جمع بندی استاد سیر و سلوک

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ذکر یونسیه;254927 نوشت:
با عرض سلام و ادب

در مورد استاد سیر و سلوک سوال که مطرح است اینست که:
استادی که ما انتخاب می کنیم حدّ ما می شود؟یعنی مثلا من سراغ این استاد می روم که از لحاظ معنوی متوسط به بالا است و استادی هم وجود دارد که از ایشان بالاتر است، حال اگر سراغ استاد اولی بروم ضرر کرده ام و ایشان و مرتبه ایشان حدّ من می شود یا نه و هیچ نقصی برای من ایجاد نمی شود؟

سوال دوم اینکه :سوال بالا در صورتی است که هر دو استاد به یک اندازه در دسترس باشند ولی اگر دسترسی به استاد کامل تر بسسیار سخت بود و انسان تکلیف خود را خوب ندانست،تکلیف چیست؟ سراغ اولی که در دسترس تر است برود یا نه؟

سوال سوم اینکه:اگر احتمال کمال معنوی در کسی را دادیم که از شاگردان بزرگان هم هست، چقدر به او اصرار کنیم؟اصلا اصرار کردن درست است؟تحویلمان نگرفت چه کنیم؟

کارشناس بحث : سمیع


باسمه تعالی
با سلام :
طبیعی است وقتی دو استاد باشند منتها یکی قوی تر است باید سراغ او رفت دقیقا مانند دو پزشک که یکی پزشک متخصص است ودیگری فوق تخصص دارد اگر چه پیش متخصص هم بروی ضرر نکرده ای فقط سود کمتری عایدت می شود
واگر طبیب فوق تخصص نبود چاره ای نیست که پیش متخصص بروی
البته باید توجه داشت که صرف شاگرد بزرگی بودن واحتمال کمال معنوی بودن وکامل بودن برای استاد راه در مسیر سیر وسلوک کفایت نمی کند بلکه خضر راه علاوه بر کامل بودن باید مکمل هم باشد که بتواند دستگیری هم داشته باشد وباطن را بخواند وطبق باطن خاص شاگرد دستور العمل خاص صادر کند
اگر چنین استاد کامل و مکملی یافت شود شما هرچه اصرار کنید جا دارد البته او در اول کار به راحتی نمی پذیرد تا تشنگی شما را امتحان کند به تعبیر مولوی:
آب کم جو تشنگی آور به دست / تا بجوشد آبت از بالا وپست
وبعد از اینکه مسلم شد برای او که شما واقعا تشنه این راه هستید دیگر کانه وظیفه خود می داند که از شما دستگیری نماید
موفق باشید

ذکر یونسیه;254927 نوشت:

سوال سوم اینکه:اگر احتمال کمال معنوی در کسی را دادیم که از شاگردان بزرگان هم هست، چقدر به او اصرار کنیم؟اصلا اصرار کردن درست است؟تحویلمان نگرفت چه کنیم؟


اینجا جای احتمال و شاید نیست! وگرنه معلوم نیست از کجا سر در بیاری!

باید استادی که انتخاب میکنید سالک واصل باشد!
که البته بنظر بنده برای اینکه شما را منصرف کنند اول تنها جوابی که به شما خواهند داد اینست که تهذیب نفس کن همین کافی است نیازی به استاد نداری!
اگر باز اصرار بیشتری کنید حتما دستور سختی خواهند داد تا ببیند چقدر طالبید و توان سلوک را دارید یا خیر؟

اول خوب فکر کن بعد قدم تو این راه بذار!
ببین هدفت از سلوک چیه؟ عارف شدن؟ صاحب کرامات شدن؟ شهرت؟ و...
ببین تحمل سختیها و مرگها رو داری؟

سلام علیکم

بد نیست به این تاپیک هم سری بزنید .

http://www.askdin.com/thread12344-2.html

اهل خدا;255616 نوشت:
باید استادی که انتخاب میکنید سالک واصل باشد!

سلام
ببخشيد اين استعاره را لطفا توضيح بدهيد
سالك واصل باشد معنايش چيست ؟

سالک واصل یعنی که تمام مقامات را طی کرده باشد. و بعد بتواند دیگر سالکان را به وصال برساند!

مثلا فکر کنید بنده الان در مقام طلب(مقام اول) هستم خوب نمیتونم یک سالک دیگه رو راهنمایی کنم چون به آخر خط هنوز نرسیدم!

عارفان‌ مرگ‌ را چهار نوع‌ دانسته‌ اند:
ـ مرگ‌ سرخ‌ كه‌ جنگ‌ سالك‌ با نفس‌ اماره‌ است‌؛
ـ مرگ‌ سفید كه‌ تحمل‌ گرسنگی‌ و تحصیل‌ نورانیت‌ و سفیدی‌ دل‌ است‌؛
ـ مرگ‌ سبز كه‌ ساده‌ زیستی‌ و ساده‌ پوشی‌ است‌؛
ـ مرگ‌ سیاه‌ كه‌ به‌ دوش‌ كشیدن‌ بار ملامت‌ها و ملالت‌ها، رنج‌ها و زخم‌ زبان‌ها است‌. (حسن‌زاده‌ آملی‌، شرح‌ عیون‌ مسایل‌ نفس‌، ص‌154).



به درون خودتون مراجعه کنید و ببینید هدف واقعی تون از ورود به این راه پر خطر چیه؟ از جونتون سیر شدید؟ یا..

هر هدفی غیر از وصال و لقای خدا باشه بیخود وقتتون رو هدر ندید به جایی نمیرسید بجاش فقط همون تهذیب نفس رو پیگیر باشید!

گفتا: کجاست ایمن؟ گفتم که زهد و تقوی
گفتا: که زهد چبود؟ گفتم: ره سلامت

این راه اصلا شوخی نیست یا بگی بابا این خدا ارحم الراحمین هست و زیاد سخت نمیگیره و...
خدا بی نیازه اصلا به من و شما نیاز نداره!
و وقتی معشوق کسی بخواد باشه باید عاشقش از جنس خودش بشه و تازه به همین سادگی که به خواستگار عاشقش که بله نمیگه! باید نازش رو بکشی!
باید پوستت رو بکنه و هزار بلا سرت بیاره، باید طعم خوف و رجا و قبض و بسط و.. رو بچشی!

عشق ز اوصاف خدای بی نیاز
عاشقی بر غیر او باشد مجاز



تو به یک خاری گریزانی ز عشق
تو بجز نامی چه می دانی ز عشق


عشق را صد ناز و استکبار هست
عشق با صد ناز می آید بدست


عشق چون وافی است وافی می خرد
در حریف بی وفا می ننگرد


ممکنه بعضی مواقع تا چند ماه حتی نتونی از خونه بیرون بیای! البته نه بطور مطلق!

دیشب خیالت با من و دل همنشین بود
امشب چرا ای مونس جان دیر کردی؟

بر دل عاشق هزاران غم بود
گر ز باغ دل خلالی کم شود!

اینکه عرفا میگن خون گریه کردیم یا ما رو کشته و... الکی و برای اغراق نگفتند!
برای همین بود که پیامبر نازنین فرمود: سوره هود مرا پیر کرد!!!!
گفتند: چرا یا رسول الله؟
فرمود: چون آیه نازل شده که:

فاستقم کما امر استقامت کنید همانطور که به شما دستور داده شد!

