ایمان در گیرودار تلاطم زندگی

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ایمان در گیرودار تلاطم زندگی

سلام :Moteajeb!:
چندی است که مشکلات اقتصادی بدجوری به مردم فشار آورده است . البته ما همیشه مشکل اقتصادی داشته ایم اما این یکی خیلی بغرنج شده است .
گرانی سرسام آور همه ذهنها را به خود متوجه کرده و عمده گفتگوهای مردمی حول و حوش همین موضوع است .
هر چند نمی توان از علل این معضل چشم پوشی کرد اما سوال مهم آنستکه ایمانها در این گیرو دارها و تلاطمات سخت زندگی چه می شود ؟
مردم در مواجهه با این مشکلات به چند دسته تقسیم می شوند و چگونه واکنش نشان می دهند ؟
والله الموفق

سلام
قرآن کریم سختیها و مشکلات را جزئی از سنتهای مستمر الهی در آزمودن مدعیان ایمان می داند . خدای حکیم با یادآوری حالات گذشتگان اهل ایمان را به پایداری و استقامت در این راه و پیروزی در این آزمایش ترغیب می کند :

[سوره البقرة (2): آيه 214]
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ (214)
ترجمه:
214- آيا گمان كرديد داخل بهشت مى‏شويد، بى آنكه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان كه گرفتاريها و ناراحتيها به آنها رسيد، و آن چنان ناراحت شدند كه پيامبر و افرادى كه ايمان آورده بودند گفتند:" پس يارى خدا كى خواهد آمد؟!" (در اين هنگام، تقاضاى يارى از او كردند، و به آنها گفته شد:) آگاه باشيد، يارى خدا نزديك است!
شان نزول:
بعضى از مفسران گفته‏اند: هنگامى كه در جنگ احزاب ترس و خوف و شدت بر مسلمانان غالب شد و در محاصره قرار گرفتند اين آيه نازل شد و آنان را به صبر و استقامت دعوت نمود و وعده يارى نصرت به آنها داد و نيز گفته شده هنگامى كه مسلمانان در جنگ احد شكست خوردند" عبد اللَّه بن ابى" به آنها گفت تا كى خود را به كشتن مى‏دهيد اگر محمد پيغمبر بود خداوند ياران او را گرفتار اسارت و قتل نمى‏كرد در اين موقع آيه فوق نازل شد «1».
تفسير: بدون امتحان وارد بهشت نمى‏شويد!
از آيه فوق چنين بر مى‏آيد كه جمعى از مؤمنان مى‏پنداشتند عامل اصلى ورود در بهشت تنها اظهار ايمان به خداست و به دنبال آن نبايد ناراحتى و رنجى را متحمل شوند و بى آنكه تلاش و كوشش به خرج دهند خداوند همه كارها را روبراه خواهد كرد و دشمنان را نابود خواهد ساخت.
قرآن در برابر اين تفكر نادرست به سنت هميشگى خداوند اشاره كرده مى‏فرمايد:" آيا گمان كرديد داخل بهشت مى‏شويد بى آنكه حوادثى همچون حوادث سخت گذشتگان به شما برسد" (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ).
" همانها كه شدائد و زيانهاى فراوان به آنها رسيد و آن چنان ناراحت و متزلزل شدند كه پيامبر الهى و افرادى كه ايمان آورده بودند گفتند پس يارى خدا كى خواهد آمد" (مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ).
و چون آنها نهايت استقامت خود را در برابر اين حوادث به خرج دادند و دست به دامن الطاف الهى زدند به آنها گفته شد:" آگاه باشيد يارى خدا نزديك است" (أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ).
" باساء" از ماده" باس" به گفته" معجم مقاييس اللغة" در اصل به معنى شدت و مانند آن است و به هر گونه رنج و عذاب و ناراحتى گفته مى‏شود، و به افراد شجاع كه در ميدان جنگ شديدا مقاومت مى‏كنند،" بئيس" يا" ذو الباس" گفته مى‏شود.
و" ضراء" به گفته" راغب" در" مفردات" نقطه مقابل سراء يعنى آنچه مايه مسرت و موجب منفعت است، مى‏باشد، بنا بر اين هر گونه زيانى كه دامنگير انسان بشود در امور جانى و مالى و عرضى و امثال آن را شامل مى‏گردد.
جمله" مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ" (يارى خدا كى مى‏آيد؟) كه از سوى پيامبران و مؤمنان در مواقع نهايت شدت گفته مى‏شد، به معنى شك و ترديد در اين موضوع، يا اعتراض و ايراد نيست، بلكه به عنوان تقاضا و انتظار، مطرح مى‏شده است، و لذا به دنبال آن، از سوى خداوند به آنها بشارت داده مى‏شد كه يارى خدا نزديك است.
اين احتمال كه جمله" مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ" از سوى گروهى از مؤمنان باشد، و جمله (أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ) از سوى پيامبر خدا ص كه بعضى از مفسران ذكركرده‏ اند بسيار بعيد به نظر مى ‏رسد.
به هر حال آيه فوق به يكى از سنن الهى كه در همه اقوام جارى بوده است اشاره مى‏كند و به مؤمنان در همه قرون و اعصار هشدار مى‏دهد كه براى پيروزى و موفقيت و نايل شدن به مواهب بهشتى، بايد به استقبال مشكلات بروند و فداكارى كنند و در حقيقت، اين مشكلات آزمونى است كه مؤمنان را پرورش مى‏دهد و صاحبان ايمان راستين را از متظاهران به ايمان، آشكار مى ‏سازد.
تعبير به" الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ" (كسانى كه پيش از شما بودند) به مسلمانان مى‏گويد: اين تنها شما نيستيد كه گرفتار انواع مشكلات از سوى دشمنان در تنگناهاى زندگى شده‏ايد، بلكه اقوام پيشين نيز، گرفتار همين مشكلات و شدائد بوده‏اند تا آنجا كه گاهى كارد به استخوانشان مى‏رسيد و فرياد استغاثه آنها بلند مى‏شد.
اصولا رمز تكامل و ترقى انسانها همين است، افراد و امتها بايد در كوره‏هاى سخت حوادث قرار بگيرند، و همچون فولاد آبديده شوند، استعدادهاى درونى آنها شكوفا گردد، و ايمانشان به خدا قويتر شود ضمنا افراد لايق و مقاوم و با ايمان، از افراد نالايق شناخته شوند و صفوفشان از هم جدا گردد، اين سخن را با حديثى از پيامبر اكرم ص پايان مى‏دهيم.
" خباب بن ارت" كه از مجاهدان راستين صدر اسلام بود مى‏گويد: خدمت پيامبر ص از آزار مشركان شكايت كردم فرمود: امتهايى كه پيش از شما بودند با انواع بلاها شكنجه مى‏شدند، ولى اين امر هرگز آنها را از دينشان منصرف نمى‏كرد تا آنجا كه اره بر سر بعضى از آنها مى‏گذاردند و آنها را به دو پاره تقسيم مى‏ كردند ... به خدا سوگند كه برنامه دين خدا كامل مى‏شود و به پيروزى مى‏رسد تا آنجا كه يك نفر سوار، فاصله ميان صنعاء و حضرموت (و بيابانهاى مخوف عربستان را) طى مى‏ كند، و از هيچ چيز جز خدا نمى ‏ترسد ... ولى شما عجله مى‏ كنيد «1» تفسیر نمونه ج 2

