بررسی آیات تجسم اعمال

تب‌های اولیه

157 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ملاali;751734 نوشت:
سلام

صحبت در مورد شفاعت و عالم اخرت است نه دنیا!!!

سلام علیکم

ربطش به موضوع شفاعت را متوجه نشدم.گرچه بطور غیر مستقیم مربوط است.

بله موضوع آخرت است،عرض من این است که با توبه در دنیا اثر وجودی سیئه،مبدل به حسنه می شود

استدلال هم این است که عمل اتحاد عینی و حقیقی با عامل دارد یعنی در واقع یک چیزند،شما عمل را در مقابل عامل ندارید.

عمل شما خود شمائید،فرض می کنیم شخصی را که توبه نصوح کرده و به کلی گناهان را ترک نموده است،چنین شخصی

جانش صالح شده است،که عملش صالح می شود،یعنی اثری از کدورات قبلی در جانش باقی نمانده است،اعمالش نابود نشده

چرا که در صورت پذیرفتن اتحاد وجودی عامل با عمل باید بپذیریم خودش معدوم شده،به نظرم اینگونه نیست بلکه آن اثر بد به اثر

خوب تبدیل شده است."ان الحسنات یذهبن السیئات"منظورم هم در دنیا یا آثار تشریعی آن نیست،تکوینا متحول شده است.

اینکه انسان تائب با کسی که گناه نکرده فرق دارد،باید ببینیم از چه لحاظ فرق دارد؟

گروه دوم:
آياتي كه علاوه بر بيان اصل حضور عمل، كه در گروه اول بازگو شد، بين خير و شر فرق گذاشته و جايگاه يافت شدن آن را نيز مشخص كرده و چنين مي‌فرمايد: عمل خير، عند الله است.

وما تُقَدِّموا لأنفُسِكُم مِن خَيرٍ تَجِدوهُ عِندَ اللّهِ إنَّ اللّهَ بِما تَعمَلونَ بَصير


استاد علامه جوادی آملی در این زمینه میفرماید:

چون عملْ عامل را رها نمي‌كند و هر عملي با عامل خود در ارتباط بوده و از او جدا نمي‌شود، جايگاه عاملِ خير نيز «عند الله» است، بر همين اساس مؤمنان نزد خداي سبحان قدم صدق و قعود صدق دارند:
وبَشِّرِ الَّذينَ آمَنوا أنَّ لَهُم قَدَمَ صِدقٍ عِندَ رَبِّهِم(یونس/2)؛ و به كسانى كه ايمان آورده‏ اند مژده ده كه آنان را نزد پروردگارشان سابقه ‏اى نيك [و مقام، مرتبه ‏اى بلند و پاداشى شايسته‏] است‏.
إنَّ المُتَّقينَ في جَنّاتٍ ونَهَر في مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَليكٍ مُقتَدِر(قمر/54و55)؛ يقيناً پرهيزكاران در بهشت ‏ها و [كنار] نهرها هستند، در جايگاهى حق و پسنديده نزد پادشاهى توانا.

حبیبه;751633 نوشت:
به نام حق

با سلام و ادب

استاد گرامی حدیث:"التائب من الذنب کمن لا ذنب له"

یا حدیث:"من لم یقدر علی ما یكفّر به ذنوبه فلیكثر من الصلوة

علی محمّد و آله فانّها تهدم الذّنوب هدما"

"نمی تواند اشاره به همان رهایی از آثار تکوینی گناه باشد؟

نه به شکل معدوم شدن آن بلکه به شکل تبدیل آن؟


سلام علیکم و رحمة الله
همان حدیث اول را دقت بفرمایید.نفرمود التائب من الذنب هو من لا ذنب له. فرمود کمن لا ذنب له.همین کاف تشبیه دلیل بر وجود فرق و نبود عینیت حتی با وجود توبه است.
عرض شد که با عمل خیر آثار وجودی گناه محکوم یا ضعیف می گردد اما معدوم نخواهد شد.حدیث دوم هم اشاره به آثار وجودی فوق العاده صلوات بر محمد و آل محمد دارد.(در معنای صلوات تأمل بفرمایید)
نتیجه اخلاقی این بحث آنست که ما متوجه باشیم گناه چه آثار شومی دارد.و همچنین بدانیم که گناه نکردن حتی در محدوده ی ذهن و خیال توصیه ی موالیان ما علیهم صلوات الله بوده است،نه اینکه گمان کنیم هر گناهی خواستیم بکنیم و با توبه و عمل خیر کأن لم یکنش کنیم. توبه راهی ست که از رحمت واسعه پروردگار نا امید نشویم ،نه اینکه مجوزی برای گناه کردنمان بشود.
از سرکار حبیبه که باعث شدند این بحث مطرح شود و از کارشناس فاضل تاپیک که بنده را تحمل کردند کمال تشکر را دارم.

استاد;751755 نوشت:
کاف تشبیه دلیل بر وجود فرق و نبود عینیت حتی با وجود توبه است.
عرض شد که با عمل خیر آثار وجودی گناه محکوم یا ضعیف می گردد اما معدوم نخواهد شد.

هو التواب الرحیم

عرض سلام و ادب

استاد اینگونه که نابود شدیم!کسی که بخواهد به نهایت عبودیت حق برسد،کسی که بخواهد انسان قرانی شود

کسی که بخواهد به یقین و توحید برسد، اعمال گذشته اش که در اثر جهالت به این مقام و راه و طریق بوده حتی

آنهایی که فقط غفلت بوده نه حرام و گناه،مانع و سدّی عظیم بر سلوک در مسالک عبودیت او خواهد شد.

یعنی این سدّ هیچ وقت برداشته نخواهد شد و انسان به کمالی که طالب آن است به خاطر اعمالی که از آن توبه کرده

اما آثارش باقیند نخواهد رسید؟

چطور ممکن است خداوند با بنده اش چنین کاری بکند؟

"أتسلط النار علی وجوه خرت لعظمتک ساجده و علی السن نطقت بتوحیدک صادقه...ما هکذا الظن بک و لا أُخبرنا بفضلک عنک"

حبیبه;751763 نوشت:
هو التواب الرحیم

عرض سلام و ادب

استاد اینگونه که نابود شدیم!کسی که بخواهد به نهایت عبودیت حق برسد،کسی که بخواهد انسان قرانی شود

کسی که بخواهد به یقین و توحید برسد، اعمال گذشته اش که در اثر جهالت به این مقام و راه و طریق بوده حتی

آنهایی که فقط غفلت بوده نه حرام و گناه،مانع و سدّی عظیم بر سلوک در مسالک عبودیت او خواهد شد.

