جمع بندی اشکال بر دلالت معجزه برای اثبات نبوت

تب‌های اولیه

309 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سه مقدمه ای که گفتید را قبول دارم. اما نتایجتان را نه. چون نکته اینجاست که کوتاهی از خدا نیست، خدا خواسته نبی را مشخص کند اما به دلیل محدودیت های دنیای مادی، ممکن نیست. (همان قضیه شرور عالم و برهان شرّ) مثل این است که بگید خدایی که انسان ها را آفریده باید روزی همه آن ها را تامین کند ولی چرا خیلی از مردم در جاهای مختلف از فقر و گرسنگی میمیرند؟ آیا خدا عاجز یا ظالم است؟ پس وقتی از کار های خدا خبر نداریم و به محدودیت های دنیا آگاهیم بهتر است که وقتی فعل خدا طبق میل ما رخ نداد، خدا را متهم به ظلم یا عجز نکنیم.
ببینید مسئله شفاف و روشن است، چرا می گویید اثبات نبوت ممکن نیست؟ تنها کسی که قدرت مطلق دارد خداست، آیا شما اعتقاد دیگری دارید؟ بنابراین کسی که می آید و می گوید هر کاری از من بخواهید انجام میدهم یعنی قدرتش وصل قدرت بی انتهای الهی است. هیچ جادوگر، هیچ ساحر، هیچ شعبده باز، هیچ مرتاض و هیچ موجود ممکن الوجودی نیست که تواند بگوید هر کاری از من خواستید انجام میدهم. شما چرا دقت نمی کنید؟ تمام کسانی که قدرت هایی را از این مسیر کسب کرده اند اولا تخصصشان در یک عرصه خاص است، ثانیا محدود است، مغلوب شدنی است. حتی اگر از اجنه هم باشد باز ه همین شرایط را دارد، هرگز قدرت اجنه نامحدود و مغلوب ناشدنی نیست، به همین خاطر یکی بخت مردم را با اجنه می بندد، و دیگر با همان اجنه طلسم ایشان را باز می کند. اما سنخ معجزات انبیا را اگر شما دقت کنید هنوز کسی نمی تواند دریا را بشکافد و یک قوم را از آنها عبور بدهد، هنوز کسی نمی تواند مُرده زنده کند، یا ماه را بشکافد، یا یک شتر آبستن از دل کوه بیرون بیاورد. این کارها از عهده هیچ جن و ملک و اساسا هیچ ممکن الوجودی بر نمی آید. خواهش می کنم، تنما می کنم روی این مسئله که انبیاء از مردم می خواسته اند که نوع معجزه را تعیین کنند فکر کنید.
 بله در اشکال هشتم به این قضیه خواهیم پرداخت که برای آن افرادی که آن زمان بودند افاده یقین دارد ولی برای ما نه. ان شاء الله جلوتر دربارش بحث میکنیم.
برای ما هم افاده یقین دارد. هنوز معجزه ای در تراز معجزات انبیا رخ نداده و نخواهد داد. من در مورد کارهای خارق العاده جریان های نوظهور تحقیقاتی داشته ام، قدرت هایشان محدود، در یک عرصه خاص، و بسیار مغلوب شدنی است.
 این هم همان شبهه تکراری جبر و اختیار است. مثل این است که من بخواهم فردی را بکشم و خدا جلویم را نگیرد. پس آیا میشود گفت خدا به این کار راضیست و او باعث کشته شدن انسانی شد؟
بحث کنترل رفتارهای ما نیست که بحث جبر و اختیار باشد!! بحث هدایتگری است که جزء اوصاف الهی است. بحث نشان داده راه است، نه هُل دادن برای پیمودن مسیر! راه را باید خدا به بندگان نشان دهد، اما وقتی راه مشخص شد از اینجا به بعد اگر آنها را به پیمودن مسیر مجبور کند میشود بحث جبر و اختیار. ثانیا ما نمیگوییم مانع کار او شود، می گوییم انسان و هیچ ممکن الوجودی قدرت نامحدود ندارد، و خداوند هم چنین قدرتی به هیچ مدعی دروغگویی نمی دهد. اصلا بحث اجبار نیست!
 راه تشخیص وجود دارد ما باید با مطالعه احکام دین و قرائن نبوت فرد به حقانیت آن دین پی ببریم.
اولا: بسیاری از تعالیم دین عقل گریز هستند و اصلا عقل نمی تواند در مورد درستی یا نادرستی آنها نظر بدهد، مثلا اعتقاداتی چون برزخ و صراط و نکیر و منکر و عذابها و نعمت های بهشتی، و همچنین احکامی چون وضو و نماز و غسل و روزه در اسلام اعمالی نیست که عقل بتواند درستی یا نادرستی آنها را تشخیص دهد. علاوه بر اینکه همه ادیان چنین اعتقاداتی دارند، الان شما از میان این همه دین بدون معجزه چطور می خواهید دین یا ادیانی که حق بوده و واقعا از جانب خدا آمده اند را تشخیص دهید؟  ثانیا:  حتی اگر احکام یک دین مطابق با عقل باشد باز هم هرگز بر حقانیت یک فرد دلال نمی کند؛ من یک سوال واضح از شما میپرسم، آیا ممکن نیست یک نفر به دروغ ادعای پیامبری کند و تعالیمش را هم به ظاهر عقل پسند قرار دهد تا مردم جذب او بشوند اما در واقع دروغگو و شیّاد بوده و به دنبال شهرت و مقام باشد؟ شما چطور کذب بودن ادعای چنین شخصی را اثبات می کند؟ 
MHGM said in پس ممکن است و حرفتان باطل.
پس ممکن است و حرفتان باطل.
فعل معجزه که میتواند انجام شود بحث اون نیست یقین حاصل کردن از اینکه معجزه، نبوت فرد را ثابت میکند به دلیل محدودیت های دنیای مادی ممکن نیست. ما توان به یقین رسیدن نداریم چون اصلا معلوم نیست این نشانه را خدا داده باشد یا اگر او داده برای اثبات نبوت داده باشد.
توضیح دادیم چرا نشانه خدا است... و توضیح دادیم چرا احتمال خلاف ندارد... ( اجتماع نقیضین محال است )  
با توجه به ضرورت ارسال وحی، وجود نشانه یقینی هم ثابت میشود و اثبات آن سه مورد فعلا با این استدلال قبول میکنم. اشکال سوم قابل اثبات نیست که کاری که ادعا شده معجزه است، قابلیت تعلیم و تعلّم ندارد. اصلا نمیتوان فهمید که آن کاری که مدّعی نبوت انجام میدهد را آموزش ندیده و اینکه از کجا معلوم که قابل تعلیم نیست؟ شاید مدّعی ادعا کند که من این کار را نه آموزش دیده ام و نه میتوانم به کسی یاد دهم. آیا باید این ادعا را باور کنیم؟ من هر چقدر هم در زندگي او و گذشته هايش تحقيق و جستجو كنم، نميتوانم در اين مورد به نتيجه های قطعی و يقينی برسم.
نکته ای در آن تاپیک بحث ضرورت نبوت مطرح فرمودید که من ضمن تشکر از شما بابت بیان آن لازم میدانم اینجا ذکر کنم که توجه بفرمایید، آنجا فرمودید:
ادراک عقل اگر یقینی باشد، حجت است، نه هر ادراکی ولو ظنی یا وهمی؛ و به دلیل اینکه عقل در اینجا نمیتواند به خاطر عدم آگاهی به مصالح افعال الهی، به یقین برسد، ادراکش نهایتا ظنی است و حجت نیست.
این بیان شما کاملا درست، منطقی و عقلانی است، به همین خاطر اگر کسی ضرورت نبوت را پذیرفت با توجه به اینکه جز معجزه هیچ راه دیگری که حجت باشد وجود ندارد، نفی معجزه مساویست با نفی نبوت چون هرگز قرائن و شواهدی که ظن آور است حجت نیست، همانطور که شما به درستی به این مطلب اشاره فرمودید
اشکال سوم قابل اثبات نیست که کاری که ادعا شده معجزه است، قابلیت تعلیم و تعلّم ندارد. اصلا نمیتوان فهمید که آن کاری که مدّعی نبوت انجام میدهد را آموزش ندیده و اینکه از کجا معلوم که قابل تعلیم نیست؟ شاید مدّعی ادعا کند که من این کار را نه آموزش دیده ام و نه میتوانم به کسی یاد دهم. آیا باید این ادعا را باور کنیم؟ من هر چقدر هم در زندگي او و گذشته هايش تحقيق و جستجو كنم، نميتوانم در اين مورد به نتيجه های قطعی و يقينی برسم.
در مورد این اشکالتان هم اولا بیان کردیم که  معجزه ضرورت دارد، چون نبوت ضرورت دارد، بنابراین انسان در جایی که به وظیفه خودش عمل کرد بقیه تحقیق را که خارج از توانش است و احتمالات دیگر را به خدا وامی نهد. نکته دوم اینکه کسانی که کاری را از روی تعلیم و تعلّم آموخته اند فقط در یک عرصه تخصص دارند، و می گویند ما این کار خارق العده را بلد هستیم، اما اگر کسی گفت هر کاری بخواهید من انجام میدهم، چه زنده کردن مردگان باشد،چه شکافتن ماه باشد، چه یک کتاب ادبی بی همتا باشد، چه درمان بیماران لاعلاج باشد، چه تبدیل کردن یک چوب به اژدها باشد، چه ساختن یک پرنده از گِل و جان دادن به آن باشد، چه تبدیل عصا به اژدها باشد، چه خارج کردن یک شتر از دل کوه باشد، چه شکافتن دریا باشد، چه شهادت دادن یک سوسمار در دست یک شکارچی باشد، چه کنده شدن درخت و جلو آمدن آن باشد، و...؛ اینجا دیگر نمی توان گفت آن شخص این کار را از روی تعلیم و تعلّم آموخته است.    
اولا: بسیاری از تعالیم دین عقل گریز هستند و اصلا عقل نمی تواند در مورد درستی یا نادرستی آنها نظر بدهد، مثلا اعتقاداتی چون برزخ و صراط و نکیر و منکر و عذابها و نعمت های بهشتی، و همچنین احکامی چون وضو و نماز و غسل و روزه در اسلام اعمالی نیست که عقل بتواند درستی یا نادرستی آنها را تشخیص دهد. علاوه بر اینکه همه ادیان چنین اعتقاداتی دارند، الان شما از میان این همه دین بدون معجزه چطور می خواهید دین یا ادیانی که حق بوده و واقعا از جانب خدا آمده اند را تشخیص دهید؟  ثانیا:  حتی اگر احکام یک دین مطابق با عقل باشد باز هم هرگز بر حقانیت یک فرد دلال نمی کند؛ من یک سوال واضح از شما میپرسم، آیا ممکن نیست یک نفر به دروغ ادعای پیامبری کند و تعالیمش را هم به ظاهر عقل پسند قرار دهد تا مردم جذب او بشوند اما در واقع دروغگو و شیّاد بوده و به دنبال شهرت و مقام باشد؟ شما چطور کذب بودن ادعای چنین شخصی را اثبات می کند؟ 
حرف شما کاملا درسته با این استدلال ها قبول میکنم که اگر ارسال وحی ضروری است، خدا یقینا باید پیامبر خود را به بشر بشناساند چون هیچ عاقلی فرستاده ای را که ارسال میکند بدون نشانه نمیگذارد و ظن هم حجیت ندارد و اصل بر ترک ظن است و بدیهی میدانم که ارسال نبی بدون نشانه یقینی مصداق بارز عدم حکمت است. دیدید که اگر استدلال قانع کننده بیاورید، قبول میکنم. اما به نظرم کار تمام نشده و همچنان نیاز به بررسی ملاک های معجزه داریم.  
