جمع بندی بررسی ادعای اتکای فلسفه به عقل

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی ادعای اتکای فلسفه به عقل

سلام
فلسفه اسلامی چگونه متکی به عقل است در حالی که فرض و اعتقاد اولیه فلاسفه مسلمان، حقانیت اسلام بوده..؟
چرا بعنوان مثال یک فیلسوف مسلمانی که قبلا مسیحی بوده نداریم؟ تا پی ببریم که عقل میتواند به حقانیت اسلام برسد؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدیق

باسلام
فلسفه اسلامی بر اساس روش عقلی است.
روش عقلی در استدلالهای خود، از قیاس برهانی استفاده میکند.
قیاس برهانی نیز قیاسی است که هم از نظر شکلی حجیت دارد و هم ازنظر مواد.
صورت قیاس برهانی از نظر منطقی صحت و حجیتیش اثبات شده است.
مواد قیاس برهانی نیز که به مبانی و مواد برهان معروفند و همگی بدیهی اند، عبارتند از چند نوع قضیه ای که در یک دسته بندی بر دو نوع بدیهی اولی و ثانوی اند. بدیهیات ثانوی نیز تنها به این دلیل حجت هستند که بازگشت به بدیهیات اولیه دارند.
تمام این مباحث در منطق و معرفت شناسی ای که مقدمه بحثهای فلسفی هستند مطرح و اثبات شده است.
فلاسفه اسلامی نیز از همین روش استفاده میکنند.(1)
بنابراین اینکه یک استدلال را چه کسی به کار میبرد، خودش یک مغالطه است.
در فهم درستی و نادرستی یک ادعا(در صورتی که آن ادعا در حیطه مسائل عقلی باشد)، نیازی نیست که خود ما آنرا قبول داشته باشیم، بلکه فقط باید فارغ از تمام انگیره ها و انگیزش ها، سراغ ادله آن مدعا برویم نه چیز دیگر.

در یک بحث و روش فلسفی، ما چکار داریم که یک سخن را چه کسی گفته است.
ما فقط با استدلال و دلیل او سروکار داریم.
اگر برای سخنش استدلال متقنی داشت، قبول میکنیم وگرنه از نظرعقلی قابل پذیرش نیست.
چه آنرا یک مسلمان گفته باشد و چه نه.
ــــــــــــــــــــــــ
1. ر.ک: آموزش فلسفه، ج1، درس 7و 8(محمد تقی مصباح یزدی، تهران، بین الملل، 1382)

صدیق;668670 نوشت:
باسلام
فلسفه اسلامی بر اساس روش عقلی است.
روش عقلی در استدلالهای خود، از قیاس برهانی استفاده میکند.
قیاس برهانی نیز قیاسی است که هم از نظر شکلی حجیت دارد و هم ازنظر مواد.
صورت قیاس برهانی از نظر منطقی صحت و حجیتیش اثبات شده است.
مواد قیاس برهانی نیز که به مبانی و مواد برهان معروفند و همگی بدیهی اند، عبارتند از چند نوع قضیه ای که در یک دسته بندی بر دو نوع بدیهی اولی و ثانوی اند. بدیهیات ثانوی نیز تنها به این دلیل حجت هستند که بازگشت به بدیهیات اولیه دارند.
تمام این مباحث در منطق و معرفت شناسی ای که مقدمه بحثهای فلسفی هستند مطرح و اثبات شده است.
فلاسفه اسلامی نیز از همین روش استفاده میکنند.(1)
بنابراین اینکه یک استدلال را چه کسی به کار میبرد، خودش یک مغالطه است.
در فهم درستی و نادرستی یک ادعا(در صورتی که آن ادعا در حیطه مسائل عقلی باشد)، نیازی نیست که خود ما آنرا قبول داشته باشیم، بلکه فقط باید فارغ از تمام انگیره ها و انگیزش ها، سراغ ادله آن مدعا برویم نه چیز دیگر.

در یک بحث و روش فلسفی، ما چکار داریم که یک سخن را چه کسی گفته است.
ما فقط با استدلال و دلیل او سروکار داریم.
اگر برای سخنش استدلال متقنی داشت، قبول میکنیم وگرنه از نظرعقلی قابل پذیرش نیست.
چه آنرا یک مسلمان گفته باشد و چه نه.
ــــــــــــــــــــــــ
1. ر.ک: آموزش فلسفه، ج1، درس 7و 8(محمد تقی مصباح یزدی، تهران، بین الملل، 1382)

سلام

صحبت اینجاست که اگر دین اسلام نبود آیا باز فلسفه اسلامی شکل میگرفت؟
چرا از فلاسفه اسلامی یک بودایی یا یک مسیحی نداریم؟

ملاali;669160 نوشت:
صحبت اینجاست که اگر دین اسلام نبود آیا باز فلسفه اسلامی شکل میگرفت؟
چرا از فلاسفه اسلامی یک بودایی یا یک مسیحی نداریم؟

