با استفاده از آیات قرآنی ثابت کنید فرشتگان مجردند؟

تب‌های اولیه

214 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

tassniim;452222 نوشت:
ا این گفتار شما و فلاسفه که «تعبیر جسم مثالی بخاطر وجود ویژگیهایی مثل حجم و شکل و رنگ در آن است نه اینکه مادی باشد» مشکلی عقل سور پدید می آید! شما می فرمایید که جسم! که مجرد در مقابل جسم و ماده است و چگونه مجرد همزمان ماده را دارد؟

سلام
در تعابیر قدماء جسم به معنای موجود بوده است اما امروز مادی و جسمانی به یک معنا استعمال میشود لذا نباید ایندو را با هم خلط کرد

tassniim;452222 نوشت:
دوم این که الف- همین که می گویید بخاطر وجود ویژگی های .... یعنی شما ویژگی هایی برای شیء ای دریافته اید در حالی که ویژگی را برای مجرد نمی شود اثبات کرد چون مجرد از ماده است و فقط با سلب می شود مجرد را شناخت!

توجه بفرمایید
باید اصطلاحات را بشناسید اینطوری باید یک دوره فلسفه بگوییم
ببنید تجرد مراتب دارد و از تجرد از ماده شروع میشود تا به اوج تجرد از ماهیت میرسد

tassniim;452222 نوشت:
قبول نداشتن شما دلیل برای حرف شما نمی شود، اصطلاحات حساب دارند نمی گوییم ندارند ولی بسیاری حساب غلط دارند!
اگر «من» را در جایی برای بیان جنس می گیریم به دلیل قرینه است و اگر در جایی به معنای اصلی بعضیت به دلیل یا نبود قرینه بر نفی این معناست یا اضافه بر این وجود قرینه! اکنون که در این جا قرینه بر عدم معنای بعضیت است و مخالف صفات و افعال و ذات ذکر شده ی خدا در قرآن و عقل سلیم است چطور معنای جنس یا بعضیت می دهد؟!

معنای من در زبان عربی متعدد است . حال اگر شما دلیل عقلی دارید بفرمایید چرا نمی تواند من به معنای بیان جنس باشد ؟

tassniim;452222 نوشت:
خدایی که مجرد است تک و یکی است و غیر او ترکیب دار و نیازمند و چیزی مانند او نیست!
چطور شما فلاسفه اسلامی هستید که خلاف نص آیات سوره توحید صحبت می کنید که: «قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد» او هم تک است چون مجرد حد ندارد و تک است و یک ذات است و سپس نه میزاید و نه زاییده شده که در این بحث که بعضی گفته اند من برای بعضیت باشد همین بعض خدا! می شود والد شدن خدا برای چیزی و صدور از او! و وقتی می فرمایید از جنس او! مخالف و لم یکن له کفوا احد هست! پس چطور به معنای جنس بگیریم که روح ما مثل خدا باشد!!!!

خدای تعالی ذاتی دارد که ما از آن خبری نداریم جز اینکه فرمود هست الباقی ویژگیهای این ذات متعالی برای انبیاء و اولیاء تجلی یافته و شناخته شده است . این تجلیات یا مادی است یا مجرد و هردو مراتب دارد .

tassniim;452222 نوشت:
(چرا شیء را اورد؟ به قول شما همه چیز که با او وحدت دارد در جنس)!!!

ما گفتیم روح انسان از جنس حقیقتی الهی است که روح خدا نامیده میشود
tassniim;452222 نوشت:
ذا بر اساس قرآن و تفسیر قرآن به قرآن و عقل سلیم و ادبیات عرب و همه چیز و همه چیز! هیچ راهی و قرینه ای برای گرفتن «من» در روحی و روح منه برای جنسیت یا بعضیت نداریم! و همه تشریفاتی است

شما قضیه را وارونه کرده اید
این اضافاتند که با حروف تفسیر میشوند نه بالعکس
لذا اضافه تشریفی بودن با لحاظ یک حرف مثل لام تفسیر میشود نه اینکه این همه من با اضافه تشریفی تفسیر شود
یا علیم

tassniim;452107 نوشت:
سوء تفاهم پیش آمده آن بحث مذکر و مونث پاسخ به شما نبود به دوستان قبلی بود

در مورد عالم مجردات باید بگویم که «عالم مجردات» خود ترکیبی غیر صحیح و محال است، چون عالم یعنی محیط علمی (مصادیق مفاهیمی که در ذهن هستند) یا محیط مادی یا هر دو
مجرد نه چند تا است که مصادیق مختلفی برایش در ذهن بگذاریم و نه خودش قابل تعریف است که عالم مفهومی خاص برای بگذاریم، و هم مادی نیست که محیط مادی را اشغال کند یا طول و عرض داشته باشد؛ مجرد یعنی واحد و تنها واحد و احد هم مجرد است لذا یک مجرد بیشتر وجود ندارد و عالم مجردات با توجه به این ها که گفتم در هر سه حالت محال اندر محال است
لذا قرآن می فرماید «قل هو الله احد»

پس اضافه ی عالم به مجردات ترکیبی اشتباه و محال است
بنابراین مجرد (و نه موضوع محال مجردات!) هم رها از ماده و غیر قابل تعریف و فقط قابل تنزیه است، لذا کیفیت مجرد را نمی شود فهمید

این الفاظ عالم مجردات و غیره ساخته ی فلاسفه است که تناقض های درونی و برونی زیادی دارد

با عرض سلام

باید این اشکال برگردد به استفاده از الفاظ غلط، وگرنه معناش این چیزی نیست که شما برداشت میکنید.

همه فلاسفه ای که قائل به تجرد روح هستند روح را مجرد مطلق نمیدانند. طبق نظر این فلاسفه ، از آنجا که روح مخلوق اول و واسطه ی بین خالق و عالم خلقت است باید هم خصوصیت مادی داشته باشد هم خصوصیت تجرد.

پس همین که روح را مجرد مطلق نمیدانند نظریست مشابه فرمایش آیت الله صادقی....

ایشان نمیفرمایند که روح مجرد نیست ، میفرمایند:

و امّا به دلايل متعدّد عقلانی، علمی، قرآنی و روايی، ما بر اين باوريم كه روح «مجرّد مطلق» نيست.
مجرّد مطلق تنها خداست.

در سخنرانی هم که لینکش را گذاشتید از همان اول ایشان فرمودند : اگر ما افراطی باشیم یا تفریطی در شناخت روح هرگز نمیتوانیم قدم مقدماتی شناخت معرفت الله را برداریم.

اگر روح را طبق فلسفه مادی ماده بدانیم در بعد تفریط ، و اگر روح را مجرد محض بدانیم، در بعد افراط ، همینجا متوقفیم.

زیرا اگر روح ماده ای باشد مانند ماده ی بدنی، بقایی نیست،آخرتی نیست، برزخی نیست، وقتی ماده بدنی انسان خاک شد اگر روح ماده باشد و نه مادی خاک خواهد شد بنابراین برزخ و قیامتی و بالجمله حیات بعد از موتی نخواهد بود.
(این نظر مادیین و مشرکین هست که میگویند روح ماده ی رقیق است)

و از طرف مقابل اگر ما قائل به تجرد واقعی روح باشیم که نه ماده است و نه مادیست بلکه مجرد است ما نمیتوانیم استدلال کنیم برای اینکه علت اصلی فقر الی الله و علت اصلی حاجت مخلوق بودن ماده و مادی بودن است

اگر موجودی نه ماده باشد و نه مادی باشد چرا ازلی نباشد؟ چرا حادث باشد؟

حادث بودن ، مخلوق بودن، فقیر بودن مربوط است به ماده و مادی بودن ... که محکوم است به فقر الی غیر

این بحث را ما بر مبنای عقل برمبنای علم برمبنای حس برمبنای کتاب برمبنای سنت. حجج درونی وحجج برونی

اگر ما اثبات میکنیم حد وسط کون و کیان روح را که مادیست و نه ماده و نه مجرد مطلق بر این چند مبنا ما تمرکز و تاکید داریم.

کسانیکه قائل به تجرد روح هستند یعنی فلاسفه الهیین، الهیین عرض میکنیم نه فلاسفه مسلمین،الهیین عرض میکنیم نه فلاسفه قرآنیین ، کسانیکه فلسفه اشون فلسفه مادی نیست، در مقابل ماده فلسفه تجرد است ایشان قاطبتا، الا بسیار کم ، قائلند به این که روح مجرد مطلق است

ولی مجرد بودن مطلق بودن روح لازمان بودن لامکان بودن و لافقر بودن را بدنبال دارد

ولکن آنچه را که اینها متفق القولند راجع به روح انسان بعنوان انسان، نه روح نباتی انسان ، نه روح حیوانی انسان، بلکه روح انسان انسان،

که روح عقل است روح فطرت است روح فکر است و روح علم است،

این روح محض انسانی انسان را ، فلاسفه الهیین میگویند مجرد است،

اما ما بعنوان فلسفه قرانی ، فلسفه اسلامی، فلسفه ای که بر مبنای عقل است، مبنای فطرت است مبنای قرآن است، مبنای سنت است مبنای علم است
میگوییم

نه روح مجرد مطلق است و نه روح مادی مطلق است بلکه مادیست...

بن موسی;452224 نوشت:
مشکل بنده مغالطه اشتراک لفظی در استدلال شماست.پست حقیر را دقیقتر بخوانید.

جناب بن موسی

جناب تسنیم جواب شما رو دادند ولی من هم جواب می دهم

شما دارید بازی با کلمات انجام می دهید و اصل مطلب را دقت نمی کنید

اصلا جملات قبلی رو بزارید کنار

جور دیگه بیان می کنم

خدا مجرد است

غیر از خدا همه چیز مادیست

در جهان مادیات هر چیزی برای انجام کار نیاز به انرژِ ی دارد

فرشتگان مادی هستند

پس فرشتگان برای انجام کار نیاز به انرژی دارند

حالا درست شد ؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

tassniim;452232 نوشت:
دیدی آقای بن موسی! منظور ما از اشتباه شما، دقیقا همین جمله است؛ وقتی می گوییم خدا بدون صرف انرژی کاری را انجام می دهد چون مجرد است می گوییم، و هر چه مادی است باید صرف انرژی کند تا کاری را انجام دهد، لذا ایشان می فرمایند که چون مادی چنین است پس فرشتگان هم که ثابت شد مادی هستند حامل انرژی و صرف کننده ی انرژی هستند

این پاسخ حقیر،صرف نظر از انتقاد بنده به استدلال ایشان بود.ایشان می گویند:چون هر چیزی برای کار به انرژی نیاز دارد،فرشتگان هم برای کار به انرژی نیاز دارند.این استدلال را بنده نقد کردم.فرقی نمی کند مانند ایشان فرشته را مادی فرض کنیم یا مجرد.در هر صورت استدلال بالا باطل است.
حال اگر بگویند:هر چیزی برای انجام کار در این دنیا به انرژی نیاز دارد و سپس این نتیجه را بگیرند (که این سوال را در بالا از بنده پرسیدند و پاسخ دادیم) در اینجاست که مادی بودن یا مجرد بودن فرشتگان مطرح می شود که بنده پاسخ این سوال را هم خیر می دانم.چون خداوند به انرژی نیاز ندارد برای انجام کار در دنیا.
حال اگر بگونید:هر چیزی در این دنیا(یعنی چیزی که در چارچوب مادی است) برای انجام کار نیاز به انرژی دارد،آن وقت است که با فرض مادی بودن فرشتگان می توانند چنین نتیجه گیری انجام دهند.تازه اگر آن گزاره هم درست باشد.
پس سه گزاره داریم:
1-هر چیزی برای انجام کار،نیاز به انرژی دارد.
2-هر چیزی برای انجام کار در این دنیا،نیاز به انرژی دارد.
3-هر چیزی در این دنیا (یعنی محدود به چارچوب مادی) برای انجام کار نیاز به انرژی دارد.
ما نقدمان بر گزاره اول بود.اما سوالی که ایشان از ما اخیراً کردند مربوط به گزاره دوم بود که گفتیم خداوند مثال نقض این حرف است.گزاره سه هم قابل مناقشه است.
پس گزاره اول و دوم،مثال نقضشان خداوند است،حتی اگر فرض کنیم فرشتگان مادی هستند.

tassniim;452232 نوشت:
اتفاقا استدلال شما اشکال دارد که فعل خدا را مقایسه با ملائکه (که در نظر ما مادی هستند) ربط دادید و در فعل هم، مادی و مجرد کاملا فعلشان با هم متفاوت و مصداق لیس کمثله شیء است که جناب بی نظیر آیه را به این ذکر کردند

اگر فرشتگان را مادی فرض کنید،فعل از برخی جهات قابل قیاس است و از برخی جهات خیر.ولی بنده پاسخ سوال ایشان را با این فرض دادم که فرشتگان مجرد باشند.چون نظر شخصی حقیر را پرسیدند.

tassniim;452232 نوشت:
فرشتگان هم چون مادی اند کارهای مادی انجام می دهند نه آفرینش با سابقه ی عدم! و افعال خدایی!

در این باره باید رابطه امکان و حدوث و همچنین مادی یا مجرد بودن فرشتگان دقیق بررسی شود.اما از نقطه نظر فلسفی،خلقت انسان یا فرشته،در طول خلقت خداست.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

.امین.;452244 نوشت:
اگر موجودی نه ماده باشد و نه مادی باشد چرا ازلی نباشد؟ چرا حادث باشد؟
حادث بودن ، مخلوق بودن، فقیر بودن مربوط است به ماده و مادی بودن ... که محکوم است به فقر الی غیر

سلام
این یک حرف جدید است
اینکه شرط حادث بودن ماده بودن است یک معنایش این است که فرشتگان هم مادی اند چون اگر مادی نباشند حادث نیستند
چظور میتوان با قرآن و سنت ثابت کرد شرط حدوث مادی بودن است این ادعا با یک تناقض آشکار روبروست
یا علیم

محی الدین;452252 نوشت:
سلام
این یک حرف جدید است
اینکه شرط حادث بودن ماده بودن است یک معنایش این است که فرشتگان هم مادی اند چون اگر مادی نباشند حادث نیستند
چظور میتوان با قرآن و سنت ثابت کرد شرط حدوث مادی بودن است این ادعا با یک تناقض آشکار روبروست
یا علیم

علیک سلام

من طرف هیچکدام را نمیگیرم فقط نقل قول کردم. الله اعلم

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

بی نظیر;452246 نوشت:
جناب بن موسی

جناب تسنیم جواب شما رو دادند ولی من هم جواب می دهم

شما دارید بازی با کلمات انجام می دهید و اصل مطلب را دقت نمی کنید

اصلا جملات قبلی رو بزارید کنار


معمولاً وقتی به طور دقیق مغالطات شما را مشخص می کنیم،می گویید بازی با کلمات می کنی.

بی نظیر;452246 نوشت:
جور دیگه بیان می کنم

خدا مجرد است

غیر از خدا همه چیز مادیست

در جهان مادیات هر چیزی برای انجام کار نیاز به انرژِ ی دارد

فرشتگان مادی هستند

پس فرشتگان برای انجام کار نیاز به انرژی دارند

حالا درست شد ؟


حالا بهتر شد.کاملاً با دفعه قبل فرق کرد.برای این که متوجه فرقش بشوید،به پست اخیر بنده در پاسخ به جناب تسنیم مراجعه کنید.
فرشتگان کار می کنند.قبول.ولی چه کاری می کنند؟کار فیزیکی؟اگر کار فیزیکی انجام می دهند،آنوقت شما می توانید بگویید چون هر کار فیزیکی به انرژی نیاز دارد (با فرض صحت) آن وقت این کار هم نیاز به انرژی دارد.
پس ابتدا ثابت کنید کار فرشتگان،از جنس کار فیزیکی است.تازه با فرض این که فرشتگان مادی هستند و فرض این که هر کار فیزیکی نیاز به انرژی ددارد.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

.امین.;452252 نوشت:
اگر موجودی نه ماده باشد و نه مادی باشد چرا ازلی نباشد؟ چرا حادث باشد؟
حادث بودن ، مخلوق بودن، فقیر بودن مربوط است به ماده و مادی بودن ... که محکوم است به فقر الی غیر

هر ممکن الوجود حادث ذاتی است و بر عکس.
لذا چیزی می تواند مادی نباشد،ازلی باشد ولی حادث (حادث ذاتی نه زمانی) باشد.برای مثال خود زمان،ازلی است ولی چون ممکن الوجود است،حادث ذاتی است.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

tassniim;452180 نوشت:
هاروت و ماروت و دیگر فرشتگان مادی بودند! لازم نبود وارد عالم مادیات شوند مگر غیر از عالم مادیات عالم دیگری هم هست؟ (اگر منظورتان «عالم مجردات» است که گفتم محال است و شرح هم دادم) و اگر از مجردات! هستند چطور مجرد که ماده نیست ماده شد؟! تناقض و از اساس باطل است

چرا اول می آییم تجرد ملائک یا هر چیز دیگر را قبول می کنیم بعد به قرآن تحمیل می کنیم که نه ملائک فلان بودند سپس در این آیه وارد عالم مادی شدند!
حتی یک روایت و ایه برای اثبات تجرد غیر خدا نیست نمی فهمم مطلب به این غلطی را چرا پیش فرض همه ی بحث ها گرفته ایم؟!


