جمع بندی بازگشت به دنیا

تب‌های اولیه

48 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بازگشت به دنیا

سلام و درود دو تا سوال یا ایراد
در قرآن کریم که دقیق در خاطرم نیست فکر کنم کافران به خدا می گویند ما را به دنیا باز گردان تا کار خوبی انجام دهیم خدا میگوید هرگز!اگر بازهم برگردید همون خرابکاریا رو دوباره به بار میارید
خب سوال اولم !
خدا چرا نمیذاره برگردن؟دوباره عمل کنن؟یعنی علم خدا باعث جلوگیری از عمل اختیاری دوبارش میشه؟چون میدونه باز برگردن همون کارو میکنن برگردوندشون کار عبثی میشه نه؟دقیقا این قسمت بولد شده رو بفرمایید چون خدا میدونه که برگردن کار بدی که کردن و میکنن دیگه بر نمیگردونه نه؟و دقیقا بفرمایید که کار عبثی میشه؟
ایراد دوم در نتیجه جوابیه که به این سوال میدین
خیلی ممنون

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مشکور

herzinand;954929 نوشت:
سلام و درود دو تا سوال یا ایراد
در قرآن کریم که دقیق در خاطرم نیست فکر کنم کافران به خدا می گویند ما را به دنیا باز گردان تا کار خوبی انجام دهیم خدا میگوید هرگز!اگر بازهم برگردید همون خرابکاریا رو دوباره به بار میارید
خب سوال اولم !
خدا چرا نمیذاره برگردن؟دوباره عمل کنن؟یعنی علم خدا باعث جلوگیری از عمل اختیاری دوبارش میشه؟چون میدونه باز برگردن همون کارو میکنن برگردوندشون کار عبثی میشه نه؟دقیقا این قسمت بولد شده رو بفرمایید چون خدا میدونه که برگردن کار بدی که کردن و میکنن دیگه بر نمیگردونه نه؟و دقیقا بفرمایید که کار عبثی میشه؟
ایراد دوم در نتیجه جوابیه که به این سوال میدین
خیلی ممنون

سلام و تشکر@};-

در پاسخ به پرسش شما گفتنی است: وقتى كفار و مشركان و منافقان و اهل گناه، در آستانه مرگ و رفتن به عالم ((برزخ )) قرار مى گیرند، خود را در حال بریده شدن از این جهان و قرار گرفتن در جهان دیگر مى بینند، پرده هاى غرور و غفلت از مقابل دیدگانشان كنار مى رود. گویى سرنوشت دردناك خویش را با چشم خود مى بینند. عواقب شوم عمر و سرمایه هاى از دست رفته و كوتاهى هایى كه در گذشته كرده و گناهانى را كه مرتكب شده اند، در آن جا مشاهده مى كنند. این جا است كه ناله و فریاد آنها بلند مى شود و مى گویند: [=book antiqua]«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُون؛ اى پروردگار! ما را به دنیا برگردان شاید گذشته خود را جبران كنیم و عمل صالحى در برابر آن چه ترك كرده ایم به جا آوریم.»(1) اما از آن جا كه قانون آفرینش ، چنین اجازه بازگشتى را به هیچ كس ، (نه نیكوكاران و نه بدكاران ) نمى دهد، به آنها چنین پاسخ داده مى شود: ((هرگز راه بازگشتى وجود ندارد، این سخنى است كه به زبان مى گویید، این لقلقه كلامى بود كه در دنیا با خود داشتید)

در واقع، این سخنى است كه هرگز از اعماق دلى با اراده و آزاد برنخواسته، این همان سخنى است كه هر بدكارى به موقع گرفتار شدن در چنگال مجازات و هر قاتلى به هنگام دیدن چوبه دار مى گوید.

به آنها گفته مى شود: مگر در دنیا نبودید و حجت بر شما تمام نشد؟ مگر خورشید و ماه بر شما طلوع و غروب نداشت و مهلت تمام نشد؟ مگر حقایق به شما نرسید؟ مگر عاجز و از مستضعفین بودید، مگر از سرمایه هاى عمر و علم و قدرت و فراغت و امنیت به اندازه كافى و وافى در اختیار نداشتید؟ چرا عمل نكردید؟ با غفلت مى خوابیدید و بیدار مى شدید؟ مگر خواب و بیدارى ها نمونه اى از مرگ و حیات نبود؟ مگر هزاران بار نمردید و زنده نشدید؟ آیا این مقدار براى شما كافى نبود؟ مگر صدها بار در تشییع جنازه ها شركت نكردید و در مجالس ختم و ترحیم حضور به هم نرساندید و صداى ناله آن مسكین در قبر را نشنیدید كه مى گفت: خدایا! مرا براى تدارك اعمال ، براى بیدارى و هشیارى ، براى پیمودن راه به سوى محبوب مطلق به دنیا برگردان . آیا اینها براى شما كافى نبود؟ و ...؟

فلذا این علم خداوند نیست که مانع تغییر رویه و رویکرد زندگی آنها و حرکت در مسیر اصلاح و پرهیز از افسادشان می شود بلکه نفس گناه آلود و تربیت نایافته آنها که متمایل به گناه و فساد و خودخواهی است در بازگشت و فرصت مجدد نیز به همان منویات و خودخواهی ها کشیده می شود.


امام صادق علیه السلام فرمود: [=book antiqua]"[=book antiqua]وقتى جنازه اى را به سوى قبرستان حمل مى كنى ، خود را چنین پندار كه تو آن جنازه اى هستى كه به دوش مردم حمل مى شوى ، چنین پندار كه تو از پروردگارت مسئلت نموده اى ترا به دنیا برگرداند و خداوند دعاى ترا مستجاب نموده و به دنیا بازگردانیده است ! حال ببین چگونه در اعمال خود تجدید نظر مى كنى و گذشته را تدارك مى نمایى!" (2)


اگر خداوند آنها را به دنیا برگرداند با همان فكر و عقیده و اعمال و كردارى كه سابقا داشتند برمى گردند، نه آن كه یك نفس پاك و طاهر را خلق كند و به دنیا برگرداند؛ زیرا در این صورت دیگر آنها افراد سابق نیستند و موجودات دیگرى هستند كه ربطى به آنها ندارند. اگر آنان را با همان فكر و عقیده اى كه داشتند برگرداند باز همان اعمال و كردار غلطى را كه داشتند از دست نخواهد داد و به دنبال همان فكر و عقیده اى كه داشتند، خواهند رفت.(3) و این یعنی اعطای فرصت مجدد به دنیاطلبان و گناهکاران! که از دو جهت عبث و بیهوده است: اول اینکه در صورت بازگشت مجدد به دنیا و فاصله گرفتن از آن تنگنای برزخ و دیدن حقایق برزخی، باز هم همان رویه و مشی گناه آلود قبلی را در پیش می گیرند زیرا نفس تربیت نایافته و غافل در هر شرایطی غافل و متمایل به گناه و فساد است هر چند اگر ده بار به او فرصت مجدد داده شود! و دوم اینکه اگر آن وضعیت هولناک لحظه سکرات موت و تجربه دردناکی که هنگام مرگ کرده اند در خاطرشان مانده باشد، که حکم اتمام حجت قطعی و نهایی را دارد. ایشان، از سر ناچاری و بدون اختیار، در حالیکه قلباً متمایل به گناه و فساد هستند ظاهراً تن به دینداری و دستورات خداوند می دهند و چنین رویکردی اساساً فاقد ارزش حقیقی می باشد.

از اینرو قرآن در این باره مى فرماید: «اگر آنها را به دنیا برگردانیم باز به همان اعمال و كردار سابق بر مى گردند و آنها در این حرفى كه مى زنند دروغ مى گویند.»

موفق باشید ...@};-

پی نوشت__________________________________
1. مؤمنون، 99 - 100.
2. بحارالانوار علامه مجلسی.
3. بنقل از سایت تبیان، با کمی تغییر.

مشکور;955780 نوشت:
مگر در دنیا نبودید و حجت بر شما تمام نشد؟

سلام.اینکه در دنیا حجت بر آنها تمام شد.یعنی آنها در دنیا یقین داشتند و مطمئن بودند که خدایی هست و نباید کافر شد و جهنم جاودان در انتظارشونه؟اگر آره، خوب مگر می شه کسی مطمئن باشه به قول شما حجت بر اون تمام شده باشه که جهنم جاودان در انتظارشه و خدایی هست ولی بازم کفر بورزه؟در ذات آدمیزاده که از جهنم جاویدان بیزاره و متنفر و هیچ چیز نمی تونه، این ذات رو از آدم بگیره.پس حتما در دنیا حجت بر کافرا تمام نشده و کافرا علم نداشتن که خدایی هست و جهنمی در انتظارشونه...شما هرچی کافر در این عالم هست هم بری ازش پرس و جو کنی، بر نمی گرده به شما بگه، من می دونم خدایی هست و جهنم در انتظارمه.داداششم باشی و ازش خواهشم کنی که راست دلشو بهت بگه.بر می گرده می گه به پیر به پیغمبر، به نظر من که خدا اوهام و اباطیله.حالا چطور ممکنه بگیم که حجت بر این کافرا تمام شده.اگر واقعا کافرا بدونن آخرتی هست و غذاب جاودانی، هیچوقت کفر نمی ورزند.

مشکور;955780 نوشت:
فلذا این علم خداوند نیست که مانع تغییر رویه و رویکرد زندگی آنها و حرکت در مسیر اصلاح و پرهیز از افسادشان می شود بلکه نفس گناه آلود و تربیت نایافته آنها که متمایل به گناه و فساد و خودخواهی است در بازگشت و فرصت مجدد نیز به همان منویات و خودخواهی ها کشیده می شود.

مشکور;955780 نوشت:
به آنها گفته مى شود: مگر در دنیا نبودید و حجت بر شما تمام نشد؟

سلام استاد عزیز خیلی ممنون
حالا اینجا سوال دومم هست،خدا که نفس گناه آلودشونو میدونه!دیگه چرا در دنیا اجازه زندگی میده؟از همون اول ی راست بفرسته جهنم یا بهشت
اگه میفرمایید باید حجیت واسه خود شخص تموم شه،در اینجا(بعد مرگ) چرا باز نباید گفت حجیت باید تموم شه (به دنیا بازگرده و اشتباهشو تکرار کنه)

سلام...جالبه که منم یک تاپیک تقریبا مرتبط به آیات مورد اشاره تاپیک ایجاد کردم که البته نمی دونم چرا هنوز که هنوزه ارجا, داده نشده...پس اینجا زیاد حرف نمی زنم و از جناب مشکور نقل قول نمی کنم، مخصوصا که ایشون دل خوشی ندارن از ما گویا:-??:d

herzinand;955796 نوشت:
اگه میفرمایید باید حجیت واسه خود شخص تموم شه

فقط یک چی بگم...به نظرم اگر بحث حجیت واسه خود شخص مطرح باشه، این ربطی به زندگی نداره...یعنی منظورم اینه که برای اینکه حجت تموم بشه، راه های معقول تری هست و واجب نیست حتما زندگی کنه..مثلا خدا بیاد به کافر بگه...من خدام، به این دلیل و به اون دلیل و اگر تو زندگی می کردی کافر می شدی...من خدام، من که دروغ نمی گم...دیگه حجت از این روشن تر؟؟
اما حرفای وال ئی جان هم دقیق بود...من خودم تو تاپیک مورد اشارم انشاالله در موردش می گم...

وال ئی;955793 نوشت:
سلام.اینکه در دنیا حجت بر آنها تمام شد.یعنی آنها در دنیا یقین داشتند و مطمئن بودند که خدایی هست و نباید کافر شد و جهنم جاودان در انتظارشونه؟اگر آره، خوب مگر می شه کسی مطمئن باشه به قول شما حجت بر اون تمام شده باشه که جهنم جاودان در انتظارشه و خدایی هست ولی بازم کفر بورزه؟در ذات آدمیزاده که از جهنم جاویدان بیزاه و متنفر و هیچ چیز نمی تونه، این ذات رو از آدم بگیره.پس حتما در دنیا حجت بر کافرا تمام نشده و کافرا علم نداشتن که خدایی هست و جهنمی در انتظارشونه...شما هرچی کافر در این عالم هست هم بری ازش پرسو جو کنی، بر نمی گرده به شما بگه، من می دونم خدایی هست و جهنم در انتظارمه.داداششم باشی و ازش خواهشم کنی که راست دلشو بهت بگه...بر می گرده می گه به پیر به پیغمبر، به نظر من که خدا اوهام و اباطیله.حالا چطور ممکنه بگیم که حجت بر این کافرا تمام شده.اگر واقعا کافرا بدونن آخرتی هست و غذاب جاودانی، هیچوقت کفر نمی ورزند.

سلام و ادب@};-

کسانیکه در دنیا به کفر و گمراهی کشیده می شوند دو دسته هستند:

یک دسته کسانی اند که از سر آگاهی و علم و از روی عمد با صراط حق مخالفت می کنند و بعبارتی بر روی حقیقت، با باطل خود پرده می افکنند ایشان چنان اسیر دنیا و هواهای نفسانی خود گردیده و دچار غفلت و فراموشی شده اند که ایمان و اعتقاد به خدا و معاد را مخالف خواسته های نفسانی و طبیعی و بوالهوسی امروزشان می بینند و از آنجا نمی خواهند و نمی توانند از نقد امروزشان بگذرند حاضر به قبول و پذیرش دعوت انبیاء الهی و آنهمه حجت و نشانه های یقینی بر وجود خدا و معاد که مبتنی بر دلایل و براهین عقلی و نقلی است نیستند. اینان بدلیل اینکه آگاهانه و عامدانه کفر و سرپیچی در برابر حق را اختیار کرده اند مستحق عذاب الهی اند.

دسته دیگر کافران و گرفتاران در هوا و هوسی هستند که در حقیقت، تحت تأثیر تبلیغات فریبنده خواص باطل و دیگر موانعی که دشمنان حق و حقیقت سد راه بشریت کرده اند نتوانسته اند به حقیقت راه یافته و نتیجتاً به کفر کشیده شده اند. ایشان همان مستضعفین و جاهلان قاصری هستند که علیرغم تلاشی که کرده اند از دستیابی به حق محروم مانده اند، قرآن از ایشان با عنوان "مستضعفین فی الارض"(1) و "مرجون لامرالله"(2) یاد می کند.

ضمن آنکه علم و معرفت یقینی گرچه می تواند مقدمه ایمان و اعتقاد قلبی باشد اما در بسیاری موارد به ایمان و اعتقاد قلبی نمی انجامد چنانکه شیطان علیرغم یقین معرفتی که نسبت به خدا و صفات حضرتش داشت و می دانست که نتیجه سرپیچی از خداوند سقوط و هلاکت است لکن از آنجاییکه این معرفت به یقین قلبی تبدیل نشده و به مقام اطاعت بار نیافته بود از فرمان خدا سرپیچی کرد و نیز قوم بنی اسراییل با وجود آنهمه حجت و نشانه قطعی و یقینی که در حقانیت صراط موسی (ع) دیده بودند بدلیل اینکه ایمان قلبی نیافته بودند از موسی خدایی چون خدای بت پرستان طلب می کردند و در نبود و غیبت 40 روزه موسی به کیش سامری در آمدند و یهود و نصارا گرچه حقانیت پیامبر اکرم (ص) بعنوان آخرین پیامبر و حجت خدا برایشان ثابت بود بنحوی که او را همچون فرزندان خود می شناختند اما از پیروی او سرپیچی کرده و عناد ورزیدند و ده ها و صدها نمونه از کسانیکه در طول تاریخ علیرغم روشن بودن حق، صراط باطل را برای رسیدن به امیال و خواهشهای نفسانی شان ترجیح داده اند. ...

