جمع بندی اطاعت از پاپ بدون ارباب شدن

تب‌های اولیه

48 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"]
[/TD]


کارشناس بحث: استاد صدیق

[TD][/TD]

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1007907 نوشت:
در قرآن می فرماید

آل عمران
وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ

و می فرماید :

التوبة
اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا لَّا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ

در این دو آیه می فرماید که نباید پیامبران را ارباب گرفت.
از طرفی می فرماید گروهی از مسیحیان احبار و رهبان و مسیح را ارباب من دون الله گرفتند.

از سویی شاید بیش از 50 آیه قرآن به اطاعت و تبعیت از پیامبران و پیامبر اسلام فرمان می دهد.

تفاوت این دو اطاعت از منظر عقل و نقل در چیست؟

باعرض سلام و احترام

تفاوت این دو نوع اطاعت در استقلال و عدم استقلال فرد مُطاع است.

اگر از کسی اطاعت کنیم که او حقی در حکمرانی بر ما نداشته باشد و از جانب خداوند نیز اذنی در اطاعت از فرمان او نداشته باشیم، این اطاعت نادرست است و ما از نظر شرعی چنین حقی را نداریم.
و در نقطه مقابل اگر از کسی اطاعت کنیم که آن شخص از جانب خداوند به عنوان ولی و حاکم ما در نظر گرفته شده است و به ما معرفی شده است، این اطاعت صحیح است.
اما توضیح این مطلب.

[=microsoft sans serif]توضیح این مطلب، بر اساس یک سری مقدمات است که به صورت خلاصه بیان میشود.
م1. عقلا و شرعا، هیچ کسی ولایتی بر انسان ندارد مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.
عقلا که واضح است، زیرا ولایت لوازمی دارد که عقل انسان و طبع و وجدانش به واسطه حب ذاتی که دارد، آنرا نمیپذیرد.
شرعا نیز بدان جهت است که ولایت مستلزم اطاعت است و اطاعت نوعی انقیاد است و انقیاد با توحید تشریعی و توحیددر حاکمیت سازگار نیست.

م2. اطاعت از کسی میشودکه آن شخص ولایتی بر مطیعانش داشته باشد.
این مسئله نیز روشن و واضح است. زیرا عقلای عالم تنها در مواردی از دیگری تبعیت و اطاعت میکنند که آن فرد، نوعی حق حاکمیت و سرپرستی و حکمرانی بر آنها داشته باشد.

م3. بر اساس نگرش توحیدی، تنها ولی در عالم، خداوند متعال است:
«والله هو الولی»: تنها ولی حقیقی انسان و جهان الله است.(شوری، 42)
در این آیه شریفه به وضوح بیان میکند که در عالم،تنها خداوند است که دارای ولایت است.
این انحصار در آیه شریفه از طریق وضع ضمیر فصل بین مبتدا و خیر اثبات میشود.

[=microsoft sans serif]م4. از آنجا که در آیه فوق، به صورت انحصاری، ولایت را برای خداوند اثبات میکند، بنابراین اطاعت نیز تنها از او لازم است.

م5. اگر شخص ولی، از مطیعانش بخواهد که از شخص دیگری نیز اطاعت کنند، باز هم به حکم عقل وشرع و عقلای عالم، اطاعت از آن شخص نیز لازم خواهد بود چرا که اطاعت از او اطاعت از ولی نخستین است.
این مسئله نیز مورد تایید عقلای عالم است.

م6. این خواست خداوند(ولی نخستین) تنها از راه کلام خودش برای ما آشکار میشود.
چون راهی دیگر برای شناخت سخن خداوند نداریم.

م7. در قران کریم از ما خواسته شده است که به غیر از خداوند، از رسول و الولی الامر نیز اطاعت کنیم.
«یا ایها الذین آمنوا اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم»(نساء، 59)
ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا و رسولش و اولی الامرها اطاعت کنید.
پس

[=microsoft sans serif]م8. اطاعت از نبی(به معنای عامش) و اولی الامر(فارغ از بحث مصداقی اش) لازم است و هیچ قیدی نیز بدان زده نشده است.

م9. در برخی موارد نیز اطاعت شرعی وجود دارد ولی این اطاعت مقید است. مثلا
مثلا اطاعت از فقیه جامع الشرایط در محدوده ولایت سیاسی و زعامتش.(جواهر الکلام ج۱۵، ص۴۲۱-۴۲۲.)
یا پدر ومادر لازم است البته در صورتی که منافاتی با اطاعت خداوند نداشته باشد(مثلا دستور به انجام گناهی ندهند)(عنکبوت، Dirol
یا اطاعت از شوهر لازم است(باز هم در صورتی که دستور او مستلزم نافرمانی خداوند و از بین رفتن یکی از حقوق زن نباشد.(مثلا دستور بدهد که گناه کند یا مهریه خود را مطالبه نکند و ...)(
طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، مج‌۴، ج‌۵، ص‌۸۲‌ـ‌۹۹.)

م10. در غیر موارد فوق، انسان حق اطاعت از هیچ شخص دیگری را ندارد؛ زیرا مشمول حکم ممنوعیت از اطاعت میشود.

در نتیجه،
اولا: اطاعت از نبی و اولی الامر به واسطه دستور خود خداوند لازم است.
ثانیا: اطاعت از ایشان، مشمول حکم ممنوعیت اطاعت است و به همین جهت ممنوع است. خواه پاپ باشد و خواه هر شخص دیگری.
ثالثا: جواز اطاعت از افراد استثنا شده نیز صرفا به واسطه دستور صریح خود ولی نخستین و بالذات است و اطاعت از ایشان، ذیل اطاعت از خود خداوند است.

صدیق;1008232 نوشت:
[=microsoft sans serif]

باعرض سلام و احترام

اگر از کسی اطاعت کنیم که او حقی در حکمرانی بر ما نداشته باشد و از جانب خداوند نیز اذنی در اطاعت از فرمان او نداشته باشیم، این اطاعت نادرست است و ما از نظر شرعی چنین حقی را نداریم.
و در نقطه مقابل اگر از کسی اطاعت کنیم که آن شخص از جانب خداوند به عنوان ولی و حاکم ما در نظر گرفته شده است و به ما معرفی شده است، این اطاعت صحیح است.
.

با سلام و احترام

پیامبران که قطعا حق حکمرانی داشتند و ماذون از طرف خدا بودند.
اما درباره همین پیامبران، خداوند می فرماید :
آل عمران
وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ
ﻭ ﻧﻴﺰ ﻧَﺴِﺰﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﮔﻴﺮﻳﺪ . ﺁﻳﺎ [ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻭﺍﻟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﻧﺒﻮّﺕ ﻭ ﺣﻜﻤﺖ ﺍﺳﺖ ] ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺗﺴﻠﻴﻢ [ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺍﺣﻜﺎم ﺍﻭ ] ﺷﺪﻩ ﺍﻳﺪ ، ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﻛﻔﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ؟(٨٠)

صدیق;1008238 نوشت:
[=microsoft sans serif]

م5. اگر شخص ولی، از مطیعانش بخواهد که از شخص دیگری نیز اطاعت کنند، باز هم به حکم عقل وشرع و عقلای عالم، اطاعت از آن شخص نیز لازم خواهد بود چرا که اطاعت از او اطاعت از ولی نخستین است.

البته لزومی ندارد اطاعت از شخص دوم به معنای تشریع باشد.
میتواند اطاعت واجب باشد اما به معنای تشریع نباشد.

صدیق;1008238 نوشت:
[=microsoft sans serif]

م6. این خواست خداوند(ولی نخستین) تنها از راه کلام خودش برای ما آشکار میشود.
چون راهی دیگر برای شناخت سخن خداوند نداریم.

چرا نشود از طریق معجزه فهمید؟
یا چرا نشود از مقدمات شرعی و عقلی به این نتیجه دست یافت؟
بدون اینکه ولی نخستین مستقیما تعیین کند؟

صدیق;1008239 نوشت:
[=microsoft sans serif].(جواهر الکلام ج۱۵، ص۴۲۱-۴۲۲.)
یا پدر ومادر لازم است البته در صورتی که منافاتی با اطاعت خداوند نداشته باشد(مثلا دستور به انجام گناهی ندهند)(عنکبوت، Dirol
.

البته در قرآن اصلا دستور به اطاعت از والدین نداده است.

احسان هم به معنای اطاعت نیست.
بعلاوه احسان مختص والدین نیست و افراد دیگری را هم شامل میشود.

