اشموئيل و طالوت و جالوت

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
اشموئيل و طالوت و جالوت


اشموئيل و طالوت و جالوت
چنان كه قبلاً گفته شد، پس از رحلت موسى - عليه السلام - بنى اسرائيل به فرماندهى يوشع بن نون وصى موسى - عليه السلام - به جنگ با زور مندان شام و فلسطين پرداختند، تا ارض مقدس و شهرهاى آن را فتح كنند و اين جنگ هم چنان ادامه داشت.
بنى اسرائيل پس از موسى - عليه السلام - داراى پيامبرى بودند كه در آيه 246 و 247 و 248 سوره بقره از اين پيامبر به عنوان «نبى» (پيامبر) ياد شده، ولى نام او ذكر نشده است، كه اكثر مفسّران به استناد روايات معتقدند كه اين پيامبر به نام اشموئيل بود.
اشموئيل كه از نژاد بنى اسرائيل بود. زمام رهبرى بنى اسرائيل را به دست گرفت و به بازسازى آنها براى خودسازى و جهاد با دشمنان پرداخت.
اشموئيل احساس كرد كه لشكر بنى اسرائيل نياز به يك فرمانده شجاع، نترس، كاردان و دلاور دارد. خود بنى اسرائيل نيز كه از ناحيه گزند دشمنان به ستوه آمده بودند، نياز به چنين فرماندهى را احساس نمودند. نزد اشموئيل آمده و از او درخواست كردند كه فرماندهى شجاع و كار آمد انتخاب كند تا تحت فرماندهى او با دشمن بجنگند، اشموئيل كه سستى و بى‌همتى آنها را تجربه كرده بود، به آنها فرمود: «بيم آن دارم كه شما از پيروى چنين فرماندهى سرپيچى كنيد، و از نبرد با دشمن، شانه خالى نماييد.» ولى آنها قول دادند كه با انتخاب چنان فرمانده، با اطاعت قوى از او با دشمن جنگ خواهند كرد.
اشموئيل از درگاه خداوند درخواست چنين فرماندهى با كفايت نمود. خداوند به او وحى كرد كه چنين فرماندهى را نزد تو مى‌فرستيم، فرماندهى و پرچم سپاه را به دست او بسپار.
اين فرمانده لايق همان «طالوت» بوده كه مردى بلند قامت، تنومند، داراى اعصابى محكم و اراده‌اى قوى به علاوه دانشمندى زيرك و با تدبير بود. او در اين هنگام شهرتى نداشت. با پدرش در ساحل رودخانه‌اى مى‌زيست و چهار پايان پدرش را به چرا مى‌برد و كشاورزى مى‌كرد.
روزى بعضى از چهار پايان در بيابان گم شدند. طالوت همراه يكى از دوستانش در اطراف رودخانه به جستجوى آنها پرداخت، در اين جستجو تا نزديك شهر «صوف» رسيدند - اشموئيل در شهر صوف سكونت داشت - دوست طالوت به طالوت گفت: «ما در نزديك شهر صوف هستيم، اشموئيل پيامبر در اين شهر است، بيا نزد او برويم، تا او در پرتو وحى ما را به پيدا كردن چهار پايان گمشده راهنمايى كند.»
طالوت پيشنهاد دوستش را پذيرفت و با هم به شهر صوف نزد اشموئيل آمدند همين كه چشمان طالوت و اشموئيل به همديگر افتاد، ما بين دلهايشان آشنايى برقرار شد. اشموئيل در همان لحظه طالوت را شناخت، دريافت كه اين شخص همان است كه خداوند او را به عنوان فرمانده لايق نزدش فرستاده است.
طالوت سرگذشت گم شدن چهار پايانش را براى اشموئيل شرح داد. اشموئيل گفت: چهار پايانت هم اكنون، در راه دهكده به طرف باغستان پدرت در حركتند، نگران آنها نباش، ولى من تو را براى كار بزرگترى كه مربوط به نجات بنى اسرائيل از گزند دشمن است دعوت مى‌كنم.
طالوت در آغاز از اين پيشنهاد تعجب كرده ولى سپس دعوت اشموئيل را پذيرفت. حضرت اشموئيل - عليه السلام - طالوت را به بنى اسرائيل معرّفى كرد، فرمود: «خداوند اين شخص را براى فرماندهى شما برگزيد. از او پيروى كنيد، و خود را براى جهاد با دشمن آماده سازيد.»