گفتا: کجاست آفت؟ گفتم: به کوی عشقت

گفتا که چونی آنجا؟ گفتم: در استقامت

ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی

سر برگ و گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیده‌ام ز گلها همه بوی بی‌وفایی

به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟

گفتا: که کیست بر در؟ گفتم: کمین غلامت
گفتا: چه کار داری؟ گفتم: مها! سلامت

گفتا که چند رانی؟ گفتم که تا بخوانی
گفتا که چند جوشی؟ گفتم که تا قیامت

دعوی عشق کردم سوگندها بخوردم
کز عشق یاوه کردم من ملکت و شهامت

گفتا: برای دعوی، قاضی گواه خواهد
گفتم: گواه اشکم، زردی رخ علامت

گفتا: گواه جرح است، تردامن است چشمت
گفتم: به فر عدلت عدلند و بی غرامت

گفتا: که بود همره؟ گفتم: خیالت ای شه
گفتا: که خواندت اینجا؟ گفتم که بوی جامت

گفتا: چه عزم داری؟ گفتم: وفا و یاری
گفتا: زمن چه خواهی؟ گفتم که: لطف عامت

گفتا: کجاست خوشتر؟ گفتم که قصر قیصر
گفتا: چه دیدی آنجا؟ گفتم که صد کرامت

گفتا: چراست خالی؟ گفتم: ز بیم رهزن
گفتا: که کیست رهزن؟ گفتم که این ملامت

گفتا: کجاست ایمن؟ گفتم که زهد و تقوی
گفتا: که زهد چبود؟ گفتم: ره سلامت

گفتا: کجاست آفت؟ گفتم: به کوی عشقت
گفتا که چونی آنجا؟ گفتم: در استقامت

خامش! که گر بگویم من نکته های او را
از خویشتن بر آیی نی در بود نه بامت


اگرم حیات بخشی و گرم هلاک خواهی
سر بندگی به پیشت بنهم که پادشاهی

من اگر هزار خدمت بکنم گناهکارم
تو هزار خون ناحق بکنی و بی گناهی
به کسی نمی​توانم که شکایت از تو خوانم
همه جانب تو خواهند و تو آن کنی که خواهی

به خدای اگر به دردم بکشی که برنگردم
کسی از تو چون گریزد که تواش گریزگاهی

منم ای نگار و چشمی که در انتظار رویت
همه شب نخفت مسکین و بخفت مرغ و ماهی

و گر این شب درازم بکشد در آرزویت
نه عجب که زنده گردم به نسیم صبحگاهی

غم عشق اگر بکوشم که ز دوستان بپوشم
سخنان سوزناکم بدهد بر آن گواهی


با تشکر از برادر اهل خدا و سایر دوستان.

اگر ممکن هست گام به گام مراحل سیر و سلوک رو ذکر کنید.

در حال حاضر چه استادهایی برای پیمودن این مسیر در دسترس هستند؟اصلا مگه چندتا معاصر داریم؟

این نوع سیر و سلوک از نظر ائمه (ع) مشکل نداره؟

با عرض سلام و تشکر.

بالاخره دوستان و کارشناسان محترم راهنمایی نکردند که بچه ها مخصوصا امثال منی که در قم یا مشهد نیستند از کجا باید یک استاد گیر بیارند؟

استاد معتبری نیست که اینترنتی یا مکاتبه ای مارو در این مسیر پر پیچ و خم راهنمایی کنه؟

هر کسی رو هم که مکاشفه می کنه و چشم و گوش برزخی داره و کارای ماورالطبیعه انجام میده رو هم که نمی تونیم استاد بگیریم پس ما باید چیکار کنیم؟

[quote=mehranzo313;273042]با عرض سلام و تشکر. بالاخره دوستان و کارشناسان محترم راهنمایی نکردند که بچه ها مخصوصا امثال منی که در قم یا مشهد نیستند از کجا باید یک استاد گیر بیارند؟ استاد معتبری نیست که اینترنتی یا مکاتبه ای مارو در این مسیر پر پیچ و خم راهنمایی کنه؟ هر کسی رو هم که مکاشفه می کنه و چشم و گوش برزخی داره و کارای ماورالطبیعه انجام میده رو هم که نمی تونیم استاد بگیریم پس ما باید چیکار کنیم؟

يك جمله معروفي هست كه ميگه : از تو حركت ازخدا بركت ، شما سعي و تلاش خودتون رو بكنيد استاد اخلاق خودش مياد دم در خونتون در طول تاريخ هم اين اساتيد اخلاق بودند كه به سراغ شاگردها رفتند نه اين كه شاگرد دنبال استاد اخلاق برود حتي شما اگر يك مقداري بيشتر سعي و تلاش بكنيد خداوند مامور ميكند ملائكه را كه بيايند اخلاق حسنه را به شما بياموزند
شما ميتونيد از مطالعه كتاب هاي اخلاقي شروع كنيد:
1-نهج البلاغه
2-نصايح (آيت الله مشكيني)
3-عين الحيات (علامه مجلسي)
4-استعاذه (آيت الله دستغيب)
5-معراج السعاده(مرحوم نراقي)


عين الحيات;273048 نوشت:
[quote=mehranzo313;273042]با عرض سلام و تشکر. بالاخره دوستان و کارشناسان محترم راهنمایی نکردند که بچه ها مخصوصا امثال منی که در قم یا مشهد نیستند از کجا باید یک استاد گیر بیارند؟ استاد معتبری نیست که اینترنتی یا مکاتبه ای مارو در این مسیر پر پیچ و خم راهنمایی کنه؟ هر کسی رو هم که مکاشفه می کنه و چشم و گوش برزخی داره و کارای ماورالطبیعه انجام میده رو هم که نمی تونیم استاد بگیریم پس ما باید چیکار کنیم؟


يك جمله معروفي هست كه ميگه : از تو حركت ازخدا بركت ، شما سعي و تلاش خودتون رو بكنيد استاد اخلاق خودش مياد دم در خونتون در طول تاريخ هم اين اساتيد اخلاق بودند كه به سراغ شاگردها رفتند نه اين كه شاگرد دنبال استاد اخلاق برود حتي شما اگر يك مقداري بيشتر سعي و تلاش بكنيد خداوند مامور ميكند ملائكه را كه بيايند اخلاق حسنه را به شما بياموزند
شما ميتونيد از مطالعه كتاب هاي اخلاقي شروع كنيد:
1-نهج البلاغه
2-نصايح (آيت الله مشكيني)
3-عين الحيات (علامه مجلسي)
4-استعاذه (آيت الله دستغيب)
5-معراج السعاده(مرحوم نراقي)


مرسی برادر قبول دارم و کاملا با شما موافقم.

حتی شنیدم که اگر کسی به همون میزانی که می دونه کاری خوب هست اون رو انجام بده و به همون اندازه که می دونه کارهایی بد هست ازشون پرهیز کنه خداوند خودش هدایتش میکنه حالا چه در خواب و چه در بیداری.

ولی از هرکس می پرسم روی استاد خیلی تاکید می کنند و میگن بدون استاد پیمودن این راه نشدنی هستش.

السلام علیک یا بقیة الله :Gol:

با رحلت حاج آقا مجتبی تهرانی دلم خیلی گرفت. خیلی حسرت خوردم که چرا از محضرشون استفاده نکردم. واقعا آدم وقتی عالمی رو از دست میده احساس یتیمی میکنه.