هاروت و ماروت مادی نبودند. زیرا «شلق» بر آنها مسلط نشده بود.
آن نشانه هایی که ما انسان و حیوان و نباتات و میکروب ها و ویروس ها و باکتری ها و ... از «شلق» می بینیم، همه دلیل بر وجه مادی وجود آنهاست. دلیل آن هم میل به جنس مخالف است. هدف آن هم تولید نسل و ادامه ی بقاست.
هاروت و ماروت تا قبل از آمدن به زمین، شلق به آنها مسلط نشده بود. اصلا به خاطر همین ادعا خداوند آنها را شکل انسان داد و با تسلط دادن شلق بر آنها، آنها را وارد میدان کرد تا ببینند که آنها هم در آزمون رد می شوند.
بنده یک عالم ماده می شناسم، یک عالم معنا. هر دو را هم تا حدودی می شناسم، نه کامل.
آنچه از عالم معنا در ذهن بنده شکل گرفته، عالمی خارج از بعد زمان است. فرشتگان قبل از خلقت انسان وجود داشته اند. در لحظه ی خلقت انسان خبر از هزاران و یا حتی میلیونها سال بعد داده اند که انسان در زمین خونریزی می کند. در حالیکه در آن لحظه فقط یک انسان خلق شده بود. این گفتگو میان خداوند و جمعی از فرشتگان صورت گرفته. چه بسا جمیع فرشتگان. یعنی جمیع فرشتگان آینده را می دانستند. این ممکن نمی شود مگر آنها خارج از بعد زمان باشند. وقتی از بعد زمان خارج شدند، هم زمان هم بر گذشته، هم حال و هم آینده اشراف دارند.
وقتی از بعد زمان خارج باشند، ممکن نیست وجود مادی داشته باشند. ماده ممکن نیست از اسارت زمان خلاص شود، مگر تبدیل به نور شود.

بعد جناب، ما در یک نقطه ی کوچک از این کائنات که اصلا در برابر عظمت آن به حساب نمی آید، گیر افتاده ایم. علم ما در برابر تمام علوم مادی موجود در کائنات اگر صفر نباشد نزدیک به صفر است. ما چه می دانیم گونه های دیگر حیات در فضاهای دیگر چگونه زندگی می کنند. ما چه می دانیم چه موجوداتی با چه خصوصیاتی در کائنات حضور دارند، ما که همه جای کائنات را ندیده ایم. ما از عالم معنا چیز زیادی نمی دانیم، جز آنچه از طریق وحی به ما رسیده. آنهم تصویر شفافی نیست. حالا یا مغز و عقل ما ظرفیت درک آن را نداشته که خداوند نگفته، یا دانستنش خلل در آزمودن ما وارد می کرده یا هر دلیل دیگری.
بنده به قرآن معتقدم. کلام این دوستمان با مثال هایی که در قرآن آمده هماهنگ بود، بنده هم همان مثال ها را آوردم. قبلا در چه مورد بحث می کردید بنده بی خبرم. اما کلام آن کاربر با کلام خدا در قرآن تا حدودی مطابقت داشت.

محی الدین;452239 نوشت:
سلام
در تعابیر قدماء جسم به معنای موجود بوده است اما امروز مادی و جسمانی به یک معنا استعمال میشود لذا نباید ایندو را با هم خلط کرد

توجه بفرمایید
باید اصطلاحات را بشناسید اینطوری باید یک دوره فلسفه بگوییم
ببنید تجرد مراتب دارد و از تجرد از ماده شروع میشود تا به اوج تجرد از ماهیت میرسد

معنای من در زبان عربی متعدد است . حال اگر شما دلیل عقلی دارید بفرمایید چرا نمی تواند من به معنای بیان جنس باشد ؟

خدای تعالی ذاتی دارد که ما از آن خبری نداریم جز اینکه فرمود هست الباقی ویژگیهای این ذات متعالی برای انبیاء و اولیاء تجلی یافته و شناخته شده است . این تجلیات یا مادی است یا مجرد و هردو مراتب دارد .

ما گفتیم روح انسان از جنس حقیقتی الهی است که روح خدا نامیده میشود

شما قضیه را وارونه کرده اید
این اضافاتند که با حروف تفسیر میشوند نه بالعکس
لذا اضافه تشریفی بودن با لحاظ یک حرف مثل لام تفسیر میشود نه اینکه این همه من با اضافه تشریفی تفسیر شود
یا علیم

1. بنده کاری به تعابیر قدما و متاخران ندارم، بحث ما از حقیقت ها و واقعیات است، لذا جسم دارای ویژگی جسم است و مجرد نیست
2. بنده فلسفه را میشناسم البته در حدی؛ اما باز هم این اصطلاحات فلاسفه خودش مشکل دارد! اگر چیزی مادی است پس ویژگی های ماده را دارد و ماده است، اگر چیزی مجرد از ماده است پس مجرد است و هیچ کدام از ویژگی های ماده را ندارد، اصل بحث این است

3. بنده خدمت شما گفتم که وقتی در قرآن به حروفی مثل «من» یا هر چیز دیگر بر می خوریم از معنای اصلی و مطلق شروع می کنیم و جلو می رویم و حتی ممکن است همه ی معانی حرف را هم حرفی بدهد، اما وقتی قراین از خود آیات و عقل داریم که معنایی را خارج می کند چطور معنا را ظاهری بگیریم؟
دلایل عقلی و قرآنی را بیان کردم دیگر چقدر دیگر باید گفت؟:

اگر «من» را در جایی برای بیان جنس می گیریم به دلیل قرینه است و اگر در جایی به معنای اصلی بعضیت به دلیل یا نبود قرینه بر نفی این معناست یا اضافه بر این وجود قرینه! اکنون که در این جا قرینه بر عدم معنای بعضیت است و مخالف صفات و افعال و ذات ذکر شده ی خدا در قرآن و عقل سلیم است چطور معنای جنس یا بعضیت می دهد؟!

خدایی که مجرد است تک و یکی است و غیر او ترکیب دار و نیازمند و چیزی مانند او نیست!
چطور شما فلاسفه اسلامی هستید که خلاف نص آیات سوره توحید صحبت می کنید که: «قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد» او هم تک است چون مجرد حد ندارد و تک است و یک ذات است و سپس نه میزاید و نه زاییده شده که در این بحث که بعضی گفته اند من برای بعضیت باشد همین بعض خدا! می شود والد شدن خدا برای چیزی و صدور از او! و وقتی می فرمایید از جنس او! مخالف و لم یکن له کفوا احد هست! پس چطور به معنای جنس بگیریم که روح ما مثل خدا باشد!!!!

لیس کمثله شیء
اگر اشیاء دیگری جز خدا وجود ندارند پس چرا فرمود «لم یکن له کفوا احد» (احد را چرا اورد؟) و چرا گفت لیس کمثله شیء (چرا شیء را اورد؟ به قول شما همه چیز که با او وحدت دارد در جنس)!!!


لذا باز می گویم که گفتیم که خدا مجرد از ماده است و مادیات هرچه که باشند هر چقدر صفات مادیشان کم و زیاد باشد مادی هستند، و لذا نه مجرد مادی می شود و نه مادی مجرد، و نه مجرد شبیه به ماده است و نه مجرد شبیه به ماده، لذا نه می توان با «من» یا هر چیز دیگر چیزی را از جنس مجرد یا بعض مجرد دانست، لذا معنای «من» جنسیت نیست و قرآن و عقل سلیم (نه فیلسوانه!) این را می گویند
بنده هم نگفتم هیچ وقت نمی تواند به معنای جنس باشد! بلکه گفتیم هر معنایی لحاظ کردنش شرایطی می خواهد که نوشتم

4. نوشته اید: «

خدای تعالی ذاتی دارد که ما از آن خبری نداریم جز اینکه فرمود هست الباقی ویژگیهای این ذات متعالی برای انبیاء و اولیاء تجلی یافته و شناخته شده است . این تجلیات یا مادی است یا مجرد و هردو مراتب دارد» چه کسی و چه عقلی گفته ما از او خبری نداریم؟ ما از او خیلی هم خوب خبر داریم اما او را نمی شناسیم جز با تمییزش از مادیات یعنی با تسبیح، یعنی می دانیم هست اما نمی دانیم چیست، می دانیم عرض و طول و حجم ندارد اما در تصور نمی گنجد، هم غیر قابل تعریف و تصور است و هم اثباتش وجودش واجب است و راحت است،
اما اینکه ذاتش تجلی بیابد! باز هم تناقش است! یعنی مجرد تجلی در ماده بیابد؟!
و تجلی در کوه طور، نشانه ی قدرت خداست که کوه منفجر شد اگرنه خدایی بر کوه نیامد! و همان جا می فرماید دیدن خدا محال است ای موسی! این تجلی یافتن را از کجا به معصومان می چسبانیم؟
و چیز دیگر نوشته اید تجلی یا مادی است یا مجرد! اولا مادی اش که مشخص بود محال است و بیان شد! و مجردش محال تر است چون مجرد تجلی مجرد بیابد یعنی چه؟ یعنی تجلی ای که قابل فهم نیست چون از درک بشر و مخلوق خارج است! دیگر این محالات مراتب هم دارند که واویلا!

5. شما نه تنها می گویید روح انسان از جنس حقیقتی الهی است! بلکه می فرمایید وحدت در وجود است و همه چیز با او یکی است! و از جنس چه معنایی جز بعضیت ما از خدا و شیء نبودن ما در فلسفه دارد؟ چون ما که همه از جنس خداییم پس همه وحدت با خدا داریم و شیء ای دیگر جز خدا وجود ندارد!

6. وقتی برای گرفتن معنایی در لفظی مانعی در خود قرآن و عقل است آن معنا را نمی گیریم، و نگفتیم اضافه حروف را تفسیر می کند! بلکه قراین منظور از اضافه را تفسیر می کند، و البته گاهی هم اضافه خودش معنای حرف مستتر را می رساند که مثلا اضافه ی ید به الله یعنی یدی متناسب با الله که چون خدا مجرد است طبیعتا ید مادی نیست
در ضمن هر چا متشابهات هست (متشابه است نه مشتبه) و شباهت بین خلق و خالق در الفاظ قرآن است باید تفسیر قرآن به قرآن نمود

دیگر این همه دلایل چه باید بیاورم چه بگویم؟

بن موسی;452208 نوشت:
نوشته اصلی توسط بی نظیر
غیر از خداوند هر چیزی برای انجام کار نیاز به انرژی دارد

بن موسی;452208 نوشت:
ثابت کنید.به اثبات قبلی شما مغالطه اشتراک لفظی گفته می شود.وقتی هم می گویید غیر از خداوند،بقیه چیز ها نیاز به انرژی دارند،یعنی هر چیزی نیاز به انرژی ندارد.فقط برخی چیز ها نیاز به انرژی دارند

جناب ببخشید. شما بفرمایید از چه دسته منطق دانانی هستید تا ما بدانیم با چگونه استدلالی به سراغ شما بیاییم. این استدلالات که این کاربر می آورند از نظر بنده که محقق مسلمان هستم صحیح است. خداوند را نباید شبیه هیچ چیز درنظر بگیرید. این در منطق مسلمین واضح است.
در قرآن گفته شده هر نفسی طعم مرگ را خواهد چشید. خوب. به نظر شما این یعنی اینکه خود خدا هم طعم مرگ را خواهد چشید؟؟!
این سور همه، هر، هیچ بر سر هر جمله ای درآمد، زیرمجموعه های همان جنس را شامل می شود.
وقتی در مورد خلایق صحبت می شود، جنس «خلق» است نه «خالق».
این جمله ی ایشان در مورد جنس «خلایق» عمومیت دارد. مگر ایشان خودشان مدعی باشند بر جنس «خالق» هم تعلق داشته باشد که بعید است.
وقتی می گوییم هرکسی باید صبح صبحانه بخورد، اینجا منظورمان جنس «انسان» است. و حتی نه «نوع حیوان». شما اگر بخواهید حیوانات را هم با انسان جمع کنید، سریع می گویید این مغالطه است زیرا خفاش ها روزها و بالطبع صبح ها در خواب هستند و صبحانه نمی خورند!
پس وقتی در مورد خلایق بحث می کنیم، شرطی قرار می دهیم، این شرط فقط محصور به خلایق است، مگر آنکه گوینده خودش این شرط را بسط به خالق هم داده باشد. مثلا بگوید همه اسم دارند. خوب این شامل خداوند هم می شود.

.امین.;452244 نوشت:
با عرض سلام

باید این اشکال برگردد به استفاده از الفاظ غلط، وگرنه معناش این چیزی نیست که شما برداشت میکنید.

همه فلاسفه ای که قائل به تجرد روح هستند روح را مجرد مطلق نمیدانند. طبق نظر این فلاسفه ، از آنجا که روح مخلوق اول و واسطه ی بین خالق و عالم خلقت است باید هم خصوصیت مادی داشته باشد هم خصوصیت تجرد.

پس همین که روح را مجرد مطلق نمیدانند نظریست مشابه فرمایش آیت الله صادقی....

ایشان نمیفرمایند که روح مجرد نیست ، میفرمایند:

و امّا به دلايل متعدّد عقلانی، علمی، قرآنی و روايی، ما بر اين باوريم كه روح «مجرّد مطلق» نيست.
مجرّد مطلق تنها خداست.

در سخنرانی هم که لینکش را گذاشتید از همان اول ایشان فرمودند : اگر ما افراطی باشیم یا تفریطی در شناخت روح هرگز نمیتوانیم قدم مقدماتی شناخت معرفت الله را برداریم.

اگر روح را طبق فلسفه مادی ماده بدانیم در بعد تفریط ، و اگر روح را مجرد محض بدانیم، در بعد افراط ، همینجا متوقفیم.

زیرا اگر روح ماده ای باشد مانند ماده ی بدنی، بقایی نیست،آخرتی نیست، برزخی نیست، وقتی ماده بدنی انسان خاک شد اگر روح ماده باشد و نه مادی خاک خواهد شد بنابراین برزخ و قیامتی و بالجمله حیات بعد از موتی نخواهد بود.
(این نظر مادیین و مشرکین هست که میگویند روح ماده ی رقیق است)

و از طرف مقابل اگر ما قائل به تجرد واقعی روح باشیم که نه ماده است و نه مادیست بلکه مجرد است ما نمیتوانیم استدلال کنیم برای اینکه علت اصلی فقر الی الله و علت اصلی حاجت مخلوق بودن ماده و مادی بودن است

اگر موجودی نه ماده باشد و نه مادی باشد چرا ازلی نباشد؟ چرا حادث باشد؟

حادث بودن ، مخلوق بودن، فقیر بودن مربوط است به ماده و مادی بودن ... که محکوم است به فقر الی غیر

این بحث را ما بر مبنای عقل برمبنای علم برمبنای حس برمبنای کتاب برمبنای سنت. حجج درونی وحجج برونی

اگر ما اثبات میکنیم حد وسط کون و کیان روح را که مادیست و نه ماده و نه مجرد مطلق بر این چند مبنا ما تمرکز و تاکید داریم.

کسانیکه قائل به تجرد روح هستند یعنی فلاسفه الهیین، الهیین عرض میکنیم نه فلاسفه مسلمین،الهیین عرض میکنیم نه فلاسفه قرآنیین ، کسانیکه فلسفه اشون فلسفه مادی نیست، در مقابل ماده فلسفه تجرد است ایشان قاطبتا، الا بسیار کم ، قائلند به این که روح مجرد مطلق است

ولی مجرد بودن مطلق بودن روح لازمان بودن لامکان بودن و لافقر بودن را بدنبال دارد

ولکن آنچه را که اینها متفق القولند راجع به روح انسان بعنوان انسان، نه روح نباتی انسان ، نه روح حیوانی انسان، بلکه روح انسان انسان،

که روح عقل است روح فطرت است روح فکر است و روح علم است،

این روح محض انسانی انسان را ، فلاسفه الهیین میگویند مجرد است،

اما ما بعنوان فلسفه قرانی ، فلسفه اسلامی، فلسفه ای که بر مبنای عقل است، مبنای فطرت است مبنای قرآن است، مبنای سنت است مبنای علم است
میگوییم

نه روح مجرد مطلق است و نه روح مادی مطلق است بلکه مادیست...