یعنی این سدّ هیچ وقت برداشته نخواهد شد و انسان به کمالی که طالب آن است به خاطر اعمالی که از آن توبه کرده

اما آثارش باقیند نخواهد رسید؟

چطور ممکن است خداوند با بنده اش چنین کاری بکند؟

"أتسلط النار علی وجوه خرت لعظمتک ساجده و علی السن نطقت بتوحیدک صادقه...ما هکذا الظن بک و لا أُخبرنا بفضلک عنک"


سلام علیکم و رحمة الله
بله گناه اثر شومی دارد و لذا هر چه گناه کمتر توفیقات بیشتر.
اما شیعه گنجینه ای دارد که استفاده از آن هم هنر می خواهد:
از امام صادق(ع) سؤال شد:
یابن رسول‌الله مگر همه اهل بیت(ع) کشتی نجات نیستند، چرا می‌گویند: «ان‌
الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة» حسین(ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است. امام صادق(ع) فرمودند:
«کلنا سفن النجاة ولکن سفینة جدی
الحسین أوسع وفی لجج البحار أسرع»
همه ما اهل بیت کشتی‌های نجاتیم، ولی کشتی جدم
حسین علیه السلام وسیع‌تر و در عبور از امواج سهمگین دریاها سریعتر است.
بحار الانوار، ج ۲۶، ص ۳۲۲، حدیث ۱۴

اجازه بفرمایید این پست آخر بنده در این تاپیک باشد و بیش از این بحث کارشناس محترم را مختل نکنم.

استاد;751778 نوشت:
اما شیعه گنجینه ای دارد که استفاده از آن هم هنر می خواهد:

متشکر از تنبه بسیار خوب حضرتعالی.

از استاد عامل گرامی هم عذرخواهم.

تجسّم اعمال به معناي به شكل، جسم، و پيكر درآمدن موجودات غير مادّي مانند عقايد، اخلاق و اوصاف، افعال و آثار انسان است.
قرآن مجيد براساس يك اصل عقلاني مي‏فرمايد:
كلّ امرئ بما كسب رهين(سوره طور، آيه 21) و كلّ نفسٍ بما كسبت رهينة(سوره مدّثر، آيه 38)؛ هر جاني در گرو دست آورد خويش است.
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو يادم از كِشته خويش آمد و هنگام درو
اگر ثابت شد كه باطن گناهِ عملي آتش است، آنان كه مال يتيم مي‏خورند در حقيقت آتش محسوس مي‏خورند، و اگر باطن گناهِ عقيدتي و اخلاقي آتش است، آنان كه به عقايد و اوصاف پليد و تباه آلوده‏اند، روح آنان گرفتار آتش روحي است:
ناراللّه الموقدة الّتي تطّلع علي الأفئدة(سوره همزه، آيات 6 ـ 7)
(استاد جوادی آملی؛ معاد در قرآن، جلد 5، صفحه 49)

پاسخ شبهه ای در مورد عذاب و تجسم اعمال توسط امیر المومنین(ع):

علاّمه اميني صاحب كتاب گران‏سنگ الغدير مي‏نويسد:
در زمان عثمان (خليفه سوم) مردي نزد وي آمد و در حالي كه استخوان جمجمه كافري را در دست داشت گفت: شما بر اين باوريد كه كافران در قبر مي‏سوزند، در حالي كه اين جمجمه نمي‏سوزد و آتشي از آن آشكار نيست. عثمان از جواب فرو ماند. آنگاه دستور داد اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) را حاضر كردند. عثمان در حضور اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) به آن مرد گفت: مسأله را تكرار كن. آن مرد سؤال خويش را اعاده كرد و گفت: اگر كافران و منافقان در آتش جهنّم مي‏سوزند و قبر گودالي از گودال‏هاي آتش است، چرا اين جمجمه آتشي به همراه ندارد؟ اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) دستور فرمود سنگ و چخماق حاضر كردند و گفت: اين سنگ و چخماق سرد است، اما درون آن آتشي نهفته است و به مجرّد برخورد به هم، آتش آن آشكار مي‏شود. در اين هنگام عثمان گفت: «لولا علىّ لهلك عثمان».( الغدير، ج 8، ص 214)

سلام علیکم
تجسم تمامی این اعمال برای جسم مثالی ما قابل رویت هست؟
و عذاب برای اون هستش؟
روح در قالب یک جسم مثالی از همون لحظه هست؟
یعنی از زمان مرگ و در عالم برزخ هم عذابی خواهد داشت و اعمالش رو خواهد تجسم کرد؟
معاد جسمانی هم به این موضوع ربط داره؟

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ

وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّيْلِ ۚ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ۚ ذَٰلِكَ ذِكْرَىٰ لِلذَّاكِرِينَ

(ایت الله جوادی املی)


........لذا فرمود ﴿اقم الصلاة﴾ ﴿و اقم الصلاة طرفي النهار و زلفاً من الليل﴾ براي اينكه حسنات آن سيئات را شستشو مي‌كند روايات فراواني است كه مشخص كرده است كه ﴿طرفي النهار﴾ هم صبح است و ظهر كه يكي از اطراف نهار است وقتي شما اين دايره را به چهار قسمت تقسيم مي‌كنيد چهار تا نود درجه سيصد و شصت درجه صبحش نماز است ظهرش نماز است غروبش نماز است شبش هم كه نماز است ﴿واقم الصلاة طرفي النهار و زلفاً من الليل﴾ براي اينكه ﴿ان الحسنات يذهبن السيئات﴾ گاهي سخن از نماز از اين راه است كه ﴿و اقم الصلاة لذكري﴾ آن را هم بيان فرمود ﴿ذلك ذكري للذاكرين﴾ گاهي نماز را به عنوان ﴿ان الصلاة تنهي عن الفحشاء والمنكر﴾ گاهي هم نماز را به عنوان ﴿ان الحسنات يذهبن السيئات﴾ بيان مي‌كنند براي اينكه اگر انسان بخواهد آلوده بشود نماز جلويش را مي‌گيرد ﴿تنهي عن الفحشاء والمنكر﴾ دفعاً و اگر خداي ناكرده آلوده شد نماز او را تطهير مي‌كند رفعاً ﴿ان الحسنات يذهبن السيئات﴾ گرچه اذهاب اعم از دفع و رفع است ولي هر مرحله‌اي اين نماز كار خاص خودش را دارد هم آن ﴿تنهي﴾ اعم از دفع و رفع است ولي ظهورش در دفع بيشتر است هم اين ﴿يذهبن﴾ اعم از دفع و رفع است لكن ظهورش در رفع بيشتر است دفع را هم شامل مي‌شود چه اينكه در آيه تطهير ﴿انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا﴾ آنجا اذهاب به معناي دفع است نه به معناي رفع اگر انسان به ياد خدا بود ﴿ذلك ذكري للذاكرين﴾ يا ﴿و اقم الصلاه لذكري﴾ او خود را منزه از گناه مي‌داند نيازي نيست كه كسي يا چيزي او را از گناه نهي كند براي اينكه او بوي بد گناه را استشمام مي‌كند و اگر در آن مرحله نبود كه از ياد خدا و نام خدا لذت ببرد احياناً ممكن بود گرفتار وسوسه شيطان بشود به طرف گناه ميل پيدا كند آن ﴿ان الصلاة تنهيٰ عن الفحشاء والمنكر﴾ كارآمد است و اگر خداي ناكرده آلوده شد براي اذهاب و شستشو و از بين بردن گناه آمده اين آيه كافي است ﴿ان الحسنات يذهبن السيئات﴾ گرچه هم اين مطلق است دفع و رفع هر دو را مي‌گيرد هم ﴿تنهيٰ عن الفحشاء﴾ مطلق است دفع و رفع را مي‌گيرد ولي ظهور آن ﴿تنهي﴾ در دفع و ظهور ﴿يذهبن﴾ در رفع بيشتر است