پس باید آگاه بود و خود را در تلاطمات زندگی گم نکرد . چه تلاطم در زندگی شخصی و چه اجتماعی هردو محل آزمایش ما هستند و حفظ ایمان نشانه صدق ما در راه خداست .
شاید برخی برای مشکلات و نابردباری در برابر آن بهانه هایی بیابند اما نباید فراموش کرد که شرایط سخت الزاما از مسیر مطلوبی به ما نمی رسد گاهی اوقات افرادی اسباب این تلاطم هستند که قاعدتا باید اسباب تقویت ایمان ما باشند اما خداوند به انواع آزمایشات ما را می آزماید تا هر آنچه از صدق و راستی و خردورزی و پاک دلی است در ما بروز نماید .
والله الموفق

[=&quot]سلام[/]
[=&quot]ایمان ما در گیرو دارهای زندگی در معرض غرض تضعیف یا نابودی است لذا باید با ابزار تقویت آن در شرایط بحرانی آشنا شویم .
[/]

[=&quot]قرآن کریم نماز را یکی از مهمترین اسباب حفظ ایمان در شرایط نامطلوب می داند . شرح مطلب را از تفسیر نمونه ج 25 ذیل آیات مبارکه سوره معارج بخوانید :[/]
[=&quot]
[/]

