بررسی اصل امامت از منظر قرآن

تب‌های اولیه

185 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

طالب علم;180930 نوشت:
همچنان منتظریم اگر کسی ردی بر این سخنان دارد بفرماید

ما نیز همچنان منتظر هستیم

طالب علم;180808 نوشت:
سلام برشما
بنده نگفتم در جزئیات اختلاف بوجود نمیاد گفتم جزئیات وجود دارد یکم فکر کنی متوجه میشی مغز انیشتین نمی خواد
ودر فهم جزئیات اختلاف هست و معمولا این در تمام مسائل جزئی صادق است

جواب بهتر از این برای این هفت مورد بفکرت نرسید
نمیتونید از اصل دینتان دفاع کنید
حال مگربقول شما در احادیث جزئیات امامت نیامده این همه فرق شیعه چیست که یکدیگر را تکفیر می کنند
http://www.andisheqom.com/Files/whoisshia.php?idVeiw=2062&level=4&subid=2062

با سلام و عرض ادب
اولا:ادلۀ اصول دین قبل ازدلیل نقلی، دلیل عقلی است ورتبۀ عقل نیزمقدم بر نقل است چه اینکه حجیت نقل نیز به واسطۀ حکم عقل است.وتوحید و نبوت و معاد و امامت صرف نظر از نقل عقلاثابتند.
ثانیا: فرمودید:
1- «دراصول دین از آیات محکم و صریح الدلاله استفاده شده است یعنی خود دلیل هستند ودلیلی که خود احتیاج به دلیل داشته باشد نمی تواند دلیل باشد».
2- هم کلیات و هم جزئیات آن در قرآن وجود دارد.

بعد در تغییر موضعی می فرمائید:
3- بنده نگفتم در جزئیات اختلاف بوجود نمیاد گفتم جزئیات وجود دارد یکم فکر کنی متوجه میشی مغز انیشتین نمی خواد.
ودر فهم جزئیات اختلاف هست و معمولا این در تمام مسائل جزئی صادق است .

سوال: طبق گفته شما از طرفی اصول دین با جزئیاتش در قران وجود دارد، واز طرف دیگر می فرمائید: در فهم این جزئیات اختلاف است؟!اگر اصول دین با جزئیات آن در قرآن آمده، اختلاف در آن چه معنایی خواهد داشت؟، البته اختلاف در اصول دین ولو جزئی هم باشد همانند اختلاف در مسائل فرعی نخواهد بود بلکه اشتباه در فهم چه بسا به شرک منتهی شود.
مثلادرباب توحید و ابواب آن«ذاتی، صفاتی، افعالی، عبادی»یکی از مراتب توحید توحید در صفات است، که یکی از مباحث مهم کلامی و بحث انگیز میان متکلمین در طول سالیان متمادی بوده است. آیا می توانید بفرمائید: کیفیت و معانی صفات در کجای قرآن با جزئیات آن آمده؛ به گونه ای که خودش احتیاج به دلیل دیگری نداشته باشد، با اهمیتی که در این بحث وجود دارد؟
ویا در بحث توحید افعالی چرا معتزله قائل به تفویض شدند در حالی که این امر با توحید افعالی ناسازگار است و یا اشاعره قائل به «کسب» شدند و در نهایت نیز خود متوجه معنای کسب نشدند؟
البته این امور به خاطر عدم تبعیت از اهل بیت علیهم السلام است.
در مورد فرق شیعه لینکی را که ارائه دادید مشتمل بر نسبت کفربه همدیگر نیست البته ظاهرا جناب طالب علم توجه ننموده اند که قریب به اتفاق فرقه های شیعه خلافت را حق امام علی علیه السلام می دانستند نه ابوبکر و عمر، بلکه آن دورا غاصب حق ولایت می دانستند.

علت پیدایش فرقه ها در این لینک مختصرا آمده است.

http://intjz.net/maqalat/sh-nakhostin%20feraq.htm

طالب علم;180923 نوشت:
بنده با این پیش فرض با شما بحث کردم که نظر علمای خود را قبول دارید

با سلام
ما پیشفرضمون آیات قرآن بود نه کلام علما. حسبنااااااااااکتاب الله

طالب علم;180923 نوشت:
امااینکه شما اصول و فروع دین را قبول ندارید بنده در این مبحث نمی توانم به شما کمکی کنم

عزیز من چرا از وظیفه سنگینی که بر دوشت هست شونه خالی میکنی؟ مگه نیومدی اینجا بنده سراپاتقصیر رو هدایت کنی؟ (به سوی...)
البته فکر کنم شما میخواهی با این حرف اینطوری وانمود کنی که سوالات من به موضوع بحث ربطی نداره. اما خودتم خوب میدونی که من چه اشکالی کردم. اصول دینی که برای مسلمان ها اینقدر اهمیت داره، چرا خدا یه سوره در مورد اصول دین نازل نکرد تا مردم دیگه تو اصول دین اختلاف نکنند. چرا خدا نگفت اصول دین من همین سه تاست و بس؟ مگه خدا نمیدونست ممکنه اختلاف پیش بیاد؟ آیا تا به حال دیدی کسی در اسم پیامبر اختلاف کنه؟ نه. چون خدا اسمش رو بعینه در قرآن آورده. خوب خدا یک سوره هم به نام اصول دین نازل میکرد شما میگی اسم اصول دین در قرآن نیومده. خوب قبول. لا اقل خدا معیار هاش رو تو قرآن ذکر میکرد.

میدونی با این حرف ها میخوام چی بگم؟ میخوام بگم همین قرآنی که شما میخوای از توش همه چی دربیاری، حتی در مورد مهمترین مسئله مسلمان ها یعنی شناخت اصول دین هم صحبت نکرده. قرآنی که اسم اصول دین رو که از نام امامان مهمتره در قرآن نیاورده!!!! اگر چه هر کدام از توحید نبوت و معاد به عنوان مسلمات و قطعیات هستند اما از اصول دین بودنشون ذکر نشده. فقط اینه که کسی که توحید رو قبول نداشته باشه عذابش بیشتره. والا انکار هر کدام از آیات الهی موجب کفر است.

یکی از این اصول جایگاه نبوت است اما ظاهرا شما به این امر توجه ندارید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خاتم انبیاء بوده اند و بعد از ایشان رسولی نخواهد آمد، اما آیا این به معنای عدم وجود وصی برای آن حضرت است؟
اینکه خداوند متعال می فرماید:«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون» آیا آن رسول مکرم صلی الله علیه وآله همۀ مسائل را برای امت خود تبیین نمودند؟اگر نمودند این همۀ اختلاف بعد از آن حضرت به خاطر چه بود؟
ان شاءالله که شما به مانند امامتان نباشید که به ساحت قدس رسول اکرم جسارت نمود و به آنحضرت نسبت هذیان داد؟! قرآن کریم قول پیامبر صلی الله علیه وآله را حجت می داند ، وصیت باقیۀ آنحضرت به امت خود چه بود؟آیا جز توصیۀ به قرآن و عترت چیز دیگری بود؟« إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا بعدي ; أحدهما أعظم من الآخر ; كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي أهل بيتي ولن يتفرقا حتى يردا على الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما؛دو چيز گرانبها را در ميان شما باقي مي گذارم. هرگاه به آن دو تمسک جوييد، پس از من هرگز گمراه نخواهيد شد، آن دو، کتاب خدا و عترت و اهل بيت من مي باشند. اين دو از يکديگر جدا نمي شوند تا در قيامت نزد من آيند، پس بنگريد که چگونه با آنها رفتار خواهيد کرد».[1]
همچنین وجود احادیث متعددی همچون، حدیث خلفای اثنی عشر، حدیث سفینه ، حدیث امان، حدیث منزلت، حدیث وصایت،حدیث دار،حدیث غدیر و...که اگر اهل سنت یکی از این روایات را در شان خلفایشان می داشتند دیگر مبحث امامت را فرع فقهی قرار نمی دادند بلکه اصلی از اصول دین قرار می دادند، البته با این حال افرادی همچون قاضی بیضاوی امامت را جزو اصول دین می شمرد که سخنی قابل توجه است.
البته قاطبۀ اهل سنت امامت را جزو فروع فقهی می دانند ولی سوال اینجاست که چرا به واسطۀ این مسالۀ فقهی منکرین خلافت ابوبکر و عمر را کافر دانستند و افرادی همچون ابن ادریس شافعی امام شوافع قائل به آسمانی بودن خلافت ابوبکر شده استخلافة أبي بكر الصديق حق قضاه الله في السماء وجمع عليه قلوب عباده»[2].

[1].سنن ترمذی، ج5، ص329.

[2] . مجموع فتاوى ابن تيمية،ج5ص53.و...الدرر السنية في الأجوبة النجديةالمؤلف : علماء نجد الأعلام.

اینکه قرآن کریم می فرماید:« الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينا؛ امروز، كافران از (زوال) آيين شما، مأيوس شدند بنا بر اين، از آنها نترسيد! و از (مخالفت) من بترسيد! امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفت.
یاس کفار،اکمال دین، اتمام نعمت، رضایت خداوند از دین اسلام به چه چیزی تحقق یافت؟
با توجه به احادیث شان نزول سه نکته از این آیه به دست می آید:
1)دین اسلام به واسطۀ امامت به مرتبۀ کمال مطلوب خود رسیده است.
2) با امامت، نعمت الهی بر بشر به اتمام رسیده است.
3) دین اسلام از آن جهت که با امامت همراه است مورد رضایت خداوند می باشد.براین اساس، اگر اصل امامت از آئین اسلام جدا گردد، دین ناقص می شود و نعمت خداوند به اتمام نخواهد رسید و دین اسلام مورد رضایت خداوند نخواهد بود. بدیهی است پدیده ای که دارای چنین ویژگی های برجسته ای است ، از جایگاه و منزلت بالایی برخوردار می باشد.
به مقتضای آیۀ دیگری از قرآن و با توجه به روایات شان نزول، امامت در هندسۀ تفکر اسلامی از چنان جایگاه والایی برخوردار است که ابلاغ نکردن آن توسط پیامبر صلی الله علیه وآله به منزلۀ ابلاغ نکردن همۀ معارف و احکام الهی است:«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته».
مطابق روایات شان نزول، این آیه در عرفه و در حجةالوداع بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است.
تا آن روز همۀ معارف و احکام اساسی اسلام بر پیامبر صلی الله علیه و اله نازل شده بود وآن حضرت آنها را ابلاغ نموده بود.مسالۀ امامت ، اگر چه از نخستین روزهای نبوت مورد توجه و تاکید قرار داشت، ولی در جمع مسلمانان از شهرهای مختلف و به صورت رسمی بیان نشده بود.
پیامبر صلی الله علیه و آله ماموریت یافت که این کار را در جریان حجةالوداع در غدیر خم که جمع کثیری از مسلمانان مدینه و دیگر شهرهای کشور اسلامی در آن شرکت داشتند، انجام دهد.