سؤال: ... جواب: فرق نمي‌كند او را از بين مي‌برد ديگر
سؤال: ... جواب: اذهاب هم يعني از بين مي‌برد از اين شخص كه وقتي كه محو كرد يعني از بين برد يعني معدوم شد ديگر چون در نامه عمل ديگري كه نوشته نمي‌شود كه وقتي از اين شخص زدوده شد اين گناه پاك شد مثل اينكه انسان با آب آن غبار را شستشو مي‌كند در بيانات نوراني پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست همان بيان را وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) در نهج البلاغه به صورت حديث نبوي آورده كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود من تعجب مي‌كنم كسي كه همّه و چشمه‌اي دم در منزل اوست و شبانه روز پنج بار در اين چشمه دوش مي‌گيرد و معذلك غبار آلود است خب كسي پنج بار دوش بگيرد و غبار آلود باشد معلوم مي‌شود كه خوب دوش نگرفته ديگر اين مثال به عنوان چشمه در نهج البلاغه هست منتها وجود مبارك حضرت امير اين را از پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل مي‌كند كه نماز يك چشمه‌اي است در خانه هر كسي پنج بار نماز خواندن يعني پنج بار در اين چشمه شستشو كردن و گردگيري كردن در حقيقت اين با محو همراه است.....


حبیبه;751743 نوشت:
د،فرض می کنیم شخصی را که توبه نصوح کرده و به کلی گناهان را ترک نموده است،چنین شخصی

جانش صالح شده است،که عملش صالح می شود،یعنی اثری از کدورات قبلی در جانش باقی نمانده است،اعمالش نابود نشده

چرا که در صورت پذیرفتن اتحاد وجودی عامل با عمل باید بپذیریم خودش معدوم شده،ب

صحبت در مورد کسانی است که پاک از دنیا نرفته اند و مستحق عذابند ...
عذاب اینان چگونه منتفی میشود؟؟؟

ملاali;752032 نوشت:
صحبت در مورد کسانی است که پاک از دنیا نرفته اند و مستحق عذابند ...
عذاب اینان چگونه منتفی میشود؟؟؟

منظور حضرتعالی موضوع شفاعت است؟

اگر شفاعت مورد نظر شماست،که یک بحث دیگری است و احتیاج به مقدماتی دارد اما اجمالا

چنین شخصی بی جهت مشمول شفاعت قرار نمی گیرد و مقدمات آن در دنیا تحصیل می گردد

در واقع به سببی قابلیت شخص گناهکار برای رفع عذاب توسط شفیع تتمیم و تکمیل می گردد

و به تعبیر حضرت علامه طباطبایی (قدس سرّه) عاملی از عوامل رفع عقاب،بر عامل دیگری که سبب

ایجاب آن بوده حکومت و غلبه می یابد و عذاب از او منتفی می گردد.

بلا;751862 نوشت:
سلام علیکم
تجسم تمامی این اعمال برای جسم مثالی ما قابل رویت هست؟
و عذاب برای اون هستش؟
روح در قالب یک جسم مثالی از همون لحظه هست؟
یعنی از زمان مرگ و در عالم برزخ هم عذابی خواهد داشت و اعمالش رو خواهد تجسم کرد؟
معاد جسمانی هم به این موضوع ربط داره؟

علیکم السلام و رحمه الله

طبق آیه شریفه: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ، وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ (زلزال/7و8)پس هركس هم‏وزن ذره‏اى نيكى كند، آن نيكى را ببيند. و هركس هم‏وزن ذره‏اى بدى كند، آن بدى را ببيند.
انسان تمام اعمال خود را مشاهده کرده و یا بالاتر از این عمل و عامل یکی هستند.
نکته دیگر اینکه ادراک کننده لذت و درد روح انسان است نه جسم او(هم در این دنیا و هم در آخرت).

روح انسان بعد مرگ در یک قالب مثالی قرار خواهد گرفت، چرا که تجرد تام ندارد(البته طبق نظر ملا صدرا انسان میتواند در آخرت به تجرد تام برسد). در این رابطه امام صادق(ع) میفرماید: عن الصادق‏ عليه السلام أنه قال ... فإذا قبضه(روح) اللَّه تعالى صير تلك الروح في قالب‏ كقالبه في الدنيا (تفسیر صافی، ج1، ص203)؛ پس از قبض روح، خداوند آن روح را در قالبی همانند قالب دنیایی قرار میدهد.
لذت و عذاب انسان از همان لحظه مرگ که به عالم برزخ وارد میشود شروع خواهد شد: قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع‏ إِنَّ الْقَبْرَ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّيرَان‏( تفسير القمي ؛ ج‏2 ؛ ص94)؛ امام سجاد(ع) فرمود: قبر یا باغی است از باغهای بهشت و یا حفره ای از حفره ای جهنم.
علامه حسن زاده میفرماید: تجسم اعمال و معاد جسمانی از یک چشمه سیراب میشوند.(یرتضعان من لبن واحد) بنابراین معنای جسم هم در معاد جسمانی و هم در تجسم اعمال همان تقرر و تحقق است، به عبارت دیگر حقیقت شی در سرای دیگر تجسم میابد.


عامل;752076 نوشت:
روح انسان بعد مرگ در یک قالب مثالی قرار خواهد گرفت، چرا که تجرد تام ندارد(البته طبق نظر ملا صدرا انسان میتواند در آخرت به تجرد تام برسد).
باسلام وعرض ادب

استاد نظر ملا صدرا به نظر شما درست هست یا نه ؟میشه لطفا

دراین مورد توضیح دهید .

