جمع بندی اسلام دین مرز ها !!!
تبهای اولیه
#2
با نام و یاد دوست
کارشناس بحث: استاد مسلم
#3
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب
بله یک فرمول کلی وجود دارد که تمام این جملات را از این تناقض ظاهری خارج می سازد. باید دقت بفرمایید که در تناقض داشتن دو جمله با هم چند چیز شرط است از جمله وحدت در جهت؛ یعنی مثلا اگر بگویید این آقا هم پسر است و هم پدر تناقض نیست، چون می تواند از یک جهت پدر باشد و از جهت دیگری پسر؛ بله اگر هم پسر پدرش بود و هم پدر پدرش اینجا تناقض می بود، اما اگر پسری برای پدرش است، و پدری برای پسرش اینجا تناقض نیست.
هر کدام از این جملات زوجی که بیان فرموده اید و به ظاهر تناقض آلود هستند هم تحت همین قاعده بوده، و ناظر به دو جهت متفاوت هستند که در سه مثالی که فرموده اید این تفاوت در جهت بیان می شود:
اولا خدا ترسناک نیست، اما به هر حال با چشم پوشی از این اشکال، و با فرض پذیرش مسامحه آمیز تعبیر شما، باید توجه داشت که دو جمله ی: خدا مهربان است، و خدا ترسناک است ناظر به دو جهت رفتار خوب و بد انسان است. بنابراین تناقض و تعارضی میان آنها نیست.
ما مشابه همین جمله را در مورد پدر و مادر، معلم، مدیر و مانند آن هم می توانیم بگوییم، اما ناظر به دو جهت متفاوت است، مثلا پدر و مادر مهربان هستند اگر خوب و مطیع باشید، اما اگر فرزند خوبی نباشید ترسناک خواهند بود. چون رفتار آنها متناسب با رفتار شما خواهد بود.
خود شما هم با برخی مهربان و با برخی نامهربان خواهید بود، اما روشن است که ملاک این تفاوت، تفاوت رفتار طرف مقابل شماست، نه اینکه شما بی جهت هم مهربان باشید و هم ترسناک!
روش زندگی با این نگاه که همیشه زنده هستید در جهت رفتارهای دنیوی است، و آن روش زندگی با این نگاه که امروز آخرین روز زندگی شماست ناظر به رفتارهای اخروی شماست. همانطور که در روایتی از پیامبر(ص) و امام حسن(ع) به این جهت متفاوت اشاره فرموده اند:
«اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَدا»؛ برای دنیایت چنان کار کن که انگار تا ابد زندگی خواهی کرد؛ و برای آخرتت به گونه ای کار کن که انگار فردا خواهی مُرد.(مجموعه ورام، ج2، ص234؛ بحارالانوار، ج44، ص139)
بنابراین این دو جمله متفاوت هم ناظر به دو جهت متفاوت است و به راحتی با یکدیگر قابل جمع است.
پیش فرض این جمله این نیست که همه چیز به دست خداست، و همه چیز به دست انسان است که در این صورت تناقض می بود! بلکه از این جهت که همه چیز در گروی اراده خداوند است می گوید باید همه چیز را از او خواست، و از آن جهت که خداوند فرموده بدون تلاش انسان دعای او را مستجاب نخواهد کرد و هدف او را محقق نخواهد ساخت، بنابراین باید تلاش کرد؛ همانطور که می فرماید:
«لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»؛ براى انسان بهرهاى جز سعى و كوشش او نيست.(نجم:39)
«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»؛ خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتى) را تغيير نمىدهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.(رعد:11)
بنابراین همه چیز در دست خداست، اما او برای تحقق نتیجه یک عامل اصلی (تلاش انسان) و یک عامل تقویتی و کمکی(دعا) گذاشته است، مثل کلید توربو در خودرو که تا زمانی که ماشین در حال حرکت نباشد این دکمه کار نخواهد کرد، اگر کسی بگوید هم حرکت کن و هم از این کلید استفاده کن حرف اشتباهی نزده است، این دو در تعارض با یکدیگر نیست، بلکه برای تحقق کامل ترین فعل جمع هر دو لازم است.
