اعتبارسنجی روایت « یا حار حمدان من یمت یرنی»

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اعتبارسنجی روایت « یا حار حمدان من یمت یرنی»
سلام علیکم در مورد این جمله حضرت علی علیه السلام که به حارث همدانی فرمود: یا حار همدان من یمت یرنی enlightenedاز دیدگاه شیعه و سنی اعتبار این نقل چیست؟ enlightenedآیا سنی ها هم این روایت را قبول دارند و معتقد به آن هستند؟ متشکرم.
با نام و یاد دوست             کارشناس بحث: استاد صدرا
با سلام و عرض ادب مقدمه: «ابو زُهَیر حارث بن عبد الله بن کعب أعور هَمْدانی کوفی»[1] (متوفی: 65 یا 66هـ) (معروف به حارث همدانی)، از اصحاب امام علی و امام حسن مجتبی (علیهما السّلام) است.[2] وى به جهت آنکه یکى از چشمانش معیوب بوده، به «أعور» شهرت یافته است و چون از افراد قبیله هَمدان بوده، او را «حارث هَمدانى» نام نهاده ‏اند. قبیله ی هَمْدان، از قبایل شیعى و بزرگ یمن بوده که توسط اما علی (علیه السلام) به اسلام گرویدند.[3]و در زمان خلافت امام على (علیه‏السلام)، به کوفه هجرت کرده و در آنجا ساکن شدند.[4] عشق این قبیله به امام على (علیه‏ السلام) به قدرى زیاد بوده که آن حضرت در بیان رشادت این قبیله ابیاتی سرودند که یک بیت آن چنین است: «فلو کُنتُ بوّاباً على باب جنّة... لَقُلتُ لهمدان اُدخلوا بسلام»؛[5] «اگر من دربان درب بهشت باشم، به قبیله همدان مى‏گویم: به سلامت وارد بهشت شوید.» جایگاه و اعتبار حارث همدانی علماى اماميه متفقاً او را به صفت تقوى و پرهيزكارى توصيف و تمجيد كرده‏اند و بزرگان علم و رجال‏شناسان محقق، وى را در نقل روايت توثيق نموده و مورد اعتبار مى‏ دانند.[6] «ابن حجر عسقلانی» (متوفی: 852هـ) به نقل از  «ابن سيرين» می نویسد: «من مردم كوفه را ديدم كه پنج نفر را از همه مقدم و گرامى مى‏ داشتند و درميان آن پنج نفر هم دو نفر از همه برتر و معروف‏تر بود: حارث و عبيده كه هركس از حارث سخن مى‏ گفت، از عبيده نيز سخن به‏ ميان مى‏ آورد و هركس از عبيد سخن مى‏ گفت، نام حارث را هم بر زبان مى‏ راند».[7] «ابن ابى داوود» مى‏ گويد: «حارث در فقه، دانشمندترين مردم، در حسب و نسب شريف‏ترين و در مسائل ارث داناترين آنان بود و او فرائض و مسائل ارث را از على (عليه السلام) فراگرفته بود».[8] «شمس الدین ذهبى» (متوفی: 748هـ) در بيوگرافى حارث نوشته است كه روايات حارث در سنن چهارگانه اهل تسنن نيز آمده است و نسائى كه در توثيق رجال و راويان حديث بسيار سخت‏گير و محتاط بود، به روايت حارث اطمينان داشت و در گفتارش به او استناد مى‏كرد زيرا وى وعاء علم و جايگاه دانش بود.[9] در این میان گروهی از عالمان اهل سنت وی را تضعیف نموده اند که منشأ دیدگاه آنان سخن «عامر شعبی» در مورد وی می باشد. «عامر شعبی» (متوفی: 104هـ)که دیدگاهی عثمانی داشته وی را به واسطه ی محبت شدید به امام علی (علیه السلام) مورد نکوهش قرار داده و او را دروغگو پنداشته است؛ چنانکه «ابو عبدالله قرطبى» در این رابطه می نویسد: «شعبى، حارث را متهم به كذب كرده است، ولى گفتار او در اين مورد قابل اعتبار نيست، چون از حارث دروغى ظاهر نشده است، حتماً شعبى، حارث را در اثر علاقه شديدى كه نسبت به على (عليه السلام) ابراز مى‏ كرد و او را از ديگران برتر مى ‏دانست، دشمن مى‏ داشته است، زيرا شعبى ابوبكر را برتر از ديگران مى‏ دانست و مى‏گفت: او اول كسى است كه اسلام را پذيرفته است».