گروه سوم:
آيات دالّ بر اينكه انسان، عمل را به همراه خويش دارد و آنچه را به همراه خود احضار كرده مي‌فهمد؛ مانند:

عَلِمَت نَفسٌ ما أحضَرَت(تکویر/14)



استاد جوادی آملی در تفسیر این آیه میفرماید:

انسان قافله‌اي از عقايد، افكار، خاطره‌ها و اعمال را همراه خود دارد. در دنيا، هم انسانْ غافل و ناسي است و هم اعمالي كه در نهان انسان است بسته است. در قيامت، هم آن غفلت زدوده و انسان هوشيار مي‌شود: لَقَد كُنتَ في غَفلَةٍ مِن هذا فَكَشَفنا عَنكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَديد(سوره ق، آيه 22) و هم آن بسته باز مي‌گردد: ونُخرِجُ لَهُ يَومَ القِيامَةِ كِتاباً يَلقاهُ مَنشورا(سوره اِسراء، آيه 13)، از اين رو انسان در آن روز با تعجب مي‌پرسد: يا وَيلَتَنا مالِ هذا الكِتابِ لايُغادِرُ صَغيرَةً ولاكَبيرَةً إلاّ أحصاها(سوره كهف، آيه 49) باز شدن بسته عقايد و اخلاق و اعمال انسان در قيامت، همانند درخت گردوي سالمند و تنومند و پرريشه و شاخه و برگ و ثمري است كه پيش‌تر با همه خصوصيات گسترده‌اش در درون دانه گردويي بسته بود و آنگاه كه به باغ آمد منشور و ظاهر شد.( تسنيم، جلد 8صفحه 360)

مرحوم علامه طباطبایی در این زمینه میفرماید:

منظور از كلمه" نفس" جنس آدميان است، و مراد از جمله" ما أَحْضَرَتْ" اعمالى است كه هر فردى در دنيا انجام داده، وقتى گفته مى ‏شود:" احضرت الشي‏ء" معنايش اين است كه: من آن چيز را حاضر يافتم، هم چنان كه وقتى گفته مى ‏شود:" احمدت الشي‏ء" معنايش اين است كه من آن چيز را محمود و پسنديده يافتم.
بنا بر اين، آيه مورد بحث در معناى آيه زير است كه مى‏ فرمايد:"
يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ"( سوره آل عمران، آيه 30) روزى كه هر نفسى آنچه را كه از خير و شر كرده حاضر مى‏ يابد.(ترجمه الميزان، ج‏20، ص: 353)

آیت الله مکارم نیز در این راستا مینویسد:

" در آن موقع هر كس مى‏ داند چه چيزى را حاضر كرده است"! (عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ).
و اين تعبير به خوبى نشان مى‏ دهد كه همه اعمال انسانها در آنجا حاضر مى ‏شود، و علم و آگاهى آدمى نسبت به آنها علمى توام با شهود و مشاهده خواهد بود.
اين حقيقت در آيات متعدد ديگرى از قرآن نيز آمده است: در آيه 49 سوره كهف مى‏خوانيم:
وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً و در آخرين آيات سوره زلزال آمده است: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ:" هر كس به اندازه ذره‏اى كار نيك كرده باشد آن را مى ‏بيند، و هر كس به اندازه ذره‏اى كار بد كرده باشد آن را مى‏ بيند".
اين آيه نيز بيانگر تجسم اعمال است و اينكه اعمال انسانها كه ظاهرا در اين جهان نابود مى‏ شود هرگز نابود نشده، و در آن روز به صورتهاى مناسبى مجسم مى‏ گردد و در عرصه محشر حاضر مى‏ شود.(تفسير نمونه، ج‏26، ص: 184)

همای رحمت;752079 نوشت:
باسلام وعرض ادب

استاد نظر ملا صدرا به نظر شما درست هست یا نه ؟میشه لطفا

دراین مورد توضیح دهید .

سلام
اگر مقدمات بحث حکمت متعالیه را بپذیریم میتوان قائل به چنین نظری شد.

صدرالمتألهين با تكيه بر چهار اصل «اصالت وجود»، «تشكيك وجود»، «حركت جوهري» و «اشتداد وجود» به تبيين چگونگي حصول تجرد در نفس مي‌پردازد. بدين ترتيب كه آنچه در خارج اصيل است وجود است (اصالت وجود) و اين وجودات حقايق متباين نيستند بلكه حقايق ذو مراتبند (تشكيك وجود). ميان مراتب وجود گسيختگي و انقطاع نيست، بلكه پيوندي وجودي برقرار است و نفس مي‌تواند مراحل نازله وجود را طي كرده به مراتب عاليه برسد (حركت جوهري). مرتبه نازله وجود «ماده» و مرتبه عاليه آن «تجرد تام عقلي» نام دارد. بنابراين، نفس انسان مقام معيني ندارد و مانند ساير موجودات كه در هستي درجات معيني دارند، نيست. یعنی وجود ضعیف در بستر حرکت جوهری به وجود شدید تبدیل می‌شود (اشتداد وجود).

با سلام وعرض ادب

با تشکر از پاسخی که فرمودید

استاد گرامی، پس اینکه انسان را موجود دوساحتی می نامند چه ؟

همای رحمت;752098 نوشت:
استاد گرامی، پس اینکه انسان را موجود دوساحتی می نامند چه ؟

سلام
صدرا تجرد تام عقلی را مربوط به اوحدی از انسانها میداند که بسیاری را راهی به آن نیست! و این عده معدود در دنیای مادی دارای دو ساحت مادی و معنوی هستند که بعد تکامل به مقام تجرد محض میرسند.

از نظر صدرالمتألهين، نفس ماهيت واحدي نداشته و جوهری ثابت و ایستا نيست، بلكه يك وجود با مراتب طولي گوناگون است كه بر اساس حركت جوهري از وجود ضعيف به سوي شديد پيش مي رود تا به مرتبة« تجرد تام عقلي » میرسد. بر اساس اين تفكر، نفس، در هر مرتبه اسم خاصي، تحت عنوان طبيعي، نفساني و مثالي يا عقلاني محض دارد؛ اما بين اين مراتب اتصال وجود دارد و همة اين وجودات يك وجود محسوب مي شوند.(اسفار، ج9، ص125)

بنابراين، بر اساس ديدگاه صدرا، حقيقت نفس جوهري مجرد و ذومراتب و داراي تركيب اتحادي(با بدن) و از نوع ملازمت است. از ديدگاه هاي او در مورد نفس و بدن چنين استنباط مي شود كه نفس قبل از مرتبة جمادي به عنوان عقل مفارق، برخوردار از وجود عقلاني بوده است و پس از مرگ، نيز بعد گذر از مرز انساني، به صورت عقل مفارق به عقل فعال ملحق ميشود. بنابراين انسان در انتها، وجودي عقلاني داشته و تجرد محض است، اما براي مدتي كوتاه داراي وجود طبيعي، نفساني و خيالي مي شود و همة اين مراتب از عقلاني تا نفساني (طبيعي، نفساني طبيعي، نفساني خيالي) و سپس از طبيعي تا عقلاني يك وجود ذومراتب است كه از شدت و ضعف برخوردار است.

در پناه حق...

