""ازلیت زمانی"" خداوند متعال

تب‌های اولیه

25 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

حامد;109669 نوشت:
سلام :gol:

حامد;109669 نوشت:

در بحث حدوث یا همان ممکن بودن موجودات ( مخلوق بودن ) اختلافی میان متکلمین و فلاسفه وجود دارد . متکلمین دلیل حدوث ( مخلوق بودن ) را حدوث زمانی می گیرند یعنی می گویند :
موجود مادی حادث است چون قبلا نبود و بعد پیدا شد .
اما فلاسفه حدوث ذاتی را مطرح می کنند که ربطی به زمان ندارد . حدوث ذاتی یعنی عدم تقدم وجودی یعنی عدم استقلال و خلاصه یعنی نیازمند بودن ذاتی .
فلاسفه در رد بیان متکلمین می گویند :
اگر معیار حدوث ، حدوث زمانی باشد خود عالم ماده حدوث زمانی ندارد .
چرا ؟ چون زمان ویژگی درونی عالم ماده است و در خارج آن مفهوم ندارد لذا اگر زمان پدید آمدن عالم ماده را تصور کنید قبلش زمانی نیست تا بتوانید با وجود آن حدوث کل عالم ماده را نتیجه بگیرید .
در اینجا متکلمین پاسخهایی داده اند که مطرح نکردنش برای حفظ وجهه متکلمین بهتر است .
اما فلاسفه این اشکال را بر مبانی خود متکلمین وارد کرده اند وگرنه بر مبنای فلاسفه این اشکال صحیح نیست .
چرا ؟
چون اول زمانی ، ممکن نیست .
دلیلش آنستکه فلاسفه معتقدند : چون خداوند دائم الفیض است پس مستفیض او نیز دائمی است لذا نتیجه گرفته اند عوالم کلی از عالم فرشتگان تا اصول عالم ماده ازلی هستند .
با اعتقاد به ازلیت عالم ماده تصور اول زمانی ممتنع می شود .
بر این اساس عالم ماده که عالم حرکت و زمان است همیشه بوده است و نمی توان به اول زمانی آن رسید لذا می توان برای خداوند متعال نیز به حسب ازلیت عالم ماده یک ازلیت زمانی قائل شد .
اگر دوستان در این مورد نظری دارند بفرمایند .
موفق باشید

[=&quot]با سلام خدمت همه دوستان[/]
[=&quot]متكلمان مي گويند كه ما سوي الله حادث هستند و مراد آنها از حدوث، حدوث زماني است كه يعني زماني بود كه موجودات نبودند و در بعد زماني موجود شدند. كه به اين خاطر به اين حرف معتقد شدند كه در تعريف قدرت مي گفتند قادر كسي است كه فعلشش از او انفكاك پذير باشد، يعني اگر فاعلي فعلش از آن جدا نباشد اين فاعل مختار نيست بلكه فاعل موجب است مثل آتش كه سوزاندن از آن جدا نيست. پس اين فاعل موجب است نه فاعل قادر مختار. به همين دليل معتقد شدند كه اگر موجودي از ازل باشد لازم مي آيد كه خداوند فاعل موجب باشد. و اين هم محال است. پس بايد عالم حادث زماني باشد. كه حكما به آنها جواب مي دهند كه قادر كسي است كه اگر بخواهد انجام مي دهد و اگر بخواهد ترك مي كند، اما اگر فاعلي اراده كرده باشد كه فعلي از او جدا نباشد اين منافي با قدرت و اختيار نيست.[/]
[=&quot]حكما در نقد حدوث زماني متكلمان( كه غالبا متكلمان اهل سنت هستند مثل اشاعره و معتزله) مي فرمايند كه اگر حدوث به معناي زماني باشد ما از شما در مورد خود زمان مي پرسيم كه آيا زمان موجودي از اين عالم است؟ كه اگر باشد خود او هم بايد حادث زماني باشد يعني زماني باشد كه اين زمان نباشد و اين هم محال است. پس بايد اين زمان قديم باشد چون نمي تواند حادث به معناي حدوث زماني داشته باشد. وقتي يك جزء عالم قديم شد مدعي شما نقض مي شود.[/]
[=&quot]اما نظر خود حكما چيست؟ آنها نمي گويند كه عالم ماده ازلي يا قديم است چون اين حرف را هر صاحب خردي نفي مي كند كه ازلي و قديم بودن با ماده سازگار نيست و طبق مبناي حكمت متعاليه كه قائل به حركت جوهري است اين حرف بسيار سخيف است.[/]
[=&quot]براي تأييد اين مطلب سخني از استاد مطهري ذكر مي كنم كه مطلب روشن شود:[/]
[=&quot]عالم يك حدوث مستمر است و حدوث زمانى مستمر هم هست؛ يعنى درهر آنى وجود عالم مسبوق است به عدم زمانى خود عالم، چون امر باقى و ثابت در عالم وجود ندارد. درعين حال براى زمان هم ما نقطه آغاز قائل نمى‏شويم، زيرا ما احتياجى به نقطه آغاز نداريم. ما مى‏گوييم هرچه در عالم هست دائماً در حال حدوث است و اين حقيقتى است؛ ما غير حادث در عالم نداريم.[/]
[=&quot] بله، سلسله حادثها غيرمتناهى است. فرق است ميان اينكه بگوييم حادثها غيرمتناهى هستند و اينكه بگوييم قديم زمانى در عالم وجود دارد؛ اينها دو مسأله‏اند. حادثهاى زمانى غيرمتناهى‏اند؛ يعنى اين اشيائى كه الآن وجود دارند همه‏شان حادث زمانى هستند، در زمان قبل نبوده‏اند. به سراغ زمان قبل مى‏رويم مى‏بينيم آنها هم حادث زمانى بوده‏اند. به سراغ قبل از آنها مى‏رويم باز مى‏بينيم آنها هم حادث زمانى بوده‏اند. به سراغ نسل پيش از آنها مى‏رويم بازهم مى‏بينيم حادث زمانى بوده‏اند. غيرمتناهى كه جلو برويم همه حادث زمانى هستند. سلسله حادثهاى زمانى غيرمتناهى است؛ يعنى هيچ قديم زمانى‏اى در طبيعت وجود ندارد ولى درعين حال سلسله زمانيات هم متناهى نيست. اشكال كار متكلمين اين است كه خواسته‏اند سلسله زمانيات را متناهى كنند و خلق و حدوث را هم مربوط به نقطه اول بدانند. اصلًا ريشه اشتباهشان همين است. چون هميشه خلق و حدوث را فقط در نقطه اول حساب مى‏كردند ناچار بودند كه يك نقطه اولى فرض كنند تا خلق و حدوث معنى داشته باشد. ولى به اين بيان عالم هميشه در حال خلق شدن است و هميشه در حال حدوث است و هميشه در حال فناست.
[/]

