بررسی تــــــــــرور از منظر اســــــــــــلام

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ruya-r;230920 نوشت:

من میخواستم درباره ترور در اسلام و احکامش بیشتر بدونم !

با سلام و عرض ادب
از روايات معصومان استفاده مى‏ شود كه كشتن غافلگيرانه ممنوع است. چندين روايت از شيعه و سنى از پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل كرده ‏اند كه حضرت فرموده ‏اند: «الأيمان قيّد[1] الفتك والمؤمن لايفتك» اين حديث در منابع اهل سنت از زبير [2] و معاويه[3] و ابوهريره[4] نقل شده است و در منابع شيعه نيز حديث فوق از پيامبر نقل شده و ابوالصباح كنانى به امام صادق (علیه السلام) گويد «در همسايگى ما مردى است كه از اميرالمؤمنين بد گويى مى‏ كند. آيا اجازه كشتن او را مى‏ دهيد؟ امام مى‏ فرمايد: پيامبر (صلی الله علیه و آله) از «فتك» نهى كرده است و اسلام مانع ترور است. آن شخص را به حال خود واگذار كه جز تو او را كفايت خواهد كرد. ابوالصباح گويد وقتى به كوفه برگشتم مار آن مرد را زد و مرد».[5]

عبيداللَّه بن زياد وارد كوفه شد. او خبر آمدن مسلم به كوفه و اقامت او در خانه هانى را شنيده بود و مى ‏دانست كه شريك بن اعور هم در خانه هانى است. عبيداللَّه به بهانه عيادت از شريك بن اعور به خانه هانى آمد. شريك با مسلم بن عقيل پيمان بستند كه هنگام حضور ابن زياد او را بكشند. با اينكه اين كار براى مسلم فراهم گشت، مسلم از كشتن ابن زياد خوددارى كرد و بعد از رفتن عبيداللَّه براى شريك چنين عذر آورد: همانا اين كار فتك (كشتن غافلگيرانه) بود و پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: همانا ايمان مانع از فتك (كشتن غافلگيرانه) است.[6]

اما در برابر اين روايات، قضاياى تاريخى متعددى از سيره رسول اعظم اسلام (صلی الله علیه وآله) نقل شده كه دستور به كشتن غافلگيرانه بعضى از دشمنان سرسخت اسلام داده كه با تجاوز فيزيكى يا فكرى خود امنيت و آسايش جامعه اسلامى را به خطر مى‏ انداخته‏اند. در اينجا چندنمونه از اين قضاياى تاريخى را از منابع معتبر تاريخى مى ‏آوريم.

------------------------------------------------------

[1]. واژه قيد در اين احاديث در بعضى موارد با تشديد و بعضى موارد بدون تشديد آمده است.
[2]
. المصنف، ج 5، ص 299، كنزالعمال، ج 1، ص 62.
[3]
. البداية و النهاية، ج 6، ص 253.
[4]
. كنزالعمال، ج 1، ص 62.
[5]
. الفروع من الكافى، ج 7، ص 375؛ التهذب، ج 10، ص 214.
[6][=&quot]. بحارالانوار، ج 45، ص 97.

[=&quot]1- دستور به كشتن مخفيانه و غافلگيرانه كعب بن اشرف‏

كعب بن اشرف يكى از سرسخت‏ ترين دشمنان اسلام بود. در اشعارش پيامبر(صلی الله علیه وآله) را هجو مى كرد و مشركان و عرب را به جنگ با وى تحريك مى‏ كرد. پس از جنگ بدر وى به عنوان فرستاده بزرگ يهود به سوى قريش، به مكه آمد و قريش را براى جنگ با مسلمانان و خونخواهى كشتگان بدر تحريك مى ‏كرد. چون در اشعارش پيامبر(صلی الله علیه وآله) را هجو مى‏ كرد و به اصحاب وى و مسلمانان ناسزا مى ‏گفت. اهل مكه ترسيدند از اين كه حسان بن ثابت شاعر پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) در رد اشعار كعب متعرض مكّيان شود و عليه مردم مكه شعر بسرايد. لذا از كعب ابن اشرف خواستند از مكه خارج شود.

كعب از مكه خارج شد و در ميان اقوام عرب شبه جزيره مى‏ گشت و تخم كينه و دشمنى نسبت به پيامبر (صلی الله علیه وآله)و اصحابش را در ميان ايشان مى ‏پاشيد و چون در يثرب اقامت گزيد در اشعارش شرف و كرامت زنان مسلمان را مورد هجو قرار داده، و به آنها ناسزا مى‏ گفت و در جهت ايجاد شورش در مدينه منوره تلاش مى ‏كرد.

پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با يارانش درباره قتل وى مشورت كرد و مسئوليت اين عمل مهم را محمد بن مسلمه، ابونائله سلكان بن سلامة بن وقش، عبّاد بن بشر بن وقش، حارث بن اوس بن معاذ و ابوعبس بن جبر به عهده گرفتند و در ماه ربيع الاول سال سوم هجرى شاعر يهود و مشركان، در محلى نزديك پناهگاه و قلعه وى به نام شعب العجوز در خارج يثرب به قتل رسيد.[1]

قتل غافلگيرانه ابى رافع يهودى نيز به دستور پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) انجام گرفت. [2] و نيز در تواريخ نقل شده است كه پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) عمرو بن اميته ضميرى را به همراه يكى از انصار به مكه فرستاد تا ابوسفيان را غافلگيرانه به قتل برسانند.[3]

[1] . طبرى، تاريخ الطبرى، ج 2، ص 53، ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 143.

[2] . ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 146.

[3] . همان، ج 2، ص 169.

[=&quot]2- دستور به كشتن غافلگيرانه سفيان بن خالد»[1]

دوشنبه پنجم محرم الحرام سال چهارم رسول خدا خبر يافت كه سفيان بن خالد بن نبيح‏ هذلى در «عرنه» منزل كرده و مردمى را براى جنگ با رسول خدا فراهم ساخته است. پس «عبدالله بن انيس» را براى كشتن وى فرستاد.

به روايت ابن اسحاق: «عبدالله بن انيس» مى‏گويد: رسول خدا مرا فراخواند و گفت: «خبر يافتم كه خالد بن سفيان بن نبيح هذلى» مردم را براى جنگ با من فراهم مى‏سازد و در «نخله» (يا عرنه) منزل گزيده است. پس نزد وى رهسپار شو و او را بكش. گفتم: براى من توصيفش كن تا او را بشناسم. فرمودند: «او را كه ديدى از هيبتش بيمناك مى ‏شوى و شيطان را به ياد مى ‏آورى و نشانى ميان تو و او آن است كه هرگاه او را ديدى لرزه‏اى خواهى كرد.»

عبدالله مى ‏گويد: شمشير خود برگرفتم و رو به راه نهادم و هنگام عصر او را ديدم كه زنانى هودج نشين به همراه داشت و مى‏ خواست در جايى فرود آيد و چون او را ديدم- چنان كه رسول خدا گفته بود- لرزه‏اى بر من افتاد پس روى به وى نهادم و از ترس آن كه مبادا با هم گلاويز شويم و از نماز باز مانم، نماز را همچنان كه پيش مى ‏رفتم به اشاره خواندم. پس چون به او رسيدم، پرسيد: كيستى؟ گفتم: مردى از «خزاعه» هستم و شنيده ‏ام كه براى جنگ با اين مرد- رسول خدا- سپاه فراهم مى ‏كنى، براى شركت در همين امر نزد تو آمده ‏ام. گفت: آرى در همين انديشه ‏ام. اندكى با وى راه رفتم و چون كاملًا بر او دست يافتم با شمشير بر وى حمله بردم و او را كشتم. سپس در حالى كه زنانش بالاى نعش او افتاده بودند بازگشتم و چون نزد رسول خدا رسيدم، فرمودند: «روسپيد باشى». عبدالله را در اين باره اشعارى است كه ابن هشام آنها را نقل كرده است.

[1] . در طبقات، ج 2 و سيرة النبى، ج 4 و تاريخ يعقوبى، ج 2، بنام سريه« عبدالله بن انيس انصارى بر سر سفيان بن خالد» ياد كرده‏ اند.

