اشعار شهادت:: در مدح مادر هستی بانوی آب و آئینه ::

تب‌های اولیه

198 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

چشمی شبیه چشم تو گریان نمی شود
زهرا حریف چشم تو باران نمی شود

گیرم که نان بعد خودت هم درست شد
نان بدون فاطمه که نان نمی شود

برخیز و باز مادری ات را شروع کن
فضه حریف گریه ی طفلان نمی شود

بدجور جلوه کرده کبودی چشم تو
طوری که زیر دست تو پنهان نمی شود

معجر بزن کنار و علی را نگاه کن
خورشید زیر ابر که تابان نمی شود

فهمیده ام ز سرفه ی سنگین سینه ات
امشب نفس کشیدنت آسان نمی شود

ای استخوان شکسته ی حیدر چه می کنی؟
با کار خانه زخم تو درمان نمی شود

من خواهشم شده ست که زهرای من بمان
تو با اشاره گفتی علی جان نمی شود

گفتم که روی خویش عیان کن ببینمت
گفتی به یک نگاه به قرآن نمی شود

:Sham:

یا الله




امان نداد سقیفه به چشم های ترت

هنوز خشک نشد در کفن تن پدرت

هنوز میوه ی اشک تو کال بود ولی

که خواستند ببینند باغ بی ثمرت

برای امر خلافت شروع شد قصه

بساط هیزم و آتش نشست پشت درت

((به روی سینه ی تو جای بوسه ی میخ است))

و خنده کرد عدو بر شکستن کمرت

نیاز بود که طفلت بزرگتر باشد

اگر که خواست میان بلا شود سپرت

به جای ظلمت خانه فروغ بود ای کاش

تمام قصه ی کوچه دروغ بود ای کاش

شاعر: مجتبي فلاح نيا

یا الله

فصلت رسیـده ای گل مـن بو گرفته ای
دیگـر چـرا تـو دست ، به پهلو گرفته ای؟
هنگام پا شدن به خـودت زحمتی نـده
دوش حسـن که هست تـو زانو گرفته ای؟
گیسـوی زینبـت چقَـدَر نـامنظم است
دستت به جای شانـه بـه بـازو گرفته ای؟
تا اینکه همسر تو نفهمـد قدت خم است

هرگـه بـه منـزل آمـده جارو گرفته ای
حیدر شده مثال همان کـور مستمنـد؟
معجـر به سـر زدی و از او رو گرفته ای؟
مادر بیا و روی خودت را نشـان بـده
حیدر چه کرده نـور خود از او گرفته ای؟
دستت به حق اشک حسن بشکند عمـر
از دیـدگـان مـادر مـن سـو گرفته ای
حالا به امر حق که غلاف است ذوالفقار
بر گل تو چنـگ می زنی و رو گرفته ای؟
محسن اگـر دعـا کنـی و آیـد آن عزیز
بـر زخـم های سینـه تـو دارو گرفته ای


شاعر: سيد محسن حبيب اله پور


مادر دو بخش است ، "ما" و "در"
و قصه یتیمیه "ما" از کنار "در" شروع شد !


بالاترين مرتبه کمال انسانيت ، مقام عصمت است که رضا و غضب انسان در همه امور، بر مدار رضا و غضب خدا باشد . اگر عصمت کبري به آن است که انسان کامل به جائي برسد که در همه امور ، به رضاي خدا راضي شود و به غضب خدا ، غضب کند ؛ فاطمه زهرا کسي است که خداوند متعال به رضاي او راضي مي شود و به غضب او ، غضب مي کند و اين مقامي است که منشأ حيرت انسانهاي کامل است . . .

اوست که در مکاشفات يوحنا ، علامتي است عظيم که در آسمان ظاهر شده ؛ زني که آفتاب را در بر دارد و ماه زير پايش ، و بر سر تاجي از 12 ستاره دارد . (1)

اوست که همسر و مادر دوازده رئيس از اولاد اسماعيل است که خداوند در سِفر تکوين تورات ، به حضرت ابراهيم خبر داد . (2)

او در سوره " دخان " ، تـأويـل " شب مبارکه " اي اسـت که در آن " هر امر استواري فيصله مي يابد ". (3)

او در زمانه ، يگانه زني است که خداوند متعال ، دعاي او را در روز مباهله ، هم طراز دعاي پيامبر اکرم و اميرالمؤمنين قرار داده است .

اوست که در شب معراج رسول خدا ديد که بر در بهشت نوشته شده است : " فاطمة خيرة الله " (4)

در شخصيت او همين بس که اول شخص وارد شونده بر بساط قرب الهي ، اوست ؛ چرا که رسول خدا فرمود : " فاطمه نخستين کسي است که به بهشت وارد ميشود . " (5)

او يگانه گوهري است که خداوند به بعثت پيغمبر خاتم بر مؤمنين منت نهاد ( سوره آل عمران آيه 64 ) و به وجود آن گوهر ، بر آن سرور منت نهاد و فرمود : " ما به تو کوثر داديم ، پس بر پروردگارت درود فرست و قرباني کن ، " (6)

آيا پس از رحلت رسول خدا ، چه شد که چنين کسي با دلي پر درد ، گفت : " بر من مصيبت هائي فرود آمد که هرگاه بر روزهاي روشن فرود مي آمد ، چونان شب ، تيره و تار مي شدند " (7) ، و هنگامي که به خاک سپرده شد ، از بدن رنجور او ، شبحي باقي مانده بود . " مانند شبحي گشته بود " (8) و اميرالمؤمنين در اين مصيبت ، آنچنان از پاي درآمد که به رسول خدا گفت : "اما اندوه من ( در فقدان فاطمه ) هميشگي است و از اين پس هر شب من ، تا به سحر به بيداري خواهد گذشت " (9)




1) مکاشفات يوحناي رسول ، باب 12

2) باب 17 در سِـفـر تکوين تورات

3) " انا انزلناه في ليـلـة مبارکة انا کنا منـذرين – فيها يفـرق کل امر حکـيم " ، ( سوره مبارکه دخان ، آيه 3 و 4 )

4) " فاطمه ، برگزيده خداست " ، ( تاريخ بغداد ، جلد 1 ، صفحه 274 )

5) " اول شخص يدخل الجنة ، فاطمه " ، ( ميزان الإعـتدال ، جلد 2 ، صفحه 131 )

6) " انا اعطيناک الکوثر – فصل لربک وانحر" ، سوره مبارکه کوثر ، آيات 1 و 2

7) " صبت علي مصائب لو انها ثبت علي الايام صرن لياليا " ، ( بحارالأنوار جلد 79 صفحه 106)

8) " و صارت کالخـيال " ، ( دعائم الإسلام ، جلد 1 ، صفحه 232 )

9) " امّا حزني فـسرمد و امّا ليلي فـمـسهّـد " ، ( نهج الـبلاغه ، خطبه شماره 202 )

10) " يا امّاه ! کـلميني قبل ان تفارق روحي بدني "

11) " يا امّاه ! انا ابنک الحسين ، کـلميني قبل ان يتصدع قلبي فأموت "

[=Microsoft Sans Serif]

بوی جنت می وزد از خاک کوی فاطمه
آبروی ما بود از آبروی فاطمه

هر زمان گر رو کنی سوی مدینه بشنوی


عطر جنت را، ز خاک مشکبوی فاطمه


لوح دل، شد مهر با مهر و ولایش از ازل
رشته جان، بسته ام بر تار موی فاطمه

بشکند پایی که بر پهلوی زهرا زد لگد
بشکند دستی که زد سیلی به روی فاطمه


هر که از اهل ثقیفه دم زند بی شک بود
دوستدار دشمنان کینه جوی فاطمه


کی شود مهدی بیاید تا بگیرد انتقام

از ستم کاران، که باشد آرزوی فاطمه

[=Microsoft Sans Serif]


[=Microsoft Sans Serif]ماتم عظمی

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
خداوندا چرا دل‎ها گرفته

[=Microsoft Sans Serif]جهان را ماتمى عظمى گرفته

[=Microsoft Sans Serif]چرا سرها بود بر زانوى غم
[=Microsoft Sans Serif]سحاب تیره عالم را گرفته

[=Microsoft Sans Serif]چه غوغایى به یثرب گشته برپا
[=Microsoft Sans Serif]كه موج فتنه‏ها بالا گرفته

[=Microsoft Sans Serif]ز جور امت و هجران بابا
[=Microsoft Sans Serif]دل صدیقه كبرى گرفته

[=Microsoft Sans Serif]زدند آتش به درب مهبط وحى
[=Microsoft Sans Serif]كه دودش گنبد خضرا گرفته

[=Microsoft Sans Serif]امیرمؤمنان سردار اسلام
[=Microsoft Sans Serif]غم عالم به قلبش جا گرفته

[=Microsoft Sans Serif]فدك را از كف دخت پیمبر
[=Microsoft Sans Serif]ریاكاران بى‏پروا گرفته

[=Microsoft Sans Serif]چه رخ داده مگر از بهر زهرا
[=Microsoft Sans Serif]كه روى خویش از مولا گرفته

[=Microsoft Sans Serif]مه برج نبوت منخسف شد
[=Microsoft Sans Serif]كه قرص صورت زهرا گرفته

[=Microsoft Sans Serif]سیه كرده است قنفذ بازویش را
[=Microsoft Sans Serif]به دستورى كه زان رسوا گرفته

[=Microsoft Sans Serif]گلویش را فشار غصه و غم
[=Microsoft Sans Serif]ز دست ‏بى‏وفائی‎ها گرفته

