جمع بندی بررسی درستی ماجرای ناودان جناب عباس، عموی پیامبر اکرم

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی درستی ماجرای ناودان جناب عباس، عموی پیامبر اکرم

سلام لطفا این روایت رو که در لینک زیر آمده شرح دهید. آیا این عمل حضرت علی (ع) واقعیت دارد؟

در"سفينه البحار" آمده كه حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله وقتي كه امركردتمام درهائي كه بسمت مسجدبازميشدبه بندند،عباس عم رسول الله صلي الله عليه وآله استدعاكردكه درخانه اش بسوي مسجدبازباشد،حضرت فرمود:هيچ راهي ندارد، عباس تقاضاكردكه قطعه ميزاب يعني ناودان ازخانه اش بصحن مسجدمشرف باشدتا آنكه براي وي شرافتي باشد .حضرت اجازه فرمود،وبراي اوناوداني ازخانه به مسجدنصب كردند،آنگاه فرمود:اي مردم خداي تعالي به وسيله اين ميزاب به عموي من شرافتي بخشيدپس دراين رابطه عمويم رانيازاريدكه اذيت من است براستي كه عباس يادگاروباقيماندپدران واجدادمن است . آن ميزان پيوسته به حال خود بودتازمان خليفه دوم عمراتفاقاروزي عباس مريض شدوبيماري اوشدت پيداكرد ،جاريه اوپيراهن راشست وآب ازهمان ناودان جاري شدوبصحن مسجدريخت ،اين خبربگوش خليفه رسيد،اوسخت غضبناك شدوبه غلام خوددستوردادوگفت برو بالاوميزاب راازجاي خودبكن .غلام حسب الامرعمرآن ناودان راازجاكندوبر سطح بام عباس انداخت .آنگاه گفت اگركسي اين ناودان رابجايش برگرداندمن گردن اوراميزنم ،اين كاربرعباس بن عبدالمطلب بسيارسخت وگران آمدوفرزندان خودعبدالله وعبيدالله رافراخواندوباآنهاتكيه دادولرزان لرزان به نزدعلي عليه السلام رفت . وقتي كه حضرت علي عليه السلام نگاهش به عم خودعباس افتاد گفت اي عموچه شده كه شمابااين حال آمدي ؟عباس داستان ميزاب رانقل كردو آنگاه گفت:اي برادرزاده من دوچشم داشتم كه باآن دونگاه ميكردم ،يكي از آن دوچشم رسول الله صلي الله عليه وآله رفت وفقط شماكه چشم ديگرمني مانده ايد ،من هرگزفكرنمي كردم اينگونه موردستم قراربگيرم وشرافتي كه بوسيله رسول خدا بمن رسيدزايل شودوازدستم برود،درباره من توجهي كن . حضرت علي عليه السلام فرمود:اي عموي برزگوارمن شمابوي خانه ات برگرد،اميداست كه ازمن خبر خوشحال كننده بشمابرسدانشاءالله تعالي . آنگاه فرمود:اي قنبرذوالفقارمرا بياور،وقتي كه آوردآن رابخودآويخت وازمنزل خارج شدوبمسجدواردگرديدو مردم دورآنحضرت راگرفتندآنگاه فرمود:اي قنبربرفرازبام خانه عباس بروو ناودان رابه جاي خودبرگردان قنبرآنچنان كردكه علي عليه السلام فرموده بود، آنگاه حضرت فرمود:قسم به صاحب اين قبرومنبراگركسي ناودان رابكندگردن او راميزنم وهمچنين گردن كسي راكه دستوراين كاربدهدودرمقابل آفتاب هردررا بدارمياويزم. وقتي كه اين سخن بگوش عمربن خطاب رسيدبرخاست وداخل مسجدشدو نگاهي به ناودان كردوگفت كسي نمي توانددرمقابل عمل ابوالحسن عكس العمل نشان دهدومادربرابرقسمتي كه خورده ايم كفاره مي دهيم .وقتي كه صبح شدعلي عليه السلام بخانه عموي خودرفت وفرمود:چطوري اي عم بزرگوارم ؟گفت:صبح كردم درحاليكه بهترين نعمت پسربرادرم رادارم ،آنگاه عباس ازجاي برخاست وبين دوچشم علي عليه السلام رابوسيدوگفت خوشابحال كسيكه مثل توناصري دارد .
با تشکر منبع: http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/72055/12#12

با نام و یاد دوست





کارشناسان بحث: استاد عماد و استاد مجید

Miss.Narges;915660 نوشت:
سلام لطفا این روایت رو که در لینک زیر آمده شرح دهید. آیا این عمل حضرت علی (ع) واقعیت دارد؟

در"سفينه البحار" آمده كه
حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله وقتي كه امركردتمام درهائي كه بسمت مسجدبازميشدبه بندند،عباس عم رسول الله صلي الله عليه وآله استدعاكردكه درخانه اش بسوي مسجدبازباشد،حضرت فرمود:هيچ راهي ندارد، عباس تقاضاكردكه قطعه ميزاب يعني ناودان ازخانه اش بصحن مسجدمشرف باشدتا آنكه براي وي شرافتي باشد .حضرت اجازه فرمود،وبراي اوناوداني ازخانه به مسجدنصب كردند،آنگاه فرمود:اي مردم خداي تعالي به وسيله اين ميزاب به عموي من شرافتي بخشيدپس دراين رابطه عمويم رانيازاريدكه اذيت من است براستي كه عباس يادگاروباقيماندپدران واجدادمن است .

آن ميزان پيوسته به حال خود بودتازمان خليفه دوم عمراتفاقاروزي عباس مريض شدوبيماري اوشدت پيداكرد ،جاريه اوپيراهن راشست وآب ازهمان ناودان جاري شدوبصحن مسجدريخت ،اين خبربگوش خليفه رسيد،اوسخت غضبناك شدوبه غلام خوددستوردادوگفت برو بالاوميزاب راازجاي خودبكن .غلام حسب الامرعمرآن ناودان راازجاكندوبر سطح بام عباس انداخت .آنگاه گفت اگركسي اين ناودان رابجايش برگرداندمن گردن اوراميزنم ،اين كاربرعباس بن عبدالمطلب بسيارسخت وگران آمدوفرزندان خودعبدالله وعبيدالله رافراخواندوباآنهاتكيه دادولرزان لرزان به نزدعلي عليه السلام رفت .
وقتي كه حضرت علي عليه السلام نگاهش به عم خودعباس افتاد گفت اي عموچه شده كه شمابااين حال آمدي ؟عباس داستان ميزاب رانقل كردو آنگاه گفت:اي برادرزاده من دوچشم داشتم كه باآن دونگاه ميكردم ،يكي از آن دوچشم رسول الله صلي الله عليه وآله رفت وفقط شماكه چشم ديگرمني مانده ايد ،من هرگزفكرنمي كردم اينگونه موردستم قراربگيرم وشرافتي كه بوسيله رسول خدا بمن رسيدزايل شودوازدستم برود،درباره من توجهي كن .
حضرت علي عليه السلام فرمود:اي عموي برزگوارمن شمابوي خانه ات برگرد،اميداست كه ازمن خبر خوشحال كننده بشمابرسدانشاءالله تعالي .
آنگاه فرمود:اي قنبرذوالفقارمرا بياور،وقتي كه آوردآن رابخودآويخت وازمنزل خارج شدوبمسجدواردگرديدو مردم دورآنحضرت راگرفتندآنگاه فرمود:اي قنبربرفرازبام خانه عباس بروو ناودان رابه جاي خودبرگردان قنبرآنچنان كردكه علي عليه السلام فرموده بود، آنگاه حضرت فرمود:قسم به صاحب اين قبرومنبراگركسي ناودان رابكندگردن او راميزنم وهمچنين گردن كسي راكه دستوراين كاربدهدودرمقابل آفتاب هردررا بدارمياويزم.
وقتي كه اين سخن بگوش عمربن خطاب رسيدبرخاست وداخل مسجدشدو نگاهي به ناودان كردوگفت كسي نمي توانددرمقابل عمل ابوالحسن عكس العمل نشان دهدومادربرابرقسمتي كه خورده ايم كفاره مي دهيم .وقتي كه صبح شدعلي عليه السلام بخانه عموي خودرفت وفرمود:چطوري اي عم بزرگوارم ؟گفت:صبح كردم درحاليكه بهترين نعمت پسربرادرم رادارم ،آنگاه عباس ازجاي برخاست وبين دوچشم علي عليه السلام رابوسيدوگفت خوشابحال كسيكه مثل توناصري دارد .

