اصل "ولایت الهی" بجای اصل "نبوت" ؟

تب‌های اولیه

34 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام علیکم جمیعا

حامد;105254 نوشت:
ولی اسمی از اسماء الله است و اسماء الهی هم تعطیل بردار نیستند بر این اساس ولایت الهی یک امر مستمر در اجتماع بشری است .

حامد جان چرا تعارف میکنی ؟ بیا و مثل پاسخگوی اعتقادی بگو امامت بسان کعبه است و باید او را پرستش کنیم.

حامد;105254 نوشت:
خوب اگر ما بجای اصل امامت و نبوت اصلی بنام ولایت الهی داشتیم آیا نیازی به اثبات امامت داشتیم ؟

یا میخواهی بگوئیم پیامبر هم امام بود یا امام پیامبر بود و از کودکی بگوئیم اصول دین میشود توحید معاد امامت

حامد;105254 نوشت:
آن دلیلی که با آن ضرورت نبوت ثابت می شود یک مشکل اساسی دارد و آن اینستکه استمرار را مد نظر قرار نمی دهد لذا هدایت را به گروه خاصی منحصر می سازد و از پاسخ دادن به نیاز سایرین ساکت می ماند . این بخاطر آنستکه ما هدایت و ولایت الهی را یک برنامه تربیتی برای کل بشر محسوب نمی کنیم . وقتی ما از دلیل لطف برای اثبات نبوت استفاده می کنیم فراموش می کنیم که دین فرستادن کتاب نیست بلکه تربیت الهی است که ارسال کتاب بخش مهمی از آن است . لذا این دلیل ناقص است . پس اگر : 1- ولایت الهی را بعنوان مظهر دائم الظهور اسم ولی همیشگی بدانیم 2- هدایت الهی را تربیت الهی محسوب کنیم و نه صرف ارسال کتاب معنایش چیزی جز استمرار این ولایت در اشخاص مختلف در تمام ادوار تاریخ بشری نیست . فلذا این خط یعنی خط ولایت و هدایت الهی از صبح خلقت بشر تا غروب محوش از کره ارض باید ادامه بیابد .

دین فرستادن کتاب نیست پیامبر فرستادن نیست شرح دادن دین هم نیست.
پس خدا بیکار بود این کارها را کرد. امام که بود. چه نیازی به اینها بود.
امامتی است که بجای پذیرش هدایت او توسل به او کنیم شفیع روز جزا قرارش دهیم بر سر و سینه بزنیم و..

حامد عزیز

هیچ بنی بشری را ندیدم و نشنیدم که همچون علی ابن ابی طالب استغاثه کند به درگاه الهی.
هیچ دعائی را ندیدم که همانند صحیفه سجادیه آتش به وجود انسان بکشد وگناه او را بسوراند.

و نشنیدم مبلغی این روایت را نقل کند که پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه سلام الله علیه بگوید فکری به حال خود بکن که از دست هیچ کسی هیچ کاری در روز جزا بر نمی آید.

البته دریای رحمت و بخشش الهی وسیع است. هر موجودی در آن میتواند بزید.

همانطوریکه در سوره مریم آیه 87 میفرماید که برای مسیحیان وساطت حضرت مسیح را میپذیرد.

و همانطوریکه پاسخ به توسلات شیعیانی میدهد که از دوره صفویه به شکل دیگری دعا میکردند.

درست است این رحمت انتها ندارد ولی معیار دیگری هم هست و آن معیار خود انسان است.

قلع و سرب نیز ارزشمندند ولی فلزی که برای زینت لایق سر و دستهای پادشاهان شد سرب ومس و قلع نبود.

بهای خلقت انسان - هدایت او - خلقت جهان و رحمت بر او پرستش خدایتعالی است و بندگی بر او - پذیرش سفارشات کتاب الهی و پیامبرش و اولیای دین.

توسل در این گردونه نه بانی تزکیه نفس است و نه تقوی. پس فلزی است که بهایش در روز قیامت مشخص خواهد شد.

یاحق

سلام
bina88;105318 نوشت:
حامد جان چرا تعارف میکنی ؟ بیا و مثل پاسخگوی اعتقادی بگو امامت بسان کعبه است و باید او را پرستش کنیم.

جمله یا کلمه ای که این مفهوم بدبینانه را نتیجه دهد در کلام ما نیست . نه تنها اسم ولی ظهور دائم دارد بلکه تمام اسماء الله دائم الظهورند حتی اسم مضل که مظهرش از ابتدای خلقت بشر، ابلیس و اعوان او بوده اند . دقت بفرمایید
دیگر اینکه منظور ما از ولی الهی تنها امام نیست بلکه هرکسی است که از سوی خدا منصب رسمی هدایت بشر را دارد چه نبی و چه امام پس منظور ما از عنوان ولایت الهی عنوانی مشترک ما بین انبیاء و اوصیاء است . کاملا دقت کنید
bina88;105318 نوشت:
دین فرستادن کتاب نیست پیامبر فرستادن نیست شرح دادن دین هم نیست. پس خدا بیکار بود این کارها را کرد. امام که بود. چه نیازی به اینها بود. امامتی است که بجای پذیرش هدایت او توسل به او کنیم شفیع روز جزا قرارش دهیم بر سر و سینه بزنیم و..

ظاهرا قبل از خواندن پست ما تو جلسه وهابیت بوده اید وگرنه این حرفهای شما معنایی جز نگرفتن مطالب ما ندارد برادر
ما نه درباره توسل حرف زدیم نه شفاعت و نه هیچیک از این اموری که شما مطرح کرده اید
حالا توجه کن تا بدقت مطلب ما را بگیری :
گروه کثیری از امت اسلامی قائل به مدیر الهی بعد از پیامبر نیستند چرا که دین را فرستادن پیامبر و کتاب می دانند بلکه پایین تر از این صرف آمدن کتاب می دانند ( کفانا کتاب الله ) و برای پیامبر هم یک وسیلگی صرف چیزی قائل نیستند .
این نگاه به دین با مساله دائم الظهور بودن اسماء الله سازگاری ندارد . اسم هادی و اسم ولی همیشه ظهور دارد . لذا باید قائل به یک حقیقت واحده باشیم که از بدو خلقت بشر تا محو آن عهده دار ولایت و هدایت الهی باشد . این حقیقت گاهی بصورت یک نبی گاهی بصورت یک رسول و گاهی بصورت یک وصی و امام ظهور می کند . این نگاه ، دین الهی را یک برنامه مستمر نوشونده می داند که تربیت الهی را در جامعه بشری محقق می سازد . با این نگاه مبتی بر اصول ، مساله امامت ائمه اطهار کاملا طبیعی و عادی است و کسی نمی تواند قائل به حاکمیت غیر ایشان بر دین و خلافت غیر آنها باشد .
پس لب مطلب ما اینستکه :
بیاییم بجای نبوت و امامت یک عنوان جامع بگذاریم که خط مستمر ولایت و هدایت الهی را در تمام تاریخ بشریت بصورت مبنایی نشان دهد و افراد معتقد به دین را به استمرار این برنامه تربیتی و ولایت والیان الهی در همه ادوار باورمند سازد .
امیدوارم بادقت مطلب را بخوانید
موفق باشید

حامد;105254 نوشت:
سلام
از کودکی به ما آموختند که اصول دین سه تاست : توحید و نبوت و معاد و اصول مذهب پنج تاست : توحید و عدل و نبوت امامت و معاد
بعد به ما گفتند که عدل راجع به توحید و امامت راجع به امامت است .
خوب این شد که غیر معتقدین به امامت به ما گفتند امامت را ثابت کنید و ما دست به کار شدیم و کتابها در اثبات امامت بر اساس ادله عقلی و نقلی نوشتیم .
خوب اگر ما بجای اصل امامت و نبوت اصلی بنام ولایت الهی داشتیم آیا نیازی به اثبات امامت داشتیم ؟

با سلام و تشکر

حامدعزیز

آنطور که ما یادمان می آید از همان کودکی به ما آموختند که اصول دین پنج تاست: توحید و عدل و نبوت و امامت و معاد، و انگاه که صحبت از عدل و امامت به عنوان اصول مذهب می شد، باز هم این سخن حق، بیشتر جلوه گری می کرد:

مگر نه آنست که مذهب تشیع، مذهب حقه و تداوم بخش واقعی دین اسلام، و همانست که مورد توصیه دین خدا و قرآن و رسول الله است. اگر چنین است آندو چیزی جدای از دین نیستتند که بخواهیم آنها را سوای اصول دین، بعنوان اصول مذهب معرفی کنیم.

مگر نه آنست که عدل خداوند تعالی و امامت و ولایت اهل بیت (ع) در قرآن و کلام حضرت رسول (ص) به صراحت بیان شده، و این طریق، طریقت نجات، معرفی شده، پس چگونه آنها را فقط اصول مذهب تشیع می خوانید و چیزی سوای دین حقه الهی.

اگر مذهب تشیع بر حق و همان حقیقت دین است که هست. اصول مذهبش چیزی جز اصول دین نیست، مذهبش دین حقه و اصولش اصول حق اند.

تشیع منکر اصل ولایت الهی نیست و روح حاکم بر نبوت و امامت چیزی جز تداوم ولایت الهی نیست. اما این بدان معنا نیست که مسأله نبوت و امامت را به تفسیر خود در اصلی بنام ولایت الهی ادغام کنیم تا بقول شما اینهمه دردسر اثبات امامت نداشته باشیم.

ببینید با وجودیکه تشیع مسأله امامت را جدای از مسأله نبوت، بعنوان امر جانشینی و تداوم بخش راه نبی دانسته و بر ضرورت این مسأله با ادله عقلی و نقلی پافشاری می کند، ما را متهم به شرک و بدعت می کنند وای بحال روزی که امامت را همان نبوت، در قالب اصلی بنام ولایت بنامیم. (آنهم برای کسانی که نمی فهمند و یا نمی خواهند بفهمند)

بعلاوه خدای منان، علیرغم اینکه ولایت امام و نبی را چیزی جز ولایت الهی نمی داند در قرآن به صراحت

با بیان شأن و جایگاه هرکدام، بصورت تفکیکی و مجزا، توصیه به اطاعت می کند: "اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولو الامر منکم ..."؛ و یا در آیه ولایت نیز به همین منوال می فرماید: انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون".