نکته دوم اینکه کسانی که کاری را از روی تعلیم و تعلّم آموخته اند فقط در یک عرصه تخصص دارند، و می گویند ما این کار خارق العده را بلد هستیم، اما اگر کسی گفت هر کاری بخواهید من انجام میدهم، چه زنده کردن مردگان باشد،چه شکافتن ماه باشد، چه یک کتاب ادبی بی همتا باشد، چه درمان بیماران لاعلاج باشد، چه تبدیل کردن یک چوب به اژدها باشد، چه ساختن یک پرنده از گِل و جان دادن به آن باشد، چه تبدیل عصا به اژدها باشد، چه خارج کردن یک شتر از دل کوه باشد، چه شکافتن دریا باشد، چه شهادت دادن یک سوسمار در دست یک شکارچی باشد، چه کنده شدن درخت و جلو آمدن آن باشد، و...؛ اینجا دیگر نمی توان گفت آن شخص این کار را از روی تعلیم و تعلّم آموخته است.
حرفتان کاملا صحیحه چون وارد این بحث شدید و اشکال هشتم به اینجا مربوط است، آن را هم مطرح میکنم. اشکال هشتم نمیشود اثبات کرد که مدّعی نبوت، در هر شرايطي از زمان و مكان و با هر ابزاري، بر انجام كارهاي خود توانايي دارد و قدرتش به امور معيني محدود نیست. این مورد، برای افرادی که در زمان حیات مدعی نبوت زندگی کرده اند، افاده یقین دارد ولی برای ما که مدعی را ندیده ایم و از او نمیتوانیم چنین درخواستی کنیم، مفید یقین نیست.
MHGM said in با توجه به اینکه دلایل شما
  اشکال سوم قابل اثبات نیست که کاری که ادعا شده معجزه است، قابلیت تعلیم و تعلّم ندارد. اصلا نمیتوان فهمید که آن کاری که مدّعی نبوت انجام میدهد را آموزش ندیده و اینکه از کجا معلوم که قابل تعلیم نیست؟ شاید مدّعی ادعا کند که من این کار را نه آموزش دیده ام و نه میتوانم به کسی یاد دهم. آیا باید این ادعا را باور کنیم؟ من هر چقدر هم در زندگي او و گذشته هايش تحقيق و جستجو كنم، نميتوانم در اين مورد به نتيجه های قطعی و يقينی برسم.
این ها قبلا پاسخ داده شد مفصل... خداوند به غیر پیامبر چنین قدرتی نمیدهد مگر اینکه بداند تعلیم و تعلمش مشخص میشود. چون اگر تعلیم و تعلمش مشخص نباشد و ادعای نبوت کند و آن فعل بی مانند باشد، خلاف هدف خدا و پیش فرض بحث است. و این اجتماع نقیضین میشود. و اجتماع نقیضین محال است. به همین جهت وقتی ما تحقیق می کنیم و متوجه میشویم آن امر خارق العاده از سوی مدعی نبوت بی مانند است و قابل تعلیم و تعلم نیست. متوجه میشویم آن امر معجزه است. زیرا اگر آن مدعی دروغگو بود، خداوند به او چنین قدرتی نمیداد مگر اینکه قابل تعلیم بودنش یا مانند داشتن برای آن فعل برای مردم فهمیده شود.  
خداوند به غیر پیامبر چنین قدرتی نمیدهد مگر اینکه بداند تعلیم و تعلمش مشخص میشود.
فعلا که در واقعیت مشخص نشده و مشخص شدنی هم نیست چون ممکن است جز خود فرد کسی از این قضیه با خبر نشود. پس این نمیتواند ملاکی برای تشخیص معجزه از غیر معجزه باشد.
 اگر ارسال وحی ضروری است، خدا یقینا باید پیامبر خود را به بشر بشناساند چون هیچ عاقلی فرستاده ای را که ارسال میکند بدون نشانه نمیگذارد و ظن هم حجیت ندارد و اصل بر ترک ظن است. 
بله فرمایش شما کاملا درست است 
دیدید که اگر استدلال قانع کننده بیاورید، قبول میکنم.
من که عرض کردم نگاهم به شما کاملا مثبت است
اشکال هشتم نمیشود اثبات کرد که مدّعی نبوت، در هر شرايطي از زمان و مكان و با هر ابزاري، بر انجام كارهاي خود توانايي دارد و قدرتش به امور معيني محدود نیست. این مورد، برای افرادی که در زمان حیات مدعی نبوت زندگی کرده اند، افاده یقین دارد ولی برای ما که مدعی را ندیده ایم و از او نمیتوانیم چنین درخواستی کنیم، مفید یقین نیست
حرف شما درست است، ببینید ما در گذشته گفتیم که کوچکترین تردیدی در معجزه، آن را از حجیت ساقط کرده و مسئولیت را از عهده انسان بر میدارد و لازم نیست که ما به آن ایمان بیاوریم، چون حجت را بر ما تمام نمی کند. بنابراین در معجزه یک شخص اگر احتمال بدهیم که قدرت این شخص محدود است و واقعا هم این احتمال ما منطقی و قابل دفاع عقلانی باشد حرف شما کاملا درست است و معجزه اثبات کننده نخواهد بود، به همین خاطر مدعی نبوت باید با کاری که می کند این احتمال را نفی کند. این که مدعی نبوت به اذن خدا خودش را بر هر کاری توانا معرفی کند این احتمال را نفی می کند. چون اینجا بحث تکیه به یک قدرت نامحدود به میان می آید. اگر کسی آمد گفت من یک کار بلد هستم خب این ممکن است اکتسابی باشد و در آینده نقض شود، اما اگر کسی آمد و گفت من بر هر کاری که شما از من بخواهید قادر هستم و به اذن خدا آن را انجام میدهم اینجا دیگر اصلا بحث زمان و مکان مطرح نیست.
MHGM said in نکته دوم اینکه کسانی که کاری
اشکال هشتم نمیشود اثبات کرد که مدّعی نبوت، در هر شرايطي از زمان و مكان و با هر ابزاري، بر انجام كارهاي خود توانايي دارد و قدرتش به امور معيني محدود نیست. این مورد، برای افرادی که در زمان حیات مدعی نبوت زندگی کرده اند، افاده یقین دارد ولی برای ما که مدعی را ندیده ایم و از او نمیتوانیم چنین درخواستی کنیم، مفید یقین نیست.
به نظرم اشکال شما کاملا درست است اینکه بگوییم نوع معجزه به خواست مردم وابسته است پس میتوانیم بفهمیم معجزه قابل تعلیم و تعلم نیست، اگر هم درست باشد فقط موردی خواهد بود. پس چنین پاسخی را قبول ندارم. حتی اگر پیامبر ، یک معجزه را بیاورد حتی بدون اینکه مردم آن را انتخاب کرده باشند، اثبات کننده است. این مطلب هم در کتب علمی اشاره میشود و هم در آیات قرآن اشاره شده است. اما پاسخ اشکال همان بود که عرض کردم.     
MHGM said in خداوند به غیر پیامبر چنین
خداوند به غیر پیامبر چنین قدرتی نمیدهد مگر اینکه بداند تعلیم و تعلمش مشخص میشود.
فعلا که در واقعیت مشخص نشده و مشخص شدنی هم نیست چون ممکن است جز خود فرد کسی از این قضیه با خبر نشود. پس این نمیتواند ملاکی برای تشخیص معجزه از غیر معجزه باشد.
به همین جهت میگویم شما اصلا به برهان دقت نمیکنید. شما کلا خدا را کنار گذاشته اید و در نظر نمیگیرید. خداوند به چنین فردی چنین قدرتی نمیدهد چون نقض غرض است. و اگر بدهد قطعا تعلیم و تعلمش مشخص میشود. اگر تعلیم و تعلمش مشخص نشود و کاری بی مانند باشد و سایر شرایط برهان را داشته باشد، آن شخص پیامبر واقعی است.  
اینکه بگوییم نوع معجزه به خواست مردم وابسته است پس میتوانیم بفهمیم معجزه قابل تعلیم و تعلم نیست، اگر هم درست باشد فقط موردی خواهد بود.
بله درسته منظورم الان بود که نمیتونیم درخواست معجزه داشته باشیم.
این که مدعی نبوت به اذن خدا خودش را بر هر کاری توانا معرفی کند این احتمال را نفی می کند.
با صرف ادعا که احتمال نفی نمیشود، وقتی کسی ادعا کرد باید مورد آزمایش قرار بگیرد، به هرحال آزمایش و یقین پیدا کردن برای ما ممکن نیست و این نمیتواند ملاک تعیین کننده معجزه از غیرآن برای ما باشد. همانطوری که اگر این احتمال هم دفع نشده باشد نمیتوانیم بگوییم که مدعی، چنین قدرتی را ندارد. وجود احتمالات که یقین آور نیستند.  
اگر بدهد قطعا تعلیم و تعلمش مشخص میشود.
شاید تعلیم و تعلمش مشخص نباشد ولی از قرائن دیگر مشخص شود، پس صرف قابلیت تعلیم و تعلم نمیتواند ملاک تعیین کننده باشد. 
MHGM said in اگر بدهد قطعا تعلیم و تعلمش
اگر بدهد قطعا تعلیم و تعلمش مشخص میشود.
شاید تعلیم و تعلمش مشخص نباشد ولی از قرائن دیگر مشخص شود، پس صرف قابلیت تعلیم و تعلم نمیتواند ملاک تعیین کننده باشد. 
 استدلال که اختصاص به تعلیم و تعلم ندارد... خلاصه عرضم این است که خداوند یا به کسی این قدرت را نمیدهد. یا اگر داد قطعا مشخص میشود که معجزه نیست. مثلا خداوند میداند اگر به فلانی قدرت بدهد، ادعای نبوت نمیکند. پس نقض غرض نمیشود یا مثلا خداوند میداند که مردم میدانند این قدرت قابل یادگیری است. و چون مردم میدانند پس نقض غرض نمیشود. یا مثلا خداوند این قدرت را به چند نفر میدهد که بی مانند و بی همتا نباشد. پس آن فعل خارق العاده بی همتا نیست و معجزه نخواهد بود و نقض غرض نیست. یا مثلا خدا قدرتی میدهد که با ادعایش در تضاد است. مثلا ادعای خدایی میکند. یا پیامبران را تکذیب میکند. که باز نقض غرض نیست. و مواردی از این دست...    
