ايهاالناس! حرام است، مبادا برويد! / حج كجا؟ عمره كدام است؟مبادا برويد!

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ايهاالناس! حرام است، مبادا برويد! / حج كجا؟ عمره كدام است؟مبادا برويد!

با سلام
مراسم شعرخواني ويژه بحرين (بيداري اسلامي) با حضور شعراي آييني در سراي اهل قلم برگزار شد.
به گزارش فارس مراسم شعرخواني (بيداري اسلامي) ويژه انتفاضه سوم به همت سايت فارسي‌زبانان در سراي اهل قلم بيست و چهارمين نمايشگاه كتاب تهران امروز برگزارشد.
در اين مراسم شاعراني مانند جواد شيخ الاسلامي، ايرج قنبرپور، امير تيموري، حميد درويشي، سيدمحمد حسيني، محمدرضا وحيدزاده، ابوالقاسم حسينجاني، ميلاد عرفان‌پور، علي‌محمد مودب، حسين اردستاني، حيدر منصوري، سيدابوالفضل مبارز، سيد حسن مبارز، علي داوري، حسن صنوبري، حسين فروزنده، كاظم رستمي و حسين شهرستاني به شعرخواني پرداختند كه اشعار برخي از آنها در ذيل مطلب آمده است؛
جواد شيخ الاسلامي دراين مراسم مثنوي را قرائت كرد كه در ذيل اين مطلب آمده است:
به دل سوخته‌ي سوخته‌اش خنديديد
به غزل‌هاي برافروخته‌اش خنديديد

اف به روتان! همه‌ي باغچه را داس زديد
تا ابد گُر به دل حضرت عباس زديد

رو به سر ريز شدن كاسه‌ي صبر دريا...
هان ببينيد كنون لشكر ببر دريا...

مثنوي آمده تا نعره‌ي هوهو بزند
بيت در بيت فقط "أينَ تفِرّوا " بزند

بيت در بيت فقط "أينَ تَفِرّوا "؟...آري
واژه در واژه فقط پيچش ابرو؟... آري

خنجر واژه به آن‌ها كه بداني بزند
به فلاني و فلاني و فلاني بزند

باز اين طايفه با دشنه و تيغ آمده است
"سر بدزديد كه هفتاد و دو تيغ آمده است "

اين جماعت پي عشق‌اند و به دريا راهي...
همه بي‌خانه عشق‌اند و به دريا راهي...

دل ز كف داده به دريا، همه مجنون، همه مست...
" پيرهن چاك وغزل خوان و صراحي در دست "

تا غبار از كف پاتابه‌ي شان برخيزد
كبر بيهوده‌ي صد كوه به هم مي‌ريزد

خون اين قوم اگر بند بيايد خوب است!
يد بيضا شده در بند بيايد خوب است!

واي اگر دست قضا حكم به اعجاز دهد
سنگ را بر كَنَد از خاك و به پرواز دهد...

واي اگر هق هق طوفاني دريا برسد
واي اگر وقت رجزخواني دريا برسد

واي اگر نعره‌ي «من حيدري‌ام» را بزنند
به شكافي كه به آن خانه علم را بزنند...

شده با خون، شده با آه؛ كه مي‌گيريمش
مكه از ماست؛ به والله كه مي‌گيريمش

ايهاالناس! حرام است، مبادا برويد!
حج كجا؟ عمره كدام است؟مبادا برويد!

راه اين نيست كه: "يك راست به حج بايد رفت "
گاه فرمان رسد: اي قافله! كج بايد رفت...

كعبه و سنگ بهانه است؛ خودش را درياب
مقصدت صاحب خانه است؛ خودش را درياب

جز پي فتح و ظفر، مكه مگر بايد رفت؟
غير از اين باشد از اين قافله در بايد رفت...

ايهاالناس! حرام است، مبادا برويد!
حج كجا؟ عمره كدام است؟مبادا برويد!

اف به روتان! همه‌ي باغچه را داس زديد
تا ابد گُر به دل حضرت عباس زديد

تا بشر هست شما خوار ابرنكبت‌ها
ننگ اسلام و نگونسار ابرنكبت‌ها

از تمامي جهان مشت و لگدخواهي خورد
و به دستان يل فاطمه حد خواهي خورد

اين قلم آن قلمي نيست كه سرريز شود
هرچه كه تيغ خورد تيز شود تشز شود

اين قلم آن قلمي نيست كه بي سر برود
از بلاسوزي اين معركه ها دربرود

اين قلم آمده تا نعره هوهو بزند
بيت در بيت فقط اين تفروا بزند

سر بدزديد ندزديد رفيق آمدني است...
رقص شمشير و سپس چرخش تيغ آمدني است...

هر كه با آل علي در پي شر مي‌گردد
تيغ گم كرده و دنبال سپر مي‌گردد...

سرنوشتت همه مغضوب دو صد ايل شدن
بنشيند به دلت حسرت قابيل شدن

بنشيند به دلت داغ مسلمان كشتن
داغ مالك كشي و بوذر و سلمان كشتن

هر كه با آل علي در پي شر مي‌گردد
تيغ گم كرده و دنبال سپر مي‌گردد

ايرج قنبرپور در اين مراسم شعري در مظلوميت مردم بحرين قرائت كرد:
زير تيغ نفاق آل‌سعود مي‌شود عشق مثله در بحرين
مي‌تراود دوباره در عالم عطر خورشيدي قيام حسين

فرصت همدلي و هم نفسي روز همبستگي ملت‌هاست
نوبت اهتزاز آزادي خاك در دست راست قامت‌هاست

شد جهان از ستم آزاد با پيام نجات بخش امام
با سلام بلند بيداران شد جهانگير عزت اسلام

يمن و مصر و اردن وليبي همه جا رد پاي بيداري است
باز امروز شسور عاشورا در دل پاك عاشقان جاري است

منشر مي‌شود قيام حسين زير باران موشك و باروت
دارد امروز امت اسلام ريشه در خاك و شاخه ملكوت

همه از نسل آب و آيينه‌ايم سني و شيعه همدل و همراه
بال در بال و شانه در شانه‌ايم اهل يك آرمان و در يك راه

مي‌رسد روزگار شيريني كه همه زير يك علم باشيم
در ره اعتلاي آزادي عهد بستيم هم سفر باشيم

امير تيموري هم شعر خود را به آيات القرمزي تقديم كرد:
اي شاعر باد و طوفان اي دختر ابر و باران
مرجان درياي بحرين اي لؤلؤ بحر ايمان

تصنيف غراي نهضت اي آيه‌ي سرخ غيرت
تصوير آزادي و خون نقاشي رنج دوران

دنبال ردّ و نشانت گشتند همسنگرانت
هر كوچه و هر خيابان در شهر ميدان به ميدا

نام تو از جنس نور است امسال سال ظهور است
همشيره‌ي من صبور است، سوگند بر نام قرآن

در حال اغما و زندان، باشي نباشي مهم نيست
در جوشش و در خروش است خون تو ايوان به ايوان

مي‌بينمت مي‌درخشي در بين ميدان لؤلؤ
حبسيه‌هاي تو آيات طوفان به پا كردهطوفان

حميد درويشي از شعراري جوان در شعر خود خطاب به مردم بحرين گفت:

براي لحظه‌اي چشماتو ببند
همسفر شو با نسيم به شهر خون

شهر نه اينجا شبيه قفسه
با پرنده‌هاي زخمي نيمه جون

بعضيا جون مي‌كنند كنج قفس
نه براي اينكه ابو دون مي‌خوان

واسه اينكه حرف آزادي زدن
جرمشون اينه كه آسمون مي‌خوان

اينجا مسجدا رو ويرون مي‌كنن
همه پشت ميله‌اند به جرم دين

ستون كاخشون استخون ماست
فرياد و سر مي‌برند بيا ببين

نمي‌دونم كيه پشت اون نقاب
كه مي‌ترسه از همه پرنده‌ها

نمي‌دونم چي بذارم اسمشو
وقتي وحشي‌تره از درنده‌ها

روي شيطون و سفيد كرده و باز
توي فكر حيله تازه تره

دست و پا مي‌زنه واسه زندگي
وقتي روي موج خون شناوره

در شعر سيدمحمد حسيني نيز اينچنين مردم بحرين مورد تجليل قرار گرفته‌اند:
هر چند با هزار مكافات زنده‌اند
اما هنوز اهل مناجات زنده‌اند