النساء
وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا
ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺘﻴﺪ ، ﻭ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺷﺮﻳﻚ ﺍﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﻫﻴﺪ ، ﻭ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﺧﻮﻳﺸﺎﻭﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﻳﺘﻴﻤﺎﻥ ﻭ ﻣﺴﺘﻤﻨﺪﺍﻥ ﻭ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻭ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺩﻭﺭ ﻭ ﻫﻤﻨﺸﻴﻨﺎﻥ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻥ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﺩﮔﺎﻥ ﻧﻴﻜﻲ ﻛﻨﻴﺪ ; ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﺘﻜﺒّﺮ ﻭ ﺧﻮﺩﺳﺘﺎﺳﺖ ، ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ .(٣٦)

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1008241 نوشت:
أَن تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ
ﻭ ﻧﻴﺰ ﻧَﺴِﺰﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﮔﻴﺮﻳﺪ . ﺁﻳﺎ [ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻭﺍﻟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﻧﺒﻮّﺕ ﻭ ﺣﻜﻤﺖ ﺍﺳﺖ ] ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺗﺴﻠﻴﻢ [ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺍﺣﻜﺎم ﺍﻭ ] ﺷﺪﻩ ﺍﻳﺪ ، ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﻛﻔﺮ ﻣﻰ

باسلام و احترام
این ایه در ا دامه آیه قبل به دو مورد از موارد ممنوعه در دعوتهای پیامبران اشاره میکند:
« ما كان لبشر ان يوتيه الله الكتاب و الحكم و النبوه ثم يقول للناس كونوا عبادا لى من دون الله...و لا يامركم ان تتخذوا الملائكه و النبين اربابا ايامركم بالكفر بعد اذ انتم مسلمون»(آل عمران، 79 و 80)

هيچ بشرى را نسزد كه خداى تعالى كتاب و حكم و نبوتش داده باشد آنگاه به مردم بگويد به جاى خدا مرا بپرستيد... و او هرگز شما را دستور نمى دهد به اينكه فرشتگان و انبياء را خدايان خود بگيريد مگر ممكن است شما را بعد از آنكه مسلمان شديد به كفر دستور دهد..

چنانکه می بینید در اینجا گفته شده که پیامبران نمیتوانند از مردم بخواهند که
اولا: به جای خداوند، إنها را بپرستند.
ثانیا: آنان را به عنوان خدا بپذیرند.

بنابراین آنچه میتوانست مورد استناد شما قرار بگیرد، فراز نخست بود(کونوا عبادا لی) که بحث از اطاعت و عبادت است نه در فراز دوم(اربابا) که در آنجا مسئله، قبول کردن شخص به عنوان خدا است.
در همان مورد نخست نیز اشکال جائی ندارد زیرا در آنجا به وضوح قید "من دون الله" بیان شده و نشان میدهد که این ممنوعیت عبادت، عبادتی است که به جای خدا باشد.

در فراز نخست، ممنوعیت عبادت مستقل غیر خدا و اطاعت غیر مستقل از او بیان میشود.
در فراز دوم، ممنوعیت انتخاب پیامبران و فرشتگان به عنوان خدا(در کنار خدا یا به جای او)(ر.ک: ترجمه تفسیر المیزان، ذیل آیه 79و80 آل عمران)

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1008242 نوشت:
البته لزومی ندارد اطاعت از شخص دوم به معنای تشریع باشد.
میتواند اطاعت واجب باشد اما به معنای تشریع نباشد.

تشریع در اینجا به معنای عام جعل حکم و قانونگذاری است نه صرفا جعل حکم شرعی.
و همانطور که میدانید، هر نوع اطاعتی، لاجرم اطاعت از حکمی است.
هر حکمی نیز حاکمی میخواهد که توسط او این حکم قرار داده شده است.
بنابراین، اطاعت مستلزم تشریع است.

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1008244 نوشت:
البته در قرآن اصلا دستور به اطاعت از والدین نداده است.

احسان هم به معنای اطاعت نیست.


لزوم اطاعت بر اساس مفهوم شرط است که در ادامه آیه آمده است.
در این ایه بیان میکند که به والدین خودنیکی کنید ولی اگر شما را به شرک دستور دادند، از آنان اطاعت نکنید.
جمله دوم در عبارت فوق، یک عبارت شرطی است: وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَىٰ أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ [=arial][=microsoft sans serif]فَلَا تُطِعْهُمَا
بر اساس مفهوم شرط، اگر جمله شرط(مقدم) نبود، جزای شرط(تالی) نیز نخواهد بود.
:لا تطعهما-- جاهداکم علی ان تشرک
پس تطعهما--- ان لم جاهداکم علی ان تشرک

در آیه، عدم اطاعت مقید شده به صورتی که والدین از فرزند بخواهند که مشرک شود.
حال خواسته آنها از فرزندشان این مورد نباشد، اطاعت از آنان لازم خواهد شد.

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1008243 نوشت:
چرا نشود از طریق معجزه فهمید؟
یا چرا نشود از مقدمات شرعی و عقلی به این نتیجه دست یافت؟
بدون اینکه ولی نخستین مستقیما تعیین کند؟

معجزه نیز بیانی از جانب خداوند است ولی بیانی که فعلی است نه قولی.
البته با این تفاوت که در معجزه، استدلال و توضیح نیاز داریم تا به این لازمه برسیم مانند اینکه
از طریق معجزه، ما فرستاده شدن از جانب خداوند را میفهمیم.
وقتی شخصی از جانب خداوند فرستاده باشد، پس سخنش حجیت دارد.
کسی که سخنش حجیت دارد، اطاعت از او لازم است.
کسی لازم الاطاعه است که ولی باشد.

در مورد مقدمات شرعی و عقلی نیز اگر مراد شما، استفاده از مستقلات عقلی است که با آن نمیتوان هیچ مصداق خارجی را اثبات کرد.
در مورد غیر مستقلات عقلی و ملازمات که از مقدمات شرعی استفاده میشود که همانی است که بنده گفتم.

صدیق;1008248 نوشت:
[=microsoft sans serif]
تشریع در اینجا به معنای عام جعل حکم و قانونگذاری است نه صرفا جعل حکم شرعی.
و همانطور که میدانید، هر نوع اطاعتی، لاجرم اطاعت از حکمی است.
هر حکمی نیز حاکمی میخواهد که توسط او این حکم قرار داده شده است.
بنابراین، اطاعت مستلزم تشریع است.


مقصودم این است که وقتی خداوند ما را به اطاعت از کسی فرمان می دهد به این معنا نیست که فرامین آن شخص، وحی الهی است.
همین که فرامین آن شخص به واقع یا به مصلحت درست و مورد رضایت خدا باشد، کافی است.
مورد رضایت الهی بودن فرمان یک انسان، به معنای این نیست که فرمان او، وحی الهی است.
و نیز مورد رضایت الهی بودن فرمان یک انسان، به معنای این نیست که آن فرمان، یک حرام شرعی را بیان می دارد.
مقصودم از تشریع این بود.
پس فرمان خد به اطاعت کردن از یک شخص، به معنای این نیست که فرامین آن شخص، وحی الهی یا واجب و حرام شرعی است.
نقل قول:
در فراز نخست، ممنوعیت عبادت مستقل غیر خدا و اطاعت غیر مستقل از او بیان میشود.

شما در توضیح این استقلال گفتید
شخص باید ماذون از طرف خدا باشد، خوب پیامبران هم ماذون از طرف خدا هستند.
پس چرا اطاعت کردن از آنها نهی شده است ؟
نقل قول:
لزوم اطاعت بر اساس مفهوم شرط است که در ادامه آیه آمده است.
در این ایه بیان میکند که به والدین خودنیکی کنید ولی اگر شما را به شرک دستور دادند، از آنان اطاعت نکنید.
جمله دوم در عبارت فوق، یک عبارت شرطی است: وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَىٰ أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا
بر اساس مفهوم شرط، اگر جمله شرط(مقدم) نبود، جزای شرط(تالی) نیز نخواهد بود.
:لا تطعهما-- جاهداکم علی ان تشرک
پس تطعهما--- ان لم جاهداکم علی ان تشرک

در آیه، عدم اطاعت مقید شده به صورتی که والدین از فرزند بخواهند که مشرک شود.
حال خواسته آنها از فرزندشان این مورد نباشد، اطاعت از آنان لازم خواهد شد.


این آیه مفهوم موافق دارد
در مفهوم موافق می گوییم ( جاهداک یعنی نهایت تلاش )
اگر والدین نهایت تلاش خود را بر شرک کردند، باز هم حق ندارید از آنها اطاعت کنید...
پس اگر والدین تلاش کمی بر شرک داشتند، به طریق اولی حق ندارید از آنها اطاعت کنید...

اما در مفهوم مخالف باید شرط محقق موضوع نباشد.
وقتی امری از سوی والدین نباشد، اطاعت هم معنا پیدا نمی کند....
عدم تلاش پدر و مادر بر مشرک شدن فرزند، به معنای این نیست که آنها امر بر غیر شرک کرده اند تا لازم باشد اطاعتی صورت بگیرد...
فرضا هم بخواهیم مفهوم بگیریم می گوییم : نفی جمله "اطاعت نکن" نمی شود " اطاعت بکن"
بلکه جواز اطاعت به دست می آید که جواز شامل چند حکم است : مثلا وجوب یا استحباب اطاعت
یعنی وقتی وجوب عدم اطاعت را نفی می کنیم، ممکن است اطاعت کردن واجب باشد یا مستحب یا جایز...
مثلا وقتی بگوییم
اگر زید آمد اکرامش کن
مفهوم مخالفش این نیست که اگر زید نیامد، اکرامش نکن.
بلکه به این معناست که اگر زید نیامد، اکرامش واجب نیست نه اینکه اکرام نکردنش واجب باشد...
با توجه به این توضیحات
این آیه چنین مفهومی ندارد.
بله می توان جواز اطاعت از والدین را به دست آورد اما وجوب اطاعت از آنها به دست نمی آید.