[=Microsoft Sans Serif]امید از زندگى ببریده دیگر
[=Microsoft Sans Serif]ز دنیاى دنى دل‎ها گرفته

[=Microsoft Sans Serif]نه تنها سوخت «فولادى‏» از این درد
[=Microsoft Sans Serif]كه غم بر دهر و مافیها گرفته


[=Microsoft Sans Serif]

حسین فولادی

آن شب تمام آسمان هم درد من بود *** شب بود و من بودم و تو بودی و خدا بود

آن شب بقیع از ناله من مویه می کرد *** ماه از ته دل ناله ی یک سویه می کرد

آن شب مدام از آسمان مهتاب می ریخت *** بر قامت مجروحت اسماء آب می ریخت

آن شب اگر زانو زدم حق می دهی ها *** تنها شدم تنها شدم تنهای تنها

تو بهتر از هر کس غریبی را چشیدی *** تو لرزش دست علی را خوب دیدی

ای کشتی صبر علی پهلو گرفتی *** با تو چه کردند از علی هم رو گرفتی

هم دست بودند و تو را از من گرفتند *** نامرد مردم انتقام از من گرفتند

در آخرین لحظه امیدم را گسستند *** دست مرا بستند و دستت را شکستند

دیگر برای من امیدی جز خدا نیست *** اینجا کسی با درد هایم آشنا نیست

یعنی که بی زهرا شدم باور ندارم *** ای کاش دیگر سر ز خاکت بر ندارم

آن شب تو را چون نوح در گرداب دیدیم *** ماهی میان ابری از خوناب دیدم

آن سو پیامبر از تو استقبال می کرد *** این سو تو را جان علی دنبال می کرد

من در قفس ماندم ولی تو گرم پرواز *** همتای من رفتی و تنها مانده ام باز

شام غریبان تو آن شب دیدینی بود *** تصویر تو در چشم زینب ماندنی بود

:Sham:

شنیده می شود از آسمان صدایی که *** کشیده شعر مرا باز هم به جایی که

نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که *** نوشت نام تو را نام آشنایی که

پس از نوشتن آن آسمان تبسّم کرد *** و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه شاعر زبانش الکن شد *** نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد *** دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است *** غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد *** ز درک خاک مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد *** درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت *** برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت

چرا که روی زمین واژه ی وزینی نیست *** و شأن وصف تو اوصاف این چنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست *** و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه ها کشیده تو را *** گمان کنم که تو را اصلاً آفریده تو را

که گرد چادر تو آسمان طواف کند *** و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف کند

ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند *** که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی ات را مرور باید کرد *** مرور کوثر و تطهیرو نور باید کرد

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود *** و وصف مردمش الهاکم التکاثر بود

درون خانه ی تو نان فقر آجر بود *** شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است *** حصیر خانه مولا به پایت افتاده است

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی *** علی از آن تو باشد تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی *** به نان خشک علی ساختی به جان علی

از آسمان نگاهت ستاره می خواهم *** اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم *** کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم

شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم *** و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده *** و مادری کن و این بار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم از تبار توایم *** هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم *** کنار حضرت معصومه در کنار توایم

فضا ی سینه پر از عشق بی کرانه ی توست *** کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست

شعر از سید حمید رضا برقعی

بي همگان به سر شود بي تو به سر نميشود

زينب من بدون تو شبش سحر نمي شود

اي همه وجود من ، اي غزل وسرود من

بدان براي مرتضي كسي سپر نميشود

اي خوشي مدينه ام نرگس قد خميده ام

كسي مثال فاطمه مرد خطر نمي شود

خوشي به چشم نديده اي ، بگو چها كشيده اي

براي هجران وسفر شكسته پر نمي شود

دامن كوه غمسرا ، ميان دريا بلا

فكر مشوش علي جدا ز در نمي شود

نگار قد كمان من ، گلشن در خزان من

حرف دل پر غم من خلاصه تر نمي شود

راه به هامون زده اي بر جگرم خون زده اي

ولي كسي مثال تو خون به جگر نمي شود

دمي تو فرصتم بده ، دوباره رخصتم بده

زبان گشا فاطمه ام نگو دگر نمي شود

اسير غم ها شده ام بمان كه تنها شده ام

اين در بيت الحزنم باز شرر نمي شود

بهار عمر حيدري ، به عرشيان تو رهبري

به عالمين قامت از اين شكسته تر نمي شود

امیررضا سیفی

*شريف ترين دلها دلي است كه انديشه ي آزار كسان درآن نباشد*
*امام علی علیه السلام می فرمایند
*
صبر دو نوع است: صبر در برابر آنچه دوست نداری ، و صبر نسبت به آنچه که علاقه
داری.
خدا عجیب علاقه دارد وقتی یک چیزی را خلق می کند یک عالمه قرینه توی آن به
کار ببرد.
همین صورت خودمان.
توی آینه دقت کرده اید؟
یک ابرو این طرف ، یکی آن طرف
یک چشم این طرف ، یکی آن طرف
یک گوش این طرف ، یکی آن طرف
دهان و بینی هم وسط .

توی دنیا چند تا برگ وجود داشته باشد خوب است؟
اصلا نمی شود شمرد .
حالا خدا این برگ ها را برداشته یکی یکی وسط همه ی شان یک خط کشیده ؛ بعد
دوباره این طرف و آن طرف همین خطی که کشیده یک عالمه خط دیگر کشیده که با هم
قرینه اند و....

از تقارن ها که بگذریم ؛ تناسب ها هم برای خودشان عالمی دارند .
شاید بعدا از تناسب ها هم چیزی نوشتم.
اگر از دیدن کسی یا منظره ای یا چیزی لذت می بریم به خاطر همین تقارن ها و
تناسب هاست.
.
حالا فکر کن خدا بخواهد عزیزترین و زیباترین مخلوقات خودش را نقاشی کند.
خوش به حال آنهایی که دیده اند . ما فقط اسم هایشان را دیده ایم. خدا حتی با
اسم های آنها هم قدرت نمایی کرده.

* محمد علی فاطمه حسن حسین*

یک اسم را گذاشته وسط و این طرف و آن طرفش دوتا اسم گذاشته
دوتای سمت راست را که می شناسی؟ با هم برادرند
دوتای سمت چپ را هم که می شناسی؟ با هم برادرند
اسمی که وسط است ، پنج حرفی است
از برادرهای سمت راست یکی چهار حرفی است و یکی سه حرفی
از برادرهای سمت چپ هم یکی چهار حرفی است و یکی سه حرفی
حالا یک اسم پنج حرفی داریم که یک اسم سه حرفی این طرفش هست (علی) و یک اسم سه
حرفی آن طرفش(حسن) .
دوباره این طرف ترش یک اسم چهار حرفی است (محمد) و آن طرف ترش هم یک اسم چهار
حرفی(حسین)
سمت راست اسم مادرمان مجموعا هفت حرف هست و سمت چپش هم هفت حرف.
این هفت حرف با آن هفت حرف می شوند چهارده حرف.
انگار خودش توی این چهارده حرف ، هم هست و هم نیست .
حالا آن چهارده حرف با پنج حرفی که باقیمانده با هم می شوند نوزده حرف.
.
نوزده هم که می دانید برای خودش اسراری دارد .

همین بس که نوزده ، تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحیم است ...

*ب س م ا ل ل ه ا ل ر ح م ن ا ل ر ح ی م*
* *
*م ح م د ع ل ی ف ا ط م ه ح س ن ح س ی ن*

وقتی خدا بخواهد با زیباترین تقارن عالم جانسوزترین روضه ی عالم را به تصویر
بکشد این طوری می شود:

*محمد علی فاطمه حسن حسین*

سلام.
لطفا شما هم اشعاری بنویسید. تقدیم به ساحت مقدس 14 معصوم در ایام فاطمیه
:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
دلی سوزان و حالی زار دارم
نظر بر جلوه انوار دارم
سخن با احمد (ص)مختار دارم
شکایت از در و دیوار دارم
روانه اشک بر رخسار دارم
مدینه با تو امشب کار دارم
به قلب عاشقان غوغاست امشب
شب دلتنگی مولاست امشب
مگر غوغای عاشوراست امشب
شب جان دادن زهرا(س)ست امشب
:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
مدینه یار مارا می شناسی؟
علی المرتضی(ع) را میشناسی؟
امام مجتبی(ع) را می شناسی؟
مدینه کربلا را می شناسی؟
مدینه آن زمان را یاد داری؟
تو زهرای جوان(ع) را یاد داری؟
جفای دشمنان را یاد داری؟
که من در دل غم مسمار دارم
مدینه با تو امشب کار دارم
:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
صحابه دست از جان شسته بودند
همه غیر از دو سه تن خسته بودند
به جمع غاصبان پیوسته بودند
چرا آن سینه را بشکسته بودند؟
مگر دست علی(ع) را بسته بودند؟

