ازدواج عمر و ام کلثوم

تب‌های اولیه

73 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ثانيا:فرض بر صحت اين موضوع با نقل خودتان که خليفه را مردي هوس باز جلوه مي دهد چکار مي کنيد
اهل سنت برای این‌که ازدواج عمر و ام کلثوم را ثابت کنند ، روایات ساختگی فراوانی را نقل کرده‌اند که از شنیدن و خواندن آن‌ها عرق شرم از پیشانی‌ انسان جاری می‌شود .
ما از اهل سنت می‌پرسیم : اثبات حسن روابط به چه قیمتی ؟ آیا این قدر ارزش دارد که چنین روایاتی جعل و چنین تعابیر زشت و زننده‌ای مطرح کنند ؟
ازدواج ام کلثوم با عمر عوارضی دارد که کمترین عارضه آن اهانت به ناموس رسول خدا است ، آیا شما این عوارض را می‌پذیرید ؟
ابن حجر عسقلانی که یکی از استوانه‌های علمی اهل سنت و حافظ علی الاطلاق آن‌ها است ،‌ در کتاب الاصابة نقل می‌کند :
عن محمد بن علی أن عمر خطب إلى علی ابنته أم کلثوم فذکر له صغرها فقیل له إنه ردک فعاوده فقال له علی أبعث بها إلیک فإن رضیت فهی امرأتک فأرسل بها إلیه فکشف عن ساقها فقالت مه لولا إنک أمیر المؤمنین للطمت عینیک.
الاصابه، ج8، ص464 .
از محمد بن علی روایت شده است که عمر ام کلثوم را از علی (علیه السلام) خواستگاری کرد ، امام خردسال بودن او را یادآوری کرد . به عمر گفته شد : علی تو را بی‌پاسخ گذاشته است ، دوباره نزد وی برو . امام علی علیه السلام فرمود : من ام کلثوم را به نزد تو می‌فرستم ، اگر خوشت آمد ، او را به همسری خود انتخاب کن . امام علیه السلام ام کلثوم را نزد عمر فرستاد ، عمر ساق پای ام کلثوم را برهنه کرد ! ام کلثوم فرمود : اگر خلیفه نبودی چشمت را کور می‌کردم !
و نیز ذهبی یکی دیگر از استوانه‌های علمی اهل سنت در سیر أعلام النبلاء نقل می‌کند :
قال أبو عمر بن عبد البر : قال عمر لعلی : زوجنیها أبا حسن، فإنی أرصد من کرامتها مالا یرصد أحد، قال: فأنا أبعثها إلیک، فإن رضیتها، فقد زوجتکها ، یعتل بصغرها ، قال: فبعثها إلیه ببرد، وقال لها: قولی له: هذا البرد الذی قلت لک، فقالت له ذلک. فقال: قولی له: قد رضیت رضی الله عنک، ووضع یده على ساقها، فکشفها، فقالت: أتفعل هذا؟ لولا أنک أمیر المؤمنین، لکسرت أنفک، ثم مضت إلى أبیها، فأخبرته وقالت: بعثتنی إلى شیخ سوء! .
سیر أعلام النبلاء، الذهبی، ج3، ص501.
ابن عبد البر می‌گوید : عمر به علی ( علیه السلام ) گفت : ام کلثوم را به همسری من در بیاور ، من می‌خواهم به وسیله این ازدواج به کرامتی برسم که احدی نرسیده است . امام گفت : من او را نزد تو می‌فرستم ، اگر رضایتش را جلب کردی ، او را به عقدت درمی‌آورم ـ گر چه ام کلثوم به خاطر خردسال بودن بهانه ‌آورد ـ امام (علیه السلام) ام کلثوم را به همراه پارچه‌ای نزد عمر فرستاد و به او گفت : از جانب من به عمر بگو ، این پارچه‌ای است که به تو گفته بودم ، ام کلثوم نیز سخن امام را به عمر رساند . عمر گفت : به پدرت از جانب من بگو ، من راضی شدم خدا از تو راضی باشد . بعد عمر دستش را بر ساق ام کلثوم نهاد و آن را برهنه کرد . ام کلثوم گفت : چرا چنین می‌کنی ؟ اگر خلیفه نبودی ، دماغت را می‌شکستم . بعد نزد پدرش رفت و او را از عمل عمر خبردار کرد و گفت : مرا به نزد پیر مرد بدی فرستادی .
همچنین خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد زشت‌ترین تعبیرات را به کار برده و در حقیقت تهمت زشتی را به امیر المؤمنین علیه السلام می‌زند :
فقام علی فأمر بابنته من فاطمة فزینت ثم بعث بها إلى أمیر المؤمنین عمر ، فلما رآها قام إلیها فأخذ بساقها وقال : قولی لأبیک قد رضیت، قد رضیت، قد رضیت . فلما جاءت الجاریة إلى أبیها قال لها : ما قال لک أمیر المؤمنین ؟ قالت : دعانی و قبلنی فلما قمت أخذ بساقی وقال : قولی لأبیک قد رضیت .
تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، ج 6، ص 180.
علی (علیه السلام) دخترش را آرایش کرد و نزد عمر فرستاد ، عمر وقتی او را دید ، به سوی او آمد و ساق پای او را گرفت و به او گفت : به پدرت بگو ، راضی شدم ، راضی شدم ، راضی شدم . و ام کلثوم نزد پدرش آمد ، امام از او سؤال کرد : عمر به تو چه گفت : ام کلثوم عرض کرد : مرا صدا زد ، و بوسید ! ، وقتی که بلند شدم ، ساق پایم را گرفت ! گفت : از جانب من به پدرت بگو ، راضی شدم .
این تعابیر آن قدر زشت و زننده است که حتی صدای بعضی از علمای اهل سنت را نیز درآورده است . به قول معروف آش آن قدر شور شده است که صدای آشپز هم در آمده است .
سبط ابن الجوزی در این باره می‌گوید:
ذکر جدی فی کتاب منتظم ان علیاً بعثها لینظرها و ان عمر کشف ساقها و لمسها بیده، هذا قبیح والله. لو کانت امة لما فعل بها هذا. ثم باجماع المسلمین لایجوز لمس الاجنبیه.
تذکرة الخواص، ص321.
جدّ من در کتاب منتظم نقل کرده است که علی (علیه السلام) ام کلثوم را نزد عمر فرستاد تا او را بنگرد ؛ اما عمر ساق پایش را برهنه کرد و با دستش آن را لمس کرد . به خدا قسم چنین چیزی قبیح است ، حتی اگر او کنیز بود ، عمر حق نداشت این کار را انجام دهد ؛ چرا که به اجماع مسلمین دست زدن به زن نامحرم جایز نیست .
ما به جعلی بودن این روایات یقین داریم ؛ اما از آن‌جایی که بزرگترین علمای اهل سنت این مطالب را مطرح کرده‌اند ، از آن‌ها می‌پرسیم :
آیا سزاوار است که به امیر المؤمنین علیه السلام چنین نسبت‌های ناروایی داده شود ؟ آیا آن حضرت دخترش را قبل از ازدواج و محرمیت به چنین دیدار شرم آورى مى فرستد ؟
چگونه است که یک دختر خردسال زشتی چنین عملی را درک مى کند ؛ اما خلیفه مسلمین آن را درک نمى کند ؟
آیا سزاوار است که خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین عمل زشتی را انجام دهد ؟ و آیا چنین کسی می‌تواند خلق خدا را به صراط مستقیم الهی هدایت کند ؟
اگر کسی با خواهر شما ، دختر شما و یا حتی مادر شما ( نه با ناموس رسول خدا ) چنین عمل زشتی را انجام می‌داد ، چه نظری در باره وی پیدا می‌کردید ؟
اگر این عمل را نمی‌پسندید ، چرا آن را در حق ناموس رسول خدا نقل می‌کنید

حال آقاي ايمان اين آياخليفه بااين جريان از عدالت ساقط نمي شود ويا آنچه در کتابهاي شما نقل شده آنچه که به نفعتان است صحيح است ولو اينکه در صحاح نيامده باشد وآنچه به ضررتان است چون در صحاح نيامده نمي شود به آن اعتماد کرد

ثالثا :شما با اثبات اين موضوع درصدداثبات رابطه خوب حضرت علي با خلفا هستيد،بااين همه روايات اختلافي حضرت با آنان که در منابعتان آمده چه مي کنيد

آيا اين ازدواج برفرض صحت حتي احاديثي که در صحيح بخاري ومثل دال براختلاف آمده تحت الشعاع قرارمي دهد باآنکه خودش در صحاح نيامده ،اما اختلاف :

حضرت امیر ، ابوبکر را فردی مستبد می دانستند

ولکنّک استبددت علینا بالأمر وکنّا نرى لقرابتنا من رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم نصیباً حتّى فاضت عینا أبى بکر...

صحیح البخارى: 5/82، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر.