نقل قول:
معجزه نیز بیانی از جانب خداوند است ولی بیانی که فعلی است نه قولی.
البته با این تفاوت که در معجزه، استدلال و توضیح نیاز داریم تا به این لازمه برسیم مانند اینکه
از طریق معجزه، ما فرستاده شدن از جانب خداوند را میفهمیم.
وقتی شخصی از جانب خداوند فرستاده باشد، پس سخنش حجیت دارد.
کسی که سخنش حجیت دارد، اطاعت از او لازم است.
کسی لازم الاطاعه است که ولی باشد.

آیا شما تایید می کنید اگر کسی معجزه آورد که مورد تایید خداوند است و بگوید خداوند می خواهد از من اطاعت کنید، باید از او اطاعت کرد ؟

نقل قول:
در مورد مقدمات شرعی و عقلی نیز اگر مراد شما، استفاده از مستقلات عقلی است که با آن نمیتوان هیچ مصداق خارجی را اثبات کرد.
در مورد غیر مستقلات عقلی و ملازمات که از مقدمات شرعی استفاده میشود که همانی است که بنده گفتم.

منظورم این است که مثلا در کتاب خدا بگوید، شخصی که دارای این نشانه است، شایستگی ولایت دارد یا بگوید از او اطاعت کنید و ما بر اساس همان نشانه از آن شخص اطاعت کنیم....
یا مثلا بگوید هر کس ده سال خود را وقف راز و نیاز با خدا و کمک به خلق کند، شایستگی ولایت بر شما را دارد.
یا مثلا بگوید کسی که از طرف پیامبر به عنوان حاکم یک شهر تعیین میشود را اطاعت کنید.

با سلام و احترام

در مورد اطاعت از شوهر، به نظرم فقط مربوط به مسائل زناشویی است که طبق عقد ازدواج محقق می شود. یعنی مانند اطاعت از پیامبر نیست.چیزی نیست که بتوان از آن تخلف کرد یا تغییرش داد...
مثلا اگر من یک قرار داد با کسی ببندم باید از آن شخص در حیطه قرارداد اطاعت کنم.

صدیق;1008239 نوشت:
[=microsoft sans serif]
مثلا اطاعت از فقیه جامع الشرایط در محدوده ولایت سیاسی و زعامتش.

بیشتر توضیح بدهید
یعنی مقصودتان این است که اگر فقیه جامع الشرایط در سیاست و حکومت قانون وضع کند، اطاعت از او واجب است؟
یا مقصودتان بیان احکام کلی اجتهادی شریعت در باب سیاست و اقتصاد و حکومت است بدون دخالت در مصادیق؟

صدیق;1008238 نوشت:
[=microsoft sans serif]
م5. اگر شخص ولی، از مطیعانش بخواهد که از شخص دیگری نیز اطاعت کنند، باز هم به حکم عقل وشرع و عقلای عالم، اطاعت از آن شخص نیز لازم خواهد بود چرا که اطاعت از او اطاعت از ولی نخستین است.
این مسئله نیز مورد تایید عقلای عالم است.

انسان ها می توانند با کسی بیعت کنند و قرار داد ببندند و او را اطاعت کنند. این اطاعت پذیری نیز مورد امر الهی خواهد بود. ( اوفوا بالعقود)
مثلا اطاعت از رئیس جمهور ( البته تحت یک قرارداد یا عهد )

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1008300 نوشت:
مقصودم این است که وقتی خداوند ما را به اطاعت از کسی فرمان می دهد به این معنا نیست که فرامین آن شخص، وحی الهی است.
همین که فرامین آن شخص به واقع یا به مصلحت درست و مورد رضایت خدا باشد، کافی است.
مورد رضایت الهی بودن فرمان یک انسان، به معنای این نیست که فرمان او، وحی الهی است.
و نیز مورد رضایت الهی بودن فرمان یک انسان، به معنای این نیست که آن فرمان، یک حرام شرعی را بیان می دارد.
مقصودم از تشریع این بود.
پس فرمان خد به اطاعت کردن از یک شخص، به معنای این نیست که فرامین آن شخص، وحی الهی یا واجب و حرام شرعی است.

باسلام
بنده نیز عرضم این نبود.
عرض شد که اطاعت، لازمه حجیت کلام مطاع است و حجیت کلام مطاع، مستلزم ولایت او بر ماست.
و
چون ولایت منحصر در الله است، پس یا فقط باید از او اطاعت کرد یا از کسی که او اذن در اطاعت از او را داده است.
نه اینکه اطاعت به معنای وحی بودن کلام شخص مطاع است.

بیت المعمور;1008300 نوشت:
شما در توضیح این استقلال گفتید
شخص باید ماذون از طرف خدا باشد، خوب پیامبران هم ماذون از طرف خدا هستند.
پس چرا اطاعت کردن از آنها نهی شده است ؟

مأذون در همان مقداری که اذن دارند هستند.
پس در اطاعت، لازم است غیر مستقل بودن ایشان را لحاظ کنیم.
ولی وقتی که ایشان به عنوان ارباب درنظر گرفته شوند(که در آیه منع از آن شده بود) در این حالت، دیگر ایشان را کامل مستقل در نظر گرفته ایم و این با انچه گفتیم منافات دارد.

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1008300 نوشت:
این آیه مفهوم موافق دارد
در مفهوم موافق می گوییم ( جاهداک یعنی نهایت تلاش )
اگر والدین نهایت تلاش خود را بر شرک کردند، باز هم حق ندارید از آنها اطاعت کنید...
پس اگر والدین تلاش کمی بر شرک داشتند، به طریق اولی حق ندارید از آنها اطاعت کنید...

اما در مفهوم مخالف باید شرط محقق موضوع نباشد.
وقتی امری از سوی والدین نباشد، اطاعت هم معنا پیدا نمی کند....
عدم تلاش پدر و مادر بر مشرک شدن فرزند، به معنای این نیست که آنها امر بر غیر شرک کرده اند تا لازم باشد اطاعتی صورت بگیرد...
فرضا هم بخواهیم مفهوم بگیریم می گوییم : نفی جمله "اطاعت نکن" نمی شود " اطاعت بکن"
بلکه جواز اطاعت به دست می آید که جواز شامل چند حکم است : مثلا وجوب یا استحباب اطاعت
یعنی وقتی وجوب عدم اطاعت را نفی می کنیم، ممکن است اطاعت کردن واجب باشد یا مستحب یا جایز...
مثلا وقتی بگوییم
اگر زید آمد اکرامش کن
مفهوم مخالفش این نیست که اگر زید نیامد، اکرامش نکن.
بلکه به این معناست که اگر زید نیامد، اکرامش واجب نیست نه اینکه اکرام نکردنش واجب باشد...
با توجه به این توضیحات
این آیه چنین مفهومی ندارد.
بله می توان جواز اطاعت از والدین را به دست آورد اما وجوب اطاعت از آنها به دست نمی آید.


بحث ما در اطاعت والدین نیست که بخواهیم در موردش بحث کنیم.
بلکه در مطلق جواز اطاعت از غیر خدا و تنافی آن با ممنوعیت اطاعت در برخی آیات دیگر است.
عرضم این بود کسانی که بخواهند از آیه برای لزوم اطاعت استفاده کنند، یکی از راه هایش اینی است که بیان شد.
البته بحث مفصلی در این استفاده و درستی و نادرستی آن است که پرداختن بدان بحث را پراکنده خواهد کرد.
هرچند بحث بسیار خوبی است و اگر دوست داشتید میتوانید تاپیکی را بدان اختصاص دهید.

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1008300 نوشت:
آیا شما تایید می کنید اگر کسی معجزه آورد که مورد تایید خداوند است و بگوید خداوند می خواهد از من اطاعت کنید، باید از او اطاعت کرد ؟

بله اگر معجزه آورد و معجزه اش دلالت بر صدقش داشت، باید در محدوده ولایت غیر مستقلش از او اطاعت کرد.

بیت المعمور;1008300 نوشت:
منظورم این است که مثلا در کتاب خدا بگوید، شخصی که دارای این نشانه است، شایستگی ولایت دارد یا بگوید از او اطاعت کنید و ما بر اساس همان نشانه از آن شخص اطاعت کنیم....
یا مثلا بگوید هر کس ده سال خود را وقف راز و نیاز با خدا و کمک به خلق کند، شایستگی ولایت بر شما را دارد.
یا مثلا بگوید کسی که از طرف پیامبر به عنوان حاکم یک شهر تعیین میشود را اطاعت کنید.

اگر این ملاکهای کلی گفته شد و مصداق نیز درست تشخیص داده شد، بله اطاعت لازم میشود.
چرا که اطاعت از شخص مورد نظر، اطاعت از دستور دهنده اولی(یعنی خداوند است) که دستور به اطاعت از آن شخص را داده بود.

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1008699 نوشت:
یعنی مقصودتان این است که اگر فقیه جامع الشرایط در سیاست و حکومت قانون وضع کند، اطاعت از او واجب است؟
یا مقصودتان بیان احکام کلی اجتهادی شریعت در باب سیاست و اقتصاد و حکومت است بدون دخالت در مصادیق؟

منظورم واضح است.
به همان صورتی که امثال امام خمینی در مورد ولایت فقیه مطرح میکنند.
ولی فقیه جامع شرایط، اگر در محدوده زعامت سیاسی خویش دستوری صادر کند، این دستور چون ناشی ازمقام ولایت سیاسی ایشان است و ولایت سیاسی ایشان از جانب خداوند تایید و تفویض شده است، پس در این موارد حکمش حجیت دارد و اطاعت از آن لازم است.
بنابراین مسئله در مورد حکم صادر کردن است و حکم هم مربوط به موضوعات خاص اجتماعی است.

بیت المعمور;1008699 نوشت:
یا مقصودتان بیان احکام کلی اجتهادی شریعت در باب سیاست و اقتصاد و حکومت است بدون دخالت در مصادیق؟

این که شما بیان کردید، شأن مجتهد است نه ولی فقیه.
مجتهد، حکم شرعی را تشخیص و به دست می آورد. یعنی نظر خداوند را از منابع در دسترس، استنباط میکند.
اما
ولی فقیه، حکم شرعی حکومتی را صادر میکند. یعنی به تشخیص خود در مسائل اجتماعی و سیاسی، آنچه به نظرش صواب است را بیان میکند. این حکم به صورت خاص در منابع وجود ندارد هرچند به صورت کلی دلیلی موافق آن هست یا حداقل مخالفت قطعی با آن ندارد.

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1008699 نوشت:
انسان ها می توانند با کسی بیعت کنند و قرار داد ببندند و او را اطاعت کنند. این اطاعت پذیری نیز مورد امر الهی خواهد بود. ( اوفوا بالعقود)
مثلا اطاعت از رئیس جمهور ( البته تحت یک قرارداد یا عهد )

اوفو بالعقود، ربطی به ولایت پذیری ندارد.
وگرنه در مواردی که افراد شخص غیر مرضی خداوند یا غیر موید از جانب خداوند را به عنوان حاکم انتخاب میکردند، نیز افراد میتوانستند بگویند ما بر اساس اوفوا بالعقود به تبعیت از مولی علیه خود میپردازیم.
اصل این بیعت نادرست است بنابراین وقتی عهد وپیمان نادرست بسته شده، وفای بدان نیز لازم نیست.
درست مانند معامله ای که به صورت فاسد منعقد شده است(مثلا غرری بوده یا مورد معامله شراب بوده است) در اینجا، وجوب وفای به عقد وجود ندارد چرا که اصل عقد باطل بوده است.

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1008544 نوشت:
در مورد اطاعت از شوهر، به نظرم فقط مربوط به مسائل زناشویی است که طبق عقد ازدواج محقق می شود. یعنی مانند اطاعت از پیامبر نیست.چیزی نیست که بتوان از آن تخلف کرد یا تغییرش داد...
مثلا اگر من یک قرار داد با کسی ببندم باید از آن شخص در حیطه قرارداد اطاعت کنم.

عرض کردم که این مورد نیز از موارد اطاعت مقید است.
اطاعت در این مورد، در مسائلی است که با پیوند زناشویی در ارتباط مستقیم است و عدم پایندی بدان با تمکین منافات دارد.

با سلام

صدیق;1008724 نوشت:
[=microsoft sans serif]
بحث ما در اطاعت والدین نیست که بخواهیم در موردش بحث کنیم.[=microsoft sans serif]

بله بحث ما در باب اطاعت از والدین نیست . من می خواهم تفاوت این اطاعت ها را متوجه شوم
اما مشکل اینجا بود که اصلا قرآن امر به اطاعت نکرده است که شما به قرآن استشهاد می کنید و مفهوم مخالف گرفتن از این آیه کاملا اشتباه است.
این مطلب در علم اصول واضح است و اصلا جای طرح ندارد چه برسد که بخواهید از آن دفاع کنید...

نقل قول:
بنده نیز عرضم این نبود.

من به سخن شما ایراد نگرفتم
بنده می خواستم نظرتان را درباره مقصود خودم بدانم.
آیا مقصودم را تایید می کنید یا خیر ؟ لطفا صریحا بفرمایید آیا اشکالی وجود دارد ؟
دوباره تکرار می کنم :
مقصودم این است که وقتی خداوند ما را به اطاعت از کسی فرمان می دهد به این معنا نیست که فرامین آن شخص، وحی الهی است.
فرمان خدا به اطاعت کردن از یک شخص، به معنای این نیست که فرامین آن شخص، وحی الهی یا واجب و حرام شرعی است.
نقل قول:
مأذون در همان مقداری که اذن دارند هستند.

قبلا گفتید اطاعت از رسول مطلق است نه مقید.
الان می گویید به همان مقداری که اذن دارند، ماذون هستند.
مقصودم این بود که در این آیه اطاعت از پیامبران مورد نهی قرار گرفته است. همان پیامبرانی که شما می گویید اطاعت از آنها مطلق است نه مقید.
به نظرم محدودیت اذنی را درباره پیامبر قبول ندارید پس فکر می کنم باید به دنبال راه حل دیگری باشیم.

نقل قول:
پس در اطاعت، لازم است غیر مستقل بودن ایشان را لحاظ کنیم.ولی وقتی که ایشان به عنوان ارباب درنظر گرفته شوند(که در آیه منع از آن شده بود) در این حالت، دیگر ایشان را کامل مستقل در نظر گرفته ایم و این با انچه گفتیم منافات دارد.

نگاه کنید قبلا شما در توضیح استقلال گفتید، کسی که اذن از خدا نداشته باشد مستقل است.
من گفتم پیامبران اذن دارند پس مستقل نیستند.
الان در توضیح استقلال می گویید مشکل این است که آنها ارباب در نظر گرفته شده اند.
اما دو مسئله وجود دارد
ظاهرا به نظر شما این آیه در صدد انکار یک اعتقاد است. یعنی انسان ها نباید اعتقاد به ارباب بودن شخص داشته باشند و الا اطاعت کردن از انسان ها ایرادی ندارد. یعنی مشکل قرآن با اطاعت کردن از آنها نبود،بلکه با ارباب در نظر گرفته شدن آنها مشکل داشت.
هم چنین نگفتید مقصودتان از "ارباب در نظر گرفتن" چیست ؟
نقل قول:
وگرنه در مواردی که افراد شخص غیر مرضی خداوند یا غیر موید از جانب خداوند را به عنوان حاکم انتخاب میکردند، نیز افراد میتوانستند بگویند ما بر اساس اوفوا بالعقود به تبعیت از مولی علیه خود میپردازیم.
اصل این بیعت نادرست است بنابراین وقتی عهد وپیمان نادرست بسته شده، وفای بدان نیز لازم نیست.

بیعت و قرار داد این طور است که اطاعت در غیر واجبات و محرمات الهی باشد.
آیا وفای به عهد در این موارد، اطاعت از امر الهی نیست ؟

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1008751 نوشت:
مقصودم این است که وقتی خداوند ما را به اطاعت از کسی فرمان می دهد به این معنا نیست که فرامین آن شخص، وحی الهی است.
فرمان خدا به اطاعت کردن از یک شخص، به معنای این نیست که فرامین آن شخص، وحی الهی یا واجب و حرام شرعی است.

بله ملازمه ای با وحی بودن آن ندارد.
مثلا وقتی پدری به شاگرد مغازه خود میگوید، اگر فرزندم نیز در مورد مغازه چیزی گفت از او اطاعت کن، این لزوما بدان معنا نیست که فرزند، دقیقا همان سخن پدر را آورده است. بلکه وقتی پدر چنین دستوری میدهد، که از دستورات فرزندش نیز مطمئن است و میداند که او کاری برخلاف رضایتش انجام نمیدهد.

بیت المعمور;1008751 نوشت:
قبلا گفتید اطاعت از رسول مطلق است نه مقید.
الان می گویید به همان مقداری که اذن دارند، ماذون هستند.

مطلق در مقابل مقید است.
وقتی مقید را تعریف کردیم، مطلق هم مشخص میشود.
اطاعت مقید
گاهی در میزان اطاعت و موارد اطاعت است
گاهی در مشروط بودن اطاعت.
گاهی نیز هر دو مورد.
بنابراین،
اطاعت مطلق، نیز میتواند عدم مشروط بودن اطاعت باشد یا غیر محدود بودن موارد اطاعت یا هر دو.
وقتی گفته میشود که اطاعت از پیامبران مطلق است، یعنی
اولا: اطاعت از ایشان چون معصوم هستند، مقید به این نیست که اگر منطوق یا مفهوم دستور ایشان شرک و گناه بود اطاعت نکنید و در غیر این صورت اطاعت کنید. همانطور که در اطاعت از والدین اینچنین گفته شده است.

ثانیا: همچنین محدوده ایشان برخلاف مثلا اطاعت زن از شوهرش، محدود نیست.

بنابراین
اطاعت از پیامبران مطلق است یعنی مشروط و محدود نیست.
اما
اگر کسی تصور کرد که میتواند هرگونه که دلش خواست ایشان را تصور کند و هر مقامی که دلش خواسته به ایشان بدهد، این دیگر مجاز نیست.

دقت کنید
در اینجا بحث از اطاعت نیست بلکه بحث از تصویر سازی است.

در مورد ممنوع،
پیامبر دستوری صادر نکرده است، که اگر صادر کرده بود اطاعت ازاو لازم میشد.
بلکه یک نفر که خود را پیرو آن پیامبر میداند، به او مقامی میدهد و میخواهد بر اساس آن مقام از او تبعیت کند(تبعیت خیالی) مثلا به او مقام خدایی یا ربوبی بدهد و بر اساس آن، شأن خدایی برایش در نظر بگیرد.