علاوه بر اینها، اگر ما بجای اصول نبوت و امامت، اصل ولایت الهی را جایگزین می کردیم، به همین جا ختم نمی شد، ممکن بود شائبه ولایت های دیگر هم پیدا کند مثلاً خداوند در غیر معصومین برخی ولایت ها را قرار داده مانند: ولایت برخی اولیاء و خودساختگان و مجاهدان، ولایت پدر بر فرزند، ولایت شوهر بر زن و امثالهم، آیا این ولایت ها هم می توانستند در دایره اصل ولایت الهی که در حقیقت هدف آن یکپارچه سازی نبوت و امامت بوده، معنا پیدا کنند؟

حامد;105254 نوشت:
پس اصل ولایت الهی در کالبد و باطن نبوت و امامت مورد تأیید است
این تصور از مساله نبوت و امامت بخاطر اینستکه ما اصل و اساس این دو را مد نظر قرار نمی دهیم . اصل و ریشه نبوت و امامت ولایت است .
ولی اسمی از اسماء الله است و اسماء الهی هم تعطیل بردار نیستند بر این اساس ولایت الهی یک امر مستمر در اجتماع بشری است .
آن دلیلی که با آن ضرورت نبوت ثابت می شود یک مشکل اساسی دارد و آن اینستکه استمرار را مد نظر قرار نمی دهد لذا هدایت را به گروه خاصی منحصر می سازد و از پاسخ دادن به نیاز سایرین ساکت می ماند . این بخاطر آنستکه ما هدایت و ولایت الهی را یک برنامه تربیتی برای کل بشر محسوب نمی کنیم.

در بالا توضیح دادیم که دین از طریق قرآن و کلام رسول الله که فصل الخطاب است، به ضرورت استمرار یعنی لزوم جانشین و امام پرداخته و توصیه کرده است، مشکل نپرداختن دین نیست، مشکل نفهمیدن ایشان است.

حامد;105254 نوشت:
وقتی ما از دلیل لطف برای اثبات نبوت استفاده می کنیم فراموش می کنیم که دین فرستادن کتاب نیست بلکه تربیت الهی است که ارسال کتاب بخش مهمی از آن است . لذا این دلیل ناقص است .
پس اگر :
1- ولایت الهی را بعنوان مظهر دائم الظهور اسم ولی همیشگی بدانیم
2- هدایت الهی را تربیت الهی محسوب کنیم و نه صرف ارسال کتاب
معنایش چیزی جز استمرار این ولایت در اشخاص مختلف در تمام ادوار تاریخ بشری نیست . فلذا این خط یعنی خط ولایت و هدایت الهی از صبح خلقت بشر تا غروب محوش از کره ارض باید ادامه بیابد .
بر این اساس ما اصل ولایت الهی را داریم که نبوت تشریعی جلوه هایی جدید از آن در خط سیر بدون انقطاع هدایت و ولایت الهی است .
این ولایت هر روز و هر زمان چهره ای دارد . یک روز آدم و یک روز نوح و یک روز موسی و یک روز یوشع بن نون و یک روز محمد مصطفی ص و یک روز علی مرتضی ع و یک روز مهدی صاحب الزمان .
یک حقیقت با صدها چهره است .
شایسته است این تحول معرفتی در کلام و عقاید ما اتفاق بیفتد تا برهان ما بر مساله امامت برهانی جامع و شامل باشد .
آیات قرآنی از قبیل :
ان من امه الا خلا فیها نذیر
و روایتی همچون :
لولا الحجه لساخت الارض باهلها
نیز ادله نقلی این بحث هستند .
نظر دوستان در این خصوص راهگشاست .
موفق باشید

ما هم با مطالب ارزنده شما موافقیم با اصل ولایت الهی، اینکه روح و حقیقت نبوت و امامت، چیزی جز ولایت الهی نیست، اما ملاحظاتی که در ابتدا گذشت و برخی ملاحظات دیگر که ذهن بنده یاری نکرد، ما را ناگزیر از این قسم تقسیم بندی اصول می کند.

سلام

صدیق;107647 نوشت:
آنطور که ما یادمان می آید از همان کودکی به ما آموختند که اصول دین پنج تاست: توحید و عدل و نبوت و امامت و معاد، و انگاه که صحبت از عدل و امامت به عنوان اصول مذهب می شد، باز هم این سخن حق، بیشتر جلوه گری می کرد: مگر نه آنست که مذهب تشیع، مذهب حقه و تداوم بخش واقعی دین اسلام، و همانست که مورد توصیه دین خدا و قرآن و رسول الله است. اگر چنین است آندو چیزی جدای از دین نیستتند که بخواهیم آنها را سوای اصول دین، بعنوان اصول مذهب معرفی کنیم.

فرزند زمان خویشتن باش . اینکه پدرانمان به حسب دوره و زمانه خود مطالبی به ما آموختند دلیل بر کارایی بهتر در زمانه ما نیست . تغییر ادبیات دینی یکی از ضرورتهای امروز است . ما می خواهیم دین را جامعتر و واقع بینانه تر ببینیم . دین یک برنامه تربیتی مستمر الهی است که هیچگاه انقطاع پیدا نکرده است . این مهمترین حرف ما در ارائه این پیشنهاد است .
صدیق;107647 نوشت:
مگر نه آنست که عدل خداوند تعالی و امامت و ولایت اهل بیت (ع) در قرآن و کلام حضرت رسول (ص) به صراحت بیان شده، و این طریق، طریقت نجات، معرفی شده، پس چگونه آنها را فقط اصول مذهب تشیع می خوانید و چیزی سوای دین حقه الهی. اگر مذهب تشیع بر حق و همان حقیقت دین است که هست. اصول مذهبش چیزی جز اصول دین نیست، مذهبش دین حقه و اصولش اصول حق اند.

خود بهتر می انید که اصول دین پنج تا نیست . افزودن عدل و امامت به حسب اهمیت و تاکید بر آنها به اصول ملحق شده اند وگرنه واضح است که عدل نمی تواند قسیم توحید باشد هرچند امامت می تواند قسیم نبوت باشد ( به حسب بیانی که ما در خصوص ولایت الهی داریم و نبوت و امامت را اقسام ظهور ولایت الهی می شماریم )
پس ادغام بحث عدل در توحید و بحث نبوت و امامت در عنوان ولایت الهی یک کار عجیب نیست بلکه مبناهای شایسته ای دارد. ضمن اینکه نگاه به دین را کاملا متحول می کند . دین صرف آوردن کتاب توسط یک پیامبر نیست . آیات و روایات این را تایید نمی کنند . دین الهی که همان اسلام است از ابتدای تاریخ تا امروز استمرار یک برنامه تربیتی الهی بوده و خواهد بود . ضمن اینکه نگاه تربیتی به دین علماء را نیز متحول خواهد ساخت . نگاه تربیتی به دین آنرا از صرف مباحث علمی خارج ساخته و دین باوران را به عرصه عمل و خودسازی و دیگرسازی می کشاند و همه اینها در سایه تغییر نگاه به دین است .

صدیق;107647 نوشت:
ببینید با وجودیکه تشیع مسأله امامت را جدای از مسأله نبوت، بعنوان امر جانشینی و تداوم بخش راه نبی دانسته و بر ضرورت این مسأله با ادله عقلی و نقلی پافشاری می کند، ما را متهم به شرک و بدعت می کنند وای بحال روزی که امامت را همان نبوت، در قالب اصلی بنام ولایت بنامیم. (آنهم برای کسانی که نمی فهمند و یا نمی خواهند بفهمند) بعلاوه خدای منان، علیرغم اینکه ولایت امام و نبی را چیزی جز ولایت الهی نمی داند در قرآن به صراحت با بیان شأن و جایگاه هرکدام، بصورت تفکیکی و مجزا، توصیه به اطاعت می کند: "اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولو الامر منکم ..."؛ و یا در آیه ولایت نیز به همین منوال می فرماید: انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون".

امثال این ادله با ادعای ما سازگارتر است چه اینکه نبوت و ولایت را از مظاهر ولایت الهی و قسیم هم می داند . وقتی شما امامت را استمرار نبوت می گیرید بدون اینکه نگاه تربیتی را جا انداخته باشید همه راحت به شما می گویند : کفانا کتاب الله . اما اگر دین یک برنامه تربیتی الهی باشد که همیشه با کتاب و مربی اش معرفی می شود می بایست در کنار کتاب الهی مربی الهیش نیز معرفی گردد و این یعنی امامت بعد از نبوت .
صدیق;107647 نوشت:
علاوه بر اینها، اگر ما بجای اصول نبوت و امامت، اصل ولایت الهی را جایگزین می کردیم، به همین جا ختم نمی شد، ممکن بود شائبه ولایت های دیگر هم پیدا کند مثلاً خداوند در غیر معصومین برخی ولایت ها را قرار داده مانند: ولایت برخی اولیاء و خودساختگان و مجاهدان، ولایت پدر بر فرزند، ولایت شوهر بر زن و امثالهم، آیا این ولایت ها هم می توانستند در دایره اصل ولایت الهی که در حقیقت هدف آن یکپارچه سازی نبوت و امامت بوده، معنا پیدا کنند؟

چه خوب است که این امور بعنوان ظهورات ولایت الهی در مصادیق جزئی دیده شود . اگر چنین بود و ما این امور را از مصادیق ظهور ولایت از مشکات ولایت کلیه الهیه ببینیم پذیرفتن این ولایتها که خالی از رحمت و برکت نیست آسانتر و تکامل بخش تر خواهد بود .
صدیق;107647 نوشت:
در بالا توضیح دادیم که دین از طریق قرآن و کلام رسول الله که فصل الخطاب است، به ضرورت استمرار یعنی لزوم جانشین و امام پرداخته و توصیه کرده است، مشکل نپرداختن دین نیست، مشکل نفهمیدن ایشان است.

