جمع بندی اسلام و شفاف سازی نکات ابهام

تب‌های اولیه

57 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

صدیق;990598 نوشت:
بسیاری از احکام دین، قابل سنجش با عقل نیست و اصلا عقل هیچ داوری ای در مورد آنها ندارد

صدیق;990598 نوشت:
عقل ما در سنجش احکام ناتوان است و نمیتوان به داوری او در این موارد اعتنا کرد

استاد عزیز، پس چطور از همین عقل ناقص انتظار دارید بتواند درمورد اصول دین تحقیق کند و درست و غلط آن را تشخیص دهد؟

صدیق;990598 نوشت:
بسیاری از احکام نیز در ظاهر با اخلاق ناسازگار است. مانند حکم به سنگسار و رجم و ...
خیر استاد اینها هیچکدام با اخلاق ناسازگار نیست
البته به شرط آنکه قبل از آن، اخلاق را به درستی تعریف کرده باشیم
برای کسی که زندگی را محدود به همین دنیا می‌بیند، مرگ یعنی پایان همه چیز و چیزی بدتر از آن وجود ندارد
اما برای یک دیندار چنین نیست و می‌توان فلسفهء وجود حکم سنگسار و امثال آن را به درستی برایش تبیین کرد

صدیق;990598 نوشت:
برخی نیز با عقل. مانند اینکه دیه پنج انگشت از چهار انگشت کمتر است.
برخی نیز با مناسبات اجتماعی میان زن و مرد مانند اینکه دیه زن از مرد کمتر است یا ..
اولاً درمورد صحت برخی از این موارد شبهه وجود دارد که البته جای آن در این تاپیک نیست
فقط اینکه به هرحال لااقل از دید من قطعی نیست
از جمله بحث ذکات در 9 مورد، بحث لزوم جاری شدن زبانی خطبهء عقد و......

ثانیاً باز هم عرض می‌کنم که به راحتی و بطور عقلانی تمام این احکام قابل اثبات هستند
خواستید یکی‌یکی نام ببرید تا برای آن دلیل عقلی بیاورم

صدیق;990598 نوشت:
[=microsoft sans serif]ابزار اینکه بفهمیم یک حکم و یک گزاره از دین است(از گزاره های فرعی و مربوط به اخلاق)، عقل نیست بلکه شناخت متون اصیل مورد تایید آن دین و مراجعه به آنها و مقایسه آن حکم با مستند آن است
استاد صدیق عزیز، نکته‌ای عرض می‌کنم که به نظرم راهگشای گفتگوی ماست
ببینید برادر، وقتی من می‌گویم برخی احکام با عقل یا اخلاق ناسازگار است، منظورم عقل و اخلاق سکولار نیست!
اتفاقاً در قیاس با خودِ دین عرض می‌کنم. یعنی وقتی من خدا را شناختم و فهمیدم ظلم نمی‌کند، اگر حکمی به نظرم ظالمانه آمد خب معلوم است که برایم سوال می‌شود

مثالی برای شما می‌زنم. الان اهل سنت هم ادعا می‌کنند که احکام خود را با شناخت متون دینی و بررسی دقیق استخراج کرده‌اند
حتی داعش نیز خود را سلف پیامبر(ص) می‌داند و ادعا دارد که اسلام حقیقی همانی است که آنها اجرا می‌کنند
خب اینجا دو اشکال وارد خواهد بود

1 - برای آنکه یک مسلمان را که هنوز مذهبی انتخاب نکرده، به این وا بداریم که راه درست (که از نظر ما شیعه است) را برگزیند، به او چه خواهیم گفت؟ خواهیم گفت برو تحقیق کن
خب علمای اهل سنت و وهابی به پیروان خود چه خواهند گفت؟ خواهند گفت شما فروع دین را باید تعبداً بپذیرید!!! نتیجه اینکه هیچ غیرشیعه‌ای شیعه نخواهد شد
اصلاً چرا راه دور برویم. همین الان مواردی وجود دارد که یک عالم شیعه نظری می‌دهد اما سایر علمای شیعه نظرش را رد می‌کنند
و این یعنی شناخت یک گروه از آنها درست بوده، نه هر دو گروه

