از رفتارهاي پدرم خسته شدم (مخالفت با حجاب من)

تب‌های اولیه

113 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

چشم به راه او;546447 نوشت:
خواهر گلم من واقعا زبونم بند اومده .

خیلی بزرگواری ! من یه خواهر دارم که اصلا تمایلی به چادر نداره و بابامم تمام تلاششو کرد تا چادریش کنه اما نشد .

اما حکایت شما عکس این ماجراست .

و این نشون میده حتی یه انسان با بدترین خونواده میتونه صالح بشه . و البته بالعکس . این اختیار آدمی رو نشون میده و نمیشه انکارش کرد .

من خودم اگه تاپیک عاشق دختری شدم اما رو خونده باشی ، میدونی که من عاشق دختری شدم که چادری نیست . با خوندن این تاپیک به خودم گفتم اگه معشوق تو چادری بشه همین عشقو بهش داری ؟

دیدم درونم سکوت کرد ...

بله تاپيكت رو خوندم نظر گذاشتم برات كسي كه ادعا مي كرد من رو ميخواست به خاطر چادر رهام كرد به همين سادگي !!!!!

من دیگه حرفی ندارم (:
فقط میتونم بگم آفرین به همت و ایمانتون

ببخشیداظهار نظر میکنم...در حدی نیستم که اظهارنظر کنم....ولی از نظر من شمایی که از مرداب (امیدوارم نارحت نشین از حرف) سالم بیرون اومدین کار خدا و شایدم همین حضرت زهرا بوده...

یه توصیه دوستانه به شما....از همین حضرت زهرا بخوایید که پدر و مادرتون و کلا خونوادتون رو هدایت کنه...بهترین کار همینه...

امیدوارم از حرفم ناراحت نشده باشین...

و همچنین امیدوارم خونوادتون هر چه زودتر هدایت بشن....

[="#000080"][="#006400"]هوالعالم[/]

بله
در اینجور مواقع خوبه که ادم محکم باشه و البته ساکت و صبور ...

منظورم مواقعی هست که احتمال رانده شدن دختر بی پناه از منزل وجود داره
نباید تا جایی پیش بره که بخاطر 4 ساعت پشت در ماندن هزار و یک انگ و وصله ناجور به طرف بچسبه .

اعتقادات مردم چیزی نیست که با زور درک و فهمانده بشه
برای ناموس مردان خدا باید گفت که چوب خدا صدا نداره !
اما نشانه هایی داره ! که تا ساکت و صبور نباشید نمیتونید نشانه رو ببینید یا درک کنید.

این رفتار یه جورایی تقریبا همون خلسه شیطانیه که از مسمومیت الکل به وجود میاد
الکل و مواد مخدر و روانگردان و امثالهم سیستم ایمنی بدن رو ضعیف و مختل میکنه و در پس اون ضعف سیستم عصبی و ذهنی
باعث میشه که اختیار از دست داده و با بندی که از خودزنی و ظلم به خود بافته ایم به زور و اجباره دشمنه انسان وادار به هر کاری بشیم .

اضافه میکنم
فقط الکل و مواد و اینها نیست که اختیار رو از ادم میگیره و قدرت تسلط به دشمن انسان میده
اینها هر چند شاید زودگذر اما ضرر زیادی به وجود وارد میکنن و برای همین سریعا راه شیطان باز میشه
عادت به گناه های به ظاهر ساده مثل دروغگویی و غیبت و تظاهر هم میتونه اثار بدتری به جا بذاره ...
گاها بدتر از اثر منفی الکل و مواد ... [/]

سلام دوباره
این که شما از شب 23 ماه مبارکه رمضان همین امسال چادری شدید
و پدرتون مخالفت می کنه
یه چیز معمول
در این مورد باید علل حساب صبر کنید

در مورد این که پدرتون به حرف ها شما گوش نمیده
اولا باید یه ذره صبر کنید تا ارام بگیره و شمشیر از رو نبنده
در ثانی باید ذره ذره با استفاده از تلنگر ها روح ایشان هم بیدار کنید

برادرتون چه کمکی می کنه؟؟؟؟؟؟؟؟
و چه طوری ایشون متحول شدند؟؟؟؟؟؟؟

داداشم متحول نشده از اول مؤمن بوده در ضمن ايشون برادر خوني نيستن ببخشيد بيشتر نميتونم بازش كنم

شما چطور با اسلام آشنا شدین؟
چطور به این عقاید رسیدین؟
برچه اساس و آموزه هایی این راه انتخاب کردین؟

من هيچ مطالعه اي نداشتم يه سفر مذهبي پيش اومد و دلي من پذيرفتم عقايد اسلام رو

یعنی یه مسافرت مکانی در شما تغییر و تحول ایجاد کرد.بدون هیچ زمینه و بدون اطلاع و آگاهی.البته نه در حد مطالعه که بگم سالیان وقت لازم برای پذیرفتن اسلام که البته برعکس ولی افرادی که در خانواده های مذهبی،مذهبی تربیت میشن درست مطالعات گسترده ای ندارن ولی به گوش خود بسیاری از چیز های لازم را میشنوند و یاد میگیرند تا درک و عقاید اسلامی لازم را پیدا کنند.

the;546601 نوشت:
یعنی یه مسافرت مکانی در شما تغییر و تحول ایجاد کرد.بدون هیچ زمینه و بدون اطلاع و آگاهی.البته نه در حد مطالعه که بگم سالیان وقت لازم برای پذیرفتن اسلام که البته برعکس ولی افرادی که در خانواده های مذهبی،مذهبی تربیت میشن درست مطالعات گسترده ای ندارن ولی به گوش خود بسیاری از چیز های لازم را میشنوند و یاد میگیرند تا درک و عقاید اسلامی لازم را پیدا کنند.

بله مسافرت ، البته بعد اون مسافرت با حجاب نشدم فقط نماز و روزه هام رو شروع كردم دليل با حجاب شدنم يه جيز ديگه بود كه گفتم

خواهرم شما واقعا کاره بزرگی میکنید که در این شرایط اینطور مقاومید.
فقط صبوری کنید که خداوند با صابرینه.
فقط همه تلاشتونو کنید از بدیها دور باشیدو به خوبیها نزدیکتر.
حتی اگه شر به دنبالتون اومد اونقدر به نور الهی خودتون رو نزدیک کنید تا شر یارای ادامه ی مسیر رو به سمتتتون نداشته باشه
موفق باشید

و الله یُریدُ ٱَن یَتوبَ عَلیکم وَ یُریدُ الَّذینَ یَتَّبعونَ الشَهَواتِ ٱَن تَمیلوا مَیْلاً عَظیمًا((27))
سوره نساء

خدا میخواهد شما را ببخشد(و از آلودگی پاک نماید)،اما آنها که پیرو شهواتند،می خواهند شما به کلی منحرف شوید((27))

تمام تاپیک را خواندم

به خدا توکل کنید و به ائمه اطهار مخصوصا حضرت مادر سلام الله علیها توسل کنید و صبور باشید.

توصیه می کنم به پست های 27، 40 و مخصوصا 41 به صورت ویژه توجه کنید.
با این قسمت از نوشته های جناب مسلمان ایرانی که فرموده بودند که در آینده مشکلات به مراتب سخت تری در انتظارتان است کاملا موافقم. الحمدلله که در همین ابتدا در مقابل بعضی از سختی های بزرگ ایستادید؛ سختی هایی مانند فشار زیاد خانواده مخصوصا پدر که برای یک دختر بسیار عزیز است و اینکه کسی که ادعای دوست داشتن شما را داشته است، شما را ترک کند. اینها فشارهای عاطفی سختی است که شاید تنها یک دختر بتواند آن را درک کند. خداوند شما را خیلی دوست داشته است که بدانید آن شخصی که شما را ترک کرده است در حقیقت وجود شما را نمی خواسته است. اما با همه این مسائل، هنوز هم شرایط سخت تری در انتظارتان خواهد بود که صبوری و رفتار منطقی شما در کنار آینده نگری را طلب می کند.
بیشمار الحمدلله که برادری مومن هرچند ناتنی دارید. از وی بیشتر کمک بخواهید، رابطه عاطفی خواهرانه-برادرانه خود را با وی بیشتر کنید تا کمبود محبت های ناشی از رفتارهای والدین و اطرافیان را بهتر تحمل کنید و به او اطلاع دهید که به عنوان یک برادر مومن، بیشتر از قبل نیاز به این رابطه صمیمانه دارید و از وی بخواهید که تکیه گاهتان باشد. اگر رابطه شما الان اینقدر صمیمانه نیست، وقتی که بهتر شد با وی درد دل کنید.
حتما دفترچه یا وبلاگی ایجاد کنید و در آن بدون آنکه هویت حقیقی ویا نشانه ای از آن را بروز داده باشید، درد دل های خود را بنویسید.

سعی کنید تحت هیج عنوان شرایطی پیش نیاید که به هر نحو از خانه گریزان شوید، نمی خواهم شما را بترسانم اما بیرون از خانه تحت هیچ شرایطی فضای مناسبی برای یک دختر جوان و کم تجربه نیست.

