسانی که ازایشان تابعیت کردند به بهشت میروند. همچنان درآیه117همان سوره خداوند می فرمایندکه ازخطاهای مهجرین وانصار می گذرد.
براین اساس آیا همه مهاجرین وانصار ازجمله ابوبکر ، عمر،عثمان،طلحه ،زبیرو...بهشتی هستند؟

باسمه تعالی

با سلام و تشکر
علامه طباطبایی در المیزان ذیل آیه 100 توبه می فرماید: «منظور از سابقين اولين همان كسانى‏اند كه اساس دين اسلام را استوار نموده، قبل از آنكه بنيانش استوار گردد و بيرقش به اهتزاز درآيد، پايه‏هاى آن را بپا داشتند، حال يا به اينكه ايمان آورده و به رسول خدا (ص) پيوسته، در فتنه‏ها و شكنجه‏ها شكيبايى نموده و از ديار و اموال خود چشم پوشيده به حبشه و مدينه هجرت كردند، و يا به اينكه آن حضرت را يارى نموده و او و مهاجرين با او را در شهر خود و خانه‏هاى خود منزل دادند، و قبل از آنكه واقعه‏اى رخ دهد از دين خدا دفاع كردند.
و اين تنها با كسانى انطباق دارد كه قبل از هجرت رسول خدا (ص) ايمان آورده و تا قبل از واقعه بدر كه ابتداى ظهور و قدرت‏نمايى اسلام است دست از شهر و وطن خود شسته، به مدينه مهاجرت كردند، و يا به آن حضرت ايمان آورده، او را در شهر خود مدينه منزل داده و خود را آماده نصرتش اعلام داشتند.
منظور از طبقه سوم يعنى" الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ" كسانى هستند كه با پيروى نيك آن دو طبقه را پيروى كنند، يعنى پيرويشان به حق باشد- و يا به عبارتى پيرويشان براى اين باشد كه حق را با آنان ببينند- پس در حقيقت پيروى دسته سوم از دو دسته اول پيروى از حق است، نه پيروى بخاطر علاقه‏اى كه به ايشان دارند، يا بخاطر علاقه و تعصبى كه به اصل پيروى از آنان دارند، و همچنين در پيرويشان رعايت مطابقت را بكنند.»
بنابراین ملاک رضایت خداوند از سه دسته ی مهاجرین و انصار و تابعین و ادخال آنها در بهشت،بر حق بودن آنهاست نه صرف صحابه و تابع بودن و خلیفه ی اول و دوم بنابر آنچه که در منابع اهل سنت آمده ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام را غصب کردند و بر خلاف فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله اقدام کردند و خداوند متعال در مورد کسانی که از فرمان خدا و رسولش سرپیچی می کنند می فرماید: «و من یعص الله و رسوله و یتعد حدوده یدخله نارا خالدا فیها و له عذاب مهین» سوره ی نساء آیه 14
اسلام آوردن عمربن خطاب:
عمر بن الخطاب از سران قريش به شمار مي‌آمد که طبق شهادت بزرگان اهل سنت ، از كساني بود كه در برابر دين اسلام و پيامبر گرانقدر اسلام مقاومت شديدي مي‌كرد و هر كسي را كه مسلمان مي‌شد مورد آزار و شكنجه قرار مي داد ؛ تا آن جا كه بسياري از مشركين از ترس وي اسلام نمي‌آوردند و يا اسلام خود را مخفي مي‌كردند و اگر اسلام آنان علني مي شد توسط عمر بن خطاب شكنجه مي‌شد .