علامه;110496 نوشت:
اما نظر خود حكما چيست؟ آنها نمي گويند كه عالم ماده ازلي يا قديم است چون اين حرف را هر صاحب خردي نفي مي كند كه ازلي و قديم بودن با ماده سازگار نيست و طبق مبناي حكمت متعاليه كه قائل به حركت جوهري است اين حرف بسيار سخيف است.

سلام
حکما بر اساس اصل دائم الفیض بودن خداوند قائل به ازلیت اصول عالم ماده اند لذا قول به ازلیت عالم ماده بی مبنا نیست

علامه;110496 نوشت:
بله، سلسله حادثها غيرمتناهى است. فرق است ميان اينكه بگوييم حادثها غيرمتناهى هستند و اينكه بگوييم قديم زمانى در عالم وجود دارد؛ اينها دو مسأله‏اند. حادثهاى زمانى غيرمتناهى‏اند؛ يعنى اين اشيائى كه الآن وجود دارند همه‏شان حادث زمانى هستند، در زمان قبل نبوده‏اند. به سراغ زمان قبل مى‏رويم مى‏بينيم آنها هم حادث زمانى بوده‏اند. به سراغ قبل از آنها مى‏رويم باز مى‏بينيم آنها هم حادث زمانى بوده‏اند. به سراغ نسل پيش از آنها مى‏رويم بازهم مى‏بينيم حادث زمانى بوده‏اند. غيرمتناهى كه جلو برويم همه حادث زمانى هستند. سلسله حادثهاى زمانى غيرمتناهى است؛ يعنى هيچ قديم زمانى‏اى در طبيعت وجود ندارد ولى درعين حال سلسله زمانيات هم متناهى نيست. اشكال كار متكلمين اين است كه خواسته‏اند سلسله زمانيات را متناهى كنند و خلق و حدوث را هم مربوط به نقطه اول بدانند. اصلًا ريشه اشتباهشان همين است. چون هميشه خلق و حدوث را فقط در نقطه اول حساب مى‏كردند ناچار بودند كه يك نقطه اولى فرض كنند تا خلق و حدوث معنى داشته باشد. ولى به اين بيان عالم هميشه در حال خلق شدن است و هميشه در حال حدوث است و هميشه در حال فناست.

علامه شهید خوب بیان کرده اند اما به نظر حقیر خالی از اشکال نیست
اگر ما قائل به خلق مدام عالم ماده باشیم ( که هستیم ) پس زمان چیزی جز برداشت ذهن ما از این خلق مدام نیست . لذا وقتی از وجود عالم یا یک پدیده مادی در زمان قبل سخن می گوییم در حقیقت تسامحی در خصوص زمان واقع شده است و آن اینست که وقتی شما به لحظه ( بلکه آن ) خلقت یک شی توجه می کنید اصلا زمانی وجود ندارد . آنچه که زمان را ایجاد می کند پیوند این خلقهای مدام است . لذا اینکه علامه شهید فرمود :

علامه;110496 نوشت:
يعنى اين اشيائى كه الآن وجود دارند همه‏شان حادث زمانى هستند، در زمان قبل نبوده‏اند. به سراغ زمان قبل مى‏رويم مى‏بينيم آنها هم حادث زمانى بوده‏اند. به سراغ قبل از آنها مى‏رويم باز مى‏بينيم آنها هم حادث زمانى بوده‏اند.

خالی از دقت کافی است .
حال اگر بگوییم عالم بواسطه خلق مدام اصلا خودش نیست که نفی عالم مادی است و اگر خلق مدام نافی پذیرش یک عالمی به نام عالم ماده نیست ( ولو اینکه دمبدم چیز دیگری می شود ) باید بتوانیم کل این مجموعه نامتناهی را قدیم بدانیم به این معنا که دارای اول زمانی نیست یعنی دائم الوجود بوده در سایه وجوب و ازلیت وجودی خدای متعال
حال انتساب ازلیت زمانی به خداوند متعال وصف به حال متعلق موصوف است یعنی وصف خدای متعال به وصف متعلق او که عالم مادی ازلی است
موفق باشید

با سلام و تشکر

معانی اندر حرف ناید !

بنظر من این قبیل موضوعات مانند توحید ، جبر و اختیار ، سعادت و شقاوت ، یافتنی هستند تا دانستنی .

خیر البریه;110654 نوشت:
بنظر من این قبیل موضوعات مانند توحید ، جبر و اختیار ، سعادت و شقاوت ، یافتنی هستند تا دانستنی .