البته بحث گسترده تر از مشکل ما با برادران اهل سنت است . اساسا دین را قانون انگاشتن یک فرهنگ جهانی است . یعنی جهان به دین بعنوان یک مکتب حول محور کتاب نگاه می کند و باور ندارد که دین از ابتدا تا انتها یعنی کتاب و مربی . پس این بد فهمی گسترده تر از این است . لذا جایگزینی عناوین ولایت الهی بجای نبوت و امامت بر مبنای تربیتی دیدن دین می تواند اساس تحولات فکری در خصوص دین باشد .
بنده فکر می کنم در تغییر ادبیات دینی این یک حرکت مهم است . اگر این نگاه فراگیر شود ما در خصوص توحید سخنان تاثیرگذارتری خواهیم داشت . نگاه به خدا بعنوان حاکم جابر به نگاهی لطیفتر از زاویه تربیت ، بعنوان حقیقت مهربان برتر ، متحول خواهد شد .
حس بنده این است که مردم این زمان میل به تبشیرشان بیشتر از میل به انذارشان است . یعنی انسان سرخورده گرفتار امروز به دلداری نیاز بیشتری دارد تا به سرزنش و این نیاز جز با تغییر ادبیات دینی محقق نمی شود . بنده دلیلی نمی بینم که ادبیات خشک گذشتگان در این زمانه هم استمرار یابد . ما می توانیم بهتر از دین سخن بگوییم . نه اینکه حقایق را وارونه کنیم نه بلکه دلپسندتر نشان دهیم هرچند حقیقت خیلی خیلی دلپسندتر از اینهاست .
موفق باشید

سلام
بحث تغییر ادبیات دینی یک بحث جدی است . این دگرگونی در ادبیات دینی ما خیلی آهسته تر از تحولات زبانی جامعه در حال وقوع است .
ما بوضوح می بینیم که برخی مکاتب و آیین های کم مایه با استفاده از همین ابزار موفق به جذب طیف وسیعی از جامعه امروزی شده اند .
بنده بین حفظ اصول و دگرگونی زبان تعارضی نمی بینم الا اینکه این کار به مهارت و استعداد خاصی نیاز دارد که جامعه دینی ما خالی از آن نیست .
خیلی از بزرگوارانی که در میان ما زندگی می کنند از لحاظ علمی و معنوی بسیار برتر از دیگران هستند اما ادبیات آنها ادبیات روز نیست . و شاید علتش ارتباط کم این بزرگواران با بدنه و توده جامعه است . اگر این ارتباط بیشتر و نزدیکتر بود می توانستند آن حقایق عالی را به زبانی جذاب و همه فهم ارائه کنند .
من از میان دانشمندان گذشته شیوه مردمی سقراط را می پسندم . سقراط یک دانشمند مردمی است . در میان آنها رفت و آمد دارد و با پیرو جوان و غنی و فقیرش به گفتگو می نشیند به همین خاطر بیانات او مملو از لطافت و در عین حال قوت استدلال است . البته متناسب با زمان خودش .
لازم است در میان اقشار مختلف چنین افرادی حضور داشته باشند و با زبان آن قشر سخن بگویند . البته تک تک مردانی هم می توانند سخنی بروز برای همه بزنند و مورد استقبال همگان قرار گیرند .
موفق باشید

حامد;108208 نوشت:
سلام
بحث تغییر ادبیات دینی یک بحث جدی است . این دگرگونی در ادبیات دینی ما خیلی آهسته تر از تحولات زبانی جامعه در حال وقوع است .
ما بوضوح می بینیم که برخی مکاتب و آیین های کم مایه با استفاده از همین ابزار موفق به جذب طیف وسیعی از جامعه امروزی شده اند .
بنده بین حفظ اصول و دگرگونی زبان تعارضی نمی بینم الا اینکه این کار به مهارت و استعداد خاصی نیاز دارد که جامعه دینی ما خالی از آن نیست .
خیلی از بزرگوارانی که در میان ما زندگی می کنند از لحاظ علمی و معنوی بسیار برتر از دیگران هستند اما ادبیات آنها ادبیات روز نیست . و شاید علتش ارتباط کم این بزرگواران با بدنه و توده جامعه است . اگر این ارتباط بیشتر و نزدیکتر بود می توانستند آن حقایق عالی را به زبانی جذاب و همه فهم ارائه کنند .
من از میان دانشمندان گذشته شیوه مردمی سقراط را می پسندم . سقراط یک دانشمند مردمی است . در میان آنها رفت و آمد دارد و با پیرو جوان و غنی و فقیرش به گفتگو می نشیند به همین خاطر بیانات او مملو از لطافت و در عین حال قوت استدلال است . البته متناسب با زمان خودش .
لازم است در میان اقشار مختلف چنین افرادی حضور داشته باشند و با زبان آن قشر سخن بگویند . البته تک تک مردانی هم می توانند سخنی بروز برای همه بزنند و مورد استقبال همگان قرار گیرند .
موفق باشید

با سلام مجدد:Gol:

جناب حامد عزیز:Gol:

ببینید پافشاری شما بر یک امر عادی و روشن است، ولايت و امامت تفاوت واقعي ندارند و به اصطلاح تفاوت آنها اعتقادي است. (دقت کنید)

امامت داراي شؤوني است، سه قسم ولايت خاص، شؤون امامت را تشكيل مي دهند:

1. ولاء پيشوايي، مقام مرجعيت ديني، يعني مقامي كه ديگران بايد از ولي پيروي كنند و او را الگوي اعمال و رفتار ديني خويش قرار دهند و دستورات ديني را از او بياموزند، به عبارت ديگر مقام زعامت ديني.
2. ولاء زعامت، يعني حق رهبري اجتماعي و سياسي اجتماع نيازمند رهبر است و آن كسي كه بايد زمام امور اجتماعي را بدست گيرد و شؤون اجتماعي مردم را اداره كند، ولي امر مسلمين است.

3. ولاء تصرف، يا ولاء معنوي، بالاترين مراحل ولايت است اين ولايت نوعي اقتدار و تسلط فوق العاده تكويني است.

خلاصه مطلب اینکه؛ يعني امام كسي است كه هم زعامت ديني و هم زعامت و رهبري اجتماعي را به عهده دارد و داراي ولايت تكويني نيز هست.

اين اعتقاد، اعتقاد اكثريت علمای شيعه در مورد امامت است. اما غير شيعه بعضي از اين شؤون را براي امام نمي پذيرند. اهل سنت تنها زمامداري و سرپرستي جامعه را از شؤون امام مي داند و شأن ديگري را براي امام معتبر نمي دانند.

در نتیجه چنانکه گفتیم امامت و ولایت تفاوت خاص و واقعی ندارند تفاوت آن تنها در اين است كه ولايت شأن امامت است.(دقت کنید)


به عبارتی شما در تلاش هستید بدلیل اشتراک مسأله ولایت در نبوت و امامت، در تفسیری نو و شاذ، شأنی از شئون نبوت و امامت را از کل حقیقت نبوت و امامت گرفته و بعنوان اصلی واحد در کنار دیگر اصول دین مطرح و ارتقاء ببخشید. و امامت و نبوت را در قالب شأنی از شئون خودشان مطرح نمایید.

اما به این مسأله توجه نفرموده اید که خداوند ولایت خاصش را به هر کسی نمی دهد، ولایت (اعم از تشریعی و تکوینی) و خصوصاً ولایت تشریعی یک شأنی است که خداوند به پیامبران، یا امامان هدایت و یا کسانی که جانشینان و نواب خاص و عام امام و یا پیامبر باشند می دهد، پس ذکر اصل نبوت و اصل امامت و جانشینان نبی و یا امام مفترض الطاعة، در این موارد موضوعیت دارد.

از اینرو، تفکیک اصل نبوت و امامتف تحت یک عنوان واحد یعنی ولایت، که تنها شأنی از شئون آن دو است، هم در جای خود نارسا و هم می تواند زمینه ساز نوعی انحراف ناخواسته باشد.

البته تفاوت نگاه بنده و شما به کوتاهی همین نوشتار است.

موفق باشید ...:Gol:


صدیق;109358 نوشت:
به عبارتی شما در تلاش هستید بدلیل اشتراک مسأله ولایت در نبوت و امامت، در تفسیری نو و شاذ، شأنی از شئون نبوت و امامت را از کل حقیقت نبوت و امامت گرفته و بعنوان اصلی واحد در کنار دیگر اصول دین مطرح و ارتقاء ببخشید. و امامت و نبوت را در قالب شأنی از شئون خودشان مطرح نمایید. اما به این مسأله توجه نفرموده اید که خداوند ولایت خاصش را به هر کسی نمی دهد، ولایت (اعم از تشریعی و تکوینی) و خصوصاً ولایت تشریعی یک شأنی است که خداوند به پیامبران، یا امامان هدایت و یا کسانی که جانشینان و نواب خاص و عام امام و یا پیامبر باشند می دهد، پس ذکر اصل نبوت و اصل امامت و جانشینان نبی و یا امام مفترض الطاعة، در این موارد موضوعیت دارد. از اینرو، تفکیک اصل نبوت و امامتف تحت یک عنوان واحد یعنی ولایت، که تنها شأنی از شئون آن دو است، هم در جای خود نارسا و هم می تواند زمینه ساز نوعی انحراف ناخواسته باشد. البته تفاوت نگاه بنده و شما به کوتاهی همین نوشتار است.

سلام
همانطور که بنده پیش از این هم یادآور شده ام بحث جایگزینی بر مبنای نگاه تربیتی به دین است . یعنی دین برنامه تربیت الهی است . این برنامه تربیت الهی از صدر تاریخ تا ذیل آن استمرار دارد . پیامبر و امام و وصی همه مربیان الهی اند که در اصل ولایت الهی مشترکند . برخی تمام مراتب ولایت را حائز بوده و برخی بعضی را اما در اصل ولایت یعنی همان مقام قرب الهی که علت العلل ظهور ولایتهای دیگر است مشترک بوده اند . همین قرب مقامی به حضرت رب العالمین است که آنها را در کسوتهای مختلف شایسته تربیت الهی انسانها نموده است .
نگاه تربیتی به دین بسیاری از انگاره های غلط را تصحیح می کند که یکی از آنها نگاه اشتباه به مساله امامت است . مساله امامت بعنوان استمرار برنامه تربیتی الهی ضرورتهایی دارد که یکی از آنها همان بحث لزوم نص در امامت است چون در این نگاه امامت منصب الهی تربیت دینی است و منصب الهی را بالبداهه خدای متعال تعیین می کند . این عوض کردن زمین بازی اندیشه در عرصه ای فراختر و دقیقتر است .
یادآوری سه نکته را لازم می دانم :
1- عنوان ولایت الهی هرچند بلافاصله مساله امامت را تداعی می کند اما منظور ما حقیقتی است که تمام اقسام ولایت را از نبوت تا وصایت را شامل می شود
2- شاذ بودن عناوین ، اصلا معیار ارزشمندی برایسنجیدن مباحث دینی نیست . این نوع برخورد با مسائل شاید نشان دهنده عدم نرمش منطقی در برابر شرایط زمان است
3- نادیده گرفتن ارتباط عقب ماندگی ادبیات دینی با عدم نرمش در نحوه طرح مباحث دینی صحیح نیست
موفق باشید