2 - وقتی می‌خواهیم نادرستی یک حکم از اهل سنت، وهابیت، یا سایر فرق و مذاهب اسلامی را اثبات کنیم، از خودِ دین استفاده می‌کنیم
مثلاً می‌گوئیم خداوند لواط را حرام کرده، پس دیگر اینکه چه توجیهی برای آن بیاوریم تفاوتی در آن ایجاد نمی‌کند
مثلاً اگر یک وهابی بگوید لواط در شرایط جنگ بی‌اشکال است، به او خواهیم گفت وقتی طبق دین اسلام لواط حرام شده، پس دیگر شرایط جنگ و غیرجنگ ندارد
لذا حرف من هم این است که آنچه باعث می‌شود یک حکم را ناعادلانه بخوانم، در مقایسه با سایر احکام دینی است

[=microsoft sans serif]

Reza-D;990732 نوشت:
استاد عزیز، پس چطور از همین عقل ناقص انتظار دارید بتواند درمورد اصول دین تحقیق کند و درست و غلط آن را تشخیص دهد؟

باسلام
ناقص بودن عقل یا کامل بودن آن نسبی است.
در جایی که عقل توانایی دسترسی ندارد عقل ناقص خوانده میشود.
این نقصان به خاطر نقصان ذاتی آن نیست بلکه بدین جهت است که این امور عقلی نیستند.
این موارد عبارتند از درک مصالح و مفاسد احکام که نه خود احکام عقلی است و نه مصالح و مفاسدش.
در نتیجه در تیرس دسترسی عقل نیست تا بتواند بدان دسترسی داشته باشد.

Reza-D;990732 نوشت:
خیر استاد اینها هیچکدام با اخلاق ناسازگار نیست
البته به شرط آنکه قبل از آن، اخلاق را به درستی تعریف کرده باشیم
برای کسی که زندگی را محدود به همین دنیا می‌بیند، مرگ یعنی پایان همه چیز و چیزی بدتر از آن وجود ندارد
اما برای یک دیندار چنین نیست و می‌توان فلسفهء وجود حکم سنگسار و امثال آن را به درستی برایش تبیین کرد

نگفتم غیر اخلاقی است، گفتم در ظاهر امر و این یعنی در نگاه اول و به خودی خود وقتی نگریسته میشود گمان میشود که غیر اخلاقی است.

[=microsoft sans serif]

Reza-D;990732 نوشت:
اولاً درمورد صحت برخی از این موارد شبهه وجود دارد که البته جای آن در این تاپیک نیست
فقط اینکه به هرحال لااقل از دید من قطعی نیست
از جمله بحث ذکات در 9 مورد، بحث لزوم جاری شدن زبانی خطبهء عقد و......

در این مورد و هر بحث دیگر، قاعدتا ما باید ابتدا طبق نظرات رایج سخن بگوییم و اگر نظر شخصی خاصی داشتیم لازم است ذکر کنیم که این نظر ماست.
بنابراین اینکه شما قبول ندارید یک بحث است ولی اینکه بنده عرض کردم مبتنی بر نظر رایج و نزدیک به اتفاق فقه شیعی است.

