اگر تمام امکانات برا تمام لذات فراهم بشه ... باز هم دلت می خواد یا نه؟

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اگر تمام امکانات برا تمام لذات فراهم بشه ... باز هم دلت می خواد یا نه؟

[="tahoma"]چرا اعتماد به نفس

چرا؟

چرا اعتماد به نفس!

چرا به نفس که دشمن ترین دشمنان هست اعتماد کنیم؟

این چه بحثی هست که بعضی از اساتید و روان شناسان برای طبابت مطرح می کنند.

و به مراجعه کنندگان خود می فرمایند: باید به خویشتن اعتماد داشته باشید؛ و به نفس خود اعتماد کنید.

مگر به دشمن می شود اعتماد کرد، مگر به کسی که در تمام شبانه روز کارهایش و فکرهایش به زمین زدن و ریختن آبروی ما و بدبخت کردن ما در این دنیا و همچنین در آخرت هست می شود اعتماد کرد.

مگر اهل بیت نفرموده اند: "أعدی عدُوِّکَ نفسُکَ الّتی بینَ جَنْبَیْک"

دشمن ترین دشمنان نفس خودت هست.

گریه اولیاالله در شبانه روز برا چیست؟ غیر از این هست که از خدا می خواهند آنها را از دست این نفسشان نجات دهد؟

خدایا ما را یه لحظه به این نفسمان واگذار نکن؟

خداوند از ما خواسته به این نفس سوءظن و بدگمان داشته باشیم نه اعتماد و نه حسن ظن.

رب ما از ما خواسته که به خودش اعتماد و توکل کنیم نه که به این نفسمان تکیه کنیم.

غیر از این که آیات و روایات این را می گویند عقل سلیم انسان هم این را می گوید که یه لحظه هم به دشمنت تکیه نکن.

آری عزیزان من به این نفس که کاری غیر از زمین زدن ما ندارد نمی شود تکیه کرد.

باید به خود خدا که عین پاکی و سرچشمه پاکی هست تکیه کنیم.

و هر چه تکیه کردن ما به خدا بیشتر شود همان قدراعتماد ما به نفس کم خواهد شد و نزدیکی ما به خدا زیاد خواهد شد.

و از این طرف هر چه اعتماد ما به نفس زیاد شود همون قدر که از خدا دور می شویم به همان اندازه به ابلیس لعین نزدیک می شویم که نزدیکی به ابلیس همان رو آوردن به شهوات و سقوط در پرتگاه نابودی و دور شدن از صاحب نعمتمان هست.

پس بیایید با تکیه بر خداوند و با توسل به اهل بیت -عصمت و طهارت- به خدا نزدیک شده و از این نفس و شیطان و شهوات دوری گزینیم. که در این راه راهی سریع تر از تکیه به خود خدا نیست.

انشاالله[/]

[="tahoma"]آری نفس هم سیر می شود فكر نكنید كه از حرف قبلیم برگشته ام.
اون حرفم به جای خود درست هست نفس انسان هیچ وقت سیر نمی شود آری به این نفس هر چی بدی باز می گوید بده باز می خوام! باز گرسنه ام! به قول اون سفر كرده "اگر این كره زمین را به هر كس بدهند باز سیر نمی شود باز می گوید كره مریخ را هم می خواهم."
ولی راهی هم هست كه این نفس را سیر كند. وآن راه كه جامع ترین و كامل ترین و سریع ترین راه ها ست این هست كه هر چی كه این نفس از ما بخواهد ما باید در مقابلش با تمام وجودمان
و با تمام اراده و همتمان بایستیم و فقط یه كلمه بهش بگیم و آن هم نه هست.
آری هر چی نفس خواست بهش بگیم نه.
می خوام اون رو بخورم نه نمی دم بخوری. می خوام به اون نگاه كنم نه نمی ذارم نگاه كنی.
آری اون وقت این نفس سیر می شود.
وقتی هر چی گفت و خواست بهش گفتی نه. اون وقت هست كه رام می شود.
طوری می شود كه بهش خطاب می شود:
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً
فَادْخُلی‏ فی‏ عِبادی
وَ ادْخُلی‏ جَنَّتی‏

ای نفس ناز من بیا كه می دانم در دنیای فانی چقدر سختی كشیدی.
ای روح من بیا می دانم كه هر چه نفست از تو می خواست تو بهش محل نمی گذاشتی.
بیا كه من از تو راضی هستم و هر چی بخواهی به تو می دهم كه تو را از خودم راضی كنم
این بندگان مخلص من را می بینی بیا در جمع این ها داخل شو كه مشتاق دیدار با تو هستند.
آری ای نفس من نمی شود در این دنیا هر چی بخواهی انجام دهی و در آخرت از خدا چشم نیكی داشته باشی.
آری نمی شود در این دنیا كاری غیر از خور و خواب و خشم و شهوت انجام ندهی و نشان آدمیت بجویی.

