جمع بندی بهشت و جهنم ؛ اما و اگرها . . .

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بهشت و جهنم ؛ اما و اگرها . . .

السلام علیکم :>
توی یک سری از بحث ها و گفتگوها با اساتید و کارشناسان این سایت مثل بحث برهان شر در محضر استاد صدیقبه این نکته پی بردم که از نظر کارشناسان سایت اولا اینکه خدا هرکاری رو نمی تونه انجام بده که معمولا کارای محال خونده می شه و دوم اینکه وقتی ما می خواهیم در مورد رفتار و کنش و واکنش خدا نظر بدیم باید ببینیم که اون رفتار اصولا امکان پذیر و عملی هست یا نه که محاله....مثلا برای روشن شدن منظورم بگم، خیلی خلاصه اینکه ما نمی تونیم بگیم چون خدا عادله پس باید بهشت و جهنم برپا کنه.....بلکه باید ببینیم که اصلا برپایی بهشت و جهنم امکان پذیر هست یا نه.....اگر برپایی بهشت و جهنم مثلا محال بود اونوقت حتی اگر خدا عادل هم باشه نمی تونه و نمی آد که بهشت و جهنم رو برپا کنه و به عدل خدا خدشه وارد نمی شه....یا مثلا در برهان شر، گفته می شه که ذات ماده فلان و بهمانه و مثلا شر همراه خودش داره و خدا هرچقدر هم خیر مطلق باشه برای اینکه ما رو خلق کنه باید که دنیای مادی رو اینگونه خلق می کرد و اصلا خدا نمی تونست دنیای ما و خود ما رو به شکل دیگری خلق کنه و این خدشه به خیر مطلق بودن خدا وارد نمی کنه.....متوجه منظورم امیدوارم شده باشید....حالا می خواستم بدونم که این دو مورد نکته ای که از کارشناسان بازگو کردم درست و به جاست و اگر بله، بیاییم توضیح بدیم که آیا خدا بهشت و جهنم بر پا می کنه یا نه....با این فرض که باید ثابت کنیم که اصلا برپایی بهشت و جهنم امکان پذیر هست یا نه.....اگر درست یادم باشه مثلا ابن سینا اشتباه نکنم، نتونست معاد جسمانی رو ثابت کنه....خوب اگر ما نتونیم ثابت کنیم که معاد جسمانی امکان پذیره یا نه، پس نمی تونیم عقلا بگیم که خدا حتما بهشت و جهنم برپا خواهد کرد، هرچند خدا عادل باشه(البته شاید بگید معاد غیر جسمانی ثابت شده و اینا که حالا کارشناس توضیح می دن و ما گوش می دیم.من فقط برای روشن شدن بحث مثال زدم)پس من می خواستم در ادامه بدونم بهشت و جهنمی و یا در کل معادی و حساب و کتابی خواهیم داشت یا نه با اون پیش فرض که عرض کردم....و اگر کارشناس صلاح می دانن یک اشاره ای هم به برهان شر داشته باشن....همونطور که من اشاره ای داشتم.....(البته اگر لازم می بینن)

با تشکر...

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

پارسا مهر;893671 نوشت:
می خواستم در ادامه بدونم بهشت و جهنمی و یا در کل معادی و حساب و کتابی خواهیم داشت یا نه با اون پیش فرض که عرض کردم

باسلام و عرض ادب خدمت جناب پارسا مهر عزیز و کاربران ارجمند

در مورد معاد، چندین مسئله وجود دارد:
1. [=microsoft sans serif]ضرورت معاد
[=microsoft sans serif] 2. [=microsoft sans serif]امکان معاد[=microsoft sans serif]
3. شبهات ناظر به معاد

سوالی که مطرح شد هم ناظر به مسئله اول است و هم مسئله دوم. البته ممکن است در ادامه به مسئله سوم نیز پرداخته شود.
بنابراین سعی میکنم پاسخ خود را ناظر به این دو مسئله ارائه کنم.

[=microsoft sans serif]پیش از پاسخ لازم است اشاره به این نکته داشته باشم که در مورد معاد، سه رویکرد عمده وجود دارد.

رویکرد اول، انکار معاد مطلقا: بر اساس دیدگاه برخی از آنجا که انسان به محض مرگ معدوم میشود، بنابراین، معادی که در ادیان ازآن سخن گفته میشود، مستلزم اعاده معدوم است. پس یا معاد مورد نظر محال است یا اینکه اعاده معدوم محال نیست.(1)

رویکرد دوم، اثبات معاد روحانی صرف: به نظر فلاسفه مشاء، معاد عبارت است از بازگشت روح انسان در عالم آخرت.(2)

رویکرد سوم، اثبات معاد جسمانی صرف: بر اساس دیدگاه برخی دیگر از اندیشوران، از آنجا که تمام حقیقت انسان بدن اوست که با مرگ متلاشی میشود، اما این بدن متلاشی شده، با علم و قدرت مطلق خداوند بازسازی شده و باز میگردد. ولی روح بازگشت ندارد.(3)

رویکرد چهارم، معاد روحانی و جسمانی: بر اساس این دیدگاه که هم روح و هم جسم را قابل اعاده میداند، معاد هم روحانی است و هم جسمانی.

ـــــــــــ
1. رجوع کنید به: رازی، فخرالدین، الاربعین فی اصول الدین، قاهره، مکتبة الکلیات الازهریه، ۱۹۸۶م، ج۲، ص۳۹
2. ابن سینا، حسین بن علی، الشفا(الالهیات)، قم، مکتبة آیة الله مرعشی، ۱۴۰۴ق، ص423
3. ر.ک: خخوش صحبت، مرتضی، معاد جسمانی از منظر علامه طباطبایی با تأکید بر تفسیر المیزان، مجله معرفت کلامی، ش۱۲، بهار و تابستان ۱۳۹۳،ص۳۸

[=microsoft sans serif]برای اثبات معاد، دو گونه میتوان مشی کرد.
راه اول این است که با استفاده از ادله عقلی، ضرورت وجود معاد و سرایی دیگر را اثبات کنیم.
راه دوم این است که با استفاده ازادله نقلی، امکان وجود زندگی دیگر را بررسی کنیم.

اما راه اول
مسئله اول: ضرورت معاد
برای اثبات ضرورت معاد، چندین دلیل عقلی از سوی اندیشمندان ارائه شده است که مهمترین آنها عبارتند از: دلیل حکمت، دلیل رحمت، دلیل فطرت و دلیل عدالت.
از این بین، دو دلیل حکمت و عدالت از بقیه بهتر و اطمینان بخش تر است.

دلیل اول: دلیل حکمت
این دلیل از چند مقدمه تشکیل شده است:
م1. جهان هستی(ماسوی الله)، آفریده خداوند است.
م2. خداوند، جهان را به صورتی آفریده است که بیشترین خیر و کمال را برای بندگانش داشته باشد.
م3. جهان مادی، مجموعه ای از خیر و شر است که با هم تضاد دارد.
م4. انسان دارای روح جاودان است.
م5. انسان برای رسیدن به کمال خلق شده است.
م6. خداوند حکیم است و کار لغو انجام نمیدهد.
م7. هر آنچه مستلزم آن است که خداوند کار حکیمانه انجان نداده باشد، عقلا محال است.

بر اساس این مقدمات میتوان یک قیاس استنثائی اقامه کرد:
اگر زندگی انسان منحصر در همین زندگی دنیایی باشد، نقض غرض خلقت انسان است. نقض غرض بر خداوند محال است. پس مقدم نیز محال است.

اثبات ملازمه:
[=microsoft sans serif]اگر زندگی انسان جز این نمی‌بود که پیوسته زحمت بکشد و با مشکلات طبیعی و اجتماعی، دست و پنجه نرم کند تا لحظاتی را با لذت و شادی بگذارند و آنگاه از فرط خستگی به خواب رود تا هنگامی‌که بدنش آمادگی فعالیت جدید را پیدا کند و مجدداً روز از نو و روزی از نو. بدیهی است نتیجه منطقی چنین نگرشی به زندگی انسان، جز پوچ گرایی نخواهد بود.

بطلان تالی:
نقض غرض نیز محال است چرا که مستلزم حکیم نبودن خداوند است و حکیم نبودن مستلزم کامل نبودن خداوند است. حال آنکه خداوند بر اساس ادله عقلی، از همه جهات کامل مطلق است و هیچ نقصانی در او راه ندارد.

بنابراین، با توجه به قطعی بودن حکمت خداوند، حتماً باید جهانی دیگر ورای این دنیای مادی باشد تا حکمت و هدف او از آفرینش تأمین شود. به‌خصوص با توجه به رنج‌هایی که در زندگی دنیا وجود دارد که اگر جهانی دیگر نباشد که مانند زندگی دنیا مستلزم رنج نباشد، ادامه همین زندگی دنیایی، حتی اگر تا ابد نیز امکان داشت با حکمت الهی ناسازگار بود.(4)

به نظر میرسد آیه شریفه زیر نیز ناظر به همین استدلال باشد: [=microsoft sans serif]وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَینَهُما لاعِبینَ* ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لکنَّ أَکثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ* إِنَّ یوْمَ الْفَصْلِ میقاتُهُمْ أَجْمَعینَ
ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را که در میان آن دو است بیهوده نیافریدیم. ما آن‌ها را جز به‌حق نیافریدیم، اما اکثر مردم نمی‌دانند. قطعا روز جدایی، وعده‌گاه همه آنان است.[ دخان–۳۸-۴۰]

ــــــــــــ
4. [=microsoft sans serif]مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقائد، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، ۱۳۷۷ش؛ ص۳۶۴-۳۶۵


[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]دلیل دوم، دلیل عدالت:
دلیل دیگری که برای اثبات ضرورت معاد اقامه شده است، دلیلی است که مبتنی بر صفت عدالت الهی است.
این دلیل نیز مقدماتی دارد که عبارتند از:
م1. خداوند متعال، عقلا عادل است.
م2. انسان در این دنیا، در انتخاب و انجام کارهای خوب و بد اختیار دارد.
م3. برخی از انسانها در این دنیا از آزادی خود استفاده درست کرده و برخی سوء استفاده میکنند.
م4. سوء اختیاری که انسانها انجام میدهند بر دو نوع است: یا ظلم به خودش میکند یا ظلم به دیگران. به عبارت دیگر یا حق الله را زیر پا میگذارد یا حق الناس را.
م5. بر اساس عدالت الهی،
اولا: باید فرقی بین انسانها در احترام به حقوق الهی باشد.
ثانیا: باید فرقی بین انسانها در احترام به حقوق دیگر انسانها باشد.
م6. این دنیا، ظرفیت آنرا ندارد تا انسان نتیجه اعمال خود را به صورت کامل ببیند و تفاوت بین افراد در آن مشخص نمیشود.
بنابراین
اگر زندگی انسان محدود به همین زندگی دنیایی باشد، عدالت خداوند محقق نمیشود. تالی باطل است پس مقدم هم باطل است.

در نتیجه:
زندگی انسان محدود به همین دنیا نیست.(5)

در آیه شریفه 22 و 23 سوره جاثیه نیز به همین نکته اشاره شده است.
خداوند متعال در این آیه به مساوی نبودن نیکوکار و بدکار و برخورد متفاوت خداوند با آنان اشاره دارد و می‌فرماید:

[=microsoft sans serif]أَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکمُونَ* وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ

آیا کسانی که مرتکب کارهای بد شده‌اند پنداشته‌اند که آنان را مانند کسانی قرار می‌دهیم که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند [به طوری‌که] زندگی آن‌ها و مرگشان یکسان باشد؟ چه بد داوری می‌کنند. و خدا آسمان‌ها و زمین را به حقّ آفریده است، و تا هرکسی به [موجب] آنچه به دست آورده پاداش یابد، و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت.


[=microsoft sans serif]

ــــــــــــــــ
5. مصباح یزدی، ص۳۶۶

[=microsoft sans serif]مسئله دوم، امکان وقوع زندگی پس از مرگ

امکانی که در این مسئله به دنبال اثباتش هستیم میتواند هم امکان عقلی باشد و هم امکان وقوعی.
امکان عقلی اشاره به این دارد که یک مدعا عقلا ممکن است یا نه. در مقابل، مدعایی عقلا محال است که بالذات یا بالغیر مستلزم اجتماع نقیضین باشد.
امکان وقوعی نیز اشاره به این دارد که آن مدعا، گرچه عقلا مستلزم تناقض نیست ولی در عالم خارج نمیتواند محقق شود.

برای اثبات امکان عقلی میتوان با اثبات تناقض آمیز نبودن آن آموزه و مدعا پیش رفت.
ولی راهی که هم امکان عقلی را اثبات میکند و هم امکان وقوعی را آن است که انسان موارد مشابه را نشان دهد.

بنابراین استدلالی که پشتوانه همه این استشهادات است بدین صورت اقامه میشود:
م1. در متون دینی، موارد زیادی نقل شده است که نشان میدهد پس از مرگ طبیعی نیز زندگی دوباره ممکن است.
م2. اخباری که در متون دینی نقل شده است، صادق است و حجت.
م3. با اثبات وقوع یک مورد از زندگی پس از مرگ، اصل امکان تحقق اثبات میشود.
م4. با اثبات امکان تحقق و وقوع زندگی پس از مرگ، امکان ذاتی آن نیز اثبات میشود.
بنابراین، زندگی پس از مرگ بر اساس آیات و روایات، امکان دارد.

[=microsoft sans serif]موارد مشابه عبارتند از:
1. جریان اصحاب کهف:
قرآن کریم از گروهی یاد می‌کند که برای در امان ماندن از آزار مشرکان و حفظ ایمان خود به غاری در بیرون شهر پناه بردند. اینان برای رفع خستگی، تصمیم گرفتند، اندکی استراحت کنند. اما ۳۰۹ سال به خواب رفتند. خداوند متعال، حکمت زنده کردن این افراد و آگاه شدن مردم از این جریان را، شناخت و اطمینان مردم نسبت به وقوع قیامت معرفی کرده است:


[=microsoft sans serif]وَ کذَلِک أَعْثَرْنَا عَلَیهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لارَیبَ فِیهَا
[=microsoft sans serif] و بدین گونه [مردم آن دیار را] بر حالشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و [در فرا رسیدن] قیامت هیچ شکی نیست.(سوره کهف، آیه21)
[=microsoft sans serif]2. زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی(ع):
آیات قرآن کریم، به‌روشنی نشان می‌دهد که حضرت عیسی(ع)، کسانی که روح از بدنشان جدا شده بود و مرده بودند را به اذن خداوند زنده می‌کرد.

[=microsoft sans serif]وَ أُبْرِئُ الْأَکمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْی الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ
[=microsoft sans serif] و شفا می‌دهم کور مادرزاد را و پیس را و زنده می‌کنم مرده را به اذن پروردگار(سوره آل عمران، آیه49)

[=microsoft sans serif]3. رویش دوباره گیاهان:
گیاهان که در زمستان خشک میشوند و پس از آن، در بهار دوباره زنده میشوند. همین مسئله دلیلی است به اصل امکان تحقق زندگی پس از مرگ. در قرآن کریم رویش دوباره گیاهان را نمونه‌ای از زنده کردن مردگان برشمرده است:


[=microsoft sans serif] فَانظُرْ إِلَی آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کیفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِک لَمُحْیِی الْمَوْتَی وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ
[=microsoft sans serif] پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگش زنده می‌گرداند. در حقیقت، هم اوست که قطعاً زنده کننده مردگان است، و اوست که بر هر چیزی تواناست.(سوره روم، آیه50)
[=microsoft sans serif]
4. زنده شدن برخی انسانها.