[10] [1] . «شمس الدین ذهبی» در ترجمه ی وی آورده است: «الحَارِثُ الأَعْوَرُ أَبُو زُهَيْرٍ بنُ عَبْدِ اللهِ الهَمْدَانِيُّ هُوَ العَلاَّمَةُ، الإِمَامُ، أَبُو زُهَيْرٍ الحَارِثُ بنُ عَبْدِ اللهِ بنِ كَعْبِ بنِ أَسَدٍ الهَمْدَانِيُّ، الكُوْفِيُّ، صَاحِبُ عَلِيٍّ وَابْنِ مَسْعُوْدٍ. كَانَ فَقِيْهاً، كَثِيْرَ العِلْمِ، عَلَى لِيْنٍ فِي حَدِيْثِهِ. حَدَّثَ عَنْهُ: الشَّعْبِيُّ، وَعَطَاءُ بنُ أَبِي رَبَاحٍ، وَعَمْرُو بنُ مُرَّةَ، وَأَبُو إِسْحَاقَ السَّبِيْعِيُّ، وَغَيْرُهُم. وَقَدْ جَاءَ أَنَّ أَبَا إِسْحَاقَ سَمِعَ مِنَ الحَارِثِ أَرْبَعَةَ أَحَادِيْثَ، وَبَاقِي ذَلِكَ مُرْسَلٌ. قَالَ أَبُو بَكْرٍ بنُ أَبِي دَاوُدَ: كَانَ الحَارِثُ أَفْقَهَ النَّاسِ، وَأَحْسَبَ النَّاسِ، تَعَلَّمَ الفَرَائِضَ مِنْ عَلِيٍّ -رَضِيَ اللهُ عَنْهُ-. قَالَ مُحَمَّدُ بنُ سِيْرِيْنَ: أَدْرَكْتُ أَهْلَ الكُوْفَةِ وَهُمْ يُقَدِّمُوْنَ خَمْسَةً: مَنْ بَدَأَ بِالحَارِثِ الأَعْوَرِ، ثَنَّى بِعَبِيْدَةَ السَّلْمَانِيِّ، وَمَنْ بَدَأَ بِعَبِيْدَةَ، ثَنَّى بِالحَارِثِ، ثُمَّ عَلْقَمَةَ، ثُمَّ مَسْرُوْقٍ، ثُمَّ شُرَيْحٍ. قُلْتُ: قَدْ كَانَ الحَارِثُ مِنْ أَوْعِيَةِ العِلْمِ، وَمِنَ الشِّيْعَةِ الأُوَلِ. كَانَ يَقُوْلُ: تَعَلَّمْتُ القُرْآنَ فِي سَنَتَيْنِ، وَالوَحْيَ فِي ثَلاَثِ سِنِيْنَ». (الذهبی، سیر اعلام النبلاء، مؤسسة الرسالة، ج4، ص152)؛ ابن حجر عسقلانی (متوفی: 852هـ) نیز در ترجمه ی وی آورده است: «الحارث بن عبد الله الأعور الهمداني الخارفي أبو زهير الكوفي ويقال الحارث بن عبيد الله ويقال الحوتي وحوت بطن من همدان». (تهذیب التهذیب، مطبعة دائرة المعارف النظامية، الهند، ج2، ص134). [2] . مرحوم شیخ طوسی وی را با نام «الحارث الهمدانی الحالقی» از اصحاب امام علی (علیه السلام) بیان داشته و با نام «الحارث الاعور» از اصحاب امام حسن مجتبی (علیه السلام). الطوسی، رجال الطوسی، مؤسسة نشر الاسلامی، قم، ص60و 94؛ [3] . أبو جعفر الطبري (المتوفى: 310هـ)، تاریخ الطبری، دار التراث – بيروت، ج3، ص132. «سريه على بن ابى طالب الى اليمن. قال: وفيها وجه رسول الله (صلی الله علیه و آله) عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فِي سَرِيَّةٍ إِلَى الْيَمَنِ فِي رَمَضَانَ فَحَدَّثَنَا أَبُو كُرَيْبٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ هَيَّاجٍ، قَالا: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الأَزْجِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ يُوسُفَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ، قَالَ: بَعَثَ رسول الله ص خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ إِلَى أَهْلِ الْيَمَنِ يَدْعُوهُمْ إِلَى الإِسْلامِ فَكُنْتُ فِيمَنْ سَارَ مَعَهُ، فَأَقَامَ عَلَيْهِ سِتَّةَ أَشْهُرٍ لا يُجِيبُونَهُ إِلَى شَيْءٍ، فبعث النبي ص عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ، وَأَمَرَهُ أَنْ يَقْفُلَ خَالِدًا وَمَنْ مَعَهُ، فَإِنْ أَرَادَ أَحَدٌ مِمَّنْ كَانَ مَعَ خَالِدِ بْنِ الْوَلِيدِ أَنْ يَعْقُبَ مَعَهُ تَرَكَهُ. قَالَ الْبَرَاءُ: فَكُنْتُ فِيمَنْ عَقِبَ مَعَهُ، فَلَمَّا انْتَهَيْنَا إِلَى أَوَائِلِ الْيَمَنِ، بَلَغَ الْقَوْمَ الْخَبَرُ، فَجَمَعُوا لَهُ، فَصَلَّى بِنَا عَلِيٌّ الْفَجْرَ، فَلَمَّا فَرَغَ صَفَّنَا صَفًّا وَاحِدًا، ثُمَّ تَقَدَّمَ بَيْنَ أَيْدِينَا، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثم قرأ عليهم كتاب رسول الله ص، فَأَسْلَمَتْ هَمْدَانُ كُلُّهَا فِي يَوْمٍ وَاحِدٍ، وَكَتَبَ بذلك الى رسول الله ص، فَلَمَّا قَرَأَ كِتَابَهُ خَرَّ سَاجِدًا، ثُمَّ جَلَسَ، فَقَالَ: السَّلامُ عَلَى هَمْدَانَ، السَّلامُ عَلَى هَمْدَانَ! ثم تتابع اهل اليمن على الاسلام». [4] . ر.ک: فیاض، عبدالله فیاض، پیدایش و گسترش تشیع، مترجم جواد خاتمی، سبزوار، نشر ابن ایمن، ۱۳۸۲، ص80. [5] . سید محسن الامین، اعیان الشیعة، دارالتعارف، ج1، ص489. [6] . الشوشتری، قاموس الرجال، موسسه النشر الاسلامى، ج3، ص10.: «و ذكره ابن قتيبة في معارفه في عنوان «الشيعة» و في عنوان «العور» و وصفه في الثاني بصاحب عليّ- عليه السّلام- و ذكره الطبري في ذيل تاريخه، قائلا: الحارث‏ الأعور بن عبد اللّه بن كعب ابن أسد بن يخلد بن حوث؛ و اسمه عبد اللّه بن سبع بن صعب بن معاوية بن كثير بن مالك بن جشم بن حاشد بن جشم بن خيوان بن نوف بن همدان؛ و حوث هو أخو السبيع، رهط أبي إسحاق السبيعي، و كان من مقدّمي أصحاب عليّ- عليه السّلام- في الفقه و العلم بالفرائض و الحساب. و روى عن الشعبيّ: أنّه تعلّم منه الفرائض و الحساب، و مات أيّام ابن الزبير»؛ محمد هادی امینی، أصحاب أمير المؤمنين عليه السلام و الرواة عنه، دار الکتاب الاسلامی، ج1، ص131.:  «الحارث‏ (الأعور) ابن عبد اللّه بن كعب بن أسد بن خالد بن حوث (عبد اللّه) بن سبع بن صعب بن معاوية بن كثير بن مالك بن جشم بن حاشد بن خيران بن نوف بن همدان السبعي ... مات 65 ه. محدّث ثقة، صادق عالم، من أوعية العلم و من كبار علماء التابعين، و من أفقه علماء عصره، و تعلم من أمير المؤمنين (عليه السلام) علما جمّا. سيّما علم الفرائض، و الحساب. و كان من القراء قرأ على عليّ (عليه السلام) و عبد اللّه بن مسعود». [7] . ابن حجر العسقلانی، تهذیب التهذیب، مطبعة دائرة المعارف النظامية، الهند، ج2، ص146.: «قال أشعث بن سوار عن بن سيرين أدركت الكوفة وهو يقدمون خمسة من بدأ بالحارث ثنى بعبيدة ومن بدأ بعبيدة ثنى بالحارث». [8] . المزی، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، مؤسسة الرسالة – بيروت، ج5، ص252.: «وَقَال أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبي داود: الحارث كَانَ أفقه الناس، وأفرض الناس، وأحسب الناس، تعلم الفرائض من علي (علیه السلام)». [9] . الذهبی، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، دار المعرفة للطباعة والنشر، بيروت – لبنان، ج1، ص437.: «قال أبو بكر بن أبي داود: كان