استفاده کودکان از وسایل آرایش

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

طوفان خورشیدی;153846 نوشت:
ب- برای اینکه عقده ای نشه ، حالا که بچه است یه کمی اشکالی نداره در این زمینه ها بذارم آزاد باشه، برای اینکه حالت عطش در او ایجاد نشه. الانسان حریص علی ما منع.

بله دقیقا انسان در چیزی که ازش منع میشه حریص میشه بالاخص در ورد بعضی کودکان با قدرت حافظه بالا

ولی در مورد کودکان این امر ریشه در الگو برداری از تصاویر فیلمها کارتونها و بزرگترها داره

عقیده حقیر این است که
شما بهش بدین تا حدیکه طمع کور بشه ولی در همین حین سعی کنید سلیقه اش رو با ارزش نشان دادن آنچه که ارزش است عوض کنید.

ومن الله التوفیق

یاحق

به نام خدا
خداوند ما رو از شر افات اخرزمان در امان دارد

با سلام

به نظر من كودك هست بزرگتر بشه با راهنمايي بهتر ميشه

سلام بزرگوار

بچه ی شما الگوبرداری نادرستی از رفتار بزرگسالان کرده :Ghamgin:

آرایش کردن رو از بزرگسالان دیده :Ghamgin:و داره الان تکرار میکنه:Ghamgin::geryeh: بدون اینکه خبر داشته باشه از خوب و بد بودنش صرفا داره تقلید و تکراار میکنه
شما باید به شیوه ایی صحیح طرز استفاده ی درست و به جا از این لوازم آرایشی رو به بچه یاد دهید بیشر مادر کودک در این زمینه میتواند موثر عمل کند .
میتوان بچه رو هم توی این زمینه اشباع کرد :dohkhtar::dohkhtar: بگذارید از لوازم آرایشی مثلا لاک در منزل و جلوی شما استفاده کند:dohkhtar: اما در حین استفاده از این لوازم هی به شیوه ایی درست بهش بگویید که حالا چون من بدرتم و در منزل هستیم و غریبه(آقا) نیست میتونی هر چه قد خواستی لاک بزنی:chakeretim: اما بالفرض بابا جون نمیتونی در خارج از منزل از این وسایل جلو آقایون دیگر استفاده کنی:chakeretim: با این لحن دوستانه و کاملا محبت آمیز و در عین حال با قاطعیت:pir::pir::pir: میتوان خیلی موثر واقع شد یا اینکه با گوشزد کردن اینکه دوستان تو در مدرسه که از این کار ها انجام نمیدهند :dokhtar::dokhtar::dokhtar:

با سلام
در این جور مسائل از برخورد افراطی و تفریطی باید به شدت پرهیز کرد

برخورد افراطی یعنی که شما کلا او رو از این جور وسائل منع کنی و سختگیری کنی که شک نکن در بیشتر اوقات باعث عقده ایی شدن بچه میشه و تا یه جا آزادی پیدا کنه ممکنه موقعیت خودش رو به خطر بندازه

برخورد تفریطی هم یعنی اینکه شما به میل و خواسته اون ،تمام خواسته هاش رو اجابت کنید و این هم نتیجه اش این میشه که همیشه فکر میکنه کارش درسته که والدینش بهش اجازه انجام اون کار رو میدن و هیچ وقت به آسیبهایی که ممکنه از این طریق بهش برسه آگاهی پیدا نمیکنه

بهترین راه اینه که دخترتون رو در یک محدوده ایی که خودتون تعیین میکنید برای استفاده از این وسائل آزاد بذارید مثالا بگید که چون فلان کار رو انجام دادید من برات لاک میخرم که توی خونه استفاده کنی و به قولتون هم عمل کنید و اگه اون هم از شرطش تخلف کرد محرومش کنید

اضافه بر این حدودی که نه خیلی بازه و نه خیلی بسته ، بایدآموزشهای لازم درباره مضرات و مشکلات استفاده از این وسائل رو هم بهش انتقال بدهیم
و در آخر هم درست کردن فضای سالم اجتماعی برا بچتون خیلی میتونه به فرزندتون کمک کنه

