از رفتارهاي پدرم خسته شدم (مخالفت با حجاب من)

تب‌های اولیه

113 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

نهال جان خیلی محکمی. خیلی بااراده ای. تو میدونی از چی گذشتی؟ میدونی به خاطر دینت علیه چی قیام کردی؟ با این کاری که کردی تمسخر فامیلا و بی پولی و دوری از پدر و مادر و خیلی سختیای دیگه رو به جون خریدی. اینطور که از حرفات پیداست انگار مثل طلاق توافقی از خانواده ات جدا شدی. یعنی عاق پدر و مادر در کار نبوده و پدرت خودش گفته برو هر وقت عوض شدی برگرد درسته؟ اگه تو نرم رفتار کردی و پدرت گفته برو با رفتنت نشون دادی ایمانت چقدر محکمه و ایمانتو به همه دنیا ترجیح میدی. ببین اون بالاها چه جایی داشتی که همچین آزمون سختی برات طراحی کردن. تو رو که میبینم احساس میکنم ایمان من خیلی بچه سوسولیه. من خیلی از سختی ها فرار کردم. کار راحت طلبیمه دیگه. من از همین امروز از تو درس میگیرم و چادری که بیرون از خونه دور از چشم خانواده و فامیلا سرم میکنم رو علنیش میکنم. باید طعم تمسخر رو بچشم. باید زیر فشاراشون له بشم. اونوقته که به خودم ثابت میکنم که حاضرم هر چیزی رو برای اعتقادم تحمل کنم. البته اگه پدرم منعم کنه مجبورم سرم نکنم ولی امیدوارم بپذیره. ان شاء الله. نهال جان دعا میکنم مثل من لحظاتی برات پیش نیاد که حیران و سرگردان بشی و باورت نشه که اون تو بودی که اون کارارو میکردی. ایمان که میاد یعنی قلب هدایت شده. قلب که هدایت میشه بعد مدتی عقل تعجب میکنه از اینهمه تغییر و هر چی میخواد این موضوع رو منطقی حل کنه که چطور این آدم با اون گرایش های بد الان این گرایش های خوب رو پیدا کرده نمیتونه. اونوقت مثل من مدام شک میکنه به خودش که نکنه ایمانش رو که تحت تاثیر حرف های اون کسی که عوضش کرده بدست آورده با نشنیدن حرفهای اون از دست بده. برات دعا میکنم همینطور محکم و راسخ و ثابت قدم بمونی و روز به روز پیشرفت داشته باشی. تو هم برای منِ بی عرضه دعا کن که خدا درستم کنه. گاهی پیش خودم میگم خدا واقعا تو من چی دیده که زندگیمو تغییر داده. و به هیچ جوابی نمیرسم. چون من برای ایمانم کار سخت انجام ندادم. دعا کن تا همت پیدا کنم. چیزی که تو وجودم ذره ای هم نیست. خیلی بزرگی نهال. حالا مادربزرگت باهات راه میاد یا مثل بقیه باهات رفتار میکنه؟ اونجا دیگه فشار روت نیست؟ ان شاء الله که اونجا برات خوب باشه.

ناگفته هاي ناب;550021 نوشت:
به نام خدا
سلام
وقتي اطرافيان تا اين حد خشونت دارن،اين افراد هيچگاه تغيير نخواهند كرد،صد سال هم كه با منطق صحبت كنيد قبول نمي كنند و به روش هاي مختلف،تنبيه يا تشويق فقط تحقير مي كنند و تحقير مي كنند و تحقير ميكنند.تا اين كه شما كم بياري و به يكباره يا«آرام آرام»تغيير كني.اول برا كم شدن فشار چادر رو بر مي داري،بعدمانتو و لباس تنگ و...........
ولي مگه اين شياطين آدم نما راضي ميشوند؟
...
تجربه ميگه نه!
...

ما هچ وقت نمي تونيم اين آدما رو تغيير بديم(جز موارد نادر)چون اينها در واقع شياطين اند و شيطان هيچ وقت تغيير نميكنه.من سعي كردم يه مدت قانعشون كنم ولي جواب فقط تمسخر و تحقير بود.


سلام علیکم مؤمن،
اینکه می‌فرمایید امیدی به هدایتشان ندارید ... خوب است بدانید دراین تاپیک حداقل دو نفر هستند که خود قائل به این هستند که زمانی جزء همان دسته افراد دور از دین بوده‌اند ... هر کدام به روشی متحول شده‌اند ... به قول بزرگی می‌گفت شیطان از منحرف کردن اولیاء خدا هم ناامید نمی‌شد و ایشان را هم وسوسه می‌کرد ولی ما تا کسی یک گناه می‌کند کامل از هدایت شدن او ناامید می‌شویم ... گاهی اگر تجربه‌ی ما می‌گوید «نه» تنها به معنی محدود بودن دامنه‌ی تجربیات ماست.