خداوند یا به کسی این قدرت را نمیدهد. یا اگر داد قطعا مشخص میشود که معجزه نیست.
حرفتون رو قبول دارم ولی من میگم برای ما در این زمان، ملاک تعلیم و تعلم، ملاکی نیست که تعیین کننده باشه چون هر چه قدر هم تحقیق کنیم متوجه نمیشیم که پیامبر، این کار را تعلیم ندیده. دقت کنید، ما قبلا از اینکه به این مدعی ایمان بیاریم نمیدونیم که کارش قابلیت تعلیم و تعلم داره یا نه و نمیتونیم متوجه بشیم ولی بعد از اینکه معلوم شد، پیامبر است، مطمئن میشیم که کار او چنین قابلیتی ندارد. به هر حال این برای بعد از قبول نبوت است درحالیکه ما میخواهیم قبل از قبول نبوت، این خصوصیت را تشخیص دهیم. پس این ملاک، کاربردی در تشخیص نبی، قبل از قبول کردن نبوت ندارد.
تا اینجا فرض گرفتیم که: ۱. ارسال وحی ضروری است. ۲. ارسال وحی منحصر در ارسال انبیاست. ۳. به دلیل اینکه ارسال وحی ضروری است، قطعا باید نشانه ای یقینی باشد که نبی تشخیص داده شود. ۴. معجزه تنها راه اثبات نبوت است. ۵. پس معجزه لزوما تنها نشانه یقینی است. ۶. خدا به دروغگو معجزه نمیدهد چون یقینی بودن معجزه زیر سوال میرود.     با توجه به اینکه دلالت معجزه با توجه به پیش فرض ها برایم ثابت شد، از این به بعد، بحث با محوریت بررسی ملاک های معجزه جلو میرود تا تمام اشکالات حل شود و بحث به نتیجه برسد.     حالا شاید این مشکل وجود داشته باشد که چگونه معجزه را از غیر معجزه و فرق نبی با مدعی دروغین را تشخیص دهیم؟ برای جواب این سوال، به نظرم خوب است که اصل هایی اخذ کنیم. ۱. اصل بر این است که فردی که ادعای نبوت میکند، دروغگوست مگر اینکه خلافش با آوردن کاری خارق العاده(معجزه) برای اثبات ادعایش، ثابت شود. ۲. اصل بر این است که فردی که ادعای نبوت کرده و برای اثبات ادعایش کاری خارق العاده انجام داده، پیامبر است مگر اینکه خدا او را رسوا کند و خلافش با قرائنی علیه مدعی ثابت شود. (نکته مهم اینجاست که ما گفتیم معجزه، تنها نشانه یقینی است و اگر خدا مدعی دروغین را رسوا نکند، یقینی بودن معجزه زیر سوال میرود و این خلاف حکمت و هدف خدا و نقض غرض است.)   اگر به این اصول دقت کنید، متوجه میشوید که به نظر من، تنها ملاکی که برای تشخیص معجزه از غیر معجزه وجود دارد فقط ادعای نبوت است، چون من اشکالاتی که به ملاک های معجزه شد را وارد میدانم و شما اگر قائلید ملاک های دیگری هم هستند، باید اشکالات را رد کنید. ملاک ادعای نبوت را برای این گفتم که وقتی پای ادعای نبوت در میان باشد، خدا هم حضور دارد و اگر ادعا دروغ بود، مدعی رسوا میشود و اگر نبود و رسوا نشد، باید اصل را بر نبوت آن مدعی گذاشت.   تا حالا اشکال اول و سوم و هشتم را که درباره ملاک های معجزه بودند را بررسی کردیم. در اشکال اول گفتیم که صرف خارق العاده بودن نمیتواند ملاک باشد چون شعبده ها هم خارق العاده هستند. در اشکال سوم گفتیم که صرف قابلیت تعلیم و تعلم، ملاک تشخیص نیست چون ممکن است چنین قابلیتی باشد ولی ما از آن خبردار نشویم. در اشکال هشتم هم مطرح شد که به دلیل حاضر نبودن مدعی نبوت در زمان ما و عدم توانایی ما از درخواست معجزه، این ملاک هم کاربردی ندارد. دقت کنید! این اشکالات برای قبل اثبات نبوت است که ما قادر به تشخیص معجزه از غیر معجزه نیستیم وگرنه بعد از اثبات نبوت که معلوم است، معجزه این ملاک ها را دارا بوده، هرچند که ما تشخیص نداده باشیم.  
MHGM said in خداوند یا به کسی این قدرت را
خداوند یا به کسی این قدرت را نمیدهد. یا اگر داد قطعا مشخص میشود که معجزه نیست.
حرفتون رو قبول دارم ولی من میگم برای ما در این زمان، ملاک تعلیم و تعلم، ملاکی نیست که تعیین کننده باشه چون هر چه قدر هم تحقیق کنیم متوجه نمیشیم که پیامبر، این کار را تعلیم ندیده. دقت کنید، ما قبلا از اینکه به این مدعی ایمان بیاریم نمیدونیم که کارش قابلیت تعلیم و تعلم داره یا نه و نمیتونیم متوجه بشیم ولی بعد از اینکه معلوم شد، پیامبر است، مطمئن میشیم که کار او چنین قابلیتی ندارد. به هر حال این برای بعد از قبول نبوت است درحالیکه ما میخواهیم قبل از قبول نبوت، این خصوصیت را تشخیص دهیم. پس این ملاک، کاربردی در تشخیص نبی، قبل از قبول کردن نبوت ندارد.
آنچه در استدلال عرض ‌‌‌‌‌‌‌‌کردم ورای مسئله است. ما اگر در زمان پیامبر باشیم و تحقیق کنیم یا در این زمان باشیم و درباره او تحقیق کنیم. بالاخره دارای علم و دانش محدودی هستیم. و نمیتوانیم مدعی علم غیب و مطلق باشیم. اما از آنجا که میدانیم خداوند به دروغگو یا چنین قدرتی نمیدهد یا اگر داد رسوایش میکند، مطمئنیم اگر دروغگو باشد در تحقیقاتمان به دروغگو بودنش پی خواهیم برد. لذا در تحقیقاتمان باید مسئله تعلیم و تعلم هم مورد تحقیق قرار گیرد، چه بسا دلیل متقن و آشکاری پیدا کردیم . بله این مسئله برای مدعیان گذشته خیلی کمرنگ خواهد بود و قطعا تنها مسئله مورد تحقیق نیست.  مهمترین مسئله در ابتدای امر ارائه کار خارق العاده به همراه ادعای نبوت و بی همتا بودن و بی مانند بودنش است. 
اینکه بگوییم نوع معجزه به خواست مردم وابسته است پس میتوانیم بفهمیم معجزه قابل تعلیم و تعلم نیست، اگر هم درست باشد فقط موردی خواهد بود. پس چنین پاسخی را قبول ندارم.
ببینید تکیه گاه پاسخ فوق این است که کار خارق العاده انبیا در یک حیطه خاص نبوده، بلکه در هر حیطه ای توان انجام معجزه داشته اند، و این نشان دهنده غیر تعلّمی بودن آن است. پاسخ بنده همین است اما اینکه به معجزه های درخواستی اشاره کردم به عنوان دلیل و شاهدی بر توانایی معجزه در هرحیطه ای است نه خود دلیل. بالاخره درخواست معجزه از انبیا یک چیز معمول و رایجی بوده است و اجابت برخی از این درخواست ها به عنوان گواه مدعاست. قطعا ادله دیگری هم برای اثبات این که معجزات انبیا از راه تعلیم و تعلّم نبوده است وجود دارد، اما بنده با توجه به شفافیت این دلیل آن را انتخاب کردم و این به معنای رد سایر ادله نیست. 
منظورم الان بود که نمیتونیم درخواست معجزه داشته باشیم.
قطعا میشود، خب بسیاری از معجزات انبا درخواستی بوده، مثل شکافتن ماه، مثل شتر حضرت صالح، مثل اژدهای موسی(ع) و... منتهی معجزات درخواستی دو شرط داشته اند: اول اینکه حجت تمام نشده باشد، یعنی اگر با معجزه های پیشین حجت تمام شده باشد انبیا معجزه را بازیچه نمی کنند دوم اینکه به اقوامی که معجزه های درخواستی داشته باشند مهلت داده نمی شود، یعنی اگر بعد از انجام آنچه که خواسته اند ایمان نیاورند عذاب خدا بر ایشان نازل می شود.
با صرف ادعا که احتمال نفی نمیشود، وقتی کسی ادعا کرد باید مورد آزمایش قرار بگیرد، به هرحال آزمایش و یقین پیدا کردن برای ما ممکن نیست و این نمیتواند ملاک تعیین کننده معجزه از غیرآن برای ما باشد. همانطوری که اگر این احتمال هم دفع نشده باشد نمیتوانیم بگوییم که مدعی، چنین قدرتی را ندارد. وجود احتمالات که یقین آور نیستند.
بله حرف شما درست است، قطعا به صرف اینکه شخص ادعا کند من هر کاری می توانم انجام بدهم نبوت اثبات نمی شود، و حرف ما هم این نیس که به صرف ادعا نبوتش اثبات می شود. عرضم این است که کسی که از راه تعلیم و تعلّم کاری را یاد گرفته باشد تخصصش در انجام یک یا چند کار محدود و مشابه است، مگر غیر از این است؟ اما اگر کسی ادعا کند هر کاری انجام میدهد ولو آنکه به هم ارتباطی نداشته باشند و بتواند هم انجام بدهد، این بخش دوم اصل کار است، اینجا روشن میشود که قدرت او اکتسابی نیست. اصلا فارغ از این بحث، قدرت یک خرق عادت، و پراکندگی معجزات به لحاظ سنخ آنها به خوب نشان می دهد که آموختنی نیستند. من به عوان نمونه به معجزات حضرت موسی(ع) اشاره می کنم. عجیب بودن معجزات، و همچنین تفاوت سنخ آنها را با هم ببینید: دستش را مانند خورشید میدرخشید. عصایش را تبدیل به اژدها می کرد. دریا را می شکافت. شکافتن دریا، تبدیل کردن یک تکه چوب خشک به یک موجود زنده، و درخشان شدن دست خب این کارها هیچ ارتباطی با هم ندارند و از یک سنخ نیستند که بگوییم در این کار تمرین کرده و آنها را آموخته است. و دوباره عمق خارق العاده بودن را ببینید، هر کدام از اینها به قدری بزرگ و پیچیده است که اصلا آموختنی نیستند. از سنخ شعبده و جادو نیستند که بگوییم آموخته است.   من در این پست تأکیدم روی سه نکته است که امیدوارم توانسته باشم منظورم را برسانم: اول پاسخ مثبت دادن به معجزه های درخواستی که نشان از ارتباط با یک قدرت نامحدود دارد دوم: تفاوت سنخ معجزات از یک پیامبر سوم: عمق اعجاز و عجیب بودن کارها که آنها را از امثال جادو و شعبده بازی جدا می سازد  
در هر حیطه ای توان انجام معجزه داشته اند، و این نشان دهنده غیر تعلّمی بودن آن است.