سلام
هم یافتنی اند و هم دانستنی چه اینکه اگر مثلا توحید فقط یافتنی بود اکثر موحدین موحد نبودند چه اینکه آنها توحید را نیافته اند بلکه دانسته اند .
موفق باشید

نقل قول:

اگر مثلا توحید فقط یافتنی بود اکثر موحدین موحد نبودند چه اینکه آنها توحید را نیافته اند بلکه دانسته اند .

با سلام

وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ {يوسف/106}

خیر البریه;110869 نوشت:
وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ {يوسف/106}

سلام
منظور از شرک شرکی که موجب خروج از دین باشد نیست پس موحدند در مقام عقیده کلی خود و مشرکند به لحاظ عدم رعایت اقتضائات این توحید از قبیل دل بستن به غیر حق
موفق باشید

با سلام خدمت همه کارشناسان عزیز به نظر من در این بحث در حق متکلمان اجحافی صورت گرفته و دلیل آنها در این بحث اصلا ذکر نشده است ؛ متکلمین از جمله علامه حلی در کتاب ارزشمند" کشف المراد" در بحث قدرت خداوند به فلاسفه اشکال کرده که این خلق یا در حالتی است که آنها (ممکنات) وجود ندارند ، یا در حالتی است که آنها وجود دارند . در حالت دوم که تحصیل حاصل است و ممکنات وجود دارند پس خلق به چه معناست ، لذا این نظریه فلاسفه به این می انجامد که تمام ممکنات خود واجب با شند .
اما اگر حالت دوم را بپذیریم دقیقا به معنای همان حدوث اشیاء است که قول متکلمین است . این نکته هم نباید نادیده گرفته شود که متکلمین ما سوی الله را حادث می دانند نه تنها عالم ماده را ، یعنی ما سوی الله مسبوق به عدم است و از نیستی یه وجود آمده است نه از هستی ؛ ودر رابطه با مجردات نیز فرض زمان می کنند .

فرقان;160482 نوشت:
با سلام خدمت همه کارشناسان عزیز به نظر من در این بحث در حق متکلمان اجحافی صورت گرفته و دلیل آنها در این بحث اصلا ذکر نشده است ؛ متکلمین از جمله علامه حلی در کتاب ارزشمند" کشف المراد" در بحث قدرت خداوند به فلاسفه اشکال کرده که این خلق یا در حالتی است که آنها (ممکنات) وجود ندارند ، یا در حالتی است که آنها وجود دارند . در حالت دوم که تحصیل حاصل است و ممکنات وجود دارند پس خلق به چه معناست ، لذا این نظریه فلاسفه به این می انجامد که تمام ممکنات خود واجب با شند .
اما اگر حالت دوم را بپذیریم دقیقا به معنای همان حدوث اشیاء است که قول متکلمین است . این نکته هم نباید نادیده گرفته شود که متکلمین ما سوی الله را حادث می دانند نه تنها عالم ماده را ، یعنی ما سوی الله مسبوق به عدم است و از نیستی یه وجود آمده است نه از هستی ؛ ودر رابطه با مجردات نیز فرض زمان می کنند .

سلام
اشکال جناب علامه در صورتی درست است که مخلوقات یک شان وجودی بیش نداشته باشند و عالم را نیز یک شان وجودی بیش نباشد . اما اگر عالم شوون و مراتب متعدد داشته باشند خلقت می تواند به معنای ظاهر ساختن در مقام و شان دیگر باشد و این نه تحصیل حاصل است چون در شان جدید نبود و بود شد و نه مستلزم عدم مطلق مخلوق ، چون در مراتب دیگر بوده است . پس خلقت از کتم عدم به معنای عدم در مرتبه ای است که ابداع شده است مثلا ابداع در مقام عالم ماده .
و اما اصولی از قرآن و روایات ذو مراتب بودن تمام مخلوقات را بیان می فرماید از جمله :
ان من شی الا عندنا خزائنه و ماننزله الا بقدر معلوم
که اشیاء را قبل از خلقت در قدر معلوم ، موجود در خزائن میداند
تنها با این نگاه است که امثال این روایت که می فرماید نور ائمه علیهم السلام هزار سال قبل از خلقت آدم بوده است قابل فهم می شود وگرنه این بودن قبل از بودن چگونه قابل قبول خواهد بود ؟
در خصوص حدوث هم باید گفت که فلاسفه نیز همه موجودات را حادث می دانند اما از نظر آنها حدوث به معنای وجود زمانی متاخر از عدم نیست
موفق در پناه حق

سفیر;181742 نوشت:
این تصویر نادرست از نظر متکلمین می تواند به این دلیل باشد که اهل فلسفه با عینک زمان به لا زمانی نگاه کرده اند!!!

این حرف نیز کلامی است که با نگاه مغرضانه به فلاسفه نگاه می کند،زیرا متکلمینی که فلاسفه چنین نسبتهائی به آنها می دهند،متکلمین اهل سنت هستند نه فیلسوف و متکلمینی چون خواجه طوسی.
ای کاش تقوای علمی کمی جلوی نسبت ناروا دادن به دیگران را می گرفت.
دوستان اصلا توجه کردند که همین آیدی مذکور تا به حال جواب اشکالات ما را نداده و فقط به دنبال اشکال گرفتن به این طرف و آن طرف سرک می کشد.
عرض کردیم که این اخباریگری جدید به حول و قوة خداوند متعال ریشه کن خواهد شد.در طول تاریخ افراد زیادی بوده اند که خود را به اهل بیت متصل کرده اند و خواسته اند به این واسطه به مقاصد دیگر خود برسند،اما همانی که فرمود إنا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون خود ایشان را رسوا کرده است.

سفیر;181742 نوشت:
اما این سخن متکلمین بزرگوار شیعه نیست! این تقریر نادرستی ست که اهل فلسفه ـ آگاهانه یا ناآگاهانه ـ به متکلمین نسبت داده اند!!!

باسمه تعالی، سلام بر شما

جناب سفیر، این یک نمونه زنده از نوع برخورد شما با مطالب علمی است، همان نوشته ای که از جناب علامه نقل نموده اید، متأسفانه چند خط پایینتر را ندیده اید:

علامه;110496 نوشت:
( كه غالبا متكلمان اهل سنت هستند مثل اشاعره و معتزله)

خوب، شما نوشته اید:

سفیر;181742 نوشت:
متکلمین ما ...عالم را به تمام ذاتش حادث حقیقی یعنی مسبوق به عدم حقیقی می دانند. پس زمان را هم حادث حقیقی می دانند ـ چه مستقل فرض شود و چه به عنوان بُعدی از ابعاد عالم ـ این تصویر نادرست از نظر متکلمین می تواند به این دلیل باشد که اهل فلسفه با عینک زمان به لا زمانی نگاه کرده اند!!!

چرا حوصله ندارید، مستدل در چند خط، همین مطالب را تقریر بفرمایید؟ شما تقریر خودتان را در مقابل همین تقریر فیلسوف معاصر، استاد شهید مرتضی مطهری (که بسیار عالی و روشن مطلب را بیان نموده اند)، بیان بفرمایید، اینکه با عینک زمان به لازمانی نگاه کرده اند، یعنی چه؟و...(اگر ممکن است، یک رفرنس هم به همین کتاب دم دستی معروف فلسفی، بدایه الحکمه علامه طباطبایی بدهید، که مثلا علامه طباطبایی، چنین گفته و متکلمین ما چنین می گویند)

با سلام
جناب هشام لطفا عجله نکنید!
ادعای من این است:
اهل فلسفه بطور مطلق نظریه سخیف فوق را به متکلمین نسبت داده اند و نقدش کرده اند و بعد نظریه خود را نتیجه گرفته اند! و اشاره ای به تقریر صحیح متکلمین شیعه نکرده اند. حال از دو حال خارج نیست: یا از نظر متکلمین شیعه آگاهی نداشته اند یا اینکه آگاهی داشته اند، اما نخواسته اند مطرحش کنند!! به همین دلیل بنده نوشتم : آگاهانه یا ناآگاهانه! پس هر دو فرض را در نظر گرفتم.

حال اگر شما مدعی هستید اهل فلسفه همچون جناب طباطبائی به تقریر صحیح نظر متکلمان شیعه پرداخته اند لطفا از همان کتابهای دم دستی! آدرس بدهید!

هشام;181966 نوشت:
یک رفرنس هم به همین کتاب دم دستی معروف فلسفی، بدایه الحکمه علامه طباطبایی بدهید،

در نهایة الحکمة از قول ارسطو و به عنوان تأییدش نقل شده که: من قال بحدوث الزمان قال بقدمه من حیث لا یشعر!
این نشان می دهد مؤلف از دریچه زمان به حدوث زمان نگاه کرده و لازمه اش را قدم زمان، پنداشته! در حالیکه متکلمین نمی گویند زمانی بود که زمان نبوده! بلکه گویند به دلیل عقلی ماسوی الله من جمله زمان ،مسبوق به عدم حقیقی است و البته لا زمانی را نمی توان تصور و توهم کرد چون ما در زمانیم و تصوراتمان در زمان است. مشکل از توهم ماست نه از ادله عقلی حدوث ما سوی الله!

قبول دارم این بحث برای کسانی که غرق در تقریرات نادرست فلسفی اند سنگین است به همین دلیل ارجاع دادم به کتابی مهم در اینباره.

امید است که بعضی دوستان از پیله شخصیت زدگی به در آیند و مطالعاتشان را تنوع بخشند و ادله را به ذاتشان بنگرند و نه به شهرت قائلینشان!، شاید دریچه ای از معارف مستدل مکتب وحی به رویشان باز شود! إن شاء الله

سفیر;181976 نوشت:
اهل فلسفه بطور مطلق نظریه سخیف فوق را به متکلمین نسبت داده اند و نقدش کرده اند و بعد نظریه خود را نتیجه گرفته اند! و اشاره ای به تقریر صحیح متکلمین شیعه نکرده اند. حال از دو حال خارج نیست: یا از نظر متکلمین شیعه آگاهی نداشته اند یا اینکه آگاهی داشته اند، اما نخواسته اند مطرحش کنند!! به همین دلیل بنده نوشتم : آگاهانه یا ناآگاهانه! پس هر دو فرض را در نظر گرفتم.

باسمه تعالی، سلام بر شما

جناب سفیر، اهل فلسفه به کدام متکلمین، نظریه سخیف آنان را به خودشان نسبت داده اند، به متکلمینی مانند خواجه طوسی، کجا؟

البته اینجا جا دارد بگویم که الحق و الانصاف این گروه مدعیان جدیدند که سخنان به شدت سخیف و بی مایه خودشان را(که در توهمات و خیالات سخیف خودشان غوطه می خورند) به فلاسفه ای مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری و... نسبت می دهند.:ok:

سفیر;181976 نوشت:
حال اگر شما مدعی هستید اهل فلسفه همچون جناب طباطبائی به تقریر صحیح نظر متکلمان شیعه پرداخته اند لطفا از همان کتابهای دم دستی! آدرس بدهید!

برادر عزیز، هر کسی ذره ای با کتاب های فلسفی آشنا باشد می داند، مقصود کدام متکلمین است، شما بی خود و بی جهت خودتان را ناراحت نکنید.