[=&quot]3- كشتن غافلگيرانه ابوعفك و عصمأ

دو تن از عناصر يهودى كه در تحريك و تهييج دشمنان براى مبارزه با دولت نوپاى اسلامى سهم بسزايى داشتند. ابوعفك از قبيله بنى عمرو بن عوف [1] و عصمأ [2] دختر مروان بودند. اين دو عنصر نامطلوب با سرودن اشعارى در هجو پيامبر و مسلمانان مبارزه تبليغاتى شديدى را عليه اسلام راه انداختند. ابن هشام درباره قتل عصمأ نوشته است:

وقتى اشعار عصمأ پخش شد، پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود آيا كسى سزاى او را مى ‏دهد؟ عمير كه نزد آن حضرت بود داوطلب شد. وى كه هم طايفه اين زن بود به سراغ او رفت و شبانه او را در خانه‏اش كشت و صبحگاهان خبر موفقيت خود را براى رسول خدا آورد. [3]

گويا وى از پى آمد اين كار خود هراس داشت و گمان مى‏ كرد فرزندان اين زن از او خون خواهى خواهند كرد، ولى پيامبر به او فرمود چنين نخواهد شد.[4]

درباره قتل ابوعفك ابن هشام نوشته است:
پيامبر فرمود چه كسى شرّ اين پليد را كم مى ‏كند؟ سالم شبانه به سراغ او رفت و او را از پاى درآورد. [5]

4- كشتن غافلگيرانه ابورافع سلّام بن ابى حقيق‏

سلّام از يهوديان سرشناس قبيله بنى ‏نظير بود كه احزاب و مشركين را بر ضد مسلمانان و پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) تحريك مى ‏كرد. واقدى نوشته است:

سلّام، غطفان و مشركين پيرامون خود را براى جنگ با رسول خدا تحريك مى‏ كرد و حتى براى اين كار جايزه سنگين قرار داده بود. [6]

كشته شدن ابورافع به صورت‏هاى مختلف گزارش شده است و ما در اينجا براى رعايت اختصار گزارش سيره ابن هشام و مغازى واقدى را با اندكى تلخيص نقل مى‏ كنيم:

چند تن از قبيله خزرجيان پس از آن كه از پيامبر اجازه كشتن ابورافع را گرفتند شبانه به خانه ابورافع رفته در زدند. چون همسر او پشت در آمد گفتند ما عرب‏هايى هستيم كه براى گرفتن خواربار آمده‏ ايم. همسر سلّام آنان را به بالاخانه راهنمايى كرد و ايشان به سراغ وى رفته شمشيرها را بر سرش فرود آوردند و چون سر و صداى زنش بلند شد، خواستند او را هم بكشند كه به ياد نهى پيامبر از كشتن زن و بچه افتادند. عبدا ... ابن انيس ضربه آخر را به شكم ابورافع زد و او را كشت .... [7]
------------------------------------------------
[1]
. ابن سعد، ابوعفك را يهودى دانسته و عده‏اى از او پيروى كرده ‏اند،( طبقات، ج 2، ص 21، نهاية الارب، ج 17، ص 66 ...)
[2]
. ابن كلبى درباره او نوشته است:« عمير بن عدى، زن يهودى را كه از پيامبر بدگويى مى ‏كرد كشت»،( جمهرة النبر، ج 2، ص 29).
[3]
.. سيره ابن هشام، ج 2، ص 636؛ المغازى، ج 1، ص 172.
[4]
. الروض الاتف، ج 7، ص 532
[5]
. سيره ابن هشام، ج 2، ص 635؛ المغازى، ج 1، ص 174؛ طبقات، ج 2، ص 21.
[6]
.الغازى، ج 1، ص 374.
[7]
. سيره ابن هشام، ج 2، ص 273؛ مغازى واقدى، ج 1، ص 291.

جمع ‏بندى‏ مطالب

پرسش مهمى كه در اينجا مطرح مى ‏شود آن است كه چگونه از سويى پيامبر اعظم اسلام (صلی الله علیه وآله)از كشتن غافلگيرانه و ترور دشمن نهى فرموده و از سوى ديگر خودشان دستور به كشتن غافلگيرانه عده‏اى از دشمنان پليد را صادر فرموده‏اند؟ چگونه مى‏توان اين تعارض را حل كرد؟

به اين پرسش چند پاسخ داده شده است:
1. حقيقت اين است كه منافاتى بين اين دو مطلب نيست زيرا مقصود از فتك، كشتن خيانت‏ آميز كسى است كه در پناه امنيت انسان قرار دارد ... و روايتى كه مى‏ گويد فتك بدون اجازه امام جايز نيست [به همين نكته اشاره دارد]، چون اگر فتك معمول گردد امنيت و آسايش از بين خواهد رفت. عبيداللَّه هم در خانه هانى خود را ايمن مى‏ دانست و هنوز اعلان جنگى نشده بود ... ولى درباره يهوديان چنين نبود، زيرا آنان پيمان شكستند و نمونه آشكار محارب شدند و مكر كردن براى كشتن چنين كسانى اشكال ندارد، كه جنگ مكر و فريب است.[1]

2. پاسخ ديگرى كه به پرسش فوق مى ‏توان داد آن است كه عمل معصوم كه دستور به قتل غافلگيرانه دشمن را صادر فرموده، قرينه است كه ممنوع بون «فتك» در حوزه غير دفاع است؛ در دفاع انسان حق دارد از هر وسيله‏اى استفاده نمايد.
آنچه در دفاع مشروع مهم است دفع تجاوز است. در فقه و حقوق بين ‏الملل براى صدق عنوان «دفاع مشروع» شرطِ دفع تجاوز را ذكر كرده ‏اند و درباره شيوه دفاع شرط خاصى ذكر نكرده‏ اند بنابراين اگر كشتن غافلگيرانه دشمن يكى از روشهاى مؤثر در مقابله با متجاوز باشد، از نگاه فقه و حقوق بين الملل و حتى وجدان بشرى هيچ ممانعتى از استفاده از اين روش براى دفع تجاوز دشمن وجود ندارد بويژه اگر دفع تجاوز منحصر بدان باشد يا مدافع امكان مقابله رودررو و مستقيم با اشغالگران را نداشته باشد و يا اينكه دفع دشمن با استفاده از اين روش آسان‏تر و كم‏ خطرتر باشد؛ در اين شرايط بى‏ شك بر كشتن غافلگيرانه دشمن عنوان «دفاع مشروع» صادق است نه عنوان ترور.

3. از جمع ميان آن دسته رواياتى كه پيامبر اعظم اسلام از عمل «فتك» نهى كرده‏اند و قضايايى كه پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) دستور به انجام «فتك» داده ‏اند نتيجه بسيار مهمى را مى توان‏ به دست آورد؛ و آن نتيجه مهم آن است كه حتى در دفاع مشروع هيچ كس حق ندارد با تشخيص خودش به كشتن غافلگيرانه دشمن اقدام نمايد.

اين قبيل عمليات بايد با اذن حاكم شرع و در چارچوب مصالح مسلمانان انجام گيرد.
به ويژه كه اين قبيل عمليات از مصاديق اهم و مهم محسوب مى‏ شوند و در صورتى مجاز خواهند بود كه مصلحت مهم‏ترى آن را ايجاب كند و تشخيص مصالح مسلمانان به عهده حاكم شرع گذاشته شده است. بنابراين نه تنها ميان قول و فعل پيامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) تعارضى نيست بلكه درس بسيار آموزنده براى مسلمانان در همه تاريخ است.[2]

[1]. الصحيح من السيره، ج 4، ص 44.

[=&quot][=&quot][2][=&quot]. ترور و دفاع مشروع، یعقوب علی برجی، ص: 79.

بسم الله الرحمن الرحیم

ruya-r;230920 نوشت:
پیامبر دستور ترور اشخاص و افرادی رو میدادند و مسلمیین هم سمعا و طاعتا میگفتند


سلام علیکم جمیعا

ترور یک کلمه پروپاگاندائی بحساب می آید که هر کسی ممکن است از آن برای تشویش اذهان سوء استفاده کند و یا اینکه برای نشان دادن حقیقتی از این کلمه استفاده بجا نماید.

لذا انسان هوشمند کسی است که در پس پرده تبلیغات پروپاگاندائی ای از این دست بدنبال حقیقت هر واقعه ای بگردد و تا زمانی که به حقیقت نرسیده از تصمیم گیری خود داری نماید.

از آنچه که بعنوان سیره نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در تاریخ آمده بر می آید این نکات است که
اولا آنچه که تا به امروز مفتیان وهابی فتوی داده و عواملشان با نام اسلام انجام میدهند تنها برای عوام دارای تشابه هست و الا هیچگونه تطابقی با سیره نبی اکرم (ص ) نداشته و ندارد چنانکه سیره نبی اکرم در صدور حکم مهدور الدم عملی باز دارنده بوده و بقصد جلوگیری از وقوع فتنه های بعدی صورت میگرفته حال آنکه آنچه که وهابیت امروز انجام میدهد خود فتنه انگیزی است.

ثانیا
آنچه که از حکم قتل شاعر و شاعره نقل شده همگی حکمی بازدارنده بحساب می آید و اگر این حکم اجرا نمیشد چه بسا تعداد غزوات نبی اکرم به صدها غزوه و تعداد کشته شدگان به هزاران نفر میرسید.

اما در مورد اینکه چرا در خواب یا بیداری یا غفلت این امر صورت گرفته در پاسخ باید گفت
اجرای حکم در غفلت و در خواب یا بیداری در مورد ایشان عین حق است چراکه اینان نیز عینا از غفلت مردم سوء استفاده کرده و قصد داشتند از ناآگاهی مردم برای مقاصد خود ابزار و سلاح بسازند و جان و مال و نوامیس مردم را به خطر بیاندازند.

لذا این حکم اگر در خواب و غفلت هم صورت گرفته باشد با عدالت در تضاد نخواهد بود.

یاحق

نقل قول:
اما در برابر اين روايات، قضاياى تاريخى متعددى از سيره رسول اعظم اسلام (صلی الله علیه وآله) نقل شده كه دستور به كشتن غافلگيرانه بعضى از دشمنان سرسخت اسلام داده كه با تجاوز فيزيكى يا فكرى خود امنيت و آسايش جامعه اسلامى را به خطر مى‏ انداخته‏اند. در اينجا چندنمونه از اين قضاياى تاريخى را از منابع معتبر تاريخى مى ‏آوريم.