از انس بن مالک روايت شده است که عمر در حاليکه شمشير به همراه داشت از خانه بيرون شد ؛ پس شخصي از بني زهره او را ديد وگفت : اي عمر ، قصد کجا داري؟
پاسخ داد : مي خواهم محمد را بکشم !!
گفت : اگر محمد را بکشي ، چگونه از بني هاشم وبني زهره در امان خواهي بود ؟
عمر پاسخ داد : به گمانم که تو نيز دست از دين خود برداشته اي ( و مسلمان شده اي )
آن شخص گفت : آيا مي خواهي تو را بر چيزي شگفت ، راهنمايي کنم ؟ داماد تو و خواهرت نيز از دين خويش بيرون شده اند !!!
پس عمر به راه افتاده و به نزد ايشان رفت ؛ خباب نيز در آنجا بود و وقتي که آمدن عمر را احساس کرد در خانه پنهان شد ؛ عمر گفت : اين سر و صداها چيست ؟ - ايشان سوره طاها را تلاوت مي کردند – پاسخ دادند : چيزي جز سخناني که به هم مي گفتيم نبود ؛ عمر گفت : و شايد شما از دين بيرون شديد ؟
داماد عمر به او پاسخ داد : اي عمر ؛ اگر حق در غير دين تو باشد چه خواهي کرد ؟
عمر بر او جهيده و او را لگد کوب نمود ، پس خواهرش هم آمد تا از شوهرش دفاع کند اما عمر چنان با دست بر صورت او کوبيد که صورت او خونين شد ؛ پس خواهرش در حال عصبانيت گفت : اگر حق در غير دين تو باشد پس من شهادت مي دهم که خدايي جز خداي يگانه نيست و محمد بنده و فرستاده اوست .
پس عمر گفت : کتابي را که در نزد شماست به من بدهيد – عمر خواندن مي دانست – پس خواهرش به او گفت : تو کثيف هستي و غير از پاکيزگان نبايد اين کتاب را لمس کنند ؛ برخيز و غسل بنما يا وضو بگير ؛ پس او وضو گرفت و کتاب را گرفته و خواند : طه ؛ تا به اين جا رسيد که « انني انا الله لا اله الا انا فاعبدني وأقم الصلاة لذکري »
عمر گفت : من را به نزد محمد ببريد ؛ وقتي که خباب کلام عمر را شنيد گفت : بشارت بادت اي عمر ؛ اميدوارم که دعاي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در شب پنجشنبه که گفتند : « خدايا اسلام را به وسيله عمر بن خطاب يا عمرو بن هشام عزيز بنما » در مورد تو مستجاب شده باشد ؛ و در اين هنگام رسول خدا در خانه خويش در پاي کوه صفا بودند .
پس عمر به راه افتاده و به در خانه رسول خدا رفت ؛ و حمزه و طلحه و عده اي نيز درب خانه حضرت بودند ؛ پس حمزه گفت : اين شخص عمر است که اگر خدا در مورد او خير مقدر کرده باشد مسلمان مي شود ؛ و اگر غير اين را اراده کرده باشد کشتن او براي ما آسان است ؛ رسول خدا نيز در خانه بودند در حاليکه به ايشان وحي صورت مي گرفت ؛ پس از خانه بيرون آمدند و به کنار عمر رسيدند ، پس او دست به کمر بند و محل بستن شمشير برد ؛ پس حضرت فرمودند : اي عمر نمي خواهي بس کني ؟ تا اينکه خداوند همان ذلتي را که بر وليد بن مغيره وارد کرد ، بر تو نيز فرود آورد ؟ اين شخص عمر است ، خدايا اسلام را با عمر عزيز بنما !!! پس عمر گفت : شهادت مي دهم که خدايي جز خداي يگانه نيست و اينکه تو بنده و فرستاده خدايي .
(تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 1 ، ص 174 – 175 و تاريخ المدينة ، ابن شبة النميري ، ج 2 ، ص 657 – 659 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 44 ، ص 34 – 35 و الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 267 – 269 و... .)
اسلام آوردن ابوبکر:
بنا به تحقيق يكي از دانشمندان معاصر، اسلام ‌آوردن ابوبكر در سال چهارم يا پنجم و چه بسا در سال هفتم بعثت بوده است. از استنادات وي كه برخي منابع اهل تسنن آورد‌ه‌اند، نقلي است مبني بر اينكه مسلمان شدن ابوبكر بعد از شدت‌يافتن درگيري مشركان با رسول خدا(ص) و حمايت ابوطالب از آن‌حضرت صورت گرفت و پس از آن بود كه بيش از 50 نفر مسلمان شدند.
باتشکر:Gol:

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به دوست عزیز

هر خردمند با انصافى كه سخنان بى‏دليل را با چشم و گوش بسته نمى‏پذيرد، اين سؤالات را از خود مى‏كند:

خداوند در قرآن مجيد درباره همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله) مى‏فرمايد: « (يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً)؛ اى همسران پيامبر هر كس از شما گناه آشكارى كند مجازات او دو چندان است و اين كار براى خدا آسان است»[=&quot][1].
ما صحابه را به هر معنا تفسير كنيم ،بى شك همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله) آشكارترين مصداق آن هستند، قرآن مى‏گويد نه تنها از گناهان آنها صرف نظر نمى‏شود، بلكه مجازاتش دو چندان است.
آيا اين آيه را باور كنيم يا سخنان طرفداران تنزيه بى قيد وشرط را؟

و نيز قرآن درباره فرزند نوح شيخ الانبياء به خاطر خطاهايش مى‏گويد: « (إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ)؛ او عملى ناصالح است» [=&quot][2]و به نوح هشدار مى‏دهد كه درباره او شفاعت نكند!
آيا فرزند پيامبر مهمتر است يا اصحاب و ياران او؟

و درباره همسر نوح و لوط (دو پيامبر بزرگ الهى) مى‏گويد:
« (فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ)3؛ آن دو نسبت به همسرشان (نوح و لوط) خيانت كردند (و با دشمنان همكارى داشتند) و آن دو پيامبر نتوانستند از آنها شفاعت كنند و به آن دو گفته شد، همراه دوزخيان وارد آتش شويد».

آيا اين آيات با صراحت نمى‏گويد: معيار خوبى و بدى افراد، ايمان و اعمال آنهاست و حتّى فرزند و همسر پيامبر بودن، در صورت فساد اعمال مانع از دوزخى شدن افراد نمى‏شود؟

با اين حال آيا صحيح است ما چشم بر هم بگذاريم و بگوييم فلان فرد چون زمانى از صحابه بوده، محبّت او دين و ايمان و مخالفتش كفر و نفاق است؟ هر چند بعداً به صف منافقين پيوسته و قلب پيامبر (صلى الله عليه وآله) را آزار داده و به مسلمين خيانت كرده باشد.

[=&quot][1] .احزاب/30
[=&quot][2].هود/46.
{3}.تحریم /10

وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(التوبة/100)
پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و کساني که به نيکي از آنها پيروي کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نيز) از او خشنود شدند؛ و باغهايي از بهشت براي آنان فراهم ساخته، که نهرها از زير درختانش جاري است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و اين است پيروزي بزرگ!

سلام علیکم
خداوند بیهوده سخن نمی گوید.
السابقون الاولون که خداوند در این ایه به انها از گروه انصار و مهاجریت اشاره فرموده آنها صادقینند.

این اشخاص بمحض نزول ایات هجرت به امر خداوند گردن نهادند .
عده ای هم بودند که این ایات را شنیدند ولی تا به تنگنا نخوردند مهاجرت نکردند.

فرق هست بین انسانی که با ایمان و یقین عملی را انجام می دهد تا انسانی که بالاجبار امر خدا را اطاعت می نماید.

تفاوتشان این بهشت است که خداوند در زمان حیات آنها و قبل از مرگشان به انها بشارت داده .
والا می فرمودند المهاجرون و الانصار .... نه اینکه بفرمایند السابقون الاولون من مهاجرین والانصار.

یاحق


:Gol:پاسخ به استدلال به آیۀ شریفه:Gol:


(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)[=&quot][1]
پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار و آنها كه به نيكى از آنان پيروى كردند، خداوند از آنان خشنود است و آنها (نيز) از خدا خشنودند، و باغ‏هايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن مى ‏مانند، و اين پيروزى بزرگى است».

بسيارى از مفسران اهل سنت اين حديث را نقل كرده‏اند كه حميد بن زياد گفت:
نزد محمّد بن كعب قرظى رفتم و به او گفتم درباره اصحاب رسول خدا «صلى الله عليه و آله » چه مى‏گوئى؟ گفت: جميع اصحاب رسول اللَّه« صلى الله عليه و آله» فى الجنة محسنهم و مسيئهم!: «همه ياران پيامبر صلى الله عليه و آله در بهشتند، اعم از نيكوكار و بدكار و گنهكار! گفتم اين سخن را از كجا مى‏گوئى؟
گفت: اين آيه را بخوان والسابقون الاولون من المهاجرين و الانصار ... تا آنجا كه مى‏فرمايد: رضى اللَّه عنهم و رضوا عنه سپس گفت: اما درباره تابعين شرطى قائل شده و آن اين است كه
آنها بايد تنها در كارهاى نيك از صحابه پيروى كنند (فقط در اين صورت اهل نجاتند، و اما صحابه چنين قيد و شرطى را ندارد».[=&quot][2]

