جمع بندی امور صادره از روح از طریق اگاهی

تب‌های اولیه

63 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

حافظ;932777 نوشت:
همه چیزِ مخلوقات در عین ثابتشان مشخص است این شامل کیفیت و سرعت سیر موجود نیز هست. در این صورت کیفیت قبول امر تکوینی «کن» ولو ضعیف و بطیء بوده باشد، هیچ گونه ناعدالتی و تبعیض را متوجه ساحت ربوبی نمی‌سازد

در نهايت قضاوت شما در بين اين دو گزينه چيست:

1 - اگر كسي راه سير و سلوك را سريع طي كرد ، بخاطر استعداد بيشتري است كه خدا به او داده

2 - اگر كسي راه سير و سلوك را سريع طي كرد ، بخاطر ظرفيت بيشتر خودش است كه باعث عنايت خداوند شده

و يك سوال:
آيا ميشود خصوصيت مشخصي را برشمرد كه دارا بودن آن خصوصيت ، باعث سرعت در سير الي الله بشود؟
و برعكس ، نداشتن آن خصوصيت باعث كندي در اين حركت بشود ، ولو اينكه ساير خصوصيات مثبت را دارا باشيم؟
خانم
"طارق الليل" گفتند كه تنها پاسخي كه به ذهنم ميرسد "اخلاص" است. نظر شما چيست؟

باسمه العلیم

عرض سلام و ادب و تبریک عید سعید فطرو نیز تشکر از پاسخ حضرتعالی

حافظ;932631 نوشت:
بله اگر بخواهد در سطح عالم مثال یا عالم طبیعت کاری را انجام دهد نیاز به بدن اما مثالی یا مادی دارد.

به نظر می رسد سؤال سرکار الطارق الیل نیز از افعال روح در همین سطح بوده است.

Reza-D;932801 نوشت:
در نهايت قضاوت شما در بين اين دو گزينه چيست:

1 - اگر كسي راه سير و سلوك را سريع طي كرد ، بخاطر استعداد بيشتري است كه خدا به او داده

2 - اگر كسي راه سير و سلوك را سريع طي كرد ، بخاطر ظرفيت بيشتر خودش است كه باعث عنايت خداوند شده


این دو جمله هر دو صادق است؛ زیرا جمله دوم، مبتنی بر سر القدر است و جمله اول مبتنی بر سرّ سر القدر است با این توضیح که استعداد را معمولا در مورد قابل به کار می‌بریم کار خدا وجود بخشی به هر چیزی است که ظرفیت و استعداد تحقق را دارد. اما در عین حال اعطای آن استعداد با سر سر القدر قابل توجیه و تبیین است. به گمانم بحث از سر القدر در همان تاپیکی که خدمتتان عرض شد بیان شده است.

Reza-D;932801 نوشت:
آيا ميشود خصوصيت مشخصي را برشمرد كه دارا بودن آن خصوصيت ، باعث سرعت در سير الي الله بشود؟
و برعكس ، نداشتن آن خصوصيت باعث كندي در اين حركت بشود ، ولو اينكه ساير خصوصيات مثبت را دارا باشيم؟
خانم "طارق الليل" گفتند كه تنها پاسخي كه به ذهنم ميرسد "اخلاص" است. نظر شما چيست؟

- هر چه «جان» بی رنگ‌تر باشد آماده‌تر است.
چیزی که در هزار چیز خودش را نشان می‌دهد باید نسبت به هزار چیز بی‌رنگ باشد. اگر خودش همان حالت اولی را دارد نمی‌تواند حالت دومی را پیدا کند. باید از این هزار رنگ مبرا باشد. نسبت به هزار رنگ باید مبرا باشد تا در هزار رنگ خود را نشان دهد.

- شستن کدورات باطنی و بیرون راندن هفتاد و پنج جنود شیطان.

