ایا ممکن است عارف کار خلاف شرع انجام دهد؟

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سماء 85;200025 نوشت:
بنام خداوند متعال

از کارشناسان محترم یک سوال دارم :
ایا ممکن است یک عارف واقعی به هر دلیلی مثل طبابت روح و استثناء و .... عملی مخالف نص صریح شرع اسلام انجام دهد؟
مثلا" دست نامحرم رادر دست بگیرد .....

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین


خیر ممکن نیست ، شاید این فرد در ظاهر عارف واقعی! در صدد سوء استفاده باشند.

روایتی است که در بیعت زنان با پیامبر اکرم(ص) آمده است که پیامبر(ص) ظرفی را طلب کرده است و در آن مقداری آب ریخت و دست راست خود را در آن فرو برد، پس از آن به هر زنی که می خواست با پیامبر(ص) بیعت کند، فرمود که دست خود را همانند پیامبر(ص) در آب فرو ببرد.

حرم امن الهی;200028 نوشت:
خیر ممکن نیست ، شاید این فرد در ظاهر عارف واقعی! در صدد سوء استفاده باشند.

بنام خدا

البته مورد دست یک نمونه بود اما برخی از متدینین تحصیلکرده وقتی من سوال می کنم چطور به چنین کسی اینقدر اعتقاد

دارید می گویند مگر تا بحال ندیده ای دکتر مرد موقع ضرورت دست بیمار زن خود را لمس کند؟ ایشان هم طبیب روح است .

و درپاسخ چند مورد دیگر هم می گویند تو کوچکتر از انی که پی به مقام و دلایل کارهای ایشان ببری .

از انصاف هم نگذریم خودم شاهدم عارف مورد نظرزندگی انسانی را با یک ملاقات نجات داد و خانواده اش همواره دعاگویش هستند .

سماء 85;200063 نوشت:

بنام خدا

البته مورد دست یک نمونه بود اما برخی از متدینین تحصیلکرده وقتی من سوال می کنم چطور به چنین کسی اینقدر اعتقاد

دارید می گویند مگر تا بحال ندیده ای دکتر مرد موقع ضرورت دست بیمار زن خود را لمس کند؟ ایشان هم طبیب روح است .

و درپاسخ چند مورد دیگر هم می گویند تو کوچکتر از انی که پی به مقام و دلایل کارهای ایشان ببری .

از انصاف هم نگذریم خودم شاهدم عارف مورد نظرزندگی انسانی را با یک ملاقات نجات داد و خانواده اش همواره دعاگویش هستند .


سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش
برای رسیدن به حقیقت امر ابتدا باید معنای لغوی عارف را بشناسیم
عارف در علم لغت اسم فاعل عرف ومعرفت میباشد و معرفت وعرف در اسم فاعل به معنای به شناخت رسیده است .

یعنی ما معمولا" موضوع را در نظر میگیریم بدون حضور محمول واقعی !!ومحمول را از موضوع حذف میکنیم واین خود موردی است از غفلت ما که مورد سوءاستفاده ی مغرضان قرار میگیرد

آنچه را که معمولا" ما از عارف در ذهن خود داریم عارف بالله است یعنی محمول موضوع عارف را بلا امتناع (الله ) میدانیم .

در حالی که محمول موضوع عارف میتواند شیطان ویا نفس ویا دنیا ویا.... هم باشد .

چیزیکه مسلم است این مطلب است که عارف بالله نمیتواند خلاف دستورات شرع را عمل نماید .

واما آنچه در عرض عارف بالله قرار دارد عارف بالشیطان است که میتواند از قدرت ماورائی به اشکال مختلف بهره مند باشد به اذن الله که تا قیامت فرصت برای اغوای انسان در دنیا را گرفته است .

حق یارتان :Sham:

سماء 85;200025 نوشت:
ایا ممکن است یک عارف واقعی به هر دلیلی مثل طبابت روح و استثناء و .... عملی مخالف نص صریح شرع اسلام انجام دهد؟ مثلا" دست نامحرم رادر دست بگیرد .....

سلام
به هیچ عنوان.
عارف، اگر به درجه و مقام عرفان رسیده است و به انجام اموری قادر گشته است که دیگران قار به انجام آنها نیستند، به خاطر اهتمام رعایت دقیق تمام دستورات دینی بوده است. اینطور هم نیست که گفته شود وقتی با رعایت دقیق تمام دستورات دینی، به درجه ای رسید، حالا یک بار یا دو بار یک دستور کوچولوی دینی را رعایت نکند (مثلاً با نیت خدمت به مردم و ...!!!) اشکالی ندارد. خیر. به محض رها کردن و ندیده گرفتن حتی یک دستور ظاهراً کوچک دینی، در همان لحظه، از تمام درجه و مقامی که طی سالیان طولانی به دست آورده است، سقوط می کند.

به هر حال، راه عرفان، انجام دقیق همه دستورات شرعی است. کسی که به هر دلیل، یکی از دستورات شرعی را کم اهمیت کند و انجام ندهد، از این راه خارج شده و در همان لحظه سقوط می کند.

توجه کنید که حلالها و حرامها، همیشگی و دائمی است و برای همه هستند. مثلاً اگر دست زدن به نامحرم حرام است:
1- برای همه حرام است. عارف وغیر عارف ندارد.
2- همیشه حرام است.
3- در هر شرایطی حرام است. یعنی اینطور نیست که بگوئیم چون الان قصد یا نیت خوبی داریم، پس حالا اشکال ندارد. (اگر مواقعی باشد که انسان در حال اضطرار باشد و هیچگونه راه دیگری قابل فرض نباشد، آن وقت باید از مرجع تقلید استفتاء کرد. اگر اجازه فرمودند، اشکالی ندارد. توجه بفرمائید که در زمان ما که امکانات و اشخاص و روشهای علمی فراوان است، حالت اضطرار یا اصلاً پیش نمی آید یا خیلی خیلی به ندرت ممکن است پیش بیاید).

خاطره:
قبلاً در اداره ای کار می کردم که رئیس آن اداره (که پزشک بود) خیلی دنبال انسانهای عارف می گشت. یک روز رئیس سر کار نیامد. روز بعد مرا به دفترش خواست و گفت: آوازه شخص عارفی را که در فلان نقطه دور زندگی می کند شنیده بودم. دیروز با چند نفر به سراغ او رفتیم و میهمانش شدیم. موقع اذان ظهر شد، آن فرد همچنان به پذیرایی از ما ادامه داد و بلند نشد برود نمازش را اول وقت بخواند. اینرا که دیدم، گفتم این شخص، آن کسی نیست که من دنبالش می گردم. رها کردم و آمدم. عارف باید مسایل دینی اش را تحت الشعاع هیچ امر دیگری قرار ندهد.

سماء 85;200063 نوشت:
از انصاف هم نگذریم خودم شاهدم عارف مورد نظرزندگی انسانی را با یک ملاقات نجات داد و خانواده اش همواره دعاگویش هستند .

شما میفرمائید انصاف، بنده عرض عرض می کنم از عقل نگذریم.
به حکم عقل، ما در امور شرعی فقط باید به فتوای مرجع تقلید عمل کنیم نه هیچ امر دیگری. مشاهدات هم در این موارد (حتی اگر مشاهدات مکرر هم باشند) جایگاهی ندارند. "مشاهده شما" و هر کس دیگری، جای دستورات دینی و فتوای مراجع تقلید را نمی گیرد.
اصولاً از نظر علم منطق، "مشاهده" حجیت عقلی ندارد. فقط استدلال حجیت دارد. مگر مردم زمان حضرت موسی با چشم خود مشاهده نکردند که ساحران فرعون چه کارای عجیبی می کردند؟ خوب حالا باید به فرعون ایمان می آوردند؟

سلام ...
من فکر میکنم امکانش هست .
ببینید اگر شما زندگی عارف هایی که ما داشتیم رو نگاه کنید زندگی همشون 2 مرحله ای بوده .
حافظ . سعدی . مولانا . عطار . این اشخاص در ابتدای زندگی خودشون آدم های فوق العاده مذهبی و ... بوده اند و به مرور زمان ماهیت دین برای ایشان مشخص میشه و یه سری پرده هایی برای ایشان کنار میرود و دیگه به اصلیات میپردازند نه به جزییات .
اینجوری میشه که حافظ (که حافظ کل قرآن بوده ) می نوش میشه و لیلی لیلی میکنه و همه اونو کافر میشناسن . و اگر شما دیوان حافظ رو بخونین سر تا سر داره زاهد های ظاهر پرست رو نکوهش میکنه .

یه بار از مولانا میپرسن نظرت در باره می نوشی چی هست : اونم جواب میده بستگی داره با کی میخوری .برای چی میخوری . و چجوری میخوری .

یه بار مولانا داشته با شاگرداش تو بارون راه میرفتن تا برسن به منزل . ایشون یه سگه رو با بچه هاش تو یه خرایه میبینه که دارن حیس میشن . ایشون هم یه لباس تو تنشون بود و در میارن و میندازن رو سگا . فردا که میشه مولانا که داشته از کنار خرابه رد میشده لباس رو برمیداره و میبره خونه و میشوره و بعد میپوشه .