با تشکر

این حدیث قبل از سفینه در بحارالانوار نیز امده است(1) اما در کتب روایی قبل از بحار نیافتم، در مورد سند حدیث باید از دوستان و کارشناسان حدیث بپرسید اما از نظر تاریخی نکاتی است که در پست های بعدی خدمتتان عرض می کنم

1. بحار الأنوار، ج‏30، ص 363
[=Traditional Arabic]


از نظر تاریخی ماجرای بستن درب منزل صحابه به داخل مسجد الحرام تاریخ مشخص و یقینی ندارد بلکه دو تاریخ را احتمال داده اند

تاریخ اول: سالهای اولیه هجرت: زیرا در گزارشها از حمزه سیده الشهدا(1) و رقیه دختر پیامبر صلی الله علیه واله(2) نام برده شده است. این دو شخصیت مخصوصا حمزه سید الشهدا در اوایل هجرت بوده اند. و حمزه در جنگ احد به شهادت رسیده است. بنابراین باید این جریان سدالابواب در سالهای آغازین هجرت اتفاق افتاده باشد

تاریخ دوم: سالهای آخر عمر پیامبر صلی علیه وآله: زیرا در برخی از گزارشها نام عباس عموی پیامبرصلی الله علیه واله در این جریان به میان آمده است. عباس نسبت به باز بودن درب خانه حضرت علی علیه السلام و بستن درب خانه خود اعتراض می کند(3) از آنجا که سکونت عباس در مدینه را پس از فتح مکه دانسته اند(4) باید این جریان نیز پس از فتح مکه اتفاق افتاده باشد.

اگر جریان در سالهای اولیه باشد قطعا داستان میزاب عباس صحیح نیست اما اگر پس از فتح مکه باشد این داستان محتمل است و اعتراض عباس نسبت به اصل داستان بر احتمال آن می افزاید.

منابع
1.سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۴،الدرّ المنثور فی تفسیر المأثور، ج ۶، ص ۱۲۲؛شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، مکتبه الله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۹ق، چاپ اول، ج ۱۶، ص ۳۴۸
2. عاملی، سید جعفرمرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، دارالحدیث، قم، ۱۴۲۶ق، چاپ اول ج ۵، ص ۳۴۳
4.الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضی العاملی، ج ۵، ص ۳۴۴
3.شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، نشرجهان، ۱۳۸۷ق، چاپ اول، ج ۱، ص ۲۳۲، قاضی نعمان، شرح الاخبار، قم، جامعه مدرسین، بی‌تا، ج ۲، ص ۲۰۵،


ابن حبیب متوفای 245 هجری قمری درکتاب خود به نام المنمق فی اخبار قریش گزارشی نقل می کند که در آن اشاره به بستن میزاب عباس توسط عمر دارد اما با اعتراض عباس نسبت به این عمل عمر از کار خود پشیمان شده و میزاب را به جایش بر می گرداند. اگر چه در این گزارش اشاره به دخالت حضرت علی علیه السلام نشده است اما اصل داستان می تواند مویدی بر گزارش بحار باشد زیرا طبیعی است که حضرت علی علیه السلام دخالتی کرده باشند در منابع اهل سنت انعکاس داده نمی شود(1)
شبیه به این گزارش را بلاذری در انساب الاشراف(2) و ابن سعد در طبقات کبری(3) نقل کرده اند.

1. كتاب المنمق فى اخبار قريش، محمد بن حبيب البغدادي (م 245)، تحقيق خورشيد احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب، ط الأولى، 1405،ص:41
2. كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279)، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، 1417،ج‏4،ص:12(چاپ‏زكار،ج‏4،ص:19)
3. الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410،ج‏4،ص:14