شکایت بر شه کرار دارم
مدینه با تو امشب کار دارم

تـا عـلــی ماهَـش بـه ســوی قبـــر بُرد
مـاه، رخ از شــرم، پـشـت ابـــــر بُرد

آرزوهــا را عـلــی در خــــاک کـــرد
خـاک هــم گـویی گــریبـان چاک کرد

زد صــدا: ای خــاک، جـانـانــم بگیــر
تــن نـمـانــده هیـچ از او، جـانـــم بگیر

نــاگــهـان بـر یــاری دســــت خــــــدا
دسـتــی آمـد، همچو دست مصـطـفــی

گـوهــرش را از صــدف، دریا گرفت
احـمــــد از دامـاد خـود، زهــرا گرفت

گـفـتـش ای تـاج ســر خیــل رُسُــــــــل
وی بَــر تـــو خُــرد، یکسر جزء و کل

از مــن ایــن آزرده جـانـــت را بـگـیـر
بـازگــردانــدم، امـانــت را بـگیــــــــــر

بــار دیــگر، هـدیـه ی داور بـگـیــــــــر
کــوثـــرت از سـاقــــی کـوثــــــــر بگیر

مــی کِـشــد خجلــت عـلــی از محضـرت
یــاس دادی، می دهد نیلوفــرت

:Sham::Sham::Sham::Sham:

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
آه آه ای همرهان، آهسته‌تر **می‌برید اسرار را، سر بسته‌تر

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]این تنِ آزرده باشد جان من ** جان فدایش، او شده قربان من

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]همرهان، این لیله‌ی قدر من است ** من هلال از داغ و این بدر من است

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اشک من زین گل، شده گلفام‌تر ** هستی‌ام را می‌برید، آرام‌تر

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وسعت اشکم به چشم ابر نیست ** چاره‌ای غیر از نماز صبر نیست

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چشم من از چرخ، پُر کوکب‌ترست ** بعد از امشب روزم از شب، شب‌ترست

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]زین گل من باغ رضوان نفحه داشت ** مصحف من بود و هجده صفحه داشت

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مرهمی خرج دل چاکم کنید ** همرهان، همراه او خاکم کنید

.

[=&quot]باید از فقدان گل، خونجوش بود[/]
[=&quot]در فراق یاس، مشکی پوش بود[/]
[=&quot]یاس ما را رو به پاکی می برد[/]
[=&quot]رو به عشقی اشتراکی می برد[/]
[=&quot]یاس یک شب را گل ایوان ماست[/]
[=&quot]یاس تنها یک سحر مهمان ماست[/]
[=&quot]بعد روی صبح، پرپر می شود[/]
[=&quot]راهی شبهای دیگر می شود[/]
[=&quot]یاس مثل عطر پاک نیّـت است[/]
[=&quot]یاس استنشاق معصومیّـت است[/]
[=&quot]یاس بوی حوض کوثر می دهد [/]
[=&quot]عطر اخلاق پیمبر می دهد[/]
[=&quot]حضرت زهرا دلش از یاس بود[/]
[=&quot]دانه های اشکش از الماس بود[/]
[=&quot]داغ عطر یاس زهرا زیر ماه[/]
[=&quot]می چکانید اشک حیدر را به چاه[/]
[=&quot]عشق محزون علی یاس است و بس[/]
[=&quot]چشم او یک چشمه الماس است و بس[/]
[=&quot]اشک می ریزد علی مانند رود[/]
[=&quot]بر تن زهرا: گل یاس کبود[/]
[=&quot]گریه کن زیرا که دُخت آفتاب[/]
[=&quot]بی خبر باید بخوابد در تراب[/]
[=&quot]این دل یاس است و روح یاسمین[/]
[=&quot]این امانت را امین باش ای زمین[/]
[=&quot]نیمه شب دزدانه باید در مغاک[/]
[=&quot]ریخت بر روی گل خورشید، خاک[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

دل داغ تو را دارد و یک عالمه آتـش
می‌ریزد از این خانه خراب این همه آتـش

این کوچه شلـوغ است گمان می‌کنم آخر
برخاسته خواهد شد از این هـمـهـمه آتـش



یـاران قـدیـمـنـد و عـطـشـنـاک جـهـیـمـنــد
افروخـتـه‌انـد این همه بی‌واهـمه آتـش

انصاف دهـیـد ایـنـکه ؛ فـدک حقّ کدام‌ست ؟
از چیست بـپـا گشـتـه در این مَحکـمـه آتـش؟



جز نـنـگ نمی‌ماند از این طایـفـه نـامـی
آنـان که دمـیـدنـد بـه این دمـدمـه آتـش


فردا خـبـر درد به هر گوشـه رسیـده‌ست
این قـوم زده بـر جـگـر فـاطـمـه آتـش

ایـنـک غـزلی سـوخـتـه‌تـر از در و دیـوار
این مـرثـیـه که شـعـلـه‌ور ست از دم آتـش

می‌خوانـم و می‌سـوزم و از آب خـبـر نیـسـت
می‌بـارد و می‌جـوشـد از این زمـزمـه آتـش

سید محمد علی آل مجتبی


بسم الله الرحمن الرحیم

اي که ميگويي اگرعباس در آن کوچه بــود!
ياکه سقالحظه ي حساس درآن کوچه بود

قهرمان جنگها آيا مگر حيدر نبــــــود؟
يک تنه فتاحِ درب قلعه ي خيبر نبود؟

در مصاف دشمنان مولا مگر هيبت نداشت؟
صاحب تيغ دو سر آيا مگر قدرت نداشــــت؟

با وقارو هيبتش صفهاي دشمن مي شکست
باهمان دستان خيبر کن که گردن ميشکست

بي گمان عباس هم ازدست مادر ميگرفت
يا،علي را بُردني از شال حيدر ميگـــــرفت

مَصلحت اين بود تا زينب کند افغان وآه
فاطمه زخمي شود اماکند حيدر نگاه

بهلول حبيبي زنجاني


بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام
مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام !؟

زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی!؟
داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟

دراین سه ماه، آب شدم ، امتحان شدم
با هر صدای سرفه ی تو نصفه جان شدم

با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت
با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت

این بوی نان داغ به من جان ِ تازه داد
حتی به پلکهای حسن، جان تازه داد

زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند
باید کمک کنم، کمرت درد می کند

آیینه ی پراز ترکم ، احتیاط کن!
فکری به حال وروز بد ِ کائنات کن

تا کهنه زخم بازوی تان تیر می کشد
دستاس خانه، آه نفس گیر می کشد

ازدست تو، به آه شکایت بیاورم
نگذاشتی طبیب برایت بیاورم

با اینکه اهل ِ صحبت بی پرده نیستم
راضی به رنج دست ِ ورم کرده نیستم

جارونکش! که فاطمه جان درد می کشم
دارم شبیه پهلوی تان درد می کشم

جارو نکش! که عطربهشت ست می بری
روی ِ مرا زمین نزن این روز آخری

باغ بدون غنچه و گل دلنواز نیست
ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست

گیرم که گردگیری امروز هم گذشت...
فصل بهارآمد و این سوز هم گذشت....

آشفته خانه ی جگرم را چه می کنی !؟
خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی!؟

زهرا به جای نان، غم ما را درست کن
حلوای ختم شیرخدا را درست کن

مبهوت و مات ماندم از این مِهر مادری!
دست شکسته جانب دستاس می بری!؟

جان ِعلی بگو که تو با این همه تبت !
شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت!؟

شُستی تن حسین وحسن با کدام دست !؟
آماده کرده ای تو کفن با کدام دست !؟

حرف از کفن شد و جگرت سوخت فاطمه
ازتشنگی لب ِ پسرت سوخت فاطمه

حرف ازکفن شد و کفنت ناله زد حسین
خونابه های پیرهنت ناله زد حسین

کاش می شد...
کاش میشد سگ ز سگها می شدم
پاسبان کوی زهرا می شدم

[=arial, helvetica, sans-serif]ازخانه چارچوب درت راشکسته اند[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]باب الحوائج پدرت را شکسته اند[/]
[=arial, helvetica, sans-serif][/]
[=arial, helvetica, sans-serif]عمداً مقابل پسر ارشدت زدند[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]یعنی غرور گل پسرت راشکسته اند[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]بازو و سینه ـ کتف و سرت دردمی کند[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]هرجا که بوسه زد پدرت ، را شکسته اند[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]ای مرغ عشق خانه حیدرکمی بــپـر[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]باورنمی کنم که پرت را شکسته اند[/]
[=arial, helvetica, sans-serif][/]
[=arial, helvetica, sans-serif]ازطرز راه رفتن وقد هلالی ات[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]احساس میکنم کمرت را شکسته اند[/]
[=arial, helvetica, sans-serif][/]
[=arial, helvetica, sans-serif]ابری ضخیم سرزد و ماهت خسوف شد[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]بی شک فروغ چشم ترت را شکسته اند[/]
[=arial, helvetica, sans-serif][/]
[=arial, helvetica, sans-serif]دندانه های شانه پرازخون تازه شد[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]اصلاً بعیدنیست ، سرت راشکسته اند[/]
[=arial, helvetica, sans-serif][/]
[=arial, helvetica, sans-serif]بابستری کبود وپرازلاله های سرخ[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]آئینه های دور وبرت را شکسته اند[/]
[=arial, helvetica, sans-serif][/]
[=arial, helvetica, sans-serif]زان آتشی که بر شجرطیبــه زدند[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]ثلثی زشاخ و برگ وبرت را شکسته اند[/]

