اشعار ღ دفاع مقدس-سبک بالان عاشق ღ

تب‌های اولیه

172 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Times New Roman"][="Black"][=times new roman]

[=times new roman]
رفته بودیم شبی سمت حرم , یادت هست
[=times new roman]

[=times new roman]خواستم مثل کبوتر, بپرم , یادت هست ؟
[=times new roman]

[=times new roman]توی این عکس بجا مانده عصا دستم نیست
[=times new roman] پیش از آن حادثه پای دگرم , یادت هست ؟


[=times new roman]رنگ و رو رفته ترین طاقچه خانه مان

[=times new roman] مهر و تسبیح و کتاب پدرم , یادت هست ؟
[=times new roman]

[=times new roman]خانه کوچکمان , کاه گلی بود , جنون
[=times new roman]در همان خانه شبی , زد به سرم , یادت هست ؟
[=times new roman]

[=times new roman]قصد کردم که بگیرم نفس دشمن را
[=times new roman] و جگر گاه ستم را بدرم , یادت هست ؟


[=times new roman]خواهر کوچک من تند قدم بر میداشت

[=times new roman] گریه میکرد که او را ببرم , یادت هست ؟


[=times new roman]گریه میکرد در آن لحظه عروسک میخواست

[=times new roman] قول دادم که برایش بخرم , یادت هست ؟


[=times new roman]راستی شاعر همسنگرمان اسمش بود ...

[=times new roman] اسم او رفته چه حیف از نظرم , یادت هست ؟
[=times new roman]

[=times new roman]شعرهایش همه از جنس کبوتر باران
[=times new roman] دیرگاهی است از او بیخبرم , یادت هست ؟
[=times new roman]

[=times new roman]آن شب شوم , شب مرده , شب دردانگیز
[=times new roman] آن شب شوم که خون شد جگرم , یادت هست ؟
[=times new roman]

[=times new roman]توی اروند در آن نیمه شب , با قایق
[=times new roman] چارده ساله علی همسفرم , یادت هست ؟
[=times new roman]

[=times new roman]ناله ای کرد و بیکباره به اروند افتاد
[=times new roman] بعد از آن حادثه خم شد کمرم , یادت هست ؟


[=times new roman]سرخ شد چهره اروند و تلاطم میکرد

[=times new roman] جستجوهای غم انگیزترم , یادت هست ؟


[=times new roman]مادرش تا کمر کوچه بدنبالم بود

[=times new roman] بسته ای داد برایش ببرم , یادت هست ؟


[=times new roman]بعد یک ماه همان کوچه , همان مادر بود

[=times new roman] زجه های پسرم , ای پسرم , یادت هست ؟


[=times new roman]چارده سال از آن حادثه ها میگذرد

[=times new roman] چارده سال چه آمد بسرم , یادت هست ؟


[=times new roman]توی این صفحه , به این عکس , کمی دقت کن

[=times new roman] توی صف از همه دنبالترم , یادت هست ؟


[=times new roman]لحظه ای بود که از دسته جدا افتادم

[=times new roman][=times new roman]لحظه بعد که بی بال و پرم , یادت هست ؟[=times new roman]

[=times new roman]

[=times new roman] اتفاقی که مرا خانه نشین کرد افتاد

و نشد مثل کبوتر بپرم , یادت هست ؟



خدا بخش صفادل

دیدار رهبر با شاعران , مهر ماه1387

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]

با خنده‌اي كه عكس تو در برگرفته است

ديوار خانه چهره ديگر گرفته است

بعد از تو برق شور و شعف را هجوم اشك

از چشم‌هاي خسته‌? مادر گرفته است

بي شك شبيه كوچه‌? ما، كوچه‌هاي عرش

از نام پرشكوه تو زيور گرفته است

حالا منم، كنار تو، اين جا كه پر زدي

اين جا كه خاك، بوي كبوتر گرفته است

اي انعكاس دست علي! برق ذوالفقار!