سلام علیکم

برادر عزیزم منظور از مجرد مطلق و غیر مطلق در لسان آیت الله صادقی تهرانی این نیست که بضی محض در تجردند و بعضی از اشیاء نیمه مجرد و نیمه مادی!
بلکه منظور از مجرد غیر مطلق این است که مثلا جاذبه شکل و وزن ندارد و مجرد از این ویژگی ها است نه این که شباهتی در حدی به خدا پیدا کرده

شما اگر کتاب آفریدگار و آفریده را بخوانید به راحتی متوجه این امر می شوید
اگر نه شباهت مخلوقات با خالق حتی در یک میلیاردم درصد هم محال است هم عقلا و هم عقلی شرعی که سوره توحید و لیس کمثله شیء است که این آیات مطلق هستند و چه شباهت درصدی و چه صد در صدی را محال می دانند

فرموده اید «

همه فلاسفه ای که قائل به تجرد روح هستند روح را مجرد مطلق نمیدانند. طبق نظر این فلاسفه ، از آنجا که روح مخلوق اول و واسطه ی بین خالق و عالم خلقت است
باید هم خصوصیت مادی داشته باشد هم خصوصیت تجرد»

این را درباره فلاسفه می دانستم اما بخش دوم این سخن خیلی عجیب است! مگر رابطه ی ما و خدا رابطه ی برق و سیم نیروگاه است که بخواهیم متصل به خدا شویم؟ اصلا بین خدا و مخلوق واسطه ای نیست بلکه گاهی مخلوقات حجاب هایی از اثر گناه دارند که آنها را از رسیدن به مقام های ایمانی و علمی مانع می شود، و گاهی حجاب هایی است ذاتی که قابل ارتفاع نیست که خدا شدن مخلوق و مخلوق شدن خالق است که محال است؛ و واسطه بین خالق و مخلوق دیگر چیست؟
یک واسطه داریم که انسان را به خدا از لحاظ ایمانی و... نزدیک می کند که این نیاز به متصل شدن به خالق ندارد ولی یک واسطه منظور اتصال دادن است که محال و مسخره است! مجرد و ماده داریم دیگر نیمه مجرد و نیمه ماده تناقض دارد اگر مجرد است قسمتی از آن خود این تناقض است که مجرد که قسمت چیزی نمی شود چطور قسمتی از شیء نیمه ماده شده؟ و...

بن موسی;452260 نوشت:
برای مثال خود زمان،ازلی است

بنده یک مقدار فلسفه خواندم در گذشته، از فلاسفه بدم آمد. الان که دسپخت فلاسفه ی گذشته را در گفتار فلاسفه ی جدید می بینم، از فلسفه متنفر می شوم. انسان که موجود حقیری در این کائنات است، برای بزرگ نشان دادن خود به هر طرفندی، حتی کوچک کردن خدای عزوجل هم روی می آورد. برای اینکه ثابت کند با دیگران فرق دارد و حرف جدیدی دارد و از دیگران بیشتر می فهمد، حتی خداوند را هم با مغالطه کوچک می کند.
این جمله ی ایشان، اولین قدم در شرک است. زمان که مخلوق خداست، اینجا هم عرض خدا قرار گرفته در ازلی بودن. با آنکه می دانیم هر چیزی جز خدا حادث است و آنچه حادث است ازلی نیست و فانیست ، پس ابدی هم نیست. زمان هم چون حادث است، پس نه ازلیست نه ابدی.
کسی که زمان را ازلی بداند، خدا را هم ازلی بداند، اینجا دو واجب الوجود فرض کرده. این یک قسم انکار توحید است.

محی الدین;452252 نوشت:
سلام
این یک حرف جدید است
اینکه شرط حادث بودن ماده بودن است یک معنایش این است که فرشتگان هم مادی اند چون اگر مادی نباشند حادث نیستند
چظور میتوان با قرآن و سنت ثابت کرد شرط حدوث مادی بودن است این ادعا با یک تناقض آشکار روبروست
یا علیم

شرمنده ما داریم چند روز توی سر خودمان می زنیم که این حرف اولا حرف قرآن و سنت است و فلاسفه عمدتا خلاف قرآن و سنت گفته اند
دوما خب ما هم داریم می گوییم به همین دلیل حادث بودن مجرد نیستند
ما هم کتاب آفریدگار را گذاشتیم که بخوانید و ببینید شرط چیزی که حادث است مادی است و چیزی که مادی است حادث، چون حادث بودن یعنی محدودیت زمانی و در نتیجه زمانی حداقل در اول حادث شدن و این یعنی ماده و ماده یعنی محدودیت که هر ماده همراه با زمان است لاجرم

با قرآن و سنت هم این همه استدلال بر مادی بودن و غیره کردیم که مشخص کرد همه چیز خلق شده و مادی است (جز خدا) و لذا حادث شده و ازلی نیست و ازلی یعنی غیر ماده

.امین.;452255 نوشت:
علیک سلام

من طرف هیچکدام را نمیگیرم فقط نقل قول کردم. الله اعلم

چیزی که نقل کرده اید استدلالش و جواب آقای محی الدین در همان نقل هست، لذا صحیح است

بن موسی;452259 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

معمولاً وقتی به طور دقیق مغالطات شما را مشخص می کنیم،می گویید بازی با کلمات می کنی.

حالا بهتر شد.کاملاً با دفعه قبل فرق کرد.برای این که متوجه فرقش بشوید،به پست اخیر بنده در پاسخ به جناب تسنیم مراجعه کنید.
فرشتگان کار می کنند.قبول.ولی چه کاری می کنند؟کار فیزیکی؟اگر کار فیزیکی انجام می دهند،آنوقت شما می توانید بگویید چون هر کار فیزیکی به انرژی نیاز دارد (با فرض صحت) آن وقت این کار هم نیاز به انرژی دارد.
پس ابتدا ثابت کنید کار فرشتگان،از جنس کار فیزیکی است.تازه با فرض این که فرشتگان مادی هستند و فرض این که هر کار فیزیکی نیاز به انرژی ددارد.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

دفعه های قبل هم همین را عرض کردیم خدمت شما برادر عزیز!

ما گفتیم همه چیز غیر از خدا ماده و مادیست لذا افعالشان هم مادی است و فیزیکی و فکری و ... که نیاز به انرژی دارد

بن موسی;452260 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

هر ممکن الوجود حادث ذاتی است و بر عکس.
لذا چیزی می تواند مادی نباشد،ازلی باشد ولی حادث (حادث ذاتی نه زمانی) باشد.برای مثال خود زمان،ازلی است ولی چون ممکن الوجود است،حادث ذاتی است.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

این دیگر چه استدلال نا استدلالی است؟
عزیز من حادث یعنی زمانی نبود و بعد به وجود آمد، اصلا چیزی که سابقه عدم داشته و بعد به وجود آمده یعنی محدود است و نیاز به زمان دارد، همین طور که اکنون زمان بر او صدق می کند زمان به وجود آمدنش هم زمان برایش بوده، چطور چیزی حادث است ولی زمان ندارد؟ الله اکبر از این تناقضات فلسفه!

در ثانی و در اصل: این چه حرفی است که می فرمایید؟ زمان چیزی است عارضی نه مستقل! وقتی ماده به وجود می آید همزمان زمان هم برایش شروع می شود، زمان چیزی مستقل نیست که حادث ذاتی باشد! و یا زمان حادث زمانی شود! (ببینید چقدر پوچ است این ترکیب!) زمان و مکان همه از عوارض ماده از لحظه ی خلقتش هستند لذا وقتی کسی می پرسد قبل از خلق مخلوق اول زمان بوده یا نه؟ می گوییم سوال باطلی است چون زمان همگام با ماده است : ماده=زمان مکان=ماده و... و وقتی می پرسند خدا از کی بوده؟ و قبل از خلقت چه می کرده؟ گوییم سوال باطل است چون زمان برای ماده است نه غیر ماده (مجرد)

چیزی که ازلی بوده دیگر به وجود نیامده و سابقه ی عدم نداشته و ماده و مادی نیست لاجرم مجرد است و حادث هم نیست و استقلال ذاتی دارد و واحد است و نیاز به خالق ندارد!

اقایان کمی از اصول فلسفی دست بکشند و انقدر مبهوت فلسفه نباشند!
:Gol:

سلام و عرض ادب.

بی نظیر;451967 نوشت:
به این نتیجه رسیدم فرشتگان موجوداتی هستند حامل انرژِ ی
چون انجام کارهای بسیاری به انها نسبت داده می شود
در کل می توان نتیجه گرفت همان ذرات ریز اتمی فرشتگان هستند یا
موجوداتی هستند که یک نوع ترکیب از انها می باشند

tassniim;452018 نوشت:
اولا من نمی فهم جسم مثالی و زیر اتمی و رو اتمی چه فرقی دارند؟ بالاخره حتی حرف دوستمام استوار را هم قبول کنیم زیر اتم و بزرگتر از اتم همه ماده هستند و دارای حد و تعریف و ترکیب
البته انسان دارای جسم برزخی و دنیایی است که روح از جسم پدید آمده است «ثم انشأناه خلقا آخر»
اما من نمی دانم کدام آیه و روایت دلالت بر انرژی بودن یا حاملِ انرژی بودن است؟
ایا انجام کارهای بسیار زیاد یعنی حامل انرژی بودن؟
اما این نظر شما دوست عزیز کاملا مخالف آیات است که اولا فرشتگاه بال های چندگانه دارند دوما انزال وحی می کنند سوما شمارنده، قبض کننده ی روح و انجام دهنده ی اعمال هستند چهارم در جنگ های صدر اسلام کاملا ظاهر شده و در صف جنگ با دشمنان جنگیدند پنجم آن ها عروج و صعود به عرش دارند ششم دفعات بسیاری برای پیامبران به صورت انسان ها در آمده اند هفتم صحبت با پیامبران و غیر پیامبران می کنند هشتم در زمان خلق آدم گفتند ما تو را تسبیح و تقدیس می کنیم و در جاهای دیگر قرآن می گوید به دور عرش می گیردند نهم قرآن می گوید همیشه بعضی فقط رکوع کنندگان و بعضی فقط سجودکنندگانند و بقیه مشغول کار و..... که همه را از قرآن کریم گفتم چطور از آیات و روایات فهمیده شد که ذرات زیر اتمی هستند؟؟ آیا این کار ها را ذرات زیر اتمی می کنند؟ آیات را با نظرتان توجیه ننمایید که اول باید ببینیم قرآن چه می گوید بعد نظر خودمان را با قرآن وفق دهیم
بلکه ماده و مادی هستند منتهی خلقشان با ما تماما فرق می کند

بی نظیر;452151 نوشت:
ببینید همانطور که خودتون هم گفتید ثابت شد فرشته ها مجرد به معنای نداشتن جسم مادی نیستند
و نوعی جسم لطیف را دارا می باشند اما این جسم واضح است که قابل روئیت نیست
از میان پدیده های عالم بهترین گزینه برای این خصوصیات یعنی غیر قابل دیدن و لطیف بودن
همان ذرات بنیادی یا زیر اتمی هستند

tassniim;452178 نوشت:
بهترین گزینه این است که بگوییم نمی دانیم آنها چیستند نه از خودمان چیزی بچسبانیم به ایه! و در ضمن فرشتگان عقل دارند چگونه ذرات زیر اتمی باشند؟

tassniim;452178 نوشت:
مثلا شمشیر در دست گرفتن ذره زیر اتمی یا به شکل انسان درآمدن ذره زیر اتمی (که لازمه ی چند میلیارد میلیارد برابر شدندنش و ضمیمه ی به قول شما اتم ها به آن می شود!) امکان پذیر است؟

صرفا نظرات شخصیم را در زیر بیان میکنم:

از دیدگاه حقیر، ماده = عنصر میباشد. همان صد و اندی عناصر که اکنون می‌شناسیم. واحد سازنده آن هم اتم است.
حال هر شیء یا موجودی که در ساختار جسمش اتم وجود نداشته باشد، بلکه از ذرات زیر اتمی (قبل از تجمیع آنها به شکل اتم) تشکیل شده باشد، از دیدگاه حقیر مجرد است. (مجرد از ماده=عنصر)
به عبارت دیگر این مجرد، همان امواج الکترومغناطیس است. شکلی از انرژی. که همزمان هم خاصیت ذره‌ای دارد و هم خاصیت موجی. همان ذرات بنیادی زیر اتمی.
قسمتی از این طیف را میشناسیم (تا فرکانس پرتوهای گاما). اما در هر حال ذراتش برای ما نامحسوس و غیر قابل مشاهده هست.
و صرفا از روی خواص و آثارشان قادر به شناسائی آنها هستیم.
پس این اجسام دارای جرم، با سرعت نور حرکت کرده و گذر زمان بسیار کندتری را نسبت به ما درک میکنند.

این اجسام، چون موج-ذره الکترومغناطیس هستند، پس هم توانائی انجام کار دارند، هم حامل اطلاعات هستند، هم شعور و آگاهی دارند.

مغز انسان بک گیرنده و فرستنده امواج الکترومغناطیس هست.
قسمتهای مختلف پردازش مغز مانند دیداری، شنیداری، لامسه و ... صرفا توسط اطلاعات دریافتی از اعضاء و اندام بدن تحریک نمیشوند.
بلکه امواج الکترومغناطیس حاوی اطلاعات نیز قادرند به گونه‌ای سلولهای مغزی را تحزیک کنند و باعث شوند که مغز صداهائی بشنود و یا تصاویری ببیند و ...

از دیدگاه حقیر رویت ملائک و یا شنیدن اصوات آنها به همین طریق در مغز پردازش و برای انسان تبیین میشود.
و نیز هرگونه اطلاعات دیگری که میتواند از این طریق به انسان منتقل گردد.
به همین علت است که ملائک میتوانند به هر شکلی برای انسان متمثل شوند.
در واقع ما آنها را با عضو چشم نمیبینیم. بلکه مستقیما توسط روح، سلولهای مغزی را تحریک میکنند و حاصل پردازش ناشی از آن تحریک، تصویر سازی مغز از آنهاست و مغز طوری این تصویر سازی را انجام میدهد که گوئی روبروی ما قرار دارند و با چشممان آنها را مشاهده میکنیم.

آن چیزی که باعث میشود این تبادل اطلاعات بین امواج الکترومغناطیس و مغز انجام شود، همان روح است.
روحی که تعلق به جسم دارد و از طریق محیط کوانتیک ریز لوله سلولهای مغز میتواند اطلاعات اخذ شده از عالم معنا را به مغز تبیین کند.

tassniim;452195 نوشت:
وقتی شیئ ای ماده باشد همزمان زمان برایش لحاظ می شود و زمان=ماده ماده=مکان، بدون ماده زمان و مکان کجا هستند؟ لذا مجرد از ماده یعنی مجرد از ماده و خواص عارضی اش
لذا فرشتگان ماده اند

با تعریفی که از ماده و مجرد ارائه دادم، از دیدگاه حقیر، مجرد جرم دارد. به همین دلیل هم زمان‌مند است و هم مکان‌مند. منتها در ابعاد زیر اتمی.

tassniim;452278 نوشت:
شرط چیزی که حادث است مادی است و چیزی که مادی است حادث، چون حادث بودن یعنی محدودیت زمانی و در نتیجه زمانی حداقل در اول حادث شدن و این یعنی ماده و ماده یعنی محدودیت که هر ماده همراه با زمان است لاجرم

این عبارت شما همه اش درست است از نظر بنده، بجز همین قسمتهای قرمز رنگ.
نیروی جاذبه یک آهن ربا (نه خود آهن ربا)، به نظر شما آیا حادث است یا نه؟! خالق آن خود آهن رباست! آیا به نظر شما چون نیروی جاذبه مادی نیست، رنگ و بو ندارد، جرم ندارد و فضا اشغال نمی کند، پس «حادث» نیست؟! در اینصورت جاذبه هم ازلی است؟؟؟!
اگر ازلی است، خوب در ازل که ماده وجود نداشته، پس آهن ربا هم که ماده است وجود نداشته، پس این نیروی غیرمادی که وجودش از جسم مادی نشأت می گیرد، چگونه در ازل وجود داشته؟!
همین امر پاسخ دیگری برای شما هم دارد. خداوند می تواند موجودی خلق کند که مادی نباشد، حادث هم باشد. مثل نیروی مغناطیس.

naseruosefnejad;452173 نوشت:
درسته. لااقل در زندگی مادی و در کره ی زمین درسته.
هاروت و ماروت رو که همه میشناسید. (سوره بقره)
دو فرشته ای که میهمان حضرت لوط شدند رو هم همه در قرآن خوندید.
فرشته ای هم که به حضرت مریم ظاهر شد و ایشان را باردار کرد در قرآن بهش اشاره شده.
اینها همه فرشتگانی بودند در ظاهر انسان. هیچ فرقی از نظر ظاهری با انسان ها نداشتند، زیرا هیچ کس متوجه انسان نبودن آنها نشد.
فرشتگان هم وقتی بخواهند در عالم ماده موجودیت پیدا کنند، ناچارا باید جسم مادی بگیرند. حداقل در 3 مورد در قرآن که الان حضور ذهن دارم و نوشتم، این جسم، جسم یک انسان بوده. حالا در عالم معنا چه کیفیتی دارند، الله اعلم.
اما هاروت و ماروت بصورت مذکر وارد دنیای مادی شدند.