#4
با سلام و تشکر از جوابتان
منظورم از ترسناکی و مهربانی خدا این است که :
الان دو بخش بالا اگه 50 50 باشند که خیلی عجیب است
من با وجود این دو مشکلی ندارم ، مشکلم با مساوی بودن ان هاست
احتمال قوی بودن یکی از ان ها بیشتر نیست ؟
مثلا پدری هم مهربان است و هم جدی و ترسناک ولی چون بیشتر مهربان است همه از او به مهربانی یاد میکنند
چند وقت مطلبی خواندم که
اما از طرفی هم اگه واقعا انسان پشیمان و توبه کرده خدا قبل از استغفار او را بخشیده است !!!
همیشه به این فکر میکردم که شاید به این ربط داشته باشد که ما
هم از گلی بد بو افریده شده ایم و هم روحی بزرگ
باتشکر
#5
الان دو بخش بالا اگه 50 50 باشند که خیلی عجیب است
من با وجود این دو مشکلی ندارم ، مشکلم با مساوی بودن ان هاست
احتمال قوی بودن یکی از ان ها بیشتر نیست ؟
چه پرسش خوبی و چه کارشناس خوبی. کلاً چه تاپیک خوبی
استارتر عزیز، برای آنکه پاسخ سوالتان را بدانید ابتدا باید مفهوم "خواست خدا" را به درستی درک کنید. به نظر من یکی از بزرگترین نقصها در شناخت ما از خدا همین نکته است
موضوع این است که اصلاً خداوند عملی به آن شکل که در ذهن ماست انجام نمیدهد. مثلاً وقتی میگوییم خدا مهربان است معنایش این نیست که دلش میسوزد
یا وقتی میگوییم خدا خشمگین میشود معنایش این نیست که مثلاً الان از دست ما عصبانی شده است و حالتش تغییر میکند. مثالی برایتان میزنم:
تصور کنید من و شما زیر باران ایستادهایم و هر کدام چتری در اختیار داریم. باران در حال باریدن است، چه من و شما چتر را باز کنیم و چه باز نکنیم
حال من چتر خودم را باز میکنم و در نتیجه دیگر باران با من برخورد نمیکند. در اینجا آیا باران قطع شده است؟ خیر. آیا باران تغییری کرده است؟ خیر. منتهی این من هستم که تغییر کردم
باران به سمت من و شما با یک سرعت و به یک شکل مشابه در حال باریدن است اما من مانعی بین خود و باران قرار دادهام لذا از آن محروم میشوم
رحمت الهی همان باران است و خداوند سراسر رحمت و فیض مطلق است و همیشه در حال انتشار فیض و رحمت است
اما برخی از بندگان با انجام گناهان سدی بین خود و رحمت خدا (مثل همان چتر) ایجاد میکنند که باعث میشود رحمت الهی را دریافت نکنند
پس این ما هستیم که خود را از رحمت الهی محروم کردهایم؛ منتهی برای آنکه بتوانیم این موضوع را مطابق با فهم خود شرح بدهیم، از این اتفاق با عنوان "خشم خدا" یاد میکنیم
#6
مومن همیشه ترسی دارد از اینکه توبه اش قبول شده است یه نه !
اول اینکه بررسی روایات به این سادگی نیست که ما تصور میکنیم.
جدای از اینکه برخی روایات اصلاً سند صحیح نداشته و قابل استناد نیستند، برای بررسی روایات صحیح نیز باید دید که در چه شرایطی، در چه زمانی و خطاب به چه کسی گفته شده است
از طرفی به قول استاد "حامی" ، دین را باید خوشهای دید نه حبهای. شما باید روایات را در کنار هم بررسی و معنا کنید نه بصورت تکی
چه بسا این مورد برای فرد یا افرادی بیان شده است که خطاهای خود را خیلی سرسری میگرفتهاند و پس از توبه دبال جبران نبودند
اگر از طریقی که عرض کردم بررسی کنید، خواهید دید که منظور روایاتی شبیه به آنچه گفتید، فقط از این بابت است که مؤمن دچار غرور نشود و پس از توبه، جبران اشتباهات را فراموش نکند
باز هم مثالی میزنم امیدوارم حرفم را بهتر درک کنید. تصور کنید مرتکب خطایی شدهاید و پدر شما از دست شما ناراحت است
شما از او عذرخواهی میکنید و او هم شما را بطور کامل میبخشد. اما شما نباید این بخشش را جوری نگاه کنید که انگار نه انگار مرتکب خطایی شدهاید
لذا شما بخاطر احترامی که برای پدر خود قائل هستید، با خود میگوئید این بزرگی پدر را نباید سرسری بگیرم بلکه باید از این به بعد بیشتر مراقب باشم و رفتار غلط خود را جبران کنم
هدف از روایات فوق فقط همین است که شما بیشتر احتیاط کنید و خطاهای خود را با رفتار صحیح جبران کنید. فقط همین!