خب انطور که من فهمیدم اینکه ترور در اسلام حرام است اما در شرایطی پیامبر و حاکم جامعه اسلامی تشخیص میدهند که فلانی برای جامعه و اسایشش خطرناک است و باید گشته شود از اینروی دستور کشتنش را میدهند

مثلا زنکی عصما نام ، برای جامعه ی اسلامی بدلیل شعر گفتن خطرناکه ، مثلا فکرکنم الان

هیلا صدیقی هم برای جامعه ی اسلامی خطرناک باشه و ممکنه جنگ بوجود بیاره ! خصوصا که شعرای تندی هم داره !

مثلا القاعده و طالبان و بن لادن انطور که از نامه های خانه اش پیدا شده تشخیص میدهند فلان حسینه فلان گنبد برای اسلام و جامعه و اسایشش خطرناک است . یا فداییان اسلام در زمان شاه تشخیص میدهند که کسروی و نخست وزیرشاه و دیگران برای جامعه و غیره خطرناکند پس باید انهارا کشت خواب و بیداری ندارد

اما از پاسخ جناب صدار بنده بسیاری از موارد را قانع کننده یافتم بجز مواردی که دربالا گفتم
اما خواهشم اینست که تنها افراد اشنا به تاریخ و مذهب اظهار نظر بکنند

مثلا دوستی فکر کرده و نوشته اند :

نقل قول:

ثانیا
آنچه که از حکم قتل شاعر و شاعره نقل شده همگی حکمی بازدارنده بحساب می آید و اگر این حکم اجرا نمیشد چه بسا تعداد غزوات نبی اکرم به صدها غزوه و تعداد کشته شدگان به هزاران نفر میرسید

خب یعنی ساده ترش این میشه که پیامبر یا حاکم اسلامی میتونه کسی رو قبل از ارتکاب جرم بکشه

وگرنه شعر گفتن زنکی چون عصما که شعرش هم توهین نداشته فکرنکنم در هیچ جایی چرم باشه

مثلا حکومت بحرین که شاعره ای جوان بنام ابت لقرمزی را کشت میتواند همین توجیهات را ببافد

همچنین نوشته اند :

نقل قول:

و الا هیچگونه تطابقی با سیره نبی اکرم (ص ) نداشته و ندارد چنانکه سیره نبی اکرم در صدور حکم مهدور الدم عملی باز دارنده بوده و بقصد جلوگیری از وقوع فتنه های بعدی صورت میگرفته حال آنکه آنچه که وهابیت امروز انجام میدهد خود فتنه انگیزی است.

اول اینکه طبق گفته ی شما پیامبر کسانی رو برای جامعه و مسلمین دور و برش خطرناک میدونست و دستور کشتنش رو میداد
وهابیت و امثال انهم کسانی رو برای خودشون و جامعه ی سنی خطرناک میدونن و دستور کشتنشون رو میدند که البته باید گفت کار اونها مستنده به روایاتی که خودشون نقل کردن از پیامبر کشتن رافضی و گنبد و برج و باروی مسجد ! عزاداری و .... رو همه با توجه به این روایات بدعت میدونند

دوم اینکه حداقل طبق فقه اسلامی خصوصا شیعه تمامی اموری که شیعه برای معصوم قائلند برای ولی فقیه یا مرجع تقلید هم قائلند بجز عصمت فکر کنم و میگن در غیاب معصوم مرجع تقلید تمامی وظایف معصوم رو بگردن داره و میتونه جای معصوم در هر موردی تصمیم بگیره این مفتیه که تشیخص میده چه زمانی بکشه چه زمانی نکشه

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم جمیعا

ruya-r;231100 نوشت:
مثلا دوستی فکر کرده و نوشته اند :

خب شما هم فکر کنید و بنویسید . از آن بهتر به اسنادی که نقل شده نگاهی بیاندازید و با قوه فکر خود عمل بازدارندگی را بتوانید تصور کنید و اگر نخواستید و نتوانستید اعمال بازدارنده رسول اکرم را در احکام جاریه بفهمید دیگر مشکل از جای دیگری است.

مثلا

ruya-r;231100 نوشت:
اول اینکه طبق گفته ی شما پیامبر کسانی رو برای جامعه و مسلمین دور و برش خطرناک میدونست و دستور کشتنش رو میداد وهابیت و امثال انهم کسانی رو برای خودشون و جامعه ی سنی خطرناک میدونن و دستور کشتنشون رو میدند که البته باید گفت کار اونها مستنده به روایاتی که خودشون نقل کردن از پیامبر کشتن رافضی و گنبد و برج و باروی مسجد ! عزاداری و .... رو همه با توجه به این روایات بدعت میدونند

خب اگر فکر کرده بودید و کمی تحقیق میدیدید اسلام دارای موازین و اصول و فروعی است که طبق آن فرقان را تعریف مینماید.( البته اگر بدانید فرقان چیست )

آنچه که وهابیت انجام میدهد یا حکومت آل خلیفه مرتکب میشود با میزان و حق تعریف شده در اسلام تطابق ندارد
حال آنکه آنچه که رسول اکرم انجام دادند مطابق با عقل و شرع است .

وهابیت امروز احکامی را دارد اجرا میکند که با اصول فریقین در تضاد است که هیچ با اصول ابتدائی اسلام از توحید تا نبوت و معاد در تعارض است اینها چه مناسبتی با کلام رسول خدا دارد ؟

یاحق

بسم الله الرحمن الرحیم

ruya-r;230920 نوشت:
مغازی جلد 2صفحه 234 ذكر كشته شدن عصماء دختر مروان عصماء دختر مروان از قبيله بنى امية بن زيد، كه همسر يزيد بن زيد بن حصن خطمى بود، پيامبر را آزار مى‏داد و از اسلام ايراد مى‏گرفت و مردم را عليه پيامبربا سرودن شعر تحريض مى‏كرد، وى اين اشعار را گفت: به نشيمنگاه بنى مالك و نبيت و عوف و به نشيمنگاه بنى خزرج شما از افراد ناشناخته‏اى پيروى كرديد كه نه از قبيله مرادند و نه مذحج پس از كشته شدن سران قوم هنوز هم به او اميد داريد، همچنانكه از گوشت سوخته آبى اميد داشته باشند. عمير بن عدى بن خرشة بن اميد خطمى چون اين گفتار او را شنيد و شوراندن او را عليه اسلام بديد، گفت: پروردگارا، نذر مى‏كنم كه اگر محمد را به مدينه برگردانى، من عصماء را به قتل برسانم- رسول خدا در آن هنگام در بدر بود- چون پيامبر از بدر مراجعت كرد، عمير بن عدى در دل شب به خانه عصماء رفت، بعضى از بچه‏هاى او اطرافش خواب بودند و يكى از آنها شير خوار و روى سينه او بود، عمير با دست خود او را لمس كرد و كودكى را كه شير مى‏داد از او كنار زد و شمشيرش را بر سينه عصماء نهاد و چنان فشار داد كه از پشت او بيرون آمد. آنگاه نماز صبح را با پيامبر گزارد. چون پيامب0 از مسجد بيرون آمد، به عمير نظر فرمود و پرسيد: آيا دختر مروان را كشتى؟ گفت: آرى پدر و مادرم فدايت گردند. عمير ترسيد كه نكند با قتل او مرتكب نافرمانى شده باشد، اين بود كه پرسيد: آيا گناهى بر من است؟ پيامبرگفت : نه، به خاطر او حتى دو بزهم شاخ به شاخ نخواهند گذاشت (ارزش اين حرفها را ندارد). اين مثل براى اولين بار از پيامبر شنيده شد!!! تمام. ارزش اين حرفها را ندارد تا باشد از اين كشتارها!!


ضمنا ماجرای کامل عصماء شاعره درست بخوانید تا بتوانید درست نتیجه گیری کنید:

ابو سفيان از اين جهت( غزوه احد) كينه و عداوت پيغمبر را در دل گرفت، پس از اين جريان به كاروانى از بنى عبد القيس برخوردند كه خواروبار به مدينه ميبردند، ابو سفيان به افراد اين قافله گفت: به محمد برسانيد كه من قصد مراجعت دارم و قصد كرده‏ام كه اصحاب او را از پا درآورم و آنها را در فشار بگذارم، شما اگر اين پيام را به وى برسانيد در بازار «عكاظ» كشمش‏هاى فراوانى به شما خواهم داد، افراد اين كاروان پس از اينكه به «حمراء الاسد» رسيدند جريان را به پيغمبر عرض كردند پيغمبر فرمود: خداوند ما را يارى و نصرت خواهد داد و ما امور خود را بوى واگذار كرده‏ايم حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله روز جمعه به مدينه مراجعت كردند،

راوى گويد: هنگامى كه پيغمبر به غزوه حمراء الاسد رفته بودند، زن بدكارى از بنى خطمه كه او را «عصماء» ميگفتند در مجالس اوس و خزرج شركت ميكرد و با خواندن اشعار تحريك آميز مردم را بر ضد حضرت رسول به شورش واميداشت و در بنى خطمه جز يك نفر بنام «عمير بن عدى» مسلمان ديگرى نبود هنگامى كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله مراجعت فرمودند عمير اين زن را كشت و پس از اين خدمت آن جناب رسيد و عرض كرد: من مادر منذر را براى اينكه شما را هجو كرده بود كشتم،

حضرت رسول با دست خود روى كتف او زد و فرمود: اين مردى است كه خدا و رسول را در نهاني يارى كرده است، و راجع به قتل اين زن اتفاقى رخ نخواهد داد و حتى دو بز هم به يك ديگر شاخ نميزنند، عمير گفت: من صبح
از در خانه آنها ميگذشتم و ديدم خويشاوندان او بدفن وى مشغولند، و كسى هم متعرض من نشد


زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام، متن، ص: 126

نقل قول:

خب شما هم فکر کنید و بنویسید . از آن بهتر به اسنادی که نقل شده نگاهی بیاندازید و با قوه فکر خود عمل بازدارندگی را بتوانید تصور کنید و اگر نخواستید و نتوانستید اعمال بازدارنده رسول اکرم را در احکام جاریه بفهمید دیگر مشکل از جای دیگری است.