با صلوات بر محمد و آل محمد
و سلام و عرض ادب و تبریک سال جدید خدمت شما
پرسشگر گرامی سؤال مطرح شده شما، در نرم افزار جامع الاحادیث فقط در کتاب بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏30، ص362 آمده است. ولی سندی برای آن ذکر نشده است تا مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. متن عبارات را خدمت شما ارسال می‌نمایم: «وَ لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ نَبِيَّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِسَدِّ أَبْوَابِ‏ النَّاسِ‏ مِنْ‏ مَسْجِدِ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شريفا [تَشْرِيفاً] «2» لَهُ وَ صَوْناً لَهُ عَنِ النَّجَاسَةِ سِوَى بَابِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ بَابِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، وَ أَمَرَهُ أَنْ يُنَادِيَ فِي النَّاسِ بِذَلِكَ، فَمَنْ أَطَاعَهُ فَازَ وَ غَنِمَ وَ مَنْ عَصَاهُ هَلَكَ وَ نَدِمَ، فَأَمَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْمُنَادِيَ فَنَادَى فِي النَّاسِ: الصَّلَاةَ جَامِعَةً، فَأَقْبَلَ النَّاسُ يُهْرَعُونَ، فَلَمَّا تَكَامَلُوا صَعِدَ النَّبِيُّ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ «3» تَعَالَى قَدْ أَمَرَنِي بِسَدِّ أَبْوَابِكُمُ الْمَفْتُوحَةِ إِلَى الْمَسْجِدِ بَعْدَ يَوْمِي، وَ أَنْ لَا يَدْخُلَهُ جُنُبٌ وَ لَا نَجَسٌ، بِذَلِكَ‏ «4» أَمَرَنِي رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ، فَلَا يَكُونُ فِي نَفْسِ أَحَدٍ مِنْكُمْ أَمْرٌ، وَ لَا تَقُولُوا: لِمَ؟ وَ كَيْفَ؟ وَ أَنَّى ذَلِكَ؟ فَتَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَ تَكُونُوا مِنَ الْخَاسِرِينَ، وَ إِيَّاكُمْ وَ الْمُخَالَفَةَ وَ الشِّقَاقَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَيَّ أَنْ أُجَاهِدَ مَنْ عَصَانِي، وَ أَنَّهُ لَا ذِمَّةَ لَهُ فِي الْإِسْلَامِ، وَ قَدْ جَعَلْتُ مَسْجِدِي طَاهِراً مِنْ كُلِّ دَنَسٍ، مُحَرَّماً عَلَى كُلِّ مَنْ يَدْخُلُ إِلَيْهِ مَعَ هَذِهِ الصِّفَةِ الَّتِي ذَكَرْتُهَا غَيْرِي وَ أَخِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ وَ وَلَدَيَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ كَمَا كَانَ مَسْجِدُ هَارُونَ وَ مُوسَى، فَإِنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَيْهِمَا أَنِ اجْعَلَا بُيُوتَكُمَا قِبْلَةً لِقَوْمِكُمَا، وَ إِنِّي قَدْ أَبْلَغْتُكُمْ مَا أَمَرَنِي بِهِ رَبِّي وَ أَمَرْتُكُمْ بِذَلِكَ، أَلَا فَاحْذَرُوا الْحَسَدَ وَ النِّفَاقَ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ يُوَافِقْ بَيْنَكُمْ سَرُّكُمْ عَلَانِيَتَكُمْ، فَ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ‏ «5».
فَقَالَ النَّاسُ بِأَجْمَعِهِمْ: سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا نُخَالِفُ مَا أَمَرَنَا بِهِ،
______________________________
(1) خطّ في (ك) على: الكلام.
(2) كذا، و الظّاهر أنّه: شرفا أو تشريفا.
(3) لا توجد الواو في (ك).
(4) في (س): فذلك.
(5) آل عمران: 102.
ثُمَّ خَرَجُوا أَبْوَابَهُمْ جَمِيعاً غَيْرَ بَابِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَأَظْهَرَ النَّاسُ الْحَسَدَ وَ الْكَلَامَ، فَقَالَ عُمَرُ: مَا بَالُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) يُؤْثِرُ ابْنَ عَمِّهِ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ يَقُولُ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ، وَ يُخْبِرُ عَنِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَقُلْ فِي عَلِيٍّ؟! وَ إِنَّمَا سَأَلَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ أَجَابَهُ إِلَى مَا يُرِيدُ، فَلَوْ سَأَلَ اللَّهَ ذَلِكَ لَنَا لَأَجَابَهُ، وَ أَرَادَ عُمَرُ أَنْ يَكُونَ لَهُ بَابٌ مَفْتُوحٌ إِلَى الْمَسْجِدِ، وَ لَمَّا بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَوْلُ عُمَرَ وَ خَوْضُ النَّاسِ وَ الْقَوْمِ فِي الْكَلَامِ، أَمَرَ الْمُنَادِيَ بِالنِّدَاءِ إِلَى: الصَّلَاةَ جَامِعَةً، فَلَمَّا اجْتَمَعُوا قَالَ لَهُمُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: مَعَاشِرَ النَّاسِ! قَدْ بَلَغَنِي مَا خُضْتُمْ فِيهِ وَ مَا قَالَ قَائِلُكُمْ، وَ إِنِّي أُقْسِمُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ أَنِّي لَمْ أَقُلْ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ لَا كَذَبْتُ فِيمَا قُلْتُ، وَ لَا أَنَا سَدَدْتُ أَبْوَابَكُمْ، وَ لَا أَنَا فَتَحْتُ بَابَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع)، وَ لَا أَمَرَنِي فِي ذَلِكَ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِي خَلَقَنِي وَ خَلَقَكُمْ أَجْمَعِينَ، فَلَا تَحَاسَدُوا فَتَهْلِكُوا، وَ لَا تَحْسُدُوا النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ‏، فَإِنَّهُ يَقُولُ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ: تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ‏ «1» فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مِنَ الصَّابِرِينَ، ثُمَّ صَدَّقَ اللَّهُ رَسُولَهُ بِنُزُولِ الْكَوْكَبِ مِنَ السَّمَاءِ عَلَى دَارِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، وَ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ قُرْآناً، وَ أَقْسَمَ بِالنَّجْمِ تَصْدِيقاً لِرَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، فَقَالَ: وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏ ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى‏ وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏ ... «2» الْآيَاتِ كُلَّهَا، وَ تَلَاهَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلَمْ يَزْدَادُوا إِلَّا غَضَباً وَ حَسَداً وَ نِفَاقاً وَ عُتُوّاً وَ اسْتِكْبَاراً، ثُمَّ تَفَرَّقُوا وَ «3» فِي قُلُوبِهِمْ مِنَ الْحَسَدِ وَ النِّفَاقِ مَا لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا اللَّهُ سُبْحَانَهُ.
فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ أَيَّامٍ دَخَلَ عَلَيْهِ عَمُّهُ الْعَبَّاسُ وَ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَدْ عَلِمْتَ مَا بَيْنِي وَ بَيْنَكَ مِنَ الْقَرَابَةِ وَ الرَّحِمِ الْمَاسَّةِ، وَ أَنَا مِمَّنْ يَدِينُ اللَّهَ بِطَاعَتِكَ، فَاسْأَلِ اللَّهَ‏
______________________________
(1) البقرة: 253.
(2) النّجم: 1- 4.
(3) لا توجد الواو في (س).
تَعَالَى أَنْ يَجْعَلَ لِي بَاباً إِلَى الْمَسْجِدِ أَتَشَرَّفُ بِهَا عَلَى مَنْ سِوَايَ؟. فَقَالَ لَهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ: يَا عَمِّ! لَيْسَ إِلَى ذَلِكَ سَبِيلٌ. فَقَالَ: فَمِيزَاباً يَكُونُ مِنْ دَارِي إِلَى الْمَسْجِدِ أَتَشَرَّفُ بِهِ عَلَى الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ. فَسَكَتَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- وَ كَانَ كَثِيرَ الْحَيَاءِ- لَا يَدْرِي مَا يُعِيدُ مِنَ الْجَوَابِ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ حَيَاءً مِنْ عَمِّهِ الْعَبَّاسِ، فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الْحَالِ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- وَ قَدْ عَلِمَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِي نَفْسِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ ذَلِكَ-، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ (ص)! إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكَ أَنْ تُجِيبَ سُؤَالَ عَمِّكَ، وَ أَمَرَكَ أَنْ تَنْصِبَ لَهُ مِيزَاباً إِلَى الْمَسْجِدِ كَمَا أَرَادَ، فَقَدْ عَلِمْتُ مَا فِي نَفْسِكَ وَ قَدْ أَجَبْتُكَ إِلَى ذَلِكَ كَرَامَةً لَكَ وَ نِعْمَةً مِنِّي عَلَيْكَ وَ عَلَى عَمِّكَ الْعَبَّاسِ، فَكَبَّرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَالَ: أَبَى اللَّهُ إِلَّا إِكْرَامَكُمْ يَا بَنِي هَاشِمٍ وَ تَفْضِيلَكُمْ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ، ثُمَّ قَامَ وَ مَعَهُ جَمَاعَةٌ مِنَ الصَّحَابَةِ وَ الْعَبَّاسُ بَيْنَ يَدَيْهِ حَتَّى صَارَ عَلَى سَطْحِ الْعَبَّاسِ، فَنَصَبَ لَهُ مِيزَاباً إِلَى الْمَسْجِدِ وَ قَالَ: مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ! إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَرَّفَ عَمِّيَ الْعَبَّاسَ بِهَذَا الْمِيزَابِ فَلَا تُؤْذُونِي فِي عَمِّي، فَإِنَّهُ بَقِيَّةُ الْآبَاءِ وَ الْأَجْدَادِ، فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ آذَانِي فِي عَمِّي وَ بَخَسَهُ حَقَّهُ أَوْ أَعَانَ عَلَيْهِ.
وَ لَمْ يَزَلِ الْمِيزَابُ عَلَى حَالِهِ مُدَّةَ أَيَّامِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ خِلَافَةِ أَبِي بَكْرٍ وَ ثَلَاثَ سِنِينَ مِنْ خِلَافَةِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، فَلَمَّا كَانَ فِي بَعْضِ الْأَيَّامِ وُعِكَ‏ «1» الْعَبَّاسُ وَ مَرِضَ مَرَضاً شَدِيداً وَ صَعِدَتِ الْجَارِيَةُ تَغْسِلُ قَمِيصَهُ فَجَرَى الْمَاءُ مِنَ الْمِيزَابِ إِلَى صَحْنِ الْمَسْجِدِ، فَنَالَ بَعْضُ الْمَاءِ ثَوْبَ الرَّجُلِ، فَغَضِبَ غَضَباً شَدِيداً وَ قَالَ لِغُلَامِهِ: اصْعَدْ وَ اقْلَعِ الْمِيزَابَ، فَصَعِدَ الْغُلَامُ فَقَلَعَهُ وَ رَمَى بِهِ إِلَى سَطْحِ الْعَبَّاسِ، وَ قَالَ: وَ اللَّهِ لَئِنْ رَدَّهُ أَحَدٌ إِلَى مَكَانِهِ لَأَضْرِبَنَّ عُنُقَهُ، فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَى الْعَبَّاسِ وَ دَعَا بِوَلَدَيْهِ عَبْدِ اللَّهِ وَ عُبَيْدِ اللَّهِ وَ نَهَضَ يَمْشِي مُتَوَكِّئاً عَلَيْهِمَا- وَ هُوَ يَرْتَعِدُ مِنْ شِدَّةِ الْمَرَضِ- وَ سَارَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ انْزَعَجَ لِذَلِكَ، وَ قَالَ: يَا عَمِّ! مَا جَاءَ بِكَ وَ أَنْتَ عَلَى هَذِهِ‏
______________________________
(1) قال في مجمع البحرين 5- 298: الوعك: الحمّى، و قيل: ألمها، و الموعوك: المحموم.
الْحَالَةِ؟!. فَقَصَّ عَلَيْهِ الْقِصَّةَ وَ مَا فَعَلَ مَعَهُ عُمَرُ مِنْ قَلْعِ الْمِيزَابِ وَ تَهَدُّدِهِ‏ «1» مَنْ يُعِيدُهُ إِلَى مَكَانِهِ، وَ قَالَ لَهُ: يَا ابْنَ أَخِي! إِنَّهُ كَانَ لِي عَيْنَانِ أَنْظُرُ بِهِمَا، فَمَضَتْ إِحْدَاهُمَا وَ هِيَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ بَقِيَتِ الْأُخْرَى وَ هِيَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ، وَ مَا أَظُنُّ أَنْ أُظْلَمَ وَ يَزُولَ مَا شَرَّفَنِي بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَنْتَ لِي، فَانْظُرْ فِي أَمْرِي، فَقَالَ لَهُ: يَا عَمِّ! ارْجِعْ إِلَى بَيْتِكَ، فَسَتَرَى مِنِّي مَا يَسُرُّكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى.
ثُمَّ نَادَى: يَا قَنْبَرُ! عَلَيَّ بِذِي الْفَقَارِ، فَتَقَلَّدَهُ ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ وَ النَّاسُ حَوْلَهُ وَ قَالَ: يَا قَنْبَرُ! اصْعَدْ فَرُدَّ الْمِيزَابَ إِلَى مَكَانِهِ، فَصَعِدَ قَنْبَرُ فَرَدَّهُ إِلَى مَوْضِعِهِ، وَ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ: وَ حَقِّ صَاحِبِ هَذَا الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ لَئِنْ قَلَعَهُ قَالِعٌ لَأَضْرِبَنَّ عُنُقَهُ وَ عُنُقَ الْآمِرِ لَهُ بِذَلِكَ، وَ لَأَصْلِبَنَّهُمَا فِي الشَّمْسِ حَتَّى يَتَقَدَّدَا «2»، فَبَلَغَ ذَلِكَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، فَنَهَضَ وَ دَخَلَ‏ «3» الْمَسْجِدَ وَ نَظَرَ إِلَى الْمِيزَابِ، فَقَالَ: لَا يُغْضِبُ أحدا [أَحَدٌ] أَبَا الْحَسَنِ فِيمَا فَعَلَهُ، وَ نُكَفِّرُ «4» عَنِ الْيَمِينِ، فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدَاةِ مَضَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى عَمِّهِ الْعَبَّاسِ، فَقَالَ لَهُ: كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا عَمِّ؟. قَالَ: بِأَفْضَلِ النِّعَمِ مَا دُمْتَ لِي يَا ابْنَ أَخِي. فَقَالَ لَهُ: يَا عَمِّ! طِبْ نَفْساً وَ قَرَّ عَيْناً، فَوَ اللَّهِ لَوْ خَاصَمَنِي أَهْلُ الْأَرْضِ فِي الْمِيزَابِ لَخَصَمْتُهُمْ، ثُمَّ لَقَتَلْتُهُمْ بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ، وَ لَا يَنَالُكَ ضَيْمٌ‏ «5» يَا عَمِّ، فَقَامَ الْعَبَّاسُ فَقَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ، وَ قَالَ: يَا ابْنَ أَخِي! مَا خَابَ مَنْ أَنْتَ نَاصِرُهُ.
فكان هذا فعل عمر بالعباس عمّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله.،