ناگفته هاي ناب;550021 نوشت:
اين خوبه كه ما بتونيم با سياست رفتار كنيم ولي مشكل اينجاست كه شما پرده آخر رو اول بازي كرديد وهمه ميدونن انتهاي قصه چيست حالا شما هرچقدر هم نقش بازي كني اونا به عنوان عقب نشيني تاكتيكي و موقت قبول ميكنن نه تغيير واقعي.


بله موافق هستم ... اما محبت مدام کردن و بدی را با خوبی پاسخ دادن هنوز می‌تواند راهگشا باشد ... شما مهر والدین به فرزند را هم لحاظ کنید ...

وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ۚ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ [فصلت، ۳۴]
و نيكى با بدى يكسان نيست. [بدى را] با آنچه نيكوتر است دفع كن كه ناگاه [خواهى ديد] همان كسى كه ميان تو و او دشمنى بود، چون دوستى صميمى گشته است

ناگفته هاي ناب;550021 نوشت:
اما در مورد ولايت پذيري از پدر و مادر،بسيار شفاف گفتيد كه نبايد از دستورات خلاف شرع آنها اطاعت كرد و زماني كه اين اتفاق افتاد ديگر ولايت پذيري موضوعيتي ندارد من تعجب مي كنم كه دوستان مدام بر ولايت پذيري تاكيد دارن ولي به تبري حضرت ابراهيم از عمويشان(سرپرست ايشان) توجه نمي كنند.


برادر عزیز بخاطر ندارم کسی ایشان را دلالت کرده باشد بر اینکه در حرام خدا از والدینشان اطاعت کند، بحث سر اطاعت در غیر واجبات و محرمات بود، مثل بیرون رفتن از خانه یا مثل جایگزین کردن چادر با مانتوی گشاد و پوشیده و چیزهایی شبیه به این. در داستان حضرت ابراهیم علیه‌السلام هم آمده است که ایشان وقتی مطمئن شدند که پدرشان دشمن خداست از ایشان برائت جستند، حدس زدن شاید کافی نباشد ...
خواهر گرامی‌ام، سرکار نهال، ما حداکثر در مقام هم‌فکری با شما هستیم و اگرچه مسؤول گفتارمان اینجا در قیامت خواهیم بود ولی تبعات عمل به این راهنمایی‌ها در دنیای شما مستقیماً متوجه زندگی شماست ... عاقلانه نیست که بی‌گدار به آب بزنید ... شما اول با کارشناسان سایت صحبت کنید و مطمئن شوید که مثلاً پدرتان کافر است و بر شما ولایت ندارد، بعد هر کاری دلتان خواست بکنید ... وگرنه حرام است که از دستورات پدرتان در غیر مخالفت با خدا سر باز بزنید ... پوشیدن چادر هم بر شما حرام خواهد بود ... دوست داشتن چادر و اصرار بر آن هم می‌شود اصرار بر حرام خدا و این وسوسه‌ی دیگری از شیطان خواهد بود که واجب (اطاعت از پدر) را بخاطر مستحب (چادر) ترک کنید ... خداوند هم در حرام خودش برای کسی خیر و رحمت قرار نداده است ... خسر الدنیا و الأخرة نشوید ... بدون حجت شرعی اهل عقوق للوالدین نشوید ...

ناگفته هاي ناب;550021 نوشت:
البته هرچند اينجا فضا معنوي است و با رنگي كه سايت دارد دوستان گمان مي كنند بهشت است و همه چيز با محبت و گذشت و ايثار حل مي شود.

با محبت و ایثار خیلی موارد حل می‌شود ... منهی گاهی برای ما واجب نیست که خیلی خودمان را در این زمینه به زحمت بیاندازیم ... ولی اگر بر کسی واجب شد که هم محبت کند و هم دینداری خودش را داشته باشد از هر کدام سر باز بزند دستوری از دستورات خدا را نادیده گرفته. در فرمایش امیر مؤمنان علی علیه‌السلام هر قومی نجیبی دارد و شاید سرکار نهال نجیب قوم خودشان باشند که در قیامت در جایگاه شفاعت برای ایشان باشند ... پدر و مادر و برادر و سایر اقوام همینطوری و اتفاقی تعیین نشده‌اند که به این راحتی تمام این روابط قطع یا انکار شود ... اینکه ایشان در این خانواده به دنیا آمده‌اند و با این قوم و خویش اتصال رحمی پیدا کرده‌اند اشتباه محاسباتی نبوده که با پاک کردنش بخواهیم اصلاحش کنیم ... ایشان هم نسبت به آن وظایفی دارند ... و البته اگرچه سخت است ولی با اراده و توکل می‌توانند از پس آن بر بیایند ... فقط هر گامشان باید در این راستا حساب شده باشد ...
ان شاء الله کارشناسان بحث زودتر وارد گود بشوند تا ما بیشتر از این ایشان را با راه‌های گاهی درست و گاهی غلط خودمان به خطر نیاندازیم.

