جمع بندی بررسی و نقد نظریه رویاها

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مشکور

محی الدین;807203 نوشت:
با سلام
اخیرا نظریه ای بنام نظریه رویاها توسط دکتر سروش در باب شناسایی وحی مطرح شده است.
این نظریه چه می گوید؟
این نظریه تا چه حد با آموزه های دینی مطابقت دارد ؟

سلام و ادب@};-[=book antiqua]

در پاسخ به سؤال کاربر عزیز جناب محی الدین ابتدا به اجمال، آخرین نظریه آقای دکتر سروش را بیان کرده و سپس یک پاسخ اجمالی و کلی ارائه می کنیم و سپس در پست های بعدی ضمن پیگیری و بررسی نقطه نظرات کاربران عزیز، کمی جزئی تر به نقد و بررسی ابعاد ادعای «محمد راوی رؤیاهای رسولانه» خواهیم پرداخت: گفتنی است: نسبت به ادعای اخیر آقای سروش نقدهای متعددی توسط اندیشمندان و متفکران اسلامی صورت گرفته که در خلال بحث به آنها نیز نیم نگاهی خواهیم داشت.

آقای سروش در آخرین نظریه خویش، قرآن را روایت محمد از رؤیاهای خود دانسته‌اند. براساس نظر ایشان: «زبان قرآن، زبانِ بیداری نیست، بلکه زبانِ خواب و رمزآلود است و البته زبانی عرفی و بشری است»، «چنان نیست‌که محمد(ص)، مخاطب آواهایی قرار گرفته باشد و در گوش باطنش سخنانی را خوانده باشند و فرمان به ابلاغ آن داده باشند، بل محمّد(ص) روایتگر تجارب و ناظر مناظری است که خود دیده است و فرقی است عظیم میان ناظر راوی و مخاطب خبر. به او نگفته‌اند برو و به مردم بگو خدا یکی است»، « به او نگفته‌اند برو و به مردم بگو که رستاخیزی هست و میزانی و دوزخی و بوستانی و حشر خلایق و نشر کتب، بل وی بنفسه و بعینه، ناظر و راوی آن مناظر بوده است»، «محمد راوی رؤیاهای رسولانه است»، «در زبان رؤیا، مَجاز و کنایه راه ندارد، یعنی الفاظ بر غیر معانی حقیقی‌شان حمل نمی‌شوند گرچه برای فهمیدنشان، به کتاب لغت مراجعه نمی‌توان کرد، بلکه باید از شیوۀ خوابگزاری بهره جست»، «رفتن از تفسیر به تعبیر، مستلزم یک شیفت پارادایمی و یک تغییر الگوی بنیادی است».

[=book antiqua]نقد و بررسی: تبیین دکتر سروش از ادعای «محمد راوی رؤیاهای رسولانه» در سطح مفهومی بسیار مبهم و غیر شفاف است و مشخص نیست در این گزاره، مفاهیم «رؤیا»، «روایت‌گری» و «رسالت» دقیقاً با چه تعاریفی به کار رفته است. در این گزاره رؤیا بر کدام مبانی فلسفی و هستی‌شناختی استوار است، روایت‌گری پیامبر در غیر امور شگفت‌انگیز و امور ناظر بر وقایع و حوادث تاریخی همپای وحی چگونه توجیه می شود، رسالت با کدام تعریف با «رؤیاپنداری وحی» سازگار می‌افتد. بعلاوه ذکر نمونه‌هایی از حوادث شگفت‌انگیز و خارق عادت در قرآن و بیان ناتوانی نظریات رقیب در تبیین این امور، مهم‌ترین و بلکه تنها دلیل قابل توجه در اثبات این ادعاست که ظرف تحقق این امور جز خواب و رؤیا نمی‌تواند باشد. اما چنین نتیجه‌ای اعم از مقدمه است، زیرا نه وجود امور شگفت‌انگیز و خارق عادت بالضروره دلالتی بر پیروی قرآن از منطق خواب دارد و نه ناتوانی نظریات رقیب - بر فرض صحت-، دلیلی بر اثبات یک ادعا محسوب می‌شود.

همچنین؛ ادعای «رؤیاپنداری قرآن» با حقایق و واقعیات تاریخی و سیره‌ی پیامبر و تعامل مخاطبان وحی با قرآن آشکارا ناسازگار است. پیامبر(ص) هرگز مدعی نشد آن چه به او وحی می شود رؤیاهای اوست. هرگز نگفت به جای تأمل در معانی الفاظ وحی به خوابگزاری و تعبیر آن بپردازید، این گونه نبود که آیات قرآن همواره در حالت خواب یا استراحت بر پیامبر نازل شود.

وانگهی؛ واژه‌های «وحی» و «رؤیا» در قرآن به معانی کاملاً مختلف به کار رفته‌اند. قرآن مهم‌ترین و بلکه تنها تفاوت پیامبر با انسان‌های دیگر را در وحی می‌داند که به او می‌شود. [=book antiqua]«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَي‏»(فصلت: ۶) وگرنه پیامبر و دیگران در مشاهده رؤیا تفاوتی با یکدیگر ندارند. البته قرآن از رؤیای پیامبر نیز خبر داده و آن را تصدیق کرده است. از جمله رؤیای پیغمبر درباره گزاردن حج در سال ششم هجری را گزارش می‌کند. بدیهی است آیه‌ی راجع به این رؤیا و نیز تصدیق آن خود مقوله‌ای غیر از رؤیاهای عموم است.

ناگفته نماند نظریه «رؤیاپنداری قرآن» به صورتی ابطال‌ناپذیر پرداخت شده است. به گونه‌ای که هیچ شاهد نقضی در متن و سیاق قرآن و هیچ واقعیت تاریخی مغایری را نافی خود نمی‌داند. معتقدان به این نظریه باید مشخص کنند در چه صورت و اگر چه اتفاقی رخ دهد،‌ نقض و ابطال ادعای خود را می‌پذیرند. ضمن آنکه قرآن رابطه تنگاتنگی با واقعیات اجتماعی تاریخی دوران نزول دارد. این کتاب همپای وحی و تحولات مسیر دعوت پیامبر نازل شده است. به گونه‌ای که بدون توجه به آن واقعیات و این تحولات، متن قرآن بعضاً پریشان با عباراتی بی‌ارتباط با یکدیگر جلوه می‌کند. نادیده گرفتن این ویژگی و استناد به برخی فرازهای به ظاهر پریشان از متن قرآن برای اثبات رؤیا بودن وعدم تبعیت آن از منطق واقعیت، برهانی سست و عقیم است. نمی‌توان صدها نمونه در تأیید نظم و ارتباط میان آیات قرآن را نادیده گرفت و تنها به دلیل عدم آگاهی، (که در خلال ادعای نظریه گونه سروش موج می زند) از ارتباط چند نمونه از متن قرآن با واقعیات ظرف نزول، به پریشانی متن و رؤیا بودن قرآن حکم کرد. همچنان که در مورد هیچ اثر تاریخی به محض مشاهده پریشانی در فرازهایی از آن، به خوابنامه بودن آن‌حکم نمی‌کنیم و قرآن شأنی کمتر از دیگر متون تاریخی ندارد.

همچنین؛ قرآن به زبان قوم نازل شده است. زبان عرف عرب معاصر پیامبر، زبانی سرشار از استعاره و مجاز و تشبیه و کنایه بوده است. روشن است که زبان قرآن نمی‌توانسته از این ویژگی‌های زبانی آن عرصه زمانی عاری باشد. لازمه «رؤیاپنداری قرآن» همداستانی با مجسمه و مشبهه درانکار مجاز و استعاره و تشبیه و کنایه در قرآن و در نتیجه انکار تمام لطافت‌ها و زیبایی‌های بیانی و ادیبانه قرآن است. هیچ عرب بیابانگردی از آیه [=book antiqua]«وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»(اسراء:29)(دستانت را به گردنت بسته مدار و نیز بسیار مگشا که اندوهگین و حسرت زده شوی) چنین نفهمید و نمی‌فهمد که پیامبر در عالم رؤیا از بستن دست به دور گردن و باز کردن بیش از حد آن نهی شده است. هیچ اندک آشنای با زبان عرب آیه [=book antiqua]«مَن كَان َ فِي هَذِه ِ أَعمَي فَهُوَ فِي الا خِرَه ِ أَعمَي وَأَضَل ُّ سَبِيلاً»(اسراء/۷۲.) را روایت رؤیای پیامبر از صحنه کوری کافران در دنیا و آخرت نمی‌فهمید و نمی‌فهمد. حتی بیگانگان با زبان عرب نیز آیه[=book antiqua]«أُولَئِكَ الَّذِين َ اشتَرَوا الضَّلاَلَه َبِالهُدَي»(بقره/16) را روایت رؤیای پیامبر درصحنه خرید و فروش هدایت و ضلالت ندیدند و نمی‌بینند. و نمونه های بسیار دیگری از این دست ... .

مستندات قرآنی نظریه «رؤیاپنداری قرآن» ناقص و نارساست. این مستندات و شواهد نه تنها به کار اثبات ادعای مذکور نمی آیند، بلکه جملگی شواهدی در نقض آن به شمار می‌ایند. فقر نظریه «رؤیاپنداری قرآن» از حیث شواهد و مستندات قرآنی موجب شده است برای اثبات این ادعا مطالب ناروا و غلط به قرآن نسبت داده شود،(کاری که جناب سروش در اکثر نظراتشان بدان تمسک می جویند) برداشت‌های تفسیری برخی مفسران و مفاد روایات نامعتبر، مفاد و مضمون آیات قرآن معرفی شود و آیات قرآن، تحریف یا با ترجمه‌مغلوط، مستند این ادعا قرار گیرند.

آقای سروش در نوشتارهای سه گانه اخیر به مدعای خود مبنی بر رؤیاپنداری قرآن و ضرورت وانهادن تفسیر و تمسک به تعبیر و خوابگزاری در فهم قرآن، ملتزم نبوده و بارها و بارها به دلالت‌های لفظی آیات قرآن استناد کرده‌اند. مقتضای «رؤیاپنداری وحی» نه تنها نفی امکان آگاهی از مفاد وحی، بلکه انکار حجیت تعالیم و آموزه‌های پیامبر و بالاتر از آن امتناع رسالت است. مطابق این ادعا تنها راه ارتباط پیامبران با عالم قدس، رؤیاهایی است که در عالم خواب می‌بینند و از درک معنای آن مطمئن نیستند. بنابراین نه به تعالیم و آموزه‌های آنان اطمینانی هست و نه می‌توانند و حق دارند دیگران را به پذیرش آن چه خود یافته‌اند یا فکر می‌کنند یافته‌اند، ملزم بدانند (برخلاف فلسفه ارسال رسل و انزال کتب) و نه دیگران دلیلی در پیروی از یافته‌های آنان دارند.

موفق باشید ...@};-

[="Tahoma"][="Navy"]

مشکور;808566 نوشت:
آقای سروش در نوشتارهای سه گانه اخیر به مدعای خود مبنی بر رؤیاپنداری قرآن و ضرورت وانهادن تفسیر و تمسک به تعبیر و خوابگزاری در فهم قرآن، ملتزم نبوده و بارها و بارها به دلالت‌های لفظی آیات قرآن استناد کرده‌اند. مقتضای «رؤیاپنداری وحی» نه تنها نفی امکان آگاهی از مفاد وحی، بلکه انکار حجیت تعالیم و آموزه‌های پیامبر و بالاتر از آن امتناع رسالت است. مطابق این ادعا تنها راه ارتباط پیامبران با عالم قدس، رؤیاهایی است که در عالم خواب می‌بینند و از درک معنای آن مطمئن نیستند. بنابراین نه به تعالیم و آموزه‌های آنان اطمینانی هست و نه می‌توانند و حق دارند دیگران را به پذیرش آن چه خود یافته‌اند یا فکر می‌کنند یافته‌اند، ملزم بدانند (برخلاف فلسفه ارسال رسل و انزال کتب) و نه دیگران دلیلی در پیروی از یافته‌های آنان دارند.

