جمع بندی الان خواستگاری کنم یا در آینده؟

تب‌های اولیه

98 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

تا کارنباشد ازدواج بی فایدست

سلام دوست من

توصیه خواهرانه برات دارم که الان که موقعیتش رو نداری خواستگاری نکن

فقط به طور منطقی سعی کن خانمت رو راضی کنی که مثلا 5 ماه بعد میام و بهش بگو تو

لیاقتت بیشتره و میخوام بهترینا رو برات مهیا کنم البته نمیگم بری بلف بزنی که فلان کارا

رو برات میکنما منظورم اینه بهش بگو در حد توانم زندگی خوبی رو برات مهیا میکنم

چند ماه صبر کردن که به جایی برنمیخوره ولی اگه خانمت اصرار داره برو خواستگاریش

و تمام شرایطت رو با خانوادش در میون بذار حالا یا بهت وقت میدن و میگن برو هر موقع

شرایطش رو داشتی بیا یا این که راضی میشن

[="Tahoma"][="Black"]

مهدی7;682253 نوشت:
فعلا همین قصدو داریم

داش شرعیشو رد نظر گرفتی میگی فعلا همین قصد و داریم؟[/]

سلام ...
بابا اینقد بحث رو عوض نکنین ایشون پرسیدن برن خواستگاری یانه؟نپرسیدن ک پول تویه خواستگاری مهم هس یا نه ...
من چیزی ک میتونم بگم اینه ک انتخاب تون خیلی درسته ک اون دخترخانوم عذاب وجدان دارن واسه یه پیامک بازی و من دقیقا بهشون حق میدم ک ازتون بخوان برین خواستگاری ...
اینجا بحث پول شما نیس تویه این دورانی ک همه نامردی میکنن ایشون فقط میخوان مطمئن بشن ک شما قصد ازدواج با ایشون رو دارین و سرکارشون نذاشتین ...
ب نظر من نترسین چون جواب مثبت رو ازشون گرفتین اگه فقط بحث مالی باعث جواب منفی خانوادشون بشه ایشون خودشون میتونن حل اش کنن و حتی میتونین بعد از خواستگاری ازشون یه زمان یکی دو ماهه بگیرین ک بهشون اطمینان بدین ک این وضع اینجوری نمیمونه ...
میتونین با هماهنگی خود دخترخانوم خواستگاری برین و ایشون رو کاملا توجیه کنین ک با خانواده شون صحبت کنن ... خودشون خیلی میتونن کمک تون کنن ...
ب نظرم ولی خواستگاری رو عقب انداختن ممکنه موجب از دست دادن ایشون بشه ... از بنده گفتن بود ...
موفق باشین ...

امروز باهاشون قرار گذاشتم و با مادرم رفتم سر قرار
مادرم ایشونو دید و خیلی خوشش اومد
شماره خونشونو گرفت که فردا به خانواده ش زنگ بزنه
تو این شب عزیز دعام کنید
واقعا بهش نیاز دارم

سلام
مادرم با خونشون تماس گرفت مادرش گفت خبرتون میکنیم
ما منتظر بودیم که بگن بیاید خونه تا پسر رو ببینیم و با هم آشنا شیم ولی بعد از دو سه روز که خبری ازشون نشد مادرم دوباره تماس گرفت
در کمال ناباوری گفتن که دختر راضی نیست ما حرفی نداریم ولی دختر ...
به دختر پیام دادم که قضیه چیه گفت خانوادم به من گفتن فکراتو بکن ولی میدونم خودشون مخالفن و چون اونا رو میشناسم منم گفتم نه
اصلا باورم نمیشد
التماسش کردم که یه قدم به طرف من برداره ولی اون برعکس داشت عقب میکشید
نمیدونم چی شد ولی ما یه شب کلا خداحافظی هم کردیم حالا بگذریم اون شب چطوری واسه من صبح شد
قرار شد دیگه همه چی تموم بشه و حتی پیام هم ندم
فردا صبح میخواستم برم سرکار مامانم قیافمو که دید گفت چی شده
گفتم مگه تو نگفتی خانوادش با من
خودش راضیه ولی چون خانوادش راضی نیستن خودشم ...
رفتم سر کار
چند دقیقه گذشت دیدم دختر پیام داد که چرا اینکارو کردی و چرا مامانت دوباره زنگ زده
گفتم نمیتونم فراموشت کنم
خلاصه حسابی شاکی بود که چرا من گفتم خود دختر راضیه
تهدید کرد که این دفعه هم میگم نه
گفتم چند روز فکراتو بکن الان ازت جواب نمیخوام
گفتم میخوام با داداشت حرف بزنم گفت نه
گفتم با یکی از آشناها که با داداشت دوسته حرف میزنم که واسطه بشه گفت نه
همه راهها به روم بسته شده بود
چند روز پیام هم ندادم
بعد از چهار پنج روز که کاملا ناامید شده بودم به مادرم گفتم که تماس بگیره
مادرم زنگ زد خونشون خود دختر جواب داد
گفت نه خودم راضیم نه خانوادم
هیچی همه چی تموم شد رفت
حتی اجازه ندادن بریم خونشون
حتی حاضر نشدن منو ببینن
داغون شدم
تصمیم گرفتم دیگه هیچوقت اسم هیچ دختری رو نیارم
کلا از زندگی سرد شدم
خیلی به ائمه توسل کردم ولی هیچ
از همه چی زده شدم
دارم ایمانمو از دست میدم
هنوزم نمیدونم چی شد
ولی میدونم که میخوام واسه همیشه تنها باشم
تنهای تنهای تنها