در واقع این موضوع نیز ربطی به میل خداوند ندارد که فرضاً بخواهد برای بخشیدن شما شرط و شروط بگذارد. بلکه برای تداوم رفتار صحیح در شماست
بیشتر از این مقدار هم اگر حساسیت به خرج بدهید و آنقدر در بحث ترس از گناه پیش بروید که زندگی شما مختل شود، چنین روشی ابداً مورد پسند خدا نیست
#7
به روشی زندگی کنید که انگار برای همیشه زنده اید / به روشی زندگی کنید که انگار اخرین روز زندگی شماست
توضیح این بخش از صحبت شما یک جمله است: "دنیای خود را آباد کنید، اما با هدف آخرت"
تفاوتش مثل این است که من و شما به دانشگاه برویم اما شما درس میخوانید برای خدمت به مردم و من درس بخوانم برای سرکیسه کردن مردم
جملهء "جوری زندگی کنید و دنیا را آباد کنید که انگار همیشه زندهاید" یعنی برو دانشگاه درس بخوان و با تمام توان هم درس بخوان
و جملهء "جوری زندگی کن که آخرین روز زندگیت است" یعنی یادت نرود که قرار است درس بخوانی با هدف کمک به مردم
#8
با سلام مجدد
قطعا خشم و غضب الهی هم برابر نیست، در ادعیه هم داریم که «یا من سبقت رحمتُه غضبَه» ای کسی که رحمتش بر غضبش سبقت گرفته است.
علاوه بر این که حتی در صورت برابر بودن هم مشکلی پیش نمی آمد، چرا که یک انسان می تواند در برابر کار نیگ دیگران به 100 درصد مهربان، و در برابر خطا و جرم به 100 درصد نامهربان تبدیل شود، این دو چون ناظر به دو عرصه متفاوت است مشکلی پیش نمی آورد.
آقا رضای عزیز مثال قشنگی زدند:
اما در مورد پذیرش توبه:
در این که توبه پذیرفته میشود هیچ شک و تردید وجود ندارد، چون خدا برای پذیرش توبه شرطی جز پشیمانی دل نگذاشته است، همانطور که امام صادق(ع) می فرماید: «مَا مِنْ عَبْدٍ أَذْنَبَ ذَنْباً، فَنَدِمَ عَلَيْهِ، إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ قَبْلَ أَنْ يَسْتَغْفِر»؛ هیچ بنده ای نیست که گناه کند و سپس از انجام آن پشیمان شود مگر آنکه خداوند او را می بخشد قبل از آنکه پشیمانی اش را بر زبان جاری کرده و استغفار کند.(الکافی، ج2، ص427)
بنابراین این تردیدی که در روایات توصیه شده که انسان میان خوف و رجا باشد، در مورد قبولی توبه از جانب خداوند نیست، بلکه این تردید از جانب ماست که آیا توبه مان حقیقی بوده یا خیر؟
#9
سلام و عرض ادب
خیلی ممنونم از اقا رضا و کارشناس محترم
استاد مسلم واقعا این حرف شما را متوجه نشدم :
چطور میشود هم 100درصد مهربان بود هم 100 نامهربان
حتی درباره انسان ها که هم سخته گفتنش
یعنی خدا الان میشه این طوری باشه ؟
خدا وقتی به کسی مهربانی میکنه 100 درصد مهربانی میکنه به عنوان خدا و خالق اون موجود
وقتی هم با یه موجود گناه کار برخورد میکند باز هم خدا و خالق اوست چطور میشه خالق بودن را فراموش کند ؟
انسان فراموش میکند که ضعیف است و بدون خدا هیچی نیست ولی چرا خدا فراموش میکند ؟
یعنی خدا مانند وقتیه که در کوهی داد میزنیم و بازتاب صدایمان را میشنویم
یعنی زبانم لال خدا هیچ شخصیتی ندارد و در جایی مانند یک خالق که همه کار ماست با ما رفتار میکند و در جایی او دیگر خالق ما نیست و دشمن ما است ؟!
