اصول استنباط فقهی از دید آیت الله صادقی تهرانی

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
اصول استنباط فقهی از دید آیت الله صادقی تهرانی

[=&quot]به نام خدای رحمتگر بر آفریدگان ، رحمتگر بر ویژگان[/]

[=&quot]اصول استنباط فقهی[/]



[=&quot]
[/]



[=&quot]پایه اصول استنباط فقهی ، ادلة قطعی و معصوم کتاب و سنت است [/][=&quot]و البته سنت هم باید بر محور کتاب باشد .[/]

اینکه بگوییم ادله چهار عنوان است : کتاب ، سنت ، عقل و اجماع ، جای تأمل دارد . بر همین ادله ، شهرت و سیره و خبر واحد را هم می افزایند . اهل سنت به قیاس و استحسان و استصلاح هم نظر مثبت دارند. در حالی که بر حسب نصوص ، فقط کتاب الله ، دلیل است ؛ هم مشرِّع و هم دلیل شرعی است .
کتاب و سنت ، بر هم تطابق دارند . محور احکام اخلاقی ، عقیدتی ، فردی ، اجتماعی، عبادی، سیاسی و... فقط قرآن است و سنت هم بر محور وحی قرآنی است .
[ کلمة «ملتحد»که به معنای پناهگاه مطمئن است دو بار در قرآن ذکر شده است : یک بار در سورة جن و یک بار هم در سورة کهف . در سورة جن می خوانیم : « قُل إنّیِ لَنْ یُجیرَنی مِنَ اللهِ أحَدٌ وَ لَنْ أجِدَ مِنْ دونِهِ مُلْتَحَدًا ؛ بگو هیچ کس من را از خدا نرهاند و من جز او پناهی نمی یابم .»( سورة جن، آیه22 ) یعنی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ( ، غیر خدا ، پناهگاهی نداشت . پناهگاه وحیانی و رسالتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، جز خدا نیست . حتی رسالت های قبل از اسلام هم تحت الشعاع رسالت اسلامند و مقدمه ای برای قرآن محسوب می شوند . ملتحد، فقط قرآن است که آخرین وحی ربانی است و شمول آن تا انقراض نسل آدم ادامه و گسترش دارد . در سورة کهف نیز سخن از همین معنا است . در آنجا به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم(خطاب می شود که جز او ملتحد و پناهی ندارد :« وَ اتْلُ ما اوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلَماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دونِهِ مُلْتَحَدًا .» (سورة کهف ، آیة 27) ضمیر «من دونه »در این آیه به « کتاب » باز می گردد . چون ضمیر به مضاف بر می گردد نه به مضافٌ الیه (ربک) . از منظر ادبی و معنوی به مضاف رجوع دارد و از نظر معنوی به مضاف الیه ، یعنیمن دون کتاب الله .]

بنابراین پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) کتاب و ملتحدی جز خدا (بنابر آیة سورة جن ) و قرآن (بنابر آیة سورة کهف) ندارد . وقتی هم که می گوید به حبل الله، اعتصام کنید ، حبلْ ، قرآن است. سنت ، پیرو قرآن و مبتنی بر آن است . تفاوت سنت و قرآن در این است که سنت لفظاً محمّد ی(صلی الله علیه و آله و سلم) است ، اما معنای آن قرآنی است .
[ قرآن چهار بُعد دارد : دو بُعد آن دلالی و همگانی است و دو بُعد آن رمزی و ویژة حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) است . دو بُعد نخست، مخصوص نیست . هر کس که لغت عرب را بداند، می تواند این ابعاد قرآن را بفهمد . قرآن معصوم است ؛ هم ابعاد دلالی و همگانی آن و هم جنبه های رمزی اش . همة معارف، معانی و حقایق قرآنی ، عصمت مطلق دارند . بُعد دلالی قرآن ، افصح کلام و ابلغ سخن ها است .
وقتی خدای متعال به پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید تو جز قرآن ، ملتحد و پناهی نداری، تکلیف همگان را روشن کرده است . حتی حضرات معصومین (علیهم السلام)،شرع مداران و علما نیز اجازه ندارند که به غیر قرآن، پناه جویند . در آیة سورة کهف ، سخن از لا مبدّل لکلماته است ؛ یعنی کسی اجازه تغییر در کلمات خدا و معانی اصیل شریعت را ندارد . حرف «لا» در اینجا، برای نفی جنس است . بدین ترتیب معنای آیه، این می شود که هیچ تبدیل کننده ای وجود ندارد و هیچ کس مُجاز نیست که حتی یک نقطه یا یک حرکت و حرف را از قرآن کم و زیاد کند .

پس از تمام شدن قرآن و انسداد وحی ، وقتی قرآن تمام و کامل شد، دیگر هیچ تغییر و تبدیلی مُجاز نیست . پس از نزول همة قرآن، دیگر حتی خدای متعال هم آیات کتابش را نسخ یا تبدیل نمی کند .
از چهار بُعد قرآن، دو بُعد ، دلالتی معصوم است که عبارتند از نص و ظاهر مستقر . دو بُعد دیگر ، رمز مطلق و رمز نسبی است . مراد از رمز مطلق ، حروف چهارده گانة قرآن در ابتدای 29 سورة مکی و مدنی است . رمز نسبی، میان رمز مطلق و نص قرار دارد . در سنت قطعی رسول الله )صلی الله علیه و آله و سلم(احکامی وجود دارد که در قرآن ، نه نفی شده اند و نه اثبات؛ مانند تعداد رکعات نماز یا کیفیت طواف و رمی جمرات و... از آیة وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دونِهِ مُلْتَحَدًا ، چنین برمی آید که پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم(، این احکام و حقایق را از حروف رمزی قرآن استفاده کرده است . به همین دلیل خدای متعال می فرماید : اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ؛ یعنی اطیعوا الله فی محکم کتابه و اطیعوا الرسول فی سنته الجامعة غیرالمفرقة. این نوع سنت نیز که جامع و ثابت قطعی و غیر مفرق از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)است، خود دو نوع است : یک نوع از همان بُعد دلالی نص و ظاهر مستقر قرآن استفاده می شود و نوع دوم، مستفاد از رموز است . همچنین آنچه از رموز استفاده می شود دو بُعد دارد : یکی مستفاد از رموز رسمی قرآن است و دیگری هم از رموز غیر رسمی قرآن اصطیاد و گرفته می شود.
غیر از وحی، الفاظِ داله که همان نص و ظاهر مستقر است، وحی دیگری نیز بر پیامبر )صلی الله علیه و آله و سلم) نازل می شد. وحی دوم، معانی رمزی را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم(تفهیم می کرد . از آنجا که قرآن بیانٌ للناس است، معنای آیات آن روشن است . قرآن حجت بالغه و نور است. پس نباید مبهم و نامفهوم باشد . اما وحی ، منحصر به آیاتِ لفظی نیست . پیامبر اکرم )صلی الله علیه و آله وسلم) از وحی دوم معانی و معارفی را دریافت می کند که صد در صد بیانِ رمزی دارند . این احکام و معارف، نه موافق نص یا ظاهر قرآن است و نه مخالف آن . آیا در آغاز بعثت، نماز با همین کیفیت و کمیت بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم(واجب بود یا نه ؟ قطعاً واجب بوده است . در قرآن به صراحت سخنی دربارة تعداد رکعات نماز و یا کیفیت ادای آن نیست . پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم(این جزئیات را از کجا دانسته و اعلام کردند ؟ نخستین نمازی که ایشان در خانه خدیجه خواند بعد از برگشت از غار حرا، به همین کیفیت و کمیت بود . همة ادلّه بر همین نکته دلالت دارند . در اولین سورة قرآن ( سورة علق) یا در سوره های نخست دیگر، مثل مدثر یا مزمل ، سخنی درباره چگونگی و برنامه نماز وجود ندارد. در زمانی که پنج آیة اول سورة اقرأ وسوره های مدثر و مزمل بر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) نازل شده بود ، ملتحد قرآنی ایشان چه بود ؟ نه نصی بر این وضع نماز نازل شده بود نه ظاهر مستقری. آیا در این مدت، ملتحد ایشان ، غیر قرآن بوده است؟ ملتحد وحیانی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن زمان بُعد رمزی قرآن بوده است .