[=&quot][سوره المعارج (70): آيات 19 تا 28][/][=&quot][/]

[=&quot]إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً (19) إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (20) وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً (21) إِلاَّ الْمُصَلِّينَ (22) الَّذِينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (23)[/][=&quot][/]

[=&quot]وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (24) لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (25) وَ الَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ (26) وَ الَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (27) إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ (28)[/][=&quot][/]

[=&quot]ترجمه:[/][=&quot][/]

[=&quot]19- انسان حريص و كم طاقت آفريده شده.[/][=&quot][/]

[=&quot]20- هنگامى كه بدى به او رسد بيتابى مى‏كند.[/][=&quot][/]

[=&quot]21- و هنگامى كه خوبى به او رسد مانع ديگران مى‏شود.[/][=&quot][/]

[=&quot]22- مگر نمازگزاران.[/][=&quot][/]

[=&quot]23- آنها كه نمازها را مرتبا بجا مى‏آورند.[/][=&quot][/]

[=&quot]24- و آنها كه در اموالشان حق معلومى است.[/][=&quot][/]

[=&quot]25- براى تقاضا كنندگان و محرومان.[/][=&quot][/]

[=&quot]26- و آنها كه به روز جزا ايمان دارند.[/][=&quot][/]

[=&quot]27- و آنها كه از عذاب پروردگارشان بيمناكند.[/][=&quot][/]

[=&quot]28- چرا كه هيچگاه خود را از عذاب پروردگار در امان نمى‏بينند.[/][=&quot][/]

[=&quot]تفسير: اوصاف انسانهاى شايسته[/][=&quot][/]

[=&quot]بعد از ذكر گوشه‏اى از عذابهاى قيامت به ذكر اوصاف افراد بى‏ايمان و در مقابل آنها مؤمنان راستين مى‏پردازد تا معلوم شود چرا گروهى اهل عذابند و گروهى اهل نجات.[/][=&quot][/]

[=&quot]نخست مى‏فرمايد:" انسان حريص و كم طاقت آفريده شده است" (إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً).[/][=&quot][/]

[=&quot]" هنگامى كه بدى به او رسد بسيار جزع و بيتابى مى‏كند" (إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً).[/][=&quot][/]

[=&quot]" و هنگامى كه خوبى به او رسد از ديگران دريغ مى‏دارد" (وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً).[/][=&quot][/]

[=&quot]جمعى از مفسران و ارباب لغت" هلوع" را به معنى حريص و جمعى به معنى" كم طاقت" تفسير كرده‏اند، بنا بر تفسير اول در اينجا به سه نكته منفى اخلاقى در وجود اينگونه انسانها اشاره شده،" حرص" و" جزع" و" بخل" و بنا بر تفسير دوم به دو نكته" جزع" و" بخل" زيرا آيه دوم و سوم تفسيرى است براى معنى (هلوع).[/][=&quot][/]

[=&quot]اين احتمال نيز وجود دارد كه هر دو معنى در اين واژه جمع باشد، چرا كه اين دو وصف لازم و ملزوم يكديگرند، آدمهاى حريص غالبا بخيلند، و در برابر حوادث سوء كم تحمل، و عكس آن نيز صادق است.[/][=&quot][/]

[=&quot]در اينجا سؤال يا سؤالهايى مطرح مى‏شود كه اگر خداوند انسان را براى سعادت و كمال آفريده چگونه در طبيعت او شر و بدى قرار داده است؟[/][=&quot][/]

[=&quot]وانگهى آيا ممكن است خداوند چيزى را با صفتى بيافريند، و سپس آفرينش خود را مذمت كند؟[/][=&quot][/]

[=&quot]و از همه اينها گذشته قرآن در آيه 4 سوره" تين" صريحا مى‏گويد:[/][=&quot][/]

[=&quot]لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ:" ما انسان را به بهترين صورت و ساختمان آفريديم".[/][=&quot][/]

[=&quot]مسلما منظور اين نيست كه ظاهر انسان خوب و باطنش زشت و بد است، بلكه كل خلقت انسان به صورت" احسن تقويم" است، و همچنين آيات ديگرى كه مقام والاى انسان را مى‏ستايند، اين آيات با آيه مورد بحث چگونه سازگار است؟ تفسير نمونه، ج‏25، ص: 29[/][=&quot][/]