در هر حال، آنچه از این آیه به دست می آید این است که امامت از نظر اهمیت به گونه ای است که ابلاغ نشدن آن توسط پیامبر صلی الله علیه و آله به منزلۀ آن است که آنحضرت هیچ یک از معارف و احکام اسلامی را ابلاغ نکرده است.
در حقیقت، مفاد این آیه با مفاد آیۀ «اکمال دین»هم آهنگ است؛ یعنی دین اسلام بدون امامت کامل نخواهد شد.

طالب علم;180930 نوشت:
د
اما سعی می کنم به مهمترین آنها بپردازم

1- دراصول دین از آیات محکم و صریح الدلاله استفاده شده است یعنی خود دلیل هستند ودلیلی که خود احتیاج به دلیل داشته باشد نمی تواند دلیل باشد

1-جعل و نصب امام بر اساس نص ایات مربوط به خدا ست نه مردم در حالی که فروع مربوط به مردم و تکالیف انها نتیجتا امامت از دایره فروع خارج می گردد..

2-انچه در دین مربوط به خدا باشد و هدایت دیگران در ان خوابیده باشد و دخلی مردم از ان نداشته باشند به اصول ان دین بر می گردد ..

3-ایاتی که مربوط به امامت می باشند خود دلالت مستقیم به اصالت ان دارند ،وبه واسطه ایات دیگر دلیل انها روشن نمی گردد بلکه ایات دیگر خصوصیات انها را بیان می کند...

طالب علم;180930 نوشت:
د

2- اصول دین پیامبران یکی بو ده اند و خداوند رسالت پیامبران را منوط به آن کرده است

دین همه پیامبران اسلام بوده است ،ودر اصول انچه مربوط به اسلام است بین انچه قران در خود دارد با انچه در شرایع قبل بازگو شده است یکی است...که البته امامت نیز از ان استثنا نیست چون اصل چنین امری در قران ذکر شده است و از اصول می باشد....

[="red"]شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و ...[/]

البته انچه به پیغمبر توصیه شده است همان اصول کلی دین است نه فروعات در حالی که اکثر فروعات درشرایع قبل منسوخ شدند....

طالب علم;180930 نوشت:
د

3- هم کلیات و هم جزئیات آن در قرآن وجود دارد

تا دلت بخواهد از کلیات وخصوصیات امامت در قران داریم...البته خصوصیاتی که فقط مصداق همین امامت داب قران است نه امامت عرفی.....

طالب علم;180930 نوشت:
د

4- در آیات بیشماری به اثبات آن پرداخته شده


اثبات امامت و خصوصیات ان در داب قران تا دلت بخواهد موجود است....از معانی مختلف تا مصادیق جدا و توصیفات انچنانی....

طالب علم;180930 نوشت:
د

5- خداوند کسانی که آنها را قبول نکرده اند را کافر نامیده است حال شاید گفته شود در امور غیر اصول دین هم کافر راه دارد این سخن درست است اما قطعا کفر مراتب دارد و خداوند کافر بودن دنیوی اشخاص را با آن مشخص می کند و به قولی دایره اسلام و کفررا از هم جدا می کند


اتفاقا خداوند منکرین انتصابی و جعلی خداوند برای هدایت انسانها را کافر خوانده است شما باور ندارید مصادیق را بیاوریم....انکار انچه خداوند برای هدایت در دین جعل نموده است باعث کفر می گردد چون انکار در اینجا به نصب الهی بر می گردد نه تکالیف فروعی ....

البته کفر دارای مراتبی است وما نیز انرا قبلا تذکر دادیم،حتی کشاورز نیز کافر است،ولی انچه کفر را اصالت می دهد ،تقابل در برابر انچه به خدا بر گردد برای هدایت و کمال در دین که از مصادیق ان امامت است...

طالب علم;180930 نوشت:
د

6- اصول با ظن ثابت نمی شود بلکه با آیات که قطعی الصدور هستند ثابت می شود [/b]
پس اذا جا ء الاحتمال بطل الاستدلال

خود ایات با عقل ثابت می گردند،ولی همین را ما داریم ازابتدای تاپیک فریاد می زنیم ولی عقلی نیست که بیندیشد...همه ایات برای اثبات ذهنی فرع بر عقل هستند...نتیجتا امامت با عقل و قران اثبات می گردد...ولی مشکل ما با شما در همین قسم عقل است....

طالب علم;180930 نوشت:
د

و اصول دین مربوط به اعتقادات است یعنی جزءعمل و تکلیف نیست
حال وقتی امامت شرایط موجود را ندارد چگونه است که آنرا جزء اصول می دانید
[=red]نتیجه می گیریم اصلی از اصول دین به نام امامت وجود ندارد
حال وقتی در اصول نیست قطعا در فروع که احکام و تکلیف است هم قرار نمی گیردپس امامت چیزی نیست مگر ادعای برای تفرقه بین مسلمانان

نتیجه این شد که امامت چون ارتباط با خدا دارد نه مردم نتیجتا از دایره فروع خارج می گردد،ولی از انجا که این انتصاب و جعل خدایی همراه با هدایت بشر و انسانها می باشد ،والبته با هدایت نبوت فرق می کند،نتیجتا هدایت کسی که از طرف خداوند نصب مستقیم گشته باشد اصالت دارد بر هدایت اشخاص و هدایت اشخاص فرع بر شناخت ان امام هست نتیجتا تا امام شناخته نگردد هدایت او معنا ندارد ،پس معرفت امام اصل است و هدایت او فرع بر ان نتیجتا امامت از اصول قلمداد می گردد...........

برای مزین کردن این بحث به کلام معصوم ،مواردی را نیز از این بزرگان در اثبات مقام خودشان می اوریم:

[="blue"] عيون اخبار الرضا:

محمّد بن يحيى صولى گفت روايتى از حضرت رضا عليه السّلام نقل شده كه داراى الفاظ مختلفى است كه براى من روايت داراى اسنادى نبود كه بر آن كاملا تكيه كنم چند نفر بصورت‏هاى مختلفى نقل كرده‏اند، من آن روايت را با همين وضع نقل ميكنم گر چه الفاظ مختلف دارد.
مامون در باطن مايل بود نقطه ضعفى از حضرت رضا عليه السّلام بدست آورد و ميخواست امام شكست بخورد گر چه ظاهرا خود را بر خلاف اين نشان ميداد.
فقهاء و دانشمندان در نزد او جمع شدند حيله‏اى بكار برد كه با امام مناظره كنند در مورد امامت. حضرت رضا عليه السّلام فرمود خوب است يك نفر را معين كنيد كه هر چه براى او پيش آمد ديگران نيز قبول داشته باشند.

همه راضى شدند كه شخصى بنام يحيى بن ضحاك سمرقندى مناظره كند و در خراسان نظير نداشت حضرت رضا عليه السّلام فرمود هر چه ميخواهى سؤال كن.
گفت بحث در مورد امامت ميكنيم. چگونه ادعا ميكنى امامت را براى كسى كه امام نبوده و رها كرده‏اى كسى را كه امام بوده و مردم برهبرى او رضايت داده‏اند.
حضرت رضا در جواب فرمود: بگو ببينم كسى كه تصديق كند شخصى را كه بر خود دروغ بسته يا تكذيب كند كسى را كه راست گفته از طرف خود آيا چنين شخصى كارش صحيح و درست است يا باطل و خطا. يحيى سكوت كرد.

مأمون گفت جوابش را بده. يحيى گفت خوب است مرا از جواب معاف داريد. مأمون گفت يا ابا الحسن سؤال خود را براى ما توضيح دهيد فرمود:
يحيى بايد بگويد ائمه و پيشوايانش يا بر خود دروغ بسته‏اند و يا راست گفته‏اند.
اگر بگوئيد دروغ ميگويند دروغ‏گو نميتواند امام شود و اگر بگويد راست گفته‏اند اوّلى آنها گفته است (وليتكم و لست بخيركم) فرمانرواى شما شده‏ام با اينكه بهترين شما نيستم دوّمى گفت بيعت ابى بكر پيش آمدى عجولانه و بى‏فكر و پيش بينى بود هر كس چنين كارى را براى مرتبه دوم انجام داد او را بكشيد.
بخدا قسم دوّمى راضى نيست براى كسى كه چنين كارى را بكند جز كشته شدن. كسى كه بهترين مردم نباشد اين بهتر بودن بايد داراى امتيازاتى باشد از قبيل علم، جهاد، فضائل كه در او نبوده و كسى كه بيعت با او از روى انديشه نبوده بطورى كه تكراركننده آن سزاوار كشته شدن است چگونه ميتوان پذيرفت كه او خلافت را بديگرى بسپارد و آن ديگرى را رهبر مردم قرار دهد با اينكه وضع او چنين بوده؟ بعد خودش بر روى منبر ميگويد [="red"]«ان لى شيطانا يعترينى فاذا مال بى فقومونى و اذا اخطات فارشدونى»[/] مرا شيطانى عارض مى‏شود هر گاه مرا منحرف كرد براه بياوريد و اگر خطا كردم راهنمائيم كنيد.