مهدی7;700468 نوشت:
سلام
مادرم با خونشون تماس گرفت مادرش گفت خبرتون میکنیم
ما منتظر بودیم که بگن بیاید خونه تا پسر رو ببینیم و با هم آشنا شیم ولی بعد از دو سه روز که خبری ازشون نشد مادرم دوباره تماس گرفت
در کمال ناباوری گفتن که دختر راضی نیست ما حرفی نداریم ولی دختر ...
به دختر پیام دادم که قضیه چیه گفت خانوادم به من گفتن فکراتو بکن ولی میدونم خودشون مخالفن و چون اونا رو میشناسم منم گفتم نه
اصلا باورم نمیشد
التماسش کردم که یه قدم به طرف من برداره ولی اون برعکس داشت عقب میکشید
نمیدونم چی شد ولی ما یه شب کلا خداحافظی هم کردیم حالا بگذریم اون شب چطوری واسه من صبح شد
قرار شد دیگه همه چی تموم بشه و حتی پیام هم ندم
فردا صبح میخواستم برم سرکار مامانم قیافمو که دید گفت چی شده
گفتم مگه تو نگفتی خانوادش با من
خودش راضیه ولی چون خانوادش راضی نیستن خودشم ...
رفتم سر کار
چند دقیقه گذشت دیدم دختر پیام داد که چرا اینکارو کردی و چرا مامانت دوباره زنگ زده
گفتم نمیتونم فراموشت کنم
خلاصه حسابی شاکی بود که چرا من گفتم خود دختر راضیه
تهدید کرد که این دفعه هم میگم نه
گفتم چند روز فکراتو بکن الان ازت جواب نمیخوام
گفتم میخوام با داداشت حرف بزنم گفت نه
گفتم با یکی از آشناها که با داداشت دوسته حرف میزنم که واسطه بشه گفت نه
همه راهها به روم بسته شده بود
چند روز پیام هم ندادم
بعد از چهار پنج روز که کاملا ناامید شده بودم به مادرم گفتم که تماس بگیره
مادرم زنگ زد خونشون خود دختر جواب داد
گفت نه خودم راضیم نه خانوادم
هیچی همه چی تموم شد رفت
حتی اجازه ندادن بریم خونشون
حتی حاضر نشدن منو ببینن
داغون شدم
تصمیم گرفتم دیگه هیچوقت اسم هیچ دختری رو نیارم
کلا از زندگی سرد شدم
خیلی به ائمه توسل کردم ولی هیچ
از همه چی زده شدم
دارم ایمانمو از دست میدم
هنوزم نمیدونم چی شد
ولی میدونم که میخوام واسه همیشه تنها باشم
تنهای تنهای تنها


سلام و عرض قبولی طاعات و عبادات

از اینکه پاسخ پست های شما رو دیر میدم عذرخواهی می کنم و برای همین برای چند روز دوباره پستتون رو باز میذارم که اگه نیازی بود ادامه پیدا کنه

ظاهرا شما از این پاسخ منفی خیلی شوکه شدین و برای همین فشار زیادی رو دارین تحمل می کنین. همه ما هم می دونیم که فراموش کردن کسی که بهش علاقه پیدا می کنیم خیلی سخته منتها نباید این علاقه باعث بشه ما واقعیت های رو نادیده بگیریم. هر انسانی در طول زندگیش ممکنه به خیلی چیزها علاقه پبدا کنه که قطعا رسیدن به همه اونها هم ممکن نخواهد بود. اگه ما نتونیم بر نفسمون غلبه کنیم و اون رو تحت اختیار خودمون در بیاریم همیشه باید این شکست ها رو تجربه کنیم و کلی از زندگی و خدا و آخرت عقب بمونیم.

سلام طاعات قبول حق
شما کمی فک کنین این ازدواج آخرعاقبت درستی نداشته و این اتفاق به نفع شما بوده...اینطوری راحت تر میتونین باهاش کنار بیاین
خیلی خوبه اگه تو یه اتاقی هستیم و همه ی درها بسته فکر کنیم که بیرون طوفانی هست و خدا چقدر دوستمون داره که درها رو به روی ما بسته

یا علی

دختره همون اولم نمیخاستت.اگه دختر خودش بخاد هیچ چیز جلودارش نیست.اگه خیلی پولدار بودی و خوشتیپ و با لامبورگینی میرفتی سرقرار بدترین اخلاق دنیا را هم که داشتی میزاشتنت رو چشمشون.همون بهتر که نشد.منم کلی جواب رد شنیدم.خیالمم نیست.اونا لیاقتمو نداشتن.میدونم خدا یه بهترشو گذاشته کنار برام.

بلا;704686 نوشت:
شما کمی فک کنین این ازدواج آخرعاقبت درستی نداشته و این اتفاق به نفع شما بوده...اینطوری راحت تر میتونین باهاش کنار بیاین
خیلی خوبه اگه تو یه اتاقی هستیم و همه ی درها بسته فکر کنیم که بیرون طوفانی هست و خدا چقدر دوستمون داره که درها رو به روی ما بسته

یعنی خودمونو گول بزنیم ؟!

امین;704680 نوشت:
اگه ما نتونیم بر نفسمون غلبه کنیم و اون رو تحت اختیار خودمون در بیاریم همیشه باید این شکست ها رو تجربه کنیم و کلی از زندگی و خدا و آخرت عقب بمونیم.

یعنی چی ؟
میشه بیشتر توضیح بدین

مهدی7;704812 نوشت:
یعنی خودمونو گول بزنیم ؟!

گول زدن نیست
آیا شما میدونین آیندتون با اون شخص چطوری بوده و میتونین حکم صددرصدی به اینکه حتما با اون شخص خوشبخت میشدین بدین؟

بلا;704815 نوشت:
آیا شما میدونین آیندتون با اون شخص چطوری بوده و میتونین حکم صددرصدی به اینکه حتما با اون شخص خوشبخت میشدین بدین؟

اگه بخوایم اینجوری بدبینانه فکرکنیم که کلا ازدواج میره زیر سوال
از کجا معلوم ازدواج کنم و بعدش طلاق نگیرم ؟! حالا با هرکی میخواد باشه !

کلا ما یاد گرفتیم هرچیزی که نشد خودمونو گول بزنیم و بگیم قسمت نبود !
ولی من این چیزا رو قبول ندارم
قسمت یعنی خواست خودمون
اون دختر منو نخواست پس نباید بگیم قسمت نبود
باید گفت اون نخواست

مهدی7;704817 نوشت:
باید گفت اون نخواست

برادر عزیزم!
خوشبختانه یا متاسفانه رسیدی سر حرف من!

این نشد یکی دیگه!

اگر پست های اول منو با دقت خونده باشید یه جا گفتم، امیدی به تلاش اون دختره نداشته باشید
یعنی اگر والدینش مخالف باشند قطعا اونم مخالفت می کنه!
از حرفهاتون در پست اول، کاملا واضح بود
به خاطر همین گفتم:
این نشد یکی دیگه!