- رسیدن به مزاج اعدل روحانی

حافظ;932879 نوشت:
این دو جمله هر دو صادق است؛ زیرا جمله دوم، مبتنی بر سر القدر است و جمله اول مبتنی بر سرّ سر القدر است با این توضیح که استعداد را معمولا در مورد قابل به کار می‌بریم کار خدا وجود بخشی به هر چیزی است که ظرفیت و استعداد تحقق را دارد. اما در عین حال اعطای آن استعداد با سر سر القدر قابل توجیه و تبیین است. به گمانم بحث از سر القدر در همان تاپیکی که خدمتتان عرض شد بیان شده است

بله متوجه هستم
منتهی جملهء اول را دوستان بطور مستقل و بدون در نظر گرفتن جملهء دوم عنوان کرده بودند
به این دلیل آن دو جمله را جدای از هم آوردم

حافظ;932879 نوشت:
- شستن کدورات باطنی و بیرون راندن هفتاد و پنج جنود شیطان.

- رسیدن به مزاج اعدل روحانی


فکر کنم اگر اینها را هم توضیح بدهید ، باز نادانستهء دیگری را کشف کنم و توضیح جدیدی از شما بخواهم
به نظرم از اینجا به بعد دیگر مروبوط به عرفان است. با این حال اگر خلاصه ای ساده از دو مورد بالا بفرمائید ممنون میشوم

حافظ;932879 نوشت:
هر چه «جان» بی رنگ‌تر باشد آماده‌تر است


غــــلام همـت آنـم که زیر چرخ کـبــود
زِ هَر چه ، رنگ تعلق پذیرد ، آزاد است

گل گل گل

[="Arial"]

Reza-D;932278 نوشت:
چنين چيزي امكان ندارد

[=arial]سلام
دیگه نمیتونم تو عمومی مسئله رو بیشتر باز کنم
خصوصیتون رو چک کنین
متوجه میشین خیلی چیزا تو وادی سلوک امکان داره که ماها فکرشم نمیتونیم بکنیم.
و البته تو قانع شدن کاملا مختارین.

حافظ;932879 نوشت:
- هر چه «جان» بی رنگ‌تر باشد آماده‌تر است.
چیزی که در هزار چیز خودش را نشان می‌دهد باید نسبت به هزار چیز بی‌رنگ باشد. اگر خودش همان حالت اولی را دارد نمی‌تواند حالت دومی را پیدا کند. باید از این هزار رنگ مبرا باشد. نسبت به هزار رنگ باید مبرا باشد تا در هزار رنگ خود را نشان دهد.

- شستن کدورات باطنی و بیرون راندن هفتاد و پنج جنود شیطان.

- رسیدن به مزاج اعدل روحانی

سلام و عرض ادب مجدد
فردی که دارای توانایی های روحی مثل تله پاتی هست
و یکسری توانایی هایی که روش کار نکرده .میتونیم بگیم این توانایی به خاطر
اعتدال مزاج و طی کردن برخی مراحلی هست که ذکر فرمودین ؟

Reza-D;932889 نوشت:
فکر کنم اگر اینها را هم توضیح بدهید ، باز نادانستهء دیگری را کشف کنم و توضیح جدیدی از شما بخواهم
به نظرم از اینجا به بعد دیگر مروبوط به عرفان است. با این حال اگر خلاصه ای ساده از دو مورد بالا بفرمائید ممنون میشوم