مثلا

جناب همه چیز فهم ! عمل بازدارنده برای کار انجام نشده ! کسی که شعر میخونه کجا ی دنیا حکمش مرگه!

درثانی اقا چندتا بیت شعر هم خوند چرا اونو دستگیر نکردند شلاق نزدن باید با اون بچه های شیرخواره اونو کشت

واقعا حظ میبرم از منطق
این مسلمین!

نقل قول:

خب اگر فکر کرده بودید و کمی تحقیق میدیدید اسلام دارای موازین و اصول و فروعی است که طبق آن فرقان را تعریف مینماید.( البته اگر بدانید فرقان چیست )


جناب دانا ی متفکر محقق ! میفرمایند اسلام اصول و فروع دارد ! من اصلا نمیدانستم ما اصلا صغیر هیچ نفهمیم ما کجا و دانستن معنای فرقان کجا
فقط جناب همه چیز فهم میدانند!
واین موارد هم البته بسیار مرتبط با موضوع بحث است یعنی اینکه اسلام اصول و فروع دارد پاسخ ترور در اسلام و کشتن عصما است

نقل قول:

آنچه که وهابیت انجام میدهد یا حکومت آل خلیفه مرتکب میشود با میزان و حق تعریف شده در اسلام تطابق ندارد
حال آنکه آنچه که رسول اکرم انجام دادند مطابق با عقل و شرع است .


تنها وهابیت انجام نمیدهد شیعیان هم مواردی را در ترور دارند هرچند به ان افراط گری وهابیت نیست درثانی لیست عظیم کشتارها در طول تاریخ بفتوای علمای اسلام عموما سنی خصوصا قتل شیعیان و رافضیان نشان میدهد که انها چقدر عمل خودرا مطابق با عقل و شرع میدانند!! و نیاز به این حرفهای پ.چچ نیست

بله همین استدلالی که شما دارید در کشتن عصما ، حکومت ال خلیفه هم میتواند داشته باشد در کشتن ایت القرمزی!
ایت القرمزی هم داشت در میدان شهر شعر میخواند و مردم را تحریض مینمود فردایش کشته شد! مثل پیامبر (=البته طبق تعریف شما)

:Sham:

نقل قول:

ضمنا ماجرای کامل عصماء شاعره درست بخوانید تا بتوانید درست نتیجه گیری کنید:

ابو سفيان از اين جهت( غزوه احد) كينه و عداوت پيغمبر را در دل گرفت، پس از اين جريان به كاروانى از بنى عبد القيس برخوردند كه خواروبار به مدينه ميبردند، ابو سفيان به افراد اين قافله گفت: به محمد برسانيد كه من قصد مراجعت دارم و قصد كرده‏ام كه اصحاب او را از پا درآورم و آنها را در فشار بگذارم، شما اگر اين پيام را به وى برسانيد در بازار «عكاظ» كشمش‏هاى فراوانى به شما خواهم داد، افراد اين كاروان پس از اينكه به «حمراء الاسد» رسيدند جريان را به پيغمبر عرض كردند پيغمبر فرمود: خداوند ما را يارى و نصرت خواهد داد و ما امور خود را بوى واگذار كرده‏ايم حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله روز جمعه به مدينه مراجعت كردند،

راوى گويد: هنگامى كه پيغمبر به غزوه حمراء الاسد رفته بودند، زن بدكارى از بنى خطمه كه او را «عصماء» ميگفتند در مجالس اوس و خزرج شركت ميكرد و با خواندن اشعار تحريك آميز مردم را بر ضد حضرت رسول به شورش واميداشت و در بنى خطمه جز يك نفر بنام «عمير بن عدى» مسلمان ديگرى نبود هنگامى كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله مراجعت فرمودند عمير اين زن را كشت و پس از اين خدمت آن جناب رسيد و عرض كرد: من مادر منذر را براى اينكه شما را هجو كرده بود كشتم،

حضرت رسول با دست خود روى كتف او زد و فرمود: اين مردى است كه خدا و رسول را در نهاني يارى كرده است، و

راجع به قتل اين زن اتفاقى رخ نخواهد داد و حتى دو بز هم به يك ديگر شاخ نميزنند، عمير گفت: من صبح
از در خانه آنها ميگذشتم و ديدم خويشاوندان او بدفن وى مشغولند، و كسى هم متعرض من نشد

زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام، متن، ص: 126

جناب درست خوان محقق متفکر

اول اینکه بنده هیچ نمی فهمم و فقط شما میفهمید
دوم اینکه بنده از کتاب مغازی نقل کردم که مربوط به قرن 2 هجری است
کتاب زندگانی چهارده معصوم مربوط به قرن 6- هجری از علامه طبرسی است

بنابراین اعتبار مطالب مغازی سیره ابن اسحاق قرن نخست بسیار بیشتر است همچنین مطالبی که بنده نقل کردم علاوه در سایتهای اینترنتی ! خودم در کتاب مغازی هم دیدم

مثلا این قسمت که شما درشت کردین :
آيا گناهى بر من است؟ پيامبرگفت : نه، به خاطر او حتى دو بزهم شاخ به شاخ نخواهند گذاشت (ارزش اين حرفها را ندارد). اين مثل براى اولين بار از پيامبر شنيده شد

درست در ترجمه اش امده
همچنین منابع دست اولی چون مغازی و ابن اسحاق تصریح دارن که این موضوع بعد با هنگام بدر بوده همچنین این زنک بدعمل نبوده چراکه شوهر و فرزندانش در تاریخ شناخته شده اند و همچنین طایفه و قبیله اش.

درتاریخ ابن اسحاق اومده که این زن براثر قتل =ترور ابو افک منافق شد و اشعاری سرود (که حتی این اشعار توهین هم ندارند ) و پیامبر هم گفت کیست که مرا از شر این زنک رهایی یابد و شب هنگام عمیر کار ان زن را بساخت

در مغازی امده که وی طبق شعرش بدلیل کشته شدن سران قوم چند بیت شعر سرود و اونموقع پیامبر در بدر بود و عمیز کارش را بساخت

کتاب مغازی رو دانلود کنید
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=17365

بله هیچ کس نمیفهمه نمیخونه تحقیق نمیکنه جز این اقا یا خانوم! عجب !

ruya-r;231189 نوشت:
اول اینکه بنده هیچ نمی فهمم و فقط شما میفهمید دوم اینکه بنده از کتاب مغازی نقل کردم که مربوط به قرن 2 هجری است کتاب زندگانی چهارده معصوم مربوط به قرن 6- هجری از علامه طبرسی است بنابراین اعتبار مطالب مغازی سیره ابن اسحاق قرن نخست بسیار بیشتر است همچنین مطالبی که بنده نقل کردم علاوه در سایتهای اینترنتی ! خودم در کتاب مغازی هم دیدم

[=Times New Roman]
سلام علیکم جمیعا

خودتان عین مطلب را دیده اید. بسیار خب. در این کتابی که آدرس داده اید فحه کتاب را ذکر کنید. یا عکس صفحه را عینا درج کنید. و بگوئید از کجای ادبیات عرب (این مضمون را که جان هیچ انسانی برای پیامبر ارزشی ندارد ) را استخراج کرده اید

ruya-r;230920 نوشت:
ارزش اين حرفها را ندارد تا باشد از اين كشتارها!!

ruya-r;231189 نوشت:
(ارزش اين حرفها را ندارد)


ثانیا این متن کامل . شما تعارضش را با کتاب سیره 14 معصوم ذکر کنید.