هروقت رفتید خواستگاری هرکی، همیشه این جمله رو تو ذهن داشته باشید
در این صورت اگر جواب منفی بشنوی، داغون نمیشی

بله شما درست میگید!
باید بگید :
اون نخواست! به درک که نخواست!
(الان حتما میاید مخالفت میکنید با حرف من! ولی خب اینم احتمالا بعدا بهش می رسید)
موفق باشید

مهدی7;704817 نوشت:
اگه بخوایم اینجوری بدبینانه فکرکنیم که کلا ازدواج میره زیر سوال
از کجا معلوم ازدواج کنم و بعدش طلاق نگیرم ؟! حالا با هرکی میخواد باشه !

کلا ما یاد گرفتیم هرچیزی که نشد خودمونو گول بزنیم و بگیم قسمت نبود !
ولی من این چیزا رو قبول ندارم
قسمت یعنی خواست خودمون
اون دختر منو نخواست پس نباید بگیم قسمت نبود
باید گفت اون نخواست

درسته که نباید انداخت گردن تقدیر
ولی نباید هم با دونستن اینکه امکان شنیدن جواب منفی 80درصد هست امید الکی داشت و خوشبینانه فکر کرد

بی خیال
دیگه حالم از هرچی عشق و عاشقیه به هم میخوره
ترجیح میدم تا آخر عمر تنها باشم ولی دیگه با هیچ دختری در مورد ازدواج صحبت نکنم

لبیک یا علی النقی;704821 نوشت:
یعنی اگر والدینش مخالف باشند قطعا اونم مخالفت می کنه!

حرف شما تا حدی درسته...! اما 100 درصد نیست!
دخترایی هستن که چون عاشق پسرن! ریسک میکننو بر خلاف میل خانواده ازدواج میکنن!ی
مدت طرد میشن! پدر مادر دیدن خوشبختن اشتی میکنن!
دیدن نه میان میگن دیدی گفتیم؟خودت خواستی حالا بکش!
ولی حکم کلی نیست....
اگر واقعا دو طرف علاقه مند باشن میشه...
(همینقدر که این آقا از جواب نه شنیدن شوکه شد یعنی حسابی علاقه مندش شده! ولی دختره نشده بود!اگر دختره هم همینقدر که ایشون عاشقشه عاشقش بود رو حرف خانوادشم وای میستاد)

مهدی7;704824 نوشت:
بی خیال
دیگه حالم از هرچی عشق و عاشقیه به هم میخوره
ترجیح میدم تا آخر عمر تنها باشم ولی دیگه با هیچ دختری در مورد ازدواج صحبت نکنم

ی بهترشو پیدا میکنی همه اینا میگذره:ok:
"البته کمرنگ میشه ولی فراموش نمیشه هیچوقت"
واسه همین میگن این رابطه ها خوب نیست!
افسردگی ناراحتی و ....!
الان میام خصوصیت یکم در مورد خودم میگم درد دل میکنیم حالت جا میاد میفهمی مثه همیم:ok:

monji-sec;704826 نوشت:
دخترایی هستن که چون عاشق پسرن! ریسک میکنن

حالا الزاما نیازی به ریسک کردن نیست!
میشود با منطق و صحیح با خانواده صحبت کرد و قانعشان کرد یا دیگری را واسطه کرد یا با لطایف الحیل، نظرشان را تغییر داد!
اما با توجه به اطلاعاتی که ایشون درمورد طرفش می داد
کاملا واضح بود که این طرف، جزء چنین مواردی نیست و چنین انتظاری از او داشتن، خوشخیالی است!

لبیک یا علی النقی;704821 نوشت:
این نشد یکی دیگه!

هروقت رفتید خواستگاری هرکی، همیشه این جمله رو تو ذهن داشته باشید

پسری با این پیش فرض منفی هرجایی هم که بره برای ازدواج به نتیجه نمیرسه
دقیقا مشکل شما همین جاست که ازهمون اول با یه ذهنیت منفی اقدام می کنید.(این نشد....) کار نشد نداره فقط کافیه ادم یه چیزی رو بخواد مگر اینکه تو انتخابمون تردید داشته باشیم و محکم نباشیم البته منظورم یاتو یا هیچکس دیگه هم نیس ولی باید با هدف رسیدن به خواستگاری رفت به قول شاعر هرگز نخورد اب زمینی که بلند است انتظار نداشته باشید هرجا رفتین خواستگاری خانواده فورا دخترشونو دو دستی تقدیم شما کنن

مهدی7;700468 نوشت:
تصمیم گرفتم دیگه هیچوقت اسم هیچ دختری رو نیارم
کلا از زندگی سرد شدم
خیلی به ائمه توسل کردم ولی هیچ
از همه چی زده شدم
دارم ایمانمو از دست میدم

سلام دوست عزیز
متاسفم از اینکه ناراحت میبینمت.

گاهی وقت ها ما چیزی رو میخوایم که هلاک ما در اونه
منتها چون بهش علم نداریم اصرار میکنیم و اتفاقا فکر میکنیم
راه سعادت و خوشبختی مون همینی هست که میخوایم!
خدا رو چه دیدی شاید در آینده (آینده ی دو سه ساله) برای اینکه این ازدواج سر نگرفت خدا رو هم شکر کنی، پاهاشم ببوسی!

ضمنا شنیدید میگن: زنی که آدمو نخواد هم ننگه

تسنیـم;704965 نوشت:
زنی که آدمو نخواد هم ننگه

سلام
اون منو میخواست
بخاطر خانوادش نظرشو عوض کرد
بعدشم به نظر من اینا همش اعتماد به نفس دادن به خودمونه
و اعتقادی بهش ندارم
چون همیشه واسه ما نمیشه !

مهدی7;705066 نوشت:
سلام
اون منو میخواست
بخاطر خانوادش نظرشو عوض کرد
بعدشم به نظر من اینا همش اعتماد به نفس دادن به خودمونه
و اعتقادی بهش ندارم
چون همیشه واسه ما نمیشه !

اینا همش می گذره
الان شما تو فاز افسردگی هستید،این جور مواقع می گن،حسابی سوگواری کنید تا رو حیتون خوب بشه و دوباره از سر بگیرید،این همه آدم رفتن خواستگاری نشد،بالاخره با یکی ازدواج کردن،الان هم دارن به اون موقع های خودشون می خندن
شما هم چند سال دیگه اینطوری میشید،با چند تا بچه قدونیم قد

لبیک یا علی النقی;704833 نوشت:
حالا الزاما نیازی به ریسک کردن نیست!
میشود با منطق و صحیح با خانواده صحبت کرد و قانعشان کرد یا دیگری را واسطه کرد یا با لطایف الحیل، نظرشان را تغییر داد!
اما با توجه به اطلاعاتی که ایشون درمورد طرفش می داد
کاملا واضح بود که این طرف، جزء چنین مواردی نیست و چنین انتظاری از او داشتن، خوشخیالی است!

با مورد تاپیک کار ندارم،چون معلوم نیست واقعا خانومه برای چی گفته نه
ولی بعضی دخترا خیلی مظلومن
شما می دونستید بعضی خانواده ها اجازه ی حرف زدن به دختر نمی دن؟میگن چه پر رو،تو نمیفهمی صلاحت چیه بشین سرجات
اونقد بدم میاد از پسرایی که تا یه دختر جواب منفی می ده،برمیگردن میگن به درک،این نشد یکی دیگه ! خود دختره چند وقت طول می کشه،به روزای عادیش برگرده پسرا فکر می کنن جواب رد دادن واسه دخترا خیلی راحته

مهدی7;704814 نوشت:
یعنی چی ؟
میشه بیشتر توضیح بدین

سلام

مثلا الان من به فلان ماشین یا فلان ویلا یا فلان ... علاقه دارم و دوست دارم بهش برسم. اگه من از قبل روی خودم کار نکرده باشم و با خودم این مسئله رو حل نکرده باشم که توی این دنیا نمیشه به همه اون چیزایی که دوست داریم برسیم، با نرسیدن به هر یک از اونایی که بهش علاقه دارم باید غصه و حسرت بخورم و افسرده بشم و از زندگی نا امید بشم و ... . اگه یه وقت این وابستگی شکل گرفتن باید نگاه خودم رو اصلاح کنم. این تغییر نگاه اسم میشه همون درمانی که عرض کردم.

واکسینه کردن یه مرحله بالاتره؛ یعنی ما قبل از اینکه به دنیا و هر چیزی که توی اون هست وابسته بشیم، باید کاری کنیم که این وابستگی صورت نگیره. مثلا منی که میدونم نهایت سالی که توی این دنیا زندگی می کنم، 60-70 سال بیشتر نیست و میدونم هر چی هست برای اون دنیاست و زندگی ابدی متعلق به بعد از این دنیای مادیه، خب عقل سالم میگه نباید وقت و فرصت و امکاناتت رو صرف چیزهایی کنی که موندنی نیست. عشق و علاقه شما به اون دختر هم یکی از همین موارده.
اگه از اصل اشتباه شما یعنی برقراری رابطه و ایجاد وابستگی و ... که مقصر اصلیش خودتون هستین بگذریم، باید عرض کنم این عشق و علاقه به این خاطر که آینده روشنی نداره نه تنها برای شما مفید نیست بلکه مضر هم هست. لذا اگه شما می خوای توی این دنیا و اون دنیا عقب نمونی و فرصت ها رو از دست ندی، به جای اینکه جا بزنی و بگی این دنیا دیگه دنیا نمیشه، باید دستت رو روی زانوهات بزاری و بلند شی و با خودت بگی من بیدی نیستم که با این بادها بلرزم. درسته که من اشتباه کردم و عاشق کسی شدم که نمی دونستم بهش می رسم یا نه؛ ولی می تونم اونو فراموش کنم و یه زندگی جدید برای خودم بسازم. وقتی به این مرحله برسی یعنی قبول کنی که می تونی، اون وقت 90درصد راه رو رفتی و مطمئن باش که می تونی فراموشش کنی و به فکر ساختن یک زندگی جدید باشی.

monji-sec;704826 نوشت:

(همینقدر که این آقا از جواب نه شنیدن شوکه شد یعنی حسابی علاقه مندش شده! ولی دختره نشده بود!اگر دختره هم همینقدر که ایشون عاشقشه عاشقش بود رو حرف خانوادشم وای میستاد)

سلام

دوست عزیز من با این حرفتون موافق نیستم

کلا عقیده دارم دختری که تو روی پدرو مادش به خاطر یه پسر غریبه وایمیسته نمیتونه زن زندگی باشه

حالا شاید بگین همدیگه رو دوس داشتن

ولی هر چقدرم دو طرف عاشق هم باشن ارزش اینو نداره که دختره بخواد تو روی خانوادش وایسه

البته این نظر من بود

شاید خیلیا الان حیای دختر رو دمده بدونن

سوالات.;705079 نوشت:
اونقد بدم میاد از پسرایی که تا یه دختر جواب منفی می ده،برمیگردن میگن به درک،این نشد یکی دیگه

منم انقد بدم میاد از دخترهایی که فک می کنن جواب منفی شنیدن برای پسرها راحته!!!

به درک گفتن به معنی توهین به دختره نیست!
برای آرامش بخشی به خود فرد هست...
یعنی جواب رد داد که داد...مهم نیست!...بی خیال .... ولش کن
وقتی نمیشه نمیشه دیگه!

طلیعه;704927 نوشت:
کار نشد نداره

این برای وقتیه که مثلا می خوای یه درخت بکاری!
وقتی یه تصمیم گیری دوطرفه در کاره نمیشه اینو گفت!
الان یکی بیاد خواستگاری شما و شما بگی نه!....چه جوری می خواد بشه؟!
خب نمیشه دیگه!

طلیعه;704927 نوشت:
هرگز نخورد اب زمینی که بلند است انتظار نداشته باشید هرجا رفتین خواستگاری خانواده فورا دخترشونو دو دستی تقدیم شما کنن

شما هم انتظار نداشته باشید پسرها برن تمام ناز و نوز کردنهای دخترا رو تحمل کنن و خودشونو از بالای ساختمون پرت کنن پایین تا عشقشونو ثابت کنن!

قطعا همینطوره....زمینی که بلنده آب نمی خوره

طلیعه;704927 نوشت:
باید با هدف رسیدن به خواستگاری رفت

خوب شد گفتید...
وگرنه ما با هدف "نرسیدن" می رفتیم خواستگاری تا الان!!!!
حالا فعلا به پرسشگر این تاپیک که اصلا اجازه ی خواستگاری رفتن هم ندادند!!!
ایشون نگران بود که به خاطر درآمد پایینش ردش کنن! اصلا حاضر نشدن بفهمن طرف کیه!
اونا زمینشون خیلی بلندتره!

مهدی7;705066 نوشت:
بعدشم به نظر من اینا همش اعتماد به نفس دادن به خودمونه
و اعتقادی بهش ندارم
چون همیشه واسه ما نمیشه !