[="black"]سلام
خدا رو شاكرم كه هنوز عقل هاي سليمي وجود دارد كه دين را به فروعات و احكام ظاهري آن نشناخته!پافراتر برده و در مباني آن تلمذ مي كنند.
نگاه مبنايي به دين و آموزه هاي آن در خيلي از مواقع براي دوست راهگشا و براي خصم برهان متين بود.
البته استعمال لفظ [="red"]جايگزيني[/] خالي از تسامح نيست. چرا كه جايگزيني و بدل واقع كردن را زماني استعمال مي كنند كه دو امر هم عرض يا در خد آن را بخواهند قرار دهند. حال آنكه طبق گفته خودتان:
[="#ff0000"] اگر ما بجای اصل امامت و نبوت اصلی بنام ولایت الهی داشتیم آیا نیازی به اثبات امامت داشتیم ؟[/]
اثبات يا به عبارتي واضح تر تبيين تشريح جايگاه ولايت الهي ، ما را بي نياز از پرداختن به امامت و نبوت به شكل منوي خودتان مي باشد.
...........
نوع اشكالي كه سابقين كردند، از مثل ايشان طبيعي است! اما لاحقين نوعا موجب بارور كردن بحث خواهندشد.
........
دوست عزيزم جناب صديق
ما منكر تقسيم بندي مذكور حتي از لسان مبارك ائمه نيستيم!
ولي آنچه روشن و مهم است! همانطور كه صاحب بحث فرمودند! موقعيت و شرايطي است كه ائمه ما در آن به بيان احكام يا بعض عقائد لسان گشودند.
يادمان نرود ما در هميشه در حاشيه بوديم!
ولي باز به قول صاحب بحث اكنون به حول قوه الاهي و تلاش روحانيت و حوزه ها نه تنها از حاشيه بيرون شديم كه حتي موثر واقع شديم.
من از شما يه سوال دارم
وقتي حضرت محمد ص) مبعوث شدند! دقيقا مردم رو به چه اصلي دعوت كردند.
يه فرد امي به عنوان خاتم انبياء ! بدون همراهي هيچ روشنفكر و مكتبي ...
فقط فرمودند: قولوا لا اله الا الله تفلحوا...
اشكال نكنبد كه فهم مردم آن زمان و ...
[/]

با سلام مجدد:Gol:

کوتاه سخن اینکه علاوه بر مطالب گذشته که عرض کردیم، وقتی نص صریح آیات نورانی قران، ولایت الهی را در سه شأن و جایگاه مجزا بیان می کند؛ ولایت الله، ولایت رسول و ولایت ائمه هدی معصومین (ع)، آنجا که می فرماید: "انما ولیکم الله ورسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون" و نیز امامت را بعنوان یک جایگاه خاص و بعنوان جانشین بلافصل پیامبر اکرم (ص) در آیات خود مورد اشاره قرار می دهد، چنانکه می فرماید: "یا ایهاالذین آمنوا اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولواالامر منکم ..." از اینرو حذف اصل امامت و ادغام آن در اصلی بنام ولایت، با هر قصد و نیتی موضوعیت چندانی ندارد.

حال چه منافاتی دارد که اصل امامت در جای خود محفوظ باشد و ولایت که شأنی از شئون امامت است را تقویت کنیم، کاربردهای آن را بازشناسی، استخراج و نمود ببخشیم، اتفاقاً بنده هم با نظر جناب حامد در نگاه فعال به امر ولایت و کشف و استخراج آثار تربیتی و اجتماعی بی شماری که دارد موافقم.

موفق باشید ...:Gol:

صدیق;114736 نوشت:
کوتاه سخن اینکه علاوه بر مطالب گذشته که عرض کردیم، وقتی نص صریح آیات نورانی قران، ولایت الهی را در سه شأن و جایگاه مجزا بیان می کند؛ ولایت الله، ولایت رسول و ولایت ائمه هدی معصومین (ع)، آنجا که می فرماید: "انما ولیکم الله ورسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون" و نیز امامت را بعنوان یک جایگاه خاص و بعنوان جانشین بلافصل پیامبر اکرم (ص) در آیات خود مورد اشاره قرار می دهد، چنانکه می فرماید: "یا ایهاالذین آمنوا اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولواالامر منکم ..." از اینرو حذف اصل امامت و ادغام آن در اصلی بنام ولایت، با هر قصد و نیتی موضوعیت چندانی ندارد.

سلام و با تشکر از اظهار نظرتون
اما آمدن عناوین مجزا در قرآن کریم دلیل بر آمدن جداگانه آنها در اصول دین نیست . اگر بنا بر این باشد عناوین دیگری مثل بعضی اسماء الله مورد اختلاف و بحث را نیز باید در کنار عدل آورد یا در معاد وووو

صدیق;114736 نوشت:
حال چه منافاتی دارد که اصل امامت در جای خود محفوظ باشد و ولایت که شأنی از شئون امامت است را تقویت کنیم، کاربردهای آن را بازشناسی، استخراج و نمود ببخشیم،

ولایت الهی عنوان مشترک در همه اقسام سفارتهای الهی از نبوت تا امامت است و اختصاص به بحث امامت ندارد . مهم اینستکه ما نگاه تربیتی به دین را در قالب این تغییر حدود جا بیندازیم . دین یعنی برنامه تربیتی الهی که شامل کتاب و مربی است .
صدیق;114736 نوشت:
اتفاقاً بنده هم با نظر جناب حامد در نگاه فعال به امر ولایت و کشف و استخراج آثار تربیتی و اجتماعی بی شماری که دارد موافقم.

ممنون
موفق باشید

با سلام واحترام
آنطور که من برداشت کردم این نظریه بر آنست که با اثبات اصل ولایت الهیه مشکل اثبات امامت را حل کند یعنی هر کس ملتزم به آن شد ناگزیر اصل امامت را هم بپذیرد

حامد;105254 نوشت:

خوب اگر ما بجای اصل امامت و نبوت اصلی بنام ولایت الهی داشتیم آیا نیازی به اثبات امامت داشتیم ؟ این تصور از مساله نبوت و امامت بخاطر اینستکه ما اصل و اساس این دو را مد نظر قرار نمی دهیم . اصل و ریشه نبوت و امامت ولایت است .


قاعده کلیه این است که ما با اثبات جزئی به اثبات وجود کلی میرسیم وبرعکس آن ممکن نیست مثلا اگر بتوانیم ثابت کنیم که در جائی انسان وجود دارد می توانیم ثابت کنیم که جسم نامی هم وجود دارد چون انسان جسم نامی متحرک بالاراده است وبرعکس آن ممکن نیست حالا:
اصل ولایت الهیه را همه ادیان ابراهیمی وغیر ابراهیمی قبول دارند. وآن بعنوان یک کلی است که در جزئیاتی مثل دین کنفسیوس وبودا و....و نبوت حضرت نوح موسی عیسی ومحمد ص ظهور یافته است.
حال با اثبات ولایت الهیه همه پیروان ادیان مذکور مدعی حقانیتند حال اگر همه را قبول کنیم مبتلا به پلو را لیزم می شویم واگر نکنیم بحث را از شیعه و سنی به میان همه ادیان کشانیده ایم
یعنی از امامت خاصه به نبوت عامه

[quote=حامد;105254]
وقتی ما از دلیل لطف برای اثبات نبوت استفاده می کنیم فراموش می کنیم که دین فرستادن کتاب نیست بلکه تربیت الهی است که ارسال کتاب بخش مهمی از آن است . لذا این دلیل ناقص است .

این حرف صحیح نیست وبین این دو مقوله تباین وجود ندارد ورابطه بین این دو رابطه سبب ومسبب است فرستادن کتاب و پیامبر سببی برای تربیت الهیه است

حامد;105254 نوشت:

پس اگر : 1- ولایت الهی را بعنوان مظهر دائم الظهور اسم ولی همیشگی بدانیم 2- هدایت الهی را تربیت الهی محسوب کنیم و نه صرف ارسال کتاب معنایش چیزی جز استمرار این ولایت در اشخاص مختلف در تمام ادوار تاریخ بشری نیست

این حرف درست است ولایت الهیه همیشگی و عامل تربیت الهی است لیکن در مجرای این ولایت الهیه بحث فراوان وجود دارد

1-آیا حتما باید از طریق پیامبر الهی باشد یا عقل کفایت میکند "نبوت عامه"
2-آیا حتما باید از طریق پیامبر خاص باشد ویا همه پیامبران باهم شریک وهمه ادیان درستند. نبوت خاصه
3-آیا حتما باید بعد از پیامبر ،امام هم باشد ویا بشری که با وحی الهی تقویت وکتاب الله را در دست داشت، امام هم لازم دارد؟(حسبنا کتاب الله)
4و5و6-حال اگر لزوم امام ثابت شد باید به نص باشد (شیعه)
یا به اختیار مردم (اهل سنت)
ویا به شرائط خاصی که اگر در هر فرد باشد امام خواهد بود (زیدیه).
یعنی یا مبتلا به مشکل پلو رالیزم دینی ویا جنگ هفتاد و دو ملت می شویم .

حامد;105254 نوشت:

شایسته است این تحول معرفتی در کلام و عقاید ما اتفاق بیفتد تا برهان ما بر مساله امامت برهانی جامع و شامل باشد .

نظره پردازی در حوزه دین خوب است وموجب گسترش علوم دینی می گردد لیکن هر نظریه تحولی را باید ایجاد کند که مشکلی را حال نماید و رو به آسان شدن مشکلات باشد نه گسترش آن، چنانچه بیان شد

[quote=حامد;107710]

دین یک برنامه تربیتی مستمر الهی است که هیچگاه انقطاع پیدا نکرده است . این مهمترین حرف ما در ارائه این پیشنهاد است .


طبق این نظریه طریق اثبات حقانیت یک نفر که مدعی نبوت می باشد چیست؟

حامد;109378 نوشت:

- عنوان ولایت الهی هرچند بلافاصله مساله امامت را تداعی می کند اما منظور ما حقیقتی است که تمام اقسام ولایت را از نبوت تا وصایت را شامل می شود

این حرف مثل این است که بگوییم
عنوان سواد، بلا فاصله پزشکی را تداعی می کند که البته این طور نیست انسانهای با سواد هزاران قسمند که یک قسم آن پزشک است.هر چند با سواد بودن شامل همه انواع تخصص و... می شود.
ولایت الهیه در نبی ، رسول ، امام ،فقیه ، پدر بزرگ ، پدر ، وبطور کلی ولی جلوه می کند چرا که هر کدام با شرائط وحدودشان دارای قسمتی از ولایت الهیه را دارند. حال این ولی کدام حد از ولایت را دارد اول ماجرا ست.
وقتی شما ولایت الهی را برای کسی ثابت کردید تازه بین اقسام آن باید بحث و گفتگو کنید.

حامد;116413 نوشت:

دین یعنی برنامه تربیتی الهی که شامل کتاب و مربی است .