در صورتى كه راست گفته باشند امام نخواهند بود اگر دروغ هم گفته باشند يحيى را ديگر جوابى نبود كه بدهد. مأمون از سخنان امام در شگفت شده گفت در روى زمين كسى نميتواند چنين مناظره كند جز شما. [/]

-----------------------

با سلام

همچنان منتظر جواب هستیم :

جواب ما داده نشد ! چون این آیه در اواخر عمر شریف حضرت رسول (ص) نازل شده و در زمان قدرت وشوکت اسلام بود دیگر معنی نداشت که در آخر آن جان پیامبرش را از خطرات ابلاغ این امر حفظ کند ، کدام موضوع دینی بوده که اینقدر مهم و خطرناک بوده ابلاغ رسمیش چنین شرایطی را می طلبیده است.

ضمنا بحث بر سر کلمه میثاق بنی اسرائیل در قرأن بود که اصلا نگفتید که چه بود وبه حاشيه رفتيد !

تا اینجا ثابت شد که همه مسائل واحکام در قرآن نیامده زیرا خدای متعال فرمود : ما آتاکم الرسول فخذوه : و اگر بنابود همه موضوعات در قرآن بیاید دیگر چنین آیاتی معنی نداشت که پیامبر را تبیین کننده و واجب الاطاعه بداند .

پس میرسیم به حوزه سنت وحدیث که مبین آیات قرآن هستند و با خاتمه نبوت باید رهبری دانا وتوانا، هدایت جامعه مسلمین را بعهده بگیرد واز اختلافات وتفرقه حفظ کند.

شما یا امامت را از طرف خدا می دانید یا نه مثل ما امامت را مربوط به احکام دنیوی و عقلی می دانید و هرکس در هر زمانی خودش برای رهبریت جامعه خود تصمیم می گیرد همچنانکه در ایران و تمام جهان اینطوری است
وحالاهم در ایران کسی امام و رهبر منصوب از طرف خدا نیست وکسی دیگر را رهبر کرده اید و نبود امام منصوب چه سیاسی و چه دینی ردی قوی بر اباطیل شماست

حال فرض بگیریم برای رهبریت کشورها خداوند امام می فرستاد میدوندید الان چند کشور مسلمان وجود دارد خوب باید به تعداد این کشورها امام منصوب پیدا شود اگر رهبریت سیاسی هم جزء امامت محسوب شود اگر نباشد که امام علی امام بود و غضب امامت بی معنی ودیگر هیچ مشکلی وجود ندارد

شما می گویید خداوند امامت که بالاتر از نبوت است را قرار داده که باید ثابت کنید
ما هم می گوییم

تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
اين آرزو و دلخوشيهاي ايشان است . بگو : اگر راست مي‌گوئيد دليل خويش را بياوريد
و می گوییم
مَّا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ
، و هيچ گونه حجّتي از جانب خدا در حقّ آنها نازل نشده است

اگر می گویید امامت مربوط به خداست بفرمایید طبق بندهای که گفتم آنرا ثابت کنید
یا شاید می گویید نه خدا در قرآن اینرا نگفته بلکه عقلا اثبات می کنیدبله ما هم می گوییم امامت و جانشینی مسئله ای عقلی است نه نقلی

مثل آنکه کسی پیش مسلیمه کذاب برود و مسلیمه ادعا می کردخداوندامری را خواسته بعدازش دلیل بخواهند بگوید عقلا ثابت می کنم خداوند اینرافرموده مردم آیابهش نمی خندیدند
آیا کسانی که چیزی را بخدا نسبت می دادند خداوند با گفتن ما نزل بها من سلطان همه یاوه گویهای آنها را به چالش نکشاند

شما اگر ادعا نقل دارید بفرمایید امامت منصوب خدا را طبق ضوابط قرآنی ثابت کنید
1- یک آیه محکم و صریح در اثبات امامت خود بیاورید و ...........................الی شماره 7
با تا دلت بخواد و نخواد نمی تونید از آن فرار کنید
البته این 16 صفحه است که بنده از شما دلیل می خواهم و شما هربار به نحوی از جواب طفره می روید پس دلیلی اگر بود که تا حالا میاوردید مجبور نمی شدید یک بار بحث را به شیخین و یک بار مجبور شدید اصلا اصول را رد کنید و الی آخر

پس بنده بحث را جمع بندی کرده و قضاوت را به کاربران می سپارم
جمع بندی و نتیجه گیری از بحث
برای پی بردن به اصول دین در قرآن شواهدات قرآنی زیاد باشد
اما سعی می کنم به مهمترین آنها بپردازم

1- دراصول دین از آیات محکم و صریح الدلاله استفاده شده است یعنی خود دلیل هستند ودلیلی که خود احتیاج به دلیل داشته باشد نمی تواند دلیل باشد

2- اصول دین پیامبران یکی بو ده اند و خداوند رسالت پیامبران را منوط به آن کرده است

3- هم کلیات و هم جزئیات آن در قرآن وجود دارد

4- در آیات بیشماری به اثبات آن پرداخته شده

5- خداوند کسانی که آنها را قبول نکرده اند را کافر نامیده است حال شاید گفته شود در امور غیر اصول دین هم کافر راه دارد این سخن درست است اما قطعا کفر مراتب دارد و خداوند کافر بودن دنیوی اشخاص را با آن مشخص می کند و به قولی دایره اسلام و کفررا از هم جدا می کند

6- اصول با ظن ثابت نمی شود بلکه با آیات که قطعی الصدور هستند ثابت می شود
پس اذا جا ء الاحتمال بطل الاستدلال

7- رد وپاسخ به شبهات منکرین

و اصول دین مربوط به اعتقادات است یعنی جزءعمل و تکلیف نیست
حال وقتی امامت شرایط موجود را ندارد چگونه است که آنرا جزء اصول می دانید
نتیجه می گیریم اصلی از اصول دین به نام امامت وجود ندارد
حال وقتی در اصول نیست قطعا در فروع که احکام و تکلیف است هم قرار نمی گیردپس امامت چیزی نیست مگر ادعای برای تفرقه بین مسلمانان

از تمام دوستانی که در این مبحث شرکت کردند کمال تشکر را دارم

طالب علم;181056 نوشت:
شما یا امامت را از طرف خدا می دانید یا نه مثل ما امامت را مربوط به احکام دنیوی و عقلی می دانید و هرکس در هر زمانی خودش برای رهبریت جامعه خود تصمیم می گیرد همچنانکه در ایران و تمام جهان اینطوری است

سلام

تعصب بی جا مانع کسب معارف است و ادمی هنگامی از ان رها می شود که تفکر کرده و خود را از بند عادت رها سازد

امیدورام همه ی ما از ان دور باشیم

شما می گویید که امامات از نظر شما
مربوط به امور عقلی می دانید

اما علما شما مثل قاضی بیضاوی که سند اش را در پست های قبل قرار دادیم به این امر که امامت از طرف خدا منصوب می شود اشاره کرده است
اما
اسناد دیگر
ملاعلی قوشچی در شرح تجرید مبحث امامت گوید:

«امامت ریاست عمومی است در امور دین و دنیا به طریق خلافت از پیامبر(ص)»

و از متعصب ترین علمای شما مانند قاضی روزبهان نیز این معنا را نقل نموده است که امامت ریاست بر امت و نیابت و خلافت رسول الله است به این عبارت
«امامت نزد اشاعره خلافت رسول الله(ص) است در برپا نمودن دین و حفظ حوزه ملت اسلام بنحوی که متابعت او بر جمیع امت واجب است.»

حال بهتر است بیاندیشید

طالب علم;181056 نوشت:
حال فرض بگیریم برای رهبریت کشورها خداوند امام می فرستاد میدوندید الان چند کشور مسلمان وجود دارد خوب باید به تعداد این کشورها امام منصوب پیدا شود اگر رهبریت سیاسی هم جزء امامت محسوب شود اگر نباشد که امام علی امام بود و دیگر هیچ مشکلی وجود ندارد

جمله تون را روشن تر بیان نمایید

طالب علم;181056 نوشت:
شما می گویید خداوند امامت که بالاتر از نبوت است را قرار داده که باید ثابت کنید ما هم می گوییم

گویا شما اسناد را نمی خوانید و بی توجه به ان رد می شوید
این کلام به چه معنا است بزرگوار؟

در جواب به این سخن شما که امیدورام از روی جهل باشد و بی توجهی نه از روی عناد

در ابتدا باید تذکر داد که امامت

از نبوت عامه بالا تر است نه نبوت خاصه

یعنی یک درجه از مقام خاصه رسول خدا (ص) پایین تر است

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ(البقرة/124)
(به خاطر آوريد) هنگامي که خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود. و او به خوبي از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض کرد: «از دودمان من (نيز اماماني قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمکاران نمي‌رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».

سوالی داریم اگر دلیل دارید بفرمایید

که ابراهیم(ع) اینجا نبی بوده است یا خیر؟

چرا بعد از ازمایش به او مقام امامت داده شده است؟

طالب علم;181056 نوشت:
- یک آیه محکم و صریح در اثبات امامت خود بیاورید و ...........................الی شماره 7 با تا دلت بخواد و نخواد نمی تونید از آن فرار کنید البته این هجدهمین صفحه است اگر بود که تا حالا میاوردید مجبور نمی شدید یک بار بحث را به شیخین و یک بار مجبور شدید اصلا اصول را رد کنید و الی آخر

ما پیوسته در پست های قبل از شما سوالاتی پرسیدیم که شما جوابی روشن به ان نداده
و بنا بر روش نتیجه گیری خودتان به ان پای بند شدید
اگر پاسخی دارید به جای تکرار نتایجتان به رد انتقاد های ما بپردازید

هرچند که منصفین خواهند دید:Gol:

و اما دلایل دیگر بر اثبات امامت در قران

1. يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا(النساء/59)
اي کساني که ايمان آورده‌ايد! اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [= اوصياي پيامبر] را! و هرگاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داوري بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين (کار) براي شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيکوتر است.

اولی الامر کیست؟!

با رجوع به اسناد اهل سنت به مصادیق این کلمه می رسیم
1.ابو اسحق شیخ الاسلام حموینی ابراهیم بن محمد در فرائد السمطین گوید :«انچه از رسول خدا(ص) به ما رسیده مراد از اولی الامر در ایه شریفه علی بن ابیطالب و اهل بیت رسول خدا(ص) هسند
2.عیسی بن یوسف همدنی از ابی الحسن و از سلیم بن قیس از امیر المومنین علی(ع) روایت کرده که رسول اکرم(ص) فرمودند:«شریکان من کسانی هستند که خدای تعالی اطاعت ایشان را مقرون به اطاعت خود نموده و در حق ایشان و اولی الامر منکم تنزیل فرموده باید از کلام ایشان بیرون نروید و فرمان بردار ایشان باشید و اقیاد از احکام و اوامر ایشان نمایید-من چون این سخنان را شنیدم عرض کردم یا رسول الله خیر ده مرا از اولی المر که انها چه کسانند؟ فرمود یا علی انت اولهم»

--------------------------

جالب اینجا است که اهل سنت می گویند این اولی الامر فرماندهان هستند

یه سوال از جناب طالب علم

ایا خداوند متعال اطاعت از هر فرمانده ایی را واجب کرد است؟

طالب علم;181056 نوشت:
برای پی بردن به اصول دین در قرآن شواهدات قرآنی زیاد باشد اما سعی می کنم به مهمترین آنها بپردازم

شما برای اثبات مرام خودتان

به جواب های تنها یکی از کاربران جواب دهید

اگر جواب دارید بفرمایید

ما منتظر جواب هایتان می مانیم

و اگر تمایل به کسب جواب هستید بگویید و از تکرار مطالبی که پاسخش را قبلا داده اییم بپرهیزید( و مابقی دلایل را می اوریم)

(البته اسناد مورد استفاده بنده از منبعی معتبر و قدیمی است):Gol:

mkk1369;181062 نوشت:
وحالاهم در ایران کسی امام و رهبر منصوب از طرف خدا نیست وکسی دیگر را رهبر کرده اید و نبود امام منصوب چه سیاسی و چه دینی ردی قوی بر اباطیل شماست

سلام

دوست عزیز مقام الهی مربوط به مکان و زمان نیست
مثلا نبوت حضرت محمد(ص) در زمان خودشان در مکان محدودی بود و با سفرا شان مردم را به اسلام فرا می خواندند

ایا این را منکر می شوید؟

دوست عزیز الان امام زمان نیز به همین شیوه امور را رسیدگی می کند
و در حال حاضر نیابت ایشان به شکل عام و به عهده فقیه جامع الشرایط است

طالب علم;181056 نوشت:
حال فرض بگیریم برای رهبریت کشورها خداوند امام می فرستاد میدوندید الان چند کشور مسلمان وجود دارد خوب باید به تعداد این کشورها امام منصوب پیدا شود اگر رهبریت سیاسی هم جزء امامت محسوب شود اگر نباشد که امام علی امام بود و غضب امامت بی معنی ودیگر هیچ مشکلی وجود ندارد

دوست عزیز امامت یک منصب الهی همچون نبوت است و حکومت چیز دیگری است که خدشه ایی به این مقام وارد نمی کند
اما اگر خدا این حکومت را مقرر کند و کسی منع کند می شود غصب(چون حق شرعی ان فرد را گرفته اند )


طالب علم;181056 نوشت:
اگر می گویید امامت مربوط به خداست بفرمایید طبق بندهای که گفتم آنرا ثابت کنید

بند ها باید مورد تایید باشد نه هر چی که فکرمان رسید
شما جواب پست های ما را بدهید
اگر جوابی دارید

طالب علم;181056 نوشت:
البته این 16 صفحه است که بنده از شما دلیل می خواهم و شما هربار به نحوی از جواب طفره می روید پس دلیلی اگر بود که تا حالا میاوردید مجبور نمی شدید یک بار بحث را به شیخین و یک بار مجبور شدید اصلا اصول را رد کنید و الی آخر

شما بفرمایید بگویید ما کدام سوالات شما را بی پاسخ گذاشته ایم تا جواب دهیم
و لطف کنید نشانمان دهید که کدام یک از پست های ردیه بر دلائل شما را پاسخ دادید؟

و کجا ما اصول را رد کردیم؟

و از شما خواسته شد اصل را تعریف کنید ما خود اصل را تعریف نمودیم
سند گفتارتان را بیاورید

طالب علم;181056 نوشت:
حال وقتی امامت شرایط موجود را ندارد چگونه است که آنرا جزء اصول می دانید

شما گفتید ندارد

و ما برای شما مثال هایی اوریدم

اگر پاسخی دارید بفرمایید

و در پایان به چند نکته اشاره می نمایم

عده ایی اشکال می تراشند که چرا نام امامان نیامده است
که همان طور که قبلا اشاره کرده ام

ما باید از خدا اطاعت کنیم و مطیع او باشیم و سر تسلیم فرود اوریم

و بنا برحکم خدا

وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (حشر-7)
آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)، و از آنچه نهي کرده خودداري نماييد

باید برای فهم شرح ان به پیامبر(که در حال حاضر سنت پیامبر و احادیث پیامبر(ص) است) رجوع کنیم

طالب علم;181056 نوشت:
از تمام دوستانی که در این مبحث شرکت کردند کمال تشکر را دارم

ما نیز از شما متشکریم

و امیدوارم پیوسته در کسب معارف باشید

و این بحث هایی که پیش امده است منجر به بهم زدن اتحاد نشود
و ما شیعیان اثنی عشری
همچون امام اولمان دست دوستی برای حفظ اتحاد و برادری به سوی شما دراز کرده و شما را دوست و برادر خود می دانیم
و امیدورام که خداوند به تمامی برادران و خواهران مسلمانمان توفیق بهشت عنایت کند

:Gol:

طالب علم;181056 نوشت:
البته این 16 صفحه است که بنده از شما دلیل می خواهم و شما هربار به نحوی از جواب طفره می روید پس دلیلی اگر بود که تا حالا میاوردید مجبور نمی شدید یک بار بحث را به شیخین و یک بار مجبور شدید اصلا اصول را رد کنید و الی آخر

با سلام
نه مجبور نشدیم. اما این فقط به خاطر این بود که بگیم شمایی که هنوز نمیتونی ماهیت اصول دین و معیارهای اون رو که از مشترکات همه مسلمان هاست از قرآن ثابت کنی، چطور انتظار داری دیگران مواردی رو که مورد اختلاف مسلمانان است از قرآن ثابت کنند؟

طالب علم;181056 نوشت:
پس بنده بحث را جمع بندی کرده و قضاوت را به کاربران می سپارم

و چون شما به سوال اساسی من در مورد مبنای شما در شناخت اصول دین پاسخ ندادید من به اشکال هایی که به معیار های شما وارد است اشاره ای نمیکنم.

طالب علم;181056 نوشت:
- خداوند کسانی که آنها را قبول نکرده اند را کافر نامیده است حال شاید گفته شود در امور غیر اصول دین هم کافر راه دارد این سخن درست است اما قطعا کفر مراتب دارد و خداوند کافر بودن دنیوی اشخاص را با آن مشخص می کند و به قولی دایره اسلام و کفررا از هم جدا می کند

اگر ممکنه در مورد این عبارت بیشتر توضیح بده. کافر بودن دنیوی یعنی چه؟

با سلام

ظاهرا مدعیان توانایی جواب دادن به سوالات را ندارند پس مخالفین خوب دقت کنند چونکه قبلا این سوالات به کرات جواب داده شده :

خدای متعال از خلقتش هدفی داشت که با ارسال رسل آنرا محقق میساخت که با توجه به ختم نبوت ، برای ادامه همان راه ، امامت را امر به ابلاغ کرد .

در آخرین آیاتیکه بر پیامبر خاتم (ص) نازل شده با لحنی شدید پیامبرش را امر به ابلاغ موضوع امامت و خلافت بعد از خود کرده و میفرماید که خداوند تورا از شر مردم حفظ میکند وخداوند کافرین را هدایت نمیکند .

ثابت است که همه موضوعات و فروعات در قرآن کریم نیامده زیرا باوجود آیاتی نظیر :ما آتاکم الرسول فخذوه : مشخص است که پیامبر مامور تبیین وتبلیغ بعضی مسائل است که در قرآن تصریح نشده و رسول خدا (ص) هم در روزهای آخر عمر شریفش در حجة الوداع در غدیر خم پس از نزول آیه ابلاغ (67 سوره مائده) با تشریفاتی خاص امر امامت ورهبری امت پیامبر خاتم را مشخص نمودند وپس از آن دین اسلام تکمیل ونعمت خدای سبحان تمام گشت و این اخبار از متواترات واصح احادیثی است که امت اسلام روایت کرده اند اما چون سنت خداوند متعال تغییر نمیکند بسان امم گذشته آزمایشات سختی رخ داد و همان حوادثی که در امت موسی وهارون رخ داد برای امت اسلام هم رخ داد و فتنه ای بزرگ دامنگیر اهل اسلام گردید و اختلاف و تفرقه به کشتن فرزندان انبیاء منجر شد و دین منحرف و تفسیر کتاب سلیقه ای و برای شد که تا به امروز شاهد عواقب مخالفت با امر خدا ورسولش هستیم .


بنابراین اصل امامت در قرآن کریم آمده و مثل نماز که تعداد رکعات آنرا پیامبر مشخص کرد مصادیق ائمه را هم پیامبر در احادیث صحیح ومتواتری که در 12 امام و اسم و عصمت ایشان روایت شده بیان فرمودند .

سخن آخر اینکه اگر پیامبر خدا (ص) همین الان هم بیاید وبگوید ای مردم خدای تعالی علی (ع) را امام شما بعد از من منصوب کرد بعضی قبول نخواهند کرد همچنانکه معجزات آشکار را از حضرتش دیدند وایمان نیاوردند بقول خدای سبحان :

وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ }الأعراف198 به یپامبر نگاه میکردند اما نمیدیدند !!!!!!

وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِينَ {الأعراف/146} هر آیه ونشانه ای برایشان بیاوریم باز هم ایمان نخواهند آورد !!!!