سلام
با تشکر از کارشناس محترم جناب مشکور
ظاهرا دغدغه اصلی آقای سروش همین زدودن چهره شریعت از وحی قرآنی است. او می خواهد بگوید جنبه های تشریعی قرآن کریم که بیانگر احکام ، اوامر و نواهی است ساخته و پرداخته خود نبی اکرم ص است. آنچه محمد ص دیده حامل پیام آمرانه ای نبوده است بلکه امر و نهی که نظام تشریعی قرآن را تشکیل می دهد برگردانی اینسویی از حقایق آن سویی است. به فرض صحت این ادعا با توجه به مشی فلسفی خود آقای سروش باید گفت آیا قوانین و مقررات بر چیزی جز واقعیتهای هستی متکی اند؟ آیا نهی از آتش جز بخاطر واقعیت سوزندگی آن است ؟ آیا امر به مصرف دارو جز بخاطر اثر درمانی آن است ؟ آیا همه قوانین بشری هم جز بر پایه واقعیتهای است که او به زعم خود یافته است ؟
این اشکال به بعد تشریعی قرآن و قطع رابطه تشریع با واقعیت بیرونی که ایشان مطرح کرده اند در حقیقت پایه هرنوع قانونگذاری را می زند.
دومین دغدغه آقای سروش تطبیق وحی با واقعیتهای اینسویی است لذاست که از موضوع خوابگزاری سخن به میان می آورد. او بنوعی می خواهد همان مادیگرایی صرف را تثبیت کند بطوری که هر پدیده ای حتی پدیده های روحی و روانی هم ناچارا به زبان اینسو ترجمه شوند کانه هیچ حقیقت مستقلی از ماده و عالم جسمانیات وجود ندارد. نظرشما چیست؟
همانطور که شما هم فرمودید ادعای آقای سروش - که تلاشی برای تثبیت اندیشه سکولار در وادی اندیشه دینی است و در صدد محو چهره تشریعی دین و دخالت آن در حیات بشر است - تضادهای آشکاری با بسیاری از تعابیر قرآن کریم دارد. اما به این موارد می توان:
1. نزول اکثر وحی قرآنی در بیداری
2. عدم منافات وحی با مشاهده در خواب
3. وجود ابعاد تشریعی در سایر ادیان آسمانی و عدم اختصاص به وحی قرآنی
4. عدم ادعای سایر پیامبران در مورد رویا بودن وحی
5. احاله تفسیر قرآن به خوابگزاری
ووو
اضافه نمود.
حال سوال این است که :
اولا مبانی فکری و موارد مشابه این نظریه چیست ؟
ثانیا پاسخ ایشان به موارد اشکال چیست ؟
با تشکر
یا علیم[/]

محی الدین;808835 نوشت:
حال سوال این است که :
اولا مبانی فکری و موارد مشابه این نظریه چیست ؟
با تشکر
یا علیم

[=book antiqua] با سلام و تشکر از جناب محی الدین@};-

مبنای فکری چنین ادعایی از سوی دکتر سروش می تواند منشأ و عوامل مختلفی داشته باشد:

الف- ماهیت و کیفیت وحی از دیرباز تا کنون همواره مورد توجه عالمان مسلمان بوده است. روایاتی که به موجب آن ها پیامبر(ص) در پاسخ به پرسش صحابه نحوه و کیفیت دریافت وحی را تشریح کرده است(1) دلیل روشنی بر این حقیقت است که سابقه کنجکاوی در باره ماهیت و نحوه نزول وحی به دوران نزول قرآن می‌رسد. با این همه شاید شاه ولی الله دهلوی(2) متفکر و عارف بزرگ مسلمان در شبه قاره هند شاید اولین کسی باشد که میان وحی قرآنی و رؤیا نسبتی برقرار کرده است. دهلوی اگر چه در میان ما ایرانیان چندان شناخته شده نیست، اما او پدر تفکر اسلامی نوین در هند است. متفکران و مصلحان مسلمان سه قرن اخیر نظیر سید احمد خان، محمد اقبال، ابوالاعلی مودودی و خورشید احمد متأثر از افکار او هستند. اقبال او را نخستین مسلمانی می‌داند که ضرورت دمیدن روحی نوین در کالبد اسلام را حس کرد. (3) در ایران نیز به ویژه در دهه‌های اخیر شاهد حضور آراء او هستیم. در نظریات بحث انگیز مطرح شده از سوی نواندیشان طی سالیان اخیر در باره فقه و شریعت و کارکرد و نسبت آن با دین، مقاصد شریعت، ماهیت و امور ذاتی و عرضی دین و به عنوان جدیدترین نمونه مسئله وحی و نسبت قرآن با خداوند، می‌توان رد پای اندیشه‌های او را یافت. شرح افکار دهلوی و نقش و تأثیر آن بر اندیشه دینی معاصر در ایران را به مقاله مستقلی وامی‌گذاریم و در این فرصت تنها به بیان مختصری از عقیده او در باب نسبت وحی و رؤیا اکتفا می‌کنیم.

از جمله آثار ولی الله دهلوی کتابی کوچک اما بسیار مهم به زبان عربی است تحت عنوان « تأويل الأحاديث في رموز قصص الأنبياء ». او در این کتاب کوشیده است از امور شگفت انگیز و معجزات موجود در قصص انبیاء تفسیری باور پذیر به دست دهد. راهی که دهلوی برای این مقصود برگزیده است توسل به خواب و رؤیاست. به عقیده او تمام قصص قرآن و معجزاتی که در این قصص به پیامبران نسبت داده شده است، نظیر بیرون راندن آدم از بهشت و افکندن ابراهیم در آتش و اژدها شدن عصای موسی . .... از قبیل منامات و رؤیاست. او رؤیا را متعلق به عالم مثال می‌داند و براساس مبانی متافیزیکی خود در باره عالم مثال به عنوان عالمی واقعی و مستقل از ذهن، برای رؤیا واقعیتی در این عالم قائل است.

رؤیاپنداری وحی قرآنی در نظر دهلوی چنان که گفتیم مبتنی بر نگرش افلاطونی - عرفانی او به عالم مثال است. او مبانی نظری خود درباره عالم مثال را مشروحاً در این کتاب و نیز درمهم‌ترین و مشهورترین کتابش یعنی حجة الله البالغة بیان کرده است. براساس آن چه در کتاب اخیر آمده همه امور پیش از آفرینش در این جهان، درعالم مثال حقیقتی دارند. بنابراین وقتی اشیاء وجود می‌یابند، همان وجود مثالی هستند که تحقق خاص یافته‌اند.(4) رؤیا مربوط به عالم مثال است که فاقد ماده است. بنابراین حقایق در این عالم می‌توانند صوری شگفت انگیز داشته باشند. اما این امور شگفت‌انگیز از جمله رخدادهای اعجاز گونه قصص قرآن، وقتی از عالم مثال به عالم ناسوت تنزل می‌یابند بر روال عادت طبیعت تحقق می‌یابند. با این همه او رؤیا را تنها به آیات معجزات و امور شگفت‌انگیز محدود می‌کند و به مطلق وحی تعمیم نمی‌دهد. به دیگر سخن معتقد است حقیقت مثالی این رخدادها را در عالم به پیامبر نموده‌اند. از این رو آن ها به صورت مثالی خود در قرآن تصویر شده‌اند. وگرنه تحقق آن‌ها در عالم طبیعت، بسان دیگر امور تابع عادات و قوانین طبیعت بوده است.

با توجه به آشنایی دکتر سروش با آراء و آثار دهلوی می‌توان حدس زد که ایشان ایده «رؤیاپنداری وحی» را از دهلوی الهام گرفته و آن را به مطلق وحی تعمیم داده است. در هر حال دهلوی براساس مشرب افلاطونی – عرفانی خویش و هستی‌شناسی خاصی که دستگاه اندیشه خود را برآن استوار کرده است، می‌تواند وحی را از سنخ رؤیا بداند؛ چه رؤیاها در این دستگاه با اعیان ثابته و به تعبیر دهلوی با ملکوت اعلی و حظیرة القدس نسبتی دارند و صرفاً اموری غیر واقعی و ذهنی یا پنداری تلقی نمی‌شوند. (5).

ب- منشأ و عامل دیگری که منجر به چنین ادعایی شده، گرایش و تأثیرپذیری ایشان به اندیشه های غربی نظیر محدودانگاشتن قلمرو دین(اعتقاد به دین حداقلی)، تجربه دینی بشری و ... است که عمدتاً ریشه در تفکرات اومانیستی دارند. که در نگاه دین حداقلی، برخى از نويسندگان بر اين عقيده اند كه دين در باب جهان بينى و عقايد و اخلاق و فقه، حداقلى عمل كرده است; نمى توان اثبات كرد كه دين در باره ى ذات و صفات خداوند، حداكثر ممكن را گفته و يا تمام پرسش هاى مربوط به معاد، قيامت، سعادت و شقاوت اخروى را پاسخ داده است; هم چنين احكام اخلاقى نيز اقلى بيان شده است; زيرا بيش تر ارزش هاى بيان شده در دين، ارزش هاى خادم هستند كه تغييرپذير و تابع زندگى بشرند و تنها يك درصد ارزش هاى مخدوم و ثابت در دين يافت مى شود. وضعيت احكام فقهى و حقوقى دينى نيز همين گونه است. (6) در نقد اجمالی این دیدگاه دو نکته حائز اهمیت است: نخست آن كه، بسيارى از نويسندگانى كه به دين اقلّى معتقدند، منابع دين را به قرآن و سنت اختصاص مى دهند; در حالى كه اگر مانند ساير دين پژوهان اسلامى، عقل و اجتهاد را به عنوان منبع دينى معرفى مى كردند، لااقل در عرصه ى عقايد به دين اقلّى قايل نمى شدند. دوّم اين كه، تعيين اقلّى يا اكثرى دين، دقيقاً به اهداف دين بستگى دارد. برخى گمان كرده اند، هدف دين، پاسخ دادن به تمام نيازهاى بشرى است، و چون كتاب و سنت اين هدف را، به طور كامل، تأمين نمى كند، پس دين اسلام حداقلى است. يعنى با يك انتظار حداكثرى از دين اسلام، قلمرو حداقلى را نتيجه گرفته اند; در حالى كه اگر از ابتدا به انتظار اعتدالى معترف مى شدند، قلمرو اعتدالى را نيز استنتاج مى كردند; يعنى اگر هدف دين، تأمين هدايت و سعادت آدمى باشد، دين اسلام تمام وسايل و احكام و معارف مورد نياز آن را معرفى و ارائه كرده است; پس دين اسلام حداقلى نيست; البته در تأمين اين هدف، يا مستقيماً مطالب خود را بيان نموده و يا روش هاى تحصيل آن را به مخاطبان عرضه كرده است.(7)

و در بحث بسط تجربه دینی هم، بر خلاف دلایل عقلی و نقلی اکثر اندیشمندان اسلامی وحی را از سنخ تجربه دینی دانسته و آن را قابل تعمیم و بسط به همگان می داند تجربه گروى دينى از شلاير ماخر آغاز شد و توسط ويليام جيمز، اُتو، استيس، ديويس و سويين برن ادامه يافت. اين طايفه، دين را كاملا عرفانى و شخصى كرده و در احساسات و تجارب درونى منحصر ساختند و به تعداد متدينان، دين عرضه كردند. با اين تفسير، ثبات دين، نفى مى گردد و ملاك دين دارى، نسبى مى شود و نسبى گروى دينى به جاى واقع گروى دينى مى نشيند و نقش دين در تدبير جامعه و حل مشكلات سياسى و اجتماعى نفى مى گردد و دين مطلقاً به حاشيه مى نشيند. گرچه نمى توان مُنكر بُعد تجربى و احساسى دين شد ـ بُعدى كه در درون و قلب و دل آدمى شور و هيجان مى آفريند ولى اين آرامش و شور، در دين اسلام، زاييده ى تعاليمِ معرفتى و اعتقادى و ارزشى آن است.(8) در نقد اجمالی این دیدگاه گفتنی است: حق مطلب آن است كه بگوييم شناخت شهودى مانند علوم حصولى بر دو قسم است: اول شناخت شهودى معصوم از خطا; مانند شهود معصوم و پيشوايان دين; دوم، شهود عارفان غير معصوم. با اصل قرار دادن كشف معصوم، كشف غير معصوم تصحيح مى شود; البته كيفيت ارجاع شهودِ مشوب، به شهود معصوم نيز بر همگان آسان نيست; همان گونه كه ارجاع نظريات بر بديهيات بر همگان ميسور نيست.(9) بنا بر اين، در كشف صدق و حقّانيّت تجربه ى عرفانى بايد به تجربه ى دينى پيامبران رو آورد. يعنى مطابقت با كتاب و سنت الهى و نيز همراهى مكاشفه با صفات حسنه و آثار مثبت آن; چون بايد صفاى باطن، توجه به خدا، طاعت و ارادات در مقابل كدورت باطنى و دنيا گروى را در نظر گرفت; زيرا وحى، پديده اى الهى است كه حقايق و آموزه هاى معرفتى و ارزشى را در بر دارد و براى هدايت انسان ها نازل شده است و به اصطلاحِ عرفان اسلامى، وحى از خواص نبوت و اوج مراتب مكاشفه است.(10)

در حقیقت، ادعای اخیر دکتر سروش ریشه در بحث بسط تجربه نبوی دارد که نقد آن در جای خود صورت گرفته و این بحث، بیش از اجمال، مجال آن را ندارد. ادعای اخیرش را می توان بنوعی یک رویکرد منفعلانه بدلیل ناکامی در دیدگاه بسط تجربه نبوی دانست زیرا در دیدگاه قبلی وحی پیامبرانه را بعنوان یک حقیقت و واقعیت عینی می پذیرد اما دامنه آن را محدود و حداقلی دانسته و مترصد آن است که امکان این تجربه را برای دیگران نیز ثابت کند اما در دیدگاه اخیرش پای را فراتر گذاشته و بدون توجه به پیش فرضهای قبلی و مورد قبول خود به ادعای رؤیا پنداری وحی روی آورده که مبانی آن با توجه به منابع عقل و نقل بسیار سست تر و بی پایه تر است.