[=microsoft sans serif]در قرآن کریم به زنده شدن برخی از انسانها در همین جهان اشاره دارد که بهترین دلیل بر اثبات اصل امکان معاد است. از جمله، داستان یکی از انبیای بنی اسرائیل است که در سفری عبورش به مردمی‌افتاد که هلاک و متلاشی شده بودند و ناگهان به ذهنش خطور کرد که چگونه این مردم، دوباره زنده خواهند شد! خدای متعال جان او را گرفت و بعد از یک صد سال دوباره زنده اش ساخت و به وی فرمود: چه مدت در این مکان، توقف کرده ای؟ او که گویا از خوابی برخاسته است گفت: یک روز یا بخشی از روز! خطاب شد: بلکه تو یک صد سال در اینجا مانده ای! پس بنگر که از یک سوی، آب و نانت سالم مانده، و از سوی دیگر، مرکب سواریت متلاشی شده است! اکنون بنگر که ما چگونه استخوانهای این حیوان را بر روی هم سوار می‌کنیم و دوباره گوشت بر آنها می‌پوشانیم و آنرا زنده می‌سازیم.(سوره بقره، آیه259)

همچنین داستان زنده شدن یکی از بنی اسرائل در زمان حضرت موسی(ع) یکی دیگر از این موارد است. شخصی که به قتل رسیده بود، به قدرت خداوند دوباره زنده شد.(سوره بقره، آیه67-72) قرآن کریم بعد از بیان این داستان، آنرا نمونه ای برای اثبات زنده شدن مردگان یاد کرده و میفرماید:

[=microsoft sans serif]ذلک یحیی الله الموتی و یریکم آیاته لعلکم تعقلون

[=microsoft sans serif]اما نکات دیگری که در سوال شما بود.
فرمودید

پارسا مهر;893671 نوشت:
این نکته پی بردم که از نظر کارشناسان سایت اولا اینکه خدا هرکاری رو نمی تونه انجام بده که معمولا کارای محال خونده می شه

تعبیری که در اینجا شد دقیق نیست.
در این موارد گفته نمیشود خداوند نمیتواند بلکه گفته میشود این کار اصلا شدنی نیست.
هرچند عرفا این دو(نتوانستن و قابل انجام نبودن) یکی دانسته میشود.

پارسا مهر;893671 نوشت:
دوم اینکه وقتی ما می خواهیم در مورد رفتار و کنش و واکنش خدا نظر بدیم باید ببینیم که اون رفتار اصولا امکان پذیر و عملی هست یا نه که محاله.

درست است.

پارسا مهر;893671 نوشت:
مثلا شر همراه خودش داره و خدا هرچقدر هم خیر مطلق باشه برای اینکه ما رو خلق کنه باید که دنیای مادی رو اینگونه خلق می کرد و اصلا خدا نمی تونست دنیای ما و خود ما رو به شکل دیگری خلق کنه و این خدشه به خیر مطلق بودن خدا وارد نمی کنه

در اینجا اشتباه ظریفی روی داده.
دو نکته وجود دارد:
یکی اینکه خداوند باید ما را در این دنیای مادی ایجاد میکرده است و نمیتوانسته در جای دیگری خلق کند.
دیگری آنکه خودش خواسته ما را در این دنیای مادی خلق کند تا بستر ازمایش و ابتلاء و تکامل بهتر فراهم باشد و هدف خلقت بهتر محقق شود.

ظاهر بیان شما نشان از نکته اول دارد. در حالیکه نکته اول اشتباه است و نکته دوم درست است.
خداوند هیچ اجباری در خلق در این دنیا نداشته است و میتوانسته به صورت دیگری یا در سرای دیگری نیز خلق کند.
اما به خاطر هدفی که داشته در این دنیا خلق کرده است.

[=microsoft sans serif]

پارسا مهر;893671 نوشت:
خوب اگر ما نتونیم ثابت کنیم که معاد جسمانی امکان پذیره یا نه، پس نمی تونیم عقلا بگیم که خدا حتما بهشت و جهنم برپا خواهد کرد، هرچند خدا عادل باشه

بین عدم امکان اثبات با اثبات استحاله فرق وجود دارد.
بر اساس آنچه در مقدمات شما بود و فی الجمله درست است، اثبات وجود بهشت و جهنم، وابسته است به ممکن بودن و بعد ضرورت آن.
اما آنچه مورد انکار ابن سینا است، آن است که معاد جسمانی از نظر عقلی قابل اثبات نیست نه اینکه اثبات کرده است که عقلا چنین اموزه ای محال است. چرا که معاد جسمانی سر ازتناقض در نمی آورد.

پارسا مهر;893671 نوشت:
البته شاید بگید معاد غیر جسمانی ثابت شده و اینا که حالا کارشناس توضیح می دن و ما گوش می دیم.
[=microsoft sans serif]معاد جسمانی منحصر در نگاه سینوی نیست و کسانی که مدعی معادجسمانی هستند، صورتهای دیگری از معاد جسمانی را بیان کرده اند که به اختصار عبارتند از:
1. بازگشت روح به بدن مادی دنیایی.
2. بازگشت روح به بدن مثالی

3. بازگشت بدن عنصری به سمت روح مجرد
4.
بازگشت روح به بدن عنصری تکامل یافته
5.
روح، بدنی متناسب با ملکات خود و عالم قیامت ایجاد می‌کند
6.
بازگشت روح با بدن هورقلیایی(6)

ــــــــــــــ
6. برای مطالعه بیشتر ر.ک: مقاله معاد جسم عنصری(دلایل نقلی و نقد دیدگاه رقیب)


با سلام و تشکر استاد گرامی....

صدیق;894735 نوشت:
موارد مشابه عبارتند از:

خوب شما آیاتی و مواردی نقلی آوردید که امکان زنده شدن مردگان و برپایی بهشت و جهنم شدنی است....خوب کاش من اشاره می کردم که اصلا دلایل نقلی و گذاره های دینی و تاریخی به کار بنده و این تاپیک نمی آید....بدور از این نقلیات می خواستم بدانم واقعا ما می توانیم تمام جوانب را بسنجیم و از هر جهت یقین حاصل کنیم که برپایی بهشت و جهنم امکان پذیر هست؟؟؟ باید توجه داشته باشیم استاد فقط بحث این نیست که مرده می تواند زنده شود و به زندگی برگردد یا نه....خیلی خیلی موارد دیگر هم باید احتمالا در جای خودشان باشند که برپایی بهشت و جهنم عملی باشد و منطقی باشد...
مثلا برای اینکه خدا پیامبر بفرستد(حضرت محمد ص را)، باید مثلا کسی که محمد نام است وجود داشته باشد که لیاقت پیغمبری داشته باشد، باید زبان مناسب و قواعد مناسب زبانی ای در کار باشد که خدا حرفش را بزند، اصلا خدا امکان سخن گفتن داشته باشد و هزاران موارد دیگر که شاید اصلا در ذهن ما متصور نباشد و قابل شناسایی نباشند....
اینکه یک مرده می تواند زنده شود، تنها یکی از هزاران مواردی می تواند باشد که لازمه برپایی بهشت و جهنم است...شما می خواهید غذای خوش طعمی بپذید، باید آبش به اندازه باشد، نمک و ادویه اش به اندازه باشد و الی آخر...آیا همه این موارد را شما می توانید فراهم کنید
؟؟ آیا اصلا می توانید شما حدس بزنید که برای پخت غذایی خوشمزه چه مواردی را باید رعایت کنیم؟؟؟شاید در مثال پخت غذا شما بتوانید شرایط و مواد لازم را پیش بینی و فراهم کنید....ولی در مورد برپایی بهشت و جهنم چه؟؟.ما باید تقریبا با عوالم مختلفی سیطره داشته باشیم با خیلی از پیچ و خمها آشنا باشیم تا بتوانیم نظر قطعی بدهیم....ولی این کار شدنی است؟ شدنی است که با این ذهن محدود از تمام جنبه ها به قضیه نگاه کنیم و بگوییم بله برپایی بهشت و جهنم عملی و شدنی است یا نه؟ آیا از عهده انسان بر می آید؟؟چطور، می توانید نشان دهید؟

بعد من کمی گیج شدم....دقیق متوجه نشدم که وقتی دلیل عقلی داریم که خدا باید بهشت و جهنم برپا کند، کفایت نمی کند که حتما بهشت و جهنمی خواهیم داشت؟؟باز باید امکان معاد را هم بررسی کنیم؟؟

پارسا مهر;893671 نوشت:
بهشت و جهنم ؛ اما و اگرها . . .

