بزرگترین تجربه ی زندگیت

تب‌های اولیه

162 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بزرگترین تجربه زندگی من این است که حتی اگر کسی در حال مرگ است بدون فکر هیچ کاری نکنم

بزرگترین تجربه؟؟؟؟؟؟؟:Gig:

سلام طاعات قبول حق

بزرگترین تجربه من زیاد بوده...
یکیش اینه که هر دفه همه چی رو به خدا سپردم و ذره ای نگران نشدم ....کارم خیلی راحت تر از اون که فکرشو بشه کرد راه میفته....
در ضمن تجربه ها صلواتی به دوستان ارائه داده میشود...مفت که نیست..ما عمرمون رو گذاشتیم برای کسب تجربه:khandeh!:

هیچکسی شبیه حرفهاش نیست ...

بزرگترین تجربه ی زندگیم اینه:

هرجا به خدا اعتماد کنی و بهش امید داشته باشی بهت کمک میکنه ... واقعا بهش رسیدم..
:ok::hamdel:

[="Navy"]بزرگترین تجربه من این بود که به هیچ وجه کسی رو قضاوت نکنم و دربارش حکم صادر نکنم تا وقتی حرفاشو نشنیدم
همین مسئله باعث شد من بهترین روز زندگیمو به خودمو و همه اطرافیانم زهر مار کنم و بعدا بفهمم عجب اشتباهی کرده بود
یادش میوفتم فقط شرمنده میشم :geryeh::geryeh:
[/]

بزرگترین تجاربی که کسب کردم

وقتی کار اشتباهی نکردم از کارم یا حرفم خجالت نکشم

بیشتر شنونده باشم تا گوینده

وقتی عصبانی میشم هیچ حرکت تند یا حرف تندی نزنم و با آرامش مشکلم رو حل کنم

این سه تا تجربه منو یه ادم دیگه ای کردن

سلام

همونطور که خیلی از شما دوستان هم گفتید بزرگترین تجربه من فقط خداست . با خدا باش پادشاهی کن:ok:

غیر اون هم هر تجربه ای بوده در همین مسیره و به خواست خودش:Gol:

roz1017;705792 نوشت:
بیشتر شنونده باشم تا گوینده

وقتی عصبانی میشم هیچ حرکت تند یا حرف تندی نزنم و با آرامش مشکلم رو حل کنم



افرین این واقعا عالیه
:Kaf:. بعضی وقتها سکوت دنیای انسان رو جا به جا میکنه . وقت عصبانیت مشکل گشای عالی... نفس عمیق...سکوت...فکر ...راه حل

سلام
من یک تجربه خیلی بزرگی وقتی دبیرستان بودم کسب کرد م

یادمه رفته بودیم ییلاقمون خونه تابستونی بسازیم
ییلاقمون یک استخر طبیعی بزرگ داره که بین سه تا کوه محصور هست

من و داداش بزرگترم یه روز گرم کار و نزدیکی های ظهر تموم کردیم گفتیم بریم بالای کوه یه ابتنی کنیم ...با موتور رفتیم بالای کوه

وقتی رسیدیم دیدم بچه های محلی همس سال من شنا میکنن میرن تا وسط ها بعضی هاشون هم از اون طرفش میان بیرون ...منم یهو جو گیر شدم پریدم تو اب و تا وسطای دریاچه هم رفتم!

اما با اینکه من شنای دریاییم خوب بود اما نمی دونستم اب کوهستان دارای املاح هست و سنگینه و نمیشه خوب شنا کرد یهو دیدم دست و پام قفل شد و دیگه نمی تونم حرکت کنم!

هیچی هرکاری میکردم بدنم جواب نمیاد و من دیگه متوجه شدم غرق میشم...یهو دیدم داره گریم میگیره خواستم داد و بیداد کنم که گقتم ابروم میره بعدا ضایع میشم که گفتم خدایا چکار کنم چکار نکنم که یهو متوجه سر بیرون زده نی زارها در فاصله بیست متری سمت چپم شدم ....گفتم اگه بتونم تا اونجا خودمم برسونم و اون علفها رو بگیرم شاید نجات پیدا کنم و نمیرم!

به پشت روی اب افتادم و شناور شدم و طوری که فقط دهنم از اب بیرون بود
اینقدر با مچ پام زیر اب شنا کردم
اینقدر شنا کردم که گمونم ده دقیقه همون بیشت متر طول کشید تا من برسم تا این حد بدنم قفل شده بود

وقتی دستم خورد به اون علف ها دیگه خیالم راحت شد و نی ها رو گرفتم کشیدم تا روی اب خودم و نگه داشتم!

یه مدت نیم ساعتی همون حالت موندم تا خوب خستگیم که در رفت دوباره شنا کردم برگشتم خشکی!

این درس خوبی برام شد که هیچ وقت جو گیر نشم و کاری رو برای خودنمایی انجام ندم

سلام همسایه ما یه بیماری گرفته بود همش سکسکه میکرد:khaneh:

نه یه ساعت و دو ساعت:Narahat:
حدود دو ماه
بعدشش همه جوره تست شده بود
دکتر ، داروی شیمیایی داروی سنتی و جوشانده های مختلف
ترسش داده بودند
آب سرد چای داغ برق تلفن
و... اما خوب نمیشد
یه روز رفته بوده مطب دکتر یه اقایی بهش میگه یه پاکت پلاستیک بزرگ بکش روی سرت و اینقدر نفس بکشش که نزدیک باشه خفه بشی
بعدشش پاکت رو از سرت برداری خوب میشی
الآنه دو ساله خوبه خوب شده
گفتم شما هم بدونید :Sham:


دوستان گرامی

احیانا اگر خورشت قیمه یا ابگوشت

شما شور شد مقداری سیب زمینی رو خلال کنید بهش اضافه کنید درست میشه:ok: