جمع بندی *از این حدیث شریف چه می فهمید؟*

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
*از این حدیث شریف چه می فهمید؟*

*** دوستان از این حدیث شریف چه می فهمند ؟***


[/HR]
المحاسن ؛ ج1 ؛ ص200

34

عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِي إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ ثَابِتٍ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عيَا ثَابِتُ مَا لَكُمْ وَ لِلنَّاسِ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِكُمْ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِينَ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يَهْدُوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ ضَلَالَتَهُ مَا اسْتَطَاعُوا عَلَى أَنْ يَهْدُوهُ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِينَ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يُضِلُّوا عَبْداً لِلَّهِ يُرِيدُ اللَّهُ هُدَاهُ مَا اسْتَطَاعُوا أَنْ يُضِلُّوهُ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا يَقُلْ أَحَدُكُمْ أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي وَ جَارِي فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً طَيَّبَ رُوحَهُ فَلَا يَسْمَعُ مَعْرُوفاً إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا مُنْكَراً إِلَّا أَنْكَرَهُ ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَهُعَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ ثَابِتٍمِثْلَهُ «3».

محاسن ج1کتاب مصابیح الظلم باب 3الهدایة ح3باب3وحدیث 632از اول کتاب

برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، 2جلد، دار الكتب الإسلامية - قم، چاپ: دوم، 1371 ق.

الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص165


بَابُ الْهِدَايَةِ أَنَّهَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل


1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ ثَابِتِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ يَا ثَابِتُ مَا لَكُمْ وَ لِلنَّاسِ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِكُمْ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِينَ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يَهْدُوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ ضَلَالَتَهُ مَا اسْتَطَاعُوا عَلَى أَنْ يَهْدُوهُ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِينَ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يُضِلُّوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ هِدَايَتَهُ مَا اسْتَطَاعُوا أَنْ يُضِلُّوهُ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا يَقُولُ أَحَدٌ عَمِّي وَ أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي وَ جَارِي فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً طَيَّبَ رُوحَهُ فَلَا يَسْمَعُ مَعْرُوفاً إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا مُنْكَراً إِلَّا أَنْكَرَهُ- ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَهُ‏ «1».


أصول الكافي / ترجمه كمره‏اى، ج‏1، ص: 475

باب هدايت و اينكه هدايت از طرف خدا است عز و جل‏


1- ثابت بن سعيد گويد: امام صادق فرمود: اى ثابت، شما را به مردم چه كار؟ دست از مردم برداريد، احدى را به مذهب خود نخوانيد، به خدا اگر همه اهل آسمانها و زمين‏ها گرد هم آيند براى آنكه يك بنده را كه خدا اراده كرده گمراه بماند به حق رهبرى كنند نتوانند كه او را رهنمائى كنند و به حق برسانند و اگر همه اهل آسمانها و زمينها گرد هم آيند تا بنده‏اى را كه خواسته به حق هدايت شود گمراه كنند نتوانند او را گمراه كنند، دست از مردم برداريد و يكى از شما نگويد: اين عموى من است و اين برادر من است و اين پسر عم و همسايه من است (و بايد او را به حق برسانم و به بهشت كشانم) به راستى چون خدا براى بنده‏اى خير خواهد روحش را پاك كند و هيچ مطلب حق و بجائى را نشنود جز آنكه آن را بفهمد و هيچ زشت و نابجائى را نشنود جز آنكه آن را منكر گردد و نپذيرد، سپس خدا يك سخنى به دلش اندازد كه كار او را فراهم سازد.

یا هادی من لا هادی له ________________________________________
كلينى، محمد بن يعقوب - كمره اى، محمد باقر، أصول الكافي / ترجمه كمره‏اى، 6جلد، اسوه - ايران ؛ قم، چاپ: سوم، 1375 ش.