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

سلام به شما و همگی

بر اساس مطلبی که آغازگر محترم تاپیک ارائه کردن، مطالبی به ذهنم رسید که اگر قابل بدونین،خوشحال میشم بخونین و نظرتون رو بگین.

"میخوام از راهی غیر دینی، به اثبات وجود بهشت و جهنم برسم."

پیش از هر چیز، دو فرض را بیان میدارم.

1- پس از مرگ، پوچی می باشد.
2- پس از مرگ، هوشیاری، ادراک، یا به زبان انگلیسی " Consciousness "، بر وجود داشتنش ادامه میدهد.

استدلالم را برپایه ی فرض دوم ادامه میدهم. حتی برای آنکه معلوم گردد، این فرض فقط مربوط به مسائل دینی نیست بلکه علمی هم هست، پیشنهاد میکنم مستند کوتاه و بسیار مفید the story of god with morgan freeman را ببینید، که در قسمتی در بررسی همین مسئله – زنده ماندن هوشیاری شخص پس از مرگ او حداقل تا زمانی که مغز دیگر کاری نمیتواند بکند- ، پزشکی، بر اساس شواهد معترف می شود که حقیقت دارد. لازم به ذکر است که در علم، برای آنکه بتوانند در موضوعی به نام روح تحقیق کنند، نام آن را هوشیاری گذاشته اند و این مسئله در همین مستند توسط همین پزشک آمریکایی ذکر می شود.

پس سعیم را میکنم که وارد مسائل دینی نشوم و صرفا خود ساختار را بررسی کنم:

برای آنکه هوشیاری و ادراک انسان معنا پیدا کند، می بایست آن را در نسبت به چیزی به کار گرفت. زیرا تا چیزی نباشد که درکش کنید، ادراک، معنا پیدا نمیکند.
در ادامه وقتی درکی از چیزی رخ میدهد، باید پیشزمینه ای وجود داشته باشد که به عنوان معیار، به چگونگی درک، جهت دهد. زیرا در صورت نبود معیار، درک رخ داده، به مثابه ی آن است که مطلبی از زبانی بیگانه ببینید و با آنکه می فهمید آن یک سری شکل است به مانند هر شکل دیگر،اما نمیتوانید بفهمید که منظور آن چیست.

مثالی دیگر میگویم. به یک انسان برای اولین بار آتشی نشان می دهند، تا زمانیکه او با لمس آن یا در کنارش قرار گرفتن صاحب تجربه و یا با خواندن مطلبی دارای آگاهی نسبت به آن نشود، پیشزمینه ای برای وی وجود نخواهد داشت که بتواند تشخیص دهد، آنچه که دیده است، در واقع چیست.

آنچه که باید توجه شود این است که شخص مختار است که چه معیاری را برای ادراک انتخاب کند. بنابراین، هوشیاری یا ادراک افراد مختلف بوده و شاید بتوان گفت، منحصر به فرد است.
اینجا جائیست که هوشیاری نسبت به شیوه ای که اداراکات خویش را شکل داده است، مسئول می گردد.

که توضیحم درباره ی چگونه مسئول شدن وی، این است:

" هوشیاری برای درک موضوعات و مسائل مختلف، بنابر اختیار خویش، معیار ها و منابع مشخصی را انتخاب می کند و اینگونه صاحب آن ها نام می گیرد.
هوشیاری برای داشتن ثبات، باید به خود اثبات کند که آنچه باور کرده است درست است یا غلط. و مدام در حال زیر سوال بردن و به شک انداختن خویش برای دست یابی به ثبات است. زیرا هوشیاری اگر ثبات نداشته باشد، تمرکزش از بین رفته و نمی تواند درک درستی از مسائل دریافت کند و این چنین، در جهل فرو رفته و هراسان می گردد، زیرا اساسا انسان نسبت به آنچه جهل دارد، هراس به سراغش می آید. زمانیکه هوشیاری گرفتار این مورد شود، متزلزل و آشفته می گردد تا جایی که به سوی نابودی پیش می رود.

پس خودِ ذهن، ادراک یا هوشیاری یا به طور کلی، "من"، بازخواست کننده ی خویش است و این چنین نسبت به آنچه که از طریق فهم و درک صاحب شده است، مسئول می گردد. زیرا باید به خودش جواب پس بدهد که آیا آنچه که صاحب شده است، درست است یا غلط؟ "

پس هوشیاری، قاضی خویش است. قاضی بر آنچه که انتخاب کرده است که داشته باشد و آنچه که دارد.

آیا هوشیاری میتواند قضاوت نهایی از خویش ارائه کند و حکمی را به عنوان "داشتن ثبات و درستی کامل یا عدم ثبات و اختلال در درستی یا ..." صادر کند وقتی هنوز وقت دارد تا بر داشته هایش اضافه کند؟
خیر، زیرا مادامی که فرصت بر افزودن، اصلاح یا تغییر دارایی وجود دارد، انجام قضاوت نهایی و صادر کردن حکم نهایی امری ظالمانه و خلاف عقل می باشد.

حال میخواهم بگویم که چرا اصلا باید حکمی نهایی از سوی هوشیاری ابلاغ گردد؟

"همانطور که ذکر شده بود، هوشیاری یا همان ساختار ادراک، به دنبال آن است که به داشته هایش اعتماد کند تا ثباتی برای خویش رقم بزند تا متزلزل نشود و این چنین به سوی نابودی نرود. زمانی که امری، خلاف داشته هایش درک می شود، ثبات به خطر افتاده و این چنین شک بر اعتمادش به دارایی هایش حاکم می شود.

آیا تا زمانیکه فرصت بر رخدادن این امور وجود دارد، هوشیاری، رای قطعی و نهایی به ثبات خویش میدهد؟ خیر، زیرا هوشیاری حقیقت گراست، تا ثبات برای خویش بوجود آورد و این چنین از فریب خویش دوری می جوید. زیرا عمل فریب دادن با آگاهی رخ میدهد، پس آگاهی داشتن به این موضوع که آنچه که به آن اعتماد کرده است، فریب و کژی و انحرافی بیش نیست، تزلزل را نهادینه و ساختار ادراک را متشنج و نا آرام می کند. زیرا حقیقت در تضاد با فریب و دروغ است. "

و اما چه موقعیست که هوشیاری می تواند حکم نهایی صادر کند؟

* زمانی که دیگر فرصت بر تغییر، اصلاح یا افزودن بر داشته هایش نداشته باشد. حال باید بگویم که چه زمانی فرصت داشتن و چه موقعی فرصت نداشتن رخ می دهد تا بتوانم نتیجه گیری کنم.
زمانی که "رابط (در اینجا رابط به معنای جسم انسان است)" در حالتی باشد که بتواند تجربه کند، هوشیاری فرصت دارد تا بر داشته هایش بیافزاید، تغییرشان دهد یا اصلاحشان کند.

* زمانی که رابط در حالتی باشد که نتواند تجربه ای بکند، هوشیاری فرصت افزایش، تغییر یا اصلاح آنچه که دارد را ندارد.