وتوصیه بدوستان ، هدف از این بحثها فقط ابلاغ است وبس وهدایت افراد بدست خدای سبحان است فقط باید دعا کنیم واز خداوند متعال حسن عاقبت را بخواهیم:

وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ {يونس/100}

طالب علم;181056 نوشت:

[=blue][="red"]شما می گویید خداوند امامت که بالاتر از نبوت است را قرار داده که باید ثابت کنید
ما هم می گوییم [/]

تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
اين آرزو و دلخوشيهاي ايشان است . بگو : اگر راست مي‌گوئيد دليل خويش را بياوريد
و می گوییم
مَّا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ
، و هيچ گونه حجّتي از جانب خدا در حقّ آنها نازل نشده است
[/]
[=navy]اگر می گویید امامت مربوط به خداست بفرمایید طبق بندهای که گفتم آنرا ثابت کنید
یا شاید می گویید نه خدا در قرآن اینرا نگفته بلکه عقلا اثبات می کنیدبله ما هم می گوییم امامت و جانشینی مسئله ای عقلی است نه نقلی

سلام.

جناب طالب علم!!!!!!!

یا شما واقعا می بینید و لی تشخیص نمی دهید و یا اینکه اصلا مطالب برای شما بیگانه است،وما داریم با سخنانی غیر از زبان متعارف با شما صحبت می کنیم.....

عزیز دل انگیز،جعل امام بر اساس نص ایه بر عهده خداوند است،چون هدایت انها به امر خداوند است و البته کسی جز خدا حق هدایت ندارد و انهایی هم که دارند جز به امضاء خودش چنین حقی پیدا نمی کنند ،بنابراین هدایت دینی اشخاص جز از طریق افرادی که خداوند نصب نموده باشد امکان ندارد.....هدایت علمای دینی نیز از مصب هدایت امام می گذرد و حق جعل از طرف خود را ندارند به عبارتی ولایت علمای دینی در طول ولایت امام می باشد چون به نصب عام و خاص از طریق او جعل می گردند...........

خداوند می فرماید:

جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا...

از طرفی می گوید:
«وَلَقَدْ جَاءَهُم مِن رَبِّهِمُ الْهُدَى‏ (نجم23)» «هدايت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است»

به عبارتی کسی حق این را ندارد که از جانب خودش هدایت الهی را به عهده بگیرد....هدایت مخصوص حق است......

خلاصه:
خداوند از يك طرف مي‌فرمايد [="red"]«وجَعَلْنا»[/] يعني ما آنها را امام قرار داديم و از طرف ديگر مي‌فرمايد [="red"]«یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»[/] يعني به امر و فرمان ما هدايت مي‌كنند كه اين امر هم بيانگر اين است كه امامت امري انتصابي است.....

نکته:

ممكن است سؤال شود كه در مورد ائمه كفر هم خداوند فرموده است [="red"]«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»[/]ولي بايد دقت شود كه اولا در دو آيه بالا سخن از هدايت است نه دعوت، يعني امامت ائمه كفر، تنها دعوت است و به همين دليل نيازي نيست كه خداوند آنها را نصب كند كه اگر ائمه كفر هم به وسيله خداوند تعيين شود، بيانگر جبر است. ولي امامت هدايت‌گران به صورت دعوت نيست، بلكه به صورت هدايت است.نكته دوم اينكه خداوند لفظ [="red"]«بِأَمْرِنا» [/]را تنها در مورد ائمه هدايت به كاربرده است كه اين امر به هيچ وجه با انتخابي بودن امامت سازگار نيست.

ایات مربوطه در پستهای قبلی اورده شد،......

از طرفی امامت عهد خداوند است.......[="red"]قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ..[/]....نتیجتا استناد این امر فقط به خودش می باشد نه مردم،نتیجتا امام یک امر انتصابی است نه انتخابی...........

از جهتی همانطور که قبلا گفته شد طبق آيه‌ي قرآن كريم هميشه و در هر زمان امام وجود دارد، زيرا خداوند مي‌فرمايد [="red"]«یَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»،[/] وقتي هر كسي همراه امامش در روز قيامت محشور مي‌شود پس معلوم مي‌شود كه همه مردم در هر زمان يك امام بايد داشته باشند. به راستي پس از پيامبر اكرم چه كسي امام بود؟ همان‌گونه كه قبلا بيان شد امام كسي است كه به مقام صبر و يقين [="red"](مشاهده ملكوت)[/] رسيده است، به راستي مردم از كجا مي‌توانند بفهمند كه چه كسي به مقام صبر و يقين رسيده است؟ آيا غير از اين است كه طبق آيات قرآني كه اشاره شد،‌ امام را خداوند تعيين مي‌كند، پس امام پس از پيامبر را هم خداوند بايد تعيين و پيامبر بايد ابلاغ و معرفي كند و اختيار و انتخاب مردم هم در تعيين امام هيچ نقشي ندارد........

غیر از موارد فوق ایات زیاد دیگری نیز در اصل چنین منصبی می باشد که نیاز به اوردن انها نیست ...شما همین یک ایه را خوب بفهمید برای ما کافیست...نتیجتا امامت به خدا بر می گردد نه به مردم اصلا امامت به تکلیف و فروع ربطی ندارد بلکه امامت به خدا بر می گردد نتیجتا از اصول است نه فروع...............

البته امامت شما می شود شرح این ایه:

[="red"]ان الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا و الآخرة و اعد لهم عذابا مهينا[/]

«آنانكه خدا و رسول خدا را اذيت كنند، خداوند آنها را در دنيا و در آخرت لعنت مى‏كند، و براى آنان عذاب پست كننده و خوارى‏آفرين مهيا مى‏نمايد» .

و جزئیاتش می شود خبری که کتب صحیح شماست:

[="darkorange"]«صحيح‌ بخاريّ» ، طبع‌ مطبعۀ أميريّه‌ ، بولاق‌ سنۀ 1312 هجريّه‌ با اسناد خود از عروة‌ بن‌ زبير از عائشه‌ روايت‌ مي‌كند كه‌ : [="red"]إنَّ عائشة‌ أخبرتَه‌ أنّ فاطمة‌ عليه‌ السّلام‌ ابنَةَ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ سَأَلت‌ أبابكر الصِّدِّيق‌ بعد وفاة‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ أن‌ يُقْسم‌ لها ميراثاً ممّا ترك‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ ممّا أفائ الله‌ عليه‌ . فقال‌ لها أبوبكر : أنّ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ قال‌ : لا نُورِّث‌ ما تركناه‌ صَدَقَةُ فَغَضِبَت‌ فاطمة‌ بنت‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ فهَجَرت‌ أبابكر فلم‌ تزل‌ مهاجرَةً حتّي‌ تُوفِيّت‌[/] . ج‌ 4 ، ص‌ 79 ، باب‌ فرض‌ الخمس‌ ، و نيز بخاري‌ در همين‌ طبع‌ ج‌ 5 ، ص‌ 139 باب‌ غزوة‌ الخيبر آورده‌ است‌ كهچون‌ فاطمه‌ تقاضاي‌ ارث‌ خود نمود : فأبي‌ أبوبكر أن‌ يدفع‌ الي‌ فاطمة‌ منها شيئاً فَوَجَدت‌ فاطمةٌ علي‌ أبي‌ بكر في‌ ذلك‌ فَهَجَرتَه‌ فلم‌ تكلّمه‌ حتّي‌ تُوفيّت‌ و عاشت‌ بعد النبي‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ وسلّم‌ ستّة‌ أشهر فلما توفّيت‌ دفنها زوجها عليُّ عليه‌ السّلام‌ و لم‌ يُوذِن‌ بها أبابكرٍ و صلّي‌ عليها .

و نيز بخاري‌ در همين‌ طبع‌ ، ج‌ 7 ، ص‌ 37 در باب‌ ذبّ الرّجل‌ عن‌ ابنته‌ في‌ الغيرة‌ و الانصاف‌ ، آورده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرمود : فاطمة‌ بَضعَةٌ مني‌ يُريني‌ ما أرايها و يؤذيني‌ ما آذاها . و ابن‌ قتيبة‌ دينوري‌ متوفي‌ در سنۀ 270 هجري‌ در كتاب‌ «الامامة‌ و السياسة‌» در طبع‌ مطبعة‌ الامه‌ بدرب‌ شغلان‌ سنۀ 1328 هجريه‌ در ص‌ 14 و ص‌ 15 آورده‌ است‌ كه‌ : فقال‌ عمر لابي‌ بكر انطلق‌ بنا الي‌ فاطمة‌ فإنّا قد أغضبناها ! فانطلقا جمعياً فاستذنّا علي‌ فاطمة‌ فلم‌ تأذن‌ لهما فأتيا علياً فكلّماه‌ فأدخَلَهماعليها . فلمّا قعدا عندها حوّلت‌ وجهها إلي‌ الحائط‌ فسلّما عليها فلم‌ ترّد عليهما السّلام‌ فتكلّم‌ أبوبكر ، و پس‌ از اعتذار از اينكه‌ فدك‌ را به‌ فاطمه‌ برنگردانده‌ است‌[="purple"] فقالت‌ : أرأيتكما إن‌ حدثتكما حديثاً عن‌ رسول‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ تعرفانه‌ و تفعلان‌ به‌ ؟! قالا : نعم‌ ! فقالت‌ : انشدكما الله‌ ألم‌ تسمعا رسول‌ الله‌ يقول‌ : رضا فاطمة‌ من‌ رضاي‌ و سخط‌ فاطمة‌ من‌ سخطي‌ فمن‌ أحبّ فاطمة‌ ابنتي‌ فقد أحبّني‌ و من‌ أرضي‌ فاطمة‌ فقد أرضاني‌ و من‌ أسخط‌ فاطمة‌ فقد أسخَطني‌ ؟! فقالا : نعم‌ سمعناه‌ من‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ قالت‌ : فإنّي‌ أشهد الله‌ و ملائكته‌ : أنكما أسخطتُماني‌ و ما أرضيتماني‌ و لئن‌ لقيت‌ النّبي‌ لاشكونكما اليه‌ [/].[/]

[="blue"]و در اين‌ حديث‌ تصريح‌ است‌ بر آنكه‌ أبوبكر و عمر هر دوي‌ آنها فاطمه‌ را اذيت‌ كردند ، و فاطمه‌ از آنها تبرّي‌ جست‌ و سلام‌ آنها را جواب‌ نفرمود . يعني‌ آنها را از اسلام‌ خارج‌ دانست‌ ، چون‌ جواب‌ سلام‌ هر مسلمان‌ شرعاً واجب‌ است‌ ، و به‌ آنها صريحاً گفت‌ : شما مرا به‌ غضب‌ درآورديد و من‌ از شما راضي‌ نيستم‌ و اينك‌ كه‌ از دار دنيا بروم‌ ، شكايت‌ شما را به‌ رسول‌ خدا مي‌كنم‌.[/]

پس نتیجه می گیریم انکه باعث تفرقه اصلی بین مسلمانان شد،ریشه در جایی دیگر دارد،واگر حق خدا راغصب نکرده بود این تفرقه و دورنگی از میان برداشته شده بود...