افلاك، پشت نام تو سنگر گرفته است

اين جا، نماز چلچله‌ها رو به دست توست

دستي كه رنگ غيرت حيدر گرفته است

چشمان من هميشه همين جا كنار توست

اين جا كه خاك، بوي كبوتر گرفته است

* طاهره رستمي


[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]

ما به عشق مبتلا شديم، هشت سال
از طلسم تن رها شديم، هشت سال

بعد هشت قرن انزوا درون شعر
قهرمان قصه‌ها شديم هشت سال

از مسير خاكريز تا مقر مرگ
دسته دسته جا به جا شديم هشت سال

هشت سال عاشقانه بود هرچه بود
رو گرفت و رونما شديم هشت سال

مرده بود زندگي در آرزوي ما
پيش مرگ زنده‌ها شديم هشت سال

اين ترانه نيست قصه نيست شعر نيست
ما به عشق مبتلا شديم هشت سال


[=Titr]
اميد مهدي زاده


پاك جاناني كه جان در راه جانان مي‌دهند
طالب حقند و بهر حفظ آن جان مي‌دهند

تا بجا آرند ميثاقي كه با حق بسته اند
خون خود را از پي امضاي فرمان مي‌دهند

ره به قرب يار مي‌جويند از ايثار خويش
اين ثمن را تا نه پنداري كه ارزان مي‌دهند

نازم آن آزادمردان را كه در بازار عشق
هستي خود را پي احياي قرآن مي‌دهند

تا چشند از دست ساقي بقا آب حيات
در ميان دجله جان با لعل عطشان مي‌دهند

شاهدان زنده تاريخ درس زندگي
خلق را در مكتب تقوي و ايمان مي‌دهند

مي دهد گل بوسه بر بازويشان روح خدا
تكيه بر بال ملك زين عزت و شان مي‌دهند

بانگ "هل من ناصر" فرزند زهرا را جواب
شاد و خندان در دل محراب و ميدان مي‌دهند

نام والاي علي بن ابي طالب به لب
جند شيطان را شكست از نور رحمان مي‌دهند

تا دم آخر به لب دارند ذكر دوست دوست
پاك جاناني كه جان در راه جانان مي‌دهند

جان فداي قهرماناني كه جان خويش را
هديه بر دربار سالار شهيدان مي‌دهند

تا نبيني عاشقان را سرخوش از شهد وصال
مي نداني جان شيرين را چه آسان مي‌دهند

جان مرداني نثار راه قومي كز شرف
نقد جان در كربلاي سرخ ايران مي‌دهند

* محمدعلي مرداني





روزهای آتش و انتظار و انفجار، یادمان نرفته است
سینه ها داغدار، نخلهای سربدار، یادمان نرفته است

چکمه های پرزخون، عشق و ترکش جنون، پاتک و تک و نبرد
ورد لب دعایمان یا علی و ذوالفقار، یادمان نرفته است

کفتران عاشق و زخمی و شکسته بال، لا له های بی سرو-
دستهای مانده بر سیمهای خار دار،یادمان نرفته است

صبر و استقامت در خدا خلاصه ها، مردهای بی نشان-
در اسارت و غریب همچو نخل استوار، یادمان نرفته است

حجله حجله عاشقی- در جزایر عطش- فتح سنگر جنون
خیبر و محرم و کربلای پنچ و چار، یادمان نرفته است

حک شده است بر دل و یادمان نمی رود، جای جای شهرمان
مانده خون هر شهید همچو نقش یادگار! یادمان نرفته است!

آزاد کاعباسی


درد و از هر طرف بنویسی درده

این و کسی میفهمه که یه عمر بی دست و پا سرکرده

کسی که بین دشمن بوده اسیر و برده

کسی که رفت پر کشید تا ناموس مملکت نشه بی پرده

مملکتی که حالا دختراش همه شدن ناز پرورده

مملکتی که تمام پسراش هوس باز و شبگرده

مملکتی که عشق جووناش سیگارو تخته نرده

عشق تو رفتن رو مین برگشتن با دست پای کنده

مردی که حالا رخ اون مثله پاییز زرده

ما اینجا حتی نیمرخمون گل کرده

مردی که گرمای وجودش واسه ما سرده

اونایی که این روزا یادشون بین ماها طرده

اینا درد های پنهان یه مرده

بسه پسر حرفای تو تلخ و واسه همه سردرده

بذار بگم این بغض لعنتی تو گلوم گیر کرده

چرا روزگاره ما اینقدر نامرده

بدون که این شعر من با تو همدرده

میدونم انتظار تو از ما فقط یه لبخنده

ساقی جبهه سبو بر لب هر مست نداد
نوبت ما که رسید میکده را بست نداد
حال خوش بود کنار شهدا آه دریغ
بعد یاران شهید حال خوشی دست نداد

بعضیا آرزو دارن بــابــاشون میلیاردر باشه

بعضیا آرزو دارن بــابــاشون سالـــــم باشه

بعضیا آرزو دارن بــابــاشون زنده باشـــــه

و بعضیا فقط آرزو دارن بدونن قبــــــــر بــابــاشون کجاس!

[=arial,helvetica,sans-serif]خوشا آنان که با عزت ز گیتی بساط خویش برچیدند و رفتند
ز کالاهای این آشفته بازار محبت را پسندیدند و رفتند
خوشا آنان که در میزان وجدان حساب خویش سنجیدند و رفتند
نگردیدند هرگز گرد باطل حقیقت را پسندیدند و رفتند
خوشا آنان که بر این عرصه خاک چو خورشیدی درخشیدند و رفتند
خوشا آنان که از پیمانه دوست شراب عشق نوشیدند و رفتند
خوشا آنان که با اخلاص و ایمان حریم دوست بوسیدند و رفتند
خوشا آنان که در راه عدالت به خون خویش غلتیدند و رفتند
خوشا آنان که بذر آدمیت در این ویرانه پاشیدند و رفتند
چو نخل بارور در تنگستان ثمر دادند و بخشیدند و رفتند
خوشا آنان که پا در وادی عشق نهادند و نلغزیدند و رفتند
خوشا آنان که بار دوستی را کشیدند و نرنجیدند و رفتند
رسا در راه خدمت باش کوشا خوشا آنان که کوشیدند و رفتند
[=arial,helvetica,sans-serif]زنده یاد دکتر قاسم رسا

[=arial]یک مادر داغدیده، در دست، تفنگ
می خواند سر جنازه ای با دل تنگ
«در راه دفاع از شرف و دین و وطن
یک کشته به نام، بِه که صد زنده به ننگ»


[=arial]محمدرضا سهرابی‌نژاد

ای شهیدان ، عشق مدیون شماست / هرچه ما داریم از خون شماست
ای شقایق ها و ای آلاله ها / دیدگانم دشت مفتون شماست . . .

گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت
اصلا هیچ نشونه ای نداشت
امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه …
نوشته بود : اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آی قــصــــه قــصــــه قــصــــه نــــون و پنیـــــــر و پسـتـــــه
یــــک زن قـــد خـمـیــــــــــده روی زمیـــــــن نشـسـتــــــه
یــــک زن قـــد خــمیــــــــــده یـــــــــک زن دلشــکسـتـــــه
کـــه چــادرش خــاکیـــــــه روی زمیـــــــن نــشسـتـــــه
دست میذاره رو زانــــــــوش زانـــــوشــــو هی میمالــــه
تندتند میـگه یا علــــــــــــی درد میــــــکشـــــه مینالــــه
شـکسـتــــه و تـکیـــــــــــده صــــورت خیــس و گلفـــــام
دست میکشه روی قبــــــــر قبـــــــر شهیـــــــد گمنـــــام