اعضاي پيكرند خلايق ولي چه سود
گاهي فقط شبيه به اموات زنده‌اند

پيغمبري تمام بتان را شكست ليك
بتهاي بدتر از هبل و لات زنده‌اند

آل خليفه‌اند نشاني كه در جهان
اصحاب آن سقيفه‌ي بد ذات زنده‌اند

با دشمنان بگو كه اگر كشته هم شويم
بسيار مثل خواهرم ايات زنده‌اند

آيات يك دليل كه بعد از هزار سال
دلدادگان مادر سادات زنده‌اند

محمدرضا وحيدزاده با آرزوي اينكه ديري نپايد تا مراسمي را به منايبت پيروزي مظلومان جهان بر پاشود اين شع را قرائت كرد:
افتاده است لرزه به ديوار كاخ‌ها
ترسيده است چشم ستمكار كاخ‌ها

شاعر! بخوان كه فصل غزل‌خواني‌ات رسيد
ديگر بس است رونق بازار كاخ‌ها

از واژه‌هاي شعله‌ورت سخت مي‌رمند
دشداشه‌هاي نفتي و بودار كاخ‌ها

خلخال‌هاي گمشدة صد زن غريب1
آويخته است از در و ديوار كاخ‌ها

شاعر بخوان و بر صله‌ات افتخار كن
پهلوي توست زخمي مسمار كاخ‌ها

از آيه‌هاي محكمي و ديدني شده است
صبح تلاوت تو و انكار كاخ‌ها

وقتش رسيده چشم بدوزي به جاده‌ها
گويي سواري از پس آوار كاخ‌ها...

علي‌محمد مودب نيز در شعر خود اينچنين گفت:
آيات نام كوچك توفان‌ها
نامي كه در كتاب خدا زنده است

نامي كه تا هميشه نماز ما
در محضرش شكسته و شرمنده است

آيات شعر زلزله‌ها را گفت
حرف سطوح گمشده در گل را

چون نخل طور شعله كشيد ايات
آوازهاي سوخته در دل را

با گردبادهاي مهيب و سرد
بي‌ترس از نسيم، شكفتن خواند

در پيچش سياهي عالمگير
آن خطبه را چه محكم و روشن خواند

آيات نام كوچك مهتاب است
نام بلند هر چه كه خورشيد است

سيلي خور كسوف نخواهد ماند
صبحي كه صبح روشن اميد است

[=verdana]ميلاد عرفان‌پور شاعر نيز با خواندن رباعي‌هاي طوفاني خود حضار را به وجد آورد:
[=verdana]ترديد حرام است، خودت مي‌گفتي!
تقدير به كام است خودت، مي‌گفتي!

[=verdana]برخيز و قصيده‌اي بخوان، خواهرجان!
هنگام قيام است، خودت مي‌گفتي!
***
خورشيد دميده در دل شب... آيات
از سوره‌ي ايثار، لبالب ...آيات

[=verdana]از هيچ مصيبتي نخواهي ترسيد
شاگرد كلاس درس زينب، آيات
***
او راز بليغي از عنايات خداست
در دفتر شعر او روايات خداست

[=verdana]با مژده فتح عاشقان آمده بود
اين مصحف زخم خورده آيات خداست
***
اي كاش كه تا ازل، زمان برگردد
تا لاله به دامان جنان برگردد

[=verdana]از آتش عصيان زمين‌، مي‌ترسم
"آيات " خدا به آسمان برگردد
***
اي شاعر زخم‌هاي ممتد ... آيات
وي از همه شاعران سرآمد... آيات

[=verdana]ايام عزاي فاطمه نزديك است
پهلوي تو هم شكسته شايد... آيات!

http://www.rajanews.com/detail.asp?id=88701