یا علی

اون روز كه پدرم گفت برو و من رفتم تنها روزي بود كه بدون دعوا حرف زديم ، من خيلي سعي كردم مجابش كنم كه قصد لجبازي باهاش رو ندارم بهش گفتم من همون دختر شر و شيطون قبل هستم قرار نيست افسرده بشم از اسلام براش خيلي گفتم بهش گفتم اكه من حجاب رو انتخاب نمي كردم أمثال اون پسر خيلي سو استفاده ها ازم مي كردن گفتم اين چادر من گرگ هاي مثل اون پسر رو ازم دور ميكنه ، بهش گفتم اگه اون واقعا من رو دوست داشت اكه عاشق خود من نه صرفا ظاهرم بود بايد با يه تيكه پارچه ولم مي كرد؟ تنها جايي كه بابام سكوت كرد همينجا بود هيجي نگفت بهش گفتم اين چادر باعث شد من ادمهاي اطرافم از جمله اون رو بهتر بشناسم ، بعضيها تون ميگيد مانتو محجبة شو ولي پدر من نهال قبل رو ميخواد ، با تمام شعائر ديني من مخالفت ميكنه بهم كفت اگه بموني بايد مثل قبل بي حجاب باشي با نامحرم دست بدي تو مجالس ما باشي كه همشون مختلطه حتي اين اخر گفت با يكي از اشنا هاي من كه فرد بي ديني هست ازدواج كني ، من گفتم اين هايي كه شما ميگي مخالف دين من هست من ميتونم بدون انجام اينها دخترتون باشم مثل قبل اينها نبايد ملاك هاي بودن من باشه اينجا ، گفتم بهش من نميخوام دلتون بشكنه از من نميخوام نفرينم كنيد با گذشت زمان اين موضوع حل ميشه شما به شكل جديد من عادت ميكنيد گفتم يعني انقد نظرات مردم مهمه كه شما داري رشته محبت بين دخترت و خانواده ات رو ميبري گفت من حرفهات رو نميفهمم نميدونم كي ذهنت رو مسموم كرده حوصله دعوا و بحث ندارم هممون رو دو هفته است مريض كردي نميتوني بگذري از عقايدت جلوي چشم من نباش منم رفتم دستش رو بوسيدم گفتم هر وقت أراده كنيد برميگردم ولي از عقايدم برنميگردم
از وقتي اومدم ديگه تماسي باهام نبوده مادر بزرگم عقايدش مثل اون هاست ولي من رو خيلي دوست داره كار به كارم نداره اذيتم نميكنه
اما حالا فقط أرامشي دارم كه نميدونم اسمش جيه ، اصلا نه ترس دارم نه حسرتي يقين دارم جواب توسلاتم رو گرفتم ، فقط ترسم اينه يه روزي بشه پاشم ببينم اينها همش خواب بوده و من تو همون منجلاب گذشته ام موندم ، ترس از دست دادن إيمانم تنها ترس من هستش :Ghamgin:

اگه همتون جاي من بوديد و رفتارهاي بابام رو ميديد بهم حق مي داديد برم موقع حرف زدن انگار اصلا حرفهام رو گوش نميده اصلا تو جشمهام نگاه نميكنه همش دارم حوف ميزنم سرش رو به نشانه نه و مخالفت هي تكون ميده از وقتي من اينجور شدم انگار بدتر باهام لج كرده وقتي مهمون ميومد با صداي بلند طوري كه من بشنوم همش مسلمون ها رو مسخره ميكنه اخبار ماهواره رو گوش ميداد فحاشي به مسلمونها ميكنه بلند بلند جوري كه من بفهمم بابام هيج وقت جلو ما اون زهر ماري رو نميخورد به خصوص جلو من تو خونه الان از لج من ميخورد مست ميكرد جرت و پرت ميگفت تو خونه به خدا از خواهر چهار ساله ام خجالت ميكشيدم اون رفتارهاش رو ميديد
گاهي براي محبت بايد يه روزنه اي باشه يه چراغ سبزي طرف نشون بده ولي پدر من اصلا راهي نذاشت واسه من تو اين چند روز دوبار تماس گرفتم حالشون رو ببرسم نميخوام فكر كنن من قهر كردم ميخوام بدونن براي من مهمن حتي عكسش اگه نباشه ولي جواب تلفن نميدن ، واقعا اين روزهاي اخر اون خونه برام مثل شكنجه گاه شده بود تحمل حتي ثانيه ايش برام ضجر اور بود تروخدا خودتون رو بذاريد جاي من اينقدر من رو بابت رفتنم سرزنش نكنيد:Ghamgin:

Nahal;550149 نوشت:
اون روز كه پدرم گفت برو و من رفتم تنها روزي بود كه بدون دعوا حرف زديم ، من خيلي سعي كردم مجابش كنم كه قصد لجبازي باهاش رو ندارم بهش گفتم من همون دختر شر و شيطون قبل هستم قرار نيست افسرده بشم از اسلام براش خيلي گفتم بهش گفتم اكه من حجاب رو انتخاب نمي كردم أمثال اون پسر خيلي سو استفاده ها ازم مي كردن گفتم اين چادر من گرگ هاي مثل اون پسر رو ازم دور ميكنه ، بهش گفتم اگه اون واقعا من رو دوست داشت اكه عاشق خود من نه صرفا ظاهرم بود بايد با يه تيكه پارچه ولم مي كرد؟ تنها جايي كه بابام سكوت كرد همينجا بود هيجي نگفت بهش گفتم اين چادر باعث شد من ادمهاي اطرافم از جمله اون رو بهتر بشناسم ، بعضيها تون ميگيد مانتو محجبة شو ولي پدر من نهال قبل رو ميخواد ، با تمام شعائر ديني من مخالفت ميكنه بهم كفت اگه بموني بايد مثل قبل بي حجاب باشي با نامحرم دست بدي تو مجالس ما باشي كه همشون مختلطه حتي اين اخر گفت با يكي از اشنا هاي من كه فرد بي ديني هست ازدواج كني ، من گفتم اين هايي كه شما ميگي مخالف دين من هست من ميتونم بدون انجام اينها دخترتون باشم مثل قبل اينها نبايد ملاك هاي بودن من باشه اينجا ، گفتم بهش من نميخوام دلتون بشكنه از من نميخوام نفرينم كنيد با گذشت زمان اين موضوع حل ميشه شما به شكل جديد من عادت ميكنيد گفتم يعني انقد نظرات مردم مهمه كه شما داري رشته محبت بين دخترت و خانواده ات رو ميبري گفت من حرفهات رو نميفهمم نميدونم كي ذهنت رو مسموم كرده حوصله دعوا و بحث ندارم هممون رو دو هفته است مريض كردي نميتوني بگذري از عقايدت جلوي چشم من نباش منم رفتم دستش رو بوسيدم گفتم هر وقت أراده كنيد برميگردم ولي از عقايدم برنميگردم
از وقتي اومدم ديگه تماسي باهام نبوده مادر بزرگم عقايدش مثل اون هاست ولي من رو خيلي دوست داره كار به كارم نداره اذيتم نميكنه
اما حالا فقط أرامشي دارم كه نميدونم اسمش جيه ، اصلا نه ترس دارم نه حسرتي يقين دارم جواب توسلاتم رو گرفتم ، فقط ترسم اينه يه روزي بشه پاشم ببينم اينها همش خواب بوده و من تو همون منجلاب گذشته ام موندم ، ترس از دست دادن إيمانم تنها ترس من هستش

از ته دل براتون دعا می کنم

Nahal;550167 نوشت:
خونه مادربزرگم
ببخشيد ميشه به پدرم توهين نكنيد من با اينهمه رفتارهاش يكبار هم لعنتش نكردم به شماها هم حق نميدم اينكار رو بكنيد