سلام

از نظر حقیر دلیل دیگری بر ماده بودن فرشتگان این است که

فرشتگان چون طبق ایات و روایات کار مادی انجام می دهند
باید حتما ماده باشند تا بتوانند با ماده تعامل کرده و بر ان اثر بگذارند
مثلا در روایات هست باران باریدن یا رعدو برق کار فرشتگان است
از طرفی دلیل باران باریدن یا ایجاد رعدو برق از نظر علمی کاملا روشن گردیده
و بر کسی پوشیده نیست که از نظر علمی هیچ فرشته ای در ان نقش ندارد

پس چکار باید کرد تا تعارض برطرف شود

تنها راه این است که فرشتگان را همان نیروهای تعامل کننده در ایجاد باران یا رعدو برق در نظر بگیریم

موفق باشید

tassniim;452282 نوشت:
بن موسی نمایش پست ها
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
فرشتگان کار می کنند.قبول.ولی چه کاری می کنند؟کار فیزیکی؟اگر کار فیزیکی انجام می دهند،آنوقت شما می توانید بگویید چون هر کار فیزیکی به انرژی نیاز دارد (با فرض صحت) آن وقت این کار هم نیاز به انرژی دارد.
پس ابتدا ثابت کنید کار فرشتگان،از جنس کار فیزیکی است.تازه با فرض این که فرشتگان مادی هستند و فرض این که هر کار فیزیکی نیاز به انرژی ددارد.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

سلام علیکم

معذرت میخوام میان بحثتون عرض میکنم. فرشتگان در جنگ بدر به یاری مومنین آمدند، میگویند در کربلا هم فرشتگان برای یاری امام حسین (ع) آمدند.

در عالم تکوین هم خیلی از امور انسانها بدست فرشتگان هست.له معقبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من امر الله

شما اینها را فیزیکی نمیدانید؟

بن موسی;452259 نوشت:
فرشتگان کار می کنند.قبول.ولی چه کاری می کنند؟کار فیزیکی؟اگر کار فیزیکی انجام می دهند،آنوقت شما می توانید بگویید چون هر کار فیزیکی به انرژی نیاز دارد (با فرض صحت) آن وقت این کار هم نیاز به انرژی دارد.
پس ابتدا ثابت کنید کار فرشتگان،از جنس کار فیزیکی است.تازه با فرض این که فرشتگان مادی هستند و فرض این که هر کار فیزیکی نیاز به انرژی ددارد.

سلام

جواب این را در پست 71 به کاربر گرامی ناصر دادم

نقل قول پست خودم

بی نظیر;452289 نوشت:
از نظر حقیر دلیل دیگری بر ماده بودن فرشتگان این است که

فرشتگان چون طبق ایات و روایات کار مادی انجام می دهند
باید حتما ماده باشند تا بتوانند با ماده تعامل کرده و بر ان اثر بگذارند
مثلا در روایات هست باران باریدن یا رعدو برق کار فرشتگان است
از طرفی دلیل باران باریدن یا ایجاد رعدو برق از نظر علمی کاملا روشن گردیده
و بر کسی پوشیده نیست که از نظر علمی هیچ فرشته ای در ان نقش ندارد

پس چکار باید کرد تا تعارض برطرف شود

تنها راه این است که فرشتگان را همان نیروهای تعامل کننده در ایجاد باران یا رعدو برق در نظر بگیریم

موفق باشید

naseruosefnejad;452266 نوشت:
هاروت و ماروت مادی نبودند. زیرا «شلق» بر آنها مسلط نشده بود.
آن نشانه هایی که ما انسان و حیوان و نباتات و میکروب ها و ویروس ها و باکتری ها و ... از «شلق» می بینیم، همه دلیل بر وجه مادی وجود آنهاست. دلیل آن هم میل به جنس مخالف است. هدف آن هم تولید نسل و ادامه ی بقاست.
هاروت و ماروت تا قبل از آمدن به زمین، شلق به آنها مسلط نشده بود. اصلا به خاطر همین ادعا خداوند آنها را شکل انسان داد و با تسلط دادن شلق بر آنها، آنها را وارد میدان کرد تا ببینند که آنها هم در آزمون رد می شوند.
بنده یک عالم ماده می شناسم، یک عالم معنا. هر دو را هم تا حدودی می شناسم، نه کامل.
آنچه از عالم معنا در ذهن بنده شکل گرفته، عالمی خارج از بعد زمان است. فرشتگان قبل از خلقت انسان وجود داشته اند. در لحظه ی خلقت انسان خبر از هزاران و یا حتی میلیونها سال بعد داده اند که انسان در زمین خونریزی می کند. در حالیکه در آن لحظه فقط یک انسان خلق شده بود. این گفتگو میان خداوند و جمعی از فرشتگان صورت گرفته. چه بسا جمیع فرشتگان. یعنی جمیع فرشتگان آینده را می دانستند. این ممکن نمی شود مگر آنها خارج از بعد زمان باشند. وقتی از بعد زمان خارج شدند، هم زمان هم بر گذشته، هم حال و هم آینده اشراف دارند.
وقتی از بعد زمان خارج باشند، ممکن نیست وجود مادی داشته باشند. ماده ممکن نیست از اسارت زمان خلاص شود، مگر تبدیل به نور شود.

بعد جناب، ما در یک نقطه ی کوچک از این کائنات که اصلا در برابر عظمت آن به حساب نمی آید، گیر افتاده ایم. علم ما در برابر تمام علوم مادی موجود در کائنات اگر صفر نباشد نزدیک به صفر است. ما چه می دانیم گونه های دیگر حیات در فضاهای دیگر چگونه زندگی می کنند. ما چه می دانیم چه موجوداتی با چه خصوصیاتی در کائنات حضور دارند، ما که همه جای کائنات را ندیده ایم. ما از عالم معنا چیز زیادی نمی دانیم، جز آنچه از طریق وحی به ما رسیده. آنهم تصویر شفافی نیست. حالا یا مغز و عقل ما ظرفیت درک آن را نداشته که خداوند نگفته، یا دانستنش خلل در آزمودن ما وارد می کرده یا هر دلیل دیگری.
بنده به قرآن معتقدم. کلام این دوستمان با مثال هایی که در قرآن آمده هماهنگ بود، بنده هم همان مثال ها را آوردم. قبلا در چه مورد بحث می کردید بنده بی خبرم. اما کلام آن کاربر با کلام خدا در قرآن تا حدودی مطابقت داشت.

1. اولا این که هاروت ماروت برای آزمایش خودشان به زمین آورده شدند روایاتی اسرائیلی و توراتی است که کاملا باطل است! و سپس پاسخ بنده را ندادید که مجرد چطور تناقض پیدا کرد که تبدیل به ماده شد؟
ثانیا این چه تهمتی است که به این ملائکه میزنیم؟ این دو در زمان به قول شما مادی شدنشان! به مردم می گفتند «[=usman]وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ»پس در این آیه میبینیم که آن دو می گویند که: 1. ما آزمایش آتشین برای شماییم 2. کافر نشوید این دو کاملا مخالف با این روایت اسرائیلی هستند که آن دو برای آزمایش خودشان به زمین فرستاده شدند و سپس وقتی به زمین آمدند کافر شدند در حالی که انها بودند که می گفتند کافر نشوید نه این که خودشان کافر شوند! این روایت و پاسخ ندادن شما به سوال ها و اشکالات قبلی بنده چطور مطابق قرآن است؟
سپس ایه می فرماید: «
[=usman] وَمَا هُم بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»
همه چیزشان به اذن خدا بوده حتی ضررشان چطور خودشان گمراه شوند؟ آقایان فکر کنیم و به دین مطالب مسخره و روایات جعلی نچسبانیم!

2. همان طور که قبلا برای دوستی دیگر نوشتم عالم معنا و مجردات و ... نداریم اینها دیگر چیست؟ چطور مجردات! داریم و بعد بدتر چطور این مجردات عالم هم دارند؟

گفتگوی میان خدا و فرشتگان خود نص بر مخلوق و ماده بودن و جدایی فرشتگان از ذات خدا دارد= ماده و مادی بودن! چطور پی به تجردشان از این امر بردید؟
سپس اگر این ملائکه «چون آینده را به علت تجردشان می دانستند، به خدا گفتند چرا این را خلق می کنی» پس در این صورت ملائکه کافر و فاسق بوده اند و خدایشان هم جاهل و دروغ گو چون بعد از این ها خدا گفت «انی اعلم ما لا تعلمون» پس اگر این ها آینده را می دانند چطور عالم تر از خدایند که خدا با آنها مخالفت می کند؟ که این طور که شما می گویید نیست! و اگر می دانستند هم که آنچنان که می پندارند در آینده رخ نمی دهد که این بشر بی فایده باشد پس اعتراضشان کفر و فسق است!
دیدید به اسم قرآن چه نسبت به قرآن می دهیم؟

اصلا این اعتراض ملائک نشانه ی این است که انسان خلیفه و جانشین انسان های گذشته است نه جانشین خدا! که محال است لذا چون سابقه ی قبلی از انسان ها سراغ داشتند این اعتراض را کردند

3. چه ربطی دارد که ما همه ی کائنات را ندیده ایم؟ بالاخره عقل که داریم تقسی بندی کنیم بین خالق و مخلوق و ماده و مجرد؟ بالاخره وحی که هست!
آیا همین که می گویید همه ی کائنات را ندیده اید خودش دلیل بر ظرف بودن کائنات برای موجوداتی نامعلوم برای ما و مظروف بودن خود آن موجودات و در نتیجه حد داشتن کائنات و ماده بودن همه ی کائنات و موجودات درونش نیست؟

مثل اینکه مشخص شد چه کسی به قرآن اعتقاد دارد!
عالم معنا و مجردات و غیره و همان طور که گفتم تناقض دارد و در سنت قطعیه و مهم تر قرآن جایی ندارد و مهملاتی ساختگی از ماست لذا نفرمایید ما چه میدانیم در عالم معنا!!! چیست!
شما هم که نمی دانید چیست پس نفرمایید که مجرد غیر از خدا هم هست!

اجمالی از بحث خلافت آدم را هم در این مقاله بخوانید:
http://www.albalaq.com/publicfiles/pages/BYT032.html

ممنون از این که بحث می فرمایید بزرگوار و ادامه ی بحث خیلی خوب است

استوار;452287 نوشت:
سلام و عرض ادب.

صرفا نظرات شخصیم را در زیر بیان میکنم:

از دیدگاه حقیر، ماده = عنصر میباشد. همان صد و اندی عناصر که اکنون می‌شناسیم. واحد سازنده آن هم اتم است.
حال هر شیء یا موجودی که در ساختار جسمش اتم وجود نداشته باشد، بلکه از ذرات زیر اتمی (قبل از تجمیع آنها به شکل اتم) تشکیل شده باشد، از دیدگاه حقیر مجرد است. (مجرد از ماده=عنصر)
به عبارت دیگر این مجرد، همان امواج الکترومغناطیس است. شکلی از انرژی. که همزمان هم خاصیت ذره‌ای دارد و هم خاصیت موجی. همان ذرات بنیادی زیر اتمی.
قسمتی از این طیف را میشناسیم (تا فرکانس پرتوهای گاما). اما در هر حال ذراتش برای ما نامحسوس و غیر قابل مشاهده هست.
و صرفا از روی خواص و آثارشان قادر به شناسائی آنها هستیم.
پس این اجسام دارای جرم، با سرعت نور حرکت کرده و گذر زمان بسیار کندتری را نسبت به ما درک میکنند.

این اجسام، چون موج-ذره الکترومغناطیس هستند، پس هم توانائی انجام کار دارند، هم حامل اطلاعات هستند، هم شعور و آگاهی دارند.

مغز انسان بک گیرنده و فرستنده امواج الکترومغناطیس هست.
قسمتهای مختلف پردازش مغز مانند دیداری، شنیداری، لامسه و ... صرفا توسط اطلاعات دریافتی از اعضاء و اندام بدن تحریک نمیشوند.
بلکه امواج الکترومغناطیس حاوی اطلاعات نیز قادرند به گونه‌ای سلولهای مغزی را تحزیک کنند و باعث شوند که مغز صداهائی بشنود و یا تصاویری ببیند و ...

از دیدگاه حقیر رویت ملائک و یا شنیدن اصوات آنها به همین طریق در مغز پردازش و برای انسان تبیین میشود.
و نیز هرگونه اطلاعات دیگری که میتواند از این طریق به انسان منتقل گردد.
به همین علت است که ملائک میتوانند به هر شکلی برای انسان متمثل شوند.
در واقع ما آنها را با عضو چشم نمیبینیم. بلکه مستقیما توسط روح، سلولهای مغزی را تحریک میکنند و حاصل پردازش ناشی از آن تحریک، تصویر سازی مغز از آنهاست و مغز طوری این تصویر سازی را انجام میدهد که گوئی روبروی ما قرار دارند و با چشممان آنها را مشاهده میکنیم.

آن چیزی که باعث میشود این تبادل اطلاعات بین امواج الکترومغناطیس و مغز انجام شود، همان روح است.
روحی که تعلق به جسم دارد و از طریق محیط کوانتیک ریز لوله سلولهای مغز میتواند اطلاعات اخذ شده از عالم معنا را به مغز تبیین کند.

با تعریفی که از ماده و مجرد ارائه دادم، از دیدگاه حقیر، مجرد جرم دارد. به همین دلیل هم زمان‌مند است و هم مکان‌مند. منتها در ابعاد زیر اتمی.

اقای استوار عزیز

بحث سر این نیست چه نامی را بر چه بگذاریم، من قبلا هم عرض کردم که عناصری که می فرمایید ماده اند و برآیند و اثر آنها مثل امواج و جاذبه مادی (منسوب به ماده)
اما اگر بخواهیم بگوییم ماده یعنی آن و این و... این تقسیم بندی مشکلی از بحث حل نمی کند
یا اصطلاحات قدما و کی و کی!

بلکه ما با حقایقی مواجه هستیم:

یک چیزهایی ماده اند و زمان دارند و چه و چه و بالاخره یک میلیاردیم می شود آن ها را شناخت و حدی دارند که تعریفشان می کند

اما مجرد از تمام این ها (یا مجرد از تمام ماده ها و مجردات به اصطلاح شما) فقط یک چیز است و آن هم خداست
لذا اگر خدا مجرد به معنایی که شما در نظر گرفتی باشد باز حد دارد و طبیعت می شود مادر طبیعت!

ولی خب شما این منظورت نیست و بحث سر اقوال حقیقی افراد است نه اعتبارات و اصطلاحات جدید و قدیم
لذا بنده گفتم که عالم معنا نداریم و همه چیز (به اصطلاح شما) یا همان عنصر است یا برآیند آنها (مجرد از نظر شما) و مجرد از این دو مجرد واقعی و خداست

روح هم همان نفس درک کننده و انسانی ماست
اضافه بر اینکه سه نوع روح داریم: نباتی حیوانی انسانی
خیلی خیلی ممنونم

naseruosefnejad;452288 نوشت:
این عبارت شما همه اش درست است از نظر بنده، بجز همین قسمتهای قرمز رنگ.
نیروی جاذبه یک آهن ربا (نه خود آهن ربا)، به نظر شما آیا حادث است یا نه؟! خالق آن خود آهن رباست! آیا به نظر شما چون نیروی جاذبه مادی نیست، رنگ و بو ندارد، جرم ندارد و فضا اشغال نمی کند، پس «حادث» نیست؟! در اینصورت جاذبه هم ازلی است؟؟؟!
اگر ازلی است، خوب در ازل که ماده وجود نداشته، پس آهن ربا هم که ماده است وجود نداشته، پس این نیروی غیرمادی که وجودش از جسم مادی نشأت می گیرد، چگونه در ازل وجود داشته؟!
همین امر پاسخ دیگری برای شما هم دارد. خداوند می تواند موجودی خلق کند که مادی نباشد، حادث هم باشد. مثل نیروی مغناطیس.