تعریف شما گرچه در مورد کلی دین صحیح است ولی اعم از تعریف دین مقبول در قرآن است وبا این آیه از قرآن منافات دارد «الدین عند الله الاسلام» در تعریف شما دین حضرت موسی وعیسی و... هم جزو ادیان رسمی ومقبول است واین منجر به پلو رالیسم میشود.
در قرآن دینی به رسمیت شناخته شده که تسلیم بودن در آن از مجرای قبول پیامبری حضرت رسول باشد. وبقیه ادیان را علیرغم حقانیتشان در زمان خود منسوخ اعلام می کند

با سلام واحترام:

صدیق;114736 نوشت:

حال چه منافاتی دارد که اصل امامت در جای خود محفوظ باشد و ولایت که شأنی از شئون امامت است را تقویت کنیم، کاربردهای آن را بازشناسی، استخراج و نمود ببخشیم،

بحث تقویت ولایت در بحث ولایت تکوینی وتشریعی ائمه علیهم السلام به کمال رسیده است. واصولا اگر ولایت را از امامت جدا کنید می رسیم به «لا امر لمن لایطاع» واصلا امامت منتفی است.

صدیق;114736 نوشت:

اتفاقاً بنده هم با نظر جناب حامد در نگاه فعال به امر ولایت و کشف و استخراج آثار تربیتی و اجتماعی بی شماری که دارد موافقم.

فقط ولایت الهیه ای که توسط امام واجب الطاعه اعمال می شود می تواند آثار مذکور را داشته باشد.چرا که بیشتر ادیان دم از ولایت الهیه میزنند وشما باید معین کنید که ولایت الهیه اعمال شده از کدام ناحیه را قبول دارید واین یعنی اثبات امامت که جناب حامدعزیز راه گریزی از آن می جویند.

یوسف;116525 نوشت:
قاعده کلیه این است که ما با اثبات جزئی به اثبات وجود کلی میرسیم وبرعکس آن ممکن نیست

سلام
رسیدن از جزئی به کلی برهان انی است و عکس آن هم ممکن است که برهان لمی است و اتفاقا برهان لمی که رسیدن از کلی به جزئی است یقین آور است نه برهان انی

یوسف;116525 نوشت:
حال با اثبات ولایت الهیه همه پیروان ادیان مذکور مدعی حقانیتند حال اگر همه را قبول کنیم مبتلا به پلو را لیزم می شویم واگر نکنیم بحث را از شیعه و سنی به میان همه ادیان کشانیده ایم

حقانیت اصل ادیان الهی قابل تشکیک نیست آنچه موجب رد ادیان مذکور است تحریف این ادیان و عدم فعلیت ولایت الهیه در نماینده ای از آن ادیان می باشد . اگر ما ادعای حقانیت می کنیم بخاطر اینستکه هم کتاب تحریف نشده داریم و هم ولی اعظمی که نماینده این دین و این کتاب است
یوسف;116529 نوشت:
این حرف صحیح نیست وبین این دو مقوله تباین وجود ندارد ورابطه بین این دو رابطه سبب ومسبب است فرستادن کتاب و پیامبر سببی برای تربیت الهیه است

در مطلب ما بیشتر دقت بفرمایید تاکید ما بر محوریت کتاب و مربی است نه صرف کتاب تا تربیت الهی منحصر در زمان حضور پیامبر شود بلکه با پذیرفتن تربیتی بودن مکتب دین باید به استمرار آن در قالب کتاب و مربی بالفعل اذعان نمود
یوسف;116529 نوشت:
-آیا حتما باید از طریق پیامبر الهی باشد یا عقل کفایت میکند "نبوت عامه" 2-آیا حتما باید از طریق پیامبر خاص باشد ویا همه پیامبران باهم شریک وهمه ادیان درستند. نبوت خاصه 3-آیا حتما باید بعد از پیامبر ،امام هم باشد ویا بشری که با وحی الهی تقویت وکتاب الله را در دست داشت، امام هم لازم دارد؟(حسبنا کتاب الله) 4و5و6-حال اگر لزوم امام ثابت شد باید به نص باشد (شیعه) یا به اختیار مردم (اهل سنت) ویا به شرائط خاصی که اگر در هر فرد باشد امام خواهد بود (زیدیه). یعنی یا مبتلا به مشکل پلو رالیزم دینی ویا جنگ هفتاد و دو ملت می شویم .

با پذیرفتن تربیتی بودن دین باید بپذیریم که یک کتاب قابل استناد به حضرت رب العالمین و یک ولی الهی بالفعل وجود داشته باشد تا تربیت الهی محقق شود بر این اساس همه اندیشه های منحرف اصلاح می شوند چه اینکه :
1- کتب تحریف شده معتبر نخواهند بود
2- ولی الهی منصوب از سوی خدا ضرورت خواهد داشت
3- حضور ولی الهی دین حق لازم خواهد بود
و همه این اصول منجر به اثبات فعلیت ولایت الهیه در مذهب تشیع خواهد بود

یوسف;116534 نوشت:
نظره پردازی در حوزه دین خوب است وموجب گسترش علوم دینی می گردد لیکن هر نظریه تحولی را باید ایجاد کند که مشکلی را حال نماید و رو به آسان شدن مشکلات باشد نه گسترش آن، چنانچه بیان شد

؟؟؟؟؟
یوسف;116541 نوشت:
طبق این نظریه طریق اثبات حقانیت یک نفر که مدعی نبوت می باشد چیست؟

او باید کتاب الهی و فعلیت ولایت خود را ثابت کند وگرنه ادعایش مردود است
یوسف;116551 نوشت:
عنوان سواد، بلا فاصله پزشکی را تداعی می کند که البته این طور نیست انسانهای با سواد هزاران قسمند که یک قسم آن پزشک است.هر چند با سواد بودن شامل همه انواع تخصص و... می شود. ولایت الهیه در نبی ، رسول ، امام ،فقیه ، پدر بزرگ ، پدر ، وبطور کلی ولی جلوه می کند چرا که هر کدام با شرائط وحدودشان دارای قسمتی از ولایت الهیه را دارند. حال این ولی کدام حد از ولایت را دارد اول ماجرا ست. وقتی شما ولایت الهی را برای کسی ثابت کردید تازه بین اقسام آن باید بحث و گفتگو کنید.

1- ولایت در عرف امروز جامعه ما تداعی کننده مساله امامت ست
2- ولایت الهیه به معنای منصب رسمی تربیت الهی انسان برای رساندن او به کمال انسانی و سعادت است و سایر اقسام ولایت که در بحث احکام مورد بحثند در اسم با این ولایت اشتراک لفظی دارند هرچند می توان آنها را شعاعی از ولایت الهیه در امور جزئی محسوب کرد

یوسف;116644 نوشت:
تعریف شما گرچه در مورد کلی دین صحیح است ولی اعم از تعریف دین مقبول در قرآن است وبا این آیه از قرآن منافات دارد «الدین عند الله الاسلام» در تعریف شما دین حضرت موسی وعیسی و... هم جزو ادیان رسمی ومقبول است واین منجر به پلو رالیسم میشود. در قرآن دینی به رسمیت شناخته شده که تسلیم بودن در آن از مجرای قبول پیامبری حضرت رسول باشد. وبقیه ادیان را علیرغم حقانیتشان در زمان خود منسوخ اعلام می کند

عجیب است که شما حقانیت ادیان لهی دیگر را بطور ضمنی رد می کنید . بحث پلورالیزم هم یک نگاه برون دینی است و بر پایه پذیرش اصل ادیان الهی نیست و اتفاقا تعریف ما از دین هم پلورالیزم را رد می کند و هم نسخ را می رساند چه اینکه :
1- حقانیت بر مدار برخورداری از دو ویژگی کتاب سالم و مربی بالفعل الهی است نه صرف برخورداری از یک کتاب
2- عدم حضور ولی الهی نماینده از ادیان دیگر به معنای انقضای برنامه تربیتی آن ادیان خواهد بود

یوسف;116651 نوشت:
شما باید معین کنید که ولایت الهیه اعمال شده از کدام ناحیه را قبول دارید واین یعنی اثبات امامت که جناب حامدعزیز راه گریزی از آن می جویند.

؟؟؟؟
موفق باشید

با سلام وتشکر :

حامد;116744 نوشت:
قاعده کلیه این است که ما با اثبات جزئی به اثبات وجود کلی میرسیم وبرعکس آن ممکن نیست سلام رسیدن از جزئی به کلی برهان انی است و عکس آن هم ممکن است که برهان لمی است و اتفاقا برهان لمی که رسیدن از کلی به جزئی است یقین آور است نه برهان انی

نزاع در تعبیر ات نکنیم چنانچه بعدا هم می گویم
منظورم این است که از اثبات وجود یک نوع،وجود فصل قریب وبعید آن هم اثبات می شود چنانچه با اثبات وجود انسان«جسم نامی متحرک بالاراده..» وجود جسم هم ثابت می شود وازاثبات وجود جسم ، وجود انسان ثابت نمی گردد با اثبات نبوت، ولایت الهیه ثابت می شود ولی برعکسش درست نیست. چرا که وجود نبوت فرع بر وجود الله وولایت الهیه است تا مظهر آن به شکل نبی ظهور کند.
پیامبری به سوی قومی مبعوث می شود.او با سخنان ومعجزاتی که دارد آنان را قانع می کند که خدایی هست وآن خدا او را به سوی آنان فرستاده است. پس مقدمه اثبات ظهور اسم ولی ، اثبات نبوت پیامبر است.
حامد;116744 نوشت:
حقانیت اصل ادیان الهی قابل تشکیک نیست آنچه موجب رد ادیان مذکور است تحریف این ادیان و عدم فعلیت ولایت الهیه در نماینده ای از آن ادیان می باشد .

بله قابل تشکیک نیست «لا نفرق بین احد من رسله» ولی منسوخ شدن آنان هم قابل تشکیک نیست وعدم حقانیت آنان به سبب تحریف کتبشان نیست بلکه به سبب نسخ است
واگر فردا نسخه اصلی تورات یافت شود حقانیت ندارد.

حامد;116744 نوشت:
اگر ما ادعای حقانیت می کنیم بخاطر اینستکه هم کتاب تحریف نشده داریم و هم ولی اعظمی که نماینده این دین و این کتاب است

حقانیت دین ما به خاطر عدم تحریف ووجود ولی نیست واینها لازمه حقانیت دین هستند نه علت آن.