__________________

اللهم صل علی محمد وآ ل محمد وعجل فرجهم والعن من عاداهم
اللهم صل علی فاطمة وابیها وبعلها وبنیها والسر المستودع فیها ان تصلی علی محمد وآل محمد
قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم :عنوان صحیفة المؤمن حب علی بن ابی طالب علیه السلام
یا مرتضی علی مددی" وهوالعلی العظیم "1001 ,اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العنهم جمیعا بعدد ما احاط به علمک وبعدد فضائل امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام وبعدد رذائل اعدائه
اللهم العن قاتلی فاطمة الزهراء
برچسب: 

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مجید

مهدی128;661630 نوشت:
دوستان از این حدیث شریف چه می فهمند ؟

با صلوات بر محمد و آل محمد
و سلام وعرض ادب
پرسشگر گرامی برای فهم حدیث ارسالی به شرحی که در کتاب«درخشان پرتوى از اصول كافى» آمده است اشاره می گردد:
روايات‏
الحديث الاول:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ ثَابِتِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا ثَابِتُ مَا لَكُمْ وَ لِلنَّاسِ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِكُمْ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِينَ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يَهْدُوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ ضَلَالَتَهُ مَا اسْتَطَاعُوا عَلَى أَنْ يَهْدُوهُ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِينَ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يُضِلُّوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ هِدَايَتَهُ مَا اسْتَطَاعُوا أَنْ يُضِلُّوهُ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا يَقُولُ أَحَدٌ عَمِّي وَ أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي وَ جَارِي فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً طَيَّبَ رُوحَهُ فَلَا يَسْمَعُ مَعْرُوفاً إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا مُنْكَراً إِلَّا أَنْكَرَهُ- ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَه‏.
شرح‏
قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا ثَابِتُ مَا لَكُمْ وَ لِلنَّاسِ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِكُمْ:
روايت مبنى بر بيان آن است كه ساحت كبريائى، در افراد بشر و در روح او نيروى مرموز نهاده تا بتواند هر طريقى را كه براى مسير خود در زندگى برگزيند همان را سير نموده و به مقصد نائل گردد. در اثر اين استعداد زياده بر تصور در هر يك افراد بشر نهاده است و مي تواند بر حسب نيروى فطرت كه در كمون دارد طريقى را انتخاب نمايد از اين رو براى مردم مراتب و درجاتى از سعادت و هم چنين مراتبى از شقاوت در كمون افراد نهاده است و هم اين مقامات بر حسب اقتضاء است يعنى محول به قدرت و اراده و خواست هر يك از افراد نهاده شده است و بر حسب اقدام و سعى خود هر يك از طريق سعادت و يا شقاوت كه در نهاد دارد مي تواند پيروى نمايد.