الان سوال بنده این است که اگر انسانی هم مهربان ترین انسان ها باشد و هم نا مهربان ترین و سنگ دل ترین انسان ها یعنی دیگر حتی فطرت و شخصیتی ندارد ؟
کدام شخصیت او واقعی است ؟ مهربان او یا نامهربان او ؟
شکل واقعی یک خمیر بازی چیست ؟ هر گونه که به ان شکل دهی او همان گونه است ولی واقعا شکل واقعی او چیست ؟
#10
حداقل در توبه ادم بیشتر خدا رو میفهمه
اگر انسان واقعا پیشمان بود و توبه کرد خدا تمام بدی هاش رو به خوبی تبدیل میکنه
چون خدا خالق انسانه ! ما بی معرفتیم که خدا رو فراموش میکنیم ولی خدا که بی معرفت نیست
من به خاطر کار های بدم ممکنه در اخرت در جلوه یک سگ ظاهر بشم ولی بازم خدا همه کارمه ، خالقمه ...
دمت گرم خدا !
#11
با سلام مجدد
در اخرین نوشته کارشناس سایت در پرسش :
آیا خدا خالدین در جهنم را هم دوست دارد؟
به این نتیجه رسیدیم که :
کسانی که در جهنم خالد می شوند خدا انها را دوست نخواهد داشت.
و خب باید بگوییم که مثل اینکه ممکن است خدا در جایی 100% ترسناک باشد ...
باتشکر
#12
با سلام و احترام
واقعا این مسئله استبعادی ندارد. خالقیت خداوند نسبت به اهل جهنم جایی نمیرود اما خالقی است که از دست مخلوقش ناراحت است.
اگر خداوند نسبت به انسان های خوب و بد یکسان رفتار کند و به هر دو لبخند بزند این گونه خوب است؟ اگر شمر و یزید و حرمله که چنین جنایتی کردند در برابر خدا مهربانی او را ببینند این منطقی است؟
خود قرآن می فرماید باید در برابر کسانی که ماهیتشان را فساد و کفر گرفته شدید بود: «محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم»
بله، اما در برابر کسی که 100 درصد جایی برای مهربانی باقی نگذاشته است
#13
باتشکر از شما
بله بنده جوابم را در تاپیک دیگری گرفتم اما برگردیم به بحث این تاپیک
برای من واقعا سوال اینکه ایا واقعا این یک اصل کلی است که انسان باید برای کنترل خودش در بعضی مسائل در وسط وسط قرار بگیرد یا واقعا این طوری نیست
یعنی اون انسانی که گناه کاره و امیدی نداره باید درباره مهربانی و بخشنده بودن خدا بخونه و اون عابدی که نماز اول وقتش ترک نمیشه هم باید عذاب خدا بخونه
تا خودشون رو در انسان ها در وضعیت تعادلی قرار بدن
و تا اون جایی که بنده خوندم این بیشتر مربوط به مسائل درونی انسان هستش تا خارجی مثل خوابیدن یا خوردن
مثلا اکثر اولیا خدا زندگی ساده ای داشتن و حرف کم میزدن و کم میخوابیدن و زیاد تلاش میکردن
و در مسائل درونی کسی به عظمت امام علی (ع) با تمام اخلاق خوب و کمالات از ترس خدا گریه میکردند
#14
ممنون میشوم موضوع زیر را در صورت امکان کمی توضیح دهید :
همان قدر که غرور خوب نیست خوار و ذلیل کردن هم خوب نیست
مثلا اگر کفشدوزی پیش عالمی رفت و اون عالم جایگاه خودش رو به اون کفشدوز داد و جایگاهش رو ترک کرد این جا خودش رو ذلیل و پست کرد
اگر هم مومنی فکر کنه که از بقیه مومن ها بالاتره این جا دچار غرور شده ...
#15
با سلام و احترام
منظورتون از وسط بودن چی هست؟ بین ترس و امید؟
بله قطعا اینطور است، این فقط در امور معنوی و اخروی نیست، در امور دنیوی هم اینطور است، همانطور که تا زمانی که یک دونده به خط پایان نرسیده باید میان ترس و امید باشد، ولو حتی اگر از دیگران پیش افتاده باشد باز هم نباید امید محض شود، یا ناامید محض!
انسان هم ولو اینکه الان در کمال عبادت باشد اما هنوز دنیا تمام نشده که نیازمند ترس نباشد، هنوز در میدان مسابقه است.