ناگفته نماند گرچه فطرت آدمی پاک و الهی و متمایل به جاودانگی است لکن طبیعت آدمی اتفاقاً متمایل به پستی و رذالت و متمایل به دنیا که هم جنس دنائت و پستی است می باشد و اساساً آدمی برای حرکت و سلوک در میادین سقوط و تباهی و دنیاگرایی نیازی به موتور متحرکه ندارد بلکه طبیعتاً متمایل است آنچه نیاز به موتور متحرکه دارد سلوک و حرکت در وادی معنویت و اخلاق و انسانیت است که اگر بعد فطری آدمی تحت تأثیر حجابها و پرده های غفلت و فراموشی و گناه قرار گرفته باشد نمی تواند حتی در ساحت معرفت و شناخت هم بهره ای از درک حقایق و معارف هستی (مبدأ و معاد) ببرد تا چه برسد اینکه به وادی ایمان و یقین قلبی گام بگذارد.

در نتیجه بسیاری از کفار که در طول تاریخ با راه حق انبیاء الهی مخالفت ورزیده اند از دسته اول (مقصرین) هستند یا اربابان زر و زور و تزویرند که دین و ایمان مردم و راه انبیاء الهی را مخالف اغراض و امیال خود و دستگاه طاغوت خود دانسته و با آن مخالفت کرده اند و یا گرفتاران در هوا و هوس و نفسانیات و گناه که بدلیل اینکه حقایق و معارف الهی و ایمان به مبدأ و معاد را مخالف شهوات و نفسانیات امروزشان می دانستند اصل دین و وجود خدا و معاد را انکار می نمودند چنانکه قرآن بدان اشاره کرده است:

1. گریز از مسئولیت: قرآن می فرماید:[=book antiqua] «یریدُ الانسانَ لِیفجُرَ امامَه یسئَلُ أیانَ یومُ القیامَة»(3) انسان می خواهد برای فساد و عیاشی راه های جلو خویش را باز کرده و آن را موجّه کند، لذا منکر قیامت شده و می گوید: قیامتی نیست، تا بتواند هر کاری می خواهد انجام دهد.

2. عدم ایمان به علم و قدرت خدا: در آیات متعدّد قرآن می خوانیم که مخالفان و منکران معاد هیچ دلیل و برهان علمی برای انکار قیامت ندارند، بلکه تنها زنده شدن را بعید می دانند که ما نمونه های آن را در اینجا بیان می کنیم: *[=book antiqua]«و ما لَهم بِذلِک مِن عِلمٍ انْ هُم الّا یظنُّون»(4) کسانی که منکر معاد هستند هیچ گونه دلیل علمی ندارند، تنها با خیال و گمان حرف هایی می زنند.[=book antiqua]«زَعَم الّذینَ کفروا أن لَن یبعَثوا»(5) کفّار گمان می کنند که بعد از مرگ دیگر زنده نمی شوند.[=book antiqua]«اذا ضَللنا فِی الارضِ ءانّا لَفِی خَلقٍ جَدید»(6) آیا هر گاه ما مرده و پوسیده شدیم و ذرّات بدن ما در زمین پراکنده و گم شد، دوباره آفریده می شویم؟![=book antiqua]«ءاذا کنّا تُراباً ءانّا لَفِی خَلقٍ جَدید»(7) آیا هر گاه ما بعد از مرگ پوسیده و خاک شدیم باز هم زنده می شویم؟!با توجّه به گفته های مخالفان می بینیم که تنها بهانه آنها استبعاد و بعید دانستن قیامت است در حالیکه همه اینها در حد ظن و گمان است.

3. آگاهی نداشتن به زمان قیامت:
بهانه دیگر مخالفان معاد این است که زمان قیامت چه وقت است؟ در قرآن می خوانیم که پس از شنیدن جواب هایی از رسول خدا صلی الله علیه و آله به جای قبول کردن با تعجّب و مسخره سر خود را تکان داده و می گفتند: [=book antiqua]«و یقولون مَتی هو»(8) قیامت چه وقت است؟ غافل از آنکه زمان وقوع قیامت را جز خدا کسی نمی داند، ولی ندانستن تاریخ هرگز دلیل انکار نیست. آیا اگر کسی ساعت مردن خود را نداند باید اصل مردن را انکار کند؟ اتفاقاً احتیاط شرط عقل است، انسان عاقل، حتی اگر کودک یا حتی دیوانه ای به وی هشدار دهد که در فلان مکان خطری وی را تهدید می کند یا در لباست عقربی دیده ام، از روی احتیاط از ورود به آن مکان و نزدیک شدن به لباسش پرهیز می کند، حال آنکه 124 هزار پیامبر مرسل و غیرمرسل که اتفاقاً خود انسانهای صالح و پرهیزکار و امین و راستگویی بوده اند دعوت به ایمان کرده و نسبت به معاد و عذاب و عقاب هشدار داده اند، آیا شرط عقل ایجاب نمی کند انسان جانب احتیاط را پیش گرفته و با اینهمه نشانه و حجت، دست از کفر و مخالفت و سرپیچی بردارد؟

4. زنده کردن مردگان: از دیگر بهانه های منکران معاد این است که به پیامبر صلی الله علیه و آله می گفتند: [=book antiqua]«قالوا ائتُوا بآبائنا»(9) اگر خداوند مردگان را زنده می کند پس تو همین الآن پدران ما را زنده کن! و یا می گفتند: [=book antiqua]«فَاتوا بِآبائنا ان کنتم صادقِین»(10) اگر شما راست می گویید که قیامتی هست، پس پدران ما را زنده نمایید! انسان اگر بنای لجاجت نداشته باشد همین خواب و بیداری خود و بهار و پائیز درختان برای قبول کردن معاد کافی است و اگر بنای لجاجت داشته باشد بر فرض پدرش هم زنده شود، می گوید: خود ما را جوان کن و بالأخره تقاضای بهم ریختن دستگاه آفرینش را می کند و آخر هم ایمان نمی آورد!!مگر ماه را آن بزرگوار برای آنان دو نیم نکرد؟(11) مگر حضرت صالح برای قومش شتر ماده ای را به عنوان معجزه خود به اذن خدا از دل کوه بیرون نیاورد، امّا آنان شتر را پی کردند و کشتند و مستوجب عذاب گردیدند؟(12) مگر بعد از دو نیم شدن ماه به جای ایمان آوردن نگفتند که اینها همه سحر و جادو است؟ و مگر حضرت عیسی علیه السلام که مرده زنده می کرد توانست همه مردم را تسلیم قدرت خدا کند؟

و ده ها نشانه و حجت قطعی و یقینی دیگری که خداوند بنحو تکوین و تشریع بر سر راه عقول بشری قرار داد تا مردم ایمان بیاورند اما آنها که بدلیل دنیاطلبی و اسارت هوای نفس نمی خواهند ایمان بیاورند، انتظاری جز عناد و دشمنی و مخالفت و کفرپیشه گی نمی رود.

موفق باشید ...@};-

پی نوشت______________________________
1. [=book antiqua]«إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا* إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا* فَأُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا؛ كسانى كه بر خويشتن ستمكار بوده‏ اند [وقتى] فرشتگان جانشان را مى‏ گيرند مى‏ گويند در چه [حال] بوديد پاسخ مى‏ دهند ما در زمين از مستضعفان بوديم مى‏ گويند مگر زمين خدا وسيع نبود تا در آن مهاجرت كنيد پس آنان جايگاهشان دوزخ است و [دوزخ] بد سرانجامى است.* مگر آن مردان و زنان و كودكان فرودستى كه چاره‏جويى نتوانند و راهى نيابند* پس آنان [كه فى الجمله عذرى دارند] باشد كه خدا از ايشان درگذرد كه خدا همواره خطابخش و آمرزنده است.»، نساء، آیات 97 - 99.
2. [=book antiqua]«وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یتُوبُ عَلَیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ؛ و گروه دیگری که امرشان به فرمان خدا محول شده یا عذابشان می کند و یا با توبه بسوی آنها باز می گردد و خدا دانای دست کرداراست.»، توبه، 106.
3. جاثيه، آيه 24.
4. تغابن، آيه 7
5. سجده، آيه 10
6. مؤمنون، آيه 35 و 82، نمل، 67، صافّات، 16 و 53
7. زندگى جاويد، شهيد مطهرى، 45
8. اسراء، آيه 51
9. جاثيه، آيه 25
10. دخان، آيه 36
11. قمر، آيه 1.
12. هود، آيات 64 تا 6.

پارسا مهر;955806 نوشت:
فقط یک چی بگم...به نظرم اگر بحث حجیت واسه خود شخص مطرح باشه، این ربطی به زندگی نداره...یعنی منظورم اینه که برای اینکه حجت تموم بشه، راه های معقول تری هست و واجب نیست حتما زندگی کنه..مثلا خدا بیاد به کافر بگه...من خدام، به این دلیل و به اون دلیل و اگر تو زندگی می کردی کافر می شدی...من خدام، من که دروغ نمی گم...دیگه حجت از این روشن تر؟؟
اما حرفای وال ئی جان هم دقیق بود...من خودم تو تاپیک مورد اشارم انشاالله در موردش می گم...

سلام پارسا جان دقیقا منظور من همینه!
هدف از آزمایش انسان امر نادرستی بنظر میرسه!
اگه میخواد برای انسان حجیت تموم کنه که درست نیست
اگه دلیل دیگه ای داره که مارو به دنیا اورده ممنون میشم
در مورد حرف دوستمان وال ئی هم بله همینطور است موافقم!

حسام 1999;955796 نوشت:
سلام استاد عزیز خیلی ممنون
حالا اینجا سوال دومم هست،خدا که نفس گناه آلودشونو میدونه!دیگه چرا در دنیا اجازه زندگی میده؟از همون اول ی راست بفرسته جهنم یا بهشت
اگه میفرمایید باید حجیت واسه خود شخص تموم شه،در اینجا(بعد مرگ) چرا باز نباید گفت حجیت باید تموم شه (به دنیا بازگرده و اشتباهشو تکرار کنه)

سلام مجدد@};-

در پاسخ به سؤال دوم شما که البته بسیار پرسیده و پاسخ داده شده است لازم بذکر است: فلسفه آفرينش انسان همانند هر موجود ديگري بر اساس فياضيت مطلق خداوند تعريف مي شود، يعني خداوند به واسطه فيض مطلق خود هر موجودي را كه لايق خلقت بوده و امكان آفريده شدن داشت و خلقت او به زيبايي و شكوه جهان خلقت مي افزايد، از نعمت وجود محروم ننموده، او را خلق مي كند. (1) و اصل خلقت و وجود بخشیدن به موجودات عالم چیز بدی نیست که مورد سؤال قرار گیرد! اتفاقاً اگر خدای متعال که فیاض و جواد کریم است اگر از الطاف وجودی خود به دیگران نمی بخشید جای سؤال داشت که اگر خداوند فیاض و جواد است چرا نبخشیده و یا نمی بخشد؟ چنانکه مردم از روحیه بخشندگی کسی که از ثروت و دارایی خود به دیگران می بخشد سؤال نمی کنند و در نقطه مقابل از کسانی که در عین دارایی و شهرت به جواد بودن بخل می ورزند متعجب شده پرسش می کنند؟

اما در عين حال حكمت خداوند اقتضا دارد كه خلقت، حكيمانه و هدفمند و داراي سرانجام و مسيري معين براي مخلوق باشد. بر اين اساس تكامل انسان و رسيدن به مراتب بالاي عبودیت و بندگی و قرب حقتعالی و وصال به حيات بهشتي، هدف خلقت او بيان مي شود. در نتيجه براي هر انساني مسيري معين و ابزاري لازم براي رسيدن به آن سعادت ابدي و تكامل عميق روحي و معنوي تعريف مي شود. امتحانات لازم و متناسب با ظرفيت هاي خاص خودش براي او در نظر گرفته مي شود. از اینرو نمي توان قبل از برگزاري آزمون، فرد را از فرصت حضور در آزمون محروم ساخت. تنها به اين دليل كه نتيجه عملكرد او براي ما روشن است.

علم و آگاهي پيشين خداوند از نحوه برخورد افراد با اختيار و حق انتخابي كه به آن ها داده شده، در خصوص همه افراد يكسان است. همان گونه كه كفر و عصيان و ظلم بندگان و در نتيجه جهنمي شدن آن ها ضرري به حال خداوند ندارد، عبادت و تقوا و بندگي آنان و در نتيجه بهشتي شدن شان هم فايده اي به حال خداوند ندارد تا خداوند یا بدون آزمون و تنها بر اساس علم پیشین نسبت به سرنوشت خلایق، آنها را در جایگاه ابدی شان قرار دهد و یا تنها بهشتيان را در آزمون سرنوشت ساز حاضر سازد و رفوزه ها را از ابتدا از اين فرصت محروم نمايد.

بعبارتی درست است كه در علم خداوند بوده كه مثلا عده زيادي از افراد اگر آفريده شوند، در نهايت ناصالح خواهند شد، ولي فرجام بهشت يا دوزخ براي انسان از مقوله «شدني» هاست؛ يعني بايد به دنيا بياييم تا بهشتي يا جهنمي «بشويم». ظرف وجود ما با حضور در دنيا و طي مراحل علمي و عملي و گذر از فراز و نشيب ها شكل مي گيرد. بنابراين تا به دنيا نياييم پاداش و كيفر معنا پيدا نمي كند. اساساً اختيار آدمي، زمينه پاداش و جزا را در جهان فراهم مي نمايد. اگر قرار باشد كه بر اساس علم پیشین خداوند هر کسی بدون آزمون و امتحان و اتمام حجت عینی به سزای عملش برسد، یا همه انسان‏ها خوب و بهشتی باشند، يا تنها انسان‏هاي خوب آفريده شوند، اختيار و حق انتخاب معنا نداشت. تا راه كج وجود نداشته باشد كه عده‏ اي دچار آن شوند، انتخاب راه درست معنا ندارد. نيك و خوب بودن در كنار بدي‏ها معنا مي يابد.(2)

اما در خصوص بخش آخر سؤالتان گفتنی است: این سؤال شما باطل است زیرا به تسلسل و دور خواهد انجامید زیرا اولاً خداوند در مدت عمری که به انسان داده و همه حجت ها و نشانه های تکوینی و تشریعی و ابزار و لوازم شناخت و انواع و اقسام بشارت و انذار را در اختیار وی قرار داده، برای آزمون و امتحان انسان کفایت می کند و تکرار آن کار عبث و بیهوده ای است. و ثانیاً در خواست چنین تکراری برای اعطای فرصت مجدد تا اتمام حجت قطعی، در حالیکه اتمام حجت صورت گرفته ضمن بیهوده بودن، می تواند برای هر بار که فرد با مرگ و نشانه های عذاب رو برو می شود مجدداً تکرار شود و همین اشکال بی پایه و اساس مجدداً تکرار شود در حالیکه چنین تکراری به دور و تسلسل باطل می انجامد.