[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آب میـــــریـــزه روی قبــــــــر با دستـــــــــای ضعیـفــــش
قبـرو مـیشــــــــوره و بـعــــد دست میکنه تـــو کیفـــــش
از تـــــو کـیفش یـه جـعبــــه خــــرما میـــــاره بیـــــــــرون
میـــــــذاره روی اون قبــــــــر بــهش میگه مادرجـــــــون
به قربـــون بـی کسیـــــــــت چـــــــــرا مــــــادر نـــــداری؟
پنج شنبـــــــه هـا بــــه روی پــای کــــی سر میــــذاری؟
بابات کجاســـت عزیــــــزم؟ بــــــــــــرادرت خـــــــواهرت؟
حــرفــــی بزن عــزیــــــــــزم منــــــم جـــــــای مـــــــادرت
نیـــگا نــکن کــــه پیـــــــــرم نیــــــگا نــــــکن مریضــــــــم
تو هم عین بچّــــه مــــــــی راست میگم عزیزم!
نیـــگا نــکن کــــه پیـــــــــرم نیــــــگا نــــــکن مریضــــــــم
تو هم عین بچّــــه مــــــــی بچـــــــــه بــــــی نشونــــــم
همون که رفت و با خـــــــود بــــــــرده گرمــــــی خونـــــم
میـــــــزنه زیــــــر گریـــــــــــه ســـــرش رو تکون میـــــــده
درمیـــــــاره یــه عکســــــی از کیفش نشــــــون میــــده
عکســـــو میبوسـه و بــــــعد میــــــــذاره روی ســـــرش
عکـــــــس بچـه خوبــــــــش عــــکس علــــــــــی اکبرش
تو هم عین بچّــــه مــــــــی بچـــــــــه بــــــی نشونــــــم
همون که رفت و با خـــــــود بــــــــرده گرمــــــی خونـــــم
همون که آخرین بــــــــــــــار وقتــــــی که ترکـــــم می کـرد
نذاشت بـــرم دنبالـــــــــــش گفت که مامان تــو برگـــــرد
بــــــــــرو کنــــــــــــــار بـابـا نمــــــی تونــــــه راه بیـــــاد
من خودم دارم میـــــــــــــرم اونــــــه که تو رو مـــی خواد
گریه ش یهــــو بند میــــــــاد فکـــــــر میکنــــه و با مکـــث
بغض میــــکنه دوبـــــــــــــاره خیـــره میشه به اون عکس
دلــم رضــــــا نمـــــــــــی داد ولـــــــــی بـــــه خـــاطـر اون
دیگه پی اش نـــــرفتــــــــــــم گفتـــــــم برو مــــــادرجــــون
صورت مـــــن رو بوســــــــــید بـــــرگشتـــــش و دویــــدش
لبخنـــد زدم زورکـــــــــــــــــی ســـــــر کــــــوچه رسیــدش
تحملـــــــم تـموم شــــــــــــــد بــــــه دنبالـــــــش دویــــــدم
ولـــــــــی دیــگه بچـــــــــــه مو ندیـــــــــــدم و ندیـــــــــــــدم
وقتــــــی رسیدم خونــــــــــــــه بــابــای پیــــــــــرمــــــــردش
یواشــی زیــــــــر پتــــــــــــــــــو داشتـــــش گریه میــکردش!

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چه شبــــــــــها که به یــــــادش با گریـــــــــه خوابم می بــرد
باباش چقــــــــدر زورکــــــــــــی بغضشــــو فرو مـــی خــورد
لـبخنـــــــــدهای زورکــــــــــــــی اون بغض هــــــای پیرمــــــرد
کارشـــــــو آخــرش کـــــــــــــــرد مــرد خونـــــم سکتـــه کــــرد
الهـــــــــــــی که بمیـــــــــــــــرم چشماش به در سفید شــد
آخر نفهمیـــــــــد علـــــــــــــــی اسیــــــــره یا شهیــــد شـــد
ســــــــــــــــرت رو درد آوردم؟ بگـــــــم بــــــازم یا بســـــــه؟
آخ الهـــــــــی بمیــــــــــــــــــرم سنگــــــت چـــــرا شکستـــه؟
عـــــــــیب نـــداره مــــــــــــادرم یه کمــی طاقــــــــت بیـــــــــار
یــه کار نـــــــــــــو دستمــــــــــه دنـــدون رو جیـــــــگر بــــــــذار
سرویســـــــه نــو عروســــــــــه دختـــــــــر عـــــــذرا پیــــــــــره
تمــــــــــوم بشه ، یه پولـــــــی دســــــت منــــــو میگیــــــــره
یـــــه سنگ قبر خوشـــــــــــگل خــــــــودم بـــرات میــــــــــارم
با فاطمـــــــــــه میــــامــــــــــــو رو قبـــــــــر تـــــــو میـــــــذارم
گفتم راستـــــــی فاطـــــــــــمه رفتـــــــــه به خونـــــه بخـــــت
خیلـــــــــی خونــدم توگوشش راضــی شدش خیلی سخت
اون نامـــــزدعلـــــــــــــ ی بــــود همیـــــــــن علــــــــی اکبــرم
عینهـــــــو دختـــــــــرم بــــــــود صـــــــدام میـکرد مـــــــــادرم
راستــــــــــــی تو زن گرفتـــــی؟ یا که هنـــــــــوز نامـــــــزدی؟
کاشکی مــــــادرت مـیگفـــــــت هیچ وقت بهش قـول نـــــدی
راستــــــــی یادم رفت بگـــــــم از دختــــــــــــرم بهــــــــــــاره
اونم شـــــوهر کرد و رفــــــــــت شوهرشـــــــو دوســــت داره
خواســـــــتگارکه زیاد داشـــــت ولـــــی جـــــواب نمــــی داد
میگفت عروســی باشــــــــــــه وقتــــــــی داداشــــــم بیــاد
بـــــــــــــرای ازدواجـــــــــــــــش داشتـــش خیلی دیر میشد
به پــــای باباش و مــــــــــــــــن اونــــــم داشت اسیر میشد
همسنگــــــــر علــــــــــی بـــود دامــــــــاد و میـــــــــگم ننــه
بــــرای مــــــن از علــــــــــــــی یــــــــه حرفهایـــــــی میزنـه
میــــــــــگه شــــب حـمله بــود تــــــــو خیبــــر و تو مجنــون
میــــــــــون تیـــــر و تـــرکــــــش تــــــــو اون گلولــــــــه بارون
یــــــــه ترکــــــــــش خمپـــــــاره خــورده تـــــــوی گردنــــــش
دیگه تــــــــــو اون شلوغـــــــــی بچـــــــــــه ها ندیدنـــــــــش
همه اش چــــرا تو حرفـــــــــــام یاد علــــــــی می افتــــــــم
کجا بودیــــــــــــم عزیــــــــــــــزم دختـــــرمــــــــو می گفتـــــــم
کنــــــــار ســـــــــفره عقـــــــــــد وقتــــــــی اونو نشــــونـــدن
یادم نمیره هــــــــــیچ وقـــــــــت وقتـــــــی خطبـــه رو خوندن
وقتــــــــــی که گفتــــــــن عروس رفتـــــــــــه که گل بچینـــــــه