مجید;916112 نوشت:
با صلوات بر محمد و آل محمد
و سلام و عرض ادب و تبریک سال جدید خدمت شما
پرسشگر گرامی سؤال مطرح شده شما، در نرم افزار جامع الاحادیث فقط در کتاب بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏30، ص362 آمده است. ولی سندی برای آن ذکر نشده است تا مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. متن عبارات را خدمت شما ارسال می‌نمایم: «وَ لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ نَبِيَّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِسَدِّ أَبْوَابِ‏ النَّاسِ‏ مِنْ‏ مَسْجِدِ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شريفا [تَشْرِيفاً] «2» لَهُ وَ صَوْناً لَهُ عَنِ النَّجَاسَةِ سِوَى بَابِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ بَابِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، وَ أَمَرَهُ أَنْ يُنَادِيَ فِي النَّاسِ بِذَلِكَ، فَمَنْ أَطَاعَهُ فَازَ وَ غَنِمَ وَ مَنْ عَصَاهُ هَلَكَ وَ نَدِمَ، فَأَمَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْمُنَادِيَ فَنَادَى فِي النَّاسِ: الصَّلَاةَ جَامِعَةً، فَأَقْبَلَ النَّاسُ يُهْرَعُونَ، فَلَمَّا تَكَامَلُوا صَعِدَ النَّبِيُّ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ «3» تَعَالَى قَدْ أَمَرَنِي بِسَدِّ أَبْوَابِكُمُ الْمَفْتُوحَةِ إِلَى الْمَسْجِدِ بَعْدَ يَوْمِي، وَ أَنْ لَا يَدْخُلَهُ جُنُبٌ وَ لَا نَجَسٌ، بِذَلِكَ‏ «4» أَمَرَنِي رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ، فَلَا يَكُونُ فِي نَفْسِ أَحَدٍ مِنْكُمْ أَمْرٌ، وَ لَا تَقُولُوا: لِمَ؟ وَ كَيْفَ؟ وَ أَنَّى ذَلِكَ؟ فَتَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَ تَكُونُوا مِنَ الْخَاسِرِينَ، وَ إِيَّاكُمْ وَ الْمُخَالَفَةَ وَ الشِّقَاقَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَيَّ أَنْ أُجَاهِدَ مَنْ عَصَانِي، وَ أَنَّهُ لَا ذِمَّةَ لَهُ فِي الْإِسْلَامِ، وَ قَدْ جَعَلْتُ مَسْجِدِي طَاهِراً مِنْ كُلِّ دَنَسٍ، مُحَرَّماً عَلَى كُلِّ مَنْ يَدْخُلُ إِلَيْهِ مَعَ هَذِهِ الصِّفَةِ الَّتِي ذَكَرْتُهَا غَيْرِي وَ أَخِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ وَ وَلَدَيَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ كَمَا كَانَ مَسْجِدُ هَارُونَ وَ مُوسَى، فَإِنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَيْهِمَا أَنِ اجْعَلَا بُيُوتَكُمَا قِبْلَةً لِقَوْمِكُمَا، وَ إِنِّي قَدْ أَبْلَغْتُكُمْ مَا أَمَرَنِي بِهِ رَبِّي وَ أَمَرْتُكُمْ بِذَلِكَ، أَلَا فَاحْذَرُوا الْحَسَدَ وَ النِّفَاقَ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ يُوَافِقْ بَيْنَكُمْ سَرُّكُمْ عَلَانِيَتَكُمْ، فَ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ‏ «5».
فَقَالَ النَّاسُ بِأَجْمَعِهِمْ: سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا نُخَالِفُ مَا أَمَرَنَا بِهِ،
______________________________
(1) خطّ في (ك) على: الكلام.
(2) كذا، و الظّاهر أنّه: شرفا أو تشريفا.
(3) لا توجد الواو في (ك).
(4) في (س): فذلك.
(5) آل عمران: 102.
ثُمَّ خَرَجُوا أَبْوَابَهُمْ جَمِيعاً غَيْرَ بَابِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَأَظْهَرَ النَّاسُ الْحَسَدَ وَ الْكَلَامَ، فَقَالَ عُمَرُ: مَا بَالُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) يُؤْثِرُ ابْنَ عَمِّهِ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ يَقُولُ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ، وَ يُخْبِرُ عَنِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَقُلْ فِي عَلِيٍّ؟! وَ إِنَّمَا سَأَلَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ أَجَابَهُ إِلَى مَا يُرِيدُ، فَلَوْ سَأَلَ اللَّهَ ذَلِكَ لَنَا لَأَجَابَهُ، وَ أَرَادَ عُمَرُ أَنْ يَكُونَ لَهُ بَابٌ مَفْتُوحٌ إِلَى الْمَسْجِدِ، وَ لَمَّا بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَوْلُ عُمَرَ وَ خَوْضُ النَّاسِ وَ الْقَوْمِ فِي الْكَلَامِ، أَمَرَ الْمُنَادِيَ بِالنِّدَاءِ إِلَى: الصَّلَاةَ جَامِعَةً، فَلَمَّا اجْتَمَعُوا قَالَ لَهُمُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: مَعَاشِرَ النَّاسِ! قَدْ بَلَغَنِي مَا خُضْتُمْ فِيهِ وَ مَا قَالَ قَائِلُكُمْ، وَ إِنِّي أُقْسِمُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ أَنِّي لَمْ أَقُلْ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ لَا كَذَبْتُ فِيمَا قُلْتُ، وَ لَا أَنَا سَدَدْتُ أَبْوَابَكُمْ، وَ لَا أَنَا فَتَحْتُ بَابَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع)، وَ لَا أَمَرَنِي فِي ذَلِكَ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِي خَلَقَنِي وَ خَلَقَكُمْ أَجْمَعِينَ، فَلَا تَحَاسَدُوا فَتَهْلِكُوا، وَ لَا تَحْسُدُوا النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ‏، فَإِنَّهُ يَقُولُ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ: تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ‏ «1» فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مِنَ الصَّابِرِينَ، ثُمَّ صَدَّقَ اللَّهُ رَسُولَهُ بِنُزُولِ الْكَوْكَبِ مِنَ السَّمَاءِ عَلَى دَارِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، وَ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ قُرْآناً، وَ أَقْسَمَ بِالنَّجْمِ تَصْدِيقاً لِرَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، فَقَالَ: وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏ ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى‏ وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏ ... «2» الْآيَاتِ كُلَّهَا، وَ تَلَاهَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلَمْ يَزْدَادُوا إِلَّا غَضَباً وَ حَسَداً وَ نِفَاقاً وَ عُتُوّاً وَ اسْتِكْبَاراً، ثُمَّ تَفَرَّقُوا وَ «3» فِي قُلُوبِهِمْ مِنَ الْحَسَدِ وَ النِّفَاقِ مَا لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا اللَّهُ سُبْحَانَهُ.
فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ أَيَّامٍ دَخَلَ عَلَيْهِ عَمُّهُ الْعَبَّاسُ وَ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَدْ عَلِمْتَ مَا بَيْنِي وَ بَيْنَكَ مِنَ الْقَرَابَةِ وَ الرَّحِمِ الْمَاسَّةِ، وَ أَنَا مِمَّنْ يَدِينُ اللَّهَ بِطَاعَتِكَ، فَاسْأَلِ اللَّهَ‏