در پایان لازم بذکر است؛ تمسک جناب سروش به رؤیاپنداری وحی براساس هر مبنایی که باشد، نتیجه‌ای جز تقلیل وحی به سطح توهم و پندار ندارد. و این دقیقاً برخلاف آنچیزی است که در باب حکمت و فلسفه ارسال رسل و انزال کتب و دستاوردهای عظیم بحث نبوت از طریق عقل و نقل اثبات شده است.

[=book antiqua] ان شاء الله در پست های بعدی به نقد و بررسی جزئی تر این دیدگاه خواهیم پرداخت. موفق باشید ...@};-

پاورقی__________________________________________________
1. سیوطی، اتقان، ۱: ۱۶۸.
2. ۱۱۱۴ ق./۱۷۰۳ م. - ۱۱۷۶/۱۷۶۲.
3. احیای فکر دینی دراسلام:‌۱۱۳.
4. حجة الله البالغه، ۱: ۷۹.
5. ر.ک: مقاله پاسخی به دکتر سروش، دکتر محسن آرمین، بنقل از پایگاه مرکز پژوهشهای ایرانی اسلامی، با کمی تغییر و تصرف.
6. ر.ك: عبدالكريم سروش، «دين اقلى و اكثرى»، بسط تجربه ى نبوى.
7. ر.ک: عبدالحسین خسروپناه، قلمرو دین، بخش کلیات.
8. ر.ک: کلام جدید، دکتر عبدالحسین خسروپناه، مبحث تجربه دینی.
9. شناخت شناسى در قرآن، صص 477 ـ 478.
10. ر.ک: کلام جدید، دکتر عبدالحسین خسروپناه، مبحث تجربه دینی.

بسمه الحق

مشکور;809156 نوشت:
مبنای فکری چنین ادعایی از سوی دکتر سروش می تواند منشأ و عوامل مختلفی داشته باشد:

عرض سلام و ادب و تشکر از مطالب خوب حضرتعالی

آقای سروش در مناظره اش با دکتر بازرگان،یکی از عوامل طرح این ایده را پیش فرضی برای تفسیر قسمتهایی از وحی بیان

می کند که با علم امروز تضاد ظاهری دارد و به سختی می توان آن را تطبیق داد(مضمون و کلیّت سخن ایشان) مثل موضوع شهاب

سنگها و اصابت آنها به شیاطینی که استراق سمع می کنند(مثال را خودم عرض می کنم)وی می گوید تأیل خوابگذارانه ی این دسته

از آیات ضمن حفظ اصالت قران و وحی می تواند این دست مشکلات را هم حل کند.تحلیل حضرتعالی در این باره چیست؟

پ.ن

عین جملات ایشان را نیاوردم بلکه گزارشی کلی از محتوای سخنان ایشان را

اجمالا عرض کردم.

با تشکر

حبیبه;809405 نوشت:
عرض سلام و ادب و تشکر از مطالب خوب حضرتعالی

آقای سروش در مناظره اش با دکتر بازرگان،یکی از عوامل طرح این ایده را پیش فرضی برای تفسیر قسمتهایی از وحی بیان

می کند که با علم امروز تضاد ظاهری دارد و به سختی می توان آن را تطبیق داد(مضمون و کلیّت سخن ایشان) مثل موضوع شهاب

سنگها و اصابت آنها به شیاطینی که استراق سمع می کنند(مثال را خودم عرض می کنم)وی می گوید تأیل خوابگذارانه ی این دسته

از آیات ضمن حفظ اصالت قران و وحی می تواند این دست مشکلات را هم حل کند.تحلیل حضرتعالی در این باره چیست؟


سلام و ادب@};-

در پاسخ گفتنی است: خاستگاه اصلی مسئله تعارض یا عدم تعارض علم و دین فلسفه غرب بوده و از آن طریق وارد فضای فرهنگی اسلام شده است. از نظر بسیاری از اندیشمندان مسلمان، بین علم و دین منافاتی وجود ندارد. ابن سینا با تمامی احترامی که برای فلسفه یونان قائل بود سعی در تلفیق آن با حکمت مبتنی بر وحی داشت.(1) ابن هیثم بحرانی(354-430 ق) که از فیزیکدانان و ریاضی­دانان برجسته بود برخلاف برخی معاصرین خود که سعی در ترجیح یکی از علم و دین داشتند به هماهنگی میان این دو اعتقاد داشت.(2) ملاصدرا نیز تصریح می­کند که میان مسائل فلسفی و آموزه­ های شرع تطابق وجود دارد .او برفلسفه ای که مخالف وحی باشد نفرین می­فرستد.(3) (در گذشته علوم تجربی نیز بخشی از فلسفه محسوب می­شد.لذا بحث هماهنگی علم و دین ذیل بحث رابطه فلسفه و دین طرح می­شد.) او بر عدم افراط و تفریط در توجه به سهم هر یک تاکید می­کند.(4) ابن عربی نیز هریک از علم، عقل و وحی را راهی به یکی از لایه­ های حقیقت می­دانست. توجه به این نکته سبب می­شود در مواردی که فهم دقیق و قطعی از نظر فیلسوفان و دانشمندان حاصل نشده از انکار و رد شتاب زده پرهیز شود.(5) قرآن عقل و ایمان را نفی کننده یکدیگر نمی­داند.(6) بلکه در دیدگاه اسلامی به هردو در زندگی انسان نیاز است. علم و ایمان «همزاد» یکدیگرند.(7) انسان دو منبع الهام و معرفت دارد: یکی دین و دیگری علم و عقل و فلسفه. (8) یکی از مشکلات عصر حاضر علم بدون ایمان است و یگانه دوای درد انسان معاصر، نیاز توامان به علم و ایمان و پرواز با این دو بال است.(9) النهایه اینکه هرجا پای عقل یا علم و فکر بشر یا حس و تلاش او نرسد خداوند به وسیله پیامبران او را راهنمایی می­کند. علم و دین در موضوعات فراوانی به یکدیگر کمک کرده یا حرف هردو یکی بوده است.(10)

با این تفصیل، قرآن کریم کتاب آسمانی دین اسلام، بر خلاف کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان که دچار تحریف شده، نه تنها تعارضی با علوم تجربی ندارد، بلکه دارای یک اعجاز علمی بزرگ است یعنی به مطالب و نکاتی از علوم تجربی اشاره نموده که امروزه علم بعد از گذشت قرنها توانسته است به آن دست پیدا کند. به عنوان مثال در آیه 125 سوره مبارک انعام در مقام تشبیه گمراهان که سینه شان تنگ می شود، می فرماید: "آنها مانند کسی می مانند که در حال صعود به لایه های بالائی جو می باشد و در اثر این صعود دچار تنگی نفس و فشار سخت بر سینه می شود." و این در حالی است که عقیده عالمان تجربی گذشته تا همین چند قرن گذشته این بود که هوا وزن و فشار ندارد؛ تا در سال 1643 میلادی «توریچلی» دستگاه هواسنج را اختراع کرد و بدین وسیله پی به فشار هوا برده شد؛ پس امروز بعد از گذشت قرن ها با پی بردن به پدیده فشار هوا در سطح زمین و تناسب آن با فشار درجه خون از داخل بدن، که موجب تعادل فشار بیرونی و درونی است، وجه تشبیه در آیه روشن می شود.(11) همچنین آیه مورد اشاره شما نیز هیچ تعارضی با علم ندارد، زیرا دارا بودن علت طبیعی برای خروج شهاب سنگ ها از مدار خودشان منافاتی با این ندارد که همان شهاب سنگها مأموریتی خاص از طرف خداوند در دفع شیاطینی که مترصد استراق سمع هستند نداشته باشند. چنانکه گردش طبیعی سیارات، ستارگان، منظومه های شمسی و آب و باد و مه و خورشید نیز همه حکایت از مأموریتی الهی برای تأمین نیازهای مخلوقات عالم هستی دارند. و آیات بسیار دیگری که گویای اعجاز علمی قرآن است. و در جای خود به آنها اشاره شده است.

بنابراین، با توجه به تغییر و تحول گسترده در علوم تجربی و نکات دیگری که بیان شد روشن شد که دستورات و آموزه ها و گزاره های معتبر و قطعی دین مبین اسلام هیچ گونه تعارض و تنافی با علوم قطعی و برهانی ندارد و علوم برهانی نیز در حیطه ی علوم تجربی حجت خداوند می باشد و تعارض با منقولاتی که از طرف خداوند توسط قرآن کریم یا روایات معصومین به ما رسیده است ندارد.(12)

در نتیجه، رویکرد جناب سروش در این نظریه (رؤیاپنداری وحی) علاوه بر اینکه از تعارض علم و دین تحریف شده در غرب بطور ناشیانه ای کپی برداری شده و به اشتباه به ساحت دین و وحی الهی در اسلام تعمیم داده است، از آنجاییکه مبتنی بر پیش داوری ایشان برای دستیابی و اثبات نظریه مطلوبشان است(مصادره به مطلوب) از قسم تفسیر به رأی بوده و از اساس باطل است. مضافاً اینکه ناتوانی ایشان در درک و فهم هماهنگی و همسانی علوم وجیانی و علوم تجربی، دلیل خوب و منطقی ای برای گرایش به تفسیر و تأویلهای خوابگذارانه از دین نمی شود. مگر به همان دلایل و مشکلاتی که ایشان و همفکرانشان گرفتار شده اند.

موفق باشید ...

پاورقی_______________________________________________
1. نصر، سید حسین، نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت، تهران ، خوازمی ، 1359 ش ، ص 275.
2. عبدالرحیم ابراهیم، الاتجاه العلمی و الفلسفی عند ابن هیثم ، مصر ،1995م، صص 279-280.
3. ملاصدرا، اسفاراربعه، ج 8ص303.
4. همو، شرح اصول کافی ، کتاب الحجه ، ص438.
5. رک:محی الدین عربی، فتوحات مکیه ،تحقیق ابراهیم مدکور، مصر،1985م، ج 1 صص 139-143و145-147.
6. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 4، ص 615.
7. همو، فلسفه اخلاق، ص 241.
8. همو، بیست گفتار، تهران، صدرا،1358، ص 82.
9. همو، مجموعه آثار، مقدمه ای برجهان بینی اسلامی، ج 2،صص32-35.
10. همو، مجموعه آثار، ج5، ص 181.
11. علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، ص 425.
12. برگرفته از بحث علم و دین استاد جوادی آملی (حفظه الله) در تاریخ 1/12/84، جلسه ی درس تفسیر.

مشکور;809156 نوشت:
در پایان لازم بذکر است؛ تمسک جناب سروش به رؤیاپنداری وحی براساس هر مبنایی که باشد، نتیجه‌ای جز تقلیل وحی به سطح توهم و پندار ندارد. و این دقیقاً برخلاف آنچیزی است که در باب حکمت و فلسفه ارسال رسل و انزال کتب و دستاوردهای عظیم بحث نبوت از طریق عقل و نقل اثبات شده است.

ان شاء الله در پست های بعدی به نقد و بررسی جزئی تر این دیدگاه خواهیم پرداخت. موفق باشید ...


سلام مجدد@};-
در این مجال، صرفنظر از اشکالات روش شناختی نظریه«رؤیاپنداری وحی»، در نقد این نظریه، نکاتی را در خلال چند پست پیاپی تقدیم می کنیم:

۱- بی‌اعتنایی به واقعیات تاریخی: یکی از نارسایی‌های برخی نظریات در باره قرآن در حوزه نواندیشی دینی این است که تنها دغدغه تطبیق و سازگاری با متن قرآن دارند و حتی گوشه چشمی به واقعیات تاریخی ندارند و نیازی به تطبیق و توجیه واقعیات تاریخی نمی‌بینند و به سکوت ازکنار آن می‌گذرند (۱) برخی از این نیز پا را فراتر گذارده با تحریف بدیهی ترین واقعیات تاریخی در تطبیق و توجیه مدعای خود می‌کوشند (۲). نظریه «رؤیاپنداری قرآن» در ویژگی بی اعتنایی به واقعیات تاریخی با این نظریات شریک است. قرآن وحی است اما در شرایط متغیری طی بیست و سه سال نازل شده و با واقعیات اجتماعی-تاریخی - فرهنگی مختلف در آمیخته است. آورنده‌ای داشته است و مخاطبانی و این هر دو درکی از این وحی داشته‌اند. آورنده قرآن علاوه بر ابلاغ، وظیفه تبیین آن را نیز بر عهده داشته است. از این رو محل رجوع پیروان خود در فهم و تبیین مفاهیم قرآن بوده است. او دست‌پروردگان و یارانی نیز داشته است که تعالیم قرآن را از او آموخته‌اند و محل رجوع دیگران بوده‌اند (اصحاب).

