اوصاف عاشقان خدا

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اوصاف عاشقان خدا

هو المعشوق


خطبه متقین که در وصف اولیای خدا است،
جرعه هایی است از شراب سخنان مولا علی علیه السلام که در جام همام ریخته شده!
که نمونه ای از این دست را عاشق خدا سعدی شیرازی نیز بیان کرده:

در جامع بعلبک وقتی کلمه ای همی‌گفتم به طریق وعظ با جماعتی افسرده دل مرده، ره از عالم صورت به عالم معنی نبرده، دیدم که نفسم در نمی‌گیرد و آتشم در هیزم تر ایشان اثر نمی‌کند دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران و لیکن در معنی باز بود و سلسله سخن دراز در معانی این آیت که


و نَحن اَقرَبُ الیه مِنْ حَبل الورید

سخن به جایی رسانیده که گفتم:


دوست نزدیکتر از من به من است*******وین عجب تر که من از وی دورم


چه کنم با که توان گفت که او**************در کنار من و من مهجورم

من از شراب این سخن مست و فضاله قدح در دست که رونده‌ای (سالک) بر کنار مجلس گذر کرد و دور آخر درو اثر کرد و نعره‌ای زد که دیگران به موافقت او در خروش آمدند و خامان مجلس به جوش. گفتم ای سبحان الله دوران با خبر در حضور و نزدیکان بی بصر دور

فهم سخن چون نکند مدعی*********قوت طبع از متکلم مجوی


فسحت میدان ارادت بیار***********تا بزند مرد سخنگوی گوی

آورده اند که یکی از اصحاب امیرالمومنین(ع) که «همام» نامیده می شد و مردی عابد بود به ایشان گفت :
یا امیر المومنین برای من متقیان را توصیف نمای آن سان که گویی آنان را می بینم.

امیرالمومنین در پاسخ او درنگ فرمود، سپس گفت : ای همام تقوی ورز و نیکویی کن. که
«خدای با آنان است که تقوی می ورزند و با کسانی که آنان نیکوکارانند».

همام به این سخن بس نکرد تا حضرت را سوگند داد.
پس خدای را حمد و ثنا گفت و بر پیامبر (ص) صلوات فرستاد آنگاه چنین گفت:

همانا که خدای سبحان و متعال آفریدگان را هنگامی آفرید
که از طاعت و آنان بی نیاز، و از نافرمانی شان ایمن بود.
او را از نافرمانی کسی که به درگاه او عصیان ورزد زیانی نیست و
از طاعت کسی که او را اطاعت کند سودی نه.

پس معیشت آنان را بینشان تقسیم فرمود و آنان را در موضعهایی که سزاوار بودند قرار داد.

پس متقین در دنیا مردمی باشند اهل فضیلت،
گفتارشان صواب است و پوشش آنان میانه روی،
روش آنان فروتنی،
از آنچه خدا بر آنان حرام کرده است چشم می پوشند
و به دانش سودمند برای خویش گوش فرا می دارند.

وقتی گرفتار بلایند دل به امید خدا می بندند و گویی در فراخی و آسانی اند،
نه بی تابی می کنند نه کوچکی،
و هنگامیکه در فراخی و آسانی اند از خوف الهی گویی در بلایند،
نه خودستایی میکنند نه سرکشی

و اگر اجل که خدای بر آنان نوشته و مقرر داشته است نبود،
ارواحشان از شوق ثواب و خوف عقاب در کالبدشان در یک چشم به هم زدن قرار نگرفتی.
آفریدگار در دلشان بزرگ است، و غیر از حق در چشمشان کوچک.

آنان و بهشت، مانند کسانی اند که بهشت را دیده اند و گویی در آن به ناز و نعمت مشغولند،
و آنان و دوزخ، مانند کسانی اند که دوزخ را دیده باشند و گویی در آن گرفتار عذابند،

دلهاشان غمزده و همه از شرشان ایمنی یافته،

جسمشان نحیف و نیازشان خفیف و نفوسشان عفیف.

روزهای اندک زندگانی را شکیبا باشند و آسایش طولانی در پی آن روزها درآید.

تجارتشان سودآور است و پروردگارشان آنرا برای آنان آسان کرد.

دنیا آنان را طلب کرد و آنان دنیا را نطلبیدند، آنان را به اسارت گرفت،
و آنان جان به فدیه دادند و رها شدند.

اما در شب، به نماز می ایستند و در حالیکه جزوات قرآن را به تبیین و ایضاح تلاوت میکنند،
نفسهای خود را به اندیشه در آن اندوهناک می گردانند و داروی بیماریشان را از آن بدست می آورند.