با آرزوی موفقیت برای شما و خانواده تان

سلام

من در برخورد (یا بهتره بگم مدیریت ) این قضیه، طرحی را بر اساس مبانی زیر تنظیم کرده ام:

1- اگر قرار باشه برای هر کاری امر و نهی کنم و رفتار فرزندم را در "قالب" امر و نهی خودم شکل بدم، قطعاً او رفتارهایش را زیر زمینی خواهد کرد. و نتیجه نهایی این شیوه، نه سالم ماندن او، بلکه بی خبری ماندن من از آفتهای احتمالی رفتاری او خواهد بود.

امر و نهی کردن مستقیم، آسانترین کار است، نه بهترین کار. امر و نهی کردن، کار آدمهایی است که بلد نیستند اوضاع را "مدیریت" کنند.

2- هر انسانی نیاز به آزادی (نه رهایی) داره و اگر این آزادی وجود نداشته باشه، هم آن انسان شخصیتش خوب شکل نمی گیره و هم احساس شادمانی واقعی را نخواهد داشت. چون کسی واقعاً شادمان است که "آزاد" باشد نه "در بند". (منظور، آزادی غربی نیست). شادمانی هم امر لازمی است. اگر شادمانی نباشد، فرد حتی اعمال دینی و فعالیت تحصیلی خود را هم خوب انجام نمی دهد. همه اینها و همه کارها، نیاز به یک بستری دارد که شادمانی جزئی از آن بستر است. به قول شاعر:
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد؟

انسانهای ناشاد، زمینه لازم برای کار کردن و موفق شدن را ندارند.

3- فرزندم توی جامعه و بیرون از خونه، بالاخره با "همه چیز" رو به رو خواهد شد. پس بهتره شرایط جدید زمان را بپذیرم و به صورت کنترل شده ای اجازه بدهم تا او برخی مسایل را تجربه کند. این کار باعث می شود در آینده این قبیل مسایل برای او مسایل "تازه ای" به حساب نیاید و نتیجتاً "جذابیت کمتری" داشته باشد.

بر این اساس:
اجازه استفاده از لوازم آرایش (به صورت ابتدایی، نه پیشرفته) را درون خانه و در اجتماعات کاملاً زنانه به او داده ام.
اما در جایی که حتی یک پسربچه سه چهار ساله حضور داشته باشد، خیر.
خودش هم می داند. با درک و بیان کودکانه اش می گوید: بابا اجازه می دهی در جایی که حتی یک پسر که به اندازه یک میکروب هم باشد، وجود نداشته باشد، حتی پسری که هنوز به دنیا نیامده هم وجود نداشته باشد، لاک بزنم یا فلان جور لباس بپوشم؟

آیا مبانی و طرح فوق صحیح است؟
ظاهراً مطالب دوستان هم موید صحت همین شیوه است.

با سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستان عزیز و گرامی :Gol:

البته حقیر در جایگاهی نیستم که دربارۀ مهارتهای فرزند پروری نظری دهم؛ ولی به نظرم ذکر یک نکته خالی از لطف نخواهد بود.

نقل قول:
آیا مبانی و طرح فوق صحیح است؟
ظاهراً مطالب دوستان هم موید صحت همین شیوه است.

خوشبختانه دوستان به نکات خوبی اشاره کردند و طرح ارائه شده هم به نظر طرح خوبی می رسد و مشکل خاصی در آن دیده نمی شود. ولی به نظرم بد نباشد اگر به موازات این طرح، طرح دیگری را هم دنبال بفرمایید:

با شناختی که حقیر از کودکان و نوجوانان دارم، آنها نسبت به طبیعت اطرافشان بسیار کنجکاوند و به همین دلیل مسائل و فعالیتهای علمی به شدت توجه آنها را به خودش جلب می کند. اینطور که به نظر می رسد، مسئلۀ آرایش کردن تا حدی به یک موضوع «محوری» در ذهن فرزند شما تبدیل شده است که احتمالاً بازتاب حضور (شاید بیش از اندازۀ) او در مجالس زنانه می باشد. احتمالاً اگر بذر «محورهای جدیدی» را در ذهن او بکارید، این قبیل مسائل از چشم او بیافتند و ذهن او مشغول مسائل دیگری گردد.