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]با گریــــــــه گفت که رفتــــــــــــه داداششـــــــــــو ببینــــــــــه[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
دوبـــــــــــاره و ســــــــــــه بــاره جلـــــــــوی چشـــــم دامـاد
تمــــــام جبهـــــه رو گشـــــــت گریـــــــه کرد و جـــــواب داد
رویـــــــــــم سیــاه مـــــــــــادرم ســــــــــــــــرت رو درد آوردم
آخ آخ ، راستــــــــــــی ببینــــم قـــــــــرص قلبمـــــو خــوردم
بغضــی کـرد و دستــــــــــــــای لرزونـــــــــو کرد تو کیفــــش
دســـتـــــــــای پینــه بستـــش اون دستــــــــای ضعیفـــش
دست هایــی که جــــــــــا داره آدم بــــــــــراش جـــــون بده
اون دستـــــای ضعیفـــــــــــــش کـــــــه عرشـــو تکــون میده
اون دستـــــــای ضعیفــــــــــــی کــــــــه پرشـــــــده ز پینـــــه
اون دستــــــای ضعیفــــــــــــی کـــــــــــه مـــــــرد آفرینــــــــه
دســـــت گذاشت رو زانـــوش همـــــون کوه عشق و صبـــر
با یاعلــــــــــــــــــی بلند شـــد بلنــــد شــــــد از روی قبــــر
گفت دیـــــگه بــاید بــــــــــــرم که قرص هامــــــــو نخـــــــوردم
حـــــلال بکـــــــن عزیــــــــــــزم ســــــــــــــــرت رو درد آوردم
بازم مــــــــــــــیام کنـــــــــــارت عزیزکـــــــــم شنیـــــــــدی؟
تــــــو هم عین بچه مـــــــــــی بـــــــــوی اکبــــــرو میــــدی
هــــــــی اشــــــــکهای پیــرزن زصورتـــــــــش میچکیـــــــد
دور شــــــــد از ســــــر قبــــــــر ســــــــر قبــــــــر اون شهید
شهیدی که سکتـــه کــــــــــرد بـــابـــای پیرمــــــــــــــردش
خواهر اون وقت عقــــــــــــــد همـــــــه ش گریه میکردش
اون که تا حــــالا غیـــــــــــر از فاطمــــه مــادر نداشـــــــت
تیرخــــــورده بود گردنـــــــــش روی تنـــــش سر نداشــــت
دستـــــهای اون شهیــــــــــد بــــه پشــت مــــادرش بـود
مـــــادر نفهمیــــــــــــد که اون علــــــــی اکبـــرش بــــــود
مـــــادرو همراهــــــــــــی کرد گفــــــــت که مهربونــــــــم
غصـــه نـــــخور مـــــــــــــادرم تمامشــــــو مـــی دونـــــم
آی قــصـــه قــصـــه قــصـــه نــــون و پنیـــــــر و پسـتــــه