______________________________
(1) البقرة: 253.
(2) النّجم: 1- 4.
(3) لا توجد الواو في (س).
تَعَالَى أَنْ يَجْعَلَ لِي بَاباً إِلَى الْمَسْجِدِ أَتَشَرَّفُ بِهَا عَلَى مَنْ سِوَايَ؟. فَقَالَ لَهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ: يَا عَمِّ! لَيْسَ إِلَى ذَلِكَ سَبِيلٌ. فَقَالَ: فَمِيزَاباً يَكُونُ مِنْ دَارِي إِلَى الْمَسْجِدِ أَتَشَرَّفُ بِهِ عَلَى الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ. فَسَكَتَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- وَ كَانَ كَثِيرَ الْحَيَاءِ- لَا يَدْرِي مَا يُعِيدُ مِنَ الْجَوَابِ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ حَيَاءً مِنْ عَمِّهِ الْعَبَّاسِ، فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الْحَالِ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- وَ قَدْ عَلِمَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِي نَفْسِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ ذَلِكَ-، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ (ص)! إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكَ أَنْ تُجِيبَ سُؤَالَ عَمِّكَ، وَ أَمَرَكَ أَنْ تَنْصِبَ لَهُ مِيزَاباً إِلَى الْمَسْجِدِ كَمَا أَرَادَ، فَقَدْ عَلِمْتُ مَا فِي نَفْسِكَ وَ قَدْ أَجَبْتُكَ إِلَى ذَلِكَ كَرَامَةً لَكَ وَ نِعْمَةً مِنِّي عَلَيْكَ وَ عَلَى عَمِّكَ الْعَبَّاسِ، فَكَبَّرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَالَ: أَبَى اللَّهُ إِلَّا إِكْرَامَكُمْ يَا بَنِي هَاشِمٍ وَ تَفْضِيلَكُمْ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ، ثُمَّ قَامَ وَ مَعَهُ جَمَاعَةٌ مِنَ الصَّحَابَةِ وَ الْعَبَّاسُ بَيْنَ يَدَيْهِ حَتَّى صَارَ عَلَى سَطْحِ الْعَبَّاسِ، فَنَصَبَ لَهُ مِيزَاباً إِلَى الْمَسْجِدِ وَ قَالَ: مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ! إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَرَّفَ عَمِّيَ الْعَبَّاسَ بِهَذَا الْمِيزَابِ فَلَا تُؤْذُونِي فِي عَمِّي، فَإِنَّهُ بَقِيَّةُ الْآبَاءِ وَ الْأَجْدَادِ، فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ آذَانِي فِي عَمِّي وَ بَخَسَهُ حَقَّهُ أَوْ أَعَانَ عَلَيْهِ.
وَ لَمْ يَزَلِ الْمِيزَابُ عَلَى حَالِهِ مُدَّةَ أَيَّامِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ خِلَافَةِ أَبِي بَكْرٍ وَ ثَلَاثَ سِنِينَ مِنْ خِلَافَةِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، فَلَمَّا كَانَ فِي بَعْضِ الْأَيَّامِ وُعِكَ‏ «1» الْعَبَّاسُ وَ مَرِضَ مَرَضاً شَدِيداً وَ صَعِدَتِ الْجَارِيَةُ تَغْسِلُ قَمِيصَهُ فَجَرَى الْمَاءُ مِنَ الْمِيزَابِ إِلَى صَحْنِ الْمَسْجِدِ، فَنَالَ بَعْضُ الْمَاءِ ثَوْبَ الرَّجُلِ، فَغَضِبَ غَضَباً شَدِيداً وَ قَالَ لِغُلَامِهِ: اصْعَدْ وَ اقْلَعِ الْمِيزَابَ، فَصَعِدَ الْغُلَامُ فَقَلَعَهُ وَ رَمَى بِهِ إِلَى سَطْحِ الْعَبَّاسِ، وَ قَالَ: وَ اللَّهِ لَئِنْ رَدَّهُ أَحَدٌ إِلَى مَكَانِهِ لَأَضْرِبَنَّ عُنُقَهُ، فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَى الْعَبَّاسِ وَ دَعَا بِوَلَدَيْهِ عَبْدِ اللَّهِ وَ عُبَيْدِ اللَّهِ وَ نَهَضَ يَمْشِي مُتَوَكِّئاً عَلَيْهِمَا- وَ هُوَ يَرْتَعِدُ مِنْ شِدَّةِ الْمَرَضِ- وَ سَارَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ انْزَعَجَ لِذَلِكَ، وَ قَالَ: يَا عَمِّ! مَا جَاءَ بِكَ وَ أَنْتَ عَلَى هَذِهِ‏
______________________________
(1) قال في مجمع البحرين 5- 298: الوعك: الحمّى، و قيل: ألمها، و الموعوك: المحموم.
الْحَالَةِ؟!. فَقَصَّ عَلَيْهِ الْقِصَّةَ وَ مَا فَعَلَ مَعَهُ عُمَرُ مِنْ قَلْعِ الْمِيزَابِ وَ تَهَدُّدِهِ‏ «1» مَنْ يُعِيدُهُ إِلَى مَكَانِهِ، وَ قَالَ لَهُ: يَا ابْنَ أَخِي! إِنَّهُ كَانَ لِي عَيْنَانِ أَنْظُرُ بِهِمَا، فَمَضَتْ إِحْدَاهُمَا وَ هِيَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ بَقِيَتِ الْأُخْرَى وَ هِيَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ، وَ مَا أَظُنُّ أَنْ أُظْلَمَ وَ يَزُولَ مَا شَرَّفَنِي بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَنْتَ لِي، فَانْظُرْ فِي أَمْرِي، فَقَالَ لَهُ: يَا عَمِّ! ارْجِعْ إِلَى بَيْتِكَ، فَسَتَرَى مِنِّي مَا يَسُرُّكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى.
ثُمَّ نَادَى: يَا قَنْبَرُ! عَلَيَّ بِذِي الْفَقَارِ، فَتَقَلَّدَهُ ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ وَ النَّاسُ حَوْلَهُ وَ قَالَ: يَا قَنْبَرُ! اصْعَدْ فَرُدَّ الْمِيزَابَ إِلَى مَكَانِهِ، فَصَعِدَ قَنْبَرُ فَرَدَّهُ إِلَى مَوْضِعِهِ، وَ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ: وَ حَقِّ صَاحِبِ هَذَا الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ لَئِنْ قَلَعَهُ قَالِعٌ لَأَضْرِبَنَّ عُنُقَهُ وَ عُنُقَ الْآمِرِ لَهُ بِذَلِكَ، وَ لَأَصْلِبَنَّهُمَا فِي الشَّمْسِ حَتَّى يَتَقَدَّدَا «2»، فَبَلَغَ ذَلِكَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، فَنَهَضَ وَ دَخَلَ‏ «3» الْمَسْجِدَ وَ نَظَرَ إِلَى الْمِيزَابِ، فَقَالَ: لَا يُغْضِبُ أحدا [أَحَدٌ] أَبَا الْحَسَنِ فِيمَا فَعَلَهُ، وَ نُكَفِّرُ «4» عَنِ الْيَمِينِ، فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدَاةِ مَضَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى عَمِّهِ الْعَبَّاسِ، فَقَالَ لَهُ: كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا عَمِّ؟. قَالَ: بِأَفْضَلِ النِّعَمِ مَا دُمْتَ لِي يَا ابْنَ أَخِي. فَقَالَ لَهُ: يَا عَمِّ! طِبْ نَفْساً وَ قَرَّ عَيْناً، فَوَ اللَّهِ لَوْ خَاصَمَنِي أَهْلُ الْأَرْضِ فِي الْمِيزَابِ لَخَصَمْتُهُمْ، ثُمَّ لَقَتَلْتُهُمْ بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ، وَ لَا يَنَالُكَ ضَيْمٌ‏ «5» يَا عَمِّ، فَقَامَ الْعَبَّاسُ فَقَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ، وَ قَالَ: يَا ابْنَ أَخِي! مَا خَابَ مَنْ أَنْتَ نَاصِرُهُ.
فكان هذا فعل عمر بالعباس عمّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله.،