1. خالق کل خداست و مخلوقات اول مخلوق و مخلوقات بعدی خلق شده از قبلی ها هستند لذا جاذبه هم خلق شده از مخلوق منه که آهن رباست، دوما وقتی آهن یا ماده ی سازنده ی آهن ربا حادث است لذا برآیند و اثر آن هم حتما حادث است و یا همزمان با او یا کمی بعد از او به وجود آمده
2. اصل در ماده «حد» است و خلق شدن، آیا جاذبه قابل اندازه گیری و دارای محدوده ی تاثیر و قابل از بین بردن به وسیله ی از کار انداختن آهن ربا هست یا نه؟ و آیا نیازمند به آهن ربا هست یا نه؟ پس مادی است
3. همان طور که گفتم ما ماده داریم و مادی: مادی برآیند و اثر مادی است و کلا همه ی این ها حد دارند و غیر خدا به حدود نیاز و ترکیب و حادث بودن است
4. من و شما هم خالقمان خداست ولی از مادر و پدر به وجود آمده ایم: لذا اولین مواد مخلوق بدون واسطه هستند (همان ماده اولیه: و کان عرشه علی الماء) و ما مخلوق هستیم با واسطه از مخلوق منه (پدر و مادر)

متشکرم

.امین.;452290 نوشت:
سلام علیکم

معذرت میخوام میان بحثتون عرض میکنم. فرشتگان در جنگ بدر به یاری مومنین آمدند، میگویند در کربلا هم فرشتگان برای یاری امام حسین (ع) آمدند.

در عالم تکوین هم خیلی از امور انسانها بدست فرشتگان هست.له معقبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من امر الله

شما اینها را فیزیکی نمیدانید؟

بله درسته اینا کاملا فیزیکیه یا برآیند فیزیکی یا فکری و... که همه اش مادی است
ممنون :Nishkhand:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

naseruosefnejad;452274 نوشت:
شما بفرمایید از چه دسته منطق دانانی هستید تا ما بدانیم با چگونه استدلالی به سراغ شما بیاییم.

نمی دانم به چه قصدی این جمله را گفته اید،انشاء الله که بنده بدبرداشت نکنم.شیوه استدلالی که بنده قبول دارم به اینصورت است که مقدمات و فرض ها بیایند،بر اساس قواعد منطق صوری مطالب جدید نتیجه گرفته شود و در هر نتیجه جدید،نوشته شود که این نتیجه از کدام مقدمات و نتایج قبلی به دست آمده و طبق چه قاعده منطقی ای.همینطور تا برسیم به نتیجه نهایی.

naseruosefnejad;452274 نوشت:
این استدلالات که این کاربر می آورند از نظر بنده که محقق مسلمان هستم صحیح است. خداوند را نباید شبیه هیچ چیز درنظر بگیرید. این در منطق مسلمین واضح است.

برادر عزیز،ما خداوند را شبیه چیزی در نظر نمی گیریم.بنده یک روایت برای شما می آورم تا مسئله کمی واضح تر شود:
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِيقِ حِينَ سَأَلَهُ مَا هُوَ قَالَ هُوَ شَيْ‏ءٌ بِخِلَافِ الْأَشْيَاءِ ارْجِعْ بِقَوْلِي شَيْ‏ءٌ إِلَى إِثْبَاتِ مَعْنًى وَ أَنَّهُ شَيْ‏ءٌ بِحَقِيقَةِ الشَّيْئِيَّةِ غَيْرَ أَنَّهُ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَةٌ
هشام بن حكم از امام صادق (عليه السلام) روايت مى ‏كند كه در جواب انسان زنديق (خدانشناسى) كه از آن حضرت پرسيد، خدا چيست؟ فرمودند: خداوند، شى‏ء است، اما با ديگر اشياء فرق مى ‏كند. به سخن من كه گفتم (شى‏ء است) به اثبات آن برگرد، كه او به معناى واقعى شى‏ء است، اما جسم و صورت نيست.
نکته مهمی که این روایت در بردارنده آن است،این است که خداوند هم شیء است.همانطور که انسان هم شیء است.اما آیا شیئیت خداوند و انسان یکی است؟خیر.
در روایت گفته شده است "شَيْ‏ءٌ بِحَقِيقَةِ الشَّيْئِيَّةِ" یعنی خداوند حقیقت شیئیت است.حال این به چه معناست؟به معنای تشکیک است.
آیا ما نمی گوییم خداوند عادل است؟و آیا نمی گوییم برخی انسان ها هم عادل هستند؟این یعنی این که خداوند را به انسان در عدالت تشبیه کرده ایم!آیا واقعاً به این معنی است؟خیر.

از نقطه نظر فلسفی،صفات و حقایق و به طور کلی وجود در عالم خارج از ذهن،همگی مشکک هستند.یعنی سلسله تشکیکی وجود دارد.سلسله تشکیکی یعنی این که برای مثال مفهوم عدالت درباره حضرت علی (ع) و درباره من یکی است.ولی میزان آن در حضرت علی (ع) بیشتر است.یعنی عدالت شدت و ضعف دارد.حضرت علی (ع) عادل تر از من است و خداوند هم عادل ترین است.
به طور کلی تشکیک یعنی این که مفهوم وجود یکی است،اما شدت و ضعف و مصداق آن فرق می کند.به همین دلیل در روایت گفته شده به حقیقت شیئیت.یعنی بالاترین مصداق وجود.

ما هم به هیچ وجه نمی گوییم خدا شبیه انسان است.ولی می گوییم مفاهیمی که درباره خداوند و انسان به کار می بریم،از جهت مفهوم یکی است ولی از جهت مصداق متفاوت است.

naseruosefnejad;452274 نوشت:
در قرآن گفته شده هر نفسی طعم مرگ را خواهد چشید. خوب. به نظر شما این یعنی اینکه خود خدا هم طعم مرگ را خواهد چشید؟؟!

گفته شده هر نفس،نه هر چیز.این ها متفاوت هستند.

naseruosefnejad;452274 نوشت:
این سور همه، هر، هیچ بر سر هر جمله ای درآمد، زیرمجموعه های همان جنس را شامل می شود.

بنده از ین حرف شما اینطور برداشت می کنم که:با این دیدگاه هیچ دو گزاره ای در عالم متناقض نیستند.برای مثال من اگر بگویم "همه انسان ها بد هستند" جمله غلطی نگفته ام،چون زیر مجموعه انسان های بد منظورم بوده.در واقع گفته ام "همه انسان های بد،بد هستند" که توتولوژی است.
وقتی

naseruosefnejad;452274 نوشت:
وقتی در مورد خلایق صحبت می شود، جنس «خلق» است نه «خالق».
این جمله ی ایشان در مورد جنس «خلایق» عمومیت دارد. مگر ایشان خودشان مدعی باشند بر جنس «خالق» هم تعلق داشته باشد که بعید است.

وقتی گفته می شود هر کاری یا هر چیزی،جنس جنس کار است.نه جنس خلایق یا خالق.ما در منطق مجاز نیستیم اینطور گزاره ها را تفسیر و تعبیر کنیم.

naseruosefnejad;452274 نوشت:
وقتی می گوییم هرکسی باید صبح صبحانه بخورد، اینجا منظورمان جنس «انسان» است. و حتی نه «نوع حیوان». شما اگر بخواهید حیوانات را هم با انسان جمع کنید، سریع می گویید این مغالطه است زیرا خفاش ها روزها و بالطبع صبح ها در خواب هستند و صبحانه نمی خورند!

همه این ها بستگی دارد به تعاریف.ممکن است ما شخص یا کس را طوری تعریف کنیم که حرف شما درست باشد.بستگی دارد چطور تعریف کنیم.و الا اینطور که شما می گویید،بنده می توانم هر گزاره ای که خواستم بگویم و بعدش بگویم منظور امور مربوط به همان جنس است!
مثلاً می توانم بگویم همه چیز باید خوانده شود.حال آن که سنگ را نمی شود خواند.سپس می آیم و می گویم منظورم چیز خواندنی است!آیا چیزخواندنی=چیز؟
هدف منطق اصلاً این است که از بروز چنین مسائلی جلوگیری کند.

naseruosefnejad;452274 نوشت:
پس وقتی در مورد خلایق بحث می کنیم، شرطی قرار می دهیم، این شرط فقط محصور به خلایق است، مگر آنکه گوینده خودش این شرط را بسط به خالق هم داده باشد. مثلا بگوید همه اسم دارند. خوب این شامل خداوند هم می شود.

فرق نمی کند.حتی اگر بگویند خلایق باز هم نمی توانند از آن گزاره اولی که ما گفتیم این مطلب را ثابت کنند.تنها زمانی می توانند این کار را کنند که تعریف موضوع را به خود محمول محدود کنند و در واقع توتولوژی بسازند که در اینجا فایده ای ندارد برای ما.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بی نظیر;452295 نوشت:

سلام

جواب این را در پست 71 به کاربر گرامی ناصر دادم

نقل قول پست خودم

جناب بی نظیر گرامی این عدم آگاهی فعلی ما به چگونگی دخالت ما در رعد و برق و غیره دلیل بر زیر اتمی بودن نیست
دلایل بنده را هم رد می کردید خوب بود و می فرمودید چطور از ظاهر آیات و با قرینه ی کدام آیه ی دیگر (تفسیر ایه به ایه) و عقل سلیم (نه علمی!) به معنای خود آن ها را توجیه می کنید؟

در ثانی مشخص نیست این که مامورند یعنی به چه چیز برای ایجاد رعد و برق مامورند؟ این هم معلوم نیست، یعنی طریق دخالتشان منظورم هست

ثالثا در جلسات صوتی که قرار دادم توضیح داده می شود که همان ملائکه هم انواعی دارند لذا شاید ماهیت همان ملائکه هم فرق کند ولی مطمئنا زیر ماده نیستند چون این مواد مشخصا عقل ندارند و خدا می فرماید اینها مامور به باراندن باران از ابر و ... هستند نه خودشان ابر و برق و آب باشند و ملائکه هم در آیات تکوینی که شرح رخداد های جهان ماست در مقابل بحر و سماء و غیره قرار گرفته اند

همچنین صراحت ایات است که: [=usman]تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ
تمام فرشتگان و روح، در روزي كه مقدارش پنجاه هزار سال است سويش بالا مي‌روند
که در این صورت باید دنیای ما از زیر اتم ها خالی و ساقط شود!
و در سوره قدر هم می خوانیم:
تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر
در آن (شب) تمام فرشتگان، با روح {[: سرپرست فرشتگان] به فرمان پروردگارشان، از هر فرماني، چيزي و كاري (كه مقرر شده) فرود آيند: ترجمه آیت الله صادقی تهرانی
که در صورتزیر اتم بودن ملائک باید تمام جهان بیایند روی زمین!
ال بر سر ملائک هم که جمع است معنای تمام ملائک می دهد

لذا حتی اگر عقیده ای در باب چیزی داریم بر قرآن تحمیلش نکنیم و نگوییم قرآن چنین می گوید که تفسیر به رای شود
متشکرم

tassniim;452309 نوشت:
بله درسته اینا کاملا فیزیکیه یا برآیند فیزیکی یا فکری و... که همه اش مادی است
ممنون :Nishkhand:

سوال:
از نظر شما خداوند قادر است یک سنگ ریز را مستقیما جابه جا کند؟
اگر جا به جا کند دلیل بر مادی بودن خدا است؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

بی نظیر;452289 نوشت:
از نظر حقیر دلیل دیگری بر ماده بودن فرشتگان این است که

فرشتگان چون طبق ایات و روایات کار مادی انجام می دهند
باید حتما ماده باشند تا بتوانند با ماده تعامل کرده و بر ان اثر بگذارند
مثلا در روایات هست باران باریدن یا رعدو برق کار فرشتگان است
از طرفی دلیل باران باریدن یا ایجاد رعدو برق از نظر علمی کاملا روشن گردیده
و بر کسی پوشیده نیست که از نظر علمی هیچ فرشته ای در ان نقش ندارد


این استدلال هم صحیح نیست.شما یحتمل با توحید ربوبی آشنا هستید.برای مثال بار ها آمده که خداوند است که روزی می دهد:
«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»
آنان كه به غيب ايمان مى‏ آورند و نماز را بر پا مى‏ دارند و از آنچه به ايشان روزی داده‏ ايم انفاق مى‏ كنند.

سوره البقرة(سوره 2)،آیه 3
حال مشابه استدلال شما،روزی دادن کاری مادی است و خداوند روزی می دهد،پس خداوند مادی است.

بی نظیر;452289 نوشت:
پس چکار باید کرد تا تعارض برطرف شود

تنها راه این است که فرشتگان را همان نیروهای تعامل کننده در ایجاد باران یا رعدو برق در نظر بگیریم


نیازی به این تفسیر های عجیب و غریب نیست.سلسله طولی وجود دارد که در راس آن خداوند است و سپس از جایی به بعد ملائکه.لذا در این سلسله علی طولی،ملائکه (یا همان عقول) از جایی به بعد علت هستند.فلاسفه ثابت کرده اند ملائکه در این سلسله علت طولی این عالم مادی هستند.لذا می توانیم بگوییم عامل ایجاد کننده رعد و برق هم هستند.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بن موسی;452312 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

نمی دانم به چه قصدی این جمله را گفته اید،انشاء الله که بنده بدبرداشت نکنم.شیوه استدلالی که بنده قبول دارم به اینصورت است که مقدمات و فرض ها بیایند،بر اساس قواعد منطق صوری مطالب جدید نتیجه گرفته شود و در هر نتیجه جدید،نوشته شود که این نتیجه از کدام مقدمات و نتایج قبلی به دست آمده و طبق چه قاعده منطقی ای.همینطور تا برسیم به نتیجه نهایی.

برادر عزیز،ما خداوند را شبیه چیزی در نظر نمی گیریم.بنده یک روایت برای شما می آورم تا مسئله کمی واضح تر شود:
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِيقِ حِينَ سَأَلَهُ مَا هُوَ قَالَ هُوَ شَيْ‏ءٌ بِخِلَافِ الْأَشْيَاءِ ارْجِعْ بِقَوْلِي شَيْ‏ءٌ إِلَى إِثْبَاتِ مَعْنًى وَ أَنَّهُ شَيْ‏ءٌ بِحَقِيقَةِ الشَّيْئِيَّةِ غَيْرَ أَنَّهُ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَةٌ
هشام بن حكم از امام صادق (عليه السلام) روايت مى ‏كند كه در جواب انسان زنديق (خدانشناسى) كه از آن حضرت پرسيد، خدا چيست؟ فرمودند: خداوند، شى‏ء است، اما با ديگر اشياء فرق مى ‏كند. به سخن من كه گفتم (شى‏ء است) به اثبات آن برگرد، كه او به معناى واقعى شى‏ء است، اما جسم و صورت نيست.
نکته مهمی که این روایت در بردارنده آن است،این است که خداوند هم شیء است.همانطور که انسان هم شیء است.اما آیا شیئیت خداوند و انسان یکی است؟خیر.
در روایت گفته شده است "شَيْ‏ءٌ بِحَقِيقَةِ الشَّيْئِيَّةِ" یعنی خداوند حقیقت شیئیت است.حال این به چه معناست؟به معنای تشکیک است.
آیا ما نمی گوییم خداوند عادل است؟و آیا نمی گوییم برخی انسان ها هم عادل هستند؟این یعنی این که خداوند را به انسان در عدالت تشبیه کرده ایم!آیا واقعاً به این معنی است؟خیر.

از نقطه نظر فلسفی،صفات و حقایق و به طور کلی وجود در عالم خارج از ذهن،همگی مشکک هستند.یعنی سلسله تشکیکی وجود دارد.سلسله تشکیکی یعنی این که برای مثال مفهوم عدالت درباره حضرت علی (ع) و درباره من یکی است.ولی میزان آن در حضرت علی (ع) بیشتر است.یعنی عدالت شدت و ضعف دارد.حضرت علی (ع) عادل تر از من است و خداوند هم عادل ترین است.
به طور کلی تشکیک یعنی این که مفهوم وجود یکی است،اما شدت و ضعف و مصداق آن فرق می کند.به همین دلیل در روایت گفته شده به حقیقت شیئیت.یعنی بالاترین مصداق وجود.