زیرا، هوشیاری برای تغییر اموالش، نیازمند "تجربه" رابط است. که چرایی این قضیه را در اوائل استدلال بیان کردم، اگر بخواهم دوباره مختصر بگویم این می شود که، هوشیاری بر اساس پیشزمینه ها(معیار ها) به درک خود شکل می دهد. و معیار ها، اموری خارج از محدوده ی هوشیاری هستند. مرتبط با موقعیت پیرامون آن هستند. بنابراین برای برقراریِ ارتباط میان هوشیاری و معیار ها، یک رابط نیازمند است.
پس با توجه به آنچه که گفتم، تنها حالتی که رابط نمی تواند تجربه ای داشته باشد، مرگ است. پس هوشیاری در صورت رخ دادن مرگ برای رابط، به آن زمان میرسد که باید قضاوت نهایی و حکم نهایی به آنچه که کسب کرده است را بدهد. تا اینگونه، به خود اثبات کند که آیا ثبات دارد، یا دچار اختلال است.

در قالب مذهبی، این قضاوت نهاییِ هوشیاری، همان معاد و داوری اخروی خداوند است.

"توجه" و پس از مرگ رابط:

* اگر به هوشیاری اثبات گردد که ثبات دارد و آنچه صاحب گردیده است، درست است. یک بار برای همیشه، اعلام می کند که "من محکم و استوارم و داشته هایم قابل اعتماد و در حالتی از ثبات قرار دارم" (در مذهب یعنی، ورود به بهشت = آرامش)

* و اما اگر به هوشیاری اثبات گردد که متزلزل است و به آنچه که صاحبش شده است نمی توان اعتماد کرد، یک بار برای همیشه، اعلام می کند که " من متزلزل و دچار اختلال ام و داشته هایم قابل اعتماد نیست و در حالتی از آشفتگی قرار دارم" (در مذهب یعنی، ورود به جهنم = پریشانی و آشفتگی)

باز لازم به توضیح است که چرا "یک بار برای همیشه" اعلام میکند؟ واضح است، چون دیگر فرصتی بر اصلاح و تغییر ندارد و برای یافتن آرامش یا همان ثبات، خود را به قضاوت گذاشته است تا برای همیشه به خود اثبات کند که اموالش صحیح و درست است.

امیدوارم استدلال و نتیجه گیری ام مفید و خوب بوده باشد. اگر اشکالی به آن وارد است، بگویید تا بتوانم آن را اصلاح کنم.
ممنون.

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;893671 نوشت:
السلام علیکم " title="smug" border="">
توی یک سری از بحث ها و گفتگوها با اساتید و کارشناسان این سایت مثل بحث برهان شر در محضر استاد صدیقبه این نکته پی بردم که از نظر کارشناسان سایت اولا اینکه خدا هرکاری رو نمی تونه انجام بده که معمولا کارای محال خونده می شه و دوم اینکه وقتی ما می خواهیم در مورد رفتار و کنش و واکنش خدا نظر بدیم باید ببینیم که اون رفتار اصولا امکان پذیر و عملی هست یا نه که محاله....مثلا برای روشن شدن منظورم بگم، خیلی خلاصه اینکه ما نمی تونیم بگیم چون خدا عادله پس باید بهشت و جهنم برپا کنه.....بلکه باید ببینیم که اصلا برپایی بهشت و جهنم امکان پذیر هست یا نه.....اگر برپایی بهشت و جهنم مثلا محال بود اونوقت حتی اگر خدا عادل هم باشه نمی تونه و نمی آد که بهشت و جهنم رو برپا کنه و به عدل خدا خدشه وارد نمی شه....یا مثلا در برهان شر، گفته می شه که ذات ماده فلان و بهمانه و مثلا شر همراه خودش داره و خدا هرچقدر هم خیر مطلق باشه برای اینکه ما رو خلق کنه باید که دنیای مادی رو اینگونه خلق می کرد و اصلا خدا نمی تونست دنیای ما و خود ما رو به شکل دیگری خلق کنه و این خدشه به خیر مطلق بودن خدا وارد نمی کنه.....متوجه منظورم امیدوارم شده باشید....حالا می خواستم بدونم که این دو مورد نکته ای که از کارشناسان بازگو کردم درست و به جاست و اگر بله، بیاییم توضیح بدیم که آیا خدا بهشت و جهنم بر پا می کنه یا نه....با این فرض که باید ثابت کنیم که اصلا برپایی بهشت و جهنم امکان پذیر هست یا نه.....اگر درست یادم باشه مثلا ابن سینا اشتباه نکنم، نتونست معاد جسمانی رو ثابت کنه....خوب اگر ما نتونیم ثابت کنیم که معاد جسمانی امکان پذیره یا نه، پس نمی تونیم عقلا بگیم که خدا حتما بهشت و جهنم برپا خواهد کرد، هرچند خدا عادل باشه(البته شاید بگید معاد غیر جسمانی ثابت شده و اینا که حالا کارشناس توضیح می دن و ما گوش می دیم.من فقط برای روشن شدن بحث مثال زدم)پس من می خواستم در ادامه بدونم بهشت و جهنمی و یا در کل معادی و حساب و کتابی خواهیم داشت یا نه با اون پیش فرض که عرض کردم....و اگر کارشناس صلاح می دانن یک اشاره ای هم به برهان شر داشته باشن....همونطور که من اشاره ای داشتم.....(البته اگر لازم می بینن)

با تشکر...


سلام
اولا امور محال ممتنع الذاتند لذا متعلق قدرت الهی نیستند نه اینکه خدا نمیتونه اونا رو انجام بده. مثل اینه که بگید این چیزی که در دست منه بردار بعد من نگاه کنم ببینم چیزی نیست. میگم نمیشه شما میگه بگو نمیتونم برش دارم میگم مگه چیزی هست که من نتونم برش دارم ؟ محال ذاتی هم همینطوره . محال ذاتی هیچ نحو تحققی نداره تا قدرت بهش تعلق بگیره.
و اما در مورد بهشت و جهنم
بهشت و جهنم چیزی جز بعد روحی روانی اعمال ما نیست و هم اکنون هم محقق اند همانطور که در روایات داریم بهشت و جهنم، مخلوقات موجودند. قرآن هم از احاطه جهنم بر کافران خبر میده.
لذا وجود بهشت و جهنم امور محالی نیستند تا در بحث عدل الهی با مشکل مواجه بشیم.
یا علیم[/]

صدیق;894725 نوشت:
دلیل دوم، دلیل عدالت:
دلیل دیگری که برای اثبات ضرورت معاد اقامه شده است، دلیلی است که مبتنی بر صفت عدالت الهی است.
این دلیل نیز مقدماتی دارد که عبارتند از:
م1. خداوند متعال، عقلا عادل است.
م2. انسان در این دنیا، در انتخاب و انجام کارهای خوب و بد اختیار دارد.
م3. برخی از انسانها در این دنیا از آزادی خود استفاده درست کرده و برخی سوء استفاده میکنند.
م4. سوء اختیاری که انسانها انجام میدهند بر دو نوع است: یا ظلم به خودش میکند یا ظلم به دیگران. به عبارت دیگر یا حق الله را زیر پا میگذارد یا حق الناس را.
م5. بر اساس عدالت الهی،
اولا: باید فرقی بین انسانها در احترام به حقوق الهی باشد.
ثانیا: باید فرقی بین انسانها در احترام به حقوق دیگر انسانها باشد.
م6. این دنیا، ظرفیت آنرا ندارد تا انسان نتیجه اعمال خود را به صورت کامل ببیند و تفاوت بین افراد در آن مشخص نمیشود.
بنابراین
اگر زندگی انسان محدود به همین زندگی دنیایی باشد، عدالت خداوند محقق نمیشود. تالی باطل است پس مقدم هم باطل است.