عامل;752123 نوشت:
سلام
صدرا تجرد تام عقلی را مربوط به اوحدی از انسانها میداند که بسیاری را راهی به آن نیست! و این عده معدود در دنیای مادی دارای دو ساحت مادی و معنوی هستند که بعد تکامل به مقام تجرد محض میرسند.
با سلام وعرض ادب

استاد گرامی خب اگر اینگونه باشد پس امامان حتما به مقام مجرد محض میرسند.

وتعداد اندکی هم از صحابه ...پس تکلیف ما چه میشود بدون آنها ؟اگر درست متوجه

فرمایشات شما شده باشم .

باتشکر

همای رحمت;752135 نوشت:
استاد گرامی خب اگر اینگونه باشد پس امامان حتما به مقام مجرد محض میرسند.

وتعداد اندکی هم از صحابه ...پس تکلیف ما چه میشود بدون آنها ؟اگر درست متوجه

فرمایشات شما شده باشم .

سلام
نگران نباشید!
اگر این نظر ملاصدرا محقق شود هم منجر به منقطع شدن ما از آن ذوات مقدسه نیست. چرا که انسانهای در مرتبه پایین تر هم بعد روحانی داشته و با همین بعد قادر به ارتباط با مجردات محض هستند...
همانطور که شما در این دنیا با خداوند ارتباط برقرار میکنید.
ویا مثلا پیامبر با وجود بعد جسمانی در این دنیا وحی را دریافت کرده و با عالم بالا ارتباط برقرار میکند.
و بالاخره در مرتبه پایین تر از پیامبر عارفان الهی هستند که چنین ارتباطی را در سطح پایین تر با عالم ماوراء برقرار میکنند.

گروه چهارم:
آياتي كه دلالت مي‌كند عمل انسان بطور تمام و کمال(توفیه) به او اِعطا خواهد شد؛ مانند:

وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُون‏ (نحل/111)

نکته جالبی که حضرت ایت الله جوادی آملی در این آیه شریفه به آن اشاره میکند، اینست که خداوند متعال فرمود: همان عمل(ما عَمِلَتْ)، نه چيز ديگر، را توفيه كرده به او مي‌دهند، از اين رو نفرمود: «بما عملت».
ایشان در ادامه به آیاتی که شبیه آیه مذکور هستند اشاره میکند:

1. ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُون(بقره/281)
سپس به هر كس آنچه انجام داده به طور كامل داده مى ‏شود و آنان مورد ستم قرار نمى ‏گيرند.
2. وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (آل عمران/25)
و به هر كس آنچه [از نيك و بد] به دست آورده به طور كامل داده شود، و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت‏.
3. وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما يَفْعَلُونَ (زمر/70)
و به هر كسى آنچه را انجام داده است، به طور كامل داده شود و او به كارهايى كه انجام مى‏ دهند، داناتر است.
(تسنيم، جلد 8صفحه 361)

علامه طباطبایی در ذیل این آیه میفرماید:


كلمه" توفى" در جمله" وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ" از توفيه است، كه به معناى دادن حق بطور تمام است، بدون خردلى كم و كاست، و در اين جمله توفيه را متعلق بر خود عمل كرده و فرموده:" ما عَمِلَتْ" يعنى خود عملش را بدون كم و كاست به او مى دهند، پس مى‏ فهماند كه پاداش و كيفر آن روز خود عمل است بدون اينكه در آن تصرفى كرده و تغيير داده باشند يا عوض كرده باشند، و در اين كمال عدالت است، چون چيزى بر آنچه مستحق است اضافه نكرده و چيزى از آن كم نمى‏ كنند، و بهمين جهت دنبالش اضافه فرموده:" وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ".
بنا بر اين، در آيه شريفه به دو نكته اشاره شده است:
نكته اول اينكه: هيچ كس در قيامت از شخصى ديگر دفاع نمى‏ كند، بلكه تنها و تنها به دفاع از خود اشتغال دارد، ديگر مجالى برايش نمى‏ ماند كه به غير خود بپردازد و غم ديگرى را بخورد، و اين نكته در آيه" يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً"(دخان/41) و نيز آيه" يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ"(شعرا/88)" يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ"(بقره/254) خاطر نشان شده است.
نكته دوم اينكه: دفاعى كه هر كس از خودش مى ‏كند سودى ندارد، و آنچه را كه سزاوار او است از او دور نمى‏ كند، براى اينكه سزايى كه به او مى‏ دهند خود عمل اوست، و ديگر معنا ندارد كه نسبت عمل كسى را از او سلب كنند، و اينگونه سزا دادن هيچ شائبه ظلم ندارد.
( ترجمه الميزان، ج‏12، ص: 514)

سلام. نحوه ترکیب کلمات خیلی فلسفی هستش برا درک همه کاربران مثل بنده ترجمه شدشو بنویسید . اما در هر حال بله همه ما درجات مختلفی داریم و میتونیم پایین تر یا به درجات بالاتر برسیم. در هر حال اگه درست درک نکردم عذرخواهی میکنم. موفق باشین

raha67;752379 نوشت:
سلام. نحوه ترکیب کلمات خیلی فلسفی هستش برا درک همه کاربران مثل بنده ترجمه شدشو بنویسید . اما در هر حال بله همه ما درجات مختلفی داریم و میتونیم پایین تر یا به درجات بالاتر برسیم. در هر حال اگه درست درک نکردم عذرخواهی میکنم. موفق باشین

سلام
تا جایی که ممکن بوده سعی کردم عین عبارات این بزرگواران رو نقل کنم.
اما اگه جایی مبهمه بفرمایید تا در حد توان توضیح بدم.

درک شما الحمد لله صحیح است!

عامل;752310 نوشت:
نکته جالبی که حضرت ایت الله جوادی آملی در این آیه شریفه به آن اشاره میکند، اینست که خداوند متعال فرمود: همان عمل(ما عَمِلَتْ)، نه چيز ديگر، را توفيه كرده به او مي‌دهند، از اين رو نفرمود: «بما عملت».

اگر بگوییم: (بما عملت) و باء را سببیه بدانیم، معنای آیه این میشود که در ازای عمل و به سبب عملی که در دنیا انجام دادید در آخرت جزا میبینید.
اما در آیه مورد بحث گفته شده: (ما عملت) بدون باء، بنابراین معنای آیه اینست که جزاء عینا همان عملی است که در دنیا انجام داده اید و هم اکنون به شما بازگردانده میشود؛ این همان عینیت جزا با عمل است که مفاد تجسم اعمال میباشد...

عامل;752123 نوشت:
نفس قبل از مرتبة جمادي به عنوان عقل مفارق، برخوردار از وجود عقلاني بوده است و پس از مرگ، نيز بعد گذر از مرز انساني، به صورت عقل مفارق به عقل فعال ملحق ميشود.