بنى اسرائيل بهانه تراشى كردند، زيرا اوصاف يك فرمانده لايق را در ظاهرِ طالوت نمى‌ديدند، زيرا او را نمى‌شناختند، ولى اشموئيل به آنها اطمينان داد كه طالوت از نظر علمى و معنوى و جسمى، رادمردى قوى و با تدبير است و بر شما برترى دارد.(1) بنى اسرائيل مطالبه دليل و نشانه كردند، اشموئيل به آنها گفت:
نشانه انتخاب طالوت آن است كه صندوق عهد يادگار مهم موسى - عليه السلام - (2) را كه مايه دلگرمى و اطمينان شما است و اكنون در دست دشمن است به سوى شما باز مى‌گرداند.
طولى نگذشت كه صندوق عهد به گونه معجزه آسايى به دست بنى اسرائيل افتاد. در تاريخ آمده است: هنگامى كه صندوق عهد در جنگها، به دست بت پرستان فلسطين افتاد، آن را به بتكده خود بردند. تا آن صندوق در آن جا بود، آنها گرفتار ناراحتى‌هاى گوناگونى شدند، بعضى گفتند: اين ناراحتى‌ها هم به خاطر آن صندوق عهد است. از اين رو تصميم گرفتند آن را از شهر خود خارج سازند، و چون كسى حاضر نبود اين كار را بكند، آن صندوق را به دو گاو بستند، و آن دو گاو را به سوى بيابان حركت دادند. آن گاوها آن صندوق را كشيدند و از شهر خارج كرده و در بيابان به ميان بنى اسرائيل آوردند، البته فرشتگان و امدادهاى غيبى در پشت پرده، اين حركت را راهنمايى مى‌كردند.
اشموئيل به بنى اسرائيل گفت: «اين هم صندوق عهد، كه اينك در ميان شما است و فرشتگان خدا مأمور شدند تا اين دو گاو را به سوى ما روانه سازند.»
بنى اسرائيل با ديدن آن صندوق، آن را نشانه صدق مأموريت طالوت از طرف خدا به عنوان فرماندهى دانسته و در نتيجه فرماندهى طالوت را پذيرفتند.(3)
پيروزى بنى اسرائيل به فرماندهى طالوت
طالوت از سوى اشموئيل و بنى اسرائيل به عنوان فرمانده كلّ قواى بنى اسرائيل منصوب شد، طالوت سپاهيان را بازسازى و منظم كرد و به سوى جبهه روانه ساخت، در مسير راه براى آن كه آنها را آزمايش كند، با اين كه تشنه بودند و آب نداشتند، به آنها گفت: «در سر راه به نهر آبى مى‌رسيد، خداوند شما را به وسيله آن آب آزمايش مى‌كند، آنها كه به هنگام تشنگى از آن آب بنوشند از من نيستند، و آنها كه جز يك پيمانه با دست خود، بيشتر از آن نخورند از من هستند.»
همه لشكر - جز اندكى - از آن آب نوشيدند.
طالوت دريافت كه افراد محكم و با ايمان امتحان داده كه مى‌توان با آنها جنگيد همان گروه اندكند كه از آب ننوشيدند يا به اندازه يك كف دست نوشيدند.
طالوت با همان گروه اندك از نهر آب گذشتند، عده‌اى از آنها با مقايسه كمى افراد خود با انبوه افراد دشمن، گفتند: ما توانايى مقابله با دشمن به فرماندهى جالوت را نداريم. ولى آنها كه به لقاء الله و روز رستاخيز اعتقاد داشتند با اراده قاطع گفتند:
«كَمْ مِنْ فِئَة قَلِيلَة غَلَبَتْ فِئَة كَثِيرَة بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ؛ چه بسيار گروه‌هاى كوچكى كه به فرمان خدا بر گروه‌هاى عظيمى پيروز شدند، و خداوند با صابران (و استقامت كنندگان) است.»(4)
لشكر اندك بنى اسرائيل به حركت خود به سوى جبهه ادامه دادند، درحالى كه طالوت در پيشاپيش آنها حركت مى‌كرد تا به جايى رسيدند كه لشكر نيرومند جالوت نمايان و ظاهر شد. طالوتيان در برابر آن قدرت عظيم صف كشيدند و دست به دعا برداشته و گفتند:
«رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَينا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ؛ پروردگارا! پيمانه مقاومت و تحمل و صبر را بر ما بريز، و گامهاى ما را ثابت بدار، و ما را بر جمعيت كافران پيروز گردان.»(5)
اين گروه اندك با اراده‌اى محكم و روحيه‌اى عالى به فرماندهى طالوت فرمانده لايق و با ايمان به قلب لشكر دشمن زدند.