وقتی به آیه ای برمیخورند که در آن تشویق است دل در آن می بندند و جانشان از روی شوق به
آن چشم می دوزد، و میپندارند آن نعمت پیش چشمشان برپاست،
هنگامیکه به آیه ای می رسند که در آن بیم داده اند و وعده الهی در آنست با گوش دل آنرا
بشنوند و گمان برند بانگ سوختن آتش و دم برآوردن و دم فرو بردن آن در بیخ گوششان است،
پس به رکوع می روند و با پیشانی زمین را فرش سازند،
کف دست و سر زانو و اطراف قدمهاشان را بر خاک می نهند و از خدای تعالی آزادی خود را می طلبند.

اما در روز، بردباران و دانایانند، و نیکوکاران و پرهیزگاران.

ترس، ایشان را مانند تیر بی پیکان تراشیده است.
بیننده وقتی به آنان می نگرد پندارد بیمارانند اما این گروه را بیماری نیست
و بیننده میگوید: همانا که امری بزرگ گفتارشان را مشوش ساخته است.

از کارهای اندک خود خرسند نیستند و عمل بسیار را نیز بسیار نمی شمرند.
به نفس خویش تهمت می زنند و از اعمال خود ترس کوتاهی و تقصیر دارند.

اگر یکی از آنان را مدح گویند از آنچه گفته اند میترسد،
پس میگوید من خویش را بهتر میشناسم تا دیگری مرا،
و پروردگار من به من داناتر است تا من به نفس خویش.
بارالها مرا به آنچه گویند مگیر و مرا بهتر از آن گردان
که به من گمان می برند و از گناهانی که کس به آن آگاه نیست مرا ببخشای.

از نشانه های هر یک از آنان اینست که او را می بینی در دین استوار است و
در نرمی و بردباری محتاط، و در یقین ایمان دارد، و در علم حریص،
در حلم، عالم و دانا،
و در بی نیازی میانه روی،
و در عبادت، خشوع و
در تنگدستی، تظاهر به فراخی و آسانی، و در شدت بردباری، در روزی حلال طلب.

شاد از اینکه هدایت شده و در راه راست است، از طمع، دوری
عمل صالح به جا می آورد و نگران است،

روز را به شب می رساند و همت او در شکرگزاری است،

و شب را به روز می آورد و هم و غم او یاد الهی است.

شب را هراسان می گذارند و بامداد شادان است،
هراسان از ترس بیخبری و غفلت، و شادان از آنچه از فضل و رحمت نصیبش شده است.

اگر نفس در چیزی که خوشایندش نیست بر او سرکشی کند

خواهش نفس را در آنچه دوست می دارد برنیاورد.

روشنی چشم او از چیزی است که رنگ زوال ندارد و
پرهیزگاری و زهد او در چیزی است که بقا نپذیرد.

بردباری را به علم آمیزد و قول را به عمل.
او را می بینی که آرزویش نزدیک است و لغزشهایش اندک.

قلبش خاشع و نفسش قانع، خوراکش ناچیز، امرش آسان،
دینش محفوظ، شهوتش مرده،
خشمش فرو خورده، خیر به او امیدوار و مردم از شر او در امان.

اگر در میان بیخبران باشد، از دل آگاهان شمرده شود و

اگر در میان دل آگاهان باشد در زمره بیخبران به حساب نیاید.

از کسی که به او ستم کند در میگذرد و به آن کس که او را محروم سازد عطا میکند.
به کسی که از او ببرد بپیوندد.

سخن ناسزا نگوید، گفتارش نرم است کار ناشایسته او ناپیداست و کار پسندیده او پیدا،
خیر او روی می آورد و شر او پشت میکند،

در فتنه های بزرگ با وقار است و خویشتندار،

و در ناگواریها بردبار، و در فراخی نعمت شکرگزار.

بر کسی که دشمن اوست ستم نکند و با کسی که دوست اوست گناه نورزد.
پیش از آنکه علیه او گواهی دهند به حق اعتراف می کند،

چیزی را که به او بسپارند تباه نسازد و چیزی را که به یادش آورند فراموش نکند.

کسی را با لقب زشت نمی نامد، به همسایه گزند نمی رساند.

به مصیبت دیگران شادی نمی نماید، در کار باطل پای پیش نمی گذارد، از جاده حق بیرون نمیرود.

اگر خاموش باشد، خاموشی او را اندوهگین نمی سازد،
و اگر بخندد آوای خنده اش بلند نمیشود
اگر بر او ستم کنند، صبر کند تا خدا انتقام او بستاند.

نفس از او در رنج است و مردم را از نفس خویش آسایش دهد،
دوری او از کسی که از او دوری جوید به علت زهد و پاکدامنی است و
نزدیکی او به کسی که به او نزدیکی می جوید نرمی و رحمت است.
دوری او نه به سبب کبر و بزرگی است و نزدیکی او نه به جهت نیرنگ و فریب.