وغزوة عمير بن عدي الخطمي عصماء بنت مروان وهي من بني أمية بن زيد فلما قتل أبو عفك نافقت فذكر عبدالله بن الحارث بن الفضيل عن أبيه قال : وكانت تحت رجل من بني خطمة يقال له يزيد بن زيد فقالت تعيب الإسلام وأهله :
باست بني مالك والنبيت ... وعوف وباست بني الخزرج
أطعتم أتاوي من غيركم ... فلا من مراد ولا مذحج
ترجونه بعد قتل الرءوس ... كما يرتجي مرق المنضج
ألا أنف يبتغي غرة ... فيقطع من أمل المرتجي
قال فأجابها حسان بن ثابت فقال :
بنو وائل وبنو واقف ... وخطمة دون بني الخزرج
متى ما دعت سفها ويحها ... بعولتها والمنايا تجي
فهزت فتى ماجدا عرقه ... كريم المداخل والمخرج
فضرجها من نجيع الدماء ... بعد الهدو فلم يحرج
فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم حين بلغه ذلك : ألا أخذ لي من ابنة مروان ؟ فسمح ذلك من قول رسول الله صلى الله عليه و سلم عمير بن عدي الخطمي وهو عنده فلما أمسي من تلك الليلة سرى عليها في بيتها فقتلها فقال : ثم أصبح مع رسول الله صلى الله عليه و سلم فقال : يا رسول الله إني قد قتلتها . فقال : نصرت الله ورسوله يا عمير فقال : هل علي شيء من شأنها يا رسول الله ؟ فقال : لا ينتطح فيها عنزان
فرجع عمير إلى قومه وبنو خطمة يومئذ كثير موجهم في شأن بنت مروان ولها يومئذ بنون خمسة رجال فلما جاءهم عمير بن عدي من عند رسول الله صلى الله عليه و سلم قال : يا بني خطمة أنا قتلت ابنة مروان فكيدوني جميعا ثم لا تنظرون فذلك اليوم أول ما عز الإسلام في دار بني خطمة وكان يستخفي بإسلامهم فيهم من أسلم وكان أول من أسلم من بني خطمة عمير بن عدي وهو الذي يدعى القارئ و عبدالله بن أوس وخزيمة بن ثابت وأسلم يوم قتلت ابنة مروان رجال من بني خطمة لما رأوا من عز الإسلام .
[=Times New Roman]

[=Times New Roman]( 6 / 50 )[=Times New Roman]( 6 / 51 ) سيره ابن هشام

ruya-r;231189 نوشت:
همچنین منابع دست اولی چون مغازی و ابن اسحاق تصریح دارن که این موضوع بعد با هنگام بدر بوده همچنین این زنک بدعمل نبوده چراکه شوهر و فرزندانش در تاریخ شناخته شده اند و همچنین طایفه و قبیله اش.

از عزیزانی که این مطلب را میخوانند عذر میخواهم ولی ایشان بد نیست بعضی چیزها را بداند:
مگر میشود زنی از ما تحت مردان سخن بگوید سالم هم باشد ؟ آنهم در زمانه ای که همین اقوام زنانشان را ماند اسب شان با هم عوض میکردند این زن کامله باشد به قول شما ؟ آنوقت به هجو گوئی به نبی خدا بپردازد پیامبری که آنهارا از این اعمال منع میکرده؟

ruya-r;231189 نوشت:
جناب همه چیز فهم ! عمل بازدارنده برای کار انجام نشده ! کسی که شعر میخونه کجا ی دنیا حکمش مرگه!

[=Times New Roman]
اگر پیش یک کودک چهارم دبستانی بروید و بگوئید عمل بازدارنده چیست ( البته اگر با ادبتر بودید )جواب شما را میدهد .

کتابش را باز میکند این شعر را به شما میدهد ( شعر دو کاج ) دو بیت آخر را با انگشتانش به شما نشان میدهد

سيمبانان پس از مرمت سيم - راه تکرار بر خطر بستند

يعني آن کاج سنگدل را نيز - با تبر تکه تکه بشکستند

و میگوید این عل سیم بانان یعنی عمل بازدارنده .

اگر ادعایتان اجازه نمیدهد نزد یک کودک دبستانی بروید یک دکترای علوم سیاسی با تخصص استراتژیک را قبول کنید آن دکتر به شما خواه گفت که
یک مثال بارز برای عمل بازدارنده در علوم سیاسی به روز دنیا همان عملی است که امریکا بعد از راه اندازی 11 سپتامبر انجام داد.
این کشور از ناحیه القاعده احساس خطر کرد و به دو کشور حمله کرد تا راه تکرار را بر خطر ببندد

لذا 2.500000 میلیون آدم بی گناه را را کشت تا القاعده را از پای درآورد واین عمل را در علم سیاست عمل بازدارنده گویند.

واقعا متاسفم.

یاحق

ruya-r;231100 نوشت:
خب انطور که من فهمیدم اینکه ترور در اسلام حرام است اما در شرایطی پیامبر و حاکم جامعه اسلامی تشخیص میدهند که فلانی برای جامعه و اسایشش خطرناک است و باید گشته شود از اینروی دستور کشتنش را میدهند

مثلا زنکی عصما نام ، برای جامعه ی اسلامی بدلیل شعر گفتن خطرناکه ، مثلا فکرکنم الان

[=Arial Narrow]با سلام
ضمن تشکر از اساتید صدرا گرامی و بینای عزیز بنده ام مطالبی را ذکر میکنم !
شما اشتباه فهمیده ای !
[=Book Antiqua]آنچه که بنده از سخنان شما درک کرده ام این است که شما از اسلام !الف آنهم نمیدانید !!چه رسد به سلام که راه زیادی دارید برای فهم !از مبتدی ترین بگویم که به تاکید بزرگان دین ما شیعیان سخنی که سلام ندارد نباید جواب داده شود !!
اما از آنجایی که به عنوان یک بی دین و یا دارای مسلکی دیگر و یا ...! آنچه که در کلام شما مشهود است به این سایت آمدید !!در خدمتیم !
آنچه شما و یا امثال شما را به بیراه کشانده کج فهمی شما از اسلام و احکام اسلامیست !!
از این رو نگاهی به قرآن میکنیم و بعد به روایات و ...............!
[=Book Antiqua]تا موضوع نه برای شما !!بلکه برای حق جویان نمایان شود
در برخى از آیات و روایات، به ظاهر منعى بر کشتن برخى از انسانها وجود ندارد، اما بررسى عمیق این آیات و روایات، نتیجه دیگرى به دنبال دارد .
الف) قرآن مجید
در آیات ذیل، کشتن برخى از انسانها مجاز شمرده شده است: :Sham::Sham:
1 - «یا ایها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى‏» (1) ا[=Century Gothic]ى افرادى که ایمان آورده‏اید! حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است .

2 - «من اجل ذلک کتبنا على بنى اسراءیل انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکانما قتل الناس جمیعا» (2)[=Book Antiqua] به همین جهت، بر بنى‏اسرائیل مقرر داشتیم که هرکس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسانها را کشته .

3 - «انما جزاؤ الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فى الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا» (3) کیفر آن که با خدا و پیامبرش به جنگ بر مى‏خیزند، و اقدام به افساد در روى زمین مى‏کنند (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مى‏برند) فقط این است که اعدام شوند، یا به دار آویخته گردند . :Sham:
مراد از قصاص قاتل، مجازات فاسد و محارب چیست؟ و اینها چه کسانى هستند؟
[=Book Antiqua]قصاص در اصطلاح قرآن، نوعى قانون کیفرى براى مجازات قاتل است . بنابراین، قصاص در آیه 178 بقره، تنها به معناى کشتن نیست، بلکه کشتن آشکار قاتل، یکى از اقسام آن است .
قاتلى که بعمد مرتکب قتل شده است، هم مى‏توان او را به قتل رساند و هم اولیاى دم مى‏توانند او را ببخشند ، و تنها وى را با پرداخت دیه، مجازات نمایند .
بدین سان، قصاص تنها راه، براى از بین بردن افراد مزاحم و زمینه‏هاى جرم و دریچه‏اى به سوى حیات اجتماعى و نیز، ضامن آن است; زیرا قصاص در مقابل این شعار «زیاد بکشید تا کشتار کم شود» ، و نیز در مقابل شعار «عفو قاتل ممنوع است‏» ، قرار دارد . (4)
آیه 32 مائده، کشتن قاتل و مفسد را جایز شمرده است .
[=Book Antiqua]از کشتن قاتلى که مرتکب قتل عمد شده است و آن از موارد قصاص است، در آیه 178 بقره سخن گفته شد .
فاسد نیز کسى است که به جنگ خدا و رسول خدا برخیزد، و یا این که در میان مردم ایجاد ترس و ناامنى کند .
[=Book Antiqua] نکته مهم دیگر این آیه، مقام انسان در نزد خداوند است . از این رو، از پاى درآوردن او، همانند کشتن همه مردم دانسته شده است . شاید به آن علت که اگر کسى دست‏به خون انسان بى گناهى بیالاید، آمادگى آن را پیدا مى‏کند که انسانهاى بى‏گناه دیگرى را به قتل برساند . (5)
در آیه 33 مائده که تنها به عصر پیامبرصلى الله علیه وآله اختصاص ندارد، مراد از محاربین، افرادى هستند که اسلحه بر روى مسلمانان مى‏کشند، و با تهدید به مرگ، و حتى کشتن، اموال آنها را به غارت مى‏برند .
[=Book Antiqua]به بیان دیگر، منظور از محارب کسى است که با تهدید و یا با به کارگیرى اسلحه، به جان و یا مال مردم تجاوز مى‏کند . اعم از این که دزد سرگردنه باشد و یا در داخل شهر به این اقدام دست‏بزند .
البته محارب با کلمه افساد آمده است .
بنابراین، مراد از محاربه با خدا، افساد در روى زمین از طریق اخلال در امنیت عمومى است .