ما هم به هیچ وجه نمی گوییم خدا شبیه انسان است.ولی می گوییم مفاهیمی که درباره خداوند و انسان به کار می بریم،از جهت مفهوم یکی است ولی از جهت مصداق متفاوت است.

گفته شده هر نفس،نه هر چیز.این ها متفاوت هستند.

بنده از ین حرف شما اینطور برداشت می کنم که:با این دیدگاه هیچ دو گزاره ای در عالم متناقض نیستند.برای مثال من اگر بگویم "همه انسان ها بد هستند" جمله غلطی نگفته ام،چون زیر مجموعه انسان های بد منظورم بوده.در واقع گفته ام "همه انسان های بد،بد هستند" که توتولوژی است.
وقتی

وقتی گفته می شود هر کاری یا هر چیزی،جنس جنس کار است.نه جنس خلایق یا خالق.ما در منطق مجاز نیستیم اینطور گزاره ها را تفسیر و تعبیر کنیم.

همه این ها بستگی دارد به تعاریف.ممکن است ما شخص یا کس را طوری تعریف کنیم که حرف شما درست باشد.بستگی دارد چطور تعریف کنیم.و الا اینطور که شما می گویید،بنده می توانم هر گزاره ای که خواستم بگویم و بعدش بگویم منظور امور مربوط به همان جنس است!
مثلاً می توانم بگویم همه چیز باید خوانده شود.حال آن که سنگ را نمی شود خواند.سپس می آیم و می گویم منظورم چیز خواندنی است!آیا چیزخواندنی=چیز؟
هدف منطق اصلاً این است که از بروز چنین مسائلی جلوگیری کند.

فرق نمی کند.حتی اگر بگویند خلایق باز هم نمی توانند از آن گزاره اولی که ما گفتیم این مطلب را ثابت کنند.تنها زمانی می توانند این کار را کنند که تعریف موضوع را به خود محمول محدود کنند و در واقع توتولوژی بسازند که در اینجا فایده ای ندارد برای ما.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

1. نمی دانم شما چرا انقدر منطق منطق می کنید؟ اصلا منطق برای ما اصالت ندارد در اینجا

2. روایتی که آورده اید اتفاقا همان حرفی است که داریم این جا برایش خودمان را می کشیم! که اقا جان او شیء است ولی شیء مجرد و بقیه غیر او هستند
3. حتی مفاهیمی هم که در مورد خالق و مخلوق به کار می بریم متفاوت است، چطور علم ازلی با علم حصولی یکی است؟ چطور علم ازلی باعث جبر نمی شود ولی اگر علم حصلی باشد می شود که محال است؟ لیس کمثله شیء یعنی لیس کصفاته و کافعاله و کذاته شیء، بله برخی چیزها دانستنش بین ما و خدا مشترک است که علم ممکن و قدرت ممکن است، ولی بقیه علوم و قدرت را ما نداریم و خدا هم ندارد بلکه عین قدرت و علم و... است،
4. کجا حیقت الشیئیة یعنی بالاترین مصداق وجود؟ فلاسفه دست از سر توجیح روایات هم برنمی دارند! آقا جان یعنی واقعا خدا شیء است و لکن همیشه برگرد به اثباتش (عین حرف امام صادق) که وجودی غیر قابل درک و فقط می شود علم به وجودش یافت

5. خب هر نفسی هالک است، یمصداق اعلا و برتر نفوس هم روح عقلاء و حیوانات و سپس همه ی نفس هاست، بالاخره حداقل نفس ها که با این تعبیر شما هالک هستند و اتحاد مفهومی با خدا ندارند و محدود و ماده اند! و حادث ذاتی و ازلی نیستند!

6. اصلا خدا در منطق جنس و نوع و فصل ندارد که می گویید در منطق این گزاره ها را نداریم! آقا جان منطق که اصالت ندارد برای ما جواب مطلب را بدهید، خالق و مخلوق دو شیء کاملا متباین و غیر قابل جمع در هر چیزی هستند لذا هیچ طوری قابل توجیه نیست، لذا هر کاری اگر منظور کار مخلوقات باشد فرق می کند و اگر منظور کار خالق باشد فرق می کند و جمع هر دو نوع با هم اگر منظور شوند فرق می کند
7. توتولوژی و این ها را که کسی نمی فهمد بگذارید کنار چسبید عقل سلیم

موفق باشید

بن موسی;452319 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

این استدلال هم صحیح نیست.شما یحتمل با توحید ربوبی آشنا هستید.برای مثال بار ها آمده که خداوند است که روزی می دهد:
«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»
آنان كه به غيب ايمان مى‏ آورند و نماز را بر پا مى‏ دارند و از آنچه به ايشان روزی داده‏ ايم انفاق مى‏ كنند.

سوره البقرة(سوره 2)،آیه 3
حال مشابه استدلال شما،روزی دادن کاری مادی است و خداوند روزی می دهد،پس خداوند مادی است.

نیازی به این تفسیر های عجیب و غریب نیست.سلسله طولی وجود دارد که در راس آن خداوند است و سپس از جایی به بعد ملائکه.لذا در این سلسله علی طولی،ملائکه (یا همان عقول) از جایی به بعد علت هستند.فلاسفه ثابت کرده اند ملائکه در این سلسله علت طولی این عالم مادی هستند.لذا می توانیم بگوییم عامل ایجاد کننده رعد و برق هم هستند.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

فلاسفه ای که می گویند معلول از علت پدید آمده و خدا را علت می دانند و لذا همه چیز را وحدت وجود و ازلی می دانند هیچ را ثابت نکرده اند
به جای پاسخ دادن با موهومات فلسفی کمی با قرآن هم کنار بیایید و قبول کنید قرآن هم مطالبش عقلیست بهتر است

ملاصدرا;452315 نوشت:

سوال:
از نظر شما خداوند قادر است یک سنگ ریز را مستقیما جابه جا کند؟
اگر جا به جا کند دلیل بر مادی بودن خدا است؟؟

شرمنده ولی خیلی سوال سخیف و سبک و ... بگذریم
از نظر شما خدا می تواند وقتی چیزی وجود ندارد بدون سابقه ی قبلی چیزی به وجود بیاورد؟ این که از نظر عقل فلسفی محال شده و فلاسفه و مانند شما دوست عزیز نتیجه گرفته اید همه چیز اوست و با او وحدت دارد!
لذا شما خدا بدتر از این حرف دس بسته کرده و می گویید او بدون مصالح نمی تواند خلق کند!

اما پاسخ این سوال که به عنوان شبهه در ذهن عوام یک موقع مطرح بود بگویم که خدا اراده می کند و اراده انجام می پذیرد چه از طریق غیر معمول و چه از طریق با واسطه، و قدرت خدا هم زور بازو! و کالری و اینها نیست که این سوال مغلطه ی لفظی با این عبارت کرده! وقتی می گوییم خدا قدرت بر انجام هر کاری دارد چون اون و قدرت یکی اند و هر چیزی که وجود دارد مخلوق اوست و تحت امر او، لذا آنچه بخواهد می شود.
بله ایا خدا زور بلند کردن سنگ را دارد (ترجمه ی سوال شما!) خدا که زور ندارد! دست ندارد! خدا هر چه اراده کند می شود این قدرت اوست و یا با واسطه این را تقدیر می کند یا بدون واسطه که دومی مثل خلق ماده اولیه بدون سابقه است که همین فلاسفه قبولش ندارند و همه چیز را ذاتا حادث و در زمان ازلی می دانند و وحدت وجود و انا الحق می گویند!

اما در بُعدِ مادیات این اثر مادیِ یک ماده یا مادی است که با صرف انرژی و استفاده از اختیاراتی مادی که خدا به او داده و دیگر مادیات و ماده ها کارهایی را انجام می دهد و اثری بر جا می گذارد طبق قوانینی که خدا وضع کرده و این فرآیند سراسر نشان از نیازمند بودن تک تک اجزائش و سپس جمع نیازمند ها که یک نیازمند کلی به خداست می شود

ممنون از بحث
دیدید قدرت خدا متباین با قدرت خلق است؟

دستم چلاق شد!

خلاصه می بینید که برهان قرآن و عقائد به دست آمده از قرآن و فلسفه ی وحیانی چقدر راهنماتر از فلسفه ای است که خیال می کند عقل مستقل می تواند کاری کند یا اشراق می تواند مستقلا کاری کند:

ایه قرآن فرمود فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله... بروید درس اخلاق بر مبنای قرآن آیت الله صادقی را ببینید که چه زیبا شرح داده
فطرت (ویژگی های خاص انسان ها همچون حق جویی و عقل و...) باید رویش را سوی شریعت کند تا هدایت شود و شرع را هم باید با فطرت یافت که این دو بدون هم لنگند و نه عقائد و نه فلسفه ی مطلق و معصومانه بدون هیچ یک امکان پذیر نیست (نه با فطرت صرف و نه با شریعت صرف)
وحی و فطرت همین دو...

ممنون
دستم چلاق شد از ساعت 7 و خرده ای تا الان که ساعت یک هس بحث کردیم
خیلی بحث خوبی بود و هست از تمام دوستان عزیزم (مخالفن و موافقان و ...) تشکر از ادامه ی بحث می کنم

البته بقیه بحث بعدا موند

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

tassniim;452324 نوشت:
فلاسفه ای که می گویند معلول از علت پدید آمده و خدا را علت می دانند و لذا همه چیز را وحدت وجود و ازلی می دانند هیچ را ثابت نکرده اند

دوست عزیز،فلاسفه وحدت شخصیه وجود را قبول ندارند.وحدت تشکیکی را قبول دارند.ضمناً فلاسفه نمی گویند همه چیز ازلی است.شما کاری به این نداشته باشید که این حرف را فلاسفه می زنند یا شخص دیگری (مثلاً فقیه)،به خود حرف توجه کنید.همانطور که حضرت امیر (ع) فرمودند.

tassniim;452324 نوشت:
به جای پاسخ دادن با موهومات فلسفی کمی با قرآن هم کنار بیایید و قبول کنید قرآن هم مطالبش عقلیست بهتر است

دوست عزیز،ما هم می گوییم کل قرآن مطالبش عقلی است.ولی به نظرتان صحیح است مطالب فلسفی را توهم بدانیم؟اگر برخی از آنان غلط هستند،آیا نتیجه می دهد همه شان غلط هستند؟چه بسا آن ها هم حرف خوب بزنند.

به استدلال بنده توجه کنید،حقیر کاری ندارم فلسفی است یا نه.مهم این است که چه گفته شده.استدلال سرکار بی نظیر بر مبنای خود قرآن باطل است.نه بر مبنای فلسفه.خود قرآن می گوید خداوند رزق و روزی می دهد.حال اگر چون فعلی مادی است،پس فاعل هم مادی است(استدلال سرکار بی نظیر درباره فرشتگان)،لذا خداوند هم مادی است (اعوذ بالله).

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بن موسی;452345 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

دوست عزیز،فلاسفه وحدت شخصیه وجود را قبول ندارند.وحدت تشکیکی را قبول دارند.ضمناً فلاسفه نمی گویند همه چیز ازلی است.شما کاری به این نداشته باشید که این حرف را فلاسفه می زنند یا شخص دیگری (مثلاً فقیه)،به خود حرف توجه کنید.همانطور که حضرت امیر (ع) فرمودند.

دوست عزیز،ما هم می گوییم کل قرآن مطالبش عقلی است.ولی به نظرتان صحیح است مطالب فلسفی را توهم بدانیم؟اگر برخی از آنان غلط هستند،آیا نتیجه می دهد همه شان غلط هستند؟چه بسا آن ها هم حرف خوب بزنند.

به استدلال بنده توجه کنید،حقیر کاری ندارم فلسفی است یا نه.مهم این است که چه گفته شده.استدلال سرکار بی نظیر بر مبنای خود قرآن باطل است.نه بر مبنای فلسفه.خود قرآن می گوید خداوند رزق و روزی می دهد.حال اگر چون فعلی مادی است،پس فاعل هم مادی است(استدلال سرکار بی نظیر درباره فرشتگان)،لذا خداوند هم مادی است (اعوذ بالله).

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

نه اصلا شعار بنده ان شاء الله توجه به قول هست
من نگفتم کل فلیفه اشتباه و به فلاسفه نیگاه نمی کنم
هرچند ملاصدرا و بقیه عزیزان بزرگ فلسفه مطمئنا انسان های متقی ای بودند (البته به جز اونایی که در دوران باستان و...) بودن ولی منم همین رو میگم که اشتباهات زیادی بوده هرچند خودشون تقوا داشتن

حالا چه وحدت تشکیکی و چه غیرش هر نوع وحدتی بر مبنای استدلالات مطرح شده و آیات قرآن و هر شباهتی باطل هست

از آن جایی هم گفتم قرآن عقلی هست که آمدند تقسیم کردند علوم را عقلی و نقلی! البته از جهتی درست است ولی از جهتی که بگوییم علوم اسلامی عقلی و نقلی باطل اندر باطل است!

البته من ندیدم ایشون چنین استدلالی بکنند
اقا بن موسی اصلا این بحث خانم بی نظیر رو ول کن دیگر الکی کش اومده

ممنون و نصف شب خوش Lol

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

naseruosefnejad;452277 نوشت:
بنده یک مقدار فلسفه خواندم در گذشته، از فلاسفه بدم آمد. الان که دسپخت فلاسفه ی گذشته را در گفتار فلاسفه ی جدید می بینم، از فلسفه متنفر می شوم. انسان که موجود حقیری در این کائنات است، برای بزرگ نشان دادن خود به هر طرفندی، حتی کوچک کردن خدای عزوجل هم روی می آورد. برای اینکه ثابت کند با دیگران فرق دارد و حرف جدیدی دارد و از دیگران بیشتر می فهمد، حتی خداوند را هم با مغالطه کوچک می کند.

منظور شما از فلاسفه جدید چه کسانی است؟
اگر مقصودتان بنده است،این طرز حرف زدن صحیح نیست.انسان باتقوا و پیرو معصومین (ع) به دیگران توهین نمی کند.امیدوارم سوء تفاهم شده باشد.
چه کتاب های فلسفی ای خوانده اید که بدتان آمده است از آن ها؟
فلاسفه هیچ وقت خدا را کوچک نکرده اند.هم بنده و هم شما باید مواظب باشیم که به دیگران چه چیزی را نسبت می دهیم،چون پاسخگو خواهیم بود در آینده.فلسفه این نیست که انسان حرف عجیب غریب بزند یا با اصطلاحات بازی کند.این معمولاً دیدی است که عموم مردم از فلسفه دارند،بدون این که مطالعه عمیقی داشته باشند.فلسفه فقط و فقط بحث از وجود،بما هو وجود است.همین.

naseruosefnejad;452277 نوشت:
این جمله ی ایشان، اولین قدم در شرک است. زمان که مخلوق خداست، اینجا هم عرض خدا قرار گرفته در ازلی بودن.

مقصودتان هم ارز است،یا هم عرض؟چون کاربرد این دو واژه به وضوح در اینجا فرق می کند.
زمان مخلوق خداست،ولی خودش از وقتی خودش بوده،بوده است!این معنی جمله ای است که بنده گفتم.از نظر منطقی،این یک توتولوژی است.خداوند فارغ است از زمان.ازلی یعنی چیزی که از ابتدای زمان بوده،نه چیزی که محدود به زمان نیست.برای خداوند زمان اصلاً معنایی ندارد.

naseruosefnejad;452277 نوشت:
با آنکه می دانیم هر چیزی جز خدا حادث است و آنچه حادث است ازلی نیست و فانیست ، پس ابدی هم نیست. زمان هم چون حادث است، پس نه ازلیست نه ابدی.

آنچه حادث زمانی است،ازلی نیست.ولی به طور کلی حادث ذاتی از نقطه نظر فلسفی می تواند ازلی باشد.
زمان ازلی است،چون ازلی یعنی چیزی که از آغاز زمان بوده است.زمان هم از آغاز زمان (از آغاز خودش) بوده است.لذا ازلی است.

naseruosefnejad;452277 نوشت:
کسی که زمان را ازلی بداند، خدا را هم ازلی بداند، اینجا دو واجب الوجود فرض کرده. این یک قسم انکار توحید است.