به عنوان مثال، به خاطر دارم وقتی کم سن بودم، مدتهای زیادی وقت صرف جمع آوری حشرات (و بعضاً عنکبوت) می کردم و نسبت به رفتارهای آنها خیلی کنجکاو بودم. به طوری که گاهی اوقات در ظرفهای شیشه ای چندین عنکبوت زنده را به طور همزمان نگه می داشتم و مجبور بودم برای تأمین غذای مورد نیاز آنها، بقیۀ روز را به دنبال پشه و مگس باشم... :khaneh: الآن که دارم به این خاطرات فکر می کنم، حس می کنم بدم نمی آید همین حالا هم یک عنکبوتی داشته باشم و هر از چند گاهی صحنۀ شکار کردنش را از نزدیک ببینم! :Khandidan!:

البته طبیعی است جانورانی مثل عنکبوت و هزارپا و غیره برای یک دختر بچه جذابیت چندانی نداشته باشند. ولی هزاران «فعالیت علمی» دیگر هم هست که می شود انجام داد. خدا می داند نگاه در یک میکروسکوپ کوچک یا سبز کردن لوبیا در میان دستمال کاغذی چه هیجانی می تواند در دل یک بچه ایجاد کند. یا مثلاً نگاه کردن به کوه و دشت و بیابان و ماه و ستارگان از پشت یک دوربین دوچشمی کوچک... جمع آوری انواع سنگها یا برگها یا هر چیز دیگری.

خیلی خوب می شود اگر خانواده ها هر از چند گاهی دسته جمعی به دل طبیعت بروند و دربارۀ طبیعت با فرزندانشان صحبت کنند. مسلماً جمع آوری انواع سنگها برای یک بچه خیلی جذاب تر می شود، اگر پدر و مادرش هم در این جمع آوری با او همراه باشند. :Sham:

چه بسا اگر چنین چیزهایی وارد زندگی یک بچه بشود، مسائل کم اهمیت و بی مورد خود به خود رنگ ببازند. والله اعلم

طبیعی است آموزش علوم و معارف دینی از جایگاه ویژۀ خودش برخوردار است.

ان شاء الله که در تمام مراحل زندگی همواره موفق و پیروز باشید. :hamdel:
با تشکر فراوان
یا حق

سلام.

بینام;155423 نوشت:
هزاران «فعالیت علمی» دیگر هم هست که می شود انجام داد.

همین فکر هم به ذهنم رسیده. قصد تهیه یک تلسکوپ برایش دارم. اما این احتمال وجود دارد که این قبیل فعالیتها چنان او را سرگرم نماید، که از درس و مشقش غافل شود یا در آنها کم بگذارد.

به نکته مهمی به طور ضمنی اشاره فرمودید:
شاید بتوان گفت:
اگر خانواده، سرگرمی و تفریح کافی برای فرزندان تأمین نماید، احتمال اینکه آنها جذب سایر تفریحات بعضاً نادرست شوند، کاهش می یابد.
اما نقدی که وارد است، این است که بچه ها بیشتر خواهان تفریحاتی هستند که با همسالان خودشان انجام شود. از نظر علمی هم، شاید بشه گفت "ارتباطات با همسالان" می تواند به رشد شخصیت و تجربه اندوزی بچه ها کمک بیشتر و موثرتری کند تا ارتباط با بزرگترها. چون همسالان شرایط مشابهی دارند و زبان همدیگر را بهتر می فهمند.

بینام;155423 نوشت:
طبیعی است آموزش علوم و معارف دینی از جایگاه ویژۀ خودش برخوردار است.