بخاری می گوید :‌

امیرالمؤمنین علی به ابوبکر فرمود : تو در امر خلافت با ما مستبدانه برخورد نمودی و ما بواسطه قرابت و خویشاوندیمان با رسول خدا معتقدیم که حق و نصیبی در خلافت بعد از رسول خدا داریم ( این کلمات را حضرت فرمودند) تا اشک از چشمان ابوبکر جاری شد .

در صحیح مسلم آمده :

استبددت علینا بالأمر وکنّا نحن نرى لنا حقّاً لقرابتنا من رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم...

صحیح مسلم : ج 5 ص 154، باب قول النبی صلى الله علیه وسلم لا نورث ما ترکنا فهو صدقة .

امیرالمؤمنین به ابوبکر فرمود : تو در امر خلافت با ما مستبدانه برخورد نمودی و ما بواسطه قرابت و خویشاوندیمان با رسول خدا معتقدیم که حق خلافت بعد از رسول خدا از آنِ ماست .

نظرامیرالمؤمنین علی در باره ابوبکر و عمر

حضرت امیر علیه السلام و عباس عموی پیامبر اکرم ابوبکر و عمر را دروغگو ، گناهکار، پیمان شکن و خائن می دانستند. به این عبارت دقت کنید مسلم در صحیحش می گوید :

فلمّا توفّی رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم ، قال أبو بکر: أنا ولی رسول اللّه ، ... فقال أبو بکر: قال رسول اللّه صلى الله علیه وسلم : نحن معاشر الأنبیاء لا نورث، ما ترکناه فهو صدقة، فرأیتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً ،... ثمّ توفّی أبو بکر فقلت: أنا ولیّ رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم و ولی أبی بکر، فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً .

صحیح مسلم ج 5 ص 152، کتاب الجهاد باب 15 حکم الفئ حدیث 49، فتح الباری ج 6 ص 144.

عمر به امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه و عباس عموی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می گوید :

زمانی که رسول خدا صلى اللّه علیه (و آله) وسلم از دنیا رفت ، ابوبکر گفت من جانشین رسول خدا هستم ... أبو بکر گفت : رسول اللّه صلى الله علیه (وآله) و سلم فرموده است ما گروه پیامبران بعد از خود ارثی به جا نمی گذاریم ، ه


وصدها اختلاف ديگه که از حوصله سايت خارج ايت ولي اگر خواستيد مي آورم

با سلام خدمت همه دوستان مخصوصاً ایمان عزیز
همان‌طورکه می‌دانید بسیاری از علمای شیعه با وجود اینکه روایات این ازدواج حتی در کتب اهل سنت کم می باشد و همچنین متعارض و متناقض میباشد اصل ازدواج را به طور قطعی منکر نشده‌اند بلکه به بررسی و تحلیل آن پرداخته اند ، چه خوب بود که اهل سنت مخصوصاً علمای آن‌ها در مورد روایات متواتر غدیر، ثقلین ، سفینه ، نجوم و … و آیه ولایت و پرداخت زکات در رکوع نماز و آیه بلغ ما انزل و آیه تطهیر وآیه اکمال‌الدین و … به همین اندازه که در مورد روایت ازدواج ام کلثوم کنکاش می کنند بررسی و تحقیق کنند چون مسئله امامت و جانشینی پیامبر بسیار مهم‌تر و اساسی‌تر و سرنوشت‌سازتر از این ازدواج می باشد چون بنا بر این که بپذیریم یا نپذیریم که این ازدواج صورت گرفته باشد هیچ اتفاق خاصی در دین و سرنوشت ما به وجود نمی‌آید چون ازدواج یک شخص با یک انسان بسیار پاک دلیل صلاحیت و شایستگی آن شخص برای جانشینی پیامبر
وامامت نمی‌شود ( من قصد توهین ندارم اما به‌عنوان مثال برای این که پی ببریم که ازدواج دلیل صلاحیت نمی‌شود حضرت آسیه که قرآن به عنوان زن نمونه از آن نام برد همسر فرعون بود ) اما در صورتی که خداوند برای پیامبرش جانشین تعیین کرده باشند و ما آن جانشین را نشناسیم دین ما ناقص است و اگر آن جانشین را بشناسیم ولی نپذیریم یعنی دستور خدا را نپذیرفته‌ایم یعنی ولایت خدا - که همان ایمان و تسلیم است - را نپذیرفته‌ایم بلکه مقابل دستور و ولایت الهی ایستاده‌ایم

iman2010;75312 نوشت:
برای اثبات این ازدواج از کتب خود شیعیان به سرنگار زیر رجوع کنید: ازدواج عمر وام کلثوم افسانه یا واقعیت ؟ http://www.askdin.com/showthread.php?t=208

باسلام
جناب ایمان شما جواب دوستان رو در تاپیکی که معرفی کردید نداید، مطلبی نوشتید و رفتید.اگر جواب دارید بفرمایید و اگر ندارید چرا از این نظر دفاع می کنید؟؟؟؟؟؟

[=&quot]با سلام خدمت همه دوستان :Mohabbat::Gol:
[=&quot]این مطلب رو در تایپیک دیگیری نوشته ام ( اما چون اینجا دوباره مطرح شده و گفته می شه بحث ادامه داره) با کمی تغییر می آورم
[=&quot]
[=&quot]همان‌طورکه می‌دانید بسیاری از علمای شیعه با وجود اینکه روایات این ازدواج ضعیف و حتی در کتب اهل سنت کم می باشد و همچنین متعارض و متناقض میباشد اصل ازدواج را به طور قطعی منکر نشده‌اند بلکه به بررسی و تحلیل آن پرداخته اند (مثلا تحمیلی بودن )، چه خوب بود که اهل سنت مخصوصاً علمای آن‌ها در مورد روایات متواتر غدیر، ثقلین ، سفینه ، نجوم و … و آیه ولایت و پرداخت زکات در رکوع نماز و آیه بلغ ما انزل و آیه تطهیر وآیه اکمال‌الدین و … که در کتب معتبر اهل سنت نیز زیاد نقل شده ، به همین اندازه که در مورد روایت ازدواج ام کلثوم کنکاش می کنند بررسی و تحقیق کنند چون مسئله امامت و جانشینی پیامبر بسیار مهم‌تر و اساسی‌تر و سرنوشت‌سازتر از این ازدواج می باشد :Gig:چون بنا بر این که بپذیریم یا نپذیریم که این ازدواج صورت گرفته باشد هیچ اتفاق خاصی در دین و سرنوشت ما به وجود نمی‌آید چون ازدواج یک شخص با یک انسان بسیار پاک دلیل صلاحیت و شایستگی آن شخص برای جانشینی پیامبر وامامت[=&quot]نمی‌شود[=&quot] ( [=&quot]من قصد توهین ندارم اما به‌عنوان مثال برای این که پی ببریم که ازدواج دلیل صلاحیت نمی‌شود حضرت آسیه که قرآن به عنوان زن نمونه از آن نام برد همسر فرعون بود[=&quot]) [=&quot]اما در صورتی که خداوند برای پیامبرش جانشین تعیین کرده باشند و ما آن جانشین را نشناسیم دین ما ناقص است و اگر آن جانشین را بشناسیم ولی نپذیریم یعنی دستور خدا را نپذیرفته‌ایم یعنی ولایت خدا - که همان ایمان و تسلیم است - را نپذیرفته‌ایم بلکه مقابل دستور و ولایت الهی ایستاده‌ایم[=&quot] .
[=&quot]آیا این طور نیست[=&quot] ؟ :Sham::hamdel:

ادامه مبحث اثبات این ازدواج مبارک که نشانی از دوستی بین حضرت عمر و حضرت علی است:

شبهه: عزاداری و نوحه خوانی ام كلثوم برای حضرت زهرا سلام الله علیها:
فتال نیشابورى در روضة الواعظین مى‌نویسد:
هنگامى كه فاطمه از دنیا رفت، مردم مدینه یكپارچه صداى ناله سر دادند، زنان بنى هاشم در خانه آن حضرت گردآمدند .....مردم دسته دسته به نزد علی آمده در حالى كه حسن و حسین در جلوى آنحضرت نشسته و گریه مى كردند و مردم نیز از گریه آن دو گریان مى شدند.
امّ‌كلثوم در حالى كه روبند بر چهره داشت و چادر عربى برسرش افكنده بود، از خانه بیرون آمد و فریاد مى‌زد: اى جد بزرگوار! و اى رسول خدا! اكنون به حق تو را از دست دادم كه هیچگاه دیگر تو را نخواهیم دید،‌ مردم مدینه همه جمع شده بودند و...
در این روایت چند نكته قابل توجه است:
1. تنها نام حسن، حسین و امّ‌كلثوم به عنوان فرزندان و داغدیدگان حضرت زهرا سلام الله علیها ذكر شده و نامى از حضرت زینب سلام الله علیها كه به اتفاق همه بزرگتر از امّ‌كلثوم بوده برده نشده است.
2. امّ‌كلثوم در زمان شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، طبق نظر مدعیان وجود امّ‌كلثوم كه گفته‌اند در واپسین سال‌هاى عمر پیامبر به دنیا آمده، در خوشیبنانه‌ترین حالت، دو سال داشته است. با توجه به این نكته چگونه مى‌توانیم تفاصیل ذكر شده در روایت (از جمله نوحه سرائى و پوشیدن برقع و...) را بر امّ‌كلثوم حمل نماییم. بنابراین تردیدى وجود ندارد كه این امّ‌كلثوم همان حضرت زینب سلام الله علیها است.