اهل فلسفه به تقریر صحیح مسأله پرداخته اند، اگر کسانی به توهمات گرفتار نیامده باشند می توانند ببینند که نظر فلاسفه مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری چیست، شما در گیر لفظ فیلسوف و متکلم نباشید و همین سخن شهید مطهری را که جناب علامه در پست های قبل(نه علامه طباطبایی) نقل نموده است نقد بفرمایید، بنده به شخصه از فرمایشات شما مستفیض خواهم شد.

سفیر;181976 نوشت:
در نهایة الحکمة از قول ارسطو و به عنوان تأییدش نقل شده که: من قال بحدوث الزمان قال بقدمه من حیث لا یشعر! این نشان می دهد مؤلف از دریچه زمان به حدوث زمان نگاه کرده و لازمه اش را قدم زمان، پنداشته! در حالیکه متکلمین نمی گویند زمانی بود که زمان نبوده! بلکه گویند به دلیل عقلی ماسوی الله من جمله زمان ،مسبوق به عدم حقیقی است و البته لا زمانی را نمی توان تصور و توهم کرد چون ما در زمانیم و تصوراتمان در زمان است. مشکل از توهم ماست نه از ادله عقلی حدوث ما سوی الله!

شما مسأله دید فرا زمانی امثال علامه طباطبایی را بدون اینکه متوجه باشید، یاد گرفته اید و به خودتان نسبت می دهید و ادعا می کنید که فلاسفه از دریچه زمان مسأله را دیده اند.:Moteajeb!:

اتفاقا اگر اندکی دقت کرده باشید، این اشکالی است به همین سخن سخیف متکلمین، که اینها از دریچه زمان به مسأله نگاه می کنند و همه چیز را از دریچه زمان می بینند.

سفیر;181976 نوشت:
قبول دارم این بحث برای کسانی که غرق در تقریرات نادرست فلسفی اند سنگین است به همین دلیل ارجاع دادم به کتابی مهم در اینباره.

البته نظر بنده این بود که از همین کتاب یا از عبارت استاد شهید، تقریرات دقیق خودتان را ارایه بفرمایید و اگر مطلبی به فلاسفه نسبت می دهید، رفرنسی مثلا از همین کتاب دم دستی بدایه ارایه بدهید که روشن بشود چه کسی توهمات سخیف خود را به دیگری نسبت می دهد.

سفیر;181976 نوشت:
امید است که بعضی دوستان از پیله شخصیت زدگی به در آیند و مطالعاتشان را تنوع بخشند و ادله را به ذاتشان بنگرند و نه به شهرت قائلینشان!، شاید دریچه ای از معارف مستدل مکتب وحی به رویشان باز شود! إن شاء الله

بله واقعا، پس، تبلیغات نکنید واز این پیله به در بیایید، که خدایی نکرده گرفتار تهمت نشوید و تفسیر مالا یرضی صاحبه نکنید.

هشام;182043 نوشت:
اهل فلسفه به کدام متکلمین، نظریه سخیف آنان را به خودشان نسبت داده اند، به متکلمینی مانند خواجه طوسی، کجا؟

جناب! خیلی دست و پا نزنید!
اگر اهل فلسفه ریگی به کفششان نبود قولی سخیف را بطور مطلق به متکلمین نسبت نمی دادند!
آیا عجیب نیست فیلسوفی که شیعه هم هست بدون هیچ اشاره ای به متکلمین شیعه و بدون جداسازی آنها از سنی ها بگوید: متکلمین چنین و چنان گفته اند؟؟؟!!!
ضمن اینکه در همان نسبت دادن آن قول به متکلمین سنی هم بحث است چنانچه غزالی در تهافت الفلاسفه اشاره کرده!
پس اشکال بنده دقیقا وارد است. شما این را جواب بدهید تا برسیم به اشتباهات بعدیتان!

هشام;182043 نوشت:
شما مسأله دید فرا زمانی امثال علامه طباطبایی را بدون اینکه متوجه باشید، یاد گرفته اید و به خودتان نسبت می دهید و ادعا می کنید که فلاسفه از دریچه زمان مسأله را دیده اند

معلوم شد مطلب نهایه را نگرفتید!:khandeh!:
لطف کنید همین جمله منقول از ارسطو را برای ما توضیح دهید و بگویید منظور ارسطو و آقای طباطبائی از نقل آن چه بوده! اشکال ارسطو و تابعینش دقیقا به چیست؟ آیا اشکالشان وارد است یا نه؟ جمله این بود:

من قال بحدوث الزمان قال بقدمه من حیث لا یشعر!

....
امید که از پیله موهومات فلسفه به درآیید و پروانه وار در مدرسه تعقل وحیانی پرواز کنید!

نقل قول:
عالم را به تمام ذاتش حادث حقیقی یعنی مسبوق به عدم حقیقی می دانند.
پس زمان را هم حادث حقیقی می دانند ـ چه مستقل فرض شود و چه به عنوان بُعدی از ابعاد عالم ـ

سلام بر شما.

ایا متکلمین زمان را ظرف خلقت و ایجاد می دانند یا خیر!؟

به نظر می رسد متکلمین اصلا خلقت مطلق که همان ایجاد باشد را بدون ظرف زمان قبول ندارند،پس ایجاد بنا بر نظر اینها در زمان واقع می گردد و بدون زمان اصلا ایجادی نداریم،سوال همین جاست که اینها ایجاد را از کدام جهت به زمان نسبت می دهند،از ان نظر که ارتباط مستقیم با حق دارد یا جهتی دیگر را مد نظر دارند،ایشان کل عالم هستی را بدون زمان اصلا قبول ندارند به عبارتی خدا اصلا نمی تواند در ظرفی غیر از زمان ایجاد نماید،پس اینها به حدوثی هم اگر قائل باشند همان حدوث زمانی است ،ولی باید ازاینها پرسید ایا کل عالم هستی خود در زمان ومکان واقع هست یا نیست،والبته مکان بدون اینجا و انجا و همچنین طرفین معنی ندارد .......حتی عالم مثال نیز نسبت به عالم مادی مکانی ندارد به عبارتی عالم مثال را نمی توان در عالم مادی برایش جهات مادی تعریف کرد........