تاریخ هرگز نقل نکرده است که محمد (ص)آیات قرآن را به هنگام شب و یا استراحت و خواب دریافت می‌کرده است بلکه برعکس، قرآن پژوهان از دیرباز حتی آیات قرآن را از حیث شرایط و زمان نزول تقسیم بندی کرده‌اند به برهان زرکشی و اتقان سیوطی مراجعه کنید که چگونه آیات قرآن را به «حضری و سفری و لیلی و نهاری و حربی و سلمی...»(۳) تقسیم کرده‌اند. در سراسر چند شماره نوشتارهای سروش حتی یک جمله ویک سند معتبر تاریخی به دست داده نشده است که یکی از صحابه یا امامان و دست پروردگان پیامبر و مخاطبان اولیه وحی و پیش و بیش از همه خود آورنده قرآن مدعی و معترف به خوابنامه بودن قرآن و روایتگری آن باشد. یکبار پیامبر در برابر پرسش‌های فراوان یارانش نگفته است که اینها را من در خواب می‌بینم و باید آن‌ها راخوبگزاری و تعبیر کرد. هیچ‌گاه مدعی نشده است که الفاظ قرآن را کنار بگذارید درگیر دلالت‌های الفاظ آن نباشید زیرا از جنس خوابند و نیازمند تعبیر. هیچ گاه مدعی نشده است قرآن روایت من است از خواب‌هایی که دیده‌ام. بلکه همواره اصحاب و پرسش‌گران از معنای یک آیه را به آیات دیگر ارجاع داده‌است. و یا در توجیه عملی و پاسخ به پرسشی آیه‌ای را شاهد آورده است. تمامی یاران پیامبر به همین شیوه عمل کرده‌اند. وسواس شدید پیامبر و یارانش به حفظ الفاظ قرآن و واکنش شدید نسبت به هرگونه تصرفی در آن و تلاش وسواس گونه در جمع‌آوری و حفظ آن همگی واقعیاتی تاریخی هستند که اعتبار ادعای «رؤیاپنداری قران» را مخدوش می‌کنند. اگر قرآن خوابنامه است و نباید در پی دلالت الفاظ آن بود چه ضرورتی به این همه تلاش و وسواس برای حفظ الفاظ آن؟ خواب یوسف اگر با الفاظ دیگری در قرآن ثبت می شد و مثلاً به جای یازده ستاره و ماه و خورشید ، یازده ماه و زحل و ناهید هم گفته می‌شد همان خواب بود و همان تعبیر را داشت. خواب فرعون اگر به جای هفت گاو فربه وهفت گاو لاغر، هفت شیر و هفت شتر بود باز همان تعبیر را می‌توانست داشته باشد. پس چه نیاز به ضبط و ثبت و حفظ الفاظ قرآن؟ هیچ نظریه‌ای در باره قرآن نمی‌تواند این واقعیات را نادیده بگیرد و چنان سخن بگوید که این همه گویی اساساُ وجود نداشته اند و قرآن به مثابه کتابی یکباره از آسمان به دامن بشریت افتاده است و گذشتگان به خطا برای فهم آن به تفسیر و تأویل متوسل شده‌اند درحالی که قرآن یک خوابنامه بود و نیازمند خوابگزاری و تعبیر.(4)

ادامه دارد ...@};-

پاورقی________________________________________________
۱- به عنوان نمونه به سلسله مقالات «قرائت نبوی از جهان» نوشته استاد محترم آقای دکتر شبستری مراجعه کنید. که البته توسط اندیشمندان بسیاری مورد نقد و بررسی قرار گرفته و اشکالات اساسی بر آن وارد گردیده است.
۲- رجوع کنید به: مقالات «قرائت رادیکال و اعتدالی از نظریه گفتاری بودن وحی» و «نظریه وحی گفتاری و مصحف:تطبیق یا تحمیل»، دکتر محسن آرمین، که به ترتیب مورخه ۱۲ بهمن ۹۱و ۲۵ اردیبهشت ۹۲ در نقد نظریه وحی گفتاری در پایگاه جرس منتشر شد، این مقالات نشان می دهد که طرفداران این نظریه چگونه برای اثبات نظر خود مبنی بر از دست رفتن وحی در قرایند تبدیل وحی گفتاری به مصحف، روشن‌ترین رخدادهای تاریخی را نادیده می‌گیرند و بل تحریف می‌کنند.
۳- سیوطی در اتقان پس از گزارش آیات مکی و مدنی به معرفی انواع آیاتی پرداخته است که در شب، روز، در سفر، در غیر سفر، در شرایط جنگ، در شرایط صلح و ... نازل شده‌اند. مقصود ما تأیید گزارشات در باره زمان نزول هر آیه نیست، بلکه مقصود این است که این تقسیم بندی‌ها آشکارا گویای این حقیقت‌است که آیات قرآن در خواب بر پیامبر مکشوف نمی‌شده و قرآن نمی‌تواند رؤیای پیامبر یا روایت رؤیای پیامبر باشد؛ سیوطی، الاتقان، ۱، نوع دوم الی ششم: ۸۵- 105
4- برگرفته از مقاله دکتر محسن آرمین، پاسخی به دکتر سروش. مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی، با کمی تغییر.

محی الدین;807203 نوشت:
اخیرا نظریه ای بنام نظریه رویاها توسط دکتر سروش در باب شناسایی وحی مطرح شده است.
این نظریه چه می گوید؟
این نظریه تا چه حد با آموزه های دینی مطابقت دارد

دکتر سروش قرآن را حاوی اشکالات زیر می داند :
[=BBCNassim]این دعوی (فرضیه) به تبیین چند معضل کلامی و تفسیری کمک می‍کرد:
[=BBCNassim]الف. چگونگی سخن گفتن خداوند با پیامبران و راز زدایی و رازگشایی از آن که در کلام کلاسیک مسلمانان تا امروز، حلّ مطلوبی پیدا نکرده و به طرح کلام قدیم و نفسی خداوند و انواع گمانه زنی‍های غریب انجامیده است.
[=BBCNassim]ب. رنگ و بوی فرهنگ عربی و قبائلی در سراسر قرآن و تاریخمندی آن، مثل توصیف نعمات بهشتی به گونه ای که اعراب حجاز آن دوران میپسندیدند (حوریان نشسته در خیمه ها و ...)
[=BBCNassim]ج. آیاتی که با نظریات علمی مدرن تعارض آشکار دارند، چون آسمان‍های هفت‍گانه، و خروج نطفه از پشت مرد، و شهاب‍های آسمانی به منزله تیرهایی که به پیکر شیاطین اصابت می‍کنند و ... که مفسّران جدید برای رهایی از آن، به اصناف تکلّفات روی آورده اند و گرهی هم نگشوده اند.
[=BBCNassim]د. احکام فقهی که با عدالت و کرامت آدمی منافات دارند یا بوی خشونت فوق طاقت می‍دهند، چون بریدن دست و پای مفسدان یا در آوردن چشم یا جواز برده داری و ...
[=BBCNassim]هـ . پستی و بلندی بلاغت قرآن در آیات و سور مختلف، به طوری که پاره ای از متکلّمان را وادار کرد تا به «صرفه» روی آورند و قرآن را غیرقابل تقلید ندانند، و منصرف کردن متجاسران را به عهده خداوند بگذارند!
[=BBCNassim]و. چهره بشری خداوند در قرآن که گاه غضب می کند و انتقام می‍گیرد، و گاه خشنود میشود و شفقت میورزد و ...

نقل از بی بی سی فارسی


جعفر نکونام استاد دانشگاه قم در نشست نشست «قرآن، کلام خدا یا رویای نبی؟»:
ما چه بخواهیم چه نخواهیم باید یک سری تناقضات ظاهری و موضوعات مسئله‌دار قرآن را بپذیریم. همین مسائل موجب می‌شود که عده‌ای دنبال راه حل برای این تناقضات بروند ولی به نظر بنده دیدگاه سروش وقتی به آیات قرآن می‌رسد اینگونه است که به طورکلی صورت مسئله را پاک می‌کند و به بیان دیگر گویی وی درباره برخی از آیات می‌گوید که آنها را جدی نگیر چون فقط یک رویاست!
اصلی ترین ایراد نظریه سروش این است که روشن نیست و ابهامات بسیار زیادی دارد علاوه براینکه مشخص نیست که معبر این رویاها چه کسی است؟

برنامه ریز;811944 نوشت:
الف. چگونگی سخن گفتن خداوند با پیامبران و راز زدایی و رازگشایی از آن که در کلام کلاسیک مسلمانان تا امروز، حلّ مطلوبی پیدا نکرده و به طرح کلام قدیم و نفسی خداوند و انواع گمانه زنی‍های غریب انجامیده است.
ب. رنگ و بوی فرهنگ عربی و قبائلی در سراسر قرآن و تاریخمندی آن، مثل توصیف نعمات بهشتی به گونه ای که اعراب حجاز آن دوران میپسندیدند (حوریان نشسته در خیمه ها و ...)
ج. آیاتی که با نظریات علمی مدرن تعارض آشکار دارند، چون آسمان‍های هفت‍گانه، و خروج نطفه از پشت مرد، و شهاب‍های آسمانی به منزله تیرهایی که به پیکر شیاطین اصابت می‍کنند و ... که مفسّران جدید برای رهایی از آن، به اصناف تکلّفات روی آورده اند و گرهی هم نگشوده اند.
د. احکام فقهی که با عدالت و کرامت آدمی منافات دارند یا بوی خشونت فوق طاقت می‍دهند، چون بریدن دست و پای مفسدان یا در آوردن چشم یا جواز برده داری و ...
هـ . پستی و بلندی بلاغت قرآن در آیات و سور مختلف، به طوری که پاره ای از متکلّمان را وادار کرد تا به «صرفه» روی آورند و قرآن را غیرقابل تقلید ندانند، و منصرف کردن متجاسران را به عهده خداوند بگذارند!
و. چهره بشری خداوند در قرآن که گاه غضب می کند و انتقام می‍گیرد، و گاه خشنود میشود و شفقت میورزد و ...

نقل از بی بی سی فارسی

جعفر نکونام استاد دانشگاه قم در نشست نشست «قرآن، کلام خدا یا رویای نبی؟»:
ما چه بخواهیم چه نخواهیم باید یک سری تناقضات ظاهری و موضوعات مسئله‌دار قرآن را بپذیریم. همین مسائل موجب می‌شود که عده‌ای دنبال راه حل برای این تناقضات بروند ولی به نظر بنده دیدگاه سروش وقتی به آیات قرآن می‌رسد اینگونه است که به طورکلی صورت مسئله را پاک می‌کند و به بیان دیگر گویی وی درباره برخی از آیات می‌گوید که آنها را جدی نگیر چون فقط یک رویاست!
اصلی ترین ایراد نظریه سروش این است که روشن نیست و ابهامات بسیار زیادی دارد علاوه براینکه مشخص نیست که معبر این رویاها چه کسی است؟


