جمع بندی انتخاب ابوبکر و عصمت پیامبر

تب‌های اولیه

54 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مسلم;920927 نوشت:
در جایی که از طریق غیب، علم به واقع ندارند قطعا جایز نیست به جای خوب تر ظاهری، خوب را انتخاب کنند، و همواره باید آن گزینه ای را که ظواهر می گوید خوب تر است انتخاب کنند.
اما اگر با علم غیب به گزینه خوب تر واقعی علم داشته باشند نمی شود یک نسخه واحد پیچید، باید دید کدامیک اصلح است، گاهی عمل طبق ظواهر، و گاهی مصلحت آن خوب تر واقعی ارجحیت دارد.
مثلا در امور تشریعی و تعالیم دینی همواره پیامبر(ص) به آن خوب تر واقعی عمل می کند، نه ظاهری، اما در امور اجتماعی و حکومتی ممکن است در برخی جاها حتی با وجود علم غیب به خوب تر واقعی، آنچه که در ظاهر خوب تر است را برگزینند.


نقل قول:
در جایی که از طریق غیب، علم به واقع ندارند قطعا جایز نیست به جای خوب تر ظاهری، خوب را انتخاب کنند، و همواره باید آن گزینه ای را که ظواهر می گوید خوب تر است انتخاب کنند
.


در این قسمت هم نظر هستیم.

نقل قول:
اما اگر با علم غیب به گزینه خوب تر واقعی علم داشته باشند نمی شود یک نسخه واحد پیچید، باید دید کدامیک اصلح است، گاهی عمل طبق ظواهر، و گاهی مصلحت آن خوب تر واقعی ارجحیت دارد.
مثلا در امور تشریعی و تعالیم دینی همواره پیامبر(ص) به آن خوب تر واقعی عمل می کند، نه ظاهری، اما در امور اجتماعی و حکومتی ممکن است در برخی جاها حتی با وجود علم غیب به خوب تر واقعی، آنچه که در ظاهر خوب تر است را برگزینند.

بله
در جایی که عمل طبق واقع، بهتر از عمل طبق ظواهر باشد، قطعا پیامبر طبق واقع عمل می کنند ...
و در جایی که عمل طبق ظواهر بهتر از عمل طبق واقع باشد، قطعا پیامبر طبق ظواهر عمل می کنند ...

اما سوال این است که پیامبر از کجا متوجه میشوند در کجا عمل طبق ظواهر بهتر است و در کجا عمل طبق واقع بهتر است ؟

اگر توسط علم غیبی متوجه شوند پس تکلیف معلوم است و ایشان طبق علم غیبی عمل کرده اند ...
و اگر توسط ظواهر متوجه شده اند پس طبق امر خدا به عمل کردن طبق ظواهر عمل کرده اند ...
اکنون می رویم سراغ آنچه قبلا گفتید :

نقل قول:

خداوند میدانسته و پیغمبر نمیدانسته، و فعل کسی که نمی داند هرگز منطبق بر فعل کسی که می داند نیست


بله خداوند می دانسته است اما مگر فعل خدا چه بوده است ؟

خداوند قبل از نزول آیات، دستوراتی داشته اند و پیامبر طبق همانها عمل کرده اند و به گزینه الف رسیده اند ...
خداوند نیز همان گزینه ای را خواسته است که دستوراتش به آن گزینه ( یعنی الف ) اشاره می کند ...
خداوند بعد از نزول آیات، دستورات دیگری داده اند و پیامبر طبق دستورات جدید به گزینه ب رسیده اند ...
خداوند نیز همان گزینه ای را خواسته است که دستوراتش به آن گزینه ( یعنی ب ) اشاره می کند ...

لذا چه قبل از نزول آیات و چه بعد از نزول آیات، انتخاب های پیامبر منطبق بر انتخاب های خدا بوده است ...
لا اقل شما نمی توانید ادعا کنید مثال هایی که گفته اید، مصداق عدم انطباق است ...

رضایت خداوند روی انتخابهای پیامبر است نه اینکه خداوند لزوما از همان گزینه ی انتخابی راضی باشد نه اینکه آن گزینه بهترین گزینه باشد و نه اینکه آن گزینه بد نباشد ...
و ما هم می خواهیم انطباق بین انتخاب پیامبر با انتخاب خدا را متوجه شویم نه رضایت خدا از خود آن گزینه ...

و طاها;920977 نوشت:
لذا چه قبل از نزول آیات و چه بعد از نزول آیات، انتخاب های پیامبر منطبق بر انتخاب های خدا بوده است ...
لا اقل شما نمی توانید ادعا کنید مثال هایی که گفته اید، مصداق عدم انطباق است ...

بله در صورتی که پیامبر(ص) علم به اصلح واقعی داشته باشند، اما با این حال اصلح ظاهری را برگزینند انطباق واقع است، چون یقینا مطابق اراده خداوند عمل کرده اند.

پرسش
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله)، ابوبکر را مامور ابلاغ ایات سوره برائت کردند، در حالی که خودشان مطلع بودند که ابوبکر لایق این ماموریت نیست، پس چرا پیامبر افراد لایق تری را انتخاب نکردند؟ چرا نظر ایشان مخالف نظر خداوند بود، و کار به جای رسید که خداوند با انتخاب ابوبکر مخالفت کرده، و در نهایت امیر المومنین علی (علیه السلام) را مامور ابلاغ نمود؟

پاسخ

پیش از پاسخ اصلی، ذکر دو نکته لازم است:

نکته اول:
اینکه عصمت به معنای علم نامحدود نیست، بلکه به این معناست که آنچه معصومین می دانند مطابق حق است، لذا اگر پیامبر(ص) و یا ائمه(علیهم السلام) از یک مسئله اجتماعی بی اطلاع باشند عصمت ایشان زیر سوال نمیرود، یا در مورد اطاعت از اوامر الهی، آنچه با عصمت در تعارض است مخالفت با امر الهی است، بنابراین با توجه به اینکه اینجا پیامبر(صلی الله علیه و آله) امری مبنی بر اعطاء ابلاغ پیام برائت توسط علی(سلام الله علیه) از خداوند دریافت نکرده است که بحث مطابقت یا عدم مطابقت باشد، فعل پیامبر(صلی الله علیه و آله) غیر معصومانه نخواهد بود، اینجا خداوند بدون قید و بندی فقط امر به ابلاغ کرده، و پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم اجرا؛ قطعا مراد خداوند اگر از ابتدا این می بود که علی(سلام الله علیه) این حکم را ابلاغ کند از همان ابتدا امر به ابلاغ توسط علی(سلام الله علیه) می آمد، بنابراین همین که امر به ابلاغ تنها آمده، و سپس قید دیگری به آن اضافه شده که پیامبر(صلی الله علیه و آله)، یا علی (سلام الله علیه) باید مأمور ابلاغ آن شوند، حکمتی داشته است که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.


نکته دوم:
نکته مهم دیگر این است که آنچه با عصمت ناسازگار است، اثبات غیر حکیمانه بودن یک رفتار است، نه عدم اثبات حکیمانه بودن آن؛ لذا اگر حتی نفهمیم کدامیک از این احتمالات ذیل همان گزینه درست است مشکلی ایجاد نمی کند، همین که احتمال یک یا چند حکمت وجود داشته باشد کافیست که آن عمل تعارضی با عصمت نداشته باشد، چون ماا عصمت را با دلیل قطعی اثبات کرده ایم، نقض آن هم دلیل قطعی می طلبد و احتمال و شاید توان رویارویی با دلیل قطعی را ندارد.

احتمالات مسئله:
اما آگاهی از چرایی این مسئله که کاملا یک مسئله نقلی و تاریخی است، منوط به بررسی کامل فضا و شرائط نزول این پیام است که تا حد زیادی بر ما پوشیده است، به همین خاطر نمی توان با قاطعیت ابراز نظر کرد، چون احتمالات مختلفی وجود دارد و ما نمی دانیم چه در سر پیامبر(صلی الله علیه و آله) گذشته، بنابراین آنچه که در ذیل بیان میشود احتمالاتی است که از متون به دست آمده است:

الف) طبق آنچه از نقل برداشت می شود آنچه در وهله اول برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) اهمیت داشته صرفا ابلاغ پیام بوده است، نه شخص ابلاغ کننده، لذا پیامبر(صلی الله علیه و آله) در ابتدا ابلاغ آن را به همه اصحاب پیشنهاد می دهد اما از آنجا که کسی نمی پذیرد، این بار به طور مشخص این کار را بر عهده ابابکر می گذارند.(1) یعنی سپردن آن به ابی بکر خصوصیتی نداشته است، بلکه یک عامل ثانویه در کار بوده است، که یا به خاطر سن ابی بکر بوده، یا به خاطر قریشی بودن و جایگاه قبیله ای که در میان اعراب داشته، یا به خاطر در دسترس بودن او بوده، یا به خاطر امسائل امنیتی بوده، یا ده ها احتمال دیگر که دو نکته بعدی از این احتمالات به شمار میرود.

ب) نکته دیگری که باز از نقل برداشت می شود خطرناک بودن این ابلاغ بوده، همانطور که خود امیرالمومنین(سلام الله علیه) نیز به این مطلب ابلاغ می کنند که در جریان ابلاغ این پیام جانشان در خطر بوده است(2) شاید به همین خاطر پیامبر(صلی الله علیه و آله) از گذاردن آن بر عهده علی(سلام الله علیه) علی رغم شایستگی هایش چشم بپوشد، همان طور که در نبرد با عمرو بن عبدود هم پیامبر(ص) داوطلب شدن علی(سلام الله علیه) را به خاطر خطری که متوجه علی(سلام الله علیه) میشد نپذیرفتند.(3)(4) طبیعتا آن مقداری که جان علی(سلام الله علیه) به خاطر جنگ آوری ها و کینه ها در معرض خطر بوده، جان ابی بکر که یک شخصیت از قبیله بزرگ قریش، با سن بالاتر، و بدون اصطکاک شدید با مشرکین بوده، در خطر نبوده است.

ج) احتمال قوی دیگری که از نقل برداشت می شود این است که چنین جریانی از جانب خداوند و به جهت بیان افضلیت امیرالمومنین(سلام الله علیه) بوده باشد، افضلیت ایشان نسبت به همان کسانی که بعدها مدعی خلافت خواهند شد، همان طور که امام حسن عسکری(سلام الله علیه) می فرمایند:
«جبرئیل نازل شد و فرمود ای محمد! پروردگارت از روی سهو و شک و بازگشتن از سخن اشتباه خویش، تو را به گرفتن این حکم از ابی بکر و سپردن آن به علی(سلام الله علیه) امر نکرده، بلکه اراده کرده تا برای ضعفای مسلمین بیان کند علی(سلام الله علیه) واجد مقامی است که جز تو هیچ کسی دارای آن مرتبه نیست.(5)
تعبیر «بازگشتن از سخن خویش» که با متن عربی «لَا اسْتِدْرَاكاً عَلَى نَفْسِهِ غَلَطا» در متن روایت آمده این احتمال را به ذهن متبادر می سازد که سپردن اولیه آن به ابوبکر نیز به امر الهی بوده است؛ آنچه این احتمال را تقویت می کند تکرار جریانات مشابه است، اینکه مثلا در جریان فتح خیبر، پیامبر(صلی الله علیه و آله) پرچم را پیش از علی(سلام الله علیه)، باز به ابوبکر و عمر می سپارد، تا برتری علی(سلام الله علیه) بر ایشان را بنمایاند.
به همین انگیزه در این جریان نیز، ابلاغ فرمان برائت را ابتدا به ابوبکر و سپس با تعبیری رسا بر افضلیت علی(سلام الله علیه)، آن را به ایشان می سپارد تا بفرماید آنکه از پیامبر(صلی الله علیه و آله) و نفس و جان پیامبر(صلی الله علیه و آله) است، علیست که سلام و درود بی پایان خداوند بر او باد.

________________________________
1. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، 1403ق، بیروت، ج35، ص286.
2. صدوق، محمد بن علی، الخصال، جامعه مدرسين‏، چاپ اول، 1362ش، قم، ج2، ص3699.
3. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج2، ص10و11.
4. البته احتمال دارد ممانعت های پیامبر(صلی الله علیه و آله) در ماجراهای اینچنینی، نه به خاطر حفظ جان علی(سلام الله علیه)، بلکه به خاطر بیان این باشد تا ابتدا فرصت به دیگران داده شود، و سپس از عدم داوطلب شدن، یا ناکام ماندن ایشان، افضلیت علی(سلام الله علیه) بر ایشان اثبات شود، یعنی همان نکته (ج) که اشاره خواهد شد؛ همان طور که در ماجرای انذار خویشاوندانشان ابتدا به صورت عمومی درخواست یاری کرده و آمادگی علی(سلام الله علیه) را برای دو بار نپذیرفتند.
5. بحارالانوار، ج35، ص297.

موضوع قفل شده است