البته هیچ کدوم از اینها ملاک دین نیستند و ملاک دین انبیا هستند ولی من فکر میکنم اینها به جایی رسیدن که ذات اعمال رو میبینن نه ظاهرشون رو .

به نظر من امکان داره

سلام

محسن ایلخانی;200115 نوشت:
هیچ کدوم از اینها ملاک دین نیستند و ملاک دین انبیا هستند ولی من فکر میکنم اینها به جایی رسیدن که ذات اعمال رو میبینن نه ظاهرشون رو .

دوست عزیز، بنده فکر می کنم دو قسمت این جمله، با هم ناسازگار است. اگر ما معتقد باشیم که اینها ملاک دین نیستند و انبیاء ملاک دین هستند، دیگر نباید کار این اشخاص را توجیه کنیم. اگر این افراد به جایی رسیده باشند، به انبیاء که نرسیده اند. انبیاء که قطعاً جایگاهشان بالاتر از این افراد است. حال آیا شما تا حالا در احادیث یا سیره اهل بیت (ع) موردی سراغ دارید که حتی به یک دستور شرعی عمل نفرموده باشند؟ یا اصلاً در جایی فرموده باشند که ذات اعمال با ظاهرشون تفاوت دارد و اگر دنبال ذات برویم، می توانیم ظاهر را رها کنیم؟ یا آیه ای از قرآن کریم که چنین دلالتی داشته باشد (صراحتاً ، نه اینکه تأویل شود. چون تأویل آیات کار ما نیست).

حقیقت این است که ظاهر و باطن دین از هم جدایی ندارد و هیچگاه پی بردن به باطن و راه یافتن به ذات اعمال و ملکوت و ... دلیلی برای رها کردن ظاهر اعمال نیست. این مغلطه ای است که از سوی برخی شیادان انجام می شود و فقط هم اشخاص کم عقل را می فریبد.
خوشبختانه ما معتقد به مرجعیت هستیم و با یک سئوال ساده از دفتر مراجع، تکلیف قضیه مشخص می شود.

یکی از مدعیان دروغین را می شناسم که نماز نمی خواند اما نمیگذاشت مریدانش نماز نخوانند. می گفت: نماز مثل نردبانی است که با آن به پشت بام برسیم. وقتی رسیدیم، دیگر نیازی به آن نردبان نداریم! (چه استدلالی! کسی که کمی منطق خوانده باشد، به راحتی متوجه ارزش این تمثیل می شود!!) من رسیده ام لذا حالا نماز نمیخوانم. اما شماها هنوز نرسیده اید و باید نمازتان را بخوانید!

نقل قول:

حقیقت این است که ظاهر و باطن دین از هم جدایی ندارد و هیچگاه پی بردن به باطن و راه یافتن به ذات اعمال و ملکوت و ... دلیلی برای رها کردن ظاهر اعمال نیست. این مغلطه ای است که از سوی برخی شیادان انجام می شود و فقط هم اشخاص کم عقل را می فریبد.

اگر منو داری میزاری تو زمره حافظ و سعدی و شمس و عطار و مولانا و به همه ما ها میگی کم عقل ... خدمتتون عرض کنم که شما معنی "می" رو هنوز نمیدونی ... " می " چیزی هست که عقل رو زایل میکند و تمام عرفا دنباله این بودن که عقلشون زایل بشه و دنبال ابعاد جدیدی از زندگی بودن و و دنبال این چیزایی که شما اسمشو عقلانیت میزاری نباشن . خوشم اومد بازم بهم بگو کم عقل .

طوفان خورشیدی;200127 نوشت:
حقیقت این است که ظاهر و باطن دین از هم جدایی ندارد و هیچگاه پی بردن به باطن و راه یافتن به ذات اعمال و ملکوت و ... دلیلی برای رها کردن ظاهر اعمال نیست. این مغلطه ای است که از سوی برخی شیادان انجام می شود و فقط هم اشخاص کم عقل را می فریبد.

بنام خدا

دوستان ما که می دانیم قصد توهین به هم را ندارید پس لطف کنید در بکاربردن الفاظ دقت لازم رابفرمایید تا

سوءتفاهم پیش نیاید وانشالله به یک نتیجه ی منطقی برای سوال برسیم .

اگربه فرض چنین کسی که به قول جناب طوفان خورشیدی و سرکار طه و..مدعی دروغین عرفان است در سیمای جمهوری اسلامی و روزنامه ی رسمی کشورو سایت های دینی و ... تبلیغ و معرفی شود تکلیف چیست ؟

ایا باید سکوت کرد تا ابروی ایشان نرود ؟(با فرض اینکه ان عارف دیگر در قید حیات نیستند)

اگر سخنان شما درست باشد که امکان ندارد عارف خلاف شرع انجام دهد و عارف عامل به خلاف شرع شیاد است (با فرض اینکه حقیقت داشته باشدکه چنین خلاف شرعی را دیده شده است) چطور با وجود این همه عالم اسلامی در کشور ممکن است ایشان به عنوان یک عارف عالیقدر تبلیغ یا معرفی شود ؟(توبیخ و مجازات و ...به کنار )
همین تبلیغ, انسان را به شک می اندازد.

روش برخورد صحیح با این مسئله و اصلا" طرح اینگونه سوالات چگونه است (ایا طرح سوال من بنظر شما صحیح است ؟)

سماء 85;200025 نوشت:
بنام خداوند متعال

از کارشناسان محترم و دوستانی که فکر می کنند علم و اطلاعات کافی(در زمینه ای که عرض می شود ) دارند یک سوال دارم :

ایا ممکن است یک عارف واقعی به هر دلیلی مثل طبابت روح و استثناء و .... عملی مخالف نص صریح شرع اسلام انجام دهد؟

مثلا" دست نامحرم رادر دست بگیرد .....

سلام عليكم و رحمة الله و بركاته :Gol:

در مورد سوال مطرح شده بايد عرض كنم ابدا امكان ندارد يك عارف واقعي بخواهد دست به چنين كارهايي بزند يعني عارف اگر واقعا عارف باشد لزومي به اين كار نمي بيند اما ياد آوري چند نكته ضروري است
لزوما عرفان خارج از دايره شرع نيست يعني يك عارف الزاما بايد متشرع هم باشد و عرفان منهاي شرع معنايي ندارد كسي نميتواند بگويد من عارفم در حاليكه ملزم به رعايت مسائل شرعي نباشد بنا براين كسي به مقامات عرفاني ميرسد (اگه كسي بتواند برسد) كه موازين شرع مقدس را رعايت كند اصلا مگر نه اينكه رسيدن به مقامات عرفاني از گذرگاههاي مختلفي مانند مسائل شرع و رعايت بعضي چيزهاي ديگر ميسر است

نكته ديگر اينكه چطور ممكن است كسي بگويد من عارفم ولي بخواهد كارهايي كه منهي شرع انور است را انجام دهد كه يكي از آن مسائل لمس نامحرم است اگر در مورد پزشك ما قائل جواز لمس و نظر هستيم در مواقع ضروري است نه در زمانيكه پزشك زن وجود داشته باشد تازه براي پزشكان زن هم مثلا مامايي نيز محدوديت هست كه در حد ضرورت ميتوانند به مواضع مخصوص نظر بياندازن نه اينكه بگويند حالا كه ما زن هستيم پس مجازيم به مواضع مخصوص بدن زنان ديگر نگاه كنيم
عرفان به هيچ وجه مجوز لمس و نگاه حتي در پائينترين حد امكانش نخواهد بود هيچ عارف واقعي نميتواند ادعا كند كه من حتما بايد با لمس و نظر كسي را مداواي روحي كنم علاوه بر اين چه لزومي دارد تا زماني كه امام زمان سلام الله عليه حي و حاضر ناظر بر اعمال ما هستن به دكاكين عارفان دروغين مراجعه كنيم
به نظر شخص بنده كسي كه از نظر روحي و حتي مادي مشكلي دارد بهترين طبيب امام زمان است و بس در حديثي قدسي خداوند متعال به حضرت موسي ميفرمايد حتي نمك طعامت را هم از من بخواه منظورم اينه كه وقتي ما حبل المتيني به اين محكمي داريم كه شفاي تمام امراض و آلام و اسقام هست چه لزومي به مراجعه به عارفان دروغين داريم كه عرفان را مضحكه دست خويش و احيانا امرار معاش زندگي خودشان قرار داده اند داريم