مهدی جان اگر این از غصه ت کم میکنه بهت میگم
منم به هیچ کدوم از چیزهایی که میخواستم نرسیدم
اهل بیت هیچ وقت درو وا نکردند ... چون اصلا خونه نبودند که صدای در زدن ما رو بشنوند

مهدی7;704817 نوشت:
اگه بخوایم اینجوری بدبینانه فکرکنیم که کلا ازدواج میره زیر سوال
از کجا معلوم ازدواج کنم و بعدش طلاق نگیرم ؟! حالا با هرکی میخواد باشه !

کلا ما یاد گرفتیم هرچیزی که نشد خودمونو گول بزنیم و بگیم قسمت نبود !
ولی من این چیزا رو قبول ندارم
قسمت یعنی خواست خودمون
اون دختر منو نخواست پس نباید بگیم قسمت نبود
باید گفت اون نخواست



در اینکه اون دختر به هر دلیلی نخواست یا نتونست به شما جواب مثبت بده شکی نیست؛ اما نمیشه قسم حضرت عباس خورد که جواب منفی ایشون هیچ پشت پرده ای نداره. بله ار نگاه کسی که فقط مادی گراست و چیزی فراتر از ماده رو قبول نداره چنین چیزی شدنی نیست؛ ولی از نگاه ما که مسلمانیم و قبول داریم پشت این دنیای مادی، فرامادیاتی هست که ما ازش خبر نداریم، این چیزها غیر قابل انکاره. اعتقاد ما اینه که اون بالا خدایی هست که حواسش به همه چی هست و گاهی اوقات با یه پس گردنی یا یه گره تو زندگی ما رو از جاده خاکی میکشه بیرون. البته این منافاتی با این نداره که ما سرنوشتمون رو خودمون رقم میزنیم. فرق ما با کسی که منکر فرامادیانه اینه که مثلا اون به رابطه اعمال با هم اعتقادی نداره. ما میگیم اگه یه روزی یه جایی دست یه نفر رو گرفتی یا صدفه دادی یا ... ؛ یه روزی یه جایی یه شکلی نتیجش رو می بینی. حالا هم میگین چیزی به نام قسمت نداریم؟ قسمت یه چیزی نیست که از رو هوا اومده باشه. قسمت نتیجه کارایی که می کنیم؛ گاهی نتیجه کار خوبه که اسمش پاداشه و گاهی نتیجه کار بد که اسمش تنبیه. تنبیه هم که نه تنها بد نیست بلکه مفیده.

تسنیـم;705153 نوشت:
مهدی جان اگر این از غصه ت کم میکنه بهت میگم
منم به هیچ کدوم از چیزهایی که میخواستم نرسیدم
اهل بیت هیچ وقت درو وا نکردند ... چون اصلا خونه نبودند

شاید خونه رو اشتباه رفتی؛ یا درست رفتی ولی اون چیزی که بهت دادن رو نادیده گرفتی!

roz1017;705151 نوشت:
سلام

دوست عزیز من با این حرفتون موافق نیستم

کلا عقیده دارم دختری که تو روی پدرو مادش به خاطر یه پسر غریبه وایمیسته نمیتونه زن زندگی باشه

حالا شاید بگین همدیگه رو دوس داشتن

ولی هر چقدرم دو طرف عاشق هم باشن ارزش اینو نداره که دختره بخواد تو روی خانوادش وایسه

البته این نظر من بود

شاید خیلیا الان حیای دختر رو دمده بدونن

[/]

بله این حرف شما زمانی درسته خونه نشسته دختره!
میگن ی پسره داره میاد خواستگاریت!
اینم نمیدونه کیه ک! واس چی اصرار کنه تو روی خانوادش وایسته؟
ولی خانمی ک 3 ساله با آقایی در محوطه کاری رابطه عاطفی دارند(3 سال کم نیست 3 ساللللللل) آیا میتونه ایشون رو فراموش کنه؟
پس حاضره خودکشی کنه!ولی زن کسی دیگه نشه!
چون واقعا 3 سال از ته قلب عاشق هم شدن!جدا شدن ی شکست سنگینه دو طرفست!
بعد ی سوال گفتین زن زندگی نیست!
به علت این ک با مردی که دوسش داشته ازدواج کرده و نخواسته اطرافیا واسه آیندس تصمیم بگیرن ؟

monji-sec;705163 نوشت:
بله این حرف شما زمانی درسته خونه نشسته دختره!
میگن ی پسره داره میاد خواستگاریت!
اینم نمیدونه کیه ک! واس چی اصرار کنه تو روی خانوادش وایسته؟
ولی خانمی ک 3 ساله با آقایی در محوطه کاری رابطه عاطفی دارند(3 سال کم نیست 3 ساللللللل) آیا میتونه ایشون رو فراموش کنه؟
پس حاضره خودکشی کنه!ولی زن کسی دیگه نشه!
چون واقعا 3 سال از ته قلب عاشق هم شدن!جدا شدن ی شکست سنگینه دو طرفست!
بعد ی سوال گفتین زن زندگی نیست!
به علت این ک با مردی که دوسش داشته ازدواج کرده و نخواسته اطرافیا واسه آیندس تصمیم بگیرن ؟

من زیاد اعتقادی به این ندارم که چون مثلا سه سال یا چند سال با طرف رابطه عاطفی داشته پس باید حتما

طرف همونی باشه که سه ساله باهاش داره حرف میزنه .... چیزایی که پدرو مادرمون با آگاهی دارن میبینن شاید ما نمیبینیم

آدم عاشق هم کور میشه هم کر میشه فقط دلش کار میکنه

نه دقیقا به این علت که تو روی پدرو مادری که 20 و چند سال ( یا هر چند سال ) دختری رو که بزرگ کرده میتونه وایسه

پس چه تضمینی هست فردا تو زندگی تو روی شوهرش که چند وقته باهاش آشنا شده واینسته؟


خانواده و تربیت خانواده تو زندگی افراد خیلی موثرن

[=arial black]سلام
یه جایی گفته بودین هرکاری میکنین تا بش برسین
ولی الان کلا ناامید شدین
به نظرم این قضیه یه کم بوداره
دخترخانم اولش گیر داده نمیتونه صبرکنه وضعتون خوب بشه
و اصرار کرده برین خواستگاری
از اون طرفم گفته جواب نهاییش جواب خانوادس
یعنی داشته واسه جواب منفی آمادتون میکرده
بعد خانواده گفتن فکراتو بکن این گفته نه
و به شما گفته خودم میدونم جواب خانواده منفیه
اینا همش مثل تیکه های یه پازله
اگه بذارین کنارهم به جواب میرسین
نمیخوام ناراحتتون کنم
ولی دارم از نگاه دخترای امروزی از نوع غیرمذهبیش به قضیه نگاه میکنم
همزمان با شما یکی به این دخترخانم در باغ سبزو نشون داده
یکی که یه چیزیش از شما بهتر بوده
پولش ، موقعیتش، ایمانش، قیافش یا حتی عشقش ...