واجب الوجود قدیم ذاتی است نه لزوماً قدیم زمانی.واجب الوجود اصطلاح فلسفی است و فلاسفه این حرف شما را قبول ندارند.اکثر حرف ها در فلسفه حساب و کتاب دارد.کسی که زمان را ازلی می داند،معتقد است زمان ممکن الوجود است و مخلوق خدا.لکن خدا پیش از خلقت زمان نیز بوده است.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

tassniim;452282 نوشت:
ما گفتیم همه چیز غیر از خدا ماده و مادیست لذا افعالشان هم مادی است و فیزیکی و فکری و ... که نیاز به انرژی دارد

این سخن که هر چیز غیر از خدا ماده و مادی است،چه مبنای دینی یا عقلانی دارد؟لطفاً توضیح دهید.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

tassniim;452285 نوشت:
این دیگر چه استدلال نا استدلالی است؟
عزیز من حادث یعنی زمانی نبود و بعد به وجود آمد، اصلا چیزی که سابقه عدم داشته و بعد به وجود آمده یعنی محدود است و نیاز به زمان دارد، همین طور که اکنون زمان بر او صدق می کند زمان به وجود آمدنش هم زمان برایش بوده، چطور چیزی حادث است ولی زمان ندارد؟ الله اکبر از این تناقضات فلسفه!

معمولاً حادث را اینگونه تعریف می کنند:چیزی که عدمش بر وجودش تقدم دارد.
این تعریف صحبتی از زمان نمی کند.ولی تعریفی که شما از حادث می کنید،زمان مندی را مطرح می کند و فلاسفه به این می گویند حادث زمانی.حقیر با توجه به تعریف بالا (و نه تعریف حادث زمانی) این حرف را زدم.

tassniim;452285 نوشت:
در ثانی و در اصل: این چه حرفی است که می فرمایید؟ زمان چیزی است عارضی نه مستقل! وقتی ماده به وجود می آید همزمان زمان هم برایش شروع می شود، زمان چیزی مستقل نیست که حادث ذاتی باشد! و یا زمان حادث زمانی شود! (ببینید چقدر پوچ است این ترکیب!) زمان و مکان همه از عوارض ماده از لحظه ی خلقتش هستند لذا وقتی کسی می پرسد قبل از خلق مخلوق اول زمان بوده یا نه؟ می گوییم سوال باطلی است چون زمان همگام با ماده است : ماده=زمان مکان=ماده و... و وقتی می پرسند خدا از کی بوده؟ و قبل از خلقت چه می کرده؟ گوییم سوال باطل است چون زمان برای ماده است نه غیر ماده (مجرد)

ما هم زمان را چیز مستقلی نمی دانیم.ولی این که آیا قبل از اولین مخلوق مادی زمان بوده یا نه،اگر هر مخلوقی را مادی بدانیم،حرف شما درست است.ولی اگر برخی مخلوقات را غیرماده بدانیم (چه فرشتگان،چه موجودات دیگری که اصلاً آن ها را نمی شناسیم)،آن وقت پاسخ سوال فرق می کند.

tassniim;452285 نوشت:
چیزی که ازلی بوده دیگر به وجود نیامده و سابقه ی عدم نداشته و ماده و مادی نیست لاجرم مجرد است و حادث هم نیست و استقلال ذاتی دارد و واحد است و نیاز به خالق ندارد!

اقایان کمی از اصول فلسفی دست بکشند و انقدر مبهوت فلسفه نباشند!


فلاسفه ثابت کرده اند که یک چیز می تواند سابقه عدم داشته باشد،ولی ازلی باشد.منتهی این چیز،ممکن الوجود است لذا معلول و مخلوق است و تنها خداست که قدیم ذاتی و خالق حقیقی است.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

tassniim;452321 نوشت:
1. نمی دانم شما چرا انقدر منطق منطق می کنید؟ اصلا منطق برای ما اصالت ندارد در اینجا

منطق مهم است،چون شیوه درست فکر کردن و درست نتیجه گرفتن است.
tassniim;452321 نوشت:
2. روایتی که آورده اید اتفاقا همان حرفی است که داریم این جا برایش خودمان را می کشیم! که اقا جان او شیء است ولی شیء مجرد و بقیه غیر او هستند

حقیر می خواستم از این روایت برای توضیح تشکیک استفاده کنم.

tassniim;452321 نوشت:
حتی مفاهیمی هم که در مورد خالق و مخلوق به کار می بریم متفاوت است

این حرف با روایات تعارض دارد.روایات می گویند مفهوم شیء در خالق،الی اثبات المعنی است.یعنی همان مفهوم در مخلوق است.روایت را که آوردیم ملاحظه بفرمایید.

tassniim;452321 نوشت:
چطور علم ازلی با علم حصولی یکی است؟ چطور علم ازلی باعث جبر نمی شود ولی اگر علم حصلی باشد می شود که محال است؟ لیس کمثله شیء یعنی لیس کصفاته و کافعاله و کذاته شیء، بله برخی چیزها دانستنش بین ما و خدا مشترک است که علم ممکن و قدرت ممکن است، ولی بقیه علوم و قدرت را ما نداریم و خدا هم ندارد بلکه عین قدرت و علم و... است،

سخن این نیست که علم ازلی با علم حصولی یکی است.این است که مفهوم علم یکی است.
شما هم پذیرفتید که انسان ها هم علم و قدرت دارند.اما خدا هم دارد.ولی علم و قدرت خدا قابل مقایسه با انسان نیست.تشکیک یعنی همین.یعنی این که وقتی می گوییم خدا علم دارد،انسان هم علم دارد مفهوم واژه علم یکی است.ولی یکی علمش بیشتری است.یعنی خداوند علمش بیشتر است.

tassniim;452321 نوشت:
4. کجا حیقت الشیئیة یعنی بالاترین مصداق وجود؟ فلاسفه دست از سر توجیح روایات هم برنمی دارند! آقا جان یعنی واقعا خدا شیء است و لکن همیشه برگرد به اثباتش (عین حرف امام صادق) که وجودی غیر قابل درک و فقط می شود علم به وجودش یافت

حقیقت الشیئیة،یعنی حقیقت شیء بودن و شیئیت مساوق با وجود است.لذا حقیقت الشیئیة،یعنی حقیقت وجود.یعنی خداوند حقیقت وجود است،همانطور که فلاسفه می گویند.غیر قابل درک بودن خدا را هم باز فلاسفه ثابت می کنند.می گویند حقیقت وجود (واجب الوجود بالذات یا همان خداوند)قابل تصور نیست.

tassniim;452321 نوشت:
5. خب هر نفسی هالک است، یمصداق اعلا و برتر نفوس هم روح عقلاء و حیوانات و سپس همه ی نفس هاست، بالاخره حداقل نفس ها که با این تعبیر شما هالک هستند و اتحاد مفهومی با خدا ندارند و محدود و ماده اند! و حادث ذاتی و ازلی نیستند!

دوست عزیز،درست متوجه این بخش از سخن شما نشدم.

tassniim;452321 نوشت:
6. اصلا خدا در منطق جنس و نوع و فصل ندارد که می گویید در منطق این گزاره ها را نداریم!

بله ثابت می شود که خدا جنس و نوع و فصل ندارد.منتهی ارتباطش با حرف ما چیست؟شفاف تر توضیح بفرمایید.

tassniim;452321 نوشت:
آقا جان منطق که اصالت ندارد برای ما جواب مطلب را بدهید

منطق ابزاری است برای سنجش عقل.یعنی مشخص کند که حرف های عقل کدام درست هستند و کدام نادرست (البته عقل معمولی،نه حقیقی).

tassniim;452321 نوشت:
خالق و مخلوق دو شیء کاملا متباین و غیر قابل جمع در هر چیزی هستند لذا هیچ طوری قابل توجیه نیست، لذا هر کاری اگر منظور کار مخلوقات باشد فرق می کند و اگر منظور کار خالق باشد فرق می کند و جمع هر دو نوع با هم اگر منظور شوند فرق می کند

خالق و مخلوق دو مفهوم متباین هستند.صحیح است.فعل خالق هم قطعاً با فعل مخلوق فرق می کند.ولی مفهوم فعل (و نه مصداق آن) بین خالق و مخلوق یکی است.بگذارید تشکیک وجود را ساده تر توضیح بدهیم:
1-علی قدش 180 سانتی متر است.
2-امین قدش 170 سانتی متر است.
تشکیک یعنی این که مفهوم قد در دو جمله بالا یکی است،ولی میزان صدقش فرق می کند.یکی قدش شدیدتر (بلندتر) است و یکی ضعیف تر (کوتاه تر).
مقصود ما از مفهوم فعل بین خالق و مخلوق هم همین است.نه این که اعوذ بالله حرفی خلاف روایات و قرآن بزنیم یا بگوییم خداوند شبیه مخلوقاتش است.

tassniim;452321 نوشت:
7. توتولوژی و این ها را که کسی نمی فهمد بگذارید کنار چسبید عقل سلیم

توتولوژی را خیلی ساده معنا کنیم،گزاره ای است که همواره درست است.البته این تعریف قابل مناقشه است.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

tassniim;452349 نوشت:
نه اصلا شعار بنده ان شاء الله توجه به قول هست
من نگفتم کل فلیفه اشتباه و به فلاسفه نیگاه نمی کنم
هرچند ملاصدرا و بقیه عزیزان بزرگ فلسفه مطمئنا انسان های متقی ای بودند (البته به جز اونایی که در دوران باستان و...) بودن ولی منم همین رو میگم که اشتباهات زیادی بوده هرچند خودشون تقوا داشتن

بله حقیر با سخنان شما موافق هستم.فلسفه یکسری مطالب غلط هم دارد و به هر حال نظرات مختلف است.

tassniim;452349 نوشت:
حالا چه وحدت تشکیکی و چه غیرش هر نوع وحدتی بر مبنای استدلالات مطرح شده و آیات قرآن و هر شباهتی باطل هست

در این باره حقیر سعی کردم در پست های قبلی تا اندازه ای توضیح بدهم.

tassniim;452349 نوشت:
از آن جایی هم گفتم قرآن عقلی هست که آمدند تقسیم کردند علوم را عقلی و نقلی! البته از جهتی درست است ولی از جهتی که بگوییم علوم اسلامی عقلی و نقلی باطل اندر باطل است!

البته من ندیدم ایشون چنین استدلالی بکنند
اقا بن موسی اصلا این بحث خانم بی نظیر رو ول کن دیگر الکی کش اومده


انشاء الله را بحث را با اتکا به روایات و آیات ادامه خواهیم داد و حتی الامکان مطلب فلسفی مطرح نخواهیم کرد.البته حقیر ممکن است فردا و پس فردا نتوانم در خدمتتان باشم.انشاء الله اگر عمری بود،هروقت فرصت بود به بحث ادامه می دهیم.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بنده کاری به تعابیر قدما و متاخران ندارم، بحث ما از حقیقت ها و واقعیات است، لذا جسم دارای ویژگی جسم است و مجرد نیست
سلام
وقتی بر مبنای اصطلاحات یک علم سخن میگویید باید معنای مد نظر آنرا لحاظ کنید مثلا معنای قیاس در فقه و منطق کاملا متفاوت است و نمی توان با معنای یکی در مورد دیگری بحث کرد

2. بنده فلسفه را میشناسم البته در حدی؛ اما باز هم این اصطلاحات فلاسفه خودش مشکل دارد! اگر چیزی مادی است پس ویژگی های ماده را دارد و ماده است، اگر چیزی مجرد از ماده است پس مجرد است و هیچ کدام از ویژگی های ماده را ندارد، اصل بحث این است
فلاسفه نگفته اند ماده مثالی بلکه گفته اند جسم مثالی و منظور از جسم برخورداری از برخی ویژگیهای جسم مادی است نه مادی بودنش

3. بنده خدمت شما گفتم که وقتی در قرآن به حروفی مثل «من» یا هر چیز دیگر بر می خوریم از معنای اصلی و مطلق شروع می کنیم و جلو می رویم و حتی ممکن است همه ی معانی حرف را هم حرفی بدهد، اما وقتی قراین از خود آیات و عقل داریم که معنایی را خارج می کند چطور معنا را ظاهری بگیریم؟
شما دلیلی نیاوردید که معنای تبعیض یا بیان جنس را برای من در من روحی نفی کند . آوردید ؟
دلایل عقلی و قرآنی را بیان کردم دیگر چقدر دیگر باید گفت؟:

اگر «من» را در جایی برای بیان جنس می گیریم به دلیل قرینه است و اگر در جایی به معنای اصلی بعضیت به دلیل یا نبود قرینه بر نفی این معناست یا اضافه بر این وجود قرینه! اکنون که در این جا قرینه بر عدم معنای بعضیت است و مخالف صفات و افعال و ذات ذکر شده ی خدا در قرآن و عقل سلیم است چطور معنای جنس یا بعضیت می دهد؟!
این شد دلیل ؟ این ادعاست نه دلیل

خدایی که مجرد است تک و یکی است و غیر او ترکیب دار و نیازمند و چیزی مانند او نیست!
چطور شما فلاسفه اسلامی هستید که خلاف نص آیات سوره توحید صحبت می کنید که: «قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد» او هم تک است چون مجرد حد ندارد و تک است و یک ذات است و سپس نه میزاید و نه زاییده شده که در این بحث که بعضی گفته اند من برای بعضیت باشد همین بعض خدا! می شود والد شدن خدا برای چیزی و صدور از او! و وقتی می فرمایید از جنس او! مخالف و لم یکن له کفوا احد هست! پس چطور به معنای جنس بگیریم که روح ما مثل خدا باشد!!!!

لیس کمثله شیء
اگر اشیاء دیگری جز خدا وجود ندارند پس چرا فرمود «لم یکن له کفوا احد» (احد را چرا اورد؟) و چرا گفت لیس کمثله شیء (چرا شیء را اورد؟ به قول شما همه چیز که با او وحدت دارد در جنس)!!!
نسبت مخلوقات به خالق نسبت تجلی و متجلی است همانطور که علی ع فرمود : الحمد لله الذی تجلی لخلقه بخلقه و تجلی با تولد فرق اساسی دارد و فرقش این است که در تولد یک موجود از موجود دیگر مستقل و جدا میشود در حالیکه در تجلی جدا شدن و استقلالی نیست و این معنای لم یلد و لم یولد است
ازاین بیان معلوم میشود که شما به مغز معانی آیات قرآن توجه ندارید و با یک نگاه سطحی و بر اساس ذهنیت خود دارید چیزی را بنام دلیل مطرح می فرمایید



لذا باز می گویم که گفتیم که خدا مجرد از ماده است و مادیات هرچه که باشند هر چقدر صفات مادیشان کم و زیاد باشد مادی هستند، و لذا نه مجرد مادی می شود و نه مادی مجرد، و نه مجرد شبیه به ماده است و نه مجرد شبیه به ماده، لذا نه می توان با «من» یا هر چیز دیگر چیزی را از جنس مجرد یا بعض مجرد دانست، لذا معنای «من» جنسیت نیست و قرآن و عقل سلیم (نه فیلسوانه!) این را می گویند
نفی تمام نسبتها بین مادی و مجرد بی اساس است و بیانات دینی و ادله عقلی آنرا تایید نمی کند
بنده هم نگفتم هیچ وقت نمی تواند به معنای جنس باشد! بلکه گفتیم هر معنایی لحاظ کردنش شرایطی می خواهد که نوشتم

4. نوشته اید: «

خدای تعالی ذاتی دارد که ما از آن خبری نداریم جز اینکه فرمود هست الباقی ویژگیهای این ذات متعالی برای انبیاء و اولیاء تجلی یافته و شناخته شده است . این تجلیات یا مادی است یا مجرد و هردو مراتب دارد» چه کسی و چه عقلی گفته ما از او خبری نداریم؟ ما از او خیلی هم خوب خبر داریم اما او را نمی شناسیم جز با تمییزش از مادیات یعنی با تسبیح، یعنی می دانیم هست اما نمی دانیم چیست، می دانیم عرض و طول و حجم ندارد اما در تصور نمی گنجد، هم غیر قابل تعریف و تصور است و هم اثباتش وجودش واجب است و راحت است،
اما اینکه ذاتش تجلی بیابد! باز هم تناقش است! یعنی مجرد تجلی در ماده بیابد؟!
و تجلی در کوه طور، نشانه ی قدرت خداست که کوه منفجر شد اگرنه خدایی بر کوه نیامد! و همان جا می فرماید دیدن خدا محال است ای موسی! این تجلی یافتن را از کجا به معصومان می چسبانیم؟
برادر سخنان شما شعاری و سطحی است چند وقت که در سایت باشید مطالب عمیقتری را خواهید آموخت
و چیز دیگر نوشته اید تجلی یا مادی است یا مجرد! اولا مادی اش که مشخص بود محال است و بیان شد! و مجردش محال تر است چون مجرد تجلی مجرد بیابد یعنی چه؟ یعنی تجلی ای که قابل فهم نیست چون از درک بشر و مخلوق خارج است! دیگر این محالات مراتب هم دارند که واویلا!