بالاخره هر يك از مقامات سعادت و قرب به ساحت كبريائى و هم چنين بعد و محروميت از فضيلت مراتب و درجات بي نهايت خواهد داشت و در همه مواقع آن چه در كمون بشر نهفته است به طور اقتضاء است از اين نظر نسبت به هر يك از سعادت و شقاوت يكسان به وديعت دارند و امتياز آنان كه هر يك از سعادت و يا شقاوت را بسوى فعليت درآورند فقط وابسته به شخص و خصوصياتى كه خود بكار مي برد و از اين رو بعض افراد روح آنان نورانيت و صفاء مى‏ يابد در اثر انقياد و فروتنى كه از خود در باره تعليمات دينى و اخلاقى بكار مى ‏برد چنان چه در مقام انقياد و آموزش برآيد و طريقه خودخواهى را كنار گذارد طريقى است كه مي تواند راه سعادت را به پيمايد:
زيرا هم چنان كه آفريدگار در كمون هر فردى نيروى سعادت و شقاوت نهاده هم چنين وسايل خارجى و دعوت افراد را نسبت به پيروى از طريقه سعادت نيز دسترس آنان گذارده است و بوسيله تعليمات دينى و پيروى از مكتب توحيد هر لحظه مي تواند بسوى سعادت رهسپار گردد بالاخره نسبت به همه افراد بشر يكسان وسايل پيمودن طريقه سعادت را فراهم آورده است هر فردى نيز هر لحظه دو نيرو او را جذب مى‏نمايد نيروى دعوت بسوى خير و سعادت كه روح بشر بر حسب فطرت و سلامت فطرى خود چنان چه دعوت را بپذيرد لامَحاله تمايل به سعادت خواهد نمود و نظرى به تمايلات نفسانى خود نخواهد نمود.
و غرض از سعادت ايمان حقيقى اعتقادى و عملى و خلقى است كه حيات حقيقى روح معرفى مى‏ شود از جمله آثار و نتايج آن كسب فضيلت و علم و حكمت كه بر اساس نيروى غيبى است كه هر فرد صالح را رهبرى مى‏ نمايد سعادت در امور دنيوى مانند صحت بدن و جمال و فوز و شهامت و اقرباء و فرزند و وسايل زندگى و ديگر سعادت اخروى است مانند علم به حقايق امور و ايمان به اصول توحيد و طاعات و خيرات و اعمال صالحه و بعضى از سعادت دنيوى و امور داخلى است كه از جانب پروردگار و از جمله مواهب الهى است و بعضى از آنها اكتسابى است مانند علم و حكمت كه به منزله اساس حيات در رشد روح و كمال آنست.
و ظاهر از جمله‏: وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِكُمْ:
ايمان حقيقى به اصول توحيد و بخصوص پيروى از مكتب اوصياء طاهرين است و عبارت از مكتب خصوص جامعه شيعه باشد كه اهل قرآن و پيروان مكتب اوصياء عليهم السلام هستند بديهى است كه مرام آنان غير از ساير فرقه‏ هاى اسلامى ‏است كه فقط به قرآن كريم معتقد هستند و وصايت اولياء طاهرين را معتقد نيستند و مرام آنان حسبنا كتاب اللَّه مى‏ باشد.
و ايمان حقيقى كه عبارت از معرفت توحيد و عرفان انوار قدسيه و ساير اركان آن و از جمله اعتقاد به معاد نيز برهان علمى و استدلال عقلى غير از اعتقاد به اصول اسلام است كه فقط آثار و اعمال ظاهره و صحت مناكحه و ازدواج و جوار و نفوذ داد و ستد و ساير حدود و سياسات و ساير وظايف دينى است و دعوت و تكليف و امر و نهى و تهديد فايده آنها در باره اعمال ظاهرى اسلام است و از باب حركات و افعال اختيارى است كه از شئون قدرت افراد مى‏ باشد.
و اما حصول ايمان يقينى كه فرد مؤمن را شخص حكيم و فاضل معرفى نمايد تا هنگام كه جوهر روح نورانيت و صفاء بيابد تكليف و تأديب و سعى و عمل فايده‏ اى نخواهد داشت زيرا نورانيت و صفاء امر وجودى و الهامى است و به موهبت و فضل است و در صورتى كه عقيده و ايمان سبب صفاء و نورانيت شده باشد مجرد امر و ترغيب سبب رشد و سعادت خواهد شد در اين صورت پيش آمدهاى ناگوار و ابتلائات نيز مؤكد انقياد و صفاء و نورانيت اهل ايمان خواهد شد.
هم چنين گروهى كه در كمون آنان به ظلمت و تيرگى و نفاق و جهل و خودستائى آميخته باشد در باره آنان دعوت و اصرار اثر و فايده‏ اى نخواهد نمود بدين جهت امام تأكيد مي فرمايد كه از اين قبيل مردم كه قلوب آنان آميخته بخود خواهى و تيرگى و لجاج است بايد خوددارى نمود و چه بسا زياده سبب اعراض قلبى آنان شود و منتهى به نصب و اظهار عناد گردد.