سلام بر خواهر گرامی سرکار نهال.
کمی پراکنده عرض می کنم چون مطلب زیاده و فرصت کم...ببخشید:Gol:!
همیشه معتقد بوده ام که ما آدما همیشه در حال آزمایش الهی هستیم. وقتی نشسته ایم-وقتی ایستاده ایم-وقتی حرف می زنیم-وقتی سکوت می کنیم-وقتی می جنگیم -وقتی صلح می کنیم-وقتی داد می زنیم-وقتی می خندیم-وقتی می گرییم-وقتی قبول میشیم-وقتی رد میشیم-وقتی مریضیم-وقتی سالمیم-وقتی پولدار میشیم-وقتی فقیر میشیم......همیشه و همیشه وآنلاین در حال ازمایشی هستیم!
در طول عمرم آدمای مختلفی دیدیم بعضیهاشون اهل خانم بازی بودن ولی بقیه کارهاشون خوب بود...میگفتن ما دربست مخلص خدا و اسلام هم هستیم فقط از این یه قلم (گناه) نمیتونیم دست بکشیم.
یکی دیگه یه شغل خاصی داشت که مدام با ارباب رجوع سروکار داشت و خیلی رشوه میگرفت اونهم همین حرف رو میزد...یعنی میگفت تموم اسلام رو حاضرم رعایت کنم ولی از رشوه نمیتونم بگذرم.
برخی در مورد غیبت و قضاوت و حسد و کینه و چه و چه اینطورین و متاسفانه شیطان آنچنان در قلبشان نفوذ کرده که نمیدانند همین یک گناه کافیه که مثل سوراخی در بدنه کشتی تمام دنیا وآخرتشون را نابود کنه.
تو این میون دو تا گناه هستن که کمی با بقیه فرق دارن...یکی نزول خوری و دیگری شرب خمر (شراب خواری) این دو گناه که خدا علناً در قرآن انسان را از انجام دادن انها نهی فرموده دقیقا در جبهه مخالف از طرف شیطان حفاظت میشه.
مطلبی را با احتیاط عرض می کنم این نظر شخصیه من هستش
علی علیه السلام می فرمایند واجب تر از واجب,ترک گناه هستش.
به نظر حقیر ریشه این مشکل شما در الکلی بودن پدر شماست و به همین دلیل هم هستش که یکی از ابزارهای مهم شیطان هستش.
اون داستان معروف رو که شنیدید(دقیق یادم نیست ولی کلیتش رو یادمه):روزی شیطان بر شخصی ظاهر شد و گفت اگر یکی از سه کاری را که میگویم بکنی یه جایزه بزرگ میدم (یادم نیست چی بود) یا قرآن را بسوزان یا زنای با محارم بکن یا مشروب بخور....اون شخص هم پیش خود گفت که دوتای اول که خیلی گناهه بزرگی هستش ولی سومی کاری نداره میخورم و دهانم را میشویم و توبه می کنم و جایزه هم که میگیرم.
مشروب خورد و مست شد و به راحتی با یک وسوسه شیطان هم قرآن را سوزاند و هم زنا کرد.
-------------------
اینکه عرض کردم داریم امتحان میشیم دلیلیش اینه که مراقب باشیم خود چادر ابزاری برای شیطان نشه که با عث بشه منیتی در ما ایجاد بشه و از یک راهی که میتونه ما را به خدا نزدیک کنه غافل بشیم.
--------------------
یه جا فرموده بودید که پس چرا ائمه جواب توسل منو نمیدن؟
یه مثال عرض می کنم:
یک مربی کونگ فو به شاگردانش میگه که فردا امتحان سختی دارید که باید از سالنی رد بشید که در قسمتی 10 نفر با چوب بر سر شما میریزند و باید مبارزه کنید بعد از محلی که کف آن با ذغال های گداخته پوشیده شده باید عبور کنید و بعد از میان شیشه های خرد شده و بعد از میان چند گرگ و .....حالااین شاگردان وارد سالن مسابقه میشن و بعضیها میتونن مراحل را یکی پس از دیگری طی کنن و به آخر برسن و بعضیها هم نمیتونن.در قسمت اخر به استخر آبی می رسن که باید بدون خیس شدن از روی آن عبور کنن اینجا محل گله وشکایت هستش چرا که استاد اینو نگفته بود..........
پیامبر اکرم :هر يک از آنان (مومنان واقعي دوره غيبت) اعتقاد و دين خويش را با هر سختي حفظ مي کنند چنان که گويي درختان خار مغيلان را در شب تاريک با دست پوست مي کنند يا آتش پر دوام را با دست نگاه مي دارند.
امام صادق علیه سلام می فرمایند: در آخر زمان مومنین برای حفظ دین و ایمان خود دین خود را مانند روباهی که بچه خود را به دندان می کشد و از برای حفظ او از این سوراخ به آن سوراخ می رود.
یا در جائی دیگر می فرماید دینداری در اخر زمان مانند آتش در کف دست نگه داشتن است.
این روایات را عرض کردم که قوت قلبی برای شما باشد و بدانید آنچه سختی در این راه می کشید جزو سیلابس درسی بوده و مهمتر اینکه جزو برنامه هستش و امیدوارم حالا که این مطالب براتون بازگو شد خرامان خرامان پا روی آتش بگذارید و نه در قلب و نه بر زبان از این آزمایش الهی شکوه و گلایه نفرمائید و یادمان باشد که :
هر که در این بزم مقرب تر است .....جام بلا بیشترش می دهند!:Gol:
حجاب ما کجا و حجاب اهل بیت کجا؟!
غیرت ما کجا غیرت اهل بیت کجا؟!