با توجه به شرایط موجود، برایتان دعا می کنم

[="Tahoma"][="Black"]سلام
طبق توصیفاتی که شما از پدرتون نوشتید ایشون دلیل و برهان منطقی رو قبول نمیکنند و دوست دارند قیم مآبانه با زورگویی عمل کنند. مسلماً اگه ایشون قرار بود حرفهای شما رو کامل گوش کنند و همه چیز رو با بحث و صحبت کردن تموم کنند کار به اینجا نمی کشید و حداقل اگه حتی اعتقاد شما رو قبول نمی کردند اینطور باهاش مخالفت نداشتند. پس مشخصه که با دلیل و برهان منطقی و حرف زدن و استدلال تنها نمیتونید سر این قضیه با پدرتون کنار بیاید.
من فکر میکنم اینجا شما نیاز دارید تا حرفتون رو با چاشنی احساس به ایشون منتقل کنید. خیلی وقتها انسان نمیتونه از در منطق چیزی رو هضم کنه ولی از احساس چرا. یک چیزی یا حرفی یا حرکتی که باعث بشه احساسات ایشون برانگیخته بشه و از اون طریق حرفهای شما رو بفهمند. شاید با این کار بشه راه در رو از قبول حرف حق رو برای ایشون بست. پیدا کردن مصداقش هم به عهده خودتونه. اگه بتونید چند تا مثال از چیزها یا کارها یا رفتارهایی که پدرتون بهش علاقه دارند یا نسبت بهش حساس هستند و از اون طریق بشه باهاشون ارتباط گرفت رو بگید شاید بشه یه مصداقی آورد تا ازش استفاده کنید.
[/]

[=verdana]سلام...
صبر تنها کلمه ای هستش که می تونم به شما توصیه ش کنم .. :ok:
به پدرتون حق بدین چادری شدن شما شوک بزرگ برای پدرتون و تمام خانواده تون بوده به نظر من واکنش پدرتون عادیه ... :Nishkhand:
اگر موضوع رو از دید پدرتون نگاه کنین پاسخ واکنش های پدرتونو می فهمید ...:ok:
اون طوری که خودتون دارین می گین پدرتون شراب می نوشه ... مخالف هر چیزی که مربوط می شه به دینه ...
اگر با الفاظ نامناسب رو به حضرت زهرا نسبت می دن در جواب سکوت کنین و فقط به مشت کردن دستتون اکتفا کنید .... می دونین که پدرتون می خواد با این کاراش شما رو به وضعیت قبل برگردونه و سکوت و صبر شما در کنار اعمالتون یک جواب محکم به پدرتونه من اعتقاد دارم که سکوت محکم ترین جواب برای حرف های بی حسابه ..... با اعمالتون ثابت کنید ،نیازی به صحبت کردن نیست ...
اگر با این روش بخواید به پدرتون ثابت کنید که تغییر کردین دیگه نیازی به کمک برادرتون هم ندارین ...:Cheshmak:
به نظر من از خونه نرین حتی برای یه روز چون پدرتون این فکر رو می کنه که دختر من که ادعای تغییر کردن رو داشت میدون خالی کرده و رفته قایم شده ...
شما اول همه ی اصول رو رعایت کنید برای مثال همین احترام به پدر و مادر که یه بچه ی چهار ساله هم می دونه از چیزای کوچیک شروع کنید وقتی پدرتون ببینه که دین چقدر به نفعش شده حتما از اون استقبال هم می کنه ... به مرور زمان پدرتون متوجه حسن دین اسلام می شه ... امیدوار باشید ... انسان بسیار انعطاف پذیره ... این جمله رو به خاطر بسپرید : اگر می خوای کوهی رو با یه مو بکشی بهش محبت کن ... :ok:
موفق و پیروز باشید ...
:Gol::Gol::Gol:

احترام به پدر واجبه
درست اما شما حق دارید پوشش تون ..دین تون ...حجابتون و خودتون انتخاب کنید
هر گز به ایشون بی احترامی نکنید ...اما از حق خودتون دفاع کنید
مصرانه حجابتون و حفظ کنید

Nahal;546412 نوشت:
مساله اي چادر نيست فقط يادمه نزديك دوسال پيش شروع كردم نماز خوندن و روزه گرفتن قبلش انجام نميدادم اون موقع هم رفتارهاي بابام همين بود مهر از خونه جمع ميكرد وقتي روزه بودم وأدار ميكرد روزه رو بخورم ولي من تحمل كردم البته سر نماز و روزه زود كنار اومد ، ولي سر حجاب نه

به هر حال این لطف و عنایتی هست که خدا بهت کرده. مطمئنا خودش تو این راه کمکت میکنه:)
همونطور که تا حالا رفتار کردی از این به بعدش هم با پدرت بحث نکن. صبور باش . ولی یه جوری - که نمیدونم چه جوری!-باید این مساله حل شه.چون مثلا بالاخره بعدا که بخوای ازدواج کنی مسلما با یه نفر مثل خودت میخوای زندگی کنی و اون موقع هم باید پدرت راضی باشه.
توکل به خدات باشه...

سلام

اصلا نگران نباشید. همه چیز به مرور زمان درست خواهد شد.

فقط صبر کنید.

به امام حسین متوصل بشید، مطمئن باشید جواب خواهید گرفت.

به شخصه دخترانی را دیدم که در خانواده هایی تقریبا مثل شما بودند ولی بعدا خانواده های آنها به داشتن حجاب آنها راضی شدند.

توصیه من این هست، هر چقدر پدرتان فشارش را بیشتر می کند، شما حجابتان را بیشتر کنید، مثلا بجای استفاده از شال، روسری بزرگ با هد استفاده کنید، یا طریقه بستن روسری خودتان را عوض کنید و به صورت لبنانی روسری ببندید یا مثلا از آستین استفاده کنید. با عمل به پدرتان اثبات کنید شما برای ایمان و حجابتان ارزش قائل هستید و برایتان مهم هست.

از طرفی توصیه می کنم در کلاس های حاج آقا شهاب مرادی ثبت نام کنید، برای صبوری کردن در این راه کمک زیادی به شما خواهد شد . هر چند این کلاس ها سخنرانی نیست و راه کار عملی هست.

چند هفته دیگه احتمالا ثبت نام کلاس شروع خواهد شد، شما یکشنبه ها به سایت سر بزنید. اطلاعیه خواهند زد.

لینک کلاس حاج آقا

موفق باشید.

سلام
Nahal عزیز
من نظرم را میگم و البته و صد البته انتخاب با خودت است
میدونی که اصل حجاب واجبه و احترام به پدر و مادر واجبه
پس به نظر من لزومی نداره چادر بپوشی وقتی پدرت مخالفه تا این حد. حفظ اصل حجاب مهمه .
من اگر جای شما بودم لباسهای خیلی شیک و با حجاب تهیه میکردم تا اینقدر موجبات توهین و تمسخر و بی احترامی به پدر و مادر فراهم نشه.
در این میان نظراتم را همیشه بیان میکردم و میگفتم به خاطر شما و احترام به شما که واجبه دردینم من واجب (حجاب)را انجام میدهم که خدا برایم واجب کرده و دلم میخواهد که شما از من راضی باشی.
همیشه اتفاقات مثل فیلمها نمی افته .سعی کن با پدرت راه بیایی و بتونی برای انتخاب همسری هم کفو با خودت آمادشون کنی اگر سر به مخالفت بگذاری ممکنه در آینده هم اذیت بشی.

مسیحا;547167 نوشت:

پس به نظر من لزومی نداره چادر بپوشی وقتی پدرت مخالفه تا این حد. حفظ اصل حجاب مهمه .
من اگر جای شما بودم لباسهای خیلی شیک و با حجاب تهیه میکردم تا اینقدر موجبات توهین و تمسخر و بی احترامی به پدر و مادر فراهم نشه.

دقیقا موافقم

این مدل مانتو عربیای بلند هستن ... روشون یه عالمه سنگ و جیگیلی پیگیلی کار شده دیدی ؟

انقدرم شیکن که حد نداره

بماند که قیمتشونم خیلی شیکه Fool :Nishkhand:

ولی به نظرم برای شما خیلی مناسبه ... هم حجابو داری هم خانوادتو : )

دوستان از همگي ممنون بابت نظراتتون همه رو با دقت خوندم ممنون وقت گذاشتيد فقط يه نكته قبول دارم تصميم من براي چادر سريع بود شايد اگه برميگشتم به عقب به مرور ميرفتم سمت چادر مثلا به قول شما اول مانتو محجبة بعد چادر ولي الان واقعا سختمه بزارمش كنار شايد براتون مسخره باشه چون هنوز چند روز بيشتر نيست كه انتخابش كردم ولي بسيار بهش وابسته شدم نميخوام فكر كنيد جو گير شدم واقعا نميتونم فكر كنم كه فعلا فراموشش كنم و بزارمش كنار :Ghamgin:

نه خواهر! ناهین عن معروف، مثل آمرین بمعروف، نیستن که بشه با این تکنیکها پیچوندشون! فکر می کنید مشکل چادره؟ نه واقعاً فکر می کنید مشکل چادره؟! هر چند چادر بیشتر توی ذوق اینگونه افراد می زنه، ولی مهم باحجاب جلوی فک و فامیل حاضر شدن و نماز خوندن و از بین بردن فضای بیدین داخل خونه است، چادر فقط آژیر قرمز بوده توی خونه! به نظر من این جایگاهی که ایشون هست، هر قدمی که عقب بره، پدرش یه قدم جلو می آد!

tazkie;547191 نوشت:
نه خواهر! ناهین عن معروف، مثل آمرین بمعروف، نیستن که بشه با این تکنیکها پیچوندشون! فکر می کنید مشکل چادره؟ نه واقعاً فکر می کنید مشکل چادره؟! هر چند چادر بیشتر توی ذوق اینگونه افراد می زنه، ولی مهم باحجاب جلوی فک و فامیل حاضر شدن و نماز خوندن و از بین بردن فضای بیدین داخل خونه است، چادر فقط آژیر قرمز بوده توی خونه! به نظر من این جایگاهی که ایشون هست، هر قدمی که عقب بره، پدرش یه قدم جلو می آد!

موافقم باهات عزيزم ، مشكل پدر من جادر نيست ، ديشب تو مهموني محجبة بدون چادر بودم پدرم باهام قهر كامل بود اون ميخواد من عين قبل بشم كامل بي حجاب ، ميدونيد حق داره من دختري بودم كه خيلي به ظاهرم جلوي نامحرم مي رسيدم الان هم سعي ميكنم با حجاب ولي مرتب و شيك باشم ولي از نظر پدر من شيكي تو افشون كردن موهاست

[=arial]زیاد موضوع سختی نیست ببینید چطور ائمه بادشمنانشون رفتار میکردن با اعمال و ادب و... بهشون نشون بدید مومن بودن وحجاب داشتن یعنی چی
اعمالتون انقدر زیبا باشه که خودشو متوجه بشن که متدین بودن چه فوایدی داره و .... وخسته نشید انشالله خدا وند یاورتان خواهد بود.

ویادت نره که داری جاپای چه کسانی میگزاری پس فقط به مقصد خودت نگاه کن
امام رضا هم یادتون نره....

نهال جان خیلی تند رفتی. من هم از دو سال پیش عقایدم توسط استادم عوض شد. اما اول مشروب نخوردم بعد نزدیک 7 ماه تو فامیل نرفتم چون میدونستم حجابمو مسخره میکنن هنوزم که هنوزه با وجود علاقۀ شدید به چادر جرأت نمیکنم سرم کنم. چون اونطوری بخوام تند برم یهو بابام کلا از رفتن به کلاسامم منعم میکنه چون میدونه اون باعث تحولم شد. الان تو ماه رمضان میخواستم برم روضه بابام نذاشت، میخوام برم حوزه اونم مطمئنم بابام نمیذاره. دیشب نم نم با ترس و لرز وقتی دیدم خودش سر بحثو باز کرد و شروع کرد به گفتن اینکه الان استخداما ضابطه ای شده و دخترا با عشوه گری کار پیدا میکنن سریع فرصتو غنیمت شمردمو بهش گفتم آره منم اون موسسه ای که رفتم مدیرش یکم مشکوک میزد منم دفعه دوم با چادر رفتم اونم خودشو جمع و جور کرد. با اینکه الان حجابم کامله اما بابام انقدر شکه شد که چند بار پرسید با چادر رفتی؟ گفتم آره چون خیلی بد نگاه میکرد. حتی یادمه اوایل که میخواستم حجابمو رعایت کنم با ترس و لرز با همون تیپی که قبلا داشتم فقط یه هد میزدم که موهام معلوم نباشه و سعی میکردم اصلا و ابدا هیچ حرفی راجع بهش نزنم که بابام نسبت به حجابم و مخصوصا استادی که متحولم کرد جبهه نگیره و وقتی چند بار خودش پرسید که این چیه دیگه چرا اینو میزنی (هد) من فقط میگفتم همینطوری. و دوباره میپرسید و منم دوباره میگفتم همینطوری. اصلا نباید حساسشون میکردی نهال جان. این ماه رمضان بر خلاف میل شدید قلبی ام روضه نرفتم که بیش از این حساسش نکنم. چون میدونم الان حساسش کنم پس فردا اگه بخوام با یه مذهبی یا طلبه ازدواج کنم اونقدر این طور مسایل حساسش کرده که فکر میکنه من از سر تندروی این تصمیمو گرفتم. باید خیلی عادی و میانه رو خودتو جلوه بدی. حتی اگه مثل من قلبی بسیار بلندپرواز و تندرو هم داشته باشی. من هر شب و هر روز آرزو میکنم به زودیِ زود ولایت پدرم جاشو به ولایت شوهرم بده که بتونم آزادانه چادر سرم کنم و آزادانه ساده زیستی پیشه کنم و دیگه به چیزایی که الان واسه بابام مهمه و واسه من خنده دار به طور علنی اهمیت ندم. مثل ماشینم که حتما باید طبق خواستۀ بابام باشه و تو چشم مردم و مثل سر یه کار باکلاس و با آبرو رفتن و مثل مدرک فلان رشته رو داشتن و غیره. شاید خنده دار باشه ولی من از کل دنیا بریدم و حتی یه مقدار پول جمع کردم و با زیرکی میخوام بابامو راضی کنم یه خونۀ روستایی برام بگیره. الان با گفتن این که پنجشنبه جمعه ها یه جا باشه بریم خارج شهر. اما یه مدت که بگذره باز با زیرکی راضی اش میکنم که من تو شهر افسرده میشم بذاره همیشه اونجا بمونم. اینا همه در حد یه حرفه اما میخوام بگم من در این حد بلندپروازم که میخوام همین الان راهی که علامه طباطبایی و امام و خیلی های دیگه رفتند رو برم حتی میخوام در راه سیر و سلوک غذا و خواب و هواهای نفسانی دیگه رو کمتر پاسخ بدم مثل شیخ نخودکی. اما مگر این والدین و این مردم منو میفهمند؟ اگه همۀ این خواسته هامو علنی کنم و زیرکی به خرج ندم ممکنه همین حجابی هم که به زور و با تحمل چطوری حاج خانم و دیگه با ما دست نمیدی و میخوای زن آخوند پولدار شی روسری سرت کردی و جو گیر شدی و یادت رفته تو مهمونی ها چطوری بودی و غیره بدستش آوردم هم دوباره ممکنه همه فوکوسا بیاد روش. به عنوان کسی که این مرحله رو پشت سر گذاشتم باید بهت بگم من اولش همون شالی هم که با بلیز شلوار سرم کرده بودم توسط پسر خالم از سرم کشیده شد و همون دستی که پشتم قایم کردم که دست ندم هم گرفته شد و به زور و مثلا به شوخی میگفتن بابا کوتا بیا توام یه دست دادن که دیگه این حرفا رو نداره. بعد از مدتی دختر خالم شرو کرد گیر دادن که دلیل بیار شاید منم قانع شدم و مث تو شدم. فکر میکنی اگه میگفتم میخام مث بانوی بزرگوار حضرت زهرا سلام الله علیها بشم چه اتفاقی می افتاد؟ همه فحش رو میکشیدن به کل خاندان عصمت و طهارت و حالا مسخره نکن کی بکن. همون طور که دختر خالم کلی تهمت بار استاد بدبختم کرد چون من برا فرار از این طور بحثا پشت اسم ایشون قایم شدم و گفتم ایشون متحولم کردن و تو هم بیا سر کلاسش خیلی فرق میکنی. ولی حالا میبینم حتی اون رو هم نباید میگفتم. زیرکی کامل به خرج ندادم چون الان رو استادمم حساس شدن و همش میگن عاشق شدی باز کجا داری میری کلاس عشقت و فلان. میدونی الان میبینم بهترین کار سکوت و لبخند بود. وقتی اونا شرو میکردن مسخره کردن و میگفتن میخوای شوهر کنی و به آخوندا فحش میدادن من فقط باید سکوت پیشه میکردم با یه لبخند که حساسشون نکنه. چون همون جا که از روحانی ها دفاع کردم و گفتم شما از کجا میدونید هر جماعتی خوب و بد داره باعث شد سیلاب فحش و تمسخرشون بریزه سر ائمۀ اطهار سلام الله علیهم اجمعین که آره چندتا زن میگرفتن و حضرت محمد (ص) نعوذ بالله به خاطر پول با حضرت خدیجه (س) ازدواج کرد و غیره. حالا من موندم و یه دنیا عذاب وجدان سر اینکه ما مذهبی ها فحش میخوردیم بهتر بود یا فداش بشم حضرت محمد صلی علی الله علیه و آله؟ خاک بر سر من که مث همون کسی که ادعا میکرد امام حسین علیه السلام رو دوست داره شب خواب دید کربلاست و تیرها میاد و جاخالی میده تیرها میخورن به امام جاخالی دادم و فحش ها و تهمت ها روانۀ پیامبر شد. نهال عزیز ازت خواهش میکنم و دوستانه از رو تجربه بهت میگم که حساسشون نکن و آروم پیش برو. وقت و زیرکی لازمه، چون مومن نباید تحقیر شه. این رو هم بهت بگم که به این نتیجه رسیدم که جنگ تا ابد ادامه داره چون دیدم که بعد یه مدتی که مثلا در ظاهر حجابمو پذیرفتند درحالیکه میدیدم که هنوز در باطن چه بغضی دارن، تازه شرو میکردن به سوال کردن راجع به اسلام و با اون قلبهای مریضشون منتظر جواب منطقی هم بودن و اگه میگفتم نمیدونم به خیال خودشون مچ اسلام رو گرفته بودن و من دوباره متهم میشدم به جوگیر و عاشق شدن. خدا میدونه بعدیش چی میتونه باشه. پس روحیۀ جهادی داشته باش و همیشه در سنگر آمادۀ دفاع باش. گاهی سکوت و تقیه بهترین دفاعه. چون از توهین به بزرگان جلوگیری میکنه. و همچنین دعا کن زودتر با یه شوهر با تقوا و با ایمان از ولایت این پدر بیرون بیای. برات آرزوی رشد معنوی روزافزون دارم. تو هم برا من دعا کن که با وجود این پدر و این خانواده بتونم به خواسته های معنوی ام برسم. ان شاء الله علاوه بر پشت سر پدرم بتونم جلو چشمشم چادری بشم.

داستای ادمای زیادی خواندم که تازه مسلمان یا شیعه شده اند میبینی طرف همه خانواده اش مسیحی یا لائیک اند یا فقط خدا قبول دارند وقتی مثلا دخترشان مسلمان می شود و باحجاب می شود باهاش کاری ندارند اینجا طرف کلی ادعای روشنفکری داره ولی نمیتونه شاهد تغییر از مانتو به چادر باشه؟

شُکر;548169 نوشت:
نهال جان خیلی تند رفتی. من هم از دو سال پیش عقایدم توسط استادم عوض شد. اما اول مشروب نخوردم بعد نزدیک 7 ماه تو فامیل نرفتم چون میدونستم حجابمو مسخره میکنن هنوزم که هنوزه با وجود علاقۀ شدید به چادر جرأت نمیکنم سرم کنم. چون اونطوری بخوام تند برم یهو بابام کلا از رفتن به کلاسامم منعم میکنه چون میدونه اون باعث تحولم شد. الان تو ماه رمضان میخواستم برم روضه بابام نذاشت، میخوام برم حوزه اونم مطمئنم بابام نمیذاره. دیشب نم نم با ترس و لرز وقتی دیدم خودش سر بحثو باز کرد و شروع کرد به گفتن اینکه الان استخداما ضابطه ای شده و دخترا با عشوه گری کار پیدا میکنن سریع فرصتو غنیمت شمردمو بهش گفتم آره منم اون موسسه ای که رفتم مدیرش یکم مشکوک میزد منم دفعه دوم با چادر رفتم اونم خودشو جمع و جور کرد. با اینکه الان حجابم کامله اما بابام انقدر شکه شد که چند بار پرسید با چادر رفتی؟ گفتم آره چون خیلی بد نگاه میکرد. حتی یادمه اوایل که میخواستم حجابمو رعایت کنم با ترس و لرز با همون تیپی که قبلا داشتم فقط یه هد میزدم که موهام معلوم نباشه و سعی میکردم اصلا و ابدا هیچ حرفی راجع بهش نزنم که بابام نسبت به حجابم و مخصوصا استادی که متحولم کرد جبهه نگیره و وقتی چند بار خودش پرسید که این چیه دیگه چرا اینو میزنی (هد) من فقط میگفتم همینطوری. و دوباره میپرسید و منم دوباره میگفتم همینطوری. اصلا نباید حساسشون میکردی نهال جان. این ماه رمضان بر خلاف میل شدید قلبی ام روضه نرفتم که بیش از این حساسش نکنم. چون میدونم الان حساسش کنم پس فردا اگه بخوام با یه مذهبی یا طلبه ازدواج کنم اونقدر این طور مسایل حساسش کرده که فکر میکنه من از سر تندروی این تصمیمو گرفتم. باید خیلی عادی و میانه رو خودتو جلوه بدی. حتی اگه مثل من قلبی بسیار بلندپرواز و تندرو هم داشته باشی. من هر شب و هر روز آرزو میکنم به زودیِ زود ولایت پدرم جاشو به ولایت شوهرم بده که بتونم آزادانه چادر سرم کنم و آزادانه ساده زیستی پیشه کنم و دیگه به چیزایی که الان واسه بابام مهمه و واسه من خنده دار به طور علنی اهمیت ندم. مثل ماشینم که حتما باید طبق خواستۀ بابام باشه و تو چشم مردم و مثل سر یه کار باکلاس و با آبرو رفتن و مثل مدرک فلان رشته رو داشتن و غیره. شاید خنده دار باشه ولی من از کل دنیا بریدم و حتی یه مقدار پول جمع کردم و با زیرکی میخوام بابامو راضی کنم یه خونۀ روستایی برام بگیره. الان با گفتن این که پنجشنبه جمعه ها یه جا باشه بریم خارج شهر. اما یه مدت که بگذره باز با زیرکی راضی اش میکنم که من تو شهر افسرده میشم بذاره همیشه اونجا بمونم. اینا همه در حد یه حرفه اما میخوام بگم من در این حد بلندپروازم که میخوام همین الان راهی که علامه طباطبایی و امام و خیلی های دیگه رفتند رو برم حتی میخوام در راه سیر و سلوک غذا و خواب و هواهای نفسانی دیگه رو کمتر پاسخ بدم مثل شیخ نخودکی. اما مگر این والدین و این مردم منو میفهمند؟ اگه همۀ این خواسته هامو علنی کنم و زیرکی به خرج ندم ممکنه همین حجابی هم که به زور و با تحمل چطوری حاج خانم و دیگه با ما دست نمیدی و میخوای زن آخوند پولدار شی روسری سرت کردی و جو گیر شدی و یادت رفته تو مهمونی ها چطوری بودی و غیره بدستش آوردم هم دوباره ممکنه همه فوکوسا بیاد روش. به عنوان کسی که این مرحله رو پشت سر گذاشتم باید بهت بگم من اولش همون شالی هم که با بلیز شلوار سرم کرده بودم توسط پسر خالم از سرم کشیده شد و همون دستی که پشتم قایم کردم که دست ندم هم گرفته شد و به زور و مثلا به شوخی میگفتن بابا کوتا بیا توام یه دست دادن که دیگه این حرفا رو نداره. بعد از مدتی دختر خالم شرو کرد گیر دادن که دلیل بیار شاید منم قانع شدم و مث تو شدم. فکر میکنی اگه میگفتم میخام مث بانوی بزرگوار حضرت زهرا سلام الله علیها بشم چه اتفاقی می افتاد؟ همه فحش رو میکشیدن به کل خاندان عصمت و طهارت و حالا مسخره نکن کی بکن. همون طور که دختر خالم کلی تهمت بار استاد بدبختم کرد چون من برا فرار از این طور بحثا پشت اسم ایشون قایم شدم و گفتم ایشون متحولم کردن و تو هم بیا سر کلاسش خیلی فرق میکنی. ولی حالا میبینم حتی اون رو هم نباید میگفتم. زیرکی کامل به خرج ندادم چون الان رو استادمم حساس شدن و همش میگن عاشق شدی باز کجا داری میری کلاس عشقت و فلان. میدونی الان میبینم بهترین کار سکوت و لبخند بود. وقتی اونا شرو میکردن مسخره کردن و میگفتن میخوای شوهر کنی و به آخوندا فحش میدادن من فقط باید سکوت پیشه میکردم با یه لبخند که حساسشون نکنه. چون همون جا که از روحانی ها دفاع کردم و گفتم شما از کجا میدونید هر جماعتی خوب و بد داره باعث شد سیلاب فحش و تمسخرشون بریزه سر ائمۀ اطهار سلام الله علیهم اجمعین که آره چندتا زن میگرفتن و حضرت محمد (ص) نعوذ بالله به خاطر پول با حضرت خدیجه (س) ازدواج کرد و غیره. حالا من موندم و یه دنیا عذاب وجدان سر اینکه ما مذهبی ها فحش میخوردیم بهتر بود یا فداش بشم حضرت محمد صلی علی الله علیه و آله؟ خاک بر سر من که مث همون کسی که ادعا میکرد امام حسین علیه السلام رو دوست داره شب خواب دید کربلاست و تیرها میاد و جاخالی میده تیرها میخورن به امام جاخالی دادم و فحش ها و تهمت ها روانۀ پیامبر شد. نهال عزیز ازت خواهش میکنم و دوستانه از رو تجربه بهت میگم که حساسشون نکن و آروم پیش برو. وقت و زیرکی لازمه، چون مومن نباید تحقیر شه. این رو هم بهت بگم که به این نتیجه رسیدم که جنگ تا ابد ادامه داره چون دیدم که بعد یه مدتی که مثلا در ظاهر حجابمو پذیرفتند درحالیکه میدیدم که هنوز در باطن چه بغضی دارن، تازه شرو میکردن به سوال کردن راجع به اسلام و با اون قلبهای مریضشون منتظر جواب منطقی هم بودن و اگه میگفتم نمیدونم به خیال خودشون مچ اسلام رو گرفته بودن و من دوباره متهم میشدم به جوگیر و عاشق شدن. خدا میدونه بعدیش چی میتونه باشه. پس روحیۀ جهادی داشته باش و همیشه در سنگر آمادۀ دفاع باش. گاهی سکوت و تقیه بهترین دفاعه. چون از توهین به بزرگان جلوگیری میکنه. و همچنین دعا کن زودتر با یه شوهر با تقوا و با ایمان از ولایت این پدر بیرون بیای. برات آرزوی رشد معنوی روزافزون دارم. تو هم برا من دعا کن که با وجود این پدر و این خانواده بتونم به خواسته های معنوی ام برسم. ان شاء الله علاوه بر پشت سر پدرم بتونم جلو چشمشم چادری بشم.

خوش حالم يكي عين خودم پيدا شد ولي من واقعا بريدم تمام بدنم از كتك هاي بابام درد ميكنه نصفه شبي افتاد به جونم به خدا تا اخر عمرم ديگه بابا صداش نميكنم ، نامردها ولم نميكنن نميذارن من برم پي بدبختي خودم صبح بعد دست بزن بابام بدون چادر با حجاب كامل رفتم خونه ي يكي از أقوام نامه نوشتم گفتم من از چادرم گذشتم شما هم از من بگذريد عصر مثل وحشي ها اومدن دنبالم بزور برم گرد وند ن وارد خونه شدم پسر عمو هام بودن بابام جلو همشون روسريم رو كشيد گفت حق نداري غير اين باشي ، تمام حيام ريخته شد همه معنويت اين چند روزه من رو برد هوا ، بخدا نميبخشمش تو كه روسري از سرت كشيدن من رو ميفهمي هيچ كس من رو نميفهمه دارم از غصه و ناراحتي مي ميرم نكاه پسر عموهام وقتي با تمسخر من رو ديدن وقتي بي حجاب من رو ديدن ، من همه رو نفرين كردم همه رو:geristan:

من به حضرت زهرا توسل كردم جواب توسلم اين نبود ، جوابش اين نبود كه تنهام بذاره ، جوابش اين نبود كه بشينه و ببينه و هيچ كار نكن تا حياي من ريخته بشه ، خوب چرا از اول باعث شدن من متحول بشم وقتي ائمه نميخوان من محبشون باشم وقتي من رو إضافي ميدونن وقتي به خاطر گناهام من رو ادم حساب نميكنن وقتي من رو اينجور وسط يه عده گرگ رها ميكنن چرا شب قدر اومدن سراغم چرا محبتشون رو انداختن تو دلم دليل اين اتفاقها پدر من نيست دليلش نداشتن لياقته منه چادري شدن لياقت ميخواد مؤمن بودن لياقت ميخواد من حق ورود به اين وادي رو ندارم من جام همون زندونيه كه قبلا بودم نميخوام ديگه نصيحت بشنوم دل داري بشنوم من واقعيت رو قبول كردم من رو خدا دوست نداره اكه داشت امروز اينجور باهام تا نميكرد

[="Arial"][="Blue"]

Nahal;548394 نوشت:
خوش حالم يكي عين خودم پيدا شد ولي من واقعا بريدم تمام بدنم از كتك هاي بابام درد ميكنه نصفه شبي افتاد به جونم به خدا تا اخر عمرم ديگه بابا صداش نميكنم ، نامردها ولم نميكنن نميذارن من برم پي بدبختي خودم صبح بعد دست بزن بابام بدون چادر با حجاب كامل رفتم خونه ي يكي از أقوام نامه نوشتم گفتم من از چادرم گذشتم شما هم از من بگذريد عصر مثل وحشي ها اومدن دنبالم بزور برم گرد وند ن وارد خونه شدم پسر عمو هام بودن بابام جلو همشون روسريم رو كشيد گفت حق نداري غير اين باشي ، تمام حيام ريخته شد همه معنويت اين چند روزه من رو برد هوا ، بخدا نميبخشمش تو كه روسري از سرت كشيدن من رو ميفهمي هيچ كس من رو نميفهمه دارم از غصه و ناراحتي مي ميرم نكاه پسر عموهام وقتي با تمسخر من رو ديدن وقتي بي حجاب من رو ديدن ، من همه رو نفرين كردم همه رو:geristan:

انگار توسل یادتون رفته -مگه ما صاحب نداریم چرا بریده باشید؟
بدانید که مولا از شما راضیست دیگران چکاره اند؟[/]

مولا اگه از من راضي بود يه نشونه ميفرستاد ، من رو امروز به زور بردن به اون بخش از زندگيم كه حتي ياداوريش هم حالم رو بد ميكنه ولي بزور به يادم اوردم نميفهميد من چي ميگم نميفهميد چه حالي دارم:geristan:

[="Arial"][="Blue"]

Nahal;548407 نوشت:
مولا اگه از من راضي بود يه نشونه ميفرستاد ، من رو امروز به زور بردن به اون بخش از زندگيم كه حتي ياداوريش هم حالم رو بد ميكنه ولي بزور به يادم اوردم نميفهميد من چي ميگم نميفهميد چه حالي دارم:geristan:

نه اینطور نفرمایید این امتحان شماست میبایست دل امامتونو به دست بیارید و شکست نخورید تو این راه[/]

سلام
سرکار گرامی از خوندن مطالبی که نوشتید متأثر شدم. شکی نیست که شرایطی که شما توش قرار دارید خیلی سخته و کنار اومدن با چنین خانواده ای اصلاً کار سهل و ساده ای نیست. اما این رو به خاطر داشته باشید. اونها هرچی هم بی دین و کافر باشند و با دین شما مبارزه کنند، باز هم نزدیکترین آدمها به شما هستند و نباید به سادگی فکر ترک کردن اونها رو در سر داشته باشید.
من پیشنهاد میکنم یک روانشناس، یک استاد دانشگاه، یک مشاور یا هر کس دیگه ای که پدرتون قبول داشته باشه و اون بتونه حرف پدرتون رو بفهمه و از لحاظ دینی تعهد داشته باشه بیاد بین شما واسطه بشه و با بحث و گفتگو اختلاف رو حل کنه. شاید لازم باشه شما مصداق حجاب داشتن رو تغییر بدید و مثلاً به جای چادر از مانتو استفاده کنید. یا راه حل های دیگه که با بحث و گفتگو بین شما و خانواده و اون واسطه به دست میاد.
در آخر هم فراموش نکنید که خدا هیچ وقت کسی رو تنها نمی گذاره.

من جز اينجا هيج جايي براي درد و دل نداشتم ولي اقاي محترم با اين حرفت باعث شدي ديگه اينجا هم نيام ممنون دوباره دلم رو شكستي

[="Arial"][="Blue"]

Nahal;548422 نوشت:
من جز اينجا هيج جايي براي درد و دل نداشتم ولي اقاي محترم با اين حرفت باعث شدي ديگه اينجا هم نيام ممنون دوباره دلم رو شكستي

ناراحت نباشید بانوی محترمه-احترام به پدر ومادر واجب است در هرحال
همونطورهم که گفتم شمادارید امتحان میشید -باتمام صبر وتحمل سعی کنید درامتحان پیروز شوید
همانند بلال حبشی و ...در اسلام افرادی همانند شما زیاد هستند اما با استقامت دربرابر این امتحانات به درجات والا رسیدند[/]

Nahal;548401 نوشت:
من به حضرت زهرا توسل كردم جواب توسلم اين نبود ، جوابش اين نبود كه تنهام بذاره ، جوابش اين نبود كه بشينه و ببينه و هيچ كار نكن تا حياي من ريخته بشه ، خوب چرا از اول باعث شدن من متحول بشم وقتي ائمه نميخوان من محبشون باشم وقتي من رو إضافي ميدونن وقتي به خاطر گناهام من رو ادم حساب نميكنن وقتي من رو اينجور وسط يه عده گرگ رها ميكنن چرا شب قدر اومدن سراغم چرا محبتشون رو انداختن تو دلم دليل اين اتفاقها پدر من نيست دليلش نداشتن لياقته منه چادري شدن لياقت ميخواد مؤمن بودن لياقت ميخواد من حق ورود به اين وادي رو ندارم من جام همون زندونيه كه قبلا بودم نميخوام ديگه نصيحت بشنوم دل داري بشنوم من واقعيت رو قبول كردم من رو خدا دوست نداره اكه داشت امروز اينجور باهام تا نميكرد

عزیزم خیلی سخته.من نمیگم میتونم بفهممت چون هیچ وقت تو چنین شرایطی نبودم و نمیتونم کامل درکت کنم. ولی نباید به این زودی امیدتو از دست بدی.
اگه قرار بود تا توسل کنیم و دعا کنیم به خواستمون برسیم که اون موقع همه زندگی ها بهشت بود. من خودم 8 ساله دارم از خدا یه چیزی میخوام کلی هرجا میرم دعا می کنم ولی خدا بهم نداده و شاید هیچ وقت تو این دنیا بهم نده. ولی این دلیل نمیشه که بگم خدا دوسم نداره
این رو بدون که هرچی سختی که انسان بیشتر میکشه و بالطبع اون صبری که تو این راه داره تو اون دنیا اجرش بیشتره.
اون کاری که به نظرت درسته انجام بده. کاربر شکر خیلی حرفای خوبی زدند...

آیا امکانش هست با لباس صحیح و شرعی حداقلی اسلامی و بدون چادر ظاهر شوید و حساسیت پدر رو تحریک نکنه ؟

خانم هاي محترمي مثل پرسشگر ما
سؤال:
ما دو خواهر 19 ساله هستيم با توجه به اينكه مجالس عقد و عروسى و از اين قبيل كه در آنها از نوارهاى موسيقى و رقص زنان براى زنان بكار برده مى‌شود و اين مورد حرام است از شركت در اين مجالس خوددارى مى‌كنيم اين مسأله تا اندازه‌اى باعث مخالفت پدر و مادر و اطرافيان شده است و حتى بسيارى از آنها با گفتن مواردى مثل كناره‌گيرى از مردم يا دورى از اجتماع و مسخره كردن ما و اينكه به ما مى‌گويند شما هميشه نمى‌توانيد اين طور ادامه دهيد و با توجه به اينكه ما مجرد هستيم و در تمامى مجالس دعوت شده موارد‌ فوق وجود دارد از نظر اجتماعى با مشكلاتى روبه‌رو شده‌ايم با اين وجود نمى‌خواهيم به هيچ عنوان بر خلاف اسلام عمل كنيم و به ما پيشنهاد مى‌شود كه راه تقيه را پيش بگيريد و يا اينكه شما در اين مجالس بياييد و نظرى ندهيد و در گوشه‌اى بنشينيد اين نظرها براى ما قابل قبول نيست چون دليلى بر تأييد انها نمى‌دانيم و در ضمن روبرو با صداها و لهو و لعب‌هاى آنها هستيم و فكر مى‌كنيم شركت در اين مجالس باعث عادى شدن اين گناه شود خواهشمنديم در اين مورد ما را راهنمائى فرمائيد؟
[HL]آيت‌الله صافي:[/HL]شركت در مجلس معصيت جائز نيست و مورد سؤال از موارد تقيه محسوب نمى‌شود خداوند به‌شما توفيق بدهد شما در اين گونه مجالس شركت نكنيد تا ديگران از استقامت شما را در اين امر پند بگيرند.
[=Noor_Titr][1]


[/HR] [1] . آيت‌الله صافي، جامع الأحكام، ج‌1، س 1011[=Noor_Lotus]‌، ص 295

نهال جان گفتنی ها رو دوستان گفتن و خیلی از راه حل هام واقعا خوب بودن

فقط یه چیزی رو باید اعتراف کنم که از وقتی این تاپیک رو خوندم فقط و فقط دارم بهت غبطه می خورم

با خودم می گم اگه من تو یه خانواده مذهبی نبودم بازم با حجاب میشدم؟ بازم نماز و روزه می خوندم؟ واقعا جوابی براش ندارم چون به ایمان خودم شک دارم