اینجا شما ملاک غیر تعلمی بودن رو وابسته به ملاک دیگر (عدم محدودیت) کرده اید یعنی در واقع ملاک عدم محدودیت، ملاک تشخیصه و غیر تعلمی بودن، ملاک مستقلی نیست که جدا بشه روش حساب کرد.
قطعا میشود، خب بسیاری از معجزات انبا درخواستی بوده، 
یعنی چی قطعا میشود؟ مگر الان مدعی نبوت حضور دارد که من بتوانم از او درخواست کنم؟
اما اگر کسی ادعا کند هر کاری انجام میدهد ولو آنکه به هم ارتباطی نداشته باشند و بتواند هم انجام بدهد، این بخش دوم اصل کار است، اینجا روشن میشود که قدرت او اکتسابی نیست.
با ادعا که نمیشود نتیجه یقینی گرفت.
اول پاسخ مثبت دادن به معجزه های درخواستی که نشان از ارتباط با یک قدرت نامحدود دارد
در زمان حاضر کاربردی ندارد چون مدعی نبوت حضور ندارد که از او درخواست کنیم‌.
دوم: تفاوت سنخ معجزات از یک پیامبر سوم: عمق اعجاز و عجیب بودن کارها که آنها را از امثال جادو و شعبده بازی جدا می سازد
اشکالاتی که من کردم، برای قبل اثبات نبوت است که ما قادر به تشخیص معجزه از غیر معجزه نیستیم وگرنه بعد از اثبات نبوت که معلوم است، معجزه این ملاک ها را دارا بوده، هرچند که ما تشخیص نداده باشیم. بحث من جایی است که مدعی یک معجزه میاورد و ما از قابلیت تعلیم و تعلم آن خبر نداریم، حالا یا مدعی دروغین است که خدا به یه طریقی رسوایش میکند یا راستین است که سکوت خدا به منزله تایید اوست، حالا اگر ملاک دیگری برای تشخیص معجزه از غیر معجزه هست باید بررسی شود. آمدیم و معجزات پیامبری فقط یک عدد بود یا خیلی از مدعیان، معجزات متعدد داشتند ولی به صورت متواتر روایت نشده و مثلا یکی از آن ها یقینی و متواتر بود. علاوه بر اینکه باز هم صرف تفاوت سنخ نمیتواند این را اثبات کند که کار او قابلیت تعلیم و تعلم ندارد یا مدعی در هر زمان و مکان و شرایطی قادر به انجام هر کاری است. خیلی از شعبده بازان و ساحران هم سنخ کار هایشان با هم متفاوت است و بزرگان آن ها گاهی کاری میکنند که هر کی نداند فکر میکند واقعا معجزه کرده اند.
مسلم گرامی همیشه بحث روی نتیجه استدلال نیست، بلکه. گاهی روی نحوه استدلاله. شخصاً دلیلی برای پذیرش اسلام دارم اما مسئله پیدا کردن استدلالهای محکم برای عقاید دینیه. استدلالهای اقناعی امروزه کارایی چندانی برای ما ندارند. وقتی استدلالهای ضعیف کنار گذاشته بشن، راه برای ارائه استدلالهای قویتر باز میشه   با این دید به بحث نگاه کنید که نحوه استدلال اهمیت داره و نه فقط نتیجه
اینجا شما ملاک غیر تعلمی بودن رو وابسته به ملاک دیگر (عدم محدودیت) کرده اید یعنی در واقع ملاک عدم محدودیت، ملاک تشخیصه و غیر تعلمی بودن، ملاک مستقلی نیست که جدا بشه روش حساب کرد.
 این دو ملاکی در عرض هم نیستند، من عرض کردم عدم محدودیت در انجام معجزه یکی از دلیل های این است که آن معجزه آموختنی نیست.
مگر الان مدعی نبوت حضور دارد که من بتوانم از او درخواست کنم؟ در زمان حاضر کاربردی ندارد چون مدعی نبوت حضور ندارد که از او درخواست کنیم‌.
ببینید ما که الان از معجزات یک پیامبر خاص سخن نمی گوییم که منتظر آمدن او باشیم. ما در مورد اصل شرایط مجزه داریم سخن می گوییم. هر پیامبری که بیاید اگر معجزات او مردم را قانع نکرد و احتمال تعلم و یادگیری او را می دادند حق دارند از او معجزه درخواستی داشته باشند، و در صورتی نبوت چنین شخصی اثبات میشود که بتواند آنچه که مردم می خواهند را برای ایشان انجام دهد. من که از نبوت آقای الف و ب حرفی نمیزنیم، داریم قاعده را بیان می کنیم، قاعده این است که عرض شد.   
  اشکالاتی که من کردم، برای قبل اثبات نبوت است که ما قادر به تشخیص معجزه از غیر معجزه نیستیم وگرنه بعد از اثبات نبوت که معلوم است، معجزه این ملاک ها را دارا بوده، هرچند که ما تشخیص نداده باشیم. بحث من جایی است که مدعی یک معجزه میاورد و ما از قابلیت تعلیم و تعلم آن خبر نداریم، حالا یا مدعی دروغین است که خدا به یه طریقی رسوایش میکند یا راستین است که سکوت خدا به منزله تایید اوست، حالا اگر ملاک دیگری برای تشخیص معجزه از غیر معجزه هست باید بررسی شود. آمدیم و معجزات پیامبری فقط یک عدد بود یا خیلی از مدعیان، معجزات متعدد داشتند ولی به صورت متواتر روایت نشده و مثلا یکی از آن ها یقینی و متواتر بود. علاوه بر اینکه باز هم صرف تفاوت سنخ نمیتواند این را اثبات کند که کار او قابلیت تعلیم و تعلم ندارد یا مدعی در هر زمان و مکان و شرایطی قادر به انجام هر کاری است. خیلی از شعبده بازان و ساحران هم سنخ کار هایشان با هم متفاوت است و بزرگان آن ها گاهی کاری میکنند که هر کی نداند فکر میکند واقعا معجزه کرده اند.
من متوجه نمیشوم شما درچه فضایی دارید بحث می کنید!! فکر می کنم رفته اید سراغ مصداق شناسی معجزه و بررسی معجزات یک پیامبر خاص که چگونه نبوتش اثبات میشود یا معجزات پیامبران برای ما را دارید بحث میکنید چون دوباره بحث تواتر و مانند آن را مطرح کرده اید. ببینید ما فعلا داریم از معجزه به خودی خود صحبت می کنیم که چگونه اثبات کننده است خواهش می کنم حواشی بعدی را بگذارید برای بعد از این بحث. که مثلا حالا معجزه ، آیا برای نسل های بعد هم اثبات کننده است، و... شعبده بازی و سحر در مخیله طرف انجام میشود، بنابراین اساسا تشخیص آن با معجزه خیلی راحت است، قرآن کریم هم در آیات متعدد به این مسئله اشاره می فرماید که ساحران در مواجهه با موسی(ع) چشم های مردم را تسخیر کردند، و در واقع اتفاق نمی افتاد اما معجزه یک حقیقت خارجی است، مثلا عبورشان از دریا، و غرق شدن فرعونیان و... خلاصه اگر کسی شناخت درستی ازشعبده و سحر داشته بشد به محدودیت های این ها و همچنین زمان مفصلی که برای یادگیری نیاز دارند و سایر تفاوت های آن با معجزه به راحتی پی خواهد برد.
همیشه بحث روی نتیجه استدلال نیست، بلکه. گاهی روی نحوه استدلاله. شخصاً دلیلی برای پذیرش اسلام دارم اما مسئله پیدا کردن استدلالهای محکم برای عقاید دینیه. استدلالهای اقناعی امروزه کارایی چندانی برای ما ندارند. وقتی استدلالهای ضعیف کنار گذاشته بشن، راه برای ارائه استدلالهای قویتر باز میشه با این دید به بحث نگاه کنید که نحوه استدلال اهمیت داره و نه فقط نتیجه
قطعا باید همینگونه که می فرمایید باشد فروردین گرامی 
ببینید ما که الان از معجزات یک پیامبر خاص سخن نمی گوییم که منتظر آمدن او باشیم. ما در مورد اصل شرایط مجزه داریم سخن می گوییم. هر پیامبری که بیاید اگر معجزات او مردم را قانع نکرد و احتمال تعلم و یادگیری او را می دادند حق دارند از او معجزه درخواستی داشته باشند، و در صورتی نبوت چنین شخصی اثبات میشود که بتواند آنچه که مردم می خواهند را برای ایشان انجام دهد. من که از نبوت آقای الف و ب حرفی نمیزنیم، داریم قاعده را بیان می کنیم، قاعده این است که عرض شد. 