اهميت اين مسئله در زمان ما و لزوم هوشياري افراد مخصوصا قشر بانوان كه بيشتر در معرض وساوس شياطيني اين چنيني هستند بيشتر سفارش شده است كه افراد بسيار بايد دقت عمل داشته باشند كه خداي نكرده مورد سوء استفاده افراد سود جو قرار نگيرند
به ياد دارم در مورد يكي از مهدي هاي دروغين كه اتفاقا سي دي اش را از معاونت تبليغ و آموزشهاي كاربردي حوزه علميه قم برامون فرستادن در مورد يكي از همين افرادي كه ادعاي عرفان و ارتباط با امام زمان ميكرد و دستگير شد اعتراف كرده بود به اينكه من با همسر يكي از مريدانم به اقصا نقاط كشور بدون حضور همسرش مسافرت ميكردم و ادعايش اين بود كه العياذ بالله امام زمان به من سفارش كردند (اي خاك بر سر آن مردي كه بخواهد همسرش را به دست نامحرم بسپارد فضلا عن اينكه خودش حضور نداشته باشد ) خداوند لعنت كند افرادي را كه به نام امام زمان و دين عرض و ناموس محترمه انسانها را هتك ميكنند



اعاذنا الله واياكم من جميع الشرور الشياطين الجن و الانس بالاخص الشياطين الانساني الذين هموا بان تشيع الانواع المفاسد في الاجتماع المسليمن بالاخص الجوامع الشيعي الذي يتعبر في القرآن ب-اولئك كالانعام بل هم اضل و في موضع الاخري يقول الله عزوجل ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة‌ في الذين آمنوا لهم عذاب اليم في الدنيا و الاخرة‌


والسلام علي جميع عباد الله الصالحين :Gol:

سماء 85;200063 نوشت:

بنام خدا
البته مورد دست یک نمونه بود اما برخی از متدینین تحصیلکرده وقتی من سوال می کنم چطور به چنین کسی اینقدر اعتقاد دارید می گویند مگر تا بحال ندیده ای دکتر مرد موقع ضرورت دست بیمار زن خود را لمس کند؟ ایشان هم طبیب روح است .
و درپاسخ چند مورد دیگر هم می گویند تو کوچکتر از انی که پی به مقام و دلایل کارهای ایشان ببری .
از انصاف هم نگذریم خودم شاهدم عارف مورد نظرزندگی انسانی را با یک ملاقات نجات داد و خانواده اش همواره دعاگویش هستند .

بنده بشدت با اين نظر اون افراد متدين و تحصيلكرده مخالفم چه لزومي دارد آدم با وجود ائمه معصوميني كه همشيه ساعات و اوقات بالاي سرمون حاضر و ناظرند و احاطه ملكي و ملكوتي به تمام ريز و درشت اعمال ما دارند آدم بخواد خانواده اش را بدست اين افراد بسپارد واقعا بايد از همون متدينين سوال كرد چطور با وجود اينهمه ارتباطات قلبي كه از ائمه معصومين عليهم السلام بما رسيده كه ميتونيم ارتباط برقرار كنيم باز ميريم به دنبال كساني كه شايد حتي ريزه خوار كرم اونها هم نباشن

البته من منكر تفضلات الهي سرازير شده از آستين اين افراد نيستم ولي ميگم كسي كه عارف واقعي باشه ابدا به خودش اجازه نميده كه بخواد با كارهاي خلاف شرع و عدم رعايت موازين ظاهري شرعي كه من باب نمونه لمس و نظر به نامحرم هست طبابت روحي انجام بده اصلا داب و روش اولياء الهي اين نيست و نبود كه بخواهند با كارهايي كه خلاف دستورات دين هست كاري را انجام دهند

داستان برصيصاي عابد را شنيديد ؟؟؟
از كجا معلوم همين فكر لمس و نظر و مشائه آن از مصائد و شبائك شيطان نباشه ؟؟؟
از كجا معلوم كه شيطان نخواد از همين راه بر قلب عارف مسلط نشه ؟؟؟؟


بفرموده آية الحق علامه ذوالفنون حسن زاده آملي ادامه الله ظله علي رئوس المسلمين كه تنها راه حق و حقيقت و رسيدن به مقصود همان راهيست كه از قرآن و ائمه معصومين به ما رسيده است و بس

ايصالا الي المطلوب مويد من عند الله باشيد انشاالله :Gol::Gol::Gol:

محسن ایلخانی;200115 نوشت:
سلام ...
من فکر میکنم امکانش هست .
ببینید اگر شما زندگی عارف هایی که ما داشتیم رو نگاه کنید زندگی همشون 2 مرحله ای بوده .
حافظ . سعدی . مولانا . عطار . این اشخاص در ابتدای زندگی خودشون آدم های فوق العاده مذهبی و ... بوده اند و به مرور زمان ماهیت دین برای ایشان مشخص میشه و یه سری پرده هایی برای ایشان کنار میرود و دیگه به اصلیات میپردازند نه به جزییات .
اینجوری میشه که حافظ (که حافظ کل قرآن بوده ) می نوش میشه و لیلی لیلی میکنه و همه اونو کافر میشناسن . و اگر شما دیوان حافظ رو بخونین سر تا سر داره زاهد های ظاهر پرست رو نکوهش میکنه .
یه بار از مولانا میپرسن نظرت در باره می نوشی چی هست : اونم جواب میده بستگی داره با کی میخوری .برای چی میخوری . و چجوری میخوری .
یه بار مولانا داشته با شاگرداش تو بارون راه میرفتن تا برسن به منزل . ایشون یه سگه رو با بچه هاش تو یه خرایه میبینه که دارن حیس میشن . ایشون هم یه لباس تو تنشون بود و در میارن و میندازن رو سگا . فردا که میشه مولانا که داشته از کنار خرابه رد میشده لباس رو برمیداره و میبره خونه و میشوره و بعد میپوشه .
البته هیچ کدوم از اینها ملاک دین نیستند و ملاک دین انبیا هستند ولی من فکر میکنم اینها به جایی رسیدن که ذات اعمال رو میبینن نه ظاهرشون رو .
به نظر من امکان داره

نخير جناب آقاي ايلخاني گرامي :Gol:
حتما حضرتعالي در جريان هستيدكه در بيوگرافي هيچيك از ائمه معصومين عليهم السلام ما نداريم كه مثلا امامي براي شفاي مريضي مخصوصا اگر زن باشد مبادرت به لمس و نظر كرده باشد مگر ائمه معصوم ما باطن افراد و اعمال رو نمي ديدن پس چرا حتي خودشان كه مجري شرع بودند و متشرع هم بودند چنين چيزي سراغ نداريم

در مورد اولياء الهي و علماء عارف مثلا حضرت آيةالله بهجت يا مثلا علامه حسن زاده آملي حفظه الله و يا از همه اينا بالاتر حضرت امام رحمة الله عليه كجا نوشته كه براي استشفاي مرضاي مسلمين به لمس و نظر دست ميزدند مگر اونا نميتونستن باطن اعمال رو ببينن ؟؟؟ اونها كه صدها برابر از حافظ و مولانا و سعدي و.... بالاتر بودند و هستند

اين فرمايشات حضرتعالي در مورد مولانا و حافظ و سعدي و..... همه و همه نشون دهنده مقام اشياء در عالم تكوين بالنسبه به وجودشون در عالم خاكي رو بيان ميكنه و مربوط به التزامات و ملزومات شرع نيست همونا هم هيچوقت براي شفاي مريضها از دائره شرع خارج نميشدن البته در مورد حافظ كه در زمانش از علماء بنام بود نه شاعر .

والسلام علي من اتبع الهدي :Gol::Gol::Gol:

طوفان خورشیدی;200127 نوشت:
حقیقت این است که ظاهر و باطن دین از هم جدایی ندارد و هیچگاه پی بردن به باطن و راه یافتن به ذات اعمال و ملکوت و ... دلیلی برای رها کردن ظاهر اعمال نیست. این مغلطه ای است که از سوی برخی شیادان انجام می شود و فقط هم اشخاص کم عقل را می فریبد.

محسن ایلخانی;200133 نوشت:
اگر منو داری میزاری تو زمره حافظ و سعدی و شمس و عطار و مولانا و به همه ما ها میگی کم عقل ... خدمتتون عرض کنم که شما معنی "می" رو هنوز نمیدونی ... " می " چیزی هست که عقل رو زایل میکند و تمام عرفا دنباله این بودن که عقلشون زایل بشه و دنبال ابعاد جدیدی از زندگی بودن و و دنبال این چیزایی که شما اسمشو عقلانیت میزاری نباشن . خوشم اومد بازم بهم بگو کم عقل .

سماء 85;200155 نوشت:
دوستان ما که می دانیم قصد توهین به هم را ندارید پس لطف کنید در بکاربردن الفاظ دقت لازم رابفرمایید تا سوءتفاهم پیش نیاید وانشالله به یک نتیجه ی منطقی برای سوال برسیم .

سلام
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم اللعین.
عجب سوء تفاهمی!!! اصلاً فکرش را هم نمی کردم.
منظور بنده این نبود که دوستان شرکت کننده در این بحث را "کم عقل" بنامم. منظور بنده فقط این بود که بگویم استدلالات این قبیل افراد عارف نما، چندان ضعیف است که هر کسی که کوچکترین مطالعه ای در منطق و استدلال داشته باشد، متوجه سست بودن این استدلال و مغلطه آن می شود.

یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظن.