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1008751 نوشت:
نگاه کنید قبلا شما در توضیح استقلال گفتید، کسی که اذن از خدا نداشته باشد مستقل است.
من گفتم پیامبران اذن دارند پس مستقل نیستند.
الان در توضیح استقلال می گویید مشکل این است که آنها ارباب در نظر گرفته شده اند.
اما دو مسئله وجود دارد
ظاهرا به نظر شما این آیه در صدد انکار یک اعتقاد است. یعنی انسان ها نباید اعتقاد به ارباب بودن شخص داشته باشند و الا اطاعت کردن از انسان ها ایرادی ندارد. یعنی مشکل قرآن با اطاعت کردن از آنها نبود،بلکه با ارباب در نظر گرفته شدن آنها مشکل داشت.
هم چنین نگفتید مقصودتان از "ارباب در نظر گرفتن" چیست ؟

برداشت شما از کلام من درست است.
بله
در اینجا منع از اطاعت نیست.
بلکه منع از اطاعتی است که خود شخص مطیع از جانب خود و با تخیل خود به پیامبر نسبت میدهد به خاطر جایگاهی که برای او در نظر گرفته است.

ارباب هم یعنی رب و پروردگار.

بیت المعمور;1008751 نوشت:
بیعت و قرار داد این طور است که اطاعت در غیر واجبات و محرمات الهی باشد.

در غیر واجبات ومحرمات،
یا منطقه مکروهات و مستحبات است و شخص میخواهد در این منطقه، از دستور شخصی دیگری به خلاف دستور خداوند و حکم او اطاعت کند که مشخص است نادرست است.
یا منطقه مباحات و منطقه الفراغ است که اگر چه حکمی در اینجا نیست(بر اساس اینکه مباحات، حکم خاص ندارند بلکه عدم الحکم هستند) ولی از انجا که اطاعت مستلزم صدور حکم است و حکم صادر کردن نیازمند به ولایت است و هیچ کسی جز خدا و ماذونان او ولایت ندارند(اولی بالذات و بقیه بالتبع) بنابراین اطاعت از آنها در این موارد هم ایراد دارد چون غیر ماذون است.

صدیق;1008965 نوشت:
[=microsoft sans serif]
بنابراین اطاعت از پیامبران مطلق است یعنی مشروط و محدود نیست.[=microsoft sans serif]

به همین علت گفتم به نظرم جمله ای که قبلا در پست 18 گفتید : "مأذون در همان مقداری که اذن دارند هستند."
در مورد پیامبران صدق نمی کند.

نقل قول:
در اینجا بحث از اطاعت نیست بلکه بحث از تصویر سازی است.

احتمالا مقصود دیگری داشتید زیرا وقتی کسی را رب می دانند از او اطاعت می کنند.
پس معنا ندارد که بگوییم بحث از اطاعت نیست...
خودتان هم چنین منعی را تایید کردید :
نقل قول:
بلکه منع از اطاعتی است که خود شخص مطیع از جانب خود و با تخیل خود به پیامبر نسبت میدهد به خاطر جایگاهی که برای او در نظر گرفته است.

پس از اطاعت پیامبران ، منع صورت گرفته است لکن شما می گویید علت این منع به خاطر عقیده ی باطلی بوده است که آنها از پیامبران مثلا داشته اند...
نقل قول:
به او مقام خدایی یا ربوبی بدهد
ارباب هم یعنی رب و پروردگار.

به نظر شما آیا احبار و رهبان و علمای اهل کتاب ، رب و پروردگار و اله بودند ؟

اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا لَّا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ

به نظر نمی رسد که آنها، علما را ذاتا دارای الوهیت و ربوبیت دانسته باشند. احتمالا آنها را در تشریع احکام، مجاز می دانستند.
کما اینکه روایتی نیز در این باب داریم. یعنی ربوبیت و الوهیت و تعبد به معنای این بود که آنها احکامی تشریع می کردند و اینها از آنها پیروی می کردند و به همین جهت می فرماید : وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا

نقل قول:
یا منطقه مکروهات و مستحبات است و شخص میخواهد در این منطقه، از دستور شخصی دیگری به خلاف دستور خداوند و حکم او اطاعت کند که مشخص است نادرست است.

چرا باید نادرست باشد ؟! کسی که حکم مکروه یا مستحب را تغییر نداده است...
من با کسی قرار داد می بندم که از ساعت شش صبح تا چهارده عصر ( به مدت هشت ساعت ) به فرمان من باشد. و ایشان نماز را در اول وقت نمی خواند.یعنی مستحب را رعایت نمی کند...این کجایش مشکل شرعی دارد ؟!
یا من قرار داد می بندم که باید از غذاهایی که من می گویم استفاده کند، و به او می گویم پنیر بخورد... حالا شما بگو پنیر مکروه است... چه اشکال شرعی دارد پنیر بخورد ؟!
نقل قول:
ولی از انجا که اطاعت مستلزم صدور حکم است و حکم صادر کردن نیازمند به ولایت است و هیچ کسی جز خدا و ماذونان او ولایت ندارند(اولی بالذات و بقیه بالتبع) بنابراین اطاعت از آنها در این موارد هم ایراد دارد چون غیر ماذون است.

شما که کل قراردادها و تعهدات را کن فیکون کردید !!
خوب معلوم است که کارفرما و یک طرف معاهده، قدرت صدور حکم و فرمان دارند....
اما این ربطی به تغییر حلال و حرام ندارد ...
کمی تامل بفرمایید...

نقل قول:
وقتی پدر چنین دستوری میدهد، که از دستورات فرزندش نیز مطمئن است و میداند که او کاری برخلاف رضایتش انجام نمیدهد.

کسی مطمئن نیست که ولی فقیه کاری بر خلاف رضایت انجام ندهد، یا اشتباه نکند....
پس لازم نیست وقتی خدا ، فرمان به اطاعت از شخصی می دهد حتما معصوم از خطا و اشتباه باشد... بله در مورد وحی الهی درست است اما درباره حکومت و ولایت چنین امری صادق نیست ....

صدیق;1008965 نوشت:
[=microsoft sans serif]
.

با سلام و احترام

میدونم مشغله زیاد دارین.
اما لطفا سریع تر به این تاپیک سر بزنید و البته با صبر و حوصله گفتگو کنیم.

فکر میکنم طبق آیه اوفوا بالعقود
اطاعت از انسانهای معمولی ایراد نداشته باشه
البته به شرطی که فرمان به حرام ندهند.

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1009007 نوشت:
به همین علت گفتم به نظرم جمله ای که قبلا در پست 18 گفتید : "مأذون در همان مقداری که اذن دارند هستند."
در مورد پیامبران صدق نمی کند.

سلام وعرض ادب

فکر میکنم پاسخ این بخش را دادم.
مشروط بودن اطاعت ناظر به تصور مخاطبان و مطیعان است نه پیامبران مطاع.

بیت المعمور;1009007 نوشت:
احتمالا مقصود دیگری داشتید زیرا وقتی کسی را رب می دانند از او اطاعت می کنند.
پس معنا ندارد که بگوییم بحث از اطاعت نیست...
خودتان هم چنین منعی را تایید کردید :

جملات را در کنار هم ببینید.
این جمله در کنار جمله بعدی است که خود شما هم آنرا اوردید.
مراد از این جمله با توجه به ادامه این است که
وقتی خداوند به مردم میگوید که پیامبران را به عنوان ارباب نپذیرید، مرادش این است که طبق تصور اشتباه خودتان، ایشان را بیش ازاندازه و قدر خودشان بالا نبرید و به عنوان "رب" در نظر نگیرید.
پس مرادش این نیست که اطاعت نکنید بلکه مرادش این است که چنین تصوری نکنید.
البته مشخص است که وقتی شخصی دیگری را رب خود میپندارد،دستورات و تجویزاتش را نیز اطاعت میکند.

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1009007 نوشت:
به نظر نمی رسد که آنها، علما را ذاتا دارای الوهیت و ربوبیت دانسته باشند. احتمالا آنها را در تشریع احکام، مجاز می دانستند.
بیت المعمور;1009007 نوشت:

کما اینکه روایتی نیز در این باب داریم. یعنی ربوبیت و الوهیت و تعبد به معنای این بود که آنها احکامی تشریع می کردند و اینها از آنها پیروی می کردند و به همین جهت می فرماید : وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا

دوست عزیز
ربوبیت تنها در عبادت نیست بلکه انواع دیگری نیز دارد از جمله ربوبیت تشریعی و تکوینی

بیت المعمور;1009007 نوشت:
چرا باید نادرست باشد ؟! کسی که حکم مکروه یا مستحب را تغییر نداده است...
بیت المعمور;1009007 نوشت:

من با کسی قرار داد می بندم که از ساعت شش صبح تا چهارده عصر ( به مدت هشت ساعت ) به فرمان من باشد. و ایشان نماز را در اول وقت نمی خواند.یعنی مستحب را رعایت نمی کند...این کجایش مشکل شرعی دارد ؟!
یا من قرار داد می بندم که باید از غذاهایی که من می گویم استفاده کند، و به او می گویم پنیر بخورد... حالا شما بگو پنیر مکروه است... چه اشکال شرعی دارد پنیر بخورد ؟!