از کارشناسان محترم و بقیه کاربران تقاضا دارم که از اساتید اخلاق، نام بزرگانی را که در تهران جلسات دارند بیان فرمایند تا بیش از این دچار خسران و حسرت نشویم. لطفا مکان و زمان جلسات را هم ذکر فرمایید.

سمیع;255501 نوشت:
باسمه تعالی
با سلام :
طبیعی است وقتی دو استاد باشند منتها یکی قوی تر است باید سراغ او رفت دقیقا مانند دو پزشک که یکی پزشک متخصص است ودیگری فوق تخصص دارد اگر چه پیش متخصص هم بروی ضرر نکرده ای فقط سود کمتری عایدت می شود
واگر طبیب فوق تخصص نبود چاره ای نیست که پیش متخصص بروی
البته باید توجه داشت که صرف شاگرد بزرگی بودن واحتمال کمال معنوی بودن وکامل بودن برای استاد راه در مسیر سیر وسلوک کفایت نمی کند بلکه خضر راه علاوه بر کامل بودن باید مکمل هم باشد که بتواند دستگیری هم داشته باشد وباطن را بخواند وطبق باطن خاص شاگرد دستور العمل خاص صادر کند
اگر چنین استاد کامل و مکملی یافت شود شما هرچه اصرار کنید جا دارد البته او در اول کار به راحتی نمی پذیرد تا تشنگی شما را امتحان کند به تعبیر مولوی:
آب کم جو تشنگی آور به دست / تا بجوشد آبت از بالا وپست
وبعد از اینکه مسلم شد برای او که شما واقعا تشنه این راه هستید دیگر کانه وظیفه خود می داند که از شما دستگیری نماید
موفق باشید

سلام دوستان
آیا خواندن باطن کسی نقض ستارالعیوب بودن خداوند نیست؟
آیا باطن حریم خصوصی شخص نیست؟

pooya2;307422 نوشت:
سلام دوستان
آیا خواندن باطن کسی نقض ستارالعیوب بودن خداوند نیست؟
آیا باطن حریم خصوصی شخص نیست؟

باسمه تعالی
باسلام:
منظور از اینکه بتواند باطن طرف را بخواند یعنی اینکه برای رشد معنوی او چه دستور العملی مناسب است که داده شود.
وکسی که از جهت معنوی خود را در اختیار یک استاد کار کشته وخضر راهی می گذارد در واقع خود ،از این استاد تقاضا دارد که طبق مبانی شریعت،باطن او را اصلاح کند و او را از جهت معنوی دستگیری کند
موفق باشید

اصلا قانع کننده نبود دوست من

pooya2;307475 نوشت:
اصلا قانع کننده نبود دوست من

باسمه تعالی
با سلام:
با توجه به اینکه ستارالعیوب از اسماء الهی است، و اولیای الهی و انسانهای کامل مظهر این اسم می باشند پس آنها هم ستارالعیوب خواهند بود از این روست که محرم اسرار و علوم الهی می شوند.
و آگاهی آنان به باطن افراد، نمونه ای از آگاهی خداوند به باطن افراد است

در نتیجه علم به باطن و درون افراد منافاتي با ستارالعيوب بودن پروردگار ندارد. چون انسان هايي که به اين مرتبه و درجه از قدرت نفس رسيده اند، جزء آنچه را مطلوب و مرضي الهي است نخواهند ديد. واگر خدا اموري را به آنها نشان مي دهد حکمتي دارد و بسياري از اوقات اين امر به نفع صاحب عيب است

جناب سمیع
من فکر می کنم این یک توجیح می تونه باشه. آیا اسنادی هم وجود دارد که چنین مجوزی را صادر کرده باشد.
علوم زیادی وجود دارد که انسان ها با پیگیری و ریاضت های مختلف میتوانند به آنها برسند ولی آیا ما مجاز هستیم از همه علومی که خداوند خلق کرده استفاده کنیم. هر علمی باید جهان شومول باشد تا انسان مجاز به استفاده از آن باشد.

pooya2;307607 نوشت:
جناب سمیع
من فکر می کنم این یک توجیح می تونه باشه. آیا اسنادی هم وجود دارد که چنین مجوزی را صادر کرده باشد.
علوم زیادی وجود دارد که انسان ها با پیگیری و ریاضت های مختلف میتوانند به آنها برسند ولی آیا ما مجاز هستیم از همه علومی که خداوند خلق کرده استفاده کنیم. هر علمی باید جهان شومول باشد تا انسان مجاز به استفاده از آن باشد.

باسمه تعالی
با سلام:
اگر این بیانی که عرض شد توجیه باشد پس نظرتان دررابطه با ایاتی که دلالت می کنند که حق تعالی با توجه به اینکه ستار العیوب است اما فرشتگانی را با عنوان رقیب و عتید مامور انسان قرار داده تا تمامی اعمال انسان را ثبت و ضبط کنند چه می باشد

و ان عليكم لحافظين، كراماً كاتبين، يعلمون ما تفعلون(1)بدون شك به دست مي آيد که: نگاهباناني بر شما گمارده شده است، نگاهباني كه در نزد پروردگار مقرب و محترمند و پيوسته اعمال شما را مي‌نويسند و از آن چه شما انجام مي‌دهيد، آگاهند و همه را به خوبي مي‌دانند.
و آيه: ما يلفظ من قولٍ الا لديه رقيب عتيد(2)مي گويد: انسان هيچ سخني را تلفظ نمي‌كند، مگر اين كه نزد آن فرشته‌اي است مراقب و آماده براي انجام مأموريت
و آيه اذ يتلقي المتلقيان عن اليمين و عن الشمال قعيد(3)مي فرمايد: به خاطر آوريد هنگامي كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم شما هستند، اعمال شما را تلقي و ثبت مي‌كنند. با توجه به آيات فوق روشن مي‌شود منظور از حافظين، فرشتگاني هستند كه مأمور حفظ و نگهداري اعمال انسانها اعم از نيك و بد هستند
پس معلوم می شود همان طوری که در رابطه با این نوع فرشتگان اذن الهی دخیل است در مورد بعضی از اولیای الهی هم این اذن وجود دارد
پی نوشت:
1- انفطار/ 10 و 11 و 12.
2- ق/ 17.
3-ق/ 16

جناب سمیع
ممنون از حوصله و پاسخگویی شما. من فکر میکنم داریم بحث فیزیک و متافیزیک رو باهم مخلوط می کنیم .
البته اجازه بدید بیشتر فکر کنم. چون نگاه من به فرشته الهی و محافظین ، قانون الهی است نه بشکل فیزیکی.
از نگاهی میتوان گفت که هر عملی دارای شعوری است و هر شعوری تشعشعاتی در پی دارد و هر عملی عکس العملی. حافظین در حقیقت اعمال خودماست که باعث می شود ما در مقابل شر حفاظ داشته باشیم و یا آسیب پذیر باشیم. ما در عالم تضاد هستیم و این شامل عرفا نیز می شود اما عالم تضاد و دو قطبی شامل حال فرشتگان نمی شود.