[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]خواهــــــری که با گریـــــــــــه ســــــــر سفره نشستـــــه
یــــــک زن قـــد خمیـــــــــــده ســــنگ قبــــر شکستـــــه
گریــــــــه هـــای پیرمــــــــــرد... بگـــــــــم بازم یا بســـــــــه؟

[=arial]

این خط آخر ندارد

بنویس شهید و بعد برو سر سطر


[=arial]



[=arial]
همانجا که نخل هایش بدون سر


[=arial]
نماز می گزارد و بیدهای


[=arial]
مجنونش به سمت شرجی افق


[=arial]
در اهتزازند


[=arial]
از این سطر به آن سطر


[=arial]
از این خط به آن خط


[=arial]
از این خاک ریز به آن خاکریز


[=arial]
حالا دیگه این همه شهید را


[=arial]
کلمه ها تشییع می کنند


[=arial]
اصلاً این خط آخر ندارد


[=arial]
بدون معطلی به جای نقطه


[=arial]
اشک هایت را بگذار و برو

سلام تهران ، آري چه خواب سنگيني!

چه ساكتي ، چه خموشي ، مگر نمي بيني ؟

سلام اي همه جا مانده هاي قافله ها

سلام نسل چك و سفته و معامله ها !

چقدر هادي دردم چه خسته ام سردم

تكم غريب و غريقم ، شكسته ام زردم

سلام تهران تهران ، سلام تهرانم

منم بسيجي ديروز اين دبستانم

من از خدا و شهيد و كمانچه مي آيم

از استواي شلوغ شلمچه مي‌آيم ...

بگو چگونه گرفتار اين خطا شده ايم ؟

ميان سيل سياست چنين دوتا شده ايم؟!

چه ساده شوق شهادت به غصه ها برگشت

چه ساده كاوه دوباره به قصه ها برگشت!

هلا شما كه به امروز خويش زنجيريد

چرا سراغي از آن روزها نمي گيريد؟؟

دراين كشاكش بي همتي و بي ديني

حلال كن حلالم شهيد آويني..

رها شدم چه به ياوه ميان اين برزن

ميان اين همه مكر و ميان اين همه زن !

منم بسيجي ديروز و اينك اما دير

منم جواني جبهه و اينك اما پير

چقدر گريه ي كهنه به دادم آمده است

چه خاطرات عجيبي به يادم آمده است

چقدر خاتمه ام من چقدر مختصرم

چقدر گريه ام امشب چقدر مختصرم !!!

چفیه دانی قبله جانت کجاست؟



گردن فرزند شیر مرتضی است



شیعه شیری کز بهاران آمده



از گلستان جماران آمده



شیعه شیری کین چنین مردان عشق



گرد او؛پروانه اند و جان عشق



چفیه باید بوی آزادی دهد



بوی رهبر؛بوی شمشادی دهد



چفیه تندیس عبای رهبر است



جانماز و فرش پای رهبر است



ما دعا کردیم و رهبر خواستیم



چون خمینی؛ نور دیگر خواستیم



چشم خود را فرش پایش کرده ایم



در دل شبها؛دعایش کرده ایم



ما دعا کردیم که او منصور باد



هر بلا از جان پاکش دور باد



.



.



چفیه یعنی در ولایت حل شدن

نقشه ی روبه دلان مختل شدن

چفیه ای از چفیه ها جا مانده است

روی دوش شیر تنها مانده است

چفیه ها را پر کنید از اعتبار

پر کنید از عشق رهبر کولبار

کولبار بی محبت بار نیست

چفیه ی تنها خم اسرار نیست

چفیه یعنی کنج سنگر سوختن

در خط زیبای رهبر سوختن

چفیه یعنی عصر زیبای علی

بوسه باران کردن پای علی

چفیه ها باید ولایت جو شوند

وقت شب سجاده ای خوشبو شوند

بی علی رویان اسیر ماتمند

بی ولایت زادگان محو غمند



.



.



چفیه ام کو ؟!



چه کسی بود صدا زد :



هیهات !!



عشق من کو ؟!



مهربان مونس شب تا به سحرگاه ام کو؟!



چفیه ی شاهد اشکم به کجاست ؟!



من چرا واماندم ؟!



مأمن این دل طوفانی بی ساحل کو ؟!



ای سحرگاه !