خور و خواب و خشم و شهوت شعب است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت

طیران مرغ دیدی تو زپای شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت

آری عبدالاحد خبر ندارد ز مقام آدمیت
[/]

نفس انسان هیچ وقت سیر نمی شود اگر هر آنچه در دنیا هست در حد کمالش برای انسان فراهم بشود و با خیال راحت و آسودگی- نه از روی اظطراب و نگرانی- از آن ها بهره برداری کند باز هم این نفس سیر نمی شود.
اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِكَ مِنْ نَفْسٍ لا تَشْبَعُ
خدایا پناه می برم به تو از نفسی که هیچ وقت سیر نمی شود بارالها پناه می برم به تو از نفسی که هیچ وقت قانع نمی شود.
و از طرف دیگر ما تمام امکانات وهمتمان را جمع کنیم که این نفس را سیر کنیم؛ هر چه می خواهد می دهیم چه از حلالش باشد چه از حرامش.
نتیجه کار در این صورت چی می شود آیا غیر از بیهوده گی و وقت گذرانی و آفات ثمره ای خواهد داشت. آیا سبب دوری ما از خدا و نزدیکی به سوی شیطان نخواهد بود.
آری! یقینا ثمره ای غیر از آلوده شدن به زشتی ها و پلیدیها نخواهد داشت.
پس حالا که این طور هست:
ای نفس من! ای دشمن ترین دشمنان من! تا کی می خواهی مرا به بیراهه ببری تا کی می خواهی مرا از معبودم که باید تمام وجودم در پرتو عشق وعلاقه او سیر شود دور می کنی و مرا به پرتگاه سقوط و نا بودی می کشی.

از نظر فلسفي « نفس » شأني از روح انسان است كه مديريت قواي نفساني مانند شهوت و غضب، تن و جنبه هاي طبيعي انسان را به عهده دارد.
بايد دانست كه در مديريت نفساني طبيعيت انسان، « غرايز » نقش به سزايي دارند و نفس با استفاده از غرايز است كه كشور تن آدمي را اداره مي كند. اما در اغلب موارد به دليل افزون خواهي نيروهاي نفساني و تمايل به افراطي گري آدمي دچار شهوت و غضب مفرط و خواسته هاي افراطي در راستاي كاميابي و لذت طلبي و راحت خواهي مي شود، كه به آن هواي نفس يا خواهش هاي نفساني اطلاق مي گردد .

بنابراين غلبه خواهشهاي نفساني همان تبعيت از خواسته هاي افراطي نفس اماره مي باشد .

تا زماني که نيروي ايمان و تقوا در وجود انسان بارور و تقويت نگردد، هيچ ضمانتي از مغلوب نشدن انسان در برابر خواهش هاي نفساني وجود ندارد.

با سلام و عرض ادب خدمت تمامی شما سروران گرامی :Gol:

و تشکر فراوان به خاطر مطالب خوبتان. اجرتان با ولی عصر (عج) :hamdel:

نقل قول:

اگر تمام امکانات برا تمام لذات فراهم بشه ... باز هم دلت می خواد یا نه؟


همین حالا هم که برخی از امکانات برای برخی از لذات فراهم است بعضاً خودمان را خفه می کنیم. اگر همۀ درها باز شود چه انتظاری می توان داشت؟ :Sham:

یا حق

باسمه تعالی

[="Sienna"] با سلام خدمت همه بزرگواران

almokhlasin;117109 نوشت:
چرا اعتماد به نفس!

چرا به نفس که دشمن ترین دشمنان هست اعتماد کنیم؟

بزرگوار، احساس نمی کنید خلط مبحث کرده اید؟:Gig:

آن نفس چیز دیگری است و این چیز دیگری...[/]

[="Black"]اعتماد به نفس در گرو احترام به خود و نگرش مثبت به خویش است.

اینکه فرد احساس ارزشمندی بکند و یا احساس عزت نفس، هر دو از نیازهای فطری انسان است که خداوند در وجود آدمی قرار داده.

بر همین اساس است که اسلام تمام برنامه های خود را اعم از دستورات عبادی، اخلاقی ، اجتماعی و ... را بر پایه حفظ همین عزت نفس انسان قرار داده است.
اینکه دائما می گویند ای انسان خود واقعی ات را بشناس، همین است که انسان گوهر وجودی خودش را پیدا کند و اینجا می شود که دیگر احساس حقارت نمی کند و این احساس ارزشمندی می شود همان اعتماد به نفس.

امام صادق(ع) فرمود: "من با نفس خود هیچ موجودی را برابر نمی‏كنم، جز پروردگارم. تمام دنیا و غیر خدا را با این گوهر نفیس برابر نمی‏كنم"
بحارالانوار، ج 47، ص 25.[/]

[="Sienna"]اما از طرفی نفسی هم داریم که مضمون کلام شماست و آن در این آیه :[/]

[="Black"]وَمَآ أُبَرِّئُ نَفْسِى إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبّى إِنَّ رَبِّى غَفُورٌ رَّحِيمٌ‏ (یوسف / 53)

این همان نفسی است که دشمن ترین دشمن انسان است.[/]

سلام
با تشکر از آقای عرشیان و التماس دعا که نایب الزیاره ما تو مشهد باشد.
عزیزم اونی که شما فرمودید معرفت به نفس هست که انسان بدونه که خدا امکاناتی به ما داده که ما به وسیله آنها به مقامات بلندی میرسیم و ارزش و عزت انسان از بس بزرگ هست که خدا وقتی انسان را آفرید به خودش آفرین گفت و تنها این انسان به مقام خلیفة اللهی می رسد.
این غیر از اعتماد به نفس هست، ما نباید به خودمون اعتماد و خوش گمانی داشته باشیم همیشه به خودمون باید بد گمان باشیم.
فقط به خدا اعتماد و تکیه کنیم.
در هر صورت ما دنبال اصطلاحات که نیستیم.
بنده این رو فهمیدم که باید فقط به خدا تکیه کنم. همین.
:Mohabbat:

ظاهرا طبق آنچه که در پستهای قبلی مطرح شده دوستان اعتماد به نفس را دوگونه معنا کرده اند که برای روشن شدن بحث توضیحاتی ارائه می شود.

اعتماد به نفس اگر به معنای استغنای ذاتی از خداوند باشد، در اندیشه و بینش، کفر و گمراهی است و در عمل، امر خلاف واقع و دور از حقیقت و بیانگر واقعیت بیرونی نیست. به این معنا که اگر شخص دارای چنین بینش و نگرشی باشد، ازنظر تکلیفی گناه کار و مستحق عذاب است و ازنظر حکم وضعی، امری برخلاف واقع را گزارش کرده و یا باور نموده است؛ زیرا بیان شد که انسان ازنظر وجودی و بقایی همواره نیازمند عنایت الهی برای وجود و بقاست و دمی بی حکم و اراده الهی نمی تواند زیست کند و وجود داشته باشد.قرآن به کسانی که به این معنا از اعتماد به نفس باور دارند هشدار شدید می دهد و آن را کفر و گمراهی برمی شمارد. از نظر قرآن یکی از عوامل بسیار مهم در راه کفر و طغیان بشر بر ضد خدا، استغنای انسان است: کلا ان الانسان لیطغی ان راه استغنی؛ هر زمانی که انسان خود را مستغنی دید طغیان می ورزد.

در روایات وارد شده اطمینان و اعتماد به نفس از مطمئن­ترین فرصتهایی است که شیطان به وسیله آن انسان را فریب می­دهد و باعث لغزش انسان می­شود.
حضرت علی(ع) می­فرمایند:

«الثِّقَةُ بِالنَّفسِ مِن أوثَقِ فُرَصِ الشَّيطانِ»
اطمينان به خود، از مطمئن­ترين فرصت­ها براى شيطان است
محمدی ری شهری، محمد، دارالحدیث، قم، دارالحدیث،(ویرایش دوم)، ج 13، حدیث22575.

اما معنای دیگر اعتماد به نفس که نه تنها نکوهیده نیست بلکه ممدوح هم می باشد این است که باور داشته باشيم مي توانيم وتوانايي آن را داريم که تمام توانمان رابه کاربگيريم وشرايط واوضاع زندگي را آن گونه که مطلوب است تغيير دهيم.البته ایمان به خداوند از مهمترین لوازم این نوع اعتماد است چرا که ایمان از ضرورى ترین نیازهاى زندگى بشرى است که بدون آن زندگى و ادامه حیات ممکن نخواهد شد چون ایمان، انسان را به شاهراه حیات یعنى توکل و اعتماد به خدا هدایت مى کند وقتى که توکل در فضاى روح و روان انسان پیاده شد و او با آگاهى و ایمان کامل امورات زندگیش را به خداى قادر و مهربان سپرد، در این شرایط اعتماد به نفس قدرتمندى را در خود احساس خواهد کردپس اعتماد به نفس مولود زیباى توکل به خداست «و من یتوکل على اللّه فهو حسبه»
تنها عامل پدیدآورنده اعتماد به نفس همین خداباورى است که در انسان هاى مؤمن مشاهده مى کنیم .

سینا;127115 نوشت:
اما معنای دیگر اعتماد به نفس که نه تنها نکوهیده نیست بلکه ممدوح هم می باشد این است که باور داشته باشيم مي توانيم وتوانايي آن را داريم که تمام توانمان رابه کاربگيريم وشرايط واوضاع زندگي را آن گونه که مطلوب است تغيير دهيم.البته ایمان به خداوند از مهمترین لوازم این نوع اعتماد است چرا که ایمان از ضرورى ترین نیازهاى زندگى بشرى است که بدون آن زندگى و ادامه حیات ممکن نخواهد شد چون ایمان، انسان را به شاهراه حیات یعنى توکل و اعتماد به خدا هدایت مى کند وقتى که توکل در فضاى روح و روان انسان پیاده شد و او با آگاهى و ایمان کامل امورات زندگیش را به خداى قادر و مهربان سپرد، در این شرایط اعتماد به نفس قدرتمندى را در خود احساس خواهد کردپس اعتماد به نفس مولود زیباى توکل به خداست «و من یتوکل على اللّه فهو حسبه» تنها عامل پدیدآورنده اعتماد به نفس همین خداباورى است که در انسان هاى مؤمن مشاهده مى کنیم .

سلام
بالاخره بین اعتماد به نفس و باور داشتن توانایی های آن چه مرزی وجود دارد ؟اگرکسی بگوید اینها که یک مطلبند اما با تفاوت الفاظ و عبارات چه بگوییم؟
به نظر حقیر اینجا بحث نگاه مستقلانه و نگاه غیر مستقلانه باید مطرح شود . تا وقتی که به نفس و تمام توانایی های نامحدودش به عنوان عطایای الهی و ظهور کمالات حق تعالی در تنگنای وجود خود نگاه کنیم اشکالی پیش نمی آید اما همین که نگاه مستقلانه شد همان اعتماد مذموم رخ می نماید پس تنها راه رهایی از این پرتگاه تقویت نگاه توحیدی و پرهیز از غفلت است
والحمد لله

حامد;127180 نوشت:
سلام بالاخره بین اعتماد به نفس و باور داشتن توانایی های آن چه مرزی وجود دارد ؟اگرکسی بگوید اینها که یک مطلبند اما با تفاوت الفاظ و عبارات چه بگوییم؟ به نظر حقیر اینجا بحث نگاه مستقلانه و نگاه غیر مستقلانه باید مطرح شود . تا وقتی که به نفس و تمام توانایی های نامحدودش به عنوان عطایای الهی و ظهور کمالات حق تعالی در تنگنای وجود خود نگاه کنیم اشکالی پیش نمی آید اما همین که نگاه مستقلانه شد همان اعتماد مذموم رخ می نماید پس تنها راه رهایی از این پرتگاه تقویت نگاه توحیدی و پرهیز از غفلت است والحمد لله

دقیقا شما کلام بنده را تکرار فرموده ایداعتماد به نفس ممدوح یعنی توانایی برای بکارگیری تمام استعداد های خود به شرطی که با توکل همراه باشد .واعتماد به نفس مذموم یعنی تکیه بر خود بدون خدامحوری.واین همان نگاه مستقلانه وغیر مستقلانه به خود است.

almokhlasin;117109 نوشت:
چرا اعتماد به نفس

چرا؟

چرا اعتماد به نفس!

چرا به نفس که دشمن ترین دشمنان هست اعتماد کنیم؟

این چه بحثی هست که بعضی از اساتید و روان شناسان برای طبابت مطرح می کنند.

و به مراجعه کنندگان خود می فرمایند: باید به خویشتن اعتماد داشته باشید؛ و به نفس خود اعتماد کنید.