موفق باشید ...@};-

پی نوشت______________________________
1. سيد حسن ابراهيميان، انسان‏شناسى، ص 115 و 116، نشر معارف، تهران، 1381 ش.
2. [=book antiqua]ر.ک: مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی،
[=book antiqua]چرا خدا انسانی راکه میداند گنه کار است را می آفریند؟، با کمی دخل و تصرف.

پارسا مهر;955806 نوشت:
س اینجا زیاد حرف نمی زنم و از جناب مشکور نقل قول نمی کنم، مخصوصا که ایشون دل خوشی ندارن از ما گویا

سلام و ادب@};-

قو له کریم: «إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا» (یونس، 36)

باسمه العلیم

با سلام و احترام و نیز تشکر از پاسخ خوب حضرتعالی

مشکور;955780 نوشت:
در پاسخ به پرسش شما گفتنی است

استاد گرامی باز گشت کفار به دنیا محذور بازگشت از فعل به قوه را ایجاد نمی کند؟

نفسی که در شقاوت به فعلیّت تام رسیده(به قرینه ی آیه شریفه) لازمه ی بازگشتش به دنیا و فرض آیه(لعلّی اعمل صالحا فیما ترکت)

همان رجوع از فعل به قوه نیست؟

اگر هم بگوئیم می توان فرض نمود که نفس به بدن دیگری تعلق بگیرد علاوه بر باقی ماندن محذور بازگشت از فعل به قوه

محذور تناسخ پیش می آید که آنهم باطل است.یعنی در واقع چنین فرضی با این دو محذور عقلی مواجه نیست؟

با تشکر

حبیبه;956040 نوشت:
استاد گرامی باز گشت کفار به دنیا محذور بازگشت از فعل به قوه را ایجاد نمی کند؟

نفسی که در شقاوت به فعلیّت تام رسیده(به قرینه ی آیه شریفه) لازمه ی بازگشتش به دنیا و فرض آیه(لعلّی اعمل صالحا فیما ترکت)

همان رجوع از فعل به قوه نیست؟

اگر هم بگوئیم می توان فرض نمود که نفس به بدن دیگری تعلق بگیرد علاوه بر باقی ماندن محذور بازگشت از فعل به قوه

محذور تناسخ پیش می آید که آنهم باطل است.یعنی در واقع چنین فرضی با این دو محذور عقلی مواجه نیست؟

با تشکر


با سلام و تشکر@};-

از آنجاییکه این تقاضا طبق آیه شریفه [=book antiqua](فَإذَا جَاءَ أحَدُهُمُ المَوت ... وقتی مرگ به سراغ یکی از ایشان می آید ...) در آستانه مرگ و در آغاز مرحله انتقال به عالم برزخ اتفاق می افتد و هنوز بدنی که به فعلیت رسیده زائل نشده و نیز تقاضای ایشان هم نه بر این مبناست که ما را تولدی دوباره ببخش، بگونه ای که از ابتدا شروع کنیم! و یا در بدن دیگری ادامه حیات دهیم! بلکه مقصودشان اخذ فرصتی دوباره از همان مقطع و با همان جسم خاکی برای اصلاح و جبران گذشته است. از اینرو اشکال تناسخ یعنی بازگشت فعل به قوه ایجاد نمی شود.

موفق باشید ...@};-

حسام 1999;954929 نوشت:
خدا چرا نمیذاره برگردن؟دوباره عمل کنن؟یعنی علم خدا باعث جلوگیری از عمل اختیاری دوبارش میشه؟چون میدونه باز برگردن همون کارو میکنن برگردوندشون کار عبثی میشه نه؟دقیقا این قسمت بولد شده رو بفرمایید چون خدا میدونه که برگردن کار بدی که کردن و میکنن دیگه بر نمیگردونه نه؟و دقیقا بفرمایید که کار عبثی میشه؟

با سلام

فردی 75 ساله رو در نظر بگیرید که با کوله باری از گناه و فساد فوت نموده .

دو تا پسر گناه کار تحویل جامعه داده !
22 سال مشروب خورده !
60 سال نماز قضا داره ! 373320 رکعت نماز قضا
60 ماه روزه ی قضا داره
40 سال قبل از خونه ی همسایه دزدی کرده !

20 سال قبل که مادرش فوت نموده ازش ناراضی بوده

حالا به نظر شما اگه این که الان در سردخانه تشریف داره برگرده چگونه میتونه تلافی کنه ؟
دوباره زنده بشه

[="Tahoma"][="Navy"]

حسام 1999;954929 نوشت:
سلام و درود دو تا سوال یا ایراد
در قرآن کریم که دقیق در خاطرم نیست فکر کنم کافران به خدا می گویند ما را به دنیا باز گردان تا کار خوبی انجام دهیم خدا میگوید هرگز!اگر بازهم برگردید همون خرابکاریا رو دوباره به بار میارید
خب سوال اولم !
خدا چرا نمیذاره برگردن؟دوباره عمل کنن؟یعنی علم خدا باعث جلوگیری از عمل اختیاری دوبارش میشه؟چون میدونه باز برگردن همون کارو میکنن برگردوندشون کار عبثی میشه نه؟دقیقا این قسمت بولد شده رو بفرمایید چون خدا میدونه که برگردن کار بدی که کردن و میکنن دیگه بر نمیگردونه نه؟و دقیقا بفرمایید که کار عبثی میشه؟
ایراد دوم در نتیجه جوابیه که به این سوال میدین
خیلی ممنون

سلام
این پاسخ در مورد کفاری است که کفر و گناه در وجودشان نهادینه شده لذا مطمئنا بازگشت آنها جز به تکرار گناه و افزودن عذابشان منجر نمی شود پس این در حقیقت نوعی لطف الهی است که مانع افزایش گناهان و عذاب آنها می شود.
یا علیم[/]

باسمه العلیم

مشکور;956061 نوشت:
از آنجاییکه این تقاضا طبق آیه شریفه (فَإذَا جَاءَ أحَدُهُمُ المَوت ... وقتی مرگ به سراغ یکی از ایشان می آید ...) در آستانه مرگ و در آغاز مرحله انتقال به عالم برزخ اتفاق می افتد و هنوز بدنی که به فعلیت رسیده زائل نشده و نیز تقاضای ایشان هم نه بر این مبناست که ما را تولدی دوباره ببخش، بگونه ای که از ابتدا شروع کنیم! و یا در بدن دیگری ادامه حیات دهیم! بلکه مقصودشان اخذ فرصتی دوباره از همان مقطع و با همان جسم خاکی برای اصلاح و جبران گذشته است. از اینرو اشکال تناسخ یعنی بازگشت فعل به قوه ایجاد نمی شود.

بله ظاهرا همینطور است که حضرتعالی می فرمائید،امّا اگر این گفتگو در آستانه ی مرگ است نه بعد از آن،پس درخواست

"رب ارجعون"برای چیست؟رجعت و بازگشت وقتی معنا دارد که مرگ تحقق یافته باشد.

باسمه المنتقم

سلام علیکم

محی الدین;956123 نوشت:
پس این در حقیقت نوعی لطف الهی است که مانع افزایش گناهان و عذاب آنها می شود.

لطف الهی شامل کفار هم می شود؟

ارتحال از دنیا برای کسی که شاکله ی او بر مبنای کفر بنا شده است،تأثیری در کمتر شدن عذاب وی دارد تا بگوئیم اگر بیشتر در دنیا

می ماند بیشتر گناه می کرد و عذابش مضاعف می شد؟برای کفاری که مخلد در دوزخند طول زمان حیات دنیائیشان چه تأثیری دارد؟

محی الدین;956123 نوشت:
سلام
این پاسخ در مورد کفاری است که کفر و گناه در وجودشان نهادینه شده لذا مطمئنا بازگشت آنها جز به تکرار گناه و افزودن عذابشان منجر نمی شود پس این در حقیقت نوعی لطف الهی است که مانع افزایش گناهان و عذاب آنها می شود.

سلام و تحیت خدمت برادر عزیز
من میگم اگه اینکه جلوی بازگشتشون رو خدا بگیره لطفه!چون مانع عذاب بیشتر میشه!(بماند اینکه مهربان مطلق چطور عذاب میکند!که نفهمیدم و به احتمال زیاد تا آخر عمرمم نمیفهمم)
خدا چرا همون بار اول جلوی خلقت و به فعلیت رسیدن این کفار رو نگفرته؟؟
دلائلی که برای بار اول بیارین برای بار دوم هم قابلیت استحصال داره
تشکر

سلام خدمت خواهر عارف و گرامی!

حبیبه;956184 نوشت:
ارتحال از دنیا برای کسی که شاکله ی او بر مبنای کفر بنا شده است

میون کلامتون
حالا من نمیدونم منظورتون از شاکله همون اعیان ثابته و ظرفیت وجودی هست و حرف هایی مانند این حرف عطار که:بیزارم از آن خدای که به طاعت من از من خشنود شود و به معصیت من از من خشم گیرد پس او خود در بند من است تا من چکنم نه بلکه دوستان در ازل دوستانند ودشمنان در ازل دشمن و این چیز ها..(و چنین احادیثی در اصول که از صحتشان بی اطلاعم)
که دانشمندا تونستن این ظرفیت!رو تغییر بدن!یعنی افراد دین دار رو لائیک تر کنن و بالعکس!(آزمایششو پیدا کنم قرار میدم) به طوری که خاخام ها و کشیش ها از شرکت در این آزمایش خود داری کردن!
بقول هراکلیتوس!تنها اصل ثابت دنیا تغییر است!
از دید خودم هم بخوام راجب حرف عرفا و صوفی ها نظر بدم اینکه،
همون مشکلی که امام غزالی غیر قابل حل دونست و خیام راجبش گفته!من می خورم و هر که چو من اهل بود،می خوردن من به نزد او سهل بود!می خوردن من حق ز ازل میدانست!گر می نخورم علم خدا جهل بود!
بخاطر همین حرفا، عرفا هم که آدم ملایم تری بودن و یونیورسال پلورالیزمی بیشتری نسبت به بقیه داشتن!گفتن خب میگیم کفار بخاطر محدودیت وجودی خودشون اینچنین هستن!و پس از مرگ هم اونایی که میفهمن در جهنم جاویدانن خوشحال میشن!و عذاب از عذب و شیرینی میاد!چون به سنخیت ذاتشون رسیدن،بنوعی باهاش حال میکنن!همونطور که مگس با کثافات حال میکنه(حالا این حد مهربان ترینشونه بعضیا سخت تر گرفتن)
تا ی جوری مهربانی خدایشونو در آرن از دلش و وجدانشون هم حال کنه
بقول حضرت دوس داشتی عربی!ابن عربی از استادش ابومدین نقل میکنه مرید کیست؟مرید من یستخرج القرآن ما یرید(کسی است که هر چه میخواهد می تواند از قرآن استخراج کند!)که واقعا حقیقتو گفت!
هر کی به مقتضای ذهنیش آیات رو میگیره منظورشو تزریق میکنه!یکی مهربانه مهربان تر محتویاتش!و کلا از دم سنگسار و بریدن دست رو انکار میکنه!یکی هم روحیه نسبتا جدی تری داره!اشدا علی الکفارشو بولد میکنه!

حبیبه;956180 نوشت:
باسمه العلیم

بله ظاهرا همینطور است که حضرتعالی می فرمائید،امّا اگر این گفتگو در آستانه ی مرگ است نه بعد از آن،پس درخواست

"رب ارجعون"برای چیست؟رجعت و بازگشت وقتی معنا دارد که مرگ تحقق یافته باشد.


سلام مجدد

منظور از آستانه قبل از مرگ نیست بلکه منظور پس از مرگ و آستانه و سر آغاز ورود به کانال برزخ است.

ابوالفضل;956062 نوشت:
حالا به نظر شما اگه این که الان در سردخانه تشریف داره برگرده چگونه میتونه تلافی کنه ؟

سلام برادر عزیزم
این فرد همون قدرتی که برای خراب کاری داره باید برای سازندگی داشته باشه!و الا خیرخواهی و عدالت خدا معنی نمیده!
یعنی بدترین و بهترین فردی که میتونست بشه در نظر بگیرین
یا این دو چهره همدیگه رو خنثی میکنن،پس توانایی رو داره!
یا خنثی نمیکنن!که از کم گذاشتن خداست،
--------
وجود این فرد رو تصور کنین x هستش
این فرد یا میتونه با اعمالش +9 بشه یا -9
اگه خدا در هر دو جهت یاری گرش باشه امکان رسیدن به +9 هست
ولی نه؛اگه بازه اعمالش به صورت مثبت 3 تا منفی 9 هست که از کم گذاشتن خداس
----------
البته سوال اصلی من اینه که به همون دلیلی که خدا دومین بار نباید خلقش کنه
بار اول هم نباید خلقش کنه

ابوالفضل;956062 نوشت:
فردی 75 ساله رو در نظر بگیرید که با کوله باری از گناه و فساد فوت نموده .

چون قبل خلقت میدونه چنین خراب کاری میکنه ،باخلقش نباید اون فرد رو فنا بده
البته نمیخوام وارد علم الهی اختیار انسانی بشم
فقط منظورم اینه هر دلیلی که آفرینش سپسین انسان گناه پیشه رو رد میکنه،آفرینش نخستینش رو هم رد میکنه

حسام 1999;954929 نوشت:
سلام و درود دو تا سوال یا ایراد
در قرآن کریم که دقیق در خاطرم نیست فکر کنم کافران به خدا می گویند ما را به دنیا باز گردان تا کار خوبی انجام دهیم خدا میگوید هرگز!اگر بازهم برگردید همون خرابکاریا رو دوباره به بار میارید
خب سوال اولم !
خدا چرا نمیذاره برگردن؟دوباره عمل کنن؟یعنی علم خدا باعث جلوگیری از عمل اختیاری دوبارش میشه؟چون میدونه باز برگردن همون کارو میکنن برگردوندشون کار عبثی میشه نه؟دقیقا این قسمت بولد شده رو بفرمایید چون خدا میدونه که برگردن کار بدی که کردن و میکنن دیگه بر نمیگردونه نه؟و دقیقا بفرمایید که کار عبثی میشه؟
ایراد دوم در نتیجه جوابیه که به این سوال میدین
خیلی ممنون

سلام ... این سوال رو چند سال پیش من در درون این سایت مطرح کردم ... فکر میکنم تفاوت دیدگاه داریم ..

نقل قول:

سلام خدمت کارشناس محترم سایت و سایر دوستان ...