جزاى چنین کسى، اگر مرتکب قتل شده باشد، قتل است و اگر تنها دزدى کرده باشد، قطع دست و پاى مخالف است . و اگر فقط به ارعاب پرداخته است، نفى بلد است . (6)
نتیجه‏اى که از آیات فوق و تفسیر آن به دست مى‏آید، آن است که اعدام قاتل، مفسد و محارب، در صورت تحقق شرایط لازم، صرفا به اذن امام عادل یا نایب خاص او و یا رهبر و حاکم اسلامى به شکل آشکار، بدون پرده‏پوشى و به منظور بازگرداندن امنیت عمومى انجام مى‏گیرد .
[=Book Antiqua]در حالى که ترور علیه مخالفان سیاسى، و در نیل به اهداف سیاسى انجام مى‏شود، و در آن اذن امام عادل و . . . وجود ندارد . و اغلب در پنهانى و براى ضربه زدن و اخلال در نظم عمومى صورت مى‏پذیرد . (7)


ب) سیره پیامبرصلى الله علیه وآله
نبى اکرم‏صلى الله علیه وآله در چند مورد به ظاهر دستور کشتن افرادى را صادر کرده است .:Kaf:
از جمله:
1 - جابر بن عبدالله مى‏گوید: «پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: [=Book Antiqua]چه کسى به سراغ کعب بن اشرف مى‏رود؟
او خدا و پیامبرش را آزرده است .:Sham:
محمد بن مسلم عرض کرد: یا رسول‏الله دوست دارى او را بکشم؟
حضرت‏صلى الله علیه وآله فرمود: بله .:Sham:
[=Book Antiqua]محمد بن مسلم به نزد کعب رفت و گفت: این مرد (پیامبرصلى الله علیه وآله) از ما درخواست زکات مى‏کند و ما را به زحمت مى‏اندازد، خدا او را محزون کند . ما الان از او پیروى مى‏کنیم و دوست نداریم او را رها کنیم تا این که ببینیم وضع او چه مى‏شود؟
او همین طور صحبت مى‏کرد تا این که بر کعب غالب شد .» (8)

کعب بن اشرف شاعر جاهلى و از یهودیان بنى‏نضیر بود .:Sham:
وى پیامبرصلى الله علیه وآله و یارانش را هجو و مشرکان را علیه مسلمانان تحریک و کمک مى‏کرد .:Sham:
کعب متعرض زنان مسلمان مى‏شد، (9):Sham:
و به سلب امنیت عمومى مى‏پرداخت .
اشرف در شعرهایش به بدى از زنان پیامبرصلى الله علیه وآله نام مى‏برد .:Sham:
و نیز اشعارى را درباره زنان مسلمان مى‏سرود و در آنها مسائل پنهانى آنها را در قالب شعر عرضه مى‏کرد، و در واقع یک عیش زبانى را پدید مى‏آورد .:Sham:
بنابراین، او خطرى در برابر پیشروى اسلام، امنیت مسلمانان و استقرار حکومت اسلامى بود . (10)
در حالى که یهودیان بنى‏نضیر، با پیامبرصلى الله علیه وآله پیمان صلح بسته بودند که به دشمنان هم کمک نکنند . [=Book Antiqua]مجازات هر کس که از این پیمان چه به صورت انفرادى و چه جمعى سرپیچى مى‏کرد، جنگ و مرگ بود . (11)
[=Book Antiqua]و البته خدعه در جنگ جایز است ولى جنگ همیشه جنگ مادى و نظامى نیست، بلکه جنگ گاه فکرى و عقیدتى و یا به اصطلاح جنگ سرد است .

2 - واقدى مى‏گوید: «پیامبرصلى الله علیه وآله مطلع شد که سفیان بن خالد بن نبیح الهذلى اللحیانى . . .[=Book Antiqua] در نزدیکى مدینه فرود آمده و مردمى از قوم خودش و دیگر اقوام را به منظور رویارویى با پیامبرصلى الله علیه وآله گرد آورده است . . .
پیامبرصلى الله علیه وآله عبدالله بن انیس را احضار کرد و او را به منظور کشتن سفیان ، شبانه روانه کرد .
[انیس مى‏گوید او را یافتم و به نزدش رفتم]
[=Book Antiqua]سپس به همراه او راه افتادم، با وى صحبت مى‏کردم و او از سخن من خرسند بود . . . در کنار او نشستم، تا این که مردم آرام گرفتند و خوابیدند . او هم آرام گرفت . آن گاه او را غافلگیر کردم و به قتل رساندم .» (12) :Kaf:
سفیان بن خالد از دشمنان پیامبرصلى الله علیه وآله،[=Book Antiqua] و در تدارک جنگ علیه پیامبرصلى الله علیه وآله بود .
وى در اطراف مدینه; [=Book Antiqua]یعنى در اطراف محل اصلى حکومت نوپاى پیامبرصلى الله علیه وآله مستقر شده و در صدد تهیه سرباز و آذوقه بود .
وى امنیت راه‏ها را سلب و در واقع به مسلمانان اعلام جنگ کرده بود .
بنابراین، هیچ راهى جز کشتن او و بازگرداندن آرامش به منطقه نبود .
اقدام پیامبرصلى الله علیه وآله در صدور حکم قتل آن دو را نمى‏توان ترور نامید; زیرا نشانه‏هاى ترور را نداشت .
به بیان دیگر، پیامبرصلى الله علیه وآله حاکم اسلامى است و یکى از شؤون حاکم اسلامى قضاوت است .:Sham:
بنابراین، پیامبرصلى الله علیه وآله، بر اساس این شان، و بر پایه احراز مجرم بودن آن دو، حکم قتل آنان را آشکارا و نه مخفیانه صادر و نحوه اجراى آن را نیز مشخص نمود .
[=Book Antiqua]چون آنها در خارج از حاکمیت اسلامى زندگى مى‏کردند، و حاضر نبودند به میل خود براى محاکمه و اجراى حکم به دارالحکومة پیامبرصلى الله علیه وآله، مراجعه نمایند، و نیز به علت آن که با پیامبرصلى الله علیه وآله و مسلمانان در جنگ بودند، دسترسى به آنان آسان نبود .
بنابراین، پیامبرصلى الله علیه وآله، دستور اجراى حکم را به این صورت صادر کرد .
مساله مهم دیگرى که در اینجا وجود دارد، آن است که هر کس نمى‏تواند به تشخیص خود به ترور دست‏ بزند بلکه نخست‏باید یک مرجع صلاحیت‏دار که صلاحیت آن از نظر عقل و شرع پذیرفته است، مجرم بودن وى را تایید و سپس فرد یا افرادى واجد شرایط، حکم آن مرجع صلاحیت‏دار که مى‏تواند پیامبرصلى الله علیه وآله باشد را به مرحله اجرا در آورند . (13)

حالا اگر با این سخنان که آورده اید میخواهید این حرم زاده شاهین نجفی را معاف کنید و اسم این را ترور میگذارید!!ما میگویم این ترور مقدس است !

1) جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، قم، 1368، ج 1، صص 610 - 602; محمد حسین طباطبایى، تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1364، ج 1، ص 664; بهاء الدین خرمشاهى، ترجمه و توضیحات قرآن، نیلوفر و جامى، تهران، 1374، ص 27 .
2) ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، پیشین، ج 44، ص 255; بهاء الدین خرمشاهى، همان، ص 113; طباطبایى، پیشین، ج 5، ص 520; طبرسى، مجمع البیان، ترجمه و نگارش محمد مفتح، فراهانى، تهران، 1350، ج 7، ص 13 .
3) ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، پیشین، ج 4، ص 360; علامه محمد حسین طباطبایى، پیشین، ج 5، ص 533 .
4) ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین ج 1، صص 610 - 602; محمد حسین طباطبایى، پیشین، ج 1، ص 664; بهاء الدین خرمشاهى، پیشین، ص 27 .
5) ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج 44، ص 255; بهاء الدین خرمشاهى، همان، ص 113; طباطبایى، پیشین، ج 5، ص 520; طبرسى، پیشین، ج 7، ص 13 .
6) ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج 4، همان، ص 360، طباطبایى، پیشین، ج 5، همان، ص 533 .
7) همان .
Dirol على دعموش عاملى، دائرة المعارف اطلاعات و امنیت در آثار و متون اسلامى، ترجمه غلامحسین باقر مهیارى و رضا گرماب درى، دانشگاه امام حسین‏علیه السلام، تهران، 1379، ص 280 .
9) مراد مزاحمت‏براى زنان مسلمان بود .
10) همان، ص 283 .
11) همان .
12) همان، ص 292 .
13) سخنرانى شهید آیت الله سعیدى پیرامون ترور در اسلام در سال 1343 .

ruya-r;231377 نوشت:
1-
در روایت فوق موارد زیر با گزارش طبرسی همخوان نیست :

1- عصما از قبیله بنی امیه بود و شوهرش از بنی خطمه

بمیرم برای این منطق!!

با سلام
در مورد
عصماء امّ المنذر بنت مروان هم وقتی توانستی تحقیق کنی چه کسی بوده بیا تا در این مورد سخن بگوییم

عصماء امّ المنذر بنت مروان: او از زنان تیره بنی خُطمه بود که در مجالس اوس و خزرج، با سرودن اشعار، مردم را علیه پیامبر صلی الله علیه و آله تحریک می کرد. علاوه بر این، او آن حضرت را سبّ می نمود.1

عصماء در مجالس اوس و خزرج با سرودن اشعار پیامبر ص را دشنام مى‏داد و مردم را علیه ایشان تحریك مى‏كرد.
در میان قبیله «بنى خطمه» تنها یك نفر به نام عمیر بن عدى مسلمان بود.
عمیر با شنیدن دشنام پیامبر ص توسط آن زن، او را كشت و خبر كشتن را به پیامبر ص رساند.
رسول خدا ص كار او را یارى خدا و رسولش نامیدند.
برخى گفته‏اند: عمیر نابینا بود و پیامبر ص پس از این واقعه، او را «عمیر بصیر» نامیدند.
ابن سعد مى‏نویسد كه در روز كشته شدن دختر مروان، مردانى از «بنى خطمه» به دین اسلام درآمدند.