راوی گفت: پس همام مدهوش گردید و در آن مدهوشی جان سپرد، پس امیرالمومنین (ع) فرمود بخدا سوگند همانا که از این خطبه بر او بیم داشتم سپس گفت: موعظه های بالغه با اهلش چنین می کند!
یکی به او گفت: پس چرا در تو اثر نکرد یا امیرالمومنین!

سپس حضرت فرمود: وای بر تو، همانا که هر اجل را وقتی است که از آن نمی گذرد و سببی است که از آن تجاوز نمی کند. پس، {آهسته} مانند این سخنان را دیگر مگوی همانا که شیطان بر زبان تو این گفته را دمید.



برچسب: 


ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه ی کَس سیه و دَلق خود ازرق نکنیم

عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم

رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم ********** ** سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم

شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد ******** التفاتش به می صاف مروق نکنیم

خوش برانیم جهان در نظر راهروان************ فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم

آسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند******** تکیه آن بِه که بر این بحر معلق نکنیم

گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید ** گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم

حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او***** * ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم

لسان الغیب حافظ شیرازی


به سوداي جانان ز جان مشتغل ******** به ذكر حبيب از جهان مشتغل

به ياد حق از خلق بگريخته********* چنان مست ساقي كه مي ريخته

نشايد به دارو دوا كردشان*********** كه كس مطلع نيست بر دردشان

الست از ازل همچنانشان*********به گوش به فرياد قالوا بلي در خروش

گروهي عمل دار عزلت نشين ************ قدمهاي خاكي، دم آتشين

به يك نعره كوهي ز جا بركنند ********* به يك ناله شهري به هم بر زنند

چو بادند پنهان و چالاك پوي ********* چو سنگند خاموش و تسبيح گوي

سحرها بگريند چندان كه آب********* فرو شويد از ديده شان كحل خواب

فرس كشته از بس كه شب رانده اند***** سحر گه خروشان كه وامانده اند

شب و روز در بحر سودا و سوز *********** ندانند ز آشفتگي شب ز روز

چنان فتنه بر حُسن صورت نگار ********** كه با حُسن صورت ندارند كار

ندادند صاحبدلان دل به پوست*********** وگر ابلهي داد بي مغز اوست

مي صرف وحدت كسي نوش كرد********* كه دنيا و عقبي فراموش كرد

سعدی شیرین سخن


منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن*********** منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم********که در طریقت ما کافریست رنجیدن

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات*****بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست**به دست مردم(مردمک) چشم از رخ تو گل چیدن

به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب******که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن

به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه*******کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن

عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس****که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن

ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب**********که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن

مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ***** که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن

لسان الغیب حافظ شیرازی


ما عاشقان غیر از خدا یاری نداریم********** با یاریش حاجت به دیاری نداریم

با هر چه پیش آید به عالم شادکامیم**** بر دوش جان غیر از غمش باری نداریم

نور رخش تا در دل ما شد پدیدار*************** آئینه یاریم و زنگاری نداریم

عالم به چشم ما گلستانیست بی خار *** در پای دل غیر از غمش خاری نداریم

تنها خیالش صبح و شامان مونس ماست***** انسی دگر با یار و اغیاری نداریم

افتاد باری کار ما با عشق و صد شکر *** با هیچکس زین پس سر و کاری نداریم

تنها تو شاهی ماه من در ملک هستی *** غیر از تو ما سلطان و سالاری نداریم

بر ما فقیران رحمی ای سلطان که در دل ***** هیچ آرزو جز فیض دیداری نداریم

فریاد اگر یاد تو رفت از خاطر ما *********** ماهی فروزان در شب تاری نداریم

جز یاد رویت ای گل بی خار عالم ************ ما بلبل زاریم و گلزاری نداریم

دیوانه عشقیم و چون بر گردن دل********* زنجیری از گیسوی دلداری نداریم

در حضرتش باری الهی جز دعائی********** با اشک و آه و ناله زاری نداریم

حکیم مهدی الهی قمشه ای

[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/][/]
[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مومن چون درختی باشد میوه دار و پربار، سنگ میخورد و میوه می اندازد.[/][/]
[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/][/]

[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]دشنام می دهند وی ثنا میگوید. قفاش میزنند، وی دعا خیر میگوید.

[/][/]


[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به چوب و تازیانه می زنند، وی نعمت و صحت و عافیتشان بر خیر میخواهد.

[/][/]


[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مرگ وی میخواهند، او حیات ایشان میخواهد.

