مگر ما درفلسفه و عرفان نميگوييم كه امامان و انبيا به عنوان انسان كامل بر همه عوالم(دنيا ،برزخ،قيامت) اشراف دارند...
پس غم ِ از دست دادن عزيز(آنطور كه در روايات و روضه ها آمده) براي امام يا پيامبر چه معنايي دارد؟
باسلام وتقدیر از سوال خوب شما .:Gol: پاسخ در دو محور ارایه می شود ::Hedye:
الف_:در ابتدا باید به این نکته اشاره شود که بی تردید مصداق اصلی انسان کامل پیامبر و ائمه است ع اند وانها بر همه نظام خلقت احاطه وجودی دارند .واز این نظر بودن در دنیا وبرزخ وفراتر از آن برای آنها تفاوتی ندارد . ولی از نظر جنبه بشری آنها نیز دارا ی عاطفه واحساس ومحبت اند و حس فرزند دوستی دارند ودر این ساحه همانند ساحات دیگرکامل تر از دیگران هستند لذا نه تنها محذوری در این مسله نیست بلکه این کار در راستای کمالات متعالی انسانی آنها است .
اما به لحاظ دیگر آن حضرات در این گونه امور سخن شان همان است که حضرت زینب در مجرای کربلا وقتی در مقابل این پرسش مواجه شد که کار خدا را با برادرت چگونه دیدی ؟ فرمود : «ما رایت الا جمیلا»، من جزی زیبای ندیدم . بنا براین این دو جنبه وجودی آنها با هم منافات ندارد وهر کدام در جای خود لازم است . ب_بنابر این عزاداری حضرت زهرا در عالم برزخ که یکنوع واکنش مناسب با نشأه و حیات برزخی است نسبت به شهادت امام حسین (ع) و شهیدان کربلا؛ که با صفا و خلوص کامل در راه خدا وحفظ دین جانفشانی کردند وتأسف و خشمی است نسبت به حق ناشناسی وگمراهی مردمی که به حق پشت کردند ومرتکب چنان جنایتی شدند و خود مردم دنیارا از فیض حضور انسانهای کامل در میان آنان محروم ساختند وخود مستوجب عذاب الهی ساختند و این عزاداری برزخی در واقع نوعی ظهور وتجلی حالت خشم برزخی و طلب عذاب برای آن جنایت کارانی است که به بشریت ظلم کردند.
لذا در روایت آمده که علی(ع) از رسول گرامی اسلام(ص) نقل میکند که در قیامت سر خونآلود حضرت حسین(ع) در مقابل فاطمة زهرا آشکار میشود، حضرت زهرا(ع) از مشاهدة آن، فریاد بر میآورد و میگوید: وای فرزندم، وای میوة دلم، بر اثر صیحه آن حضرت فرشتگان مدهوش میشوند و اهل قیامت آن چنان متأثر میشوند که میگویند ای فاطمه خدا بکشد کشندة فرزند تو را .(1)
و در روایت دیگر از امام صادق(ع) نقل شده که... که حضرت زهرا در روز قیامت، پیراهن خونآولد حسین(ع) را به دست میگیرد و میگوید: بارالها این پیراهن فرزند من است و تو میدانی با وی چه کردهاند و از خداوند درخواست دادخواهی مینماید.(2).
از مطالبی که ذکر شد، میتوان استفاده کرد که حضرت فاطمه(س) و سایر معصومان، در جهان دیگر عزا دارند و از حوادثی که در این جهان رخ میدهند آگاهند و در مأتم حسین(ع) محزون و متأثرند اما کیفیت و چگونگی عزاداری آنان در آن جهان برای ما معلوم نیست چون آن عالم مانند این جهان عالم ماده نیست عالم ماده و دنیا که ما در آن زندگی میکنیم شرائط و قوانین خاص خود را دارد و آن عالم شرائط و قوانین مخصوص به خود و متناسب با آن عالم را داراست، در آیات و روایات آمده که انسانها که در عالم برزخ هستند، از آنچه نزد خداست روزی داده میشوند(3) از خودنیها و نوشیدنیها بهشتی میخورند و میآشامند و در حجرههایی در بهشت بسر میبرند(4)، اما اینکه، رزق و روزی آنان چیست؟ چه میخورند؟ چگونه میخورند؟ خانههای آنان چگونه است؟ برای ما خاکیان روشن نیست چون روح برزخیان، در جسم مادی مانند این دنیا نیست بلکه در بدنی است که متناسب با آن جهان است که در برخی روایات تعبیر به «قالب مثالی» شده است بنابر این در اینکه معصومان در مصائب امام حسین(ع) عزادار و محزونند تردیدی نیست، اما چگونگی و کیفیت آن را نمیدانیم.
عزادار بودن معصومان در مصیبت امام حسین(ع) میتواند به موضوع دیگری نیز اشارت داشته باشد و آن اینکه، مصیبت امام حسین بسیار بزرگ و عظیم و بیمانند بود، حادثه کربلا، دارای آن چنان خصوصیات و ویژگیهایی بود که نه در گذشته نه در آینده، حادثهای به این جانسوزی و غمانگیز رخ نداده و رخ نخواهد داد.:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
پی نوشت ها :
1ـ ر،ک: مجلسی ،بحار الانوار،نشر دار الاحیا التراث العربی . بیروت .1403 ق ج 6، ص 229.
2ـ همان، ج 44، ص 269.
3 - امالی مفید، ص 130.
4 - نوری .مستدرک الوسائل نشر دار الاحیا التراث العربی . ج 10 ص345
در ابتدا باید به این نکته اشاره شود که بی تردید مصداق اصلی انسان کامل پیامبر و ائمه است ع اند وانها بر همه نظام خلقت احاطه وجودی دارند .واز این نظر بودن در دنیا وبرزخ وفراتر از آن برای آنها تفاوتی ندارد
سلام
برفرضی که تعریف شما از انسان کامل و مصادیق ان را بپذیریم
و اینکه احاطه وجودی بر سه عالم دارند
این تعاریف شما با قسمت دوم بیاناتتان هم خوانی دارد
فرمودید
صادق;479833 نوشت:
ولی از نظر جنبه بشری آنها نیز دارا ی عاطفه واحساس ومحبت اند و حس فرزند دوستی دارند ودر این ساحه همانند ساحات دیگرکامل تر از دیگران هستند لذا نه تنها محذوری در این مسله نیست بلکه این کار در راستای کمالات متعالی انسانی آنها است .
مثلا امامی که فرزندش را از دست داده چون احاطه وجودی بر برزخ دارد
می تواند همیشه با فرزندش در تماس باشد
و از دست دادن دیگر نباید برای او معنایی داشته باشد ؟
چه برسد به اینکه محزون هم باشد
و مثالی دیگر :پیامبر ص وقتی فوت فرمودند طبق روایات به فاطمه ع فرمودند تو اولین کسی هستی که به نزد من می ایی ؟
اگر پیامبر و فاطمه ص احاطه وجودی بر سه عالم دارند
پس دیگر جدایی برای انها معنا ندارد
چه به اینکه پیامبر بگوید تو اولین کسی هستی که به نزد من می ایی ؟
یعنی قبل ان در نزدش نبوده که اگر بوده این نوید بی معنا می شود ؟
مثلا اگر من فردی بداند پس از مرگ فرزندش هم با او رابطه دارد و فرزندش حتی جایی بهتر از دنیا دارد
محزونی برای ان فرد بی معناست ؟ چرا باید محزون باشد
هم با فرزندش در تماس است و هم فرزندش جای بهتری رفته
. ولی از نظر جنبه بشری آنها نیز دارا ی عاطفه واحساس ومحبت اند و حس فرزند دوستی دارند ودر این ساحه همانند ساحات دیگرکامل تر از دیگران هستند لذا نه تنها محذوری در این مسله نیست بلکه این کار در را
با سلام و تشكر
منظور بنده را سركار دل آرام به خوبي اشاره كردند:
دل ارام;479843 نوشت:
مثلا امامی که فرزندش را از دست داده چون احاطه وجودی بر برزخ دارد
می تواند همیشه با فرزندش در تماس باشد
و از دست دادن دیگر نباید برای او معنایی داشته باشد ؟
چه برسد به اینکه محزون هم باشد
و مثالی دیگر :پیامبر ص وقتی فوت فرمودند طبق روایات به فاطمه ع فرمودند تو اولین کسی هستی که به نزد من می ایی ؟
اگر پیامبر و فاطمه ص احاطه وجودی بر سه عالم دارند
پس دیگر جدایی برای انها معنا ندارد
برفرضی که تعریف شما از انسان کامل و مصادیق ان را بپذیریم جواب : در این تردید نکنید که تنها مصداق انسان کامل وجود نازنین ختمی ص مرتبت است وسایر معصومین ع از باب الحاق کامل به اکمل ودر مرتبه بعد مصداق آ ن کلمه اند . در این باره می توانید به کتاب (( انسان کامل از نگاه امام خمینی . ویرایش دوم .)) مراجعه نماید .
و اینکه احاطه وجودی بر سه عالم دارند جواب :انسان کامل مظهر اسما الهی است از جمله آن اسما اسم علیم است وانسان به عنوان خلیفه الهی مظهر این اسم است لذا بر همه امور وعوالم به اذن الهی احاطه دارد در این باره سخن مولانا بسیار زیبا و شنیدنی است:
احمداگر بگشاید آن پرّ جلیل :Gol:تا ابد مدهوهش ماند جبرئیل
چون گذشت احمد زسدره و مرصدش :Gol: و ز مقام جبرئیل و از حدش
گفت او را هین بپر اندر پیام :Gol: گفت رو، رو من حریف تو نیام
باز گفت او را بیا ای پرده سوز :Gol: من به اوج خود نرفتم هنوز
گفت بیرون زین حد ای خوش فرّ من :Gol: گر زنم پرّی بسوزد پرّ من(1)
1. مثنوی معنوی، دفتر 4، ص 721، بیت 3800.
فرمودید
مثلا امامی که فرزندش را از دست داده چون احاطه وجودی بر برزخ دارد
می تواند همیشه با فرزندش در تماس باشد
و از دست دادن دیگر نباید برای او معنایی داشته باشد ؟
چه برسد به اینکه محزون هم باشد
و مثالی دیگر :پیامبر ص وقتی فوت فرمودند طبق روایات به فاطمه ع فرمودند تو اولین کسی هستی که به نزد من می ایی ؟
اگر پیامبر و فاطمه ص احاطه وجودی بر سه عالم دارند
پس دیگر جدایی برای انها معنا ندارد
چه به اینکه پیامبر بگوید تو اولین کسی هستی که به نزد من می ایی ؟
یعنی قبل ان در نزدش نبوده که اگر بوده این نوید بی معنا می شود ؟
مثلا اگر من فردی بداند پس از مرگ فرزندش هم با او رابطه دارد و فرزندش حتی جایی بهتر از دنیا دارد
محزونی برای ان فرد بی معناست ؟ چرا باید محزون باشد
هم با فرزندش در تماس است و هم فرزندش جای بهتری رفته
یا لطیف
جواب : بر اساس دلایل مختلف انسان کامل دارای علم غیب است . هیچ چیز نمیتواند از نفوذ دید او ممانعت کند، زیرا او به حقایق جهان هستی در هر گوشه شرایطی که وجود داشته باشد، به اذن خدا آگاه است، اعم از آنهایی که تحت حس قرار دارد و آنهایی که بیرون از دایرة حس میباشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده.
دلیل این مطلب از راه نقل روایات متواترهای است که در منابع روایی وجود دارد. به موجب این روایات که به حد و حصر نمیآید، امام از راه موهبت الهی، نه از راه اکتساب، به همه چیز آگاه
است و هر چه را بخواهد ،به اذن خدا به میداند. از راه عقل براهینی است که به موجب آنها امام (ع) به حسب مقام نورانیت خود ،کاملترین انسان عصر خود و مظهر کامل اسمای و صفات خدایی است . به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن میشود.(1)
بنابر این معصومین(ع) به اذن الهی در امور تشریعی و تکوینی از اسرار غیب آگاه هستند و از حوادث و پیشامد خبر دارد.
در عین حال امام معصوم در علوم دنیوی به دنبال استفاده از علم غیب نیست ، چون او در این موارد مأمور به بهره گیری از علم عادی است. بنابر این تمام مثال های که مطرح نموده تعارض با مسله ندارد . وهر چیز در جای خود درست است .
جهان مانند چشم خط وخال وابروست :Gol:که هر چیزی به جای خویش نیکو ست اندوه آنها مربوط به جنبه بشر ی شان است ونه جنبه ملکوتی آنها .
پینوشتها:
1. جلوههای عرفانی نهضت حسینی، ص 27، نشر بوستان کتاب، قم 1386ش.
سلام جناب صادق
جوابتون احساسی و اغراق گونه بود نه قانع کننده
فرمودید
صادق;479875 نوشت:
اندوه آنها مربوط به جنبه بشر ی شان است ونه جنبه ملکوتی آنها .
چرا در یک انسان کامل باید این دو جنبه جدا باشد ؟
اگر کسی جنبه ملکوتی داشته باشد باید این جنبه در اخلاق بشری او هم ظاهر باشد
اگر علم غیب دارد باید از ان استفاده کند در امور اینچنینی
وگرنه علم غیب را به چه کار اید ؟
در این مورد خاص اگر می داند فرزندش به جای بهتری رفته
و می داند این دنیا چقدر بی ارزش است
و می داند هر لحظه می تواند با فرزندش در تماس باشد
چرا باید محزون باشد ؟
چرا نباید از این علم و دانستن خود در اینجا استفاده کرده ؟
اگر کسی این امور را می داند
مانند کسی که نمی داند رفتار کند
پس ان دانستن چه بدردش می خورد ؟
در ضمن بزرگوار دیدار فرزند ش در برزخ و ملاقات او چه ربطی به امور دنیوی دارد ؟
ان امور دنیوی که شما مدنظرتان است
و ان غیبی که مد نظرتان است
حقیر فکر می کنم اینچنین نباشد که شما می گویید
نه اینکه امام ریز و جز به جز امور دنیا را که اتفاق می افتد بداند
اینگونه خبر داشتن از غیب برای خداوند هم بحث های مفصل دارد
چه برسد به امام
با سلام.
یک سوال اساسی در این بین می توان مطرح کرد و آن اینکه چرا باید معصوم همه چیز بداند؟ این همه چیز دانی به چه درد او می خورد؟ از آنجایی که اگر او همه چیز بداند به اذن خداست و از آنجایی که خدا کار عبث و بیهوده نمی کند لذا باید خدا از اعطای تمام حقایق عالم هستی به معصوم منظور و مثصودی داشته باشد. حال بفرمایید منظور و مقصود خدا از اعطای چنین علمی چه بوده است؟
به اعتقاد بنده معصوم اگر همه چیز بداند که می شود خدا. لذا فقط چیزهایی را می داند که با فلسفه وجودی اش مرتبط باشد. یعنی چیزهایی که برای هدایت انسان مفید باشد و از آنها استفاده کند. همین!
حال می رسیم به بروز غم در معصوم. اصولا غمی که بواسطه مرگ نزدیکان در انسان ایجاد می شود به چند علت می تواند باشد :
یا بواسطه وابستگی ای که ما به آنها داشتیم و از وجود آنها بهره می بردیم.
یا بواسطه کوتاهی دست آنها از دنیا.
در واقع اولی به خاطر خودمان است و دومی به خطر خودشان.
در مورد معصوم اگر عزیز فوت شده خود معصوم باشد علت اولی صحیح است و اگر معصوم نباشد دومی صحیح است.
و من الله توفیق
سلام علیکم،
اهل بیت علیهمالسلام حتی اگر اشراف به عوالم وجود نداشتند هم بر مصیبتی که بر ایشان میرسید تأسف نمیخوردند و این ممطابق با حدیث معنای زهد است که:
لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ وَاللَّـهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ [الحدید، ۲۳]
تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به [سبب] آنچه به شما داده است شادمانى نكنيد، و خدا هيچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد
آنها در مقام رضا هستند یعنی نه تنها هر چیزی که از طرف خداوند به ایشان برسد را میپذیرند و تسلیم محض خداوند هستند (ارادهی خداوند را بر ارادهی خود اولویت دادهاند و این مرحلهی بالایی از عبودیت است که در اعماق آن ربوبیت است: العبودیة ج.هر کنهه ربوبیت، تصرف در عالم تکوین و ... از ویژگیهای این ربوبیت است و حضرت اباعبدالل علیهالسلام را به راستی میتوان ارباب صدا زد، در مقابل کسانی که گمان میکنند این اشتباه است) بلکه در دل هم به آن راضی هستند و کمترین ناراحتی و نارضایتی نسبت به آن ندارند، به عبارت دیگر تسلیم محض بودنشان برای خدا از روی میل است و نه به اکراه.
اما اینکه چرا عزاداری میکردند و ... راچطور باید توضیح داد. در حدیث هست که روزی حضرت زینب سلاماللهعلیها از پدرشان امیرالمؤمنین علیهالسلام پرسیدند که شما چطور میتوانید با یک دل هم خداوند را جای دهید و هم من را؟ حضرت جواب دادند دل من فقط پر از محبت خداست و تو را بخاطر خدا دوست دارم. همین است که نزدیکترین کسشان هم اگر میخواست کوتاهی کند آنچنان تند برخورد میکردند و عدالت علوی معنای خودش را نشان میدهد. غم از دست دادن زهراء سلام الله علیها، غم شهادت حضرت پیامبر صل الله علیه و آله، غم ضربت خوردن حضرت امیر علیهالسلام، غم کربلا و ...، اینها تماماً غم ظلمی است که حقیرترین بندگان خدا در حق آل الله یا شیعیان ایشان انجام دادهاند. بخشی از این غم حتی اگر نگوییم تمام آن بخاطر خود کسی است که به ایشان ظلم کرده است:
لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ [التوبة، ۱۲۸]
قطعاً، براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد، به [هدايت] شما حريص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.
آنها به ارادهی خداوند برای خلایق «باب مبتلی به الناس» وضع شدهاند (مطابق با زیارت جامعهی کبیره). نمونهی باز شدن این باب ابتلا در کربلا است، فرشتگان فوج فوج به کمک آمدند، جنیان به کمک آمدند، امام پاسخ دادند که نه! ما خود بر ایشان قادرتر از شما هستیم، اما اگراز این قدرت استفاده نماییم آنها به چه چیزی آزمایش گردند؟ ما دشمنان اهل بیت علیهمالسلام را لعن میکنیم، خود اهل بیت علیهمالسلام هم لعن میکردند، ولی در همان زمان که لعن میکردند، در همان زمان که در جلوی ایشان در صف جنگ میایستادند، در همان لحظه دستی که دشمنان خدا و اهل بیت شمشیر را میکشیدند تا به بدن مبارک ایشان یا شیعیان ایشان بزنند این دست از نور خدا و به وسیلهی اهل بیت علیهمالسلام به ایشان به عنوان رحمت عام داده شده بود، مصداقی از رحمانیت خداوند. اینکه هیچ همین که شمر ملعون و امثال او فرصت وجود داشتن و زنده بودن داشتهاند هم به برکت خود اهل بیت علیهمالسلام بوده است.
وقتی کسی مانند حضرت آیت الله بهجت رحمه الله چشم برزخی داشتهاند و با ارواح مؤمنین صحبت میکردند و ایشان را میدیدند کسی بگوید امیرالمؤمنین علیهالسلام بعد از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله از ایشان محجوب شدند؟ قصعاً نه!ْ کسی بگوید بعد از حضرت زهراء سلام الله علیها حضرت امیر از ایشان محجوب شدند و مانند ما برایشان دلتنگی میکردند؟ قطعاً نه؟ کسی بگوید امام سجاد از پدرشان سیدالشهدا علیهما السلام محجوب شدند و دلتنگی میکردند؟ قطعاً نه! کسانی که در عالم خواب یا ... به خدمت رسول خدا صل الله علیه و آله در ایام عاشورا رسیدهاند نقل کردهاند که حضرت رسول صل الله علیه و آله در عالم برزخ هم به همراه تمامی پیامبران لباس سیاه به تن داشته و عزاداری میکنند، حضرت رسول صلالله علیه و آله و حضرت زهراء سلام الله علیها از مرحوم محتشم کاشانی (صاحب باز این چه شورش است ...) و مداحان دیگر درخواست خواندن مداحی میکنند و تمامی انبیاء همراه ایشان عزاداری میکنند. باورتان نمیشود که راست باشد؟ در زیارت عاشوراء غیرمعروفه به حضرت رسول و امیرالمؤمنین و حضرت صدیقه و امام مجتبی و بعد به تمامی کسانی که حضرت سیدالشهدا> عرض تسلیت میکنیم با اینکه در برزخ اهل بیت از امام حسین یقیناً محجوب نخواهند بود
با سلام.
یک سوال اساسی در این بین می توان مطرح کرد و آن اینکه چرا باید معصوم همه چیز بداند؟ این همه چیز دانی به چه درد او می خورد؟ از آنجایی که اگر او همه چیز بداند به اذن خداست و از آنجایی که خدا کار عبث و بیهوده نمی کند لذا باید خدا از اعطای تمام حقایق عالم هستی به معصوم منظور و مثصودی داشته باشد. حال بفرمایید منظور و مقصود خدا از اعطای چنین علمی چه بوده است؟
به اعتقاد بنده معصوم اگر همه چیز بداند که می شود خدا. لذا فقط چیزهایی را می داند که با فلسفه وجودی اش مرتبط باشد. یعنی چیزهایی که برای هدایت انسان مفید باشد و از آنها استفاده کند. همین!
سلام علیکم،
از حکیم هیچ کاری بیحکمت سر نمیزند. خداوند اگر چشم برزخی به امثال حقیر میداد چه سوء استفادههایی که از آن نمیکردیم و خودمان منشأ چه فسادهایی که نمیشدیم. اگر طی الأرض به امثال حقیر میداد چه جاهایی که نباید میرفتیم ولی میرفتیم و باز چه فسادهایی که درست نمیکردیم. چه بسا ناموس مردم دیگر اصلاً در امان نبودند، نعوذ بالله. اما برخی هستند که آنقدر ارادهی خداوند را بر ارادهی خود اولویت دادهاند که این برایشان ملکه شده است، آنها شدهاند آدمهای خدا و البته در لسان دین اولیاء خدا. مثل حضرت خضر علیهالسلام که معلم موسی علیهالسلام شد و گفت آنچه میکنیم را از طرف خودم انجام نمیدهم. چنین کسانی را میتوان قدرتهای بالاتر داد. میگویند عالمی (علامه قاضی شاید؟) با شاگردشان در راه میرفتند. ماری در سر راه ایشان بود. شاگرد را ترس به جانش افتاد. استاد با آرامش به مار فرمودند «مُت»، یعنی بمیر، و مار همانجا خشک شد. شاگرد آنچه چشمش دیده بود را باور نمیکرد. با ترس و لزر سمت مار رفت که ببیند اصل ماجرا چه بوده است، دید مارافتاده، باورش نمیشد، گفت شاید خود را به خواب زده که غافلگیرمان کند، شاید بیهوش موقت، شاید این اصلاً زنده نبوده و اشتباهی فکر کردم جلوی ما راه میرود و ... تمام احتمالاتی که به ذهنش میرسید را مرور کرد. به هر حال پشت سر استاد به راه افتاد و به مکتب رفتند و در تمام طول کلاس به این فکر میکرد که اگر این مسأله راست بوده باشد باید اگر بعد از کلاس هم بروم آنجا هنوز همانجا باشد. میرود بررسی میکند و میبیند بله ظاهراُ درست است و مار مرده است. برمیگردد پیش استاد در حالیکه بهت زده بود. حضرت استاد رو به او میکنند و میپرسند آیا دوست داری تو هم به این قدرت برسی؟ با خوشحالی میگوید بله! استاد به آرامی میگویند تا دوست داری نخواهی رسید! اهل بیت علیهمالسلام را خداوند همهکارهی جهان قرار داده است، تا آنجا که در حدیث امام مجتبی علیهالسلام است که در ورای این آسمانها سرزمینهایی است که در آن موجوداتی هستند که برای ایشان امامی جز من و برادرم حسین وجود ندارد. علم ایشان به این جهان به گفتهی حضرت زهراء سلامالله علیها تمام علم ظاهر و علم باطن است. اما شأن ایشان بالاتر از عالم بودن آنها به این مسائل است وقتی توجه شود که آنها نه فقط عالم به خلقت این جهان که سنگ بنای خلقت این جهان هستند. علم داشتن آنها به جهان در مقابل شأن ایشان مرتبهی بالایی نیست.
اما در مورد اینکه فرمودید «معصوم اگر همه چیز بداند که میشود خدا» این حرفتان از جهتی درست است و از جهتی اشتباه، بستگی دارد به اینکه منظورتان از «همه چیز» چه باشد. در کتاب مغز متفکر شیعه حدیثی از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که جواب شما را میدهد. از حضرت پرسیدند که «عالم کل» کیست؟ ایشان جواب دادن فقط خود خداوند. اما بعد توضیحی دادند که مسأله را ان شاء الله حل میکند. ایشان گفتند خداوند به جز این جهان (شامل زمینها و آسمانها و دنیا و برزخ و قیامت و آخرت، به عبارت دیگر ظاهر و باطن دنیا با تمام وسعتشان) جهانهای دیگری که دارد که جز خود خداوند کسی عددشان را نمیداند. در این جهان ممکن است اگر کسی هزار سال عمر کند بر تمام علوم آن احاطه یابد ولی در آن جهانها علومی وجود دارد که موجودات این جهان هرگز نخواهند توانست آنها را درک کنند. توضیح این حدیث البته سخت نیست اگر بحث ممکنالوجود بودن موجودات را بدانید، این جهان بر پایهی یک سری اصول موضوعه بنیاد نهاده شده است که احتمالاً مرتبط با اهل بیت علیهمالسلام باشند (اولین وجودهایی که خداوند در این جهان آفرید، نور، عقل، علم ...) ولی جهانهای دیگر میتواند بر اساس اصول موضوعهی دیگری باشند که برخی از آن اصول موضوعهها نقیض برخی از اصول موضوعهی خلقت این جهان باشد. در این صورت موجودی که در مطابقت با اصول موضوعهی این جهان در این جهان ممکنالوجود میباشد در آن جهانها ناممکنالوجود خواهند بود.
نکتهی آخر، وجود حد علمی برای هر کسی غیر خداوند در احادیث بسیاری نقل شده وقتی در کیهان شناسی میرسند به «ثری» و میگویند پشت آن را دیگر احدی جز خداوند نمیداند که چیست. البته اشتباهاً ثری به لایهای از زیر زمین معنی میشود که بدیهی است اشتباه باشد. در زیارت مخصوصهی امام رضا علیهالسلام هم ایشان ر حجت خداوند میدانیم «علی من فوق الأرض و من تحت الثری».
ان شاء الله خداوند توفیق فهم معارف اهل بیت علیهمالسلام و مهمتر از آن توفیق بندگی خودش را به همهی ما تفضل نماید.
یا علی
اهل بیت علیهمالسلام را خداوند همهکارهی جهان قرار داده است، تا آنجا که در حدیث امام مجتبی علیهالسلام است که در ورای این آسمانها سرزمینهایی است که در آن موجوداتی هستند که برای ایشان امامی جز من و برادرم حسین وجود ندارد. علم ایشان به این جهان به گفتهی حضرت زهراء سلامالله علیها تمام علم ظاهر و علم باطن است.
دوست عزیز! اگر آنها می توانستند امام سرزمین های ورای این آسمان ها باشند چرا به همین سرزمین خودمان امامت نکردند؟ چند درصد مردم همین سرزمین امامت آنها را درک کردند؟ برای اثبات علم غیب امام به تمام ظاهر و باطن عالم نمی توان به روایات خودشان استناد کنید.
به عنوان مثال چند نمونه عرض می کنم :
آیاتی که علم غیب را از پیامبر وامام معصوم نفی میکند:
1- وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ. (1)
درقرآن کریم به پیغمبراکرم (ص)خطاب شده که بعضی از اهل مدینه منافق هستند ولی تو آنان را نمی شناسیما آنان را مىشناسيم به زودى آنان را دو بار عذاب مىكنيم سپس به عذابى بزرگ بازگردانيده مىشوند
2- رسول خدا به ظاهرآراسته چندنفر که به دروغ میگفتند:ماازشرکت درجنگ معذوریم اعتمادکردواجازه داد درجهادشرکت نکنند ،آیه نازل شدکه
عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ (2) چرا پیشازآنکه راستگویان رااز دروغگویان بازشناسی به آنان اجازه دادی در جهادشرکتنکنند
معلوم میشود رسول خدا نمی دانسته است آنان دروغ میگویند.
3- وَلَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُواْ سَلاَمًا قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاء بِعِجْلٍ حَنِيذٍ .(3)
حضرت ابراهیم برای فرشته ها که به صورت بشرآمده بودند گوساله بریانکرد ونزدآنان آورد و نمیدانست آنان فرشته هستند و گوشت نمیخورند وازاین رو وقتیدیدنمی خورند ازآنان ترسید که مبادا دشمن باشند.
4- حضرتیعقوب میدانست یوسف زنده است ولی نمی دانست درکجاست.
يَا بَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ . (4)
اى پسران من برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمتخدا نوميد مباشيد زيرا جز گروه كافران كسى از رحمتخدا نوميد نمىشود.
5- هدهد برای حضرت سلیمان ازکشورسباوملکه آنجا واحوال مردمشخبرآورد و به وی گفت:من چیزهایی میدانم که تو نمیدانی. فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ. (6) پس ديرى نپاييد كه [هدهد آمد و] گفت از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافتهاى و براى تو از سبا گزارشى درست آوردهام
6- إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ( سوره لقمان آیه آخر) در حقيقتخداست كه علم [به] قيامت نزد اوست و باران را فرو مىفرستد و آنچه را كه در رحمهاست مىداند و كسى نمىداند فردا چه به دست مىآورد و كسى نمىداند در كدامين سرزمين مىميرد در حقيقتخداست [كه] داناى آگاه است
7- يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ. (7)
از تو در باره قيامت مىپرسند [كه] وقوع آن چه وقت است بگو علم آن تنها نزد پروردگار من است جز او [هيچ كس] آن را به موقع خود آشكار نمىگرداند [اين حادثه] بر آسمانها و زمين گران است جز ناگهان به شما نمىرسد [باز] از تو مىپرسند گويا تو از [زمان وقوع] آن آگاهى بگو علم آن تنها نزد خداست ولى بيشتر مردم نمىدانند
و میگوید:علم به وقت قیامت مختص به خداست«قل انما علمها عندالله»یعنی پیامبرنیز نمیداند قیامت چه وقت است؟
و .... دراین آیات علم غیب مختص به خدا شمرده شد.
پی نوشت:
1-سورهتوبه.آیه 101
2- -سوره توبه.آیه 43
3- -سوره هود.آیه69
4- -ورهیوسف.آیه87
6-سوره نمل.آیه22
7- سوره اعراف آیه187
به هر حال ما هم نمی گوییم که آنها علم غیب ندارند. بلکه میگوییم فقط به قدر نیاز برای هدایت بشر و اذن و حکمت خدا و نه بیشتر.
با سلام و تشكر
منظور بنده را سركار دل آرام به خوبي اشاره كردند:
منتظر پاسخ شما هستيم
باسلام مجدد ::Hedye:
احاطه وجودی داشتن انسان کامل اگر خوب دقت شود ومفهوم آن کاملا برای شما روشن گردد آن گونه مثال ها مانع درک درست تر از موضوع نخواهد شد .
لذا به عنوان مثال ونزدیک شدن مطلب به ذهن شما باید گفت : اگر شما کسی را بسیار دوست دارید ومی خواهید همیشه اورا جلو جشم داشته وزیبای و رشد وشکوفای اورا با چشم سر بیبیند . ولی او به هر جهت در فاصله دور مثلا در کشور دیگر برود وزندگی خوب وراحت داشته باشد وهر گز دیدن وگفتگوی چهره به چهره حسی او برای شما میسور نباشد ولی از طریق تماس تلفن چت ومانند آن با او در ارتبا ط باشید وبدانید در آن جا راحت تر از نزد شما است آیا شما به عنوان یک انسان دارای عاطفه وعشق کامل نسبت به او هیچ احساس نمی کنید که کاش اورا از نزدیک دیده واز طریق حس مشاهده نموده وهمدیگر را در آغوش داشته وعواطف انسانی خود را به دیگر اظهار می کردید ؟؟؟ بدیهی است علی رغم آگاهی شما از او آن احساس در شما وجود دارد وهر اندازه زمان طولانی تر شود آن آرزو در شما شدت بشتر می گیرد . این یک مثال است وگرنه بین این مثال و آن ممثل فرق بسیاری است .
انسان کامل نیز از باب این که در هر صورت جنبه بشری دارد ودوست دارد فرزندش در دنیا ودر محضر حس او باشد نبود چنین حالت برایش رنج آور است گرچه از طریق دل وجنبه باطنی بااو در انباط است ولی جنبه ظاهری ودنیایی او آرزوی دیدار حسی را دارد ونبود این حالت برایش رنج آور است .
خوب دقت نماید شاید این مطلب برای شما ودل آرام هضم گردد .انسان کامل با چشم باطنی وچشم دل عالم برزخ را می تواند مشاهده نماید واز حال فرزندش خبر دار باشد لذا از این نظر هرگز حزن ندارد ودر مقام رضا قرار دارد که در کلام سالار عشق حسین ابن علی ع آمده : (( رضی الله رضانا اهل بیت .)) پسندم آن را جانان پسندد .
ولی جنبه چشم حسی او که اقتضای خاص خود را دارد این جنبه خواهان دیدار حسی است آیا به نظر شما چون او علم غیب دارد این جنبه را نداشته ویا تعطیل کند وبه اقتضای آن توجه ننماید؟؟؟اگر چنین شود که این نقض است واو اگر این جنبه را نداشته باشد که کامل نخواهد بود .پس به این گفته خوب توجه نما :
نظر را نغز تا نغز بینی :Gol:گذر از پوست کن تا مغز بینی
سلام جناب صادق
جوابتون احساسی و اغراق گونه بود نه قانع کننده باسلام مجدد وتشکر از شما ::Hedye: اگر شما با مطالعه وشناخت کامل نسبت به انسان کامل وارد بحث می شدید به ژرفای این نکته ها رسیده وآن را احساسی واغراق گونه نمی خواندید لذا خوب است قبل از همه در این باب شما را آگاه نمایم :
بر اساس آموزه های عرفان اسلامی، انسان کامل مفهوم خاص خود را دارد که به اختصار به آن اشاره می شود :
در نگاه عرفانی انسان کامل کسی است که مظهر همه اسماء و صفات الهی باشد؛ یعنی همان کسی که در قرآن از او به عنوان خلیفه خدا در زمین نام برده شده است (1) و مراد از مظهریت اسما و صفات این است، که خداوند در روی زمین انسان کامل را به عنوان مظهر و محل ظهور و تجلی اسما و صفات خود قرار داده است.
بنا بر این انسان کامل به عنوان مخلوق و بندگان صالح خداوند، مظهر اسما و صفات خداوند هستند، یعنی صفات و جمالی که در خداوند بالذات و بالاصاله وجود دارد، در آن ها به نحو مظهریت وجود دارد و آن ها آینهایی هستند که صفات خدا را نشان میدهند. تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید!». (2)
در دعای نورانی رجبیّه که از ناحیه مقدسه حضرت مهدی (ع) نقل شده در باره این مسئله نکته ی شنیدنی آمده:
«اللهمّ إنّی أسئلک بمعانی جمیع یدعوک به ولاة أمرک... لا فرق بینک و بینها إلاّ أنّهم عبادک و خلقک؛(3) خداوندا! تو را میخوانم به همه معانی که با آنان تو را صاحبان امر تو میخوانند، آنان که فرقی بین تو و آن ها نیست، مگر در این که آن ها بندگان و مخلوق تو هستند».
در این دعا که در واقع خاستگاه سخن عارفان در باب انسان کامل است ،گرچه در ابتدا تعبیر «لا فرق» آمده، ولی در ادامه تصریح شده که انسان کامل صاحب امر خداوند و معدن کلمات الهیاند، بنده و مخلوق خدا هستند. همین که بنده و مخلوق است، پس فرق و تفاوت نامحدود و نامتناهی بین آن ها و خدا وجود دارد، چون بنده و مخلوق هر اندازه مقرب درگاه خداوند باشد، باز تفاوت او با خداوند در حد و حساب نمیگنجد، چون بنده و آفریده هرگز قابل قیاس با خالق نیست، به دلیل این که هستی خالق نامحدود و واجب الوجود است. هستی مخلوق و بنده ممکن الوجود و محدود است. وجود محدود و ممکن الوجود هرگز طرف مقایسه با ذات نامتناهی قرار نمیگیرد.
نکته ی دیگر در باره انسان کامل این است که انسان کامل کسی است که نور وجود او قبل از جهان خلقت آفریده شده است و غایت خلقت عالم و آدم، انسان کامل است. همه عالم خلقت طفیل وجود پر برکت انسان کامل است گرچه غایت آفرینش عالم و آدم وجود نازنین انسان کامل است، ولی به عنوان طفیل وجود او خداوند عالم و آدم را نیز فیض وجود داده است.
گفتنی است که مصداق انسان کامل وجود مقدس پیامبر و اهل بیت مکرم ایشان علیهم السلام هستند که تمام صفات یاد شده در وجود آن ها متبلور است و آن ها هستند که فیض نخست و هم خلیفه الهی در عالم و هم غایت آفرینش و مانند آنند.
در این مورد با رویکرد فلسفی و عرفانی جای سخن بسیار است که تفصیل آن را در جای خود باید مطالعه نمود. (4) ولی در این جا تنها به چند روایت نورانی اشاره میشود، مثلا جابر بن عبدالله انصاری میگوید:
از رسول الله (ص) پرسیدم، اولین چیزی را که خدا خلق کرد چه بود؟ فرمود: «نور پیامبرت بود که خدا اول او را آفرید. بعد همه چیز را از نور وجود او خلق نمود، آن گاه نور او را چند قسمت کرد. عرش، کرسی، حاملان عرش و ساکنان کرسی را آفرید، سپس نور او را مدتی که خود میداند، در مقام حبّ نگاه داشت، بعد از آن قلم، لوح، بهشت را آفرید، سپس مدتی آن نور را در مقام خوف نگاه داشت، آن گاه ملائکه، خورشید، ماه را از او آفرید، بعد آن نور را در مقام حیا نگاه داشت، بعد با هیبت خود به آن نور نگاه کرد. از تجلیات آن، ارواح انبیا، اولیا، شهدا و صالحان را خلق نمود». (5)
و نیز در روایتی آمده: خداوند خطاب به قلم فرمود:
«بنویس: لا اله إلاّ الله محمد رسول الله، آن گاه قلم از خداوند پرسید: او کیست که نامش را قرین نام خود قرار دادهای؟ خداوند فرمود: فوالله لما خلقتک و لا خلقت خلقی إلاّ لأجله؛ (6) اگر محمد نبود، تو را خلق نمیکردم و عالم را جز برای او نیافریدم».
و همچنین رسول خدا (ص) خطاب به امیر مؤمنان(ع) فرمود:
«یا علیّ لولا نحن ما خلق الله آدم و لا الحواء و لا السماء و لا الأرض؛ (7) اگر ما نبودیم، خداوند آدم و حوا و آسمان و زمین را خلق نمیکرد».
پس پیامبر و ائمه (ع) به عنوان مخلوق و بندگان صالح خداوند، مظهر اسما و صفات خداوند اند، یعنی صفات و جمالی که در خداوند بالذات و بالاصاله وجود دارد، در آن ها به نحو مظهریت وجود دارد. آن ها آینهایی هستند که صفات خدا را نشان میدهند. لذا برخی از عارفان در باره پیامبر می گویند:
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندر آن یک میم غرق است
منظور از آن میم ، ممکن الوجود بودن است. فرق خالق با پیامبر ، جنبه امکانی پیامبر اکرم است که البته در همین فرق عالمی از اسرار و حقایق وجود دارد.
بنا بر این به دلیل آن که انسان کامل مظهر اسمای خداوند است، همه صفات حق را به نحو مظهریت داراست. در نگاه عرفانی انسان کامل مظهر همه اسما و صفات خداوند است. صفات خداوند در وجود او تجلی کرده ، انسان کامل در واقع آیینه حق نما است؛ از این رو در آموزههای دینی از عالم به آیت خدا یاد شده است، عالم همه آیات خداوندند، ولی انسان کامل آیت الله العظمى است؛ یعنی بزرگترین آیت خدا در عالم، و مصداق چنین ویژگی و اوصاف وجود پیامبر و ائمه علیهم السلام هستند.
پینوشتها:
1. بقره (2) آیه 30.
2. محمد امین صادقی، انسان کامل از نگاه امام خمینی، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم 1388.
3. شيخ عباس قمي مفاتیح الجنان، ص 245. نشر بلاغت، قم 1373.
4. محمد امین صادقی، پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، نشر موسسه آثار امام خمینی، 1387 ش.ص 313.
5. همان، ص 29. محمد باقر مجلسی، بحار الانوارنشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت، 1403 ق، ج 15، ص 28.
6. صدوق، عیون اخبار الرضا، نشر دار العلم، قم، 1377 ش.ج 1، ص 237.
7. محمد باقر مجلسی ، بحار الانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی بیروت 1403 ق ، ج 25، ص 21.
فرمودید
چرا در یک انسان کامل باید این دو جنبه جدا باشد ؟ چون او انسان کامل است وگر نه کامل نیست .در مطلب فوق دقت نماید .
اگر کسی جنبه ملکوتی داشته باشد باید این جنبه در اخلاق بشری او هم ظاهر باشد
اگر علم غیب دارد باید از ان استفاده کند در امور اینچنینی
وگرنه علم غیب را به چه کار اید ؟ به نصحیت مولوی گوش فرا ده و :
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
در این مورد خاص اگر می داند فرزندش به جای بهتری رفته
و می داند این دنیا چقدر بی ارزش است
و می داند هر لحظه می تواند با فرزندش در تماس باشد
چرا باید محزون باشد ؟
چرا نباید از این علم و دانستن خود در اینجا استفاده کرده ؟
اگر کسی این امور را می داند
مانند کسی که نمی داند رفتار کند
پس ان دانستن چه بدردش می خورد ؟
در ضمن بزرگوار دیدار فرزند ش در برزخ و ملاقات او چه ربطی به امور دنیوی دارد ؟
ان امور دنیوی که شما مدنظرتان است
و ان غیبی که مد نظرتان است
حقیر فکر می کنم اینچنین نباشد که شما می گویید
نه اینکه امام ریز و جز به جز امور دنیا را که اتفاق می افتد بداند
اینگونه خبر داشتن از غیب برای خداوند هم بحث های مفصل دارد
چه برسد به امام
یا لطیف
در مطالبی که برای کار بر همفکربا شما ( عضو ماندگار )ارسال شد خوب دقت نماید تا به ژرفای مطلب برسید .
با سلام.
یک سوال اساسی در این بین می توان مطرح کرد و آن اینکه چرا باید معصوم همه چیز بداند؟ این همه چیز دانی به چه درد او می خورد؟ از آنجایی که اگر او همه چیز بداند به اذن خداست و از آنجایی که خدا کار عبث و بیهوده نمی کند لذا باید خدا از اعطای تمام حقایق عالم هستی به معصوم منظور و مثصودی داشته باشد. حال بفرمایید منظور و مقصود خدا از اعطای چنین علمی چه بوده است؟
به اعتقاد بنده معصوم اگر همه چیز بداند که می شود خدا. لذا فقط چیزهایی را می داند که با فلسفه وجودی اش مرتبط باشد. یعنی چیزهایی که برای هدایت انسان مفید باشد و از آنها استفاده کند. همین!
حال می رسیم به بروز غم در معصوم. اصولا غمی که بواسطه مرگ نزدیکان در انسان ایجاد می شود به چند علت می تواند باشد :
یا بواسطه وابستگی ای که ما به آنها داشتیم و از وجود آنها بهره می بردیم.
یا بواسطه کوتاهی دست آنها از دنیا.
در واقع اولی به خاطر خودمان است و دومی به خطر خودشان.
در مورد معصوم اگر عزیز فوت شده خود معصوم باشد علت اولی صحیح است و اگر معصوم نباشد دومی صحیح است.
و من الله توفیق
باسلام وتشکر از سوال اساسی تان .:Hedye:
انسان کامل باید در همه چیز باید کامل باشد از جمله در علم از این رو خداوند به او علم بی کران داده است .
انسان هر اندازه کامل باشد باز هم بنده خدا است وهیچگاه بنده به خدا نمی رسد نگران نباشید
در باره انسان در پاسخ دل ارام نکته های ذکر شده با دقت وچندین بار مطالعه نماید .موفق باشید .:Gol::Gol::Gol::Gol:
سلام علیکم،
از حکیم هیچ کاری بیحکمت سر نمیزند. خداوند اگر چشم برزخی به امثال حقیر میداد چه سوء استفادههایی که از آن نمیکردیم و خودمان منشأ چه فسادهایی که نمیشدیم. اگر طی الأرض به امثال حقیر میداد چه جاهایی که نباید میرفتیم ولی میرفتیم و باز چه فسادهایی که درست نمیکردیم. چه بسا ناموس مردم دیگر اصلاً در امان نبودند، نعوذ بالله. اما برخی هستند که آنقدر ارادهی خداوند را بر ارادهی خود اولویت دادهاند که این برایشان ملکه شده است، آنها شدهاند آدمهای خدا و البته در لسان دین اولیاء خدا. مثل حضرت خضر علیهالسلام که معلم موسی علیهالسلام شد و گفت آنچه میکنیم را از طرف خودم انجام نمیدهم. چنین کسانی را میتوان قدرتهای بالاتر داد. میگویند عالمی (علامه قاضی شاید؟) با شاگردشان در راه میرفتند. ماری در سر راه ایشان بود. شاگرد را ترس به جانش افتاد. استاد با آرامش به مار فرمودند «مُت»، یعنی بمیر، و مار همانجا خشک شد. شاگرد آنچه چشمش دیده بود را باور نمیکرد. با ترس و لزر سمت مار رفت که ببیند اصل ماجرا چه بوده است، دید مارافتاده، باورش نمیشد، گفت شاید خود را به خواب زده که غافلگیرمان کند، شاید بیهوش موقت، شاید این اصلاً زنده نبوده و اشتباهی فکر کردم جلوی ما راه میرود و ... تمام احتمالاتی که به ذهنش میرسید را مرور کرد. به هر حال پشت سر استاد به راه افتاد و به مکتب رفتند و در تمام طول کلاس به این فکر میکرد که اگر این مسأله راست بوده باشد باید اگر بعد از کلاس هم بروم آنجا هنوز همانجا باشد. میرود بررسی میکند و میبیند بله ظاهراُ درست است و مار مرده است. برمیگردد پیش استاد در حالیکه بهت زده بود. حضرت استاد رو به او میکنند و میپرسند آیا دوست داری تو هم به این قدرت برسی؟ با خوشحالی میگوید بله! استاد به آرامی میگویند تا دوست داری نخواهی رسید! اهل بیت علیهمالسلام را خداوند همهکارهی جهان قرار داده است، تا آنجا که در حدیث امام مجتبی علیهالسلام است که در ورای این آسمانها سرزمینهایی است که در آن موجوداتی هستند که برای ایشان امامی جز من و برادرم حسین وجود ندارد. علم ایشان به این جهان به گفتهی حضرت زهراء سلامالله علیها تمام علم ظاهر و علم باطن است. اما شأن ایشان بالاتر از عالم بودن آنها به این مسائل است وقتی توجه شود که آنها نه فقط عالم به خلقت این جهان که سنگ بنای خلقت این جهان هستند. علم داشتن آنها به جهان در مقابل شأن ایشان مرتبهی بالایی نیست.
اما در مورد اینکه فرمودید «معصوم اگر همه چیز بداند که میشود خدا» این حرفتان از جهتی درست است و از جهتی اشتباه، بستگی دارد به اینکه منظورتان از «همه چیز» چه باشد. در کتاب مغز متفکر شیعه حدیثی از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که جواب شما را میدهد. از حضرت پرسیدند که «عالم کل» کیست؟ ایشان جواب دادن فقط خود خداوند. اما بعد توضیحی دادند که مسأله را ان شاء الله حل میکند. ایشان گفتند خداوند به جز این جهان (شامل زمینها و آسمانها و دنیا و برزخ و قیامت و آخرت، به عبارت دیگر ظاهر و باطن دنیا با تمام وسعتشان) جهانهای دیگری که دارد که جز خود خداوند کسی عددشان را نمیداند. در این جهان ممکن است اگر کسی هزار سال عمر کند بر تمام علوم آن احاطه یابد ولی در آن جهانها علومی وجود دارد که موجودات این جهان هرگز نخواهند توانست آنها را درک کنند. توضیح این حدیث البته سخت نیست اگر بحث ممکنالوجود بودن موجودات را بدانید، این جهان بر پایهی یک سری اصول موضوعه بنیاد نهاده شده است که احتمالاً مرتبط با اهل بیت علیهمالسلام باشند (اولین وجودهایی که خداوند در این جهان آفرید، نور، عقل، علم ...) ولی جهانهای دیگر میتواند بر اساس اصول موضوعهی دیگری باشند که برخی از آن اصول موضوعهها نقیض برخی از اصول موضوعهی خلقت این جهان باشد. در این صورت موجودی که در مطابقت با اصول موضوعهی این جهان در این جهان ممکنالوجود میباشد در آن جهانها ناممکنالوجود خواهند بود.
نکتهی آخر، وجود حد علمی برای هر کسی غیر خداوند در احادیث بسیاری نقل شده وقتی در کیهان شناسی میرسند به «ثری» و میگویند پشت آن را دیگر احدی جز خداوند نمیداند که چیست. البته اشتباهاً ثری به لایهای از زیر زمین معنی میشود که بدیهی است اشتباه باشد. در زیارت مخصوصهی امام رضا علیهالسلام هم ایشان ر حجت خداوند میدانیم «علی من فوق الأرض و من تحت الثری».
ان شاء الله خداوند توفیق فهم معارف اهل بیت علیهمالسلام و مهمتر از آن توفیق بندگی خودش را به همهی ما تفضل نماید.
یا علی
باسلام . این جایزه تقدیم شما :
آفرین بر آن صمیم وآن کریم:Gol:آفرین بر گفته های پر نسیم
از صمیم دل سخن گفتی شما:Gol:گفته هایت شاهد قلب سلیم
.انسان کامل با چشم باطنی وچشم دل عالم برزخ را می تواند مشاهده نماید واز حال فرزندش خبر دار باشد لذا از این نظر هرگز حزن ندارد ودر مقام رضا قرار دارد که در کلام سالار عشق حسین ابن علی ع آمده : (( رضی الله رضانا اهل بیت .)) پسندم آن را جانان پسندد .
ولی جنبه چشم حسی او که اقتضای خاص خود را دارد این جنبه خواهان دیدار حسی است آیا به نظر شما چون او علم غیب دارد این جنبه را نداشته ویا تعطیل کند وبه اقتضای آن توجه ننماید؟؟؟اگر چنین شود که این نقض است واو اگر این جنبه را نداشته باشد که کامل نخواهد بود
سلام علیکم استاد،
در تأیید صحبتهای شما همینکه بهشت و جهنم آخرتی لذات و عذابهای معنوی و جسمی را با هم توآمان دارد تا پاداش و عذاب در تمامترین شکلش باشد این است که نیازهای مادی به هر حال وجود دارد.
یا علی
دوست عزیز یک چیز بگویم به شما: پیامبران نیامده بودند به این دنیا تا خودشان را اباد کنند(در ان دنیا)بلکه امده بودند تا ما را هدایت کنند به سوی راه مستقیم.
دوست عزیز! اگر آنها می توانستند امام سرزمین های ورای این آسمان ها باشند چرا به همین سرزمین خودمان امامت نکردند؟ چند درصد مردم همین سرزمین امامت آنها را درک کردند؟ برای اثبات علم غیب امام به تمام ظاهر و باطن عالم نمی توان به روایات خودشان استناد کنید.
به عنوان مثال چند نمونه عرض می کنم :
آیاتی که علم غیب را از پیامبر وامام معصوم نفی میکند:
1- وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ. (1)
درقرآن کریم به پیغمبراکرم (ص)خطاب شده که بعضی از اهل مدینه منافق هستند ولی تو آنان را نمی شناسیما آنان را مىشناسيم به زودى آنان را دو بار عذاب مىكنيم سپس به عذابى بزرگ بازگردانيده مىشوند
2- رسول خدا به ظاهرآراسته چندنفر که به دروغ میگفتند:ماازشرکت درجنگ معذوریم اعتمادکردواجازه داد درجهادشرکت نکنند ،آیه نازل شدکه
عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ (2) چرا پیشازآنکه راستگویان رااز دروغگویان بازشناسی به آنان اجازه دادی در جهادشرکتنکنند
معلوم میشود رسول خدا نمی دانسته است آنان دروغ میگویند.
3- وَلَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُواْ سَلاَمًا قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاء بِعِجْلٍ حَنِيذٍ .(3)
حضرت ابراهیم برای فرشته ها که به صورت بشرآمده بودند گوساله بریانکرد ونزدآنان آورد و نمیدانست آنان فرشته هستند و گوشت نمیخورند وازاین رو وقتیدیدنمی خورند ازآنان ترسید که مبادا دشمن باشند.
4- حضرتیعقوب میدانست یوسف زنده است ولی نمی دانست درکجاست.
يَا بَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ . (4)
اى پسران من برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمتخدا نوميد مباشيد زيرا جز گروه كافران كسى از رحمتخدا نوميد نمىشود.
5- هدهد برای حضرت سلیمان ازکشورسباوملکه آنجا واحوال مردمشخبرآورد و به وی گفت:من چیزهایی میدانم که تو نمیدانی. فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ. (6) پس ديرى نپاييد كه [هدهد آمد و] گفت از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافتهاى و براى تو از سبا گزارشى درست آوردهام
6- إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ( سوره لقمان آیه آخر) در حقيقتخداست كه علم [به] قيامت نزد اوست و باران را فرو مىفرستد و آنچه را كه در رحمهاست مىداند و كسى نمىداند فردا چه به دست مىآورد و كسى نمىداند در كدامين سرزمين مىميرد در حقيقتخداست [كه] داناى آگاه است
7- يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ. (7)
از تو در باره قيامت مىپرسند [كه] وقوع آن چه وقت است بگو علم آن تنها نزد پروردگار من است جز او [هيچ كس] آن را به موقع خود آشكار نمىگرداند [اين حادثه] بر آسمانها و زمين گران است جز ناگهان به شما نمىرسد [باز] از تو مىپرسند گويا تو از [زمان وقوع] آن آگاهى بگو علم آن تنها نزد خداست ولى بيشتر مردم نمىدانند
و میگوید:علم به وقت قیامت مختص به خداست«قل انما علمها عندالله»یعنی پیامبرنیز نمیداند قیامت چه وقت است؟
و .... دراین آیات علم غیب مختص به خدا شمرده شد.
پی نوشت:
1-سورهتوبه.آیه 101
2- -سوره توبه.آیه 43
3- -سوره هود.آیه69
4- -ورهیوسف.آیه87
6-سوره نمل.آیه22
7- سوره اعراف آیه187
به هر حال ما هم نمی گوییم که آنها علم غیب ندارند. بلکه میگوییم فقط به قدر نیاز برای هدایت بشر و اذن و حکمت خدا و نه بیشتر.
باسلام وتقدیر از شما .:Hedye:
اگر با استناد به برخی آموزهها گفته میشود که پیامبر و ائمه علم غیب ندارند، مراد نفی کلی علم غیب از آن ها نیست، بلکه مراد این است که پیامبر و ائمه(ع) به اذن و مشیت خداوند از امور غیبی آگاه میشدهاند، ولی بدون الهام و اخبار الهی و بالاصاله غیب نمیدانستند، علم غیبی آنان از طرف خداوند به آنان افاضه میشد.
دوم: پیامبر و ائمه(ع) از بسیار امور غیبی خبر میدادهاند و در این جای تردید نیست، ولی این علم از سوی خداوند به آنها داده میشد، امام صادق(ع) فرمود:
«إذا أراد الامام أن یعلم شیئاً أعلمه الله ذلک؛(1) هرگاه امام بخواهد چیزی بداند، خداوند او را از آن آگاه میسازد».
علامه طباطبایی در این باره بیان روشنگری دارد: امام به حقایق جهان هستی در هر گونه شرایطی که وجود داشته باشد، به اذن خدا واقف است، اعم از آن هایی که تحت حس قرار دارد و آن هایی که بیرون از دایره حس میباشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. دلیل این مطلب از راه نقل روایات متواترهای است که در جوامع روایی وجود دارد، به موجب این روایات که به حد و حصر نمیآید، امام از راه موهبت الهی نه از راه اکتساب از همه چیز آگاه است و هرچه را بخواهد، به اذن خدا با کم ترین توجهی میداند. از راه عقل براهینی است که به موجب آن ها امام(ع) به حسب مقام نورانیت خود کاملترین انسان عصر خود و مظهر اسما و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم به هر واقعه شخصی آشنا است . به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن میشود.(2)
سوم: قرآن کریم تصریح دارد که خداوند علم غیب خود را در اختیار انبیا قرار میدهد.(3) در روایات تأکید شده که مقام ختمی مرتبت از کسانی است که خداوند علم غیب خود را به او عنایت فرموده و آن علم به وسیله پیامبر به ائمه رسیده است.(4)
پینوشتها:
1. الکافی، ج 1، ص 258.
2. معنویت تشیّع، ص 213.
3. جن (72) آیه 26.
4. اصول کافی، ج 256 ـ 266.
با سلام و تشکر
دوست عزیز! اگر آنها می توانستند امام سرزمین های ورای این آسمان ها باشند چرا به همین سرزمین خودمان امامت نکردند؟ چند درصد مردم همین سرزمین امامت آنها را درک کردند؟
سلام علیکم مؤمن،
حدیث را کامل برایتان نقل نکردم، اگر کاملش را بخوانید میبینید که یار حضرت از ایشان میپرسد آیا شیطان آنها را فریب نمیدهد؟ امام میفرماید که آنها اصلاً از خلقت شیطان توسط خداوند خبر هم ندارند و شیطان به آنجا راه ندارد (در قرآن هم هست که ای گروه جن و انس اگر بخواهید اقطار سموات و زمین را طی کنید هرگز نخواهید توانست مگر به سلطان و سلطان میتواند تعبیر به امام زمان علیهالسلام شود اگرچه همهی امامان را هم میتواند شامل شود و حتی یکی از القاب معروف امام رضا علیهالسلام هم السلطان است). بعد امام میفرمایند که آن موجودات هرگز گناه انجام نمیدهند و اگرچه اولی و دومی را نمیشناسند ولی به الهام آن دو را لعن میکنند. الآن شاید بهتر متوجه شوید که چرا به سرزمینهای ما سلطنت نکردند، البته امامت کردند ولی حکومت نکردند. برای درک بهتر این موضوع هم به تفسیر آمده برای «وَاللَّـهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ» مراجعه نمایید که راوی از امام معصوم علیهالسلام میپرسد که خداوند پس خواسته است که ملک و پادشاهی را به بنیامیه بدهد؟ امام پاسخی به این مضمون دادند که «خداوند ملکش را به ما داد و آنها غصبش کردند، آیا اگر کسی لباس تو را غصب کند او صاحب لباس تو خواهد بود؟» با این وجود در قرآن آمده که خداوند اراده کرده است (قویتر از اعطا کردن است که بعد ممکن است از شخصی که به او اعطا شده گرفته شود، اینجا ارادهی خداوند خودش ضمانت اجرایی است!) تا مؤمنان و مستضعفان را در زمین جانشین گرداند، در این صورت حکومت هم به دست صاحبان اصلی آن خواهد برگشت.
شریعت عقلانی;480276 نوشت:
برای اثبات علم غیب امام به تمام ظاهر و باطن عالم نمی توان به روایات خودشان استناد کنید.
اگر عقل شما را به امامت امام رسانده باشد دیگر امام هرچه که بگوید باید پذیرفت، چه دربارهی خودشان باشد چه درمورد دیگران باشد و چه حتی در بارهی خودمان. در حدیثی آمده که ۳۱۳ یار امام زمان علیهالسلام که در داستان حضرت لوط علیه السلام از آنها به «رکن شدید» تعبیر شده اند ذخایر خداوند در روی زمین هستند. زمانی که ایشان دور امام را میگیرند و ظهور محقق میشود در این جمع با شکوه امام صحبتی میکنند که بر این بزرگان گران میآید و به جز چند نفر انگشتشمار باقی نمیتوانند تحمل کنند و مجلس امام را ترک میکنند تا اینکه مانند وضعشان آنطور میشود که خداوند فرموده «... الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّىٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ اللَّـهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّـهَ هُوَ التَّوَّابُ» [التوبة، ۱۱۸]، یعنی آنها که وامانده بودند، تا آنجا كه زمين با همه فراخىاش بر آنان تنگ گرديد، و از خود به تنگ آمدند و دانستند كه پناهى از خدا جز به سوى او نيست. پس [خدا] به آنان [توفيق ]توبه داد، تا توبه كنند. بى ترديد خدا همان توبهپذير مهربان است. در اینجاست که آنها دوباره به سوی امام برمیگردند. این را گفتم که تأکید کرده باشم امام هر چه بگوید باید جواب داد سمعنا و أطعنا، نمیدانم چرا شمافکر میکنید نباید به روایتان خودشان استناد کرد.
شریعت عقلانی;480276 نوشت:
به عنوان مثال چند نمونه عرض می کنم :
آیاتی که علم غیب را از پیامبر وامام معصوم نفی میکند:
1- وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ. (1)
درقرآن کریم به پیغمبراکرم (ص)خطاب شده که بعضی از اهل مدینه منافق هستند ولی تو آنان را نمی شناسیما آنان را مىشناسيم به زودى آنان را دو بار عذاب مىكنيم سپس به عذابى بزرگ بازگردانيده مىشوند
2- رسول خدا به ظاهرآراسته چندنفر که به دروغ میگفتند:ماازشرکت درجنگ معذوریم اعتمادکردواجازه داد درجهادشرکت نکنند ،آیه نازل شدکه
عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ (2) چرا پیشازآنکه راستگویان رااز دروغگویان بازشناسی به آنان اجازه دادی در جهادشرکتنکنند
معلوم میشود رسول خدا نمی دانسته است آنان دروغ میگویند.
3- وَلَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُواْ سَلاَمًا قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاء بِعِجْلٍ حَنِيذٍ .(3)
حضرت ابراهیم برای فرشته ها که به صورت بشرآمده بودند گوساله بریانکرد ونزدآنان آورد و نمیدانست آنان فرشته هستند و گوشت نمیخورند وازاین رو وقتیدیدنمی خورند ازآنان ترسید که مبادا دشمن باشند.
4- حضرتیعقوب میدانست یوسف زنده است ولی نمی دانست درکجاست.
يَا بَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ . (4)
اى پسران من برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمتخدا نوميد مباشيد زيرا جز گروه كافران كسى از رحمتخدا نوميد نمىشود.
5- هدهد برای حضرت سلیمان ازکشورسباوملکه آنجا واحوال مردمشخبرآورد و به وی گفت:من چیزهایی میدانم که تو نمیدانی. فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ. (6) پس ديرى نپاييد كه [هدهد آمد و] گفت از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافتهاى و براى تو از سبا گزارشى درست آوردهام
6- إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ( سوره لقمان آیه آخر) در حقيقتخداست كه علم [به] قيامت نزد اوست و باران را فرو مىفرستد و آنچه را كه در رحمهاست مىداند و كسى نمىداند فردا چه به دست مىآورد و كسى نمىداند در كدامين سرزمين مىميرد در حقيقتخداست [كه] داناى آگاه است
7- يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ. (7)
از تو در باره قيامت مىپرسند [كه] وقوع آن چه وقت است بگو علم آن تنها نزد پروردگار من است جز او [هيچ كس] آن را به موقع خود آشكار نمىگرداند [اين حادثه] بر آسمانها و زمين گران است جز ناگهان به شما نمىرسد [باز] از تو مىپرسند گويا تو از [زمان وقوع] آن آگاهى بگو علم آن تنها نزد خداست ولى بيشتر مردم نمىدانند
و میگوید:علم به وقت قیامت مختص به خداست«قل انما علمها عندالله»یعنی پیامبرنیز نمیداند قیامت چه وقت است؟
و .... دراین آیات علم غیب مختص به خدا شمرده شد.
پی نوشت:
1-سورهتوبه.آیه 101
2- -سوره توبه.آیه 43
3- -سوره هود.آیه69
4- -ورهیوسف.آیه87
6-سوره نمل.آیه22
7- سوره اعراف آیه187
به هر حال ما هم نمی گوییم که آنها علم غیب ندارند. بلکه میگوییم فقط به قدر نیاز برای هدایت بشر و اذن و حکمت خدا و نه بیشتر.
بگذارید یک مثال دیگر برایتان بیاورم. یهود سه سؤال از رسول خدا پرسیدند و حضرت در پاسخ گفتند که فردا به شما میگویم اما فردا و فرداهای بعد از آن هم آیهای نازل نشد، تا آنجا که شاید این مسأله مایهی حزن رسول خدا هم شده باشد. اما سؤال: آیا قرآن یک بار به صورت یکباره بر رسول خدا نازل نشده بود؟ آیا به راستی رسول خدا صل الله علیه و آله در تمام آن روزهای بیخبری از وحی جواب آن سؤالها را از همان قرآن نمیدانستند؟ چرا ولی آنها در مقام بندگی خداوند هستند، آنها در مقام دعوت به خداوند هستند و نه دعوت به خود، که مثلاً بگویند جواب سؤالهای شما پیش من است. در سورهی أعلی حتی فراموشی برای پیامبر خدا ممکن شمرده شده است: «سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنسَىٰ ، إِلَّا مَا شَاءَ اللَّـهُ ۚ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَىٰ»، اما آن هم وقتی است که خداوند بخواهد پیامبرش چیزی را فراموش کند. بله اگر ارادهی خدا بر این باشد که اهل بیت علیهمالسلام چیزی را ندانند یا فراموش کنند آنها نه تنها ناراحت نمیشوند بلکه با افتخار به بندگی خداوند از بیان آن هم باکی ندارند.
داستانی که در بارهی حضرت ابراهیم علیهالسلام فرمودید البته دربارهی اهل بیت صادق نیست. چون در مسجد مردی از امام علی علیهالسلام پرسید که جبرئیل اکنون کجاست، امام نگاهی به چند طرف کردند و گفتند تمام آسمانها را نگاه کردم و او را ندیدم او باید خود تو باشی و آن مرد از جلسه غایب شد. یا امام فرمودند لازم نیست ملکوت آسمانها به من نشان داده شود تا به یقین برسم و اگر نشان دهند ذرهای بر ایمان و یقین پسر ابوطالب اضافه نخواهد شد. حتی در قرآن هست که ابراهیم علیهالسلام شیعهی حضرت بود (و ان من شیعته لابراهیم). در حدیث دیگر آمده که از امام معصوم علیهالسلام پرسیدند شما چگونه است که در پاسخ به هیچ سؤالی در نمیمانید؟ امام معصوم علیهالسلام پاسخ دادند که اگر جواب سؤال را بدانیم میگوییم و اگر ندانیم روحالقدس از جانب خداوند به ما الهام میکند. آنها اگر اراده کنند جواب هر سؤالی را خواهند دانست ولی باید توجه کرد که ارادهی ایشان که در اوج بندگی هستند همان ارادهی خداست.
در قرآن این همه دربارهی وجه الله آمده که مثلاً هر طرف رو کنید آنجا وجه الله است، یا که کاری که لابتغاء وجه الله نباشد پذیرفته نیت و بعد در دعای ندبه میخوانیم که شمایید وجه الله که اولیاء خدا رو به سوی شما دارند یا در زیارت جامعه داریم که نماز ما بر شماست و بازگشت خلایق به سوی شماست و حساب آنها به عهدهی شما. اینها به خوبی نشان میدهد که آن بزرگواران همه کارهی جهان هستند.
مطلب دیگر: معرفة النفس انفع المعارف. من عرف نفسه فقد عرف ربه. این سخنان را هر شیعهای بارها شنیده است. مطابق آیهی مباهله حضرت امیر نفس پیامبر خدا هستند، علیهما السلام. در حدیثی در باب آغاز خلقت آمده که اولین موجودی که خداوند خلق کرده است عقل میباشد (در حدیث دیگر آمده نور یا چیزهای دیگر اما همه یکی هستند)، سپس نفس او را علم قرار داد. رسول خدا شدند مدینة العلم و علی شد بابها. حالا به نظرتان این دو بزرگوار به آن انفع المعارف دست یافتند یا خیر؟ یعنی خودشان را شناختند یا نشناختند؟ پیامبر خداوند اگر نفسش را شناخته باشد یعنی علم را شناخته است و به آن احاطه دارد، مگر آنکه در موارد معدودی که انگشتشمار هم باشد احتمالاً خداوند ارادهاش به چیز دیگری تعلق گرفته باشد و البته آنها هم مطیع خداوند هستند. اینکه حضرت امیر علیهالسلام فرمودهاند آیا خود را جرمی صغیر میپنداری در حالیکه در درون تو عالم اکبر وجود دارد یعنی به درک از باطن انسان و تمام عالم اکبر دست یافتهاند. شواهد در آیات و روایات بیش از آن است که بشود انکارش کرد. البته الحمد لله شما هم انکار نمیکنید. در اینکه همهی این موارد هم فقط به اذن خداوند است و اهل بیت هر چه هستند از رحمت خدا است نیز شکر خدا موافق هستیم، فقط محدودهی علمی که گمان داریم خداوند به آنها اذن داده که بدانند شاید متفاوت باشد، شاید هم نباشد، ان شاء الله.
در مطالبی که برای کار بر همفکربا شما ( عضو ماندگار )ارسال شد خوب دقت نماید تا به ژرفای مطلب برسید .
سلام
استاد حرفهای زیبا و ظاهرا منطقی فرمودید
منتهی از نظر حقیر این بیانات با ایات قران در تناقض است
وگرنه پذیرش انها مشکلی نیست
و یک عمره که ما بین این بیانات و ایات قران گیر کردیم
که بالاخره حق با کیست ؟
لطفا به پست 12 جناب شریعت عقلانی دقت فرمایید
نیازی به تکرار نیست
استاد حرفهای زیبا و ظاهرا منطقی فرمودید
منتهی از نظر حقیر این بیانات با ایات قران در تناقض است
وگرنه پذیرش انها مشکلی نیست
و یک عمره که ما بین این بیانات و ایات قران گیر کردیم
که بالاخره حق با کیست ؟
لطفا به پست 12 جناب شریعت عقلانی دقت فرمایید
نیازی به تکرار نیست
یا لطیف
باسلام وسپاس از حق پذیری شما:Gol::Gol: تردید نکنید که حق با علی است و آیات قران کریم تنها با گدایی در خانه علی واولاد علی قابل درک است لذا باید به این گفته آن عارف بزرگ توجه نموده بروید در خانه مولا امیر بیان و به او بگوید :
ای علی که جمله عقل ودیده ای:Gol: شمه ی واگو از آن چه دیده ای
تو ترازوی احد خو بوده ای:Gol: بل زبا ن هر ترازو بوده ای.
اما آن چه آن کار بر گفته است جوابش داده شد مجددا باید گفت :
نهفته معنی نازک بسی ست در خط یار:Gol:توفهم آن نکنی ای ادیب من دانم
ویا به گفته حافظ :
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند وبس:Gol:نه کو آن هر کس ورقی خواند معانی دانست
ای علی که جمله عقل ودیده ای شمه ی واگو از آن چه دیده ای
تو ترازوی احد خو بوده ای بل زبا ن هر ترازو بوده ای.
اما آن چه آن کار بر گفته است جوابش داده شد مجددا باید گفت :
نهفته معنی نازک بسی ست در خط یارتوفهم آن نکنی ای ادیب من دانم
ویا به گفته حافظ :
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند وبسنه کو آن هر کس ورقی خواند معانی دانست
سلام
استاد خوشم میاد از نحوه جواب دادن شما
اصلا بی خیال موضوع بزنیم به مشاعره :khandeh!:
نقد صوفی نه همه صافی و بی غش باشد :Gol::Gol::Gol:ای بسا خرقه که مستوجب اتش باشد :Gol:
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی :Gol::Gol::Gol:شامگاهش نگران باش که سر خوش باشد :Gol:
و یا اینکه
غم دنیا ی دنی چند خوری باده بخور :Gol::Gol::Gol:حیف باشد دل دانا که مشوش باشد :Gol:
مگر ما درفلسفه و عرفان نميگوييم كه امامان و انبيا به عنوان انسان كامل بر همه عوالم(دنيا ،برزخ،قيامت) اشراف دارند...
پس غم ِ از دست دادن عزيز(آنطور كه در روايات و روضه ها آمده) براي امام يا پيامبر چه معنايي دارد؟
سلام
معنای اشراف بر عوالم نداشتن عاطفه و محکوم نبودن به احکام عالم ظاهر نیست
یا علیم[/]
معنای اشراف بر عوالم نداشتن عاطفه و محکوم نبودن به احکام عالم ظاهر نیست
یا علیم
سلام
مانگفتيم انسان كامل عاطفه ندارد
بلكه چرا بابت از دست دادن عزيز غم دارد؟
شما ميگوييد انسان كامل هم محكوم عالم ظاهر است، خُب محكوم عالم باطن هم است، نيست؟
اگر كسي كه اشراف بر برزخ و قيامت دارد غم از دست دادن عزيز دارد خُب چه فرقي عوام دارد؟
در اين زمينه چند حالت ميتواند وجود داشته باشد
1- انسان كامل چيزي به اسم «غم از دست دادن» ندارد واين ساخته روضه خوان هاست
2-انسان كامل «غم از دست دادن» دارد چون با مرگ همه عزيزان براي هميشه از هم جدا ميشوند(كه در اين حالت آيات قرآن بايد تاويل شود)
3-انسان كامل «غم از دست دادن» دارد چون اشراف كامل بر عوالم ندارد
مگر ما درفلسفه و عرفان نميگوييم كه امامان و انبيا به عنوان انسان كامل بر همه عوالم(دنيا ،برزخ،قيامت) اشراف دارند...
پس غم ِ از دست دادن عزيز(آنطور كه در روايات و روضه ها آمده) براي امام يا پيامبر چه معنايي دارد؟
این مسئله می تواند علل گوناگونی داشته باشد.
یک علت می تواند این باشد که افراد در دنیای مادی با از دست دادن عزیزانشان ناراحت می شوند.
یک علت می تواند این باشد که با شهادت یکی از امامان (ع) یا معصومین (ع)،امام جدید (ع) به دلیل از دست دادن مولایش و نبود او در دنیای مادی،ناراحت می شود.
یک علت می تواند این باشد که معصومین (ع) از این ناراحت باشند که چقدر یک انسان (قاتل معصوم (ع)) می تواند بد باشد و در مرتبه پستی باشد که معصوم (ع) و حجت خدا (ع) و مولا و امامش را به قتل برساند.
اما اگر گفته شود معصومین (ع) بر سایر عالم ها نیز تسلط دارند،لذا اگر یکی از آن ها شهید شد،دیگری را می بیند،در پاسخ می گوییم در عین تسلط،آن ها در همین جهان مادی زندگی می کنند و امور مربوط به جسم مادی برای آن ها وجود دارد.نکته دیگر این که علم غیب معصومین (ع) به شرط اجازه خداوند است و قطعاً خود معصومین (ع) وقتی که خداوند نخواهد،آن ها نیز نخواهند.یعنی هر وقت بخواهند چیزی را بدانند،خداوند به آنان آن علم را می دهد.ولی این خواستن،در چارچوب خواست الهی است.
ما می توانیم بگوییم محتمل است معصومین (ع)،دیدن معصوم شهید (ع) را نخواسته باشند.همانطور که امام حسین (ع) شکست ظاهری سپاه یزید را نخواست.
سلام
مانگفتيم انسان كامل عاطفه ندارد
بلكه چرا بابت از دست دادن عزيز غم دارد؟
شما ميگوييد انسان كامل هم محكوم عالم ظاهر است، خُب محكوم عالم باطن هم است، نيست؟
اگر كسي كه اشراف بر برزخ و قيامت دارد غم از دست دادن عزيز دارد خُب چه فرقي عوام دارد؟
در اين زمينه چند حالت ميتواند وجود داشته باشد
1- انسان كامل چيزي به اسم «غم از دست دادن» ندارد واين ساخته روضه خوان هاست
2-انسان كامل «غم از دست دادن» دارد چون با مرگ همه عزيزان براي هميشه از هم جدا ميشوند(كه در اين حالت آيات قرآن بايد تاويل شود)
3-انسان كامل «غم از دست دادن» دارد چون اشراف كامل بر عوالم ندارد
سلام
اوصاف انسان کامل را باید با اطلاع از حالات او فهمید یک مساله اجتهادی نیست این حقیقتی که سرالله است
یا علیم[/]
انسان کامل باید در همه چیز باید کامل باشد از جمله در علم از این رو خداوند به او علم بی کران داده است .
با سلام خدمت کارشناس محترم
کامل بودن وجه و دلیل می خواهد. هر شی کامل بر اساس فلسفه وجودی اش کامل است.. مثلا وقتی شما می گویید یک میز کامل است یعنی دارای 4 پایه و ... است. وقتی می گویید یک پیراهن کامل است یعنی دارای آستین و جیب و دکمه و .... است. منتها ممکن است همین پیراهن برای تن شما کامل باشد و برای تن بنده کامل نباشد. لذا کامل بودن با جامع بودن فرق دارد.
انسان کامل بر اساس وجوهی که خلق شده کامل است. علم بی کران به چه دردش می خورد؟ بنده استدلالی کردم ولی شما توجه ننمودید. دوباره می آورم :
1. خداوند منشاء و دارای علم بی کران است.
2. هر کسی که دارای هر علمی باشد قطعا از سوی خداوند به او عطا شده است.
3. خداوند کار عبث و بیهوده نمی کند.
4. علم غیب هم درجاتی دارد.
5. اگر قرار باشد معصوم دارای علم غیب به ماوراء این دنیا باشد قطعا از سوی خداست.
6. فلسفه وجودی معصوم هدایت انسان هاست.
7. لذا علم غیبی هم که دارد به جهت هدایت انسانهاست.
8. لذا خداوند به قدری معصوم را از غیب با خبر می کند که برای هدایت انسانها به کار آید.
9. لذا علم غیب معصوم هم کراندار است.
10. کران علم غیب معصوم بر وجه هدایت الباقی انسانهاست.
و من الله توفیق
اگر با استناد به برخی آموزهها گفته میشود که پیامبر و ائمه علم غیب ندارند، مراد نفی کلی علم غیب از آن ها نیست، بلکه مراد این است که پیامبر و ائمه(ع) به اذن و مشیت خداوند از امور غیبی آگاه میشدهاند، ولی بدون الهام و اخبار الهی و بالاصاله غیب نمیدانستند، علم غیبی آنان از طرف خداوند به آنان افاضه میشد.
دوم: پیامبر و ائمه(ع) از بسیار امور غیبی خبر میدادهاند و در این جای تردید نیست، ولی این علم از سوی خداوند به آنها داده میشد، امام صادق(ع) فرمود:
«إذا أراد الامام أن یعلم شیئاً أعلمه الله ذلک؛(1) هرگاه امام بخواهد چیزی بداند، خداوند او را از آن آگاه میسازد».
علامه طباطبایی در این باره بیان روشنگری دارد: امام به حقایق جهان هستی در هر گونه شرایطی که وجود داشته باشد، به اذن خدا واقف است، اعم از آن هایی که تحت حس قرار دارد و آن هایی که بیرون از دایره حس میباشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. دلیل این مطلب از راه نقل روایات متواترهای است که در جوامع روایی وجود دارد، به موجب این روایات که به حد و حصر نمیآید، امام از راه موهبت الهی نه از راه اکتساب از همه چیز آگاه است و هرچه را بخواهد، به اذن خدا با کم ترین توجهی میداند. از راه عقل براهینی است که به موجب آن ها امام(ع) به حسب مقام نورانیت خود کاملترین انسان عصر خود و مظهر اسما و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم به هر واقعه شخصی آشنا است . به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن میشود.(2)
سوم: قرآن کریم تصریح دارد که خداوند علم غیب خود را در اختیار انبیا قرار میدهد.(3) در روایات تأکید شده که مقام ختمی مرتبت از کسانی است که خداوند علم غیب خود را به او عنایت فرموده و آن علم به وسیله پیامبر به ائمه رسیده است.(4)
با سلام مجدد.
مطالب بنده منافی بیانات شما نیست. بلکه بنده هم عرض کردم که امام می تواند علم غیب داشته باشد. ولی صرفا آن علمی غیبی که برای هدایت انسان ها مفید باشد. در حقیقت علمش کران دار است نه بی کران.
لذا بنده فرض سوال تا با حدود و صغورش قبول دارم :
معلق;479234 نوشت:
مگر ما درفلسفه و عرفان نميگوييم كه امامان و انبيا به عنوان انسان كامل بر همه عوالم(دنيا ،برزخ،قيامت) اشراف دارند...
پس غم ِ از دست دادن عزيز(آنطور كه در روايات و روضه ها آمده) براي امام يا پيامبر چه معنايي دارد؟
اگر آخرت را همان عالم معنا بدانیم معصوم تا حدی بر عالم معنا اشراف دارد که به کار فلسفه وجودی اش بیاید. لذا قرار نیست که عزیزان از دست رفته اش را هم در آن دنیا درک کند. و البته غم مستولی بر معصوم در از دست دادن عزیزانش دقیقا به همین دلیل است.
و من الله توفیق
با سلام خدمت کارشناس محترم
کامل بودن وجه و دلیل می خواهد. هر شی کامل بر اساس فلسفه وجودی اش کامل است.. مثلا وقتی شما می گویید یک میز کامل است یعنی دارای 4 پایه و ... است. وقتی می گویید یک پیراهن کامل است یعنی دارای آستین و جیب و دکمه و .... است. منتها ممکن است همین پیراهن برای تن شما کامل باشد و برای تن بنده کامل نباشد. لذا کامل بودن با جامع بودن فرق دارد.
انسان کامل بر اساس وجوهی که خلق شده کامل است. علم بی کران به چه دردش می خورد؟ بنده استدلالی کردم ولی شما توجه ننمودید. دوباره می آورم :
1. خداوند منشاء و دارای علم بی کران است.
2. هر کسی که دارای هر علمی باشد قطعا از سوی خداوند به او عطا شده است.
3. خداوند کار عبث و بیهوده نمی کند.
4. علم غیب هم درجاتی دارد.
5. اگر قرار باشد معصوم دارای علم غیب به ماوراء این دنیا باشد قطعا از سوی خداست.
6. فلسفه وجودی معصوم هدایت انسان هاست.
7. لذا علم غیبی هم که دارد به جهت هدایت انسانهاست.
8. لذا خداوند به قدری معصوم را از غیب با خبر می کند که برای هدایت انسانها به کار آید.
9. لذا علم غیب معصوم هم کراندار است.
10. کران علم غیب معصوم بر وجه هدایت الباقی انسانهاست.
و من الله توفیق
باسلام وتشکر از شما.
پاسخ ها با توجه کامل تقدیم می شود . علم داشتن اعم از غیب وعلوم دیکر یک نوع کمال است وخداوند این این کمال را به انسان های کامل عنایت نموده تا از هر نظر کامل باشند ولی بر آنها تکلیف نکرده تا از آن استفاده هم نماید آنان در استفاده از این نوع علم مختار است . این بحث بیش از این لزومی ندارد
با سلام مجدد.
مطالب بنده منافی بیانات شما نیست. بلکه بنده هم عرض کردم که امام می تواند علم غیب داشته باشد. ولی صرفا آن علمی غیبی که برای هدایت انسان ها مفید باشد. در حقیقت علمش کران دار است نه بی کران.
لذا بنده فرض سوال تا با حدود و صغورش قبول دارم :
اگر آخرت را همان عالم معنا بدانیم معصوم تا حدی بر عالم معنا اشراف دارد که به کار فلسفه وجودی اش بیاید. لذا قرار نیست که عزیزان از دست رفته اش را هم در آن دنیا درک کند. و البته غم مستولی بر معصوم در از دست دادن عزیزانش دقیقا به همین دلیل است.
و من الله توفیق
باسلام مجدد .
بارک الله علی ناصرنا .
ولی باید توجه داشت که علم غیب انسان کامل نسبت به علم ذاتی الهی بی کران نیست چون در هر صورت او نیز ممکن الوجود است وهر ممکن الوجود دارای حد وجودی است . ولی نسبت به ماسوی الله بی کران است ومحدود به حدی که شما برای آن فرض نماید محدود نمی شود
مگر ما درفلسفه و عرفان نميگوييم كه امامان و انبيا به عنوان انسان كامل بر همه عوالم(دنيا ،برزخ،قيامت) اشراف دارند...
پس غم ِ از دست دادن عزيز(آنطور كه در روايات و روضه ها آمده) براي امام يا پيامبر چه معنايي دارد؟
سلام
جدای از مردن, انسان در غم عزیزی که مثلا یک هفته به سفر رفته ممکن است غمگین گردد!د رحالیکه می دانند مثلا یک هفته دیگر همدیگر را خواهند دید!
خوب معصومین هم انسان بودند فقط به آنها وحی می شد!
«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ یوحی إلَی أَنَّما إلهُکُمْ إِله واحِد فَمَن کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِکْ بِعِبادةِ رَبِّهِ أَحَدا؛ بگو: همانا من بشری همچون شمایم (جز اینکه) به من وحی می شود که خدای شما خدای یگانه است. پس هر که به دیدار پروردگارش (در قیامت و به دریافت الطاف او) امید وایمان دارد، پس کار شایسته انجام دهد. و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نسازد. (سوره کهف، آیه 110)
وگرنه همین امروز هم ممکن است یک مرتاض یا یک عارف هفته ها غذا نخورد ولی معصومین در حالت عادی هر روز گرسنه و تشنه هم می شدند , اگرچه شیعیان اعتقاد دارند که ایشان قادر بودند بر این نیاز خود فائق آیند ولی چه بسا اگر چنین مثل دیگر انسانها نبودند و یا مثلا در غم از دست رفتن عزیزانشان گریه نمی کردند (اشاره به عزاداری و گریه گزاری حضرت زهرا (س) در غم فراق پدر بزرگوارشان که همسایه ها به علی ع شکایت کردند که به زهرا س بگوئید یا روز گریه کند و یا شب)
ممکن بود این شبه پیش آید که ایشان از جنس انسان نیستند که به ما و فرزندان ما فرمان جهاد می دهند , گو اینکه خودشان عاری از هر گونه احساس و تعلق خاطر به عزیزانشان هستند .
از طرفی ممکن است بخشی از عزاداری ایشان یک نوع فرمان بیداری و کنایه به مردم در مورد ظلم حاکمان جائر وقت بود همانگونه که امام زین العابدین ع بهد از حادثه کربلا بسیار مجالس عزاداری بپا می کردند!
سلام
جدای از مردن, انسان در غم عزیزی که مثلا یک هفته به سفر رفته ممکن است غمگین گردد!د رحالیکه می دانند مثلا یک هفته دیگر همدیگر را خواهند دید!
خوب معصومین هم انسان بودند فقط به آنها وحی می شد!
«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ یوحی إلَی أَنَّما إلهُکُمْ إِله واحِد فَمَن کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِکْ بِعِبادةِ رَبِّهِ أَحَدا؛ بگو: همانا من بشری همچون شمایم (جز اینکه) به من وحی می شود که خدای شما خدای یگانه است. پس هر که به دیدار پروردگارش (در قیامت و به دریافت الطاف او) امید وایمان دارد، پس کار شایسته انجام دهد. و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نسازد. (سوره کهف، آیه 110)
وگرنه همین امروز هم ممکن است یک مرتاض یا یک عارف هفته ها غذا نخورد ولی معصومین در حالت عادی هر روز گرسنه و تشنه هم می شدند , اگرچه شیعیان اعتقاد دارند که ایشان قادر بودند بر این نیاز خود فائق آیند ولی چه بسا اگر چنین مثل دیگر انسانها نبودند و یا مثلا در غم از دست رفتن عزیزانشان گریه نمی کردند (اشاره به عزاداری و گریه گزاری حضرت زهرا (س) در غم فراق پدر بزرگوارشان که همسایه ها به علی ع شکایت کردند که به زهرا س بگوئید یا روز گریه کند و یا شب)
ممکن بود این شبه پیش آید که ایشان از جنس انسان نیستند که به ما و فرزندان ما فرمان جهاد می دهند , گو اینکه خودشان عاری از هر گونه احساس و تعلق خاطر به عزیزانشان هستند .
از طرفی ممکن است بخشی از عزاداری ایشان یک نوع فرمان بیداری و کنایه به مردم در مورد ظلم حاکمان جائر وقت بود همانگونه که امام زین العابدین ع بهد از حادثه کربلا بسیار مجالس عزاداری بپا می کردند!
باسلام .
پاسخ مسله رااز طریق تنزل دادن اسان کامل وتشبیه او به یک مرتاض ویا عارف درست نیست . چه این فلسفه ناز ل نظیر آنچه شما بیان نموده اید برای کار او نیز مردود است . خوب است اگر انسان نتوانست از این مسله ومانند آن دفاع مناسب نماید خوب است علمش را به اهلش واگذار کند .
حدیث را کامل برایتان نقل نکردم، اگر کاملش را بخوانید میبینید که یار حضرت از ایشان میپرسد آیا شیطان آنها را فریب نمیدهد؟ امام میفرماید که آنها اصلاً از خلقت شیطان توسط خداوند خبر هم ندارند و شیطان به آنجا راه ندارد (در قرآن هم هست که ای گروه جن و انس اگر بخواهید اقطار سموات و زمین را طی کنید هرگز نخواهید توانست مگر به سلطان و سلطان میتواند تعبیر به امام زمان علیهالسلام شود اگرچه همهی امامان را هم میتواند شامل شود و حتی یکی از القاب معروف امام رضا علیهالسلام هم السلطان است). بعد امام میفرمایند که آن موجودات هرگز گناه انجام نمیدهند و اگرچه اولی و دومی را نمیشناسند ولی به الهام آن دو را لعن میکنند. الآن شاید بهتر متوجه شوید که چرا به سرزمینهای ما سلطنت نکردند، البته امامت کردند ولی حکومت نکردند. برای درک بهتر این موضوع هم به تفسیر آمده برای «وَاللَّـهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ» مراجعه نمایید که راوی از امام معصوم علیهالسلام میپرسد که خداوند پس خواسته است که ملک و پادشاهی را به بنیامیه بدهد؟ امام پاسخی به این مضمون دادند که «خداوند ملکش را به ما داد و آنها غصبش کردند، آیا اگر کسی لباس تو را غصب کند او صاحب لباس تو خواهد بود؟» با این وجود در قرآن آمده که خداوند اراده کرده است (قویتر از اعطا کردن است که بعد ممکن است از شخصی که به او اعطا شده گرفته شود، اینجا ارادهی خداوند خودش ضمانت اجرایی است!) تا مؤمنان و مستضعفان را در زمین جانشین گرداند، در این صورت حکومت هم به دست صاحبان اصلی آن خواهد برگشت.
دقت نفرمودی برادر.
بنده حرفی از حکومت نزدم. بحث بنده همان امامت بود. بدیهی است که امامت ایشان به بسیاری از سرزمین های همین دنیا هم نرسیده است. چه رسد به عوالم دیگر.
حاشیه : البته اگر نرسیده لابد حکمت خدا بوده دیگه!
owari;480418 نوشت:
اگر عقل شما را به امامت امام رسانده باشد دیگر امام هرچه که بگوید باید پذیرفت
اولا که در باورهای اعتقادی این سخن جایی ندارد. چه اینکه اگر اینگونه بود دیگر علم کلام شکل نمی گرفت. بلکه این سخن بیشتر در احکام شرعی کاربرد دارد.
ثانیا قطعیتی بر انتساب سخنی بر معصوم نیست که این مساله را علم رجال مشخص می کند که کاملا انسانی و خظا چذیر است. لذا اگر هم بگوییم معصوم فلان سخن را گفته با احتمال می گوییم. حتی اگر احتمالش 90 درصد باشد. ولی اگر سخنی را با گزاره منطقی به اثبات برسانیم درستی اش قطعی است.
owari;480418 نوشت:
بگذارید یک مثال دیگر برایتان بیاورم. یهود سه سؤال از رسول خدا پرسیدند و حضرت در پاسخ گفتند که فردا به شما میگویم اما فردا و فرداهای بعد از آن هم آیهای نازل نشد، تا آنجا که شاید این مسأله مایهی حزن رسول خدا هم شده باشد.
بله. تا آنجا که یادم می آید سوال در مورد اصحاب کهف بود و پیامبر بدون اینکه بگوید ان شاء الله گفت جوابتان را فردا می دهم. و به خاطر همین فراموش کاری پیامبر قرآن تا 40 روز بر ایشان نازل نگشت.
owari;480418 نوشت:
، اما آن هم وقتی است که خداوند بخواهد پیامبرش چیزی را فراموش کند. بله اگر ارادهی خدا بر این باشد که اهل بیت علیهمالسلام چیزی را ندانند یا فراموش کنند آنها نه تنها ناراحت نمیشوند بلکه با افتخار به بندگی خداوند از بیان آن هم باکی ندارند.
بله. ماهم اینها را برای ایشان نقص به حساب نمی آوریم. فقط عرض بنده این بود که علم غیب ایشان را هم به مانند همان فراموشکاری خدا تعیین می کند و اینطور نیست که به تمام عوالم عالم هستی اشراف داشته باشند. بلکه حد و حدود دارد.
owari;480418 نوشت:
داستانی که در بارهی حضرت ابراهیم علیهالسلام فرمودید البته دربارهی اهل بیت صادق نیست. چون در مسجد مردی از امام علی علیهالسلام پرسید که جبرئیل اکنون کجاست، امام نگاهی به چند طرف کردند و گفتند تمام آسمانها را نگاه کردم و او را ندیدم او باید خود تو باشی و آن مرد از جلسه غایب شد.
این داستان تخیلی از صورتش هم پیداست که جعلی است.
اگر جبرییل تغییر چهره داده بود چطور حضرت علی گفت در تمام عوالم پیدایش نکردم. مگر او را با وجود تغییر چهره می توانست تشخیص دهد.
اگر هم می توانست او را با تغییر چهره تشخیص دهد چرا از همان اولنگفت خود تو هستی که دیگر لازم نباشد در تمام آسمانها جستجو کند.
owari;480418 نوشت:
در حدیث دیگر آمده که از امام معصوم علیهالسلام پرسیدند شما چگونه است که در پاسخ به هیچ سؤالی در نمیمانید؟ امام معصوم علیهالسلام پاسخ دادند که اگر جواب سؤال را بدانیم میگوییم و اگر ندانیم روحالقدس از جانب خداوند به ما الهام میکند. آنها اگر اراده کنند جواب هر سؤالی را خواهند دانست ولی باید توجه کرد که ارادهی ایشان که در اوج بندگی هستند همان ارادهی خداست.
البته نه هر سوالی. مثلا در پاسخ به سوال اعراب در مورد روح آیه نازل شده که آن از امر پروردگار من است و از دانش آن جز اندکی به بشر عطا نشده است.
و من الله توفیق
ولی باید توجه داشت که علم غیب انسان کامل نسبت به علم ذاتی الهی بی کران نیست چون در هر صورت او نیز ممکن الوجود است وهر ممکن الوجود دارای حد وجودی است . ولی نسبت به ماسوی الله بی کران است ومحدود به حدی که شما برای آن فرض نماید محدود نمی شود
با سلام.
ما که گیج شدیم. :Gig:
مگر می شود یک بی کران ( علم الهی ) از یک بی کران دیگر ( علم معصوم ) بیشتر باشد؟
1. علم الهی نسبت به ماسوی الله بی کران است.
2. علم معصوم نسبت به ما سوی الله بی کران است.
حال چگونه است که بی کران اول از بی کران دوم بیشتر شده است؟
مثل اینکه بگویید بک بینهایت از یک بینهایت دیگر بزرگتر است؟؟؟!!!
صادق;481002 نوشت:
این بحث بیش از این لزومی ندارد
اگر علاقه ای به بحث ندارید مانعی نیست. فقط نمی دانم چه اصراری است بر این که علم معصوم را بی کران جلوه دهید؟؟؟
و من الله توفیق
با سلام.
ما که گیج شدیم. :Gig:
مگر می شود یک بی کران ( علم الهی ) از یک بی کران دیگر ( علم معصوم ) بیشتر باشد؟
1. علم الهی نسبت به ماسوی الله بی کران است.
2. علم معصوم نسبت به ما سوی الله بی کران است.
حال چگونه است که بی کران اول از بی کران دوم بیشتر شده است؟
مثل اینکه بگویید بک بینهایت از یک بینهایت دیگر بزرگتر است؟؟؟!!!
اگر علاقه ای به بحث ندارید مانعی نیست. فقط نمی دانم چه اصراری است بر این که علم معصوم را بی کران جلوه دهید؟؟؟
و من الله توفیق
باسلام مجدد .:Gol:
قرار نشد شما بهاین زودی گیج شوید . ولی دقت کنید تا مسله برای شما حل شود علم ائمه ع در عرض علم خداوند نیست تا شماآن گونه تعبیر کنید بلکه علم آنها جلوه وظهور ونمود وتجلی علم بی کران حق تعالی است ودر طول آن است واین دو مثل آ فتاب و شعاع جهان افروز آن است شعاع هر اندازه گستر تر وفرا گیر باشد نماد وظهور نور آفتاب است واز خود هیج است و ائمه در پیشگاه حق در ذات وصفات از جمله علم عین نیاز وفقر ووابستگی به ذات وصفات وعلم است از خود هیچ ندارند هرچه دارند از خدا وجلوه اوست بر اساس روایات، امامان (ع) از علم لدنی برخوردارند و به خزاین علم غیب متصل اند. تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید. (1)
ولی باید به چند نکته توجه نمایید :
اولاً: علوم ائمه (ع) و حتی خود پیامبر، ذاتی و مطلق نیست؛ بلکه به اذن الهی و از خزاین غیب او به آن ها افاضه می گردد و علم ذاتی مطلق، اختصاص به خداوند دارد.
ثانیاً: علم ائمه پیوسته در حال افزایش است و افزایش علوم انسان کامل، نه تنها دلیل بر نقص و کاستی او نیست، بلکه نشانه تکامل روز افزون او است؛ زیرا بر اساس مبانی عرفانی، انسان تنها موجودی است که به اصطلاح توقف ندارد و ظرفیت وجودی او به گونه ای است که تا بتواند، رشد و تکامل و علم او افزایش می یابد و انسان کامل در این معنا سزاوارتر از همه است. از این رو، پیوسته علم و کمالات او روزافزون است.
ثالثاً: از آن جا که علم و معرفت الهی و حقایق توحیدی پایان ناپذیر و بی نهایت است، انسان کامل هر اندازه کامل باشد، باز هم نسبت به وجود و کمالات وجودی بی نهایت خداوند، کامل نیست. از این رو، می تواند پیوسته در حال تکامل و درک بیش تر از حقایق الهی باشد.
با توجه به نکته های یاد شده به دست می آید، افزایش علم ائمه نه تنها کاستی محسوب نمی شود، بلکه دلیل بر گستردگی کمالات وجودی آنان است.
پی نوشت:
1. محمد امین صادقی، پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص204، نشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1386ش.
استاد انسان کامل خودش کامل شده ؟ یا خدا او را کامل کرده ؟
حقیر فکر می کنم کامل یعنی با کمالات یعنی انسانی که خودش کمالات را کسب کرده و کامل شده
اگر کمال از سوی خدا به کسی داده بشه که دیگه ارزشی نداره
سوال دیگر
چرا وقتی همسر پیامبر عایشه در جنگی از سپاه عقب افتاد
پیامبر از علم غیبش استفاده نکرد برای پیدا کردن او و به لشگریان
دستور پیدا کردن او را داد ؟
بالاخره نباید این علم غیب حتی در یک جا مورد استفاده قرار گیرد ؟
وگرنه داشتن ان چه ارزشی دارد ؟
حقیر فکر می کنم علمی که هرگز از ان استفاده نکنیم
مصداق این شعر است
عالم بی عمل به که ماند
به زنبور بی عسل
البته نعوذ بالله منظورم معصومین عزیز نیستند
که حقیر معتقدم ایشان علم غیبی که شما می فرمایید نداشتند
وگرنه این شعر را نمی گفتم
یا لطیف
با سلام مجدد .:Gol::Gol::Gol:
در این رابطه به چند نکته توجه کنید : الف_ کمال انسان کامل هم ذاتی وهم کسبی است بدین بیان :
حضرات معصومین (ع) مثل سایر آدمیان دارای تکالیف بودهاند، بر اثر عمل به آن ها به کمال معنوی و رشد و تعالی وجودی آن ها افزوده میشده است، و گرنه تکلیف برای آنان و انجام آن همه عبادت لغو و بی اثر بود که قطعا چنین نیست . آنان از رهگذر انجام تکالیفشان و آن همه عبادت به درجات بالا و بالاتر صعود میکردهاند، عبادتهای آنان با انگیزه رسیدن به بهشت و یا ترس از دوزخ نبوده، چون مصونیت از دوزخ و رسیدن به بهشت برای آنان قطعی بوده است،، ولی چون خدا را شایسته عبادت و پرستش می دانسته ، او را عبادت کرده اند (1) ولی از این رهگذر به درجات برتر بار مییافتهاند.
حضرات معصومین از خدواند خواهان ثواب و پاداش بودهاند که به چند نمونه از آن ها اشاره میگردد: مثلا در دعای مناجات شعبانیه که دعای همه ائمه بوده است آمده: «... راجیا کما لدیک ثوابی؛ (2) امید من به ثواب نزد توست».
«الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و ا... ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک؛
خداوندا !مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما، دیدههای دل ما را به نوری که با آن نور تو را مشاهده کند روشن ساز، تا آن که دیده بصیرت ما حجابها نور را بدرد . به نور عظمت تو برسد . جانهای ما به مقام قدس عزت تو پیوند خورد».
حضرات معصومین نه تنها در دنیا بر اثر اعمالشان تکامل داشتهاند ، بلکه تکامل اصلی از آن ها بوده و
قافله سالار تکامل و سیر صعودی بودهاند . سایرین در پی آن ها و در پرتوی آن ها سیر کرده و میکنند. از این رو گفته شده: امام چنان که نسبت به ظاهر اعمال مردم پیشوا و راهنماست، در باطن نیز سمت پیشوایی و رهبری دارد . اوست قافلهسالار کاروان انسانیت که از راه باطن به سوی خدا سیر میکند، چون آن ها هدایتگر بشرند .خودشان نیز به سوی حیات معنوی که مردم را سوق میدهند ،حرکت میکنند (3)
بنابراین گرچه حضرات معصومین (ع) در دنیا تکامل داشتهاند، ولی این تفاوت در فرایند تکاملی آن ها با سایر مردم است که انسانهای عادی از نقص به سوی کمال حرکت دارند، ولی آن ها به دلیل آن که دارای کمال ذاتی هستند و به اصطلاح از آغاز خلقت به عنوان انسان کامل آفریده شدهاند،تکامل آن ها از کمال به سوی کمال برتر و بالاتر است ،چون اسما و صفات الهی نامتناهی است . هر اندازه که بشر بتواند و تکاملشان ادامه یابد و کامل و کاملتر شود ،باز هم جا برای سیر و حرکتشان است . سیر تکاملی او پایانپذیر نیست.
ب_مسله عایشه این گونه بوده که وی میگوید: پیامبر هنگامی که میخواست به سفری برود، با قرعه یکی از همسرانش را با خود میبرد. در غزوة بنی مصطلق قرعه به نام من افتاد، با پیامبر حرکت کردم و در هودجی پوشیده قرار داشتم. جنگ به پایان رسید و ما بازگشتیم و نزدیک مدینه رسیدیم. شب بود، از لشکرگاه برای انجام کاری کمی دور شدم. هنگامی که بازگشتم، متوجه شدم گردنبندی که از مهرههای یمانی داشتم پاره شده است. به دنبال آن گشتم و معطل شدم، هنگامی که بازگشتم، دیدم لشکر حرکت کرده، و هودج مرا بر شتر گذارده، و رفتهاند، گمان کرده بودند در آن قرار دارم. در آن جا تک و تنها ماندم و فکر کردم هنگامی که به منزلگاه برسند و مرا نیابند، به سراغ من میآیند. شب را در بیابان ماندم. اتفاقاً «صفوان» یکی از افراد لشکر مسلمانان که او هم از لشکرگاه دور مانده بود، شب در آن بیابان بود. صبح هنگام مرا از دور دید، نزدیک آمد، هنگامی که مرا شناخت، بی آن که یک کلمه با من سخن بگوید (جز این که «انا لله و انا الیه راجعون» را بر زبان جاری ساخت) شتر خود را خواباند و من بر آن سوار شدم، او مهار ناقه را در دست داشت تا به لشکرگاه رسیدیم ج_ در باره علم غیب باید گفت : همان طوری که منبع و سرچشمه تمام کمالات و قدرتها و علوم، ذات بی انتهای خداوند متعال است. علم غیب نیز مختص به وجود ذات اقدسش میباشد و کسی به غیر خداوند از علم غیب نمیتواند آگاه باشد. زیرا اطلاع از اسرار آینده گان و گذشتگان به اطلاع فراگیر به تمام حوادث ریز و درشت تاریخی در گذشته و اینده وابسته است و کسی از همه چیز با خبر است که در هر مکان و زمانی حاضر وناظر بوده باشد و آن تنها ذات پاک پروردگار جهانیان است. همچنان که خداوند خطاب به پیامبر میفرماید: (قُلْ لَا أَقُولُ لَکُمْ عِندِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ)؛{4} بگو: من به شما نمیگویم که خزانههای خدا نزد من است و من غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشتهام، من فقط از آنچه را که به من وحی میشود پیروی میکنم.
با توجه به گفتار فوق حتی پیامبر گرامی اسلام نیز از غیب خبر ندارد. مگر اینکه خداوند متعال به وی الهام کند و یا به طریقهای دیگر او را از اسرار پنهانی مطلع سازد و اساساً چه مانعی دارد که خداوند قسمتی از غیب را که به مصلحت میباشد و برای تکمیل رهبری رهبران الهی لازم است در اختیار آنها بگذارد و البته این را علم غیب «با لّذات» نمیگویند، بلکه علم غیب بالعرضی مینامند و میتوان گفت: اینگونه علم و یادگیری نیز از سوی عالم به غیب و دانای به اسرار عالم است. آیات متعددی از قرآن گواهی میدهد که خداوند متعال چنین علمی را نه تنها در اختیار پیامبران و پیشوایان الهی قرار داده بلکه گاهی در اختیار غیر آنها نیز قرار میداده است. در سوره جنّ میفرماید: (عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنْ ارْتَضَی مِنْ رَسُولٍ)؛{5} خداوند از تمام امور پنهانی آگاه است و هیچ کسی را از علم غیب خود آگاه نمیکند مگر رسولانی که مورد رضایت او هستند. اصولاً برای تکمیل مقام رهبری، آن هم یک رهبری جهانی و همگانیکه در هر عصر زمانی تا قیامت میخواهد تداوم یابد، نیاز به آگاهی بر بسیاری از مسائل که از نظر سایر مردم مکتوم است - ، دارد و اگر خداوند این علم غیب را در اختیار فرستادگانش و اولیاء خود نگذارد، مقام رهبری آنها تکمیل نخواهد شد. در جمع بندی دو دسته از آیات قرآن که یک دسته از آیات، علم غیب را مخصوص خداوند میداند اما دستهای دیگر همانند آیه فوق اطلاع بر علم غیب را بر دیگران ممکن میشمارد و حتی روایات فراوانی وجود دارد که پیامبر گرامی اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) از غیب مطلع بودند و در موارد متعددی از آن استفاده کردهاند، داستان فتح مکه و ماجرای حاطب بن ابی بلتعه، خبر از جنگ موته و شهادت جعفر، توسط پیامبر(ص) پیشگوییهای امام علی(ع) در نهج البلاغه بویژه در خطبه 13 و خبر از حوادث آینده توسط آن حضرت در مورد حجر بن قیس، خبر از شهادت کمیل، خبر از جنگ نهروان، پیشگویی در مورد شهادت خویش و حتی معرفی قاتل خود، خبر دادن امیرمنان علی(ع) از شهادت امام حسین(ع) و حتی محل شهادت آن حضرت، از جمله اخباری غیبی است که توسط اولیاء الهی بویژه پیامبر(ص) و علی(ع) انجام شده است.{6}
میتوان گفت که اختصاص علم غیب به خداوند متعال، علم ذاتی و استقلالی است، و غیر او هیچ کس مستقلاً از علم غیب و اسرار پنهانی اطلاعی ندارد و هرکس که در این مورد چیزی بداند، از ناحیه خداوند متعال و با عنایات و الطاف او انجام گرفته و علم غیب عرضی میباشد.
پینوشتها:
1. الکافی، ج 2، ص 84، حدیث 5؛ نهج البلاغه ،حکمت 237.
2. مفاتیح الجنان، ص 283.
3. علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، ص 123.
4.سوره انعام، آیه 50.
5.سوره جن، آیه 26 و 27.
6. برای تفصیل به کتابهای، مسند امام احمد حنبل، ج 1، ص 85، کنز العمال، ج 7، ص 106؛ الطبقات الکبری، ج 3، ص 33؛ الاستیعاب، ج 2، ص 470؛ الصواعق المحرقه، ص 80؛ نهج البلاغه خطبه 13؛ بحار الانوار، ج 26؛ کافی، ج اول؛ تفسیر نمونه، ذیل آیات، جن آیه 26 و سوره انعام آیه 50؛ المیزان ذیل آیه 50 سوره انعام.
دقت نفرمودی برادر.
بنده حرفی از حکومت نزدم. بحث بنده همان امامت بود. بدیهی است که امامت ایشان به بسیاری از سرزمین های همین دنیا هم نرسیده است. چه رسد به عوالم دیگر.
حاشیه : البته اگر نرسیده لابد حکمت خدا بوده دیگه!
در صلوات مخصوصهی امام رضا علیهالسلام خطاب به امام می؛وییم که شما «حجت الله علی من فوق الأرض و من تحت الثری». در حدیث اول از علل الشرایع شیخ صدوق که نگاه کنید ثری به عنوان مرزهای جهان که پشت آن را جز خداوند نمیداند معرفی شده است. پس معصوم حجت خداست بر هر وجودی که در تمام این عالم است. داشتن علم به تمام جهان آفرینش برای ایشان لازم است و خداوند هم به ایشان داده است. با این وجود برخی سؤالات را ایشان جوابشان را نمیدانند چون تا کنون پیش نیامده که لازم باشد بدانند و در چنین مواردی به وحی (در مورد رسول خدا) یا الهام (در مورد سایر اهل بیت) خداوند به ایشان میرساند.
اما در بحث امامت. از عالمی پرسیدم که چرا خداوند در قرآن فرموده که رسول خدا اولی است بر مؤمنین، مگر ایشان نباید اولی به تمام خلایق باشند، یعنی حتی بر جان و مال و ناموس و ... همه، مؤمن و کافر و ...؟ ایشان در پاسخ اشاره کردند که اینجا بحث ولایت است نه سلطنت. در حقیقت اینجا منظور از ولایت همان است که در سورهی بقره آمده «الله ولی الذین آمنوا ...» و کسی که ولایت طاغوت را بپذیرد از این دایره خارج میشود. طبق همان زیارتنامه اهل بیت علیهمالسلام حجت بر همه هستند، مؤمن و کافر، انسان و جن و غیر ایشان، اما بحث ولایت متفاوت است. اگر منظور شما از اینکه امامت به برخی رسیده و به برخی نرسیده مثلاً این سؤال معروف است که خداوند با کسانی که در اعمال جنگلهای آمازون زندگی میکند و خبری هم از اسلام به او نرسیده چه میکند؟ این سؤالات جوابهای مشخص دارند. ولایت اهل بیت علیهمالسلام فقط لفظ نیست، دوست داشتن هر خوبی به نوعی محبت داشتن به اهل بیت علیهمالسلام است و دوست داشتن بدی به نوعی دوست داشتن دشمنان اهل بیت علیهماالسلام است. همان افراد در جنگلهای آمازون هم بدون شک اگر مجنون نباشند مورد آزمایش قرار میگیرند و در دو راهیها دست به انتخاب میزنند و حتماً میدانید که در زیارت جامعه آمده که اهل بیت باب مبتلی به الناس هستند، یعنی مردم دربارهی ایشان است که مورد ابتلا و آزمایش قرار میگیرند. از اینها که بگذریم تازه میرسیم به اینکه «لا یکلف الله نفسا الا وسعها» و کسی که خبری به او نرسیده در همان حد که میتواند خوب باشد و نبوده مؤاخذه میشوند، مگر آنکه خداوند بخواهد به برخی رحم کند (حکیم بیدلیل کاری نمیکند البته، بهانهای برای این بخشش باید به خداوند داده باشند). این بسته به ظرفیت انسانها دارد. کسی که خبر بیشتر به او رسیده لابد ظرف وجودی او برای شناخت حقیقت بیشتر بوده است. در همین ایران شیعه هم همه ظرف وجودی یکسانی ندارند؟ اگر منظورتان از امامت امامان به بسیاری نرسیده اما چیز دیگری بود ممنون میشوم منظورتان را بهتر مشخص نمایید.
در مورد علم و شأن اهل بیت علیهمالسلام:
طبق احادیث بسیار اولین موجودی که خداوند خلق کرده است عقل/نور/اراده و مشیت/اهل بیت علیهمالسلام است که همگی یکی هستند و در نتیجه در سلسلهی علی و معلولی ایشان سر رشته در عالم مخلوقین میباشند و بعد از ذات خداوند علت العلل هستند، به همین دلالیل در احادیث دیگری داریم که هیچ خیری از خداوند به هیچ کسی نمیرسد مگر به واسطهی ایشان، اینکه خداوند دائم بر ایشان صلوات میفرستد اگر تنها راه اصلی ورود رحمت خداوند به عالم مخلوق (این جهانی، یعنی محدود به ثری) نباشد از اصلیترین راههای آن است. ایشان در حدیث دیگری در کتاب اصول کافی (معتبرترین کتاب شیعه) اصل خیر هستند که توحید از فروع ایشان است. احادیث دیگری هم هست که شأن ایشان را آنقدر بالا میبرد که میترسم اگر علنی گفته شود شبههی شرک مطرح شود. حدیث معرفت به امیرالمؤمنین بالنورانیة بخشی از این موارد را بر میشمرد اگرچه باز مطلب از آن هم بالاتر است. همچنین اهل بیت علیهمالسلام به عنوان یدالله، عین الله، اذن الله، وجه الله و ... معرفی میشوند در احادیث و حتی زیارتنامهها و ادعیهی ایشان. وجه الله همان است که همه چیز هلاک میشود «الا وجه ربک ذو الجلال و الإکرام». ید الله همان است که در بحبوحهی قیامت آسمانها و زمین پیچیده به قبضه دست خداوند خواهد بود. در حدیث دیگر آمده که بهشت از یک نور از انوار حضرت زهراء سلام الله علیها خلق شده و حتماً میدانید که معنای لغوی زهراء چیست. همچنین حضرت زهراء سلام الله واسطهی پیدایش ماده و صورت ماده نیز معرفی شدهاند (این را در حدیث ندیدم)
عالمی در وصف اهل بیت علیهمالسلام سخن میگفت، بعد از سخنرانی مردی آمد در حالیکه بهت زده بود. میگفت اینها که شما میگویید صفات خداست! این شرک نیست؟ عالم با لبخند جواب داد که نه! آنچه شما دربارهی امام حسین علیهالسلام فکر میکنید چه بسا از شأن حبیب ابن مظاهر هم کمتر است، آنچه دربارهی خدا فکر میکنید از آنچه مقام امام حسین علیهالسلام است کمتر است. خدایتان را بزرگ کنید نه اینکه امامتان را کوچک کنید. مثال سادهاش صحبت کردن در مورد اسماء و صفات الهی است. یکی از خطبههای نهجالبلاغه به وضوح این مطلب را بیان میکند که هر کسی اسم خدا را بپرستد مشرک است و هر کس برای خداوند صفتی بشمارد مشرک است. در بحث امام رضا علیهالسلام با عمران صائبی امام علیهالسلام این مطلب را سادهتر بیان میکنند. اسماء و صفات خداوند، حتی رحمن و قهار و کریم و منتقم و ... همگی دلالت کننده و راهنما به سوی درک خداوند هستند و هرگز مساوی خداوند نیستند، همگی مخلوق خداوند هستند، چه بسا شأن اهل بیت از شأن اسماء و صفات بالاتر باشد، ولی شما بگویید مردم بالاتر از این اسماء در بارهی خداوند گمان میکنند؟ اگر کسی بگوید شأن رسول خدا از این اسماء و صفات بالاتر است نسبت شرک به او نمیدهند؟ علمایی که نسبت خطا و ترک اولی و ... به اهل بیت علیهم السلام میدهند را چه بگوییم؟
در حدیث امام علی علیهالسلام است که معلم موسی من هستم. این میدانید یعنی چه؟ از یک طرف بحث وحدت وجود است و از طرف دیگر اینکه او شیعهی ما بود، شیعه در اصل به معنای گروه نیست، شیعه در اصل یعنی از شعاع وجودی کسی بودن. ما شیعهی اهل بیت علیهمالسلام نیستیم، طبق احادیث معتبر امام رضا علیهالسلام، ما محب ایشان هستیم، تازه ان شاء الله. در ما اگر محبت اهل بیت که اصل دین است باشد ولی میتواند هنوز از فروع دشمنان اهل بیت هم باشد. هر کار زشتی و هر گناهی و هر نقصی از حجابهای ظلمانی است که دمشنان اهل بیت علیهمالسلام هستند. در حدیث دیگر از امام کاظم علیهالسلام پرسیدند که شما که هستید فرمودند «فی وقتی هذا انا حجت الله موسی بن جعفر»، یعنی در هر زمان به صورتی هستیم و در این زمان به این صورت. اینکه در زیارت جامعه آمده که همهی اهل بیت نور واحد هستند هم به همین معنا دلالت دارد. در حدیث دیگر آمده که علمی که نزد معلم موسی بود و علمی که نزد آسف بن برخیاء بود که در یک لحظه تخت بلقیس را از یمن به نزد سلیمان آورد علم بما کان بود، در حالیکه علم نزد ما علم بما کان و بما کائن و بما سیکون است. در حدیث دیگر از امام علی علیهالسلام داریم که میفرمودند اگر اشکالی نداشت تا قیام قیامت میگفتم که چه رخدادهایی صورت خواهد گرفت و چه گروه و چه کسی چه کارهایی خواهند کرد. بر خلاف بسیاری از افراد که در شک هستند که مثلاً آیا امام زمان علیهالسلام زمان خروج خود را میدانند یا خیر به راحتی میتوان نتیجه گرفت که ایشان این موضوع را میدانند، همانطور که آیت الله بهجت رحمه الله هم همین مطلب را بیان کرده بودند.
در حدیثی چند تن از اصحاب امیرالمؤمنین نزد حضرت آمدند و پرسیدند در چه حالید؟ فرمودند در مطلبی هستم که درک آن برای شما ممکن نیست. پرسیدند چه مطلبی؟ امام طفره رفتند. وقتی اصرار کردند امام فرمودند انا الأول و الآخر و الظاهر و الباطن ... آنها منقلب شدند که کافر شدهاید؟ بعد امام کلام را در سطح آنان پایین آورد که اول یعنی اولین کسی که به رسول خدا ایمان آورد و ...، اما تمام جواب آیا همین بود؟ نه در احادیث دیگر وقتی مخاطب عوض میشود جواب امام هم عوض میشود. خیلی وقتها که اهل بیت علیهمالسلام جواب را به خداوند حواله میدهند اینطور نیست که خود ندانند. در مناظرهی امام رضا علیهالسلام با عمران صائبی امام یک جا حرف جالبی میزنند که مانیفست پاسخگویی اهل بیت به مردم را تا حدودی روشن میکند. ایشان در جواب سؤالی میفرمایند بیش از اثبات خداوند و دلالت بر وحدانیت خداوند پاسخگویی بر من واجب نیست. آنها در حد حجت بودنشان بر مردم صحبت میکنند. جای دیگر امام صادق علیهالسلام یکی از یارانشان را که سعی میکرد مطلبی فوق سطح شنوندهاش را به او توضیح دهد فرمودند بر زمین نامناسب بنایت را نساز که ویران میشود.
خلاصهی تمام این حرفها اینکه صحبت از علم امام با وجود این همه حدیث و مدرک که یکدیگر را پشتیبانی میکنند و توضیح میدهند کار سنجیدهای نیست. برداشت حقیر از مجموعهی احادیثی که دیدهام و آیات قرآن این بوده است که کل جهان آفرینش از وجود اهل بیت علیهمالسلام است، این وجود از ابتدای خلقت جهان بوده و بعد از تولد و حیات دینایی و شهادت ایشان و رجعت و ... و حتی در آستانهی قیامت که حتی فرشتگان هم مرگ را تجربه میکنند و تا قیامت که امیرالمؤمنین میزان است و مردم به سوی ایشان باز میگردند و اهل بیت به حساب خلائق میرسند ... و تا آخرت و تا ابد پابرجاست، اگرچه ویترینی کوچک از آن وجودهای گرامی در بدنهایی مثل بدنهای ما باشد (و اجسادکم فی الأجساد، و اسمائکم فی الأسماء، و آثارکم فی الأثار ...) و ایشان نیز معرفت نفس دارند و خداوند را از همین راستا به بهترین صورت ممکن شناختهاند و بهترین راهنما هستند برای معرفت خالق برای سایر بندگان. علم ایشان به این جهان آفرینش، باطنش و ظاهرش، کامل است مگر در مواردی که خداوند خلاف آن را بخواهد. اما توجه کنید که احاطهی یک نفر به وجود خودش ممکن نیست، علم و آگاهی ابتدا در ظاهر است و کمکم به باطن راه پیدا میکند اما هرگز به انتها نمیرسد بخاطر همین هم رسول خدا گفتند که مرا احدی نشناخت مگر خود خداوند و علی را احدی نشناخت مگر خداوند و من. نهایتاً هم ایشان از خودشان هیچ ندارند و هر چه دارند از خداوند دارند. کارکرد ایشان در این جهان خیلی فراتر از ماست، علم ایشان هم به تعبیر خودشان دریای بیکران است (تعبیر از دو دریا در سورهی الرحمن را هم حتماً میدانید که به چه کسانی بازمیگردد و بعد حدیث امام صادق علیهالسلام که امیرالمؤمنین و حضرت زهراء علیهماالسلام دو دریای بیکران دانشاند).
این بیکران بودن با بیکرانی که ممکن است در ذهن شما باشد متفاوت باشد. اگر نظریهی مجموعههای علم ریاضی را مرور کنید اعداد بزرگتر از بینهایت هم داریم، البته آنجا با کاردینالها کار میشد. مطابق قرآن همه چی نزد خداوند معدود است و به شماره در میآید ولی بعد خداوند میفرماید اگر بخواهید مخلوقات من را بشمرید هرگز به انتهای آنها نمیرسید که یعنی بینهایت. علم اهل بیت بینهایت است از این نظر، اما به هر حال یک مرز به نام ثری هست که مرز علم ایشان است (اگر اشتباه نکنم) و مواردی هم خداوند میخواهد که ایشان ندانند یا فراموش کنند. علم خداوند اما کامل است، هم به تمامی این جهان و هم به جهانهای دیگر.
شریعت عقلانی;481131 نوشت:
این داستان تخیلی از صورتش هم پیداست که جعلی است.
اگر جبرییل تغییر چهره داده بود چطور حضرت علی گفت در تمام عوالم پیدایش نکردم. مگر او را با وجود تغییر چهره می توانست تشخیص دهد.
اگر هم می توانست او را با تغییر چهره تشخیص دهد چرا از همان اولنگفت خود تو هستی که دیگر لازم نباشد در تمام آسمانها جستجو کند.
از این دست مثالها در احادیث زیاد است. علما هم به این راحتی که شما این حدیث را رد کردید رد نمیکنند، البته اگر شما خودتان یک عالم دینی نباشید ؛)
آن مرتاضی که آمد خدمت امام صادق علیهالسلام، امام برای آزمایش او تخم پرندهای (یا مقداری خاک کربلا) پشت سرشان در دست گرفتند و از او پرسیدند که بگوید چه در دست ایشان است، مرتاض لحظهای چشمش را باز کرد و گفت تخم فلان پرنده (یا خاک)، امام پرسیدند از کجا فهمیدی که او جواب داد همهی بیابانها و دریاها و سرزمینها را نگاه کردم همه چیز را دانستم کجاست و سر جایش بود بجز این تخم، دانستم که باید دست شما باشد. این به آن معنی نیست که لزوماً حضرت جبرئیل را نشناخته باشند، ولی بعید هم هست که جبرئیل بخواهد حضرت را آزمایش کند چون شأن حضرت بالاتر اینهاست، پس احتمالاً این حجتی بوده برای اثبات حقانیت امام بر مردم و امام مطیع ارادهی خداوند هستند و البته ممکن هم هست که صورتهای دیگری هم بشود این پیشامد را تأویل کرد، خلاصه اینکه به این راحتی نمیشود این مسأله را رد کرد، خصوصاً که خودتان هم میدانم قبول دارید که خداوند میتواند کاری کند که امام در نگاه اول کسی را نشناسند و اگر شناختند فراموش کنند و ...، این جزء موضوعاتی است که پیشتر سر آن به توافق رسیده بودیم.
شریعت عقلانی;481131 نوشت:
البته نه هر سوالی. مثلا در پاسخ به سوال اعراب در مورد روح آیه نازل شده که آن از امر پروردگار من است و از دانش آن جز اندکی به بشر عطا نشده است.
این از ترجمهی اشتباه آیه است، در آن آیه آمده که: وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا
که ضمیر اینکه به شما از علم جز اندکی نرسیده است «شما» است، یعنی سؤال پرسنده نه بشر آن هم هر بشری.
شما بگویید چطور معصوم نداند که روح چیست وقتی هر شب قدر بر حضرات نازل میشده است و ...
بحث زیاد است، ولی حقیر مطلب دیگری برای اضافه کردن به این موضوع ندارم ...
پاسخ : پاسخ در دو محور ارایه می شود ::Hedye:
الف_:در ابتدا باید به این نکته اشاره شود که بی تردید مصداق اصلی انسان کامل پیامبر و ائمه است ع اند وانها بر همه نظام خلقت احاطه وجودی دارند .واز این نظر بودن در دنیا وبرزخ وفراتر از آن برای آنها تفاوتی ندارد . ولی از نظر جنبه بشری آنها نیز دارا ی عاطفه واحساس ومحبت اند و حس فرزند دوستی دارند ودر این ساحه همانند ساحات دیگرکامل تر از دیگران هستند لذا نه تنها محذوری در این مسله نیست بلکه این کار در راستای کمالات متعالی انسانی آنها است .
اما به لحاظ دیگر آن حضرات در این گونه امور سخن شان همان است که حضرت زینب در مجرای کربلا وقتی در مقابل این پرسش مواجه شد که کار خدا را با برادرت چگونه دیدی ؟ فرمود : «ما رایت الا جمیلا»، من جزی زیبای ندیدم . بنا براین این دو جنبه وجودی آنها با هم منافات ندارد وهر کدام در جای خود لازم است . ب_بنابر این عزاداری حضرت زهرا در عالم برزخ که یکنوع واکنش مناسب با نشأه و حیات برزخی است نسبت به شهادت امام حسین (ع) و شهیدان کربلا؛ که با صفا و خلوص کامل در راه خدا وحفظ دین جانفشانی کردند وتأسف و خشمی است نسبت به حق ناشناسی وگمراهی مردمی که به حق پشت کردند ومرتکب چنان جنایتی شدند و خود مردم دنیارا از فیض حضور انسانهای کامل در میان آنان محروم ساختند وخود مستوجب عذاب الهی ساختند و این عزاداری برزخی در واقع نوعی ظهور وتجلی حالت خشم برزخی و طلب عذاب برای آن جنایت کارانی است که به بشریت ظلم کردند.
لذا در روایت آمده که علی(ع) از رسول گرامی اسلام(ص) نقل میکند که در قیامت سر خونآلود حضرت حسین(ع) در مقابل فاطمة زهرا آشکار میشود، حضرت زهرا(ع) از مشاهدة آن، فریاد بر میآورد و میگوید: وای فرزندم، وای میوة دلم، بر اثر صیحه آن حضرت فرشتگان مدهوش میشوند و اهل قیامت آن چنان متأثر میشوند که میگویند ای فاطمه خدا بکشد کشندة فرزند تو را .(1)
و در روایت دیگر از امام صادق(ع) نقل شده که... که حضرت زهرا در روز قیامت، پیراهن خونآولد حسین(ع) را به دست میگیرد و میگوید: بارالها این پیراهن فرزند من است و تو میدانی با وی چه کردهاند و از خداوند درخواست دادخواهی مینماید.(2).
از مطالبی که ذکر شد، میتوان استفاده کرد که حضرت فاطمه(س) و سایر معصومان، در جهان دیگر عزا دارند و از حوادثی که در این جهان رخ میدهند آگاهند و در مأتم حسین(ع) محزون و متأثرند اما کیفیت و چگونگی عزاداری آنان در آن جهان برای ما معلوم نیست چون آن عالم مانند این جهان عالم ماده نیست عالم ماده و دنیا که ما در آن زندگی میکنیم شرائط و قوانین خاص خود را دارد و آن عالم شرائط و قوانین مخصوص به خود و متناسب با آن عالم را داراست، در آیات و روایات آمده که انسانها که در عالم برزخ هستند، از آنچه نزد خداست روزی داده میشوند(3) از خودنیها و نوشیدنیها بهشتی میخورند و میآشامند و در حجرههایی در بهشت بسر میبرند(4)، اما اینکه، رزق و روزی آنان چیست؟ چه میخورند؟ چگونه میخورند؟ خانههای آنان چگونه است؟ برای ما خاکیان روشن نیست چون روح برزخیان، در جسم مادی مانند این دنیا نیست بلکه در بدنی است که متناسب با آن جهان است که در برخی روایات تعبیر به «قالب مثالی» شده است بنابر این در اینکه معصومان در مصائب امام حسین(ع) عزادار و محزونند تردیدی نیست، اما چگونگی و کیفیت آن را نمیدانیم.
عزادار بودن معصومان در مصیبت امام حسین(ع) میتواند به موضوع دیگری نیز اشارت داشته باشد و آن اینکه، مصیبت امام حسین بسیار بزرگ و عظیم و بیمانند بود، حادثه کربلا، دارای آن چنان خصوصیات و ویژگیهایی بود که نه در گذشته نه در آینده، حادثهای به این جانسوزی و غمانگیز رخ نداده و رخ نخواهد داد.:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
پی نوشت ها :
1ـ ر،ک: مجلسی ،بحار الانوار،نشر دار الاحیا التراث العربی . بیروت .1403 ق ج 6، ص 229.
2ـ همان، ج 44، ص 269.
3 - امالی مفید، ص 130.
4 - نوری .مستدرک الوسائل نشر دار الاحیا التراث العربی . ج 10 ص345
سوال : انسان كامل و ابتلا به غم یک سوال اساسی در این بین می توان مطرح کرد و آن اینکه چرا باید معصوم همه چیز بداند؟ این همه چیز دانی به چه درد او می خورد؟ از آنجایی که اگر او همه چیز بداند به اذن خداست و از آنجایی که خدا کار عبث و بیهوده نمی کند لذا باید خدا از اعطای تمام حقایق عالم هستی به معصوم منظور و مثصودی داشته باشد. حال بفرمایید منظور و مقصود خدا از اعطای چنین علمی چه بوده است؟
به اعتقاد بنده معصوم اگر همه چیز بداند که می شود خدا. لذا فقط چیزهایی را می داند که با فلسفه وجودی اش مرتبط باشد. یعنی چیزهایی که برای هدایت انسان مفید باشد و از آنها استفاده کند. همین!
پاسخ :
از حکیم هیچ کاری بیحکمت سر نمیزند. خداوند اگر چشم برزخی به امثال حقیر میداد چه سوء استفادههایی که از آن نمیکردیم و خودمان منشأ چه فسادهایی که نمیشدیم. اگر طی الأرض به امثال حقیر میداد چه جاهایی که نباید میرفتیم ولی میرفتیم و باز چه فسادهایی که درست نمیکردیم. چه بسا ناموس مردم دیگر اصلاً در امان نبودند، نعوذ بالله. اما برخی هستند که آنقدر ارادهی خداوند را بر ارادهی خود اولویت دادهاند که این برایشان ملکه شده است، آنها شدهاند آدمهای خدا و البته در لسان دین اولیاء خدا. مثل حضرت خضر علیهالسلام که معلم موسی علیهالسلام شد و گفت آنچه میکنیم را از طرف خودم انجام نمیدهم. چنین کسانی را میتوان قدرتهای بالاتر داد. میگویند عالمی (علامه قاضی شاید؟) با شاگردشان در راه میرفتند. ماری در سر راه ایشان بود. شاگرد را ترس به جانش افتاد. استاد با آرامش به مار فرمودند «مُت»، یعنی بمیر، و مار همانجا خشک شد. شاگرد آنچه چشمش دیده بود را باور نمیکرد. با ترس و لزر سمت مار رفت که ببیند اصل ماجرا چه بوده است، دید مارافتاده، باورش نمیشد، گفت شاید خود را به خواب زده که غافلگیرمان کند، شاید بیهوش موقت، شاید این اصلاً زنده نبوده و اشتباهی فکر کردم جلوی ما راه میرود و ... تمام احتمالاتی که به ذهنش میرسید را مرور کرد. به هر حال پشت سر استاد به راه افتاد و به مکتب رفتند و در تمام طول کلاس به این فکر میکرد که اگر این مسأله راست بوده باشد باید اگر بعد از کلاس هم بروم آنجا هنوز همانجا باشد. میرود بررسی میکند و میبیند بله ظاهراُ درست است و مار مرده است. برمیگردد پیش استاد در حالیکه بهت زده بود. حضرت استاد رو به او میکنند و میپرسند آیا دوست داری تو هم به این قدرت برسی؟ با خوشحالی میگوید بله! استاد به آرامی میگویند تا دوست داری نخواهی رسید! اهل بیت علیهمالسلام را خداوند همهکارهی جهان قرار داده است، تا آنجا که در حدیث امام مجتبی علیهالسلام است که در ورای این آسمانها سرزمینهایی است که در آن موجوداتی هستند که برای ایشان امامی جز من و برادرم حسین وجود ندارد. علم ایشان به این جهان به گفتهی حضرت زهراء سلامالله علیها تمام علم ظاهر و علم باطن است. اما شأن ایشان بالاتر از عالم بودن آنها به این مسائل است وقتی توجه شود که آنها نه فقط عالم به خلقت این جهان که سنگ بنای خلقت این جهان هستند. علم داشتن آنها به جهان در مقابل شأن ایشان مرتبهی بالایی نیست.
اما در مورد اینکه فرمودید «معصوم اگر همه چیز بداند که میشود خدا» این حرفتان از جهتی درست است و از جهتی اشتباه، بستگی دارد به اینکه منظورتان از «همه چیز» چه باشد. در کتاب مغز متفکر شیعه حدیثی از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که جواب شما را میدهد. از حضرت پرسیدند که «عالم کل» کیست؟ ایشان جواب دادن فقط خود خداوند. اما بعد توضیحی دادند که مسأله را ان شاء الله حل میکند. ایشان گفتند خداوند به جز این جهان (شامل زمینها و آسمانها و دنیا و برزخ و قیامت و آخرت، به عبارت دیگر ظاهر و باطن دنیا با تمام وسعتشان) جهانهای دیگری که دارد که جز خود خداوند کسی عددشان را نمیداند. در این جهان ممکن است اگر کسی هزار سال عمر کند بر تمام علوم آن احاطه یابد ولی در آن جهانها علومی وجود دارد که موجودات این جهان هرگز نخواهند توانست آنها را درک کنند. توضیح این حدیث البته سخت نیست اگر بحث ممکنالوجود بودن موجودات را بدانید، این جهان بر پایهی یک سری اصول موضوعه بنیاد نهاده شده است که احتمالاً مرتبط با اهل بیت علیهمالسلام باشند (اولین وجودهایی که خداوند در این جهان آفرید، نور، عقل، علم ...) ولی جهانهای دیگر میتواند بر اساس اصول موضوعهی دیگری باشند که برخی از آن اصول موضوعهها نقیض برخی از اصول موضوعهی خلقت این جهان باشد. در این صورت موجودی که در مطابقت با اصول موضوعهی این جهان در این جهان ممکنالوجود میباشد در آن جهانها ناممکنالوجود خواهند بود.
نکتهی آخر، وجود حد علمی برای هر کسی غیر خداوند در احادیث بسیاری نقل شده وقتی در کیهان شناسی میرسند به «ثری» و میگویند پشت آن را دیگر احدی جز خداوند نمیداند که چیست. البته اشتباهاً ثری به لایهای از زیر زمین معنی میشود که بدیهی است اشتباه باشد. در زیارت مخصوصهی امام رضا علیهالسلام هم ایشان ر حجت خداوند میدانیم «علی من فوق الأرض و من تحت الثری».
http://www.askdin.com/thread36632.html
جمع بندی _2
سوال : انسان كامل و ابتلا به غم
پاسخ : احاطه وجودی داشتن انسان کامل اگر خوب دقت شود ومفهوم آن کاملا برای شما روشن گردد آن گونه مثال ها مانع درک درست تر از موضوع نخواهد شد .
لذا به عنوان مثال ونزدیک شدن مطلب به ذهن شما باید گفت : اگر شما کسی را بسیار دوست دارید ومی خواهید همیشه اورا جلو جشم داشته وزیبای و رشد وشکوفای اورا با چشم سر بیبیند . ولی او به هر جهت در فاصله دور مثلا در کشور دیگر برود وزندگی خوب وراحت داشته باشد وهر گز دیدن وگفتگوی چهره به چهره حسی او برای شما میسور نباشد ولی از طریق تماس تلفن چت ومانند آن با او در ارتبا ط باشید وبدانید در آن جا راحت تر از نزد شما است آیا شما به عنوان یک انسان دارای عاطفه وعشق کامل نسبت به او هیچ احساس نمی کنید که کاش اورا از نزدیک دیده واز طریق حس مشاهده نموده وهمدیگر را در آغوش داشته وعواطف انسانی خود را به دیگر اظهار می کردید ؟؟؟ بدیهی است علی رغم آگاهی شما از او آن احساس در شما وجود دارد وهر اندازه زمان طولانی تر شود آن آرزو در شما شدت بشتر می گیرد . این یک مثال است وگرنه بین این مثال و آن ممثل فرق بسیاری است .
انسان کامل نیز از باب این که در هر صورت جنبه بشری دارد ودوست دارد فرزندش در دنیا ودر محضر حس او باشد نبود چنین حالت برایش رنج آور است گرچه از طریق دل وجنبه باطنی بااو در انباط است ولی جنبه ظاهری ودنیایی او آرزوی دیدار حسی را دارد ونبود این حالت برایش رنج آور است .
خوب دقت نماید شاید این مطلب برای شما ودل آرام هضم گردد .انسان کامل با چشم باطنی وچشم دل عالم برزخ را می تواند مشاهده نماید واز حال فرزندش خبر دار باشد لذا از این نظر هرگز حزن ندارد ودر مقام رضا قرار دارد که در کلام سالار عشق حسین ابن علی ع آمده : (( رضی الله رضانا اهل بیت .)) پسندم آن را جانان پسندد .
ولی جنبه چشم حسی او که اقتضای خاص خود را دارد این جنبه خواهان دیدار حسی است آیا به نظر شما چون او علم غیب دارد این جنبه را نداشته ویا تعطیل کند وبه اقتضای آن توجه ننماید؟؟؟اگر چنین شود که این نقض است واو اگر این جنبه را نداشته باشد که کامل نخواهد بود .پس به این گفته خوب توجه نما :
نظر را نغز تا نغز بینی :Gol:گذر از پوست کن تا مغز بینی
کارشناس بحث: استاد صادق
باسلام وتقدیر از سوال خوب شما .:Gol:
پاسخ در دو محور ارایه می شود ::Hedye:
الف_:در ابتدا باید به این نکته اشاره شود که بی تردید مصداق اصلی انسان کامل پیامبر و ائمه است ع اند وانها بر همه نظام خلقت احاطه وجودی دارند .واز این نظر بودن در دنیا وبرزخ وفراتر از آن برای آنها تفاوتی ندارد . ولی از نظر جنبه بشری آنها نیز دارا ی عاطفه واحساس ومحبت اند و حس فرزند دوستی دارند ودر این ساحه همانند ساحات دیگرکامل تر از دیگران هستند لذا نه تنها محذوری در این مسله نیست بلکه این کار در راستای کمالات متعالی انسانی آنها است .
اما به لحاظ دیگر آن حضرات در این گونه امور سخن شان همان است که حضرت زینب در مجرای کربلا وقتی در مقابل این پرسش مواجه شد که کار خدا را با برادرت چگونه دیدی ؟ فرمود : «ما رایت الا جمیلا»، من جزی زیبای ندیدم . بنا براین این دو جنبه وجودی آنها با هم منافات ندارد وهر کدام در جای خود لازم است .
ب_بنابر این عزاداری حضرت زهرا در عالم برزخ که یکنوع واکنش مناسب با نشأه و حیات برزخی است نسبت به شهادت امام حسین (ع) و شهیدان کربلا؛ که با صفا و خلوص کامل در راه خدا وحفظ دین جانفشانی کردند وتأسف و خشمی است نسبت به حق ناشناسی وگمراهی مردمی که به حق پشت کردند ومرتکب چنان جنایتی شدند و خود مردم دنیارا از فیض حضور انسانهای کامل در میان آنان محروم ساختند وخود مستوجب عذاب الهی ساختند و این عزاداری برزخی در واقع نوعی ظهور وتجلی حالت خشم برزخی و طلب عذاب برای آن جنایت کارانی است که به بشریت ظلم کردند.
لذا در روایت آمده که علی(ع) از رسول گرامی اسلام(ص) نقل میکند که در قیامت سر خونآلود حضرت حسین(ع) در مقابل فاطمة زهرا آشکار میشود، حضرت زهرا(ع) از مشاهدة آن، فریاد بر میآورد و میگوید: وای فرزندم، وای میوة دلم، بر اثر صیحه آن حضرت فرشتگان مدهوش میشوند و اهل قیامت آن چنان متأثر میشوند که میگویند ای فاطمه خدا بکشد کشندة فرزند تو را .(1)
و در روایت دیگر از امام صادق(ع) نقل شده که... که حضرت زهرا در روز قیامت، پیراهن خونآولد حسین(ع) را به دست میگیرد و میگوید: بارالها این پیراهن فرزند من است و تو میدانی با وی چه کردهاند و از خداوند درخواست دادخواهی مینماید.(2).
از مطالبی که ذکر شد، میتوان استفاده کرد که حضرت فاطمه(س) و سایر معصومان، در جهان دیگر عزا دارند و از حوادثی که در این جهان رخ میدهند آگاهند و در مأتم حسین(ع) محزون و متأثرند اما کیفیت و چگونگی عزاداری آنان در آن جهان برای ما معلوم نیست چون آن عالم مانند این جهان عالم ماده نیست عالم ماده و دنیا که ما در آن زندگی میکنیم شرائط و قوانین خاص خود را دارد و آن عالم شرائط و قوانین مخصوص به خود و متناسب با آن عالم را داراست، در آیات و روایات آمده که انسانها که در عالم برزخ هستند، از آنچه نزد خداست روزی داده میشوند(3) از خودنیها و نوشیدنیها بهشتی میخورند و میآشامند و در حجرههایی در بهشت بسر میبرند(4)، اما اینکه، رزق و روزی آنان چیست؟ چه میخورند؟ چگونه میخورند؟ خانههای آنان چگونه است؟ برای ما خاکیان روشن نیست چون روح برزخیان، در جسم مادی مانند این دنیا نیست بلکه در بدنی است که متناسب با آن جهان است که در برخی روایات تعبیر به «قالب مثالی» شده است بنابر این در اینکه معصومان در مصائب امام حسین(ع) عزادار و محزونند تردیدی نیست، اما چگونگی و کیفیت آن را نمیدانیم.
عزادار بودن معصومان در مصیبت امام حسین(ع) میتواند به موضوع دیگری نیز اشارت داشته باشد و آن اینکه، مصیبت امام حسین بسیار بزرگ و عظیم و بیمانند بود، حادثه کربلا، دارای آن چنان خصوصیات و ویژگیهایی بود که نه در گذشته نه در آینده، حادثهای به این جانسوزی و غمانگیز رخ نداده و رخ نخواهد داد.:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
پی نوشت ها :
1ـ ر،ک: مجلسی ،بحار الانوار،نشر دار الاحیا التراث العربی . بیروت .1403 ق ج 6، ص 229.
2ـ همان، ج 44، ص 269.
3 - امالی مفید، ص 130.
4 - نوری .مستدرک الوسائل نشر دار الاحیا التراث العربی . ج 10 ص345
سلام
برفرضی که تعریف شما از انسان کامل و مصادیق ان را بپذیریم
و اینکه احاطه وجودی بر سه عالم دارند
این تعاریف شما با قسمت دوم بیاناتتان هم خوانی دارد
فرمودید
مثلا امامی که فرزندش را از دست داده چون احاطه وجودی بر برزخ دارد
می تواند همیشه با فرزندش در تماس باشد
و از دست دادن دیگر نباید برای او معنایی داشته باشد ؟
چه برسد به اینکه محزون هم باشد
و مثالی دیگر :پیامبر ص وقتی فوت فرمودند طبق روایات به فاطمه ع فرمودند تو اولین کسی هستی که به نزد من می ایی ؟
اگر پیامبر و فاطمه ص احاطه وجودی بر سه عالم دارند
پس دیگر جدایی برای انها معنا ندارد
چه به اینکه پیامبر بگوید تو اولین کسی هستی که به نزد من می ایی ؟
یعنی قبل ان در نزدش نبوده که اگر بوده این نوید بی معنا می شود ؟
مثلا اگر من فردی بداند پس از مرگ فرزندش هم با او رابطه دارد و فرزندش حتی جایی بهتر از دنیا دارد
محزونی برای ان فرد بی معناست ؟ چرا باید محزون باشد
هم با فرزندش در تماس است و هم فرزندش جای بهتری رفته
یا لطیف
با سلام و تشكر
منظور بنده را سركار دل آرام به خوبي اشاره كردند:
منتظر پاسخ شما هستيم
جواب :
بر اساس دلایل مختلف انسان کامل دارای علم غیب است . هیچ چیز نمیتواند از نفوذ دید او ممانعت کند، زیرا او به حقایق جهان هستی در هر گوشه شرایطی که وجود داشته باشد، به اذن خدا آگاه است، اعم از آنهایی که تحت حس قرار دارد و آنهایی که بیرون از دایرة حس میباشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده.
دلیل این مطلب از راه نقل روایات متواترهای است که در منابع روایی وجود دارد. به موجب این روایات که به حد و حصر نمیآید، امام از راه موهبت الهی، نه از راه اکتساب، به همه چیز آگاه
است و هر چه را بخواهد ،به اذن خدا به میداند. از راه عقل براهینی است که به موجب آنها امام (ع) به حسب مقام نورانیت خود ،کاملترین انسان عصر خود و مظهر کامل اسمای و صفات خدایی است . به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن میشود.(1)
بنابر این معصومین(ع) به اذن الهی در امور تشریعی و تکوینی از اسرار غیب آگاه هستند و از حوادث و پیشامد خبر دارد.
در عین حال امام معصوم در علوم دنیوی به دنبال استفاده از علم غیب نیست ، چون او در این موارد مأمور به بهره گیری از علم عادی است.
بنابر این تمام مثال های که مطرح نموده تعارض با مسله ندارد . وهر چیز در جای خود درست است .
جهان مانند چشم خط وخال وابروست :Gol:که هر چیزی به جای خویش نیکو ست
اندوه آنها مربوط به جنبه بشر ی شان است ونه جنبه ملکوتی آنها .
پینوشتها:
1. جلوههای عرفانی نهضت حسینی، ص 27، نشر بوستان کتاب، قم 1386ش.
سلام جناب صادق
جوابتون احساسی و اغراق گونه بود نه قانع کننده
فرمودید
چرا در یک انسان کامل باید این دو جنبه جدا باشد ؟
اگر کسی جنبه ملکوتی داشته باشد باید این جنبه در اخلاق بشری او هم ظاهر باشد
اگر علم غیب دارد باید از ان استفاده کند در امور اینچنینی
وگرنه علم غیب را به چه کار اید ؟
در این مورد خاص اگر می داند فرزندش به جای بهتری رفته
و می داند این دنیا چقدر بی ارزش است
و می داند هر لحظه می تواند با فرزندش در تماس باشد
چرا باید محزون باشد ؟
چرا نباید از این علم و دانستن خود در اینجا استفاده کرده ؟
اگر کسی این امور را می داند
مانند کسی که نمی داند رفتار کند
پس ان دانستن چه بدردش می خورد ؟
در ضمن بزرگوار دیدار فرزند ش در برزخ و ملاقات او چه ربطی به امور دنیوی دارد ؟
ان امور دنیوی که شما مدنظرتان است
و ان غیبی که مد نظرتان است
حقیر فکر می کنم اینچنین نباشد که شما می گویید
نه اینکه امام ریز و جز به جز امور دنیا را که اتفاق می افتد بداند
اینگونه خبر داشتن از غیب برای خداوند هم بحث های مفصل دارد
چه برسد به امام
یا لطیف
سلام
متاسفانه هنوز قانع نشدم
اساسا چيزي به اسم از دست دادن و غم جدايي براي انساني كه ساكنان برزخ را ميبيند چه معنايي دارد؟
با سلام.
یک سوال اساسی در این بین می توان مطرح کرد و آن اینکه چرا باید معصوم همه چیز بداند؟ این همه چیز دانی به چه درد او می خورد؟ از آنجایی که اگر او همه چیز بداند به اذن خداست و از آنجایی که خدا کار عبث و بیهوده نمی کند لذا باید خدا از اعطای تمام حقایق عالم هستی به معصوم منظور و مثصودی داشته باشد. حال بفرمایید منظور و مقصود خدا از اعطای چنین علمی چه بوده است؟
به اعتقاد بنده معصوم اگر همه چیز بداند که می شود خدا. لذا فقط چیزهایی را می داند که با فلسفه وجودی اش مرتبط باشد. یعنی چیزهایی که برای هدایت انسان مفید باشد و از آنها استفاده کند. همین!
حال می رسیم به بروز غم در معصوم. اصولا غمی که بواسطه مرگ نزدیکان در انسان ایجاد می شود به چند علت می تواند باشد :
یا بواسطه وابستگی ای که ما به آنها داشتیم و از وجود آنها بهره می بردیم.
یا بواسطه کوتاهی دست آنها از دنیا.
در واقع اولی به خاطر خودمان است و دومی به خطر خودشان.
در مورد معصوم اگر عزیز فوت شده خود معصوم باشد علت اولی صحیح است و اگر معصوم نباشد دومی صحیح است.
و من الله توفیق
سلام علیکم،
اهل بیت علیهمالسلام حتی اگر اشراف به عوالم وجود نداشتند هم بر مصیبتی که بر ایشان میرسید تأسف نمیخوردند و این ممطابق با حدیث معنای زهد است که:
لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ وَاللَّـهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ [الحدید، ۲۳]
تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به [سبب] آنچه به شما داده است شادمانى نكنيد، و خدا هيچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد
آنها در مقام رضا هستند یعنی نه تنها هر چیزی که از طرف خداوند به ایشان برسد را میپذیرند و تسلیم محض خداوند هستند (ارادهی خداوند را بر ارادهی خود اولویت دادهاند و این مرحلهی بالایی از عبودیت است که در اعماق آن ربوبیت است: العبودیة ج.هر کنهه ربوبیت، تصرف در عالم تکوین و ... از ویژگیهای این ربوبیت است و حضرت اباعبدالل علیهالسلام را به راستی میتوان ارباب صدا زد، در مقابل کسانی که گمان میکنند این اشتباه است) بلکه در دل هم به آن راضی هستند و کمترین ناراحتی و نارضایتی نسبت به آن ندارند، به عبارت دیگر تسلیم محض بودنشان برای خدا از روی میل است و نه به اکراه.
اما اینکه چرا عزاداری میکردند و ... راچطور باید توضیح داد. در حدیث هست که روزی حضرت زینب سلاماللهعلیها از پدرشان امیرالمؤمنین علیهالسلام پرسیدند که شما چطور میتوانید با یک دل هم خداوند را جای دهید و هم من را؟ حضرت جواب دادند دل من فقط پر از محبت خداست و تو را بخاطر خدا دوست دارم. همین است که نزدیکترین کسشان هم اگر میخواست کوتاهی کند آنچنان تند برخورد میکردند و عدالت علوی معنای خودش را نشان میدهد. غم از دست دادن زهراء سلام الله علیها، غم شهادت حضرت پیامبر صل الله علیه و آله، غم ضربت خوردن حضرت امیر علیهالسلام، غم کربلا و ...، اینها تماماً غم ظلمی است که حقیرترین بندگان خدا در حق آل الله یا شیعیان ایشان انجام دادهاند. بخشی از این غم حتی اگر نگوییم تمام آن بخاطر خود کسی است که به ایشان ظلم کرده است:
لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ [التوبة، ۱۲۸]
قطعاً، براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد، به [هدايت] شما حريص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.
آنها به ارادهی خداوند برای خلایق «باب مبتلی به الناس» وضع شدهاند (مطابق با زیارت جامعهی کبیره). نمونهی باز شدن این باب ابتلا در کربلا است، فرشتگان فوج فوج به کمک آمدند، جنیان به کمک آمدند، امام پاسخ دادند که نه! ما خود بر ایشان قادرتر از شما هستیم، اما اگراز این قدرت استفاده نماییم آنها به چه چیزی آزمایش گردند؟ ما دشمنان اهل بیت علیهمالسلام را لعن میکنیم، خود اهل بیت علیهمالسلام هم لعن میکردند، ولی در همان زمان که لعن میکردند، در همان زمان که در جلوی ایشان در صف جنگ میایستادند، در همان لحظه دستی که دشمنان خدا و اهل بیت شمشیر را میکشیدند تا به بدن مبارک ایشان یا شیعیان ایشان بزنند این دست از نور خدا و به وسیلهی اهل بیت علیهمالسلام به ایشان به عنوان رحمت عام داده شده بود، مصداقی از رحمانیت خداوند. اینکه هیچ همین که شمر ملعون و امثال او فرصت وجود داشتن و زنده بودن داشتهاند هم به برکت خود اهل بیت علیهمالسلام بوده است.
وقتی کسی مانند حضرت آیت الله بهجت رحمه الله چشم برزخی داشتهاند و با ارواح مؤمنین صحبت میکردند و ایشان را میدیدند کسی بگوید امیرالمؤمنین علیهالسلام بعد از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله از ایشان محجوب شدند؟ قصعاً نه!ْ کسی بگوید بعد از حضرت زهراء سلام الله علیها حضرت امیر از ایشان محجوب شدند و مانند ما برایشان دلتنگی میکردند؟ قطعاً نه؟ کسی بگوید امام سجاد از پدرشان سیدالشهدا علیهما السلام محجوب شدند و دلتنگی میکردند؟ قطعاً نه! کسانی که در عالم خواب یا ... به خدمت رسول خدا صل الله علیه و آله در ایام عاشورا رسیدهاند نقل کردهاند که حضرت رسول صل الله علیه و آله در عالم برزخ هم به همراه تمامی پیامبران لباس سیاه به تن داشته و عزاداری میکنند، حضرت رسول صلالله علیه و آله و حضرت زهراء سلام الله علیها از مرحوم محتشم کاشانی (صاحب باز این چه شورش است ...) و مداحان دیگر درخواست خواندن مداحی میکنند و تمامی انبیاء همراه ایشان عزاداری میکنند. باورتان نمیشود که راست باشد؟ در زیارت عاشوراء غیرمعروفه به حضرت رسول و امیرالمؤمنین و حضرت صدیقه و امام مجتبی و بعد به تمامی کسانی که حضرت سیدالشهدا> عرض تسلیت میکنیم با اینکه در برزخ اهل بیت از امام حسین یقیناً محجوب نخواهند بود
سلام علیکم،
از حکیم هیچ کاری بیحکمت سر نمیزند. خداوند اگر چشم برزخی به امثال حقیر میداد چه سوء استفادههایی که از آن نمیکردیم و خودمان منشأ چه فسادهایی که نمیشدیم. اگر طی الأرض به امثال حقیر میداد چه جاهایی که نباید میرفتیم ولی میرفتیم و باز چه فسادهایی که درست نمیکردیم. چه بسا ناموس مردم دیگر اصلاً در امان نبودند، نعوذ بالله. اما برخی هستند که آنقدر ارادهی خداوند را بر ارادهی خود اولویت دادهاند که این برایشان ملکه شده است، آنها شدهاند آدمهای خدا و البته در لسان دین اولیاء خدا. مثل حضرت خضر علیهالسلام که معلم موسی علیهالسلام شد و گفت آنچه میکنیم را از طرف خودم انجام نمیدهم. چنین کسانی را میتوان قدرتهای بالاتر داد. میگویند عالمی (علامه قاضی شاید؟) با شاگردشان در راه میرفتند. ماری در سر راه ایشان بود. شاگرد را ترس به جانش افتاد. استاد با آرامش به مار فرمودند «مُت»، یعنی بمیر، و مار همانجا خشک شد. شاگرد آنچه چشمش دیده بود را باور نمیکرد. با ترس و لزر سمت مار رفت که ببیند اصل ماجرا چه بوده است، دید مارافتاده، باورش نمیشد، گفت شاید خود را به خواب زده که غافلگیرمان کند، شاید بیهوش موقت، شاید این اصلاً زنده نبوده و اشتباهی فکر کردم جلوی ما راه میرود و ... تمام احتمالاتی که به ذهنش میرسید را مرور کرد. به هر حال پشت سر استاد به راه افتاد و به مکتب رفتند و در تمام طول کلاس به این فکر میکرد که اگر این مسأله راست بوده باشد باید اگر بعد از کلاس هم بروم آنجا هنوز همانجا باشد. میرود بررسی میکند و میبیند بله ظاهراُ درست است و مار مرده است. برمیگردد پیش استاد در حالیکه بهت زده بود. حضرت استاد رو به او میکنند و میپرسند آیا دوست داری تو هم به این قدرت برسی؟ با خوشحالی میگوید بله! استاد به آرامی میگویند تا دوست داری نخواهی رسید! اهل بیت علیهمالسلام را خداوند همهکارهی جهان قرار داده است، تا آنجا که در حدیث امام مجتبی علیهالسلام است که در ورای این آسمانها سرزمینهایی است که در آن موجوداتی هستند که برای ایشان امامی جز من و برادرم حسین وجود ندارد. علم ایشان به این جهان به گفتهی حضرت زهراء سلامالله علیها تمام علم ظاهر و علم باطن است. اما شأن ایشان بالاتر از عالم بودن آنها به این مسائل است وقتی توجه شود که آنها نه فقط عالم به خلقت این جهان که سنگ بنای خلقت این جهان هستند. علم داشتن آنها به جهان در مقابل شأن ایشان مرتبهی بالایی نیست.
اما در مورد اینکه فرمودید «معصوم اگر همه چیز بداند که میشود خدا» این حرفتان از جهتی درست است و از جهتی اشتباه، بستگی دارد به اینکه منظورتان از «همه چیز» چه باشد. در کتاب مغز متفکر شیعه حدیثی از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که جواب شما را میدهد. از حضرت پرسیدند که «عالم کل» کیست؟ ایشان جواب دادن فقط خود خداوند. اما بعد توضیحی دادند که مسأله را ان شاء الله حل میکند. ایشان گفتند خداوند به جز این جهان (شامل زمینها و آسمانها و دنیا و برزخ و قیامت و آخرت، به عبارت دیگر ظاهر و باطن دنیا با تمام وسعتشان) جهانهای دیگری که دارد که جز خود خداوند کسی عددشان را نمیداند. در این جهان ممکن است اگر کسی هزار سال عمر کند بر تمام علوم آن احاطه یابد ولی در آن جهانها علومی وجود دارد که موجودات این جهان هرگز نخواهند توانست آنها را درک کنند. توضیح این حدیث البته سخت نیست اگر بحث ممکنالوجود بودن موجودات را بدانید، این جهان بر پایهی یک سری اصول موضوعه بنیاد نهاده شده است که احتمالاً مرتبط با اهل بیت علیهمالسلام باشند (اولین وجودهایی که خداوند در این جهان آفرید، نور، عقل، علم ...) ولی جهانهای دیگر میتواند بر اساس اصول موضوعهی دیگری باشند که برخی از آن اصول موضوعهها نقیض برخی از اصول موضوعهی خلقت این جهان باشد. در این صورت موجودی که در مطابقت با اصول موضوعهی این جهان در این جهان ممکنالوجود میباشد در آن جهانها ناممکنالوجود خواهند بود.
نکتهی آخر، وجود حد علمی برای هر کسی غیر خداوند در احادیث بسیاری نقل شده وقتی در کیهان شناسی میرسند به «ثری» و میگویند پشت آن را دیگر احدی جز خداوند نمیداند که چیست. البته اشتباهاً ثری به لایهای از زیر زمین معنی میشود که بدیهی است اشتباه باشد. در زیارت مخصوصهی امام رضا علیهالسلام هم ایشان ر حجت خداوند میدانیم «علی من فوق الأرض و من تحت الثری».
ان شاء الله خداوند توفیق فهم معارف اهل بیت علیهمالسلام و مهمتر از آن توفیق بندگی خودش را به همهی ما تفضل نماید.
یا علی
با سلام و تشکر
owari;480231 نوشت:
دوست عزیز! اگر آنها می توانستند امام سرزمین های ورای این آسمان ها باشند چرا به همین سرزمین خودمان امامت نکردند؟ چند درصد مردم همین سرزمین امامت آنها را درک کردند؟ برای اثبات علم غیب امام به تمام ظاهر و باطن عالم نمی توان به روایات خودشان استناد کنید.
به عنوان مثال چند نمونه عرض می کنم :
آیاتی که علم غیب را از پیامبر وامام معصوم نفی میکند:
1- وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ. (1)
درقرآن کریم به پیغمبراکرم (ص)خطاب شده که بعضی از اهل مدینه منافق هستند ولی تو آنان را نمی شناسیما آنان را مىشناسيم به زودى آنان را دو بار عذاب مىكنيم سپس به عذابى بزرگ بازگردانيده مىشوند
2- رسول خدا به ظاهرآراسته چندنفر که به دروغ میگفتند:ماازشرکت درجنگ معذوریم اعتمادکردواجازه داد درجهادشرکت نکنند ،آیه نازل شدکه
عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ (2) چرا پیشازآنکه راستگویان رااز دروغگویان بازشناسی به آنان اجازه دادی در جهادشرکتنکنند
معلوم میشود رسول خدا نمی دانسته است آنان دروغ میگویند.
3- وَلَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُواْ سَلاَمًا قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاء بِعِجْلٍ حَنِيذٍ .(3)
حضرت ابراهیم برای فرشته ها که به صورت بشرآمده بودند گوساله بریانکرد ونزدآنان آورد و نمیدانست آنان فرشته هستند و گوشت نمیخورند وازاین رو وقتیدیدنمی خورند ازآنان ترسید که مبادا دشمن باشند.
4- حضرتیعقوب میدانست یوسف زنده است ولی نمی دانست درکجاست.
يَا بَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ . (4)
اى پسران من برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمتخدا نوميد مباشيد زيرا جز گروه كافران كسى از رحمتخدا نوميد نمىشود.
5- هدهد برای حضرت سلیمان ازکشورسباوملکه آنجا واحوال مردمشخبرآورد و به وی گفت:من چیزهایی میدانم که تو نمیدانی. فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ. (6) پس ديرى نپاييد كه [هدهد آمد و] گفت از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافتهاى و براى تو از سبا گزارشى درست آوردهام
6- إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ( سوره لقمان آیه آخر) در حقيقتخداست كه علم [به] قيامت نزد اوست و باران را فرو مىفرستد و آنچه را كه در رحمهاست مىداند و كسى نمىداند فردا چه به دست مىآورد و كسى نمىداند در كدامين سرزمين مىميرد در حقيقتخداست [كه] داناى آگاه است
7- يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ. (7)
از تو در باره قيامت مىپرسند [كه] وقوع آن چه وقت است بگو علم آن تنها نزد پروردگار من است جز او [هيچ كس] آن را به موقع خود آشكار نمىگرداند [اين حادثه] بر آسمانها و زمين گران است جز ناگهان به شما نمىرسد [باز] از تو مىپرسند گويا تو از [زمان وقوع] آن آگاهى بگو علم آن تنها نزد خداست ولى بيشتر مردم نمىدانند
و میگوید:علم به وقت قیامت مختص به خداست«قل انما علمها عندالله»یعنی پیامبرنیز نمیداند قیامت چه وقت است؟
و .... دراین آیات علم غیب مختص به خدا شمرده شد.
پی نوشت:
1-سورهتوبه.آیه 101
2- -سوره توبه.آیه 43
3- -سوره هود.آیه69
4- -ورهیوسف.آیه87
6-سوره نمل.آیه22
7- سوره اعراف آیه187
به هر حال ما هم نمی گوییم که آنها علم غیب ندارند. بلکه میگوییم فقط به قدر نیاز برای هدایت بشر و اذن و حکمت خدا و نه بیشتر.
باسلام مجدد ::Hedye:
احاطه وجودی داشتن انسان کامل اگر خوب دقت شود ومفهوم آن کاملا برای شما روشن گردد آن گونه مثال ها مانع درک درست تر از موضوع نخواهد شد .
لذا به عنوان مثال ونزدیک شدن مطلب به ذهن شما باید گفت : اگر شما کسی را بسیار دوست دارید ومی خواهید همیشه اورا جلو جشم داشته وزیبای و رشد وشکوفای اورا با چشم سر بیبیند . ولی او به هر جهت در فاصله دور مثلا در کشور دیگر برود وزندگی خوب وراحت داشته باشد وهر گز دیدن وگفتگوی چهره به چهره حسی او برای شما میسور نباشد ولی از طریق تماس تلفن چت ومانند آن با او در ارتبا ط باشید وبدانید در آن جا راحت تر از نزد شما است آیا شما به عنوان یک انسان دارای عاطفه وعشق کامل نسبت به او هیچ احساس نمی کنید که کاش اورا از نزدیک دیده واز طریق حس مشاهده نموده وهمدیگر را در آغوش داشته وعواطف انسانی خود را به دیگر اظهار می کردید ؟؟؟ بدیهی است علی رغم آگاهی شما از او آن احساس در شما وجود دارد وهر اندازه زمان طولانی تر شود آن آرزو در شما شدت بشتر می گیرد . این یک مثال است وگرنه بین این مثال و آن ممثل فرق بسیاری است .
انسان کامل نیز از باب این که در هر صورت جنبه بشری دارد ودوست دارد فرزندش در دنیا ودر محضر حس او باشد نبود چنین حالت برایش رنج آور است گرچه از طریق دل وجنبه باطنی بااو در انباط است ولی جنبه ظاهری ودنیایی او آرزوی دیدار حسی را دارد ونبود این حالت برایش رنج آور است .
خوب دقت نماید شاید این مطلب برای شما ودل آرام هضم گردد .انسان کامل با چشم باطنی وچشم دل عالم برزخ را می تواند مشاهده نماید واز حال فرزندش خبر دار باشد لذا از این نظر هرگز حزن ندارد ودر مقام رضا قرار دارد که در کلام سالار عشق حسین ابن علی ع آمده : (( رضی الله رضانا اهل بیت .)) پسندم آن را جانان پسندد .
ولی جنبه چشم حسی او که اقتضای خاص خود را دارد این جنبه خواهان دیدار حسی است آیا به نظر شما چون او علم غیب دارد این جنبه را نداشته ویا تعطیل کند وبه اقتضای آن توجه ننماید؟؟؟اگر چنین شود که این نقض است واو اگر این جنبه را نداشته باشد که کامل نخواهد بود .پس به این گفته خوب توجه نما :
نظر را نغز تا نغز بینی :Gol:گذر از پوست کن تا مغز بینی
در مطالبی که برای کار بر همفکربا شما ( عضو ماندگار )ارسال شد خوب دقت نماید تا به ژرفای مطلب برسید .
باسلام وتشکر از سوال اساسی تان .:Hedye:
انسان کامل باید در همه چیز باید کامل باشد از جمله در علم از این رو خداوند به او علم بی کران داده است .
انسان هر اندازه کامل باشد باز هم بنده خدا است وهیچگاه بنده به خدا نمی رسد نگران نباشید
در باره انسان در پاسخ دل ارام نکته های ذکر شده با دقت وچندین بار مطالعه نماید .موفق باشید .:Gol::Gol::Gol::Gol:
باسلام . این جایزه تقدیم شما :
آفرین بر آن صمیم وآن کریم:Gol:آفرین بر گفته های پر نسیم
از صمیم دل سخن گفتی شما:Gol:گفته هایت شاهد قلب سلیم
سلام علیکم استاد،
در تأیید صحبتهای شما همینکه بهشت و جهنم آخرتی لذات و عذابهای معنوی و جسمی را با هم توآمان دارد تا پاداش و عذاب در تمامترین شکلش باشد این است که نیازهای مادی به هر حال وجود دارد.
یا علی
دوست عزیز یک چیز بگویم به شما:
پیامبران نیامده بودند به این دنیا تا خودشان را اباد کنند(در ان دنیا)بلکه امده بودند تا ما را هدایت کنند به سوی راه مستقیم.
باسلام وتقدیر از شما .:Hedye:
اگر با استناد به برخی آموزهها گفته میشود که پیامبر و ائمه علم غیب ندارند، مراد نفی کلی علم غیب از آن ها نیست، بلکه مراد این است که پیامبر و ائمه(ع) به اذن و مشیت خداوند از امور غیبی آگاه میشدهاند، ولی بدون الهام و اخبار الهی و بالاصاله غیب نمیدانستند، علم غیبی آنان از طرف خداوند به آنان افاضه میشد.
دوم: پیامبر و ائمه(ع) از بسیار امور غیبی خبر میدادهاند و در این جای تردید نیست، ولی این علم از سوی خداوند به آنها داده میشد، امام صادق(ع) فرمود:
«إذا أراد الامام أن یعلم شیئاً أعلمه الله ذلک؛(1) هرگاه امام بخواهد چیزی بداند، خداوند او را از آن آگاه میسازد».
علامه طباطبایی در این باره بیان روشنگری دارد: امام به حقایق جهان هستی در هر گونه شرایطی که وجود داشته باشد، به اذن خدا واقف است، اعم از آن هایی که تحت حس قرار دارد و آن هایی که بیرون از دایره حس میباشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. دلیل این مطلب از راه نقل روایات متواترهای است که در جوامع روایی وجود دارد، به موجب این روایات که به حد و حصر نمیآید، امام از راه موهبت الهی نه از راه اکتساب از همه چیز آگاه است و هرچه را بخواهد، به اذن خدا با کم ترین توجهی میداند. از راه عقل براهینی است که به موجب آن ها امام(ع) به حسب مقام نورانیت خود کاملترین انسان عصر خود و مظهر اسما و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم به هر واقعه شخصی آشنا است . به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن میشود.(2)
سوم: قرآن کریم تصریح دارد که خداوند علم غیب خود را در اختیار انبیا قرار میدهد.(3) در روایات تأکید شده که مقام ختمی مرتبت از کسانی است که خداوند علم غیب خود را به او عنایت فرموده و آن علم به وسیله پیامبر به ائمه رسیده است.(4)
پینوشتها:
1. الکافی، ج 1، ص 258.
2. معنویت تشیّع، ص 213.
3. جن (72) آیه 26.
4. اصول کافی، ج 256 ـ 266.
سلام علیکم مؤمن،
حدیث را کامل برایتان نقل نکردم، اگر کاملش را بخوانید میبینید که یار حضرت از ایشان میپرسد آیا شیطان آنها را فریب نمیدهد؟ امام میفرماید که آنها اصلاً از خلقت شیطان توسط خداوند خبر هم ندارند و شیطان به آنجا راه ندارد (در قرآن هم هست که ای گروه جن و انس اگر بخواهید اقطار سموات و زمین را طی کنید هرگز نخواهید توانست مگر به سلطان و سلطان میتواند تعبیر به امام زمان علیهالسلام شود اگرچه همهی امامان را هم میتواند شامل شود و حتی یکی از القاب معروف امام رضا علیهالسلام هم السلطان است). بعد امام میفرمایند که آن موجودات هرگز گناه انجام نمیدهند و اگرچه اولی و دومی را نمیشناسند ولی به الهام آن دو را لعن میکنند. الآن شاید بهتر متوجه شوید که چرا به سرزمینهای ما سلطنت نکردند، البته امامت کردند ولی حکومت نکردند. برای درک بهتر این موضوع هم به تفسیر آمده برای «وَاللَّـهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ» مراجعه نمایید که راوی از امام معصوم علیهالسلام میپرسد که خداوند پس خواسته است که ملک و پادشاهی را به بنیامیه بدهد؟ امام پاسخی به این مضمون دادند که «خداوند ملکش را به ما داد و آنها غصبش کردند، آیا اگر کسی لباس تو را غصب کند او صاحب لباس تو خواهد بود؟» با این وجود در قرآن آمده که خداوند اراده کرده است (قویتر از اعطا کردن است که بعد ممکن است از شخصی که به او اعطا شده گرفته شود، اینجا ارادهی خداوند خودش ضمانت اجرایی است!) تا مؤمنان و مستضعفان را در زمین جانشین گرداند، در این صورت حکومت هم به دست صاحبان اصلی آن خواهد برگشت.
اگر عقل شما را به امامت امام رسانده باشد دیگر امام هرچه که بگوید باید پذیرفت، چه دربارهی خودشان باشد چه درمورد دیگران باشد و چه حتی در بارهی خودمان. در حدیثی آمده که ۳۱۳ یار امام زمان علیهالسلام که در داستان حضرت لوط علیه السلام از آنها به «رکن شدید» تعبیر شده اند ذخایر خداوند در روی زمین هستند. زمانی که ایشان دور امام را میگیرند و ظهور محقق میشود در این جمع با شکوه امام صحبتی میکنند که بر این بزرگان گران میآید و به جز چند نفر انگشتشمار باقی نمیتوانند تحمل کنند و مجلس امام را ترک میکنند تا اینکه مانند وضعشان آنطور میشود که خداوند فرموده «... الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّىٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ اللَّـهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّـهَ هُوَ التَّوَّابُ» [التوبة، ۱۱۸]، یعنی آنها که وامانده بودند، تا آنجا كه زمين با همه فراخىاش بر آنان تنگ گرديد، و از خود به تنگ آمدند و دانستند كه پناهى از خدا جز به سوى او نيست. پس [خدا] به آنان [توفيق ]توبه داد، تا توبه كنند. بى ترديد خدا همان توبهپذير مهربان است. در اینجاست که آنها دوباره به سوی امام برمیگردند. این را گفتم که تأکید کرده باشم امام هر چه بگوید باید جواب داد سمعنا و أطعنا، نمیدانم چرا شمافکر میکنید نباید به روایتان خودشان استناد کرد.
بگذارید یک مثال دیگر برایتان بیاورم. یهود سه سؤال از رسول خدا پرسیدند و حضرت در پاسخ گفتند که فردا به شما میگویم اما فردا و فرداهای بعد از آن هم آیهای نازل نشد، تا آنجا که شاید این مسأله مایهی حزن رسول خدا هم شده باشد. اما سؤال: آیا قرآن یک بار به صورت یکباره بر رسول خدا نازل نشده بود؟ آیا به راستی رسول خدا صل الله علیه و آله در تمام آن روزهای بیخبری از وحی جواب آن سؤالها را از همان قرآن نمیدانستند؟ چرا ولی آنها در مقام بندگی خداوند هستند، آنها در مقام دعوت به خداوند هستند و نه دعوت به خود، که مثلاً بگویند جواب سؤالهای شما پیش من است. در سورهی أعلی حتی فراموشی برای پیامبر خدا ممکن شمرده شده است: «سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنسَىٰ ، إِلَّا مَا شَاءَ اللَّـهُ ۚ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَىٰ»، اما آن هم وقتی است که خداوند بخواهد پیامبرش چیزی را فراموش کند. بله اگر ارادهی خدا بر این باشد که اهل بیت علیهمالسلام چیزی را ندانند یا فراموش کنند آنها نه تنها ناراحت نمیشوند بلکه با افتخار به بندگی خداوند از بیان آن هم باکی ندارند.
