ایستاده با درخشان
تبهای اولیه
[/HR]
[/HR]
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بحبوحه روزهای تلخ درگیریها و تحرکات گروهکهای معاند و تجزیهطلب، غرب کشور و بهویژه کردستان دچار ناامنی و آشوب شده و بخشی از مأموریت مقابله با این اشرار به تیزپروازان هوانیروز محول شد. درخشان در هوانیروز
وضعیت سنندج بهکلی دگرگون است و تمام امید مردم غیور کرد که حال اسیر چند مزدور وطنفروش شدهاند به ارتش است و مقاومت دلیرانه پادگان سنندج، تنها راه ارتباطی برای تأمین مهمات، تخلیه مجروحین و آذوقه بالگردهای هوانیروز است. 214 ها در پناه همپا کبراها میآیند و جانفشانی میکنند و میروند از زمین و زمانبر روی پادگان آتش میریزند و این کبراهای هوانیروز هستند که هم از 214 ها حفاظت میکنند و هم شلیک راکت و مسلسلهایشان نقطه امیدی است برای نظامیهای درون پادگان ...
آنقدر حجم آتشبر روی پادگان زیاد است که بالاخره یکی از سیمرغها را میزنند سیمرغی که هدایتش بر دستان پیشگاه هادیان و درخشان است دلاورانی که در چندین نوبت بهواسطه همپا 214 ها آتش سنگینی بر روی مهاجمان ریختهاند ...
روز سوم اردیبهشتماه 1359 است و هوانیروز برای حفظ تمامیت ارضی ایران یکی از زبدهترین خلبانان خود را از دست داد خلبانی به نام نامی شهید سرلشگر محسن درخشان لازم به ذکر است احمد پیشگاه هادیان نیز بهشدت مجروح و به عقب تخلیهشده است درگیریها همچنان ادامه دارد و امید است با حضور موثر خلبانان هوانیروز و نیروهای ارتش سنندج تا چند روز دیگر پاکسازی شود ...
شهادت ایستاده درخشان
شهید محسن درخشان، آن ستاره پرفروغ آسمان پرواز نیز در مأموریتی ویژه به همراه همرزمش به کردستان اعزام و پس از نبردی سخت با اشرار اسیر کینهتوزان جداییطلب شد و پس از تحمل روزها شکنجه و سختی سرانجام درحالیکه ایستاده در خاک دفن شده بود روحش به آسمان رفت و پیام مظلومیت او جریان ساز تاریخ شد.
شهلا درخشان خواهر شهید درخشان بابیان مختصر خاطرات و ویژگیهایی از برادر شهیدش گفت: محسن که فرزند ارشد خانواده بود در سال ۱۳۳۴ در قصرشیرین متولد شد و در همان اوایل کودکی همراه خانواده به کرمانشاه آمد.
خواهر شهید درخشان پیرامون نحوه شهادت برادرش میگوید: محسن وقتی با اشرار درگیر میشود به دلیل تیراندازی ضدانقلاب بهسوی بالگردش مجروح شده و درنهایت مجبور به فرود میشود و پس از فرود نیز با آن وضعیت به سمت ضدانقلاب تیراندازی میکند اما درنهایت کمکخلبان موفق میشود از مهلکه نجات یابد و محسن نیز توسط تعدادی از اهالی منطقه به بیمارستانی در سنندج منتقل میشود.
یکی از بستگان شهید درخشان نیز در این رابطه گفت: آن زمان من ۱۴ سال داشتم که خبر مفقودالاثر شدن پسرعمویم را شنیدم، همسر دخترعمویم بهاتفاق چند تن از نیروهای هوانیروز برای یافتن نشانی از شهید درخشان به کردستان رفته و همهجا را به امید یافتن نشانی از او جستوجو کردند تا اینکه محسن را در یک سیاهچال در گورستانی دستهجمعی درحالیکه باسیم خاردار بستهشده بود و بر صورتش عسل مالیده بودند، یافتند.