با پا زدند بر در و در را صدا زدند
بی اطّلاع آمده و بی هوا زدند
دیدند چون حریف نبردش نمی شوند
دستش طناب بسته به او پشت پا زدند
یک عده جاهل متجاهر به فسق هم
لب تشنه آمدند ولی آب را زدند
یک دسته مس که رنگ طلا هم ندیده اند
تهمت به بی کفایتی کیمیا زدند
با جمع نامنظّمشان سنگ ریزه ها
سیلی به روی مادر آیینه ها زدند
شیطان پرست های به ظاهر خدا پرست
حتّی تو را برای رضای خدا زدند
تحریف کرده اند تو را تازیانه ها
از بس که حرفهای تو را نا به جا زدند
حالا که می شود اگر آن سال ها نشد
پرسیدن همین که شما را چرا زدند؟

الســــــلامُ عـــَلــَیــکَ یـــا صِدیقةُ الطاهِرَۀ
دختر کوچک بابا یه نامه ای نوشته
نشونی نامه من به آدرس بهشته
نوشته ام بروی اون نامه محرمونه
هیچکس بجز جدم نبی حق نداره بخونه
نوشته ام بیاد کمک حال مادر خرابه
دل بابا علی من از دیدنش کبابه
نوشته ام همون که تو گفتی فدای هستش
داره می میره از جفا بالا نمیره دستش
نوشته ام دعا کنه مادرمون نمیره
دعا کنه که خوب بشه دست به کمر نگیره
نوشته ام که تو کوچه دست علی رو بستند
شاخه یاس و از کمر باسنگدلی شکستند
نوشته ام که مادرم به درد و غم اسیره
گفته ام از خدا بخواد حق مارو بگیره
نوشته ام که از بهشت براش دوا بیاره
آخه مریضه مادرم دیگه توون نداره
نوشته ام وقتی بیای ز فرط ناسپاسی
اگه ببنی مادرو دیگه نمی شناسی
مثل قدیم نیست مادرم صورت اون کبوده
با غصه میگی یاس من که این جوری نبوده
نگی چرا دختر من به در د غم اسیره
چرا به پیش پدر ش چادر به سر می گیره
آخر نامه گفتم ام اگه می یاد دوباره
برای مادر فاطمه یه گوشواره بیاره

[SPOILER][/SPOILER]





از مرگ تو ای باب گرامی جگرم سوخت دل آب شد از آه درون چشم ترم سوخت

تنها نه غم مرگ تو زد شعله به جانم قلب من غمدیده ز داغ پسرم سوخت

با آن که بُدم من شجر باغ رسالت آن آتش بیداد گران برگ و برم سوخت

تنها نه همین غصب خلافت ز علی شد آن ثانی نمرود ، ز کاشانه درم سوخت

گفتم که پس از این نکنم ناله و افغان سیلی عدو ، صورت همچون قمرم سوخت

شد مشتعل از ظلم عدو رشته عمرم زان شعله دل شوهر نیکو سیرم سوخت

گفتم که خدایا برسان مرگ مرا زود آن ناله طفلان حزین بیشترم سوخت

از ناله طفلان علی ( کرببلائی ) در آن شب غمناک ز پا تا به سرم سوخت


شكر مي گويم خدا را خلقتم زهرايي است
شد گواهم اشك جاري طينتم زهرايي است
گر نگاهي هم نمايم دست من خواهد گرفت
من نخواهم شد ذليل وعزتم زهرايي است
فاطميّه از محرم بيشتر جلوه كنم
برجهان تاثير دارم قدرتم زهرايي است
من حسيني بودنم را خرج مادر مي كنم
شاهدم باشد خود او هيئتم زهرايي است
عاشقي گفتا قبر مي خواهم چكار
بي نشانم كن ببينم تربتم زهرايي است
مادري اش روز محشر تازه گل خواهد نمود
تازه مي فهمم خدايا قيمتم زهرايي است
شد به يك سيلي تمام چهره هاي ما كبود
غصه هايم گريه هايم غربتم زهرايي است
آن زماني كه زند تكيه به كعبه مهدي اش
فاش مي گويد به عالم دولتم زهرايي است

يا فاطمه از اشك ترا مي خواهيم
بيمار تو هستيم و دوا مي خواهيم
هر كس پي حاجتي رود بر در دوست
ما از تو برات كربلا مي خواهيم

از زبان آقا امیرالمومنین حیدر :Sham:
ممنونم اگر نروی
می میرم اگر بروی
زهرا نرو نرو :geryeh:

ممنون

آهسته می شوید یگانه همسرش را

با آب زمزم آیه های کوثرش را

آهسته می شوید غریب شهر یثرب

پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را

تنها کنار نیمه های پیکر خود

می شوید امشب نیمه های دیگرش را

آهسته می شوید مبادا خون بیاید

آن یادگاریهای دیوار و درش را

پی می برد آن دستهای مهربانش

بی گوشواره بودن نیلوفرش را

می گرید اما باز مخفی می نماید

با آستینی بغضهای حنجرش را

در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد

حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را

با گریه های دخترانه زینب آمد

بوسد کبودی های روی مادرش را

بر شانه های آفتابی اش گرفته

مهتاب هجده ساله ییغمبرش را

دور از نگاه آسمانها دفن می کرد

در سرزمین های سئوالی همسرش را



علی اکبر لطیفیان

نبينم دست بر پهلو بگيري

به درد و غصه هر دم خو بگيري

الهي بشکند دست هرآنکس

که باعث شد تو از من رو بگيري

[="Tahoma"][="Navy"]

بوی یاس نخل علی را حاجت است
بوی یاس بر عاشقان یک عادت است
بوی یاس بوی جوانی میدهد
بوی عشق و مهربانی می دهد
بوی یاس بوی کریمان می دهد
بوی نجوای یتیمان می دهد
بوی یاس بوی مدینه می دهد
بوی بابای سکینه می دهد
بوی یاس بوی شهادت می دهد
بوی شبهای محمد(ص) می دهد

شاعر : حسن قطبی

[/]

[="Arial"][="DarkRed"]عشق من! پاییز آمد مثل پار باز هم، ما باز ماندیم از بهار
احتراق لاله را دیدیم ما گل دمید و خون نجوشیدیم ما
باید از فقدان گل، خونجوش بود در فراق یاس، مشکی پوش بود
یاس بوی مهربانی می دهد عطر دوران جوانی می دهد


یاس ها یادآور پروانه اند یاس ها پیغمبران خانه اند
یاس ما را رو به پاکی می برد رو به عشقی اشتراکی می برد
یاس در هر جا نوید آشتی است یاس دامان سپید آشتی است
در شبان ما که شد خورشید؟ یاس بر لبان ما که می خندید؟ یاس

یاس یک شب را گل ایوان ماست یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح، پرپر می شود راهی شبهای دیگر می شود
یاس مثل عطر پاک نیتست یاس استنشاق معصومیتست
یاس را آیینه ها رو کرده اند یاس را پیغمبران بو کرده اند


یاس بوی حوض کوثر می دهد عطر اخلاق پیمبر می دهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود دانه های اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه می چکانید اشک حیدر را به چاه
عشق محزون علی یاس است و بس چشم او یک چشمه الماس است و بس

اشک می ریزد علی مانند رود بر تن زهرا: گل یاس کبود
گریه آری گریه چون ابر چمن بر کبود یاس و سرخ نسترن
گریه کن حیدر! که مقصد مشکلست این جدایی از محمد مشکلست
گریه کن زیرا که دخت آفتاب بی خبر باید بخوابد در تراب


این دل یاس است و روح یاسمین این امانت را امین باش ای زمین
گریه کن زیرا که کوثر خشک شد زمزم از این ابر ابتر خشک شد
نیمه شب دزدانه باید در مغاک ریخت بر روی گل خورشید، خاک
یاس خوشبوی محمد داغ دید صد فدک زخم از گل این باغ دید

مدفن این ناله غیر از چاه نیست جز تو کس از قبر او آگاه نیست
گریه بر فرق عدالت کن که فاق می شود از زهر شمشیر نفاق
گریه بر طشت حسن کن تا سحر که پر است از لخته خون جگر
گریه کن چون ابر بارانی به چاه بر حسین تشنه لب در قتلگاه

خاندانت را به غارت می برند دخترانت را اسارت می برند
گریه بر بی دستی احساس کن! گریه بر طفلان بی عباس کن!
باز کن حیدر! تو شط اشک را تا نگیرد با خجالت مشک را
گریه کن بر آن یتیمانی که شام با تو می خوردند در اشک مدام


گریه کن چون گریه ی ابر بهار گریه کن بر روی گلهای مزار
مثل نوزادن که مادر مرده اند مثل طفلانی که آتش خورده اند
گریه کن در زیر تابوت روان گریه کن بر نسترن های جوان
گریه کن زیرا که گل ها دیده اند یاس های مهربان کوچیده اند

گریه کن زیرا که شبنم فانی است هر گلی در معرض ویرانی است
ما سر خود را اسیری می بریم ما جوانی را به پیری می بریم
زیر گورستانی از برگ رزان من بهاری مرده دارم ای خزان
زخم آن گل در تن من چاک شد آن بهار مرده در من خاک شد

ای بهار گریه بار نا امید ای گل مایوس من! یاس سپید
(شعری زیبا از احمد عزیزی)
[/]

جوانمرد بودن در عین مرد نبودن جا[=arial]ن دادن در ورای جان گرفتن

[=arial]
[=arial]سیلی خوردن و باز علی گفتن[=arial]
[=arial]بین در و دیوار آرام خفتن[=arial]
[=arial]اینها همه یعنی از فاطمه چیزی نوشتن[=arial]
[=arial]در یک کلام یعنی عمری مرگ را به بازی گرفتن


یاس باغ مصطفی بعد از پدر خشکیده شد

از جفای ظالمان، برگ و بر او چیده شد

آنقدر در ماتم بابا ز جان ناله کشید

قوت هر روز و شب زهرا ، سرشک دیده شد
-----------------------------------
عرض تسلیت .