شما نتیجه گرفته اید که اگر انسان محدود به همین زندگی دنیایی باشد، عدالت خداوند محقق نمی شود....انتظار دارید که عدالت خدا محقق شود....خوب اینکه انسان زندگی ای را پشت سر بگذارد که در آن عدالت خداوند محقق نشده است و بعد هزاران سال زندگی ای کند که در آن عدالت خدا محقق شده باشد، در مجموع چه دنیایی برای ما تدائی می کند؟؟غیر از این است که دنیایی را ترسیم می کند که در آن در گوشه ای از آن عدالت خداوند محقق نشده است؟؟؟؟خوب چه در مجموع و چه گوشه ای از آن، به هر حال شما قبول دارید که عدالت خداوند محقق نشده است، پس در مجموع نمی توانیم بگوییم که در این عالم عدالت الهی محقق می شود....این یک تناقض است و قابل پذیرش نیست.....
به عبارتی شما انتظار دارید که عدالت الهی محقق شود....یعنی زمانی بوده که عدالت الهی محقق نبوده
؟؟و بعد باید محقق شود؟؟خوب پس در این صورت، اگر آن برهه ای را که عدالت محقق نبوده را در کنار آن برهه ای که عدالت در آن برقرار بوده بگذاریم، در مجموع نمی توانیم بگوییم که به تمامی عدالت الهی برقرار بوده است.....
تنها یک راه برای برون رفت از این اشکال هست و آن این که بگوییم حتی در همین دنیا هم عدالت الهی برقرار است....خوب در این صورت چه نیازی به عالم پس از مرگ هست....همین حالا هم عدالت برقرار است....
اگر امکان دارد خواهشن این داستان دلیل عدالت را شفاف تر توضیخ دهید....

[=microsoft sans serif]

پارسا مهر;895127 نوشت:
ولی در مورد برپایی بهشت و جهنم چه؟؟.ما باید تقریبا با عوالم مختلفی سیطره داشته باشیم با خیلی از پیچ و خمها آشنا باشیم تا بتوانیم نظر قطعی بدهیم....ولی این کار شدنی است؟ شدنی است که با این ذهن محدود از تمام جنبه ها به قضیه نگاه کنیم و بگوییم بله برپایی بهشت و جهنم عملی و شدنی است یا نه؟ آیا از عهده انسان بر می آید؟؟چطور، می توانید نشان دهید؟

باسلام
بهشت و جهنم، چند بحث دارد.
اولا: اینکه ایا اصلا زنده شدن بعد از مرگ امکان دارد یانه.
ثانیا: زندگی دیگر در کجا تحقق دارد.
ثالثا: اصلا چیزی به اسم و رسم بهشت و جهنم محقق میشود یا نه.

در مورد بحث اول، صرفا بیان چند مورد از زنده شدن بعد از مرگ کفایت میکند. چرا که ادل دلیل بر امکان چیزی، تحقق آن است.
علاوه بر اینکه میتوان از راه عدم استلزام تناقض در این فرض، به امکان عقلی اش حکم کرد.(چون امکان عقلی، صرفا وابسته است به عدم استلزام تناقض)

در مورد بحث دوم، بحثی عقلی نمیتوان ارائه کرد ولی امکان وقوع زندگی پس از مرگ وابسته به تعیین مکان و زمان آن نیست.

در مورد بحث سوم نیز اصل امکانش به صورت قبلی اثبات میشود ولی نحوه آن و ویژگی هایش غالبا عقلی نیست.

پارسا مهر;895127 نوشت:
.دقیق متوجه نشدم که وقتی دلیل عقلی داریم که خدا باید بهشت و جهنم برپا کند، کفایت نمی کند که حتما بهشت و جهنمی خواهیم داشت؟؟باز باید امکان معاد را هم بررسی کنیم؟؟

امکان معاد و لزوم وجود آن با هم فرق دارد.
اصل امکان معاد که عبارت است از زنده شدن پس از مرگ، با عدم استلزام تناقض اثبات میشود.
بعلاوه با بیان موارد مشابه زنده شدن پس از مرگ، مهمترین شرط این زندگی(که زنده شدن پس از مرگ است) اثبات میشود، اصل زندگی پس از مرگ اثبات میشود.
ضرورت زندگی پس از مرگ و معاد نیز با ادله عقلی ارائه شده اثبات میشود.

[=microsoft sans serif]

پارسا مهر;895222 نوشت:
شما نتیجه گرفته اید که اگر انسان محدود به همین زندگی دنیایی باشد، عدالت خداوند محقق نمی شود....انتظار دارید که عدالت خدا محقق شود....خوب اینکه انسان زندگی ای را پشت سر بگذارد که در آن عدالت خداوند محقق نشده است و بعد هزاران سال زندگی ای کند که در آن عدالت خدا محقق شده باشد، در مجموع چه دنیایی برای ما تدائی می کند؟؟غیر از این است که دنیایی را ترسیم می کند که در آن در گوشه ای از آن عدالت خداوند محقق نشده است؟؟؟؟خوب چه در مجموع و چه گوشه ای از آن، به هر حال شما قبول دارید که عدالت خداوند محقق نشده است، پس در مجموع نمی توانیم بگوییم که در این عالم عدالت الهی محقق می شود....این یک تناقض است و قابل پذیرش نیست.....

عدل الهی یک مسئله عقلی است که حتما باید محقق شود. اما گاهی برخی از زمانها و مکانها و فضاها اقتضای تحقق آنرا ندارد. اگر این عدم تحقق در همه زمانها و مکانها باشد معلوم میشود یا عدالت خداوند مخدوش است یا رحمتش یا علمش یا قدرتش.
ولی اگر در فضا و عالمی دیگر این عدالت محقق گردد، دیگر عدالت مخدوش نمیشود.

پارسا مهر;895222 نوشت:
یعنی زمانی بوده که عدالت الهی محقق نبوده؟؟و بعد باید محقق شود؟؟خوب پس در این صورت، اگر آن برهه ای را که عدالت محقق نبوده را در کنار آن برهه ای که عدالت در آن برقرار بوده بگذاریم، در مجموع نمی توانیم بگوییم که به تمامی عدالت الهی برقرار بوده است...

عدم تحقق عدالت کامل، به واسطه مانع و محدودیت فضائی است نه محدودیت ناشی از شخص عادل.

پارسا مهر;895222 نوشت:
تنها یک راه برای برون رفت از این اشکال هست و آن این که بگوییم حتی در همین دنیا هم عدالت الهی برقرار است....خوب در این صورت چه نیازی به عالم پس از مرگ هست....همین حالا هم عدالت برقرار است....

چنین لزومی در کار نیست.
عدالت نیز مانند سایر اوصاف فعلی دیگر، تحققش منوط به دو جنبه است: تمام بودن فاعلیت فاعل و تمام بودن قابلیت قابل. اگر یک طرف نقصان و محدودیت داشته باشد آن فعل و وصف فعلی به تمامه محقق نمیشود.

پرسش:
[=microsoft sans serif]آیا خدا بهشت و جهنم بر پا می کنه یا نه....با این فرض که باید ثابت کنیم که اصلا برپایی بهشت و جهنم امکان پذیر هست یا نه.....اگر درست یادم باشه مثلا ابن سینا اشتباه نکنم، نتونست معاد جسمانی رو ثابت کنه....خوب اگر ما نتونیم ثابت کنیم که معاد جسمانی امکان پذیره یا نه، پس نمی تونیم عقلا بگیم که خدا حتما بهشت و جهنم برپا خواهد کرد، هرچند خدا عادل باشه(البته شاید بگید معاد غیر جسمانی ثابت شده و اینا که حالا کارشناس توضیح می دن و ما گوش می دیم.من فقط برای روشن شدن بحث مثال زدم)پس من می خواستم در ادامه بدونم بهشت و جهنمی و یا در کل معادی و حساب و کتابی خواهیم داشت یا نه

پاسخ:
[=microsoft sans serif]باسلام و عرض ادب

در مورد معاد، چندین مسئله وجود دارد:
1. [=microsoft sans serif]ضرورت معاد
[=microsoft sans serif] 2. [=microsoft sans serif]امکان معاد[=microsoft sans serif]
3. شبهات ناظر به معاد

سوالی که مطرح شد هم ناظر به مسئله اول است و هم مسئله دوم. البته ممکن است در ادامه به مسئله سوم نیز پرداخته شود.
بنابراین سعی میکنم پاسخ خود را ناظر به این دو مسئله ارائه کنم.