جواب:
مدعی میگوید: اتفاق همه بر این است که زینب از ام کلثوم بزرگتر بوده است که یاوه ای بیش نیست.زیرا در مورد تولد ام کلثوم تنها یک قول دقیق نقل شده و آن هم اینکه وی در سال ششم هجری تولد یافت1
ذهبی و ابن کثیر و مولف شیعه موسوعه امام علی با ابیطالب رضی الله عنه به نقل از ذهبی2 و ابن حجر عسقلانی نیز نزدیک به آنها3 مینویسد: ام کلثوم دختر علی ، خواهر تنی حسن و حسین در سال 6 هجری به دنیا آمد.
ولی در مورد تاریخ ولادت حضرت زینب اقوال زیادی مانند پنجم جمادی‌الاولی در سال پنجم یا ششم، شعبان سال ششم، سال چهارم و اواخر رمضان سال نهم پس از جنگ تبوک هم هست،4 که معلوم نیست کدام صحیتر است ولی طبق قرائن او از ام کلثوم کوچکتر بوده. قرائنی مانند همین روایتی که مدعی نقل کرده اند!که در آن نامی از زینب نیست و به احتمال او در آن سالها کوچکتر از این بوده که در این ماجراها داخل شود .
و یا روایتی که قبلاً از ابن بابویه نقل کردیم که میگفت:فاطمه رضی الله عنها حسن را در آغوش راستش و حسین را در آغوش چپش حمل كرد و دست چپ ام‏كلثوم را با دست راستش گرفت، سپس به حجره پدرش رفت!!! 5 (خواستگاری از دخت ابوجهل).. و نامی از زینب به میان نمی آورد!! که احتمالاً در آن سالها نیز او یا به دنیا نیامده بود و یا خیلی کوچک بوده!
و این روایت را که ملا باقر مجلسی از امام صادق علیه السلام روایت میکند که فرمودند:
فاطمه سلام الله علیها در لحظه احتضار به علی علیه السلام فرمود: وقتی از دنیا رفتم، .. سپس فاطمه، امّ‌كلثوم را به خودش چسپاند و فرمود: هنگامى كه این دخترم به سن رشد و بلوغ رسید، وسائل منزل مال او است و او را به خدا مى‌سپارم.6
پس مشخص است که ام کلثوم بزرگتر از زینب بوده اند که سیدة فاطمه، ام کلثوم را بر سیدة زینب مقدم میدارند.
و شواهد دیگری مانند خواستگاری حضرت فاروق رضی الله عنه، از او و همنامی او با نام اولین دختر درگذشته رسول خدا صلی الله علیه وسلم (به این معنی که حضرت فاطمه نام خواهرش را روی فرزند خود گذاشته باشد) به سال دوم هجری، به نظر می‌رسد او به سن از حضرت زینب علیها السلام بزرگ‌تر باشد.
قرینه دیگر این است که حضرت علی علیه السلام در پاسخ به خواستگاری حضرت عمر از ام کلثوم، به کوچک بودن ام‌کلثوم استدلال کرده و حضرت عمر به این استدلال اعتراض نکرده و نگفتهاست که پس دختر دیگرت زینب را به من بده!
اگر زینب بزرگ‌تر می‌بود، حضرت عمر بایستی از او خواستگاری می‌کرد نه از ام‌کلثوم. خواستگاری از خواهر کوچک‌تر با علم به کوچک بودن او، با وجود خواهر بزرگ‌تر، بی‌معناست. ضمن اینکه در زمان این خواستگاری هنوز حضرت زینب همسر عبدالله بن جعفر، نبوده است.
همچنین قرائنی وجود دارد، مانند "سمتنی امی‌حیدرة" که حضرت علی علیه السلام در جنگ خیبر فرمود: من همانم که مادرم اسمم را حیدر(شیر) نهاد، که مردان عرب، قبل از اسلام و در صدر اسلام، امر نامگذاری فرزندان را به زنانشان وا می‌گذاشتند.
نام دو تن از دختران رسول خدا صلی الله علیه وسلم و خواهران به سن بزرگ‌تر از حضرت فاطمه رضی الله عنها ام‌کلثوم و زینب است. گویا آن حضرت برای زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره خواهرش ام‌کلثوم که همسر حضرت عثمان بود و به سال دوم هجری همزمان با جنگ بدر از دنیا رفت، نام نخستین دخترش را ام‌کلثوم گذاشت. نیز ولادت حضرت زینب، دختر دوم آن حضرت، همزمان با فوت خواهر دیگرش زینب بود و از این‌رو نام او را زینب نهاد.7
پس ثابت شد که ام کلثوم از حضرت زینب رضی الله عنها بزرگتر بوده و یا حداقل اینکه در سال 12 هجری تا به آن حد سن داشته اند که چادر و برقع بپوشد. (با توجه به اقوال علما میتوان سن 6 سال را عنوان کرد، که به وقت خواستگاری میشود 11 یا 12 سال)


عمار;75571 نوشت:
باسلام
جناب ایمان شما جواب دوستان رو در تاپیکی که معرفی کردید نداید، مطلبی نوشتید و رفتید.اگر جواب دارید بفرمایید و اگر ندارید چرا از این نظر دفاع می کنید؟؟؟؟؟؟

دوست گرامی. هنوز که بحث من در آن سرنگار تمام نشده است. و شما نباید زود نتیجه گیری کنید. کم کم تمام شبهه ها در مورد این ازدواج مبارک جواب داده میشود

بسم الله الرحمن الرحیم

Fagheer;66371 نوشت:
مطمئن هستم که هیچ‌گاه به این رشد و بلوغ عقلی نخواهند رسید.

دوست عزیز !
فکر می کنم در شأن یک شیعۀ امام صادق علیه السلام نباشد که از دایرۀ ادب و نزاکت بیرون رود.
یادمان نرود: ما برای وصل کردن آمدیم...و نه پیشگویی:Gol:

برادرعزيز جناب آقاي ايمان
سلام عليک اينکه مي بينيد بنده سوالاتي مطرح مي کنم نه از باب اين است که شما جواب آنها رابدهيد،نه،بلکه هدف بنده اين است که شما کمي فکر کنيد تا به حقيقت مطلب برسيد درهمين جريان خليفه ثاني وام کلثوم ،خب گيرم که شما ثابت کرديد که عمر باام کلثوم ازدواج کرده ،آنوقت چه همچنان که عرض کردم اختلاف اظهرمن الشمس است که بااين چيزها هموار نمي شود علاوه بر مواردي که درباره اختلاف حضرت امير باخلفا خدمتتان عرض کردم گيرم که ثابت کرديد باخلفااختلافي نبود اختلاف عايشه باحضرت امير راچکار مي کنيد جنگ جمل راانکار مي کنيد بياييد،هر جوابي اينجامي دهيد آنجا نيز بدهيد اختلاف راقبول کنيد برويد دنبال توجيه مثل اجتهدو اخطئو،اختلاف امير المومنين حضرت علي راباخال المومنينتان چه مي کنيد جنگ صفين راانکار مي کنيد هرجوابي اينجا مي دهيد آنجا هم بدهيد چرا خودتان رابه دردسر مي اندازيد و مصداق الغريق يتشبس به کل حشيش مي شود چرا نام فرزندان حضرت علي عمر بوده !!!چرا ام کلثوم همسرعمر بوده!!!واز اين چراهاي ساختگي خنده دار
شما درضمير خودتان اين جواب رابدهيد که چرا بين ام المومنين و امير المومنين 18000نفر کشته شده آيا مي شود هر دو حق باشند؟چرابين امير المومنين وخال المومنين چهار سال جنگ بوده وبسياري از مسلمانان کشته شده اند آيا مي شود هر دواجر داشته باشند يکي يک اجر وديگري دواجر.آيااين توجيه باعقل سازگاري دارد،چون صحابه پيغمبرندهرکاري خواستند بکنند سعد بن عباده رابکشند ،درخانه حضرت علي حمله ببرند ،حجربن عدي رابعد ازامان بکشند،محمد بن ابابکر رابکشند ودرپوست الاغ بگذارند ،مالک بن نويره رابکشند وبازنش زنابکنند،معاويه رابرگرده اهل شام سواربکنند واوهم يزيدرابرگرده مسلمين سواربکند،
پس بد چيست ؟فقط ازنظرشمااينها بداست ؟مختاربداست وکذاب است چون قاتلان امام حسين راکشته!شيعه کافراست ....... !
اينها قطره اي بود ازدرياي گناهان صحابه ،من نه،يک بچه،چطوراينها بااجتهدوا اخطئو هموارمي شود؟پس عدالت خدا چه مي شود؟پس پيامبربراي چه آمده؟پيامبري که خودش سرتاپافضايل بوده چطورتن به اين همه بي ديني داده وهمه صحابه رااستثنا کرده؟همين زبيرخودش درجنگ جمل به اشتباه خودش اقرارمي کند اما شما اشتباه اورراقبول نداريد،طلحه همين طور،معاويه همين طور،وقتي زيبر وطلحه اقرارمي کنند که اشتباه کرده اند اين يعني قبول دارند عايشه نيز اشتباه کرده،اگر من هم اشتباه کنم و18000هزار نفررابه کشتن بدهم خدا بامن هم همين معامله رامي کند که شما ادعا داريد خدا با صحابه چنين معامله اي مي کند
حرف بسيار است برادرکمي فکر کن ،دنبال اين نباش که فورا بروي وپشت سر هم کپي پيس کني که جواب مرابدهي جواب وجدان خودت رابده ،



برادرعزيز جناب آقاي ايمان
سلام عليک اينکه مي بينيد بنده سوالاتي مطرح مي کنم نه از باب اين است که شما جواب آنها رابدهيد،نه،بلکه هدف بنده اين است که شما کمي فکر کنيد تا به حقيقت مطلب برسيد درهمين جريان خليفه ثاني وام کلثوم ،خب گيرم که شما ثابت کرديد که عمر باام کلثوم ازدواج کرده ،آنوقت چه همچنان که عرض کردم اختلاف اظهرمن الشمس است که بااين چيزها هموار نمي شود علاوه بر مواردي که درباره اختلاف حضرت امير باخلفا خدمتتان عرض کردم گيرم که ثابت کرديد باخلفااختلافي نبود اختلاف عايشه باحضرت امير راچکار مي کنيد جنگ جمل راانکار مي کنيد بياييد،هر جوابي اينجامي دهيد آنجا نيز بدهيد اختلاف راقبول کنيد برويد دنبال توجيه مثل اجتهدو اخطئو،اختلاف امير المومنين حضرت علي راباخال المومنينتان چه مي کنيد جنگ صفين راانکار مي کنيد هرجوابي اينجا مي دهيد آنجا هم بدهيد چرا خودتان رابه دردسر مي اندازيد و مصداق الغريق يتشبس به کل حشيش مي شود چرا نام فرزندان حضرت علي عمر بوده !!!چرا ام کلثوم همسرعمر بوده!!!واز اين چراهاي ساختگي خنده دار
شما درضمير خودتان اين جواب رابدهيد که چرا بين ام المومنين و امير المومنين 18000نفر کشته شده آيا مي شود هر دو حق باشند؟چرابين امير المومنين وخال المومنين چهار سال جنگ بوده وبسياري از مسلمانان کشته شده اند آيا مي شود هر دواجر داشته باشند يکي يک اجر وديگري دواجر.آيااين توجيه باعقل سازگاري دارد،چون صحابه پيغمبرندهرکاري خواستند بکنند سعد بن عباده رابکشند ،درخانه حضرت علي حمله ببرند ،حجربن عدي رابعد ازامان بکشند،محمد بن ابابکر رابکشند ودرپوست الاغ بگذارند ،مالک بن نويره رابکشند وبازنش زنابکنند،معاويه رابرگرده اهل شام سواربکنند واوهم يزيدرابرگرده مسلمين سواربکند،
پس بد چيست ؟فقط ازنظرشمااينها بداست ؟مختاربداست وکذاب است چون قاتلان امام حسين راکشته!شيعه کافراست ....... !
اينها قطره اي بود ازدرياي گناهان صحابه ،من نه،يک بچه،چطوراينها بااجتهدوا اخطئو هموارمي شود؟پس عدالت خدا چه مي شود؟پس پيامبربراي چه آمده؟پيامبري که خودش سرتاپافضايل بوده چطورتن به اين همه بي ديني داده وهمه صحابه رااستثنا کرده؟همين زبيرخودش درجنگ جمل به اشتباه خودش اقرارمي کند اما شما اشتباه اورراقبول نداريد،طلحه همين طور،معاويه همين طور،وقتي زيبر وطلحه اقرارمي کنند که اشتباه کرده اند اين يعني قبول دارند عايشه نيز اشتباه کرده،اگر من هم اشتباه کنم و18000هزار نفررابه کشتن بدهم خدا بامن هم همين معامله رامي کند که شما ادعا داريد خدا با صحابه چنين معامله اي مي کند
حرف بسيار است برادرکمي فکر کن ،دنبال اين نباش که فورا بروي وپشت سر هم کپي پيس کني که جواب مرابدهي جواب وجدان خودت رابده ،



کاربر گرامی جناب iman2010
با سلام
از طرح مباحث و گفتگوهای دینی از طرف شما تشکر میکنم ولی شبهات و مباحث را یکی یکی مطرح کنید و اجازه بدید که مباحث به نوبت مورد گفتگو قرار گیرند و وقتی بحثی به نتیجه نهایی و جمع بندی رسید بحث بعدی را مطرح فرمایید.
پیشاپیش از حذف پست های متوالی شما عذر خواهی میکنم

جناب مدیر. ای کاش همین اعمال قانون را در مورد شیعیان نیز اجرا میکردید. در بسیاری موارد آنها در خلال یک بحث بحثهای کاملا متفاوتی را مطرح میکنند. در حالیکه تمام مطالبی که من فرستاده بودم حول شبهه های مربوط به ازدواج حضرت عمر با دختر حضرت علی بود.


[=&quot]جناب پنج تن. شما در چند محور حرف زده اید:[/]

1. [=&quot]این ازدواج اصلا صورت نگرفته است.[/]

2. [=&quot]مثلا خواستید در لابلای این ازدواج شخصیت حضرت عمر را پایین جلوه دهید.[/]

3. [=&quot]صحت وجود این ازدواج نمیتواند دلیلی بر رابطه دوستی بین حضرت علی و حضرت عمر باشد.[/]

[=&quot]تمام مطالبی که توسط شما نوشته شده است. حول سه موضوع بالا می چرخد. ما هم کم کم آنها را بررسی خواهیم کرد. فعلا هدف اولیه و اصلی ما این است که ثابت کنیم چنین ازدواجی صورت گرفته است. بعد از اثبات این قضیه سراغ سایر قضایا خواهیم رفت. متاسفانه مدیریت سایت فقط به من تذکر میدهد و به شما و دوستانتان که خلط مبحث میکنید و بحثها رو منظم پیش نمی برید هیچ ایرادی نمیگیرد.[/]