سلام
از داستان موسی و خضر علیهما السلام اختصاصاتی برای اهل باطن فهمیده میشود ولی وظیفه ما اینستکه چنین چیزی را از کسی قبول نکنیم چون قرآن می فرماید : لا تقف مالیس لک به علم
موفق باشید :Gol:

حامد;200217 نوشت:
از داستان موسی و خضر علیهما السلام اختصاصاتی برای اهل باطن فهمیده میشود ولی وظیفه ما اینستکه چنین چیزی را از کسی قبول نکنیم چون قرآن می فرماید : لا تقف مالیس لک به علم موفق باشید

سلام
آن مسایلی که حضرت خضر (ع) انجام میدادند، حکمت داشت. حکمتش هم طوری بود که وقتی حضرت موسی (ع) آن حکمتها را فهمید، کار حضرت خضر را تصدیق نمود. و به نظر ما هم که حکمتهایش را می دانیم، عقلاً کار درستی بود. اما کار کسی که دست نامحرم را می گیرد برای اینکه او را شفا بدهد... چه حکمت معقولی برای آن قابل تصور است؟ (توجه کنید که حکمتهایی که اعمال حضرت خضر (ع) داشتند، به گونه ای بود که جز از طریق کارهایی که حضرت خضر (ع) انجام دادند، قابل تحقق نبودند. اما برای شفای بیمار، خیلی راههای دیگر غیر از گرفتن دست او توسط نامحرم، قابل تصور است. مثلاً فرد مدعی، توی یک لیوان آب بدمد و بعد آن آب را بدهد آن خانم بخورد).

ضمن اینکه حضرت خضر (ع) پیامبر خدا بودند و همین کافی بود که ما مطمئن باشیم بدون اذن الهی کاری نمی کنند هر چند سر از حکمت آن در نیاوریم (فکر می کنم حضرت موسی هم این را میدانست اما چون کم صبر بود، از راز حکمت آن اعمال سئوال کرد. نه اینکه منکر وجود حکمت آنها باشد). اما این عارف نماها، پیامبر نیستند لذا کار آنها قابل نقد است و ما وظیفه داریم کار افراد مادون مرتبه پیامبری را تحلیل عقلی بکنیم و با ضوابط شرع و عقل مقایسه کنیم.

محسن ایلخانی;200133 نوشت:
شما معنی "می" رو هنوز نمیدونی ... " می " چیزی هست که عقل رو زایل میکند و تمام عرفا دنباله این بودن که عقلشون زایل بشه

بحث ما درباره "انجام امور خلاف شرع" است. مورد بحث ما "می" به معنای مایعی است که موجب مستی می شود و حکم شرعی آن معلوم است. حال اینکه این کلمه در اشعار عرفا به معانی مجازی به کار میرود، طبیعتاً آن معانی محل بحث ما نیست.
این مجاز گویی، منحصر به کلمه "می" تنها نیست. خیلی از چیزها و کارهای دیگر هم که حکم شرعی اش حرام است، در اشعار عرفا بر سبیل مجاز و در معنای غیر حقیقی به کار می رود و حرجی هم بر آنها نیست.

سماء 85;200266 نوشت:
فاعل به عمل ظاهرا" مخالف شرع با کلی مرید دکتر مهندس و بعنوان یک عارف واصل در سیمای جمهوری اسلامی با چند میلیون بیننده و مسئول و ...چه می کند؟در سایت های دینی چه می کند؟

سلام
ببینید، مسأله ای که بنده در همه این پستهایی که زدم، میخواهم عرض کنم، خیلی ساده است:
وقتی شرع مقدس اسلام، عملی را حرام اعلام کرد، انجام آن از سوی هر کسی حرام است. اینکه فلان شخص عارف است یا مریدهایش دکتر و مهندس اند یا در سیمای جمهوری اسلامی است یا ... ، اینها هیچ اثری در قضیه ندارند. هر کس میخواهد باشد، عملی که خلاف شرع است، حرام است.

به عبارت دیگر:
وقتی شرع ، عملی را حرام اعلام می کند، دیگر تبصره نمیزند که اگر کسی عارف بود، یا ... ، اشکالی ندارد این کار را انجام بدهد.
در اسلام، هیچکس حق ندارد به نظر شخصی اش عمل کند. همه باید پیرو شرع باشند (مجتهد هم که فتوا میدهد، فتوایش، را بر اساس اجتهاد بر طبق مبانی استخراج می کند، و "نظر شخصی" محسوب نمی شود).

شخص مورد نظر شما ممکن است در خیلی از حرفهایش صداقت داشته باشد (بنده نمی گویم همه حرفهایش سراسر کذب محض است) اما قطعاً و بی تردید، جایی که عمل خلاف شرع انجام می دهد، کارش حرام و گناه است. (و البته انجام این کار حرام از سوی او، ما را به این فکر می اندازد که او یا اطلاع دقیقی از شرع ندارد یا اینکه اهتمام به رعایت دقیق شرع ندارد. چون مرتکب شدن فعل حرام ، جز این دو علت، علت دیگری نمی تواند داشته باشد. و البته وجود هر یک از این دو علت، کافی است که ما نسبت به آن شخص و ادعاهایش و عملکردهایش، تردید جدی بکنیم).

محسن ایلخانی;200253 نوشت:
سلام . جناب طوفان خورشیدی حدیث از معصوم داریم که شیطان را لعنت نکنید بلکه از شر او به خداوند متعال پناه ببرید .

سلام علیکم
سوره ص ، آیات 77 و 78:
قال فاخرج منها فانک رجیم. و ان علیک لعنتی الی یوم الدین.

طوفان خورشیدی;200213 نوشت:
منظور بنده فقط این بود که بگویم استدلالات این قبیل افراد عارف نما، چندان ضعیف است که هر کسی که کوچکترین مطالعه ای در منطق و استدلال داشته باشد، متوجه سست بودن این استدلال و مغلطه آن می شود.

طوفان خورشیدی;200268 نوشت:
ببینید، مسأله ای که بنده در همه این پستهایی که زدم، میخواهم عرض کنم، خیلی ساده است:


بنده به شخصه خوشحالم که شما با حوصله و منطقی که در دیگر بحث ها هم از شما

دیده ایم وارد بحث شده اید و امیدوارم از جنابعالی کمک فکری بگیریم.

امادر مورد نقل های بالا و تاکید حضرتعالی به ساده بودن مطلب !نکته ای هست ! فکر

نمی کنید دانسته ها و اعتقادات هر انسانی شاید بنظر خود او خیلی ساده ,واضح و بدیهی باشد؟

ایا از این عبارات استفاده نکنیم تا طرف بحث احساس حماقت نکند و از ادامه دادن بحث تا رسیدن به پاسخ سوالش منصرف نشود بهتر نیست؟

و نکته ی دیگر این که این بقول شما عارف نما ها اصلا" استدلال نمی کنند که بخواهد ضعیف یا قوی باشد!!!

سماء 85;200360 نوشت:
بنام خداوند متعال
جناب سینای بزرگوار ! با تنگ نظری و حذف های بی مورد به دین عزیز ما ظلم نکنید !!!!
چرا یک بنده خدا را بی مورد طرد و بدبین می کنید ؟!!
بگذارید انسان ها حرف بزنند !کمی به ماها اعتماد کنید و به شعور ما احترام بگذارید !
خواهش می کنم ما را به دامان دشمنانمان سوق ندهید


خدا نکنه ما تنگ نظر باشیم

فقط قصدمون اینه که بحث از مسیر اصلیش خارج نشه.

ان شاءالله که دوستان ازما کدورتی به دل نگیرن.

عرفان اسلامي شريعت محور است . به عبارتي راه رسيدن به خداوند از طريق همين احكام شرعي و فروعات فقهي ميگذرد. هیچ عمل غیر شرعی در عرفان اسلامی راه ندارد.

در این زمینه کلام امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) ،که متاسفانه علیرغم طی نمودن درجات عالی عرفانی، این وجهه ایشان

برای بسیاری از ما ناشناخته مانده است ،گویای بسیاری از مطالب است:

تقواي از محرمات، قدم اول سلوك

راه چاره خلاص از عذاب اليم، منحصر است به دو چيز، يكي اتيان به مصلحات و مستصحّات نفسانيه و ديگر پرهيز از مضرات

و مؤلمات آن و معلوم است كه ضرر محرمات در مفسدان نفسانيه از همه چيز بيشتر است و از اين سبب محرم شده اند.

و افضل از هر چيز و مقدم بر هر مقصد و مقدمه پيشرفت و راه منحصر مقامات و مدارج انسانيه اين دو مرحله است كه اگر كسي

مواظبت كند، از اهل سعادت و نجات است.

مهمتر بين اين دو، تقوا از محرمات است و اهل سلوك نيز، اين مقام را مقدم شمارند بر مقام اول و از مراجعه به اخبار و آثار و

خطب نهج البلاغه واضح شود كه حضرات معصومين«عليهم السلام» نيز به اين مرحله بيشتر اهميت داده اند.

پس اي عزيز! اين مرحله اول دوري از گناه را خيلي مهم شمار و مواظبت و مراقبت در امر آن نما كه اگر قدم درست برداشتي

و اين پايه را محكم كردي، اميد وصول به مقامات ديگر است والا رسيدن به مقامات، ممتنع و نجات، بس مشكل و صعب شود.