الحارث الأعور أفقه الناس، وأفرض الناس، وأحسب الناس، تعلم الفرائض من على. وحديث الحارث في السنن الاربعة والنسائي مع تعنته في الرجال، فقد احتج به وقوى أمره، والجمهور على توهين أمره مع روايتهم لحديثه في الابواب، فهذا الشعبي يكذبه، ثم يروي عنه. والظاهر أنه كان يكذب في لهجته وحكاياته. وأما في الحديث النبوى فلا وكان من أوعية العلم». [10] . القرطبی، الجامع لأحكام القرآن = تفسير القرطبي، دار الكتب المصرية – القاهرة، ج1، ص5.: «الْحَارِثُ رَمَاهُ الشَّعْبِيُّ بِالْكَذِبِ وَلَيْسَ بِشَيْءٍ، وَلَمْ يَبِنْ مِنَ الْحَارِثِ كَذِبٌ، وَإِنَّمَا نُقِمْ عَلَيْهِ إِفْرَاطُهُ فِي حُبِّ عَلِيٍّ وَتَفْضِيلِهِ لَهُ عَلَى غَيْرِهِ. وَمِنْ هَاهُنَا- وَاللَّهُ أَعْلَمُ- كَذَّبَهُ الشَّعْبِيُّ، لِأَنَّ الشَّعْبِيَّ يَذْهَبُ إِلَى تَفْضِيلِ أَبِي بَكْرٍ، وَإِلَى أَنَّهُ أَوَّلُ مَنْ أسلم».
روایت رؤیت امیر المؤمنین (علیه السّلام) در هنگامه مرگ «حارث همدانی» گوید: شبی دیر هنگام به محضر امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) رسیدم، حضرت فرمودند: چه چیزی باعث شده که تو در این وقت شب به این جا بیایی؟ گفتم: ای امیرمؤمنان! به خدا قسم حبّ و دوستی تو، مرا به این جا آورد. حضرت فرمودند: «أما إنّی سَاُحَدِّثُکَ لَتَشکُرُها، أما إنَّهُ لا یَمُوتُ عَبدٌ یُحِبُّنی فَتَخرُجُ نَفسُهُ حَتّی یَرانی حَیثُ یُحبُّ، وَ لا یَموتُ عَبدٌ یُبغِضُنی فَتَخْرُجُ نَفسُهُ حَتّی یَرانی حَیثُ یَکرَهُ»؛[1] اینک برای تو حدیثی می گویم که شکر (چنین نعمتی) را نمایی، ای پسر اعور! آگاه باش، بنده ای که مرا دوست دارد، نمی میرد مگر آن که هنگام جان دادن مرا آن گونه که دوست دارد، خواهد دید و هیچ بنده ای که مرا دشمن داشته باشد، نمی میرد، مگر آن که هنگام جان دادن مرا همان طوری که بدش می آید، خواهد دید. «سید اسماعیل حمیری» (متوفی: 179هـ) این حقیقت را در قالب شعر چنین ترسیم نموده است: قَوْلُ عَلِيٍّ لِحَارِثٍ عَجَبٌ‏/ كَمْ ثَمَّ أُعْجُوبَةٍ لَهُ حَمَلا حرف على (عليه السّلام) براى حارث عجيب است. در وجود على (عليه السّلام) مطالب عجيب فراوانى نهفته است. يَا حَارِ هَمْدَانَ‏ مَنْ يَمُتْ يَرَنِي/ مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلًا اى «حارث همدانيّ» هركس بميرد مؤمن باشد يا منافق مرا با چشم خود مى ‏بيند. يَعْرِفُنِي طَرْفُهُ وَ أَعْرِفُهُ‏/ بِنَعْتِهِ وَ اسْمِهِ وَ مَا فَعَلَا او با چشم مرا مى‏ شناسد من هم او را با اسم و رسم و كارهائى كه انجام داده مى‏ شناسم. وَ أَنْتَ عِنْدَ الصِّرَاطِ مُعْتَرِضِي‏/ فَلَا تَخَفْ عَثْرَةً وَ لَا زَلَلًا تو در صراط بر سر راه من مى ‏ايستى، نترس، نه از لغزش ‏هاى خود و نه از اشتباه ‏هاى خويشتن. أَقُولُ لِلنَّارِ حِينَ تُوقَفُ‏/ لِلْعَرْضِ ذَرِيهِ لَا تَقْرَبِي الرَّجُلَا در قيامت به هنگامى كه در پيشگاه عدل الهى براى محاكمه نگاه داشته مى ‏شوى، به آتش مى ‏گويم: او را رها كنيد و به اين مرد نزديك مشويد. ذَرِيهِ لَا تَقْرَبِيهِ إِنَّ لَهُ‏/ حَبْلًا بِحَبْلِ الْوَصِيِّ مُتَّصِلًا كارى به كارش نداشته باشيد، زيرا با وصى