Reza-D;990732 نوشت:
ثانیاً باز هم عرض می‌کنم که به راحتی و بطور عقلانی تمام این احکام قابل اثبات هستند
خواستید یکی‌یکی نام ببرید تا برای آن دلیل عقلی بیاورم

مواردی که عرض کردم از جمله مواردی است که عقل خود بنیاد که جدای از شرع میخواهد همه گزاره ها را اثبات یا انکار کند، نه تنها توان دستیابی به این احکام بخصوصه را ندارد بلکه انرا برخلاف مقتضای عقل میداند.
مثلا به حکم دیه سه انگشت و چهار انگشت زن دقت کنید.
ابان بن تغلب از امام صادق سوال کرد :
الحسين بن سعيد عن محمد بن ابي عمير عن عبدالرحمان ابن الحجاج عن ابان بن تغلب قال: قلت لابي عبدالله عليه السلام: ما تقول في رجل قطع اصبعا من اصابع المرأة كم فيها؟ قال: عشر من الابل قلت: قطع اثنتين؟ قال: عشرون من الابل قلت: قطع ثلاثا؟ قال: ثلاثون من الابل قال: قلت: اربعا؟ قال: عشرون من الابل، قلت: سبحان الله يقطع ثلاثا فيكون عليه ثلاثون ويقطع اربعا فيكون عليه عشرون ! إن هذا كان يبلغنا ونحن بالعراق فنبرأ ممن قاله ونقول: الذي جاء به شيطان فقال: مهلا يا ابان ان هذا حكم رسول الله صلى الله عليه وآله ان المرأة تعاقل الرجل إلى ثلث الدية، فاذا بلغت الثلث رجعت إلى النصف، يا ابان انك اخذتني بالقياس، والسنة اذا قيست انمحق الدين
ابان بن تغلب – که یکی از فقها ست – آمد خدمت امام صادق علیه السلام و گفت :یابن رسول الله اگر یکی از انگشتان دسن زنی را قطع کنند،دیه او چقدر است ؟
فرمودند : ده تا شتر.
گفت: یابن رسول الله اگر دو تا را قطع کنند چه ؟ فرمودند20 تا شتر.
یابن رسول الله اگر سه تا انگشتانش را قطعع کردند چه؟فرمودند 30 تا شتر.
گفت : یابن رسول الله اگر چهار تا انگشتانش را قطع کردند ، فرمودند :20 تا شتر .
ابان از نظر مقام خیلی بالاست ، اما از بس تعجب کرده بود ، گفت : یابن رسول الله در کوفه این را به ما می گفتند ، ما می گفتیم : هذا حکمٌ شیطانی. اما صادق علیه السلام عصبانی شدند و فرمودند : مهلاً مهلاً یا ابان السنه اذا قیست محق الدین ، مگر ابو حنیفه شده ای که قیاس می کنی ؟ و اگرقیاس در سنّت آمد ، دین نابود می شود حالا مااز شما سؤال می کنیم که این ابان چه حرفی می گفت که ضدش را می گفت : حکم شیطانی ؟ یک اولویت درست کرده بود وپیش خودش گفت :
> اگر یک انگشت 10 تا ،دوتاانگشت 20 تا،سه تا انگشت 30 تا،چهار تا انگشت باید 40 تا باشد ، نه 20 تا ، اولویت به ما می گوید : 40 تا ، عقل هم به ما می گوید: 40 تا ،ولی این جا اولویت هم است ، یعنی معنا ندارد که بگوئیم :برای 3تا 30 تا ، برای 4 تا 20 تا . امام صادق علیه السلام هر دوی این ها را رد کردن و فرمودند :
اولویت نه، مساوات هم نه،استنباط هم نه ،پس چه ؟
ببینید روایت چه می گوید .ابان مسأله را نمی دانست ، قیاس کرد. حالا خود شما روایت را کنار بگذارید ،بینی وبین الله اگر اگر یک روایت داشتیم که اگر یک انگشت زن را قطع کردند ، 10 تا شتر ، یک روایت داشتیم که اگر 2 انگشت را قطع کردند، 20 تا شتر، یک روایت هم داشتیم که اگر 3 تا انگشت را قطع کردند ،باید 30 تا شتر دیه بدهدو دیگر روایت نداشتیم ، حالا اگر چهار تا انگشت را قطع کردند ،چه؟ همۀ شما می گوئید : 40 تا شتر و مسلم یک کسی نمی گوید : 20 تاشتر .