سلام برادر
هرچند برای بی بی سی نمی توان بیطرفی در نقل قول قائل بود اما همین اشکالات را بطور مختصر پاسخ می دهیم.
1-چگونگی سخن گفتن خدای متعال با پیامبران.
خداوند متعال امر فوق تجرد است و در آن هیچ تغییری نیست اما از آنجا که علم و دانایی و قدرت محض است قادر بر انجام هر کاری هست لذا سخن گفتن خدای متعال با پیامبران در هر مرتبه وجودی به حسب آن است یعنی قادر است صوت را بدون سبب مادی در عالم ماده ایجاد کند (اذا ارادالله شیئا این یقول کن فیکون) یا مفهوم را در مقام تجرد مثالی و همینطور حقایق کلیه در مقام عقل ووو
حال سوال این است که آیا تنزل حقایق آنسویی است یا اینسویی است یعنی به فاعلیت فاعل است یا قابلیت قابل . بنظر ما جمع بین ایندو است بخصوص که وحدت بر هستی حاکم است .
2- بیان معارف سازگار با فرهنگ عرب آن زمان
این ویژگی هم از اقتضائات تنزل است که سازگار با زمان و مکان می شود البته نه به نحو متاثر شدن بلکه به نحو تاثیرگذار شدن. خوب وقتی تنزل حقیقت در وجود مطهر نبی عربی است زبان وحی، عربی خواهد بود و وقتی مخاطب مستقیم عرب جاهلی است حقایق به مطابق آن تنزل می یابد اما همانطور که علمای اسلام فرموده اند این اقتضائات موجب نمی شود که ما آن حقیقت کلی را یعنی کلیت پاداش الهی مطابق با خواست مخاطب را نفهمیم بلکه خود در برخی موارد به این معنا اشاره هم می کند که "لهم ما یشاوون" به هر حال وحی تشریعی در صدد ساماندهی جامعه است و لازم است بگونه ای سخن بگوید که مخاطب آنرا بفهمد و البته معارفی هم هست که اینطور نیست و خالص برای بشریت است مثلا توصیف حقایق هستی از خدای متعال تا باد و باران
3- تعارض با دانشهای مدرن
خوب البته مدرن بودن لزوما به معنای صحیح بودن نیست در عین حال فقط یک نفر می تواند بگوید نحوه تطبیق این آیات بر مصادیق مادی آن چگونه است و آیا اساسا بیانگر امور مادی است یا معنوی و آن معصوم است. دیگران هرچه بفرمایند به اندازه دانایی خود سخن گفته اند نه عین حقیقت قرآن کریم را . ورود به این مسائل برای غیر معصوم حتما و قطعا ظنی است و نه یقینی ضمن اینکه دخلی در اهداف اصلی دین یعنی تربیت انسان ندارد.
4- احکام فقهی خشن
این هم از ابتلائات وحی است که وقتی به عرصه سیاست و حکومت وارد می شود ملاحظاتی علیرغم میل باطنی دارد . مثلا در جامعه آنروز که مساله برده داری اسرا امری معمول بوده و منافع زیادی برای طرف غالب داشته بعنوان یک عامل در تقویت جامعه اسلامی و همچنین زمینه سازی برای هدایت برخی افراد ، حفظ شده است. یا در جامعه پر از خشونتی که انسانها همچون حیوان با هم رفتار می کنند راهی جز برخور خشن با این رفتارها وجود ندارد. در مورد برخی احکام هم فقها می توانند بررسی فقهی کنند و امکان یا عدم امکان اجرای آنها را در شرایط روز بررسی نمایند. البته برخی احکام در اسلام وجود ندارد مثل کور کردن چشم. و فراموش نکنیم کرامت انسان تا وقتی محفوظ است که مرتکب جنایتی نشده باشد وگرنه عادلانه پاسخ می گیرد.
5- پستی بلندی بلاغت قرآن کریم
بلاغت قرآن کریم یکدست است اما موضوعات و نحوه مقتضی در بیان هر موضوع تفاوتی ایجاد می کند . در این خصوص قرآن بر شاکله خود هستی است. وقتی قرآن از حقایق بلند کلی و گسترده مانند اوصاف خدای متعال فرشتگان و حقایق آنسویی سخن می گوید کلام گشوده و منشرح است اما وقتی به بیان امور مادی و دنیایی و برخی جزئیات ضروری آن می رسد مانند خود امور دنیوی دچار نوعی تنگی ، ضیق و سنگینی می گردد. پس این فراز و نشیب اقتضای موضوع است نه متکلم . دیگر اینکه معجزه قرآن علاوه بر فصاحت و بلاغت مشتمل بر بیان حقایق است نه صرف بهم بافتن الفاظ زیبا لذا برای قرآن عدیلی از این جهت یافت نمی شود
6- چهره بشری خداوند متعال
این نوع نسبتها به خدای متعال مطابق با وضعیت و شرایط موضوع مرتبط به آن مثلا رفتار خود انسان است که هرچه فعل بالقیاس با مقام انسانی و عبودیت دورتر باشد مانند کسی است که مورد خشم واقع شده و هرچه نزدیکتر باشد مانند کسی است که مورد رحمت و لطف است. لطف و قهر حق تعالی در میزان قرب و بعد فرد از اوصاف الهی بحسب معیار شرع سنجیده می شود نه اینکه خدای متعال هم مانند ما دارای حالات روانی متغیر و متخالفی باشد.
و آخر اینکه نظریات ایشان علاوه بر ابهام همان اندازه اش هم که روشن است دارای تناقضاتی هست
یا علیم

به نظرم اگر چه خیلی از داستان های قرآن رو میشه به زبان خواب تفسیر کرد و البته این نشون دهنده عمق قرآنه، ولی اینطور هم نیست که کل قرآن خواب و رویای پیامبر باشد

[="Tahoma"][="Navy"]

به من بیاموز;812677 نوشت:
ه نظرم اگر چه خیلی از داستان های قرآن رو میشه به زبان خواب تفسیر کرد و البته این نشون دهنده عمق قرآنه، ولی اینطور هم نیست که کل قرآن خواب و رویای پیامبر باشد

سلام
وقوع وحی در خواب امری است که خود قرآن کریم هم بدان اشاره نموده است
مساله این است طهارت روحی پیامبر و عصمت او فرقی بین دریافت وحی در خواب و بیداری نمی گذارد
در حدیث است که رویای صادقه یک پنجاهم نبوت است
این حدیث هم امکان وقوع وحی در خواب را ثابت می کند هم اشاره به مراتب عالیه وحی و نبوت دارد
یا علیم[/]

محی الدین;812484 نوشت:
این هم از ابتلائات وحی است که وقتی به عرصه سیاست و حکومت وارد می شود ملاحظاتی علیرغم میل باطنی دارد

داشتن ملاحضات علیرغم میل باطنی زیبنده یک دین و ایین که ادعای صدق در گفتار و کلام و رفتارش دارد ایا توجیه منطقی دارد ؟
ایا خلط بین درست و نادرست نمی شود ؟
ایندگان از کجا بفهمند که این دین و ایین برحق است وقتی چنین ملاحضاتی را مشاهده می کنند ؟

محی الدین;813576 نوشت:
سلام
وقوع وحی در خواب امری است که خود قرآن کریم هم بدان اشاره نموده است
مساله این است طهارت روحی پیامبر و عصمت او فرقی بین دریافت وحی در خواب و بیداری نمی گذارد
در حدیث است که رویای صادقه یک پنجاهم نبوت است
این حدیث هم امکان وقوع وحی در خواب را ثابت می کند هم اشاره به مراتب عالیه وحی و نبوت دارد
یا علیم

مساله نادرست بودن وحی در خواب نیست
بلکه زبان ان است و اینکه زبان رویا با زبان بیداری فرق دارد

**گلشن**;813612 نوشت:
مساله نادرست بودن وحی در خواب نیست
بلکه زبان ان است و اینکه زبان رویا با زبان بیداری فرق دارد

سلام
شما دقت نفرمودید بنده چه عرض کردم
عرض کردم طهارت باطنی تفاوتی بین دریافت وحی در خواب و بیداری نمی گذارد
نبی اکرم ص در خواب هم که باشند از فوق مقام عقل وحی را دریافت می کنند نه در قوه خیال هرچند در آن قوه هم بعلت طهارت هرچیزی بنحو شایسته خود تصویرگری می شود
یک اشتباهی که اینجا می تواند رخ دهد آنستکه فکر کنیم خواب نبی اکرم ص هم مانند ما عوام است که مشوه و نیازمند به تعبیر به معنای مصطلح و امثال آن است
خیر بلکه همانطور که از روایت دانسته می شود مصداق رویای شبیه به نبوت رویای صادقه است که عین مطلب را نشان می دهد
اما داستان زبان وحی که در بیان برخی معارف طریقه تمثیل را در پیش گرفته از نوعی آگاهی فوق العاده است نه از خاصیت حکایتگری قوه خیال بر وزان خواب و رویا
یا علیم

مشکور;811929 نوشت:
سلام مجدد
در این مجال، صرفنظر از اشکالات روش شناختی نظریه«رؤیاپنداری وحی»، در نقد این نظریه، نکاتی را در خلال چند پست پیاپی تقدیم می کنیم:

۱- بی‌اعتنایی به واقعیات تاریخی: یکی از نارسایی‌های برخی نظریات در باره قرآن در حوزه نواندیشی دینی این است

مشکور;811929 نوشت:
ادامه دارد ...

سلام مجدد@};-

[=book antiqua]۲-رؤیا در قرآن:مطابق آیات قرآن پیامبر موظف به ابلاغ وحیی است که از جانب خداوند دریافت می‌کند. قرآن به او تأکید کرده است که به مخاطبانش بگوید بشری مانند آن‌ها است و تنها وجه تمایزش این است که به او وحی می شود «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَي»(كهف: 110) بدیهی است وجه تمایز پیامبر از دیگران مشاهده رؤیای صادقه در خواب نبود، زیرا بسیاری از انسان‌ها تجربه مشاهده رؤیا را دارند و از این نظر میان پیامبران و غیر پیامبران تفاوتی نیست. برخلاف نظر آقای سروش به او وحی می شده که به دیگران بگو خدا و معبودشان یکی است «قُلْ إِنَّما يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد»(انبياء:108 )


قرآن علاوه بر وحی از رؤیا نیز سخن گفته است. این دو واژه در قرآن به دو معنای مختلف به کار رفته‌اند. تفاوت این دو برای مخاطبان اولیه وحی کاملاً روشن بوده است. پیامبر هرگز به مسلمانان نگفت که قرآنی که به او وحی می‌شود رؤیاهای اوست، بلکه گفت: «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏» (نجم: 4) اما آن هنگام که در رؤیا دید که به همراه مسلمانان حج می‌گزارد به آنان گفت که در رؤیا چنین دیده است. قرآن به روشنی این ماجرا را نقل می‌کند«لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريباً» (فتح:27) (همانا خدا خواب پيامبرش را بحق راست آورد- كه اگر خداى خواهد هر آينه به مسجد الحرام درخواهيد آمد، در ايمنى و سر تراشيده و كوتاه موى، بى آنكه بيمى داشته باشيد. پس مى‏دانست آنچه شما نمى‏دانستيد- از صلاح كارتان در صلح حديبيه- و جز اين [براى شما] فتحى نزديك قرار داد) این آیه گزارش خوابی است که پیامبر دیده بود. اما خود این آیه چنان که پیداست رؤیا نیست، بلکه وحی قرآنی و گزارش خداوند از رؤیای پیامبر است. چنان که پیداست قرآن از رؤیای پیامبر به صراحت به عنوان «رؤیا» یاد می‌کند و وحی و رؤیا در قرآن به یک معنا به کار نرفته‌اند. به دیگر سخن نمی‌توان در این آیه به جای «رؤیا» کلمه «وحی» را نشاند و آن را چنین ترجمه کرد:‌(همانا خداوند وحی پیامبرش را به حق راست آورد...) کما این که در آیه «...ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتي‏ أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبيراً»(اسراء: 60) نمی‌توان به جای واژه «رؤیا» واژه «وحی» را نشاند و آن را چنین ترجمه کرد: (...ما وحیی را که نشانت دادیم جز فتنه‌ای برای مردم قرار ندادیم...) تفاوت معنایی این دو واژه در قرآن چنان روشن است که تنها در رؤیا می‌توان آن ها را به جای یکدیگر نشاند!!

متأسفانه در مدعیات سروش، خلط مفهوم و مصداق، تعمیم های نادرست و ناصواب و مصادره به مطلوب کردنهای بسیاری که یا ناشی از کج فهمی است و یا عمد منحرفانه بسیار دیده می شود. نظیر آنکه در برابر آنهمه مصادیق وحی و تأکیدات قرآن و روایات مبنی بر ارتباط وحیانی پیامبران با خداوند و فرشته وحی، با یک یا چند مورد رؤیای پیامبرانه(که آنهم بدلیل عصمت، متفاوت با رؤیای عادی مردم است) آن را با وحی خلط کرده و به تمام ساحت پیامبری پیامبران تعمیم می دهد. بی شک، این رویکرد جناب سروش بیش از آنکه ناشی از کج فهمی باشد ناشی از عمق انحراف و التقاط ایشان است که عامدانه بدنبال ترویج انحرافات و التقاطاتی است که گرفتار آنها شده اند و در این وادی دیگر، در تبیین مباحثشان، به هیچ وجه، به مبانی و لوازم علمی و حتی ساختار علمی بودن نظراتشان توجه چندانی ندارند. بعبارتی مدتهاست در نظر سروش و همفکران او، بافته ها از یافته ها ارزش و اعتبار بیشتری دارد.

موفق باشید ...@};-

سلام
اگر نقش و کار پیامبری را ، نه ارتباط با خدا و مبعوث شدن از سوی خدا ، بلکه ندای درونی و رویا و ضمیر ناخودآگاه و امثال اینها بدانیم ، نتیجه نهایی این می شود که هر کسی می تواند به پیامبری برسد و این راه بر روی همه افراد گشوده است! پس پیامبر ، فضل چندانی بر دیگران نخواهد داشت. چون دیگر یک منصب الهی نخواهد بود.

نتیجه دوم اینکه: چه بسا افرادی بعدا باشند که این راه را بهتر از پیامبران قبلی بپیمایند و رویاهای بهتری داشته باشند یا در عمق بیشتری از ضمیر ناخودآگاه فرو بروند و ... و مطالب جدیدتر و بهتری بیاورند. پس مطالبی که (پیامبران ) قبلی آورده اند ، مطلق نخواهد بود و اصولا دین ، نسبی به شمار خواهد رفت.

به نظرم این قبیل نظریات ، با تفسیری که از نبوت و رسالت ارایه می کنند ، اساس "نبوت الهی" را هدم می کنند. اگر کمی بیشتر دقت کنیم ، می بینیم که نهایتاً اساس توحید را هم هدم می کنند.