و در باره آنان امام عليه السلام مي فرمايد كه چنان چه آفريدگار در باره آنان خير و سعادت و انقياد خواسته باشد روح آنان را طاهر و پاكيزه از تمايلات نفسانى و خودخواهى خواهد نمود و در قلب آنان حكمت الهى و خير كثير و روح آنان را طاهر و طيب خواهد گردانيد و صفاء و نورانيتى در قلب آنان پرتو خواهد افكند كه‏ هر خير و صلاحى و دستور و امرى را كه بشنوند، بپذيرند و از آن انقياد نمايند و از هر چه كه سبب ضرر و حرمان از سعادت است پرهيز نمايند.
قوله (ع): ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَه:
مراد كمال نفسانى و قوه عملى و نظرى است و كمال روانى و سعادت حقيقى همانا ايمان به اصول توحيد و پيروى از مكتب اوصياء طاهرين و از آن عقل بالفعل و عقل بسيط گفته و تعبير مى‏ شود.
و مراد از القاء به قلب، لطيفه معنوى ملكوتى است كه علم و صفاء و نورانيت و شعار عبوديت از جمله اثر آن خواهد بود.
بديهى است كه صفاء و نورانيت امر اكتسابى نيست بلكه موهبت الهى است كه در كمون بعض افراد نهاده شده بر حسب قضاء و حكم و مشيت الهى است و در موارد خاصه آنچه پروردگار در كمون افراد نهاده است به معرض ظهور و فعليت در مى‏ آورد و اختيار افراد فقط دخالت در اقدام به پاره‏ اى از افعال اختيارى دارد و آن هم با كمك و توفيق حق تعالى خواهد بود.
هدايت عبارت از حيات روح و بصيرت روان است و صفاء و نورانيتى است كه ساحت آفريدگار به بعض افراد مخصوص موهبت مي فرمايد از نظر انقياد ذاتى كه دارند و اين صفاء و نورانيت هرگز در اثر تبليغات مردم پليد و نيرنگ هاى شيطانى آميخته به تيرگى نخواهد شد زيرا تابش نور از جمله موهبت و فعل كبريائى است وابسته به شرط و امكاناتى نخواهد بود جز اين كه مورد بايد قابليت اين چنين موهبت داشته باشد و بديهى است كه قابليت امر تعلقى و وابسته به شرايط بسيارى است كه به تدريج بايد تحقق پذيرد.
از اين رو مى‏ توان صلاحيت و شايستگى هر گونه فيض الهى را وابسته به شرايط نمود و در صورت تحقق شرايط در مورد سؤال و اظهار حاجت خواهد
آمد و آنگاه ساحت فياض على الاطلاق در مقام پذيرش خواسته او بر خواهد آمد از اين بيان استفاده شد كه تابش نور و سعادت در زمينه قابل است و پس از افاضه نور الهى محال است كه نيرواى بتواند از فيضان نور و دوام موهبت صفاء و نورانيت مانع شود.
قوله (ع): فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً طَيَّبَ رُوحَهُ فَلَا يَسْمَعُ مَعْرُوفاً إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا مُنْكَراً إِلَّا أَنْكَرَهُ:
بيان آن است كه چنان چه ساحت كبريائى روح و روان فردى را شايسته بداند و صلاحيت خير و صلاح را داشته باشد روح او را از رذائل پاكيزه نموده و شايسته تلقى و قبول موهبت مى‏ نمايد و اين صلاحيت امرِ مرموزي است که با شرايط خاصى صورت مي گيرد از جمله شواهد و آثار آن، آن است كه مطلب خير و معروفى را بشنود و يا مشاهده نمايد از نظر صلاحيت در مقام پذيرش و قبول آن بر مى‏ آيد و از آن پيروى مى‏ نمايد هم چنين امر قبيح و عمل ناشايسته‏ اى را بشنود و يا مشاهده نمايد بي درنگ از آن تبرى مى‏ جويد اين شاهد اقتضاء ذاتى و مسألت درونى است كه از ساحت فياض على الاطلاق درخواست نورانيت و صفاء روح مى‏ نمايد و پذيرفته خواهد شد.