نسرین درخشان افزود: ضدانقلاب کوردل پسازاینکه محسن برای درمان جراحتش به بیمارستان انتقالیافته بود به بیمارستان یورش برده و پرستار بخش را به شهادت رساندند و محسن را با خود بردند و روزها او را شکنجه و آزار کردند و درنهایت به صورتش عسل مالیده و در کمال مظلومیت شهید کردند.
وی بیان کرد: پیکر محسن را در حالی یافتند که ایستاده در چاه دفن شده و صورتش به دلیل نیش حشرات از بین رفته بود و با پلاک و نشانیهایی همچون قد و قامت رعنایش شناسایی و سپس با بالگرد به کرمانشاه منتقل کردند.
خانم درخشان اظهار داشت: روزی که پیکر محسن را به کرمانشاه آوردند خواهرش به بیمارستان ۲۰۰ تختخوابی رفت تا شاید ردی از برادرش بیابد اما ناگهان صدای بالگردی را شنید که در بیمارستان فرود آمد و وقتی از نگهبان نام و نشان برادرش را جویا شد او گفت الآن یک شهید آوردند به نام محسن درخشان... ۴۰ شبانهروز در عزای محسن بودیم و زمانی که میخواستیم پیکر محسن را در خاک قرار دهیم دوست صمیمیش ارسلان فیض بسیار بیقراری میکرد و همانجا با شهیدمان عهد کرد که تا یک هفته دیگر کنارت هستم و همانگونه نیز شد و آن دوست وفادار نیز به خیل شهیدان پیوست.
سرلشگر خلبان محسن درخشان در روز سوم اردیبهشت سال ۵۹ به شهادت رسید و با رفتن او هوانیروز جمهوری اسلامی ایران یکی از بااخلاقترین و زبدهترین خلبانانش را از دست داد و امروز پیام آزادیخواهی او و نیز دفاع از مظلومان و پایبندی به آرمانهای امام و شهدا آویزه گوش همگان شده است.
[/HR]ناگفتههایی از یگانه شهید ایستاده هوانیروز پس از گذشت ۳۵ سال از عروج سرتیپ خلبان محسن درخشان آن عقاب تیزپرواز کرانههای آسمان، ره پویان شهادت را از چشمه زلال معرفتش سیراب میکند.
[/HR]
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بحبوحه روزهای تلخ درگیریها و تحرکات گروهکهای معاند و تجزیهطلب، غرب کشور و بهویژه کردستان دچار ناامنی و آشوب شده و بخشی از مأموریت مقابله با این اشرار به تیزپروازان هوانیروز محول شد. درخشان در هوانیروز
وضعیت سنندج بهکلی دگرگون است و تمام امید مردم غیور کرد که حال اسیر چند مزدور وطنفروش شدهاند به ارتش است و مقاومت دلیرانه پادگان سنندج، تنها راه ارتباطی برای تأمین مهمات، تخلیه مجروحین و آذوقه بالگردهای هوانیروز است. 214 ها در پناه همپا کبراها میآیند و جانفشانی میکنند و میروند از زمین و زمانبر روی پادگان آتش میریزند و این کبراهای هوانیروز هستند که هم از 214 ها حفاظت میکنند و هم شلیک راکت و مسلسلهایشان نقطه امیدی است برای نظامیهای درون پادگان ...
آنقدر حجم آتشبر روی پادگان زیاد است که بالاخره یکی از سیمرغها را میزنند سیمرغی که هدایتش بر دستان پیشگاه هادیان و درخشان است دلاورانی که در چندین نوبت بهواسطه همپا 214 ها آتش سنگینی بر روی مهاجمان ریختهاند ...
روز سوم اردیبهشتماه 1359 است و هوانیروز برای حفظ تمامیت ارضی ایران یکی از زبدهترین خلبانان خود را از دست داد خلبانی به نام نامی شهید سرلشگر محسن درخشان لازم به ذکر است احمد پیشگاه هادیان نیز بهشدت مجروح و به عقب تخلیهشده است درگیریها همچنان ادامه دارد و امید است با حضور موثر خلبانان هوانیروز و نیروهای ارتش سنندج تا چند روز دیگر پاکسازی شود ...