[=microsoft sans serif]پیش از پاسخ لازم است اشاره به این نکته داشته باشم که در مورد معاد، سه رویکرد عمده وجود دارد.

رویکرد اول، انکار معاد مطلقا: بر اساس دیدگاه برخی از آنجا که انسان به محض مرگ معدوم میشود، بنابراین، معادی که در ادیان ازآن سخن گفته میشود، مستلزم اعاده معدوم است. پس یا معاد مورد نظر محال است یا اینکه اعاده معدوم محال نیست.(1)

رویکرد دوم، اثبات معاد روحانی صرف: به نظر فلاسفه مشاء، معاد عبارت است از بازگشت روح انسان در عالم آخرت.(2)

رویکرد سوم، اثبات معاد جسمانی صرف: بر اساس دیدگاه برخی دیگر از اندیشوران، از آنجا که تمام حقیقت انسان بدن اوست که با مرگ متلاشی میشود، اما این بدن متلاشی شده، با علم و قدرت مطلق خداوند بازسازی شده و باز میگردد. ولی روح بازگشت ندارد.(3)

رویکرد چهارم، معاد روحانی و جسمانی: بر اساس این دیدگاه که هم روح و هم جسم را قابل اعاده میداند، معاد هم روحانی است و هم جسمانی.

[=microsoft sans serif]برای اثبات معاد، دو گونه میتوان مشی کرد.
راه اول این است که با استفاده از ادله عقلی، ضرورت وجود معاد و سرایی دیگر را اثبات کنیم.
راه دوم این است که با استفاده ازادله نقلی، امکان وجود زندگی دیگر را بررسی کنیم.

اما راه اول
مسئله اول: ضرورت معاد
برای اثبات ضرورت معاد، چندین دلیل عقلی از سوی اندیشمندان ارائه شده است که مهمترین آنها عبارتند از: دلیل حکمت، دلیل رحمت، دلیل فطرت و دلیل عدالت.
از این بین، دو دلیل حکمت و عدالت از بقیه بهتر و اطمینان بخش تر است.

دلیل اول: دلیل حکمت
این دلیل از چند مقدمه تشکیل شده است:
م1. جهان هستی(ماسوی الله)، آفریده خداوند است.
م2. خداوند، جهان را به صورتی آفریده است که بیشترین خیر و کمال را برای بندگانش داشته باشد.
م3. جهان مادی، مجموعه ای از خیر و شر است که با هم تضاد دارد.
م4. انسان دارای روح جاودان است.
م5. انسان برای رسیدن به کمال خلق شده است.
م6. خداوند حکیم است و کار لغو انجام نمیدهد.
م7. هر آنچه مستلزم آن است که خداوند کار حکیمانه انجان نداده باشد، عقلا محال است.

بر اساس این مقدمات میتوان یک قیاس استنثائی اقامه کرد:
اگر زندگی انسان منحصر در همین زندگی دنیایی باشد، نقض غرض خلقت انسان است. نقض غرض بر خداوند محال است. پس مقدم نیز محال است.

اثبات ملازمه:
[=microsoft sans serif]اگر زندگی انسان جز این نمی‌بود که پیوسته زحمت بکشد و با مشکلات طبیعی و اجتماعی، دست و پنجه نرم کند تا لحظاتی را با لذت و شادی بگذارند و آنگاه از فرط خستگی به خواب رود تا هنگامی‌که بدنش آمادگی فعالیت جدید را پیدا کند و مجدداً روز از نو و روزی از نو. بدیهی است نتیجه منطقی چنین نگرشی به زندگی انسان، جز پوچ گرایی نخواهد بود.

بطلان تالی:
نقض غرض نیز محال است چرا که مستلزم حکیم نبودن خداوند است و حکیم نبودن مستلزم کامل نبودن خداوند است. حال آنکه خداوند بر اساس ادله عقلی، از همه جهات کامل مطلق است و هیچ نقصانی در او راه ندارد.

بنابراین، با توجه به قطعی بودن حکمت خداوند، حتماً باید جهانی دیگر ورای این دنیای مادی باشد تا حکمت و هدف او از آفرینش تأمین شود. به‌خصوص با توجه به رنج‌هایی که در زندگی دنیا وجود دارد که اگر جهانی دیگر نباشد که مانند زندگی دنیا مستلزم رنج نباشد، ادامه همین زندگی دنیایی، حتی اگر تا ابد نیز امکان داشت با حکمت الهی ناسازگار بود.(4)

به نظر میرسد آیه شریفه زیر نیز ناظر به همین استدلال باشد: [=microsoft sans serif]وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَینَهُما لاعِبینَ* ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لکنَّ أَکثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ* إِنَّ یوْمَ الْفَصْلِ میقاتُهُمْ أَجْمَعینَ
ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را که در میان آن دو است بیهوده نیافریدیم. ما آن‌ها را جز به‌حق نیافریدیم، اما اکثر مردم نمی‌دانند. قطعا روز جدایی، وعده‌گاه همه آنان است.[ دخان–۳۸-۴۰]




[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]دلیل دوم، دلیل عدالت:
دلیل دیگری که برای اثبات ضرورت معاد اقامه شده است، دلیلی است که مبتنی بر صفت عدالت الهی است.
این دلیل نیز مقدماتی دارد که عبارتند از:
م1. خداوند متعال، عقلا عادل است.
م2. انسان در این دنیا، در انتخاب و انجام کارهای خوب و بد اختیار دارد.
م3. برخی از انسانها در این دنیا از آزادی خود استفاده درست کرده و برخی سوء استفاده میکنند.
م4. سوء اختیاری که انسانها انجام میدهند بر دو نوع است: یا ظلم به خودش میکند یا ظلم به دیگران. به عبارت دیگر یا حق الله را زیر پا میگذارد یا حق الناس را.
م5. بر اساس عدالت الهی،
اولا: باید فرقی بین انسانها در احترام به حقوق الهی باشد.
ثانیا: باید فرقی بین انسانها در احترام به حقوق دیگر انسانها باشد.
م6. این دنیا، ظرفیت آنرا ندارد تا انسان نتیجه اعمال خود را به صورت کامل ببیند و تفاوت بین افراد در آن مشخص نمیشود.
بنابراین
اگر زندگی انسان محدود به همین زندگی دنیایی باشد، عدالت خداوند محقق نمیشود. تالی باطل است پس مقدم هم باطل است.

در نتیجه:
زندگی انسان محدود به همین دنیا نیست.(5)

در آیه شریفه 22 و 23 سوره جاثیه نیز به همین نکته اشاره شده است.
خداوند متعال در این آیه به مساوی نبودن نیکوکار و بدکار و برخورد متفاوت خداوند با آنان اشاره دارد و می‌فرماید:

[=microsoft sans serif]أَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکمُونَ* وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ

آیا کسانی که مرتکب کارهای بد شده‌اند پنداشته‌اند که آنان را مانند کسانی قرار می‌دهیم که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند [به طوری‌که] زندگی آن‌ها و مرگشان یکسان باشد؟ چه بد داوری می‌کنند. و خدا آسمان‌ها و زمین را به حقّ آفریده است، و تا هرکسی به [موجب] آنچه به دست آورده پاداش یابد، و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت.