[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]شما که از شب تار علي خبر داريد
[=microsoft sans serif] ستاره سحرش را ز خاک برداريد
[=microsoft sans serif]
شما به تسليت باغبان قيام کنيد
اگر دلي ز دل من شکسته تر داريد
[=microsoft sans serif]

شما به مردمک ديده التماس کنيد

[=microsoft sans serif] اگر که خواهش باران ز چشم تر داريد

[=microsoft sans serif]شما که باخبر از رفتن بهار شديد
به داغ لاله بگرئيد اگر جگر داريد
[=microsoft sans serif]

شما که همسفر کاروان گريه شديد
به جز مدينه کجا نيت سفر داريد

[=microsoft sans serif]شما چو شمع بسوزيد در کنار بقيع
اگر ز فاطمه پروانه‌ي گذر داريد
[=microsoft sans serif]
شما اشاره اي از تلخي وداع علي
شنيده ايد که دلهاي شعله ور داريد

[=microsoft sans serif]شما حساب غم فضه را نمي دانيد
چه آگهي ز خبر هاي پشت در داريد
[=microsoft sans serif]
شما که محرم راز مگو نمي باشيد
چقدر از شب قدر علي خبر داريد

[=microsoft sans serif]شما مگر که بپرسيد از ستاره صبح
مزار گمشده اي را که در نظر داريد


[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]ایام شهادت دریاست . باران بندبندانگشتان درختان را میشمارد
و از سرشاخه های فروتن بیدهای مجنون فرود می آید .

[=microsoft sans serif]روز شهادت کسی است که مادر خورشیدهای دنباله داری است
که تا هنوز تاریخ زلالی زمین را تضمین کرده اند .

[=microsoft sans serif] ای بانوی آب و آیینه
! گیاهان از زمین به یاد تو سبز میرویند

[=microsoft sans serif]و شقایق ها از ازل تا ابد داغدار زخمی هستند
که دستهایی نامهربان بر شانه های فدک زدند
[=microsoft sans serif]

. هر دری را که میبینم دردی در من جوان میشود
و زخمی کبود در من جوانه میزند .


[=microsoft sans serif]
یافاطمة الزهرا اشفعی لنا فی الجنة

[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]ای زلال ترین بانوی دوعالم !
ای که تاریخ نامت را به احترام می نگارد
و من تمام جغرافیا را به یاد تو محترم میشمارم .

[=microsoft sans serif]ای زلال تر از نسیم و ای ماناتر از عشق !
هرگاه نام تو بر زبانم می وزد
جانی دوباره در من ریشه می دواند
و اندوهی جانکاه زبانه می کشد .
[=microsoft sans serif]

می دانم هیچ سنگی لایق آن نبوده است
که بر مزارت بنشیند و از این رو
تنها خورشید بر مزار تو سایه بان است .

[=microsoft sans serif]هان ای « مادر پدر» نام تورا می برم ،
زبان زمستانیم شکوفه می زند ،
[=microsoft sans serif]

سلولهای صخره ای ام آواز میخوانند
کلمات مچاله شده ام دهان به دهان میگردند
و جهان را شیرین میکنند .

[=microsoft sans serif]
تودر کدامین نقطه جغرافیا خورشید شده ای ؟
در کدامین دریا مرواریدی ؟
باکدام ابر ، از کدام سمت میباری
که درختان به احترام باریدنت سبز ایستاده اند ؟
[=microsoft sans serif]
ای بانوی زلال !
دریا مهاجر است ، رودها مهاجرند ،
تنها اندوه توست ، تنها زخم پهلوی توست
که در کبودی تاریخ ماندگار است .

[=microsoft sans serif]من که ذهن و زبانم با یاد تو شکفته می شوند ،
امروز با زبانی شکسته کلماتی سوگوار
و اندوهی ژرف در خود می شکنم .
[=microsoft sans serif]

در جایی خواندم :
مگر میتوان پهلوی تو بود و شکسته نبود ؟

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]روشنى عالم از نور حضرت زهرا (س)

ابن ‏مسعود نقل مى‏كند كه، ديدم على بن ابى ‏طالب عليه‏السلام را كه مشغول نماز است
و در ركوع و سجودش مى‏گويد:

«اللهم بحق محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم عبدك، اغفر للخاطئين من شيعتى»
پروردگارا، به حق بنده‏ى مقربت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم خطاكاران از شيعيان مرا ببخش.

از نزد او خارج شدم و به محضر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم شرفياب شدم.
ايشان را در حال نماز يافتم.
ديدم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم در نماز خود مى‏گويد:

«اللهم بحق على عليه‏السلام عبدك اغفر للخاطئين من امتى»
خداوندا، خطاكاران از امت مرا، بحق على عليه‏السلام بنده ‏ى مقربت ببخش.

از آنچه ديده بودم، در من وحشت و ترديد بزرگى ايجاد شد.
وقتى نماز رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به پايان رسيد، خطاب به من فرمودند:

اى پسر مسعود، آيا كافر شدى بعد از آنكه ايمان آورده بودى؟
عرض كردم، ابداً چنين نيست يا رسول ‏اللَّه،
بلكه ديدم على عليه‏السلام را كه خداوند را به حق شما طلب مى‏كرد
و شما را ديدم كه خدا را به حق على عليه‏السلام مى‏خوانديد.
پس ترديد كردم كه كداميك از شما نزد خداى عزوجل برتريد.

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند:
اى پسر مسعود، بنشين.
پس من در مقابل، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم نشستم.

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]آه! فاطمه جان! سوز، مانند مار زخم خورده‌اي در من مي‌پيچد و
با آتش، بغض در جانم مي‌ دود و وجودم را شعله‌‌ور مي‌سازد.

[=microsoft sans serif]آن زمان که کودکانت در گوشة خانه، پناه گرفته و مي‌ گريستند
آن‌قدر معصومانهکه مظلوميت و معصوميت از خود شرم مي‌ کردند.
[=microsoft sans serif]
غم، آن‌چنان برخانه علي چنبره زده است که
گويي بهتر از اين‌جا پيدا کرده است،آخر چرا؟!

[=microsoft sans serif]در، از روي زهرا شرمگين است چرا که ديگر از او جاني
براي عذرخواهي باقي بایقی مانده تا خاکستري بر زخم زهرا شود.
[=microsoft sans serif]
شعله‌هاي آتش نمي‌ دانند که چگونه از جلوي خانة علي فرار کنند و
سرگردان و گريزان راه به سوي آسمان پيش مي‌گيرند و از پشيماني
و سرنوشت شومي که براي آن‌ها رقم خورد چهره‌سياه مي‌ کنند.

[=microsoft sans serif]و اما آب، آبي که براي غسل، قرار داده‌اند، بيچاره نمي‌ داند که
بر کجا بريزد و سرگردان،انگشت حيرت بر دهان گرفته است.
[=microsoft sans serif]
آيا بر آتش دل کودکان ريزد؟
آيا برتن پاک و معصوم تو آرام و صبور فرود آيد؟

[=microsoft sans serif]آه! اي جان، چقدر سنگدلي که هنوز در بدن مانده‌اي، طاقت را ببين
که چگونه سرگردان و حيران سر به بيابان گذاشته است و دوان دوان
از ميان زخم‌هاي علي راه بازمي‌ کند و پا به گريز مي‌ گذارد؟!
[=microsoft sans serif]
آه از غربت بي‌ انتهاي علي،
آه که چقدر علي مظلوم و تنها مانده است...

[=microsoft sans serif]زهراجان! در شب های آتش و خاك و خون،
كلید ذكر تو بود كه قفل دل هایمان را باز نمود
و اسم اعظم تو بود كه دژهای مستحكم دشمن را شكست
و دروازه های فتح و پیروزی را یكی پس از دیگری برویمان گشود!

ای دریای اندوه!
ابرها، گریان از شب غربت مولایت، دل ها خون از غم مجتبایت،
آب ها تشنه لب های حسینت و كوههای مبهوت پایداری زینب تو، هستند!

ای قافله دار اشك و اندوه!
آه! كه هنوز، از پس خاكستر این همه سال شرار سوز تو
از بیت الاحزان تا بلندای عرش زبانه می كشد!

هنوز، طنین دادخواهی تو،
از مسجد و محراب پیامبر(ص) به گوش می رسد!

هنوز، صدای استغاثه تو از كوچه های مدینه، بلند است!
هنوز، دل شیعیانت، در التهاب داغ تو، داغدار است

هنوز، آل تو در رثایت دستار سیاه به سر می پیچند!
و ما هنوز هم، تقاص محبت تو را پس می دهیم و آواره عشق تو، هستیم!

و هنوز، هرصبح و شام، در راه تو لاله می كاریم!
و مسیر عشق تو را، با آب دیده می شوییم و با جاروی مژگان، می روبیم!

درسحرگاه هر آدینه چشم به راه سپیده می باشیم،
تا میوه دلت، آن تك سوار سبز مهدی دین پناه(عج)، از راه رسد
و برق ذوالفقارش سینه سیاه شب را بشكافد و زمین را به نور پروردگارش، روشن سازد.

او بیاید و داد دلت را، از خصم بستاند
و انتقام همه لاله های پرپرت را، از بادهای خزانی بگیرد.