پس طبیعیه که واسه عشقتون عزاداری کنین
ولی هروقت گریه هاتون تموم شد هی نبش قبرش نکنین
برگردین به زندگیتون و از اول شروع کنین

roz1017;705169 نوشت:
من زیاد اعتقادی به این ندارم که چون مثلا سه سال یا چند سال با طرف رابطه عاطفی داشته پس باید حتما

طرف همونی باشه که سه ساله باهاش داره حرف میزنه

من گفتم رابطه عمیق!
این قضیه شما مال رابطه های خیابونیه که قصدشون معلومه.....رابطه وقتی عمیق باشه و هرروز با هم رو در رو حرف بزنی خیلی چیزا معلوم میشه!(عمیق عمیق منظورم اینه که ی زندگی زناشویی دارند فقط ممکنه رابطه جنسی نداشته باشن)

roz1017;705169 نوشت:
چیزایی که پدرو مادرمون با آگاهی دارن میبینن شاید ما نمیبینیم


چیزایی که جوونا در همسر و آیندشون میتونن ببینن شاید پدرو مادر نتونن ببینن!

roz1017;705169 نوشت:
آدم عاشق هم کور میشه هم کر میشه فقط دلش کار میکنه

آدم پیر و چند دهه پیش هم کوته فکر میشه هم بدبین فقط چشمش کار میکنه:ok:

roz1017;705169 نوشت:
نه دقیقا به این علت که تو روی پدرو مادری که 20 و چند سال ( یا هر چند سال ) دختری رو که بزرگ کرده میتونه وایسه

بله میتونه وایسه! چون آینده خودشه! یک عمر زندگیه! تصمیم مهمیه! پدر و مادر وظیفشون مخالفت نیست!
وظیفشون نشون دادن راهه!
دخترم این راهه!این پسر اینجوریه! میخوای ازدواج کنی که زندگی خودته! اگرم نمیخوای که ما راهو جلوت گذاشتیم!
پدر مادر میشه بگین چه حق دخالتی تو زندگی ی انسان بالغ داره؟؟؟؟؟؟

roz1017;705169 نوشت:
تضمینی هست فردا تو زندگی تو روی شوهرش که چند وقته باهاش آشنا شده واینسته؟

تضمینی هست دختری که تو روی پدر و مادرش واینمیسته تو روی شوهرشم واینسته؟

roz1017;705169 نوشت:
خانواده و تربیت خانواده تو زندگی افراد خیلی موثرن

عقل وبینش انسان و فرهنگ و آینده نگری در تصمیم گیری در زندگی افراد خیلی موثرن

monji-sec;705180 نوشت:

حرفاتون از یه بعدی درسته

ولی با روحیات من جور در نمیاد

البته این به این معنی نیست که حرفاتون رو قبول ندارم یا درست نیستن

فقط نظرات متفاوتن

موفق باشین :ok::Gol:

roz1017;705185 نوشت:
حرفاتون از یه بعدی درسته

ولی با روحیات من جور در نمیاد

البته این به این معنی نیست که حرفاتون رو قبول ندارم یا درست نیستن

فقط نظرات متفاوتن

موفق باشین :ok::Gol:

ممنونم که تو بحث شرکت کردین:ok:
بله افکار افراد میتونه موقعیت های اجتماعی...نگرش جنسیتی....و ...درش دخیل باشه
:Gol:

آقای مهدی 7

باور کن آنقدر ها هم سخت نیست
فهمیدن اینکه
بعضی ها می آیند که
نماننــد نباشند نبیـننـد
و تــو

اگر تمامی ِدنیا را هم حتی به پایشان بریزی
آنها تمامی بهانه های دنیا را جمع می کنند
تا از بین آنها بهانه ای پیدا کنند
که بــــروند دور شـــوند
که نـــمانند اصلا
پس به دلت بسپار
وقتی از خستگی هایِ روزگار
پناه بردی به هر کسی
لااقل خوب فکر کن ببین
از سر علاقه آمده، یا از سر ِ ...
تا دنیایت پر نشود
از دوست داشتن هایِ پر بغض
که دمار از روزگارت درآورد!

"دانتیسم"

کسی که بخواد بمونه یه دلیل میاره
ولی کسی که بخواد بره هزار بهونه میاره

....................................

................................