عمل کردن در دایره مکروهات و مستحبات، برخلاف حکم آنها، اشکالی ندارد، البته بدون تشریع.
سخنی که من گفتم ناظر به تشریع بود.
اگر خداوند بگوید که به غیر از فلانی، از حکم کسی به عنوان ولی اطاعت نکن، پس انتخاب ولی و اطاعت از او بدون اذن خداوند مشکل دارد.
حال
شما میگویید که اگر با هم قرارداد بستند که از من اطاعت کن و این اطاعت به دلیل وفای به عقد واجب شود، این اطاعت ایراد دارد؟
من گفتم که اگر قرارداد بستند چون این قراداد برخلاف حکم اولی خداوند است، پس اصولا زمینه و موضوع اطاعت اولی منتفی میشود و دلیل وفای به عقد آنرا نمیتواند بگیرد.

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1009007 نوشت:
شما که کل قراردادها و تعهدات را کن فیکون کردید !!
خوب معلوم است که کارفرما و یک طرف معاهده، قدرت صدور حکم و فرمان دارند....
اما این ربطی به تغییر حلال و حرام ندارد ...
کمی تامل بفرمایید...

بزرگوار
دقت کنید.
بحث در انتخاب ولی و اطاعت به عنوان ولی بود و اینکه اگر با کسی قرارداد ببندیم که به عنوان اوامر و احکام ناشی از ولایتش را اطاعت کنیم چه میشود، نه مطلق عمل کردن به قرارداد:
بیت المعمور;1008699 نوشت:
انسان ها می توانند با کسی بیعت کنند و قرار داد ببندند و او را اطاعت کنند. این اطاعت پذیری نیز مورد امر الهی خواهد بود. ( اوفوا بالعقود)
مثلا اطاعت از رئیس جمهور ( البته تحت یک قرارداد یا عهد )

پس دوباره میگویم
اطاعت در مواردی که مستلزم ولایت پذیری باشد، اگر از جانب ولی خدا نباشد ایراد دارد.

بیت المعمور;1009007 نوشت:
کسی مطمئن نیست که ولی فقیه کاری بر خلاف رضایت انجام ندهد، یا اشتباه نکند....
پس لازم نیست وقتی خدا ، فرمان به اطاعت از شخصی می دهد حتما معصوم از خطا و اشتباه باشد... بله در مورد وحی الهی درست است اما درباره حکومت و ولایت چنین امری صادق نیست ....

مطمئن نیست به همین جهت ولایت فقیه، غیر مشروط نیست.

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1010166 نوشت:
فکر میکنم طبق آیه اوفوا بالعقود
اطاعت از انسانهای معمولی ایراد نداشته باشه
البته به شرطی که فرمان به حرام ندهند.

اطاعت اگر از قرادادی باشه که موضوعش حرام نباشه و اطاعت در آن حرام نباشه، بله درسته و اتفاقا لازم الوفاء
ولی بحث در این بود که
اگر مثلا یک شاه بیاید و بگوید ای مردم، درسته که من از جانب خدا بر شما ولایت ندارم ولی اکنون با شما قرارداد میبندم که اوامر من را اطاعت کنید،
این مورد قطعا از دایره وفای به عقود خارج هست.

با سلام و احترام

صدیق;1010611 نوشت:
[=microsoft sans serif]
پس مرادش این نیست که اطاعت نکنید بلکه مرادش این است که چنین تصوری نکنید.
البته مشخص است که وقتی شخصی دیگری را رب خود میپندارد،دستورات و تجویزاتش را نیز اطاعت میکند.[=microsoft sans serif]

من نمی خواهم بگویم بین این دو کلام خداوند، تناقض وجود دارد.
بله من هم قبول دارم که مقصود خداوند این نبوده که از پیامبران اطاعت نکنید.
بلکه در آیات بسیار فرموده که اطاعت کنید.
شما هم اذعان دارید که اطاعتی نهی شده که بر مبنای تصور اشتباه باشد.
یعنی خداوند از اطاعتی که بر مبنای ربوبیت است نهی کرده است.
پس یک امر داریم و یک نهی داریم.
از پیامبران اطاعت کنید.
از پیامبران اطاعت نکنید.
آنجا که می فرماید اطاعت نکنید به خاطر ربوبیت است.
و تناقضی هم در کار نیست.
و سخن ما رفت روی ربوبیت که گفتید :

نقل قول:
دوست عزیز
ربوبیت تنها در عبادت نیست بلکه انواع دیگری نیز دارد از جمله ربوبیت تشریعی و تکوینی

بله بنده نیز همین را می گویم.
ربوبیت انواع مختلفی دارد.
ربوبیت تشریعی نهی شده است.
یعنی اگر کسی تصور کند که پیامبر تشریع می کند ، و با این تصور از پیامبر اطاعت کند، کار حرام و مشرکانه ای انجام داده است.
سخن ما روی ولایت هم رفته است و گفتید :
نقل قول:
بحث در انتخاب ولی و اطاعت به عنوان ولی بود

من نمی فهمم قرار داد بستن چه ارتباطی با انتخاب ولی دارد ؟
ما که کسی را ولی ندانستیم. برای کسی هم ربوبیت تشریعی قائل نشدیم.
چرا شما به قراردادها ایراد می گیرید ؟
در حالی که خودتان می گویید مشکل از تصورات اشتباه است.
نقل قول:
اگر مثلا یک شاه بیاید و بگوید ای مردم، درسته که من از جانب خدا بر شما ولایت ندارم ولی اکنون با شما قرارداد میبندم که اوامر من را اطاعت کنید،

وقتی خود شاه، می گوید ولی خدا نیستم.
و هم مردم، تصور ربوبی و اشتباهی از شاه ندارند.
و هم قراردادشان در مورد محرمات نیست.
متوجه نمی شوم چرا شما مخالف هستید ؟
از طرفی خودتان هم معترف هستید که :
نقل قول:
اطاعت اگر از قرادادی باشه که موضوعش حرام نباشه و اطاعت در آن حرام نباشه، بله درسته و اتفاقا لازم الوفاء

یعنی با قرار داد بستن مخالفتی ندارید. اما باز وقتی ما می خواهیم با شخصی قرار داد ببنیدم، مخالفت می کنید.
نقل قول:
ولی بحث در این بود که
اگر مثلا یک شاه بیاید

بحث من درباره اطاعت از یک انسان دیگر به موجب قرارداد بود.
مثلا مدیر یک شرکت یا کدخدا ، و البته رئیس یک کشور نیز مشمول این عنوان خواهد بود.
عرضم این است که فقط در این مورد خاص سوال نپرسیدم.

صدیق;1010611 نوشت:
[=microsoft sans serif]

[/B]

پست بالا را مطالعه کنید

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1010654 نوشت:
وقتی خود شاه، می گوید ولی خدا نیستم.
و هم مردم، تصور ربوبی و اشتباهی از شاه ندارند.
و هم قراردادشان در مورد محرمات نیست.
متوجه نمی شوم چرا شما مخالف هستید ؟

سلام
قرارداد اگر محتوایش مستقیما یا غیر مستقیم حرام نباشه، اشکالی نداره و پایبند بودن به آنها ایرادی نداره.
ولی در این مثال:
پیمان بسته شده که مردم حاکمیت کسی را بپذیرند.
حاکمیت بر اساس نص قران کریم تنها از آن کسی است که خداوند به او چنین حقی را داده باشه.
پس در این قرارداد بر چیزی پیمان بسته شده که با دستور خداوند منافات داره.
دقت کنید.
در همان مثال، شخص حاکم یک شخصیت حقیقی و یک شخصیت حقوقی داره.
در شخصیت حقیقی، او یک انسان مثل بقیه انسانهاست. او هم قاعدتا یک سری کارها داره که یک سری انسانهای دیگر انها را در قبال دستمزدی انجام میدهند. تا اینجا مشکلی نست.
ولی در شخصیت حقوقی، این شخص حاکم است و بر جان و مال و ناموس مردم مسلط هست. شما نمیتوانید بگید که او حاکم هست ولی بر مال و جان و ناموس مردم تسلط نداره. او میتونه به مامورانش بگوید فلان مال را از دست این شخص بگیرید یا نگیرید و یا فلان چیز را که ازاموال عمومی هست به او بدهید یا اجاره بدهید.

در اینجا، حاکمیت ملازم با ولایت هست.
ولی ولایت مختص خداوند است«و الله هو الولی»
و او تنها به عده محدودی این ولایت را تفویض کرده است«انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا ...»

پس این قرارداد از دو جهت ایراد داره و مخالفت با دین و دستورات خدا داره:
از جنبه حاکم قرار دادن
و
از جنبه ولی قرار دادن.
در نتیجه نمیتوان گفت که این قرارداد هست و قراردادها با هم یکی هستند.
نمیتوان با بقیه قراردادهایی که روزانه بین مردم منعقد میشه و واجب الوفا هستند مقایسه بشه.

بیت المعمور;1010654 نوشت:
بحث من درباره اطاعت از یک انسان دیگر به موجب قرارداد بود.
مثلا مدیر یک شرکت یا کدخدا ، و البته رئیس یک کشور نیز مشمول این عنوان خواهد بود.
عرضم این است که فقط در این مورد خاص سوال نپرسیدم.

هر قراردادی که در این مبحث ما، مفاد او به معنای حاکم قرار دادن یا ولی قرار دادن باشه چنین ایرادی داره.