من نسبت به آموزش معارف دینی، خرید کتب داستانی دینی، مسجد بردن بچه ها (همین الان که مشغول تایپ هستم، دخترم میگوید: بابا من دوست دارم کربلا و مشهد بروم) توجه دارم اما من تنها کسی نیستم که روی بچه اثر میگذارد. همسالان او در مدرسه می توانند تأثیراتی رویش بگذارند که آموزشهای مرا تضعیف یا خنثی کند. این خطری است که همیشه احساس می کنم.

با سلام و عرض ادب خدمت شما دوست عزیز و گرامی :Gol:

نقل قول:
همین فکر هم به ذهنم رسیده. قصد تهیه یک تلسکوپ برایش دارم. اما این احتمال وجود دارد که این قبیل فعالیتها چنان او را سرگرم نماید، که از درس و مشقش غافل شود یا در آنها کم بگذارد.

با توجه به اینکه ایشان اول دبستان هستند، و رقیق بودن مطالب درسی در این مقطع، بعید می دانم فعالیتهای اینچنینی (حداقل فعلاً) تأثیر خاصی بگذارد. ولی خب، می توان «کمی» افت تحصیلی را به عنوان هزینۀ کار پذیرفت و در عوض بچه ای شادتر و رفیقتر با والدین داشت. :Sham:

نقل قول:

به نکته مهمی به طور ضمنی اشاره فرمودید:
شاید بتوان گفت:
اگر خانواده، سرگرمی و تفریح کافی برای فرزندان تأمین نماید، احتمال اینکه آنها جذب سایر تفریحات بعضاً نادرست شوند، کاهش می یابد.
اما نقدی که وارد است، این است که بچه ها بیشتر خواهان تفریحاتی هستند که با همسالان خودشان انجام شود. از نظر علمی هم، شاید بشه گفت "ارتباطات با همسالان" می تواند به رشد شخصیت و تجربه اندوزی بچه ها کمک بیشتر و موثرتری کند تا ارتباط با بزرگترها. چون همسالان شرایط مشابهی دارند و زبان همدیگر را بهتر می فهمند.

البته هر چیزی باید سر جای خودش باشد. طبیعی است تأمین تفریحات توسط والدین نمی تواند جایگزین معاشرت با همسالان گردد. ولی چه بسا معاشرت با همسالان را هم والدین بتوانند خودشان فراهم کنند. از طرفی بچه هم (مخصوصاً نوجوان) نباید احساس کند شدیداً زیر ذره بین قرار گرفته است... شاید اگر بچه را در موارد بی خطر و کم خطر آزاد بگذاریم، و او را به نوعی متوجه این آزاد بودن بکنیم (یعنی بفهمد که والدین به نظر او احترام گذاشته اند)، باعث شود در موارد پرخطر خیلی اشتیاق و «عقدۀ» آزادی در تصمیم گیری نداشته باشد.

گاهی اوقات پیش می آید که والدین سر مسائل بسیار کم اهمیت، تصمیم خودشان را به فرزندانشان تحمیل می کنند؛ آن هم از موضعی برتر و حتی متکبرانه... مثلاً وقتی خودم کم سن بودم، یکی از مسائلی که مرا خیلی ناراحت می کرد و حتی باعث می شد لجم دربیاید این بود که در هوای سرد (بیرون از خانه) مرتباً به من گوشزد می کردند که کلاهم را سرم بگذارم. در حالی که خودم اصلاً احساس سرما نمی کردم و وقتی کلاه را می گذاشتم، به شدت گرمم می شد و حتی عرق می کردم. حالا که دارم فکر می کنم به نظرم می رسد «شاید» این عدم احترام به تشخیص و تصمیم من در یک موضوعی که خیلی هم اهمیت ندارد، باعث می شد که در برخی موارد دیگر (و معمولاً پر اهمیت تر)، تلافی کنم و به هر قیمتی حرف خودم را به کرسی بنشانم! :khaneh:

موارد اینچنینی خیلی زیادند؛ زمانهایی که والدین روی مسئله ای که چندان هم مهم نیست پافشاری بیخود و بی جهت می کنند و زمینۀ مخالفتهای احتمالی فرزند در موارد پراهمیت تر را ایجاد می کنند... مثلاً همین مثال کلاه، فوقِ فوقش این است که بچه سرما می خورد. خب وقتی سرما خورد، به او می گوییم: «دیدی کلاه سرت نگذاشتی، سرما خوردی؟» مطمئناً اگر چنین اتفاقی پیش آید، دفعۀ بعد بچه حرف والدین در رابطه با پوشیدن لباس گرم را جدی تر خواهد گرفت. دلیلی ندارد یک مسئلۀ به این سادگی را تبدیل به یک جر و بحث بیمورد کنیم؛ آن هم نه یک بار، نه دوبار، بلکه هر وقت زمستانها از خانه بیرون می رویم آن هم در طول چندین سال! :Khandidan!:

البته منظورم این نبود که مسئلۀ استفادۀ کودک از لوازم آرایش را مصداقی از این گونه موارد بدانم. بلکه هدف عرض این مطلب بود که شاید اگر در موارد کم اهمیت (مثل گذاشتن کلاه گرم) به بچه گیر الکی ندهیم، باعث شود کلام ما در رابطه با مسائل دیگر را به راحتی بپذیرد و مثلاً وقتی به او می گوییم: «صلاح نیست با فلانی رفت و آمد کنی» بدون جر و بحث آنچنانی کوتاه بیاید.

نکتۀ مهم حالت روحی خاصی است که در صورت مشاهدۀ «رفتار دیکتاتور معابانه» به بچه دست می دهد. درست است که احتمالاً «گذاشتن کلاه گرم»، «رفت و آمد با فلانی» یا «انجام فلان بازی رایانه ای» در چشم بچه از اهمیت یکسانی برخوردار نیستند؛ ولی قضیه این است که میزان ناراحتی حاصل از رفتار دیکتاتور معابانه تقریباً یکسان است، حالا سر هر مسئله ای که می خواهد باشد. و وقتی که نه یک بار، نه دوبار، بلکه مرتباً سر مسائلی از جنس «گذاشتن کلاه گرم» این رفتار را انجام داده باشیم، بچه دیگر چنین چیزی را سر مسائل «درجۀ بالاتر» تحمل نخواهد کرد و به شدت موضع خواهد گرفت. شاید در ضمیر ناخودآگاه او پیامهایی از این جنس بگذرند که: «سر کلاه گذاشتن کوتاه اومدم، پررو شدن!» یا «دیدی یه کلاه رو نذاشتن خودت تصمیم بگیری، اگه اینجام کوتاه بیای دیگه هیچ قدرت تصمیم گیری نخواهی داشت!» و غیره.

ولی اگر سر مسائل بی اهمیت و کم اهمیت کدورت ایجاد نکنیم، آنگاه وقتی یک مورد مهم پیش آید، دیگر بچه با آن ذهنیت منفی موضع نخواهد گرفت. چرا که مخالفت با تصمیم او در ضمیر ناخودآگاهش به عنوان «یک رفتار روزمره» و یا «نمکی که به یک زخم کهنه پاشیده می شود» ارزیابی نخواهد شد.

شاید به زبان تمثیل به صورت خلاصه بتوان اینگونه گفت که اگر یک طناب را با سوهان مرتباً بسابیم، دیگر آن طناب تحمل وزن زیاد را نخواهد داشت و به محض وارد شدن چنین نیرویی پاره خواهد شد. ولی اگر طناب را سالم نگه داریم، آنگاه به خوبی می تواند وزنه های مربوطه را تحمل کند. :Sham:

البته آنچه عرض کردم بیشتر مربوط به نونهالان و نوجوانان می شود و شاید خیلی ارتباطی با مسئلۀ کنونی شما نداشته باشد. ولی خب اینم یک جور پرچونگی است که بنده گرفتارشم! :Cheshmak:

نقل قول:

من نسبت به آموزش معارف دینی، خرید کتب داستانی دینی، مسجد بردن بچه ها (همین الان که مشغول تایپ هستم، دخترم میگوید: بابا من دوست دارم کربلا و مشهد بروم) توجه دارم اما من تنها کسی نیستم که روی بچه اثر میگذارد. همسالان او در مدرسه می توانند تأثیراتی رویش بگذارند که آموزشهای مرا تضعیف یا خنثی کند. این خطری است که همیشه احساس می کنم.

متأسفانه مسئلۀ تربیت فرزند، خصوصاً در جامعۀ امروز تبدیل به یک امر بسیار پیچیده شده است؛ و این خطری که احساس می فرمایید یک خطر حقیقی و بسیار جدی است که گریبانگیر بسیاری از خانواده ها (مخصوصاً خانواده های مذهبی و ارزشی) می باشد. :Ghamgin:

همانطور که عرض کردم اینجانب صلاحیتی در زمینۀ تربیت فرزند ندارم؛ صرفاً یک جوان 22 ساله هستم که خوشبختانه بسیاری از حالات دوران بچگی خودم را به خاطر دارم... آنچه عرض کردم نتیجۀ بررسی خاطرات کودکی خودم بود. شاید خیلی از کودکان دیگر حالات دیگری داشته باشند. ولی بعید می دانم تفاوتی اساسی وجود داشته باشد.

با تشکر فراوان
یا حق

سلام

بینام;155953 نوشت:
زمانهایی که والدین روی مسئله ای که چندان هم مهم نیست پافشاری بیخود و بی جهت می کنند و زمینۀ مخالفتهای احتمالی فرزند در موارد پراهمیت تر را ایجاد می کنند..

به نکته خیلی مهمی اشاره فرمودید.
بنده نیز این خطر را پیش بینی کرده ام لذا کلاً سعی بر این دارم که تا ضرورت واقعی (نه احساسی) اقتضاء نکند، امر و نهی نکنم.

بینام;155953 نوشت:
میزان ناراحتی حاصل از رفتار دیکتاتور مآبانه تقریباً یکسان است، حالا سر هر مسئله ای که می خواهد باشد.

بینام;155953 نوشت:
فوقِ فوقش این است که بچه سرما می خورد. خب وقتی سرما خورد، به او می گوییم: «دیدی کلاه سرت نگذاشتی، سرما خوردی؟» مطمئناً اگر چنین اتفاقی پیش آید، دفعۀ بعد بچه حرف والدین در رابطه با پوشیدن لباس گرم را جدی تر خواهد گرفت. دلیلی ندارد یک مسئلۀ به این سادگی را تبدیل به یک جر و بحث بیمورد کنیم؛ آن هم نه یک بار، نه دوبار، بلکه هر وقت زمستانها از خانه بیرون می رویم آن هم در طول چندین سال

نکات مهمی را بیان فرمودید. از یادآوری و تذکر شما متشکرم.

نکته ای که بنده خودم، در دو مقام (مقام فرزندی نسبت به والدینم، مقام پدری نسبت به فرزندم) تجربه کرده ام این است که: اگر بخواهیم فرزندانمان از ما حرف شنوی داشته باشند، باید به آنها محبت کنیم. آدمها (چه بچه، چه بزرگسال) حرف کسی را گوش می دهند که از او محبت دیده باشند. این امر در بچه ها که نیروی سنجش عقلی ضعیفتر است، قویتر است.
به قول شاعر:
رشته ای بر گردنم افکنده دوست،
می کشد هرجا که خاطر خواه اوست.

حالا چطور محبت کنیم؟ یک سری کارهایی را باید بکنیم (مثل تأمین خواسته های آنها در یک حد معقول، آزادی واقعی به آنها دادن در یک حد معقول، با نام محبت آمیز آنها را صدا زدن، وقت گذاشتن برای آنها و با آنها همبازی شدن، و ... ) و یکسری کارها را نباید بکنیم که این مهمتر است (مثل امر و نهی کردن زیاد و ... ).