مگر به دشمن می شود اعتماد کرد، مگر به کسی که در تمام شبانه روز کارهایش و فکرهایش به زمین زدن و ریختن آبروی ما و بدبخت کردن ما در این دنیا و همچنین در آخرت هست می شود اعتماد کرد.

مگر اهل بیت نفرموده اند: "أعدی عدُوِّکَ نفسُکَ الّتی بینَ جَنْبَیْک"

دشمن ترین دشمنان نفس خودت هست.

گریه اولیاالله در شبانه روز برا چیست؟ غیر از این هست که از خدا می خواهند آنها را از دست این نفسشان نجات دهد؟

خدایا ما را یه لحظه به این نفسمان واگذار نکن؟

خداوند از ما خواسته به این نفس سوءظن و بدگمان داشته باشیم نه اعتماد و نه حسن ظن.

رب ما از ما خواسته که به خودش اعتماد و توکل کنیم نه که به این نفسمان تکیه کنیم.

غیر از این که آیات و روایات این را می گویند عقل سلیم انسان هم این را می گوید که یه لحظه هم به دشمنت تکیه نکن.

آری عزیزان من به این نفس که کاری غیر از زمین زدن ما ندارد نمی شود تکیه کرد.

باید به خود خدا که عین پاکی و سرچشمه پاکی هست تکیه کنیم.

و هر چه تکیه کردن ما به خدا بیشتر شود همان قدراعتماد ما به نفس کم خواهد شد و نزدیکی ما به خدا زیاد خواهد شد.

و از این طرف هر چه اعتماد ما به نفس زیاد شود همون قدر که از خدا دور می شویم به همان اندازه به ابلیس لعین نزدیک می شویم که نزدیکی به ابلیس همان رو آوردن به شهوات و سقوط در پرتگاه نابودی و دور شدن از صاحب نعمتمان هست.

پس بیایید با تکیه بر خداوند و با توسل به اهل بیت -عصمت و طهارت- به خدا نزدیک شده و از این نفس و شیطان و شهوات دوری گزینیم. که در این راه راهی سریع تر از تکیه به خود خدا نیست.

انشاالله

سلامی گرم خدمت دوستان

کارشناس و همکار علمی این انجمن نکته درست را فرمودند و بنده هم برای تاکید بیشتر عرض می کنم:

المخلصین گرامی اشتباه بزرگی در این مبحث نموده است؛ اعتماد به نفسی که روان شناسی می گوید با نفس مورد نظر در اخلاق اسلامی، زمین تا آسمان متفاوت است.

در اخلاق و در بحث خودشناسی یکی از مراحل رشد مراقبه است که همیشه و در هر مرتبه ای از عرفان وجود دارد و در این مرحله مقابله با نفس از اساسی ترین مراحل کار است.


اما در مقابله و مبارزه با نفس، منظور کدام نفس است؟


باید در جواب عرض کنم: منظور در اینجا نفس اماره است؛ یعنی نفسی که انسان را به ارتکاب پلیدی ها و بدی ها تشویق می نماید.در مقابل این نفس، نفس لوامه است که مشوق به نیکی هاست.

بله همانطور که المخلصین فرمود: این نفس مورد نکوهش است و باید از میدان دل دفعش کنیم و سرکوب شودو اصلا اعتماد به این نفس معنا ندارد.(هم به دلیل عقلی و هم به دلیل نقلی)

اما در روان شناسی وقتی گفته می شود: اعتماد به نفس داشته باش به این معناست که به استعداد ها و توانایی هایی که خدای متعال به تو عطاء نموده، توجه کن و از آنها بهترین بهره را ببر.
حال فرق روان شناسی غربی توجه به بُعد دنیوی این قضیه است و روان شناسی اسلامی هم دنیوی و هم اخروی را مد نظر دارد.
در واقع اعتماد به نفس به معنای شکر عملی از نعمت های خداست و به دنبال موفقیت بودن.

بزرگوار هر گِردی گردو نیست.

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه خطبه 176 می فرماید:

«المؤمن لایمسی و لا یصبح الا ونفسه ظنون عنده»؛

مؤمن خصلتش این است:

صبحی را به شام نمی برد و شبی را به صبح نمی آورد مگر اینکه نفسش مورد بدگمانی اوست، همیشه با یک نوع بدگمانی به نفس خود نگاه می کند، مثل آدمی که همسایه خائنی داشته باشد که به او اعتماد ندارد و دائما در فکر این است که این همسایه خیانتی نکند.این همان نفس مذمومیه که در پستهای قبلی هم بهش اشاره کردیم.


موضوع قفل شده است