بعد از اون جواب نه کلا همه چی خوابید ولی ما همچنان با هم در ارتباط بودیم حتی صمیمی تر هم شدیم
سعی کردم توی این مدت چیزایی که باعث شده بود نسبت به من دید خوبی نداشته باشنو رفع کنم
حتی خود دختر هم در جریان بود و همیشه پیگیر کارام بود
خیلی به وصال امیدوار شدم
این هفته گفتم تقریبا کارایی که لازم بوده رو انجام دادم بقیه ش هم بمونه واسه وقتی که وضع مالیم بهتر شد چون نیازمنده سرمایه ستب
هش گفتم آخر این هفته ( که امشب باشه ) یه جواب بهم بده که خیالم راحت باشه چون این چند ماه بخدا داغون شدم
هر روز استرس
هر روز ترس
گذشت تا دیروز
وقتی پیام دادم دیدم اعصابش خورده و میگه نپرس چی شده
از من اصرار از اون انکار
خلاصه آخرش گفت پسر داییش اومده خواستگاریش ( چند ماه قبل هم ازش خواستگاری کرده بود و جواب نه شنیده بود )
گفت که خانواده با اون موافقن و اصرار دارن دختر باهاش ازدواج کنه
داغون شدم
کلا عصبی بود
خواهرش منو دیده بود و پیش خانواده گفته بود که پسر دایی سرتره
همین باعث شد کلا نظرشون نسبت به من منفی بشه
دختره هم ناراحت بود واسه همین مقایسه ها
گفت به هردوتون جواب منفی میدم
گفتم چرا به من
چرا پای منو وسط میکشی
شب رو با ناراحتی خوابیدیم فردا صبح پیام داد که میخوام به پسرداییم جواب مثبت بدم
تو خیابون خشکم زد
فهمیدم که دیشب پسره واسش پیام داده
اعصابم خورد بود
رسیدم خونه و پیام دادم
دلیلشو خواستم
گفت دلیلش رضایت خانواده ست
گفتم پس رضایت خودت چی میشه
دلش با پسرداییش نیست خودشم میگه که ما اصلا به هم نمیخوریم ولی حتی خانواده خودشم اصرار دارن که با اون ازدواج کنه چون آشناست
تا عصر باهاش صحبت میکردم آخرش گفت به دوتاتون جواب نه میدم اصلا قصد ازدواج ندارم و ...
نمیدونم چیکار کنم
بخدا شب و روز ندارم
شبم خوابشو میبینم
خواب ازدواج و ...
دیروز گفتیم استخاره بگیریم رفتیم توی یه سایت من گرفتم نوشته بود خیلی خوب است و حتما انجام شود
اون گرفت نوشته بود بد است
خدا هم سر کارمون میذاره
دارم دیوونه میشم
بخدا فکر خودکشی هم به سرم زده ولی جراتشو نداشتم
نه اینکه از مردن بترسم از بعدش میترسم
نمیدونم چیکار کنم
واقعا دوسش دارم نمیخوام از دستش بدم
چون خودمم میدونم اگه بره تا آخر عمرم تنها میمونم
اون میترسه
از همه چی میترسه
حتی از خانواده خودش
میگه میترسم بگن با پسره در ارتباط بودی و دوست بودی و ....
میگم خب بگن وقتی نیت ما مشخصه از چی میترسی ما که کار بدی نکردیم که شرمنده ش باشیم
میگه واسه خانواده شما عادیه ولی توی خانواده ما نه
بخدا موندم چیکار کنم
احتمال زیاد اونم میاد این تاپیکو میبینه چون اینجا عضوه
ازتون خواهش میکنم یه راهی جلو پام بذارین
و اگه میشه نصیحتی کمک فکری چیزی هم به ایشون بکنین
التماس دعا دارم
یه وقتایی فکر میکنم خدا منو بیخود آفریده
احساس پوچی میکنم
خسته م از این زندگی
اگه به این دختر نرسم میمیرم
شاید بگین الکی میگه
ولی واقعا میمیرم
زندگیم تموم میشه Sad

[="Microsoft Sans Serif"][="Black"]سلام وقتتون بخیر!من فکرمیکنم شمابه جای تلقین کردن به خودتون که میمیرید،به خودتون امیدبدید.
شماچقدراطمینان داریدکه بارسیدن به اون دخترخانم خوشبخت خوشبخت میشید؟شماانسانید!قوی هستید!انقدرخودتونودست کم نگیرید!!شماتلاش منطقی روداشته باشید(البته اگه اون خانم واجدشرایط شماباشند)بقیشوبه خدابسپرید.ورفتارمنطقی داشته باشید.میدونم سخته ولی به خودتون تلقین کنیدکه میتونیدمنطقی فکرکنید.این ایه روفراموش نکنید:چه بساازچیزی خوشتون بیاد ولی برای شمامناسب نباشه خدامیداند ولی شما نمیدانید؛
..........
سلام مجدد دوست عزیز
این صحبت های همسرمه که باخوندن مشکل شما دوست داشت شمارو راهنمایی کنه
[/]

مهدی7;732151 نوشت:
یگه میترسم بگن با پسره در ارتباط بودی و دوست بودی و ....

مگه غیر از اینه!!!!
ببین هم دختره تو رو بازیچه و مسخره کرده.هم خودت هنوز بچه ای.کاری به سنت ندارم.از نظر عقلی میگم.وقتی هنوز تو مرحله ای هستی که میخای با یه جواب منفی شنیدن و یه مشکلی دست به خودکشی بزنی.اینو بدون هنوز بچه ای و در اینده توی مشکلات زندگی کم میاری.مشکلات زندگی بزرگتر از جواب منفی شنیدنه.

ازتون خواستم کمک کنین نه اینکه ... Sad
من فکر میکنم خواست خدا هم اینه که به هم برسیم
حتی چند بار خداحافظی کردیم ولی بازم تموم نشد و دوباره به هم برگشتیم
پس لطفا نگین از کجا معلوم خوشبخت میشین و ...
در ضمن در مورد ارتباط و دوست بودن : درسته ما با هم در ارتباطیم ولی بیشترش در مورد مشکلات پیش رومون بوده و هموار کردنش واسه ازدواج
دنبال دوس دختر دوس پسر که نبودیم

مهدی7;732151 نوشت:
بعد از اون جواب نه کلا همه چی خوابید ولی ما همچنان با هم در ارتباط بودیم حتی صمیمی تر هم شدیم

سلام

خداقوت ... :Gol:

نظر همسر سرکار فاطمه رو چند بار بخونید .. بنظرم در عین حالی که مختصر هستش کاملا جامع و پخته گفته شده ...:Narahat az:

**فاطمه;732161 نوشت:
من فکرمیکنم شمابه جای تلقین کردن به خودتون که میمیرید،به خودتون امیدبدید.
شماچقدراطمینان داریدکه بارسیدن به اون دخترخانم خوشبخت خوشبخت میشید؟شماانسانید!قوی هستید!انقدرخودتونودست کم نگیرید!!شماتلاش منطقی روداشته باشید(البته اگه اون خانم واجدشرایط شماباشند)بقیشوبه خدابسپرید.ورفتارمنطقی داشته باشید.میدونم سخته ولی به خودتون تلقین کنیدکه میتونیدمنطقی فکرکنید.این ایه روفراموش نکنید:چه بساازچیزی خوشتون بیاد ولی برای شمامناسب نباشه خدامیداند ولی شما نمیدانید

:Gol:

مهدی7;732225 نوشت:
من فکر میکنم خواست خدا هم اینه که به هم برسیم
حتی چند بار خداحافظی کردیم ولی بازم تموم نشد و دوباره به هم برگشتیم
پس لطفا نگین از کجا معلوم خوشبخت میشین و ...