با سلام و عرض ادب خدمت شما دوست عزیز و گرامی :Gol:

نقل قول:
نکات مهمی را بیان فرمودید. از یادآوری و تذکر شما متشکرم.

خواهش می کنم؛ نظر لطفتان است. :Gol:

نقل قول:
نکته ای که بنده خودم، در دو مقام (مقام فرزندی نسبت به والدینم، مقام پدری نسبت به فرزندم) تجربه کرده ام این است که: اگر بخواهیم فرزندانمان از ما حرف شنوی داشته باشند، باید به آنها محبت کنیم. آدمها (چه بچه، چه بزرگسال) حرف کسی را گوش می دهند که از او محبت دیده باشند. این امر در بچه ها که نیروی سنجش عقلی ضعیفتر است، قویتر است.
به قول شاعر:
رشته ای بر گردنم افکنده دوست،
می کشد هرجا که خاطر خواه اوست.

حالا چطور محبت کنیم؟ یک سری کارهایی را باید بکنیم (مثل تأمین خواسته های آنها در یک حد معقول، آزادی واقعی به آنها دادن در یک حد معقول، با نام محبت آمیز آنها را صدا زدن، وقت گذاشتن برای آنها و با آنها همبازی شدن، و ... ) و یکسری کارها را نباید بکنیم که این مهمتر است (مثل امر و نهی کردن زیاد و ... ).

دقیقاً همینطور است که می فرمایید. یک نکته هم که می توان اضافه کرد لزوم یکدستی رفتار ماست. گاهی اوقات پیش می آید که والدین در زمانهای گوناگون رفتارهای ناهماهنگی از خودشان نشان می دهند. مثلاً یک بار انجام کاری را منع می کنند، و در یک مورد دیگر که حوصلۀ منع کردن ندارند، از موضع قبلی خودشان کوتاه می آیند. باز دو روز بعد منع می کنند، باز یادشان می رود منع کنند. (نه فقط منع کردن، بلکه آزاد گذاشتن هم به همین ترتیب)

همچنین هماهنگی والدین با یکدیگر هم خیلی مهم است. اگر یکی از والدین کاری را منع کند و دیگری آزاد بگذارد، این می تواند نتایج بدی به بار آورد و منجر به عدم توجه بچه به نظرات والدین شود.

البته این موضوع شامل حال اقوام و آشنایان هم می شود. چه بسا اقوام و آشنایان هرچه والدین رشته اند پنبه کنند. مدرسه و سیستم آموزشی و دوستان خود بچه که دیگر هیچ...

خداوند به همۀ والدین صبر عنایت بفرماید و آنها را در تربیت فرزندانی مؤمن یاری کند. ان شاء الله

با تشکر فراوان
یا حق

سلام
واقعا لذت بردم از بحث دوستان و استفاده كردم.
من فقط چند نكته ديگه در كنار نكات خوب دوستان اضافه مي‌كنم:
1- تربيت كودك بيشتر از طريق مشاهده الگويي و تقليدي است. بنابراين مهم است كه در دسترس او چه الگوهاي محبوبي قرار مي‌گيرند.
2- يكي از چيزهايي كه در الگوها بايد مهار كنيد خطاي هاله اي است. يعني اين كه مثلا نفس خاله بودن يا عمه بودن براي كودك دوست داشتني است او صفات خوب را هر چند در آنها نباشد به آنها نسبت مي‌دهد آن وقت حتي اگر الگويي مسائل ارزشي را رعايت نمي‌كندبراي او همه كارهايش مثبت تلقي مي‌شود. بنابراين بايد در قالب داستان و قصص بين رفتار و شخصيت الگوها تفكيك قائل شويد مثلا بگوييد فلان شخصيت داستان محترم است ولي اين رفتارش را خدا دوست نداره چون....
3- ارزشها و باورها را بايد ريشه دار كنيم از طريق الگوهاي مثبت در دسترس، فيلم ها و كارتون ها خوب و نرم افزارهاي جذاب، قصه خواني و قصه گويي، تلخ نكردن اعمال عبادي با تحميل و اجبار، اجازه پرسش دادن، تقويت و جهت دادن فطرت خداجو و حق طلب او ............
4- در كل روند زندگي ديني جوري باشد كه احساس بي نشاطي نكند به عنوان مثال من به شدت مخالف حفظ قرآن كودكان در حجم زياد هستم و به نظرم حتي در اشاره اي كه جذاب است اگر زياده روي شود خسته كنند مي شود. كلاس ديني كودك بايد جذاب ترين و شاداب ترين كلاس ها باشد بايد از بمباران اطلاعات پرهيز كرد و با محبت باشد
كه جمعه به مكتب اورد طفل گريز پاي را