قسمت اول: آیا واقعا ازدواج بین حضرت عمر و دختر حضرت علی صورت گرفته است یا خیر؟

اولاٌ لازم به ذكر است بسياري از كسانيكه مدعي اسلام به حق و ناب محمدي هستند از بسياري واقعيت ها و حقايق ديني و مذهبي و تاريخي بي اطلاع هستند. حتي از واقعيت هايي كه از اصول و ضروريات دين و مذهب مي باشند. ازدواج حضرت عمر رضي الله عنه با ام كلثوم دختر امام علي و فاطمه واقعيتي است غير قابل انكار و افسانه نيست.براي اثبات ازدواج حضرت عمر با ام كلثوم نيازي بروايات كتب اهل سنت نيست كافي است به روايتهاي كتب مستند و معتبر دوستان شيعه اكتفا بشود كه به برخي از آنها اجمالاٌ اشاره مي شود:
روايات كتب اصول اربعه كه نزد دوستان شيعه از ديگر كتابها يشان معتبرتر مي باشند را ملاحظه بفرماييد:
1-الكافي از محمد بن يعقوب كليني رازي متوفاي سال 329 ه.ق
2- فقه من لايحضره الفقيه از شيخ الصدوق ابو جعفر محمد ابن علي ابن بابويه القمي متوفاي سال 381 ه.ق
3-الاستبصار از ابو جعفر محمد بن حسن طوسي متوفاي سال 460 ه.ق
4-تهذيب الكلام از ابو جعفر محمد بن حسن طوسي
از كتب مذكور بجز كتاب فقه من لا يحضره الفقيه در سه كتاب ديگر، نكاح حضرت ام كلثوم با حضرت عمر رضي الله عنه مذكور است.
روايت اول از كافي
1-« عن هشام بن سالم عن ابي عبدالله عليه السلام قال لما خطيب اليه قال له امير المومنين انها صبية قال فلقي العباس فقال له ابي باس........فاتاه العباس و ساله ان يجعل الامر اليه فجعله اليه » ترجمه: هشام بن سالم مي گويد كه امام جعفر صادق فرمود: وقتي كه حضرت عمر به خدمت سيدنا علي پيام دامادي فرستاد ايشان فرمودند كه او كم سن است. حضرت عمر با حضرت عباس گلايه كرد.سپس حضرت عباس از سيدنا علي خواست كه اختيار وكالت ازدواج به او واگذار شود. پس سيدنا علي اين امر را به او واگذار كرد.(فروع كافي ج 2 –عينا همين روايت در كتاب العفريات و الاستعثياب مع قرب الاسناد حميري ص 108 آمده است.)
2-« حماد عن زرارة عن ابي عبدالله عليه السلام فتزويج ام كلثوم فقال ان ذلك....» ترجمه كه با سند ديگر از طريق زراره از امام جعفر نقل شده است تقريباٌ مانند روايت اول است.( فروع كافي ج 2 ص 149)
3-« عن عبد الله بن سنان و معاوية بن عمار عن ابي عبدالله عليه السلام قال سالته عن المراة المتوفي عنها زوجها تعتد في بيتها ؟ ام حيث اشائت قال بل حيث شاءت ان علياٌ صلوات الله عليه لما توفي عمر اتي ام كلثوم فانطلق بها الي بيته» ترجمه: عبد الله بن سنان و معاويه بن عمار هر يكي مي گويند سوال كردم از امام جعفر صادق در باره ي زني كه شوهرش فوت شده است ايا در خانه همان شوهرش عدت بگذارد يا هر كجا كه مي خواهد برود؟ فرمود: بلكه هر كجا كه مي خواهد برود.همانا علي (صلوات خداوند بر او باد) وقتيكه عمر فوت شد آمد پيش ام كلثوم پس او را به خانه اش برد.( فروع كافي ج 2 ص 311 باب المتوفي عنها زوجها)
4-« عن سليمان بن الخالد قال سالت ابا عبد الله عليه السلام عن امراة توفي عنها زوجها اين تعتد في بيت زوجها او حيث شاءت قال بل حيث شاءت ثم قال ان علياٌ صلوات الله عليه لما مات عمر اتي ام كلثوم فاخذ بيدها فانطلق بها الي بيته» ترجمه: سليمان بن خالد مي گويد من ابا عبد الله (امام جعفر) را در مورد زني كه شوهرش فوت شده است سوال كردم جواب داد مانند روايت قبل» ( فروع كافي ج 2 ص 311-باب المتوفي عنها زوجها المدخول بها اين تعتد و ما يجب عليها)
5-روايت اول از استبصار: « عن ابي عبدالله عليه السلام قال سالت عن المراة المتوفي زوجها....»ترجمه: اين روايت از كتاب استبصار از ابو عبد الله نقل شده است و ترجمه آن عينا همان روايت سوم فروع كافي است.(الاستبصار جزء 3 ابواب العدة ص 185
6-‌ « عن سليمان بن خالد قال سالت ابا عبدالله عليه السلام عن امراة توفي عنها زوجها..... ان عليا عليه السلام لما مات عمر اتي ام كلثوم فاخذ بيدها فانطلق بها الي بيته» ترجمه: روايت دوم از كتاب استبصار از سليمان بن خالد عينا همان مطلب روايت قبلي اثبات مي شود با اين فرق كه در روايت قبلي بجاي لفظ مات لفظ توفي آمده است.( الاستبصار جزء 3 ص 186 ابواب العدة)
7-روايت اول از تهذيب الاحكام « عن ابي عبد الله عليه السلام قال سالته عن المراة المتوفي عنها زوجها تعتد في بيتها او حيث شات قال بل حيث شاءت ان علياٌ لما توفي عمر اتي ام كلثوم فانطلق بها الي بيته» ترجمه: روايت اول از تهذيب الاحكام در اين نيز به مانند سابق قول امام جعفر صادق روايت شده است كه عبارت و مطالب، عيناٌ همان عبارت و مطالب قبلي مي باشند.( تهذيب الاحكام ص238 كتاب الطلاق باب عدة النساء)
8-روايت دوم از تهذيب الاحكام « سالت ابا عبد الله عليه السلام عن امراة توفي عنها زوجها....فاخذ بيدها فانطلق بها الي بيته» ترجمه: روايت دوم از تهذيب الاحكام در اين روايت نيز همان مطالب قبلي اثبات مي شوند با اين فرق كه در اين آمده است پس حضرت علي دست ام كلثوم را گرفت و بخانه خودش برد.( تهذيب الاحكام ص 238 كتاب الطلاق باب عدة النساء)
9-روايت سوم تهذيب الاحكام« عن جعفرعن ابيه قال ماتت ام كلثوم بنت علي و ابنها زيد بن عمر بن الخطاب في ساعة واحدة لا يدري ايهما هلك قبل فلم يورث احدهما من الاخر و صلي عليهما جميعا» ترجمه: امام جعفر صادق عليه السلام نقل مي كند كه او فرمود ام كلثوم دختر علي و فرزندش زيد بن عمر بن الخطاب در يك ساعت فوت كردند معلوم نشده است كه كدام يك زود تر فوت شده است.پس هيچ كدام از ديگري ارث نبرده است و با هم نماز جنازه آنها خوانده شده است.( تهذيب الاحكام آخرين جلد كتاب ميراث باب ميراث الغرقي و المهدوم عليهم)
10-علامه سيد علم الهدي در كتاب الشافي كه در جواب كتاب المغني (تصنيف قاضي عبد الجبار) نوشته است، مي نويسد: « فاما تزويجه بنته فلم يكن عن اختيار و الخلاف فيه مشهور فان الرواية و ردت بان عمر بن الخطاب خطبها الي امير المومنين فدافعه و ماطله فاستدعي عمر العباس فقال ابي باس فقال ما حملك علي هذا الكلام فقال خطبت الي ابن اخيك فمنعني .... فقال العباس رد امر ها الي فزوجه العباس اياها الخ» ترجمه: پس به ازدواج دادن سيدنا علي دخترش را به حضرت عمر با اختيار و رضايت (حضرت علي) نبوده است و اختلاف در اين مشهور است پس همانا كه روايت وارد شده است به اينكه عمر بن الخطاب به خدمت حضرت امير پيام ازدواج و دامادي فرستادو ايشان در جواب دادن تاخيرنمود پس حضرت عمر حضرت عباس را خواست و گفت كه ايا در من عيبي هست حضرت عباس فرمود چرا اين كلام را مي فرمايي فرمود به برادر زاده ات پيام داده ام او جوابم را نداده است. پس حضرت عباس به علي فرمود اختيار ام كلثوم را به من بده و سپس ازدواج عمر با ام كلثوم را انجام داد.( كتاب الشافي ص 116). قابل به ذكر است كه علم الهدي متوفاي سال 406 نزد علماي اهل تشيع بين علماي متقدمين و متاخرين حد فاصل است.
11- « فاما انكاحه عليه السلام فقد ذكرناه في كتابنا الشافي الجواب عن هذا الباب مشروحا و بينا انه عليه السلام ما اجاب عمر الي نكاح تبته الا بعد توعد و تهدد و مراجعة و منازعة» ترجمه: و اما اينكه علي دخترش را به نكاح عمر در آورد ما آن را در كتاب خود بنام الشافي با تفضيل جواب را بيان كرديم و توضيح داديم كه حضرت امير عليه السلام در مورد نكاح دخترش ام كلثوم به عمر جواب نداد مگر بعد از تهديد و مراجعه و نزاع.( سيد الشريف علم الهدي ص 138)
12-شارح نهج البلاغه ابن ابي الحديد شيعي متوفاي سال 656 در شرح حديدي خودش تحت عبارت «نعم الطيب المسك خفيف محله عطر ريحه» واقعه اي نقل كرده است كه ثابت مي شود دختر سيدنا علي در نكاح حضرت عمر بوده است.ملاحظه گردد:« وجه عمر الي ملك الروم بريداٌ فاشترت ام كلثوم امراة عمر طيباٌ بدنانير و جعلته في قادورتين و اهدتهما الي امراة ملك الروم فرجع البريد اليها و معه ملا القارورتين جواهر فدخل عليها عمر و قد صبت الجواهر في حجرها فقال من اين لك هذا فاخبرته ققبض عليه و قال هذا للمسلمين قالت كيف و هو عوض هديتي قال بيني و بينك ابوك فقال علي عليه السلام لك منه بقيمة دينارك و الباقي للمسلمين جملة لان بريد المسلمين حمله» ترجمه: حضرت عمر به طرف پادشاه روم پيكي ارسال داشت آنگاه ام كلثوم همسر حضرت عمر با چند دينار عطري خريداري كرد و داخل دو قوطي از شيشه قرار داد و بطور هديه براي همسر پادشاه روم فرستاد.همسر پادشاه روم براي ام كلثوم دوشيشه پر از جواهر توسط همان پيك فرستاد.در حاليكه ام كلثوم آن جواهرات را در دامن خود ريخته بود حضرت عمر وارد شد و فرمود اينها از كجا به شما رسيده اند؟ ام كلثوم خبر داد به حضرت عمر.آنگاه حضرت عمر انها را از ام كلثوم گرفت و فرمود : اينها مال بيت المال هستند.حضرت ام كلثوم فرمود چگونه ممكن است در صورتيكه اين جواهر در عوض هديه من مي باشد پس حضرت عمر فرمود قاضي بين من و تو پدرت مي باشد. پس علي عليه السلام فرمودند: براي تو بمقدار قيمت دينارت تعلق مي گيرد( از جواهرات) و بقيه همه مال مسلمانها مي باشند زيرا پيك مسلمين آنها را حمل و رسانده است.(شرح نهج البلاغه حديدي ج 4 ص 576 چاپ بيروت)