قوله (ع): - ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَه:
اما حرف «ثم» براى تأخير و تراخى بيان آن است كه افاضه نور و تابش ثمره و متأخر از صلاحيت اهل ايمان است كه به مقام بالاترى از ايمان نائل گردد و به كمال نفسانى و قوه نظرى و به مقام عقل بالفعل كه لطيفه ملكوتى است و نور علم و عرفان است در فطرت هر فردى از اهل ايمان به طور اقتضاء نهاده شده برسد و در صورت تكرار و كثرت معلومات به مقام عقل بسيط خواهد رسيد.
مراد از قلب اهل ايمان لطيفه ملكوتى است كه قابل تلقى نور و عرفان حكمت است و در آغاز امر و فطرت خالى از صور ادراكى بنام عقل هيولى است و پس‏ از كسب معلومات و انتقال به نظريات به مرتبه عالى حكمت الهيه و به صورت جوهر روحانى در مى‏آيد در اين صورت مجرد است و ترغيب باعث ارتقاء و توجه به غايت كه غرض اصلى است و حوادث ناگوار و ابتلائات و فتنه‏ ها نيز تأثير به سزائى در صفا و نورانيت قلب مؤمن خواهد داشت.
روح بشر داراى مراتب چندي است آغاز آن كه به جنين دميده مى‏ شود از آن تعبير به نفس نباتى مى‏ شود كه منشأ نمو و تغذيه است و پس از نمو و رشد و تماميت جوارح به خارج از رحم انتقال مى‏ يابد و پس از رشد به مرتبه نفس حيوانى مي رسد و داراى نيروى خيال و مرتبه‏ اى از تجرد را واجد خواهد بود و پس از رشد و استعداد اعضاء و جوارح بيشترى داراى نفس ناطقه و تعقل شده و عمل قبيح را از نيكو و صالح را از طالح تميز خواهد داد و مرتبه عالى از نفوس بشرى عقل بالفعل و يا عقل بسيط شده و از آن تعبير به كلمه جامعه و نور ايمان و لطيفه ملكوتى مى‏ شود كه داراى علم و نور عرفان خواهد بود.
خلاصه چنان چه آفريدگار در باره فردى اراده فرمايد كه خير و صلاح به او توجه نمايد و او را فرا بگيرد روح و روان او را از رذايل منزه و پاكيزه مى‏ نمايد و در اثر صفا و نورانيت به مرتبه بالاترى نائل خواهد آمد و از لوازم و شواهد آن، آن است كه چنان چه امر خير و صلاحى را بشنود به پذيرد و از آن پيروى نمايد و امر ناسزائى را بفهمد و از آن اجتناب نمايد.
بالاخره روح بشر داراى مراتب چندي است و متفاوت در شدت و ضعف و در نورانيت و صفا خواهد بود ولى همه آنها موجود بوجود واحد هستند كه به تدريج براى انسان حاصل مى‏ شود و مرتبه ديگر از روح كه اختصاص به اولياء دارد و روح قدسى است و از آن تعبير به عقل و فعال مى‏ شود و از عقل هيولائى و بالقوه كه به مرتبه عقل بالفعل و عقل بسيط رسيده تعبير به عقل مستفاد مى‏ شود و عبارت از روح ايمان و نور ملكوتى و لطيفه الهى است. آن گاه صالح و شايسته آن خواهد شد كه پروردگار بر قلب با صفاء و نورانى اهل ايمان كلمه جامعه را القاء نمايد.
و بالاخره نور ايمان در قلب او بتابد و داراى قوه نظريه كه از آن تعبير بعقل بالفعل و عقل بسيط مى‏ شود به او موهبت فرمايد.
و پس از كسب معلومات و استعداد كسب نظريات به آن عقل بالملكه گفته مى‏ شود و مرتبه عاليه آن كه به اهل ايمان افاضه مى‏ شود نور عقلى كه سبب توجه استحضار معقولاتى است كه كسب نموده بدون اين كه محتاج به كسب و توجه جديد باشد.
بلكه كلمه عقلى جامع معلومات بنحو اعلى از صورت هاى و تفاصيل علوم نفسانى و مبدء و غايت آنها است و بالاخره كلمه جامعه قوه نورانى و موهبت ربانى است كه در كمون بعض افرادى كه حق تعالى خواسته است نهاده و در اثر كسب معلومات و پاكيزگى از رذايل به صورت فعليت و ظهور مي رسد و اقدام به افعال اختيارى و حركات جوارحى و اعمال صالح و خير نيز تأثير بسزائى در فعليت روح و موهبت كلمه عقلى و سعادت خواهند داشت.
قوله (ع) - ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَه:
مراد از «كلمه» جامعه نور عقلى و صفاء روح است كه به اهل ايمان موهبت مي فرمايد و سبب توجه و حضور همه معلومات اكتسابى او مى‏ شود و به علوم نفسانى و به مبدأ و غايت آن ها به طور حضورى احاطه مى‏يابد و عبارتی از قوه و نورانيت مخصوصى است كه در اثر موهبت الهى تحقق مى ‏پذيرد و معلومات به صورت فعليات در مي آيند بلكه كلمه عقلى بذات خود جامع همه معلوماتى است كه تحصيل نموده به طور اعلى از تفصيل علوم نفسانى است و كلمه جامعه در اختيار شخص نخواهد بود و از آن جمله حكمت است.