کاملا درسته منم گفتم که اگر الان پیامبری باشد و ما از او درخواست معجزه کنیم، این عدم محدودیت، افاده یقین را برای ما دارد. من در این که حرفی ندارم بحث من اونجایی بود که قرار باشه پیامبری که در زمان ما نیست و در گذشته میزیسته را بهش ایمان بیاوریم اون وقت دیگه نه ملاک تعلیم و تعلم به کار ما میاد و نه عدم محدودیت دقت کنید که اینجا دو بحث داریم: ۱. تشخیص نبوت پیامبر حاضر ۲. تشخیص نبوت پیامبری که سال ها پیش میزیسته در مورد که اول حرف هایی که زدید کاملا درسته و اصلا بحثی درش نیست. ما داریم در درباره دومی صحبت میکنیم که دیگر اینجا ملاک ها کاربرد ندارد. (اصل قضیه بحث درباره ملاک ها در همین مورد دوم است، ما داریم کاربردی بحث میکنیم نه انتزاعی، الان که دیگر پیامبری نمیاد، هر پیامبری بوده برای گذشته است)  
بحث من اونجایی بود که قرار باشه پیامبری که در زمان ما نیست و در گذشته میزیسته را بهش ایمان بیاوریم اون وقت دیگه نه ملاک تعلیم و تعلم به کار ما میاد و نه عدم محدودیت دقت کنید که اینجا دو بحث داریم: ۱. تشخیص نبوت پیامبر حاضر ۲. تشخیص نبوت پیامبری که سال ها پیش میزیسته در مورد که اول حرف هایی که زدید کاملا درسته و اصلا بحثی درش نیست. ما داریم در درباره دومی صحبت میکنیم که دیگر اینجا ملاک ها کاربرد ندارد. (اصل قضیه بحث درباره ملاک ها در همین مورد دوم است، ما داریم کاربردی بحث میکنیم نه انتزاعی، الان که دیگر پیامبری نمیاد، هر پیامبری بوده برای گذشته است)
  این موضوع اساسا از بحث عمومی اعجاز خارج میشود، یعنی دیگر اشکالی به اصل بحث اعجاز وارد نیست، فقط اشکال متمرکز میشود روی معجزه یک پیامبر خاص که تعارضی با اصل اعتبار معجزه به خودی خود ندارد و اصل آن را زیر سوال نمیبرد. بنابراین یک بحث جدید است. اما به هر حال پاسخ این است که همانطور که قبلا هم یکی دو بار در پاسخ به شما و همچنین جناب بیت المعمور عرض کردم این راه(معجزات درخواستی) یکی از راه های اثبات این است که رفتار مدعی بدون تعلیم و تعلم است، اما راه های دیگری هم وجود دارند: یکی اینکه بحث را تاریخی دنبال کنیم و از راه تواتر به یقین برسیم. یعنی اخبار موثقی از اعجازها و ادعاهای اعجاز بدون محدودیت به ما برسد،و با بررسی معجزات یقین کنیم که مدعی نبوت قدرتش به یک قدرت فوق نامتناهی وصل بوده است. به عنوان نمونه حدود 300 صفحه در بحارالانوار فقط از معجزات پیامبر(ص) سخن به میان آمده است که افعال متفاوت و در سنخ های مختلف که بسیاری از آنها هم درخواستی بوده است. که مجموعه این گزارش ها به تواتر مفهومی اصل اعجاز منتهی میشود. دوم: این که معجزه جاویدانی باشد که ما کم و کیف اعجاز آن را بسنجیم، مانند قرآن کریم  
این موضوع اساسا از بحث عمومی اعجاز خارج میشود، یعنی دیگر اشکالی به اصل بحث اعجاز وارد نیست، فقط اشکال متمرکز میشود روی معجزه یک پیامبر خاص که تعارضی با اصل اعتبار معجزه به خودی خود ندارد و اصل آن را زیر سوال نمیبرد. 
شما پست شماره ۲۱۹ رو مطالعه کردید؟ اگر مطالعه نکردید، لطفا مطالعه کنید چون اونجا یکسری مطالب رو توضیح دادم. در اون پست هم گفتم که اصل دلالت اعجاز را قبول کرده ام و الان برای تکمیل بحث، درباره ملاک های معجزه صحبت میکنیم.
این راه(معجزات درخواستی) یکی از راه های اثبات این است که رفتار مدعی بدون تعلیم و تعلم است
بله اگر مدعی الان حاضر بود، این راه یقینی بود ولی مشکل اینجاست که پیامبران همه در گذشته میزیسته اند و الان پیامبری نداریم پس این راه کاربرد ندارد.
اما راه های دیگری هم وجود دارند: یکی اینکه بحث را تاریخی دنبال کنیم و از راه تواتر به یقین برسیم. 
تواتر فقط ثابت میکند معجزه ای انجام شده اما عدم محدودیت را ثابت نمیکند. اولا همه معجزه ها بنابر درخواست انجام نشده اند و بعضی از آن ها خودسرانه صورت گرفته اند. دوما اینکه امکان تبانی در درخواست یا سحر شدن چشم وجود دارد به این صورت که یا آن درخواستی که مدعی خواسته و از قبل تبانی کرده بوده اند، صورت گیرد یا چشمان افرادی معدودی سحر شود و فکر کنند که درخواستشان انجام شده. (خواهشا دوباره به بحث یقینی بودن معجزه و اینکه خدا مدعی دروغین را رسوا میکند اشاره نکنید چون ربط به بحث ما ندارد؛ شاید خدا از این طریق مدعی را رسوا نکند و راه دیگری را برگزیند؛ بحث سر اصل قابل تشخیص بودن این راه در حال حاضر برای پیامبران گذشته است که اکنون حضور ندارند.) سوما ممکن است درخواستی بوده و مدعی نتوانسته آن را انجام دهد ولی در تاریخ ذکر نشده باشد و از نقل آن با رشوه جلوگیری شده باشد. پس اگر مدعی نبوت الان حضور داشته باشد، عدم محدودیت کارهایش یقینا قابل اثبات است ولی اثبات عدم محدودیت در گذشته به علت حاضر نبودن مدعی ظنی است چون به هرحال امتحان مدعی ممکن نیست و در تاریخ هم همه چیز نقل نشده. مثلا از خود پیامبر اسلام، مواردی را در قرآن داریم که از او معجزه خواسته اند ولی پیامبر سر باز زده و انجام نداده (حالا به هر دلیلی، ممکن بوده لازم ندیده باشد و حجت تمام شده یا ممکن است توانایی آن را نداشته، به هرحال قابل اثبات نیست که لزوما به دلیل اتمام حجت از قبل بوده نه به دلیل عدم توانایی در حال حاضر)
دوم: این که معجزه جاویدانی باشد که ما کم و کیف اعجاز آن را بسنجیم، مانند قرآن کریم
۱. قرآن درخواست نشده بود و خود پیامبر آن را آورد. ۲. مدعی آن اکنون حضور ندارد تا او را امتحان کنیم که توانایی اعجاز در هر مکان و زمان و شرایط و آن چیزی که ما میخواهیم را دارد یا نه.
با سلام بحث در مورد تشخیص حکمت خدا و استفاده از آن در استدلالهای خداشناسی در تاپیک زیر مطرح شده: نقش پیش‌فرض ‌های اعتقادی در برهانهای خداشناسی شخصاً با پاسخ سنجیده قول سدید گرامی کاملاً موافقم. لذا از آنجا که پیشبرد بحث نیازمند دیدگاههای مختلف است، از دوستان دعوت می کنم که در بحث شرکت بفرمایند. قول سدید said in به نظر می رسد دانش محدود ما
به نظر می رسد دانش محدود ما می تواند این توانایی را به ما بدهد تا در مرحله اول ورود کرده و در مقابل ملحدان بایستیم و به آنها نشان بدهیم که تفسیر الحادی آنها از پدیده ها قابل قبول نیست. در واقع، نقطه کانونی استدلال ما مبتنی بر محدودیت معرفتی ما است. بر همین اساس، برای ورود به مرحله دوم نیز باید کمی حزم اندیشی کرد و احتیاط ورزید چرا که دانش ما محدود است و نمی توان به آسانی و متکی به عقل خودبنیاد، چنین ادعا کرد که بر خدا لازم است فلان کار را انجام دهد و یا ترک کند. بله، در جدال با دیگران که در قبول یکسری مقدمات با ما مشترکند، می توان این استدلال را پیش کشید که مثلا چنانکه حکمت خدا مستلزم لطف و هدایت انسانها و ارسال رسولان است، مستلزم لطف و هدایت و تعیین امامان است؛ یا مثلا چنانکه طوفان و عذاب قوم نوح، بی هدف نبود و بلای کافران شد، بیماری کرونا نیز بی هدف نیست و بلای کافران شده است؛ یا چنانکه بلایای وارد شده بر انبیاء به منظور پرورش و ارتقای آنها بود، بیماری مومنان در حال حاضر نیز چنین هدفی را دنبال می کند و حکمت الهی را نقض نمی نماید. اما همانطور که پرسشگر گرامی مرقوم فرمودند، این استدلالها مبتنی بر یکسری مقدمات است که از پیش آنها را از ادبیات و متون دینی وام گرفته ایم و نمی توانیم مستقل از آنها در این حوزه اظهار نظر کنیم.
تواتر فقط ثابت میکند معجزه ای انجام شده اما عدم محدودیت را ثابت نمیکند. اولا همه معجزه ها بنابر درخواست انجام نشده اند و بعضی از آن ها خودسرانه صورت گرفته اند. دوما اینکه امکان تبانی در درخواست یا سحر شدن چشم وجود دارد به این صورت که یا آن درخواستی که مدعی خواسته و از قبل تبانی کرده بوده اند، صورت گیرد یا چشمان افرادی معدودی سحر شود و فکر کنند که درخواستشان انجام شده. (خواهشا دوباره به بحث یقینی بودن معجزه و اینکه خدا مدعی دروغین را رسوا میکند اشاره نکنید چون ربط به بحث ما ندارد؛ شاید خدا از این طریق مدعی را رسوا نکند و راه دیگری را برگزیند؛ بحث سر اصل قابل تشخیص بودن این راه در حال حاضر برای پیامبران گذشته است که اکنون حضور ندارند.) سوما ممکن است درخواستی بوده و مدعی نتوانسته آن را انجام دهد ولی در تاریخ ذکر نشده باشد و از نقل آن با رشوه جلوگیری شده باشد. پس اگر مدعی نبوت الان حضور داشته باشد، عدم محدودیت کارهایش یقینا قابل اثبات است ولی اثبات عدم محدودیت در گذشته به علت حاضر نبودن مدعی ظنی است چون به هرحال امتحان مدعی ممکن نیست و در تاریخ هم همه چیز نقل نشده. مثلا از خود پیامبر اسلام، مواردی را در قرآن داریم که از او معجزه خواسته اند ولی پیامبر سر باز زده و انجام نداده (حالا به هر دلیلی، ممکن بوده لازم ندیده باشد و حجت تمام شده یا ممکن است توانایی آن را نداشته، به هرحال قابل اثبات نیست که لزوما به دلیل اتمام حجت از قبل بوده نه به دلیل عدم توانایی در حال حاضر)
همانطور که پیش تر هم عرض کردم معجزه های درخواستی، یکی از راه های اثبات این است که فعل مدعی نبوت معجزه است، نه اینکه تنها راه باشد. عمق خوارق عادات، تفاوت معجزات در سنخ آنها، سابقه مدعی و موارد دیگری مانند آن هم برای اثبات اعجاز کفایت می کنند. بنابراین تواتر همانطور که اصل وقوع معجزه را اثبات می کند معجزه بودن آن را هم اثبات می کند، چون ما از یک سری گزارش هایی که در آنها افعال خارق العاده عمیق و متفاوت از سوی کسی که هیچ تعلیم و تعلمی هم برای انجام این کارها از او گزارش نشده است داریم نتیجه گیری می کنیم. همانطور که اصل وقوع معجزات به صورت یک مفهوم متواتر از میان گزارش های مشترک اخذ میشود، مفاهیم مشترکی دیگری چون عدم تعلم و یادگیری، عمیق بودن معجزات، و احیانا حتی پاسخ مثبت ددن به معجزات درخواستی نیز به تواتر میرسد. روشن است که جریان های مخالف انبیا هم همواره در طول تاریخ وجود داشته اند و بنابراین انگیزه برای گزارش های مخالف همواره وجود داشته است. همانطور که ناکامی مدعیان دروغینی چون «مسیلمه کذاب» و مانند او در انجام معجزات ادعایی در تاریخ گزارش شده است، اگر انبیا حقیقی نیز جایی در انجام معجزاتی ناکام مانده بودند یا گمانه زنی هایی از تعلیم و تعلم و تمرین در خصوص انجام این معجزات از سوی ایشان وجود داشت قطعا در تاریخ گزارش میشد چون انگیزه بالایی برای گزارش های اینچنینی وجود داشته است، در حالی که تاریخ هر چه می گوید فقط جنبه اثباتی است و نقل مخالفی وجود ندارد.  علاوه بر اینکه این انبیا و ائمه(ع) که معجزات موفق ازایشان به صورت متواتر گزارش شده است همواره تصدیق کننده یکدیگر بوده اند و این یعنی یک مجموعه بزرگی از گزارش های متواتر از معجزات برای مجموعه ای از انبیاء و ائمه(ع) شکل میگیرد که یکدیگر را تقویت و تصدیق می کنند و این درصد تبانی را به صفر می رساند.