منظورتون رو متوجه نشدم اگر امکان داره در این خصوص بیشتر توضیح بدید
#16
با سلام و عرض ادب
بله منظورم دقیقا همین وسط بودن هستش
در اول هم گفتم که اکثر اوقات انسان در مسائل روانی انگار طبق گفته های دین باید در وسط باشه
بله شما هم نوشتید که انسان نباید 0 باشه نباید 100
ولی ایا دقیق باید 50% باشه ؟ یا اشکالی نداره اگه سمت مثبتش کمی بیشتر باشه یا اصلا بستگی به خود انسان داره ؟
من قبلا میدانستم که ادم نباید مغرور باشه ولی نمیدانستم از اون طرف هم نباید زیادی شکست نفسی کنه
بنابر کتاب معراج السعاده : همچنان که کبر مذموم است ، همچنین خوار و ذلیل کردن خود نیز مذموم و مهلک است
متن کتاب رو مینویسم ممنون میشم توضیح بدهید :
اگر عالمی مطاع ، کفشدوزی بر او وارد شود آن عالم از جای خود برخیزد و او را در مکان خود بنشاند و درس و تعلیم را به جهت حرمت
او ترک کند و چون برخیزد تا در خانه در عقب او بدود ، خود را ذلیل و خوار کرده است و از طریقه مستقیمه تجاوز نموده است . و طریقه محموده و عدالت ، آن است
که به طریقی که مذکور شد تواضع کند از برای امثال و اقران خود و کسانی که مرتبه ایشان نزدیک به اوست . و اما تواضع عالم از برای بازاری ، ان است که با او
بنشیند و نیک سخن گوید. و به طریق مهربانی با او تکلم کند. و دعوت او را اجابت کند . و در قضای حاجت او سعی کند. و خود را بهتر از او نداند ، به خاطر خاتمه و امثال اینها . و مخفی نماند
که آنچه مذکور شد از مدح تواضع و فروتنی ، نسبت به کسانی است که متکبر نباشند.
#17
با سلام و احترام
این یک چیز عُرفی هست، دقت عقلی لازم نیست
فقط منظور این است که بی خودی خوش نباشد، یا اینکه ترسش هم او را به ورطه ناامیدی نکشاند.
البته به نظر می رسد کفه امید باید بچربد اما نباید به بی خودش خوش بودن منتهی شود.
اینجا سخن از خوف و رجا یا ترس و امید نیست، سخن از میزان تواضع هست
می فرماید تواضع بیش از حد و نابه جا منجر به تحقیر و ذلت میشود، مثلا اینکه یک مرجع تقلید هر کسی که بر او وارد میشود او را جای خود بنشاند و درسش را به خاطر حضور او تعطیل کند و او را تا دم در همراهی کند افراط در تواضع است، بلکه تواضع اعتدالی این است که خود را بالاتر از ایشان نداند، با او به مهربانی رفتار کند، و با او بنشیند و سخن بگوید و حاجت او را اجابت کند.
#18
باتشکر شما ، واقعا ممنونم
من تازه متوجه شدم که حتی شکست نفسی هم جایی داره و برای هرکسی درست نیست ، یکی از دلیلی که این پرسش رو ایجاد کردم همین بود
در کل میخواستم بدونم که کلی چجوری باید برخورد کنیم که به خوبی متوجه شدم
در کل انسان نباید فکر کنه که حتما جهنمی یا حتما بهشتی
در واقع با لطف ، امیدواریم که بهشتی باشیم
تعادل رو رعایت کنیم تا خدا خودش هوای ما رو داشته باشه
باتشکر
#19
جمع بندی
______________________________
پرسش:
در مسائل درونی خیلی چیز ها لبه مرز هستند، چرا؟ به عنوان مثال: «خدا مهربان است / خدا ترسناک است»؛ اینکه هر دو برابر باشد شدنی نیست؛ یا این که: «برای بدست اوردن هر چیزی باید تلاش کنید / همه چیز را از خدا بخواهید»؛ یا: «به روشی زندگی کنید که انگار برای همیشه زنده اید / به روشی زندگی کنید که انگار اخرین روز زندگی شماست»
واقعا مسائل گیج کننده ای است، در لحظه هم باید چپ بروی هم راست.