سوالی هست که چند وقته دارم بهش فکر میکنم ... اگر امکانش بود خوشحال میشم راهنماییم کنین ...

من وقتی به گذشته خودم نگاه میکنم بابت هیچ کدوم از کارهای اشتباهی که انجام دادم پشیمون نیستم ... چون دو حالت وجود داشته :

1- تجربه کافی نداشتم ... عقلم نمیرسیده ... نمیدونستم کار درست چی هست ... بعدش کاری رو کردم ... چوبش رو خوردم و فهمیدم که راه و مسیر درست چی هست ... بنابراین بخاطر کار اشتباه و غلط خودم پشیمون نیستم چون در اون زمان تجربه کافی برای برخورد با اون مساله رو نداشتم و راهی بوده که باید طی میکردم .

2- کاری بوده که میدونستم اشتباه بوده ... ولی به دلیل شرایط حاکم ... عقلم تصمیم گرفته که اون کار رو انجام بدم ... و اگر 10 بار یا 100 بار یا 100 هزار بار دیگه بیام رو زمین شاید اون کار رو دوباره انجام بدم ...

اجازه بدین یه مثال براتون بزنم ...

فرض کنین الان من 3 تا از دوندون هام نیاز به روکش کردن داشته باشه ... و اگر تا یک ماه دیگه پول روکش کردن دندون هام رو نتونم جور کنم ( 2 میلیون تومن ) سه تا از دندون های جلوم رو از دست میدم ... ( زشت میشم ... کسی نمیاد خواستگاریم ... شرایط سخت تری بر زندگیم حکم فرما میشه و ممکن هست گناه های بزرگتری رو انجام بدم ) در این زمان یاد کشوی مدیر عامل شرکت میوفتم که ایشون دارن برجی 70 میلیون تومن پول در میارن ... من تصمیم میگیرم که برم و از کشوی ایشون 2 میلیون پول رو بردارم و برم و دندونام رو درست کنم ...

سوال من این هست ... اگر من 1000 بار دیگه بیام رو زمین ... و اگر همین عقل الانم رو داشته باشم باز هم ممکن هست همین کار رو بکنم ...
خوب چی میشه من تو اون دنیا احساس میکنم کارم اشتباه بوده و بابت عملکردم ناراحت میشم ...

آیا خدا کاری میکنه که من مشگلات و مصایبی که سرم در اومده رو فراموش کنم و تو اون شرایط منو بازخواست میکنه ...
آیا خدا کاری میکنه که تو اون دنیا بی دندونی عار محسوب نشه ... و منو تو اون شرایط محکوم میکنه ...
آیا خدا وقتی میخواد منو محکوم کنه ... مثله الان میره قایم میشه ... بی وفا میشه ... یا ظاهر میشه و رحمن و رحیم میشه ...

چی میشه که من نسبت به کاری که در موردش تعقل کردم و فکر کردم کار درستی رو انجام دادم ... نسبت بهش احساس پشیمونی میکنم ...

ابوالفضل;956062 نوشت:
حالا به نظر شما اگه این که الان در سردخانه تشریف داره برگرده چگونه میتونه تلافی کنه ؟

سلام.نیاز به تلافی صد درصد نیست....توبه می کند و زندگی جدیدی را آغاز می کند....و تا حد نیاز و توان، جبران می کند، مثلا نماز های نخوانده اش را می خواند...البته نیازی نیست همه را جبران کند، در حد توان...مثلا همه نماز های نخوانده اش را لازم نیست بخواند...این از وسایل توبه است...مثلا شما یک نفر را می زنی می کشی..همین که پشیمان شدی و توبه کردی، لازم نیست که مثلا تلافی کنی و بروی آن مرده را زنده کنی یا خودت را به اب و آتیش بزنی که از اولیای دم حلالیت بطلبی و امثال اینها...فکر کنم، این ها مباحثی درون دینی هستند که شما در اطلاع هستید...حالا مشکل شما چیست که می پرسید چطور تلافی می کند؟؟

مثلا کسی که
22 سال مشروب خورده !

60 سال نماز قضا داره ! 373320 رکعت نماز قضا
60 ماه روزه ی قضا داره
40 سال قبل از خونه ی همسایه دزدی کرده !

20 سال قبل که مادرش فوت نموده ازش ناراضی بوده

و یک سال از عمرش باقی مانده از نظر شما این شخص نمی تواند توبه کند و به راه راست بیاید و دیگر آن یک سال آخرش عمرش چه بخواهد و چه نخواهد باید منتظر جهنم باشد.

محی الدین;956123 نوشت:
سلام
این پاسخ در مورد کفاری است که کفر و گناه در وجودشان نهادینه شده لذا مطمئنا بازگشت آنها جز به تکرار گناه و افزودن عذابشان منجر نمی شود پس این در حقیقت نوعی لطف الهی است که مانع افزایش گناهان و عذاب آنها می شود.
یا علیم

سلام.اینکه کفر و گناه در وجودشان نهادینه شده و لذا جر به تکرار گناه عمل نخواهد کرد...پس طبیعتا، آن تکرار گناهان، دیگر با آزادی و اختیار نخواهد بود.یعنی به قدری کفر و گناه در وجودشان نهادینه شده که لاجرم گناه می کنن و این گناه دیگر از روی اختیار آزاد نیست...پس گناهانی که دگر بار در زندگی جدید خواهند داشت، موجب افزایش عذاب نخواهد بود..چون آن گناهان با اختیار آزاد که انجام نمی شود...

حسام 1999;956185 نوشت:
سلام و تحیت خدمت برادر عزیز
من میگم اگه اینکه جلوی بازگشتشون رو خدا بگیره لطفه!چون مانع عذاب بیشتر میشه!(بماند اینکه مهربان مطلق چطور عذاب میکند!که نفهمیدم و به احتمال زیاد تا آخر عمرمم نمیفهمم)
خدا چرا همون بار اول جلوی خلقت و به فعلیت رسیدن این کفار رو نگفرته؟؟
دلائلی که برای بار اول بیارین برای بار دوم هم قابلیت استحصال داره
تشکر

سلام بنظر می رسد شما پاسخهای قبلی را یا اصلاً مطالعه نمی کنید و یا مایلید دوباره همان ابهامات قبلی تان را با بیان دیگری تکرار کنید؟ لطفاً پست شماره 9 را که اتفاقاً به سؤال شما پاسخ داده ایم را مجدداً مطالعه کنید.

حسام 1999;956190 نوشت:
سلام خدمت خواهر گرامی!
حالا من نمیدونم منظورتون از شاکله همون اعیان ثابته و ظرفیت وجودی هست و حرف هایی مانند این حرف عطار که:بیزارم از آن خدای که به طاعت من از من خشنود شود و به معصیت من از من خشم گیرد پس او خود در بند من است تا من چکنم نه بلکه دوستان در ازل دوستانند ودشمنان در ازل دشمن و این چیز ها..(و چنین احادیثی در اصول که از صحتشان بی اطلاعم)
که دانشمندا تونستن این ظرفیت!رو تغییر بدن!یعنی افراد دین دار رو لائیک تر کنن و بالعکس!(آزمایششو پیدا کنم قرار میدم) به طوری که خاخام ها و کشیش ها از شرکت در این آزمایش خود داری کردن!
بقول هراکلیتوس!تنها اصل ثابت دنیا تغییر است!
از دید خودم هم بخوام راجب حرف عرفا و صوفی ها نظر بدم اینکه،
همون مشکلی که امام غزالی غیر قابل حل دونست و خیام راجبش گفته!من می خورم و هر که چو من اهل بود،می خوردن من به نزد او سهل بود!می خوردن من حق ز ازل میدانست!گر می نخورم علم خدا جهل بود!
بخاطر همین حرفا، عرفا هم که آدم ملایم تری بودن و یونیورسال پلورالیزمی بیشتری نسبت به بقیه داشتن!گفتن خب میگیم کفار بخاطر محدودیت وجودی خودشون اینچنین هستن!و پس از مرگ هم اونایی که میفهمن در جهنم جاویدانن خوشحال میشن!و عذاب از عذب و شیرینی میاد!چون به سنخیت ذاتشون رسیدن،بنوعی باهاش حال میکنن!همونطور که مگس با کثافات حال میکنه(حالا این حد مهربان ترینشونه بعضیا سخت تر گرفتن)
تا ی جوری مهربانی خدایشونو در آرن از دلش و وجدانشون هم حال کنه
بقول حضرت دوس داشتی عربی!ابن عربی از استادش ابومدین نقل میکنه مرید کیست؟مرید من یستخرج القرآن ما یرید(کسی است که هر چه میخواهد می تواند از قرآن استخراج کند!)که واقعا حقیقتو گفت!
هر کی به مقتضای ذهنیش آیات رو میگیره منظورشو تزریق میکنه!یکی مهربانه مهربان تر محتویاتش!و کلا از دم سنگسار و بریدن دست رو انکار میکنه!یکی هم روحیه نسبتا جدی تری داره!اشدا علی الکفارشو بولد میکنه!

سلام

اینهمه سخنرانی کردید اما توجه نکردید که اینکه کفار به چنین ظرفیتی از کفر رسیدند و به عبارتی شاکله وجودی شان را رقم زدند در حالت و وضعیت عادی، با انتخاب و اختیار خودشان بود نه تحت جبر علم و اراده الهی و نه تحت تأثیر انرژی های روان گردانی تغییر و روشهای تغییر مخاط مغزی و یا شستشوی مغزی و ...؟!! کفار و مشرکین، علیرغم اینکه خداوند هم بنحو تکوینی در عقل و فطرت ایشان و هم بنحو تشریع از طریق رسل و کتب، اسباب و لوازم هدایت و انتخاب طریق سعادت را برای ایشان فراهم نمود. و بقولی حجت را برای ایشان تمام کرد، اما خودشان مسیر کفر و شرک و شقاوت را برگزیدند.

و البته اگر علیرغم روشن بودن مسأله اختیار انسان، هنوز در اندیشه های جبرگرایانه برخی اندیشمندان گرفتار هستید! ملالی نیست اما علیرغم اینکه در همین سایت بسیار در باب جبر و اختیار بحث شده، می توانید اشکالات و ابهامات تان را در خصوص جبر و اختیار در فضایی دیگر طرح و پیگیری کنید.

لطفاً کاربران محترم داخل در موضوع تایپیک بحث کنند. با تشکر@};-

مبنای 2;956205 نوشت:
سلام ... این سوال رو چند سال پیش من در درون این سایت مطرح کردم ... فکر میکنم تفاوت دیدگاه داریم ..

سلام ، اتفاقا! با شما موافقم
مدت ها در باره جبر و اختیار تحقیق کردم سر انجام بر اثر گفته بزرگان و رویکرد علمی به این نتیجه رسیدم که خودم رو دارای اختیار(توهم اختیار)بدونم و سایرین رو مجبور
این دیدگاه خوبی های زیادی داره اولیش اینه که آدم نسبت به خطا های دیگران راحت تر کنارمیاد و ازشون کمتر دلخور میشه،میدونه تقصیرشون نیست کارای اشتباه و... و سعی میکنه اخلاقی تر رفتار کنه ادم
ما همیشه تو زندگی واقعی خودمونو مجبور تر از اونی که هستیم فکر میکنیم و سایرین رو مختار تر،همین باعث میشه از دیگران بخوایم مارو ببخشن ولی خودمون دیگرانو مختار تصور میکنیم و سخت میگیریم اشتباشونو

مبنای 2;956205 نوشت:
چی میشه که من نسبت به کاری که در موردش تعقل کردم و فکر کردم کار درستی رو انجام دادم ... نسبت بهش احساس پشیمونی میکنم ...

این از مکانیسم های فرگشته!
مغز دو تا ابزار (پدال) برای کنترل آدم داره!
پاداش و درد چون،حس پشیمونی حس بدیه باعث میشه در آینده از این کار جلوگیری بشه همین و الا گذشته رو تغییر نمیده!
با یکم دارو هم میشه ی سرخوشی به وجود اورد که کلا پشیمونی فراموش بشه

مبنای 2;956205 نوشت:
آیا خدا کاری میکنه که من مشگلات و مصایبی که سرم در اومده رو فراموش کنم و تو اون شرایط منو بازخواست میکنه ...
آیا خدا کاری میکنه که تو اون دنیا بی دندونی عار محسوب نشه ... و منو تو اون شرایط محکوم میکنه ...
آیا خدا وقتی میخواد منو محکوم کنه ... مثله الان میره قایم میشه ... بی وفا میشه ... یا ظاهر میشه و رحمن و رحیم میشه ...

همچنین ی مثالی میزنن(آزمایش ذهنی) که نشون بدن پشیمونی شی خارجی و آبجکتیو نیست
خدای نکرده برادرتون،کلید بمب اتمی دستشه و ی تفنگ دست شما،
اگه شما برادرتونو نکشید اون میزنه مردم ی کشور رو بی دلیل میکشه
شما دو تا راهکار دارید،یا برادرتونو بکشید یا بذارید برادرتون مردم رو بکشه
هر کاری انجام بدین عذاب وجدان و پشیمانی داره،تو زندگی هم بارها به این دو راهی ها میخوریم که هر دو راهش پشیمانی داره

مبنای 2;956205 نوشت:
فرض کنین الان من 3 تا از دوندون هام نیاز به روکش کردن داشته باشه

دقیقا این مثالتون خیلی خوبه!
منم قبلا هیتلر رو مثال میزدم!میگفتم همه مون قبول داریم هیتلر عملکرد وحشتناکی داشته!ولی شما داستان کودکیشو بخونین! بلایی نبود سر این بشر نیارن!خب چرخه علی و معلولی ازش هیتلر جنایت کار میسازه دیگه

مبنای 2;956205 نوشت:
آیا خدا کاری میکنه که من مشگلات و مصایبی که سرم در اومده رو فراموش کنم و تو اون شرایط منو بازخواست میکنه ...
آیا خدا کاری میکنه که تو اون دنیا بی دندونی عار محسوب نشه ... و منو تو اون شرایط محکوم میکنه ...
آیا خدا وقتی میخواد منو محکوم کنه ... مثله الان میره قایم میشه ... بی وفا میشه ... یا ظاهر میشه و رحمن و رحیم میشه ...

بنظرم دو دو تا چهارتایی کار نمیکنه خدا!بخاطر ی سیب که ی بابایی خورده مارو انداخته اینجا!
کباب دوس داره. مستقیم کباب میکنه!!

مشکور;956215 نوشت:
سلام بنظر می رسد شما پاسخهای قبلی را یا اصلاً مطالعه نمی کنید و یا مایلید دوباره همان ابهامات قبلی تان را با بیان دیگری تکرار کنید؟ لطفاً پست شماره 9 را که اتفاقاً به سؤال شما پاسخ داده ایم را مجدداً مطالعه کنید.