سلام و عرض ادب
تشکر بابت این مبحث
اگر ممکن هست راجع به عقل مفارق توضیح بفرمایید و اینکه منظور از قبل از مرحله ی جمادی چیه؟ قبل از انعقاد نطفه؟اگر این هست ،در اون مرحله،نفس ما در کجاست؟چه وضعی دارد؟اصلا وجود دارد یا خیر؟ آیا نفس انسان حادث است یا قدیم؟
[SPOILER]ممنون میشم اگر اعراب کلماتی مثل مفارق را هم قرار بدید[/SPOILER]

یکی دیگه.;752414 نوشت:
سلام و عرض ادب
تشکر بابت این مبحث
اگر ممکن هست راجع به عقل مفارق توضیح بفرمایید و اینکه منظور از قبل از مرحله ی جمادی چیه؟ قبل از انعقاد نطفه؟اگر این هست ،در اون مرحله،نفس ما در کجاست؟چه وضعی دارد؟اصلا وجود دارد یا خیر؟ آیا نفس انسان حادث است یا قدیم؟

سلام
عَقلِ مُفارِق‏
مراد از عقل مفارق بطور اطلاق عقل اول است و عقول مفارقه عقول طوليه و صوادر اول ‏اند.(تهافت التهافت ص 388 و رجوع شود به ص 215 و 303- تفسير ص 886)

قبلیت در اینجا قبلیت زمانی نیست، بلکه قبلیت رتبی است، یعنی شرافت عالم عقول و مجردات بیشتر از عالم ماده بوده و عقل تقدم رتبی بر ماده دارد.

از نظر فلاسفه صدرایی نفس و روح انسان جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا است، و با دلایلی خلق ارواح قبل(قبلیت زمانی) از بدن را ابطال کرده اند. بدین ترتیب به همراه حدوث بدن، نفس هم با آن شکل گرفته و کم کم از مقام جسمانی به مقام تجرد میرسد.

عامل;752420 نوشت:
مراد از عقل مفارق بطور اطلاق عقل اول است و عقول مفارقه عقول طوليه و صوادر اول ‏اند.(تهافت التهافت ص 388 و رجوع شود به ص 215 و 303- تفسير ص 886)

سپاس استاد گرامی
[SPOILER] باید دنبال معنی عقل اول و بقیه ی اصطلاحات بگردم
اشکالی هم ندارد البته .هر که طاووس خواهد جور هندستان کشد[/SPOILER]

عامل;752420 نوشت:
از نظر فلاسفه صدرایی نفس و روح انسان جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا است، و با دلایلی خلق ارواح قبل(قبلیت زمانی) از بدن را ابطال کرده اند. بدین ترتیب به همراه حدوث بدن، نفس هم با آن شکل گرفته و کم کم از مقام جسمانی به مقام تجرد میرسد.

از این مطلب خبر داشتم.اما نمی دونم چطور باید این مفهوم را با "و نفخت فیه من روحی " جمع کرد؟

یکی دیگه.;752424 نوشت:
سپاس استاد گرامی
[SPOILER] باید دنبال معنی عقل اول و بقیه ی اصطلاحات بگردم
اشکالی هم ندارد البته .هر که طاووس خواهد جور هندستان کشد[/SPOILER]

از این مطلب خبر داشتم.اما نمی دونم چطور باید این مفهوم را با "و نفخت فیه من روحی " جمع کرد؟

حدوث نفس و روح دقیقا با این آیه شریفه تطابق داره چرا که نفخ روح خبر از حدوث آن میدهد. البته در این نفخ روح مفسران بحث بسیار کردند که منظور چیست؟
مسلما منظور جدا شدن مقداری از روح خداوند نیست زیرا خدا دارای جزء نیست تا چیزی از او جدا شود...
از طرفی اگر روح انسان قدیم بود نفخت معنا نداشت و باید گفته میشد روح ملحق به بدن شد و از این دست تعبیرات.
منظور از این آیه میتواند دارای بعد روحانی بودن انسان باشد که قابلیت برقراری ارتباط با حق تعالی رو دارد و برخی دیگر از تعبیرات که در کتابهای تفسیر ذکر شده است.

منظور از عقل اول یا صادر اول اولین موجودی است که خداوند خلق کرده که در عرفان و فلسفه اسلامی اون رو به حقیقت محمدیه ص تعبیر میکنند.
این موجود مجرد بوده و واسطه فیض الهی به دیگر مخلوقات که از نظر رتبه پایین تر از او هستند میباشد.

یکی دیگه.;752424 نوشت:
نمی دونم چطور باید این مفهوم را با "و نفخت فیه من روحی " جمع کرد؟

علامه طباطبایی در باره نفخ روح میفرماید:

" فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ"" تسويه انسان" به معناى تعديل اعضاى اوست، به اينكه اعضاى بدنى او را با يكديگر تركيب و تكميل كند تا به صورت انسانى تمام عيار درآيد، و" دميدن روح در آن"، عبارت است از اينكه او را موجودى زنده قرار دهد، و اگر روح دميده شده در انسان را به خود خداى تعالى نسبت داده و فرموده:" از روح خودم در آن دميدم"، به منظور شرافت دادن به آن روح است. ( ترجمه الميزان، ج‏17، ص: 343)

گروه پنجم: آياتی که بیان میکند در قيامت، انسانْ عين اعمال گذشته خويش را تجربه كرده و آنها را مي‌آزمايد و مزه آن را مي‌چشد؛ مانند:


هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَت‏(یونس/30)

حضرت آیت الله جوادی در ذیل ایه مذکور به این آیه: «يَوْمَ يَغْشَئهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهِمْ وَ مِن تحَْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ يَقُولُ ذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(عنکبوت/55)؛ در روزى كه عذاب از بالاى سرشان و از زير پايشان آنان را فرو پوشاند و [خدا به آنان‏] مى ‏گويد: آنچه را همواره انجام مى‏ داديد [اكنون به صورت سخت‏ترين عذاب‏] بچشيد»، اشاره کرده و ایندو آیه را هم سنخ میداند. سپس اضافه میکند: خداي سبحان درباره ظهور برخي آثار سوء در جامعه تبهكار نيز مي‌فرمايد: اين‌گونه جوامع، عمل خود را مي‌چشند: "ظَهَرَ الفَسادُ فِي البَرِّ والبَحرِ بِما كَسَبَت أيدِي النّاسِ لِيُذيقَهُم بَعضَ الَّذي عَمِلوا لَعَلَّهُم يَرجِعون "(روم/41)، عمل آنان به اين صورت كه اكنون مي‌چشند ظهور كرده است. همان چيزي كه در دنيا خوشمزه و شيرين بود، اكنون گدازنده است، زيرا «النّار حفّت (حجبت) بالشّهوات»؛ جهنم با شهوات پوشیده شده( نهج البلاغه، خطبه 176، بند 2) و هر آنچه در دنيا تلخ بود، اكنون لذّت بخش است، زيرا «الجنّة حفّت بالمكاره»؛ بهشت محفوف به سختی هاست.( نهج البلاغه، خطبه 176، بند 2)
تذكّر: از آيه
(ظَهَرَ الفَسادُ فِي البَرِّ والبَحر...) برمي‌آيد كه برخي از آثار كيفري معاد در دنيا هم ظهور دارد؛ يعني متن عمل به صورت سانحه‌اي تلخ مبدّل مي‌گردد.( تسنيم، جلد 8صفحه 361)