والسلام.

با سلام خدمت شما دوستان عزيز و آقاي طالب گرامي

بنده دوست نداشتم در اين بحث شركت كنم و قصد داشتم از بيانات كارشناسان ديگر كه نظرات ارشمندي دارند استفاده كنم و اما به دلايلي تصميم گرفتم در اين بحث شركت كنم و مسائل را مطرح كنم و اميدوارم بحث به صورت علمي و محترمانه پيش برود و شما طالب علم گرامي هم همانگونه كه شايسته بحث علمي است به صورت مستدل و محترمانه مسائل را مطرح كنيد.

اما نكاتي كه دوستان بيان كردند در جاي خود بسيار ارزشمند است و فقط من قصد دارم مطالب ديگري را بيان كنم.

به نظر مي رسد شما معناي اصول دين نزد شيعه و اينكه آن ها چرا 5 مورد را جزو اصول دين مي دانند را نمي دانيد.

مقام امامت در امتداد مقام نبوت است و ولایت امام ، همان ولایت نبوی و ولایت الهی است که ناگسستنی است . لذا به نظر شیعه ، امامت فقط یک حکم شرعی فرعی نیست ، بلکه امامت در طول نبوت است ، لذا چون نبوت از اصول دین است ، امامت هم که در طول آن قرار دارد و شعاع و استمرار نبوت محسوب می شود ، باید در ردیف اصول دین واقع شود .بديهي است با وجود نبي در يك زمان ، خود آن نبي مامور هدايت بندگان به سوي خداوند و اجراي احكام است و نيازي به وجود امام(امام به معنايي كه شيعيان عقيده دارند )نبوده است و خود نبي مقام امامت را هم داشته است.(در واقع هميشه در زمين حجتي وجود داشته است)

اما در مورد دين اسلام ، چون اسلام آخرين دين است و پيامبر اكرم(ص) ، آخرين پيامبر الهي است و بعد از ايشان ديگر پيامبري نيست ، شرايط فرق مي كند و از ديدگاه شيعه طبق دلايل عقلي و نقلي بعد از نبي(ص) بايد كساني باشند كه جانشين پيامبر (ص) در بين مسلمانان باشند و امر تبيين و تبليغ دين الهي را عهده دار باشند.

همانطور كه شيعيان و اكثر اهل سنت وجود امام را بعد از نبي(ص) واجب مي دانند.اما در ويژگي هاي آن با يكديگر اختلاف دارند كه در تاپيك قبلي بيان كرديم.

آيت الله سبحاني در اين زمينه مي فرمايند:

امام علاوه بر اين كه وسائل زندگى مردم را تامين مى‏كند، و امنيت را برقرار مى‏نمايد و حدود الهى را اجرا مى‏كند، به دفاع و جهاد مى‏پردازد -علاوه بر اين- امور ياد شده در زير نيز بر عهده او است:

1 - تفسير قرآن مجيد; قرآنى كه بزرگترين و جاودانه‏ترين معجزه پيامبر و مشعل نورانى مسلمانان تا روز رستاخيز است، همان‏طور كه پيامبر گرامى نيز به تفسير آن مى‏پرداخت.

2- بيان احكام و موضوعات نورسى كه در عصر رسول خدا(ص) وجود نداشته است.

3- دفاع از حريم عقايد و احكام و پاسخ به شبهات و پرسشهاى موافق و مخالف

4- مراقبت دين از تحريف و نگهبانى آن از هرگونه انحراف در اصول و فروع.


ناگفته پيداست، قيام به چنين امورى در گرو يك رشته تربيت الهى و تعليم غيبى است كه بتواند وظائف پيامبر را علاوه بر وظائف دنيوى در زمينه معنوى نيز تامين نمايد.
اين‏جاست كه از نظر شيعه نصب امام بر عهده پيامبر، آن هم به فرمان خداست، زيرا شناسائى چنين فردى در امكان امت نيست و اصولا امامى كه در پرتو تربيت‏هاى الهى اين چهار امر خطير را بر عهده مى‏گيرد، طبعا معلم او بايد او را به مردم معرفى كند، از اين جهت‏شيعه مى‏گويد: امامت «استمرار نبوت‏» نيست اما استمرار وظائف پيامبر است و بايد خدا او را معرفى كند.(مقاله امامت و خلافت در قرآن ، مكتب اسلام - 1378 - شماره 9)

از نظر شيعه ، ما آيه يا حديثي نداريم كه اسلام را بدين گونه تقسيم به اصول و فروع كرده باشد بلكه اين ها مواردي قراردادي است و به خاطر اهميت و جايگاه رفيع آن ها و اعتقادي بودن آن هاست كه به عنوان اصول دين مطرح مي شود.

شما واقعا فكر مي كنيد اگر مسئله توحيد و نبوت در و معاد در قرآن مطرح نمي شد ، آن ها جزو اصول دين نبودند؟!!

اما در مورد اصل امامت كه شيعيان معتقدند ، شما با تمام اوصاف آن كه شيعيان قبول دارند در نظر گرفته ايد و مي گوييد پس بايد در اديان قبلي نيز وجود داشته باشد در حالي كه يك امري كه اعتقادي است ممكن است مقدماتي داشته باشد كه نتيجه آن را منوط به شرايط خاصي مي كند.


اگر امامت را همانگونه كه شيعيان عقيده دارند در نظر بگيريد (جانشين رسول خدا و معصوم بودن و افضل بودن و...) طبيعي است كه مسئله اي محسوب مي شود كه مربوط به دين اسلام است اما اگر به عنوان منصبي الهي كه وظيفه تبليغ بندگان را بر عهده دارند ، در تمام اديان بوده است و اين امر بر عهده پيامبران بوده است.


در واقع اصول مشترك اديان همان توحيد و نبوت و معاد است و امامت از شئون نبوت و عدل هم در راستاي توحيد است ولي از نظر شيعه به خاطر اهميت موضوع امامت و جايگاه بسيار بلندآن و اينكه مسئله اي عقيدتي است در رديف اصول دين شمرده مي شود.


اندیشمند;181332 نوشت:
در واقع اصول مشترك اديان همان توحيد و نبوت و معاد است و امامت از شئون نبوت و عدل هم در راستاي توحيد است ولي از نظر شيعه به خاطر اهميت موضوع امامت و جايگاه بسيار بلندآن و اينكه مسئله اي عقيدتي است در رديف اصول دين شمرده مي شود.

سلام

جناب اندیشمند

اما امامت در همه ادیان وجود داشته است

و گواه اش همان مقام امامت حضرت ابراهیم است

اما اگر نظر بنده را بخواهید

امامت(اصطلاحی) نیز مثل نبوت

دارای خاص و عام است

ایا این طبفه بندی وجود ندارد؟:Gol:

طالب علم;179907 نوشت:
فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّه وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً پس هر گاه در امرى [دينى‏] اختلاف نظر يافتيد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، آن را به [كتاب‏] خدا و [سنت‏] پيامبر [او] عرضه بداريد، اين بهتر و نيك‏فرجام‏تر است.

شما توی امضای خودت گفتی جواب سئوالتو!!!
مگر نه اینکه پیامبر در جاهای مختلف امامان بعد از خودشون رو معرفی کردند؟؟!!! اولیش هم اعلام جانشینی حضرت علی بود در واقعه غدیر...

mkk1369;181338 نوشت:
سلام جناب اندیشمند اما امامت در همه ادیان وجود داشته است و گواه اش همان مقام امامت حضرت ابراهیم است اما اگر نظر بنده را بخواهید امامت(اصطلاحی) نیز مثل نبوت دارای خاص و عام است ایا این طبفه بندی وجود ندارد؟

بنده نگفتم امامت وجود ندارد بلكه اصول مشترك را گفتم و امامت را هم در راستاي آن بيان كردم.طبيعتا از نظر اعتقادي شيعه برخي از انبياء بوده اند به مقام امامت به آن معنايي كه بالاتر از نبوت است نرسيده بوده اند و برخي ديگر مانند حضرت ابراهيم (ع) و حضرت محمد(ص) اين مقام را دارا بودند(علاوه بر نبوت)

متاسفانه آقاي طالب علم اصول دين اسلام را با اصول اديان خلط كرده اند.

امامت در دين اسلام جايگاه بس عظيمي دارد و تفاوت دين اسلام با ساير اديان اينست كه اسلام دين آخر و بعد از نبي(ص) هيچ پيامبري نخواهد آمد و در اين راستاست كه جايگاه سياسي ، اجتماعي و مذهبي ائمه (ع) در دين اسلام ،جايگاهي عظيم محسوب مي شود.

اندیشمند;181370 نوشت:
بنده نگفتم امامت وجود ندارد بلكه اصول مشترك را گفتم و امامت را هم در راستاي آن بيان كردم.طبيعتا از نظر اعتقادي شيعه برخي از انبياء بوده اند به مقام امامت به آن معنايي كه بالاتر از نبوت است نرسيده بوده اند و برخي ديگر مانند حضرت ابراهيم (ع) و حضرت محمد(ص) اين مقام را دارا بودند(علاوه بر نبوت)

سلام

اگر مایل باشید با چند استدلال ساده امامت ائمه(ع) را از همان ایه امامت ابراهیم (ع)

به اثبات برسانیم اگر تمایل دارید به چند سوال پاسخ دهید

ما چند پیامبر اولی الازم داریم؟

و کدام یک از انها از فرزندان حضرت ابراهیم(ع) هستند؟

mkk1369;181399 نوشت:
سلام اگر مایل باشید با چند استدلال ساده امامت ائمه(ع) را از همان ایه امامت ابراهیم (ع) به اثبات برسانیم اگر تمایل دارید به چند سوال پاسخ دهید ما چند پیامبر اولی الازم داریم؟ و کدام یک از انها از فرزندان حضرت ابراهیم(ع) هستند؟

بله بفرماييد هم من و هم دوستان استفاده مي كنيم.
هر چند بنده هم اعتقاد دارم امامت در قرآن مطرح شده است.

