اصطلاحات عرفا

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اصطلاحات عرفا

باسمه تعالی
با سلام:
هر کسی را اصطلاحی داده ایم /هر کسی را سیرتی بنهاده ایم
هندیان را اصطلاح هند مدح /سندیان را اصطلاح سند مدح(1
هر علمی از جمله علم فقه ،علم کلام ،ریاضیات ،فیزیک.......برای خود اصطلاحات خاص به خود را دارد،مانند موجوداتی به نام فرشتگان الهی که در زبان شریعت به نام ملک وملائکة الله از آنها یاد می شود و در زبان فلاسفه همان موجودات با نام عقل یا عقول از آنها سخن به میان می آید.
بنابر این انسان اولا باید با اصطلاحات خاص هر علمی آشناشود تا ثانیا بتواند مطالب آن علم خاص را در ک کند ودر مورد آن نظر بدهد.
عرفا هم برای خود اصطلاحات خاص به خود را دارند که متاسفانه آشنا نبودن با اصطلاحات خاص این طایفه،منشاء شده تا نسبتهای ناروا به آنها داده شود.
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه ای، ای جان من خطا اینجاست (2
ادامه دارد......
پی نوشت:
1-مولوی
2-حافظ

بعضی از اصطلاحات عرفا که معمولا در ادبیات عرفانی به کار گرفته می شود از نکته 697 هزار ویک نکته علامه فرزانه حسن زاده آملی(حفظه الله):
پیر مغان=حضرت علی (علیه السلام)
بزم=مجلس خاص اهل حق
تجلی=نور مکاشفه
ترسا وترسا بچه=مرد روحانی که از صفات ذمیمه خلاصی یافته
خرابات=مقام فنا وخراباتی اهل فنا را گویند
میخانه=بر سه معنا اطلاق می شود
1-عالم فبض که می معرفت از آنجا افاضه می شود2-مقام عشق ومحبت3-نفس عارف
خال=کنایه از وحدت ذات مطلقه
رند= اشاره است به عرفا واولیا
ساقی=فیاض مطلق
دیر مغان=مجلس عرفا واولیا
ساغر وصراحی=دل عارف که آن را خمخانه ومیخانه ومیکده هم گویند
ادامه دارد......

شراب=مستی محبت وجذبه حق
عشق=کنایه از مقام ولایت مطلقه علویات عارفی است
مشاهده ومکاشفه ومحاضره=حضور قلب است
وقت،دم،عیش نقد=حالتی را گویندکه عارض عارف می شود واقتضای رفتاری خاص دارد،عارف باید وقت شناس باشد ،یعنی حالتی که از غیب بر او عارض شده ،بشناسد و و ظیفه ای که در آن حالت دارد ،نیز بشناسد
(صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق/نیست فردا گفتن از شرط طریق(1
قلندر=کنایه از صاحب مقام اطلاق است حتی از قید اطلاق
کلیسا وکنشت=کنایه از عالم معنی وشهوداست
غمزه وکنار وبوسه=کنایه از فیوضات وجذبات قلبی است
شاهد=کنایه از معشوق است
ادمه دارد.....
پی نوشت:
1- مولوی

در اصطلاح عرفا مراد از دل وقلب همان عالم مثال وملکوت است ومراد از جان وروح عالم عقل وجبروت(عالم فرشتگان الهی) است که حافظ می فرماید:
دردم از یار است ودرمان نیز هم/دل فدای او شد و جان نیز هم
که مراد از دل وجان ،عالم مثال و عقل است(1)
ادامه دارد....
پی نوشت:
1-به نقل از پاورقی رساله سیر وسلوک منسوب به علامه بحر العلوم ص 49

اگر در لسان اهل معرفت از ولایت تعبیر می شود به فلک محیط به جهت آن است که مقامات دیگر از قبیل نبوت ،رسالت ،امامت اولوالعزمی ..........همه در گرو مقام ولایت و به برکت آن است و لذا از باب تشبیه معقول به محسوس او را تشبیه می کنند به فلک محیط که مراد فلک نهم است که به او فلک الافلاک می گویند و بر طبق هیئت قدیم احاطه بر تمام افلاک مادون خود دارد
چنانچه در شرح فصوص قیصری در فص عزیری ص832 اینگونه آمده است:
واعلم ان الولایةهی الفلک المحیط العام ولهذا لم ینقطع ولها الانباء العام

شیخ ابراهیم کفعی در حاشیه (الجنة الواقیه)در دعای ام داود آنجا که آمده بعد از صلوات بر اوصیا و سعدا و شهدا و ائمه طاهرین علیه السلام (اللهم صل علی الابدال والاوتاد السیاح و العباد....)
گفته شده که زمین خالی از قطب و چهار اوتاد و چهل ابدال و هفتاد نجباء و سیصد و شصت صلحا نیست (1)
همچنان این قوت ابدال حق/هم زحق دان نه ازطعام و از طبق
جسمشان را هم زنور اسرشته اند/تا ز روح و از ملک بگذشته اند(2)
پی نوشت:
1- النجم الثاقب ص 735
2- مولوی

باسمه تعالی
باسلام:
در کتابهای محققین از اهل معرفت،بعد از مقام ذات حق تعالی،شش مقام و مرتبه کلی را شاهد هستیم:

1-تعین اول با تجلی اول
2-تعین ثانی یا تجلی ثانی
3-عالم ارواح
4-عالم مثال
5-عالم ماده
6-نفس رحمانی
در آثار عرفانی،مقامات اول تا پنجم را در یک تقسیم بندی دیگر،ذیل حضرات پنجگانه قرار می دهند.(1
الف،شامل تعین اول وثانی،
ب :،همان عالم عقول و ارواح
ج:عالم مثال
د:عالم ماده
حضرت پنجم که در برخی از آثار عرفانی با نام ((کون جامع))مطرح می شود ،همان مقام انسان کامل است.

اهل معرفت در یک تقسیم بندی دیگر،تعین اول وثانی را در ((صقع ربوبی)) جای داده اند و عالم عقول ،مثال، و ماده را در خارج از صقع ربوبی و در ((عالم خلق))یا ((تعینات خلقی قرار می دهند.(2

پی نوشت:
1-جامی،نقد النصوص ص 31
2-همان ص 30،مبانی و اصول عرفان نظری ص 300

موضوع قفل شده است