پاسخ:
بله یک فرمول کلی وجود دارد که تمام این جملات را از این تناقض ظاهری خارج می سازد. باید دقت بفرمایید که در تناقض داشتن دو جمله با هم چند چیز شرط است از جمله وحدت در جهت؛ یعنی مثلا اگر بگویید این آقا هم پسر است و هم پدر تناقض نیست، چون می تواند از یک جهت پدر باشد و از جهت دیگری پسر؛ بله اگر هم پسر پدرش بود و هم پدر پدرش اینجا تناقض می بود، اما اگر پسری برای پدرش است، و پدری برای پسرش اینجا تناقض نیست.
هر کدام از این جملاتی که بیان فرموده اید و به ظاهر تناقض آلود هستند هم تحت همین قاعده بوده، و ناظر به دو جهت متفاوت هستند که در سه مثالی که فرموده اید این تفاوت در جهت بیان می شود:
مثال اول:
اولا خدا ترسناک نیست، و خشم و غضب الهی هم برابر نیست، در ادعیه هم داریم که «يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه» ای کسی که رحمتش بر غضبش سبقت گرفته است.(1)
اما به هر حال با چشم پوشی از این اشکال، و با فرض پذیرش مسامحه آمیز تعبیر شما، باید توجه داشت که دو جمله ی: خدا مهربان است، و خدا ترسناک است ناظر به رفتار خوب و بد انسان است. بنابراین تناقض و تعارضی میان آنها نیست.
ما مشابه همین جمله را در مورد پدر و مادر، معلم، مدیر و مانند آن هم می توانیم بگوییم، اما ناظر به دو جهت متفاوت است، مثلا پدر و مادر مهربان هستند اگر خوب و مطیع باشید، اما اگر فرزند خوبی نباشید ترسناک خواهند بود. چون رفتار آنها متناسب با رفتار شما خواهد بود.
خود شما هم با برخی مهربان و با برخی نامهربان خواهید بود، اما روشن است که ملاک این تفاوت، تفاوت رفتار طرف مقابل شماست، نه اینکه شما بی جهت هم مهربان باشید و هم ترسناک!
مثال دوم:
روش زندگی با این نگاه که همیشه زنده هستید در جهت رفتارهای دنیوی است، و آن روش زندگی با این نگاه که امروز آخرین روز زندگی شماست ناظر به رفتارهای اخروی شماست. همانطور که در روایتی از پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امام حسن(علیه السلام) به این جهت متفاوت اشاره فرموده اند: «اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَدا»؛ برای دنیایت چنان کار کن که انگار تا ابد زندگی خواهی کرد؛ و برای آخرتت به گونه ای کار کن که انگار فردا خواهی مُرد.(2)
بنابراین این دو جمله متفاوت هم ناظر به دو جهت متفاوت است و به راحتی با یکدیگر قابل جمع است
مثال سوم:
در مورد جمله سوم هم معنا این نیست که همه چیز به دست خداست، و همه چیز به دست انسان است که در این صورت تناقض می بود! بلکه از این جهت که همه چیز در گروی اراده خداوند است می گوید باید همه چیز را از او خواست، و از آن جهت که خداوند فرموده بدون تلاش انسان دعای او را مستجاب نخواهد کرد و هدف او را محقق نخواهد ساخت، بنابراین باید تلاش کرد؛ همانطور که می فرماید:
«لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»؛ براى انسان بهرهاى جز سعى و كوشش او نيست.(3)
«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»؛ خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتى) را تغيير نمىدهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.(4)
بنابراین همه چیز در دست خداست، اما او برای تحقق نتیجه یک عامل اصلی (تلاش انسان) و یک عامل تقویتی و کمکی(دعا) گذاشته است، مثل کلید توربو در خودرو که تا زمانی که ماشین در حال حرکت نباشد این دکمه کار نخواهد کرد، اگر کسی بگوید هم حرکت کن و هم از این کلید استفاده کن حرف اشتباهی نزده است، این دو در تعارض با یکدیگر نیست، بلکه برای تحقق کامل ترین فعل جمع هر دو لازم است.
پی نوشت ها:
- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج91، ص239.
- ورام، مسعود بن عيسى، تنبیه الخواطر(مجموعه ورام)، مكتبه فقيه، چاپ اول، 1410ق، ج2، ص234؛ بحارالانوار، ج44، ص139.
- نجم:39/53.
- رعد:11/13.