اگر روسری از سرتان کشیدند درست است که در ظاهر باید اعتراض کنید و ناراحتی خود را اعلام کنید ولی یادتان باشد که روزی معجر از سر عمه سادات (حضرت زینب ع )کشیدند و ایشان ضمن شکوه از دشمن در قلب احساس رضایت قلبی داشتند و فرمودند که در کربلا جز زیبائی ندیدم (و ما رایت الا جمیلا)
نمیدونم میتونم منظورم را بیان کنم یا نه ولی هدفم اینه که شماباید در قلب یک احساس رضایت و تسلیم شدیدی نسبت به خواست خدا داشته باشد و ضمن اینکه با وقار و صلابت ایمان خود را حفظ می کنید از حالت ضعف به حالت قوت و قدرت برگردید و هرگز یادتون نره که خداوند متعال ناظر و شاهد بر ماست و خیلی مراقب باشید که چادر حجاب بین شما باشد و نامحرم و نه حجابی بین شما و خداوند.
از طرفی پدر و مادر جزئی از انسان هستند و همانطور که نوح علیه سلام ودیگر پیامبران تا لحظه آخر امید به هدایت آنها داشتند....بهشتی که در آن خانواده انسان هم در کنار او باشند خیلی بهتر است از ....
----------
هدفم از این پیام دو چیز هستش یکی اینکه مرهمی بر درد شما باشد (به واسطه احادیثی که عرض کردم...که بدونبد این مراحل جزئی از مسیر سیر و سلوک الی اللهی شما هستش به شرط اینکه رقص کنان وارد این آتش شوید) و دوم اینکه سعی کنید مشکل را از ریشه بخشکانید یعنی بایدروی اعتیاد به الکل پدرتان کار کنید.
خداوند در قرآن می فرمایند: اگر شما یک انسان را نجات دهید مانند این است که کل جامعه را نجات داده اید.
به نظرم هر طوری شده به پدرتون نزدیک بشید و سعی کنید که بطور غیر مستقیم ایشان را با محافل ترک اعتیاد از طریق گفتگو درمانی و گروه درمانی آشنا کنید.
انجمن معتادان گمنان N.A در ایران فعال هستش و انجمن الکلیهای گمنام A.A هم هستش ولی کمتره فقط در همین حد به شما عرض کنم تا بدانید کجای این دستتان هستید!
افرادی در این انجمنها هستند که روزی به خاطر مواد و به خاطر اینکه اعتیاد با مغز آنها کاری کرده بوده که واقعیت را نمیفهمیدند و چشمانشان به حقایق بسته شده بود و به فروش همسر و دختر خود اقدام کرده بودن و وقتی که بهبودی خود را باز می یافتند تازه می فهمیدند چه بودند و چه کردند ولی چیزی که مهم بود اینه که بهبود یافته بودند!
-------------
مبارزه پدر شما با چادر به این دلیله که وقتی چادر بیاد, نماز بیاد , قرآن بیاد ,نجس و پاکی بیاد...مشروب از یک درب دیگه باید بره بیرون یعنی ته این قصه اینه : اذا جاءالحق ذهق الباطل.....یا به عبارتی دیو چو بیرون رود فرشته درآید!
یعنی به نظر حقیر وابستگی پدر شما به مشروب هستش که اجازه نمیده در خانه صحبتی از دین باشه ....
مطمئنا هر تلاش و سختی که شما در راه حفظ دینتان و اصلاح اطرافیانتان بردارید در نزد خدا ماجور خواهید بود و هرگز در دل ناراحتی به خود راه ندهید و بدانید که بالاترین آرزوی خیلیها این هستش که در راه دین و آئینی که نوک پیکان آن علی علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند, سیلی بخورند و بدنش کبود گردد.
-------------
باز در آخر تاکید می کنم که این سختیها نشان لطف خداوند به شما بوده و ابزاری برای ارتقائ و کمال شماست پس سعی کنید با آغوش باز این سختیها را تحمل کنید و هرگز از یاد نبرید که امام زمان علیه السلام ناظر و حاضر بر اعمال ماست و خودشان می دانند که چگونه شیعیان راستین را در جای خود مدد کنند.
-----------
یک اشاره کوتاه هم به این داشته باشم که چه بسا برخی از ناملایماتی که دارید تحمل می کنید (البته با عرض معذرت و بنا بر فرمایش خودتان) در جهت کفاره گناهانی هستش که قبلا داشتید.
----------
امروز داشتم اون بخشی از سریال یوسف علیه سلام را می دیدیم که با زلیخا در اتاق تنها بودند و زلیخا قصد یوسف را داشت.
وقتی به سخنان یوسف دقت کردم دیدم که این پیامبر بزرگ با چه زیرکی ایمان خود را حفظ کرده در حالیکه در خانه بت زمانه فرعون و زلیخا زندگی کرد و بزرگ شد......او همچنان از خدا صحبت می کرد ولی زلیخا فکر می کرد که منظورش از خدا خودش یا بتها بودند!
آیا این نمیتونه حجتی برای ما باشه؟ واین نمیتونه درسی برای ما باشه؟ مگر موسی علیه السلام سر سفره فرعون بزرگ نشد ؟!
یوسف ع آنجا ماند و سبب خیر برای کل جامعه و هدایت برخی از فرعون و فرعونیان و نابودی برخی دیگر شد.
کلام آخر :
به قلب خود و نظر عالمان دین مراجعه کیند و مهم رضایت خداوند است که گاهی با چادر گاهی با مانتو و گاهی هم با کسب رضایت پدر حاصل گردد.و در این مقوله باید تیز بین و نکته سنج و زیرک باشید
موفق باشید:Gol:

Nahal;550149 نوشت:
دستش رو بوسيدم گفتم هر وقت أراده كنيد برميگردم ولي از عقايدم برنميگردم

نهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــال
:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
نمیدونم واقعا چی بگم.
نهال جان هر چقدر بگم کم گفتم. تو چقدر بزرگی. واقعا تو چقدر بزرگی.
خودت نمیدونی چقدر بزرگی.
قدر خودتو بدون.
نماز شکر بخون برای این رفتارات.
برای این بزرگمنشیت.

Nahal;550149 نوشت:
گفتم بهش من نميخوام دلتون بشكنه از من نميخوام نفرينم كنيد با گذشت زمان اين موضوع حل ميشه شما به شكل جديد من عادت ميكنيد

بهت اطمینان میدم همینطور هم خواهد شد ان شاء الله. ان شاء الله. ان شاء الله.
حتی ان شاء الله ممکنه تو وسیلۀ هدایت اونها هم بشی.
همونطور که مامان من امسال روزه گرفت.

Nahal;550149 نوشت:
مادر بزرگم عقايدش مثل اون هاست ولي من رو خيلي دوست داره كار به كارم نداره اذيتم نميكنه

خدا رو صد هزار مرتبه شکر...

Nahal;550149 نوشت:
اما حالا فقط أرامشي دارم كه نميدونم اسمش جيه ، اصلا نه ترس دارم نه حسرتي يقين دارم جواب توسلاتم رو گرفتم ، فقط ترسم اينه يه روزي بشه پاشم ببينم اينها همش خواب بوده و من تو همون منجلاب گذشته ام موندم ، ترس از دست دادن إيمانم تنها ترس من هستش

من واقعا بهت افتخار میکنم و خیلی از کارایی که کردی و حسی که الان داری خوشحالم.
البته به جز اون قسمتش که گفتی تنها ترست از دست دادن ایمانته که بزرگترین ترس منم هست.
ترسیه که هیچ وقت از بین نمیره.
تا مرز دیوونگی ادامه داره.
اما نگران نباش میگن از خوف و رجاست که قلب سلیم بدست میاد.
هر وقت این خوف اومد تو وجودت اصلا سعی نکن از بینش ببری.
بلکه حتی تقویتشم بکن تا انقدر مضطر بشی که هیچ کس برات نمونه جز خدا.
اونوقته که با توکل رجاء رو بدست میاری.
و با خوف و رجاء پله پله میری تا ملاقات خدا.

برای خوشبختی و سلامتی وجود نازنینت و تداوم ایمانت 100 تا صلوات نذر کردم.
تو فوق العاده ای. همیشه در پناه حق و زیر سایۀ بانو حضرت زهرا سلام الله علیها باشی ان شاء الله. عزیزم.

راستی امروز دیگه رسما چادری شدم :ok: جلو بابام و خاله هامم سرم کردم.
از تو درس گرفتم و چادر علنی سر کردنمو مدیون توام.
:hamdel::hamdel::hamdel:

[="DarkGreen"]سلام و عرض ادب

به دوستان عزیزمون سرکار نهال و سرکار شکر به خاطر انتخاب و همتشون و اراده شون تبریک عرض میکنم و از خداوند قادر و عزیز و حکیم و متعال براتون توفیقات روز افزون رو طلب دارم.:roz:

و امیدوارم همونطور که خداوند خودش این مسیر رو در پیش روی شما قرار داده کمکتون کنه تا آخر مسیر ثابت قدم باشید.

من به این اراده تبریک میگم.

بر خلاف برخی دوستان با وجود اینکه تجربه شما رو ندارم اما بهتون میگم که کاملا درکتون میکنم. و دقیقا میدونم که چه مشکلاتی رو پشت سر گذاشتید و چه مشکلاتی پیش رو دارید.

معمولا یک اشتباهی که خیلی از ماها بهش گرفتاریم اینه که نمیدونیم چه زمان باید مشورت کنیم

شاید اگر نهال عزیز که میدونست پدرش قطعا با چادر سر کردنش برخورد خواهد کردقبل از سر کردن چادر مشورت میکرد و همه جوانب رو میسنجید با این مشکلات رو برو نمیشد.

به هر حال باید دقت داشته باشید که لا اقل از این به بعد دچار اشتباه نشید تا شاید وضعیت کمی بهتر بشه.

انتظار نداشته باشید که همه چیز یک باره درست بشه همه اینها زمان میبره و شما باید به پدرتون فرصت بدید.

ایشون با نماز و روزه شما کنار اومدن با این هم کم کم کنار میان ولی احتمالا به زمان بیشتری نیاز باشه پس عجله نکنید و همونطور که تا امروز احترام ایشون رو سعی کردید حفظ کنید همین روش رو ادامه بدید

احترام و محبت اگر استمرار پیدا کنه کارهایی میتونه بکنه که از عهده ی خیلی ها خارجه و البته برای هدایت پدرتون دعا کنید چون همونطور که دعای والدین در حق فرزند مستجابه دعای فرزند هم در حق والدین مستجابه.