در كل پدر و مادر مربي بايد مربي اي باشند كه روان شناسي رشد( جسمي، اجتماعي، رواني و معنوي) كودك را خوب مي داند و با بحران هاي هر دوره آشنا است.
براي آشنايي با كتاب هاي كاربردي( مثل انسان در مسير زندگي و.... به نرم افزار نيش ها و نوش ها رجوع شود

باسلام- من فکرمی کنم با ایشان زیاد صحبت شود در رابطه با غلط بودن وزیان اور بودن این مواد واینکه خودش خیلی زیبا تر هست واینکه این که این مواد از دسترس او دور شود ودعا در حق او ویاری خواستم از خدا:Gol:

سلام دوست عزیز
اتفاقاً به نظر بنده و شاید خیلی از دوستان، در مورد کودکان، شیوه صحبت کردن مستقیم ، (خصوصاً که زیاد یا مکرر یا طولانی هم باشد) شیوه مناسبی نیست و بهتر است که از راههای دیگری استفاده شود.

سلام
دیروز از لابلای سخنان یک آدم بزرگسال (که میخواست کاری را انجام بدهد که توجیه منطقی نداشت و من از انگیزه او پرسیدم)، مطلبی را دریافتم و آن، لزوم وجود تنوع و هیجان در زندگی است. (که البته مثل بقیه چیزها باید حدش را رعایت کرد و نباید زیاده روی بشه).
خیلی از افراد، کاری را حتی با وجود اینکه اون را نادرست می دانند یا حتی بهش علاقه ای هم ندارند، انجام می دهند از این جهت که صرفاً یک تنوعی در زندگی داشته باشند و با انجام دادن کاری که تا حالا انجامش نداده اند و برایشان جدید است، نوعی هیجان برای خود خلق کنند.

اگر ما خانواده خودمان را با قرار دادن در موقعیت های متنوع مثل مسافرت، و ... ،از لحاظ نیاز به تنوع و هیجان، تأمین منطقی کنیم، آن وقت احتمال انجام کارهای نادرست از طرف بچه ها (و بزرگترها!) ی خانواده کاهش خواهد یافت.

نکته دیگر، لزوم وجود شادی است. (شاید اینرا قبلاً گفته باشم) در مجله پیوند خواندم که انسان مشکلات و کمبودها را بوسیله شادی تحمل می کند.
اگر کسی "شادی" نداشته باشد، آن وقت بر اثر کمبودها و مشکلات، ممکن است به کارهای نادرست اقدام کند. اما با وجود شادی، خیلی راحتتر می تواند با کمبودها و مشکلات زندگی و خانواده کنار بیاید. خود من این نکته را درباره خانواده ام امتحان کرده ام.
نکته ای که شاید ذکرش لازم باشد، توجه کردن به ارتباط بین « شادی » و « محبت » است. وقتی اعضای خانواده شاد هستند، که محیط خانواده مملو از محبت آنهم محبت صادقانه نه کاذب، باشد. باز هم در اینجا باید اندازه ها را رعایت کرد.

موضوع قفل شده است