دقت کنید.
اگر ما بودیم و عقل خودمان، در مورد دیه چهار انگشت به قطع حکم میکردیم که طبق قاعده باید 40 شتر دیه آن باشد ولی این حکم خداوند نیست و حکم خداوند برخلاف آن چیزی است که ما با عقلمان میخواستیم بدان برسیم.

[=microsoft sans serif]

Reza-D;990732 نوشت:
استاد صدیق عزیز، نکته‌ای عرض می‌کنم که به نظرم راهگشای گفتگوی ماست
ببینید برادر، وقتی من می‌گویم برخی احکام با عقل یا اخلاق ناسازگار است، منظورم عقل و اخلاق سکولار نیست!
اتفاقاً در قیاس با خودِ دین عرض می‌کنم. یعنی وقتی من خدا را شناختم و فهمیدم ظلم نمی‌کند، اگر حکمی به نظرم ظالمانه آمد خب معلوم است که برایم سوال می‌شود

مثالی برای شما می‌زنم. الان اهل سنت هم ادعا می‌کنند که احکام خود را با شناخت متون دینی و بررسی دقیق استخراج کرده‌اند
حتی داعش نیز خود را سلف پیامبر(ص) می‌داند و ادعا دارد که اسلام حقیقی همانی است که آنها اجرا می‌کنند


یک وقت مقام اثبات حقانیت است و یک موقع مقام دست یابی به نظر یک دین پس از اثبات حقانیت آن.
اگر ما میخواهیم حقانیت اسلام در مقابل یهودیت را دست یابیم نبایداز احکام و اخلاقیاتش شروع کنیم و با مقایسه به یکی برسیم وگرنه این راه به جایی نخواهد رسید.
همانطور که اثبات حقانیت شیعه بر بقیه مذاهب نیز لزوما از طریق تحقیق در احکام و اخلاقیات به دست نمی آید.
در مقام حقانیت باید اصول اعتقادی بررسی شود و نیز ادله حقانیت.
شیعه در مقابل بقیه مذاهب اسلامی بر حق است به واسطه ادله مثبته حقانیت اصل مورد اخلاف آنها یعنی اعتقاد به امامت.
وگرنه هر یک از اینها یک سری اخلاقیات و احکامی دارند که مقایسه آنها ما را به نتیجه چندان قطعی ای نمیرساند.

Reza-D;990732 نوشت:
- برای آنکه یک مسلمان را که هنوز مذهبی انتخاب نکرده، به این وا بداریم که راه درست (که از نظر ما شیعه است) را برگزیند، به او چه خواهیم گفت؟ خواهیم گفت برو تحقیق کن
خب علمای اهل سنت و وهابی به پیروان خود چه خواهند گفت؟ خواهند گفت شما فروع دین را باید تعبداً بپذیرید!!! نتیجه اینکه هیچ غیرشیعه‌ای شیعه نخواهد شد
اصلاً چرا راه دور برویم. همین الان مواردی وجود دارد که یک عالم شیعه نظری می‌دهد اما سایر علمای شیعه نظرش را رد می‌کنند
و این یعنی شناخت یک گروه از آنها درست بوده، نه هر دو گروه

در این مورد هم عقل سلیم حکم میکند که منشأ اختلاف را بررسی کند.
منشأ اختلاف بین شیعه و سنی، اصل امامت است نه اصول سه گانه دین و نه احکام و نه اخلاقیات.
بنابراین اگر کسی بگوید در مورد امامت تقلید کن و تعبدا انرا بپذیر یا نپذیر، این سخن را از او نخواهیم پذیرفت.
چرا که جای تعبد در اینجا نیست.