5. شما نه تنها می گویید روح انسان از جنس حقیقتی الهی است! بلکه می فرمایید وحدت در وجود است و همه چیز با او یکی است! و از جنس چه معنایی جز بعضیت ما از خدا و شیء نبودن ما در فلسفه دارد؟ چون ما که همه از جنس خداییم پس همه وحدت با خدا داریم و شیء ای دیگر جز خدا وجود ندارد!

6. وقتی برای گرفتن معنایی در لفظی مانعی در خود قرآن و عقل است آن معنا را نمی گیریم، و نگفتیم اضافه حروف را تفسیر می کند! بلکه قراین منظور از اضافه را تفسیر می کند، و البته گاهی هم اضافه خودش معنای حرف مستتر را می رساند که مثلا اضافه ی ید به الله یعنی یدی متناسب با الله که چون خدا مجرد است طبیعتا ید مادی نیست
در ضمن هر چا متشابهات هست (متشابه است نه مشتبه) و شباهت بین خلق و خالق در الفاظ قرآن است باید تفسیر قرآن به قرآن نمود

دیگر این همه دلایل چه باید بیاورم چه بگویم؟


اصولی را عرض کردم می توانید در آنها تفکر کنید و هو علام الغیوب
یا علیم

بن موسی;452312 نوشت:
سلام

علیک سلام.
دوست و سرور گرامی. بنده ارسال های شما، از جمله این ارسال شما را هم خواندم. یا شما در حال تمرین مغالطه هستید، یا مجنون.
بنده برای هیچ کدام از این دو گروه وقت نمی گذارم، چون واقعا ارزش وقت گذاشتن ندارند. نمی دونم بگم بهتره یا نگم. اما دوستانه بگم. روشتون وحشتناک و پست هاتون واقعا چرند است! اگر بین دوستان و همسالان خودتون هم همینطور پرت و پلا بگید از طرف اون جمع حتما طرد می شید.

tassniim;452306 نوشت:
آیا جاذبه قابل اندازه گیری و دارای محدوده ی تاثیر و قابل از بین بردن به وسیله ی از کار انداختن آهن ربا هست یا نه؟ و آیا نیازمند به آهن ربا هست یا نه؟ پس مادی است

تعریف ماده در علوم پنجم دبستان این بود که : هرچیز رنگ و بو و شکل و مزه دارد ، جرم دارد و فضا اشغال می کند، ماده است.
این تعاریف را کنار نیروی مغناطیس بگذارید.
جان مادرت مرا مسخره کرده ای یا خودت را؟!
اگر بخواهی اینطور حساب کنی، اصلا خود خدا هم مادی است. زیرا روحی که در کالبد مادی انسان است از خداست. چون این روح برای موجودیت به یک ماده ، یعنی بدن انسان نیاز دارد، به قول شما پس مادی است! پس خداوند هم از نظر شما مادی است! همانطور که نیروی مغناطیس برآمده از یک آهن ربا مادی است!
شما هم تمام ارسالی که خطاب به بنده داشتید را با مغالطه پر کردید. شاید شما هم در حال تمرین مغالطه هستید.
شما با جناب بن موسی صحبت کنید! جناب بن موسی درد شما را درمان می کند ان شاءالله!
در کل صحبت کردن با کسانی که خود را به نفهمی می زنند عذاب آور است.

بن موسی;452312 نوشت:
بنده از ین حرف شما اینطور برداشت می کنم که:با این دیدگاه هیچ دو گزاره ای در عالم متناقض نیستند.برای مثال من اگر بگویم "همه انسان ها بد هستند" جمله غلطی نگفته ام

اصلا بحث بر سر درست یا غلط بودن جمله ی شما نیست. ممکن است درست گفته باشید ممکن است غلط.
اما کسی نمی تواند از این جمله ی شما نتیجه بگیرد که خدا هم بد است. خدا که انسان نیست.
واقعا که ارزش وقت گذاشتن را ندارید. بحث خوب است با عقلا صورت گیرد. هرچه عقل تأیید کرد در بحث پذیرفته شده و به کمک آن موارد تأیید شده، موارد مورد بحث و اختلاف دیگر هم حل شوند.
بنده یک جمله بگویم مربوط به بحث، شما بردارید یک صفحه خارج از بحث و بی ربط و کلا مغلطه بنویسید، نه دانش بنده زیاد می شود نه شما. فقط یک جور بیماری روانی خودآزاری و دیگر آزاری وجود دارد که حاضر است روز و شب هم خود و هم دیگران را آزار دهد. آخر ماجرا هم هیچ چیز باارزش از این بحث ها بیرون نمی آید. زیرا آنچه پشت سر هم تایپ شده، مطالب علمی و حقیقی نبوده، بلکه همه مغالطه و کذب و گمراه کننده.
در نهایت هر کاربر تازه واردی اگر بحث را پی بگیرد و مطالب را بخواند، یا گمراه می شود و به بیراهه می رود یا سرگردان می شود .
به نظر بنده این پست ها در آغاز ایجاد باید بسته شوند تا وقت باارزش فدای بیماری دیگران نشود.

سلام و عرض ادب.

محی الدین;452377 نوشت:
نفی تمام نسبتها بین مادی و مجرد بی اساس است و بیانات دینی و ادله عقلی آنرا تایید نمی کند

و حتی نظریات علمی نیز همچنین.
استاد گرانقدر، جناب محی‌الدین. اگر برایتان امکان پذیر هست از نقل قول در پستهایتان استفاده کنید تا مطالب ارزشمندتان را راحت‌تر بتوان مطالعه نمود. :Gol:

tassniim;452278 نوشت:
شرمنده ما داریم چند روز توی سر خودمان می زنیم که این حرف اولا حرف قرآن و سنت است و فلاسفه عمدتا خلاف قرآن و سنت گفته اند
دوما خب ما هم داریم می گوییم به همین دلیل حادث بودن مجرد نیستند
ما هم کتاب آفریدگار را گذاشتیم که بخوانید و ببینید شرط چیزی که حادث است مادی است و چیزی که مادی است حادث، چون حادث بودن یعنی محدودیت زمانی و در نتیجه زمانی حداقل در اول حادث شدن و این یعنی ماده و ماده یعنی محدودیت که هر ماده همراه با زمان است لاجرم

با قرآن و سنت هم این همه استدلال بر مادی بودن و غیره کردیم که مشخص کرد همه چیز خلق شده و مادی است (جز خدا) و لذا حادث شده و ازلی نیست و ازلی یعنی غیر ماده


سلام
خوب پس فرمودید فرشتگان هم مادی اند
و فرمودید هر امر حادثی زمانی و محدود است
خوب از ویژگیهای قطعی ماده تغییر و زوال است
پس هر چیزی غیر خدای تعالی نابود میشود
پس انسان هم نابود میشود
در حالیکه بیانات دینی از بقا و ابدیت انسان سخن میگوید
دیگر اینکه اگر هرچیزی چون آغاز زمانی دارد حادث است پس زمان ازلی است چون نمی توان برای زمان آغازی تصور کرد چه اینکه مادی بودن و حادث بودن منوط به زمانی بودن است لذا برای خود زمان نمی توان اولی فرض کرد
یا علیم

سلام و عرض ادب.

naseruosefnejad;452380 نوشت:
روشتون وحشتناک و پست هاتون واقعا چرند است! اگر بین دوستان و همسالان خودتون هم همینطور پرت و پلا بگید از طرف اون جمع حتما طرد می شید.

naseruosefnejad;452380 نوشت:
در کل صحبت کردن با کسانی که خود را به نفهمی می زنند عذاب آور است.

واقعا مایه تأسف و تألم است که چنین مطالبی توهین آمیز و مملو از کژی و زشتی را در محلی که قرار است اندیشه مبادله گردد، شاهد باشیم.

این امر ناروا متأسفانه ظرف چند روز اخیر در تاپیکهای مختلف رونق زیادی گرفته که از مدیران سایت خواهشمندم هر چه سریعتر به این موضوعات رسیدگی کنند.

برادر عزیز و بزرگوارمان جناب بن موسی متأسفانه در رأس آماج این حملات هتاکانه واقع شده‌اند و در چند جا به ایشان بسیار توهین شده. :Ghamgin:

استوار;452386 نوشت:
سلام و عرض ادب.

و حتی نظریات علمی نیز همچنین.
استاد گرانقدر، جناب محی‌الدین. اگر برایتان امکان پذیر هست از نقل قول در پستهایتان استفاده کنید تا مطالب ارزشمندتان را راحت‌تر بتوان مطالعه نمود. :Gol:


سلام برادر گرانقدر
چون مطالب تکراری است از حوصله بنده بیرون است
ولی فی الجمله :
اصل لزوم سنخیت بین اثر و موثر ، علت و معلول در فلسفه
و بیاناتی مانند کلام نورانی امیر مومنان در نهج که می فرماید : الحمد لله الذی تجلی لخلقه بخلقه
و کلام والای قرآن کریم : هوالاول والاخر والظاهر و بالباطن
ادله وجود نسبتهای بسیار نزدیک بین حق و خلق است
یا علیم

سلام و عرض ادب.

محی الدین;452392 نوشت:
فی الجمله :
اصل لزوم سنخیت بین اثر و موثر ، علت و معلول در فلسفه
و بیاناتی مانند کلام نورانی امیر مومنان در نهج که می فرماید : الحمد لله الذی تجلی لخلقه بخلقه
و کلام والای قرآن کریم : هوالاول والاخر والظاهر و بالباطن
ادله وجود نسبتهای بسیار نزدیک بین حق و خلق است

همانطور که قبلا بیان شد، در تأئید فرمایش شما، علم نیز کاندیدای مناسبی در این زمینه دارد که همان طیف امواج الکترومغناطیس با ترازهای انرژی مختلف است.
و همانطور که برادر بزرگوار جناب بن موسی در چند پست قبل بحث تشکیک را به زیبائی و سادگی توضیح دادند، حقیر نیز معتقدم این ترازهای انرژی همان مراتب وجود میباشند.

هر چه این طیف تنزل میکند، انرژی و فرکانس کمتر میشود، جرم حادث میشود، و آهنگ گذر زمان تندتر میشود و ...


[/HR]پ.ن:
[SPOILER]جالبه. در دو سطر اول، عبارت ترازهای انرژی کاملا بر روی هم قرار گرفته. به نظرتان معجزه نیست؟ :khaneh: [/SPOILER]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

naseruosefnejad;452380 نوشت:
دوست و سرور گرامی. بنده ارسال های شما، از جمله این ارسال شما را هم خواندم. یا شما در حال تمرین مغالطه هستید، یا مجنون.

فرض کنید بنده در حال تمرین مغالطه باشم.قضاوت را بسپارید نزد اهلش.به منطق دانان بسپارید.به کارشناسان سایت بسپارید.ببینید چه می گویند.
اگر هم به بنده می گویید مجنون،شما را توصیه می کنم به اخلاق.شما حتی امضایتان توهین ضمنی به یک روزنامه نگار است.وقتی با شناسه قبلیتان می آمدید به سایت،چند جا دیدم طوری حرف زده بودید که انگار توهین کردن را در اسلام مجاز دانسته بودید.به این چند روایت نگاه کنید:
«البداء من الجفاء و الجفاء فی النار»
امام صادق (ع) فرمود: « فحش دادن ظلم است و ظالم در آتش دوزخ قرار دارد.»
كافی، ج2، ص325.
«ان الله حرم الجنه علی كل فحاش بدی قلیل الحیاء لایبال ما قال و لا ما قیل له»
پیامبر (ص) فرمود: « خداوند بهشت را حرام كرده بر هر دشنام دهنده بی‌ابروی بی‌حیائی كه از آنچه می‌گوید و از آنچه به او گفته می‌شود باكی ندارد و متاثر و ناراحت نمی‌شود.»
كافی، ج2، ص323
«سباب المؤمن كالمشرف علی الهلكه»
و نیز فرمود: « فحش به مؤمن مانند نزدیك شدن به مرگ است.»
كافی، ج2، ص359

این فقط چند روایت بود،روایاتی بسیاری داریم در مذمت فحش دادن.همه باید مواظب حرفی که می زنیم باشیم.

naseruosefnejad;452380 نوشت:
بنده برای هیچ کدام از این دو گروه وقت نمی گذارم، چون واقعا ارزش وقت گذاشتن ندارند.

مشکلی نیست.شما می توانید جواب پست های بنده را ندهید.ولی بنده اگر لازم بود به بررسی پست های شما می پردازم.

naseruosefnejad;452380 نوشت:
نمی دونم بگم بهتره یا نگم. اما دوستانه بگم. روشتون وحشتناک و پست هاتون واقعا چرند است!

برادر محترم،این دوستانه گفتن نیست.با فرض این که انتقادات شما به من یا به شخصیت بنده وارد باشد،می توانید آن را از طریق پیام شخصی به بنده بگویید.
روش ما هم بررسی منطقی است طبق قواعد منطق صوری،سپس بررسی طبق قواعد منطق مادی.اگر این وحشتناک و چرند است،پس از نظر شما منطق وحشتناک و چرند است.کسی هم که منطق را چرند و وحشتناک می داند،که خداوند بهتر از همه وضعش را می داند.

naseruosefnejad;452380 نوشت:
اگر بین دوستان و همسالان خودتون هم همینطور پرت و پلا بگید از طرف اون جمع حتما طرد می شید.

دوستان بنده که اینطور سخن گفتن را از ویژگی های خوب می دانند و یکی از دلایلی که بنده میان آنان منزلتی دارم همین است.چه دوستان حوزوی،چه دوستان عادی.هر دو به درست بودن این شیوه آگاه هستند.
تازه فرض کنیم طرد کنند.طرد کنند اشکال ندارد.مهم این است که بنده توسط خداوند و معصومین (ع) طرد با این روش،طرد نشده ام.

naseruosefnejad;452380 نوشت:
تعریف ماده در علوم پنجم دبستان این بود که : هرچیز رنگ و بو و شکل و مزه دارد ، جرم دارد و فضا اشغال می کند، ماده است.

این یک تعریف ابتدایی از ماده است و قابل مناقشه است.چون حتی الامکان سعی می کنند ساده ترین تعریف ها را برای دبستانی ها بیاورند،نه دقیق ترین تعریف ها را.برادر استوار اگر اشتباه نکنم نظرشان این است که ماده با جرم فرق می کند.

naseruosefnejad;452380 نوشت:
این تعاریف را کنار نیروی مغناطیس بگذارید.
جان مادرت مرا مسخره کرده ای یا خودت را؟!

برادر محترم،این طرز بحث کردن نیست.حداقل یک شیعه نباید اینطور بحث کند.حال فرقی نمی کند با بنده،یا با برادر عزیزمان جناب تسنیم.

naseruosefnejad;452380 نوشت:
اگر بخواهی اینطور حساب کنی، اصلا خود خدا هم مادی است. زیرا روحی که در کالبد مادی انسان است از خداست. چون این روح برای موجودیت به یک ماده ، یعنی بدن انسان نیاز دارد، به قول شما پس مادی است! پس خداوند هم از نظر شما مادی است! همانطور که نیروی مغناطیس برآمده از یک آهن ربا مادی است!

نفخت فیه من روحی،از نظر خیلی از علماء و مفسیرین،اضافه تشریفیه است.یعنی اینطور نیست که آن روح،واقعاً روح خدا باشد.بلکه از بس ارزش و مرتبه و منزلت دارد نزد خداوند،خداوند آن را به خودش نسبت می دهد.بنابراین استدلالتان صحیح نیست.

naseruosefnejad;452380 نوشت:
شما هم تمام ارسالی که خطاب به بنده داشتید را با مغالطه پر کردید. شاید شما هم در حال تمرین مغالطه هستید.

دو حالت است:یا ایشان واقعاً مغالطه کرده باشند،یا واقعاً مغالطه نکرده باشند.
اگر مغالطه نکرده باشند،به ایشان دروغ بسته اید که خودتان می دانید یک گناه است.
اگر مغالطه کرده باشند،بفرمایید نوعش را مشخص کنید تا ما هم استفاده کنیم.ضمناً مشخص کنید مغالطه صوری است یا مادی.

naseruosefnejad;452380 نوشت:
شما با جناب بن موسی صحبت کنید! جناب بن موسی درد شما را درمان می کند ان شاءالله!

بنده درد ایشان را می فهمم.یکی از دردهایشان این است که چرا برخی انقدر راحت به خودشان اجازه می دهند به دیگران توهین کنند.

naseruosefnejad;452380 نوشت:
در کل صحبت کردن با کسانی که خود را به نفهمی می زنند عذاب آور است.

بله درست است،منتهی یکخورده دقیق تر بررسی کنید ببینید چه کسی است خود را به نفهمی می زند.شما یا بقیه کاربران سایت.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

موضوع قفل شده است