شهادت ایستاده درخشان
شهید محسن درخشان، آن ستاره پرفروغ آسمان پرواز نیز در مأموریتی ویژه به همراه همرزمش به کردستان اعزام و پس از نبردی سخت با اشرار اسیر کینهتوزان جداییطلب شد و پس از تحمل روزها شکنجه و سختی سرانجام درحالیکه ایستاده در خاک دفن شده بود روحش به آسمان رفت و پیام مظلومیت او جریان ساز تاریخ شد.
شهلا درخشان خواهر شهید درخشان بابیان مختصر خاطرات و ویژگیهایی از برادر شهیدش گفت: محسن که فرزند ارشد خانواده بود در سال ۱۳۳۴ در قصرشیرین متولد شد و در همان اوایل کودکی همراه خانواده به کرمانشاه آمد.
پیکر محسن را در حالی یافتند که ایستاده در چاه دفن شده و صورتش به دلیل نیش حشرات از بین رفته بود و با پلاک و نشانیهایی همچون قد و قامت رعنایش شناسایی و سپس با بالگرد به کرمانشاه منتقل کردندخواهر شهید درخشان پیرامون نحوه شهادت برادرش میگوید: محسن وقتی با اشرار درگیر میشود به دلیل تیراندازی ضدانقلاب بهسوی بالگردش مجروح شده و درنهایت مجبور به فرود میشود و پس از فرود نیز با آن وضعیت به سمت ضدانقلاب تیراندازی میکند اما درنهایت کمکخلبان موفق میشود از مهلکه نجات یابد و محسن نیز توسط تعدادی از اهالی منطقه به بیمارستانی در سنندج منتقل میشود.
یکی از بستگان شهید درخشان نیز در این رابطه گفت: آن زمان من ۱۴ سال داشتم که خبر مفقودالاثر شدن پسرعمویم را شنیدم، همسر دخترعمویم بهاتفاق چند تن از نیروهای هوانیروز برای یافتن نشانی از شهید درخشان به کردستان رفته و همهجا را به امید یافتن نشانی از او جستوجو کردند تا اینکه محسن را در یک سیاهچال در گورستانی دستهجمعی درحالیکه باسیم خاردار بستهشده بود و بر صورتش عسل مالیده بودند، یافتند.
نسرین درخشان افزود: ضدانقلاب کوردل پسازاینکه محسن برای درمان جراحتش به بیمارستان انتقالیافته بود به بیمارستان یورش برده و پرستار بخش را به شهادت رساندند و محسن را با خود بردند و روزها او را شکنجه و آزار کردند و درنهایت به صورتش عسل مالیده و در کمال مظلومیت شهید کردند.
وی بیان کرد: پیکر محسن را در حالی یافتند که ایستاده در چاه دفن شده و صورتش به دلیل نیش حشرات از بین رفته بود و با پلاک و نشانیهایی همچون قد و قامت رعنایش شناسایی و سپس با بالگرد به کرمانشاه منتقل کردند.
خانم درخشان اظهار داشت: روزی که پیکر محسن را به کرمانشاه آوردند خواهرش به بیمارستان ۲۰۰ تختخوابی رفت تا شاید ردی از برادرش بیابد اما ناگهان صدای بالگردی را شنید که در بیمارستان فرود آمد و وقتی از نگهبان نام و نشان برادرش را جویا شد او گفت الآن یک شهید آوردند به نام محسن درخشان... ۴۰ شبانهروز در عزای محسن بودیم و زمانی که میخواستیم پیکر محسن را در خاک قرار دهیم دوست صمیمیش ارسلان فیض بسیار بیقراری میکرد و همانجا با شهیدمان عهد کرد که تا یک هفته دیگر کنارت هستم و همانگونه نیز شد و آن دوست وفادار نیز به خیل شهیدان پیوست.
سرلشگر خلبان محسن درخشان در روز سوم اردیبهشت سال ۵۹ به شهادت رسید و با رفتن او هوانیروز جمهوری اسلامی ایران یکی از بااخلاقترین و زبدهترین خلبانانش را از دست داد و امروز پیام آزادیخواهی او و نیز دفاع از مظلومان و پایبندی به آرمانهای امام و شهدا آویزه گوش همگان شده است.
خداوند قرین رحمتش گرداند.