(اربعين حديث، ج 1، .207)

تأدّب به آداب شريعت

بدان كه هيچ راهي در معارف الهيه پيموده نمي شود، مگر اين كه انسان، ابتدا كند از ظاهر شريعت و تا انسان متأدّب به آداب

شريعت حقه نشود، هيچ يك از اخلاق حسنه از براي او به حقيقت پيدا نشود و ممكن نيست كه نور معرفت الهي در قلب او، جلوه كند

و علم باطن و اسرار شريعت از براي او منكشف شود و پس از انكشاف حقيقت و بروز انوار معارف در قلب نيز متأدب به

آداب ظاهر خواهد بود. (اربعين حديث، ج 1، .15)

یا حق

با او


سلام و ادب؛


از طرح سوال خوب دوست عزیز، آیدی محترم سماء 85 تشکر می کنم و همچنین بیان نظرات دوستان، خب دوستان نظرات مختلفی بیان کرده اند که نظر همه ی دوستان محترم است. و بنده هم نکاتی که به نظرم می رسد را عرض خواهم کرد.

البتّه قبل از بیان نظرم برای اینکه تبعات منفی احتمالی را از بین ببرم لازم است تذکّر بدهم که در این روزگاری که ما زندگی می کنیم، و خصوصا ساختار دینی جامعه و کشورمان، بساط عرفان گرائی و تمایل به امور ماورای طبیعی در اقشار مختلف مردم و خصوصا جوانان زیاد شده و همین تقاضای بالا در این امور موجب شده تا عده ای فریب کار از فرصت سوء استفاده کرده و در این امور به عرضه ی تفکرات و کارهایی بپردازند و لذا گروه و جمع و کتاب و حرف و حلقه و.... با اسم عرفان و... که نه مبنای فلسفی عقلی درستی دارند و نه مبنای انسان شناسی و عرفان صحیحی، بسیار زیاد شده است. لذا به همه ی دوستانی که این تاپیک را مطالعه می کنند توصیه می کنم در مواجهه با هر گروه و مکتب و شخص مربوط به عرفان و ماورای طبیعت و معنویت و... اصل را بر دروغ بگذارند تا خلافش ثابت شود. یعنی تا دلیل و مبنا و روش محکم و مستدل و منطقی و تایید علمای عارف(توجه کنید که نه هر عالِم دین که چند سال حوزه درس خوانده باشد، بلکه عالم عارف، کسی مانند علامه طباطبایی و آیت الله بهاء الدینی و آیت الله بهجتو شاگردان اینها مانند آیت الله جوادی آملی و علامه حسن زاده آملی و آیت الله امجد و...) در مورد فرد و جمعی ندیدند، اعتماد نکنند.

با این توضیح به پاسخ سوال این تاپیک می پردازم. دوستانی که اشاره به هماهنگی فقه و شرع با عرفان و معنویت کردند ممنونم و این سخن کاملا سخن درستی است. قطعا وقتی ما فقه و عرفان، هر دو را دانشی دینی و از برکات یک دین می دانیم، هیچ معنا ندارد که دو علم و دانش از یک دین، سخنی و نتیجه ای مخالف هم داشته باشند. پس قطعا فقه و شرع با عرفان و معنویت هماهنگ است و همانطور که دوستان اشاره کردند، پله ی رسیدن به عرفان همین شرع و فقه است.
پس عرفانی که منکر یا مخالف فقه و شرع باشد، عرفان صحیحی نیست.

اما در اینجا یک سوال پیش می آید و آن اینکه، وقتی می گوییم عرفان با فقه هماهنگ است، آیا منظورمان هماهنگی عرفان با دانش فقه است، یا منظورمان هماهنگی عرفان با نظرات فقهی دسته ی خاصّی از فقهاست؟!!!
دوستانی که با فقه و آراء فقهی و تاریخ فقه آشنایی دارند می دانند که اختلاف نظر میان فقها بسیار بوده است. و این اختلافات از اختلافات مبنایی هست یعنی اختلاف در مبنای اصولی و رجالی تا اختلاف در منابع فقه تا اختلاف در خود آراء فقهی. پس مسلّما نمی توانیم نظرات دسته ی خاصی از فقها را ملاک قرار دهیم. یا اگر فردی نظری فقهی مخالف با نظر فقهی ما یا مرجع تقلید ما داشت، حق انکار و مخالف فقه بودن او را نداریم.

در ادامه به دو نکته و حالتی اشاره می کنم که می توان عمل آن عارفی که اشاره کردند را پذیرفت، البته دقت کنید، من اصلا در پی توجیه یا بررسی این مصداق خاصی که اشاره کردند نیستم، بلکه می خواهم حالاتی را عرض کنم که ممکن است عارفی عملی خلاف نظر فقهی ما یا مرجع تقلید ما انجام دهد. و بنظرم دوستانی که نظر دادند، بنظرم به مورد ذیل را توجّه نفرمودند. دقّت کنید:

یک مورد توجّه به شرایط زمانی و مکانی است. می دانیم که خیلی دستورات فقهی در زمان های خاص و مکان های خاص و شرایط خاص، استثناء دارند یا اصلا موضوع حکم عوض می شود. دوستانی که با فقه آشنا هستند می دانند که اگر موضوع یک حکم تغییر کند، حکم هم تغییر خواهد کرد. و بسیاری از اوقات ضرورت ها و موانع، موجب تغییر حکم می شود.
و شاید این نظر امام خمینی را شنیده یا خوانده باشید که فرموده اند بنا به مصالح، ولی فقیه می تواند احکام اولیّه را هم تعطیل کند. مانند تعطیل شدن نماز برای جاسوسی که به بلاد کفر برای جاسوسی رفته و اگر نماز بخواند لو رفته و کشته می شود.
یا تعطیل حج بنا به مصالح میان دو کشور. و.....

یا اصلا وقتی که مرگ فردی در میان باشد، می دانید که مرگ از مواردی است که بسیاری از احکام فقهی را تعطیل می کند. مثلا برای جلوگیری از مرگ، فرد طبق شرایطی مجاز به دزدی یا خوردن مُردار و گوشت حرام می شود.

یا در مورد همین دست دادن با نامحرم غیر هم دین، مثلا در کشورهای دیگر و بلاد دیگر و در مجالس و مراسم رسمی و...، نظرات فقها در دست دادن با خانم غیر هم دین مختلف است، عمدتا فقها دست دادن با یک حائل مانند دستکش را که بی مانع دانسته اند. و بعضی از فقها که البته تعدادشان کم است، گفته اند اگر بدون حائل هم دست بدهند اشکالی ندارد. البته شروطی لحاظ کرده اند که مثلا عدم دست دادن حمل بر بی احترامی شود و... .

یا مثلا اگر شما از بیابانی عبور می کنید، ببینید نامحرمی در باتلاقی افتاده و در حال فرو رفتن و مُردن است، حالا چه شما آقا باشید و فرد داخل باتلاق خانم، و چه شما خانم باشید و فرد داخل باتلاق، آقا باشد، هیچ وسیله و چوب و... هم نباشد، و اگر شما دست او را نگیرید، قطعا خواهد مُرد، آیا باید دست او را بگیرید و نجات بدهید یا باید بگویید: نه، تماس با نامحرم حرام است و من دست او را نمی گیرم؟! خب می توانید چنین حالتی را از مراجع خود بپرسید، البته با همین جزئیات که عرض کردم تا ببینید جوابشان چیست.

حالا فرض بفرمائید که فردی یقین دارد که توانایی دارد که می تواند با گرفتن دست طرف(نامحرم)، افسردگی فردی را که قطعا یا خواهد مُرد و یا خودکشی خواهد کرد، نجات دهد. دقّت کنید، داریم جمله ی شرطیّه میاریم، میگیم اگر الف، انگاه ب. می گیم اگر چنین فردی بود که چنین توانائی داشت، و فرد افسرده ای که یا در اثر خود بیماری می مُرد یا خودکُشی می کرد، می توانست نجات بدهد. اینجا او می تواند دست بزند یا خیر؟

یک نکته را هم دقّت کنید، بعضی دوستان تلاش کرده بودند که بگویند امکان ندارد که چنین فردی با چنین توانایی باشد. و مثلا استناد کرده بودند که در سیره ی ائمه چنین چیزی نیست، پس وجود ندارد. بنده یکی دو نکته عرض می کنم، اولا روایات تاریخی که از زندگی ائمه باقی مانده، همه ی زندگی و کارهای ائمه نیست، بلکه بخشی از زندگی بزرگواران است.
ثانیا توانایی های روحی و معنوی به قدری وسیع است، و دارای درحات مختلف است که نمی توان گفت این توانایی نیست چون ائمه چنین چیزی نداشتن. چنان که از بعضی علما کراماتی دیده شده که مشابه آن کرامت، در روایات تاریخی برای هیچ یک از ائمه نقل نشده. خب اینجا یا ائمه نیازی به آن کرامت نداشته و بالاتر از آن را داشتند و یا در تاریخ آن کرامت ائمه ثبت و نقل نشده است.
پس از اینکه یک ویژگی برای ائمه نقل نشده، نمی توان گفت چنین توانائی ممکن نیست.