1- محمد بن عمر واقدی، ج 1، ص 172، 174 / امین الاسلام الطبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، 1417 ق، ج 1، ص 185

با سلام خدمت کاشناسان محترم و دوستان عزیز
به نظر من توهین به مقدسات و ارزش های ملی، قومی قبیله ای، و دینی نمیتونه پایان خوشی داشته باشه.
خیلی افراد هستند که اگر به کشورشون یا به خانوادشون یا به ناموسشون توهین کنی، حاضرند فرد توهین کننده را به قتل برسونند. و حتی در دادگاه هم نسبت به شخصی که به خاطر این مسئله آدم بکشه ارفاق میکنند.
در مورد مسائل دینی هم مسئله شدید تر و مهمتره. چون در مسائل دینی، یک فرد دیندار یک شخصیت رو در ذهن خودش عزیز و محترم میدونه(به حق یا باطل) و حاضر نیست به هیچ وجه ازش دست برداره و و یا حرف بدی در موردش بشنوه. حتی بیشتر از خانوادش براش ارزش داره. توهین به مقدسات مذهبی یکی از بزرگترین جرایمی است که ممکنه اتفاق بیافته.

به خاطر همین خداوند مسلمان ها رو از دشنام گفتن به بت های مشرکین نهی می کنه. چون دشنام و توهین دردی رو دوا نمیکنه. و باعث جنگ و نزاع میشه.

من تعجب میکنم برخی ایرانی هایی که درخارج زندگی می کنند و خودشون رو پیشرفته و لیبرال میدونند، چرا به مذهب توهین میکنند. چرا به جای شناخت مذهب و انتقاد علمی از اون به این کار ها روی میارند.
این جای یک علامت ؟ بزرگ هست که چه کسانی در دنیا، پروژه توهین به مقدسات را برنامه ریزی می کنند؟
مطمئنم همتون میدونید.

ruya-r;230920 نوشت:

مغازی جلد 2صفحه 234

ذكر كشته شدن عصماء دختر مروان
عصماء دختر مروان از قبيله بنى امية بن زيد، كه همسر يزيد بن زيد بن حصن خطمى بود، پيامبر را آزار مى‏داد و از اسلام ايراد مى‏گرفت و مردم را عليه پيامبربا سرودن شعر تحريض مى‏كرد، وى اين اشعار را گفت:
به نشيمنگاه بنى مالك و نبيت و عوف و به نشيمنگاه بنى خزرج شما از افراد ناشناخته‏اى پيروى كرديد كه نه از قبيله مرادند و نه مذحج پس از كشته شدن سران قوم هنوز هم به او اميد داريد، همچنانكه از گوشت سوخته آبى اميد داشته باشند.
عمير بن عدى بن خرشة بن اميد خطمى چون اين گفتار او را شنيد و شوراندن او را عليه اسلام بديد، گفت: پروردگارا، نذر مى‏كنم كه اگر محمد را به مدينه برگردانى، من عصماء را به قتل برسانم- رسول خدا در آن هنگام در بدر بود- چون پيامبر از بدر مراجعت كرد، عمير بن عدى در دل شب به خانه عصماء رفت، بعضى از بچه‏هاى او اطرافش خواب بودند و يكى از آنها شير خوار و روى سينه او بود، عمير با دست خود او را لمس كرد و كودكى را كه شير مى‏داد از او كنار زد و شمشيرش را بر سينه عصماء نهاد و چنان فشار داد كه از پشت او بيرون آمد. آنگاه نماز صبح را با پيامبر گزارد. چون پيامب0 از مسجد بيرون آمد، به عمير نظر فرمود و پرسيد: آيا دختر مروان را كشتى؟ گفت: آرى پدر و مادرم فدايت گردند.
عمير ترسيد كه نكند با قتل او مرتكب نافرمانى شده باشد، اين بود كه پرسيد: آيا گناهى بر من است؟ پيامبرگفت : نه، به خاطر او حتى دو بزهم شاخ به شاخ نخواهند گذاشت (ارزش اين حرفها را ندارد). اين مثل براى اولين بار از پيامبر شنيده شد!!! تمام.

ارزش اين حرفها را ندارد تا باشد از اين كشتارها!!

ای مردم هرکس از اسلام ایراد بگیرد به خلیفه جانشین پیامبر توسط شعر چیزی بگوید حکمش چه میشود؟!

[=Century Gothic]با سلام

خب حالا میرسیم به کپی کاریهای[=Century Gothic] شما از زندیقیون !!دروغ را نباید انقدر بزرگ گفت که نشود جمعش کرد !!:khaneh:
از مغازی ذکر کرده اید ببینیم ایشان چه گفته اند و ملحدین چگونه دست در منابع برده اند !:Khandidan!:

[=Century Gothic] عمير بن عوف تصميم گرفته بود كه اگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) سالم از بدر برگردد از عصماء دختر مروان يهودى نيز انتقام بگيرد(1)
او چشم درد داشت و نخستين فرد از بنى خطمه بود كه به نام «قارى» ناميده شد.

عصماء دختر مروان (از بنى امية بن زيد) در اختيار يزيد بن زيد بن حصن خطمى بود همسرش درگذشته بود[=Book Antiqua] و اطفال بى سرپرستى از خود به جا گذاشته بود اين زن پيامبر خدا را اذيت مى كرد و در مورد اسلام هر روز عيبى مى تراشيد و با شعر در هجو رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چيزهائى مى سرود.
مطالب مستهجنى را در سروده هاى خود به كار مى گرفت فى المثل در شعرى مى گويد:
«قسم به آلت رجوليّت بنى مالك و عوف و به آلت رجوليت خزرج شما به بيگانگانى از غير خودتان اطاعت كرديد بيگانگانى كه نه از قبيله مراد است و نه مذحج.
[=Book Antiqua]آنان را پس از قتل سران اميد گرفته ايد آنچنان كه مرق منضج اميد مى گيرد.

عمير بن عدى بن خرشه فرزند اميه خطمى هنگامى كه سخنان و تحريكات اين زن را شنيد گفت:
خدايا با تو عهد مى بندم اگر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) را صحيح و سالم به مدينه برگردانى من حتماً او را خواهم كشت (آن روز پيامبر خدا در بدر بود) هنگامى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) صحيح و سالم و پيروز از بدر بازگشتند عمير در دل شب وارد خانه او گرديد سپس شمشير را روى سينه او گذاشت و از پشت درآورد سپس از منزل او خارج گرديد تا آنكه نماز صبح را با پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) انجام داد هنگامى كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) از نماز برمى گشت به عمير نظرى افكند و فرمود آيا دختر مروان را تو كشتى؟
گفت: آرى فدايت شوم عمير نگران بود كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) ناراحت از اين امر گردد پس گفت: آيا مرا در اين امر چيزى هست اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)(2) پيامبر خدا فرمود: دو بز بر سر آن شاخ به شاخ نمى گردند(3) اگر بخواهيد به مردى بنگريد كه خدا و رسول او را در پنهانى كمك كرده باشد پس بنگريد به عمير بن عدى، عمر بن خطاب گفت: بنگريد به اين كور و نابينا كه در راه خدا شدت عمل به خرج مى دهد پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) عتاب نمود و فرمود نگو نابينا و كور بلكه او بصير و بينا است.(4)

[=Century Gothic]هنگامى كه عمير از محضر رسول خدا خارج گرديد مشاهده نمود كه جمعى بنت مروان را دفن مى كنند آنان متوجه عمير شدند و گفتند آيا تو او را كشتى؟

عمير گفت: آرى من كشته ام همگى نقشه چينى كنيد و به من مهلت ندهيد به آن خدائى كه اختيارم در دست اوست اگر همگى شما آن حرفهائى را بزنيد كه او مى زد همه تان را با اين شمشير مى زنم تا خودم بميرم يا شما را بكشم.:Sham:
[=Century Gothic]در اين روز بود كه اسلام در بنى خطمه ظاهر و آشكار گرديد آنان كه همواره به علت خوف از قوم خودشان اسلام را تحقير و استهزاء مى نمودند.
حسان بن ثابت در مدح عمير بن عدى سروده است:
بنى وائل و بنى واقف و خطمه همگى پائين تر از بنى خزرج مى باشند.
هر زمانى كه خواهرتان همسرش را مى طلبد و آرزوهايش برآورده مى شود پس جوانمرد شريفى را تحريك و تكان داد كه از نظر پدر و مادر كريم مى باشد پس او را با خون خودش خون آلود ساخت پيش از صبح و به مشقت نيفتاد پس خداوند تو را به آسايش بهشتش وارد سازد و همواره داخل در نعمت خود نمايد(5)

[=Century Gothic][1]- مغازى واقدى ج 1 ص 172 - 173، تاريخ الخمسين ج 1 ص 406 - 407، بحار الانوار ج 2 ص 7، اسد الغابة ج 4 ص 170.