نهال فقط یه چیزی می تونم بگم خدا عاشق توئه باور کن که هست ... تو از نظر من نگاه مهربون خدایی ، تو نقض کننده خیلی تصورات اشتباهی ، از وقتی این پست رو خوندم قلبم بدجوری فشار میاره بهم ، مگه میشه خدا لایق ندونتت؟ خدا تو رو لایق ندونه اونوقت من و امثال منی که دین و ایمونمو فقط بهمون ارث رسیده رو لایق بدونه؟

اینکه این همه داری اذیت میشی اتفاقا نشون میده خدا چقدر دوست داره ، ائمه ما رو نگاه کن کجای زندگیشون آرامش داشتن؟

اینکه تو گذشته اشتباهاتی کردی کیه که نکرده باشه؟ تو توبه کردی مگه میشه خدا نبخشه؟ اینکه حق الناسی به گردنته با کمک گرفتن از کارشناسایه همین سایت می تونی کم کم از دوشت برشون داری

به نظر من ایمانی که تو داری خیلی از ماها نداریم

فقط هرچیزی راهی داره ، درک می کنم اینکه انقدر علاقه به چادرت داری که نمی خوای ترکش کنی ولی به خاطر اینکه بتونی یه روزی برایه همیشه داشته باشیش مجبوری حداقل جاهایی که کنار پدرت هستی از نوع دیگه از حجاب استفاده کنی

تو خودت رو به خدا نشون بده ، مطمئن باش خدا لحظه ای رهات نمی کنه همینجور که الان نشون دادی ، من آرزوم اینکه جوری که الان خدا دسته تو رو گرفته یه روزی دست من رو بگیره

بازم میگم تو خیلی بزرگی:hamdel:

marzie_70;548460 نوشت:
نهال جان گفتنی ها رو دوستان گفتن و خیلی از راه حل هام واقعا خوب بودن

فقط یه چیزی رو باید اعتراف کنم که از وقتی این تاپیک رو خوندم فقط و فقط دارم بهت غبطه می خورم

با خودم می گم اگه من تو یه خانواده مذهبی نبودم بازم با حجاب میشدم؟ بازم نماز و روزه می خوندم؟ واقعا جوابی براش ندارم چون به ایمان خودم شک دارم

نهال فقط یه چیزی می تونم بگم خدا عاشق توئه باور کن که هست ... تو از نظر من نگاه مهربون خدایی ، تو نقض کننده خیلی تصورات اشتباهی ، از وقتی این پست رو خوندم قلبم بدجوری فشار میاره بهم ، مگه میشه خدا لایق ندونتت؟ خدا تو رو لایق ندونه اونوقت من و امثال منی که دین و ایمونمو فقط بهمون ارث رسیده رو لایق بدونه؟

اینکه این همه داری اذیت میشی اتفاقا نشون میده خدا چقدر دوست داره ، ائمه ما رو نگاه کن کجای زندگیشون آرامش داشتن؟

اینکه تو گذشته اشتباهاتی کردی کیه که نکرده باشه؟ تو توبه کردی مگه میشه خدا نبخشه؟ اینکه حق الناسی به گردنته با کمک گرفتن از کارشناسایه همین سایت می تونی کم کم از دوشت برشون داری

به نظر من ایمانی که تو داری خیلی از ماها نداریم

فقط هرچیزی راهی داره ، درک می کنم اینکه انقدر علاقه به چادرت داری که نمی خوای ترکش کنی ولی به خاطر اینکه بتونی یه روزی برایه همیشه داشته باشیش مجبوری حداقل جاهایی که کنار پدرت هستی از نوع دیگه از حجاب استفاده کنی

تو خودت رو به خدا نشون بده ، مطمئن باش خدا لحظه ای رهات نمی کنه همینجور که الان نشون دادی ، من آرزوم اینکه جوری که الان خدا دسته تو رو گرفته یه روزی دست من رو بگیره

بازم میگم تو خیلی بزرگی:hamdel:

ممنون از اينكه درك ميكني من رو همين برام كافيه عزيزم

نهال استادم میگه این که مدام گذشته ات بیاد جلو چشمت یه قانونه و اجتناب ناپذیر. حالا توسط بابات نشد توسط دیدن اتفاقی آدمایی از گذشته ات. اینکه تو از اون گذشته حالت بهم بخوره یا نه مهمه. که خودت میگی خورده. در واقع هر چند وقت یه بار گذشته ات به فجیع ترین وضع ممکن میاد جلو چشمت تا به خودت ثابت شه ایمانی که داری محکم و واقعیه یا فقط یه هوس. و تو هر دفعه اگه حالت بهم بخوره و توبه کنی یه پله رشد میکنی. یه قدم جلو میری. یه در جلوت باز میشه. اصلا از اینکه گذشته ات بیاد جلو چشمت ناراحت نباش. دیگه از من که بدتر نبودی. منم هر بار که گذشته ام میاد جلو چشمم زجر میکشم و داغون میشم اما چون میدونم اجتناب ناپذیره از این موضوع ناراحت نمیشم. این رو وسیله ای میدونم برای توبۀ همیشگی و جلوگیری از عجب و غرور. که یه وقت به قول استادم وهم برم نداره که دیگه من قدیسم. ببینم چه استعدادای کثیف و پلیدی تو وجودم دارم. کسی که از نوزادی بچه مذهبی بوده هیچ وقت این شانسو نداره و همیشه خودشو بی نیاز به توبه میبینه برا همین دیگه کثیفی های درونشو نمیبینه. اما کسی مث من چون با چشم دیده که چه کثافت کاریایی کرده قاعدتا باید دیگه مغرور نشه و همیشه در خونۀ خدا خودشو یه گنه کار ببینه. که البته با این اوصاف بازم این نفس کثیف من گاهی دچار عجب میشه. واقعا که اژدهای هفت سره این نفس که هر سرشو بزنی هفتاد سر در میاره. پناه بر خدا. نهال جان شاید این حرکتت که رفتی خونۀ فامیلتون هم یکی از حیله های نفس اماره اته که میخواد از لجبازی با بابات کیف کنه. مواظبش باش و راه درستو انتخاب بکن. اسلام فقط دستور به حجاب نداده. خواهش میکنم برو رو ولایت پذیری پدرت کار کن. و فکر نکن تموم میشه. ولایت پذیر که شدی یه آزمون دیگه برات شروع میشه. روحیۀ جهادی ات رو تقویت کن که کم نیاری. ولی فعلا ولایت پدرت رو بپذیر.

ســـــــــلام نهال جان

نمیتونم بگم درکت میکنم چون شرایط خیلی سختی داری منم مامانم این جوریه نه از لحاظ حجاب ولی تو چیزای دیگه میخاد حرفاشو بهم تلقین کنه به هیچ وجه هم نمیشه باهاش کنار اومد چقدر بهت غبطه میخورم وقتی سعی کردم ادم معتقد تری شم

همش وقتی اعصابم خورد میشد با ائمه دردل میکردم همش هم مثل تو ازشون شاکی بودم که چرا یه نشونه ای بهم نمیدن که حداقل حرفامو گوش میکنن ولی یه ذره صبر کن میفهمی که چقدر حضرت زهرا دوست دارن:hamdel:

راه حل هایی که شکر بهت دادن خوب بود ولی من یه چیز دیگه میگم نهال جان تو اگه دانشگاه میری نمیتونی یه انتقالی یا یه مهمانی بگیری فک کنم سختی های خوابگاه بهتر باشه تا با بابات در افتادن:Moteajeb!:

Nahal;548401 نوشت:
من به حضرت زهرا توسل كردم جواب توسلم اين نبود ، جوابش اين نبود كه تنهام بذاره ، جوابش اين نبود كه بشينه و ببينه و هيچ كار نكن تا حياي من ريخته بشه ، خوب چرا از اول باعث شدن من متحول بشم وقتي ائمه نميخوان من محبشون باشم وقتي من رو إضافي ميدونن وقتي به خاطر گناهام من رو ادم حساب نميكنن وقتي من رو اينجور وسط يه عده گرگ رها ميكنن چرا شب قدر اومدن سراغم چرا محبتشون رو انداختن تو دلم دليل اين اتفاقها پدر من نيست دليلش نداشتن لياقته منه چادري شدن لياقت ميخواد مؤمن بودن لياقت ميخواد من حق ورود به اين وادي رو ندارم من جام همون زندونيه كه قبلا بودم نميخوام ديگه نصيحت بشنوم دل داري بشنوم من واقعيت رو قبول كردم من رو خدا دوست نداره اكه داشت امروز اينجور باهام تا نميكرد

سلام علیکم،
شما در یک سفر مذهبی و برخی اجتماعات معنوی و از راه محبت دین را شناختید ... اما اعتقاداتتان کامل نمیشه اگر مطالعات دینی نداشته باشید ... خدا شما را بیشتر دوست داره یا اهل حرم امام حسین علیه‌السلام را؟ بروید بخوانید که بعد از ظهر کربلا وضع خانم‌هایی که عصمت‌الله بودند چگونه بود ... شما بیشتر حیا داشتید یا آنها؟ ...
و دست آخر داستان حضرت آسیه علیها‌السلام را بخوانید که شوهرشان فرعونی بود که ادعای خدایی کرد ... پدر شما از آن فرعون بدتره؟

با سلام
واقعا جای بسی امیدواریه که تو این دوران دخترانی پیدا میشن که برای حجابشون مبارزه میکنن. 
شما بهتره برای قانع کردن پدرتون از واژه هایی که قبول نداره استفاده نکنین چون نه تنها تاثیر نداره بلکه بدتر میشه
ببینین تفکراتش چیه مطابق اون جواب بدین. مثلا اگه مث خیلی از مخالفان حجاب به آزادی عمل و قضاوت نکردن در مورد همدیگه معتقده. 
باید بگی مگه خودتون نمگین ادم باید آزاد باشه، منم آزادیم رو اینجوری میخوام. من میخوام از نگاه های هرزه ازاد باشم. در مورد مسخره کردن اقوام هم بگین مگه هر کسی هر کاری کرد باید در موردش قضاوت کرد. مگه خودتون نمگین که با ظاهر کسی نمیشه قضاوت کرد ادم خوبیه یا بد