حالا برگردیم سراغ طرح سوال خودمان، گفتیم فرض کنید، فردی یقین دارد که این توانایی رادارد که می تواند با گرفتن دست طرف(نامحرم)، افسردگی او را که قطعا به واسطه ی آن، یا خواهد مُرد و یا خودکشی خواهد کرد، نجات دهد. به اجزای مساله دقّت کنید، هر قید، حکم فقهی را تغییر می دهد. قیود را دقّت کند: اولا فرد چنین توانایی دارد. ثانیا یقین به توان بهبود آن فرد دارد. ثالثا راه دیگری برای درمان آن بیمار وجود ندارد و او در شُرُف مرگ است.

با این شروط فرد آیا می تواند دست او را بگیرد یا خیر؟ اینجا دو حالت است، یا خود این فرد مجتهد است یا اینکه مقلّد است. اگر مقلّد باشد، باید برود و از مرجع خود سوال کند و حداقل عده ای از فقها با شروطی که عرض کردم، اجازه به این کار می دهند.که در این صورت اگر مرجع این فرد به او اجازه داد و نظر اجتهادی اش بر این بود که او می تواند، اشکالی بر او نمی توان گرفت.

یا اینکه خود فرد مجتهد است، و طبق مبنای اصولی و فقهی خودش، اجتهاد کرده و در این جا وظیفه ی شرعی خودش را این کار می داند. خب وقتی فرد به دین معتقد بوده و به مبانی فقه و اصول مسلّط بوده و دارای مبنای اجتهادی باشد و بتواند اجتهاد کند، اگر اجتهاد کرد و به این نظر رسید که باید این کار را بکند، هیچ کس حقّ اعتراض به او را ندارد.

اما به این نکته توجّه کنید که این چیزی که من عرض کردم، در مورد بررسی علمی امکان یا عدم امکان درستی این حالتی که در سوال نقل کردند بود. و الّا چنین حالتی بسیار نادر است که فردی در مسیر استکمال نفس و معنویت، به چنین توانایی هایی برسد و در عین حال فقیه مجتهد هم باشد و با چنین بیماری با این شرایط مواجه بشود و حالا بخواهد او را درمان بکند.

لذا مثلا بعضی هستند که توانایی انرژی درمانی دارند، بیماری های جسمانی را هم با نوعی القاء انرژی بهبود می دهند که ما خود هم در اطرافمان دیده ایم، مثلا مادر یکی از دوستان بنده که می شناختم و از درد کمر زمین گیر شده بود، نزد یک فرد انرژی درمانی بردند و موقع بردن، چند نفر او را گرفتند و بردند ولی موقع برگشت خودش با پای خودش برگشته بود. البته بنده
البته دقت کنید که اگر چنین فردی بخواهد مثلا دست بیمار را بگیرد، طبیعتا برای زمان کوتاهی آن هم در حدّ لزوم و خصوصا در مقابل همراهان و در مقابل خانواده ی فرد این کار را می کند و مشخص است که قصد سوء استفاده ای را ندارد. این فرق دارد به کسی که یک جای نامعلومی با هزار واسطه و حسّاسبّت و ترس، گروهی درست کرده و خصوصی می بیند و.... و فساد و کلاه برداری می کند.

اما در مجموع این نکاتی که عرض کردم اصلا به این معنی نیست که اگر فردا دیدید کسی ادّعای چنین کاری را داشت، بگویید پس این هم اینگونه است و اعتماد کنید. همانطور که عرض کردم در مسائل ماورای طبیعی و عرفان، اصل را بر دروغ بگذارید تا به صدق و درستی آن فرد مطمئن شوید. این هم کار ساده ای نیست، اگر خودتان متخصص نباشید، باید به علمای عارف مانند کسانی که نام آوردیم رجوع کنید.

و مجموعاً این موردی که در سوال اشاره کرده اند، از مواردی است که امکان ردّ قطعی وجود ندارد، ولی روال قابل توصیه یا تقلید و... نیست، چون احتمال دروغ و کلاه برداری در این زمینه زیاد است و موارد صحیح بسیار کم. و روال جاری و اکثری و درست هم، اینی نیست که عرض کردم، ولی امکان ردّ مطلق و هیچ گونه امکان صحّت چنین حالتی هم نیست.

پسدر مقام عمل بهتر است تا حدّ امکان از این گونه کارهایی که بنظر موافق شرع نمی رسد دوری کرد مگر موارد بسیاری خاص که در بالا اشاره شد که به شرایط خاص موضوعی و مکانی و زمانی ربط دارد که طبق خود قواعد فقهی یا نظر بعضی فقها بی اشکال است که اگر برای کسی پیش آمد به علمای عارف مانند کسانی که نام بردیم رجوع کند و با بیان دقیق مساله با همه ی جزئیات راهکار بطلبد، ولی در عین حال باید در مقام نظر انکار و تکفیر نکرد و ممکن دانست که یک عارف فقیهی، وظیفه ی خود را در یک زمان و مکان و شرایط خاص، چیزی تشخیص دهد که در خالت عادی یا در نظرما یا مرجع ما غیر شرعی باشد و سریع دست به تکفیر و ردّ اشخاص نزنیم. گرچه در زمانه ی ما، اکثر مدّعیان دروغ گو هستند و عارف واقعی بسیار بسیار کم پیدا می شود. و اساساً اینگونه مسائل بسیار ظریف است و بنظرم می رسد با اینکه تلاش کردم مطلب را جامع توضیح دهم، باز هم مطلب درست و کامل منتقل نشده باشد.

اصل غرض این بود که این امور خیلی دقیق و ظریف و تخصصی است و نباید سریع و بدون در دست داشتن مبانی فقه و عرفان، اظهار نظر کرد و در مورد افراد قضاوت نمود.


پیوسته متعادل و متعالی
یاحق

چرا اینقدر من از پست های شما خوشم میاد ...
خیلی باهالی .............................................
زنده باشی.................................................

بنام خداوند حکیم

طارق;203145 نوشت:
گرچه در زمانه ی ما، اکثر مدّعیان دروغ گو هستند و عارف واقعی بسیار بسیار کم پیدا می شود. و اساساً اینگونه مسائل بسیار ظریف است و بنظرم می رسد با اینکه تلاش کردم مطلب را جامع توضیح دهم، باز هم مطلب درست و کامل منتقل نشده باشد.

من سال ها این شبهه در ذهنم بود و پاسخی قانعم نکرده بود با توضیحات ارزشمند و دقیق شما رفع شبهه شد خیلی خوب مطالب را از هم تفکیک می کنید. احسنت.
به سهم خود واقعا" ممنون و متشکرم

طارق;203145 نوشت:
اصل غرض این بود که این امور خیلی دقیق و ظریف و تخصصی است و نباید سریع و بدون در دست داشتن مبانی فقه و عرفان، اظهار نظر کرد و در مورد افراد قضاوت نمود.

احسنت برشما!
ای کاش این نکته ی ظریف و تذکر دقیق جناب طارق در هیچ اظهارنظری فراموشمان نشود!

سلام
پاسخ کاملی بود و خوشحالم که دوستان قانع شده اند.

طارق;203145 نوشت:
قیود را دقّت کند: اولا فرد چنین توانایی دارد. ثانیا یقین به توان بهبود آن فرد دارد. ثالثا راه دیگری برای درمان آن بیمار وجود ندارد و او در شُرُف مرگ است.

بله. قیودی که در یک قضیه به کار می روند، می توانند ماهیت آن قضیه را 180 درجه (از واجب تا حرام) تغییر دهند . اما سئوالی که دوستان پرسیده بودند، ظاهراً بدون هیچ قید و علی الاطلاق بود که در این حالت، بر اساس روال های رایج و اکثری باید در نظر گرفته شود که پاسخ همین است که فرمودند:
طارق;203145 نوشت:
چون احتمال دروغ و کلاه برداری در این زمینه زیاد است و موارد صحیح بسیار کم. و روال جاری و اکثری و درست هم، اینی نیست که عرض کردم، ولی امکان ردّ مطلق و هیچ گونه امکان صحّت چنین حالتی هم نیست.

طارق;203145 نوشت:
اصل غرض این بود که این امور خیلی دقیق و ظریف و تخصصی است و نباید سریع و بدون در دست داشتن مبانی فقه و عرفان، اظهار نظر کرد و در مورد افراد قضاوت نمود.