ولى اين ادعا به دلائل زيادى مردود و غير قابل قبول است، زيرا:

اولا : حكم مزبور در آيۀ فوق شامل تابعين هم مى‏شود، و منظور از تابعان تمام كسانى هستند كه از روش مهاجران و انصار نخستين، و برنامه‏هاى آنها پيروى مى‏كنند،نه تابعین در لسان علم رجال، بنابراين بايد تمام امت بدون استثناء اهل نجات باشند!!!!!!!!!آیا این سخن قابل قبول است؟

و اما اينكه در حديث محمّد بن كعب از اين موضوع جواب داده شده كه خداوند در تابعين قيد احسان را ذكر كرده، يعنى از برنامه نيك و روش صحيح صحابه پيروى كند، نه از گناهانشان، اين سخن از عجيب‏ترين بحثها است.چرا كه مفهومش اضافه «فرع» بر «اصل» است، جائى كه شرط نجات تابعان و پيروان صحابه اين باشد كه در اعمال صالح از آنها پيروى كنند به طريق اولى بايد اين شرط در خود صحابه بوده باشد.

و به تعبير ديگر خداوند در آيه فوق مى‏گويد: رضايت و خشنودى او شامل حال همۀ مهاجران و انصار نخستين كه داراى برنامه صحيحى بودند و همۀ پيروان آنها می شود، نه اينكه مى‏خواهد مهاجران و انصار را چه خوب باشند و چه بد، مشمول رضايت خود قرار دهد، اما تابعان را با قيد و شرط خاصى بپذيرد.

[=&quot][1]

.التوبه/100.

[=&quot][2]

.تفسیر المنار ذیل آیۀ شریفه.

ثانياً: اين موضوع با دليل عقل به هيچ وجه سازگار نيست، زيرا عقل هيچگونه امتيازى براى ياران پيامبر« صلى الله عليه و آله» بر ديگران قائل نمى‏باشد، چه تفاوتى ميان ابوجهل‏ها و كسانى است كه نخست ايمان آوردند، سپس از آئين او منحرف شدند.
و چرا كسانى كه سالها و قرنها بعد از پيامبر« صلى الله عليه و آله» قدم به اين جهان گذاردند و فداكاريها و جانبازيهاى آنها در راه اسلام كمتر از ياران نخستين پيامبر« صلى الله عليه و آله»
نبود، بلكه اين امتياز را داشتند كه پيامبر «صلى الله عليه و آله »را ناديده، شناختند، و به او ايمان آوردند، مشمول اين رحمت و رضايت الهى نباشند.
قرآنى كه مى‏گويد: گرامى‏ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است، چگونه اين تبعيض غير منطقى را مى‏پسندد؟ قرآنى كه در آيات مختلفش به ظالمان و فاسقان لعن مى‏كند و آنها را مستوجب عذاب الهى مى‏شمرد، چگونه اين «مصونيت غير منطقى صحابه» را در برابر كيفر الهى مى‏پسندد؟ آيا اينگونه لعنها و تهديدهاى قرآن قابل استثناء است، و گروه خاصى از آن خارجند؟ چرا و براى چه؟!.
از همه گذشته آيا چنين حكمى به منزلۀ چراغ سبز دادن به صحابه نسبت به هرگونه گناه و جنايت محسوب نمى ‏شود؟
ثالثاً- اين حكم با متون تاريخ اسلامى به هيچوجه سازگار نيست، زيرا بسيار كسان بودند كه روزى در رديف مهاجران و انصار بودند، و سپس از راه خود منحرف شدند و مورد خشم و غضب پيامبر« صلى الله عليه و آله »كه توأم با خشم و عذاب خدا است قرار گرفتند.
روشن‏تر بگوئيم: اگر منظور اين باشد كه صحابه پيامبر «صلى الله عليه و آله »عموماً مرتكب هيچگونه گناهى نشدند و معصوم و پاك از هر معصيتى بودند، اين از قبيل انكار بديهيات است.
و اگر منظور آن است كه آنها گناه كردند و اعمال خلافى انجام دادند بازهم خدا از آنها راضى است، مفهومش اين است كه خدا رضايت به گناه داده است!
چه كسى مى‏تواند «طلحه» و «زبير» كه در آغاز از ياران خاص پيامبر« صلى الله عليه و آله »بودند و همچنين «عايشه» همسر پيامبر« صلى الله عليه و آله» را از خون هفده هزار نفر مردم مسلمانى كه خونشان در ميدان جنگ جمل ريخته شد تبرئه كند؟ آيا خدا به اين خون ريزي ها راضى بود؟