[=Century Gothic] [2]- مغازى واقدى ج 1 ص 172 - 173، تاريخ الخمسين ج 1 ص 406 - 407، بحار الانوار ج 2 ص 7، اسد الغابة ج 4 ص 170.

[=Century Gothic] [3]- يعنى در كشتن او فتنه و خونخواهى پديد نخواهد آمد.

[=Century Gothic] [4]- مغازى واقدى ج 1 ص 174.

[=Century Gothic] [5]- مغازى واقدى ج 1ص 174.

[=Century Gothic]


سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته

متاسفانه ایشان غیر کج فهم بودن فحاش هم هست.
ضمنا
آیت القرمزی الحمدلله سلامت است و از شما سالم تر است بالتحقیق.

ruya-r;231377 نوشت:
2- پیامبر در بدر بود نه در حمرا الاسد

پیامبر هنگام کشتن عصماء در بدر بود و نه هنگامی که پیام ابوسفیان را به ایشان در غزوه حمراء الاسد رساندند. ( برای بار سوم : نقل را درست بخوان تا بتوانی درست تصمیم بگیری)

به قول استاد رضا نه تنها از اسلام سر در نمی آوری حتی مطلب به این واضحی را هم نتوانسته ای تشخیص بدهید.

ضمنا دروغگو هم هستی چون :

متن را خودت نخوانده بودی لذا آدرسی که اول بحث گذاشته ای

ruya-r;230920 نوشت:
مغازی جلد 2صفحه 234

و ادعا کردی خودم خوانده ام
ruya-r;231189 نوشت:
بنابراین اعتبار مطالب مغازی سیره ابن اسحاق قرن نخست بسیار بیشتر است همچنین مطالبی که بنده نقل کردم علاوه در سایتهای اینترنتی ! خودم در کتاب مغازی هم دیدم

و در آدرس بعدی رفتی خواندی و دیدی آدرس چیز دیگری است
ruya-r;231377 نوشت:
1- این مطلب درست در صفحه 124 ترجمه مغازی توسط دامغانی امده است . پاراگراف چهارم از مدخل ترور عصما


دروغ هم به پیامبر هم بستی که :

ruya-r;230920 نوشت:
ارزش اين حرفها را ندارد تا باشد از اين كشتارها!!


بجای خنده یا مردن برای این و آن فکری به حال خودت کن . که این علامتهای انسان سالم نیست.


متن عربی کتاب مغازی ( 3 جلدی جلد اول ص 63 و 64 در تائید کلام استاد رضا ):

[spoiler]

ذكر سرية قتل عصماء بنت مروان
حدثني عبد الله بن الحارث، عن أبيه، أن عصماء بنت مروان من بني أمية بن زيد، كانت تحت يزيد بن زيد بن حصن الخطمي، وكانت تؤذي النبي صلى الله عليه وسلّم، وتعيب الإسام، وتحرض على النبي صلى الله عليه وسلّم، وقالت شعراً:
فباست بني مالكٍ والنبيت ... وعوفٍ وباست بني الخزرج
أطعتم أتاوى من غيركم ... فلا من مرادٍ ولا مذحج
ترجونه بعد قتل الرءوس ... كما يرتجي مرق المنضج

قال عمير بن عدي بن خرشة بن أمية الخطمي حين بلغه قولها وتحريضها: اللهم، إن لك علي نذراً لئن رددت رسول الله صلى الله عليه وسلّم إلى المدينة لأقتلنها ورسول الله صلى الله عليه وسلّم يومئذٍ ببدر فلما رجع رسول الله صلى الله عليه وسلّم من بدر جاءها عمير بن عدي في جوف الليل حتى دخل عليها في بيتها، وحولها نفرٌ من ولدها نيامٌ، منهم من ترضعه في صدرهان فجسها بيده، فوجد الصبي ترضعه فنحاه عنها، ثم وضع سيفه على صدرها حتى أنفذه من ظهراها، ثم خرج حتى صلى الصبح مع النبي صلى الله عليه وسلّم بالمدينة. فلما انصرف النبي صلى الله عليه وسلّم نظر إلى عمير فقال: أقتلت بنت مروان؟ قال: نعم بأبي أنت يا رسول الله. وخشي عمير أن يكون افتات على النبي صلى الله عليه وسلّم بقتلها فقال: هل علي في ذلك شيء يا رسول الله؟ قال: لا ينتطح فيها عنزان، فإن أول ما سمعت هذه الكلمة من النبي صلى الله عليه وسلّم بقتلها
. قال عمير: فالتفت النبي صلى الله عليه وسلّم إلى من حوله فقال: إذا أحببتم أن تنظروا إلى رجلٍ نصر الله ورسوله بالغيب، فانظروا إلى هذا الأعمى الذي تشدد في طاعة الله. فقال: لا تقل الأعمى، ولكنه البصير! فلما رجع عمير من عند رسول الله صلى الله عليه وسلّم وجد بنيها في جماعةٍ يدفنونها، فأقبلوا إليه حين رأوه مقبلاً من المدينة، فقالوا: يا عمير، أنت قتلتها؟ فقال: نعم، فكيدوني جميعاً ثم لا تنظرون، فو الذي نفسي بيده، لو قلتم بأجمعكم ما قالت لضربتكم بسيفي هذا حتى أموت أو أقتلكم. فيومئذٍ ظهر الإسلام في بني خطمة، وكان منهم رجال يستخفون بالإسلام خوفاً من قومهم، فقال حسان بن ثابت يمدح عمير بن عدي، أنشدنا عبد الله بن الحارث:
بني وائلٍ وبني واقف ... وخطمة دون بني الخزرج
متى ما دعت أختكم ويحها ... بعولتها والمنايا تجى
فهزت فتًى ماجداً عرقه ... كريم المداخل والمخرج
فضرجها من نجيع الدماء ... قبيل الصباح ولم يحرج
فأوردك الله برد الجنا ... ن جذلان في نعمة المولج
حدثني عبد الله بن الحارث، عن أبيه، قال: كان قتل عصماء لخمس ليالٍ بقين من رمضان، مرجع النبي صلى الله عليه وسلّم من بدر، على رأس تسعة عشر شهراً.
سرية قتل أبي عفك
حدثنا سعيد بن محمد، عن عمارة بن غزية، وحدثناه أبو مصعب إسماعيل بن مصعب بن إسماعيل بن زيد بن ثابت، عن أشياخه، قالا: إن شيخاً من بني عمرو بن عوف يقال له أبو عفك، وكان شيخاً كبيراً، قد بلغ عشرين ومائة سنة حين قدم النبي صلى الله عليه وسلّم المدينة، كان يحرض على عداوة النبي صلى الله عليه وسلّم، ولم يدخل في الإسلام. فلما خرج رسول الله صلى الله عليه وسلّم إلى بدر رجع وقد ظفره الله بما ظفره، فحسده وبغى فقال:
قد عشت حيناً وما إن أرى ... من الناس داراً ولا مجمعا
أجم عقولاً وآتي إلى ... منيبٍ سراعاً إذا ما دعا
فسلبهم أمرهم راكبٌ ... حراماً حلالاً لشتى معا
فلو كان بالملك صدقتم ... وبالنصر تابعتم تبعا
فقال سالم بن عمير، وهو أحد البكائين من بني النجار: علي نذرٌ أن أقتل أبا عفك أو أموت دونه. فأمهل فطلب له غرةً، حتى كانت ليلةٌ صائفةٌ، فنام أبو عفك بالفناء في الصيف في بني عمرو بن عوف، فأقبل سالم بن عمير، فوضع السيف على كبده حتى خش في الفراش، وصاح عدو الله فثاب إليه أناس ممن هم على قوله، فأدخلوه منزله وقبروه. وقالوا: من قتله؟ والله لم نعلم من قتله لقتلناه به! فقالت النهدية في ذلك، وكانت مسلمة، هذه الأبيات:
تكذب دين الله والمرء أحمدا ... لعمر الذي أمناك إذ بئس ما يمنى
حباك حنيفٌ آخر الليل طعنةً ... أبا عفك خذها على كبر السن
فإني وإن أعلم بقاتلك الذي ... أياتك حلس الليل من إنسٍ أو جنى
فحدثني معن بن عمر قال: أخبرني ابن رقيش قال: قتل أبو عفك في شوال على رأس عشرين شهراً.

الكتاب : المغازي
المؤلف : الواقدي
عدد الأجزاء : 3
ج 1 ص 63 و 64

[/spoiler]

ruya-r;231377 نوشت:
شما خحالت نمیکشید کردار پیامبر معصوم را با شیــــــــــطان بـــــــــــزرگ مقایسه میکنید


هر دو عمل بازدارنده بود فقط ارباب شما ( شیطان بزرگ ) دو نیم میلیون آدم بی گناه را طی این چند سال اخیر در این منطقه از بین برده در حالیکه طبق نقل کتاب مغازی قاتل عصماء از پیامبر رضای خدا در این عملش را جویا میشود.

یعنی عمير بن عدي فهمید جان هر انسانی رانمیتوان گرفت ولی ارباب شما دو نیم میلیون رامیکشد نه خودش می فهمد نه نوکرانش .


یاحق
موضوع قفل شده است