تو را جان شمیم نرگس ، چفیه منتظر صبح کجاست ؟!



تربت کرب و بلا !



تو بگو چفیه ی سجاده چه شد ؟



ای مفاتیح !



بگو همدم دیرینه ی نجوایت کو ؟!



آی مردم ،



به خدا می میرم !!



مرگ بی چفیه !



خدایا هیهات !!



چفیه ام را به دلم باز دهید.



عهد ما ،



عهد وفا بود و صفا بود و ابد!


گر چه من بد کردم

ولی ای چفیه !



بدان بی تو دلم می میرد .



.



.



باید سلام کرد بر چفیه ، بیرق همیشه جاودان جبهه های خمینی .



و باید سلام کرد بر چفیه­ ای که همواره بر دوش علمدار نهضت خمینی است ...



به راستی در چفیه چه رازی نهفته است که با عطر و اشک و خون آشناست



و هنوز در کنار مرقد امام شهیدان ، دستمال اشک مردان بی ادعاست ؟



در حسینیه امام ، سینه زده ­ای؟



چفیه­ ای که بر شانه قبله قلب هاست دیده ­ای ؟



در جمکران الغوث و الامان گفته­ ای ؟



چفیه­ ای که راهنمای جست و جوگران مهدی زهرا(ع) است دیده ­ای؟



در دانشگاه نماز خوانده ­ای ؟ چفیه ­ای که سجده اهل معناست دیده ­ای؟



به بهشت زهرا رفته ­ای ؟



چفیه ­ای که در قاب عکسی همراه با قرآن و اسلحه­ ای همنشین است دیده­ ای؟



از قطره قطره اشک فرو ریخته بر چفیه­ ای، فشرده شده لای دندان ، حدیث درد خوانده­ ای ؟



چه می خوانی ؟ تو هم بخوان !



آه از ترکش تهمت ! فریاد از فراموشی دیروز!



امان از خنجری که از پشت فرود می آید و صدا ندارد !



چفیه... ! چفیه !



ای شال شب های سرد کردستانم !



چفیه!



ای چتر روزهای گرم مهران­ ام !



چفیه...! چفیه!



ای یادگار یاران و همه آبرویم !



ای آبروی یاران . ای ابر آرزویم !



با درد فشار دندان­هایم بساز که از درد می سوزم .



فریادم را چاه باش.



مگذار ساز های های من قهقهه ساز صف دشمن باشد!



چفیه منتظر است، منتظر یاران امام عصر(عج)



چفیه همراه بهشتیان است و ریسمان ولایت ، نشانه منزلت و پاگی و یادگار جنگ



.



.



چفیه یعنی باز گمنامی شهید



از شهیدستان گمنامی رسید



گرچه نامش از زبانها دور بود



استخوان پیکرش پر نور بود



چفیه را سنگر نشینان دیده اند



چفیه را گلها به خود پیچیده اند



چفیه امضای گل آلاله هاست



چفیه تنها یادگار لاله هاست



چفیه رو انداز گلها بوده است



طایر پرواز دلها بوده است



چفیه تار و پود اشکی بی ریاست



مرهم زخمان شیر کربلاست



چفیه را زهرا(س)به گلها هدیه کرد



چفیه را اشک شهیدان چفیه کرد



چفیه ها بوی شهادت می دهند



بوی دوران شرافت می دهند



چفیه یعنی باز گمنامی شهید



با هزاران ناز عطرش می رسید



عطر گمنام عطر یاس ساقی است



چفیه هم مانند چادر خاکی است...



انا لله و انا الــــــــیه راجـــــــــعون

از خداییــــــــم و به سوی خدا می رویــــــــــم
چه حس غریبی ست ، رفتن ِ سبـــــــکبالان
بوی بهشت می دهد ، پر کشـــــیدن ِ یـــــــــاران
چه عظـــــــمتی دارد ، لقــــــای حق رسیدن
دل از دنـــــــــیا و آمــــــالش ، بـــــُــــــریدن
چه گلگــــــون میشود پـــــــرواز ِ یــــــــاران
چه نم نم می زند ، قطــ ــ ــ ــ ــــران ِ باران
چه آســــــان می زند پــَـــر ، بالــــــهاشان
چه خــــّــــرم میشود دل با نامهـــــــاشان

سبـــــــکبالان ، شود جــــنّت ، ســـَـــراتان
رضــــــای حـــــــق شود ، نام ِ وفــــــــــاتان
شهادتت مبـــــــــــارک..