[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]مسئله دوم، امکان وقوع زندگی پس از مرگ

امکانی که در این مسئله به دنبال اثباتش هستیم میتواند هم امکان عقلی باشد و هم امکان وقوعی.
امکان عقلی اشاره به این دارد که یک مدعا عقلا ممکن است یا نه. در مقابل، مدعایی عقلا محال است که بالذات یا بالغیر مستلزم اجتماع نقیضین باشد.
امکان وقوعی نیز اشاره به این دارد که آن مدعا، گرچه عقلا مستلزم تناقض نیست ولی در عالم خارج نمیتواند محقق شود.

برای اثبات امکان عقلی میتوان با اثبات تناقض آمیز نبودن آن آموزه و مدعا پیش رفت.
ولی راهی که هم امکان عقلی را اثبات میکند و هم امکان وقوعی را آن است که انسان موارد مشابه را نشان دهد.

بنابراین استدلالی که پشتوانه همه این استشهادات است بدین صورت اقامه میشود:
م1. در متون دینی، موارد زیادی نقل شده است که نشان میدهد پس از مرگ طبیعی نیز زندگی دوباره ممکن است.
م2. اخباری که در متون دینی نقل شده است، صادق است و حجت.
م3. با اثبات وقوع یک مورد از زندگی پس از مرگ، اصل امکان تحقق اثبات میشود.
م4. با اثبات امکان تحقق و وقوع زندگی پس از مرگ، امکان ذاتی آن نیز اثبات میشود.
بنابراین، زندگی پس از مرگ بر اساس آیات و روایات، امکان دارد.

[=microsoft sans serif]موارد مشابه عبارتند از:
1. جریان اصحاب کهف:
قرآن کریم از گروهی یاد می‌کند که برای در امان ماندن از آزار مشرکان و حفظ ایمان خود به غاری در بیرون شهر پناه بردند. اینان برای رفع خستگی، تصمیم گرفتند، اندکی استراحت کنند. اما ۳۰۹ سال به خواب رفتند. خداوند متعال، حکمت زنده کردن این افراد و آگاه شدن مردم از این جریان را، شناخت و اطمینان مردم نسبت به وقوع قیامت معرفی کرده است:

[=microsoft sans serif]وَ کذَلِک أَعْثَرْنَا عَلَیهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لارَیبَ فِیهَا

[=microsoft sans serif] و بدین گونه [مردم آن دیار را] بر حالشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و [در فرا رسیدن] قیامت هیچ شکی نیست.(سوره کهف، آیه21)

[=microsoft sans serif]2. زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی(ع):
آیات قرآن کریم، به‌روشنی نشان می‌دهد که حضرت عیسی(ع)، کسانی که روح از بدنشان جدا شده بود و مرده بودند را به اذن خداوند زنده می‌کرد.
[=microsoft sans serif]وَ أُبْرِئُ الْأَکمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْی الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ

[=microsoft sans serif] و شفا می‌دهم کور مادرزاد را و پیس را و زنده می‌کنم مرده را به اذن پروردگار(سوره آل عمران، آیه49)


[=microsoft sans serif]3. رویش دوباره گیاهان:
گیاهان که در زمستان خشک میشوند و پس از آن، در بهار دوباره زنده میشوند. همین مسئله دلیلی است به اصل امکان تحقق زندگی پس از مرگ. در قرآن کریم رویش دوباره گیاهان را نمونه‌ای از زنده کردن مردگان برشمرده است:


[=microsoft sans serif] فَانظُرْ إِلَی آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کیفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِک لَمُحْیِی الْمَوْتَی وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ
[=microsoft sans serif] پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگش زنده می‌گرداند. در حقیقت، هم اوست که قطعاً زنده کننده مردگان است، و اوست که بر هر چیزی تواناست.(سوره روم، آیه50)

[=microsoft sans serif]
4. زنده شدن برخی انسانها.

[=microsoft sans serif]در قرآن کریم به زنده شدن برخی از انسانها در همین جهان اشاره دارد که بهترین دلیل بر اثبات اصل امکان معاد است. از جمله، داستان یکی از انبیای بنی اسرائیل است که در سفری عبورش به مردمی‌افتاد که هلاک و متلاشی شده بودند و ناگهان به ذهنش خطور کرد که چگونه این مردم، دوباره زنده خواهند شد! خدای متعال جان او را گرفت و بعد از یک صد سال دوباره زنده اش ساخت و به وی فرمود: چه مدت در این مکان، توقف کرده ای؟ او که گویا از خوابی برخاسته است گفت: یک روز یا بخشی از روز! خطاب شد: بلکه تو یک صد سال در اینجا مانده ای! پس بنگر که از یک سوی، آب و نانت سالم مانده، و از سوی دیگر، مرکب سواریت متلاشی شده است! اکنون بنگر که ما چگونه استخوانهای این حیوان را بر روی هم سوار می‌کنیم و دوباره گوشت بر آنها می‌پوشانیم و آنرا زنده می‌سازیم.(سوره بقره، آیه259)

همچنین داستان زنده شدن یکی از بنی اسرائل در زمان حضرت موسی(ع) یکی دیگر از این موارد است. شخصی که به قتل رسیده بود، به قدرت خداوند دوباره زنده شد.(سوره بقره، آیه67-72) قرآن کریم بعد از بیان این داستان، آنرا نمونه ای برای اثبات زنده شدن مردگان یاد کرده و میفرماید:

[=microsoft sans serif]ذلک یحیی الله الموتی و یریکم آیاته لعلکم تعقلون

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]اما در مورد دیدگاه ابن سینا در مورد معاد جسمانی
نکته اول اینکه [=microsoft sans serif]بین عدم امکان اثبات با اثبات استحاله فرق وجود دارد.
بر اساس آنچه در مقدمات شما بود و فی الجمله درست است، اثبات وجود بهشت و جهنم، وابسته است به ممکن بودن و بعد ضرورت آن.
اما آنچه مورد انکار ابن سینا است، آن است که معاد جسمانی از نظر عقلی قابل اثبات نیست نه اینکه اثبات کرده است که عقلا چنین اموزه ای محال است. چرا که معاد جسمانی سر ازتناقض در نمی آورد.
[=microsoft sans serif]نکته دوم اینکه معاد جسمانی منحصر در نگاه سینوی نیست و کسانی که مدعی معادجسمانی هستند، صورتهای دیگری از معاد جسمانی را بیان کرده اند که به اختصار عبارتند از:
1. بازگشت روح به بدن مادی دنیایی.
2. بازگشت روح به بدن مثالی

3. بازگشت بدن عنصری به سمت روح مجرد
4.
بازگشت روح به بدن عنصری تکامل یافته
5.
روح، بدنی متناسب با ملکات خود و عالم قیامت ایجاد می‌کند
6.
بازگشت روح با بدن هورقلیایی(6)

ـــــــــــ
1. رجوع کنید به: رازی، فخرالدین، الاربعین فی اصول الدین، قاهره، مکتبة الکلیات الازهریه، ۱۹۸۶م، ج۲، ص۳۹
2. ابن سینا، حسین بن علی، الشفا(الالهیات)، قم، مکتبة آیة الله مرعشی، ۱۴۰۴ق، ص423
3. ر.ک: خخوش صحبت، مرتضی، معاد جسمانی از منظر علامه طباطبایی با تأکید بر تفسیر المیزان، مجله معرفت کلامی، ش۱۲، بهار و تابستان ۱۳۹۳،ص۳۸


[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]4. [=microsoft sans serif]مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقائد، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، ۱۳۷۷ش؛ ص۳۶۴-۳۶۵
5. مصباح یزدی، ص۳۶۶
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif] 6. برای مطالعه بیشتر ر.ک: مقاله معاد جسم عنصری(دلایل نقلی و نقد دیدگاه رقیب)

موضوع قفل شده است