[=&quot] پاسخ همه اين سؤالات با توجه به يك نكته روشن مى‏شود، و آن اين است كه خداوند نيروها و غرائز و صفاتى در انسان آفريده است كه اينها بالقوه وسيله تكامل و ترقى و سعادت او محسوب مى‏شوند، بنا بر اين صفات و غرائز مزبور ذاتا بد نيست، بلكه وسيله كمال است، اما هنگامى كه همين صفات در مسير انحرافى قرار گيرد، و از آن سوء استفاده شود، مايه نكبت و بدبختى و شر و فساد خواهد بود.[/][=&quot][/]

[=&quot]فى المثل همين حرص نيرويى است كه به انسان اجازه نمى‏دهد به زودى از تلاش و كوشش بازايستد، و با رسيدن به نعمتى سير شود، اين يك عطش سوزان است كه بر وجود انسان مسلط است، اگر اين صفت در مسير تحصيل علم و دانش به كار افتد، و انسان حريص در علم و يا به تعبير ديگر تشنه و عاشق بى‏قرار علم باشد، مسلما مايه كمال او است، اما اگر آن در مسير ماديات به كار افتد مايه شر و بدبختى و بخل مى‏گردد.[/][=&quot][/]

[=&quot]به تعبير ديگر: اين صفت شاخه‏اى از حب ذات است، و مى‏دانيم حب ذات چيزى است كه انسان را به سوى كمال مى‏فرستد، اما اگر در مسير انحرافى واقع شود به سوى انحصارطلبى، و بخل و حسد و مانند آن پيش مى‏رود.[/][=&quot][/]

[=&quot]در مورد مواهب ديگر نيز مطلب همين گونه است، خداوند قدرت عظيمى در دل اتم آفريده كه مسلما مفيد و سودمند است، ولى هر گاه از اين قدرت درونى اتم سوء استفاده شود و از آن بمبهاى ويرانگر بسازند، نه نيروگاههاى برق و وسائل صنعتى ديگر، اين مايه شر و فساد خواهد بود.[/][=&quot][/]

[=&quot]و با توجه به بيان فوق، مى‏توان ميان تمام آياتى كه در قرآن مجيد درباره انسان وارد شده است جمع كرد «1».[/][=&quot][/]

[=&quot]سپس به ذكر اوصاف انسانهاى شايسته به صورت يك استثنا ضمن بيان نه صفت از اوصاف بر جسته پرداخته، مى‏گويد:[/][=&quot][/]

[=&quot]" مگر نمازگزاران" (إِلَّا الْمُصَلِّينَ).[/][=&quot][/]

[=&quot]" همان نمازگزارانى كه نمازهاى خود را تداوم مى‏بخشند" (الَّذِينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ).[/][=&quot][/]

[=&quot]اين نخستين ويژگى آنهاست كه ارتباط مستمر با درگاه پروردگار متعال دارند، و اين ارتباط از طريق نماز تامين مى‏گردد، نمازى كه انسان را از فحشاء و منكر باز مى‏دارد، نمازى كه روح و جان انسان را پرورش مى‏دهد، و او را همواره به ياد خدا مى‏دارد، و اين توجه مستمر مانع از غفلت و غرور، و فرو رفتن در درياى شهوات، و اسارت در چنگال شيطان و هواى نفس مى‏شود.[/][=&quot][/]

[=&quot]بديهى است منظور از مداومت بر نماز اين نيست كه هميشه در حال نماز باشند، بلكه منظور اين است در اوقات معين نماز را انجام مى‏دهند.[/][=&quot][/]

[=&quot]اصولا هر كار خيرى آن گاه در انسان اثر مثبت مى‏گذارد كه تداوم داشته باشد، و لذا در حديثى از پيغمبر اكرم ص مى‏خوانيم:[/][=&quot][/]

[=&quot]ان احب الاعمال الى اللَّه ما دام و ان قل:[/][=&quot][/]

[=&quot]" محبوبترين اعمال نزد خدا چيزى است كه مداومت داشته باشد، هر چند كم باشد" «1».[/][=&quot][/]