اندیشمند;181523 نوشت:
بله بفرماييد هم من و هم دوستان استفاده مي كنيم. هر چند بنده هم اعتقاد دارم امامت در قرآن مطرح شده است.

سلام

ما می دانیم

که 5 پیامبر اولی العظم داریم

به نام های نوح(ع)،ابراهیم(ع)،موسی(ع)،عیسی(ع)، محمد(ص)

که از این 5 پیامبر کدامیک فرزند حضرت هستند؟

ایا این 5 تن به مقام امامت رسیده اند؟

یا تنها حضرت محمد(ص) و ابراهیم (ع) بودند که به مقام امامت نائل گشتند؟

(اگر لطف کنید و پاسخ را از منابع مطرح نمایید ممنون می شوم)

mkk1369;181532 نوشت:
سلام ما می دانیم که 5 پیامبر اولی العظم داریم به نام های نوح(ع)،ابراهیم(ع)،موسی(ع)،عی سی(ع)، محمد(ص) که از این 5 پیامبر کدامیک فرزند حضرت هستند؟ ایا این 5 تن به مقام امامت رسیده اند؟ یا تنها حضرت محمد(ص) و ابراهیم (ع) بودند که به مقام امامت نائل گشتند؟ (اگر لطف کنید و پاسخ را از منابع مطرح نمایید ممنون می شوم)

متاسفانه متوجه منظور شما نشدم

شما گفتيد مي خواهيد اثبات كنيد من هم گفتم بفرماييد تا بهره مند شويم!

باسمه تعالی

(یا لطیف خبیر)

اصول دین



« اصول دین ، آن دسته از آموزه های دینی هستند که وجود آنها در دین و اعتقادات شخص در بر گیرنده کلیّات اعتقادی شخص بوده و آن آموه زها محقق سایر آموه زها ی اعتقادی و عدم وجود آن ها موجب عدم اعتقاد و ایمان به طیف وسیعی از کلیّات دین می باشد .»


در اعتقادات شیعه : توحید ، نبوت ، امامت ، عدل و معاد پنج اصلی هستند که اصول دین به شمار می آیند . زیرا دارای ویژگی مهم مذکور در تعریف فوق الذکر از این آموزه ها هستند. و هیچ کس نمی تواند آموزه ی دیگری را از قرآن وسنت پیدا کند که چنین ویژگی را داشته باشد. و سایر دستورات و آموزه های دینی چنین ویژگی مهم و تعیین کننده ای را ندارند.

اگر امامت را از اصول دین ( که بر مبنای اعتقاد شیعه، امام به نصب اللهی و معصوم و دارای علم لدنی می باشد) کنار بگذاریم ، با توجه به تعریف بالا از اصول دین ،در اعتقادات دینی شخص اشکالات اساسی بوجود می آید از آن جمله :


1- مرجعیت دینی جهت جلوگیری از انحرافات اعتقادی و برداشت های غلط از دین وجود نخواهد داشت و نوعی پلورالیزم دینی یا همان اجتهاد های شخصی جایگزین آن می گردد که نمونه های آن در فرقه های اسلامی به وفور یافت می گردد.


· جهت توضیح بیشتر مطلب به آیه شریفه 59 از سوره نساء متوسل میشویم « يَا أَيُّها الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَأُولي الأمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيء


فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولَ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْويلاً».

با عنایت به آیه روشن می شود که جهت رفع اختلافات و منازعات در بین مسلمانان و اهل ایمان می بایست به قرآن و سنت حضرت رسول (ص) مراجعه نمود و حکم صحیح را از این دو منبع اللهی گرفته و رفع اختلاف و منازعه نمود. حال سئوال این است:که وقتی مورد منازعه به قرآن وسنت رسول الله(ص) ارجاع داده شد چه کسی می تواند حکم صحیح را از قرآن و سنت بفهمد ،استخراج کرده و به طور درست که مرضی خدا باشد اجرا کند، که آن کس مورد اعتماد مسلمانان یعنی طرفین منازعه باشد؟؟

آیا خود طرفین منازعه می توانند حکم را فهمیده و خودشان در مورد خودشان قضاوت کرده و حکم را اجرا کنند؟؟ اگر هر طرف منازعه برداشت مخصوص خودشان را از دستور قرآن و سنت داشتند چه باید کرد؟ ( مانند کشته شدن عمار یاسر در جنگ صفین که وقتی آن را به حدیث پیامبر(ص) ارائه کردند ، معاویه گفت علی او را کشته که به میدان جنگ فرستاده است و یاران امام علی(ع) هم بر اساس همان حدیث قاتل عمار را شامیان و معاویه میدانستند)

در اینجاست که در می یابیم باید طرف ومی باشد که بتواند حکم خدا را بدرستی بفهمد و از خطا و اشتباه مصون باشد و طرف منازعه نباشد و آن طرف سوم « اولی الامر » است که در آیه دستور به اطاعت بی چون و چرا از او شده است. اگر چنین نبود آیا ممکن بود خداوند برای رفع منازعه دستور به ارجاع حکم به قرآن و سنت را داده باشد ، در حالی که قاضی عادل ، و عالم و به دور از خطا تعیین نکرده باشد؟؟!

اگر چنین باشد! هیچ مرجعی که مورد اعتماد بوده که رجوع به او جهت دریافت حکم و دستور صحیح دین یقین آور باشد وجود نخواهد داشت ، و در آن صورت هر کسی ساز خود را از کانال آموزه های دین خواهد نواخت و نام دین بر آن خواهد گذاشت و دیگران را متهم به انحراف از دین می نماید.

· این است که امامت نقش اساسی در تبین آموزه ها و احکام و دستورات دین و چگونگی اجرا آن دارد و گریزی نیست جز اینکه آن را از اصول دین بشماریم.

· ( ان شالله در پایپیک دیگر ادامه مطلب ...)

اندیشمند;181561 نوشت:
متاسفانه متوجه منظور شما نشدم

سلام

یخه چند تا سوال ساده است تا استدلالم را بیان کنم

ببینید ایا درست است که از بین 5 نبی والا مقام

حضرت محمد از پدر
و حضرت عیسی از مادر به حضرت ابراهیم می رسند؟

و تنها نبی اولی العظم که در ذریه حضرت ابراهیم(ع) هست حضرت محمد(ص) است؟:Gig:

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ(البقرة/124)
(به خاطر آوريد) هنگامي که خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود. و او به خوبي از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض کرد: «از دودمان من (نيز اماماني قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمکاران نمي‌رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».

وقتی حضرت ابراهیم (ع) یکی از انبیا اولی العظم در این ایه به مقام امات رسیدند

پس لازمه ورود عبور از ازمایشات بسیار و از مقام نبوت عامه به نبوت اولی العظم رسیدن است؟!

و وقتی از ذراری ایشان تنها 2 تن از پیامبران اولی العظم هستند

و یکی از پدر است پس رسول الله(ص) امام نیز هستند
و چون حضرت 1 نفر هستند

و ظالمین در اینجا ضمیر جمع است

پس امامت نمی تواند مختص یک نفر باشد
پس غیر از حضرت محمد(ص) امام دیگری بعد از حضرت ابراهیم باید باشد

که هم از ذراری باشد
و هم ظالم نباشد
و...

این


با سلام مجدد


نقل قول:

با سلام

ظاهرا مدعیان توانایی جواب دادن به سوالات را ندارند پس مخالفین خوب دقت کنند چونکه قبلا این سوالات به کرات جواب داده شده :

خدای متعال از خلقتش هدفی داشت که با ارسال رسل آنرا محقق میساخت که با توجه به ختم نبوت ، برای ادامه همان راه ، امامت را امر به ابلاغ کرد .

در آخرین آیاتیکه بر پیامبر خاتم (ص) نازل شده با لحنی شدید پیامبرش را امر به ابلاغ موضوع امامت و خلافت بعد از خود کرده و میفرماید که خداوند تورا از شر مردم حفظ میکند وخداوند کافرین را هدایت نمیکند .

ثابت است که همه موضوعات و فروعات در قرآن کریم نیامده زیرا باوجود آیاتی نظیر :ما آتاکم الرسول فخذوه : مشخص است که پیامبر مامور تبیین وتبلیغ بعضی مسائل است که در قرآن تصریح نشده و رسول خدا (ص) هم در روزهای آخر عمر شریفش در حجة الوداع در غدیر خم پس از نزول آیه ابلاغ (67 سوره مائده) با تشریفاتی خاص امر امامت ورهبری امت پیامبر خاتم را مشخص نمودند وپس از آن دین اسلام تکمیل ونعمت خدای سبحان تمام گشت و این اخبار از متواترات واصح احادیثی است که امت اسلام روایت کرده اند اما چون سنت خداوند متعال تغییر نمیکند بسان امم گذشته آزمایشات سختی رخ داد و همان حوادثی که در امت موسی وهارون رخ داد برای امت اسلام هم رخ داد و فتنه ای بزرگ دامنگیر اهل اسلام گردید و اختلاف و تفرقه به کشتن فرزندان انبیاء منجر شد و دین منحرف و تفسیر کتاب سلیقه ای و برای شد که تا به امروز شاهد عواقب مخالفت با امر خدا ورسولش هستیم .

بنابراین اصل امامت در قرآن کریم آمده و مثل نماز که تعداد رکعات آنرا پیامبر مشخص کرد مصادیق ائمه را هم پیامبر در احادیث صحیح ومتواتری که در 12 امام و اسم و عصمت ایشان روایت شده بیان فرمودند .