داستانی که در بارهی حضرت ابراهیم علیهالسلام فرمودید البته دربارهی اهل بیت صادق نیست. چون در مسجد مردی از امام علی علیهالسلام پرسید که جبرئیل اکنون کجاست، امام نگاهی به چند طرف کردند و گفتند تمام آسمانها را نگاه کردم و او را ندیدم او باید خود تو باشی و آن مرد از جلسه غایب شد. یا امام فرمودند لازم نیست ملکوت آسمانها به من نشان داده شود تا به یقین برسم و اگر نشان دهند ذرهای بر ایمان و یقین پسر ابوطالب اضافه نخواهد شد. حتی در قرآن هست که ابراهیم علیهالسلام شیعهی حضرت بود (و ان من شیعته لابراهیم). در حدیث دیگر آمده که از امام معصوم علیهالسلام پرسیدند شما چگونه است که در پاسخ به هیچ سؤالی در نمیمانید؟ امام معصوم علیهالسلام پاسخ دادند که اگر جواب سؤال را بدانیم میگوییم و اگر ندانیم روحالقدس از جانب خداوند به ما الهام میکند. آنها اگر اراده کنند جواب هر سؤالی را خواهند دانست ولی باید توجه کرد که ارادهی ایشان که در اوج بندگی هستند همان ارادهی خداست.
در قرآن این همه دربارهی وجه الله آمده که مثلاً هر طرف رو کنید آنجا وجه الله است، یا که کاری که لابتغاء وجه الله نباشد پذیرفته نیت و بعد در دعای ندبه میخوانیم که شمایید وجه الله که اولیاء خدا رو به سوی شما دارند یا در زیارت جامعه داریم که نماز ما بر شماست و بازگشت خلایق به سوی شماست و حساب آنها به عهدهی شما. اینها به خوبی نشان میدهد که آن بزرگواران همه کارهی جهان هستند.
مطلب دیگر: معرفة النفس انفع المعارف. من عرف نفسه فقد عرف ربه. این سخنان را هر شیعهای بارها شنیده است. مطابق آیهی مباهله حضرت امیر نفس پیامبر خدا هستند، علیهما السلام. در حدیثی در باب آغاز خلقت آمده که اولین موجودی که خداوند خلق کرده است عقل میباشد (در حدیث دیگر آمده نور یا چیزهای دیگر اما همه یکی هستند)، سپس نفس او را علم قرار داد. رسول خدا شدند مدینة العلم و علی شد بابها. حالا به نظرتان این دو بزرگوار به آن انفع المعارف دست یافتند یا خیر؟ یعنی خودشان را شناختند یا نشناختند؟ پیامبر خداوند اگر نفسش را شناخته باشد یعنی علم را شناخته است و به آن احاطه دارد، مگر آنکه در موارد معدودی که انگشتشمار هم باشد احتمالاً خداوند ارادهاش به چیز دیگری تعلق گرفته باشد و البته آنها هم مطیع خداوند هستند. اینکه حضرت امیر علیهالسلام فرمودهاند آیا خود را جرمی صغیر میپنداری در حالیکه در درون تو عالم اکبر وجود دارد یعنی به درک از باطن انسان و تمام عالم اکبر دست یافتهاند. شواهد در آیات و روایات بیش از آن است که بشود انکارش کرد. البته الحمد لله شما هم انکار نمیکنید. در اینکه همهی این موارد هم فقط به اذن خداوند است و اهل بیت هر چه هستند از رحمت خدا است نیز شکر خدا موافق هستیم، فقط محدودهی علمی که گمان داریم خداوند به آنها اذن داده که بدانند شاید متفاوت باشد، شاید هم نباشد، ان شاء الله.
یا علی
سلام
استاد حرفهای زیبا و ظاهرا منطقی فرمودید
منتهی از نظر حقیر این بیانات با ایات قران در تناقض است
وگرنه پذیرش انها مشکلی نیست
و یک عمره که ما بین این بیانات و ایات قران گیر کردیم
که بالاخره حق با کیست ؟
لطفا به پست 12 جناب شریعت عقلانی دقت فرمایید
نیازی به تکرار نیست
یا لطیف
باسلام وسپاس از حق پذیری شما:Gol::Gol:
تردید نکنید که حق با علی است و آیات قران کریم تنها با گدایی در خانه علی واولاد علی قابل درک است لذا باید به این گفته آن عارف بزرگ توجه نموده بروید در خانه مولا امیر بیان و به او بگوید :
ای علی که جمله عقل ودیده ای:Gol: شمه ی واگو از آن چه دیده ای
تو ترازوی احد خو بوده ای:Gol: بل زبا ن هر ترازو بوده ای.
اما آن چه آن کار بر گفته است جوابش داده شد مجددا باید گفت :
نهفته معنی نازک بسی ست در خط یار:Gol:توفهم آن نکنی ای ادیب من دانم
ویا به گفته حافظ :
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند وبس:Gol:نه کو آن هر کس ورقی خواند معانی دانست
سلام
استاد خوشم میاد از نحوه جواب دادن شما
اصلا بی خیال موضوع بزنیم به مشاعره :khandeh!:
نقد صوفی نه همه صافی و بی غش باشد :Gol::Gol::Gol:ای بسا خرقه که مستوجب اتش باشد :Gol:
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی :Gol::Gol::Gol:شامگاهش نگران باش که سر خوش باشد :Gol:
و یا اینکه
غم دنیا ی دنی چند خوری باده بخور :Gol::Gol::Gol:حیف باشد دل دانا که مشوش باشد :Gol:
[="Tahoma"][="Navy"] معلق;479234 نوشت:
سلام
معنای اشراف بر عوالم نداشتن عاطفه و محکوم نبودن به احکام عالم ظاهر نیست
یا علیم[/]
سلام
مانگفتيم انسان كامل عاطفه ندارد
بلكه چرا بابت از دست دادن عزيز غم دارد؟
شما ميگوييد انسان كامل هم محكوم عالم ظاهر است، خُب محكوم عالم باطن هم است، نيست؟
اگر كسي كه اشراف بر برزخ و قيامت دارد غم از دست دادن عزيز دارد خُب چه فرقي عوام دارد؟
در اين زمينه چند حالت ميتواند وجود داشته باشد
1- انسان كامل چيزي به اسم «غم از دست دادن» ندارد واين ساخته روضه خوان هاست
2-انسان كامل «غم از دست دادن» دارد چون با مرگ همه عزيزان براي هميشه از هم جدا ميشوند(كه در اين حالت آيات قرآن بايد تاويل شود)
3-انسان كامل «غم از دست دادن» دارد چون اشراف كامل بر عوالم ندارد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
این مسئله می تواند علل گوناگونی داشته باشد.
یک علت می تواند این باشد که افراد در دنیای مادی با از دست دادن عزیزانشان ناراحت می شوند.
یک علت می تواند این باشد که با شهادت یکی از امامان (ع) یا معصومین (ع)،امام جدید (ع) به دلیل از دست دادن مولایش و نبود او در دنیای مادی،ناراحت می شود.
یک علت می تواند این باشد که معصومین (ع) از این ناراحت باشند که چقدر یک انسان (قاتل معصوم (ع)) می تواند بد باشد و در مرتبه پستی باشد که معصوم (ع) و حجت خدا (ع) و مولا و امامش را به قتل برساند.
اما اگر گفته شود معصومین (ع) بر سایر عالم ها نیز تسلط دارند،لذا اگر یکی از آن ها شهید شد،دیگری را می بیند،در پاسخ می گوییم در عین تسلط،آن ها در همین جهان مادی زندگی می کنند و امور مربوط به جسم مادی برای آن ها وجود دارد.نکته دیگر این که علم غیب معصومین (ع) به شرط اجازه خداوند است و قطعاً خود معصومین (ع) وقتی که خداوند نخواهد،آن ها نیز نخواهند.یعنی هر وقت بخواهند چیزی را بدانند،خداوند به آنان آن علم را می دهد.ولی این خواستن،در چارچوب خواست الهی است.
ما می توانیم بگوییم محتمل است معصومین (ع)،دیدن معصوم شهید (ع) را نخواسته باشند.همانطور که امام حسین (ع) شکست ظاهری سپاه یزید را نخواست.
لبیک یا مهدی
و من الله التوفیق
[="Tahoma"][="Navy"] معلق;480534 نوشت:
سلام
اوصاف انسان کامل را باید با اطلاع از حالات او فهمید یک مساله اجتهادی نیست این حقیقتی که سرالله است
یا علیم[/]
با سلام خدمت کارشناس محترم
کامل بودن وجه و دلیل می خواهد. هر شی کامل بر اساس فلسفه وجودی اش کامل است.. مثلا وقتی شما می گویید یک میز کامل است یعنی دارای 4 پایه و ... است. وقتی می گویید یک پیراهن کامل است یعنی دارای آستین و جیب و دکمه و .... است. منتها ممکن است همین پیراهن برای تن شما کامل باشد و برای تن بنده کامل نباشد. لذا کامل بودن با جامع بودن فرق دارد.
انسان کامل بر اساس وجوهی که خلق شده کامل است. علم بی کران به چه دردش می خورد؟ بنده استدلالی کردم ولی شما توجه ننمودید. دوباره می آورم :
1. خداوند منشاء و دارای علم بی کران است.
2. هر کسی که دارای هر علمی باشد قطعا از سوی خداوند به او عطا شده است.
3. خداوند کار عبث و بیهوده نمی کند.
4. علم غیب هم درجاتی دارد.
5. اگر قرار باشد معصوم دارای علم غیب به ماوراء این دنیا باشد قطعا از سوی خداست.
6. فلسفه وجودی معصوم هدایت انسان هاست.
7. لذا علم غیبی هم که دارد به جهت هدایت انسانهاست.
8. لذا خداوند به قدری معصوم را از غیب با خبر می کند که برای هدایت انسانها به کار آید.
9. لذا علم غیب معصوم هم کراندار است.
10. کران علم غیب معصوم بر وجه هدایت الباقی انسانهاست.
و من الله توفیق
با سلام مجدد.
مطالب بنده منافی بیانات شما نیست. بلکه بنده هم عرض کردم که امام می تواند علم غیب داشته باشد. ولی صرفا آن علمی غیبی که برای هدایت انسان ها مفید باشد. در حقیقت علمش کران دار است نه بی کران.
لذا بنده فرض سوال تا با حدود و صغورش قبول دارم :
اگر آخرت را همان عالم معنا بدانیم معصوم تا حدی بر عالم معنا اشراف دارد که به کار فلسفه وجودی اش بیاید. لذا قرار نیست که عزیزان از دست رفته اش را هم در آن دنیا درک کند. و البته غم مستولی بر معصوم در از دست دادن عزیزانش دقیقا به همین دلیل است.
و من الله توفیق
باسلام وتشکر از شما.
پاسخ ها با توجه کامل تقدیم می شود . علم داشتن اعم از غیب وعلوم دیکر یک نوع کمال است وخداوند این این کمال را به انسان های کامل عنایت نموده تا از هر نظر کامل باشند ولی بر آنها تکلیف نکرده تا از آن استفاده هم نماید آنان در استفاده از این نوع علم مختار است . این بحث بیش از این لزومی ندارد
باسلام مجدد .
بارک الله علی ناصرنا .
ولی باید توجه داشت که علم غیب انسان کامل نسبت به علم ذاتی الهی بی کران نیست چون در هر صورت او نیز ممکن الوجود است وهر ممکن الوجود دارای حد وجودی است . ولی نسبت به ماسوی الله بی کران است ومحدود به حدی که شما برای آن فرض نماید محدود نمی شود
سلام
جدای از مردن, انسان در غم عزیزی که مثلا یک هفته به سفر رفته ممکن است غمگین گردد!د رحالیکه می دانند مثلا یک هفته دیگر همدیگر را خواهند دید!
خوب معصومین هم انسان بودند فقط به آنها وحی می شد!
«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ یوحی إلَی أَنَّما إلهُکُمْ إِله واحِد فَمَن کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِکْ بِعِبادةِ رَبِّهِ أَحَدا؛ بگو: همانا من بشری همچون شمایم (جز اینکه) به من وحی می شود که خدای شما خدای یگانه است. پس هر که به دیدار پروردگارش (در قیامت و به دریافت الطاف او) امید وایمان دارد، پس کار شایسته انجام دهد. و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نسازد. (سوره کهف، آیه 110)
وگرنه همین امروز هم ممکن است یک مرتاض یا یک عارف هفته ها غذا نخورد ولی معصومین در حالت عادی هر روز گرسنه و تشنه هم می شدند , اگرچه شیعیان اعتقاد دارند که ایشان قادر بودند بر این نیاز خود فائق آیند ولی چه بسا اگر چنین مثل دیگر انسانها نبودند و یا مثلا در غم از دست رفتن عزیزانشان گریه نمی کردند (اشاره به عزاداری و گریه گزاری حضرت زهرا (س) در غم فراق پدر بزرگوارشان که همسایه ها به علی ع شکایت کردند که به زهرا س بگوئید یا روز گریه کند و یا شب)
ممکن بود این شبه پیش آید که ایشان از جنس انسان نیستند که به ما و فرزندان ما فرمان جهاد می دهند , گو اینکه خودشان عاری از هر گونه احساس و تعلق خاطر به عزیزانشان هستند .
از طرفی ممکن است بخشی از عزاداری ایشان یک نوع فرمان بیداری و کنایه به مردم در مورد ظلم حاکمان جائر وقت بود همانگونه که امام زین العابدین ع بهد از حادثه کربلا بسیار مجالس عزاداری بپا می کردند!
باسلام .
پاسخ مسله رااز طریق تنزل دادن اسان کامل وتشبیه او به یک مرتاض ویا عارف درست نیست . چه این فلسفه ناز ل نظیر آنچه شما بیان نموده اید برای کار او نیز مردود است . خوب است اگر انسان نتوانست از این مسله ومانند آن دفاع مناسب نماید خوب است علمش را به اهلش واگذار کند .
علیک السلام مومن.
owari;480418 نوشت:
owari;480418 نوشت:
owari;480418 نوشت:
owari;480418 نوشت:
owari;480418 نوشت:
owari;480418 نوشت:
دقت نفرمودی برادر.
بنده حرفی از حکومت نزدم. بحث بنده همان امامت بود. بدیهی است که امامت ایشان به بسیاری از سرزمین های همین دنیا هم نرسیده است. چه رسد به عوالم دیگر.
حاشیه : البته اگر نرسیده لابد حکمت خدا بوده دیگه!
اولا که در باورهای اعتقادی این سخن جایی ندارد. چه اینکه اگر اینگونه بود دیگر علم کلام شکل نمی گرفت. بلکه این سخن بیشتر در احکام شرعی کاربرد دارد.
ثانیا قطعیتی بر انتساب سخنی بر معصوم نیست که این مساله را علم رجال مشخص می کند که کاملا انسانی و خظا چذیر است. لذا اگر هم بگوییم معصوم فلان سخن را گفته با احتمال می گوییم. حتی اگر احتمالش 90 درصد باشد. ولی اگر سخنی را با گزاره منطقی به اثبات برسانیم درستی اش قطعی است.
بله. تا آنجا که یادم می آید سوال در مورد اصحاب کهف بود و پیامبر بدون اینکه بگوید ان شاء الله گفت جوابتان را فردا می دهم. و به خاطر همین فراموش کاری پیامبر قرآن تا 40 روز بر ایشان نازل نگشت.
بله. ماهم اینها را برای ایشان نقص به حساب نمی آوریم. فقط عرض بنده این بود که علم غیب ایشان را هم به مانند همان فراموشکاری خدا تعیین می کند و اینطور نیست که به تمام عوالم عالم هستی اشراف داشته باشند. بلکه حد و حدود دارد.
این داستان تخیلی از صورتش هم پیداست که جعلی است.
اگر جبرییل تغییر چهره داده بود چطور حضرت علی گفت در تمام عوالم پیدایش نکردم. مگر او را با وجود تغییر چهره می توانست تشخیص دهد.
اگر هم می توانست او را با تغییر چهره تشخیص دهد چرا از همان اولنگفت خود تو هستی که دیگر لازم نباشد در تمام آسمانها جستجو کند.
البته نه هر سوالی. مثلا در پاسخ به سوال اعراب در مورد روح آیه نازل شده که آن از امر پروردگار من است و از دانش آن جز اندکی به بشر عطا نشده است.
و من الله توفیق
با سلام.
ما که گیج شدیم. :Gig:
مگر می شود یک بی کران ( علم الهی ) از یک بی کران دیگر ( علم معصوم ) بیشتر باشد؟
1. علم الهی نسبت به ماسوی الله بی کران است.
2. علم معصوم نسبت به ما سوی الله بی کران است.
حال چگونه است که بی کران اول از بی کران دوم بیشتر شده است؟
مثل اینکه بگویید بک بینهایت از یک بینهایت دیگر بزرگتر است؟؟؟!!!
اگر علاقه ای به بحث ندارید مانعی نیست. فقط نمی دانم چه اصراری است بر این که علم معصوم را بی کران جلوه دهید؟؟؟
و من الله توفیق
سلام و عرض ادب
استاد انسان کامل خودش کامل شده ؟ یا خدا او را کامل کرده ؟
حقیر فکر می کنم کامل یعنی با کمالات یعنی انسانی که خودش کمالات را کسب کرده و کامل شده
اگر کمال از سوی خدا به کسی داده بشه که دیگه ارزشی نداره
سوال دیگر
چرا وقتی همسر پیامبر عایشه در جنگی از سپاه عقب افتاد
پیامبر از علم غیبش استفاده نکرد برای پیدا کردن او و به لشگریان
دستور پیدا کردن او را داد ؟
بالاخره نباید این علم غیب حتی در یک جا مورد استفاده قرار گیرد ؟
وگرنه داشتن ان چه ارزشی دارد ؟
حقیر فکر می کنم علمی که هرگز از ان استفاده نکنیم
مصداق این شعر است
عالم بی عمل به که ماند
به زنبور بی عسل
البته نعوذ بالله منظورم معصومین عزیز نیستند
که حقیر معتقدم ایشان علم غیبی که شما می فرمایید نداشتند
وگرنه این شعر را نمی گفتم
یا لطیف
باسلام مجدد .:Gol:
قرار نشد شما بهاین زودی گیج شوید . ولی دقت کنید تا مسله برای شما حل شود علم ائمه ع در عرض علم خداوند نیست تا شماآن گونه تعبیر کنید بلکه علم آنها جلوه وظهور ونمود وتجلی علم بی کران حق تعالی است ودر طول آن است واین دو مثل آ فتاب و شعاع جهان افروز آن است شعاع هر اندازه گستر تر وفرا گیر باشد نماد وظهور نور آفتاب است واز خود هیج است و ائمه در پیشگاه حق در ذات وصفات از جمله علم عین نیاز وفقر ووابستگی به ذات وصفات وعلم است از خود هیچ ندارند هرچه دارند از خدا وجلوه اوست بر اساس روایات، امامان (ع) از علم لدنی برخوردارند و به خزاین علم غیب متصل اند. تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید. (1)
ولی باید به چند نکته توجه نمایید :
اولاً: علوم ائمه (ع) و حتی خود پیامبر، ذاتی و مطلق نیست؛ بلکه به اذن الهی و از خزاین غیب او به آن ها افاضه می گردد و علم ذاتی مطلق، اختصاص به خداوند دارد.
ثانیاً: علم ائمه پیوسته در حال افزایش است و افزایش علوم انسان کامل، نه تنها دلیل بر نقص و کاستی او نیست، بلکه نشانه تکامل روز افزون او است؛ زیرا بر اساس مبانی عرفانی، انسان تنها موجودی است که به اصطلاح توقف ندارد و ظرفیت وجودی او به گونه ای است که تا بتواند، رشد و تکامل و علم او افزایش می یابد و انسان کامل در این معنا سزاوارتر از همه است. از این رو، پیوسته علم و کمالات او روزافزون است.
ثالثاً: از آن جا که علم و معرفت الهی و حقایق توحیدی پایان ناپذیر و بی نهایت است، انسان کامل هر اندازه کامل باشد، باز هم نسبت به وجود و کمالات وجودی بی نهایت خداوند، کامل نیست. از این رو، می تواند پیوسته در حال تکامل و درک بیش تر از حقایق الهی باشد.
با توجه به نکته های یاد شده به دست می آید، افزایش علم ائمه نه تنها کاستی محسوب نمی شود، بلکه دلیل بر گستردگی کمالات وجودی آنان است.
پی نوشت:
1. محمد امین صادقی، پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص204، نشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1386ش.
با سلام مجدد .:Gol::Gol::Gol:
در این رابطه به چند نکته توجه کنید :
الف_ کمال انسان کامل هم ذاتی وهم کسبی است بدین بیان :
حضرات معصومین (ع) مثل سایر آدمیان دارای تکالیف بودهاند، بر اثر عمل به آن ها به کمال معنوی و رشد و تعالی وجودی آن ها افزوده میشده است، و گرنه تکلیف برای آنان و انجام آن همه عبادت لغو و بی اثر بود که قطعا چنین نیست . آنان از رهگذر انجام تکالیفشان و آن همه عبادت به درجات بالا و بالاتر صعود میکردهاند، عبادتهای آنان با انگیزه رسیدن به بهشت و یا ترس از دوزخ نبوده، چون مصونیت از دوزخ و رسیدن به بهشت برای آنان قطعی بوده است،، ولی چون خدا را شایسته عبادت و پرستش می دانسته ، او را عبادت کرده اند (1) ولی از این رهگذر به درجات برتر بار مییافتهاند.
حضرات معصومین از خدواند خواهان ثواب و پاداش بودهاند که به چند نمونه از آن ها اشاره میگردد: مثلا در دعای مناجات شعبانیه که دعای همه ائمه بوده است آمده: «... راجیا کما لدیک ثوابی؛ (2) امید من به ثواب نزد توست».
«الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و ا... ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک؛
خداوندا !مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما، دیدههای دل ما را به نوری که با آن نور تو را مشاهده کند روشن ساز، تا آن که دیده بصیرت ما حجابها نور را بدرد . به نور عظمت تو برسد . جانهای ما به مقام قدس عزت تو پیوند خورد».
حضرات معصومین نه تنها در دنیا بر اثر اعمالشان تکامل داشتهاند ، بلکه تکامل اصلی از آن ها بوده و
قافله سالار تکامل و سیر صعودی بودهاند . سایرین در پی آن ها و در پرتوی آن ها سیر کرده و میکنند. از این رو گفته شده: امام چنان که نسبت به ظاهر اعمال مردم پیشوا و راهنماست، در باطن نیز سمت پیشوایی و رهبری دارد . اوست قافلهسالار کاروان انسانیت که از راه باطن به سوی خدا سیر میکند، چون آن ها هدایتگر بشرند .خودشان نیز به سوی حیات معنوی که مردم را سوق میدهند ،حرکت میکنند (3)
بنابراین گرچه حضرات معصومین (ع) در دنیا تکامل داشتهاند، ولی این تفاوت در فرایند تکاملی آن ها با سایر مردم است که انسانهای عادی از نقص به سوی کمال حرکت دارند، ولی آن ها به دلیل آن که دارای کمال ذاتی هستند و به اصطلاح از آغاز خلقت به عنوان انسان کامل آفریده شدهاند،تکامل آن ها از کمال به سوی کمال برتر و بالاتر است ،چون اسما و صفات الهی نامتناهی است . هر اندازه که بشر بتواند و تکاملشان ادامه یابد و کامل و کاملتر شود ،باز هم جا برای سیر و حرکتشان است . سیر تکاملی او پایانپذیر نیست.
ب_مسله عایشه این گونه بوده که وی میگوید: پیامبر هنگامی که میخواست به سفری برود، با قرعه یکی از همسرانش را با خود میبرد. در غزوة بنی مصطلق قرعه به نام من افتاد، با پیامبر حرکت کردم و در هودجی پوشیده قرار داشتم. جنگ به پایان رسید و ما بازگشتیم و نزدیک مدینه رسیدیم. شب بود، از لشکرگاه برای انجام کاری کمی دور شدم. هنگامی که بازگشتم، متوجه شدم گردنبندی که از مهرههای یمانی داشتم پاره شده است. به دنبال آن گشتم و معطل شدم، هنگامی که بازگشتم، دیدم لشکر حرکت کرده، و هودج مرا بر شتر گذارده، و رفتهاند، گمان کرده بودند در آن قرار دارم. در آن جا تک و تنها ماندم و فکر کردم هنگامی که به منزلگاه برسند و مرا نیابند، به سراغ من میآیند. شب را در بیابان ماندم. اتفاقاً «صفوان» یکی از افراد لشکر مسلمانان که او هم از لشکرگاه دور مانده بود، شب در آن بیابان بود. صبح هنگام مرا از دور دید، نزدیک آمد، هنگامی که مرا شناخت، بی آن که یک کلمه با من سخن بگوید (جز این که «انا لله و انا الیه راجعون» را بر زبان جاری ساخت) شتر خود را خواباند و من بر آن سوار شدم، او مهار ناقه را در دست داشت تا به لشکرگاه رسیدیم
ج_ در باره علم غیب باید گفت : همان طوری که منبع و سرچشمه تمام کمالات و قدرتها و علوم، ذات بی انتهای خداوند متعال است. علم غیب نیز مختص به وجود ذات اقدسش میباشد و کسی به غیر خداوند از علم غیب نمیتواند آگاه باشد. زیرا اطلاع از اسرار آینده گان و گذشتگان به اطلاع فراگیر به تمام حوادث ریز و درشت تاریخی در گذشته و اینده وابسته است و کسی از همه چیز با خبر است که در هر مکان و زمانی حاضر وناظر بوده باشد و آن تنها ذات پاک پروردگار جهانیان است. همچنان که خداوند خطاب به پیامبر میفرماید: (قُلْ لَا أَقُولُ لَکُمْ عِندِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ)؛{4} بگو: من به شما نمیگویم که خزانههای خدا نزد من است و من غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشتهام، من فقط از آنچه را که به من وحی میشود پیروی میکنم.
با توجه به گفتار فوق حتی پیامبر گرامی اسلام نیز از غیب خبر ندارد. مگر اینکه خداوند متعال به وی الهام کند و یا به طریقهای دیگر او را از اسرار پنهانی مطلع سازد و اساساً چه مانعی دارد که خداوند قسمتی از غیب را که به مصلحت میباشد و برای تکمیل رهبری رهبران الهی لازم است در اختیار آنها بگذارد و البته این را علم غیب «با لّذات» نمیگویند، بلکه علم غیب بالعرضی مینامند و میتوان گفت: اینگونه علم و یادگیری نیز از سوی عالم به غیب و دانای به اسرار عالم است. آیات متعددی از قرآن گواهی میدهد که خداوند متعال چنین علمی را نه تنها در اختیار پیامبران و پیشوایان الهی قرار داده بلکه گاهی در اختیار غیر آنها نیز قرار میداده است. در سوره جنّ میفرماید: (عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنْ ارْتَضَی مِنْ رَسُولٍ)؛{5} خداوند از تمام امور پنهانی آگاه است و هیچ کسی را از علم غیب خود آگاه نمیکند مگر رسولانی که مورد رضایت او هستند. اصولاً برای تکمیل مقام رهبری، آن هم یک رهبری جهانی و همگانیکه در هر عصر زمانی تا قیامت میخواهد تداوم یابد، نیاز به آگاهی بر بسیاری از مسائل که از نظر سایر مردم مکتوم است - ، دارد و اگر خداوند این علم غیب را در اختیار فرستادگانش و اولیاء خود نگذارد، مقام رهبری آنها تکمیل نخواهد شد. در جمع بندی دو دسته از آیات قرآن که یک دسته از آیات، علم غیب را مخصوص خداوند میداند اما دستهای دیگر همانند آیه فوق اطلاع بر علم غیب را بر دیگران ممکن میشمارد و حتی روایات فراوانی وجود دارد که پیامبر گرامی اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) از غیب مطلع بودند و در موارد متعددی از آن استفاده کردهاند، داستان فتح مکه و ماجرای حاطب بن ابی بلتعه، خبر از جنگ موته و شهادت جعفر، توسط پیامبر(ص) پیشگوییهای امام علی(ع) در نهج البلاغه بویژه در خطبه 13 و خبر از حوادث آینده توسط آن حضرت در مورد حجر بن قیس، خبر از شهادت کمیل، خبر از جنگ نهروان، پیشگویی در مورد شهادت خویش و حتی معرفی قاتل خود، خبر دادن امیرمنان علی(ع) از شهادت امام حسین(ع) و حتی محل شهادت آن حضرت، از جمله اخباری غیبی است که توسط اولیاء الهی بویژه پیامبر(ص) و علی(ع) انجام شده است.{6}
میتوان گفت که اختصاص علم غیب به خداوند متعال، علم ذاتی و استقلالی است، و غیر او هیچ کس مستقلاً از علم غیب و اسرار پنهانی اطلاعی ندارد و هرکس که در این مورد چیزی بداند، از ناحیه خداوند متعال و با عنایات و الطاف او انجام گرفته و علم غیب عرضی میباشد.
پینوشتها:
1. الکافی، ج 2، ص 84، حدیث 5؛ نهج البلاغه ،حکمت 237.
2. مفاتیح الجنان، ص 283.
3. علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، ص 123.
4.سوره انعام، آیه 50.
5.سوره جن، آیه 26 و 27.
6. برای تفصیل به کتابهای، مسند امام احمد حنبل، ج 1، ص 85، کنز العمال، ج 7، ص 106؛ الطبقات الکبری، ج 3، ص 33؛ الاستیعاب، ج 2، ص 470؛ الصواعق المحرقه، ص 80؛ نهج البلاغه خطبه 13؛ بحار الانوار، ج 26؛ کافی، ج اول؛ تفسیر نمونه، ذیل آیات، جن آیه 26 و سوره انعام آیه 50؛ المیزان ذیل آیه 50 سوره انعام.