آن روز حاصل اشك های تو به ثمر می رسد و درخت اسلام به بار می نشیند.
او زخم های تو را التیام خواهد داد و مروارید اشك را، از گلبرگ گونه هایت خواهد سترد.

اشك هایی را كه برای مظلومیت دین خدا ریختی و گریه هایی كه برای غربت مولا، كردی.
چرا كه، آن چه دیگران در آئینه نمی دیدند در خشت خام می دیدی!

تو می دانستی وقتی كه درب خانه ات را آتش زدند، به خیمه گاه حسینت آتش خواهند زد،
و چون پهلویت را شكستند و محسنت را سقط كردند، از همانجا حسینت را زیر سم اسبان لگدكوب نمودند.

وقتی كه ریسمان سیاهی به گردن علی(ع) انداختند و ناجوانمردانه او را،
كشان كشان برای بیعت، به سوی مسجد بردند، از همان وقت سجاد بیمار و داغدار تو را،
بی رحمانه با غل و زنجیر، بر شتر بی جهاز، بستند!

آری، ای قافله دار اشك و فریاد! ما می دانیم و خدایت بهتر نیز،
كه گریه های تو، برای غم دنیا و حب مافیها نبود


[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]
فرصت کوتاه لبخندهایت

[=microsoft sans serif]مدینه!
[=microsoft sans serif]هنوز کوچه هایت بوی بهار سوخته را می دهد و خشت خشت
خاطراتت، خیس از زلالی آینه های مالامال فاطمه علیهاالسلام است.
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]هنوز داغ، همان داغ است و نسیم، همان نسیم!
[=microsoft sans serif]هنوز اتفاق تازه تری از زخم های تو نیافتاده است!
[=microsoft sans serif]
کوچه های مدینه، کوچه های مدینه، و باز هم کوچه های مدینه؛
چه رازی است که در تو نهفته است، که
این گونه دل هر رهگذری را شعله ور می کند!


[=microsoft sans serif]صدای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است که اندوه
فاطمه را بدرقه می کند، یا شیون شمشیر
زنگ خورده علی علیه السلام است؟

[=microsoft sans serif]پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، دست هایش را با تمام
مهربانی ها تقسیم کرد و تو تمام مهربانی پیامبر بودی که:
[=microsoft sans serif]
«یا فاطِمَه! مَنْ صَلّی عَلَیْکِ، غَفَرَ اللَّهُ لَهُ
وَ أَلْحَقَهُ بِی حَیْثُ کُنْتُ مِنَ الْجَنَّة»


[=microsoft sans serif]«دخترم، کسی که بر تو درود بفرستد، خداوند
او را می آمرزد و او را در بهشت، در هر کجا که باشم، به من ملحق می کند».


[=microsoft sans serif]سلام بر تو، که روشنایی و نور، تسبیح تو را می گویند
و آب و آبشار، زلالی اشک های تو را زمزمه می کند!


[=microsoft sans serif]سلام بر تو، ای غربت درخشنده شب های علی علیه السلام ![=microsoft sans serif]
سلام بر تو، ای تبسم کوچیده از لبان علی علیه السلام !

[=microsoft sans serif]سلام بر تو، که تمام فرشته ها، فدایی نام تو هستند!
[=microsoft sans serif]سلام بر تو، ای هانیه، حورا، عذرا، سلام بر تو «ام ابیها»!

[=microsoft sans serif]سلام بر تو، که زهرایی و شکفتن شکوفه های نور،
با دست های پیوسته تو میسّر است و زمان و مکان با بودن توست امکان پذیر!


[=microsoft sans serif]سلام بر تو، که اولین کلمه ای که تو را توصیف کرد،
نور بود و آخرین کلمه ای که تو را دریافت، آتش اشتیاق!


[=microsoft sans serif]وقتی که در محراب می ایستادی، تمام ستاره ها به
پاهایت می افتادند و ماه در مقابل معصومیت مواج تو، مه گرفته، زانو می زد.


[=microsoft sans serif]سلام بر تو، ای یادگار روزهای تنهایی پدر و ای شاهد
روزگار تنهایی علی علیه السلام !


[=microsoft sans serif]سلام بر تو،![=microsoft sans serif]ای صداقت سیال و ای دریای پهلو گرفته در ساحل
دریای علی علیه السلام ! هزار پنجره تبسّم، نثار ایثار تو!

[=microsoft sans serif]هزار چشم معرفت، فدای اشک های بی دریغ تو!
ای گزینه برتر و آخرِ زنان نیکوی جهان!
[=microsoft sans serif]
هنوز بوی بهشت از سمت و سوی تو می وزد
و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، چشم به راه مهربانی های
فراتر از دست های کوچک توست، تا آغوش فراموش نشدنی
تو را در فرصت کوتاه لبخندهایت حس کند.

[=microsoft sans serif]ای شبیه ترین صورت به چهره پیامبر!
آتش چگونه توانست به حریم حریر لبخندهای تو نزدیک شود
و زخم، با چه جرأتی توانست درب خانه تو را بکوبد!

[=microsoft sans serif]سلام بر تو، که در آتش و عصیان برافروخته ناسپاسان
حریم ولایت و نبوت سوختی و زمزمه های روشن خویش
را جزبرای تنهایی و خلوت خویش بازگو نکردی.


[=microsoft sans serif]فانوس زخم خورده ام و روشنم
سوز
[=microsoft sans serif]باری ست زخم آتشتان در تنم هنوز

[=microsoft sans serif]هفت آسمان سکوت شکست، آینه ببین!
[=microsoft sans serif]سنگ تو را به سینه خود می زنم هنوز[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]ای کوچه های منتظر و منتهی به من![=microsoft sans serif]
سرشار از تبسّم و از شیونم هنوز

[=microsoft sans serif]خاموش اگر چه رفته ام ای زخم! مانده است
[=microsoft sans serif]روشن چراغ آبله بر مدفنم هنوز[=microsoft sans serif]

هر شب کنار پنجره های سوخته، اندوه های روشن خویش
را جز برای خلوت و تنهایی خویش بازگو نکردی و
از زخم های علی علیه السلام فاصله نگرفتی

[=microsoft sans serif]و پا به پای غربت مولا گریستی، تا قلب مولا در توالی و
تکرارهای تلخ تاریخ، پر سوز و گدازتر در جریان باشد.

[=microsoft sans serif]
محمد کامرانی اقدام
[=microsoft sans serif]

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]ای مادر بی کسی های پدر

[=microsoft sans serif]پدر که رفت، گمان می کردیم جان پدر در میان ماست.
[=microsoft sans serif]گمان می کردیم از این پس شمیم گل محمدی صلی الله علیه و آله وسلم
با عطر گام های تو فضا را آکنده خواهد کرد.

[=microsoft sans serif]نمی دانستیم چند سپیده بیشتر در میان ما نخواهی ماند.
[=microsoft sans serif]نمی دانستیم نخستین پیوسته به رسول خدا
صلی الله علیه و آله وسلم تو خواهی بود.
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]نمی دانستیم زودتر از سرنوشت، گرد و غبار بی مادری
بر سر و رویمان خواهد نشست.


[=microsoft sans serif]آن روزها که غم، تنها همراه همیشه ات بود و اشک
همرکاب غصّه های ناتمامتآن روزها که بغض بیت الاحزان
با مرثیه های جانسوزت در هم می پیچید


[=microsoft sans serif]آن روزها که «فدک»، آوردگاه حماسه پر شکوه تو بود؛
نماد حق خواهی انسان در گستره بلا کشیده تاریخ.

[=microsoft sans serif]ای مادر بی کسی های پدر!
[=microsoft sans serif]ای شانه های استوار علی![=microsoft sans serif]برخیز! برخیز و آهنگ مسجد کن.

[=microsoft sans serif]برخیز و با شراره های کلامت، کاخ های ستم را ویرانه کن!
[=microsoft sans serif]برخیز و دست های یاری علی علیه السلام را بفشار!

[=microsoft sans serif]برخیز و شب های بی سحر علی علیه السلام
را به سپیده صبح، پیوندی دوباره بزن!


[=microsoft sans serif]برخیز و گیسوان پریشان زینب را شانه بزن!
[=microsoft sans serif]برخیز و با نوازش های مادرانه ات، حسن علیه السلام
و حسین علیه السلام را در آغوش بگیر!


[=microsoft sans serif]آتش نزنید!
[=microsoft sans serif]این جا خانه فرشتگان خاک نشین است.[=microsoft sans serif]شعله بر در نزنید!
این جا مهبط آسمانیان است.


[=microsoft sans serif]اندکی شرم کنید! مگر چند روز است که
رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ،
این خانه را دق الباب نکرده است؟


[=microsoft sans serif]مگر چند روز است که داغ فراق پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
بر جان ها نشسته است؟


[=microsoft sans serif]اینک چه می کنید؟
[=microsoft sans serif]شعله بر در نزنید![=microsoft sans serif]شعله بر برگ شقایق نزنید!

[=microsoft sans serif]در باغ را به آتش نکشید!
[=microsoft sans serif]گل های یاس را لگد کوب ستم نکنید!
[=microsoft sans serif]
علی خیری


[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]از آغاز جز به نام تو قلم بر نداشته ام
[=microsoft sans serif][=Microsoft Sans Serif]


با تو سخن می گویم، ای بانوی آب های زلال، ای بانوی عشق!
اینک تمام درهای زمین، در ماتمی جاودان می سوزند
و ضجّه می زنند و دستان بی شرمی که چهره ات را نیلی کردند
قرن هاست که در عظیم ترین آتش جهنّم، هر لحظه خاکستر می شوند.