با سمه تعالی
با سلام:
بهره بردن از راهنمایی استاد در سلوک الی الله به چند جهت لازم است:

الف:استاد بهترین رفیق راه است و چون خود قبلا این راه را طی کرده است و از خصوصیات و شرایط و موانع راه مطلع است می تواند سالک را همراه خود به سلامت به مقصد برساند
گرچه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست / رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی (1)

ب: استادبه لحاظ مقام روحانی و معنوی دارای نورانیت نافذ و اراده موثر و روح پاک و مبارک و قلب روشن و مهذب بوده و وجود او قابل استفاده و منشا خیر است و مجالست او در نورانیت قلب موثر است.(2)

ج:استاد به استعدادهای مختلف افراد و صفات باطنی آنها و اخلاق اکتسابی و اعمال و عادات اشخاص آگاهی دارد و به اقتضا و تناسب آنها دستورها و اذکار لازم را جهت تخلیه و تهذیب نفس ارائه می نماید.
ادامه دارد...
پی نوشت:
1- حافظ
2- رساله سیر و سلوک ص 91

د:استاد قدرت تشخیص مکاشفات و تجلیاتی را که برای سالک اتفاق می افتد را دارد و می داند کدام مکاشفه رحمانی و کدام شیطانی و کدام صفاتی و یا ذاتی است
و لذا می تواند سالک را در عبور از مراحل مختلف سلوک کمک کند به این جهت یافتن استادی که واقعا قدرت راهنمایی سالک را داشته باشد بسیار با اهمیت است.

و آیت الله قاضی (ره)در این باره می فرماید:
کسی که طالب سیر و سلوک شده اگر برای پیدا کردن استاد نصف عمر خود را در جستجو بگذراند ارزش دارد و آنکه به استاد رسید نصف راه را طی کرده است

شخصی به خدمت ایشان نامه فرستاد که من در ریاضت بودم و بعد حالت تجرد برای من پیش آمد و مشاهده کردم که از بدن خویش بیرون آمدم و در همین حال چند فرشته آمدند اطراف مرا گرفتند یکی گفت که باید گوشش را برید ،دیگر گفت باید دستش را برید و از این مطالب بیان شد.
مرحوم آیت الله قاضی (ره)پاسخ دادند این شخص ریاضت های باطل انجام داده و بسیار نادان است.

استاد واقعی درونش به نور پروردگار روشن است راه رفته است به نور حق می نگردد نفسانیت و انانیت در وجودش مرده است و مردم را به خدا دعوت می کند خود عامل به حرف هایش است و تا آخر از جاده شرع و طریقه اهل بیت معصومین علیهم السلام به هیچ بهانه ایی خارج نمی شود.(1)
ادامه دارد...
پی نوشت:
1- عطش ص 140-139

امام باقر علیه السلام به یکی از اصحاب خود فرمود:
ای ابا حمزه یکی از شماها که قصد چند فرسخ مسافرت دارد برای خود راهنما طلب می کند و تو به راه های آسمان جاهل تری تا راههای زمین. پس برای خود راهنمایی طلب کن.(1)

امام باقر علیه السلام فرمود:
یک بار نشستن با کسی که به دیانت و هدایت -او اعتماد دارم در جای من مطمئن تر از عمل یک سال است.(2)
ادامه دارد....
پی نوشت:
1- الکافی ج 1 ص 184
2- همان ج 1 ص 32

هم نشینی با دوستان خدا و انسان های کامل اثر زیادی در اصطلاح نفس و ترقی انسان دارد همچنانکه هم نشینی اهل دنیا و شهوت پرستان آدمی را به سقوط و تباهی می کشاند.
و اهل معرفت گفته اند :همنشینی دانا بهتر از صد سال بلکه هزار سال ریاضت و مجاهده است(1)
و بسیاری از اهل معرفت پس از سالها ریاضت به وصال یکی از دوستان خدا رسیده اند و به مدد انفاس قدسی آنها به مقام توحید واصل شده اند و کمال سعادت خود را به دست آورده اند.
دیدم به خواب دوش که به دستم پیاله بود / تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت / تدبیر ما به دست شراب دو ساله بود(2)

پی نوشت:
1- بحر المعارف ج 1 ص 37
2- حافظ

سلام.يه سوال؟

اگر من بخوام يه استاد سيروسلوك پيداكنم چطورميتونم؟وچطورميشه اعتمادكرد؟آيا كسي هست كه معروف باشه به عنوان استاد وبتونيم ازايشون كمك بگيريم ودردسترس باشن؟
تشكرميكنم اگرجواب دهيد.

سبزينه ظهور;314776 نوشت:
سلام.يه سوال؟

اگر من بخوام يه استاد سيروسلوك پيداكنم چطورميتونم؟وچطورميشه اعتمادكرد؟آيا كسي هست كه معروف باشه به عنوان استاد وبتونيم ازايشون كمك بگيريم ودردسترس باشن؟
تشكرميكنم اگرجواب دهيد.


باسمه تعالی
باسلام:
انسان موجودی زیاده طلب است که اگر نفس او به معنای واقعی تربیت نشده باشد با انواع حیله ها در مقام جلب منافع به سوی خود و صید کردن دیگران است.
وچه بسا افرادی که بدون برخورداری از صلاحیت علمی و اخلاقی به انگیزه های باطل مردم را به سوی خود دعوت می کنند و با ادعاهای بی اساس واستفاده از بعضی کارهای خارق العاده ،افراد را جذب خود کرده واز این راه برای خود نان ونامی به دست می آورند.
ای بسا ابلیس آدم روی که هست /پس به هر دستی نباید داد دست(1
پی نوشت:
1-مولوی

لذا برای پیدا کردن استاد واقعی در سیر وسلوک واعتماد به او باید به صفات اولیاء الهی که استادان حقیقی این راهندآشنا شد،تا با توجه به این صفات راهبر از راهزن باز شناخته شود وسالک بتواند راهنمای شایسته را تشخیص دهد وبه او دست ارادت دهد.
الف:استاد باید که مجذوب حق تعالی باشد(1)
جذبه عنایت حق تعالی است که نده را جذب می کند وبه سوی خود می برد ،کششی که از طرف خداوند متعال است جذبه نام دارد وآنچه از ناحیه بنده است میل و ارادت و محبت و عشق است،در جذبه حق تعالی توجه بنده به خداوند متعال آنقدر زیاد می شود که سالک به یک باره دل در گرو عشق او می نهد و ماسوی الله را ترک می کند و.....در این مقام نفس سالک فانی و محو شده در آثار خود ستایی و خودبینی وخود نمایی به کلی از صفحه قلب او پاک می گردد و راهی برای استفاده شخصی و دعوت به نفس و غرض های نفسانی و یا علاقه به خود و آثار نفس باقی نمی ماند(2
پی نوشت:
1-بحر المعارف ج3 ص 393
2-رساله سیر وسلوک ص 94

وکسی که به این مقام نرسیده باشد قابلیت استاد شدن را ندارد ونمی توان به او اقتدا کرد ومکاشفات وخبر دادن از امور غیبی و انجام امور فوق العاده ،هیچ یک دلیل حقانیت فرد نیست ،زیرا این امور می تواند از آثار قوت نفس باشد وافرادی هم که اهل قرب الهی نیستند میتوانند با انجام ریاضتهای نفسانی این گونه امور را انجام دهند وافراد ساده لوح را در دام خود گرفتار کنند.

ب:استاد باید از اعتقاد صحیح در اصول و فروع دین بر خوردار باشد و باید معتقد به ولایت اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وائمه اثنی عشر علیهم السلام باشد

ج:استاد یا باید مجتهد در احکام فروع دین باشد و یا با تقلید صحیح،آنها را بداند ،زیرا کسی که عالم به دین خدا نباشد ،نمی تواند راهنمای خلق به سوی خدا باشد و مدعیان دروغین کسانی هستند که بدون بهره بردن از نور دانش گروهی را جذب می کنند و معصیت خق تعالی را در نزد آنها آسان جلوه می دهند ،در حالیکه معاصی حجا های ظلمت هستند و قلب آلوده به گناه راهی به سوی حق تعالی ندارد.