عبد الرحمان;815002 نوشت:
سلام
اگر نقش و کار پیامبری را ، نه ارتباط با خدا و مبعوث شدن از سوی خدا ، بلکه ندای درونی و رویا و ضمیر ناخودآگاه و امثال اینها بدانیم ، نتیجه نهایی این می شود که هر کسی می تواند به پیامبری برسد و این راه بر روی همه افراد گشوده است! پس پیامبر ، فضل چندانی بر دیگران نخواهد داشت. چون دیگر یک منصب الهی نخواهد بود.

نتیجه دوم اینکه: چه بسا افرادی بعدا باشند که این راه را بهتر از پیامبران قبلی بپیمایند و رویاهای بهتری داشته باشند یا در عمق بیشتری از ضمیر ناخودآگاه فرو بروند و ... و مطالب جدیدتر و بهتری بیاورند. پس مطالبی که (پیامبران ) قبلی آورده اند ، مطلق نخواهد بود و اصولا دین ، نسبی به شمار خواهد رفت.

به نظرم این قبیل نظریات ، با تفسیری که از نبوت و رسالت ارایه می کنند ، اساس "نبوت الهی" را هدم می کنند. اگر کمی بیشتر دقت کنیم ، می بینیم که نهایتاً اساس توحید را هم هدم می کنند.


سلام و تشکر

اساساً اگر از نگاه انگیزه شناختی به این قبیل نظریات آقای سروش و همفکران ایشان بنگریم، ریشه این قبیل تفکرات در حقیقت، تعریف و تبیین جایگاه نبوت برای خویش است. از انجاییکه نمی توانند با توجه به شأن و جایگاه نبوت و حقیقت وحی که مورد تأکید قرآن و روایات دینی است، خود را به مقام انبیاء الهی و شأن دریافت وحی برسانند، برای دستیابی به مطلوب و غرض ناصواب خویش، ناگزیرند که شأن و منزلت پیامبر و حقیقت وحی را تنزل بخشند.

گاهی حقیقت وحی را همسان تجربه دینی و یا تجربه های عارفان و شاعران تفسیر و قلمداد می کنند و گاهی در نظریه اخیر به رؤیا و خواب، تشبیه، تلاشهای عاجزانه این مفلسان ره گم کرده، از جهتی در راستای همان تلاش کافران و مشرکان زمان ظهور اسلام است که در اثر ناتوانی در برابر آیات وحی، (العیاذ بالله) نسبت شعر و سحر و خواب زدگی و دیوانگی به او می دادند و البته برای همیشه تاریخ، ناکام ماندند و یا از جنس تلاش برخی خلفا است که چون در رسیدن به مقام نبوت ناتوان بودند شأن پیامبر را در حد مجتهد تنزل دادند و گفتند پیامبر هم یک مجتهدی بوده و اینک ما هم اجتهاد می کنیم (حسبنا کتاب الله).

این داستان عجیبی نیست که بل بسیار قریب است و در طول تاریخ بکرات تکرار شده و قرآن نیز دلیل این گمراهی و تکذیب را بیان فرموده، آنجا که می فرماید: [=book antiqua]"ثم كان عاقبه الذين اَسائوا السوئا اَنْ كذبوا بآيات اللّه و كانوا بها يستهزئون. سپس سرانجام كساني كه اعمال بد مرتكب شدند(با گناه و فساد خو گرفتند) به جائي رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به سخريه گرفتند."(سوره روم آيه 10) و یا در جای دیگر می فرماید: [=book antiqua]"فلما زاغوا ازغ اللّه قلوبَهُمْ. هنگاميكه آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت."(سوره صف آيه 5) و یا امام صادق عليه‌السلام مي‌فرمايد: پدرم مي‌فرمود: [=book antiqua]"ما من شيء افسد للقلب من خطيئة ان القلب ليواقِعُ الخطيئة فما تزال به حتي تغلبَ عليه فيصيِّرَ اَعلاهُ اسئلهُ. چيزي بيشتر از گناه، قلب را فاسد نمي‌كند، قلب گناه مي‌كند و بر آن اصرار مي‌ورزد و درنتيجه سرنگون و وارونه مي‌گردد. (يعني به گونه‌اي مسخ مي‌گردد كه موعظه در آن اثر نمي‌نمايد).(اصول كافي ج 2 ص 268)

داستان این گمراهان به همینجا ختم نمی شود بلکه از انحراف در اعتقادات و نفی ضروریات اعتقادی دین، پای در نفی احکام قطعی دین و تفسیر و تأویل های ناروای آیات الاحکام نظیر احکام ارتداد، حجاب، زنای با محارم و ... و نیز تأیید جریانات ضد دین حقه و معارض با اخلاق و معنویت حقیقی(باسم پلورالیسم) می نهند و این جهت گیری های گناه آلود، فرضیه پیشین ما و بیان قرآن و روایات در باره ایشان را بیشتر تقویت و تشدید می کند.

موفق باشید ...

مشکور;814867 نوشت:
سلام مجدد
در این مجال، صرفنظر از اشکالات روش شناختی نظریه«رؤیاپنداری وحی»، در نقد این نظریه، نکاتی را در خلال چند پست پیاپی تقدیم می کنیم:

۱- بی‌اعتنایی به واقعیات تاریخی: یکی از نارسایی‌های برخی نظریات در باره قرآن در حوزه نواندیشی دینی این است
۲-رؤیا در قرآن:
ادامه دارد ...


سلام مجدد@};-

در ادامه نقد نظریه «رؤیاپنداری قرآن» به بُعد دیگری اشاره می کنیم:

۳- ادعایی ابطال‌ناپذیر: مطابق ادعای «رؤیاپنداری قرآن» به روایت سروش: «محمّد (ص) روایتگر تجارب و ناظر مناظری است که خود دیده است و فرقی است عظیم میان ناظر راوی و مخاطب خبر. به او نگفته‌اند برو و به مردم بگو خدا یکی است، بل او خدا را به صفت وحدت خود دیده و شهود کرده و روایتش از این مشاهده را با ما به زبان خود باز می‌گوید.»(1)

مطمئن‌ترین راه در اثبات یا رد این گزاره‌ها رجوع به قرآن است تا ببینیم آیا به راستی به محمد و دیگر پیامبران گفته شده است که بروند به مردم بگویند خداوند یکی است و معادی درکار است، یا گفته نشده است؟ اگر چنین راهی باز باشد اوردن موارد نقض این ادعا در قرآن به غایت سهل است. از جمله این آیات:‌[=book antiqua]«يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ» (2)(فرشتگان را با روح- فرشته بزرگوارى كه همراه وحى است- به خواست و فرمان خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد فرو مى‏ فرستد كه [مردم را] بيم دهيد كه خدايى جز من نيست پس، از من پروا داشته باشيد.) و [=book antiqua]«رَفيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ» (3)(بلندكننده پايه‏ها- يا داراى پاي‏هاى بلند- است، خداوند عرش كه از فرمان خويش بر هر يك از بندگانش كه بخواهد روح- وحى يا فرشته وحى- را مى‏افكند- القاء مى‏كند- تا [مردم را] از روز ديدار- روز رستاخيز- بترساند ) و یا سوره‌ای که هر مبتدی آن را از حفظ است [=book antiqua]« قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ .اللَّهُ الصَّمَدُ . لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ . وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» و نمونه های بسیار دیگری ...[=book antiqua] اما سروش راه را بر این موارد نقض می‌بندد و می‌گوید هرجا در قرآن می‌بینید کسی به پیامبر خطاب می‌کند که بگو یا بکن، آن کس خود پیامبراست که در خواب به جای فرشته وحی می‌نشیند و یا به جای خدا.(بنظر می رسد جناب سروش با این ادعا، نه تنها وحیانی بودن کلام پیامبر (ص) را نشانه رفته بلکه متعرض عصمت پیامبر (ص) نیز می شود.)

در اینجا ما با یک خلط آشکار میان دو امر مواجهیم. یکی این که آیا در قرآن آیاتی هست که به پیامبر/ پیامبران گفته باشد برو/بروید به مردم چنین و چنان بگو/بگویید و دیگری توجیه و تبیین حقیقت معنای این خطاب‌ها. چنان که از آیات فوق به دست می‌آید در این که در قرآن چنین خطاب‌هایی وجود دارند تردیدی نیست. اما ادعای«رؤیاپنداری قرآن» این خطاب‌ها را توجیه می‌کند و به ما می‌گوید آن‌ها را مطابق منطق رؤیا بفهمید. آن ها را سخن خداوند و جبرئيل به پیامبر ندانید، بلکه چنین بفهمید که این خود پیامبر است که مطابق منطق رؤیا گاه برجای خداوند می‌نشیند و گاه به جای جبرئیل و خود را مورد خطاب قرار می‌دهد، زیرا: «ازپیش خود به پیش خود شدن، و با خود سخن گفتن، و خود را دیگری پنداشتن، و سخن خود را از دهان دیگری شنیدن، و... از شگفتی‌های عالم رؤیا است»، اما به چه دلیل باید این توجیه را پذیرفت؟ و خطاب‌های قرآنی و موارد فراوان «قل»های قرآن را به تأویل برد و نوعی «از پیش خود به پیش خود شدن و با خود سخن گفتن ...» دانست؟

«رؤیاپنداری قرآن» در بهترین حالت یک نظریه است و هر نظریه لاجرم باید در سیاقی ابطال‌پذیر بیان شود. بدین معنا که همواره باید راه ابطال و نقض آن مفتوح باشد تا در صورت خطا بودن بتوان بطلان آن را نمایاند. اما صاحب این نظریه با بستن تمامی راه‌ها، ادعای خود را به نظریه‌ای ابطال ناپذیر تبدیل کرده است. او به ما می‌گوید به خطاب‌ها و ضمایر قرآن توجه نکنید(یا للعجب) زیرا منطق رؤیا با منطق بیداری تفاوت دارد. در رؤیا ممکن است انسان به جای دیگری بنشیند و دیگری را به جای خود بنشاند، به جای خدا و فرشته سخن بگوید... بنابراین حتی نص و ظاهر و منطوق و مفهوم آیات قرآن نیز که آشکارا ناقض ادعای«رؤیاپنداری قرآن» است، نمی‌تواند مستند و شاهد نقض آن باشد. اکنون باید پرسید اگر موارد آشکار نقض در نص و ظاهر و منطوق و مفهوم قرآن و نیز در سیره پیامبر و واقعیات تاریخی و فهم و درک مخاطبان وحی در عصر نزول و ... هیچ‌یک ناقض این نظریه محسوب نمی‌شوند، صاحب این نظریه در چه صورتی و چه اتفاقی اگر بیفتد بطلان نظریه خود را می‌پذیرد؟

طرح ادعاها و نظریاتی که برای اثبات و یا دفاع از آن نیازی به تبیینی معقول خردپسند واقعیات تاریخی و سیره پیامبر و شواهد متنی و سیاقی نباشد، امر چندان دشواری نیست. به سادگی می‌توان در تبیین پدیده‌وحی ده‌ها طرح و ایده ابطال‌ناپذیر مطرح کرد. کما این که چنین کرده‌اند. فرض کنید کسی مدعی شود محمد و اساساً عموم پیامبران با موجودات فضایی دارای تمدن و آگاهی‌ها و توانمندی‌های فراتر از بشر دوران خود رابطه داشته‌اند، یا خود موجودی فضایی و ساکن کرات دیگر بوده‌اند و به زمین آمده‌اند و با استفاده از توانمندی‌ها و تکنولوژی‌های پیشرفته، کارهایی خارق العاده انجام داده‌اند که در نگاه انسان‌های معاصر خود جز معجزه معنایی نمی‌توانسته داشته باشد، آنان را به پیروی از خود قانع کرده‌اند. مگر چنین ادعاهایی مطرح نشده است؟ اما این ادعاها تنها به این دلیل که کوشیده‌اند با نفی و انکارواقعیات و شواهد انکارناپذیر تاریخی و متنی، خود را به صورت ادعاهایی ابطال‌ناپذیر ارائه کنند، از سطح داستان‌هایی تخیلی که تنها به کار سرگرمی عوام می‌آید فراتر نرفته و در محافل علمی هرگز جدی گرفته نشود.(4)

بنابراین، شاید به همین دلیل، این نظریه فاقد مبنای عقلی و دینی بیش از آنکه ارزش علمی داشته باشد، بدلیل تخیلی بودن آن و خواب زدگی مدعی اش، بیش از یک خواب شبه فکاهی و یا در حد یک داستان تخیلی بیشتر ارزش پرداختن به آن را نداشته باشد.

موفق باشید ...@};-

پاورقی__________________________________________________
1. سروش عبدالکریم، همان نظریه «رؤیا پنداری وحی».
2. نحل: 2.
3. غافر: 15.
4. آرمین، محسن، پاسخی به دکتر سروش، با اندکی تغییر.