Reza-D;990732 نوشت:
وقتی می‌خواهیم نادرستی یک حکم از اهل سنت، وهابیت، یا سایر فرق و مذاهب اسلامی را اثبات کنیم، از خودِ دین استفاده می‌کنیم
مثلاً می‌گوئیم خداوند لواط را حرام کرده، پس دیگر اینکه چه توجیهی برای آن بیاوریم تفاوتی در آن ایجاد نمی‌کند
مثلاً اگر یک وهابی بگوید لواط در شرایط جنگ بی‌اشکال است، به او خواهیم گفت وقتی طبق دین اسلام لواط حرام شده، پس دیگر شرایط جنگ و غیرجنگ ندارد
لذا حرف من هم این است که آنچه باعث می‌شود یک حکم را ناعادلانه بخوانم، در مقایسه با سایر احکام دینی است

در این موارد نیز شما از عقل استفاده نکردید
یعنی از عقلی که منبع احکام باشد.
بلکه از خود دین و متون دینی استفاده کردید برای اثبات صحت یا بطلان یک حکم شرعی.
خب این همان تعبد است در مقابل تعقل.
یعنی در این مورد، هیچ کسی به استناد عقل خود حق ندارد بگوید که مثلا این کار در جنگ اشکال دارد بلکه این استبعاد میتواند تنها منشأ تامل شما دراین حکم و تحقیق در متون دینی شود.

[="Tahoma"][="Navy"]

avatbz;989712 نوشت:
چرا مردم را از موشکافی و تجسس در مورد اسلام و بزرگان دین و مناظره و شفاف سازی نکات ابهام آن منع میکنند. مگر نه این است که اول باید شناخت و باور داشته باشیم بعد ایمان بیاوریم .
مگر نه این است که خداوند به بت پرستان گفته بود که از ادیان پدرانتان کورکورانه اطاعت نکنید در حالی که مسلمان زاده مجبور است اسلام را قبول کند وگرنه اگر از دین خارج شود مرتد گفته و خونش حلال است این با کلام خدا که می‌فرماید لا اکراه فی الدین منافات ندارد؟

سلام
راه تحقیق و مطالعه در مورد هر موضوعی در اسلام باز است. هیچکس را بخاطر مطالعه و تحقیق مجازات نکرده و مرتد نمی خوانند. اما طرح مسائل اسلامی یک اصولی دارد که در بعد اجتماعی محدودیت های خودش را دارد و این به اداره جامعه اسلامی بعنوان یک جامعه با اصول و ارزش های مشخص برمی گردد و نه به شخص و اندیشه شخصی.
یا علیم[/]

پرسش: چرا مردم را از موشکافی و تجسس در مورد اسلام و بزرگان دین و مناظره و شفاف سازی نکات ابهام آن منع میکنند. مگر نه این است که اول باید شناخت و باور داشته باشیم بعد ایمان بیاوریم. در حالی که مسلمان زاده مجبور است اسلام را قبول کند وگرنه اگر از دین خارج شود مرتد گفته شده و خونش حلال است. این با کلام خدا که می‌فرماید لا اکراه فی الدین منافات ندارد؟

پاسخ:
سوالی که مطرح شد، در حقیقت متضمن دو مطلب اساسی است:
مطلب نخست اینکه ایا دین و اموزه های دینی تحقیقی است یا تقلیدی.
مطلب دوم چرا در دین از تحقیق در مورد اسلام و بزرگان دین نهی شده است.
مطلب سوم. تحقیق و ارتداد
اینک به تک تک این بخشها اشاره میشود:

مسئله نخست. تحقیقی یا تقلیدی بودن دین
هر دینی در یک دسته بندی کلی از سه دسته اموزه اعتقادی، احکام و اخلاقیات تشکیل شده است.
مباحث مرتبط با احکام مستقیما از خود دین و متون دینی گرفته میشود.
مباحث مرتبط با اخلاقیات، خصوصا اصول اخلاقی بر اساس اعتقاد شیعیان اموری هستند عقلی و از دین و متون دینی گرفته نمیشود.
آموزه های اعتقادی نیز به دو دسته کلی اصول و فروع اعتقادی تقسیم میشود.
اصول دین باورهای اساسی دین است که منکر و مخالف آنها خارج از دین محسوب می‌شود. کسی که منکر اصول دین اسلام است خواهد بود. اصول دین اسلام عبارت‌اند از: توحید (شهادت به یگانگی خدا)، نبوت (شهادت به پیامبری پیامبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و دیگر پیامبران الهی)، معاد (اعتقاد به روز قیامت و جزای اعمال و حیات اخروی)(1)
فروع اعتقادی نیز مابقی اموزه هایی است که مستقیما مربوط به اعتقادات ما است و ربطی به عملکرد ما ندارد.
فروع اعتقادی اموری هستند که یا با ارجاع و استناد به اصول اعتقادی شناخت میشوند(مانند اصل امامت، عدل و سایر صفات خداوند و صفات نبی و ...) و یا مستقیما از متون دینی استخراج میشوند(مانند جزئیات اعتقادی ناظر به معاد).
در فروع اعتقادی تقلید ایرادی ندارد و لزومی به تحقیقی بودن وجود ندارد چرا که مستقیما با سعادتمندی فرد مرتبط نیستند.
اما در مورد اصول اعتقادی، از نظر همه مذاهب اسلامی تحقیق در اصول دین بر هر کسی لازم است و نمی‌توان به صرف تقلید اکتفا کرد. چون در اصول دین باید برای انسان علم و قطع حاصل شود و ظن و گمان کفایت نمی‌کند:
«ان الظن لایغنی من الحق شیئاً»
گمان هرگز (انسان را) از حق بی‌نیاز نمی‌کند. (یونس 36)
و علمی که از تقلید حاصل می‌شود غالباً احتمال خلاف در آن می‌رود. بر این اساس چنین تقلیدی صحیح نیست.(2)

مسئله دوم. پارادوکس تحقیقی بودن و نهی از تحقیق
مسئله دومی که مطرح است آن است که وقتی اصول دین را باید به صورت تحقیقی پذیرفت پس چرا در اسلام از برخی تحقیقها و موشکافی ها نهی شده است.
این سوال در حقیقت دچار یک ابهام بزرگ و یک مغالطه از نوع تعمیم نارواست.
ابهام بدین جهت که مشخص نشده است دقیقا اسلام از چه تحقیقی نهی کرده است.
مغالطه نیز بدین جهت که گذشته از ابهام در مطلب پرسشگر محترم، در واقع نیز چنین نهیی تنها در برخی موارد وجود دارد نه در تمام موارد.
مواردی که در دین اسلام از تحقیق در آنها نهی شده است تنها برخی امور هستند همانند تفکر در ذات خداوند و برخی از فروع اعتقادی.
بنابراین این مطلب که دین اسلام از تفکر نهی کرده است مغالطه و تعمیم نارواست، گذشته ازابهامی که در خود این مدعا وجوددارد.
گذشته از اینکه این موارد نیز از اصول اعتقادی که مایه سعادت انسان میشود نیست و اگر هم نهی شده است به سبب ابهام بیش از حد آنها برای تمام انسانها(تفکر در ذات الهی) یا برای بیشتر انسانها(مانند مباحث مرتبط با جبر و اختیار و طینت) است.
بنابراین همانطور که گفته شد، در دین اسلام هیچ محدودیتی برای تفکر گذارده نشده است و محدودیتهای ظاهری نیز در واقع خبر از محدودیت انسان در درک است نه حکم به ممنوعیت.

نکته انتهایی که تحقیق چگونه باید باشد.
تحقیق در هر علمی منوط به رعایت چند شرط است.
شرط اول رعایت روش تحقیق است، این بدان معنا است که در هر علمی انسان باید به روش تحقیق در آن پایبند باشد.
همانطور که اگر انسان در علوم تجربی به جای ابزار تجربه و ازمایش بخواهد از عقل خود یا شهود یا گفتار دیگران استفاده کند، کاری اشتباه کرده است، اگر بخواهد در مسائل تاریخی و نقلی از عقل خود استفاده کند یا در علوم عقلی از نقل و تجربه استفاده کند اشتباه کرده است.