روییده زتربت شهیدان، گل سرخ / پیغام شهید است به دوران، گل سرخ
تا جان دگر فدا کند رهبر را / روییده هزار باغ و بستان، گل سرخ . . .
.

ای شهیدان ، عشق مدیون شماست / هرچه ما داریم از خون شماست
ای شقایق ها و ای آلاله ها / دیدگانم دشت مفتون شماست . . .

[h=1][/h]


[/HR]
(شبی در فکر و اندیشه بودم
به یاد دوستان جبهه بودم)


[/HR]
گذر کردم من از شهر و بیابان
به دیدم خود به ناگه در بیابان

رسیدم بی‌درنگ در وادی بکر
به لطف گفتن الله و چند ذکر

به دیدم چند شبه بنشسته آن دور
مرا خواندند باهم با دو صد شور

که‌ای جامانده از خیل شهیدان
بیا اینجاست مأوای شهیدان

نگه کن کوزران، کرخه، فاطمیون
شلمچه، دوپازا، فکه، هور، مجنون

برو بوکان و سقز، بانه، پاوه
کانی مانگا، بمو، اورامان، سماوه

به ماووت، کله‌قندی، حاج عمران
به مهران و سنندج، شاخ شمیران

هنوز افتاده اینجا این بدن‌های شهیدان
کجا شد عهد و پیمان با شهیدان

ببین جاری ست خون ما به دوران
تو هستی در کجا؟ در یاد تهران؟

چرا از یاد بردی جبهه‌ها را؟
طلب کردی زحق تو خانه‌ها را؟

ببین این دشت زیبا کمترین است
از آن پاداش کز بهر شهید است

بکن دل از دودنیا، باخدا باش
تو حافظ بهر خون بچه‌ها باش

قدم کن استوار، درراه ایمان
بده جان در ره یزدان و ایران

رسان پیغام خون ما شهیدان
به مردم، این جوانان و دلیران

که ما رفتیم بهر یاری دین
نگه‌داری کنیم ازملک و از دین

ندای یاری از دین چون‌که آمد
بدان که وقت عشرت هم سرآمد

بیاید چشم، چون بر کار بستن
نباید بی‌تفاوت هم نشستن

به یک‌دم یاد دستور علی (ع) کن
خودت تسلیم فرمان ولی کن

ولی دین بود هم نایب او
دهد فرمان به تو از جانب او

عزیزان یک‌زمان باید که خون داد
به‌فرمان خدا باید که خون داد

که گردد شاد و آزاد ملک ایران
که با اسلام، جاوید است ایران

چو آزادی و امنیت درآید
زمان غصه و هجران سر آید

جهادی نو شود تکلیف یاران
مسلح گشت باید با علم فراوان

زسنگرهای خاکی چون‌که رفتی
به دانشگاه و حوزه هم نرفتی

به فکر دانش و علم، فن‌آوری باش
جهاد با نفس و هم یادآوری باش

بگو ای مردمان نیک‌اندیش
مسلح گشته دشمن بیش‌ازپیش

دفاع کردن به هر دوران به‌نوعی است
ولی با اسلحه یا علم فوری است

اگر خواهید استقلال و ایمان
فداکاری کنید درراه ایران

که ایران قلب اسلام است اینک
تجلی‌گاه ایمان است اینک

قوی باید شود جمهوری ما
به دنیا سر شود جمهوری ما

کند آماده دنیا بهر آن روز
که منجی جهان گردد پیروز

بیاید یوسف زهرا (س) ز کعبه
منور این جهان گردد زکعبه

بگیرد انتقام مومنین را
به ذلت می‌کشد این کافران را

به درگاه الهی ما شهیدان
همه پشت سر پیر جماران

نشسته صف به‌صف به آه و زاری
به‌تعجیل فرج، دعا کرده زیاری

بخواهیم تا فرج گردد محقق
کنیم رجعت بهر یاری حق

چو دادند این پیغام آن شهیدان
برفتند بازهم در جمع یاران

ولی دادند بر من یک بشارت
که قسمت می‌شود بر تو شهادت

شنیدی چون پیام این شهیدان
بخوان تو فاتحه بر آن عزیزان

بهروزبیات /جانباز شیمیایی

ماهی كم طاقتم! یک روز دیگر صبر كن
تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است