سلام برادر جان،والا من رو پاسخ کارشناسا،اگه ایرادی داشته باشم؛سعی میکنم مخالفتی نکنم چون بر حسب تجربه یا بی احترامی تلقی میشه ،یا جدال
مگه اینکه بشناسمشون که از مخالفتم دلخور نمیشن،
پیام های شما رو خوندم،و امیدوارم ریپلای نکردنم حمل بر بی ادبی من و این تصور که پیامتونو نخوندم نشه!
مشکور;956218 نوشت:
و البته اگر علیرغم روشن بودن مسأله اختیار انسان

مسئله اختیار چه با آزمایش های آقای لیبت و چه تعارض با علیت برای من ،متفاوت از شما روشن هستش برادر جان
مشکور;956218 نوشت:
اینهمه سخنرانی کردید

چون ایرادات من در مقام سوال نیست بلکه ایراده چون فلسفه پشتش کاملا با فلسفه دوستان عزیزم من جمله شما مغایرت داره واسه همین میخواستم نظرات مختلفو بشنوم،که اگر نکته ای اشتباه بود تصحیح کنم
زیاده گویی منو ببخشید
دیگه سخنرانی نمیکنم،اصلا قصد مخالفت یا دلخور کردن کسیو نداشتم
همه رو از جمله شما دوستتون دارم
گل

حسام 1999;956204 نوشت:
سلام برادر عزیزم
این فرد همون قدرتی که برای خراب کاری داره باید برای سازندگی داشته باشه!و الا خیرخواهی و عدالت خدا معنی نمیده!
یعنی بدترین و بهترین فردی که میتونست بشه در نظر بگیرین
یا این دو چهره همدیگه رو خنثی میکنن،پس توانایی رو داره!
یا خنثی نمیکنن!که از کم گذاشتن خداست،
--------
وجود این فرد رو تصور کنین x هستش
این فرد یا میتونه با اعمالش +9 بشه یا -9
اگه خدا در هر دو جهت یاری گرش باشه امکان رسیدن به +9 هست
ولی نه؛اگه بازه اعمالش به صورت مثبت 3 تا منفی 9 هست که از کم گذاشتن خداس
----------

سلام مجدد@};-

یعنی می فرمایید این فرد کافر در طول عمرش مسلوب الاختیار بوده و نمی توانسته جز یک راه، یعنی راه کفر را برود؟ و حالا خدا باید به او فرصت مجددی بدهد تا مسیر دیگر را تجربه کند؟ در حالیکه آیات و روایات بسیاری گواه اختیار انسان است، یعنی انسان به اراده خدا دارای قدرت انتخاب و اختیار است و هر مسیری را که برگزیده، از روی آگاهی و علم و عامدانه بوده است.

یا گمان می کنید این فرد آگاهی و حجت کافی را در دنیا از طرق مختلف (عقل و فطرت و تجربه و وحی) دریافت نکرده؟ بشارت و انذارهای لازم به وی داده نشده، فرصت اصلاح و بازگشت و توبه نداشته و ...؟ در پاسخ به این گمانه های شما نیز شواهد و نشانه های بسیاری حاکی از وجود حجتها و نشانه های زیادی در زندگی بشر و هشدار و انذار و تلنگرهای فراوان و فرصت های مکرری برای بازگشت و اصلاح می باشد.

فرصت مجدد به کسی داده می شود که اولاً در فرصت قبلی انتخابهایش از روی اختیار و آگاهی نبوده، هشدارها و انذارها را دریافت نکرده و یا فرصت اصلاح و جبران به اندازه کافی نداشته! و حال آنکه حکایت انسان با این گزاره ها متفاوت است. موضوع بغایت روشن است مگر کسی خود را به خواب بزند.

حسام 1999;956204 نوشت:
البته سوال اصلی من اینه که به همون دلیلی که خدا دومین بار نباید خلقش کنه
بار اول هم نباید خلقش کنه

باز هم تکرار سؤال اول!!! گویا شما در نظریه جبری بودن انسان، گرفتار آمده اید و تصور می کنید که علم ازلی خدا به سرنوشت بشر که همان بشر با اختیار خود رقم می زند جبرآور است. لطفاً تکلیف خودتان را روشن کنید اگر قائل به جبر هستید، توصیه می کنم قبل از پیگیری این سؤال، تکلیف خودتان را در تایپیک دیگری با موضوع جبر و اختیار روشن کنید و سپس پیگیر مبحث بازگشت به دنیا باشید. زیرا گفتیم از آنجاییکه از نگاه قرآن و روایات و عقل، انسان مختار آفریده شده و سرنوشت خود را با دستان خودش رقم می زند و فرصت کافی نیز برای جبران داشته، اما بهره نگرفته است، دلیلی برای بازگشت مجدد به دنیا وجود ندارد و نیز گفتیم این درخواست، می تواند مکرر در مکرر تکرار شود و این انتظار از طرف شخص کافر و کسانی که خود را محق می دانند مطرح شود! اما بدلیل بیهوده بودن این بازگشت، بر خلاف حکمت حقتعالی است. زیرا خداوند چنانکه می دانست این شخص، با وجود همه نشانه ها و اتمام حجت ها و علیرغم امکان انتخاب و تغییر سرنوشت (بر اساس اصل اختیار) مع الاسف با اختیار خود راه کفر را بر می گزیند. همو می داند که در صورت بازگشت نیز مجدداً همان مشی و روش کافرانه را در پیش خواهد گرفت. چنانکه در آیه شریفه بدان اشاره شده است.

هدف از خلقت انسان، امتحان و آزمون علمی و عملی در مقام عین و واقع و اتمام حجت قطعی بوده که با همان یک مرحله فرصت و عمری که عطا فرموده حاصل گردیده است و تکرار آن، بطور قطع و مسلم عبث و بیهوده و خلاف حکمت الهی است.

حسام 1999;956204 نوشت:
چون قبل خلقت میدونه چنین خراب کاری میکنه ،باخلقش نباید اون فرد رو فنا بده
البته نمیخوام وارد علم الهی اختیار انسانی بشم
فقط منظورم اینه هر دلیلی که آفرینش سپسین انسان گناه پیشه رو رد میکنه،آفرینش نخستینش رو هم رد میکنه

مجدداً تأکید می کنیم که علم خدا به سرنوشت چنین فردی نه بر این اساس است که آن فرد مجبور و مقهور به وادی کفر کشیده می شود بلکه خداوند می داند که چنین افرادی علیرغم همه اسباب و لوازم و فرصت ها و امکان و توانایی برای انتخاب راه حق از باطل، به اختیار خویش باطل را بر می گزینند. خداوند هیچ بنده ای را با ذات کفر و گناه نمی آفریند بلکه اتفاقاً بر عکس طبق روایات دینی: "کل مولود یولد علی الفطره؛ یعنی هر بنی بشری با فطرت پاک الهی آفریده می شود." و این انتخاب و اختیار خود اوست که علیرغم وفور ابزار و لوازم و نشانه ها و حجت ها وی را به وادی ایمان سوق می دهد و یا به کفر و تباهی کشیده می شود. و اینکه ایشان را خلق می کند برای اعطای فرصت آزمون و امتحان عینی و واقعی به ایشان است، زیرا بر خلاف عدل و حکمت الهی است که بدون آزمون و امتحان عملی و عینی بخواهد بنده ای را به وادی عذاب بکشاند. و اساساً پاداش و جزا بدون اختیار و میدان آزمون و امتحان کاری غیرحکیمانه و غیرعادلانه بود. ضمن آنکه خدای حکیم با اتمام حجت قطعی و یقینی از طرق مختلف راه احتجاج را بر بندگان می بندد. و اگر فرصت آزمون و امتحان و عقل و آگاهی و یا با ارسال رسل و انزال کتب را فراهم نمی ساخت، این حق برای بندگان محفوظ بود که علیه خدا احتجاج کنند و حضرتش را به عدم حکمت و فقدان عدل محکوم سازند.

موفق باشید ...@};-

پارسا مهر;956206 نوشت:
سلام.نیاز به تلافی صد درصد نیست....توبه می کند و زندگی جدیدی را آغاز می کند....و تا حد نیاز و توان، جبران می کند، مثلا نماز های نخوانده اش را می خواند...البته نیازی نیست همه را جبران کند، در حد توان...مثلا همه نماز های نخوانده اش را لازم نیست بخواند...این از وسایل توبه است...مثلا شما یک نفر را می زنی می کشی..همین که پشیمان شدی و توبه کردی، لازم نیست که مثلا تلافی کنی و بروی آن مرده را زنده کنی یا خودت را به اب و آتیش بزنی که از اولیای دم حلالیت بطلبی و امثال اینها...فکر کنم، این ها مباحثی درون دینی هستند که شما در اطلاع هستید...حالا مشکل شما چیست که می پرسید چطور تلافی می کند؟؟

سلام و ادب@};-

اینها که گفتید در صورتی است که در فرصت عمر اولش، به هیچ وجه در مقام آگاهی و بشارت و انذار قرار نگرفته باشد و نتوانسته باشد به درک درستی از خوبی و بدی برسد که البته اگر هم نرسیده باشد اثر وضعی مرگ یعنی پایان فرصتی که دیگر قابل بازگشت و جبران نیست و گفتیم که البته خداوند با جاهلین قاصر بگونه ای دیگر رفتار می کند.

و اما اتفاقاً مثالهای شما هم خالی از لطف نیست! مثلاً کسی که یک عمر نماز و روزه و واجباتش را علیرغم آگاهی به وجوب ترک کرده و محرمات را علیرغم همان آگاهی مرتکب شده، حالا پس از پایان فرصت، دوباره تقاضای فرصت کند؟! شاید در امور اعتباری دنیا مانند امتحان و کنکور و ... امکان فرصت مجدد فراهم باشد اما در امور تکوینی و حقیقی خیر! مرگ پایان زندگی و فرصت موهبتی انسان است، امری که دیگر قابل تکرار نیست. مسأله ای که همه آحاد بشر (اعم از سعید و شقی) قبل از مرگ از آن آگاهند.

مثال دیگرتان که گفتید برای جبران قتل نیازی نیست مقتول را زنده کند درست است، فقط کافی است رضایت اولیاء دم را جلب کند. حال اگر همین فرد قاتل که در فرصت عمر اولش زمان برای جبران و جلب رضایت اولیاء دم داشته دست روی دست بگذارد و نه تنها تلاشی برای جبران و جلب رضایت نکند، بلکه احساس خوشحالی از قتلش بکند و جری تر بشود تا وقتی که زمان بگذرد و موعد اعدام فرا رسیده به دار مجازات کشیده شود. آیا پس از اعدام و مرگ که امری تکوینی و حقیقی و غیرقابل بازگشت است، تقاضای بازگشت مجدد و جبران، درحالیکه آنهمه فرصت را اتلاف کرده مضحک و خنده دار نیست؟!

پارسا مهر;956206 نوشت:
مثلا کسی که
22 سال مشروب خورده !
60 سال نماز قضا داره ! 373320 رکعت نماز قضا
60 ماه روزه ی قضا داره
40 سال قبل از خونه ی همسایه دزدی کرده !

20 سال قبل که مادرش فوت نموده ازش ناراضی بوده

و یک سال از عمرش باقی مانده از نظر شما این شخص نمی تواند توبه کند و به راه راست بیاید و دیگر آن یک سال آخرش عمرش چه بخواهد و چه نخواهد باید منتظر جهنم باشد.


و در این فقره البته توبه وارد است و شخص، باید ازیکسو تا زمانیکه فرصت دارد نهایت تلاشش را برای ادای حق الله و رد حق الناس بکند و از سوی دیگر امیدوار به فضل و رحمت الهی باشد و البته ناگفته نماند کار چنین شخصی چندان آسان و راحت نیست خصوصاً اگر علیرغم علم و ایمان، مرتکب آنهمه ترک واجب و انجام حرام شده، با این وجود، قوله کریم: و لا تیأسوا من رحمت الله، ان الله یغفر الذنوب جمیعا ...

موفق باشید ...@};-

[="Tahoma"][="Navy"]

حبیبه;956184 نوشت:
لطف الهی شامل کفار هم می شود؟

ارتحال از دنیا برای کسی که شاکله ی او بر مبنای کفر بنا شده است،تأثیری در کمتر شدن عذاب وی دارد تا بگوئیم اگر بیشتر در دنیا

می ماند بیشتر گناه می کرد و عذابش مضاعف می شد؟برای کفاری که مخلد در دوزخند طول زمان حیات دنیائیشان چه تأثیری دارد؟


سلام
بر اساس معنای اسم رحمان (رحمت وجود) کل جهان غرق دریای رحمت است پس هیچ موجودی محروم از لطف الهی نیست و پایه و اساس هرچیز رحمت الهی است
دیگر اینکه مطمئنا افزایش گناهان در افزایش عذاب موثر است لذا ممانعت از آن خود لطفی الهی است
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

حسام 1999;956185 نوشت:
سلام و تحیت خدمت برادر عزیز
من میگم اگه اینکه جلوی بازگشتشون رو خدا بگیره لطفه!چون مانع عذاب بیشتر میشه!(بماند اینکه مهربان مطلق چطور عذاب میکند!که نفهمیدم و به احتمال زیاد تا آخر عمرمم نمیفهمم)
خدا چرا همون بار اول جلوی خلقت و به فعلیت رسیدن این کفار رو نگفرته؟؟
دلائلی که برای بار اول بیارین برای بار دوم هم قابلیت استحصال داره
تشکر

سلام
با ذات الهی چیزی متضاد نیست تا مانع اون بشه
کفر و گناه مخالف شاکله وجودی خود انسانه و این انسان تا در حیات مادی تعین پیدا نکنه جایگاهش براش مشخص نمیشه
او باید بیاید و این آزمون را پشت سر بگذارد
اما بازگشتش موجب افزایش گناهان و عمیقتر شدن کفر و نفاقشه پس برای خودش هم بهتره برنگرده هرچند بازگشت برای اونایی که امیدی به نجاتشون هست بهتره

و اما عذاب کردن مهربان مطلق مخلوق خودش را
براساس اصل اصیل و محکم عینیت پاداش و عمل، عذاب کفر و گناه عین کفر و گناه است اما در نشاه دیگر. کفر و گناه در اینجا هم دردناک است و تا اندازه ای دردش را حس می کنند اما حجاب بدن و مشغولیت به ماده و امور مادی مانع از درک عذاب بطور کامل می شود.
اما نسبت عذاب به خداوند در منابع دینی به جهت نگاه توحیدی است که قوام هرچیز در آن به خداست حتی عذاب جهنم
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;956210 نوشت:
سلام.اینکه کفر و گناه در وجودشان نهادینه شده و لذا جر به تکرار گناه عمل نخواهد کرد...پس طبیعتا، آن تکرار گناهان، دیگر با آزادی و اختیار نخواهد بود.یعنی به قدری کفر و گناه در وجودشان نهادینه شده که لاجرم گناه می کنن و این گناه دیگر از روی اختیار آزاد نیست...پس گناهانی که دگر بار در زندگی جدید خواهند داشت، موجب افزایش عذاب نخواهد بود..چون آن گناهان با اختیار آزاد که انجام نمی شود...