[=franklin gothic medium]سلام بر استاد حدیث کارشناس محترم مجید
آیا بررسی سند منحصر به نرم افزار جامع الاحادیث است؟ ممکن نیست در سایر کتب حدیثی آمده باشد؟ همین که علامه مجلسی نقل کرده آیا نمی توان از احادیث قبل و بعدش به سند رسید؟ آیا علامه مجلسی بیانی در شرح حدیث ندارند؟
شما حتی یک ویرایش اجمالی نیز حدیث را نکرده اید!!!!
شاید در منابع اهل سنت آمده آیا آنها را دیده اید؟

عماد;916073 نوشت:
ابن حبیب متوفای 245 هجری قمری درکتاب خود به نام المنمق فی اخبار قریش گزارشی نقل می کند که در آن اشاره به بستن میزاب عباس توسط عمر دارد اما با اعتراض عباس نسبت به این عمل عمر از کار خود پشیمان شده و میزاب را به جایش بر می گرداند. اگر چه در این گزارش اشاره به دخالت حضرت علی علیه السلام نشده است اما اصل داستان می تواند مویدی بر گزارش بحار باشد زیرا طبیعی است که حضرت علی علیه السلام دخالتی کرده باشند در منابع اهل سنت انعکاس داده نمی شود
شبیه به این گزارش را بلاذری در انساب الاشراف(2) و ابن سعد دز طبقات کبر

سلام
تشکر ولی بازم بنده قانع نشدم.
اولا شما خودتان هم رک و صریح نفرمودید این داستان ناودان عباس رو معتبر هستش یا خیر.
ثانیا اگر بنا رو بر معتبر بودن بگیریم.چطور میتوانیم از فردی مثل حضرت علی انتظار داشته باشیم که بابت یک ناودان اینقدر سر سختی به خرج بدهد و با شمشیرش تهدید به گردن زدن بکند؟!!!
تازه اگر بجای عباس فرد دیگری بود بازم حضرت علی اینقدر سرسختی میکرد یا فقط چون عباس عمویش بود این طور کرد؟
ما حتا از یک عالم دینی معمولی هم انتظار چنین رفتاری نداریم.تا چه رسد به فردی که لقب امیرالمومنین رو دارد.
منتظر پاسخ شما هستم.با تشکر

بنده در مورد صحت یا عدم صحت داستان سکوت اختیار کردم زیرا در منابع تاریخی تصریحی بر جریان نیست تنها عرض کردم مویداتی بر این مطلب وجود دارد
اما بر فرض صحت داستان، اشکال شما قابل جواب است زیرا می توان گفت شرایط فرق داشته است
البته باز عرض میکنیم در منابع تاریخی چنین جریانی ذکر نشده و در منابع حدیثی نیز در بحار آمده است

عماد;916379 نوشت:
بنده در مورد صحت یا عدم صحت داستان سکوت اختیار کردم زیرا در منابع تاریخی تصریحی بر جریان نیست تنها عرض کردم مویداتی بر این مطلب وجود دارد
اما بر فرض صحت داستان، اشکال شما قابل جواب است زیرا می توان گفت شرایط فرق داشته است

شاید در منابع تاریخی به حوادث ریز پرداخته نمیشه.بخاطر همین این داستان ذکر نشده.
ولی وقتی مویداتی وجود داره و یا در کتاب بحار اومده حتما اتفاقی افتاده که ذکر شده.وگرنه مگه داستانهایی از ائمه هست که جعل شده باشه؟ ما میدانیم که داستانهای جعل شده در جهت تخریب ائمه بوده.که توسط امویان یا عباسیان جعل شده.

Miss.Narges;916390 نوشت:
شاید در منابع تاریخی به حوادث ریز پرداخته نمیشه.بخاطر همین این داستان ذکر نشده.

حوادث ریز تر از این در تاریخ بیان شده است اگر بیان نشده نیز از باب حذف فضایل حضرت بوده نه از باب اینکه مباحث ریز پرداخته نمی شود

Miss.Narges;916390 نوشت:
ولی وقتی مویداتی وجود داره و یا در کتاب بحار اومده حتما اتفاقی افتاده که ذکر شده.

برای تایید یک حدیث صرف اینکه در بحار آمده کافی نیست. در حتی اگر در منابع متقدمی چون کتب اربعه آمده باشد باید از نظر سندی مورد بررسی قرار گیرد

Miss.Narges;916390 نوشت:
رنه مگه داستانهایی از ائمه هست که جعل شده باشه؟

بله داستانهای زیادی را غلات جعل کرده اند

Miss.Narges;916390 نوشت:
ما میدانیم که داستانهای جعل شده در جهت تخریب ائمه بوده.که توسط امویان یا عباسیان جعل شده.

همیشه اینطور نیست بلکه گاهی خلاف آن نیز وجود دارد

کریم اردکانی;916142 نوشت:
سلام بر استاد حدیث کارشناس محترم مجید
آیا بررسی سند منحصر به نرم افزار جامع الاحادیث است؟ ممکن نیست در سایر کتب حدیثی آمده باشد؟ همین که علامه مجلسی نقل کرده آیا نمی توان از احادیث قبل و بعدش به سند رسید؟ آیا علامه مجلسی بیانی در شرح حدیث ندارند؟
شما حتی یک ویرایش اجمالی نیز حدیث را نکرده اید!!!!
شاید در منابع اهل سنت آمده آیا آنها را دیده اید؟

با صلوات بر محمد و آل محمد
و سلام و عرض ادب
جناب اردکانی در پاسخ به تاپیک شما کاربر بزرگوار باید عرض کنم آن چه در اختیار بنده بود نرم افزار جامع الاحادیث بود لذا بند در همین حد اظهار نظر نمودم.
و این امکان وجود دارد که در کتب حدیثی دیگر باشد، اگر شما دسترسی دارید لطفا در کتب دیگر مطلب را با سند بفرستید تا مورد بررسی سندی قرار گیرد.
در مورد بخش بعدی فرمودید بنده همین کار را کردم ولی موردی که مربوط به این مطلب باشد نبود:«[=&quot]وَ لَقَدْ رَوَوْا جَمِيعاً أَنَّ الرَّسُولَ قَالَ: لَا تَبْرَكُوا فِي الصَّلَاةِ كَبَرْكِ الْبَعِيرِ، وَ لَا تَنْقُرُوا كَنَقْرِ الدِّيكِ، وَ لَا تُقْعُوا كَإِقْعَاءِ الْكَلْبِ، وَ لَا تَلْتَفِتُوا[=&quot] «4» كَالْتِفَاتِ الْقُرُودِ،.فهم لأكثر ذلك فاعلون، و لقول الرسول مخالفون، فإذا أرادوا السجود بدءوا بركبهم فيطرحونها إلى الأرض قبل أيديهم، و ذلك منهم كبرك البعير على ركبتيه، و يعلّمون ذلك جهّالهم خلافا على تأديب‏

______________________________
(1) البقرة: 238.

(2) جاء في حاشية (ك): التّهوّك: التّحيّر، و في الحديث: أ متهوّكون أنتم كما تهوّكت اليهود و النّصارى.

صحاح.

انظر: الصّحاح 4- 1617.

أقول: قال في النّهاية 5- 282 ما نصّه: فيه قال لعمر في كلام: «أ متهوّكون أنتم كما تهوّكت اليهود و النّصارى؟! لقد جئت بها بيضاء نقيّة». التهوك- كالتهور- و هو الوقوع في الأمر بغير رويّة، و المتهوك: الّذي يقع في كلّ أمر، و قيل: هو التّحيّر. و لا يخفى وجه الشّبه لهم باليهود و النّصارى في التهوك.

(3) في (س): عنهم عين و تمسك، و هو غلط.

(4) في (س): و لا تلتفت.


بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏30، ص: 362
الرسول صلّى اللّه عليه و آله، و هذا شأنهم في سائر أحكام الدين فلا نطوّل الكلام‏ «1» بذكرها الكتاب.»
در پاسخ به بخش بعدی سؤال شما باید عرض شود علامه هیچ بیانی در شرح این مطلب بیان نکرده اند.
اما دلیل عدم ویرایش مطلب این بود که اگر علامه آدرسی برای مطلب در ذیل آن عنوان کرده اند پرسشگر آن را ملاحظه فرماید.
در پاسخ بخش آخر سؤال شما بنده به منابع اهل سنت دسترسی نداشتم شاید هم در آن آمده باشد. موفق باشید.