[=&quot]قابل توجه اينكه در حديثى از امام باقر ع مى‏خوانيم: منظور اين است هر گاه انسان چيزى از نوافل را بر خود فرض مى‏كند همواره به آن ادامه دهد" «2».[/][=&quot][/]

[=&quot]و در حديث ديگرى از همان امام ع نقل شده كه فرمود:" اين آيه اشاره به نافله است، و آيه و الَّذِينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ (كه در چند آيه بعد مى‏آيد) ناظر به نماز فريضه" «1».[/][=&quot][/]

[=&quot]اين تفاوت ممكن است از اينجا باشد كه تعبير به محافظت مناسب نمازهاى واجب است كه دقيقا آنها را بايد در وقتهاى معين انجام داد، اما تعبير به تداوم مناسب نمازهاى مستحبّ است، چرا كه انسان مى‏تواند آنها را انجام دهد و گاه ترك كند.[/][=&quot][/]

[=&quot]به هر حال بعد از ذكر نماز كه بهترين اعمال، و بهترين حالات مؤمنان است، به دومين ويژگى آنها پرداخته مى‏افزايد:" كسانى كه در اموالشان حق معلومى است" (وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ).[/][=&quot][/]

[=&quot]" براى تقاضا كنندگان و محرومان" (لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ).[/][=&quot][/]

[=&quot]و به اين ترتيب هم ارتباطشان را با خالق حفظ مى‏كنند، و هم پيوندشان را با خلق خدا.[/][=&quot][/]

[=&quot]بعضى از مفسران معتقدند كه منظور از" حق معلوم" در اينجا همان" زكات" است كه مقدار معينى دارد، و از مصارف آن" سائل" و" محروم" است، در حالى كه مى‏دانيم اين سوره مكى است و حكم زكات در مكه نازل نشده بود، يا اگر نازل شده بود مقدار معين نداشت، لذا بعضى ديگر معتقدند: مراد از" حق معلوم" چيزى غير از زكات است كه انسان بر خود لازم مى‏شمرد كه به نيازمندان دهد شاهد اين تفسير حديثى است كه از امام صادق ع نقل شده كه وقتى از تفسير اين آيه[/][=&quot][/]

[=&quot]سؤال كردند كه آيا اين چيزى غير از زكات است؟ فرمود:[/][=&quot][/]

[=&quot]هو الرجل يؤتيه اللَّه الثروة من المال، فيخرج منه الالف و الالفين و الثلاثة آلاف و الاقل و الاكثر، فيصل به رحمه، و يحمل به الكل عن قومه:[/][=&quot][/]

[=&quot]" آرى اين درباره كسى است كه خداوند ثروت و مالى به او مى‏بخشد و او به مقدار هزار يا دو هزار يا سه هزار يا بيشتر و كمتر از آن جدا كرده و با آن صله رحم مى‏كند و مشقت از قوم خود بر مى‏دارد" «1».[/][=&quot][/]

[=&quot]تفاوت ميان" سائل" و" محروم" اين است كه" سائل" كسى است كه حاجت خود را مى‏گويد و تقاضا مى‏كند، و" محروم" كسى است كه شرم و حيا مانع تقاضاى او است، و در حديثى از امام صادق ع آمده است:" محروم كسى است كه زحمت در كسب و كار مى‏كشد ولى زندگى او پيچيده شده است" «2».[/][=&quot][/]

[=&quot]اين حديث نيز مناسب همان تفسيرى است كه ذكر شده، زيرا چنين اشخاصى كمتر روى سؤال دارند.[/][=&quot][/]

[=&quot]شرح بيشترى درباره حق مزبور و تفسير" سائل" و" محروم" در جلد 22 تفسير نمونه صفحه 323 آمده است (ذيل آيه 19 ذاريات).[/][=&quot][/]

[=&quot]به هر حال انجام اين كار از يك سو اثر اجتماعى دارد، و با فقر و محروميت مبارزه مى‏كند، و از سوى ديگر اثر اخلاقى روى كسانى كه به آن عمل مى‏كنند مى‏گذارد، و قلب و جانشان را از حرص و بخل و دنيا پرستى مى‏شويد.[/][=&quot][/]

[=&quot]آيه بعد به سومين ويژگى آنها اشاره كرده مى‏افزايد:" كسانى كه به روز جزا ايمان دارند" (وَ الَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ).[/][=&quot][/]