د:شجاعت:
در راه سیر وسلو مشکلات فراوانی است که استاد باید با قوت قلب آن را تحمل کند تا با پیمودن منازل موفق شود واز دیگران دستگیری نماید
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری /بر حذر باش که سر می شکند دیوارش(1

ه:عفت:
استاد کسی است که به کلی محبت دنیا ر ا از دل بیرون کرده باشد واز هر جهت پاکدامن باشد
امام باقر علیه السلام می فرمایند :هیچ عبادتی بالاتر از عفت شکم و پاکدامنی- درشهوات -نییست

وبالاخره علو همت داشتن در امر عبادت حقتعالی ،داری صفت تسلیم بودن ،فتوت داشتن ،مقام توکل ....دیگر از نشانه های استاد در مسیر سیر وسلو ک است.
پی نوشت:
1-حافظ
2-اصول کافی ج2 ص 80


قاعده را فدای استثناء نکنیم، نیاز به استاد یک اصل و ضرورت است



آیا برای تربیت اخلاقی، استاد اخلاق لازم است؟ یا این که وجود استاد، بهتر است ولی بدون آن هم می‌شود به جایی رسید؟ کما این که مثال هایی می‌ آورند و می گویند این ها بدون استاد به جایی رسیده اند. لذا می گویند شما کار خودتان را بکنید؛ واجبات را انجام دهید و محرمات را ترک کنید، استاد هم نداشته باشید، به مقاماتی می رسید.

استادحسن رمضانی خراسانی: بسم الله الرحمن الرحیم.
نیاز به استاد در اخلاق، در سیر و سلوک معنوی و عرفانی، یک امر ضروری و بدیهی است. آن کسی که با این امر و این مسئله کنار نمی آید، در حقیقت با ضرورت ها در می افتد.
بالاخره انسان می خواهد در مسیر کمال قرار بگیرد و این، بدون مربّی و استاد راهنما، ممکن نیست.
وقتی یک رساله علمی را در یک موضوع خاصّ می خواهید بنویسید می گویند استاد راهنما و استاد مشاور می خواهید.
به تعبیر برخی از اساتید ما، یک نعل که می خواهد به پای یک حیوان گذاشته شود، یک استاد خبیر به فنّ، آن قطعه آهن را داخل کوره گذاشته و به اندازه معینی حرارت داده و بعد روی صندان گذاشته. طریقه گرفتن و کوبیدن و چکش کاری و شکل دادن و این ها همه با تخصص مربوطه صورت می گیرد. بدون این ها که نمی شود.
تربیت انسان و رشد و تعالی انسان به سوی معارج کمالات، به طریق اولی نیاز به استاد دارد و نمی شود این را منکر شد. به قول مولوی:
هر که گیرد پیشه ای بی اوستا، ریشخندی شد به شهر و روستا.

ما گهگاه در برخی از این اظهار نظرهایی که افراد می کنند می بینیم علی رغم نبوغی که دارند و نزد شما از جایگاه فوق العاده ای برخوردار هستند، در فنّ عرفان یا فلسفه، فقط با مطالعه پیش رفته اند. نبوغ و لیاقت هم داشتند، پر کار هم بودند، اما فقط از طریق مطالعه پیش رفتند. نه فراگرفتن فن نزد استاد صاحب فن. لذا گهگاه اظهار نظرهایشان را که این طرف و آن طرف می خوانیم، خنده‌ مان می گیرد. ممکن است آن آدم، خیلی مطرح و از عنوان و نام خیلی بزرگی هم برخوردار است. چرا؟ برای این که آن فن را از استاد فرا نگرفته.

نمی شود با این صحبت ها که برخی افراد، بدون استاد پیش رفته اند و به جایی رسیده اند، اصل ضرورت و قاعده را زیر سؤال برد. نیاز به استاد یک قاعده است. آن مواردی که گفته می شود، استثنائات است. ما نباید بر اساس استثناء، کار خودمان را پیش ببریم، بلکه باید کار خودمان را بر اساس قاعده استوار کنیم.

در همان مثنوی، جناب مولوی می گوید: در شرق و غرب شما بگردید، آیا می توانید پیدا کنید یک انسانی را که از طریق غیر توالد و تناسل به عرصه ظهور رسیده باشد؟ حالا در طول تاریخ یک عیسایی پیدا شده که بدون پدر بوده، یک آدم و حوایی پیدا شد که بدون پدر و مادر، به عرصه ظهور رسیدند. این ها استثناء هستند. قاعده این است که توالد و تناسل در کار باشد.

یا می فرماید شما چه تعداد افراد را می توانید مثال بزنید که از طریق گنج به جایی رسیده اند؟ تعداد آن ها نسبت به کل ابناء بشر چند نفر است؟ خیلی اندک. عمدتاً افراد از راه تلاش و کسب و زحمت، به جایی رسیده اند، قاعده این است. ما نباید به خاطر استثنائات، آن قاعده را متزلزل کنیم. یا فرض بفرمایید مثال می زنند به حضرت محمد صلی الله علیه و آله. در مورد رسول الله و امثال ایشان، خود حق تعالی بدون واسطه آن ها را تعلیم می کند. اما دیگران را از طریق واسطه تعلیم می کند. برخی افراد خاص و ویژه این گونه هستند اما عموم مردم به مربّی نیاز دارند تا به نتیجه برسند.

حالا که می فرمایید استاد لازم هست، باید دید با شرایط الآن، طلبه ها چگونه این نیاز را پیگیری کنند؟ خب الان تعداد طلاب نسبت به گذشته خیلی زیاد است. هفتاد الی هشتاد هزار طلبه فعال در قم حضور دارند و این، دسترسی به استاد را مشکل کرده. الآن چه کار کنند؟ آیا باید بسنده کنند به دروس اخلاق عمومی؟ آیا دروس عمومی اخلاق می تواند پاسخ گوی این نیاز معنوی باشد؟

استاد: درس های اخلاق و سیر و سلوک، عمدتاً به دو صورت برگزار می شده و می شود و باید بشود. یک صورتش همان جنبه عمومی است و باید وجود داشته باشد. مثل درس های عمومی و مکاسب و رسائل و کفایه و اینها. و یک صورت دیگر این است که انسان، استاد خاص داشته باشد و رابطه عاطفی با استاد برقرار کند به نحوی که استاد، آن شخص را تحت نظر و تربیت خودش بگیرد. هر دوی آن را عرض می کنم که در حوزه نیاز داریم.
برخی ها در همان حدّ عمومی می توانند نیاز خودشان را برطرف کنند. مثل کسی که در همان درس عمومی رسائل و مکاسب، بهره لازم را می گیرد و نیاز خود را بر طرف می کند. اما استعدادهای ویژه ای وجود دارند که درس های عمومی آن ها را قانع نمی کند و این ها باید رابطه نزدیک تری با استاد داشته باشند. قضیه سیر و سلوک هم همین گونه است.
درس اخلاق عمومی که توسط انسان های مهذب و راه رفته گفته شود، یک ضرورت است. خدا رحمت کند مرحوم حضرت آیت الله مشکینی، چنین درس هایی داشتند. جناب آقای شیخ علی پناه این گونه بودند و در زمان حضرت آیت الله بهاء الدینی (رحمه الله) هفته ای یک جلسه در حسینیه شان درس اخلاق داشتند. در زمان خود حضرت امام (رحمه الله) درس اخلاق ایشان عمومی بود. این ها سر جای خود محفوظ است و در کنار این فیض عام، یک سری روابط ویژه برای افراد خاصّ که استعداد ویژه ای داشتند، وجود داشت. هر دو باید در کنار یکدیگر باشد. چون افراد متفاوت هستند و نیازها هم متفاوت برآورده می شوند.