آيا اگر كسى بگويد معاويه با تخلّف از بيعت با امام (عليه السلام) و عدم اعتراف به حقّى كه از سوى خاصّ و عامّ مسلمين مورد پذيرش بود و روشن ساختن آتش جنگ صفّين و ريخته شدن خون بيش از يكصد هزار نفر از مسلمانان، مردى ستمگرو اهل دوزخ است، سخنى به ناحق گفته است؟!آیا آنها مصداق این آیۀ شریفه نیستند؟
«وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِيماً؛ و هر كس مؤمنى را به عمد بكشد جزايش جهنم است كه جاودانه در آن باشد و خدا بر او غضب آرد و لعنتش كند و عذابى بزرگ برايش آماده دارد[=&quot][1] .
آیا آیۀ شریفه شامل صحابی مکرم نمی شود؟ و فقط شامل حال ما است؟!!!
چه کسی عماررا کشت ،آیا گروه باغی عماررا نکشتند ؟آیا جای گروه باقی در بهشت است؟
«[=&quot] 7506َ .صحیح مسلم ؛ عنْ أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ لِعَمَّارٍ « تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ ».
چرا طلحه و زبیر ودیگرصحابی با امام حق به مبارزه و جنگ بر خواستند ؟آیا انها جایگاه امام علی«علیه السلام»را نمی دانستند؟ووی را نمی شناختند؟
آیا آنهااین حدیث پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله» را نشنیده بودند که آن حضرت فرمودند : «وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِى عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً »[2].

جالب این جاست عبدالله عمر که با امام علی «علیه السلام» بیعت نمی کند ،در جریان فتنۀ یزید به عبد الله بن مطیع که قصد فرار از مکه و عدم بیعت با یزید را داشت توصیه می کند که فرار نکند چون خود او شاهد بوده که پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» فرمود: مَن مات ولا بيعة عليه، مات ميتة جاهلية؟!!!!!!!!!!!یعنی در منظر عبد الله بن عمر اگروی با امام علی «علیه السلام» بیعت نکند مرگ جاهلیتی وجود ندارد ؟اما اگر با یزید بن ابی سفیان شراب خور میمون باز بیعت نکند با مرگ جاهلی مرده است؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
وأخرجه ابن سعد في "الطبقات" 5/144 من طريق العطاف بن خالد، عن أمية بن محمد بن عبد الله بن مطيع، أن عبد الله بن مطيع أراد أن يفرّ من المدينة ليالي فتنة يزيد بن معاوية، فسمع بذلك عبد الله بن عمر فخرج إليه حتى جاءه قال: أين تريد يا ابن عمّ؟ فقال: لا أطيعهم طاعة أبداً. فقال: يا ابن عم، لا تفعل، فإني أشهد أني سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: "مَن مات ولا بيعة عليه، مات ميتة جاهلية[3]".

آخرين سخن اينكه رضايت و خشنودى خدا كه در آيه مورد بحث روى يك عنوان كلّى قرار گرفته و آن «هجرت» و «نصرت» و «ايمان» و «عمل صالح» است، تمام صحابه و تابعان مادام كه تحت اين عناوين قرار داشتند مورد رضاى خدا بودند، و آن روز كه از تحت اين عناوين خارج شدند از تحت رضايت خدا نيز خارج گشتند.


[=&quot][1].نساء/93.

[=&quot][2]. صحیح مسلم باب امارة،حدیث شمارۀ:4899».

[=&quot][3].الطبقات الکبری،ابن سعد،ج5ص144.

موضوع قفل شده است