در کل هم اینقدر ائمه طلبکار نباشین( البته با عرض معذرت) . اگه ائمه به ما دستور دادن بخاطر خودمونه نه بخاطر خودشون. ولی جدا خدا بهتون اجرشو میده مطمئن باشین. شما را به آسیه میشه تشبیه کرد پس اجر کارتون رو پایمال نکنین
در پناه خدا
موفق باشین

سلام!!!
دلیل اینکه حاضر نیستند شما چادری بشوید چیست؟
از ایشان پرسیدید؟

بسم اللله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
سلامی مخصوص به خواهر عزیزمان که تاره به لیاقت پیرو بودن خانم فاطمه زهرا نائل شده اند
خواهر خوبم اگر در راه پیروی و ولایت خانم فاطمه استقامت نشان بدهی یازیت می کنند چه اینکه زمانی که در این راه نبودی لذات راحتی و بی خیالی و خوشی کاذبی را که داشتی به راحتی پذیرفتی حالا هم باید در این راه سختیهایش را به همان راحتی بپذیری تا بعده هاکه به این تحمل نگاه می کنی خود را مصداق این آیه قران ببینی که آنان که گفتند پروردگار ما الله است و در این راه استقامت کردند فرشته ها به آنها می گویند دیگر ناراحت و محزون نباشید که شما اهل بهشت هستید البته این معنای و مضمونی از این آیه است نه ترجمه دقیق آن .
از سوی دیگر شما با پدرتان خیلی محترمانه بپرسید که آیا شما خوشبختی مرا میخواهید ؟ شما برای چه مرا به دنیا آورده اید ؟ اصلا ما برای چه به دنیا آمده ایم ؟ آیا زندگی ما همین چند روز موقت در دنیا است ؟ یا ما برای ابد و زندگی ابدی آفریده شده ایم ؟ شما دوست دارید که من در آن دنیا چه زندگی داشته باشم ؟
مسلما ایشان جواب درستی به شما خواهند داد اینکه خوشبختی شما در آزرو دارد چه در این دنیا و چه آن دنیا . پس بگو حال که ما برای زندگی ابد آفریده شده ایم و روزی با خانم قاطمه روبرو می شویم برای ایشان چه پاسخی خواهی داشت اگر از شما بپرسد چرا با حجاب دخترت مخالفت می کردی ؟ در حالی که شنیده بودی که گفته ام زن هنگامی به خدا نزدیکتر است که سخت مراقب عفت و ححاب خویش باشد .؟ انشا الله تاثیر خواهد داشت با سوال و حوابهایی که می کنی و می شنوی . در ضمن این سختیها را در راه دین و دینداریت بپذیر تا شیرینی آنها را حس کنی
یا علی

Nahal;548394 نوشت:
خوش حالم يكي عين خودم پيدا شد ولي من واقعا بريدم تمام بدنم از كتك هاي بابام درد ميكنه نصفه شبي افتاد به جونم به خدا تا اخر عمرم ديگه بابا صداش نميكنم ، نامردها ولم نميكنن نميذارن من برم پي بدبختي خودم صبح بعد دست بزن بابام بدون چادر با حجاب كامل رفتم خونه ي يكي از أقوام نامه نوشتم گفتم من از چادرم گذشتم شما هم از من بگذريد عصر مثل وحشي ها اومدن دنبالم بزور برم گرد وند ن وارد خونه شدم پسر عمو هام بودن بابام جلو همشون روسريم رو كشيد گفت حق نداري غير اين باشي ، تمام حيام ريخته شد همه معنويت اين چند روزه من رو برد هوا ، بخدا نميبخشمش تو كه روسري از سرت كشيدن من رو ميفهمي هيچ كس من رو نميفهمه دارم از غصه و ناراحتي مي ميرم نكاه پسر عموهام وقتي با تمسخر من رو ديدن وقتي بي حجاب من رو ديدن ، من همه رو نفرين كردم همه رو:geristan:

خانم نهال سلام،
به خدا وقتی این مطلب شما را خواندم، هر چند انسانهایی مثل شما را دیده ام ولی خیلی زیاد ناراحت شدم. امشب اصلا نفهمیدم که چطور نماز خواندم. خیلی اعصابم خورد شد. حالا شرایط به گونه ای است که فقط می توانیم با شما همدردی کنیم و برای شما دعا کنیم و اندک راهنمایی برای بهبود اوضاع شما بکنیم و امیدوارم که لیاقت این همدردی و دعا راهنمایی را داشته باشیم.
تعدادی از دوستانم امشب عازم مشهد هستند، از آنها خواستم که آنجا برای شما و بانو " شُکر " و تعدادی از دوستان دیگر که مشکلاتی شبیه شما دارند، دعا کنند.

خواهر محترم، هیچ یک از ما حتی جناب " مسلمان ایرانی " به اندازه و مانند بانو "شُکر"، شما را درک نمی کنند، پس نمی توانیم به خوبیِ ایشان شما را راهنمایی کنیم، در نتیجه به راهنمایی های ایشان خیلی دقت کنید، مطمئنا ایشان می خواهند وضعیت شما بهتر شود.
نکته ای در راهنمایی های سرکار خانم "شُکر" هست که باعث شده است تا ایشان بتوانند به خوبی وضعیت خودشان را مدیریت کنند و آن هم داشتن یک استاد خبره و اهل فن بوده است که در تمامی شرایط ایشان را راهنمایی کرده اند. خانم "شُکر" نیز می توانند همین نقش را به خوبی برای شما ایفا کنند، پس توصیه می کنم با ایشان ارتباط بیشتری برقرار کنید.

به خدا قسم می خورم که با این حرفم، قصد توبیخ شما را ندارم، اما حداقل جناب "مسلمان ایرانی" و بنده به شما عرض کردیم که شرایط به مراتب سخت تری در انتظارتان است که استقامت و صبوری جهادگرانه شما را در مدیریت شرایط و اتفاقات پیش رو می طلبد. حداقل بنده به شما عرض کردم سعی کنید، شرایطی پیش نیاید که مجبور به ترک خانه شوید.
درست است که سختی شرایط شما را درک نمی کنم، اما فکر می کنم حداقل بخشی از اتفاقاتی که افتاده است، نمی خواهم بگویم که تقصیر شما است اما ناشی از سوء مدیریت شما و شاید کم توجهی به توصیه های عزیزان است و این سوء مدیریت شرایط نیز تقصیر شما نیست، چرا که کسی نبوده تا بتواند به بهترین نحو ممکن شما را برای مدیریت فضای موجود در پیرامونتان، شما را راهنمایی و یاری کند. به همین خاطر توصیه می کنم تا با سرکار خانم "شُکر" در ارتباط باشید.
در نتیجه، این مشکلات ناشی از عدم توجه ائمه اطهار به شما نیست، بلکه بخشی از آن از سوی شماست و بخشی هم به خاطر امتحان کردن استقامت و ثبات قدم شما در راه جدید است.

یک توصیه برادرانه دیگر نیز به شما می کنم، سعی کنید در اولین فرصت به حوزه علمیه خواهران و یک مشاور مذهبی خبره و امین مراجعه کنید و بخواهید تا مددجویانه شما را کمک کنند. این را بدانید که خداوند هیچ گونه تسلطی از جانب کفار بر مومنین قرار نداده است و شاید پدر شما نیز نمونه همین آیه باشد که در این صورت - مخصوصا با این رفتار اخیر- بر شما ولایت نخواهند داشت ولی مطمئنا یک اساتید حوزه و یک مشاور مذهبی بهتر از بنده نادان می توانند شما را در این زمینه راهنمایی و کمک کنند.

برای آنکه اتفاقات رخ داده را بهتر بتوانید تحمل کنید توجهتان را به 2 نکته جلب می کنم.
1- شما خودتان بیان می کنید که 20 سال دارید و در این 20 سال اشتباهات زیادی انجام داده اید، یعنی چندین سال بر انجام گناه و معصیت خداوند، استقامت کرده اید - هرچند شما کاملا مقصر نبودید-. حالا از خودتان بپرسید: آیا برای جبران این 20 سال و استقامت شما در گناه، نباید سختی بکشید تا پاک شوید؟ آیا نباید استقامت و صبوری شما در راه حق امتحان شود؟
به نظر من این سختی ها و مشکلات برای این است که استقامت شما آزمایش شود و با تحمل این رنج ها از بار گناهانتان کاسته شده و پاک شوید.
2- به هیچ وجه شما در این عرصه تنها نیستید. افراد زیادی هستند که برخی شبیه شما بوده اند و مشکلاتشان نیز کمی شبیه شما بوده است و برخی آسان تر و برخی نیز سخت تر بوده اند.
شهید اداوردو (مهدی) آنیلی یا جناب سلمان حدادی از همین دسته اند. لطفا لینک های زیر را با دقت بخوانید و ببینید تا با سرگذشت چنین افرادی آشنا شوید.


سرگذشت و روضه خانی وهابی شیعه شده(سلمان حدادی)
http://www.aparat.com/v/js0Xd
http://www.aparat.com/v/eaxLr

مستند و سرگذشت زندگی شهید آنیلی( فرزند ثروتمندترین خانواده ایتالیا)
http://www.ammarname.ir/node/20952
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/133284
http://agnelli.ir/

پلان دوم از داستان واقعی زیر شبیه شماست:
http://entesaresorkh.blogfa.com/post/3

سلام علیکم،
تشخیص وظیفه گاهی ساده نیست ... ما که داریم از بیرون ماجرای شما را دنبال می‌کنیم شاید گاهی نتوانیم صریحا بفهمیم که کسی در چنین موقعیتی چه وظیفه‌ای دارد ...