خلاصه متکلمین ،به چیزی جز عدم زمانی نمی توانند قائل باشند،چون زمان منفک از ایجاد حق نیست!!!ولی ایا واقعا فعل حق از ان جهتی که مستقیما مربوط به خودش هست زمان مند هست؟؟؟ایا فعل حق کیفیت زمانی دارد؟

یاحق

سفیر;182061 نوشت:
جناب! خیلی دست و پا نزنید!

باسمه تعالی

دست پا زدن از آن کسی است که منطق ندارد.

بنده هم کاملا قبول دارم که، در هر بحثی هر که دست و پا بزند، منطق ندارد و چنین شخصی دایما، به تبلیغات و سخنان موهوم، می پردازد.

سفیر;182061 نوشت:
اگر اهل فلسفه ریگی به کفششان نبود قولی سخیف را بطور مطلق به متکلمین نسبت نمی دادند! آیا عجیب نیست فیلسوفی که شیعه هم هست بدون هیچ اشاره ای به متکلمین شیعه و بدون جداسازی آنها از سنی ها بگوید: متکلمین چنین و چنان گفته اند؟؟؟!!!

صرفا جهت اطلاع عرض می کنم، این سخنان آن روحیه حقیقی شما را کاملا، به نمایش می گذارد، حقیقتا هر چه هستید، همین هستید.

شما قهرمان میدان نسبت های حیرت آورعلی الاطلاع، به فلاسفه و عرفایید، آن هم فقط با تشابه اسمی.

بله جناب سفیر، بنده اینجا اعلام می کنم، شما هر جوری که صلاح می دانید، یک دعایی بفرمایید بر علیه کسی که ریگی به کفش دارد و نسبت های ناروا می دهد، تا بنده اینجا، آمین جانانه ای بگویم.

سفیر;182061 نوشت:
پس اشکال بنده دقیقا وارد است. شما این را جواب بدهید تا برسیم به اشتباهات بعدیتان!

شما لطف بفرمایید، از کتاب نقل بفرمایید و چنین نسبتی را ثابت کنید، لابد انتظار دارید، کلام شما را به سان وحی، بپذیریم، آرام آرام، دقیقا عبارات را بیاورید، ببینیم چه گفته شده است.

بنده در پست قبلی عرض کردم، هر کسی اندکی با بیان فلاسفه آشنا باشد، می داند مقصود از متکلمین چه کسانی هستند.

سفیر;182061 نوشت:
معلوم شد مطلب نهایه را نگرفتید! لطف کنید همین جمله منقول از ارسطو را برای ما توضیح دهید و بگویید منظور ارسطو و آقای طباطبائی از نقل آن چه بوده! اشکال ارسطو و تابعینش دقیقا به چیست؟ آیا اشکالشان وارد است یا نه؟ جمله این بود: من قال بحدوث الزمان قال بقدمه من حیث لا یشعر!

این جمله همان، جمله ایست که علامه در کتاب نهایه الحکمه از ارسطو نقل کرده است، عبارات را بیاورید.

بعد، ظاهرا معلوم می شود، شما گرفته اید(فهمیده اید) و ما نگرفته ایم.:khandeh!:

پس شمایی که مطلب را گرفته اید، نقل بفرمایید و نقد کنید، البته بنده از همان ابتدا، علاقه مند بودم، تقریر شما را شاهد باشیم و اشکالات را مطرح بفرمایید، ولی متأسفانه شما دوباره وارد تبلیغات همیشگی و...، شدید، پس بفرمایید، استفاده کنیم.

سفیر;182061 نوشت:
امید که از پیله موهومات فلسفه به درآیید و پروانه وار در مدرسه تعقل وحیانی پرواز کنید!

شما اگر از همین پیله و حجاب کلمه فلسفه و نفرتتان از این کلمه و از این لفظ خارج بشوید، خیلی از مشکلات حل می شود، زیرا تعقل و عقلانیت همان براهینی است که مطرح می شود، خدا می داند، گاهی احساس می شود، مطالبی که شما بیان می کنید، دقیقا همان مطالبی است که فطرتا احساس می کنید که هستید، منتها به جهت اینکه می ترسید شاید همانها را به شما بگویند، پیش دستی می کنید و به دیگران نسبت می دهید.

اما شما اگر نمونه های تعقل وحیانی هستید، مراقب باشید، مصداق شین اهل بیت علیهم السلام نشوید، ان شاالله خداوند ما را از خطر ضلالت و گمراهی نجات بدهد.

پس، برادر عزیز، لطف بفرمایید، وارد براهین و استدلال بشوید، و از حواشی های بی ثمر، پرهیز کنید.

هشام;182151 نوشت:
پس شمایی که مطلب را گرفته اید، نقل بفرمایید و نقد کنید

بنده که هم جمله را نقل کردم و هم نقد کردم!!! جنابعالی ندیدید؟؟؟؟!!!!
این عین جمله من بود:

در نهایة الحکمة از قول ارسطو و به عنوان تأییدش نقل شده که: من قال بحدوث الزمان قال بقدمه من حیث لا یشعر! این نشان می دهد مؤلف از دریچه زمان به حدوث زمان نگاه کرده و لازمه اش را قدم زمان، پنداشته! در حالیکه متکلمین نمی گویند زمانی بود که زمان نبوده! بلکه گویند به دلیل عقلی، ماسوی الله من جمله زمان ،مسبوق به عدم حقیقی است و البته لا زمانی را نمی توان تصور و توهم کرد چون ما در زمانیم و تصوراتمان در زمان است. مشکل از توهم ماست نه از ادله عقلی حدوث ما سوی الله!