و باز هم میگم انتظار نداشته باشید خیلی زود همه چیز اونطور که شما میخواید پیش بره فقط هنگام دعا از خدا خیر بخواید.[/]

کاربران محترم موضوع تاپیک
از رفتارهاي پدرم خسته شدم (مخالفت با حجاب من)

هست

نه بحث در مورد کفر و عدم کفر کسی

اگه راجع به کافر بودن و حکم کفر کسی میخواید صحبت کنید لطفا به انجمن کلام برید / اینجا انجمن مشاوره ست.

اینجا کسی سلیقه ای عمل نمیکنه

اگر میخواستم سلیقه ای عمل کنم 4 5 صفحه بیشتر نمیموند

به هر حال این تاپیک موضوع خودشو داره لطفا خارج از موضوع بحث نکنید

لطفا احترام خودتون و دیگران رو نگه دارید

و لطفا از زدن برچسب کفر و الحاد به دیگران خودداری کنید

به هر حال اون آقا پدر این خانم هستند و شما آقای محترم دقیقا نمیتوند بفهمید که یک دختر نسبت به پدرش چه حسی داره.

در ضمن خدمت همه کاربران محترم عرض میکنم اگر تاپیکی رو مشاهده کردید که بحث های نامربوط توش زده میشه با استفاده از دکمه گزارش استفاده کنید تا رسیدگی بشه.

[="DarkGreen"]

سرکار نهال

آنکه به درگاه مقرّ تر است

جام بلا بیشترش می کشند


توی ما رمضون شبکه سه یه برنامه ای میداد که همتون باهاش آشنا هستین

ماه عسل

من ازین برنامه به دلایلی خوشم نمیاد و اصلا نگاه نمیکنم . از پارسال که این برنامه شده برنامه ماه رمضون شاید دوسه قسمت بیتر ندیده باشم اونم موارد خاص و مهمان های خاص

امسال نوزدهم یک مهمانی دعوت شده بود که خیلی منو جذب برنامه کرد. مهمانی که شب بعد هم دوباره شد مهمان برنامه .حتما دیدید
خانم سمنانی که به همراه همسرش درون چاه انداخته شده بودند.

اگر ندیدید حتما دانلود کنید و ببینید از اینجا

http://maheasal.tv3.ir/index.php/video93/154-930421

http://maheasal.tv3.ir/index.php/video93/155-930430

من وقتی حرف های این خانمو شدیدم انگار وارد برزخ شدم.

از اون روز نسبت به هر چیز که میخوام به خدا شکایت کنم چهره این خانم میاد جلوم و واقعا شرمنده میشم و شرمم میاد که شکایت کنم.

پیشنهاد میکنم حتی اگر دیدید یک بار دیگه با دقت به حرفای این خانم گوش کنید تا بفهمید من چی میخوام بهتون بگم.

اون وقت دیگه مشکلاتتون رو که به دید من و شما مشکله و شاید حقیقتا نجات شما در همین مشکلات باشه براتون سخت نمیاد.

ساده ترین و معمولی ترین مثالی که میشه زد اینه که یک کودک وقتی مریض میشه و برای درمان باید آپول بزنه تمام تلاششو میکنه که این کارو نکنند. حتی برای این کار مادر خودشو میزنه و گریه و زاری میکنه و تا وقتی درد آمپول باشه بد خلقی و شکایت میکنه.

اما وقتی که حالش خوب میشه اصلا نمیفهمه که همه این بهبودی ها حاصل همون آمپول دردناک بوده

حالا یکی با آمپول خوب میشه یکی با با قرص یکی دیگه با عمل جراحی باز

مسلما برای همه مریضا یه نسخه نمیپیچند.[/]

[="DarkGreen"]

تا پاسخگویی کارشناس تاپیک بسته خواهد بود.

[/]

[="Tahoma"][="Black"]با عرض سلام و احترام خدمت آغاز کننده گرانقدر تاپیک و دیگر بزرگواران

اطاعت کردن از پدر و مادر در جایی که موجب انجام محرمات یا ترک واجبات شود لازم نیست و مسائلی مثل شکستن دل آنها در جایی می تواند معتبر باشد که مخالفت با اوامر حضرت حق نباشد.

در زمینه چادر سر کردن هم باید عرض کنم اگر بدون چادر حجابتان کاملا رعایت می شود (چون خیلی از حتی محجبه های بی چادر امروزی بخاطر نوع لباس های موجود ، حجابشان کاملا شرعی نیست!!) مانعی ندارد که بخاطر اذیت نشدن پدر حجاب بدون چادر داشته باشید اما ظاهرا مشکل پدرتان فراتر از این مباحث است و با اصل حجاب مشکل دارند.

اگر سؤالی در این زمینه دارید مطرح بفرمایید تا حدود شرعی کارتان مشخص شود.

آرزوی توفیق بیشتر و روزافزون برای شما دارم
در پناه حضرت حق باشید[/]

موضوع قفل شده است