13- محقق معروف شيعي علامه حلي متوفاي سال 676 در كتاب فقه جعفري بنام شرائع الاسلام در كتاب النكاح بخش لواحق العقد مي نويسد« و يجوز نكاح الحرة العبد و العربية العجمي و الهاشمية غير الهاشمي» ترجمه: نكاح شخص آزاد با برده و عرب با غير عرب و هاشمي با غير هاشمي جايز است. يكي ديگر از علماي شيعه بنام شيخ زين الدين احمد عاملي معروف به الشهيد الثاني متوفاي سال 946 براي متن كتاب شرائع الاسلام شرح معتبري بنام مسالك الافهام نوشته است. كه در اين كتاب فقط مسائل اتفاقي و اجماعي مطرح شده اند و هيچ مسئله اختلافي در آن نيامده است. در همين كتاب با صراحت نكاح ام كلثوم بنت علي رضي الله عنه با عمر رضي الله عنه موجود است كه عبارت عربي آن به شرح زير است: شهيد ثاني دليل عبارت مذكور علامه حلي را چنين بيان مي كند« و زوج النبي ابنته عثمان و زوج ابنته زينب بابي العاص بن الربيع و ليسا من بني هاشم و كذالك زوج علي ابنته ام كلثوم من عمر و تزوج عبدالله بن عمرو بن عثمان فاطمه بنت الحسين و تزوج مصعب بن الزبير اختها سكينة و هم من غير بني هاشم» ترجمه: حضرت نبي صلي الله عليه و اله دخترش را به ازدواج عثمان در آورد و نيز دخترش زينب را به ازدواج ابي العاص بن ربيع در آورد.با اينكه آنها از بني هاشم نبودند.و اينچنين علي عليه السلام دخترش ام كلثوم را به ازدواج عمر در آورد و عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان با فاطمه بنت امام حسين ازدواج كرد و مصعب بن زبير با خواهر فاطمه بنت حسين (سكينه) ازدواج كرد.در حاليكه همه ي اينها از بني هاشم نبودند.

14- يكي ديگر از علماي معروف مجتهد قاضي نور الله شوشتري شهيد ثالث متوفاي 1019 موضوع ازدواج ام كلثوم با حضرت عمر را در چندين كتب تصنيفي خود آورده است.ملاحظه بفرماييد:
1-مجالس المومنين تذكره عباس بن عبد المطلب ص76: آخر عمر عباس را نزد خود طلبيد و سوگند خورده گفت: اگر علي را بدامادي من راضي نمي سازي آنچه در دفع ممكن باشد خواهم كرد..... چون مبالغه عباس در آن باب از حدفزوني گرفت آنحضرت (علي عليه السلام) از روي اكراه ساكت شدند. تا آنكه عباس از پيش خود ارتكاب تزويج او نمود.
15-در تذكره محمد بن جعفر طيار مي نويسد: محمد بن جعفر طيار بعد از فوت عمر بن خطاب بشرف مصاهرت حضرت امير المومنين مشرف گشته ام كلثوم را كه با عدم كفائت از روي اكراه در حباله عمر بود تزويج نمود.( مجالس المومنين ص 76و 82و 85)
16- اگر نبي دختر به عثمان داد ولي (علي عليه السلام) دختر به عمر فرستاد.( مجالس المومنين ص85)
17- قاضي شوشتري در تصنيف خود مصائب النواصب در ازدواج ام كلثوم با حضرت امير عمر تفصيلاٌ بحث كرده است. و در آخر مي نويسد: تزويج ام كلثوم با عمر در مقام ضرورت و ناچاري از راه رخصت است.( ترجمه مصائب النواصب فارسي از ميرزا محمد علي مدرس رشتي ص 165 تا 170)
18- مجتهد مشهور شيعه ملا باقر مجلسي نيز در تصنيفات خود موضوع ازدواج حضرت ام كلثوم را با حضرت عمر با تفصيل كامل نقل كرده است:اصول كافي-شرح فروع كافي يعني مراة العقول ج3 ص 448و 449 باب تزويج ام كلثوم و در پايان مي گويد: والاصل في الجواب ان ذلك وقع علي سبيل التقية و الاضطرار» ترجمه: اصل در جواب دادن اينكه همانا آن ازدواج بطريق تقيه و اظطراري واقع شده است.
19-شخصيت معروف شيعه كه در قرن سيزده ميزيسته است بنام ميرزا عباس علي قلي خان كه نخست وزير يكي از شاهان قاجاريه بوده است در تصنيف خود مي نويسد: ام كلثوم كبري دختر فاطمة الزهرا در سراي عمر بن خطاب بود و از وي فرزندي بياورد چنانكه مذكور گشت و چون عمر مقتول شد محمد بن جعفر بن ابي طالب او را در حباله نكاح در آورد. (تاريخ طراز مذهب مظفري باب تزويج ام كلثوم با عمر بن خطاب)
20-مجتهد معروف شيعه شيخ عباس قمي در كتاب منتهي الامال مي نويسد: و اما ام كلثوم حكايت تزويج او با عمر بن خطاب در كتب مسطور است و بعد از او ضجيع عون بن جعفر و پس از او زوجه محمد بن جعفر گشت.( منتهي الامال ج 1 فصل ششم ص 186)


با ذكر اين دلايل، روايتهايي كه در باره ي ازدواج حضرت عمر رضي الله عنه با ام كلثوم رضي الله عنها بيان شده است بحد مشهور بلكه در مرز متواتر قرار ميگيرند كه اكثر مجتهدين و علماي شيعي به آن اعتراف دارند.

سلام به همه مخصوصاً به ایمان عزیز :Gol::Mohabbat:

همان‌طور که در پست قبلیم اشاره کردم ولی به آن دقت نکردید( [=Trebuchet MS]انتظار جواب نداشتم ولی گویا به آن دقت هم نکردید اگر به آن فکر کردید لطفاً نتیجه فکرتان را برایم بنویسید برایم مهم است)مسئله امامت و جانشینی پیامبر بسیار مهم‌تر و اساسی‌تر و

سرنوشت‌سازتر از این ازدواج می باشد این بحث ازدواج یک مسئله تاریخی و

فرعی است و همانند بسیاری از جزئیات تاریخ اختلافی می‌باشد ( حتی

بعضی از علمای شیعه این ازدواج را نقل کردند و در طرف مقابل بعضی از

علمای اهل سنت این ازدواج را قبول نداشته و نقل نکرده‌اند ) و حتی جزو

فروع دین هم نیست که بخواهیم دنبالش برویم بحث و استدلال و مناظره کنیم چون اگر من شیعه بپذیریم که

این ازدواج صورت گرفته باشد سنی نمی‌شوم ( چون

ازدواج یک شخص با یک انسان بسیار پاک هم - مخصوصا اگر تحمیلی باشد - دلیل صلاحیت و شایستگی آن

شخص برای جانشینی پیامبر و امامت نمی‌شود )و همان طور که شما به خاطر

این ازدواج سنی نشدید که اگر ثابت شد این ازدواج صورت نگرفته است

شیعه بشوید پس هیچ اتفاق خاصی در دین و سرنوشت ما به وجود نمی‌آید :Gig: اما در صورتی که خداوند

برای پیامبرش جانشین تعیین کرده باشند و ما آن جانشین را نشناسیم دین ما

ناقص است و اگر آن جانشین را بشناسیم ولی نپذیریم یعنی دستور خدا را

نپذیرفته‌ایم یعنی ولایت خدا - که همان ایمان و تسلیم است - را نپذیرفته‌ایم بلکه مقابل دستور و ولایت الهی ایستاده‌ایم . آیا این طور نیست ؟

امیدوارم شما به همین اندازه که شما در مورد این ازدواج وقت گذاشتید و

تحقیق کردید در مورد جانشینی پیامبر - که اهمیتش قابل مقایسه با این

مسئله نمی‌باشد - بررسی و تحقیق کرده باشید و ما را در جریان این تحقیق

و بررسی قرار دهید البته راجع به اصل مسئله جانشینی پیامبر نه راجع به

حواشی و جزئیات که در اصل مسئله تأثیر ندارد مانند گرم بودن یا نبودن هوا در روز عید غدیر

امیدوارم شما و سایر اهل سنت به همین اندازه که شما در مورد این ازدواج

وقت گذاشتید و تحقیق کردید و حاضر به بحث و استدلال هستید در مورد

جانشینی پیامبر - که اهمیتش قابل مقایسه با این مسئله نمی‌باشد - اهل

تحقیق گفتگو و بحث و استدلال باشید .

البته تمسک شما به این ازدواج به صورت ناخواسته نشانگر ضعف پایه‌های

استدلالی مذهب شما می‌باشد که شاید در پست بعدی به آن اشاره کردم .