حكمت و احكام اتقان امر است و عبارت از معلوماتى است عقلى صادق حاق واقع كه در آن شائبه بطلان و كذب نباشد زيرا نور عقلى موهبت الهى است كه در مورد قابل و شايسته پس از پيمودن رياضت‏ هاى عملى و علمى به اهل ايمان كامل موهبت مي فرمايد از نظر اين كه اين چنين كلمه جامعه و نور الهى به طور اقتضاء كمون افرادى نهاده شده است بر حسب قضاء ربوبى در ازل و در اثر مشيّت پروردگار به مرحله ظهور و بروز و فعليت مي رسد.
به همين قياس شقاوت كه عبارت از جوهر روان پليد كدر و ظلمانى است كه آميخته به جهالت و نفاق و خودخواهى است كه هر چه اين گونه افراد بى ‏خبر از مسير خود را دعوت نمايند نتيجه‏ اى جز اظهار نفرت و عناد نخواهد داشت اين قبيل مردم هستند كه در روايت از دعوت آنان به طريق مستقيم و برنامه آن منع شده است و از دعوت آنان بايد كف نفس و خوددارى نمود و هرگز نبايد به استناد اين كه از خويشان و اقرباء است در دعوت آنان اصرار نمود كه سبب نفرت آنان گردد.
و محتمل است مراد از« كلمه» جامعه علم نورى باشد كه سبب استحضار صورت هاى معلومات نفسانى در آن ها احاطه داشته است يعنى بطور مقام جمعى بر همه آن ها احاطه خطورى و شهودى داشته باشد و محتمل است مرتبه ديگر كه كاملتر از اين مقام است و عبارت از كلمه عقليه جمعى است كه جامع معلوماتى است كه واجد تفاصيل علوم نفسانى است ولى بطور علمى و شهودى كه ريشه و اساس آن حد از معلوماتى است كه سابقا احاطه علمى داشته است و مبدء و غايت و نتيجه علوم نفسانى است و اين مقام از احاطه علمى و كلمه جامعه ‏اى است كه ساحت كبريائى قلوب بعض از اهل ايمان را بدان نورانى نموده و صفاء مى‏ بخشد و اين موهبت مكنون الهى است كه در ازل در باره بعض نفوس و افراد از اهل ايمان بطور كمون و اقتضاء نهاده شده است.
ولى در اثر استفادات علمى و اخلاقى و رياضيات عملى و انتقالات فكرى‏ و جوارحى از نيروى مكنونه به ظهور و فعليت خواهد رسيد از اين رو كلمه جامعه كه بطور شهود بر حدودى از معلومات نفسانى احاطه بيابد از موهبت‏ هاى الهى است كه در غريزه بعض افراد از ازل نهاده شده است و در اثر سعى و كوشش و استفادات علمى و عملى و رياضيات اين نيروى كمون را به ظهور رسانيده ‏اند و جز توفيق خاصى كه شامل بعض افراد از اهل ايمان كامل باشد سبب براى آن تصور نمي رود و از روايت نبوى‏: «اوتيت جوامع الكلم» استفاده مى‏ شود كه مقامات و درجات بى‏ شمارى خواهد داشت و كلمه جامعه مراد معارف الهى و ساير تعليمات دينى و اخلاقى و اجتماعى است و اختصاص بمرتبه‏ اى نخواهد داشت.
و هم چنين آيه كريمه‏:« وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً » نيز مقتضاى اطلاق آن است كه حكمت و كلمه جامعه مقامات بى‏ شمار خواهد داشت و به همين اساس كسانى كه مورد موهبت و القاء قرار گيرند بر حسب مقامات علمى و اخلاقى آنان متفاوت خواهد بود خلاصه اطلاق كلمات حكمت و لفظ خير مقتضى عموم است و مقامات و درجات بى‏ شمارى طبق اهل ايمان كامل خواهد داشت.
و مفاد روايت نبوى آن است كه از طريق تعليمات ربوبى مقاماتى از علم و حكمت و صفا و نورانيت به من تعليم و القاء فرموده است كه آن ها را در دسترس جامعه اسلامى نهاده و جزء برنامه و سنت‏ هاى رسول گرامى اسلام (ص) مقرر شده است.
و حكمت عبارت از قضاياى صادق و مطابق با واقع است از نظر اين كه سعادت بشر را عهده دارد مانند معارف الهى در باره مبدء و معاد و ساير حقايق عالم طبيعت و معارف كه تماس با بشر دارد و حقايق كه در فطرت بشر نهاده شده كه اساس تشريعات دينى است و حكمت منشأ و متضمن خير بسيارى است در روايت از سعادت تعبير به نكته سفيد شده است از نظر اين كه سعادت حقيقى حيات در عالم برزخ و قيامت است كه بر تحصيل علم به مبدأ و معاد و برنامه مكتب عالى قرآن و پيروان آن استوار خواهد بود و در اثر آموزش و تعليم معارف دينى مقامى از طهارت و نيروى تقوى‏ و خويشتن دارى از گناهان صفاء و نورانيتى براى آن حاصل مى‏ شود و در اثر اين كه معرفت بذات و صفات كبريائى و آيات كبريائى استعداد تقرب و وصول به منزل كرامت و سعادت خواهد يافت.
هم چنان كه در نتيجه انحراف از طريقه مستقيم در اثر پيروى از شهوات كه سبب مى‏ شود استعداد فطرى خدا داده را در خود تضييع نمايد و استحقاق غضب و عقوبت بيابد.(1)


پی نوشت:
1) درخشان پرتوى از اصول كافى، ج‏2، ص: 124.

سلام

قبلا مفصل بحث شده :

Download

موضوع قفل شده است