حامد;116744 نوشت:
نوشته اصلی توسط : یوسف طبق این نظریه طریق اثبات حقانیت یک نفر که مدعی نبوت می باشد چیست؟

حامد;116744 نوشت:

حامد: او باید کتاب الهی و فعلیت ولایت خود را ثابت کند وگرنه ادعایش مردود است

چرا اسم اثبات نبوت را اثبات ولایت گذارده اید در حالیکه با تغییر اسم مسمی عوض نمی شود؟
ودر حالی که اعراب جاهلی خدا را قبول داشتند وفقط مشرک بودند «مانعبدهم الا لیقبونا الی الله ... زمر 9»چرا پیامبر ص مجبور شدند نبوت را اثبات کنند خوب طبق نظر شما باید با اثبات ولایت الهیه واینکه خدای تعالی برهمه ولایت داردو مرا به سوی شما فرستاده پس مرا به عنوان پیامبر قبول کنید وآنها هم باید قبول می کردند

وپس از پیامبر مسلمانان هم که همه ولایت الهیه را قبول داشتند چرا امامت برای آنها تداعی نشد در صورتی که حرف شما این است: که« از ولایت الهیه امامت تداعی می شود »



بنا بر نظریه شما ، با اثبات ولایت الهیه چگونه از اثبات امامت بی نیاز می شویم؟ در صورتی که نسبت ولایت الهیه به امامت مثل نسبت جسم است به انسان که «جسم نامی متحرک بالاراده» است به عبارت دیگر:چگونه از اثبات وجودجسم ، وجود انسان اثبات می شود
واین حرف شما چه معنایی دارد ؟

حامد;116551 نوشت:

- عنوان ولایت الهی هرچند بلافاصله مساله امامت را تداعی می کند اما منظور ما حقیقتی است که تمام اقسام ولایت را از نبوت تا وصایت را شامل می شود

چطور از ولایت الهیه امامت تداعی می شود در حالیکه مثلا چنانچه گفتید یک نمونه از ولایت الهیه پیامبری حضرت نوح است؟

حامد;116744 نوشت:
ولایت در عرف امروز جامعه ما تداعی کننده مساله امامت ست 2- ولایت الهیه به معنای منصب رسمی تربیت الهی انسان برای رساندن او به کمال انسانی و سعادت است و سایر اقسام ولایت که در بحث احکام مورد بحثند در اسم با این ولایت اشتراک لفظی دارند هرچند می توان آنها را شعاعی از ولایت الهیه در امور جزئی محسوب کرد
کاری به عرف جامعه ما نداشته باشید مطلب باید طبق عرف خاص بیان شود تا یهود ونصاری هم به معنی آن دست پیدا کنند

وهمانطور که گفتید ولایت اب وجد و حاکم وفقیه شعاعی از آن ولایت اصلی هستند ولذا این می شود کلی مشکک چرا که حدود همه را خدا معین کرده است.مثل نور کبریت و نور خورشید

حامد;116744 نوشت:

عجیب است که شما حقانیت ادیان لهی دیگر را بطور ضمنی رد می کنید . بحث پلورالیزم هم یک نگاه برون دینی است و بر پایه پذیرش اصل ادیان الهی نیست و اتفاقا تعریف ما از دین هم پلورالیزم را رد می کند و هم نسخ را می رساند چه اینکه : 1- حقانیت بر مدار برخورداری از دو ویژگی کتاب سالم و مربی بالفعل الهی است نه صرف برخورداری از یک کتاب 2- عدم حضور ولی الهی نماینده از ادیان دیگر به معنای انقضای برنامه تربیتی آن ادیان خواهد بود

حقانیت قدیم آنها راقبول و حقانیت کنونی آنها را رد می کنیم

این حرف را در بالا هم گفته اید حقانیت ادیان را قبول می کنیم ورد نمی کنیم «امن الرسول بما انزل من ربه والمومنون وملائکته وکتبه ورسله لا نفرق بین احد من رسله» ولی به این هم ایمان داریم که با ظهور اسلام همه ادیان دیگر منسوخ شده اند. پس الان فقط اسلام حقانیت دارد چنانچه شما اشاره کرده اید ودر این مورد با من هم نظرید که با حضور ولی الله بعدی برنامه دین قبلی منسوخ می شود

حامد;105254 نوشت:

خوب اگر ما بجای اصل امامت و نبوت اصلی بنام ولایت الهی داشتیم آیا نیازی به اثبات امامت داشتیم ؟
این تصور از مساله نبوت و امامت بخاطر اینستکه ما اصل و اساس این دو را مد نظر قرار نمی دهیم . اصل و ریشه نبوت و امامت ولایت است .

ولایت الهیه را همه فرقه های اسلامی قبول دارند ودر عین حال اختلاف در امامت فراوان است.وهر کدام آن را در مجرای خاصی تعریف می کنند.

حامد;116744 نوشت:
یوسف شما باید معین کنید که ولایت الهیه اعمال شده از کدام ناحیه را قبول دارید واین یعنی اثبات امامت که جناب حامدعزیز راه گریزی از آن می جویند. ؟؟؟؟

وقتی صحبت از ولایت الهیه است ، باید معلوم شود ولایت الهیه ای که یهود آ؛ن را تعریف می کنند باید بپذیریم یا ولایتی که مسحیت یا اسلام تعریف کرده اند چون همه اینها دم از ولایت الهیه می زنند
حال اینجابرای حل مشکل باید اول نبوت خاصه را ثابت کنیم تا معلوم شود مراد از "ولایت الهیه" آن است که محمد ص فرموده است وبا این حساب پس پیش فرض شما مبنی بر اینکه ولایت الهیه به جای نبوت باشد صحیح نیست.

اینکه می گویید« ولایت الهیه همیشگی و عامل تربیت الهی است» کدام ولایت الهیه را مد نظر دارید؟لطفا این قسمت را جواب دهید.

یوسف;116529 نوشت:

ولایت الهیه همیشگی و عامل تربیت الهی است لیکن در مجرای این ولایت الهیه بحث فراوان وجود دارد 1-آیا حتما باید از طریق پیامبر الهی باشد یا عقل کفایت میکند "نبوت عامه" 2-آیا حتما باید از طریق پیامبر خاص باشد ویا همه پیامبران باهم شریک وهمه ادیان درستند. نبوت خاصه 3-آیا حتما باید بعد از پیامبر ،امام هم باشد ویا بشری که با وحی الهی تقویت وکتاب الله را در دست داشت، امام هم لازم دارد؟(حسبنا کتاب الله) 4و5و6-حال اگر لزوم امام ثابت شد باید به نص باشد (شیعه) یا به اختیار مردم (اهل سنت) ویا به شرائط خاصی که اگر در هر فرد باشد امام خواهد بود (زیدیه). یعنی یا مبتلا به مشکل پلو رالیزم دینی ویا جنگ هفتاد و دو ملت می شویم .

حامد;116744 نوشت:
با پذیرفتن تربیتی بودن دین باید بپذیریم که یک کتاب قابل استناد به حضرت رب العالمین و یک ولی الهی بالفعل وجود داشته باشد تا تربیت الهی محقق شود بر این اساس همه اندیشه های منحرف اصلاح می شوند چه اینکه :

حامد;116744 نوشت:
- کتب تحریف شده معتبر نخواهند بود
حامد;116744 نوشت:
2- ولی الهی منصوب از سوی خدا ضرورت خواهد داشت
حامد;116744 نوشت:
3- حضور ولی الهی دین حق لازم خواهد بود

همه ادیان کما بیش این مواردی که شما به عنوان فصل الخطاب ونتیجه نظریه خود آورده اید قبول دارند ولی مشکل این جاست که هر دینی خود را به همین دلایل ،حق وکامل وناب میداند.فقط می ماند حضور ولی الله که اگر نتوانند حل کنند، یا مثل خلیفه دوم می گویند "حسبنا کتاب الله "ویا مثل اهل سنت می گویند: "کتاب الله وسنتی" یعنی اگر ولی الله نیست آموزه های دینی اش هست.
لذا نتیجه همان است که از اول گفته شد این نظریه نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه منجر به پلورالیسم یا جنگ هفتاد و دو ملت می شود.

یوسف;116819 نوشت:
با اثبات نبوت، ولایت الهیه ثابت می شود ولی برعکسش درست نیست. چرا که وجود نبوت فرع بر وجود الله وولایت الهیه است تا مظهر آن به شکل نبی ظهور کند. پیامبری به سوی قومی مبعوث می شود.او با سخنان ومعجزاتی که دارد آنان را قانع می کند که خدایی هست وآن خدا او را به سوی آنان فرستاده است. پس مقدمه اثبات ظهور اسم ولی ، اثبات نبوت پیامبر است.

سلام
این پذیرفته نیست که نمی توان با اسم ولی نبوت یا امامت را ثابت کرد بلکه بر اساس دائم الظهور بودن اسماء الهی ما اثبات می کنیم همیشه منذری الهی در میان جامعه بشری است که مسولیت تربیت الهی بشر را بر عهده دارد . این شخص یا نبی است یا امام .
برای اثبات ظهور اسم ولی نیازی به اثبات نبی نداریم چون اسماء الله در اصل توحید ثابت می شوند و توحید و بحث اسماء مقدم بر بحث نبوت است

یوسف;116819 نوشت:
واگر فردا نسخه اصلی تورات یافت شود حقانیت ندارد.

اصلا چنین چیزی از شما قابل قبول نیست . نسخه اصل تورات و انجیل همانطور که قرآن می فرماید مایه هدایت است و این حرف شما خلاف قرآن است . منظور از نسخ هم عدم حقانیت نیست بلکه عدم نیاز با وجود کتاب جامعتر است .
یوسف;116819 نوشت:
حقانیت دین ما به خاطر عدم تحریف ووجود ولی نیست واینها لازمه حقانیت دین هستند نه علت آن.