...
حال شما اگر سخنی دارید در بخش نقل یا نقد بفرمایید. اگر نیاز به نقل عبارات دیگر دارید بیاورید و اگر در نقد حرفی دارید بگویید.
منتظریم.

هشام;182151 نوشت:
شما لطف بفرمایید، از کتاب نقل بفرمایید و چنین نسبتی را ثابت کنید،

جناب کارشناس!گویا شما نخوانده جواب می دهید!!!
اشکال بنده به وجود چیزی نبود! بلکه اشکال به عدم وجود چیزی بود!!!!
عرض کردم چرا اهل فلسفه در بیان گروههای مخالفشان در بحث حدوث عالم سخن متکلمین شیعه را نیاورده اند و در عوض قولی سخیف را بطور مطلق به متکلمین نسبت داده اند؟؟؟!!!!
پس بنده نمی توانم آدرس چیزی را که نیاورده اند بدهم(چون معدوم است):Nishkhand:
عرض کردم که عجله نکنید برای همین بود!
اول اشکال را دریافت کنید بعد دعوا کنید!
:Gol:

erfan_alavi;182079 نوشت:
به نظر می رسد متکلمین اصلا خلقت مطلق که همان ایجاد باشد را بدون ظرف زمان قبول ندارند

همین نسبت را عرض کردیم غلط است!
والله خالق الزمان و المکان...
شما برای ادعایتان دلیل بیاورید از متکلمین شیعه!

سفیر;182153 نوشت:
در نهایة الحکمة از قول ارسطو و به عنوان تأییدش نقل شده که: من قال بحدوث الزمان قال بقدمه من حیث لا یشعر! این نشان می دهد مؤلف از دریچه زمان به حدوث زمان نگاه کرده و لازمه اش را قدم زمان، پنداشته! در حالیکه متکلمین نمی گویند زمانی بود که زمان نبوده! بلکه گویند به دلیل عقلی، ماسوی الله من جمله زمان ،مسبوق به عدم حقیقی است و البته لا زمانی را نمی توان تصور و توهم کرد چون ما در زمانیم و تصوراتمان در زمان است. مشکل از توهم ماست نه از ادله عقلی حدوث ما سوی الله!

بسمه تعالی
در نهایه الحکمه، فصل پنجم از مرحله ده، بحثی مطرح شده است، تحت این عنوان، فی القدم والحدوث الزمانیین در این فصل با توجه به تعریف حدوث و قدم، حیثیات مختلفی از بحث مطرح شده است، مطابق این حیثیات مختلف، لازمه هر بیانی سر جای خودش، نتیجه گرفته شده است.

عبارات مطرح شده که با سخن ارسطو به پایان رسیده، این است:

اما الحدوث بمعنی کون الوجود الزمان مسبوقا بعدم خارج من وجوده سابق علیه، سبقا لایجامع فیه القبل البعد، ففیه فرض تحقق القبلیه الزمانیه من غیر تحقق الزمان.

خوب، جناب علامه همین فرض را که اگر کسی قایل به حدوث وجود خود زمان باشد، فرموده است که گویا قایل به حدوث زمان، که حدوث هم(مسبوقیت وجود زمان بعد از عدم(مقابل نه مجامع)است) یک قبلیت زمانی فرض کرده است، حال شما بفرمایید که متکلمین، خود زمان را مسبوق به عدم مجامع می دانند یا عدم مقابل؟

اگر شما، پاسختان این است:

البته لا زمانی را نمی توان تصور و توهم کرد چون ما در زمانیم و تصوراتمان در زمان است. مشکل از توهم ماست نه از ادله عقلی حدوث ما سوی الله!

که حقیقتا این جمله، فرار از پاسخ است؛ زیرا شما قطعا این عدم را عدم مقابل زمان فرض کرده اید، نه عدم مجامع و به هر نحوی، یک کشش زمانی باید در نظر بگیرید، زیرا قایل به عدم مقابل شده اید، با توجه به همان تعریف حدوث، با توجه به اینکه ما در تعریف زمان که بحث لفظی نداریم که نتوانیم کشش و زمان را فرض کنیم.

اگر مقصودتان از عدم زمان، عدم مجامع است، که بحث از اساس فرق می کند.

به هر حال، علامه با توجه به حیثیات مختلف، مسأله حدوث را بحث کرده است، و از دریچه زمان به مطلب توجه نکرده است، بلکه لازمه چنین قولی را مطرح نموده است، که کسی که چنین بگوید من حیث لا یشعر قایل به قدم زمانی است.

حال شما پاسخ بدهید که به مرور، ان شاالله مطلب روشن می شود.

و اما سخن دیگرتان:

سفیر;181976 نوشت:
اهل فلسفه بطور مطلق نظریه سخیف فوق را به متکلمین نسبت داده اند و نقدش کرده اند و بعد نظریه خود را نتیجه گرفته اند! و اشاره ای به تقریر صحیح متکلمین شیعه نکرده اند.

برادر عزیز، بلاخره ما نفهمیدیم شما گفته اید اهل فلسفه، آن هم به طور مطلق، نظریه سخیف فوق را به متکلمین نسبت داده اند، یا نگفته اید، خوب اگر گفته اید، بنده عرض کردم، مدرک بیاورید، از یک طرف می گویید، نظریه سخیف را به تمام متکلمین نسبت داده اند از طرف دیگر می گویید، به تقریر متکلمین شیعه، اشاره ای نکرده اند.