شب تلخی است امشب.کاروان کوچکی از مدینه خارج می شود؛
همراه تابوتی که بر شانه سنگین ترین بادهای زمین می درخشد و پیش می آید.

ناله های علی علیه السلام قلب سیاه ترین شب مدینه را می شکاف
د و هر قطره اشکی که از چشمان کودکانت فرو می چکد،
چون سیلابی عظیم، تا عمق زمین فرو می رود.

آیا چه کسی خواهد فهمید که چه آتشی آن شب، قلب مولا
را می گداخت و چه کسی آیا خواهد فهمید که ناله های بی صدای
زینب، چه حرارتی را آن شب به دورترین کهکشان ها می کشاند.

تمام فرشته های هر هفت آسمان، امشب همچنان که می گریند،
با درخشان ترین ستاره ها، گنبد سبز را زینت می دهند
و راهی می سازند، مفروش و نورانی، که از زمین به
عمیق ترین ونورانی ترین نقطه لاجورد کشیده شده است.


دستان علی علیه السلام ، چندان که پیکر ملکوتی را غسل می دهند
می سوزند و شانه های بلندش که عمری چون کوه، پایه های آسمان
بودند اینک از گریه پنهان علی علیه السلام به لرزه در آمده اند.

سیّدتنا! تو را به خاک می سپاریم... نه!
خاک را به تو می سپاریم که عظمت تو در خاک نمی گنجد.


آیا چگونه می شود باور کرد، بانو!
تو که زنده ترین زنده ها بودی و تو که تمام آن
چه که در حیات می گنجد، به پاس وجود تو هستی
گرفته اند چگونه می توان باور کرد که تو زنده نباشی؟

مگر می توان گفت که تو زنده نیستی؟
هم چنان که تو پیش از تولّدت، از بدو حیات زاده شده ای
بی شک پس از وفات نیز، همچنان تا جاودان زنده خواهی بود.

مگر جز این است که بر عرش ایستاده ای و اعمال قوم
پدر را می نگری و واسطه حاجات می شوی و مگر برای
آمرزش، قوم تو به کار به تو متوسّل نمی شوند
و مگر قرار نیست که تو شفیع گنهکاران رستاخیز باشی؟

ای مادرِ هر چه پاکی و مهر!
این سطور را بپذیر که به نامت سوگند
این کلمات جز از ماتم جانسوزم بر نخاسته اند.

و از آغاز جز به نام تو قلم بر نداشته ام.
چشانم را که می بندم، می توانم به وضوح ببینم:
شب های مدینه آن قدر بزرگ بوده اند که حتی
امروز هم می توان تصورشان کرد.

گوش می کنم، دیوارهای خانه ات ناله می کنند.
این دیوارها شاهد لحظه لحظه حضورت بوده اند بانو!

شاهد لحظه لحظه درد و عشق و اشک و مناجاتت
که آتش به جگرهایشان می ریخته است.

این دیوارها شنیده اند کلمات سوزاننده ات را و آن همه گلایه ای
که از این قوم داشتی و اینک، جای خالی تو را می گریند؛

جای خالی دستانِ تو را که هر وقت می خواستی
در خانه حرکت کنی، از دردِ پهلو باید دست
را به دیوار تکیه می دادی. اینک وقت وداع است.

تو می روی، امّا در انتظار باش؛
دیری نخواهد پایید که مولا با فرق شکافته به تو
خواهد پیوست و آن گاه، همه چاه ها خواهند گریست.

اینک به آسمان که نگاه کنی، پدر را می بینی که گریان
و خندان به استقبال تو آمده است.

دروازه های بهشت گشوده است.
جاده مفروش از ستارگان، گام هایت را به خویش می خواند.

بال بگشا! دیگر زمان درد و اشک به پایان رسیده است.
بال بگشا بانو! بال بگشا...


[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]مهدی میچانی فراهانی

[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]علی و خدا و ...

[=Microsoft Sans Serif]

[=microsoft sans serif]غمی غریب بر شانه های مدینه نشسته است
[=microsoft sans serif]مدینه بوی غربت می دهد
[=microsoft sans serif]هوا اندوه می بارد[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
لحظه ها سوگوار و داغدارند و کوچه های بنی هاشم،
در سکوتی غریبانه، خاطراتی تلخ را به نظاره نشسته است!

[=microsoft sans serif]خانه وحی، خانه ای که فرشتگان، بی اجازه صاحب خانه وارد
نمی شدند،چگونه است که حالا حضور پلید و گستاخ عده ای
ناپاک را به تجربه نشسته است؟!

[=microsoft sans serif]مدینه از این پس، هرگز صدای مناجات فاطمه علیهاالسلام را نخواهد شنید!
[=microsoft sans serif]مدینه از این پس، عطر حضور فاطمه علیهاالسلام را حس نخواهد کرد!

[=microsoft sans serif]و در این میان، علی علیه السلام غریب تر از همه
نهایت تنهایی اش را فقط با یک چاه قسمت می کند!

[=microsoft sans serif]هنوز در گوشه گوشه خانه، بوی زهرا می وزد!
[=microsoft sans serif]علی علیه السلام چگونه قدم به خانه ای بگذارد
که بی فاطمه علیهاالسلام است؟
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]درِ نیم سوخته، تلخ ترین حادثه تاریخ را بازگو می کند!
[=microsoft sans serif]دَرِ نیم سوخته، حکایت رنج فاطمه علیهاالسلام است.
[=microsoft sans serif]درِ نیم سوخته، آتش به جان علی می زند...

[=microsoft sans serif]شب است و ماه
[=microsoft sans serif]ماه است و علی علیه السلام
[=microsoft sans serif]علی علیه السلام است و خدا و یک چاه!
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]چاهی که گوش به دردهای دل صبور علی سپرده است!
[=microsoft sans serif]آه! اگر فاطمه زنده بود...

[=microsoft sans serif]کاش یاس کبودِ علی علیه السلام هیچ گاه هیجده ساله نمی شد!
[=microsoft sans serif]شب است و ماه...
[=microsoft sans serif]ماه است و علی علیه السلام و...
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]امان از این شب که خورشید را از ما گرفت!
[=microsoft sans serif]امان از این شب و امان از...

[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][CENTER][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]شیــــعیان عید آمده ،آغاز شد سالی دِگر
میــدهم از هفت سینِ سفره ی زهرا خبر

سین اوّل،سینِ سُفره،سُفره ای ازجنس غم
در کنارش مادری بنشسته چون با قدِّخَم

سین دوم ،در میانِ کوچه ها، سیلی شده
رنگِ رُخـــــــسارِگُلِ مولا علی نیلی شده

سین سوم،ساقه ای بشکسته با دستِ تَبر
باغبان تنهای تنــــها،غنچه هایش ، دیدهتَر

سین چارم،سوخته از کینه باب جبـــــــرئیل
پس چراگلشن نشد این بار،آتش بر خلیل؟

سین پنجم،سینه ای مجروح وپُردَرد و حزین
سین شش،پشتِ درو دیوار شدسِقطِ جنین

سین هفتم،گشته،فرقِ بینِ مسمار و خَدَنگ
سینه،سرنیزه،سه شعبه،ساربان،سر،سیب و سنگ



[=microsoft sans serif]


[/CENTER]

[=microsoft sans serif]