در همان بسم الله الرحمن الرحیم که نخستین آیه است، دو بُعد وجود دارد : بُعد دال و بُعد رمزی . «با»در بسم الله، هم دالّ است هم رمز ؛ «سین»، هم دلالت دارد و هم رمز است . اگر لَنْ تَجِدَ مِنْ دونِهِ را پذیرفته ایم چاره ای جز این نداریم که بگوییم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم(در همة گفته ها و رفتارش به قرآن پناه می جسته است، اگر ما نمی توانیم از ظهور آیات و نص، آنچه را که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم(دریافته است، دریابیم، باید به این نتیجه برسیم که قرآن دو زبان دارد : یکی همان زبانی است که همة انسان ها می فهمند و یک زبان و بیان دیگر هم در قرآن وجود دارد که روی خطاب آنها با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است . بنابراین جز قرآن، دلیل شرعی و تشریعی وجود ندارد . سنت هم بر مبنای قرآن است . در واقع سنت، نوعی بررسی شایسته قرآن و خواندن رموز وحی است . ]
اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم(ملتحدی جز قرآن نداشته است ما نیز نباید به سراغ غیر قرآن مثل قیاس و استحسان و خبر واحد و ... برویم .
عقل و اجماع فقط به عنوان كاشف از شرع است و نهدليل مستقل در مقابل قرآن . عقل مطلق يا سليم، مى تواند به عنوان كاشف در كليات، وسيله اى براى شناخت حكم الهى باشد و اجماع و شهرت نيز درصورت عدم مخالفت با قرآن و عدم معارضه با اجماع يا شهرتى ديگر، مشروط به اينكه اماميه آن را نقل كرده باشند به عنوان كاشف از سنت مقبول است .
هر حديثى چه متواتر و يا غير متواتر در صورت مخالفت با نصّ و يا ظاهرِ مستقرِّ قرآن مردود است، اما حديثى كه اكثر اماميه آن را نقل كرده باشند و معارضى هم نداشته باشد و قرآن هم نفى و يا اثباتى درباره آن نداشته باشد از باب اطيعوا الرّسول و أولى الأمر منكم پذيرفته است. و چنين احاديثى هم برگرفته از حروف مقطعه و رمزى آيات قرآن است، كه آيه 27 كهف، منشأ همه احكام را از قرآن مى داند و بس؛
در نتيجه سنّت، برداشتى از رموز قرآن و همان وحى قرآنى در مرحله حقايق يا تأويل است لذا سنت به هيچ وجه در عرض قرآن نيست تا ناسخ آن باشد. و نص و ظاهر مستقر قرآن جز با نص و ظاهر مستقر آن نسخ نمى شود .
در ضمن دليل ظنّى هم از ديدگاه قرآن مطرود است كه آيه لاتقف ما ليس لك به علم : آنچه را كه نسبت به آن، برايت علمى نيست پيروى مكن، نيز هرگز ويژه اصولِ دين نيست، زيرا اين ممنوعيتِ غير علم، پس از احكامى فرعى آمده است، بنابرين ظنّ و گمان هرگز نقشى در احكام الهى ندارد كه: انّ الظّنّ لايغنى من الحق شيئاً ؛ اگر هم كتاب هايى اسلامى در حوادثى از ميان رفته، علم و قدرت و رحمت الهيّه در بيان حجّت بالغه اش از ميان نرفته است.
نقش علم رجال هم، بيشتر در موضوعات است. زيرا جاعلان متونى از احاديث، سندهايى را هم ساخته اند و در نتيجه، احاديثى صحيح السّند!! برخلاف نصّ يا ظاهرِ پايدار قرآن، به دست ما داده اند. چنان كه در كتاب غَوصٌ فى البِحار حدود يكصد و هشتاد جلد كتاب حديثىِ شيعى و سنّى را برمبناى كتاب و سنّت نقد شده است.

والسّلام علی عباد الله الصّالحین
برداشتی از کتاب اصول الاستنباط

خادم القرآن - محمّد صادقی تهرانی


منبع