[=&quot]و در ويژگى چهارم مى‏گويد:" و كسانى كه از عذاب پروردگارشان بيمناكند" (وَ الَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ).[/][=&quot][/]

[=&quot]" چرا كه هيچكس را از عذاب پروردگار در امان نمى‏بينند" (إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ).[/][=&quot][/]

[=&quot]آنها از يك سو ايمان به روز جزا دارند، و با توجه به تعبير" يصدقون" كه فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد، آنها پيوسته توجه دارند كه حساب و كتاب و جزائى در كار است.[/][=&quot][/]

[=&quot]بعضى از مفسران آن را به معنى" تصديق عملى" يعنى انجام وظائف و ترك محرمات تفسير كرده‏اند، ولى ظاهر آيه مطلق است، هم تصديق علمى و هم عملى را شامل مى‏شود.[/][=&quot][/]

[=&quot]ولى از آنجا كه ممكن است كسى ايمان به روز جزا داشته باشد اما خود را مشمول مجازات نشمرد، مى‏گويد: آنها هرگز خود را در امان نمى‏بينند" يعنى دائما احساس مسئوليت مى‏كنند، حسنات خود را ناچيز و سيئات خويش را بزرگ محسوب مى‏دارند، لذا در حديثى از امير مؤمنان ع آمده است كه به فرزندش نصيحت كرد و فرمود: فرزندم![/][=&quot][/]

[=&quot]خف اللَّه خوفا انك لو اتيته بحسنات اهل الارض لم يقبلها منك، و ارج اللَّه رجاء انك لو اتيته بسيئات اهل الارض غفرها لك:[/][=&quot][/]

[=&quot]" آن چنان از خدا خائف باش كه اگر تمام حسنات مردم روى زمين را بياورى احتمال بده از تو نپذيرد! و آن چنان به او اميدوار باش كه اگر تمام گناهان اهل زمين را داشته باشى احتمال ده تو را بيامرزد! «1».[/][=&quot][/]

[=&quot]حتى خود پيامبر ص مى‏فرمود:[/][=&quot][/]

[=&quot]لن يدخل الجنة احدا عمله قالوا و لا انت يا رسول اللَّه؟ قال و لا انا، الا ان يتغمدنى اللَّه برحمته!:[/][=&quot][/]

[=&quot]" هيچكس با عملش وارد بهشت نمى‏شود، عرض كردند: حتى خود شما اى رسول خدا؟! فرمود: آرى من هم چنين هستم، مگر آنكه رحمت خدا شامل من شود"![/][=&quot][/]

[=&quot][سوره المعارج (70): آيات 29 تا 35][/][=&quot][/]

[=&quot]وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (29) إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ (30) فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ (31) وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (32) وَ الَّذِينَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ (33)[/][=&quot][/]

[=&quot]وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ (34) أُولئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ (35)[/][=&quot][/]

[=&quot]ترجمه:[/][=&quot][/]

[=&quot]29- و آنها كه دامان خويش را از بى‏عفتى حفظ مى‏كنند.[/][=&quot][/]

[=&quot]30- و آميزش جنسى جز با همسران و كنيزان (كه در حكم همسرند) ندارند ولى در بهره‏گيرى از اينها مورد سرزنش نخواهند بود.[/][=&quot][/]

[=&quot]31- و هر كس ما وراء اين را طلب كند متجاوز است.[/][=&quot][/]

[=&quot]32- و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت مى‏كنند.[/][=&quot][/]

[=&quot]33- و آنها كه قيام به اداى شهادت حق مى‏نمايند. 34- و آنها كه بر نماز مواظبت دارند.[/][=&quot][/]

[=&quot]35- اين افراد در باغهاى بهشتى گراميند.[/][=&quot][/]

[=&quot]تفسير: بخش ديگرى از ويژگيهاى بهشتيان[/][=&quot][/]

[=&quot]در آيات گذشته چهار وصف از اوصاف ويژه مؤمنان راستين و آنها كه در قيامت اهل بهشتند ذكر شد، و در اين آيات به پنج وصف ديگر اشاره مى‏كند كه مجموعا نه وصف مى‏شود.[/][=&quot][/]

[=&quot]در نخستين توصيف مى‏فرمايد:" آنها كسانى هستند كه فروج «1» خويش را از بى‏عفتى حفظ مى‏كنند" (وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ).[/][=&quot][/]