ابر بارَد سیل آسا بر مزار فاطمه
بر هجوم دردهای بی شمار فاطمه

شاخه ی نیلوفری خشکید بر دیوار باغ
آسمان باغ را پُر کرد انبوه کلاغ

بال های نازک پروانه از اندوه سوخت
دیده ی پروانه را از شمع تا خورشید دوخت

قاصدک با طرّه های نازکش پرواز کرد
در غم هجران زهرا فصل غم آغاز کرد

چاه نالد از غم حیدر غمین و داغ دار
رعد غُرّد خشمگین و آتشین و سوگوار

خاک را تاب تحمّل نیست تا بستر شود
بستر زهرای اطهر نور پیغمبر شود

چشم های حیدر کرّار خون بر خاک ریخت
اشک چشمان علی خون در دل افلاک ریخت

اشک زینب خاک را شویَد به عطر و بوی عشق
ذرّه ذرّه خاک بنشیند به رنگ و روی عشق

خاک، دستی از نوازش ها به پهلویش زده
پرتوِ مهتاب، صدها بوسه بر رویش زده

آسمان خون گریه کن با ضجّه های بی امان
ای زمین بشنو صدای گریه ی هفت آسمان

کلبه ی محزون زهرا قصّه ای از درد بود
رنگ رخسار حسینش کیمیای زرد بود

در طپش های دل طفلان، غم بی مادری
خشکی لب ها گواه ماتم بی مادری

دیده ی محزون طفلان در سکوت و جستجو
در به در ،منزل به منزل ،خانه خانه، کو به کو

دستِ لرزان پدر در دستِ لرزان حسین
چشم گریان پدر در چشم گریان حسین

مادرم کو ای پدر؟ سَروِ گل اندامم کجاست؟
خانه ویران گشت بابا جان آرامم کجاست؟

مادرم هر شب برایم لای لایی خوانده بود
با نوازش ها سپیدی را به شب تابانده بود

مهر و تسبیح نمازش در فراق و انتظار
بستر سجّاده امشب بی قرار بی قرار

لب فرو می بست حیدر تا نگوید دردِ خویش
غافل از خورشیدِ رخسارِ غمین و زرد خویش

زینبم امشب دگر زهرا ز غم ها رسته است
زینبم مادر دگر بار سفر را بسته است

جان معصومم حَسَن، مادر دگر در رنج نیست
فاطمه عمری زِ زخم محنت و با درد زیست

ای عزیز نینوا بگذار سر بر سینه ام
مرهمی بگذار بر داغ غم دیرینه ام

طفل معصومم حسن، سر را به زانویم گذار
شام تارم را مکن با اشک هایت بی قرار

کیمیای صدق آرام است امشب، لای لای
درد پهلو نیست، تب هم نیست، زینب لای لای

صد قسم بر خاک دادم تا که پنهانش کند
کیمیای صدق را پنهان به دامانش کند

شام تاریکم گواه عهدِ من با خاک بود
قطره قطره اشک باران گریه ی افلاک بود

تا ملائک بر زمین با دسته های گُل شدند
بر مزار فاطمه دریایی از سنبل شدند

این امانت را زمین با گل مُزیّن کرده است
جایگاهش تا قیامت در حجاب و پرده است

فاطمه زهرای اطهر جاودان در جان ماست
فاطمه، امّ ابیها، زنده در پیمان ماست

هیچ کس را نیست در عصمت چو جان فاطمه
مظهر صدق و صداقت چون زبان فاطمه

کلبه ی محزون زهرا بود و حیدر بود و داغ
شاخه ی نیلوفری خشکید بر دیوار باغ

شاعر: اکرم بهرامچی




[=microsoft sans serif]

[=Microsoft Sans Serif]
[CENTER][=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]تـا عـلــی ماهَـش بـه ســوی قبـــر بُرد
مـاه، رخ از شــرم، پـشـت ابـــــر بُرد

آرزوهــا را عـلــی در خــــاک کـــرد
خـاک هــم گـویی گــریبـان چاک کرد

زد صــدا: ای خــاک، جـانـانــم بگیــر
تــن نـمـانــده هیـچ از او، جـانـــم بگیر

نــاگــهـان بـر یــاری دســــت خــــــدا
دسـتــی آمـد، همچو دست مصـطـفــی

گـوهــرش را از صــدف، دریا گرفت
احـمــــد از دامـاد خـود، زهــرا گرفت

گـفـتـش ای تـاج ســر خیــل رُسُــــــــل
وی بَــر تـــو خُــرد، یکسر جزء و کل

از مــن ایــن آزرده جـانـــت را بـگـیـر
بـازگــردانــدم، امـانــت را بـگیــــــــــر

بــار دیــگر، هـدیـه ی داور بـگـیــــــــر
کــوثـــرت از سـاقــــی کـوثــــــــر بگیر

مــی کِـشــد خجلــت عـلــی از محضـرت
یــاس دادی، می دهد نیلوفــرت


[=microsoft sans serif]
علی انسانی

[=microsoft sans serif]


[/CENTER]

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif][CENTER]
شكر مي گويم خدا را خلقتم زهرايي است
شد گواهم اشك جاري طينتم زهرايي است

گر نگاهي هم نمايم دست من خواهد گرفت
من نخواهم شد ذليل وعزتم زهرايي است

فاطميّه از محرم بيشتر جلوه كنم
برجهان تاثير دارم قدرتم زهرايي است

من حسيني بودنم را خرج مادر مي كنم
شاهدم باشد خود او هيئتم زهرايي است

عاشقي گفتا قبر مي خواهم چكار
بي نشانم كن ببينم تربتم زهرايي است

مادري اش روز محشر تازه گل خواهد نمود
تازه مي فهمم خدايا قيمتم زهرايي است

شد به يك سيلي تمام چهره هاي ما كبود
غصه هايم گريه هايم غربتم زهرايي است

آن زماني كه زند تكيه به كعبه مهدي اش
فاش مي گويد به عالم دولتم زهرايي است
[=microsoft sans serif]

جواد حیدری


[/CENTER]

[=Microsoft Sans Serif]

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
بود ذيل وي از آلايش دور
پاک دامان وي از لوث گناه

[=microsoft sans serif]روز و شب تا به جهان داشت مقام
بود آن رشک خور و خجلت ماه
[=microsoft sans serif]

خرم از چهره‌اش اين هفت اقليم
روشن از عارضش اين نه خرگاه

[=microsoft sans serif]چون شد آن سرو قد لاله عذار
از سموم اجلش حال تباه
[=microsoft sans serif]

سرو ازين غصه به بر جامه دريد
لاله زين غم ز سرافکنده کلاه

[=microsoft sans serif]ريخت در فرقتش آن خاک بسر
کرد در ماتمش اين جامه سياه
[=microsoft sans serif]

چون شد از دار فنا سوي بهشت
جانش از شوق ملاقات الله

[=microsoft sans serif]رخت بربست از اين غمخانه
بار بگشاد در آن عشرتگاه
[=microsoft sans serif]
کلک هاتف پي تاريخ نوشت
رفت از دار فنا فاطمه آه

[=microsoft sans serif]حيف از فاطمه آن نخل جوان
که خم از باد اجل شد ناگاه
[=microsoft sans serif]

حيف از آن گوهر ارزنده که بود
در جهان خيل نکويان را شاه

[=microsoft sans serif]حيف از آن شمع فروزنده که بود
پرتو آن طرب‌افزا غم‌گاه
[=microsoft sans serif]

بود از پاکي طينت تا بود
عفتش همدم و عصمت همراه
[=microsoft sans serif]
شاعر : هاتف اصفهاني
[=microsoft sans serif]




[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]در کوچه باد می‌آید، این ابتدای ویرانی است...».
[=microsoft sans serif]خبری در راه است؛
[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]
خبری عظیم و واقعه‌ای هولناک. بادی که می‌وزد،
آبستن عزای بزرگی است که خواهد رسید.

[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]بادی که در کوچه سرگردان است
به زودی به توفان بدل خواهد شد؛
[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]
توفانی که تنها خانه تو را به لرزه درمی‌آورد،
توفانی که تنها قصد ویرانی کلبه عشق را دارد؛

[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]کلبه حقیقت، کلبه وحی و توحید.
کاش پنجره‌ها از این توفان نلرزند! [=microsoft sans serif]
[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]
کاش در خانه را به روی این زلزله ناگهان باز نکنى!
[=microsoft sans serif]کاش پشت در نایستى! [=microsoft sans serif]
کاش آشیانه‌ات را شعله‌های کینه در کام نگیرند!

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]فاطمه علیهاالسلام ، صبر لایزال نبوی بود که در هیأت عفتی سر به
فلک کشیده،چادر به سر می‏کشید و در کوچه ‏های مدینه، در تمام
رهگذرهای هستی، حضور خدا را به کائنات، یادآور می‏شد.

[=microsoft sans serif]سیلی ستم و تازیانه کینه را به جان خرید تا هجوم تندبادِ
انکار، شمع یک‏تنه حقیقت را خاموش نکند.
[=microsoft sans serif]
افسوس از سوره کوثر که در آن خانه گِلین
همسایه اهالی غفلت و سنگدلی شد!

[=microsoft sans serif]آه از زمزمه‏ های شرحه شرحه بتول که در نیمه‏
شبِ سجاده و تسبیح، ارکان عرش را به لرزه می ‏افکند!
[=microsoft sans serif]
آه از ریحانه رسول خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله که در مشام حسادتِ
زمین،به هدر می‏رفت و چشمانِ حقیقت‏ ستیز زمانه
رخساره طهارتش را طاقت نداشت.

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]آه! فاطمه جان! سوز، مانند مار زخم خورده‌اي در من مي‌پيچد و
با آتش، بغض در جانم مي‌ دود و وجودم را شعله‌‌ور مي‌سازد.

[=microsoft sans serif]آن زمان که کودکانت در گوشة خانه، پناه گرفته و مي‌ گريستند
آن‌قدر معصومانهکه مظلوميت و معصوميت از خود شرم مي‌ کردند.
[=microsoft sans serif]
غم، آن‌چنان برخانه علي چنبره زده است که
گويي بهتر از اين‌جا پيدا کرده است،آخر چرا؟!

[=microsoft sans serif]در، از روي زهرا شرمگين است چرا که ديگر از او جاني
براي عذرخواهي باقي بایقی مانده تا خاکستري بر زخم زهرا شود.
[=microsoft sans serif]
شعله‌هاي آتش نمي‌ دانند که چگونه از جلوي خانة علي فرار کنند و
سرگردان و گريزان راه به سوي آسمان پيش مي‌گيرند و از پشيماني
و سرنوشت شومي که براي آن‌ها رقم خورد چهره‌سياه مي‌ کنند.

[=microsoft sans serif]و اما آب، آبي که براي غسل، قرار داده‌اند، بيچاره نمي‌ داند که
بر کجا بريزد و سرگردان،انگشت حيرت بر دهان گرفته است.
[=microsoft sans serif]
آيا بر آتش دل کودکان ريزد؟
آيا برتن پاک و معصوم تو آرام و صبور فرود آيد؟

[=microsoft sans serif]آه! اي جان، چقدر سنگدلي که هنوز در بدن مانده‌اي، طاقت را ببين
که چگونه سرگردان و حيران سر به بيابان گذاشته است و دوان دوان
از ميان زخم‌هاي علي راه بازمي‌ کند و پا به گريز مي‌ گذارد؟!
[=microsoft sans serif]
آه از غربت بي‌ انتهاي علي،
آه که چقدر علي مظلوم و تنها مانده است...