مرحوم علامه طباطبایی در این زمینه میفرماید:
" هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ ..."
كلمه" بلاء" كه فعل
" تبلوا" از آن گرفته شده به معناى امتحان است...مشركين و شركاء و هر انسان ديگر آنچه را كه در دنيا كرده امتحان شوند تا حقيقت كرده‏ هايش برايش منكشف و روشن شود، و حقيقت هر عملى را كه كرده به عيان مشاهده كند، نه اينكه صرفا برايش بشمارند و بيان كنند كه تو چنين و چنان كرده‏ اى، بلكه عمل خود را مجسم مى‏ بيند و با مشاهده حق از هر چيزى، اين معنا برايش منكشف مى‏ شود كه مولاى حقيقى، تنها خداى سبحان است و همه اوهام ساقط و منهدم مى‏ گردد، و اثرى از آن دعوى‏ ها كه بشر به اوهام و هواهاى خود بر حق مى‏ بست باقى نمى ‏ماند.
آرى، همه اين افتراءها و ادعاها از ناحيه روابطى ناشى شده كه ما انسانها در اين دنيا بين اسباب و مسببات برقرار نموده و به آن اسباب استقلال و مولويت مى ‏دهيم، با اينكه غير از خداى سبحان نه معبودى حقيقى هست و نه مولايى، و اين معنا وقتى واضح و منجلى مى‏ شود و ابر اوهام و حجاب دعاوى كنار مى‏ رود كه عالم اسباب و مسببات فرو ريزد و عالم آخرت بر پا شود، آن وقت است كه همه آلهه و معبودهايى كه دست افتراى بشر آنها را ساخته و پرداخته بود باطل گشته، تمامى اعمال به غير از آنچه به عنوان عبادت خداى سبحان- البته عبادت به معناى حقيقى كلمه- انجام شده باشد حبط و بى اثر مى‏ گردد.( ترجمه الميزان، ج‏10، ص: 67)

سلام. ممنون. من خودمو مثال زدم که خدایی نکرده به کسی بی احترامی نشده باشه. کلماتی مثل تشکیک وجود و.... در هر مطلبوتون خوب بود. ممنون

انسانیت انسان به اوصاف عرضی او مثل شکل ظاهری و عمودی راه رفتن و غیره نیست بلکه تفاوت انسان با حیوان در نفس ناطقهٔ اوست. انسان شبانه روز با علم و عملش در حال ساختن باطن خود و به تعبیری موجودی در درون خود است. انسان در لسان فلسفه حیوان ناطق است یعنی فصل اخیر او حیوان ناطق است به علاوه اوصاف و ملکاتی که کسب کرده و وصف وجودی او شده، تکرار عمل ملکه ایجاد می‌کند چه عمل قلبی، چه عمل خارجی، مثلاً تفاوت کافر و مؤمن در این نیست که هم کافر و هم مؤمن هر دو حیوان ناطق هستند و فقط کافر بودن و مؤمن بودن وصف عرضی و نه جوهری و وجودی آنهاست بلکه طبق اصل حرکت جوهری که بیان می‌کند فعلیت رسیدن قوه حرکت در جوهر است نه عرض، می‌شود ثابت کرد که انسان نوع متوسط است و تحت آن انواع چهارگانهٔ فرشته خویی، بهیمیت (چهارپایان)، سبوعیت (درندگان) و شیطنت با اصناف گوناگون لذا فصل اخیر انسان، حیوان ناطق است به اضافهٔ یکی از انواع چهارگانهٔ نامبرده که انسان خود در دنیا با کسب ملکات اعتقادی و اخلاقی و عملی آن را ساخته است.

خوک حیوان از خوک بودن خود رنجی نمی‌برد حال اثبات این مطلب که چطور زید کافر از خوک بودن خود در آخرت رنج می‌برد با اینکه خوک بودن کیف نفسانی او نیست بلکه درجه‌ای از درجات وجودی اوست اینطور بیان می‌شود که خوک بودن زید فصل قریب وی و انسان ناطق بودنش فصل بعید اوست لذا با وجود عقل و فطرتی که معدوم نشده بلکه تحت شهوت و غضب و شیطنت کافر بوده عذاب رسوایی خوک بودن ثابت می‌شود.

گروه ششم:
آياتي كه دلالت مي‌كند جزاء، نفس كار و متن عمل است و جز آن چيز ديگري نيست؛ مانند:

فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (یس/54)

حضرت استاد جوادی آملی در ادامه این آیه میفرماید:

اين نكته(جزاء، نفس كار و متن عمل است) در آيات بسيار، گاه به صورت حصر و گاهي بدون حصر آمده است؛ مانند:
هَل تُجزَونَ إلاّ ما كُنتُم تَعمَلون(سوره نمل، آيه 90)
اليَومَ تُجزَونَ ما كُنتُم تَعمَلون(سوره جاثيه، آيه 28)
إنَّما تُجزَونَ ما كُنتُم تَعمَلون(سوره طور، آيه 16؛ سوره تحريم، آيه 7)

از این آیات برداشت میشود که آنچه در قيامت ديده مي‌شود حقيقت عمل است، نه صورت دنيايي آن، وگرنه آن نشئه دنيا خواهد بود؛ نه آخرت و قيامت. در آنجا عمل، به حقيقتي متجسّم و ظاهر مي‌شود كه انسان هيچ ترديدي ندارد كه اين همان عمل اوست. در جزا و كيفر دادن تبهكار به عين و متن عمل نيز اين‌گونه است، چنان‌كه خداي سبحان فرمود: ما غُل برگردن كافران مي‌گذاريم و هرگز جزا غير از عمل نيست: وجَعَلنَا الأغلالَ في أعناقِ الَّذينَ كَفَروا هَل يُجزَونَ إلاّ ما كانوا يَعمَلون(سوره سبأ، آيه 33)؛ يعني عمل و حقيقت آن به صورت غل و زنجیرِ گردن‌گير درآمده است. امام سجاد(عليه‌السلام) نيز در اين باره كه عمل، قلاده گردن مي‌شود فرمود: «صارت الأعمال قلائد في الأعناق»( صحيفه سجاديه، دعاي 42)

(تسنيم، جلد 8صفحه 363)

علامه طباطبایی نیز میفرماید:

در این آیه، بعد از وقوع عذاب به آنان گفته مى‏شود: حال بچشيد عذاب جاودانه را كه همان عذاب آخرت است، و شما در اين روز كيفر نمى‏شويد مگر به عمل خودتان، همان اعمالى كه مى‏كرديد و همان گناهانى كه مرتكب مى‏شديد و اين است سزاى شما. و اين خطاب (ذوقوا: بچشيد) خطاب زبانى نيست، بلكه خطاب تكوينى است، مى‏خواهد بفرمايد: هر عملى عكس العمل و اثرى دارد و ممكن نيست كه عذاب كفر و گناه به كافر و گنهكار نرسد.( ترجمه الميزان، ج‏10، ص: 109)
و استفهام در جمله
" هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ" استفهام انكارى است و معنايش اين است كه" لا تجزون الا ..."، يعنى جزا داده نمى‏شويد مگر خود آن عملى كه كرده‏ايد، خود آن عمل برايتان مجسم مى‏شود و گريبانتان را مى‏گيرد، پس هيچ ظلمى در جزاء و هيچ جورى در حكم نيست.(ترجمه الميزان، ج‏15، ص: 579)

جمله" وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ" عطف تفسيرى است براى جمله" فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً" و در حقيقت بيانى برهانى براى نبودن ظلم در آن روز است، چون دلالت مى‏كند بر اينكه جزاى اعمال هر صاحب عملى در آن روز خود اعمال اوست، ديگر با چنين جزايى ظلم تصور ندارد، براى اينكه ظلم عبارت است از بيجا مصرف كردن چيزى، ولى عمل كسى را جزاى عملش قرار دادن، بى‏جا مصرف كردن جزا نيست، و بهتر از آن تصور ندارد، چه جزايى عادلانه‏تر از اينكه عين عمل كسى را مزد عملش قرار دهند؟
خطابى كه در اين آيه است كه مى‏فرمايد:" امروز خود اعمالتان را جزاى اعمالتان قرار مى‏دهند" با اينكه روز قيامت هنوز نيامده، از باب تمثيل قيامت و احضار آن و احضار مردمى است كه در آن هستند، و اين خود عنايتى است در كلام كه گوينده آينده را احضار كند، و با مردمى كه در آينده قرار مى‏گيرند، سخن بگويد.
(ترجمه الميزان، ج‏17، ص: 149)

مرحوم فیض کاشانی میفرماید:
تجد عين ذلك العمل وإن كان فى جلباب آخر، كما قال:
«وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏». وفى الحديث: «إنّما هى أعمالكم تردّ إليكم»، «الّذى يشرب فى آنية الذّهب والفضّة إنّما يجرجر فى جوفه نار جهنّم»، «الظّلم ظلمات يوم القيامة».(رسائل فيض كاشانى، ص : 77)
ترجمه: در آخرت انسان همان عملی را که در دنیا انجام داده میابد، اگر چه در لباسی دیگر و به نحو دیگر، همانطور که خداوند میفرماید:
«وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏». و در حدیث وارد شده: این(عذاب یا ثواب) همان اعمال شماست که به شما برگردانده شده است. و کسی که در ظرف طلا یا نقره آب بنوشد، همانا جرعه جرعه آتش جهنم را مینوشد! و ظلم در این دنیا ظلمات قیامت است.

علامه حسن زاده نیز در این رابطه میفرماید:
هر کس در آیه كريمه‏:
وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ، و نظائر آنها به خوبى انديشه كند، جزا را موافق اعمال و عقائد مى‏يابد.( هزار و يك كلمه، ج‏3، ص : 425)
روايات بسيارى كه دلالت دارند بر اين كه جزا نفس عمل است چون كريمه‏
وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏ (يس، آيه 54)، بلكه دال است كه انسان همان علم و عمل است؛ چون كريمه‏ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ‏ (هود، آيه 47). به علاوه، در براهينى كه بر تجرد نفس ناطقه، بلكه بر فوق تجرّد آن، و بر اتّحاد نفس با نفس مدركات و عين ملكوت اعمال خود متّحد بلكه فوق اتحاد است، بايد دقّت بسزا شود.( هزار و يك كلمه، ج‏6، ص : 279)

صورت هر انسان در آخرت نتيجه عمل و غايت فعل او در دنياست.( خير الأثر در رد جبر و قدر، ص124)

تمام این ها شامل اعمالی می شوند که مبادی اختیاری داشته باشند. درسته؟

گروه هفتم:
آياتی که دلالت بر كيفيّت و چگونگي ارائه عمل به انسان میکند؛ مانند:

كَذلِكَ يُريهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِم‏(بقره/167)

علامه جوادی آملی در تفسیر آیه میفرماید:

در قيامت، متن عمل با صورتي كه آن را در ميزان معاد مي‌سنجند ديده مي‌شود نه با صورت دنيايي و عامل آن مي‌فهمد كه عين عمل او به اين صورت درآمده است، زيرا در آن روز، اعمال به صورتي مناسب با آن نشئه و قابل سنجش در مي‌آيد و همه را با حق مي‌سنجند: والوَزنُ يَومَئِذٍ الحَقّ(سوره اعراف، آيه 8)؛ مثلاً معيار در سنجشِ سرقتْ، شي‏ء ربوده شده نيست، بلكه حقيقت سرقت به گونه‌اي قابل سنجش ظهور مي‌كند. سارق نيز حقيقت سرقت، يعني همان را كه مي‌سنجند مي‌بيند؛ نه عين مسروقه دنيا را. همچنين بخيل، بخل را كه شرّ است براساس مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَه (سوره زلزله، آيه Dirol مي‌بيند و همان بخل سنجيده مي‌شود؛ ليكن در موقع كيفر بخيل مي‌بيند كه همان مال مورد بخل طوق لعنت گردن‌گير او شد.( تسنيم، جلد 8صفحه 364)

ایشان در جای دیگر می فرماید:

در قيامت عمل هر كسي به صورتهاي گوناگون ظاهر و متصوّر مي‌شود؛ به گونه‌اي كه انسان مي‌تواند بگويد عين آن كار را مي‌يابد؛ مانند اينكه در دنيا غذاي سالمي كه انسان مي‌خورد به صورت نمو در مي‌آيد، نه اينكه فربهي، پاداشِ قراردادي خوردن غذاي سالم باشد. همچنين غذاي مسموم به صورت بيماري در مي‌آيد، نه اينكه غذاي مسموم از ميان برود و بيماري كيفر قراردادي آن باشد. هرچند تجسّم اعمال از اين مثالها دقيق‌تر است، امّا براي تقريب به ذهن مي‌توان گفت: انتقام خداي سبحان از تبهكاران، مانند انتقام طبيب از بيمار ناپرهيز است، نه مشابه انتقامي كه قاضي از تبهكار مي‌گيرد؛ قاضي، كيفري اعتباري بر بزهكار تحميل مي‌كند، ليكن طبيب، بيمار ناپرهيز را كيفري تكويني مي‌دهد.[تسنيم، جلد 6 - صفحه 176]