ازدواج با تهديد و زورگويي:

با سلام به همه دوستان

بله جناب ایمان حرف شما درست، در كتاب‌هاى شيعه نيز رواياتى در اين باب وجود دارد؛ اما با بررسى تك تك آن‌ها متوجه خواهيم شد كه اين روايات نه تنها روابط دوستانه ميان امير مؤمنان عليه السلام با عمر بن خطاب را ثابت نمى‌كند؛ بلكه نشان‌دهنده روابط زورمدارانه و رسيدن به اهداف از راه توسل به زور مى باشد.شما از کتب اربعه روایت ذکر کردید حال بر فرض قبول علت این ازدواج را در همین کتابها ببینید:(برای اختصار متن عربی رو ذکر نمی کنم)

1- مرحوم كلينى رضوان الله تعالى عليه در كتاب كافى اين روايات را نقل مى‌كند:
هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام نقل مى‌كند كه آن حضرت فرمود: زمانى كه عمر بن الخطاب از امّ‌كلثوم خواستگارى كرد، اميرمؤمنان به او فرمود: امّ‌كلثوم خردسال است. امام صادق مى‌فرمايد: عمر با عباس ملاقات كرد و به او گفت: من چگونه ام، آيا مشكلى دارم؟ عباس گفت: تو را چه شده است؟ عمر گفت: از برادر زاده‌ات دخترش را خواستگارى كردم، دست رد بر سينه‌ام زد، قسم به خدا چشمه زمزم را پر خواهم كرد، هيچ كرامتى را براى شما نمى‌گذارم؛ مگر اين كه آن را از بين ببرم، دو شاهد بر مى‌انگيزم كه او سرقت كرده و دستش را قطع خواهم كرد. عباس به به نزد اميرمؤمنان عليه السلام آمد، او را از ماجرا با خبر ساخت و از او درخواست كرد كه تصميم در اين باره را بر عهده او نهد، حضرت امير نيز مسأله ازدواج را به عهده عباس گذاشت.
الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 5 ص 346، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

2.عبد الله بن سنان و معاوية بن عمار مى گويند:‌ از امام صادق عليه السلام در باره زنى كه شوهرش مرد پرسيدم كه در كجا عده نگه‌دارد؟ حضرت فرمود: هر جا كه بخواهد مى‌تواند عده‌اش را نگه دارد. سپس فرمود: هنگامى كه عمر مُرد، علي عليه السلام به نزد امّ‌كلثوم آمد و دست او را گرفت و به خانه خويش برد.
همان، ج 6 ص 115.

3.سليمان بن خالد مى‌گويد: از امام صادق عليه السلام در باره زنى كه شوهرش مرده پرسيدم كه آيا در خانه شوهرش عده نگه دارد يا هر جا كه دلش خواست؟ امام عليه السلام فرمود: هر جا كه دلش مى‌خواهد، سپس فرمود: هنگامى كه عمر از دنيا رفت، امام علي عليه السلام دست امّ‌كلثوم را گرفت و به خانه‌اش آورد.
(همان)

4.از امام صادق عليه السلام در باره ازدواج امّ‌كلثوم پرسيدند، حضرت فرمود: او ناموسى است كه از ما غصب كرده‌اند. (طبق يك معنى؛ اما طبق ترجمه ديگر، اصل ازدواج زير سؤال مى رود؛ يعنى او زنى است كه به بهانه او ما را تحت فشار قرار مى دهند؛ نكته قابل توجه اين است كه حضرت با وجود فصاحت تمام، نفرموده‌اند ذلك فرج غصب منا؛ بلكه خود را مغصوب معرفى كرده‌اند و فرموده‌اند غصبناه، و يا غصبنا عليه كه در مصادر ديگر شيعه و مصادر سنى به نقل از شيعه اين چنين آمده است، و معنى غصبنا، آن است كه ما مغصوب شديم و نه آن فرج)
(همان،ج 5 ص 346.)

اولاً:از اين روايات استفاده نمى‌شود كه امّ‌كلثوم اشاره شده در اين روايات و ديگر روايات شيعيان، همان امّ‌كلثوم دختر امير مؤمنان عليه السلام از حضرت زهرا سلام الله عليها بوده يا امّ‌كلثوم دختر ابوبكر و يا امّ‌كلثوم از ديگر زنان امير مؤمنان عليه السلام؛ بلكه هر سه احتمال وجود دارد.

ثانياً: اهل سنت هرگز به اين روايات استدلال نخواهند كرد؛ زيرا با كنارهم قرار دادن اين روايات، حتى بر فرض وقوع اين ازدواج، هيچ خدمتى به حسن روابط بين امام علي عليه السلام و عمر بن الخطاب نمى‌كند؛ بلكه سوء روابط را ثابت مى‌كند؛ زيرا حد اكثر چيزى كه اين روايات ثابت مى‌كنند، ازدواج با تهديد و ارعاب؛ آن‌هم با دختر خردسالى بوده است كه نه خودش به اين ازدواج راضى بوده و نه پدرش.

آيا چنين ازدواجى مى‌تواند براى عمر بن خطاب فضيلت محسوب شود و آيا مى‌تواند دلالت بر صميميت و دوستى ميان خليفه دوم و اميرمؤمنان داشته باشد؟

سيد مرتضى علم الهدى در اين باره مى‌گويد:
اما در باره به ازدواج در آوردن امّ‌كلثوم،‌ براى عمر؛ ما در كتاب شافى پاسخ از اين مطلب را به صورت مفصل آورده و بيان كرده‌ايم كه آن حضرت، ازدواج عمر با دخترش را قبول ننمود، مگر پس از تهديد و تكرار اين درخواست و درگيرى، پس از سخنى طولانى كه در روايات آمده است....
آنچه كه در ازدواج امّ‌كلثوم مورد توجه بايد قرار گيرد، اين است كه اين ازدواج از روى اختيار و ميل نبوده و پس از تكرار درخواست و زورگويى كه نزديك بود به درگيرى آشكارا بيانجامد صورت گرفت....
و ضرورت حتى خوردن مردار و نوشيدن شراب را جايز مى كند؛ چه رسد به چيزى كه كمتر از آن است.

(المرتضي علم الهدي، أبو القاسم علي بن الحسين بن موسى بن محمد بن موسى بن إبراهيم بن الإمام موسى الكاظم عليه السلام (متوفاي436هـ)، رسائل المرتضى، ج 3 ص 149، تحقيق: تقديم: السيد أحمد الحسيني / إعداد: السيد مهدي الرجائي، ناشر: دار القرآن الكريم – قم، 1405هـ.)

در حال ضرورت، ازدواج با كافر نيز جايز است:

شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه در اين باره مى‌گويد:
اين ازدواج، اگر صحيح باشد، دو توجيه دارد كه با مذهب شيعه در باره گمراهى افرادى كه پيش از اميرمؤمنان بودند سازگار است:


1. شرط ازدواج، اسلام ظاهرى است كه شهادتين و نماز به سوى قبله و اقرار كردن به مجموعه شرايع است؛ اگر چه سزاوارتر است كه تنها با كسى كه مومن است، وصلت صورت گيرد و با كسى كه به ظاهر مسلمان است و گمراهى كه سبب خروج او از اسلام شود، ندارد، وصلت ننمود؛ اما هر زمان كه ضرورت اقتضا داشت كه با چنين گمراهى، به شرط تظاهر به اسلام، ازدواجى صورت گيرد، كراهت از بين رفته و اين كار جايز مى شود؛ و كارى كه در زمان اختيار مستحب نبود، در زمان اضطرار، جايز مى شود.
اميرمؤمنان در آن زمان، احتياج داشتند كه جان ها را حفظ كرده و نزديكى ايجاد كنند. و چنين ديد كه اگر همانند عمر، در خواسته اى كه او مطرح كرده به اين عنوان كه با دختر علي ازدواج كند، پافشارى نمايد (و دختر خويش را به او ندهد) اين مطلب فساد دينى و دنيوى خواهد داشت؛ و اگر اين كار را قبول كند، سبب صلاح دينى و دنيوى خواهد بود؛ به همين سبب بود كه خواسته او را برآورده كرد.


2. ادعا كنيم كه ازدواج با گمراهى كه امامت را منكر شده و آن را حق كسى مى‌داند كه مستحق آن نيست، حرام است؛ اما حتى طبق اين فرض نيز زمانى كه انسان بر جان و دين خويش بيمناك باشد، مى تواند اين كار را انجام دهد؛ همانطور كه در زمان تقيه مى تواند سخن شرك كه منافات با توحيد دارد، بر زبان آورد؛ و همانطور كه خوردن مردار و گوشت خوك در زمان ضرورت جايز است؛ با اينكه در زمان اختيار حرام بوده است.
اميرمؤمنان در اين زمان مضطر به قبول ازدواج امّ‌كلثوم با عمر شدند؛ زيرا او حضرت را تهديد كرده و به همين سبب اميرمؤمنان بر جان خويش و شيعيان بيمناك بودند؛ و به همين سبب از روى ضرورت، خواسته او را پذيرفتند؛ همانطور كه ضرورت سبب جواز گفتن سخنان شرك آلود مى شود. خداوند در قرآن فرموده است «مگر افرادى كه (به خاطر ستم ديگران) مجبور به انجام كارى شده و قلب آن‌ها با ايمان، محكم شده باشد »
(الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، المسائل السروية، ص 92 ـ 93، تحقيق: صائب عبد الحميد، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993م.)