محمّد صلّى اللّه عليه و آله (على عليه السّلام) ارتباط دارد. أَسْقِيكَ مِنْ بَارِدٍ عَلَى ظَمَإٍ/ تَخَالُهُ فِي الْحَلَاوَةِ الْعَسَلَا[2] از آب سردى كه فكر مى ‏كنى در شيرينى همانند عسل است به تو مى ‏نوشانم. ... ادامه دارد. [1] . كشى، محمد بن عمر، رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال - مشهد، چاپ: اول، 1409 ق، ص88؛ مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط - بيروت) - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج6، ص191. [2] . مفيد، محمد بن محمد، الأمالي (للمفيد) - قم، چاپ: اول، 1413ق، ص7؛ طوسى، محمد بن الحسن، الأمالي (للطوسي) - قم، چاپ: اول، 1414ق، ص627.  
بررسی اعتبار حدیث این روایت را مرحوم کشی (متوفی: 350هـ) در کتاب رجال خود که مرحوم شیخ طوسی (متوفی: 460هـ) آنرا تهذیب و خلاصه نموده به سند خویش از طریق «عامر شعبی» (متوفی: 104هـ) که خود از منحرفین و دشمنان امام علی (علیه السلام) بوده و از سویی خود از ناقلین روایات «حارث همدانی» است از وی روایت نموده است.[1] نقل این خبر از سوی «عامر شعبی» خود به تنهایی بیانگر صحت نقل این روایت از سوی «حارث همدانی» است، چنانکه وی پس از نقل این خبر به شنونده این روایت «عمر بن بزاز» می گوید : «أَمَا إِنَّ حُبَّهُ لَا يَنْفَعُكَ وَ بُغْضَهُ لَا يَضُرُّكَ».[2] «همانا محبت علی نفعی به حال تو نخواهد داشت و بغض او نیز ضرری به تو نخواهد رساند». در روایات دیگری که هم مضمون با این خبر بوده به مشاهده پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) تصریح شده که چنین امری بیانگر اعتبار مضمون این اخبار از دیدگاه شیعه است.[3]  اهل سنت نسبت به محتوای این اخبار اعتقادی نداشته؛ بلکه نسبت به دیدار پیامبر (صلی الله علیه و آله) به هنگام مرگ نیز در منابع روایی آنان خبری نقل نشده است. هر چند که مانعی از پذیرش چنین امری نسبت به رؤیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیست. موفق باشید.   [1] . كشى، محمد بن عمر، رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال - مشهد، چاپ: اول، 1409 ق، ص88؛ مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط - بيروت) - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج6، ص191. [2] . كشّى، ابو عمرو، محمد بن عمر بن عبد العزيز، رجال الكشي، در يك جلد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد - ايران، 1490 ه‍ ق، ص89. [3] . قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمي - قم، چاپ: سوم، 1404ق، ج2، ص266.: «عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ مَا يَمُوتُ‏ مُوَالٍ‏ لَنَا مُبْغِضٌ‏ لِأَعْدَائِنَا- إِلَّا وَ يَحْضُرُهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع فيسروه [فَيَسُرُّونَهُ‏] وَ يبشروه [يُبَشِّرُونَهُ‏]، وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ مُوَالٍ لَنَا يَرَاهُمْ‏ بِحَيْثُ يَسُوؤُه»؛ كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي (ط - الإسلامية) - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج13، ص127.