مجید;916743 نوشت:
جناب اردکانی در پاسخ به تاپیک شما کاربر بزرگوار باید عرض کنم آن چه در اختیار بنده بود نرم افزار جامع الاحادیث بود لذا بند در همین حد اظهار نظر نمودم.[/ را quote]

[=book antiqua]باز خدا را شکر که این نرم افزار در دسترس شما بوده . اگر این نرم افزار نبود حتما تنها میزان الحکمه را نگاه می کردید و می گفتید که این روایت نیست. شما به عنوان کارشناس هستید یعنی چه تنها این نرم افزار در دسترسم بود

مجید;916743 نوشت:
اگر شما دسترسی دارید لطفا در کتب دیگر مطلب را با سند بفرستید تا مورد بررسی سندی قرار گیرد.

[=book antiqua]اپر من دسترسی داشتم من می شدم کارشناس نه شما

مجید;916743 نوشت:
اما دلیل عدم ویرایش مطلب این بود که اگر علامه آدرسی برای مطلب در ذیل آن عنوان کرده اند پرسشگر آن را ملاحظه فرماید.

[=arial narrow]ولی در چهار پاورقی متن اصلی اثری از آدرس نیست بلکه تنها توضیح وازگان است

مجید;916743 نوشت:
در پاسخ بخش آخر سؤال شما بنده به منابع اهل سنت دسترسی نداشتم شاید هم در آن آمده باشد. موفق باشید.

[=century gothic]نفرمائید دسترسی نداشتم اگر به عنوان کارشناس حضور دارید باید مراجعه بفرمائید نمی شود کارشناس بگوید بنده این کتاب درسترسی دارم بقیه را خودتان مراجعه کنید

عماد;916426 نوشت:
حوادث ریز تر از این در تاریخ بیان شده است اگر بیان نشده نیز از باب حذف فضایل حضرت بوده نه از باب اینکه مباحث ریز پرداخته نمی شود

سلام این واقعه در منابع مسالک افهام 15 370 و مسند احمد 1 210 نقل شده ولی اسمی از حضرت علی برده نشده:
روایتی داریم که مشهور است وقتی پیامبر به مدینه آمدند مسجدی ساختند که حجره‌هایی داشت و یک درب به بیرون داشت و یک درب به مسجد و ناودانهایی داشت که به طرف مسجد جاری بود و بعد از مدتها وقتی جمعیت زیاد شد مزاحمت‌هائی برای مردم داشت رسول الله(ص) مأمور شدند درب‌های باز شده به طرف مسجد را ببندد و به امر خدا همه را بستند الا درب خانه امیرالمؤمنین و همه ناودان‌ها را هم برگرداندند فقط به عباس اجازه دادند که ناودان خانه‌اش به طرف مسجد باشد. ابابکر هر چه اصرار کرد که ناودان حجره‌اش را برنگردانند پیامبر نپذیرفت و نیز اصرار کرد فقط اجازه باز کردن یک پنجره به طرف مسجد را داشته باشد که اجازه داده نشد تا در زمان خلافت عمر روزی عمر از زیر آن ناودان عبور می‌کرد. از ناودان حجره عباس چند قطره آب به لباس عمر ریخت و عمر عصبانی شد خود عمر شخصا رفت و ناودان را از جا کند و دور انداخت خبر به عباس رسید و عباس آمد و خطاب به عمر گفت «أتقلع میزابا نصبه رسول الله بیده» آیا میزابی را که رسول الله با دست خودش نصب کرده است از جا کنده‌ای؟ عمر متوجه شد که این همان میزابی است که رسول الله نصب کرده است «فقال عمر والله لاینصبه الا من یرقی علی ظهری
لذا برای جبران گفت من اشتباه کردم به خدا قسم کسی میزاب را نصب نمی‌کند مگر از گُرده عمر بالا رود و لذا در همان جا خم شد کنار دیوار که فردی روی گُرده او رفت و ایستاد و ناودان حجره عباس را دوباره نصب کرد.
لینک منبع:
http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/moghtadaei/feqh/90/901214/

با صلوات بر محمد و آل محمد
و سلام و عرض ادب
ضمن تقدیر از جناب«Miss.Narges » بابت آدرسی که برای مطلب ارسال فرمودند بنده در کتب مختلف مطلب را مورد بررسی قرار دادم که در ذیل به آن اشاره می‌گردد ولی همان گونه که ملاحظه می‌فرمایید هیچ گونه سندی برای مطلب که مورد بررسی و تحلیل سندی قرار گیرد وجود ندارد و همه به لفظ «یروی و رُوی» اکتفا کرده اند، توجه بفرمایید:


1. مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام؛ ج‌15، ص: 369
قوله: «نصب الميازيب. إلخ».
(1) ظاهر الأصحاب و غيرهم الاتّفاق على جواز إخراج الميازيب إلى‌ الشوارع، لما فيه من الحاجة الظاهرة، و عليه عمل الناس قديما و حديثا من غير مخالف.
و يروى أن عمر مرّ تحت ميزاب للعبّاس- رضي اللّه عنه- فقطرت عليه قطرات فأمر بقلعه، فخرج العبّاس و قال: «أ تقلع ميزابا نصبه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بيده؟! فقال عمر: و اللّه لا ينصبه إلا من يرقى على ظهري، و انحنى للعبّاس حتى رقى عليه فإعادة إلى موضعه» «1».
______________________________
(1) مسند أحمد 1: 210.

2. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏3، ص: 625
40 وَ رُوِيَ‏ أَنَّ عُمَرَ مَرَّ بِبَابِ الْعَبَّاسِ فَقَطَرَ مِنْ مِيزَابٍ لَهُ قَطَرَاتٌ عَلَيْهِ فَأَمَرَ عُمَرُ بِقَلْعِهِ فَقَالَ الْعَبَّاسُ أَ وَ تَقْلَعُ‏ مِيزَاباً نَصَبَهُ‏ رَسُولُ اللَّهِ بِيَدِهِ فَقَالَ عُمَرُ وَ اللَّهِ لَا يَحْمِلُ مَنْ يَنْصِبُ هَذَا الْمِيزَابَ إِلَّا ظَهْرِي فَرَكِبَ الْعَبَّاسُ عَلَى ظَهْرِ عُمَرَ فَصَعِدَ فَأَصْلَحَهُ‏ «1»
______________________________
(1) مسند أحمد بن حنبل 1: 210، و لفظ الحديث: (كان للعباس ميزاب على طريق عمر بن الخطّاب، فلبس عمر ثيابه يوم الجمعة و قد كان ذبح للعباس فرخان، فلما وافى الميزاب صب ماء بدم الفرخين فأصاب عمر و فيه دم الفرخين، فأمر عمر بقلعه، ثمّ رجع عمر فطرح ثيابه فلبس ثيابا غير ثيابه ثمّ جاء فصلى بالناس، فأتاه العباس فقال: و اللّه انه للموضع الذي وضعه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال عمر للعباس: و أنا أعزم عليك لما صعدت على ظهرى حتّى تضعه في الموضع الذي وضعه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، ففعل ذلك العباس رضى اللّه تعالى عنه.

3. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏18، ص: 333
22883- «8» عَوَالِي اللآَّلِي، رُوِيَ أَنَّ عُمَرَ مَرَّ بِبَابِ الْعَبَّاسِ فَقَطَرَ مِنْ مِيزَابٍ قَطَرَاتٌ عَلَيْهِ فَأَمَرَ عُمَرُ بِقَلْعِهِ فَقَالَ الْعَبَّاسُ أَ وَ تَقْلَعُ‏ مِيزَاباً نَصَبَهُ‏ رَسُولُ اللَّهِ ص بِيَدِهِ فَقَالَ عُمَرُ وَ اللَّهِ لَا يَحْمِلُ مَنْ يَنْصِبُ هَذَا الْمِيزَابَ إِلَى السَّطْحِ إِلَّا ظَهْرِي فَرَكِبَ الْعَبَّاسُ عَلَى ظَهْرِ عُمَرَ فَصَعِدَ فَأَصْلَحَهُ‏
______________________________
(8)- عوالي اللآلي ج 3 ص 625 ح 40.