کلاس های فعلی اخلاق، چه به لحاظ ساعت برگزاری و چه به لحاظ مطالبی که در آن مطرح می شود یا شیوه برگزاری، چه مقدار می توانند در ارتقاء سطح تهذیب در حوزه مؤثر باشند؟

استاد: این بستگی دارد به کسی که متصدی تدریس این دروس است. تأثیرگذاری برخی افراد فوق العاده است و بعضی از آنها در حدّ متوسط است و بعضی از آنها فقط یک شکل صوری دارد. وقتی سر تا پای وجود کسی عمل باشد، سر تا پای وجودش تجسم آن چه می گوید باشد، حرف هم که نزند، تأثیرگذار است. چه بسا افرادی که اصلاً اسم و عنوان تدریس اخلاق ندارند اما به اندازه ای که آن ها مؤثر هستند، بعضی از اساتید اخلاق تأثیر ندارند. ما هر چه از اینها در حوزه بیشتر داشته باشیم، یقیناً خیر و برکتش بیشتر خواهد بود.

شرایط و خصوصیات یک مربّی خوب اخلاق چیست؟ و چگونه باید برای طلبه ای که تشنه ی این مسائل هست، احراز شود؟

استاد: مربّی اخلاق، چون پایش را جای پای انبیاء (صلوات الله علیهم اجمعین) گذاشته، باید مجهز به همان اموری باشد که آن بزرگواران مجهز بوده اند. اهدافی را داشته باشد که آن بزرگواران داشته اند. هدف آن بزرگواران رساندن قافله انسانیت به سر منزل مقصود، یعنی لقاء الله بوده. و دو تا ابزار برای رسیدن به آن هدف داشتند؛ یکی علم و دیگری عمل. انسان های کامل، عالم به حقایق هستند، و در کنار علم به حقایق، به آن چه که می دانستند، عمل می کردند. علمشان از عملشان یا عملشان از علمشان عقب نمی افتاد.
انسانی که می خواهد مربی باشد، اولاً باید عالم و آگاه باشد، و در کنار این آگاهی و علم، باید عمل او مطابق علمش پیش برود. این قاعده ای کلی است. کسی که دارد دیگران را به مسیری می کشاند و دعوت می کند، قطعاً باید حداقل یک بار این مسیر را رفته و تجربیاتی کسب کرده باشد. متأسفانه خیلی اوقات مربی ها می خواهند با پای همین قافله راه بی افتند و پیش بروند. این، یک کار غیر قابل توجیه است.

کسانی که ابتدای راه هستند و خیلی از چیزها برایشان پوشیده است، شرایط استاد را چگونه احراز کنند؟ اصولاً باید در ابتدا به دنبال استاد بگردیم یا این که فعلاً به وظایف شرعی خود عمل کنیم تا استاد را خود خداوند سر راه ما قرار دهد؟

استاد: کسانی که در آغاز مسیر هستند، خودشان بالاخره یک چیزهایی را می دانند. می دانند فلان امر خوب است و فلان امر خوب نیست. در همان حدّ اگر فاصله بین علم و عملشان را کم کنند، خود این ایجاب می کند که در فضای ملکوت و تهذیب، جایی باز کنند و مثل یک ستاره بدرخشند.
کم کم اگر این ادامه پیدا کند، خدای تبارک و تعالی مسیر را برای آن ها روشن می کند و می رسند به آن کسی که باید برسند.

یکی از اساتید ما می فرمایند: مثل مربی و استاد، مثل یک مرغ است و مثل شخصی که می خواهد به استاد برسد، مثل یک دانه. اگر شما دانه را در لابه لای شن ها پنهان کنید، آن مرغ که به این قسمت برسد، هر چند در ظاهر ممکن است چیزی پیدا نباشد، اما با توجه به فحصی که می کند، آن قدر زیر و رو می کند تا آن دانه پنهان در این تله شن را پیدا و در خودش هضم کند.
انسان لایق کمال، انسان لایق تهذیب، کسی که با ملکوت رو راست شده و فاصله علم و عمل خود را کم کرده، مثل همان دانه است که در میان دیگر افراد انسانی پنهان است. آن مربی چون استعداد شناس است و می فهمد که این آدم، لایق رشد است، او به سراغش می آید و زیر چتر حمایت خود قرار می دهد.
آب کم جو، تشنگی آور به دست / تا بجوشد آبت از بالا و پست.

حضرت علامه حسن زاده آملی می فرمودند: من خدمت آیت الله کشمیری که رسیدم، شکوه کردم که کسی نیست نیاز ما را برطرف کند. کسی نیست ما در محضرش تربیت شویم. دیگر قاضی ها و ملاحسین قلی همدانی ها نیستند.

جناب آقای کشمیری به من فرمودند که آقای حسن زاده، خودتان را گول نزنید.
من عرض کردم نمی دانم شما به چه جهتی می فرمایید که می خواهیم خودمان را گول بزنیم؟ ایشان فرمود: شما وقتی که وارد حوزه شدید، همان آغاز در حد مقدمات بودید. نیاز داشتید به استادی که به شما صرف و نحو یاد دهد. نبود؟ بود.

همان زمان نیاز به این نداشتید که کسی به شما کفایه یاد دهد. در نتیجه در آن موقع برای شما استاد کفایه گو اصلاً مطرح نبود. چون شما در آن حدّ نبودید. در حدّ مقدمات و صرف و نحو بودید و در همان زمان، استادش کنارش بود. همین گونه پله پله که بالا آمدید، استاد آن مرحله در کنار شما بود. الآن هم نگویید نیست. منتها شما خودتان را یک مقدار نگاه کنید. چه مقدار فاصله بین علم و عمل را کم کردید و چه مقدار با این ملکوت رو راست هستید؟

مطمئناً اگر آن چه را که می دانید، در مقام عمل پایبند باشید، این باب واسع الهی و این دار رحمت ربانی، شما را باز نخواهد گذاشت. هیچ منع و بخلی نیست. استاد هست، اگر برای ما استاد نیست، معلوم می شود که ما شرایط مربوطه را هنوز فراهم نکرده ایم، باید فاصله بین علم و عمل کم شود و در کنار این ها هم واقعاً سر به سجده بگذاریم و در نیمه های شب، صادقانه از خدای تبارک و تعالی بخواهیم که راه را برایمان باز کند.

درست است که از آن طرف، ناز است. اما نیاز ما باید در کنار آن ناز، ضمیمه شود تا بالاخره به جایی منتهی شود. این که نمی رسیم برای این است که مناسب این نظام نیستیم و خودمان را با این نظام تنظیم نکرده ایم.