صحیح است. اما با توجه به مطلبی که قبلاً ذکر فرمودند (که روال رایج و اکثری، این نیست)، لذا در عمل باید فرض را بر احتمال غالب (که در اینجا بسیار بیشتر از احتمال ضعیفتر است) گذاشت. در خارج از عالم فکر و نظر ( در صحنه عمل) ، تکلیف عملی یک قضیه را میزان فراوانی و رواج آن تعیین می کند و موارد بسیار نادر، (وقتی که موارد شایع مخالف وجود دارد) نمی توانند حکم عملی قضیه ای را تغییر دهند.
مانند اینکه فقها بازی با برخی وسایل را مشمول حکم قمار میدانند و آنرا حرام اعلام می کنند گرچه ممکن است کسی از بازی با آنها، قصد قمار نداشته باشد.
منطقی نیست که آدم بیاید و احتمال 99% را رها کند و احتمال صحت 1% را بگیرد.
(فکر می کنم در منطق، به پیروی از احتمالات کم، می گویند: وهم)

بنام خدا

طوفان خورشیدی;203728 نوشت:
لذا در عمل باید فرض را بر احتمال غالب (که در اینجا بسیار بیشتر از احتمال ضعیفتر است) گذاشت. در خارج از عالم فکر و نظر ( در صحنه عمل) ، تکلیف عملی یک قضیه را میزان فراوانی و رواج آن تعیین می کند و موارد بسیار نادر، (وقتی که موارد شایع مخالف وجود دارد) نمی توانند حکم عملی قضیه ای را تغییر دهند.

سلام

ممنون از ایدی محترم طوفان خورشیدی !
اتفاقا" من فکر می کردم برعکس است یعنی شاید در حوزه ی نظری نتوان استثنائات را لحاظ کرد اما وارد حوزه ی عمل که می شویم باید حتما" دید مورد استثناء هست یا نه !
شاید من بیان جناب طوفان خورشیدی را درست متوجه نمی شوم ! اگر اینطور است در صورت امکان لطفا" مطلب را بازتر کنید چون اگر دقت بفرمایید اصل سوال اولیه و بحث هم, کلی و نظری نیست و در همان حوزه ی عمل است !

سلام
خوشبختانه پاسخی که جناب طارق دادند، بسیار کامل بود و فرازهای مختلف آن، به همه سئوالات فرعی در این رابطه، پاسخ می دهد.
جناب طارق، خودشان عرصه نظری و عرصه عملی را از هم تفکیک فرموده اند. توجه کنید:

طارق;203145 نوشت:
اما به این نکته توجّه کنید که این چیزی که من عرض کردم، در مورد بررسی علمی امکان یا عدم امکان درستی این حالتی که در سوال نقل کردند بود. و الّا چنین حالتی بسیار نادر است که فردی در مسیر استکمال نفس و معنویت، به چنین توانایی هایی برسد و در عین حال فقیه مجتهد هم باشد و با چنین بیماری با این شرایط مواجه بشود و حالا بخواهد او را درمان بکند.

و نیز:
طارق;203145 نوشت:
پس در مقام عمل بهتر است تا حدّ امکان از این گونه کارهایی که بنظر موافق شرع نمی رسد دوری کرد مگر موارد بسیاری خاص

اما از جهت دیگری به قضیه نگاه کنید:
سئوال شما این است که: آیا امکان دارد عارف کار خلاف شرع انجام دهد؟

طارق;203145 نوشت:
با این شروط فرد آیا می توانددست او را بگیرد یا خیر؟ اینجا دو حالت است،یا خود این فرد مجتهد است یا اینکه مقلّد است. اگر مقلّد باشد، باید برود و از مرجع خود سوال کند و حداقل عده ای از فقها با شروطی که عرض کردم، اجازه به این کار می دهند.که در این صورت اگر مرجع این فرد به او اجازه داد و نظر اجتهادی اش بر این بود که او می تواند، اشکالی بر او نمی توان گرفت. یا اینکه خود فرد مجتهد است، و طبق مبنای اصولی و فقهی خودش، اجتهاد کرده و در این جا وظیفه ی شرعی خودش را این کار می داند. خب وقتی فرد به دین معتقد بوده و به مبانی فقه و اصول مسلّط بوده و دارای مبنای اجتهادی باشد و بتواند اجتهاد کند، اگر اجتهاد کرد و به این نظر رسید که باید این کار را بکند، هیچ کس حقّ اعتراض به او را ندارد.

جناب طارق فرموده اند: در حالتی که خود عارف ، مجتهد باشد، یا اگر مجتهد نباشد، از مرجع تقلیدش اجازه گرفته باشد، اشکالی ندارد.
خوب، مگر نه اینکه جواز مجتهد (چه خود شخص باشد، چه مرجع تقلید شخص)، ملاک شرعی بودن کار است؟ پس در حالتی که عارف، چنین جوازی داشته باشد، کارش خلاف شرع نیست حتی اگر گرفتن دست نامحرم باشد.

پس جواب سئوال شما همان است که بنده و برخی دوستان قبلاً عرض کردیم: امکان ندارد عارف کار خلاف شرع انجام بدهد.

(مجدداً بگویم: اگر عارف، برای انجام کاری که ظاهراً خلاف شرع است، جواز مجتهد را داشت، دیگر آن کار خلاف شرع محسوب نمی شود. لذا ما می توانیم بگوییم: عارف هیچگاه کار خلاف شرع انجام نمی دهد).

طوفان خورشیدی;203856 نوشت:
(مجدداً بگویم: اگر عارف، برای انجام کاری که ظاهراً خلاف شرع است، جواز مجتهد را داشت، دیگر آن کار خلاف شرع محسوب نمی شود. لذا ما می توانیم بگوییم: عارف هیچگاه کار خلاف شرع انجام نمی دهد).



بنام خدا


خیلی ممنون از همه ی شرکت کنندگان در بحث ,بالاخره منظور دوستان رافهمیدم وپاسخ سوالم را گرفتم (الحمدلله).

با او

سلام و ادب؛

از نکات و نظرات آیدی محترم طوفان خورشیدی تشکر می کنم. در چند مورد نکاتی را در تکمیل و تفصیل عرائض قبلی خود عرض می کنم.

*****************

فرمودید:
بله. قیودی که در یک قضیه به کار می روند، می توانند ماهیت آن قضیه را 180 درجه (از واجب تا حرام) تغییر دهند . اما سئوالی که دوستان پرسیده بودند، ظاهراً بدون هیچ قید و علی الاطلاق بود که در این حالت، بر اساس روال های رایج و اکثری باید در نظر گرفته شود.

نکته:
من با جمله ی آخر عبارت فوق کمی اختلاف نظر دارم، که اگر نقل قول افراد ناقص بوده و قیود را کامل به ما منتقل نکرده اند، یا نتوانسته اند که بکنند، و نقل قول احتمال نقص دارد، این کافی است برای اینکه ما آن واقعه و آن فرد را با چوب اکثری برانیم و در مورد آن مصداق حکم صادر کرده و قضاوت کنیم؟! بنظرم می رسد که خیر، البته تایید هم نمی توان کرد، بنظر می رسد جایی که اطلاعات کافی برای قضاوت وجود ندارد، بهتر است سکوت کرده و نفیاً و اثباتاً نظر ندهیم و بهترین کار در چنین حالتی این است که ملاک های کلّی را معرفی کنیم تا افراد خودشان مصادیق را بر اساس آن ملاک ها بسنجند.

*****************

فرمودید:
در خارج از عالم فکر و نظر ( در صحنه عمل) ، تکلیف عملی یک قضیه را میزان فراوانی و رواج آن تعیین می کند و موارد بسیار نادر، (وقتی که موارد شایع مخالف وجود دارد) نمی توانند حکم عملی قضیه ای را تغییر دهند.

نکته:
در مورد این جمله هم بنظرم می رسد که، ملاک عمل میزان فراوانی نیست، و ملاک عمل اساساً خیلی ملاک کمّی نباید باشد، بلکه نیاز به ملاک کیفی هست که در مقام عمل هم باید با استفاده از ملاک ها بسنجیم و ببینیم این مورد و مصداق خاص، حق و درست است یا خیر.
اساساً تعمیم صفات اکثر مصادیق بر مصداق خاصی که لا آن روبرو شده ایم مبتنی بر استقراء ناقص است که صحیح نمی باشد و ممکن است ما را دچار مغالطه ی تعمیم ناروا یا تعمیم شتابزده کند.
لذا در مقام عمل هم ملاک، حق بودن یا نبودن است که ملاک هایی دارد. البته این را قبول دارم که میزان فراوانی اهمیّت دارد و نشانه ای است و چراغ چشمک زن و هشدار دهنده ای است که بدانیم در حال حاضر، فساد این امور فراوانی بیشتری دارد، و با دقّت و حسّاسیّت بیشتری این مصداق خاص را بررسی و واکاوی کنیم.

*****************

فرمودید:
مگر نه اینکه جواز مجتهد (چه خود شخص باشد، چه مرجع تقلید شخص)، ملاک شرعی بودن کار است؟ پس در حالتی که عارف، چنین جوازی داشته باشد، کارش خلاف شرع نیست حتی اگر گرفتن دست نامحرم باشد.