سلام. بله با کمال میل
کسانی چون انبیاء از جنود جهل خالی اند. جنود جهل همه کدورتهای باطنی است که در صورت خالی بودن جان از آنها، زمینه برای پاک بودن و پاک ماندن طینت اولیه فراهم می‌گردد. در این صورت است که مزاج روحانی به صورت اعدل خواهد بود مزاج اعدل یعنی نوع عناصری که این جان را می‌سازد، پاک و طیب است مثل صدق و رأفت و ... . اینها باعث می‌شود این گونه افراد بدون زحمت و خون دل، راههای سلوکی را طی کنند و به نهایت برسانند. البته ناگفته نماند که طینت پاک به تنهایی کافی نیست بلکه اراده قوی هم لازم است. ولی آنچه در این مقال مقصودم است این استکه بگویم برخی به خاطر شفافیتی که دارند احتیاج به سیر و سلوک و از بین بردن احکام تعویقات ندارند بلکه اینان با جذبه می‌روند.
عوامل مختلفی در شکل دادن مزاج اعدل روحانی دخیل است از جمله نیتهای پدر و مادر در هنگام وقاع، رعایت دستوراتی که به پدر و مادر در این هنگام داده شده، شیر مادر و غذایی که مادر می‌خورد و ... . اینها سرشت و بافت اولیه‌ای را در کودک می‌سازد. در امور بدنی نیز اینچنین است. مثلا برخی خیلی بدنشان سست است خب عوامل متعددی دست به دست هم می‌دهد و این ضعف را نتیجه می‌دهد مثلا نوع غذای مادر و ... . مزاج روحانی هم اینچنین است. آنچه که روح یک انسان و خصائص روح او را تشکیل می‌دهد را مزاج روحانی می‌گوییم. برخی از ابتدا کدورت دارند مانند ولد الزنا. معمولا نوع کسانی که با حجت خدا می‌جنگند ولدالزنا هستند. می‌توان گفت برخی خصلتهای شیطانی و زشتی‌های رفتاری برخاسته از یک ناخالصی در مزاج روحانی است. در روایات هم می‌توان رد پای این مسئله را دنبال کرد مثلا در حدیثی منقول است که جوانی به امام صادق علیه السلام اهانت کرد حضرت فرمود جوان تقصیر تو نیست تقصیر مادرت در زیر آن درخت است جوان وقتی این مطلب را به مادرش گفت ابتدا مادرش انکار کرد بعد گفت امام صادق علیه السلام درست فرموده است. این را تحت عنوان طینت اولیه یا مزاج روحانی می‌توان گنجاند. گاهی اوقات مزاج آنقدر پست و نازل می‌شود که به کوچکترین مسائل دنیوی جواب مثبت می‌دهد و به عظیم‌ترین و برجسته‌ترین مسائل معنوی جواب منفی می‌دهد. البته اینها همه در حد «اقتضاء» است و علت تامه نیست. از عالمی سوال کردند آیا ولد الزنا روی سعادت را نمی‌بیند؟ فرمود بله ولی با خون دل زیاد.
آنوقت تا اینجا که گفته شد بافت اولی هر انسانی است اما شریعت و دستورات آن در صدد است بافت ثانوی ایی را در انسان شکل دهد. بافت اولیه همان رنگهایی بود که در رحم و پیش از رحم و بعد از رحم به شخص مورد نظر زده شد اما پس از آن، وارد مرحله بافت ثانوی می‌شویم. کثرت گناه در تغییر و تحول در بافت ثانوی دخیل است. اما نطفه‌ای که از مال حرام متشکل شده، بافت اولیه را شکل می‌دهد. بروز بیرونی و حیثیت اثباتیِ طینت اولیه ابتدا به صورت گرایش است. مثلا حرف حقی را می‌شنود و آنرا را انکار می‌کند یا می‌شناسد. مثلا در مورد حضرت زهرا، در روایات هست که پیامبر صلی الله علیه و آله چهل روز از همسرشان فاصله گرفت و بعد از خوردن غذای بهشتی در وقت خاصی به نزد همسر آمد. همه اینها در نور تکون فاطمه‌زهرا سلام الله علیها اثر گذار است. از این گونه موارد فراوان در مورد انبیاء هست.
البته طینت ثانویه که همان اعمال و ملکات و رفتار خود شخص است حتی می‌تواند طینت اولیه را از بین ببرد. در عوض مثلا کسی که فراوان انفاق می‌کند نور انفاق در جانش می‌نشیند و در تشکل طینت روحانی‌ وی تأثیر گذار است. در انبیاء در سایه‌ی این دسته عوامل، همه جنود عقل حاکم است. اخلاق حمیده همان خوی عقلانی است. حقیقت نفس ناطقه‌ی ما همین فطرت ماست. روحِ عقل اول است که در ما دمیده می‌شود که صرفا هویت معرفتی ندارد بلکه هویت احساسی هم دارد. اینکه در فرهنگ قرآن «هوی» در مقابل عقل قرار می‌گیرد، به خاطر آن است که مراد از عقل، عقل فطری است که نوعا در مقابل این عقل، طبیعت و طبع بشری قرار می‌دهند. از همین رو، گرایشهای خاکی را جزء جنود جهل می‌گیرند. در نتیجه حکومت جنود این عقل بر روح انبیاء، آنان دارای دل بی‌قید گشته اند. می‌توان گفت گرایشهای انسانی که به سمت پایین اند، اینها همان جنود شیطان اند و گرایشهای به سمت بالا، از جنود عقل اند.
برادر حاتم طایی خواست از برادرش تقلید کند مادرش گفت فرق میان تو و او زیاد است تو وقتی سینه مرا می گرفتی رها نمی‌کردی اما او وقتی تو را می دید سینه را رها می‌کرد.