[/][/]


[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]با دشمن چنین زندگانی کند، بنگر که با دوست خود چون کند.[/][/]

[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]خواجه عبدالله انصاری
[/][/]

[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
العلماء ورثــة الانبیاء[/][/]
[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
مقصود از این علما، اولیاء اند و عاشقان[/][/]

[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]که علم ایشان علم بر رسته (ذاتی)است نه بر بسته(اکتسابی). علم صفت ایشان است.[/][/]
[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
همانطورکه نور صفت آفتاب است و گرمی صفت آتش و شیرینی صفت شکر[/][/]
[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
علم از دل ایشان همچون چشمه روان است چنانکه پیامبر فرمود :[/][/]
[=arial][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
کسی که چهل روز خود را برای خدا پاک و خالص گرداند چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری میشود.[/][/]

سلطان ولد فرزند مولانا

جرعه ای دیگر از شراب سخن شاه اولیاء

مولانا علی بن ابیطالب علیه السلام

در وصف عشاق حقّ




[4] خداوند که نعمتهايش بزرگ باد در هر عصر و زماني همواره بندگاني داشته که به فکر آنها الهام مي کرده [5] و در وادي عقل و انديشه با آنان سخن مي گفته است .

[ اين بندگان ] با نور بيداري عقول چراغ فهم و بينائي در چشمها گوشها و دلها روشن مي ساخته اند [6] انسانها را به ياد روزهاي خاص الهي مي انداختند و از مقام عظمت پروردگار آنان را بيم مي دادند اين افراد به منزله راهنمايان بيابانها بودند [7] کساني که راه مستقيم وسط را پيش گرفته طريقشان را مي ستودند و آنان را به نجات بشارت مي دادند

[8] و افرادي که به جانب چپ و راست متمايل مي شدند از آنها انتقاد کرده و از هلاکت بيمشان مي دادند [9] بدينگونه اين بندگان پاک، چراغ آن تاريکيها و راهنماي آن پرتگاهها بودند .

[10] ياد خدا اهلي دارد که آن را به جاي زرق و برق دنيا برگزيده اند لذا هيچ تجارت و داد و ستدي آنها را از ياد خدا بازنداشته است . [11] با همين وضع زندگي خود را ادامه مي دهند و غافلان را با فريادهاي خود متوجه کيفر محرمات الهي مي کنند

[12] به عدالت فرمان مي دهند و خود به آن عمل مي نمايند

[13] مردم را از بدي باز مي دارند و خود به گرد آن نمي چرخند با اينکه در دنيا هستند گويا آن را رها کرده و به آخرت پيوسته اند

[14] آنها ماوراي دنيا را مشاهده کرده گويا از پشت ديوار اين جهان سر برآورده و به جهان برزخيان مي نگرند [1] و اقامت طولاني آنجا را مشاهده مي کنند . و گويا رستاخيز وعده هاي خود را براي آنها عملي ساخته است : آنها اين پرده ها را براي جهانيان کنار زده [2] حتي گويا چيزهائي را مي بينند که ديگران نمي بينند و مطالبي را مي شنوند که ديگران نمي شنوند .

[3] اگر آنان را در پيشگاه عقل خود مجسم سازيد و مقامات ستوده و مجالس آشکار آنان را بنگريد [4] مي بينيد که نامه هاي اعمال خويش را گشوده و براي حسابرسي اعمال خود آماده شده اند [5] براي حساب هر کار کوچک و بزرگي که به آن دستور داشته اند و کوتاهي کرده اند [6] و يا از آن نهي شده و مرتکب گرديده اند سنگيني بار گناهانشان را به دوش گرفته

[7] نمي توانند کمر راست کنند گريه گلويشان را گرفته و با فرياد مي گريند و گريان با هم گفتگو مي کنند [8] و با صداي بلند در پيشگاه پروردگار خويش در مقام پشيماني و اعتراف به تقصيرند [ آري اگر آنها را در پيشگاه عقلتان مجسم کنيد ] خواهيد يافت که آنها نشانه هاي هدايتند

[9] و چراغهاي تاريکي فرشتگان آنان را در ميان گرفته آرامش بر آنها نازل گرديده [10] درهاي آسمان به رويشان گشوده شده و مقام محترمي برايشان فراهم آمده است : [11] مقامي که خداوند به آن نظر رحمت انداخته آنها را مي نگرد از سعي و کوشش آنان راضي و موقعيتشان را مي ستايد .

[12] با دعاي خود از او آرامش عفو و گذشت مي طلبند اينان گروگانان نيازمندي فضل و کرم اويند و اسيران عظمت او .

[13] غم و اندوه طولاني قلبشان را مجروح ساخته و گريه هاي بسيار چشمهايشان را،

[14] به هر دري که اميدواري به خدا در آن وجود دارد دستي براي کوبيدن از سوي آنان دراز است از کسي درخواست مي کنند که سختي و تنگي برايش معني ندارد و اميدواران را محروم نمي سازد . [15] اکنون به خاطر خود حساب خويشتن را برس زيرا ديگران حسابرسي غير از تو دارند

موضوع قفل شده است