سلام
نهادینه شدن گناه در افراد مانع اختیار آنها نیست چون نه ماهیت اختیار (قدرت انتخاب) در آنها تغییر می کند و نه مسیرهای مختلف در خارج، یکی می شوند یعنی در همه حال اختیار همچنان باقی است. البته مادام که فرد با آگاهی کاری را انجام دهد ولو اینکه به تصور خودش راه دیگری نداشته باشد از عذاب آن رهایی ندارد چون عذاب عین عمل است نه امر قراردادی.
یا علیم[/]

حسام 1999;956229 نوشت:
سلام برادر جان،والا من رو پاسخ کارشناسا،اگه ایرادی داشته باشم؛سعی میکنم مخالفتی نکنم چون بر حسب تجربه یا بی احترامی تلقی میشه ،یا جدال
مگه اینکه بشناسمشون که از مخالفتم دلخور نمیشن،
پیام های شما رو خوندم،و امیدوارم ریپلای نکردنم حمل بر بی ادبی من و این تصور که پیامتونو نخوندم نشه!

سلام و ادب@};-

برادر عزیز البته یادم نمی آید که بنده در خلال بحث، حرفی زده باشم که حاکی از چنین مفاهیمی بوده باشد که مثلاً حمل بر بی احترامی و یا جدال کرده باشم. و البته گفتگو و مباحثه و اختلاف نظر در فضای گفتمان، امری طبیعی است و گمان نکنم احدی از کارشناسان، مخالفت دیدگاه طرف مقابل را حمل بر مجادله و بی احترامی بگذارد.

البته جدل کردن، تعریف خاص خودش را دارد که در جایی که طرف گفتگو از روشهای جدلی مذموم استفاده کند تذکر دادن بمنظور آرام کردن فضای بحث، امری پسندیده است. لکن در این گفتگو به چنین مرحله نرسیده ایم.

ریپلای کردن یا نکردن، به هیچوجه موجب خوشحالی یا ناراحتی حقیر نمی شود، در هر حال سعی بنده براین قرار استوار است که یادداشت های همه عزیزان، در صورتی که ملاحظه ای خاص دارد را توضیح دهم.

حسام 1999;956229 نوشت:
مسئله اختیار چه با آزمایش های آقای لیبت و چه تعارض با علیت برای من ،متفاوت از شما روشن هستش برادر جان

البته لازم بذکر است که اختیار با علیت هیچ تعارضی ندارد بلکه رابطه ای طولی دارد که مجال بحث پیرامون آن نیست.

حسام 1999;956229 نوشت:
چون ایرادات من در مقام سوال نیست بلکه ایراده چون فلسفه پشتش کاملا با فلسفه دوستان عزیزم من جمله شما مغایرت داره واسه همین میخواستم نظرات مختلفو بشنوم،که اگر نکته ای اشتباه بود تصحیح کنم
زیاده گویی منو ببخشید
دیگه سخنرانی نمیکنم،اصلا قصد مخالفت یا دلخور کردن کسیو نداشتم
همه رو از جمله شما دوستتون دارم

گمان نمی کردم از یک عبارت "اینهمه سخنرانی کردید" دلخور شوید، فقط یک جمله ساده و بدون قصد و غرض برای دعوت شما به صریح و روشن سخن گفتن بود، اینکه بدون مقدمه و صریح بفرمایید طرفتار مختار بودن انسان هستید یا موافق جبرگرایی؟

در هر حال از اینکه عبارت مذکور موجب دلخوری و کدورت شما شد عذرخواهم.

موفق باشید ...@};-

پارسا مهر;956206 نوشت:
سلام.نیاز به تلافی صد درصد نیست....توبه می کند و زندگی جدیدی را آغاز می کند....و تا حد نیاز و توان، جبران می کند، مثلا نماز های نخوانده اش را می خواند...البته نیازی نیست همه را جبران کند، در حد توان...مثلا همه نماز های نخوانده اش را لازم نیست بخواند...این از وسایل توبه است...مثلا شما یک نفر را می زنی می کشی..همین که پشیمان شدی و توبه کردی، لازم نیست که مثلا تلافی کنی و بروی آن مرده را زنده کنی یا خودت را به اب و آتیش بزنی که از اولیای دم حلالیت بطلبی و امثال اینها...فکر کنم، این ها مباحثی درون دینی هستند که شما در اطلاع هستید...حالا مشکل شما چیست که می پرسید چطور تلافی می کند؟؟

سلام

یکی از شرایط توبه => عدم تاخیر تا زمان مرگ هست

نکته 1 :

خب بعد مرگ یه سری حقیت های عینی برای انسان روشن میشه و همه وقتی دیدن قضیه اینجوریه _ میگن برگردیم توبه کنیم !
مهم اینه که فرد تا زنده هست با اختیار خودش توبه کنه و برگرده

تا حدودی قرابت معنایی داره با این بیت :

در جوانی پاک بودن شیوه ی پیغمبریست
ورنه هر گبری یه پیری می شود پرهیزگار

بنا بر برخی از آیات، توبه در زمانی که انسان مطمئن به مرگ شود مورد قبول نیست. خداوند از قول فرعون می فرماید:« چون در حال غرق شدن بود، گفت:ایمان آوردم که بدرستی خدایی جز خدایبنی اسرائیل نیست و من از تسلیم شدگانم. آیا اکنون ایمان می آوری! در حالی که قبلاً عصیان می کردی و از مفسدان بودی» [۳]. در ذیل این آیه امام کاظم (علیه‌السلام) می فرماید:« چون فرعون در حالی که شدت و سختی مرگ را دید ایمان آورد،... ایمان او مورد قبول واقع نشد.» [۴] پس روایاتی مانند آن چه شما ذکر کرده اید را باید طوری بیان و توضیح داد که با این اصل قطعی قرآنی، منافاتی نداشته باشد. همه این روایات وقتی است که، شخص سختی های مرگ را مشاهده نکرده باشد و با اختیار و بدون عامل خارجی ایمان آورده باشد.
____

حق الناس در توبه خیلی مهم هست برای پذیرفته شدن توبه نیاز هست ما برخی حق های مردم رو که پایمال کردیم جبران کنیم
_

روایت شده است که امیر المؤمنین علی (علیه السلام) از مردی شنید که استغفر الله می گفت، فرمود:
مادرت به عزایت بنشیند! آیا می دانی استغفار به چه معناست؟ استغفار درجه «علٌیٌین» است و برای تحقق آن شش شرط است:
اول: پشیمانی از گناه گذشته؛ دوم: تصمیم جدی بر تکرار نکردن آن؛
سوم: حقوق مردم را بپردازی و با پاکی خدا را ملاقات کنی به گونه­ ای که هیچ گناهی بر تو نباشد؛
چهارم: انجام بدهی هر واجبی را که بجا نیاورده ای؛
پنجم: همت کنی گوشتی را که از حرام بر تن تو روییده ذوب کنی تا پوست به استخوان بچسبد و گوشت تازه ای بروید؛
ششم: رنج عبادت را به تن بچشانی؛ چنان که شیرینی معصیت را به آن چشانده ای، پس آنگاه بگو: استغفر الله».
[۱۰]

۳. ↑ سوره یونس/۱۰، آیه۹۰.
۴. ↑ حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه،ج ۱۶،ص ۹۰.

۱۰. ↑ نهج البلاغه، کلمات قصار، حدیث ۴۰۷.

________________

ابوالفضل;956281 نوشت:
خب بعد مرگ یه سری حقیت های عینی برای انسان روشن میشه و همه وقتی دیدن قضیه اینجوریه _ میگن برگردیم توبه کنیم !
مهم اینه که فرد تا زنده هست با اختیار خودش توبه کنه و برگرده

سلام.فکر کنم یک سوء تفاهم پیش آمده...ببینید وقتی شما در پست اول سوال کردید که فردی که چنین و چنان کرده مثلا هزار روز نماز نخوانده، چطور می خواهد تلافی کند؟...یعنی فرض گرفته اید یا من اینطور فکر کرده ام که شما فرض گرفته اید که اشکالی ندارد و ما می توانیم این فرصت را به این شخص بدهیم که زندگی جدیدی آغاز کند، و به بهشت برود و شما تنها مشکل دارید و شما سوالتان این است که این شخص چطور می خواهد تلافی کند...خوب بنده هم به شما گفتم شما که می پذیری که این کافر این حق را دارد که دنیای جدیدی داشته باشد و به راه راست برگردد و تنها سر این مشکل دارید که این می خواهد چطور تلافی کند...ما راهکار نشان دادیم و آن توبه بود....حالا مشکل توبه چیست؟؟ اینکه شما می گویید که
یکی از شرایط توبه => عدم تاخیر تا زمان مرگ هست
این گفته شما از این فلسفه و اعتقاد ناشی می شود که کسی که تا لب مرگ، هر جنایتی کرده و دیگر، اتمام حجت بر او تمام شده بوده، دیگر بی معنیست که او را عذاب نکنیم و به او فرصت دوباره بدهیم.شما می گویید یک همچین کسی دیگر بی معنیست که به او فرصت دوباره بدهیم، پس توبه برای این شخص به کار نمی آید.اما در مثال کافر، شما این فرض را گرفته بودید که ما می توانیم و اشکالی ندارد که یک فرصت دیگر و یک زندگی جدید به کافر بدهیم که به راه راست بیاید....من با این فرض گفتم که خوب، اگر اشکالی ندارد که یک فرصت دیگر بدهیم...پس اینجا توبه مطرح می شود.دیگر نمی شود که شما این مورد کافر رو با، فرعون مقایسه کنید و بگویید که مثلا آیه داریم که دیگه توبه کافر پذیرفته نشد، اصلا در مورد فرعون این فرض فرض باطلیست که ما به فرعون یک فرصت دیگر بدهیم که به راه راست بیاید و نمی شود آن را با مثال کافری که می خواهد به دنیا برگردد مقایسه کنید.متوجه منظورم هستید
؟؟

محی الدین;956246 نوشت:
سلام
نهادینه شدن گناه در افراد مانع اختیار آنها نیست چون نه ماهیت اختیار (قدرت انتخاب) در آنها تغییر می کند و نه مسیرهای مختلف در خارج، یکی می شوند یعنی در همه حال اختیار همچنان باقی است. البته مادام که فرد با آگاهی کاری را انجام دهد ولو اینکه به تصور خودش راه دیگری نداشته باشد از عذاب آن رهایی ندارد چون عذاب عین عمل است نه امر قراردادی.
یا علیم
سلام.حتی اگر فرض کنیم که نهادینه شدن گناه در افراد مانع اختیار آنها نیست...به هر حال، آنها اختیار ازادی ندارند و اختیار به آن معنی ندارند که از جهت اعمالی که انجام می دهند، مستحق عذاب باشند.
مثلا یک نفر را تحت شدیدترین و شدید ترین، شکنجه ها قرار می دهند و از او می پرسند که فلانی را لو بده...اگر این شخص تحت آن شکنجه های وحشتناک طرف را لو داد...آیا این جا با اختیار خود، طرف را لو داده یا نه...اگر بگویید بله، خوب طبیعی است که این اختیار یک اختیار آزاد نبوده...و آن شخص از آن جهت که طرف را به ناحق لو داده، مستوجب غذاب نخواهد بود.
مثل آن کافری که شما توضیح دادید که به قدر کفر در او نهادینه شده که لاجرم به زندگی هم بازگردد گناه می کند.مثل آن کسی است که تحت وحشتناک ترین شکنجه ها مثلا امام را لو می دهد که امام را دستگیر کنند بیاندازند زندان.کسی نمی گوید که، چون آن شخص زیر آن شکنجه های وحشتناک با اختیار خودش، امام را لو داده پس باید او را بیاندازید جهنم.آیا آن شخص که امام را لو داده اختیار نداشته؟اگر نداشته، تفاوت او با آن کافری که آنقدر کفر در او نهادینه شده که جز گناه انجام نخواهد داد در چیست؟؟

پارسا مهر;956286 نوشت:
سلام.فکر کنم یک سوء تفاهم پیش آمده...ببینید وقتی شما در پست اول سوال کردید که فردی که چنین و چنان کرده مثلا هزار روز نماز نخوانده، چطور می خواهد تلافی کند؟...یعنی فرض گرفته اید یا من اینطور فکر کرده ام که شما فرض گرفته اید که اشکالی ندارد و ما می توانیم این فرصت را به این شخص بدهیم که زندگی جدیدی آغاز کند، و به بهشت برود و شما تنها مشکل دارید و شما سوالتان این است که این شخص چطور می خواهد تلافی کند...خوب بنده هم به شما گفتم شما که می پذیری که این کافر این حق را دارد که دنیای جدیدی داشته باشد و به راه راست برگردد و تنها سر این مشکل دارید که این می خواهد چطور تلافی کند...ما راهکار نشان دادیم و آن توبه بود....

سوء تفاهم چرا ؟
بله من خواستم از راه برهان خلف وارد بشم
و فرض گرفتم که برگرده ایا میتونه کاری کنه تا خداوند کاملا مورد بخشش خودش قرار بده ؟

شما گفتید با توبه میتونه
برای همین در قسمت دوم شرایط توبه رو اوردم که قضیه روشن تر بشه و اینکه چرا این سوال رو مطرح کرده ام
و یه نکته ای رو بیان کردم که خداوند اصلا اینجور نمی خواد
یعنی بره و برگرده دیگه توبه ارزش اصلی خودش رو از دست میده

ـــــــــــــــــ

حسام 1999;956204 نوشت:
سلام برادر عزیزم
این فرد همون قدرتی که برای خراب کاری داره باید برای سازندگی داشته باشه!و الا خیرخواهی و عدالت خدا معنی نمیده!
یعنی بدترین و بهترین فردی که میتونست بشه در نظر بگیرین
یا این دو چهره همدیگه رو خنثی میکنن،پس توانایی رو داره!
یا خنثی نمیکنن!که از کم گذاشتن خداست،
--------
وجود این فرد رو تصور کنین x هستش
این فرد یا میتونه با اعمالش +9 بشه یا -9
اگه خدا در هر دو جهت یاری گرش باشه امکان رسیدن به +9 هست
ولی نه؛اگه بازه اعمالش به صورت مثبت 3 تا منفی 9 هست که از کم گذاشتن خداس
----------
البته سوال اصلی من اینه که به همون دلیلی که خدا دومین بار نباید خلقش کنه
بار اول هم نباید خلقش کنه

سلام
هر کودکی که متولد میشه
هر دو پتانسیل رو داره => یعنی یا خوب میشه یا بد !
این یعنی اختیار و اراده داره
اراده ی انسان هم در طول اراده ی خداوند قرار داره => یعنی این اراده ی ما در زیرمجموعه ای از اراده ی الهی جا میگیره
پس خداوند قرار نیست کسی رو مستقیما خوب یا بد کنه !
این ما هستیم که یا خوب میشیم یا بد

در برگشت این فرد دو حالت رو در نظر بگیریم :

دوباره از نو متولد بشه

با همون شرایط برگرده

در حالت 1 :
خب اینکه از نو متولد شد باز احتمال 50 ، 50 میشه که ایا خوب میشه یا بد !
میشه دوباره کاری !