نکته دیگری که به صورت کوتاه اشاره می‌کنم این که خداوند بر اساس طینت اولیه ما را عقاب نمی‌کند. اما بر اساس عملکردمان چرا.

می‌توان نام دیگر مزاج روحانی را مناسبت روحی بگذاریم.

حافظ;933020 نوشت:
مزاج اعدل

ببخشید پس این اعتدال مزاج که در کتاب اشارات و تنبیهات امده منظورش همان فطرت پاک اولیه هست ؟
من قبل از خوندن این مطلب فکر میکردم اعتدال مزاج به معنای واقعی کلمه هست یعنی از طریق تغذیه مزاجمان را معتدل کنیم !

طارق اللیل;933021 نوشت:
بخشید پس این اعتدال مزاج که در کتاب اشارات و تنبیهات امده منظورش همان فطرت پاک اولیه هست ؟
من قبل از خوندن این مطلب فکر میکردم اعتدال مزاج به معنای واقعی کلمه هست یعنی از طریق تغذیه مزاجمان را معتدل کنیم !

یک مزاج عنصری داریم که همانی است که اشاره کردید اما مزاج روحانی غیر از این مزاج عنصری است اگر چه از آن بیگانه هم نیست ولی دو مقوله‌اند.

[="Tahoma"][="Navy"]

Reza-D;932262 نوشت:
يشتر توضيح بدهيد لطفاً

سلام
استعدادهای ذاتی هر موجودی در نقشه جامع هستی به مثابه اقتضائات ذاتی اجزاء یک ساختمان است. همانطور که درب و پنجره و پلکان و غیره در یک ساختمان اقتضائات ذاتی خود را دارند که بدون آن هویتشان منتفی است هر انسانی هم در نقشه جامع هستی جایگاه منحصربفرد و اقتضائات خاص خودش را دارد. پس هرچیزی همانطور است که باید باشد و تبعیضی در کار نیست.
یا علیم[/]

محی الدین;933283 نوشت:
استعدادهای ذاتی هر موجودی در نقشه جامع هستی به مثابه اقتضائات ذاتی اجزاء یک ساختمان است. همانطور که درب و پنجره و پلکان و غیره در یک ساختمان اقتضائات ذاتی خود را دارند که بدون آن هویتشان منتفی است هر انسانی هم در نقشه جامع هستی جایگاه منحصربفرد و اقتضائات خاص خودش را دارد. پس هرچیزی همانطور است که باید باشد و تبعیضی در کار نیست


بحث تبعيض را بر مبناي عدم تناسب اجزاء با ساختمان مطرح نكردم. بلكه عدم تناسب در خودِ ساختمان ها (انسان ها) مد نظرم است
حرف من اين است كه اگر ساختمان انساني من با شما متفاوت است ، خلاف عدالت نيست كه اقتضائات متفاوتي هم داشته باشيم
بحثم اين است كه اين تفاوتِ اقتضائات ، از خود ماست و در عين ثابت ما و بر اساس عملكرد آيندهء خودمان مشخص شده است