سخن آخر اینکه اگر پیامبر خدا (ص) همین الان هم بیاید وبگوید ای مردم خدای تعالی علی (ع) را امام شما بعد از من منصوب کرد بعضی قبول نخواهند کرد همچنانکه معجزات آشکار را از حضرتش دیدند وایمان نیاوردند بقول خدای سبحان :

وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ }الأعراف198 به یپامبر نگاه میکردند اما نمیدیدند !!!!!!

وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِينَ {الأعراف/146} هر آیه ونشانه ای برایشان بیاوریم باز هم ایمان نخواهند آورد !!!!

وتوصیه بدوستان ، هدف از این بحثها فقط ابلاغ است وبس وهدایت افراد بدست خدای سبحان است فقط باید دعا کنیم واز خداوند متعال حسن عاقبت را بخواهیم:

وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ {يونس/100}



باسمه تعالی
(یا لطیف خبیر)

ادامه پست قبل:


2- اجرای شریعت و دستورات دینی :



از جمله شئونات امام ، تشکیل حکومت اسلامی جهت اجرای دستورات و احکام و شریعت اسلام است.با نگاهی به آیه شریفه105 سوره نساء ، معترف به این مو ضوع می شویم.

خداوند به پیامبر (ص) فرموده است:إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا (١٠٥)


و همانا ما این کتاب را بر تو به حق فرو فرستادیم تا در میان مردم به آنچه خدا به تو نمایانده است داوری کنی و مدافع خائنان مباش.

چنانکه ملاحظه می شود پیامبر (ص) وظیفه دارد حکومت تشکیل داده و بر مردم حکومت کند، و حکمرانی او بر مبنای آنچه خدای تعالی به نشان داده باشد.

پس: الف- دستورات و احکام نازل شده باید با تشکیل حکومت ، اجرائی شوند و این دستور خداست.

ب: چگونگی اجرای احکام آنچنان باشد که خداوند متعال به رسول معصومش(ص) نمایانده است.(یعنی حکومت اللهی نه حکومت اجتهادی)

حال سئوال این است که آیا پس از رحلت رسول خدا(ص) نیاز به تشکیل حکومت اسلامی می باشد یا نه؟

آنچه از این آیه و آیات دیگر که در این ارتباط هستند برداشت می شود و سنت صحابه نشان داده ، شکی در لزوم بر پایی حکومت اسلامی بعد از رسول خدا(ص) باقی نمی گذارد.

سئوال دوم این است که چه کسی حکومت کند و چگونه باید حکمرانی نماید ؟

آنچه از این آیه و آیات دیگر برداشت می شود این است که حکومت و حکمرانی باید اللهی باشد . یعنی دستورات خدای متعال آنچنان که باید و هست ، می بایست اجرا شوند؛ آن هم آنچنان که خداوند به رسولش(ص) نشان داده است.( آیا چنین چیزی جز از معصوم بر می آید؟)

پس شخص دیگری می باید عهده دار این مهم شود که همانند رسول الله(ص)، خداوند ، چگونگی اجرا دستورات و احکام و شریعت را به او نمایاند باشد و از خطا مصون و محفوظ باشد ، که مسلماً

چنین کسی معصوم است .( که در آیه 59سوره مبارکه نساء «اولی الامر»:Gol: که اطاعت بی چون چرا از او خواسته شده همان معصوم می باشد)

و اگر چنین کسی نباشد یعنی مهم ترین وظیفه ی دین بر اساس «[=Simplified Arabic](لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ) (الحديد:25).»:Gol:که تشکیل حکومت برای رساندن مؤمنین به اهداف عالیه اسلام است تعطیل، و دین منزوی می گردد ؛ و نتیجه آن یک دین ناقص سکولار و عقیم می باشد که فقط به درد کنج خانه ها می خورد .

این است که بدون امام مهمترین رکن دین تعطیل میشود. پس امامت از اصول دین است.

باسمه تعالی
(یا لطیف خبیر):Gol:

-عقیده بدون امام خروج از اسلام است
در حدیثی که پیامبر (ص) فرموده اند و شیعه و سنی آن را نقل کرده اند آمده است:
« من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیه»
(الذخیرة فی الکلام ص 495سید مرتضی علم الهدی )
(اعلام الواری با علام الهدی ص415 امین الاسلام ابوعلی فضل ابن حسن)
(صحیح مسلم به نقل ملا علی قاری ج 2 ص457)
( المغنی ج1 ص116 قاضی عبدالجبار معتزلی)
چنان که ملاحظه می شود پیامبر (ص) در این حدیث شریف عدم شناخت امام زمان را برای هر شخصی و در هر زمانی مساوی با خروج از اسلام بیان فرموده اند ،حال چگونه از حدیث این مطلب برداشت می شود ، مربوط می گردد به لفظ « جاهلیة» زیرا که در آموزه های قرآن اصطلاح جاهلیت به زمان قبل از اسلام و بعثت رسول گرامی (ص) گفته می شود. مثلا در مورد نهی بانوان و زنان از عدم خودنمایی می فرماید:« ...فلا تبرجن تبرج الجا هلیة الاولی )
پس عقیده به امام و شناخت او مساوی با حضور در دایره اسلام و مسلمانی، و عدم شناخت و پذیرش، خروج از این جرگه ،آیا با این وجود امامت جزء اصول دین نیست.

hosain;182697 نوشت:
« من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیه»

سلام

یه سوال اینجا پیش می اید

ایا اینجا منظور حدیث هردو نوع امام نیست؟

هم اصطلاحی و هم لفظی؟

محل استشهاد

عدم وجود لام تعریف در ابتدا واژه امام است

mkk1369;182802 نوشت:

سلام

یه سوال اینجا پیش می اید

ایا اینجا منظور حدیث هردو نوع امام نیست؟

هم اصطلاحی و هم لفظی؟

محل استشهاد

عدم وجود لام تعریف در ابتدا واژه امام است


باسمه تعالی
(یا لطیف خبیر)

علیکم السلام و رحمة الله:Gol:

مسلما لفظ امام خود نشان از جایگاه ارزشی ندارد ، ودر قرآن نیز قرینه موجود در آیات مبین جایگاه امام در زمینه مذکور در آن آیه است .
اما در حدیث مورد سئوال ،لفظ «جاهلیه» در حدیث نشان از آن دارد که امام منظور حدیث، امامی است که هدایت به حق می کند .
و احادیث وارد از معصومین که در توضیح حدیث آمده اند بیان امام حق را اراده کرده اند برای نمونه:



امام باقر (ع) در این زمینه می فرماید: «هرکس در حالی که امامی نداشته باشد، بمیرد،مردنش، مردن جاهلیت است و هر آن که درحال شناختن امامش بمیرد، پیش افتادن یا تأخیراین امر [دولت آل محمد(ع)]، او را زیان نرساند و هر کس بمیرد در حالی که امامش را شناخته، هم چون کسی که در خیمه قائم [(ع)] با آن حضرت باشد»..( الکافی، ج 1، ص 371، )
حارث بن مغیره از امام صادق (ع) چنین نقل می کند: «به ابوعبدالله [امام صادق](ع) عرض کردم: آیا رسول خدا (ص) فرمود:«کسی که بمیرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است»؟ فرمود:«آری». گفتم: جاهلیت کامل یا جاهلیتی که امامش را نشناسند؟ فرمود: «جاهلیت کفر و نفاق و گمراهی».. (الکافی ج1،ص 377، )

hosain;182922 نوشت:
مسلما لفظ امام خود نشان از جایگاه ارزشی ندارد ، ودر قرآن نیز قرینه موجود در آیات مبین جایگاه امام در زمینه مذکور در آن آیه است . اما در حدیث مورد سئوال ،لفظ «جاهلیه» در حدیث نشان از آن دارد که امام منظور حدیث، امامی است که هدایت به حق می کند . و احادیث وارد از معصومین که در توضیح حدیث آمده اند بیان امام حق را اراده کرده اند برای نمونه: امام باقر (ع) در این زمینه می فرماید: «هرکس در حالی که امامی نداشته باشد، بمیرد،مردنش، مردن جاهلیت است و هر آن که درحال شناختن امامش بمیرد، پیش افتادن یا تأخیراین امر [دولت آل محمد(ع)]، او را زیان نرساند و هر کس بمیرد در حالی که امامش را شناخته، هم چون کسی که در خیمه قائم [(ع)] با آن حضرت باشد»..( الکافی، ج 1، ص 371، ) حارث بن مغیره از امام صادق (ع) چنین نقل می کند: «به ابوعبدالله [امام صادق](ع) عرض کردم: آیا رسول خدا (ص) فرمود:«کسی که بمیرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است»؟ فرمود:«آری». گفتم: جاهلیت کامل یا جاهلیتی که امامش را نشناسند؟ فرمود: «جاهلیت کفر و نفاق و گمراهی».. (الکافی ج1،ص 377، )

سلام

خوب این امام می تواند به معنای کتاب خدا هم باشد

که در هر صورت به این معنای امامت شخصی هم می رسد
؟

mkk1369;183009 نوشت:
سلام خوب این امام می تواند به معنای کتاب خدا هم باشد که در هر صورت به این معنای امامت شخصی هم می رسد ؟

باسمه تعالی
(یا لطیف خبیر)

علیکم السلام و رحمة الله:Gol:
اولا ،احادیث وارده ، حدیث مورد نظر را به وضوح توضیح داده اند.
ثانیا ، لفظ «زمانه » در حدیث احتمال این برداشت را ضعیف و یا رد میکند، چرا که کتاب مربوط به زمان خاصی نیست.
ثالثا، امام به معنی کتاب ،و امام به معنی شخص معصوم ،دو چیز جدا از هم نیستند ، چرا که بدون کتاب ،نمی توان شخص امام را شناخت و بدون امام معصوم ،نمی توان کتاب را شناخت ،( همان گونه که از حدیث شریف ثقلین این استفاده می شود و اینکه امام معصوم خود را قرآن ناطق و مجسم بیان می کند)
پس شناخت این دو با هم معرفت صحیح است.

با سلام به همه دوستان و تشكر صميمانه از حضور سبزتان
با اجازه به علت طولانی شدن بحث تایپیک را قفل نمودم ، دوستان می توانند ابعاد دیگر مساله را در تایپیک دیگری پیگیری نمایند.
موفق باشید.

موضوع قفل شده است