۱. قرآن درخواست نشده بود و خود پیامبر آن را آورد. ۲. مدعی آن اکنون حضور ندارد تا او را امتحان کنیم که توانایی اعجاز در هر مکان و زمان و شرایط و آن چیزی که ما میخواهیم را دارد یا نه.
طبق آنچه گذشت پاسخ این مسئله هم روشن میشود، چون معجزات درخواستی تنها راه نیست. علاوه بر اینکه معجزات درخواستی بسیاری از ایشان گزارش شده است. اگر معجزات ایشان را مطالعه کنید می بینید که بسیاری از آنها درخواستی بوده است. ثالثا: تاریخ شهادت بر درس نخوانده بودن ایشان داردف و قرآن کریم هم به این مطلب اشاره فرموده و این اشاره قرآن هرگز از سوی مخالفان پیامبر(ص) از صدر اسلام تا کنون مورد مخالفت قرار نگرفته است، بنابراین شکی وجود ندارد که پیامبر(ص) هرگز درس نخواندند، و دست به قلم نبردند. اما یک سبک جدید و نوآورانه و بسیار جذاب در ادبیات عرب آورده اند که ادیبان عرب را انگشت به دهان نموده است، و حتی با خطبه های خود پیامبر(ص) متفاوت است و هر کجا در میان سخنان خودشان قرآن بخوانند کاملا روشن است که دارند قرآن میخوانند. علاوه بر اعجاز عظیم علمی که بزرگان علمی معاصر چون پرفسور کیدمور، دکتر موریس بوکای، پرفسور ان پرساود، پرفسور مارشال جانسون، پرفسور جرالد.سی جررینگر و مانند ایشان را به خاطر تطابق حداکثری تعالیم آن با دستاوردهای روز علمی، وادار به پذیرش اسلام کرد. اسلام آوردن این شخصیت های علمی که همه از اساتید بزرگترین دانشگاه های دنیا بوده اند نشان می دهد که به خوبی درک کرده اند حقایقی که در 1400 سال پیش از سوی یک مرد عرب در عقب افتاده ترین مناطق دنیا بیان شده است برای صدق ادعایش کافیست.
عمق خوارق عادات
این دلالت بر عدم محدودیت ندارد، شاید بتواند مویدی باشد.
تفاوت معجزات در سنخ آنها
صرف تفاوت سنخ نمیتواند عدم محدودیت را ثابت کند و این هم موید است نه دلیل. خیلی از شعبده بازان و ساحران هم سنخ کار هایشان با هم متفاوت است.
عدم تعلم و یادگیری
اینکه تعلیم و تعلمی گزارش نشده دلیل نمیشود که واقعا این اتفاق نیفتاده باشد، شاید پنهانی و دور از چشم مردم این کار صورت بگیرد. علاوه بر اینکه شما گفتید که دلیل این، درخواست معجزه است که آن هم در حال حاضر نسبت به گذشته کاربردی ندارد.   البته اگر تعداد معجزات درخواستی ای که به صورت متواتر روایت شده در کثرت به حدی برسد که به ما عدم محدودیت را ثابت کند، آن وقت این ملاک قابل قبول است ولی اگر تعداد معجزات درخواستی زیاد نباشد نمیتوان اعتماد کرد و با توجه به اینکه معجزه متواتری جز قرآن نداریم، این ملاک قابل تشخیص و قابل اعتماد نیست.   این نکته را هم دوباره بگویم که بنده فقط ملاک اعجاز را در ادعای نبوت میدانم؛ همین چون اگر آورنده کار خارق العاده ادعای نبوت کند و دروغگو باشد، خدا او را رسوا میکند ولی اگر راستگو بود، خدا سکوت میکند و این سکوت به منزله تایید اوست و باید اصل را بر نبوت او گذاشت.  
این دلالت بر عدم محدودیت ندارد، شاید بتواند مویدی باشد. صرف تفاوت سنخ نمیتواند عدم محدودیت را ثابت کند و این هم موید است نه دلیل. خیلی از شعبده بازان و ساحران هم سنخ کار هایشان با هم متفاوت است.
هم عمیق بودن خرق عادت، و هم تنوع سنخ کارها می تواند دلیلی برهانی بر اثبات ادعای نبوت باشد، فقط باید مسئله را کامل برای شما توضیح بدهم تا ان شاالله روشن شود. ببینید اولا باید توجه بفرمایید که شعبده بازان برای هر کاری باید مدت ها تمرین کنند برای همین بالبداهه نمی توانند کاری انجام دهند. و این تمرین نمیتواند از چشم مردم دور بماند. باید دقت کنید که اینطور نیست که پیامبر یک شخص جدید الورودی باشد که یک دفعه به شهر وارد شود و بگوید من پیامبر خدا هستم که از طرف خدا به سمت شما آمده ام! بلکه خدا همواره پیامبران را از میان خود امت ها مبعوث می کند تا گذشته و سابقه ایشان برای مردم مشخص باشد ، چرا که همین آگاهی زمینه ای برای پذیرش نبوت ایشان میشود. به عنوان نمونه پیامبر(ص) در کنار آوردن قرآن کریم به صداقت و امانت داری مشهور بودند، و در کنار این همه می دیدند که ایشان در زمینه ادبیات هیچ تلاشی نمی کند، مکتب نمی رود، و نزد کسی شاگردی نمی کند، در محفل شعرا و ادیبان حاضر نمی شود و دست به قلم نمی برد. بعد حالا عمق اعجازهای انجام شده را هم ببینید، از شکافتن دریا و ماه  تا زنده کردن مردگان و جابجایی درختان و شهادت به نبوت پیامبر از زبان حیوانات تا بیرون آوردن شتر از دل کوه! اینها کارهایی نیس که بتوان با شعبده و یا تمرین انجام داد، خصوصا تمرین به صورتی باشد که مردم متوجه نشوند!!
  این نکته را هم دوباره بگویم که بنده فقط ملاک اعجاز را در ادعای نبوت میدانم؛ همین چون اگر آورنده کار خارق العاده ادعای نبوت کند و دروغگو باشد، خدا او را رسوا میکند ولی اگر راستگو بود، خدا سکوت میکند و این سکوت به منزله تایید اوست و باید اصل را بر نبوت او گذاشت.
بله قطعا همینطور است 
این تمرین نمیتواند از چشم مردم دور بماند.
میتواند شاید پنهانی و دور از چشم مردم صورت بگیرد چنین اتفاقی محال نیست
بعد حالا عمق اعجازهای انجام شده را هم ببینید
عمق میتواند موید باشد ولی دلیل نیست چون ربط مستقیم به عدم محدودیت ندارد
اینها کارهایی نیس که بتوان با شعبده و یا تمرین انجام داد، خصوصا تمرین به صورتی باشد که مردم متوجه نشوند!!
نیازی به تمرین آن ها نیست ممکن است طرف ریاضت بکشد و چشمان مردم را سحر کند و مردم فکر کنند چنین کاری رخ داده.
میتواند شاید پنهانی و دور از چشم مردم صورت بگیرد چنین اتفاقی محال نیست
 عمق میتواند موید باشد ولی دلیل نیست چون ربط مستقیم به عدم محدودیت ندارد
نیازی به تمرین آن ها نیست ممکن است طرف ریاضت بکشد و چشمان مردم را سحر کند و مردم فکر کنند چنین کاری رخ داده
 ببینید مجموعه آنچه که عرض کردم با قرار گرفتن این شواهد  وقرائن در کنار یکدیگر، و ضمیمه کردن آن به ضرورت نبوت کار تمام میشود. شما نباید آنها راجدای از هم ببینید، با هم ببینید. از طرفی ارسال نبی از جانب خدا واجب است، از طرفی شخصی که در میان ما بوده و کاملا او را به حُسن رفتار و صداقت می شناسیم و هیچ تمرینی از او ندیده ایم، آمده و کار خارق العاده ای انجام داده که بسیار عجیب است، خیلی با کار جادوگران و مرتاضان و ساحران فرق می کند. و سپس ادعای نبوت کرده است و ادعا می کند کاری که کرده را هیچ کسی نمی تواند انجام بدهد. خب در این صورت واقعا دیگر کاری از مردم بر نمی آید، بنابرای مردم می توانند با تکیه به ضرورت نبوت، و حکمت الهی نبوت او را بپذیرند.
ببینید مجموعه آنچه که عرض کردم با قرار گرفتن این شواهد  وقرائن در کنار یکدیگر، و ضمیمه کردن آن به ضرورت نبوت کار تمام میشود. شما نباید آنها راجدای از هم ببینید، با هم ببینید. از طرفی ارسال نبی از جانب خدا واجب است، از طرفی شخصی که در میان ما بوده و کاملا او را به حُسن رفتار و صداقت می شناسیم و هیچ تمرینی از او ندیده ایم، آمده و کار خارق العاده ای انجام داده که بسیار عجیب است، خیلی با کار جادوگران و مرتاضان و ساحران فرق می کند. و سپس ادعای نبوت کرده است و ادعا می کند کاری که کرده را هیچ کسی نمی تواند انجام بدهد. خب در این صورت واقعا دیگر کاری از مردم بر نمی آید، بنابرای مردم می توانند با تکیه به ضرورت نبوت، و حکمت الهی نبوت او را بپذیرند.