صدیق;1011136 نوشت:
[=microsoft sans serif][=114]
ولی در شخصیت حقوقی، این شخص حاکم است و بر جان و مال و ناموس مردم مسلط هست. شما نمیتوانید بگید که او حاکم هست ولی بر مال و جان و ناموس مردم تسلط نداره. او میتونه به مامورانش بگوید فلان مال را از دست این شخص بگیرید یا نگیرید و یا فلان چیز را که ازاموال عمومی هست به او بدهید یا اجاره بدهید./SIZE]

با سلام

مثلا وکالت مطلق بلاعزل یک پیمان شرعی است.

شما می توانید اداره اموال خویش را به وکیل بسپارید.
این شخص میتواند اموال شما را به نام خودش بزند.
میتواند آن را اجاره دهد.
به همین صورت میتوان با حاکم یا پادشاه قرارداد بست.
یعنی یک وکالت بلاعزل داد.

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1011148 نوشت:
مثلا وکالت مطلق بلاعزل یک پیمان شرعی است.

شما می توانید اداره اموال خویش را به وکیل بسپارید.
این شخص میتواند اموال شما را به نام خودش بزند.
میتواند آن را اجاره دهد.
به همین صورت میتوان با حاکم یا پادشاه قرارداد بست.
یعنی یک وکالت بلاعزل داد.


سلام
بحث کاملا به سمت دیگه ای رفته.
بحث ما بر سر ارباب شدن پاپ و پیامبران بود نه حاکمیت یک شخص.
بحث از ولایت و مشروعیت ولایت اشخاص بحث مهمی هست که تفصیلش نیاز به بحثی مجزا داره.
با این حال، به خاطر اینکه بحث بر سر وکالت رفت، خوب هست مقداری در مورد رابطه ولایت و وکالت بدانیم.

[=microsoft sans serif]
بین وکالت و ولایت نیز یک سری تفاوتها وجود داره:
نخست. در وکالت، اصالت با موکل است و وکیل تنها در محدوده ای که به او اجازه داده شده است، حق دخالت دارد.
برخلاف ولایکت که اصالت رأی و تصمیم و تشخیص با ولی است.

دوم. در ولایت، تشخیص ولی معتبر است و در وکالت، تشخیص موکل. پس جمع بین وکالت و ولایت درست نیست. یعنی نمیتوان در یک مورد خاص، شخصی که ولایت بر کاری دارد را وکیل قرار داد یا کسی که وکیل است را ولی قرار داد.

سوم. قرارداد وکالت، قراردادی بین اثنینی است و دو طرفه. موکل تنها در مواردی که مربوط به خودش است میتواند دیگری را وکیل خود قرار دهد نه در اموری که مشترک بین او و دیگران است. بنابراین هیچ کسی نمیتواند در امور اجتماعی(حتی بین دو نفر و دو همسایه) را به دیگران وکالت تام و مستقل بدهد.

چهارم. نصب و تعیین ولی، از سی خود انسان نیست و کسی نمیتواند به دیگران حق حاکمیت و سرپرستی بر خود را اعطا کند و او را قیم تام الاختیار خود قرار دهد و خود را مسلوب الاختیار کند.

بنابراین
هیچ شخصی نمیتواند دیگری را در عقد وکالت تام و مطلق، بر خود سرپرست قرار دهد.

[=microsoft sans serif]در قانون مدنی نیز این مسئله به روشنی بیان شده است.
برابر ماده 660 قانون مدنی :«وکالت ممکن است به طور مطلق و برای تمام امور موکل باشد یا مقید و برای امر یا امور خاصی.»
مطابق ماده 661 :«در صورتی که وکالت، مطلق باشد فقط امور به اداره کردن اموال موکل خواهد بود.»

در وکالت مطلق نیز وکیل مقید به رعایت صلاح و مصلحت موکل خود می باشد.

وکالت از جهت حدود اختیارات وکیل به وکالت مطلق و مقید تقسیم می شود. در وکالت مطلق، وکیل بدون هر گونه محدودیتی حق دخل و تصرف و اعمال وکالت و نمایندگی در اموال موکل را داراست ولیکن در وکالت مقید، وکیل محدود و مقید است به اختیارات تفویضی موکل خود و حق عدول و خروج از اختیارات تعیین شده را ندارد. مع الوصف بایستی پذیرفت که حتی در وکالت مطلق نیز وکیل مقید به رعایت صلاح و مصلحت موکل خود می باشد.
بنابراین در وکالت مطلق
اولا: توکیل تنها در مواردی است که شارع اجازه داده است و این امر منحصر به امور مالی است و نمیتوان حق ولایت و سرپرستی بر خود را به وکالت سپرد.
ثانیا: در همان محدوده وکالت نیز، وکیل باید مصلحت موکل خود را رعایت کند.

صدیق;1011289 نوشت:
[=microsoft sans serif]
سلام
بحث کاملا به سمت دیگه ای رفته.
بحث ما بر سر ارباب شدن پاپ و پیامبران بود نه حاکمیت یک شخص.
بحث از ولایت و مشروعیت ولایت اشخاص بحث مهمی هست که تفصیلش نیاز به بحثی مجزا داره.
با این حال، به خاطر اینکه بحث بر سر وکالت رفت، خوب هست مقداری در مورد رابطه ولایت و وکالت بدانیم.

با سلام و احترام

از توضیحات خوبتون تشکر میکنم.
حق با شماست.
مسائلی هست در این رابطه که ان شاء الله در تاپیک دیگری پیگیری خواهم کرد.

صدیق;1011289 نوشت:
[=microsoft sans serif]

بحث ما بر سر ارباب شدن پاپ و پیامبران بود

با سلام و احترام

ارباب بودن به چه معناست ؟
1
اعتقاد بدون اطاعت
2
اعتقاد به همراه اطاعت
3
اطاعت بدون اعتقاد

ظاهرا در مورد گزینه اول و دوم اختلاف نداریم.
یعنی میتوانیم به شخصی بگوییم که فلانی ارباب تو است زیرا چنین اعتقادی داری. یا چون هم اعتقاد داری و هم اطاعت میکنی.

اما در مورد گزینه سوم چه طور ؟

اگر آقای زید مثل یک مشرک از ارباب آن مشرک اطاعت کند، اما اعتقاد او را نداشته باشد، آیا باز هم میتوانیم بگوییم ارباب آن مشرک.، ارباب زید هم هست؟

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1011340 نوشت:
ارباب بودن به چه معناست ؟
1 اعتقاد بدون اطاعت
2 اعتقاد به همراه اطاعت
3اطاعت بدون اعتقاد
ظاهرا در مورد گزینه اول و دوم اختلاف نداریم. یعنی میتوانیم به شخصی بگوییم که فلانی ارباب تو است زیرا چنین اعتقادی داری. یا چون هم اعتقاد داری و هم اطاعت میکنی.
اما در مورد گزینه سوم چه طور ؟ اگر آقای زید مثل یک مشرک از ارباب آن مشرک اطاعت کند، اما اعتقاد او را نداشته باشد، آیا باز هم میتوانیم بگوییم ارباب آن مشرک.، ارباب زید هم هست؟

باسلام وعرض ادب

در مورد اول و دوم، با شما موافقم.
دلیلش نیز آن است که چنین اعتقادی خودش کفر است.(کفر اعتقادی)

درمورد سوم، پاسخ مثبت است.
دلیلش نیز ملازمه میان اطاعت و پیروی با اعتقاد به ربوبیت تشریعی و حق قانونگذاری ایشان است ولو خود شخص متوجه این ملازمه نباشد.
در روایتی از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) در تفسیر فراز "اربابا من دون الله" چنین آمده است:
[=microsoft sans serif]
بخدا آنان (براى احبار و رهبانان) نماز و روزه نخوانند، ولى آنها حرامى را براى آنها حلال كردند، و حلالى را حرام كردند و آنان نيز پيرويشان كردند، و از آنجا كه نميدانستند پرستش آنها را كردند (و اين است منظور از پرستش احبار و رهبانان در اين آيه).

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]
در روایتی دیگر از رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) بیان شده است:

ثعلبى بسند خود از عدى بن حاتم روايت كرده كه گفت: بنزد رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- رفتم و در آن حال صليبى از طلا بگردن داشتم، حضرت فرمود:
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]اين بت را از گردنت بردار، من آن را از گردنم برداشتم و بنزد وى رفتم ديدم همين آيه را قرائت فرمود، من عرض كردم: ما آنان را پرستش نميكنيم؟ فرمود: آيا چنان نيست كه آنان حلال خدا را حرام كرده و شما نيز حرام دانستيد و حرام خدا را حلال شمرده‏اند و شما نيز حلال شمرديد؟ گفتم: چرا، فرمود: همين كار پرستش از آنها است.(ترجمه تفسير مجمع البيان، ج‏11، ص: 72)

[=Traditional Arabic]

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1011322 نوشت:
از توضیحات خوبتون تشکر میکنم.
حق با شماست.
مسائلی هست در این رابطه که ان شاء الله در تاپیک دیگری پیگیری خواهم کرد.

خداوند به شما خیر عطا کند.
یاعلی

صدیق;1011569 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام وعرض ادب

در مورد اول و دوم، با شما موافقم.
دلیلش نیز آن است که چنین اعتقادی خودش کفر است.(کفر اعتقادی)

درمورد سوم، پاسخ مثبت است.
دلیلش نیز ملازمه میان اطاعت و پیروی با اعتقاد به ربوبیت تشریعی و حق قانونگذاری ایشان است ولو خود شخص متوجه این ملازمه نباشد.
در روایتی از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) در تفسیر فراز "اربابا من دون الله" چنین آمده است:

[=microsoft sans serif]
بخدا آنان (براى احبار و رهبانان) نماز و روزه نخوانند، ولى آنها حرامى را براى آنها حلال كردند، و حلالى را حرام كردند و آنان نيز پيرويشان كردند، و از آنجا كه نميدانستند پرستش آنها را كردند (و اين است منظور از پرستش احبار و رهبانان در اين آيه).