[=&quot]" مگر نسبت به همسران و كنيزانشان كه در بهره‏گيرى از آنها هيچگونه ملامت و سرزنش ندارند" (إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ).[/][=&quot][/]

[=&quot]بدون شك غريزه جنسى از غرائز سركش انسان، و سرچشمه بسيارى از گناهان است تا آنجا كه بعضى معتقدند در تمام پرونده‏هاى مهم جنايى اثرى از اين غريزه ديده مى‏شود، لذا كنترل و حفظ حدود آن از نشانه‏هاى مهم تقوى است و به همين دليل بعد از ذكر نماز و كمك به نيازمندان و ايمان به روز قيامت و ترس از عذاب الهى كنترل اين غريزه ذكر شده است.[/][=&quot][/]

[=&quot]استثنايى كه ذيل آن آمده نشان مى‏دهد كه منطق اسلام هرگز اين نيست كه اين غريزه به كلى محو و نابود شود و كسى مانند راهبان و كشيشان بر خلاف قانون خلقت گام بردارد كه اين عملى است غالبا غير ممكن، و به فرض امكان[/][=&quot][/]

[=&quot]غير منطقى، و لذا رهبانها نيز نتوانستند اين غريزه را از صحنه زندگى حذف كنند، و اگر به طور رسمى ازدواج نمى‏كنند بسيارى از آنها چون به خلوت مى‏روند آن كار ديگر مى‏كنند! رسواييهايى كه از اين رهگذر ببار آمده كم نيست مورخان مسيحى همچون" ويل دورانت" و غير او پرده از روى آن برداشته‏اند.[/][=&quot][/]

[=&quot]تعبير به" ازدواج" همسران دائمى و موقت را هر دو شامل مى‏شود، و اينكه بعضى گمان كرده‏اند اين آيه نفى" ازدواج موقت" مى‏كند، به خاطر آن است كه نمى‏دانند آن هم نوعى ازدواج است.[/][=&quot][/]

[=&quot]در آيه بعد براى تاكيد بيشتر روى همين موضوع مى‏افزايد:" كسانى كه ما وراى آن را طلب كنند متجاوز و خارج از مرزهاى الهى هستند" (فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ).[/][=&quot][/]

[=&quot]و به اين ترتيب اسلام طرح جامعه‏اى مى‏ريزد كه هم به غرائز فطرى در آن پاسخ داده مى‏شود، و هم آلوده فحشاء و فساد جنسى و مفاسد ناشى از آن نيست.[/][=&quot][/]

[=&quot]البته كنيزان از نظر اسلام داراى بسيارى از شرايط همسر و انضباطهاى قانونى او هستند هر چند در عصر و زمان ما موضوع آن منتفى است.[/][=&quot][/]

[=&quot]سپس به دومين و سومين اوصاف آنها اشاره كرده، مى‏گويد:" كسانى كه امانتها و عهد خود را رعايت مى‏كنند" (وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ).[/][=&quot][/]

[=&quot]البته" امانت" معنى وسيعى دارد كه نه تنها امانتهاى مادى مردم را از هر نوع در بر مى‏گيرد، بلكه امانتهاى الهى و پيامبران و پيشوايان معصوم همه را شامل مى‏شود.[/][=&quot][/]

[=&quot]هر يك از نعمتهاى الهى امانتى از امانات او هستند، پستهاى اجتماعى و مخصوصا مقام حكومت از مهمترين امانات است، و لذا در حديث معروف امام باقر ع و امام صادق ع در تفسير آيه" إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها" صريحا آمده است كه" ولايت و حكومت را به اهلش واگذاريد" «1».[/][=&quot][/]

[=&quot]در آيه 72 سوره احزاب نيز خوانديم كه مساله تكليف و مسئوليت به عنوان يك امانت بزرگ الهى معرفى شده است: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السموات و الارض و از همه مهمتر دين و آئين خدا و كتاب او قرآن، امانت بزرگ او است، كه بايد در حفظش كوشيد.[/][=&quot][/]

[=&quot]" عهد" نيز مفهوم وسيعى دارد كه هم عهدهاى مردمى را شامل مى‏شود و هم عهدها و پيمانهاى الهى را.[/][=&quot][/]