مشکل من این نیست من خودم گفتم که ادعای نبوت ملاک تشخیص معجزه است. اینجا فقط داریم ملاک های دقیق تشخیص معجزه را بررسی میکنیم که ببینیم ملاک های دیگری هم هست یا نه.   اگر نبوت پیامبری ثابت شود که معلوم است در آن کار خارق العاده تعلیم و تعلم ندیده ولی قبل از اثبات نبوت، تعلیم و تعلم میتواند از چشم مردم مخفی بماند پس ملاک دقیقی نیست. همچنین اگر تعداد معجزات های درخواستی که به صورت متواتر روایت شده در کثرت به حدی برسد که به ما عدم محدودیت را ثابت کند، آن وقت این ملاک قابل قبول است ولی اگر تعداد معجزات درخواستی زیاد نباشد نمیتوان ادعای عدم محدودیت کرد. موافقید؟  
اگر نبوت پیامبری ثابت شود که معلوم است در آن کار خارق العاده تعلیم و تعلم ندیده ولی قبل از اثبات نبوت، تعلیم و تعلم میتواند از چشم مردم مخفی بماند پس ملاک دقیقی نیست. همچنین اگر تعداد معجزات های درخواستی که به صورت متواتر روایت شده در کثرت به حدی برسد که به ما عدم محدودیت را ثابت کند، آن وقت این ملاک قابل قبول است ولی اگر تعداد معجزات درخواستی زیاد نباشد نمیتوان ادعای عدم محدودیت کرد. موافقید؟
ببینید من این تعلیم و تعلم را به عنوان قرینه عرض کردم، نه اینکه اگر اثبات نبوت در گرو این باشد که ما مطمئن شویم این آقا تعلیم ندیده است!!  کافیست شما نگاهی به معجزات انبیا بیندازید تا فاصله کار اینها را با کار امثال شعبده بازان و ساحران و مانند ایشان بیابید. مسئله را خیلی دشوارش می کنید. موسی(ع) دریا را شکافته و مردم رو عبور دده، آن وقت شما کار او را با کار شعبده بازان مقایسه می کنید؟ 
موسی(ع) دریا را شکافته و مردم رو عبور دده، آن وقت شما کار او را با کار شعبده بازان مقایسه می کنید؟ 
شاید به سبب ریاضت از اجنه کمک گرفته باشد. این احتمال قبل اثبات نبوت ایشان وجود دارد پس تعلیم و تعلم ملاکی یقینی، نمیتواند باشد.  
شاید به سبب ریاضت از اجنه کمک گرفته باشد. این احتمال قبل اثبات نبوت ایشان وجود دارد پس تعلیم و تعلم ملاکی یقینی، نمیتواند باشد.
هیچ جنی چنین قدرتی ندارد، چون در طول قرن های قبل از حضرت موسی(ع) و این چند هزار سال بعد از حضرت موسی(ع) انسان های زیادی با اجنه  در ارتباط بوده اند اما حتی کاری در حد نصف کار حضرت موسی(ع) را هم نتوانسته اند انجام بدهند.
هیچ جنی چنین قدرتی ندارد
نه تنها جن ها چنین قدرتی را دارند بلکه بعضی انسان ها که پیامبر هم نیستند از این قدرت برخوردارند. مثل اجنه ای که در خدمت حضرت سلیمان بودند. یا آصف بن برخیا که تخت بلقیس را در یک چشم بر هم زدن از شهری به شهر دیگر جا به جا کرد. به هر حال اثبات عدم تعلیم و تعلم در معجزات قبل از اثبات نبوت مدعی، امکان پذیر نیست.  
نه تنها جن ها چنین قدرتی را دارند بلکه بعضی انسان ها که پیامبر هم نیستند از این قدرت برخوردارند. مثل اجنه ای که در خدمت حضرت سلیمان بودند. یا آصف بن برخیا که تخت بلقیس را در یک چشم بر هم زدن از شهری به شهر دیگر جا به جا کرد. به هر حال اثبات عدم تعلیم و تعلم در معجزات قبل از اثبات نبوت مدعی، امکان پذیر نیست.
جابجایی اشیاء که اعجازی نیست، و هر کسی که بگوید من می توانم چیزی را جابه جا کنم مطمئنا کسانی هستند که از او بهتر و سریع تر، اشیاء بزرگتری را جا به جا می کنند. بنابراین راحت مغلوب میشود. چون این جابه جایی اشیاء را همه اجنه میتوانند انجام بدهند. اما معجزات انبیا هرگز مغلوب نشدند و نخواهند شد. جابه جایی اشیاء برای اجنه مثل جابه جایی اشیاء از سوی انسان است، یعنی برای ایشان یک کار راحت است، بنابراین هر کسی با کمک ایشان چنین ادعایی بکند به راحتی مغلوب میشود چون تمامی اجنه چنین قدرتی دارند. مثل این است که رضا زاده که وزنه 263 کیلوییرا بلند کرد و رکورد زد ادعای نبوت کند!! روشن است که این کار او از سنخ اعجاز نیست، و پشت سر او هم رکوردش شکسته شد! اما در مورد آصف بن برخیا هم که اصلا قدرتش از سنخ همین معجزه است، کرامت است. کرامت همان معجزه است اما بدون ادعای نبوت که باز از سوی خداوند است که به خواصش میدهد. بنابراین اصلا در عرض معجزه قرار نمی گیرد که شما بگویید نقض شده است!! این کار هم از سنخ اعجاز بود و خداوند چون میداند اینها اهل ادعای دروغ نیستند چنین قدرت هایی به ایشان میدهد، وگرنه اگر آصف بن برخیا به دروغ ادعای نبوت می کرد این قدرت از او گرفته میشد. 
به نظرم به اندازه کافی درباره اشکال سوم و هشتم بحث شد. حالا میرویم سراغ اشکال بعدی که یکی از ملاک های مهم تشخیص اعجاز را هدف قرار داده.   اشکال چهارم اصلا نمیتوان فهمید که این کاری که ادعا شده معجزه است، معارض و مثل دارد یا نه؛ من حتي اگر بتوانم با جستجو در سرتاسر كره زمين و پرس و جو از همه مردم جهان در اين مورد كه «آيا كسي ميتواند مثل فلان عمل شگفت انگيز را انجام دهد يا نه» با پاسخ منفی همه مردم جهان مواجه شوم (يعني يك استقراء تام كه البته ناممكن است)، بازهم نميتوانم يقين كنم كه فعل مدعي نبوت واقعاً بلامعارض است، زيرا اين استقراء تام، سال ها طول ميكشد و در اين مدت ممكن است كودكان خردسالی كه مورد پرس و جو قرار نگرفته اند و اكنون پس از سال ها تبديل به مردانی كامل شده اند، قادر به انجام آن فعل باشند. اگر خوب دقت كنيم اين استقراء هيچگاه تمام شدني نيست و بنابراين به نتيجه نميرسد، زيرا فرد جواني كه امروز به سئوال من پاسخ منفي داده است، ممكن است چند سال ديگر به هر طريقي به راز آن كار پي برده و قادر به انجام آن شود و اين احتمال در همه موارد و در همه زمانها وجود دارد. بنابراين هيچ راهی براي يافتن پاسخي قطعي و يقيني براي اين سوال كه آيا در سراسر جهان كسي ديگر هم پيدا ميشود كه بتواند آن فعل خاص را كه مدعی نبوت به عنوان معجزه آورده است انجام دهد يا نه، وجود ندارد. اصلا اینکه بگیم چون هیچ کسی مثل این کار را بالفعل نیاورده پس هیچ کسی، بالقوّه هم قدرت این کار را ندارد، استدلالی ضعیف و ظنّی است و نکته دیگر اینکه ما باید تا قیامت صبر کنیم و ببینیم که هیچ کسی در آینده هم نمیتواند مثل این فعل را بیاورد، آن وقت به یقین برسیم که در هر صورت این راه ما را به یقین نمیرساند. علاوه بر اینکه شعبده و سحر هم میتواند خصوصیت بلامعارض بودن را داشته باشد و توسط ساحر یا شعبده بازی خیلی ماهر و قوی انجام بگیرد و هیچ کس نتواند مثل آن بیاورد.  
استقراء تام در قرآن مطرح نشده است.  توضیح نمیدهم فقط بدانید استقراء تام در قرآن مطرح نشده است. اما چه طور بدون استقراء تام بفهمیم که معجزه تک و بدون معارض است؟ چون در همان حد توان که تحقیق کنم و به قول معروف عاقلانه رفتار کنیم و ساده لوح نباشیم. اگر آن شخص دروغگو باشد، خداوند رسوایش خواهد کرد به شیو های گوناگون.... حتی اگر لازم باشد خداوند به فرد دیگری همان معجزه را میدهد تا کذب آن شخص مشخص شود و آن معجزه از بی مانندی خارج شود. به همین جهت است که اگر در یک عصر، معجزه ثابت شود، متوجه میشویم تا ابد مانندش نخواهد آمد... توضیحات مفصل پیش تر داده شد.
به همین جهت است که اگر در یک عصر، معجزه ثابت شود، متوجه میشویم تا ابد مانندش نخواهد آمد...
اینکه خدا مدعی دروغین را رسوا میکند ربط به بحث ما ندارد؛ شاید خدا از این طریق مدعی را رسوا نکند و راه دیگری را برگزیند؛ بحث سر قابل تشخیص و ملاک بودن تحدی است. اشکال بنده برای قبل اثبات نبوت است که ما قادر به تشخیص معجزه از غیر معجزه نیستیم وگرنه بعد از اثبات نبوت که معلوم است، معجزه این ملاک را دارا بوده، هرچند که ما تشخیص نداده باشیم.  
MHGM said in اگر آن شخص دروغگو باشد،
اینکه خدا مدعی دروغین را رسوا میکند ربط به بحث ما ندارد؛ شاید خدا از این طریق مدعی را رسوا نکند و راه دیگری را برگزیند؛ بحث سر قابل تشخیص و ملاک بودن تحدی است. اشکال بنده برای قبل اثبات نبوت است که ما قادر به تشخیص معجزه از غیر معجزه نیستیم وگرنه بعد از اثبات نبوت که معلوم است، معجزه این ملاک را دارا بوده، هرچند که ما تشخیص نداده باشیم.