در صلوات مخصوصهی امام رضا علیهالسلام خطاب به امام می؛وییم که شما «حجت الله علی من فوق الأرض و من تحت الثری». در حدیث اول از علل الشرایع شیخ صدوق که نگاه کنید ثری به عنوان مرزهای جهان که پشت آن را جز خداوند نمیداند معرفی شده است. پس معصوم حجت خداست بر هر وجودی که در تمام این عالم است. داشتن علم به تمام جهان آفرینش برای ایشان لازم است و خداوند هم به ایشان داده است. با این وجود برخی سؤالات را ایشان جوابشان را نمیدانند چون تا کنون پیش نیامده که لازم باشد بدانند و در چنین مواردی به وحی (در مورد رسول خدا) یا الهام (در مورد سایر اهل بیت) خداوند به ایشان میرساند.
اما در بحث امامت. از عالمی پرسیدم که چرا خداوند در قرآن فرموده که رسول خدا اولی است بر مؤمنین، مگر ایشان نباید اولی به تمام خلایق باشند، یعنی حتی بر جان و مال و ناموس و ... همه، مؤمن و کافر و ...؟ ایشان در پاسخ اشاره کردند که اینجا بحث ولایت است نه سلطنت. در حقیقت اینجا منظور از ولایت همان است که در سورهی بقره آمده «الله ولی الذین آمنوا ...» و کسی که ولایت طاغوت را بپذیرد از این دایره خارج میشود. طبق همان زیارتنامه اهل بیت علیهمالسلام حجت بر همه هستند، مؤمن و کافر، انسان و جن و غیر ایشان، اما بحث ولایت متفاوت است. اگر منظور شما از اینکه امامت به برخی رسیده و به برخی نرسیده مثلاً این سؤال معروف است که خداوند با کسانی که در اعمال جنگلهای آمازون زندگی میکند و خبری هم از اسلام به او نرسیده چه میکند؟ این سؤالات جوابهای مشخص دارند. ولایت اهل بیت علیهمالسلام فقط لفظ نیست، دوست داشتن هر خوبی به نوعی محبت داشتن به اهل بیت علیهمالسلام است و دوست داشتن بدی به نوعی دوست داشتن دشمنان اهل بیت علیهماالسلام است. همان افراد در جنگلهای آمازون هم بدون شک اگر مجنون نباشند مورد آزمایش قرار میگیرند و در دو راهیها دست به انتخاب میزنند و حتماً میدانید که در زیارت جامعه آمده که اهل بیت باب مبتلی به الناس هستند، یعنی مردم دربارهی ایشان است که مورد ابتلا و آزمایش قرار میگیرند. از اینها که بگذریم تازه میرسیم به اینکه «لا یکلف الله نفسا الا وسعها» و کسی که خبری به او نرسیده در همان حد که میتواند خوب باشد و نبوده مؤاخذه میشوند، مگر آنکه خداوند بخواهد به برخی رحم کند (حکیم بیدلیل کاری نمیکند البته، بهانهای برای این بخشش باید به خداوند داده باشند). این بسته به ظرفیت انسانها دارد. کسی که خبر بیشتر به او رسیده لابد ظرف وجودی او برای شناخت حقیقت بیشتر بوده است. در همین ایران شیعه هم همه ظرف وجودی یکسانی ندارند؟ اگر منظورتان از امامت امامان به بسیاری نرسیده اما چیز دیگری بود ممنون میشوم منظورتان را بهتر مشخص نمایید.
در مورد علم و شأن اهل بیت علیهمالسلام:
طبق احادیث بسیار اولین موجودی که خداوند خلق کرده است عقل/نور/اراده و مشیت/اهل بیت علیهمالسلام است که همگی یکی هستند و در نتیجه در سلسلهی علی و معلولی ایشان سر رشته در عالم مخلوقین میباشند و بعد از ذات خداوند علت العلل هستند، به همین دلالیل در احادیث دیگری داریم که هیچ خیری از خداوند به هیچ کسی نمیرسد مگر به واسطهی ایشان، اینکه خداوند دائم بر ایشان صلوات میفرستد اگر تنها راه اصلی ورود رحمت خداوند به عالم مخلوق (این جهانی، یعنی محدود به ثری) نباشد از اصلیترین راههای آن است. ایشان در حدیث دیگری در کتاب اصول کافی (معتبرترین کتاب شیعه) اصل خیر هستند که توحید از فروع ایشان است. احادیث دیگری هم هست که شأن ایشان را آنقدر بالا میبرد که میترسم اگر علنی گفته شود شبههی شرک مطرح شود. حدیث معرفت به امیرالمؤمنین بالنورانیة بخشی از این موارد را بر میشمرد اگرچه باز مطلب از آن هم بالاتر است. همچنین اهل بیت علیهمالسلام به عنوان یدالله، عین الله، اذن الله، وجه الله و ... معرفی میشوند در احادیث و حتی زیارتنامهها و ادعیهی ایشان. وجه الله همان است که همه چیز هلاک میشود «الا وجه ربک ذو الجلال و الإکرام». ید الله همان است که در بحبوحهی قیامت آسمانها و زمین پیچیده به قبضه دست خداوند خواهد بود. در حدیث دیگر آمده که بهشت از یک نور از انوار حضرت زهراء سلام الله علیها خلق شده و حتماً میدانید که معنای لغوی زهراء چیست. همچنین حضرت زهراء سلام الله واسطهی پیدایش ماده و صورت ماده نیز معرفی شدهاند (این را در حدیث ندیدم)
عالمی در وصف اهل بیت علیهمالسلام سخن میگفت، بعد از سخنرانی مردی آمد در حالیکه بهت زده بود. میگفت اینها که شما میگویید صفات خداست! این شرک نیست؟ عالم با لبخند جواب داد که نه! آنچه شما دربارهی امام حسین علیهالسلام فکر میکنید چه بسا از شأن حبیب ابن مظاهر هم کمتر است، آنچه دربارهی خدا فکر میکنید از آنچه مقام امام حسین علیهالسلام است کمتر است. خدایتان را بزرگ کنید نه اینکه امامتان را کوچک کنید. مثال سادهاش صحبت کردن در مورد اسماء و صفات الهی است. یکی از خطبههای نهجالبلاغه به وضوح این مطلب را بیان میکند که هر کسی اسم خدا را بپرستد مشرک است و هر کس برای خداوند صفتی بشمارد مشرک است. در بحث امام رضا علیهالسلام با عمران صائبی امام علیهالسلام این مطلب را سادهتر بیان میکنند. اسماء و صفات خداوند، حتی رحمن و قهار و کریم و منتقم و ... همگی دلالت کننده و راهنما به سوی درک خداوند هستند و هرگز مساوی خداوند نیستند، همگی مخلوق خداوند هستند، چه بسا شأن اهل بیت از شأن اسماء و صفات بالاتر باشد، ولی شما بگویید مردم بالاتر از این اسماء در بارهی خداوند گمان میکنند؟ اگر کسی بگوید شأن رسول خدا از این اسماء و صفات بالاتر است نسبت شرک به او نمیدهند؟ علمایی که نسبت خطا و ترک اولی و ... به اهل بیت علیهم السلام میدهند را چه بگوییم؟
در حدیث امام علی علیهالسلام است که معلم موسی من هستم. این میدانید یعنی چه؟ از یک طرف بحث وحدت وجود است و از طرف دیگر اینکه او شیعهی ما بود، شیعه در اصل به معنای گروه نیست، شیعه در اصل یعنی از شعاع وجودی کسی بودن. ما شیعهی اهل بیت علیهمالسلام نیستیم، طبق احادیث معتبر امام رضا علیهالسلام، ما محب ایشان هستیم، تازه ان شاء الله. در ما اگر محبت اهل بیت که اصل دین است باشد ولی میتواند هنوز از فروع دشمنان اهل بیت هم باشد. هر کار زشتی و هر گناهی و هر نقصی از حجابهای ظلمانی است که دمشنان اهل بیت علیهمالسلام هستند. در حدیث دیگر از امام کاظم علیهالسلام پرسیدند که شما که هستید فرمودند «فی وقتی هذا انا حجت الله موسی بن جعفر»، یعنی در هر زمان به صورتی هستیم و در این زمان به این صورت. اینکه در زیارت جامعه آمده که همهی اهل بیت نور واحد هستند هم به همین معنا دلالت دارد. در حدیث دیگر آمده که علمی که نزد معلم موسی بود و علمی که نزد آسف بن برخیاء بود که در یک لحظه تخت بلقیس را از یمن به نزد سلیمان آورد علم بما کان بود، در حالیکه علم نزد ما علم بما کان و بما کائن و بما سیکون است. در حدیث دیگر از امام علی علیهالسلام داریم که میفرمودند اگر اشکالی نداشت تا قیام قیامت میگفتم که چه رخدادهایی صورت خواهد گرفت و چه گروه و چه کسی چه کارهایی خواهند کرد. بر خلاف بسیاری از افراد که در شک هستند که مثلاً آیا امام زمان علیهالسلام زمان خروج خود را میدانند یا خیر به راحتی میتوان نتیجه گرفت که ایشان این موضوع را میدانند، همانطور که آیت الله بهجت رحمه الله هم همین مطلب را بیان کرده بودند.
در حدیثی چند تن از اصحاب امیرالمؤمنین نزد حضرت آمدند و پرسیدند در چه حالید؟ فرمودند در مطلبی هستم که درک آن برای شما ممکن نیست. پرسیدند چه مطلبی؟ امام طفره رفتند. وقتی اصرار کردند امام فرمودند انا الأول و الآخر و الظاهر و الباطن ... آنها منقلب شدند که کافر شدهاید؟ بعد امام کلام را در سطح آنان پایین آورد که اول یعنی اولین کسی که به رسول خدا ایمان آورد و ...، اما تمام جواب آیا همین بود؟ نه در احادیث دیگر وقتی مخاطب عوض میشود جواب امام هم عوض میشود. خیلی وقتها که اهل بیت علیهمالسلام جواب را به خداوند حواله میدهند اینطور نیست که خود ندانند. در مناظرهی امام رضا علیهالسلام با عمران صائبی امام یک جا حرف جالبی میزنند که مانیفست پاسخگویی اهل بیت به مردم را تا حدودی روشن میکند. ایشان در جواب سؤالی میفرمایند بیش از اثبات خداوند و دلالت بر وحدانیت خداوند پاسخگویی بر من واجب نیست. آنها در حد حجت بودنشان بر مردم صحبت میکنند. جای دیگر امام صادق علیهالسلام یکی از یارانشان را که سعی میکرد مطلبی فوق سطح شنوندهاش را به او توضیح دهد فرمودند بر زمین نامناسب بنایت را نساز که ویران میشود.
خلاصهی تمام این حرفها اینکه صحبت از علم امام با وجود این همه حدیث و مدرک که یکدیگر را پشتیبانی میکنند و توضیح میدهند کار سنجیدهای نیست. برداشت حقیر از مجموعهی احادیثی که دیدهام و آیات قرآن این بوده است که کل جهان آفرینش از وجود اهل بیت علیهمالسلام است، این وجود از ابتدای خلقت جهان بوده و بعد از تولد و حیات دینایی و شهادت ایشان و رجعت و ... و حتی در آستانهی قیامت که حتی فرشتگان هم مرگ را تجربه میکنند و تا قیامت که امیرالمؤمنین میزان است و مردم به سوی ایشان باز میگردند و اهل بیت به حساب خلائق میرسند ... و تا آخرت و تا ابد پابرجاست، اگرچه ویترینی کوچک از آن وجودهای گرامی در بدنهایی مثل بدنهای ما باشد (و اجسادکم فی الأجساد، و اسمائکم فی الأسماء، و آثارکم فی الأثار ...) و ایشان نیز معرفت نفس دارند و خداوند را از همین راستا به بهترین صورت ممکن شناختهاند و بهترین راهنما هستند برای معرفت خالق برای سایر بندگان. علم ایشان به این جهان آفرینش، باطنش و ظاهرش، کامل است مگر در مواردی که خداوند خلاف آن را بخواهد. اما توجه کنید که احاطهی یک نفر به وجود خودش ممکن نیست، علم و آگاهی ابتدا در ظاهر است و کمکم به باطن راه پیدا میکند اما هرگز به انتها نمیرسد بخاطر همین هم رسول خدا گفتند که مرا احدی نشناخت مگر خود خداوند و علی را احدی نشناخت مگر خداوند و من. نهایتاً هم ایشان از خودشان هیچ ندارند و هر چه دارند از خداوند دارند. کارکرد ایشان در این جهان خیلی فراتر از ماست، علم ایشان هم به تعبیر خودشان دریای بیکران است (تعبیر از دو دریا در سورهی الرحمن را هم حتماً میدانید که به چه کسانی بازمیگردد و بعد حدیث امام صادق علیهالسلام که امیرالمؤمنین و حضرت زهراء علیهماالسلام دو دریای بیکران دانشاند).
این بیکران بودن با بیکرانی که ممکن است در ذهن شما باشد متفاوت باشد. اگر نظریهی مجموعههای علم ریاضی را مرور کنید اعداد بزرگتر از بینهایت هم داریم، البته آنجا با کاردینالها کار میشد. مطابق قرآن همه چی نزد خداوند معدود است و به شماره در میآید ولی بعد خداوند میفرماید اگر بخواهید مخلوقات من را بشمرید هرگز به انتهای آنها نمیرسید که یعنی بینهایت. علم اهل بیت بینهایت است از این نظر، اما به هر حال یک مرز به نام ثری هست که مرز علم ایشان است (اگر اشتباه نکنم) و مواردی هم خداوند میخواهد که ایشان ندانند یا فراموش کنند. علم خداوند اما کامل است، هم به تمامی این جهان و هم به جهانهای دیگر.
از این دست مثالها در احادیث زیاد است. علما هم به این راحتی که شما این حدیث را رد کردید رد نمیکنند، البته اگر شما خودتان یک عالم دینی نباشید ؛)
آن مرتاضی که آمد خدمت امام صادق علیهالسلام، امام برای آزمایش او تخم پرندهای (یا مقداری خاک کربلا) پشت سرشان در دست گرفتند و از او پرسیدند که بگوید چه در دست ایشان است، مرتاض لحظهای چشمش را باز کرد و گفت تخم فلان پرنده (یا خاک)، امام پرسیدند از کجا فهمیدی که او جواب داد همهی بیابانها و دریاها و سرزمینها را نگاه کردم همه چیز را دانستم کجاست و سر جایش بود بجز این تخم، دانستم که باید دست شما باشد. این به آن معنی نیست که لزوماً حضرت جبرئیل را نشناخته باشند، ولی بعید هم هست که جبرئیل بخواهد حضرت را آزمایش کند چون شأن حضرت بالاتر اینهاست، پس احتمالاً این حجتی بوده برای اثبات حقانیت امام بر مردم و امام مطیع ارادهی خداوند هستند و البته ممکن هم هست که صورتهای دیگری هم بشود این پیشامد را تأویل کرد، خلاصه اینکه به این راحتی نمیشود این مسأله را رد کرد، خصوصاً که خودتان هم میدانم قبول دارید که خداوند میتواند کاری کند که امام در نگاه اول کسی را نشناسند و اگر شناختند فراموش کنند و ...، این جزء موضوعاتی است که پیشتر سر آن به توافق رسیده بودیم.
این از ترجمهی اشتباه آیه است، در آن آیه آمده که:
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا
که ضمیر اینکه به شما از علم جز اندکی نرسیده است «شما» است، یعنی سؤال پرسنده نه بشر آن هم هر بشری.
شما بگویید چطور معصوم نداند که روح چیست وقتی هر شب قدر بر حضرات نازل میشده است و ...
بحث زیاد است، ولی حقیر مطلب دیگری برای اضافه کردن به این موضوع ندارم ...
یا علی
http://www.askdin.com/thread36632.html
جمع بندی _1
سوال : انسان كامل و ابتلا به غم
پاسخ :
پاسخ در دو محور ارایه می شود ::Hedye:
الف_:در ابتدا باید به این نکته اشاره شود که بی تردید مصداق اصلی انسان کامل پیامبر و ائمه است ع اند وانها بر همه نظام خلقت احاطه وجودی دارند .واز این نظر بودن در دنیا وبرزخ وفراتر از آن برای آنها تفاوتی ندارد . ولی از نظر جنبه بشری آنها نیز دارا ی عاطفه واحساس ومحبت اند و حس فرزند دوستی دارند ودر این ساحه همانند ساحات دیگرکامل تر از دیگران هستند لذا نه تنها محذوری در این مسله نیست بلکه این کار در راستای کمالات متعالی انسانی آنها است .
اما به لحاظ دیگر آن حضرات در این گونه امور سخن شان همان است که حضرت زینب در مجرای کربلا وقتی در مقابل این پرسش مواجه شد که کار خدا را با برادرت چگونه دیدی ؟ فرمود : «ما رایت الا جمیلا»، من جزی زیبای ندیدم . بنا براین این دو جنبه وجودی آنها با هم منافات ندارد وهر کدام در جای خود لازم است .
ب_بنابر این عزاداری حضرت زهرا در عالم برزخ که یکنوع واکنش مناسب با نشأه و حیات برزخی است نسبت به شهادت امام حسین (ع) و شهیدان کربلا؛ که با صفا و خلوص کامل در راه خدا وحفظ دین جانفشانی کردند وتأسف و خشمی است نسبت به حق ناشناسی وگمراهی مردمی که به حق پشت کردند ومرتکب چنان جنایتی شدند و خود مردم دنیارا از فیض حضور انسانهای کامل در میان آنان محروم ساختند وخود مستوجب عذاب الهی ساختند و این عزاداری برزخی در واقع نوعی ظهور وتجلی حالت خشم برزخی و طلب عذاب برای آن جنایت کارانی است که به بشریت ظلم کردند.
لذا در روایت آمده که علی(ع) از رسول گرامی اسلام(ص) نقل میکند که در قیامت سر خونآلود حضرت حسین(ع) در مقابل فاطمة زهرا آشکار میشود، حضرت زهرا(ع) از مشاهدة آن، فریاد بر میآورد و میگوید: وای فرزندم، وای میوة دلم، بر اثر صیحه آن حضرت فرشتگان مدهوش میشوند و اهل قیامت آن چنان متأثر میشوند که میگویند ای فاطمه خدا بکشد کشندة فرزند تو را .(1)
و در روایت دیگر از امام صادق(ع) نقل شده که... که حضرت زهرا در روز قیامت، پیراهن خونآولد حسین(ع) را به دست میگیرد و میگوید: بارالها این پیراهن فرزند من است و تو میدانی با وی چه کردهاند و از خداوند درخواست دادخواهی مینماید.(2).
از مطالبی که ذکر شد، میتوان استفاده کرد که حضرت فاطمه(س) و سایر معصومان، در جهان دیگر عزا دارند و از حوادثی که در این جهان رخ میدهند آگاهند و در مأتم حسین(ع) محزون و متأثرند اما کیفیت و چگونگی عزاداری آنان در آن جهان برای ما معلوم نیست چون آن عالم مانند این جهان عالم ماده نیست عالم ماده و دنیا که ما در آن زندگی میکنیم شرائط و قوانین خاص خود را دارد و آن عالم شرائط و قوانین مخصوص به خود و متناسب با آن عالم را داراست، در آیات و روایات آمده که انسانها که در عالم برزخ هستند، از آنچه نزد خداست روزی داده میشوند(3) از خودنیها و نوشیدنیها بهشتی میخورند و میآشامند و در حجرههایی در بهشت بسر میبرند(4)، اما اینکه، رزق و روزی آنان چیست؟ چه میخورند؟ چگونه میخورند؟ خانههای آنان چگونه است؟ برای ما خاکیان روشن نیست چون روح برزخیان، در جسم مادی مانند این دنیا نیست بلکه در بدنی است که متناسب با آن جهان است که در برخی روایات تعبیر به «قالب مثالی» شده است بنابر این در اینکه معصومان در مصائب امام حسین(ع) عزادار و محزونند تردیدی نیست، اما چگونگی و کیفیت آن را نمیدانیم.
عزادار بودن معصومان در مصیبت امام حسین(ع) میتواند به موضوع دیگری نیز اشارت داشته باشد و آن اینکه، مصیبت امام حسین بسیار بزرگ و عظیم و بیمانند بود، حادثه کربلا، دارای آن چنان خصوصیات و ویژگیهایی بود که نه در گذشته نه در آینده، حادثهای به این جانسوزی و غمانگیز رخ نداده و رخ نخواهد داد.:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
پی نوشت ها :
1ـ ر،ک: مجلسی ،بحار الانوار،نشر دار الاحیا التراث العربی . بیروت .1403 ق ج 6، ص 229.
2ـ همان، ج 44، ص 269.
3 - امالی مفید، ص 130.
4 - نوری .مستدرک الوسائل نشر دار الاحیا التراث العربی . ج 10 ص345
سوال : انسان كامل و ابتلا به غم
یک سوال اساسی در این بین می توان مطرح کرد و آن اینکه چرا باید معصوم همه چیز بداند؟ این همه چیز دانی به چه درد او می خورد؟ از آنجایی که اگر او همه چیز بداند به اذن خداست و از آنجایی که خدا کار عبث و بیهوده نمی کند لذا باید خدا از اعطای تمام حقایق عالم هستی به معصوم منظور و مثصودی داشته باشد. حال بفرمایید منظور و مقصود خدا از اعطای چنین علمی چه بوده است؟
به اعتقاد بنده معصوم اگر همه چیز بداند که می شود خدا. لذا فقط چیزهایی را می داند که با فلسفه وجودی اش مرتبط باشد. یعنی چیزهایی که برای هدایت انسان مفید باشد و از آنها استفاده کند. همین!
پاسخ :
از حکیم هیچ کاری بیحکمت سر نمیزند. خداوند اگر چشم برزخی به امثال حقیر میداد چه سوء استفادههایی که از آن نمیکردیم و خودمان منشأ چه فسادهایی که نمیشدیم. اگر طی الأرض به امثال حقیر میداد چه جاهایی که نباید میرفتیم ولی میرفتیم و باز چه فسادهایی که درست نمیکردیم. چه بسا ناموس مردم دیگر اصلاً در امان نبودند، نعوذ بالله. اما برخی هستند که آنقدر ارادهی خداوند را بر ارادهی خود اولویت دادهاند که این برایشان ملکه شده است، آنها شدهاند آدمهای خدا و البته در لسان دین اولیاء خدا. مثل حضرت خضر علیهالسلام که معلم موسی علیهالسلام شد و گفت آنچه میکنیم را از طرف خودم انجام نمیدهم. چنین کسانی را میتوان قدرتهای بالاتر داد. میگویند عالمی (علامه قاضی شاید؟) با شاگردشان در راه میرفتند. ماری در سر راه ایشان بود. شاگرد را ترس به جانش افتاد. استاد با آرامش به مار فرمودند «مُت»، یعنی بمیر، و مار همانجا خشک شد. شاگرد آنچه چشمش دیده بود را باور نمیکرد. با ترس و لزر سمت مار رفت که ببیند اصل ماجرا چه بوده است، دید مارافتاده، باورش نمیشد، گفت شاید خود را به خواب زده که غافلگیرمان کند، شاید بیهوش موقت، شاید این اصلاً زنده نبوده و اشتباهی فکر کردم جلوی ما راه میرود و ... تمام احتمالاتی که به ذهنش میرسید را مرور کرد. به هر حال پشت سر استاد به راه افتاد و به مکتب رفتند و در تمام طول کلاس به این فکر میکرد که اگر این مسأله راست بوده باشد باید اگر بعد از کلاس هم بروم آنجا هنوز همانجا باشد. میرود بررسی میکند و میبیند بله ظاهراُ درست است و مار مرده است. برمیگردد پیش استاد در حالیکه بهت زده بود. حضرت استاد رو به او میکنند و میپرسند آیا دوست داری تو هم به این قدرت برسی؟ با خوشحالی میگوید بله! استاد به آرامی میگویند تا دوست داری نخواهی رسید! اهل بیت علیهمالسلام را خداوند همهکارهی جهان قرار داده است، تا آنجا که در حدیث امام مجتبی علیهالسلام است که در ورای این آسمانها سرزمینهایی است که در آن موجوداتی هستند که برای ایشان امامی جز من و برادرم حسین وجود ندارد. علم ایشان به این جهان به گفتهی حضرت زهراء سلامالله علیها تمام علم ظاهر و علم باطن است. اما شأن ایشان بالاتر از عالم بودن آنها به این مسائل است وقتی توجه شود که آنها نه فقط عالم به خلقت این جهان که سنگ بنای خلقت این جهان هستند. علم داشتن آنها به جهان در مقابل شأن ایشان مرتبهی بالایی نیست.
اما در مورد اینکه فرمودید «معصوم اگر همه چیز بداند که میشود خدا» این حرفتان از جهتی درست است و از جهتی اشتباه، بستگی دارد به اینکه منظورتان از «همه چیز» چه باشد. در کتاب مغز متفکر شیعه حدیثی از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که جواب شما را میدهد. از حضرت پرسیدند که «عالم کل» کیست؟ ایشان جواب دادن فقط خود خداوند. اما بعد توضیحی دادند که مسأله را ان شاء الله حل میکند. ایشان گفتند خداوند به جز این جهان (شامل زمینها و آسمانها و دنیا و برزخ و قیامت و آخرت، به عبارت دیگر ظاهر و باطن دنیا با تمام وسعتشان) جهانهای دیگری که دارد که جز خود خداوند کسی عددشان را نمیداند. در این جهان ممکن است اگر کسی هزار سال عمر کند بر تمام علوم آن احاطه یابد ولی در آن جهانها علومی وجود دارد که موجودات این جهان هرگز نخواهند توانست آنها را درک کنند. توضیح این حدیث البته سخت نیست اگر بحث ممکنالوجود بودن موجودات را بدانید، این جهان بر پایهی یک سری اصول موضوعه بنیاد نهاده شده است که احتمالاً مرتبط با اهل بیت علیهمالسلام باشند (اولین وجودهایی که خداوند در این جهان آفرید، نور، عقل، علم ...) ولی جهانهای دیگر میتواند بر اساس اصول موضوعهی دیگری باشند که برخی از آن اصول موضوعهها نقیض برخی از اصول موضوعهی خلقت این جهان باشد. در این صورت موجودی که در مطابقت با اصول موضوعهی این جهان در این جهان ممکنالوجود میباشد در آن جهانها ناممکنالوجود خواهند بود.
نکتهی آخر، وجود حد علمی برای هر کسی غیر خداوند در احادیث بسیاری نقل شده وقتی در کیهان شناسی میرسند به «ثری» و میگویند پشت آن را دیگر احدی جز خداوند نمیداند که چیست. البته اشتباهاً ثری به لایهای از زیر زمین معنی میشود که بدیهی است اشتباه باشد. در زیارت مخصوصهی امام رضا علیهالسلام هم ایشان ر حجت خداوند میدانیم «علی من فوق الأرض و من تحت الثری».
http://www.askdin.com/thread36632.html
جمع بندی _2
سوال : انسان كامل و ابتلا به غم
پاسخ :
احاطه وجودی داشتن انسان کامل اگر خوب دقت شود ومفهوم آن کاملا برای شما روشن گردد آن گونه مثال ها مانع درک درست تر از موضوع نخواهد شد .
لذا به عنوان مثال ونزدیک شدن مطلب به ذهن شما باید گفت : اگر شما کسی را بسیار دوست دارید ومی خواهید همیشه اورا جلو جشم داشته وزیبای و رشد وشکوفای اورا با چشم سر بیبیند . ولی او به هر جهت در فاصله دور مثلا در کشور دیگر برود وزندگی خوب وراحت داشته باشد وهر گز دیدن وگفتگوی چهره به چهره حسی او برای شما میسور نباشد ولی از طریق تماس تلفن چت ومانند آن با او در ارتبا ط باشید وبدانید در آن جا راحت تر از نزد شما است آیا شما به عنوان یک انسان دارای عاطفه وعشق کامل نسبت به او هیچ احساس نمی کنید که کاش اورا از نزدیک دیده واز طریق حس مشاهده نموده وهمدیگر را در آغوش داشته وعواطف انسانی خود را به دیگر اظهار می کردید ؟؟؟ بدیهی است علی رغم آگاهی شما از او آن احساس در شما وجود دارد وهر اندازه زمان طولانی تر شود آن آرزو در شما شدت بشتر می گیرد . این یک مثال است وگرنه بین این مثال و آن ممثل فرق بسیاری است .
انسان کامل نیز از باب این که در هر صورت جنبه بشری دارد ودوست دارد فرزندش در دنیا ودر محضر حس او باشد نبود چنین حالت برایش رنج آور است گرچه از طریق دل وجنبه باطنی بااو در انباط است ولی جنبه ظاهری ودنیایی او آرزوی دیدار حسی را دارد ونبود این حالت برایش رنج آور است .
خوب دقت نماید شاید این مطلب برای شما ودل آرام هضم گردد .انسان کامل با چشم باطنی وچشم دل عالم برزخ را می تواند مشاهده نماید واز حال فرزندش خبر دار باشد لذا از این نظر هرگز حزن ندارد ودر مقام رضا قرار دارد که در کلام سالار عشق حسین ابن علی ع آمده : (( رضی الله رضانا اهل بیت .)) پسندم آن را جانان پسندد .
ولی جنبه چشم حسی او که اقتضای خاص خود را دارد این جنبه خواهان دیدار حسی است آیا به نظر شما چون او علم غیب دارد این جنبه را نداشته ویا تعطیل کند وبه اقتضای آن توجه ننماید؟؟؟اگر چنین شود که این نقض است واو اگر این جنبه را نداشته باشد که کامل نخواهد بود .پس به این گفته خوب توجه نما :
نظر را نغز تا نغز بینی :Gol:گذر از پوست کن تا مغز بینی