حالت 2 هم همون مثال خودم هست که در پاسخ به پست های اقای پارسا مهر بررسی کرده ایم

حسام 1999;956204 نوشت:
چون قبل خلقت میدونه چنین خراب کاری میکنه ،باخلقش نباید اون فرد رو فنا بده
البته نمیخوام وارد علم الهی اختیار انسانی بشم
فقط منظورم اینه هر دلیلی که آفرینش سپسین انسان گناه پیشه رو رد میکنه،آفرینش نخستینش رو هم رد میکنه

توجه کنید که خیلی ها در این مبحث دچار مشکل هستند

خداوند براش زمان مفهومی نداره

خداوند محیط به زمان هست یعنی اینکه ما بگوییم خداوند چطور از اینده ی فلانی خبر دارد که با اختیار خودش بد میشود یا خوب !
اصلا سوال بی معنی هست !

خداوند در تمام زمان ها و مکان ها حضور دارد و عالم به ان هست

فرضا ایا زمانی که خداوند اسمان ها و زمین افریده میدانسته که در 13.5 میلیارد سال بعد چه میشود ؟

پاسخ :
اصلا خلق در ذات خدا اراده ای هست و این در دنیای مادی هست که زمان دار میشه !

مثلا ما در خیال خودمون میتونیم در یک لحظه یه ساختمان 8 طبقه تصور و خلق کنیم این در دنیای مادی هست که در بعد زمان جای میگیره
میگیم مثلا 2 سال برای شکل گیری این ساختمان زمان نیاز هست
__

پس اینکه خداوند میداند ایا فلانی بد میشود و خوب منافاتی با عمل اراده و اختیار انسان نداره

ابوالفضل;956345 نوشت:
و فرض گرفتم که برگرده ایا میتونه کاری کنه تا خداوند کاملا مورد بخشش خودش قرار بده ؟

خوب بنده هم گفتم، راهی هست که خداوند اون رو مورد بخشش قرار بده و توبه هست...خوب الان مشکل توبه چیه؟؟
البته این رو بگم، اینا مسائلی درون دینی هستن نه عقلی...شاید من اشتباه می کنم...بالاخره آخوند یا مفسر قرآن نیستم...
شما نوشته اید که:
حق الناس در توبه خیلی مهم هست برای پذیرفته شدن توبه نیاز هست ما برخی حق های مردم رو که پایمال کردیم جبران کنیم

الان شما این موضوع رو طرح کردید که بگید دیگه اون کافره نمی تونه از توبه استفاده کنه؟؟اونوقت چطوری؟؟
شما نوشتید که نیاز هست که برخی حق های مردم رو که پایمال کردیم رو جبران کنیم..چرا می گید برخی؟؟چرا نمی گید همه رو؟؟؟؟ببینید خودتون گویا پذیرفته اید که برخی از حق ها جبران کردنی نیست...پس اشکالی نداره که توبه کننده اون حق هایی رو که جبران کردنی نیست رو جبران کنه...خوب حالا اگر شخصی به زندگی برگشت...اگر تونست که جبران کنه که خوب مشکل حله...اگر هم نتونست....سعی اش رو کرد و نتونشت...اون مواردی که نتونست جزء اون مواردی حساب می شه که شما می گید برخی حق نیاز نیست جبران بشه...من الان نمی دونم دقیقا مشکل شما کجاست که می گید اون شخص کافر نمی تونه با توبه مشکلات رو حل و فصل کنه.

شما نوشته اید که:
روایت شده است که امیر المؤمنین علی (علیه السلام) از مردی شنید که استغفر الله می گفت، فرمود:
مادرت به عزایت بنشیند! آیا می دانی استغفار به چه معناست؟ استغفار درجه «علٌیٌین» است و برای تحقق آن شش شرط است:
اول: پشیمانی از گناه گذشته؛ دوم: تصمیم جدی بر تکرار نکردن آن؛
سوم: حقوق مردم را بپردازی و با پاکی خدا را ملاقات کنی به گونه­ ای که هیچ گناهی بر تو نباشد؛
چهارم: انجام بدهی هر واجبی را که بجا نیاورده ای؛
پنجم: همت کنی گوشتی را که از حرام بر تن تو روییده ذوب کنی تا پوست به استخوان بچسبد و گوشت تازه ای بروید؛
ششم: رنج عبادت را به تن بچشانی؛ چنان که شیرینی معصیت را به آن چشانده ای، پس آنگاه بگو: استغفر الله».
[۱۰]

خوب الان، می خواستید با این روایت چی رو نشون بدید..خوب مورد های اول و دوم و چهارم و پنج و ششم که امکان پذیره...شدنی نیست؟؟می مونه گزینه سوم...اگر منظور از حقوق مردم را بپردازی این است که حتما و حتما باید تمام حقوق ها رو برپدازی...که خوب اولا این احتمالا مربوطه به درجه علٌیٌین که از مراتب عالی تر توبه هست...حالا کافر می گه من یک مرتبه پایین تر از توبه رو می خوام که در اون لازم نیست همه حقوق رو بپردازی..بلکه برخی رو هم بپردازی کافیه که توضیحش در بالا رفت.....

خوب الان مشکل توبه چیه؟؟

شما نوشته اید که:
بنا بر برخی از آیات، توبه در زمانی که انسان مطمئن به مرگ شود مورد قبول نیست. خداوند از قول فرعون می فرماید:« چون در حال غرق شدن بود، گفت:ایمان آوردم که بدرستی خدایی جز خدایبنی اسرائیل نیست و من از تسلیم شدگانم. آیا اکنون ایمان می آوری! در حالی که قبلاً عصیان می کردی و از مفسدان بودی»[۳]. در ذیل این آیه امام کاظم (علیه‌السلام) می فرماید:« چون فرعون در حالی که شدت و سختی مرگ را دید ایمان آورد،... ایمان او مورد قبول واقع نشد.»[۴] پس روایاتی مانند آن چه شما ذکر کرده اید را باید طوری بیان و توضیح داد که با این اصل قطعی قرآنی، منافاتی نداشته باشد. همه این روایات وقتی است که، شخص سختی های مرگ را مشاهده نکرده باشد و با اختیار و بدون عامل خارجی ایمان آورده باشد.

ببینید توبه یک روشه و یک وسیله هست که، ما از گناه برگزدیم و در راه خیر قدم برداریم و به بهشت برسیم....شما میگید برخی از آیات می گن که توبه در زمانی که انسان مطمئن به مرگ می شود مورد قبول نیست...این حرف یعنی چی؟؟من، می گم این حرف معنیش اینه که ما نمی توانیم به انسانی که مطمئن به مرگ شده، این اجازه رو بدهیم که بخواد از گناه دست بشوره و به راه راست برگرده و در نتیجه از وسیله توبه استفاده کنه...ولی شما توی پست اولتون این فرض رو گرفته بودید که، که ما می تونیم به کافر این حق رو بدیم که از گناه برگرده و بهشت رو برای خودش بگیره...اگر این فرض رو گرفتیم دیگه، اون می تونه توبه کنه و توبه برای یک همچین شخصی می تونه مورد استفاده قرار بگیره و این تعارضی با آیات نداره، شما ببینید منظور آیات چیه...

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;956287 نوشت:
سلام.حتی اگر فرض کنیم که نهادینه شدن گناه در افراد مانع اختیار آنها نیست...به هر حال، آنها اختیار ازادی ندارند و اختیار به آن معنی ندارند که از جهت اعمالی که انجام می دهند، مستحق عذاب باشند.
مثلا یک نفر را تحت شدیدترین و شدید ترین، شکنجه ها قرار می دهند و از او می پرسند که فلانی را لو بده...اگر این شخص تحت آن شکنجه های وحشتناک طرف را لو داد...آیا این جا با اختیار خود، طرف را لو داده یا نه...اگر بگویید بله، خوب طبیعی است که این اختیار یک اختیار آزاد نبوده...و آن شخص از آن جهت که طرف را به ناحق لو داده، مستوجب غذاب نخواهد بود.
مثل آن کافری که شما توضیح دادید که به قدر کفر در او نهادینه شده که لاجرم به زندگی هم بازگردد گناه می کند.مثل آن کسی است که تحت وحشتناک ترین شکنجه ها مثلا امام را لو می دهد که امام را دستگیر کنند بیاندازند زندان.کسی نمی گوید که، چون آن شخص زیر آن شکنجه های وحشتناک با اختیار خودش، امام را لو داده پس باید او را بیاندازید جهنم.آیا آن شخص که امام را لو داده اختیار نداشته؟اگر نداشته، تفاوت او با آن کافری که آنقدر کفر در او نهادینه شده که جز گناه انجام نخواهد داد در چیست؟؟

سلام
اصطلاح جبر بر موردی قابل تطبیق است که عامل بیرونی فرد را مضطر به کار کند آن هم عامل بیرونی که خود فرد در تحققش دخیل نبوده لذا سوق یافتن فرد بواسطه کفر و گناه نهادینه شده که عامل بیرونی نیست و از طرفی با اختیار و انتخاب اولیه خود او در وی نهادینه شده ،جبر نیست.
دیگر اینکه گفته شد جزا عین عمل است لذا کفر و گناه به هر نحو که تحقق یابد بخودی خود جهنم است. تفاوت جهنمها هم در تفاوت شدت آثار منفی گناههان و عمق بی باوری افراد است.
یا علیم[/]

باسمه الرحیم

سلام علیکم

محی الدین;956243 نوشت:
بر اساس معنای اسم رحمان (رحمت وجود) کل جهان غرق دریای رحمت است پس هیچ موجودی محروم از لطف الهی نیست و پایه و اساس هرچیز رحمت الهی است

رحمت رحمانی فیض وجود است امّا اینجا و در مورد کفّار،مقصود از لطف الهی رحمت رحیمیه است

که خاص مؤمنان بوده و هرگز شامل کفار نمی گردد(به خاطر اعمال و عقاید فاسد خودشان).

محی الدین;956243 نوشت:
دیگر اینکه مطمئنا افزایش گناهان در افزایش عذاب موثر است لذا ممانعت از آن خود لطفی الهی است

به هر حال هیچکس در دنیا عمر جاودان ندارد امّا کفار با عمر محدود و مقدار مشخص از معاصی جاودانه در دوزخ می مانند

پس معلوم می شود آنچه سبب عذاب جاودان آنها می گردد مقدار گناهانشان نیست بلکه کفر و طغیانشان است که اگر

آنطور باشد که شما می فرمائید کفار در قیامت می توانستند به جاودانگی عذابشان در قیامت اعتراض کنند و بگویند

ما در دنیا مثلا صد سال کفر ورزیدیم چرا باید جاودان عذاب شویم؟

[="Tahoma"][="Navy"]

حبیبه;956404 نوشت:
رحمت رحمانی فیض وجود است امّا اینجا و در مورد کفّار،مقصود از لطف الهی رحمت رحیمیه است

که خاص مؤمنان بوده و هرگز شامل کفار نمی گردد(به خاطر اعمال و عقاید فاسد خودشان).


سلام
رحمت رحمانیه و رحیمیه تفاوتی ندارند مگر در سعه و رتبه. یعنی رحمت رحمانیه یا همان وجود شی در یک مرتبه وقتی با هدایت الهی وسعت می یابد به رحمت رحیمیه معنون می گردد و دیگر اینکه کل فرع یرجع الی اصله ....

حبیبه;956404 نوشت:
ه هر حال هیچکس در دنیا عمر جاودان ندارد امّا کفار با عمر محدود و مقدار مشخص از معاصی جاودانه در دوزخ می مانند

پس معلوم می شود آنچه سبب عذاب جاودان آنها می گردد مقدار گناهانشان نیست بلکه کفر و طغیانشان است که اگر

آنطور باشد که شما می فرمائید کفار در قیامت می توانستند به جاودانگی عذابشان در قیامت اعتراض کنند و بگویند

ما در دنیا مثلا صد سال کفر ورزیدیم چرا باید جاودان عذاب شویم؟


تفاوت بین مراتب ایمان و بلکه کفر و تفاوت بین مراتب گناهان کما و کیفا در بیانات دینی، نشان دهنده تفاوت تاثیر در قیامت است. آیا کسی که چند گناه کرده با کسی که بسیار بسیار گناه کرده فرق ندارند؟
و اما در بحث خلود حرف بسیار است که جایش اینجا نیست
متشکر
یا علیم[/]

باسمه العیم

محی الدین;956413 نوشت:
رحمت رحمانیه و رحیمیه تفاوتی ندارند مگر در سعه و رتبه. یعنی رحمت رحمانیه یا همان وجود شی در یک مرتبه وقتی با هدایت الهی وسعت می یابد به رحمت رحیمیه معنون می گردد و دیگر اینکه کل فرع یرجع الی اصله ....

بله ولی سخن این است که رحمت رحیمیه یا هدایت خاص الهی شامل مؤمنان می شود نه کفار.

محی الدین;956413 نوشت:
تفاوت بین مراتب ایمان و بلکه کفر و تفاوت بین مراتب گناهان کما و کیفا در بیانات دینی، نشان دهنده تفاوت تاثیر در قیامت است. آیا کسی که چند گناه کرده با کسی که بسیار بسیار گناه کرده فرق ندارند؟

قطعا فرق دارد ولی بحث ما مضمون آیه ی شریفه و راجع به کفار مخلد در دوزخ است.

[="Tahoma"][="Navy"]

حبیبه;956419 نوشت:
بله ولی سخن این است که رحمت رحیمیه یا هدایت خاص الهی شامل مؤمنان می شود نه کفار.

سلام
به نظر حقیر آفرینش بن بست ندارد "و الی ربک المنتهی"

حبیبه;956419 نوشت:
قطعا فرق دارد ولی بحث ما مضمون آیه ی شریفه و راجع به کفار مخلد در دوزخ است.

ما به موضوع بحث یعنی بازگشت کفار به دنیا صحبت می کردیم
یا علیم[/]

باسمه الواسع

سلام علیکم

محی الدین;956483 نوشت:
به نظر حقیر آفرینش بن بست ندارد "و الی ربک المنتهی"

بله اسماء جلال و جمال الهی لایتنهاهی هستند.

محی الدین;956483 نوشت:
ما به موضوع بحث یعنی بازگشت کفار به دنیا صحبت می کردیم

این موضوع تاپیک بود ولی ظاهرا بحث ما از موضوع اصلی خارج شده و به مسئله ی رحمت نسبت به کفار معطوف گردید:

محی الدین;956123 نوشت:
این در حقیقت نوعی لطف الهی است که مانع افزایش گناهان و عذاب آنها می شود.

حبیبه;956184 نوشت:
لطف الهی شامل کفار هم می شود؟

باسمه الذی ذو الجلال و الاکرام

با سلام و احترام

حسام 1999;956190 نوشت:
میون کلامتون
حالا من نمیدونم منظورتون از شاکله همون اعیان ثابته و ظرفیت وجودی هست

عذرخواه ظاهرا نقل قول حضرتعالی با سایر نقل قولها از صندوق پیامها حذف شده است لذا الان در مراجعه به صفحات قبل

فرمایشاتتان را دیدم.