قبلا خیلی سر این موضوع صحبت کردیم. قبلا گفتم معجزه یک برهان است نه یک اتفاق. آن بخشی که اتفاق داستان است به این صورت است که شخصی ادعا میکند رسول خدا است و برای اثباتش کاری خارق العاده انجام می دهد که همانند و مثل ندارد. طرف دیگر داستان به این صورت است که خداوند میخواهد رسول بفرستد پس معجزه را به دروغگو نمیدهد یعنی هر جایی که امری خارق العاده بیاید و همتایی نداشته باشد، قطعا مورد تایید خداست. تا اینجای کار انسان عاقل چه می کند؟ اگر کسی ادعا کرد که کارش معجزه است. یعنی ادعای کاری خارق العاده کرد که بی مانند است. در این حالت ما ابتدا باید تحقیق کنیم که آیا واقعا بی مانند است؟ تحقیق ما وظیفه هر عاقلی است. اما آیا ما باید استقراء تام داشته باشیم؟ خیر زیرا این کار یا خارج از توان انسان است و یا خارج از وظیفه عقلای عالم است. به همین دلیل بعد از تحقیق انسان اگر فرضا کاری بی همتا توسط یک دروغگو انجام شود، خداوند خودش او را رسوا میکند مثلا به فرد دیگری همان قدرت را میدهد تا بی همتایی آن فعل ار بین برود. یا مثلا اسناد آموزش گرفتن آن فرد را آشکار میکند.... یا هر چیزی.... پس خداوند در دایره تحقیق از شما انتظار دارد که اگر کسی ادعای نبوت و معجزه کرد، چشم و گوش بسته قبول نکنید و تحقیق کنید. اما از طرفی همان خدایی که انتظار دارد تحقیق کنید ، انتظار ندارد علم غیب داشته باشی یا استقراء تام انجام بدهید. اصلا چنین انتظاری از خداوند محال است. پس خداوند در جایی که تحقیق جواب ندهد، خودش رسوا میکند مثلا به فرد دیگری همان قدرت را میدهد... یا روشهای دیگر... باز با عبارت دیگر بگویم بی همتا بودن معجزه به این دلیل است که خدا نمیخواهد همتایی داشته باشد. چون اگر همتایی داشته باشد، دیگر معجزه نیست و نبوت اثبات نمیشود. از طرفی خداوند هر فعلی که به ظاهر بی همتا است و با تحقیق نمیتوانیم به بی همتا بودنش پی ببریم( نمیتوان استقراء بیش از حد داشت ) ، خود خداوند باید همتایی برایش بیاورد تا دیگر بی همتا نباشد.  پس اگر تحقیق کردیم و همتایی نیافتیم به این معناست که خدا خواسته بی همتا باشد. و الا اگر خدا نمی خواست آن فعل بی همتا باشد، باید نمونه دیگری می آورد تا دروغگو رسوا شود‌
بیت المعمور said in اینکه خدا مدعی دروغین را رسوا
MHGM said in اگر آن شخص دروغگو باشد،
اینکه خدا مدعی دروغین را رسوا میکند ربط به بحث ما ندارد؛ شاید خدا از این طریق مدعی را رسوا نکند و راه دیگری را برگزیند؛ بحث سر قابل تشخیص و ملاک بودن تحدی است. اشکال بنده برای قبل اثبات نبوت است که ما قادر به تشخیص معجزه از غیر معجزه نیستیم وگرنه بعد از اثبات نبوت که معلوم است، معجزه این ملاک را دارا بوده، هرچند که ما تشخیص نداده باشیم.
قبلا خیلی سر این موضوع صحبت کردیم. قبلا گفتم معجزه یک برهان است نه یک اتفاق. آن بخشی که اتفاق داستان است به این صورت است که شخصی ادعا میکند رسول خدا است و برای اثباتش کاری خارق العاده انجام می دهد که همانند و مثل ندارد. طرف دیگر داستان به این صورت است که خداوند میخواهد رسول بفرستد پس معجزه را به دروغگو نمیدهد یعنی هر جایی که امری خارق العاده بیاید و همتایی نداشته باشد، قطعا مورد تایید خداست. تا اینجای کار انسان عاقل چه می کند؟ اگر کسی ادعا کرد که کارش معجزه است. یعنی ادعای کاری خارق العاده کرد که بی مانند است. در این حالت ما ابتدا باید تحقیق کنیم که آیا واقعا بی مانند است؟ تحقیق ما وظیفه هر عاقلی است. اما آیا ما باید استقراء تام داشته باشیم؟ خیر زیرا این کار یا خارج از توان انسان است و یا خارج از وظیفه عقلای عالم است. به همین دلیل بعد از تحقیق انسان اگر فرضا کاری بی همتا توسط یک دروغگو انجام شود، خداوند خودش او را رسوا میکند مثلا به فرد دیگری همان قدرت را میدهد تا بی همتایی آن فعل ار بین برود. یا مثلا اسناد آموزش گرفتن آن فرد را آشکار میکند.... یا هر چیزی.... پس خداوند در دایره تحقیق از شما انتظار دارد که اگر کسی ادعای نبوت و معجزه کرد، چشم و گوش بسته قبول نکنید و تحقیق کنید. اما از طرفی همان خدایی که انتظار دارد تحقیق کنید ، انتظار ندارد علم غیب داشته باشی یا استقراء تام انجام بدهید. اصلا چنین انتظاری از خداوند محال است. پس خداوند در جایی که تحقیق جواب ندهد، خودش رسوا میکند مثلا به فرد دیگری همان قدرت را میدهد... یا روشهای دیگر... باز با عبارت دیگر بگویم بی همتا بودن معجزه به این دلیل است که خدا نمیخواهد همتایی داشته باشد. چون اگر همتایی داشته باشد، دیگر معجزه نیست و نبوت اثبات نمیشود. از طرفی خداوند هر فعلی که به ظاهر بی همتا است و با تحقیق نمیتوانیم به بی همتا بودنش پی ببریم( نمیتوان استقراء بیش از حد داشت ) ، خود خداوند باید همتایی برایش بیاورد تا دیگر بی همتا نباشد.  پس اگر تحقیق کردیم و همتایی نیافتیم به این معناست که خدا خواسته بی همتا باشد. و الا اگر خدا نمی خواست آن فعل بی همتا باشد، باید نمونه دیگری می آورد تا دروغگو رسوا شود‌
گفتم که شاید خدا به دروغگو هم اجازه تحدی بدهد و کسی نتواند مثل کار او بیاورد بلکه در عوض با قرائنی دیگر او را رسوا کند. ما داریم خود ملاک بودن و قابل تشخیص بودن تحدی را بررسی میکنیم که ممکن است دروغگو هم از آن برخوردار باشد. همچنین بعضی شعبده های حرفه ای هم مثل ندارند پس تحدی ملاک دقیقی نیست.  
MHGM said in اینکه خدا مدعی دروغین را رسوا
گفتم که شاید خدا به دروغگو هم اجازه تحدی بدهد و کسی نتواند مثل کار او بیاورد بلکه در عوض با قرائنی دیگر او را رسوا کند.
خدا وقتی بخواهد رسول بفرستد، چه طور باید رسالت فلان شخص را برای ما ثابت کند؟ یا باید خودش حرف بزند و به ما وحی بفرستد یا باید فعلی انجام بدهد. پس یا قول یا فعل.... اولی که صادق نیست. پس فقط می ماند فعل... اما فعل خدا دو حالت دارد یا انسانهای دیگر قادر به انجامش هستند یا نیستند. اگر آن فعل بی مانند نباشد که اصلا قرینه محسوب نمیشود. پس ناچارا باید فعلی باشد که بی مانند باشد تا قرینه محسوب شود. و خود خداوند تعیین کرده حدود توانایی بشر تا چه جایی باشد و خودش می داند چه فعلی در توان بشر نیست. لذا قدرتی که بشود از آن سوء استفاده کرد به بشر نمیدهد چون خلاف هدف و خواستش بود‌ او میخواست رسالت فلان شخص را ثابت کند و تنها راهش همین است. چون قول که صادق نیست. فعل دارای مشابه هم قرینه محسوب نمیشود. پس فقط فعل بی همتا مبتواند قرینه باشد.    
MHGM said in اینکه خدا مدعی دروغین را رسوا
همچنین بعضی شعبده های حرفه ای هم مثل ندارند پس تحدی ملاک دقیقی نیست.
نکته اول شما هر جایی شرایط معجزه فراهم شد، مثال بزن تا ما دست از دین بکشیم. همانطور که قبلا گفتم معجزه شرایطی دارد اولا باید امری خارق العاده باشد  دوما نباید مانندی داشته باشد سوما آورنده اش باید ادعای نبوت کند. اینها شرایط اولیه ی هر معجزه ای است. شما یک نفر شعبده باز معرفی کن که ادعای نبوت کند و کاری خارق عادت کند و بعد تحدی کند که هر کس می تواند مانند من بیاورد کذب مرا ثابت کرده است ... در این حالت ما تحقیق می کنیم درباره او تا کذبش را روشن سازیم. اگر ما نتوانستیم رسوایش کنیم آنگاه ادعا کنید او نبی و رسول است. نکته دوم این شخص اگر ادعا کند مثلا قرآن کذب است ، باید مانند قرآن بیاورد. اگر آورد ما قبول می کنیم که محمد پیامبر نبوده است. نکته سوم قبلا هم گفتم که اسلام پیامبرش را آخرین پیامبر معرفی کرد. پس بعد از پیامبر اسلام پیامبری نخواهد بود  مگر اینکه کسی مانند قرآن بیاورد و دروغین بودن محمد را ثابت کند. در این صورت ما می توانیم بگوییم امکان دارد بعد از اسلام دین دیگری بیاید.  
پس ناچارا باید فعلی باشد که بی مانند باشد تا قرینه محسوب شود.
من که نمیگم بی مانند نباشه من میگم بی مانند بودن آن فعل، قابل تشخیص نیست و نمیتوان آن را ملاکی برای تشخیص معجزه از غیر معجزه دانست چون دروغگو یا شعبده باز هم میتوانند فعل بی مانند انجام دهند.    
MHGM said in پس ناچارا باید فعلی باشد که
پس ناچارا باید فعلی باشد که بی مانند باشد تا قرینه محسوب شود.
من که نمیگم بی مانند نباشه من میگم بی مانند بودن آن فعل، قابل تشخیص نیست و نمیتوان آن را ملاکی برای تشخیص معجزه از غیر معجزه دانست چون دروغگو یا شعبده باز هم میتوانند فعل بی مانند انجام دهند.
منم هم گفتم همین فعلی که قابل تشخیص نیست را خدا داده است. آیا خداوند نمیدانست ، مردم نمیتوانند تشخیص بدهند این فعل معجزه نیست؟ وقتی خداوند میداند فلان کار خارق العاده، قابل تشخیص نیست  یا آن را نمیدهد یا اگر بدهد خودش مانندش را به شخص دیگری میدهد. پس یا آن شعبده را به کسی نمیدهد یا اگر بدهد ، مانندش را به دیگران خواهد داد. اینها در صورتی است که سایر شرایط معجزه تحفق یافته باشد. و الا اگر خود شخص می گوید من شعبده بازم که از ابتدا شرایط فراهم نشده است.  
وقتی خداوند میداند فلان کار خارق العاده، قابل تشخیص نیست  یا آن را نمیدهد
من هم نگفتم که اعجاز قابل تشخیص نیست گفتم بی مانند بودن را نمیتوان تشخیص داد من فقط ملاک اعجاز را در ادعای نبوت میدانم؛ همین چون اگر آورنده کار خارق العاده ادعای نبوت کند و دروغگو باشد، خدا او را رسوا میکند ولی اگر راستگو بود، خدا سکوت میکند و این سکوت به منزله تایید اوست و باید اصل را بر نبوت او گذاشت اما تحدی را به خاطر غیر قابل تشخیص بودن ملاک تشخیص اعجاز نمیدانم.  
موضوع قفل شده است