در آن وقت حضرت داود - عليه السلام - به عنوان جوان ناشناس در ميان لشكر بنى اسرائيل بود، به وسيله فلاخنى كه در دست داشت، در پيشاپيش لشكر، جالوت فرمانده دشمن را هدف قرار داد و يكى دو سنگ به سوى او افكند، آن يك سنگ يا دو سنگ به او اصابت كرد به طورى كه جالوت جيغ و فرياد كشيد و بر زمين افتاد و در خون خود غوطه‌ور شد و به هلاكت رسيد. با كشته شدن جالوت، سپاه او فرو پاشيدند و فرار را بر قرار ترجيح دادند.
به اين ترتيب طالوت با لشكر اندك بنى اسرائيل بر دشمنان پيروز شد. حضرت داود - عليه السلام - از آن وقت داراى موقعيت عظيم در نزد اشموئيل و بنى اسرائيل گرديد و سرانجام داراى مقام نبوّت و حكومت گرديد.
داود - عليه السلام - نوجوانى كه افتخار آفريد
امام صادق - عليه السلام - فرمود: خداوند به پيامبر بنى اسرائيل (اشموئيل) وحى كرد: جالوت را كسى مى‌كشد كه زره موسى - عليه السلام - براى تن او اندازه است، و او از فرزندان لاوى بن يعقوب بوده و نامش داود - عليه السلام - پسر «اِيشا» است. اِيشا داراى ده پسر است كه داود - عليه السلام - از همه آنها كوچكتر مى‌باشد. طالوت هنگام بسيج سپاه، براى اِيشا پيام داد كه همه پسرانش را حاضر كند، او به اين دستور عمل كرد، طالوت زره موسى - عليه السلام - را بر تن يكى يكى آنها نمود، ولى براى هيچ كدام اندازه نبود بلكه يا بلندتر بود يا كوتاه‌تر، طالوت به ايشا گفت: ديگر پسرى ندارى؟ او عرض كرد: «يك پسر كوچكتر از همه دارم كه چوپان گوسفندانم مى‌باشد.» طالوت به دنبال او فرستاد، او آمد و زره را پوشيد، آن زره براى او اندازه بود، همراه او چند سنگ و يك فلاخن بود و طالوت او را همراه لشكر به ميدان برد. او بسيار شجاع و نترس بود، هنگامى كه لشكر بنى اسرائيل در برابر جالوت قرار گرفتند، جالوت سوار بر فيل بود و تاج بلندى بر سر داشت و لشكرش در دوطرف او آماده بودند، داود - عليه السلام - سه سنگ همراه داشت يكى از آنها را در فلاخن نهاد و به سوى جالوت پرتاب كر
د، اين سنگ به جانب راست او اصابت نمود، سنگ دوم را به سوى او انداخت كه به جانب چپش اصابت كرد، سنگ سوم، درست بر پيشانى او به ياقوت تاجش اصابت نمود كه به مغزش رسيد و همان دم او را به هلاكت رساند و به زمين انداخت، لشكر او گريختند و بنى اسرائيل پيروز گشتند.(6)

------------------------------
1- اقتباس از آيه 247 بقره.
2- در قسمت آخر داستان‌هاى زندگى موسى - عليه السلام - در مورد صندوق عهد، شرح داده شد.
3- مضمون آيه 248 بقره؛ اقتباس از مجمع البيان، ج 2، ص 353.
4- بقره، 249.
5- بقره، 250.
6- اقتباس از مجمع البيان، ج 2، ص 357. طبق بعضى از روايات، سنگ داود - عليه السلام - سينه جالوت را شكافت و از پشت بيرون آمده و او را از مركب بر زمين افكند. (تفسير نمونه، ج 19، ص 237).