[=&quot]زيرا" عهد" هر گونه التزام و تعهدى است كه انسان نسبت به ديگرى مى‏دهد، و بدون شك كسى كه ايمان به خدا و پيامبر او مى‏آورد با اين ايمان تعهدات وسيعى را پذيرفته است.[/][=&quot][/]

[=&quot]در اسلام اهميت فوق العاده زيادى به حفظ امانت و پاى بند بودن به تعهدات داده شده، و از مهمترين نشانه‏هاى ايمان معرفى گرديده است.[/][=&quot][/]

[=&quot]بحث مشروحترى در اين زمينه در جلد سوم تفسير نمونه صفحه 432 ذيل آيه 58 سوره نساء داشتيم.[/][=&quot][/]

[=&quot]و در چهارمين وصف اضافه مى‏كند: كسانى كه براى اداى شهادت حق، قيام مى‏كنند" (وَ الَّذِينَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ).[/][=&quot][/]

[=&quot]زيرا اقامه شهادت عادلانه و ترك كتمان آن يكى از مهمترين پايه‏هاى اقامه عدالت در جامعه بشرى است.[/][=&quot][/]

[=&quot]آنها كه مى‏گويند چرا ما به شهادت و گواهى دادن بر ضد اين و آن عداوت اينها را بخريم و درد سر براى خود بيافرينيم، افرادى بى‏اعتنا به حقوق انسانى و فاقد روح اجتماعى و غير متعهد نسبت به اجراى عدالتند.[/][=&quot][/]

[=&quot]و لذا قرآن در آيات متعددى مسلمانان را دعوت به اداى شهادت حق كرده است، و كتمان را گناه شمرده‏اند «1» در فقه اسلامى نيز شهادت اهميت خاصى دارد و پايه اثبات بسيارى از حقوق فردى و اجتماعى شمرده شده و احكام ويژه‏اى دارد.[/][=&quot][/]

[=&quot]در آخرين وصف كه در واقع نهمين توصيف از اين مجموعه است بار ديگر به مساله نماز باز مى‏گردد، همانگونه كه آغاز آن نيز از نماز بود، مى‏فرمايد:[/][=&quot][/]

[=&quot]" كسانى كه نماز خود را محافظت مى‏كنند" (وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ).[/][=&quot][/]

[=&quot]و همانگونه كه قبلا اشاره كرديم با توجه به بعضى از قرائن به نظر مى‏رسد كه" نماز" در اينجا اشاره به" نماز واجب" و در آيه گذشته اشاره به" نماز نافله" است.[/][=&quot][/]

[=&quot]البته در نخستين وصف اشاره به" تداوم" نماز بود، اما در اينجا سخن از حفظ آداب و شرائط و اركان و خصوصيات آن است آدابى كه هم ظاهر نماز را از آنچه مايه فساد است حفظ مى‏كند، و هم روح نماز را كه حضور قلب است تقويت مى‏نمايد، و هم موانع اخلاقى را كه سد راه قبول آن است از بين مى‏برد، بنا بر اين هرگز تكرار محسوب نمى‏شود.[/][=&quot][/]

[=&quot]اين آغاز و پايان نشان مى‏دهد كه در ميان تمام اين اوصاف توجه به نماز برترين و مهمترين آنها است، چرا چنين نباشد در حالى كه" نماز مكتب عالى تربيت" و" مهمترين وسيله تهذيب نفوس و پاكسازى جامعه" است.[/][=&quot][/]

[=&quot]و در پايان اين سخن مسير نهايى صاحبان اين اوصاف را بيان مى‏كند، همانگونه كه در آيات گذشته مسير نهايى مجرمان را شرح داد، در اينجا در يك جمله كوتاه و پر معنى مى‏فرمايد:" كسانى كه داراى اين صفاتند در باغهاى بهشت جاى دارند و از هر نظر گرامى داشته مى‏شوند" (أُولئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ) «1».[/][=&quot][/]

[=&quot]چرا گرامى نباشند؟ در حالى كه ميهمانهاى خدا هستند، و خداوند قادر و رحمان تمام وسائل پذيرايى را براى آنها فراهم ساخته است، و در حقيقت اين دو تعبير (" جنات" و" مكرمون") اشاره به نعمتهاى مادى و معنوى است كه شامل حال اين گروه است[/]
[=&quot]والله الموفق
[/]
موضوع قفل شده است