و در كتاب المسائل العبكرية مى‌نويسد:
ازدواج با گمراه، توسط انبيا به صورت عملى با گمراه ازدواج كرده و عده اى (از مومنين) را به ازدواج گمراهان در آورده و گاهى نيز به اين كار دعوت كرده‌اند؛ و گمراهى آنان سبب جلوگيرى از اين ازدواج ها نشد؛ و نيز سبب نگشت كه انبيا آنان را دوست داشته باشند؛ و حتى دلالت بر اين مطلب نيز نمى‌كند! آيا نمى بينيد كه پيامبر دو دختر خويش را به ازدواج دو كافر، يعنى عتبة بن أبى لهب و أبوالعاص بن ربيع در آورد؛ اما اين كار منجر به گمراهى پيامبر يا هدايت آن دو نگرديد. و حتى ازدواج دو دختر پيامبر با آنها، سبب جلوگيرى از بيزارى پيامبر از دين آن‌ها نگرديد.
خداوند نيز در قرآن از لوط عليه السلام خبر داده است كه فرمود:« اى قوم! اينان دختران من براى شما پاكيزه ترند!»؛ او دختران خويش را در معرض ازدواج با كفار قوم خويش قرار داد آنهم زمانى كه خداوند اذن در هلاك آن قوم داده بود! اما اين كار سبب دوستى بين لوط و قومش نشد، و سبب عدم دشمنى دينى قومش با او نگرديد.
رسول خدا (ص) ازدواج منافقين با زنان مومن را جايز دانست؛ و ازدواج مومنين با زنان منافق را نيز جايز دانست؛ اما اين كار سبب جدايى دينى دو گروه نمى شود!
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، مصنفات الشيخ المفيد، ج6 (المسائل العبكرية = المسائل الحاجبية)، ص62، تحقيق: علي اكبر الالهي الخراساني، ناشر: المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد ـ قم، 1413هـ.

ازدواج اجباري عمر با عاتكه:

ازدواج با امّ‌كلثوم، نخستين ازدواج اجبارى خليفه نيست؛ بلكه پيش از آن نيز اتفاق افتاده است كه ازدواج با عاتكه دختر زيد از نمونه‌هاى آن است.


محمد بن سعد در الطبقات الكبرى مى‌نويسد:
أَنَّ عَاتِكَةَ بِنْتَ زَيْدٍ كَانَتْ تَحْتَ عَبْدِ اللَّهِ بنِ أَبي بَكْرٍ، فَمَاتَ عَنْهَا وَاشْتَرَطَ عَلَيْهَا أَلاَّ تَزَوَّجَ بَعْدَهُ، فَتَبَتَّلَتْ وَجَعَلَتْ لاَ تَزَوَّجُ، وَجَعَلَ الرجَالُ يَخْطِبُونَهَا وَجَعَلَتْ تَأْبَى، فَقَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لِوَلِيهَا: اذْكُرْنِي لَهَا، فَذَكَرَهُ لَهَا فَأَبَتْ عَلى عُمَرَ أَيْضَاً، فَقَالَ عُمَرُ: زَوجْنِيهَا: فَزَوَّجَهُ إِيَّاهَا، فَأَتَاهَا عُمَرُ فَدَخَلَ عَلَيْهَا فَعَارَكَهَا حَتَّى غَلَبَهَا عَلى نَفْسِهَا فَنَكَحَهَا، فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ: أُفَ أُفَ أُفَ، أَفَّفَ بها ثُمَّ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهَا وَتَرَكَهَا لاَ يَأْتِيهَا، فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِ مَوْلاَةً لَهَا أَنْ تَعَالَ فَإِني سَأَتَهِيَّأُ لَكَ.


علي بن زيد مى‌گويد: عاتكه دختر زيد، همسر عبد الله بن ابوبكر بود،‌ و عبد الله با او شرط كرده بود كه اگر او مُرد، شوهر نكند. عاتكه پس از مرگ عبد الله بدون شوهر مانده بود و هر كس از وى خواستگارى مى‌‌كرد، نمى‌پذيرفت، عمر به كسى كه ولايت بر عاتكه داشت گفت كه براى من از او خواستگارى كن، آن زن عمر را نيز قبول نكرد. عمر به سرپرست او گفت: تو او را به همسرى من دربياور. مراسم ازدواج انجام شد، عمر بر او وارد و با وى درگير شد تا سرانجام با زور با وى همبستر شد. هنگامى كه كارش تمام شد، عاتكه با اظهار نفرت چندين مرتبه گفت: اُف اُف... سپس عمر خارج شد و نزد وى بازنگشت تا آن كه عاتكه كنيزش را فرستاد و به عمر گفت: بيا من در اختيار تو هستم.


(الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 8، ص 265، ناشر: دار صادر - بيروت.)

برادرايمان سلام
اگر منظورتان اثبات اين قضيه براي خودتان است که اثبات است اما اگر منظورتان اثبات براي ماست به اين چند نکته توجه بفرماييد
1.چون جواب همه رواياتي که آورده ايد دراين تاپيک نمي گنجدوازطرفي بعضي ازکتابها کتابهاي دم دستي نيست تا خوانندگاه مراجعه کنند بنده فقط روايات آخر شماراکه درکتاب منتهي الامال آمده بررسي مي کنم تا بدانيد آنچه شما بي مراجعه کپي پيس کرده ايد چقدر ارزش دارد وشما که قيچي کردن رابسيار بد مي دانيد !خودتان نيز توجه کنيد
اولا:شيخ عباس ازقول ابوالفرج نقل کرده نه قول خودش اگر نظر خودش رامي خواهيد به کتابهاي ديگر ايشان مراجعه کنيد:لطفا به عبارت ايشان توجه کنيد
(ابوالفرج گفته که محمدبن عبدالله بن جعفر که در کربلا شهید شد،مادرش خوصا،بنت حفصه بن ثقیف است واوبرادراعیانی عبیدالله است که اونیزدروقعه ی طف شهید شد.واماام کلثوم حکایت تزویج او باعمر در کتب مسطور است وبعدازاو،ضجیع عون بن جعفروازپس اوزوجه،محمدبن جعفر گشت)
ثانيا :به علت اين که خودتان مراجعه نکردهايد واز جايي کپي کرده ايد آدرس رااشتبا ه داده ايد با اين آدرس که منتهي الامال جلد دو فصل ششم نمي شود اين مطلب رادراين کتاب پيدا کرد اي کاش خودتان نيز مراجعه مي کرديد آدرس صحيح . منتهی الآمال باب سوم (مربوط به حضرت علي عليه السلام )فصل ششم(بحث اولاد ايشان ).
ثالثا:شيخ عباس از قول ابوالفرج مي گويد درکتب مسطور است .يعني بعضي آورده اند نهاين که قول شيخ عباس يا حتي قول ابوالفرج باشد
2.طبق قول خودتان چند منبع به مجبور بودن حضرت علي به اين ازدواج اشاره شده است !!!
3.بااين روايات نتيجه گرفته ايد که اين خبر متواتراست اما ظاهرا معناي خبر متواتر راهم نمي دانيد ،خبرمتوار خبري است که درآن واحد چند نفر ازگوينده خبر آن رانقل کنند نه اينکه يکي در قرن اول يکي درقرن دوم و....
خبرغدير متواتراشت چوا 140نفرازصحابه ازقول پيامبرنقل کرده اند خبر ثقلين متواتراست چون چندين نفر دريک زمان ازپيامبر نقل کرده اند اما خبري که يک نفر دريک زمان نقل کرده وبقيه به درطول تاريخ به قول اواستناد کردهکرده اند خبر متواتر نيست
4.شما خودتان داخل نوشته هايتان کنايتا چيزهاي مي نويسيد ،اگر ماجواب دهيم سروصدا مي کنيد آي چرابحث رامنحرف کرده ايد واگر جواب ندهيم تلقي به قبول ازجانب مامي کنيد.گفته ايد (ابن ابي الحديد شيعي ) !!
درکتاب شرح ايشان دريک موضوع 200صفحه از خليفه ثاني تعريف وتمجيد مي کند ،آيا شيعه چنين کاري مي کند ،ابن ابي الحديد جرمش اين بود که اسرارهويدامي کرد،چون انصاف داشته وبعضي چيزهارانقل کرده شيعه بوده عجب !!!

iman2010;75947 نوشت:
تمام مطالبی که توسط شما نوشته شده است. حول سه موضوع بالا می چرخد. ما هم کم کم آنها را بررسی خواهیم کرد.
iman2010;75947 نوشت:
بعد از اثبات این قضیه سراغ سایر قضایا خواهیم رفت

:Ealam:سلام ایمان عزیز
بحث رو چرا ادامه نمی‌دید ؟اگر در اثر فکر کردن به نتیجه جدیدی رسیدید به ما هم اطلاع بدید . امیدوارم فکر کردن روی مباحث گفته شده برایتان مفید بوده باشد . :Sham: :Gol: :Mohabbat::hamdel:

موضوع قفل شده است