سؤال دیگر نحوه مواجهه با استاد است. فرض کنید که طلبه ای توانست به یک رجل الهی دست پیدا کند، چگونه باید با استاد تعامل داشته باشد؟ اصلاً باید یک استاد داشته باشد یا چند تا استاد؟

استاد: درباره قسمت اول، عرضم این است که انسان در برابر استاد اگر واقعاً استاد باشد دست ارادت دهد. باید در برابر او مطیع باشد و آن چه را که می گوید چون و چرایی نداشته باشد. چرا که پذیرفته که این شخص، شخص لایقی است. بله اگر استادی او مشکوک است، آن را نمی گویم. او از مصداق بحث خارج است. اما اگر به شخصی رسیدی که الهی و راه رفته است، دیگر در برابر صحبت ها و اعمال او، هیچ إن قلتی نباید داشته باشی. درست مثل آن چه که از حضرت موسی در برابر حضرت خضر توقع بود و برآورده نشد و منجر به جدایی شد.
چون من می بینم برخی از افراد در برابر بعضی تصمیم های استاد، در برابر صحبت های استاد و حتی کارهایی که او انجام می دهد، سعی بر این دارند که اشکال گیری کنند. این، رویه درستی نیست. شما نباید او را تخطئه کنی. خودت را باید تخطئه کنی و بگویی من هنوز توجیه نیستم. رنجاندن استاد و خدای نکرده بی حرمتی نسبت به استاد، مایه حرمان انسان می شود.

خدا حفظ کند حضرت استاد آیت الله حسن زاده آملی را که فراوان داستان های ایشان را نسبت به اساتیدشان شنیده اید. چه تعاملی داشت و چه می کرد؟
من یک نمونه آن را عرض می کنم که می فرمود در محضر آقای قمشه ای نشسته بودم و پای ایشان از زیر عبا بیرون مانده بود. من همین گونه که چشمم به طرف پای ایشان دوخته شده بود، یک دفعه خم شدم و کف پای ایشان را بوسه زدم. ایشان جا خورد و فرمود: آقا‍! این چه کاری است؟ من عرض کردم لیاقت بوسیدن دست شما را که ندارم، پس لااقل اجازه بفرمایید از این توفیق محروم نباشم و بر کف پای شما بوسه بزنم.

این نهایت خضوع و تذلل انسان در برابر مربی خودش است. خلاصه در برابر استاد باید فانی بود تا آن هدایت ها در حق ما منشأ اثر شود، همین آقای قمشه ای به آقای حسن زاده فرموده بودند که شما خیر می بینید آقا و شما به جایی می رسید. آیت الله حسن زاده می گفتند من با یک شور و شوقی گفتم الهی آمین. الهی آمین. آقا جان، شما بر چه اساس این بشارت را به من دادید؟ فرمود: از این خضوع شما در برابر اساتید این را فهمیدم. کسی که این گونه نسبت به اساتید و مربیان خودش خاضع است، ملکوت عالم او را رها نمی کند و به جایی می رساند.

اما در مورد این که چند استاد یا یک استاد داشته باشد، باید بگویم چند استادی مشکل ندارد، منتها معمولاً انسان تحت تأثیر یک استاد برتر قرار می گیرد و بقیه را هم در همان راستا واجد شأن می بیند. در شأنی پایین تر نسبت به آن استاد برتر، مثلاً خود استاد حسن زاده آملی خدا حفظشان کند اساتید مبرزی را در ابعاد مختلف دید. در مسائل سیر و سلوکی خدمت جناب آقای سید مهدی قاضی طباطبایی بود، در خدمت آقای کشمیری بود، در خدمت جناب سید محمد حسن الهی اخوی علامه بود، خدمت خود علامه طباطبایی بود. چهار تا استاد مبرز را خدمت کرد. هر کدام از آن ها برای خودشان منظومه ای داشتند. تعدد در اساتید، مشکلی به وجود نمی آورد، گر چه طبعاً انسان وقتی که یک نفر را در میان اساتید برتر از بقیه می داند بیشتر به سمت او جذب می شود.

منبع: http://ramazani.org

فاتح;256294 نوشت:
سلام
ببخشيد اين استعاره را لطفا توضيح بدهيد
سالك واصل باشد معنايش چيست ؟


باسمه تعالی
[=arial]عارفان سفر معنوی را دارای چهار مرحله می دانند؛ این مراحل به «اسفار اربعه» معروف است؛

سفر اول: سفر از خلق به سوی حق است؛ به این معنا که سالک در این مرحله باید حجاب های ظلمانی و نورانی بین خود و بین حقیقت ازلی و ابدی را بردارد؛ به بیان دیگر، سالک در اثر ریاضت هایی که به جان می خرد، به تدریج عشق سوزانی در قلب وی به حق تعالی ایجاد می شود و این عشق در شدیدترین مرحله به فنای عارف و وصال او با حق تعالی می انجامد. در این مرحله، سالک می کوشد از طبیعت عبور کند و عوالم ماورای طبیعی را نیز پشت سر بگذارد تا به ذات حق واصل شود و میان خود و حق حجابی نیابد. [=arial]
والبته سه سفر معنوی دیگر عبارتند از:
سفر دوم: سفر از حق به سوی حق و با حق است.
سفر سوم: سفر از حق به سوی خلق و با حق است.
سفر چهارم: سفر از خلق به سوی خلق و با حق است

MeHraNZO313;266492 نوشت:
با تشکر از برادر اهل خدا و سایر دوستان.

اگر ممکن هست گام به گام مراحل سیر و سلوک رو ذکر کنید.

در حال حاضر چه استادهایی برای پیمودن این مسیر در دسترس هستند؟اصلا مگه چندتا معاصر داریم؟

این نوع سیر و سلوک از نظر ائمه (ع) مشکل نداره؟

باسمه تعالی

برای آشنایی با مراحل سیر و سلوک به این تاپیک http://www.askdin.com/thread21211-11.html مراجعه بفرمایید

بله استاد کامل و مکل دراین عصر و شرایط بسیار کم می باشند و گمنام
و نه تنها در مسیر سیر و سلوک نیاز به استاد از نظر ائمه اشکالی ندارد بلکه به آن توصیه هم شده است:

امام باقر علیه السلام به یکی از اصحاب خود فرمود:

ای ابا حمزه یکی از شماها که قصد چند فرسخ مسافرت دارد برای خود راهنما طلب می کند و تو به راه های آسمان جاهل تری تا راههای زمین. پس برای خود راهنمایی طلب کن.(1)
پی نوشت:
1- الکافی ج 1 ص 184

MeHraNZO313;273042 نوشت:
با عرض سلام و تشکر.

بالاخره دوستان و کارشناسان محترم راهنمایی نکردند که بچه ها مخصوصا امثال منی که در قم یا مشهد نیستند از کجا باید یک استاد گیر بیارند؟

استاد معتبری نیست که اینترنتی یا مکاتبه ای مارو در این مسیر پر پیچ و خم راهنمایی کنه؟

هر کسی رو هم که مکاشفه می کنه و چشم و گوش برزخی داره و کارای ماورالطبیعه انجام میده رو هم که نمی تونیم استاد بگیریم پس ما باید چیکار کنیم؟

باسمه تعالی
بله مسیر سیر و سلوک پر از پیچ و خم است و به هر کسی اگر چه کارهای خارق العاده انجام بدهد نمی شود اعتنا کرد و خود را به او سپرد و در این مواقع ما باید وظایف دینی خود را هم چنان با دقت کامل انجام دهیم و البته این امر را هم دست کم نگیریم که مرحوم علامه طباطبایی – قدس سره – می‌فرمودند: بزرگترین ریاضت دین‌داری است. لذا کاری که مرتاضان هندی انجام می‌دهند و بعضی قوایشان را نابود می‌کنند، این هنر نیست! هنر آن است که شهوت و غضب و سایر قوا باشند اما تحت کنترل دستورات دین و عقل قرار گیرند.(1)