این جمله شما، صراحت بیشتری دارد:

سفیر;182061 نوشت:
آیا عجیب نیست فیلسوفی که شیعه هم هست بدون هیچ اشاره ای به متکلمین شیعه و بدون جداسازی آنها از سنی ها بگوید: متکلمین چنین و چنان گفته اند؟؟؟!!!

بعد عرض کردیم، لطف بفرمایید، مدرک بیاورید که علامه چنین گفته است بعد می نویسید:

سفیر;182154 نوشت:
عرض کردم که عجله نکنید برای همین بود! اول اشکال را دریافت کنید بعد دعوا کنید!

این هم سخن آخرتان:
سفیر;182154 نوشت:
جناب کارشناس!گویا شما نخوانده جواب می دهید!!! اشکال بنده به وجود چیزی نبود! بلکه اشکال به عدم وجود چیزی بود!!!! عرض کردم چرا اهل فلسفه در بیان گروههای مخالفشان در بحث حدوث عالم سخن متکلمین شیعه را نیاورده اند و در عوض قولی سخیف را بطور مطلق به متکلمین نسبت داده اند؟؟؟!!!! پس بنده نمی توانم آدرس چیزی را که نیاورده اند بدهم(چون معدوم است)

حال خودتان قضاوت کنید.

پس، جناب سفیر بهتر نیست مقداری در نقل و گفتارتان، احتیاط بفرمایید؟

جناب علامه طباطبایی در فرضیات مختلفی که مطرح نموده اند، ظاهرا به تمام نظرات توجه کرده اند، حتی به این عدم توهمی شما هم توجه نموده اند، اما در نهایت، نظر خودشان را مطرح کرده و تثبیت نموده اند، اشکالی دارد؟

یعنی شما منظورتان این است، باید این نظر شما را پذیرفته باشند تا نقلی صورت گرفته باشد؟

پست محذوفه بنده را برگردانید تا بحث را ادامه دهم!

سفیر;182155 نوشت:
همین نسبت را عرض کردیم غلط است!
والله خالق الزمان و المکان...
شما برای ادعایتان دلیل بیاورید از متکلمین شیعه!

سلام.

دوست عزیز یعنی شما می فرمایید متکلمین به ایجادی که در ظرف زمان نباشد معتقدند؟؟؟!!

اصلا متکلمین همه ماسوی را غیر از حق داخل در زمان می دانند ،این که دیگر شاخ غول شکستن ندارد،...........

به عقیده متکلمین خداوند در زمان خلق می کند و نمی تواند موجود مجرد از زمان ایجاد نماید،نتیجتا زمان از لوازم لاینفک ایجاد است،حالا اگر شما خلاف این را سراغ دارید بفرمایید.....

حال سوال اینجاست که موجودی که در زمان خلق گردد تقدم وتاخر خود را نسبت به چه چیزی حفظ می کند؟؟موجودی که در زمان خلق می گردد تاخر زمانی نسبت به خود زمان دارد به عبارتی امکان ندارد که موجودی در زمان خلق گردد ولی تقدم به زمان داشته باشد وگرنه اصل تقدم وتاخر ان در ایجاد زمانی از بین می رود............

خلاصه با روی کرد گفته متکلمین باید همه هستی در زمان واقع گردد انوقت تاخر و تقدم ان نسبت به کدام زمان حاصل می گردد،از طرفی اگر همه هستی در مکان باشد انوقت طرفین این عالم هستی نسبت به کدام جهت صادق است،مکان وزمان در گفته متکلمین از لوازم لاینفک ماسوی است،حالا سوال اینجاست که همه هستی تقدم زمانی به کدام زمان را دارد و مکان ان نسبت به کدام جهت صادق است!؟؟؟ولی بر خلاف گفته ایشان همه هستی اصلا داخل در زمان ومکان نیست چون باعث تسلسل می گردد!

موفق

سفیر;182193 نوشت:
پست محذوفه بنده را برگردانید تا بحث را ادامه دهم!

باسمه تعالی

جناب سفیر، بنده به جهت اینکه، حسن نیت خودم را در مباحث مطرح شده به شما اثبات کرده باشم، که انشاالله بحث به خوبی و بدون حواشی دنبال بشود، مطلب خودم را که مربوط به پست حذف شده جنابعالی بود، ویرایش کردم.

حال اگر صلاح می دانید، به پاسخ مطالب ما بپردازید.

جناب سفیر، حقیقتا بنده حضور شما را در طرح چنین مباحثی برای شفافیت مسایل مغتنم می شمرم.

هشام;182292 نوشت:
مطلب خودم را که مربوط به پست حذف شده جنابعالی بود، ویرایش کردم.

شما حسن نیتتان را وقتی نشان می دهید که پست محذوف بنده را برگردانید! کنایه ای مغالطه گونه زده بودید که جواب داده بودم. پس لطف کنید هم مطلب خود را برگردانید و هم جواب بنده را تا ادامه دهیم!

سفیر;182294 نوشت:
شما حسن نیتتان را وقتی نشان می دهید که پست محذوف بنده را برگردانید! کنایه ای مغالطه گونه زده بودید که جواب داده بودم. پس لطف کنید هم مطلب خود را برگردانید و هم جواب بنده را تا ادامه دهیم!

باسمه تعالی

آن جواب کنایه بنده نبود، شما در جوابتان به شدت تعدی کرده اید و الا بنده به هیچ عنوانی ناچار نمی شدم، حذف کنم، اگر می خواست ادامه پیدا کند، باید بنده هم جواب می دادم و مباحث اصلی گم می شد.

البته شما شاهرگ حیاتتان در این نوع مباحث، همین تبلیغات است وبس و الا اگر اینها گرفته بشود، چیزی برای گفتن ندارید.

به هر حال، اگر جوابی دارید بفرمایید، و الا ادامه ندهید.

موضوع قفل شده است