اگر دلیل دیگری برای حقانیت دین اسلام دارید بیاورید
یوسف;116822 نوشت:
چرا اسم اثبات نبوت را اثبات ولایت گذارده اید در حالیکه با تغییر اسم مسمی عوض نمی شود؟ ودر حالی که اعراب جاهلی خدا را قبول داشتند وفقط مشرک بودند «مانعبدهم الا لیقبونا الی الله ... زمر 9»چرا پیامبر ص مجبور شدند نبوت را اثبات کنند خوب طبق نظر شما باید با اثبات ولایت الهیه واینکه خدای تعالی برهمه ولایت داردو مرا به سوی شما فرستاده پس مرا به عنوان پیامبر قبول کنید وآنها هم باید قبول می کردند وپس از پیامبر مسلمانان هم که همه ولایت الهیه را قبول داشتند چرا امامت برای آنها تداعی نشد در صورتی که حرف شما این است: که« از ولایت الهیه امامت تداعی می شود » بنا بر نظریه شما ، با اثبات ولایت الهیه چگونه از اثبات امامت بی نیاز می شویم؟ در صورتی که نسبت ولایت الهیه به امامت مثل نسبت جسم است به انسان که «جسم نامی متحرک بالاراده» است به عبارت دیگر:چگونه از اثبات وجودجسم ، وجود انسان اثبات می شود واین حرف شما چه معنایی دارد ؟

منظور از اثبات فعلیت ولایت ، ادعای ولایت و سفارت از سوی خدا نیست بلکه منظور آوردن معجزه است که نشانه قطعی از فعلیت ولایت الهیه در شخص است . با این توضیح نسبت ولایت با امامت هم مشخص می شود چه اینکه ولایت یعنی فعلیت قرب مقامی شخص به خدای متعال که مستلزم تفویض امر تربیت الهی انسانها به شخص در کسوت نبوت و امامت می شود پس نسبت ولایت به نبوت و امامت مثل نسبت جسم به انسان نیست بلکه مثل نسبت ناطق به افراد انسانی است که حالات شخصیه ، افراد را از هم متمایز می سازد همانطور که مقامات ظاهریه ( نبوت و امامت ) نبی را از امام جدا می کند .
یوسف;116822 نوشت:
چطور از ولایت الهیه امامت تداعی می شود در حالیکه مثلا چنانچه گفتید یک نمونه از ولایت الهیه پیامبری حضرت نوح است؟

امامت یعنی استمرار بالفعل تربیت الهی با حضور یک مربی الهی پس از انقضای زمان نبوت
یوسف;116825 نوشت:
کاری به عرف جامعه ما نداشته باشید

مخاطب ما فعلا همین عرف خودمان است . فعلا مطلب اینجا حل شود تا بعد
یوسف;116825 نوشت:
ولی به این هم ایمان داریم که با ظهور اسلام همه ادیان دیگر منسوخ شده اند. پس الان فقط اسلام حقانیت دارد چنانچه شما اشاره کرده اید ودر این مورد با من هم نظرید که با حضور ولی الله بعدی برنامه دین قبلی منسوخ می شود

نسخ به معنای انقضای امد و کاربرد است نه بطلان و عدم حقانیت
یوسف;116825 نوشت:
ولایت الهیه را همه فرقه های اسلامی قبول دارند ودر عین حال اختلاف در امامت فراوان است.وهر کدام آن را در مجرای خاصی تعریف می کنند.

خیر همه آنها دین را برنامه تربیت الهی مرکب از کتاب و مربی الهی نمی دانند آنها اغلب دین را فقط کتاب می دانند و پیرو شعار کفانا کتاب الله هستند که نتیجه عدم نگاه تربیتی به دین برای تمام نسلهای بشر است
یوسف;116825 نوشت:
وقتی صحبت از ولایت الهیه است ، باید معلوم شود ولایت الهیه ای که یهود آ؛ن را تعریف می کنند باید بپذیریم یا ولایتی که مسحیت یا اسلام تعریف کرده اند چون همه اینها دم از ولایت الهیه می زنند حال اینجابرای حل مشکل باید اول نبوت خاصه را ثابت کنیم تا معلوم شود مراد از "ولایت الهیه" آن است که محمد ص فرموده است وبا این حساب پس پیش فرض شما مبنی بر اینکه ولایت الهیه به جای نبوت باشد صحیح نیست.

ما ولایت الهیه را به معنای منصب الهی تربیت بشر را از همه می پذیریم اما وقتی بحث از فعلیت این مقام می شود منحصر در مذهب و مکتبی می شود که ولی الهی بالفعل دارند نه صرف کتاب
یوسف;116858 نوشت:
همه ادیان کما بیش این مواردی که شما به عنوان فصل الخطاب ونتیجه نظریه خود آورده اید قبول دارند ولی مشکل این جاست که هر دینی خود را به همین دلایل ،حق وکامل وناب میداند.فقط می ماند حضور ولی الله که اگر نتوانند حل کنند، یا مثل خلیفه دوم می گویند "حسبنا کتاب الله "ویا مثل اهل سنت می گویند: "کتاب الله وسنتی" یعنی اگر ولی الله نیست آموزه های دینی اش هست. لذا نتیجه همان است که از اول گفته شد این نظریه نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه منجر به پلورالیسم یا جنگ هفتاد و دو ملت می شود.

وقتی پذیرفته شد که دین برنامه تربیت مستمر الهی است باید ولی بالفعل منصوب الهی را هم معرفی کنند و گرنه دلیلشان ابتر است . مطالب ما هم یک نگاه وسیعتر به اصول دین است و نتیجه اش پلورالیزم نیست ، نظرات شما در بحث نسخ می تواند دلیل این اشکال باشد . اگر آن مطلب در خصوص نسخ حل شود بحث پلورالیزم هم منتفی است
موفق باشید

یوسف;117108 نوشت:

با اثبات نبوت، ولایت الهیه ثابت می شود ولی برعکسش درست نیست. چرا که وجود نبوت فرع بر وجود الله وولایت الهیه است تا مظهر آن به شکل نبی ظهور کند. پیامبری به سوی قومی مبعوث می شود.او با سخنان ومعجزاتی که دارد آنان را قانع می کند که خدایی هست وآن خدا او را به سوی آنان فرستاده است. پس مقدمه اثبات ظهور اسم ولی ، اثبات نبوت پیامبر است.

حامد;117108 نوشت:

این پذیرفته نیست که نمی توان با اسم ولی نبوت یا امامت را ثابت کرد بلکه بر اساس دائم الظهور بودن اسماء الهی ما اثبات می کنیم همیشه منذری الهی در میان جامعه بشری است که مسولیت تربیت الهی بشر را بر عهده دارد . این شخص یا نبی است یا امام . برای اثبات ظهور اسم ولی نیازی به اثبات نبی نداریم چون اسماء الله در اصل توحید ثابت می شوند و توحید و بحث اسماء مقدم بر بحث نبوت است

با سلام
پس لطفا ثابت کنید:

اگر جرج براون بگوید :

«بشر با استفاده از عقل خدادادی از سیصد سال پیش رنسانس علمی راآغاز کرد ودر عقل معاش به بلوغ رسید

وهم اکنون سپیده رنسانس دینی دمیده (عرفان های نوظهور و معنویت گرایی شدید مردم دنیا) وبزودی به بلوغ فکری در عقل معاد می رسد ونیازش به وحی( اگرهم باشد) بر طرف می شود » یعنی با عقل خدا دادی به حقیقت می رسیم وظهورولایت الهیه واسم ولی ،توسط عقل جریان می یابد.

جواب او بر اساس نظریه ولایت الهیه به جای نبوت چیست؟

حامد;117108 نوشت:

منظور از اثبات فعلیت ولایت ، ادعای ولایت و سفارت از سوی خدا نیست بلکه منظور آوردن معجزه است که نشانه قطعی از فعلیت ولایت الهیه در شخص است .

به نظر من می رسد معجزه دلیل نبوت و نبوت دلیل وجود خدایی است که ولایت خود را به هرکس که بخواهد می دهد . نه اینکه معجزه مستقیما دلیل" وجود ولایت الهیه" باشد (یعنی با واسطه اثبات نبوت است)به عبارت دیگر معجزه دلیل داشتن " ولایت الهیه" است واین "داشتن ولایت" همان نبوت است اگر درست نیست توضیح بیشتر دهید

حامد;117108 نوشت:

اصلا چنین چیزی از شما قابل قبول نیست . نسخه اصل تورات و انجیل همانطور که قرآن می فرماید مایه هدایت است و این حرف شما خلاف قرآن است . منظور از نسخ هم عدم حقانیت نیست بلکه عدم نیاز با وجود کتاب جامعتر است .

بله مایه هدایت است چنانچه روایات زیادی از متن تورات وانجیل توسط ائمه ما علیهم السلام نقل شده است ولی چنانچه گفته اید ، با وجود کتاب کامل تر نیازی به آنها نیست و رجوع به تورات وانجیل(تحریف نشده) باید تحت قوانین قرآن باشد تا ناسخ آن را از منسوخ جدا کنیم وهمین سبب عدم حقانیت کلی آن می شود هر چند اجزا ئش مایه هدایت باشد.



یوسف;117108 نوشت:
چطور از ولایت الهیه امامت تداعی می شود در حالیکه مثلا چنانچه گفتید یک نمونه از ولایت الهیه پیامبری حضرت نوح است؟
حامد;117108 نوشت:
امامت یعنی استمرار بالفعل تربیت الهی با حضور یک مربی الهی پس از انقضای زمان نبوت

تداعی دلالت یک چیز بر چیز دیگر بصورت بالبداهه وبالضرورة است واین حرف شما را برای آنها که قبول نداشته باشند با ده مقاله هم نمی توان اثبات نمود چنانچه این "لزوم حضور مربی در کنار کتاب "را قرآن وپیامبر وائمه و علما در طول 1400 سال نتوانسته اند برای اهل سنت اثبات کنند.
حامد;117108 نوشت:
مخاطب ما فعلا همین عرف خودمان است . فعلا مطلب اینجا حل شود تا بعد

قبلا عرض کردم در مباحث تخصصی طبق اصطلاح عرف خاص آن تخصص باید صحبت کرد نه عرف جامعه چرا که نمی توان مطلب را منحصر در یک جامعه کرد وهم اکنون شاید اهل جوامع گوناگون حرف شما را اینجا دیده باشند پس مخاطب شما جوامع فراوان هستند.

یوسف;117124 نوشت:
جواب او بر اساس نظریه ولایت الهیه به جای نبوت چیست؟

سلام
بر اساس این اصل ، اسم ولی الهی همیشه دارای مظهری اتم در میان افراد انسانی دارد که منصوب از سوی خدای متعال بوده و برنامه تربیت الهی را به امر او به انجام می رساند و این معنا در عقول عادیه بشری محقق نیست بالوجدان

یوسف;117205 نوشت:
به نظر من می رسد معجزه دلیل نبوت و نبوت دلیل وجود خدایی است که ولایت خود را به هرکس که بخواهد می دهد . نه اینکه معجزه مستقیما دلیل" وجود ولایت الهیه" باشد (یعنی با واسطه اثبات نبوت است)به عبارت دیگر معجزه دلیل داشتن " ولایت الهیه" است واین "داشتن ولایت" همان نبوت است اگر درست نیست توضیح بیشتر دهید

همانطور که خود فرمودید معجزه ، وجود ولایت الهیه را در فرد ثابت می کند اما ولایت الهیه منحصر در نبوت نیست بلکه اثبات کننده نصب الهی است لذا می بینیم که صاحبان مقام امامت نیز گاهی برای اثبات امامت خود به اعجاز دست می زدند مانند جریان حضرت سجاد ع و محمد حنفیه و شهادت حجر الاسود بر امامت امام سجاد ع
یوسف;117205 نوشت:
رجوع به تورات وانجیل(تحریف نشده) باید تحت قوانین قرآن باشد تا ناسخ آن را از منسوخ جدا کنیم وهمین سبب عدم حقانیت کلی آن می شود هر چند اجزا ئش مایه هدایت باشد.