شرط دوم استفاده از ابزار صحیح در تحقیق: این بدان معناست که تحقیق باید دقیق و مستند باشد. یعنی اگر قرار است در مورد یک شخصیت تاریخی نظر بدهیم و تحقیق کنیم باید هم روش تحقیق را رعایت کنیم و هم از منابع اصیل و معتبر و دست اول استفاده کنیم. یعنی همانطور که در تحقیق و بررسی تجربی، نمیتوان از ابزارهای ازمایش غیر دقیق و ضعیف بهره برد، در علوم نقلی نیز باید به منقولات صحیح و دقیق استناد کرد و در علوم عقلی نیز از ابزار صحیح آن یعنی برهان تمسک کرد.

شرط سوم داشتن سواد و مهارت کافی در تحقیق.
این شرط نیز بدان معناست که هر کسی که قصد تحقیق در یک زمینه ای را دارد حتما باید در آن زمینه اطلاعات کافی برای تحقیق مورد نظر و نیز مهارت کافی در بهره گیری از ادوات و ابزار تحقیق را داشته باشد. این شرط نیز کاملا منطقی و درست است و در تمام تحقیقها جاری است.

اتوجه به این سه نکته، هیچ گونه تحقیقی در دین اسلام منع ندارد و اصولا منع کردن معنایی ندارد. شاهد این مسئله نیز تحقیقهایی که در طول دوره 1400 ساله دین اسلام در بین علمای اسلام رایج بوده است و نه تنها از تحقیق علمای دیگر منع نمیکردند بلکه خود نیز همواره به تحقیق در اعتقادات خود پایبند بوده اند.

مسئله سوم: تحقیق و ارتداد
مسئله دیگری که در اینجا نمایان میشود آن است که اگر تحقیق شخص موجب انکار و ابطال آن اموزه شد تکلیف شخص چه میشود.
در این مورد باید دقت کرد که تفکیکی را دقت داشته باشیم.
تکلیف این شخص در دنیا چیست؟
تکلیف این شخص در آخرت چیست؟
در مورد تکلیف این شخص در آخرت، وضعیت او منوط به این است که شرایطی که در مورد تحقیق صحیح گفته شد را داشته باشد. در این صورت حتی اگر این تحقیق منجر به انکار اموزه های اصیل و اصول اعتقادی شد، عذابی برای شخص وجود نخواهد داشت.
اما در مورد تکلیف شخص در دنیا. در این مورد باید دقت کرد که اگر شخص نتیجه تحقیق خود را در صرفا در محافل علمی و تخصصی مطرح کرده باشد یا اصلا مطرح نکرده باشد و برای خودش باشد هیچ مشکلی برای او ایجاد نمیشود.
ولی اگر این شخص اعتقاد خود را در سطح جامعه و در بین عوام مطرح کرد، در اینجا به خاطر مصلحت عمومی جامعه و به خاطر اینکه عموم مردم توانایی برخورد با شبهه و پاسخ بدان را ندارند و با طرح شبهات به راحتی ایمان خود را ممکن است از دست بدهند، هیج دینی اجازه چنین کاری را نداده است و مجازات ارتداد شامل او میشود.
البته باید دقت کرد که مجازات ارتداد در صورتی است که حاکم شرع تشخیص دهد آن شخص به دنبال جوسازی بر علیه دین و تضعیف ایمان عوام الناس است.

ــــــــــــــ
1. طیب، عبدالحسین، کلم طیب، تهران، کتابفروشی اسلام، ص 335.
2.نراقی، مولی محمد مهدی، انیس الموحدین، تصحیح و پاورقی، شهید آیة‌الله قاضی طباطبایی، ص 39.

موضوع قفل شده است