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]
در روایتی دیگر از رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) بیان شده است:

ثعلبى بسند خود از عدى بن حاتم روايت كرده كه گفت: بنزد رسول خدا- صلى اللَّه عليه و آله- رفتم و در آن حال صليبى از طلا بگردن داشتم، حضرت فرمود:


[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]اين بت را از گردنت بردار، من آن را از گردنم برداشتم و بنزد وى رفتم ديدم همين آيه را قرائت فرمود، من عرض كردم: ما آنان را پرستش نميكنيم؟ فرمود: آيا چنان نيست كه آنان حلال خدا را حرام كرده و شما نيز حرام دانستيد و حرام خدا را حلال شمرده‏اند و شما نيز حلال شمرديد؟ گفتم: چرا، فرمود: همين كار پرستش از آنها است.(ترجمه تفسير مجمع البيان، ج‏11، ص: 72)

[=Traditional Arabic]

با سلام و احترام

برخی اعمال که مورد شبهه واقع میشوند
گفته میشود اینها چون اعتقاد باطلی ندارند، نهایتا کار لغوی انجام داده اند.

مثلا یکی از این موارد خواندن غیر خداوند است.
که میگویند چون اعتقادی پشتش نیست، این کار نهایتا کار لغوی است ... نه اینکه کار نادرست و مشرکانه ای باشد.

در چنین دیدگاهی صرف اطاعت کردن گویا مشکلی ایجاد نمیکند.

[=microsoft sans serif]

بیت المعمور;1011573 نوشت:
برخی اعمال که مورد شبهه واقع میشوند
گفته میشود اینها چون اعتقاد باطلی ندارند، نهایتا کار لغوی انجام داده اند.

مثلا یکی از این موارد خواندن غیر خداوند است.
که میگویند چون اعتقادی پشتش نیست، این کار نهایتا کار لغوی است ... نه اینکه کار نادرست و مشرکانه ای باشد.

در چنین دیدگاهی صرف اطاعت کردن گویا مشکلی ایجاد نمیکند.


باسلام
باقطع نظر از معنای دقیق آنچه این دیدگاه بیان کرده است، بر اساس آنچه شما نقل کردید، چنین کارهایی نیز گرچه در ظاهر اعتقادی بالفعل ندارد ولی روایت نشان میدهد که گویا در واقع چنین اعتقادی وجود دارد ولو خود شخص چنین توجهی به چنین اعتقادی ندارد.

صدیق;1011851 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام
باقطع نظر از معنای دقیق آنچه این دیدگاه بیان کرده است، بر اساس آنچه شما نقل کردید، چنین کارهایی نیز گرچه در ظاهر اعتقادی بالفعل ندارد ولی روایت نشان میدهد که گویا در واقع چنین اعتقادی وجود دارد ولو خود شخص چنین توجهی به چنین اعتقادی ندارد.

با سلام

سپاس از پاسخگویی شما

دیگه سوالی ندارم.

[=microsoft sans serif]پرسش: گفته میشود پاپ معصوم است و خداوند او را از اشتباه در شریعت و قانون گذاری حفظ می کند.و اطاعت از او واجب است و حق قانون گذاری و تشریع دارد ( احتمالا قانون گذاری اش محدود باشد چون معتقدند مسیحیت، شریعت را نسخ کرده است! ). و مفسر حقیقی انجیل است.همچنین گفته میشود اطاعت از اسقف لازم است.
در قرآن می فرماید
وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ
و می فرماید :
اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا لَّا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ
در این دو آیه می فرماید که نباید پیامبران را ارباب گرفت. از طرفی می فرماید گروهی از مسیحیان احبار و رهبان و مسیح را ارباب من دون الله گرفتند.
از سویی شاید بیش از 50 آیه قرآن به اطاعت و تبعیت از پیامبران و پیامبر اسلام فرمان می دهد. تفاوت این دو اطاعت از منظر عقل و نقل در چیست؟

پاسخ:
[=microsoft sans serif]تفاوت این دو نوع اطاعت در استقلال و عدم استقلال فرد مُطاع است.

اگر از کسی اطاعت کنیم که او حقی در حکمرانی بر ما نداشته باشد و از جانب خداوند نیز اذنی در اطاعت از فرمان او نداشته باشیم، این اطاعت نادرست است و ما از نظر شرعی چنین حقی را نداریم.
و در نقطه مقابل اگر از کسی اطاعت کنیم که آن شخص از جانب خداوند به عنوان ولی و حاکم ما در نظر گرفته شده است و به ما معرفی شده است، این اطاعت صحیح است.
اما توضیح این مطلب.

[=microsoft sans serif]توضیح این مطلب، بر اساس یک سری مقدمات است که به صورت خلاصه بیان میشود.
م1. عقلا و شرعا، هیچ کسی ولایتی بر انسان ندارد مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.
عقلا که واضح است، زیرا ولایت لوازمی دارد که عقل انسان و طبع و وجدانش به واسطه حب ذاتی که دارد، آنرا نمیپذیرد.
شرعا نیز بدان جهت است که ولایت مستلزم اطاعت است و اطاعت نوعی انقیاد است و انقیاد با توحید تشریعی و توحیددر حاکمیت سازگار نیست.

م2. اطاعت از کسی میشودکه آن شخص ولایتی بر مطیعانش داشته باشد.
این مسئله نیز روشن و واضح است. زیرا عقلای عالم تنها در مواردی از دیگری تبعیت و اطاعت میکنند که آن فرد، نوعی حق حاکمیت و سرپرستی و حکمرانی بر آنها داشته باشد.

م3. بر اساس نگرش توحیدی، تنها ولی در عالم، خداوند متعال است:
«والله هو الولی»: تنها ولی حقیقی انسان و جهان الله است.(1)
در این آیه شریفه به وضوح بیان میکند که در عالم،تنها خداوند است که دارای ولایت است.
این انحصار در آیه شریفه از طریق وضع ضمیر فصل بین مبتدا و خیر اثبات میشود.

[=microsoft sans serif]م4. از آنجا که در آیه فوق، به صورت انحصاری، ولایت را برای خداوند اثبات میکند، بنابراین اطاعت نیز تنها از او لازم است.

م5. اگر شخص ولی، از مطیعانش بخواهد که از شخص دیگری نیز اطاعت کنند، باز هم به حکم عقل وشرع و عقلای عالم، اطاعت از آن شخص نیز لازم خواهد بود چرا که اطاعت از او اطاعت از ولی نخستین است.
این مسئله نیز مورد تایید عقلای عالم است.

م6. این خواست خداوند(ولی نخستین) تنها از راه کلام خودش برای ما آشکار میشود.
چون راهی دیگر برای شناخت سخن خداوند نداریم.

م7. در قران کریم از ما خواسته شده است که به غیر از خداوند، از رسول و الولی الامر نیز اطاعت کنیم.
«یا ایها الذین آمنوا اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم»(2)
ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا و رسولش و اولی الامرها اطاعت کنید.

پس

[=microsoft sans serif]م8. اطاعت از نبی(به معنای عامش) و اولی الامر(فارغ از بحث مصداقی اش) لازم است و هیچ قیدی نیز بدان زده نشده است.

م9. در برخی موارد نیز اطاعت شرعی وجود دارد ولی این اطاعت مقید است. مثلا
مثلا اطاعت از فقیه جامع الشرایط در محدوده ولایت سیاسی و زعامتش.(3)
یا پدر ومادر لازم است البته در صورتی که منافاتی با اطاعت خداوند نداشته باشد(مثلا دستور به انجام گناهی ندهند)(4)
یا اطاعت از شوهر لازم است(باز هم در صورتی که دستور او مستلزم نافرمانی خداوند و از بین رفتن یکی از حقوق زن نباشد.(مثلا دستور بدهد که گناه کند یا مهریه خود را مطالبه نکند و ...)(5
)

م10. در غیر موارد فوق، انسان حق اطاعت از هیچ شخص دیگری را ندارد؛ زیرا مشمول حکم ممنوعیت از اطاعت میشود.

در نتیجه،
اولا: اطاعت از نبی و اولی الامر به واسطه دستور خود خداوند لازم است.
ثانیا: اطاعت از ایشان، مشمول حکم ممنوعیت اطاعت است و به همین جهت ممنوع است. خواه پاپ باشد و خواه هر شخص دیگری.
ثالثا: جواز اطاعت از افراد استثنا شده نیز صرفا به واسطه دستور صریح خود ولی نخستین و بالذات است و اطاعت از ایشان، ذیل اطاعت از خود خداوند است.

پی نوشتها:
1.[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]شوری، 42
2.[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]نساء، 59
3.[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام ، قم،دایره المعارف فقه اسلامی، 1420ق، ج۱۵، ص۴۲۱-۴۲۲
4.[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]عنکبوت، 8
5. [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القران، بیروت، دار المعرفه، 1412ق، مج‌۴، ج‌۵، ص‌۸۲‌ـ‌۹۹.


موضوع قفل شده است