نکته:
در این مورد هم بله صحیح می فرمایید. اگر فردی مجتهد بود یا از مجتهدی اجازه داشت برای این کاری که از نظر ما یا مرجع ما خلاف شرع است، دیگر برای او شرعی است.
امّا اصل سخن این است که بدانیم و بپذیریم که عرصه ی شرع و فقه، و به طور کلّی علومی که با گزاره های اعتباری سر و کار دارند، قطعیّت و ملاک ها و نتایج صفر و صد بسیار کم است.
و نباید یک نگاه افراطی و صفر و صدی داشت.
خب دوستان می دانید که خصوصا در امر بایدها و نبایدها اختلاف نظرهای مبنایی و هم شیوه ی تحلیل و هم نتایج بسیار است. این اختلاف نظر هست و اینکه چرا هست یک بحث مفصل و مستقلی را می طلبد.
اما آنچه که مهمه و می خواستم توجّه بدهم، عکس العمل آدم ها در مقابل این اختلاف نظرهاست. افراد چند جور برخورد می کنند:
یا نظر مخالف نظر خود را محترم شمرده و آن را هم به عنوان یک نظر در آن علم، محترم می شمارند.
یا نظر مخالف خود را باطل محض و شیطانی و غیر علمی دانسته و سریع دست به ردّ و تکذیب و حکم به تکذیب و ارتداد می زنند.

سخن این است که حواسمان باشد که اختلاف نظرها بسیار است و همه محترم است و همه نظرات مختلفی است که در آن علم مطرح می شود. اگر دو مجتهد در مساله ای اختلاف داشتند، یا ده مجتهد در مساله ای اختلاف داشتند، البته نمی گوییم که همه اش صحیح است و حق متکثر و نسبی است، ولی می گوییم که این نظرات مختلف، همه نظرات فقهی است و همه محترم است و همه علمی محسوب می شود. منتها من بنا به تحقیق یا تقلید خودم، یکی را مبدأ عمل خود قرار می دهم.

نباید اینطور باشد که تا شنیدیم یا دیدیم که کسی عملی خلاف نظر فقهی من یا مرجع من انجام داد، بدون در نظر گرفتن اختلاف نظرها و حتّی اختلاف شرایط های زمانی و مکانی و... سریع فرد را تکذیب و ردّ کنم و... . حتّی شیوع فساد هم مجوّز نمی شود که آن مصداق خاص را هم به همان چوب برانیم و باید این مصداق را مستقل بررسی کنیم که ببینیم درست است یا خیر.

پیوسته متعادل و متعالی
یاحق

طارق;203145 نوشت:
حالا برگردیم سراغ طرح سوال خودمان، گفتیم :

:1: فرض کنید، فردی یقین دارد که این توانایی رادارد که می تواند با گرفتن دست طرف(نامحرم)،

:2: افسردگی او را که قطعا به واسطه ی آن، یا خواهد مُرد و یا خودکشی خواهد کرد، نجات دهد.

به اجزای مساله دقّت کنید، هر قید، حکم فقهی را تغییر می دهد. قیود را دقّت کند: اولا فرد چنین توانایی دارد. ثانیا یقین به توان بهبود آن فرد دارد. ثالثا راه دیگری برای درمان آن بیمار وجود ندارد و او در شُرُف مرگ است.

سلام علیکم :
دوست بزرگوار جناب طارق عزیز :

:1: احراز قطعی قید اول . یعنی یقین داشتن به توانایی فرد مورد نظر ( عارف واقعی ) توسط خود فرد کاملا ممکن است . و در این بحثی نیست .

:2: اما احراز قطعی و یقینی قید دوم . به نظر این حقیر اصلا ممکن نیست . زیرا : غیر از الله تبارک و تعالی چه کسی میتواند مردن و یا خودکشی کردن کسی را بطور قطعی از پیش بداند و قطعا بگوید که این شخص بر اثر این افسردگی یقینا یا خودکشی میکند و یا میمیرد ؟؟؟؟

با این توضیح : طرح سوال به این شکل فرضی اصلا درست نیست و به نظر این حقیر سوال و فرض مذکور از ریشه غلط است .

با این حال اگر بر این نظر خود اصرار دارید لطفا در صورت امکان اسناد محکمی از علامه طباطبایی و یا آیت الله بهاء الدینی و یا آیت الله بهجت ارائه فرمایید.

با تشکر از زحمات شما و احترام فراوان
=====================================

سلام علیکم :

پس از گذشت :6: روز متاسفانه هنوز پاسخی از دوست بزرگوارم جناب طارق دریافت نکردم .

شاید ایشان ما را قابل نمی دانند . ؟!

امروز 1391/02/01 است .

سلام

سید امیر;207983 نوشت:
اما احراز قطعی و یقینی قید دوم . به نظر این حقیر اصلا ممکن نیست . زیرا : غیر از الله تبارک و تعالی چه کسی میتواند مردن و یا خودکشی کردن کسی را بطور قطعی از پیش بداند و قطعا بگوید که این شخص بر اثر این افسردگی یقینا یا خودکشی میکند و یا میمیرد ؟؟؟؟

اجازه میخواهم بنده هم در این خصوص نظر شخصی ام را بیان کنم:

نکته اول:
ممکن است دوست عزیزمان جناب طارق، « فرض محال » کرده باشند. و می دانیم که فرض اتفاق افتادن یک امر محال، اشکال منطقی ندارد. حتی در قرآن مجید نیز خداوند فرض محال فرموده است:
1- لو کان فیهما آلهة الا الله...: اگر در آسمان و زمین، خدایی غیر از خدا باشد ... انبیاء - 22
2- حتی یلج الجمل فی سم الخیاط.....: تا زمانیکه شتر از سوراخ سوزن عبور کند. اعراف- 40

پس فرض محال، اشکالی ندارد.

نکته دوم:
یقین (قطعیت)، به دو معنی به کار می رود: احتمال 100% ، و امری که بسیار به 100% نزدیک باشد گرچه کاملاً صدر در صد نباشد. فرض کنید پدری به فرزندش می گوید: «اگر اینقدر بازیگوشی کنی، قطعاً در امتحانات مردود می شوی». در اینجا، منظور از «قطعا»، احتمال غالب و قریب به یقین است. نه قطعیت محض.
(چون معمولاً مسایل، تحت تأثیر فاکتورهای خیلی متعددی قرار دارند و نمی توان بر حسب تنها یک فاکتور، حکم قطعی به وقوع آن مسأله داد).
تمام یقینها و قطعیات علوم تجربی و روانشناسی و .... از این نوع هستند. پس آیا می توانیم بگوییم در پزشکی یا روانشناسی، هیچ نکته قطعی وجود ندارد؟

نکته سوم:
در کارهای روزمره، ما بر اساس سخنی که از یک پزشک یا متخصص یک رشته می شنویم، به مسأله ای « یقین » حاصل می کنیم. در حالیکه ممکن است خود آن فرد متخصص هم نتواند صد در صدی بودن آن مسأله را اثبات کند . اما برای ما، همینکه آن را از کسی که می دانیم دارای تخصص در آن زمینه است، دریافت می کنیم، عقلاً باعث ایجاد یقین در ما می شود. یقینی که از این راه ایجاد می شود، در مسایل شرعی (مثل بحث طهارت و نجاست و ...) ملاک عمل است و فقها آنرا پذیرفته اند.

با او
سلام و ادب؛

مدتی است مشغول چند کار هستم، لذا جز رسیدگی به سوالات شخصی، در مباحث عمومی چندان شرکت نمی کنم، لذا عرض نظرم کمی به تأخیر افتاد.
از سوالات جناب سید امیر و نکات جناب طوفان خورشیدی ممنونم.

اولا همانطور که جناب طوفان هم اشاره کردند، غرض در این سنخ امور از یقین، یقین ظنّی و عُرفی است و نه یقین فلسفی.


ثانیا پاسخ سوالات شما در نوشته ی اول من در این تاپیک نهفته است، لذا توصیه به مطالعه ی دقیق آن می کنم. هر حُکمی چنانچه موضوعش تغییر کند، قطعا حکم هم تغییر می کند. همان چیزی که در عُرف به استثنائات یک حکم معروف است.


ثالثا غرض اصلی ذکر این نکته بوده است که، ما دچار این توهم نشویم که فقه مساوی است با نظرات فقهی خودمان یا مرجع تقلیدمان، ممکن است فردی به اجتهاد برسد و با مبنای رجالی و اصولی و فقهی متفاوت از مجتهدین و مراجع دیگر، در یک موضوع، به حُکمی صد در صد متفاوت با حُکم رایج برسد. نظر و عمل او، غیر فقهی محسوب نخواهد شد. او هم مجتهد است و با مبنای خود اجتهاد کرده است.


رابعاً، نخیر بنده بر نظراتم اصراری ندارم، بلکه عرائضم را به دوستان سایت تقدیم می کنم، چنانچه فردی از دوستان این عرائض را معقول و متعادل و منطقی یافت، می پذیرد و در غیر اینصورت قبول نمی کند. و اساساً در مسائل علمی و نظری، اصرار داشتن، امر ناموجّه و نامعقولی است.

در پناه انوار حضرت زهرا، در ایام فاطمیه، پیوسته متعالی باشید.
زیاده عرضی نیست.
یاحق

موضوع قفل شده است