سوال
آیا می توان با تعملات فکری و ارتقاء علم و آگاهی به درجه ای رسید که روح انسان بدون نیاز به جسم اقدام به اموری کند؟

پاسخ
معنای این سخن که روح انسان بتواند افعالی را بدون دخالت جسم انجام دهد آن است که انسان به مقام تجرد ملائکه‌ای (در عالم عقول یا عالم ارواح) و یا حداقل به عالم مثال دست یابد. «تجرد» در این جا به معنای جدا گشتن روح از جسد و بدن مادی است. در حقیقت، در سایه‌ تجرد، تعلق روح به بدن قطع و یا ناچیز می‌گردد. اگر عوالم خلقی را به سه عالم کلیِ عالم عقول (عالم ارواح), عالم مثال و عالم ماده تقسیم کنیم؛ قطعاً روح برای انجام فعالیت در دو عالم «ماده» و «مثال» نیازمند به بدن مناسب با هر یک از این دو عالم است اما در مورد برخورداری روح از بدن در عالم عقول (ارواح), مسئله کاملا روشن نیست؛ عده ای بر این باورند که روح در عالم عقول نیز دارای بدن است منتهی بدنی متناسب با آن عالم؛ اما عده ای بر این عقیده اند که ارواح در عالم عقول نیازمند به بدن نیستند. از این اختلاف که بگذریم, حتی اگر بپذیریم ارواح در عالم عقول نیز دارای بدن می باشند, می توان برای نائل شدن به مقام تجرد, صوری را تصویر کرد؛ بدین گونه که اگر انسان در اثر تصفیه جان و سیر و سلوک, به عوالم برتر از عالم دنیا صعود کند (یا عالم مثال یا عالم عقول) دیگر برای انجام اموری که مربوط به عالم مثال یا عقول است نیاز به بدن مادی نداشته, برای انجام کارهای خود وارسته از بدن مادی خواهد بود. حال این سوال مطرح است که آیا با انجام فعالیتهای ذهنی و ارتقاء معلومات علمی و افزایش آگاهی نیز می توان به این وارستگی یا به اصطلاح مقام تجرد دست یافت؟
پاسخ آن است که با صرف تعملا فکری و افزایش علم و آگاهی نمی توان به چنین نقطه ای دست یافت. دست یابی به این مقام نیازمند سلوک عملی است.[1] علت این سخن به چرایی نیاز به سلوک و مجاهدتهای روحی برای رهیدن از عالم ماده و دست یابی به عوالم برتر برمی گردد.
عارفان بر این عقیده‌اند انسان در یک حرکت نزولی بعد از طی عوالم بالاتر (بالاتر از طبیعت مادی)، قدم در عرصه عالم دنیا گذاشته است بطوری که در هر مرحله ای که آن را پشت سر گذاشته، تراکیب و قیودات و عوارض آن مرحله را به خود گرفته است پس از این، انسان در یک سیر صعودی اختیاری (سلوک روحی)، آرام آرام هر یک از این تقیدات و عوارض را که در هر مرحله به خود گرفته بود، از خود باز کرده، ذره ذره ارتقاء یافته, بر عوالم بالاتر قدم می‌نهد. میتوان اسم چنین جدا سازی را تجرید گذاشت. در واقع, برای راه یافتن به هر عالم بالاتر, بایستی خود را از احکام و قیود و عوارض عوالم پایین تر جدا سازد تا در نهایت به عالم عقول (ملائکه) راه ‌یابد که در این هنگام به تجرد عقلی (ملائکه‌ای) دست یافته است. اگر چه, سیر صعودی وی به همین‌جا محدود نمی گردد.
در واقع, فلسفه تهذیب نفس و کارهای روحی و سلوکی را باید در سیر پیدایش انسان جستجو کرد. چون حقیقت انسانی در قوس نزول, عوالم متعدد را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد, پی در پی و در گذر از هر مرتبه، قیدها و احکام خاصی را پذیرفته است به صورتی که در پایان سیر نزولی، انباشته‌ای از مجموعه‌ی قیودات متراکم و مرکب از تعین‌ها، محدودیت‌ها و حجاب‌ها شده است از همین رو, از رفتن به عوالم بالاتر مانند عالم مثال و عالم ملائکه محروم می گردد؛ اما در سیر صعودی و با سلوک روحی, در هر مرتبه‌ از این سیر، بخشی از قیدها و محدودیت‌ها و تعین ها برداشته خواهد شد و به اصطلاح انسلاخ معنوی صورت می گیرد بطوری که به هر میزان که از قیودات برداشته می شود, به همان میزان قادر می گردد تا به عوالم بالاتر وارد گردد.
حال مدعای این نوشتار آن است که با فعالیتهای علمیِ صرف و افزودن آگاهی و تعملات فکری نمی‌توان این تعینات و لایه ها را کنار زد و به شکوفایی روحی (در حد تجرد ملائکه‌ای) دست یافت؛ زیرا فراوان اند کسانی که نه تنها با فعالیتهای علمی و فکری در مسیر انسلاخ معنوی قرار نگرفتند بلکه علوم آنان بر حجابها و قیودات آنان افزود. این مطلب هم در احادیث دینی که در صدد بیان آفتهایی اند که دامن گیر عالمان می شود قابل پیگیری است؛[2] و هم در گفته های عارفان مشهور است.[3]
گفتنی است اگر چه برخی از تعملات فکری و ادراکی, خود از مصادیق سلوک عملی است اما این بدان معنا نیست که هر کسی که به هر ترتیبی چنین کند منتهی به مقام تجرد از بدن می گردد. در حقیقت, نسبت کار سلوکی با کار فکری نسبت عموم و خصوص من وجه است به این معنا که اینچنین نیست که هر گونه تعمّل فکری و ادراکی در زمره‌ی کار سلوکی قرار گیرد و اینچنین نیست که هر کار سلوکی را بتوان کار فکری قلمداد کرد؛ بلکه تنها برخی کارهای فکری را می تواند در زمره کار سلوکی قرار داد (آن دسته ای که در منظومه حرکت های روحی و ریاضت های عملی دارای جایگاه تعریف شده ای باشد). بر این اساس، تعملات فکری می‌تواند تنها به عنوان جزء العلة (جزئی از یک منظومه ی کار روحی و ریاضتهای عملی) در رسیدن انسان به مقام تجرد دخیل باشد ولی به تنهایی کافی نیست.