در مورد سخت بودن شرایطتان ... ما می‌دانیم که «لا یکلف الله نفساً الا وسعها» اما موضوع اینجاست که آیا ما تصور درستی هم از وُسع خودمان داریم؟ معمول این است که انسان وقتی سنگینی کفّه‌ی سختی زندگی بیشتر می‌شود کم‌کم حالت رنجیدگی و خستگی درش ظاهر شده و تلاش برای برون‌رفتن از آن حالت سختی را شروع می‌کند ... گاهی هم ناله می‌زند که خداوند مرا رها کرده است یا خوارم کرده است «فَيَقُولُ رَ‌بِّي أَهَانَنِ» و «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا / إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ‌ جَزُوعًا» ... اما آیا خداوند آزمایشی بالاتر و سنگین‌تر از وسع او جلویش گذاشته است یا او تخمین اشتباهی از توان خودش داشته است؟ اینکه سختی‌ها برای خودشناسی و بعد خداشناسی است از این منظر هم قابل بررسی است ... ایشان باید بدانند که همینکه آزمایششان از آزمایش حقیر سخت‌تر است یعنی ظرفیت و وسع وجودی بالاتری دارند و البته اگر صبر کنند پیشرفت خیلی بهتر هم خواهند داشت ... اما اگر بگویند «من نمی‌توانم» پا جای پای افراد زیاد دیگر معاصر و در طول تاریخ گذاشته‌اند که راحتی را به پذیرش سختی‌های مسیرشان ترجیح داده‌اند. یکی از فیلم‌های مستندی که خیلی خوب مفهوم وسع مورد نظر خداوند را در آن به تصویر کشیده‌اند فیلم معروف Touching the Void است که صدا و سیما هم چند بار تا کنون آنرا پخش کرده است (دانلود). البته طبیعی است که راهی که انسان درش دخیل نباشد و مطابق رضای خدا به آن رسیده باشد کم‌ترین سختی ممکن برای رشد او را خواهد داشت اما ... اما باز آن فیلم مستند در باره‌ی کوهنوردی قابل توجه است ... شخصی که برای زنده ماندن انتخاب می‌کند که تلاش کند با آنکه نجات خود را غیرممکن می‌داند ... آن هم نلاشی به همراه با شکست‌هایی که هر کدامشان برای ایجاد یأس در شرایط عادی کفایت می‌کند ... ولی او تلاش می‌کند و جایی بیهوش می‌شود و از هوش می‌رود که باقی کارها را خداوند برایش رقم می‌زند ... نتیجه‌ی تمام این سختی‌ها هم حداقل این است که شخصیت اول داستان در آن سختی‌ها خداوند را با تمام وجود حس می‌کند و در نهایت شخصی با ایمان از کوه زنده برده می‌شود ... اگرچه بدنش زخمی و اصطلاحاً داغون شده باشد و چند ماه طول بکشد که بتواند به زندگی عادی بازگردد.
ظاهراً شما باید فقط تسلیم نشوید ... همینکه محبت خدا و دین خدا را داريد این یعنی خداوند خریدار شما شده است ... یعنی خداوند کالای شما را قابل دانسته است ... دیگر باقی بر عهده‌ی خودتان است ... توکل و توسل هم کمک هستند اما قرار هم نیست جای اراده‌ی شما را بگیرند ... تحمل سختی در این راه لازم است ... و چون حقیر بیش از شما نیاز به نصیحت دارم نباید بیش از این حرف بزنم.

خداوند ایمانتان را مستقر قرار دهد و روزبروز بر عیارش بیفزاید ان شاء الله
یا علی

[="Tahoma"][="Teal"]به نام خدا
سلام
وقتي اطرافيان تا اين حد خشونت دارن،اين افراد هيچگاه تغيير نخواهند كرد،صد سال هم كه با منطق صحبت كنيد قبول نمي كنند و به روش هاي مختلف،تنبيه يا تشويق فقط تحقير مي كنند و تحقير مي كنند و تحقير ميكنند.تا اين كه شما كم بياري و به يكباره يا«آرام آرام»تغيير كني.اول برا كم شدن فشار چادر رو بر مي داري،بعدمانتو و لباس تنگ و...........
ولي مگه اين شياطين آدم نما راضي ميشوند؟
تجربه ميگه نه!خدا ميگه يك قدم سمت من اومدي من صد قدم سمتت ميام ولي به اين جور آدما و در واقع شياطين وقتي امتياز دادي ميگن:آهـــــــــان!اين شروع كرد امتياز بده و با تشويق يا تنبيه سعي ميكنن شما رو تغيير بدن.
اين خوبه كه ما بتونيم با سياست رفتار كنيم ولي مشكل اينجاست كه شما پرده آخر رو اول بازي كرديد وهمه ميدونن انتهاي قصه چيست حالا شما هرچقدر هم نقش بازي كني اونا به عنوان عقب نشيني تاكتيكي و موقت قبول ميكنن نه تغيير واقعي.
ما هچ وقت نمي تونيم اين آدما رو تغيير بديم(جز موارد نادر)چون اينها در واقع شياطين اند و شيطان هيچ وقت تغيير نميكنه.من سعي كردم يه مدت قانعشون كنم ولي جواب فقط تمسخر و تحقير بود.

من پسرم و روش برخوردم متفاوته ولي يه دختر نميتونه جلوي خشونت پدرش و ديگران كاري كنه جز پيگيري حقوقي.
وبا اين خشونت نشون دادن هيچ وقت كنار نميان با شما.يك ماهي صبر كنيد اگر شرايط تعديل نشد پيگيري حقوقي يا ترك منزل راه حل است.
اما در مورد ولايت پذيري از پدر و مادر،بسيار شفاف گفتيد كه نبايد از دستورات خلاف شرع آنها اطاعت كرد و زماني كه اين اتفاق افتاد ديگر ولايت پذيري موضوعيتي ندارد من تعجب مي كنم كه دوستان مدام بر ولايت پذيري تاكيد دارن ولي به تبري حضرت ابراهيم از عمويشان(سرپرست ايشان) توجه نمي كنند.
البته هرچند اينجا فضا معنوي است و با رنگي كه سايت دارد دوستان گمان مي كنند بهشت است و همه چيز با محبت و گذشت و ايثار حل مي شود.

رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا
ای پروردگار ما ، از آن پس که ما را هدايت کرده ای ، دلهای ما را به باطل متمايل مساز

در قنوت نمازتان بخوانيد:

رَبَّنا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبَّتْ اَقدامَنا وَ اَنْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ.

پروردگار ما به ما صبر و شکیبایی عنایت کن و در عبادت ثابت قدم و بر کفار پیروزی بخش.

[SPOILER]چند شب پيش شبكه افق دختري استراليايي رو نشون ميداد كه بعد از اسلام آوردن مدتي با خانواده اش دچار مشكل مي شود،يك روز كه بيرون از خونه بوده پدرش با او تماس ميگيره و ميگه ديگه به خونه من نيا!
دختر هم وسايلش رو جمع ميكنه و از خونه ميره.[/SPOILER]

[/]

ممنون نظرات رو خوندم همتون قصد تون كمك من بود هركس هم روش خودش رو داره ولي ميدونم نيت همتون كمك بوده من فقط خواستم بگم تصميم رو گرفتم از جادر دست نميكشم حتي به مانتويي محجبة هم تغيير نميكنم جون پدر من مشكلش چادر نيست دين من هست پدر من با دعا گوش كردن با نماز و روزه من هم مشكل داره ، نشستم باهاش صحبت كردم ، با زبون نرم ، با محبت دختر انه ولي حرف اخر رو زد گفت نميپذيره من رو ، منم چند روزه خونه رو ترك كردم رفتم خانه ي مامانبزرگم بهم گفت هر وقت عوض شدم برگردم ، دعام كنيد فقط همين ....

Nahal;550033 نوشت:
ممنون نظرات رو خوندم همتون قصد تون كمك من بود هركس هم روش خودش رو داره ولي ميدونم نيت همتون كمك بوده من فقط خواستم بگم تصميم رو گرفتم از جادر دست نميكشم حتي به مانتويي محجبة هم تغيير نميكنم جون پدر من مشكلش چادر نيست دين من هست پدر من با دعا گوش كردن با نماز و روزه من هم مشكل داره ، نشستم باهاش صحبت كردم ، با زبون نرم ، با محبت دختر انه ولي حرف اخر رو زد گفت نميپذيره من رو ، منم چند روزه خونه رو ترك كردم رفتم خانه ي مامانبزرگم بهم گفت هر وقت عوض شدم برگردم ، دعام كنيد فقط همين ....

امیدوارم لیاقت داشته باشم که دعایتان کنم
شما خواهر بزرگوار نیز ما را دعا کنید که به دعایی که از دل پاک شما بر می خیزد بسیار محتاجیم
خواهر من می دانید، وقتی بنده شما و عزیزان دیگری مثل شما را می بینم، به شما غبطه می خورم، بعد در فکر فرو می روم و بغضی گلویم را می گیرد و می گویم: خدایا نکند که من مانند اینها نباشم که دینشان را بدست آورده اند؛ خداوندا نکند که دین من، ایمان من، از روی عادت باشد؛ الهی نکند که چون برای رسیدن به دین سختی نکشیده ام، لیاقت دین تو و قرب و نزدیکی ات را نداشته باشم!!!!

موضوع قفل شده است