بنام خدا


سلام و ادب@};-

سؤال:

نظریه رویاها (دکتر سروش) چه می گوید؟ این نظریه تا چه حد با آموزه های دینی مطابقت دارد؟

پاسخ:
قبل از بررسی و نقد نظریه رؤیاها ابتداءً بصورت مجمل به برخی محتویات دیدگاه آقای سروش اشارت می کنیم:

برخی نکات نظریه:
آقای سروش در آخرین نظریه خویش، قرآن را روایت محمد از رؤیاهای خود دانسته‌اند. براساس نظر ایشان: [=book antiqua]«زبان قرآن، زبانِ بیداری نیست، بلکه زبانِ خواب و رمزآلود است و البته زبانی عرفی و بشری است»، «چنان نیست‌که محمد(ص)، مخاطب آواهایی قرار گرفته باشد و در گوش باطنش سخنانی را خوانده باشند و فرمان به ابلاغ آن داده باشند، بل محمّد(ص) روایتگر تجارب و ناظر مناظری است که خود دیده است و فرقی است عظیم میان ناظر راوی و مخاطب خبر. به او نگفته‌اند برو و به مردم بگو خدا یکی است»، « به او نگفته‌اند برو و به مردم بگو که رستاخیزی هست و میزانی و دوزخی و بوستانی و حشر خلایق و نشر کتب، بل وی بنفسه و بعینه، ناظر و راوی آن مناظر بوده است»، «محمد راوی رؤیاهای رسولانه است»، «در زبان رؤیا، مَجاز و کنایه راه ندارد، یعنی الفاظ بر غیر معانی حقیقی‌شان حمل نمی‌شوند گرچه برای فهمیدنشان، به کتاب لغت مراجعه نمی‌توان کرد، بلکه باید از شیوۀ خوابگزاری بهره جست»، «رفتن از تفسیر به تعبیر، مستلزم یک شیفت پارادایمی و یک تغییر الگوی بنیادی است».

نقد و بررسی:
در این مجال به نقد و بررسی این نظریه می پردازیم:
1-نظریه ای سرتاسر واجد ابهام و تیرگی: تبیین دکتر سروش از ادعای «محمد راوی رؤیاهای رسولانه» در سطح مفهومی بسیار مبهم و غیر شفاف است و مشخص نیست در این گزاره، مفاهیم «رؤیا»، «روایت‌گری» و «رسالت» دقیقاً با چه تعاریفی به کار رفته است. در این گزاره رؤیا بر کدام مبانی فلسفی و هستی‌شناختی استوار است، روایت‌گری پیامبر در غیر امور شگفت‌انگیز و امور ناظر بر وقایع و حوادث تاریخی همپای وحی چگونه توجیه می شود، رسالت با کدام تعریف با «رؤیاپنداری وحی» سازگار می‌افتد. و ابهامات بسیار دیگری از این دست ...
2-بی‌اعتنایی به واقعیات تاریخی: یکی از نارسایی‌های برخی نظریات درباره قرآن در حوزه نواندیشی دینی این است که تنها دغدغه تطبیق و سازگاری با متن قرآن دارند و حتی گوشه چشمی به واقعیات تاریخی ندارند و نیازی به تطبیق و توجیه واقعیات تاریخی نمی‌بینند و به سکوت ازکنار آن می‌گذرند (1) برخی از این نیز پا را فراتر گذارده با تحریف بدیهی ترین واقعیات تاریخی در تطبیق و توجیه مدعای خود می‌کوشند (2). ادعای «رؤیاپنداری قرآن» با حقایق و واقعیات تاریخی و سیره‌ی پیامبر و تعامل مخاطبان وحی با قرآن آشکارا ناسازگار است. پیامبر(ص) هرگز مدعی نشد آنچه به او وحی می شود رؤیاهای اوست. هرگز نگفت به جای تأمل در معانی الفاظ وحی به خوابگزاری و تعبیر آن بپردازید، این گونه نبود که آیات قرآن همواره در حالت خواب یا استراحت بر پیامبر نازل شود. چنانکه تاریخ نیز هرگز نقل نکرده است که محمد (ص)آیات قرآن را به هنگام شب و یا استراحت و خواب دریافت می‌کرده است بلکه برعکس، قرآن پژوهان از دیرباز حتی آیات قرآن را از حیث شرایط و زمان نزول تقسیم بندی کرده‌اند به برهان زرکشی و اتقان سیوطی مراجعه کنید که چگونه آیات قرآن را به «حضری و سفری و لیلی و نهاری و حربی و سلمی...»(3) تقسیم کرده‌اند. . در سراسر چند شماره نوشتارهای سروش حتی یک جمله ویک سند معتبر تاریخی به دست داده نشده است که یکی از صحابه یا امامان و دست پروردگان پیامبر و مخاطبان اولیه وحی و پیش و بیش از همه خود آورنده قرآن مدعی و معترف به خوابنامه بودن قرآن و روایتگری آن باشد. یکبار پیامبر در برابر پرسش‌های فراوان یارانش نگفته است که اینها را من در خواب می‌بینم و باید آن‌ها راخوبگزاری و تعبیر کرد.(4)
3-رؤیا در قرآن: وانگهی؛ مطابق آیات قرآن پیامبر موظف به ابلاغ وحیی است که از جانب خداوند دریافت می‌کند. قرآن به او تأکید کرده است که به مخاطبانش بگوید بشری مانند آن‌ها است. و تنها وجه تمایزش این است که به او وحی می شود [=book antiqua]«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَي»(كهف: 110) بدیهی است وجه تمایز پیامبر از دیگران مشاهده رؤیای صادقه در خواب نبود، زیرا بسیاری از انسان‌ها تجربه مشاهده رؤیا را دارند و از این نظر میان پیامبران و غیر پیامبران تفاوتی نیست. قرآن علاوه بر وحی از رؤیا نیز سخن گفته است. این دو واژه در قرآن به دو معنای مختلف به کار رفته‌اند. تفاوت این دو برای مخاطبان اولیه وحی کاملاً روشن بوده است. پیامبر هرگز به مسلمانان نگفت که قرآنی که به او وحی می‌شود رؤیاهای اوست، بلکه گفت: [=book antiqua]«إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏» (نجم: 4) اما آن هنگام که در رؤیا دید که به همراه مسلمانان حج می‌گزارد به آنان گفت که در رؤیا چنین دیده است. متأسفانه در مدعیات سروش، خلط مفهوم و مصداق، تعمیم های نادرست و ناصواب و مصادره به مطلوب کردنهای بسیاری که یا ناشی از کج فهمی است و یا عمد منحرفانه بسیار دیده می شود. نظیر آنکه در برابر آنهمه مصادیق وحی و تأکیدات قرآن و روایات مبنی بر ارتباط وحیانی پیامبران با خداوند و فرشته وحی، با یک یا چند مورد رؤیای پیامبرانه(که آنهم بدلیل عصمت، متفاوت با رؤیای عادی مردم است) آن را با وحی خلط کرده و به تمام ساحت پیامبری پیامبران تعمیم می دهد.
4-ادعایی ابطال‌ناپذیر: مطابق ادعای «رؤیاپنداری قرآن» به روایت سروش: [=book antiqua]«محمّد (ص) روایتگر تجارب و ناظر مناظری است که خود دیده است و فرقی است عظیم میان ناظر راوی و مخاطب خبر. به او نگفته‌اند برو و به مردم بگو خدا یکی است، بل او خدا را به صفت وحدت خود دیده و شهود کرده و روایتش از این مشاهده را با ما به زبان خود باز می‌گوید.»(5) مطمئن‌ترین راه در اثبات یا رد این گزاره‌ها رجوع به قرآن است تا ببینیم آیا به راستی به محمد و دیگر پیامبران گفته شده است که بروند به مردم بگویند خداوند یکی است و معادی درکار است، یا گفته نشده است؟ اگر چنین راهی باز باشد اوردن موارد نقض این ادعا در قرآن به غایت سهل است.(6) اما سروش راه را بر این موارد نقض می‌بندد و می‌گوید هرجا در قرآن می‌بینید کسی به پیامبر خطاب می‌کند که بگو یا بکن، آن کس خود پیامبراست که در خواب به جای فرشته وحی می‌نشیند و یا به جای خدا.(بنظر می رسد جناب سروش با این ادعا، نه تنها وحیانی بودن کلام پیامبر (ص) را نشانه رفته بلکه متعرض عصمت پیامبر (ص) نیز می شود.) در اینجا ما با یک خلط آشکار میان دو امر مواجهیم. یکی اینکه آیا در قرآن آیاتی هست که به پیامبر/ پیامبران گفته باشد برو/بروید به مردم چنین و چنان بگو/بگویید و دیگری توجیه و تبیین حقیقت معنای این خطاب‌ها. اما ادعای«رؤیاپنداری قرآن» این خطاب‌ها را توجیه می‌کند و به ما می‌گوید آن‌ها را مطابق منطق رؤیا بفهمید. آن ها را سخن خداوند و جبرئيل به پیامبر ندانید، بلکه چنین بفهمید که این خود پیامبر است که مطابق منطق رؤیا گاه برجای خداوند می‌نشیند و گاه به جای جبرئیل و خود را مورد خطاب قرار می‌دهد. «رؤیاپنداری قرآن» در بهترین حالت یک نظریه است و هر نظریه لاجرم باید در سیاقی ابطال‌پذیر بیان شود. بدین معنا که همواره باید راه ابطال و نقض آن مفتوح باشد تا در صورت خطا بودن بتوان بطلان آن را نمایاند. اما صاحب این نظریه با بستن تمامی راه‌ها، ادعای خود را به نظریه‌ای ابطال ناپذیر تبدیل کرده است. او به ما می‌گوید به خطاب‌ها و ضمایر قرآن توجه نکنید(یا للعجب) زیرا منطق رؤیا با منطق بیداری تفاوت دارد. بنابراین نظریه، حتی نص و ظاهر و منطوق و مفهوم آیات قرآن نیز که آشکارا ناقض ادعای«رؤیاپنداری قرآن» است، نمی‌تواند مستند و شاهد نقض آن باشد. اکنون باید پرسید: صاحب این نظریه در چه صورتی و چه اتفاقی اگر بیفتد بطلان نظریه خود را می‌پذیرد؟
5-نزول قرآن به زبان قوم: همچنین؛ قرآن به زبان قوم نازل شده است. زبان عرف عرب معاصر پیامبر، زبانی سرشار از استعاره و مجاز و تشبیه و کنایه بوده است. روشن است که زبان قرآن نمی‌توانسته از این ویژگی‌های زبانی آن عرصه زمانی عاری باشد. لازمه «رؤیاپنداری قرآن» همداستانی با مجسمه و مشبهه درانکار مجاز و استعاره و تشبیه و کنایه در قرآن و در نتیجه انکار تمام لطافت‌ها و زیبایی‌های بیانی و ادیبانه قرآن است. بعنوان نمونه هیچ عرب بیابانگردی از آیه [=book antiqua]«وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»(اسراء:29)(دستانت را به گردنت بسته مدار و نیز بسیار مگشا که اندوهگین و حسرت زده شوی) چنین نفهمید و نمی‌فهمد که پیامبر در عالم رؤیا از بستن دست به دور گردن و باز کردن بیش از حد آن نهی شده است. و نمونه های بسیار دیگری از این دست ... . مستندات قرآنی نظریه «رؤیاپنداری قرآن» ناقص و نارساست. این مستندات و شواهد نه تنها به کار اثبات ادعای مذکور نمی آیند، بلکه جملگی شواهدی در نقض آن به شمار می‌ایند. فقر نظریه «رؤیاپنداری قرآن» از حیث شواهد و مستندات قرآنی موجب شده است برای اثبات این ادعا مطالب ناروا و غلط به قرآن نسبت داده شود،(کاری که جناب سروش در اکثر نظراتشان بدان تمسک می جویند) برداشت‌های تفسیری برخی مفسران و مفاد روایات نامعتبر، مفاد و مضمون آیات قرآن معرفی شود و آیات قرآن، تحریف یا با ترجمه‌مغلوط، مستند این ادعا قرار گیرند.
6-عدم التزام سروش به نظریه خویش: البته این در حالی است که آقای سروش در نوشتارهای سه گانه اخیر به مدعای خود مبنی بر رؤیاپنداری قرآن و ضرورت وانهادن تفسیر و تمسک به تعبیر و خوابگزاری در فهم قرآن، ملتزم نبوده و بارها و بارها به دلالت‌های لفظی آیات قرآن استناد کرده‌اند. مقتضای «رؤیاپنداری وحی» نه تنها نفی امکان آگاهی از مفاد وحی، بلکه انکار حجیت تعالیم و آموزه‌های پیامبر و بالاتر از آن امتناع رسالت است. مطابق این ادعا تنها راه ارتباط پیامبران با عالم قدس، رؤیاهایی است که در عالم خواب می‌بینند و از درک معنای آن مطمئن نیستند. بنابراین نه به تعالیم و آموزه‌های آنان اطمینانی هست و نه می‌توانند و حق دارند دیگران را به پذیرش آن چه خود یافته‌اند یا فکر می‌کنند یافته‌اند، ملزم بدانند (برخلاف فلسفه ارسال رسل و انزال کتب) و نه دیگران دلیلی در پیروی از یافته‌های آنان دارند.