نتیجه
با تعملات فکری و افزایش علم و آگاهی به تنهایی نمی توان به مقام تجرد رسید؛ زیرا, رسیدن به مقام تجرد تنها در گرو رستن از قیود و عوارض عوالم مادون و زدودن زنگارهای عالم طبیعت است این در حالی است که چه بسا تعملات فکری و علوم اکتسابی بر این قیود بیفزاید و حاصلی جز افزودن زنگار بر روی زنگار و حجاب بر روی حجاب نداشته باشد.

منابع[1]. البته دسترسی به این مقام، از غیر طریق سلوک عملی برای مجذوبین امکان پذیر است اما نمی‌تواند شیوه‌ی غالب باشد. مجذوبین یعنی کسانی که بواسطه داشتن مناسبتهای روحی, بدون مجاهدتهای روحی، به برخی مقامات نائل می شوند که البته این مقامات، مقامات نهایی عرفانی نبوده و برای رسیدن به مقامات نهایی، نیازمند مجاهدتهای عملی و روحی است.

[2]. امام صادق, مصباح الشریعة, ص 20؛ تمیدی آمدی, غرر الحکم و درر الکلم, ص 279؛ مجلسی, بحار الانوار, ج2, ص 52.

[3]. جنید بغدادی, السر فی انفاس الصوفیه, تصحیح عبدالباری محمد داودی, ص 219.


موضوع قفل شده است