خیر مقصودم از شاکله،معنای عرفانی آن نیست بلکه تعبیر قرانی آن است که با اختیار انسان شکل می گیرد

گرچه اگر معنای عرفانی آن را هم در نظر بگیریم معنایش سلب اختیار از انسان نیست

حسام 1999;956190 نوشت:
عرفا هم که آدم ملایم تری بودن و یونیورسال پلورالیزمی بیشتری نسبت به بقیه داشتن!گفتن خب میگیم کفار بخاطر محدودیت وجودی خودشون اینچنین هستن!و پس از مرگ هم اونایی که میفهمن در جهنم جاویدانن خوشحال میشن!و عذاب از عذب و شیرینی میاد!چون به سنخیت ذاتشون رسیدن،بنوعی باهاش حال میکنن!همونطور که مگس با کثافات حال میکنه(حالا این حد مهربان ترینشونه بعضیا سخت تر گرفتن)

این عقیده که "عذاب ملائم با ذات کفار است لذا از آن لذت می برند" خلاف تعالیم قران است بعضی از بزرگان حکمت متعالیه

نیز در ابتدای امر آن را بیان و سپس از این عقیده بر گشته و آن را اصلاح نمودند.

حسام 1999;954929 نوشت:
سلام و درود دو تا سوال یا ایراد
در قرآن کریم که دقیق در خاطرم نیست فکر کنم کافران به خدا می گویند ما را به دنیا باز گردان تا کار خوبی انجام دهیم خدا میگوید هرگز!اگر بازهم برگردید همون خرابکاریا رو دوباره به بار میارید
خب سوال اولم !
خدا چرا نمیذاره برگردن؟دوباره عمل کنن؟یعنی علم خدا باعث جلوگیری از عمل اختیاری دوبارش میشه؟چون میدونه باز برگردن همون کارو میکنن برگردوندشون کار عبثی میشه نه؟دقیقا این قسمت بولد شده رو بفرمایید چون خدا میدونه که برگردن کار بدی که کردن و میکنن دیگه بر نمیگردونه نه؟و دقیقا بفرمایید که کار عبثی میشه؟
ایراد دوم در نتیجه جوابیه که به این سوال میدین
خیلی ممنون

سلام برادر،
در حدیث عقل و جهل آمده که خداوند به عقل جنود عقل را بخشید، ولی به جهل چیزی نداد و اگر نداد این یعنی جهل آن شایستگی که عقل داشت را نداشت، ولی جهل تمنا کرد، نه اینکه حسادت کند و بگوید از او بگیر و به من بده، بلکه با تمام جهل بودنش فقط غبطه خورد و آنچه عقل داشت را برای خودش هم خواست، ولی به جای آنکه اول شایستگی آن نعمات را بخواهد فقط خود آن نعمات را خواست و گفت که خدایا هر چه به او دادی مثلش را به من هم بده، خدا هم به او داد ... ولی نعمت در دستان جهل بابت کدام شایستگی است؟ هیچ شایستگی، بلکه برای این است که خود جهل بفهمد که نعمت وقتی به کار آید که شایستگی آن هم باشد، و اگر نباشد خود آن نعمات هم می‌شود مایه‌ی درد و رنج ... دنیا بارزترین جایی است که این فهم ایجاد گردد ... در قیامت همه چیز برمی‌گردد سر جای خودش ... عقل است و نعمتش ... جهل است و محرومیتش (از چیزی که شایستگی‌اش را ندارد) ... رحمانیت و رحیمیت به عقل و جند عقل می‌رسد ولی فقط رحمانیت خدا منهای رحیمیت آن به جهل و جنود جهل می‌رسد.
حالا در قیامت که با عواقب کوتاهی‌های خودش مواجه شود دوست ندارد بپذیرد و باز دبّه می‌کند که یک بار دیگر هم بهم فرصت بده ... ولی این بار دیگر خدا نمی‌گوید که بیا این هم فرصت، الآن آن جهل می‌داند که چرا عقل باید بهره‌مند گردد و او باید بی‌بهره باشد ... در جهنم که بماند کم‌کم می‌پذیرد .... این برای زمانی است که جهنمیان موقتی آزاد می‌شوند و جهنمیان ابدی می‌مانند و خودشان و خودشان ...
این چیزی است که من فهمیده‌ام و نقصی در آن سراغ ندارم ... شما سراغ دارید؟

پرسش:
[=book antiqua]الف- چرا خدا به کافران اجازه بازگشت به دنیا را نمی دهد؟ ب- آیا چون میداند همان راه قبلی را می روند مهلت دادن مجدد، کاری عبث است؟ ج- چرا با وجودیکه از عمل بندگانش آگاه بود آنها را آفرید؟

پاسخ:
در پاسخ به سؤالات شما نکاتی را تقدیم می کنیم:

[=book antiqua]الف- در پاسخ به پرسش اول شما گفتنی است: وقتى كفار و مشركان و منافقان و اهل گناه، در آستانه مرگ و رفتن به عالم ((برزخ )) قرار مى گیرند، خود را در حال بریده شدن از این جهان و قرار گرفتن در جهان دیگر مى بینند، پرده هاى غرور و غفلت از مقابل دیدگانشان كنار مى رود. گویى سرنوشت دردناك خویش را با چشم خود مى بینند. عواقب شوم عمر و سرمایه هاى از دست رفته و كوتاهى هایى كه در گذشته كرده و گناهانى را كه مرتكب شده اند را در آن جا مشاهده مى كنند. این جا است كه ناله و فریاد آنها بلند مى شود و مى گویند: [=book antiqua]«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُون؛ [=book antiqua]اى پروردگار! ما را به دنیا برگردان شاید گذشته خود را جبران كنیم و عمل صالحى در برابر آن چه ترك كرده ایم به جا آوریم.»(1) اما از آن جا كه قانون آفرینش ، چنین اجازه بازگشتى را به هیچ كس ، (نه نیكوكاران و نه بدكاران ) نمى دهد، به آنها چنین پاسخ داده مى شود: ((هرگز راه بازگشتى وجود ندارد، این سخنى است كه به زبان مى گویید، این لقلقه كلامى بود كه در دنیا با خود داشتید). در واقع، این سخنى است كه هرگز از اعماق دلى با اراده و آزاد برنخواسته، این همان سخنى است كه هر بدكارى به موقع گرفتار شدن در چنگال مجازات و هر قاتلى به هنگام دیدن چوبه دار مى گوید.

از اینرو به آنها گفته مى شود: مگر در دنیا نبودید و حجت بر شما تمام نشد؟ مگر خورشید و ماه بر شما طلوع و غروب نداشت و مهلت تمام نشد؟ مگر حقایق به شما نرسید؟ مگر عاجز و از مستضعفین بودید؟ مگر از سرمایه هاى عمر و علم و قدرت و فراغت و امنیت به اندازه كافى و وافى در اختیار نداشتید؟ چرا عمل نكردید؟ با غفلت مى خوابیدید و بیدار مى شدید؟ مگر خواب و بیدارى ها نمونه اى از مرگ و حیات نبود؟ مگر هزاران بار نمردید و زنده نشدید؟ آیا این مقدار براى شما كافى نبود؟ مگر صدها بار در تشییع جنازه ها شركت نكردید و در مجالس ختم و ترحیم حضور به هم نرساندید و صداى ناله آن مسكین در قبر را نشنیدید كه مى گفت: خدایا! مرا براى تدارك اعمال ، براى بیدارى و هشیارى ، براى پیمودن راه به سوى محبوب مطلق به دنیا برگردان . آیا اینها براى شما كافى نبود؟ و ...؟

[=book antiqua]ب- در پاسخ به سؤال دوم گفتنی است: این علم خداوند نیست که مانع تغییر رویه و رویکرد زندگی آنها و حرکت در مسیر اصلاح و پرهیز از افسادشان می شود بلکه نفس گناه آلود و تربیت نایافته آنها که متمایل به گناه و فساد و خودخواهی است در بازگشت و فرصت مجدد نیز به همان منویات و خودخواهی ها کشیده می شود. امام صادق (علیه السلام) فرمود: [=book antiqua]"وقتى جنازه اى را به سوى قبرستان حمل مى كنى ، خود را چنین پندار كه تو آن جنازه اى هستى كه به دوش مردم حمل مى شوى ، چنین پندار كه تو از پروردگارت مسئلت نموده اى ترا به دنیا برگرداند و خداوند دعاى ترا مستجاب نموده و به دنیا بازگردانیده است ! حال ببین چگونه در اعمال خود تجدید نظر مى كنى و گذشته را تدارك مى نمایى!" (2)

فلذا اگر خداوند آنها را به دنیا برگرداند با همان فكر و عقیده و اعمال و كردارى كه سابقا داشتند برمى گردند، نه آن كه یك نفس پاك و طاهر را خلق كند و به دنیا برگرداند؛ زیرا در این صورت دیگر آنها افراد سابق نیستند و موجودات دیگرى هستند كه ربطى به آنها ندارند. اگر آنان را با همان فكر و عقیده اى كه داشتند برگرداند باز همان اعمال و كردار غلطى را كه داشتند از دست نخواهد داد و به دنبال همان فكر و عقیده اى كه داشتند، خواهند رفت.(3) و این یعنی اعطای فرصت مجدد به دنیاطلبان و گناهکاران! که از دو جهت عبث و بیهوده است: اول اینکه در صورت بازگشت مجدد به دنیا و فاصله گرفتن از آن تنگنای برزخ و دیدن حقایق برزخی، باز هم همان رویه و مشی گناه آلود قبلی را در پیش می گیرند زیرا نفس تربیت نایافته و غافل در هر شرایطی غافل و متمایل به گناه و فساد است هر چند اگر ده بار به او فرصت مجدد داده شود! و دوم اینکه اگر آن وضعیت هولناک لحظه سکرات موت و تجربه دردناکی که هنگام مرگ کرده اند در خاطرشان مانده باشد، که حکم اتمام حجت قطعی و نهایی را دارد. ایشان، از سر ناچاری و بدون اختیار، در حالیکه قلباً متمایل به گناه و فساد هستند ظاهراً تن به دینداری و دستورات خداوند می دهند و چنین رویکردی اساساً فاقد ارزش حقیقی می باشد.

از اینرو قرآن در این باره مى فرماید: [=book antiqua]«اگر آنها را به دنیا برگردانیم باز به همان اعمال و كردار سابق بر مى گردند و آنها در این حرفى كه مى زنند دروغ مى گویند.»

[=book antiqua]ج- در پاسخ به سؤال سوم شما که البته بسیار پرسیده و پاسخ داده شده است لازم بذکر است: فلسفه آفرينش انسان همانند هر موجود ديگري بر اساس فياضيت مطلق خداوند تعريف مي شود، يعني خداوند به واسطه فيض مطلق خود هر موجودي را كه لايق خلقت بوده و امكان آفريده شدن داشت و خلقت او به زيبايي و شكوه جهان خلقت مي افزايد، از نعمت وجود محروم ننموده، او را خلق مي كند. (4) و اصل خلقت و وجود بخشیدن به موجودات عالم چیز بدی نیست که مورد سؤال قرار گیرد! اتفاقاً اگر خدای متعال که فیاض و جواد کریم است اگر از الطاف وجودی خود به دیگران نمی بخشید جای سؤال داشت که اگر خداوند فیاض و جواد است چرا نبخشیده و یا نمی بخشد؟ چنانکه مردم از روحیه بخشندگی کسی که از ثروت و دارایی خود به دیگران می بخشد سؤال نمی کنند و در نقطه مقابل از کسانی که در عین دارایی و شهرت به جواد بودن بخل می ورزند متعجب شده پرسش می کنند؟ اما در عين حال حكمت خداوند اقتضا دارد كه خلقت، حكيمانه و هدفمند و داراي سرانجام و مسيري معين براي مخلوق باشد. بر اين اساس تكامل انسان و رسيدن به مراتب بالاي عبودیت و بندگی و قرب حقتعالی و وصال به حيات بهشتي، هدف خلقت او بيان مي شود. در نتيجه براي هر انساني مسيري معين و ابزاري لازم براي رسيدن به آن سعادت ابدي و تكامل عميق روحي و معنوي تعريف مي شود. امتحانات لازم و متناسب با ظرفيت هاي خاص خودش براي او در نظر گرفته مي شود. از اینرو نمي توان قبل از برگزاري آزمون، فرد را از فرصت حضور در آزمون محروم ساخت. تنها به اين دليل كه نتيجه عملكرد او براي ما روشن است.

علم و آگاهي پيشين خداوند از نحوه برخورد افراد با اختيار و حق انتخابي كه به آن ها داده شده، در خصوص همه افراد يكسان است. همان گونه كه كفر و عصيان و ظلم بندگان و در نتيجه جهنمي شدن آن ها ضرري به حال خداوند ندارد، عبادت و تقوا و بندگي آنان و در نتيجه بهشتي شدن شان هم فايده اي به حال خداوند ندارد تا خداوند یا بدون آزمون و تنها بر اساس علم پیشین نسبت به سرنوشت خلایق، آنها را در جایگاه ابدی شان قرار دهد و یا تنها بهشتيان را در آزمون سرنوشت ساز حاضر سازد و رفوزه ها را از ابتدا از اين فرصت محروم نمايد. بعبارتی درست است كه در علم خداوند بوده كه مثلا عده زيادي از افراد اگر آفريده شوند، در نهايت ناصالح خواهند شد، ولي فرجام بهشت يا دوزخ براي انسان از مقوله «شدني» هاست؛ يعني بايد به دنيا بياييم تا بهشتي يا جهنمي «بشويم». ظرف وجود ما با حضور در دنيا و طي مراحل علمي و عملي و گذر از فراز و نشيب ها شكل مي گيرد. بنابراين تا به دنيا نياييم پاداش و كيفر معنا پيدا نمي كند. اساساً اختيار آدمي، زمينه پاداش و جزا را در جهان فراهم مي نمايد. اگر قرار باشد كه بر اساس علم پیشین خداوند هر کسی بدون آزمون و امتحان و اتمام حجت عینی به سزای عملش برسد، یا همه انسان‏ها خوب و بهشتی باشند، يا تنها انسان‏هاي خوب آفريده شوند، اختيار و حق انتخاب معنا نداشت. تا راه كج وجود نداشته باشد كه عده‏ اي دچار آن شوند، انتخاب راه درست معنا ندارد. نيك و خوب بودن در كنار بدي‏ها معنا مي يابد.(5)

موفق باشید ...

پی نوشت__________________________________
1. مؤمنون، 99 - 100.
2. علامه مجلسی، بحارالانوار، بنقل از کتاب عالم قبر، مهدی فربودی، نشر دیوان، تهران، 1387.
3. بنقل از سایت تبیان، با کمی تغییر.
4. سيد حسن ابراهيميان، انسان‏شناسى، نشر معارف، تهران، 1381 ش. ص 115 و 116.
5. ر.ک: مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی،چرا خدا انسانی راکه میداند گنه کار است را می آفریند؟، با کمی دخل و تصرف.

موضوع قفل شده است