جمع بندی

پرسش:
در سفینه البحار داستان آمده که بر مبنای آن عمر دستور می دهد ناوادن عباس که به سوی مسجد باز می شده کنده شود اما حضرت علی (علیه السلام)در دفاع از عباس دست به شمشیر می شود و عمر عقب نشینی می کند. آیا این داستان صحت دارد؟ اگر آری چرا حضرت علی(علیه السلام)همین دفاع را از حضرت زهرا(سلام الله علیها) نکردند؟

پاسخ:
این حدیث قبل از "سفینه" در بحارالانوار نیز امده است(1) اما در کتب روایی قبل از بحار دیده نشد. بنا بر این روایت پس از آنکه پیامبر (صلی الله علیه واله)امر كرد تمام درهائي كه بسمت مسجد باز ميشد بسته شوند،عباس عموی رسول الله (صلی الله علیه واله) استدعا كرد كه در خانه اش بسوي مسجد باز باشد،حضرت فرمود: هيچ راهي ندارد، عباس تقاضا كرد كه قطعه ميزاب يعني ناودان از خانه اش بصحن مسجد مشرف باشد تا آنكه براي وي شرافتي باشد .حضرت اجازه فرمود،و براي او ناوداني از خانه به مسجد نصب كردند، آنگاه فرمود: اي مردم خداي تعالي به وسيله اين ميزاب به عموي من شرافتي بخشيد پس دراين رابطه عمويم را نيازاريد كه اذيت من است براستي كه عباس يادگار و باقيمانده پدران و اجداد من است .

آن ميزان پيوسته به حال خود بود تا زمان خليفه دوم عمر اتفاقا روزي عباس مريض شد و بيماري او شدت پيدا كرد ،جاريه او پيراهن را شست و آب از همان ناودان جاري شد و بصحن مسجد ريخت ،اين خبر به گوش خليفه رسيد،او سخت غضبناك شد و به غلام خود دستور داد و گفت: برو بالا و ميزاب را از جاي خود بكن . غلام بنابر دستور عمر آن ناودان را از جا كند و بر سطح بام عباس انداخت . آنگاه گفت: اگركسي اين ناودان را بجايش برگرداند من گردن او را ميزنم ، اين كار بر عباس بن عبدالمطلب بسيار سخت و گران آمد و فرزندان خود عبدالله و عبيدالله را فراخواند و با آنها تكيه داد و لرزان لرزان به نزد علي (عليه السلام )رفت .
وقتي كه حضرت علي (عليه السلام )نگاهش به عم خود عباس افتاد گفت اي عمو چه شده كه شما با اين حال آمدي؟ عباس داستان ميزاب را نقل كرد و آنگاه گفت: اي برادرزاده من دو چشم داشتم كه با آن دو نگاه ميكردم ، يكي از آن دو چشم رسول الله (صلی الله علیه واله) رفت و فقط شما كه چشم ديگر منی مانده ايد ، من هرگز فكر نمي كردم اين گونه مورد ستم قرار بگيرم و شرافتي كه بوسيله رسول خدا به من رسيد زايل شود و از دستم برود، درباره من توجهي كن .
حضرت علي (عليه السلام )فرمود: اي عموي بزرگوارم؛ شما به سوي خانه ات برگرد،اميد است كه از من خبر خوشحال كننده به شما برسد انشاءالله تعالي .
آنگاه فرمود:اي قنبر ذوالفقار مرا بياور، وقتي كه آورد آن را به خود آويخت و از منزل خارج شد و به مسجد وارد گرديد و مردم دور آن حضرت را گرفتند آنگاه فرمود:اي قنبر برفراز بام خانه عباس برو و ناودان را به جاي خود برگردان قنبر آن چنان كرد كه علي (عليه السلام )فرموده بود، آنگاه حضرت فرمود:قسم به صاحب اين قبر و منبر اگر كسي ناودان را بكند ؛گردن او راميزنم و همچنين گردن كسي را كه دستور اين كار بدهد و در مقابل آفتاب هر دو را به دار مي آويزم.
وقتي كه اين سخن به گوش عمربن خطاب رسيد برخاست و داخل مسجد شد و نگاهي به ناودان كرد و گفت كسي نمي تواند در مقابل عمل ابوالحسن ؛عكس العمل نشان دهد و ما در برابر قسمي كه خورده ايم كفاره مي دهيم .وقتي كه صبح شد علي (عليه السلام )به خانه عموي خود رفت و فرمود:چطوري اي عم بزرگوارم؟ گفت:صبح كردم در حالي كه بهترين نعمت پسربرادرم را دارم ،آنگاه عباس از جاي برخاست و بين دو چشم علي ((عليه السلام ))را بوسيد و گفت خوشا به حال كسي كه مثل تو ناصري دارد .
از نظر تاریخی ماجرای بستن درب منزل صحابه به داخل مسجد النبی تاریخ مشخص و یقینی ندارد بلکه دو تاریخ را احتمال داده اند

تاریخ اول: سال های اولیه هجرت: زیرا در گزارشها از حمزه سیده الشهدا(2) و رقیه دختر پیامبر (صلی الله علیه واله)(3) نام برده شده است. این دو شخصیت مخصوصا حمزه سید الشهدا در اوایل هجرت بوده اند. و حمزه در جنگ احد به شهادت رسیده است. بنابراین باید این جریان سدالابواب در سالهای آغازین هجرت اتفاق افتاده باشد

تاریخ دوم: سالهای آخر عمر پیامبر (صلی الله علیه واله): زیرا در برخی از گزارشها نام عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه واله) در این جریان به میان آمده است. عباس نسبت به باز بودن درب خانه حضرت علی (عليه السلام )و بستن درب خانه خود اعتراض می کند(4) از آنجا که سکونت عباس در مدینه را پس از فتح مکه دانسته اند(5) باید این جریان نیز پس از فتح مکه اتفاق افتاده باشد.

اگر جریان در سالهای اولیه باشد قطعا داستان میزاب عباس صحیح نیست اما اگر پس از فتح مکه باشد این داستان محتمل است و اعتراض عباس نسبت به اصل داستان بر احتمال آن می افزاید.
ابن حبیب متوفای 245 هجری قمری در کتاب خود به نام المنمق فی اخبار قریش گزارشی نقل می کند که در آن اشاره به بستن میزاب عباس توسط عمر دارد اما با اعتراض عباس نسبت به این عمل عمر از کار خود پشیمان شده و میزاب را به جایش بر می گرداند. اگر چه در این گزارش اشاره به دخالت حضرت علی (عليه السلام )نشده است اما اصل داستان می تواند مویدی بر گزارش بحار باشد زیرا طبیعی است که حضرت علی (عليه السلام )دخالتی کرده باشند در منابع اهل سنت انعکاس داده نمی شود(6)
شبیه به این گزارش را بلاذری در انساب الاشراف(7) و ابن سعد (8 ) در طبقات کبری نقل کرده اند.
تا اینجا عرض شد که اصل داستان در منابع تاریخی آمده است اما دخالت حضرت علی (عليه السلام )در آن نیست.
در قسمت دوم سوال نیز بر فرض صحت حتی دخالت حضرت علی (عليه السلام )می توان شرایط را در نظر گرفت. ممکن است شرایط شهادت حضرت زهرا (عليها السلام )شدت بیشتری داشته اما در این زمان شرایط به آن شدت نبوده است از طرفی در زمان شهادت حضرت زهرا (عليها السلام )بحث خلافت و بیعت مطرح است و مشخص است که طرف مقابل تمام توان خود را در بر می گیرد لذا سکوت حضرت علی (عليه السلام )تضمین کننده ادامه راه اسلام است اما در داستان ناودان بر فرض صحت برای طرف مقابل حیاتی نیست که شدت عمل آنچنانی به کار گیرد

 

پی نوشت ها:

1.بحارالانوار، ج30، ص363
2.سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۴،الدرّ المنثور فی تفسیر المأثور، ج ۶، ص ۱۲۲؛شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، مکتبه الله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۹ق، چاپ اول، ج ۱۶، ص ۳۴۸
3. عاملی، سید جعفرمرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، دارالحدیث، قم، ۱۴۲۶ق، چاپ اول ج ۵، ص ۳۴۳
4.الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضی العاملی، ج ۵، ص ۳۴۴
5.شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، نشرجهان، ۱۳۸۷ق، چاپ اول، ج ۱، ص ۲۳۲، قاضی نعمان، شرح الاخبار، قم، جامعه مدرسین، بی‌تا، ج ۲، ص ۲۰۵
6. كتاب المنمق فى اخبار قريش، محمد بن حبيب البغدادي (م 245)، تحقيق خورشيد احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب، ط الأولى، 1405،ص:41
7. كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279)، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، 1417،ج‏4،ص:12(چاپ‏زكار،ج‏4،ص: 19)
8. الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410،ج‏4،ص:14

موضوع قفل شده است