بحث ما در مورد اصل تورات و انجیل بود نه تحریف شده آندو . اصل تورات و انجیل حقند اما زمان کاربرد آنها بسر آمده است مانند آیات منسوخ قرآن کریم که در زمان خاص خود حکم حق بودند اما بعد نسخ دیگر کابرد ندارند
یوسف;117207 نوشت:
تداعی دلالت یک چیز بر چیز دیگر بصورت بالبداهه وبالضرورة است واین حرف شما را برای آنها که قبول نداشته باشند با ده مقاله هم نمی توان اثبات نمود چنانچه این "لزوم حضور مربی در کنار کتاب "را قرآن وپیامبر وائمه و علما در طول 1400 سال نتوانسته اند برای اهل سنت اثبات کنند.

نگاه تربیتی به دین به این معنا که دین برنامه مستمر الهی برای تربیت آسمانی انسانهاست مستلزم پذیرفتن کتاب و مربی است چه اینکه در امر تربیت این دو ضروری هستند فلذا باید پذیرفت که در کنار کتاب الهی یک مربی منصوب الهی هم باشد . حال اگر این سخن منطقی را مانند سایر ادله عقلی و نقلی نپذیرند بر ما مسولیتی نیست .
باید توجه داشت دایره تاثیر گذاری این نگاه به دین از حل مساله امامت در ارتباط با اهل سنت یا حتی سایر ادیان فراتر است و در خود معتقدین به مذهب هم دارای آثار معرفی و اخلاقی است .

یوسف;117207 نوشت:
قبلا عرض کردم در مباحث تخصصی طبق اصطلاح عرف خاص آن تخصص باید صحبت کرد نه عرف جامعه چرا که نمی توان مطلب را منحصر در یک جامعه کرد وهم اکنون شاید اهل جوامع گوناگون حرف شما را اینجا دیده باشند پس مخاطب شما جوامع فراوان هستند.

دلیل ما اعم از نگاه عرف جامعه خودمان است هرچند بعضی الفاظ را با لحاظ فهم عرفی جامعه خود بیان کردیم
موفق باشید

حامد;117261 نوشت:
بر اساس این اصل ، اسم ولی الهی همیشه دارای مظهری اتم در میان افراد انسانی دارد که منصوب از سوی خدای متعال بوده و برنامه تربیت الهی را به امر او به انجام می رساند و این معنا در عقول عادیه بشری محقق نیست بالوجدان

با سلام
الحمد لله همه جواب ها مصادره بمطلوب است
این که جواب جرج براون نشد. باید او را قانع کنید جواب شما به او فقط این است
و این معنا در عقول عادیه بشری محقق نیست بالوجدان.

وانگهی وجدان چه کسی مگر نمی دانید وجدان متاثر از محیط است؟
واو هم می گوید هست
دو ادعا بلا دلیل.
بازار ادعاهای بلا دلیل آن قدر امروز خریدار دارد که هر روز مدعیان خدا بودن بیشتر از روز قبل است وشما نباید به آن دامن بزنید

سلام

یوسف;117276 نوشت:
الحمد لله همه جواب ها مصادره بمطلوب است

؟؟؟؟؟؟
یوسف;117276 نوشت:
و این معنا در عقول عادیه بشری محقق نیست بالوجدان.

یعنی همه صاحبان عقول عادیه می دانند و می یابند که از سوی حقیقت عالم منصب رسمی هدایت و تربیت افراد بشری را ندارند
یوسف;117276 نوشت:
وانگهی وجدان چه کسی مگر نمی دانید وجدان متاثر از محیط است؟

بالوجدان یعنی عقول خود می یابند و این ربطی به وجدان به معنای قاضی درونی افراد در امور خوب و بد ندارد
یوسف;117276 نوشت:
دو ادعا بلا دلیل. بازار ادعاهای بلا دلیل آن قدر امروز خریدار دارد که هر روز مدعیان خدا بودن بیشتر از روز قبل است وشما نباید به آن دامن بزنید

فکر می کنم با حوصله جواب اشکالات شما را داده ام و هیچ جا ادعای بی دلیل نکرده ام اگر هست باز اشکال کنید
موفق باشید

با سلام
لطفا جواب جرج براون را روشنتر بدهید این جواب شما فقط بیان دوباره کلام اول ولایت الهی در عبارت دیگراست

حامد;117261 نوشت:
بر اساس این اصل ، اسم ولی الهی همیشه دارای مظهری اتم در میان افراد انسانی دارد که منصوب از سوی خدای متعال بوده و برنامه تربیت الهی را به امر او به انجام می رساند و این معنا در عقول عادیه بشری محقق نیست بالوجدان

شما فرمودید بالوجدان محقق نیست
ولی اومی گوید چنانچه بشر در عقل معاش به بلوغ رسیده الان کم کم به بلوغ در عقل معاد هم نزدیک می شود وبزودی مشکلات را در این زمینه حل می کنند چنانچه بشر قبلا در این زمینه تلاش هایی داشته مثل نهضتی که موسی وعیسی ومحمد ص بوجود آوردند وبزودی امثال آنها را فراوان خواهیم داشت.
شما چگونه به اوجواب می دهید که اینها ص رسول اند نه بشری که عقول کاملتری از دیگران داشتند ودر آینده تکرار آنها ممکن نیست ؟

بنده عرض کرده ام

یوسف ;117261 نوشت:
این حرف شما را برای آنها که قبول نداشته باشند با ده مقاله هم نمی توان اثبات نمود چنانچه این "لزوم حضور مربی در کنار کتاب "را قرآن وپیامبر وائمه و علما در طول 1400 سال نتوانسته اند برای اهل سنت اثبات کنند.

نمی دانم این چگونه جوابی است

حامد;117261 نوشت:
نگاه تربیتی به دین به این معنا که دین برنامه مستمر الهی برای تربیت آسمانی انسانهاست مستلزم پذیرفتن کتاب و مربی است چه اینکه در امر تربیت این دو ضروری هستند فلذا باید پذیرفت که در کنار کتاب الهی یک مربی منصوب الهی هم باشد . حال اگر این سخن منطقی را مانند سایر ادله عقلی و نقلی نپذیرند بر ما مسولیتی نیست . باید توجه داشت دایره تاثیر گذاری این نگاه به دین از حل مساله امامت در ارتباط با اهل سنت یا حتی سایر ادیان فراتر است و در خود معتقدین به مذهب هم دارای آثار معرفی و اخلاقی است .

می فرمایید پذیرفتن کتاب ومربی ضروری هستند
اولا این ضروری را هنوز بعد از 1400 سال نتوانسته ایم به برادران اهل تسنن بقبولانیم
ثانیا عقیده را نمی توان با عبارت زیر اثبات کرد:

حامد;117261 نوشت:
حال اگر این سخن منطقی را مانند سایر ادله عقلی و نقلی نپذیرند بر ما مسولیتی نیست .

چون شما مسئولیت دارید تا عقیده خود را اثبات کنید.
وثالثا اثبات لزوم وجود مربی در کنار کتاب همان اثبات امامت است وقبل از آن باید نبوت را اثبات کنید که کتاب حجیت داشته باشد در حالی که شما می خواهید براحتی بوسیله اثبات ولایت الهیه آن ها را دور بزنید.همچنانکه اسم اثبات نبوت را هم اثبات ولایت الهی گذاشته اید وعرض کردم که با تغییر اسم مسمی عوض نمی شود ورابعا اینجا شما تلاش کردید تا امامت را اثبات کنید. در حالی که نظریه ولایت الهیه را برای دور زدن آن درست کردید.
حامد;117261 نوشت:
نگاه تربیتی به دین به این معنا که دین برنامه مستمر الهی برای تربیت آسمانی انسانهاست مستلزم پذیرفتن کتاب و مربی است
به نظر من بحث کامل است.

یوسف;117598 نوشت:
ولی اومی گوید چنانچه بشر در عقل معاش به بلوغ رسیده الان کم کم به بلوغ در عقل معاد هم نزدیک می شود وبزودی مشکلات را در این زمینه حل می کنند چنانچه بشر قبلا در این زمینه تلاش هایی داشته مثل نهضتی که موسی وعیسی ومحمد ص بوجود آوردند وبزودی امثال آنها را فراوان خواهیم داشت.

سلام
جرج براون وعده رسیدن به عقل معاد را داده اما محقق نشده است دیگر اینکه از جرج براون می پرسیم چند میلیارد انسان دیگر راه سعادت را گم کنند که شاید انسان به عقل معاد برسد ؟
و دیگر اینکه اگر انسان در عقل معاش بجایی برسد امر محالی نیست چه اینکه معاش در خصوص عالمی است که با آن سرو کار دارد و فی الجمله آنرا می شناسد و در عین حال در این عقل ورزی خود هم نمی تواند ادعای کمال کند چه رسد به عقل معاد که بکلی از دسترس عقول عادی بشری خارج است
و باز در پایان تکرار می کنیم که : مربی الهی باید منصب رسمی قابل اثبات از سوی خدای متعال داشته باشد مثل انبیاء الهی که معجزه داشتند

یوسف;117601 نوشت:
چون شما مسئولیت دارید تا عقیده خود را اثبات کنید.

اما وظیفه نداریم به جبر به کسی بقبولانیم کما اینکه خداوند این کار را نکرد انبیاء و اولیاء هم چنین نکردند : انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا . اساسا معتقدیم که دین از اسباب تکوینی تکامل بشری است که بعضی مستعدین آنرا اخذ و بعضی آنرا رد می کنند .
یوسف;117601 نوشت:
وثالثا اثبات لزوم وجود مربی در کنار کتاب همان اثبات امامت است وقبل از آن باید نبوت را اثبات کنید که کتاب حجیت داشته باشد در حالی که شما می خواهید براحتی بوسیله اثبات ولایت الهیه آن ها را دور بزنید.همچنانکه اسم اثبات نبوت را هم اثبات ولایت الهی گذاشته اید وعرض کردم که با تغییر اسم مسمی عوض نمی شود ورابعا اینجا شما تلاش کردید تا امامت را اثبات کنید. در حالی که نظریه ولایت الهیه را برای دور زدن آن درست کردید

فکر می کنم شما مطلب ما را از همان اول برای نقد و با نگاه بدبینانه ای دیده اید لذا خواهشمندم دوباره مطالعه کنید چون فکر می کنم اغراض و مقاصد ما را درست نگرفته اید
موفق باشید
موضوع قفل شده است