و البته در کنار وظایف دینی ، با قرآن محشور باشیم و از نماز شب هم غافل نباشیم که مرحوم آیة الله سید علی قاضی (ره) در نامه ای به یکی از شاگردانش می نویسد:
«...اما نماز شب ،پس هیچ چاره و گریز برای مومنین از آن نیست و تعجب است از کسی‌که می خواهد به کمال دست یابد، در حالی‌که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیده‌ایم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر بوسیله نماز شب»(2)
پی نوشت:
1
-علامه حسن زاده، جمع پراکنده، به کوشش محسن برزگر

2-آب حیات،محمد حسین اکبری ساوجی،ص167

پرسش:

در مورد استاد سیر و سلوک چند سوال مطرح است:
الف:استادی که ما انتخاب می کنیم حدّ ما می شود؟یعنی مثلا من سراغ این استاد می روم که از لحاظ معنوی متوسط به بالا است و استادی هم وجود دارد که از ایشان بالاتر است، حال اگر سراغ استاد اولی بروم ضرر کرده ام و ایشان و مرتبه ایشان حدّ من می شود یا نه و هیچ نقصی برای من ایجاد نمی شود؟
ب: سوال بالا در صورتی است که هر دو استاد به یک اندازه در دسترس باشند ولی اگر دسترسی به استاد کامل تر بسیار سخت بود و انسان تکلیف خود را خوب ندانست،تکلیف چیست؟ سراغ اولی که در دسترس تر است برود یا نه؟
ب: اگر احتمال کمال معنوی در کسی را دادیم که از شاگردان بزرگان هم هست، چقدر به او اصرار کنیم؟اصلا اصرار کردن درست است؟تحویلمان نگرفت چه کنیم؟

پاسخ:
طبیعی است وقتی دو استاد باشند منتها یکی قوی تر است باید سراغ او رفت دقیقا مانند دو پزشک که یکی پزشک متخصص است ودیگری فوق تخصص دارد اگر چه پیش متخصص هم بروی ضرر نکرده ای فقط سود کمتری عایدت می شود واگر طبیب فوق تخصص نبود چاره ای نیست که پیش متخصص بروی

البته باید توجه داشت که صرف شاگرد بزرگی بودن واحتمال کمال معنوی بودن وکامل بودن برای استاد راه در مسیر سیر وسلوک کفایت نمی کند بلکه خضر راه علاوه بر کامل بودن باید مکمل هم باشد که بتواند دستگیری هم داشته باشد وباطن را بخواند وطبق باطن خاص شاگرد دستور العمل خاص صادر کند
اگر چنین استاد کامل و مکملی یافت شود شما هرچه اصرار کنید جا دارد البته او در اول کار به راحتی نمی پذیرد تا تشنگی شما را امتحان کند به تعبیر مولوی:

«آب کم جو تشنگی آور به دست / تا بجوشد آبت از بالا و پست»

و بعد از اینکه مسلم شد برای او که شما واقعا تشنه این راه هستید دیگر کانه وظیفه خود می داند که از شما دستگیری نماید

بهره بردن از راهنمایی استاد در سلوک الی الله به چند جهت لازم است:

الف: استاد بهترین رفیق راه است و چون خود قبلا این راه را طی کرده است و از خصوصیات و شرایط و موانع راه مطلع است می تواند سالک را همراه خود به سلامت به مقصد برساند
گرچه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست / رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی (1)

ب: استاد به لحاظ مقام روحانی و معنوی دارای نورانیت نافذ و اراده موثر و روح پاک و مبارک و قلب روشن و مهذب بوده و وجود او قابل استفاده و منشا خیر است و مجالست او در نورانیت قلب موثر است.(2)

ج:استاد به استعدادهای مختلف افراد و صفات باطنی آنها و اخلاق اکتسابی و اعمال و عادات اشخاص آگاهی دارد و به اقتضا و تناسب آنها دستورها و اذکار لازم را جهت تخلیه و تهذیب نفس ارائه می نماید.

د:استاد قدرت تشخیص مکاشفات و تجلیاتی را که برای سالک اتفاق می افتد را دارد و می داند کدام مکاشفه رحمانی و کدام شیطانی و کدام صفاتی و یا ذاتی است
و لذا می تواند سالک را در عبور از مراحل مختلف سلوک کمک کند به این جهت یافتن استادی که واقعا قدرت راهنمایی سالک را داشته باشد بسیار با اهمیت است.

و آیت الله قاضی (ره)در این باره می فرماید:
کسی که طالب سیر و سلوک شده اگر برای پیدا کردن استاد نصف عمر خود را در جستجو بگذراند ارزش دارد و آنکه به استاد رسید نصف راه را طی کرده است

شخصی به خدمت ایشان نامه فرستاد که من در ریاضت بودم و بعد حالت تجرد برای من پیش آمد و مشاهده کردم که از بدن خویش بیرون آمدم و در همین حال چند فرشته آمدند اطراف مرا گرفتند یکی گفت که باید گوشش را برید ،دیگر گفت باید دستش را برید و از این مطالب بیان شد.
مرحوم آیت الله قاضی (ره) پاسخ دادند این شخص ریاضت های باطل انجام داده و بسیار نادان است.

استاد واقعی درونش به نور پروردگار روشن است راه رفته است به نور حق می نگردد نفسانیت و انانیت در وجودش مرده است و مردم را به خدا دعوت می کند خود عامل به حرف هایش است و تا آخر از جاده شرع و طریقه اهل بیت معصومین علیهم السلام به هیچ بهانه ایی خارج نمی شود.(3)

امام سجاد (علیه السلام) در دعای مكارم الاخلاق (دعای بیستم صحیفه) می‌فرماید: «وَ وَفِّقْنِی لِطَاعَة مَنْ سَدَّدَنِی وَ مُتَابَعَة مَنْ أَرْشَدَنِی(4)
«خدایا! مرا بر اطاعت هر آن كس كه مرا در راه تو تقویت می‌كند، موفق ‌دار و توفیقم ده كه از آن كس كه مرا ارشاد می‌كند، پیروی كنم»

هم نشینی با دوستان خدا و انسان های کامل اثر زیادی در اصلاح نفس و ترقی انسان دارد هم چنانکه
هم نشینی اهل دنیا و شهوت پرستان آدمی را به سقوط و تباهی می کشاند.
و اهل معرفت گفته اند :همنشینی دانا بهتر از صد سال بلکه هزار سال ریاضت و مجاهده است(6)
و بسیاری از اهل معرفت پس از سالها ریاضت به وصال یکی از دوستان خدا رسیده اند و به مدد انفاس قدسی آنها به مقام توحید واصل شده اند و کمال سعادت خود را به دست آورده اند.
«دیدم به خواب دوش که به دستم پیاله بود / تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت / تدبیر ما به دست شراب دو ساله بود»(7)
پی نوشت:
1. حافظ
2. رساله سیر و سلوک ص 91
3. عطش ص 140-139،
هیات تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس.
4.على بن الحسين، امام چهارم (عليه السلام‏)، الصحيفة السجادية،ص94، دفتر نشر الهادى‏،قم، 1376ش.‏
5.ملا عبدالصمد همدانی، بحر المعارف ج 1 ص 37.
6.حافظ.

موضوع قفل شده است