باسلام
دوست عزیز
اشکال این کجاست؟
شما به جای این اشکال بفرمایید، اشکال کار این فلاسفه در کجاست؟
آیا اگر یک فیلسوف مسلمان، بودایی یا مسیحی میشد، آن وقت فلسفه اش بی ایراد بود؟
یا اگر یک فیلسوف مسیحی، مسلمان میشد، آن وقت فلسفه اش خوب یا بد میشد؟
این چه اشکالی دارد؟ مگر فلسفه به خودی خود، ربطی به دین دارد؟
فلسفه بحث از وجود بماهو وجود است و به خودی خود هیچ ربطی به دین ندارد نه نفیا و نه اثباتا.
شما مثلا فکر میکنید که یک فیلسوف متاله، با بحث وجود و ماهیت یا بحث حرکت جوهری یا بحث از علیت یا حدوث و قدم و غیره و ذلک میخواهد مبانی دینی را اثبات کند؟!
خیر دوست عزیز، این قبیل اشکالات که به فلسفه میشود، اشکالات خیلی سطحی و انتظاری خارج از عهده و وظیفه فلسفه است.
فلسفه به دنبال اثبات هیچ دینی نیست.
با فلسفه تنها میتوان کلیات و اصول ادیان را اثبات کرد. توحید، اصل وجود معاد و اصل نیاز به امامت.
سایر مباحث دینی بحث فلسفی نیست.
البته مباحثی هم که در بالا به عنون یک بحث فلسفی مطرح شد، در نگاه اول فلسفی نیست.
به این معنا که مثلا بحث از توحید به هیچ وجه یک مسئله فلسفی به معنای اولی نیست.
بلکه تنها اصل وجود خدا به عنوان واجب الوجود و علة العلل است که یک بحث و یک مسئله فلسفی ناب است.
اما سایر مباحث عقلی مانند نبوت و معاد و اصل ضرورت وجود امامت و صفات الهی، همگی مباحثی اند که از روش فلسفی(یعنی روش عقلی) و ابزار آن که برهان است استفاده میکنند نه بیشتر.
به همین جهت است که به نظر برخی بزرگان، بحث از مذهب فلاسفه خصوصا در بین فلاسفه متقدم امری نادرست است و آنان در مقام بحث فلسفی، نه شیعه بوده اند و نه سنی.
موفق باشید.

پرسش:
فلسفه اسلامی چگونه متکی به عقل است در حالی که فرض و اعتقاد اولیه فلاسفه مسلمان، حقانیت اسلام بوده...؟ چرا به عنوان مثال یک فیلسوف مسلمانی که قبلا مسیحی بوده نداریم؟ تا پی ببریم که عقل می تواند به حقانیت اسلام برسد.؟

پاسخ:
روش و شیوه فلسفه سنتی و اسلامی بر اساس روش عقلی است. روش عقلی در استدلال های خود، از قیاس برهانی استفاده می کند. قیاس برهانی نیز قیاسی است که هم از نظر شکلی حجیت دارد و هم ازنظر مواد.
صورت قیاس برهانی از نظر منطقی صحت و حجیتیش اثبات شده است. مواد قیاس برهانی نیز که به مبانی و مواد برهان معروفند و همگی بدیهی اند، عبارتند از چند نوع قضیه ای که در یک دسته بندی بر دو نوع بدیهی اولی و ثانوی اند. بدیهیات ثانوی نیز تنها به این دلیل حجت هستند که بازگشت به بدیهیات اولیه دارند. تمام این مباحث در منطق و معرفت شناسی ای که مقدمه بحث های فلسفی هستند مطرح و اثبات شده است. فلاسفه اسلامی نیز از همین روش استفاده می کنند.(1)
بنا بر این، آن چه در فلسفه مهم است، استدلال درست و عقلی است. اما این که یک استدلال را چه کسی به کار می برد، اهمیتی در فلسفه ندارد و توجه به آن، خودش یک مغالطه است. در فهم درستی و نادرستی یک ادعا (در صورتی که آن ادعا در حیطه مسائل عقلی باشد)، نیازی نیست که خود ما آن را قبول داشته باشیم، بلکه فقط باید فارغ از تمام انگیره ها و انگیزش ها، سراغ ادله آن مدعا برویم نه چیز دیگر.

بنا بر این، به صورت خلاصه در یک بحث و روش فلسفی، ما چکار داریم که یک سخن را چه کسی گفته است. ما فقط با استدلال و دلیل او سر و کار داریم. اگر برای سخنش استدلال متقنی داشت، قبول می کنیم و گر نه از نظر عقلی قابل پذیرش نیست. چه آن را یک مسلمان گفته باشد و چه غیر مسلمان.
ــــــــــــــــــــــــ
(1) آموزش فلسفه، ج1، درس 7و 8(محمد تقی مصباح یزدی، تهران، بین الملل، 1382).

موضوع قفل شده است