مبنای فکری چنین ادعایی از سوی دکتر سروش می تواند منشأ و عوامل مختلفی داشته باشد:
الف- ماهیت و کیفیت وحی از دیرباز تا کنون همواره مورد توجه عالمان مسلمان بوده است. شاه ولی الله دهلوی(7) متفکر و عارف بزرگ مسلمان در شبه قاره هند شاید اولین کسی باشد که میان وحی قرآنی و رؤیا نسبتی برقرار کرده است. دهلوی اگر چه در میان ما ایرانیان چندان شناخته شده نیست، اما او پدر تفکر اسلامی نوین در هند است. از جمله آثار ولی الله دهلوی کتابی کوچک اما بسیار مهم به زبان عربی است تحت عنوان « تأويل الأحاديث في رموز قصص الأنبياء ». او در این کتاب کوشیده است از امور شگفت انگیز و معجزات موجود در قصص انبیاء تفسیری باور پذیر به دست دهد. راهی که دهلوی برای این مقصود برگزیده است توسل به خواب و رؤیاست. به عقیده او تمام قصص قرآن و معجزاتی که در این قصص به پیامبران نسبت داده شده است، نظیر بیرون راندن آدم از بهشت و افکندن ابراهیم در آتش و اژدها شدن عصای موسی . .... از قبیل منامات و رؤیاست. با توجه به آشنایی دکتر سروش با آراء و آثار دهلوی می‌توان حدس زد که ایشان ایده «رؤیاپنداری وحی» را از دهلوی الهام گرفته و آن را به مطلق وحی تعمیم داده است. در هر حال دهلوی براساس مشرب افلاطونی – عرفانی خویش و هستی‌شناسی خاصی که دستگاه اندیشه خود را برآن استوار کرده است.
ب- منشأ و عامل دیگری که منجر به چنین ادعایی شده، گرایش و تأثیرپذیری ایشان به اندیشه های غربی نظیر محدودانگاشتن قلمرو دین(اعتقاد به دین حداقلی)، تجربه دینی بشری و ... است که عمدتاً ریشه در تفکرات اومانیستی غرب دارد. که البته نقد و بررسی این دیدگاه ها توسط اندیشمندان اسلامی بسیار انجام گرفته که در حوصله این بحث نیست.(8) ادعای اخیرش را می توان بنوعی یک رویکرد منفعلانه بدلیل ناکامی در دیدگاه های قبلی اش دانست زیرا در آن دیدگاه ها، وی وحی پیامبرانه را بعنوان یک حقیقت و واقعیت عینی می پذیرد اما دامنه آن را محدود و حداقلی دانسته و مترصد آن است که امکان این تجربه را برای دیگران نیز ثابت کند اما در دیدگاه اخیرش پای را فراتر گذاشته و بدون توجه به پیش فرضهای قبلی و مورد قبول خود به ادعای رؤیا پنداری وحی روی آورده که مبانی آن با توجه به منابع عقل و نقل بسیار سست تر و بی پایه تر است. تمسک جناب سروش به رؤیاپنداری وحی براساس هر مبنایی که باشد، نتیجه‌ای جز تقلیل وحی به سطح توهم و پندار ندارد. و این دقیقاً برخلاف آنچیزی است که در باب حکمت و فلسفه ارسال رسل و انزال کتب و دستاوردهای عظیم بحث نبوت از طریق عقل و نقل اثبات شده است.
ج- یکی دیگر از عواملی را که می توان بعنوان منشأ چنین تفکر التقاطی دانست مسأله تعارض علم و دین است. خاستگاه اصلی مسئله تعارض یا عدم تعارض علم و دین فلسفه غرب بوده و از آن طریق وارد فضای فرهنگی اسلام شده است. از نظر بسیاری از اندیشمندان مسلمان، بین علم و دین منافاتی وجود ندارد. ابن سینا با تمامی احترامی که برای فلسفه یونان قائل بود سعی در تلفیق آن با حکمت مبتنی بر وحی داشت.(9) ابن هیثم بحرانی(354-430 ق) که از فیزیکدانان و ریاضی­دانان برجسته بود برخلاف برخی معاصرین خود که سعی در ترجیح یکی از علم و دین داشتند به هماهنگی میان این دو اعتقاد داشت.(10) ملاصدرا نیز تصریح می­کند که میان مسائل فلسفی و آموزه­ های شرع تطابق وجود دارد .او برفلسفه ای که مخالف وحی باشد نفرین می­فرستد.(11) بدون شک، قرآن کریم کتاب آسمانی دین اسلام، بر خلاف کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان که دچار تحریف شده، نه تنها تعارضی با علوم تجربی ندارد، بلکه دارای یک اعجاز علمی بزرگ است یعنی به مطالب و نکاتی از علوم تجربی اشاره نموده که امروزه علم بعد از گذشت قرنها توانسته است به آن دست پیدا کند. بنابراین، با توجه به تغییر و تحول گسترده در علوم تجربی، روشن است که دستورات و آموزه ها و گزاره های معتبر و قطعی دین مبین اسلام هیچ گونه تعارض و تنافی با علوم قطعی و برهانی ندارد و علوم برهانی نیز در حیطه ی علوم تجربی حجت خداوند می باشد و تعارض با منقولاتی که از طرف خداوند توسط قرآن کریم یا روایات معصومین به ما رسیده است ندارد.(12) رویکرد جناب سروش در این نظریه (رؤیاپنداری وحی) علاوه بر اینکه از تعارض علم و دین تحریف شده در غرب بطور ناشیانه ای کپی برداری شده و به اشتباه به ساحت دین و وحی الهی در اسلام تعمیم داده است، از آنجاییکه مبتنی بر پیش داوری ایشان برای دستیابی و اثبات نظریه مطلوبشان است(مصادره به مطلوب) از قسم تفسیر به رأی بوده و از اساس باطل است. مضافاً اینکه ناتوانی ایشان در درک و فهم هماهنگی و همسانی علوم وجیانی و علوم تجربی، دلیل خوب و منطقی ای برای گرایش به تفسیر و تأویلهای خوابگذارانه از دین نمی شود. مگر به همان دلایل و مشکلاتی که ایشان و همفکرانشان گرفتار شده اند.

در پایان، اگر از نگاه انگیزه شناختی به این قبیل نظریات آقای سروش و همفکران وی بنگریم، ریشه این قبیل تفکرات در حقیقت، تعریف و تبیین جایگاه نبوت برای خویش است. از انجاییکه نمی توانند با توجه به شأن و جایگاه نبوت و حقیقت وحی که مورد تأکید قرآن و روایات دینی است، خود را به مقام انبیاء الهی و شأن دریافت وحی برسانند، برای دستیابی به مطلوب و غرض ناصواب خویش، ناگزیرند که شأن و منزلت پیامبر و حقیقت وحی را تنزل بخشند. گاهی حقیقت وحی را همسان تجربه دینی و یا تجربه های عارفان و شاعران تفسیر و قلمداد می کنند و گاهی در نظریه اخیر به رؤیا و خواب، تشبیه، تلاشهای عاجزانه این مفلسان ره گم کرده، از جهتی در راستای همان تلاش کافران و مشرکان زمان ظهور اسلام است که در اثر ناتوانی در برابر آیات وحی، (العیاذ بالله) نسبت شعر و سحر و خواب زدگی و دیوانگی به او می دادند و البته برای همیشه تاریخ، ناکام ماندند و یا از جنس تلاش برخی خلفا است که چون در رسیدن به مقام نبوت ناتوان بودند شأن پیامبر را در حد مجتهد تنزل دادند و گفتند پیامبر هم یک مجتهدی بوده و اینک ما هم اجتهاد می کنیم (حسبنا کتاب الله). این داستان، در طول تاریخ بکرات تکرار شده و قرآن نیز دلیل این گمراهی و تکذیب را در آیات متعددی بیان فرموده است.(13) [=book antiqua]امام صادق عليه‌السلام نیز مي‌فرمايد: پدرم مي‌فرمود: "ما من شيء افسد للقلب من خطيئة ان القلب ليواقِعُ الخطيئة فما تزال به حتي تغلبَ عليه فيصيِّرَ اَعلاهُ اسئلهُ. چيزي بيشتر از گناه، قلب را فاسد نمي‌كند، قلب گناه مي‌كند و بر آن اصرار مي‌ورزد و درنتيجه سرنگون و وارونه مي‌گردد. (يعني به گونه‌اي مسخ مي‌گردد كه موعظه در آن اثر نمي‌نمايد).(14)

موفق باشید ...@};-

پاورقی____________________________________


[=1]
  • به عنوان نمونه به سلسله مقالات «قرائت نبوی از جهان» نوشته استاد محترم آقای دکتر شبستری مراجعه کنید. که البته توسط اندیشمندان بسیاری مورد نقد و بررسی قرار گرفته و اشکالات اساسی بر آن وارد گردیده است.
  • رجوع کنید به: مقالات «قرائت رادیکال و اعتدالی از نظریه گفتاری بودن وحی» و «نظریه وحی گفتاری و مصحف:تطبیق یا تحمیل»، دکتر محسن آرمین، که به ترتیب مورخه ۱۲ بهمن ۹۱و ۲۵ اردیبهشت ۹۲ در نقد نظریه وحی گفتاری در پایگاه جرس منتشر شد، این مقالات نشان می دهد که طرفداران این نظریه چگونه برای اثبات نظر خود مبنی بر از دست رفتن وحی در قرایند تبدیل وحی گفتاری به مصحف، روشن‌ترین رخدادهای تاریخی را نادیده می‌گیرند و بل تحریف می‌کنند.
  • سیوطی در اتقان پس از گزارش آیات مکی و مدنی به معرفی انواع آیاتی پرداخته است که در شب، روز، در سفر، در غیر سفر، در شرایط جنگ، در شرایط صلح و ... نازل شده‌اند. مقصود ما تأیید گزارشات در باره زمان نزول هر آیه نیست، بلکه مقصود این است که این تقسیم بندی‌ها آشکارا گویای این حقیقت‌است که آیات قرآن در خواب بر پیامبر مکشوف نمی‌شده و قرآن نمی‌تواند رؤیای پیامبر یا روایت رؤیای پیامبر باشد؛ سیوطی، الاتقان، ۱، نوع دوم الی ششم: ۸۵- 105.
  • برگرفته از مقاله دکتر محسن آرمین، پاسخی به دکتر سروش. مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی، با کمی تغییر.
  • سروش عبدالکریم، همان نظریه «رؤیا پنداری وحی».
  • از جمله این آیات:‌[=book antiqua]«يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ»(نحل/ 2)، (فرشتگان را با روح- فرشته بزرگوارى كه همراه وحى است- به خواست و فرمان خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد فرو مى‏ فرستد كه [مردم را] بيم دهيد كه خدايى جز من نيست پس، از من پروا داشته باشيد.) و «رَفيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ» (غافر/15) (بلندكننده پايه‏ها- يا داراى پاي‏هاى بلند- است، خداوند عرش كه از فرمان خويش بر هر يك از بندگانش كه بخواهد روح- وحى يا فرشته وحى- را مى‏افكند- القاء مى‏كند- تا [مردم را] از روز ديدار- روز رستاخيز- بترساند ) و یا سوره‌ای که هر مبتدی آن را از حفظ است « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ .اللَّهُ الصَّمَدُ . لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ . وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» و نمونه های بسیار دیگری ...
  • ۱۱۱۴ ق./۱۷۰۳ م. - ۱۱۷۶/۱۷۶۲.
  • برای مطالعه بیشتر ر.ک: ر.ك: عبدالكريم سروش، «دين اقلى و اكثرى»، بسط تجربه ى نبوى؛ قلمرو دین، بخش کلیات؛ کلام جدید، مبحث تجربه دینی؛ آیت الله استاد جوادی آملی، شناخت شناسى در قرآن، صص 477 ـ 478.
  • نصر، سید حسین، نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت، تهران ، خوازمی ، 1359 ش ، ص 275.
  • عبدالرحیم ابراهیم، الاتجاه العلمی و الفلسفی عند ابن هیثم ، مصر ،1995م، صص 279-280.
  • ملاصدرا، اسفاراربعه، ج 8ص303.
  • برگرفته از بحث علم و دین استاد جوادی آملی (حفظه الله) در تاریخ 1/12/84، جلسه ی درس تفسیر.
  • آنجا که می فرماید: [=book antiqua]"ثم كان عاقبه الذين اَسائوا السوئا اَنْ كذبوا بآيات اللّه و كانوا بها يستهزئون. سپس سرانجام كساني كه اعمال بد مرتكب شدند(با گناه و فساد خو گرفتند) به جائي رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به سخريه گرفتند."(سوره روم آيه 10) [=book antiqua]و یا در جای دیگر می فرماید: "فلما زاغوا ازغ اللّه قلوبَهُمْ. هنگاميكه آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت."(سوره صف آيه 5).
  • اصول كافي ج 2 ص 268.
  • [/]
    موضوع قفل شده است