از کجا میدونین خواست خدا اینه؟ چون اگر خواست خدا باشه همه چی جور میشه ان شاءالله .. اما وقتی به هر دری میزنین

و تلاشتونو میکنین ، بازم کار درست نمیشه یعنی قسمت نیست .. (خواست خدا و حکمتش):Gol:

چند بار خداحافظی کردین یعنی میخواستین تمموم کنین اما بخاطر وابستگی یا علاقه ای که تو رابطتون تو سه سال بوجود اومده باعث

شده دوباره بهم برگردین ...:Gol:

[=arial black]سلام
آقا مهدی اگه یادتون باشه من همون دوماه پیش گفتم که یکی در باغ سبزو به این خانم نشون داده
حالا میگین پسرداییش اومده خواستگاری و خانواده گفتن از شما بهتره
برادر من بنده خیلی خوب می فهمم عشق و دل بستن به یه نفر یعنی چی
ولی نمیتونین که تا آخر عمر خودتون رو گول بزنید
این خانم شاید بهترین دوست و همدم شما باشه
ولی واقعیت اینه که به شما به چشم همسر نگاه نمیکنه
فقط داره سعی میکنه با ادامه رابطش با شما یه کاری کنه خودتون بیخیالش بشین
و مثلا به خودکشی فکر نکنین تا بعدها عذاب وجدان نداشته باشه
وقتی یه دختر هم به خانواده هم به عشقش میگه نه، فقط یه معنی داره
این خانم فقط میخواد از وضعیت موجود رها بشه
اون پسرداییشو نمیخواد چون خانواده دارن تحمیلش میکنن
ولی شمارو هم نمیخواد چون شما هم با عشق غیر منطقیتون دارین خودتون رو بهش تحمیل میکنین

عنوان: ترس از شنیدن جواب منفی به خاطر شرایط اقتصادی

سلام/ پسری 27 ساله هستم که به دختری علاقمند شدم و این مسئله را هم به او گفتم و ایشان هم نظرشان مثبت بود؛ ولی گفتند اول نظر خانواده ام و بعد خودم. برای همین ایشان می گوید همین الان باید خواستگاری کنید؛ چون من عذاب وجدان دارم که به شما پیام می دهم؛ در حالی که خانواده ام خبر ندارند.
اما مشکل من این است که الان وضع مالیم به دلیل تغییر شغل و ... بدجور خراب شده. به او گفتم چند ماه صبر کنید تا کمی وضع مالیم بهتر شود تا بتوانم با خیال راحت به خواستگاری بیایم؛ چون می دانم اگر الان خواستگاری کنم به احتمال زیاد جواب خانواده ایشان منفی است؛ اما ایشان قبول نمی کند. در شرایط بدی قرار دارم. وقتی به او می گویم الان نمی توانم، می گوید من را دوست نداری و عاشق نیستی و ...
نمی دانم راه درست چیست؟ اگر الان خواستگاری کنم و نه بشنوم چی؟
ممنون می شوم راهنماییم کنید

پاسخ:
سلام/ دغدغه ایشان کاملا بجاست؛ چون علاوه بر عذاب وجدانی که از این رابطه دارند، هر کس دیگر هم جای ایشان بود نمی توانست به چنین وعده ای اعتماد کند. اگر خدایی ناکرده به هر دلیلی بعد از مدتی مشکل مالی شما حل نشد و به امروز و فردا کشیده شد؛ یا خانواده شما موافقت نکردند؛ یا اصلا خود شما از ازدواج با ایشان منصرف شدی، ایشان با علاقه ای که در طول این مدت به شما پیدا می کند و موقعیت هایی که به خاطر شما از دست می دهد باید چه کند؟ لذا باید به او حق بدهید که نگران باشد.
بنابراین بهترین کار این است که همین الان رسما از ایشان خواستگاری کنید. لزومی ندارد که تک تک مشکلات مالی خودتان را برای خانواده اش با جزئیات بیان کنید؛ چون احتمالا در چنین شرایطی از کاه کوه ساخته می شود و به قول خودتان بلافاصله جواب منفی می دهند. شما می توانید اگر مشکل مالیتان خیلی بزرگت نیست بگویید به تازگی تغییر شغل دادم و برای اینکه آمادگی لازم برای شروع زندگی را پیدا کنم نیاز به کمی زمان دارم. اگر موافقت کردند که می توانید عقد کنید و مدتی را صبر کنید تا شرایط شما فراهم شود و بعد عروسی کنید. اگر هم با عقد موافقت نکردند، شما فرصتی را برای حل مشکلات مالی از آنها بگیر و بعد از حل مشکل دوباره اقدام کن. اگر هم جوابشان منفی بود بعد از اینکه مشکلتان حل شد می توانید دوباره اقدام کنید. لذا چیزی را از دست نمی دهید.
با این حال اگر به هیچ وجه شرایط رفتن به خواستگاری برای شما فراهم نیست، بهترین کار این است که رابطه را به طور کلی قطع کنید و به طرف بگویید قصد من از این آشنایی ازدواج بود و هست؛ منتها به دلیل مشکلاتی که دارم فعلا نمی توانم اقدام کنم. از طرفی ادامه پیدا کردن رابطه به این شکل هم اصلا به صلاح نیست؛ چون با این کار عشق و علاقه ما روز به روز به هم بیشتر خواهد شد؛ در حالی که نظر خانواده ها را نمی دانیم. ممکن است زمانی که خواستیم ازدواج کنیم آنها مخالفت کنند. لذا بهترین کار این است که رابطه را به طور کلی قطع کنیم و هر وقت من مشکلم حل شد اقدام کنم. تو هم اصلا به امید من نباش و اگر خواستگاری خوبی داشته ازدواج کن.
با این کار هر دوی شما از بلاتکیفی خارج می شوید و می توانید برای زندگی آینده خود تصمیم بگیرید. شما برای حل مشکلات مالیت اقدام می کنی و هر زمان حل شد برای ازدواج پا پیش می گذاری و ایشان هم بدون اینکه به شما دل ببندد به زندگیش ادامه می دهد. (1)

نتیجه:
هر چند ممکن است شرایط اقتصادی شما در جواب آنها تاثیرگذار باشد؛ اما اقدام نکردن مشکلات بیشتری را ایجاد می کند. بعلاوه اینکه راه جبران برای این مشکل وجود دارد.

(1) سایت انجمن گفتگوی دینی، انجمن مشاوره، کارشناس: امین، تاریخ: 1394/09/29

موضوع قفل شده است