جمع بندی ازدواج خلیفه سوم با دو دختر پیامبر

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد عماد

saman151;756477 نوشت:
با سلام...
آیا ازدواج خلیفه سوم(عثمان) با دو دختر پیامبر صحت دارد؟؟ (زیرا از همین رو به او لقب ذوالنورین را داده اند)..
با تشکر از پاسخ شما

سلام علیکم
این سوال در تاپیک زیر پاسخگویی شده است مراجعه بفرمائید اگرجواب قانع کننده نبود باز خدمتتان هستیم
آيا ازدواج دو دختر پيامبر (ص) با عثمان صحت دارد ؟

با سلام و عرض ادب خدمت پرسشگر محترم

حضرت عثمان ذی النورین خلیفه سوم مسلمانان بدست ابوبکر صدیق رضی الله عنهما مسلمان شد و بعد از این، رسول الله صلی الله علیه سلم دختر خود رقیه بنت محمد را به عقد او درآورد و بدین جهت اورا ذی النورین ( یعنی صاحب دو تا نور ) می نامند، ابتدا فشار قبیله بر عثمان و فشار بقیه قبایل قریش بر مسلمانان دیگر، سبب شد تا افرادی که در شرایط دشواری بودند به حبشه مهاجرت نمایند و عثمان نیز با همسر خود ؛رقیه بنت رسول الله؛ هجرت نمود .
پس از استقرار اسلام در مدینه عثمان با همسرش به مدینه برگشت، و حضرت رقیه در اثنای جنگ بدر بیمارشد و وفات یافت عثمان باز به پیش رسول الله رفت و ام کلثوم بنت محمد صلی الله علیه و سلم را خواستگاری نمود ، و پیامبر باز موافقت فرمود، این دختر رسول الله نیز بعد از ۷ سال زندگی مشترک با عثمان وفات یافت .
بدین ترتیب در طول تاریخ ،عثمان تنها انسانی است که با دو دختر یک پیامبر عروسی نموده است، در واقع حضرت عثمان با دو تن از اهل بیت پیامبر زندگی کرده است ، بیشک این نشان از مقام شامخ ایشان دارد .

با تشکر

saman151;756477 نوشت:
با سلام...
آیا ازدواج خلیفه سوم(عثمان) با دو دختر پیامبر صحت دارد؟؟ (زیرا از همین رو به او لقب ذوالنورین را داده اند)..
با تشکر از پاسخ شما

سلام

اگر نهج البلاغه را می خواندید دیگر این سوال را نمی پرسیدید. امام علی علیه السلام در نهج البلاغه خطبه ی 164 می فرمایند:

متن عربی: ( لما اجتمع الناس اليه وشكوا ما نقموه على عثمان وسألوه مخاطبته واستعتابه لهم، فدخل عليه السلام على عثمان فقال:)

إِنَّ النَّاسَ وَرَائي، وَقَدِ اسْتَسْفَرُونيبَيْنَكَ وَبَيْنَهُمْ، وَوَاللهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لَكَ! مَا أَعْرِفُ شَيْئاً تَجْهَلُهُ، وَلاَ أَدُلُّكَ عَلَى أَمْرٍ لاَ تَعْرِفُهُ، إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ، مَا سَبَقْنَاكَ إِلَى شَيْءٍ فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ، وَلاَ خَلَوْنَا بِشَيْءٍ فَنُبَلِّغَكَهُ، وَقَدْ رَأَيْتَ كَمَا رَأَيْنَا، وَسَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا، وَصَحِبْتَ رَسُولَ الله صلى الله عليه وآله كَمَا صَحِبْنَا.
وَمَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَلاَ ابْنُ الْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ الْحَقِّ مِنْكَ، وَأَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وآله وَشِيجَةَرَحِمٍ مِنْهُمَا، وَقَدْ نِلْتَ مَنْ صَهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالاَ. فَاللهَ اللهَ فِي نَفْسِكَ! فَإِنَّكَ ـ وَاللهِ ـ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمىً، وَلاَ تُعَلّمُ مِنْ جَهْلٍ، وَإِنَّ الْطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ، وَإِنَّ أَعْلاَمَ الدِّينِ لَقَائِمَةٌ.
فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِاللهِ عِنْدَ اللهِ إِمَامٌ عَادِلٌ، هُدِيَ وَهَدَي، فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً، وَأَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً، وَإِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ، لَهَا أَعْلاَمٌ، وَإِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ، لَهَا أَعْلاَمٌ، وَإِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَاللهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَضُلَّ بِهِ، فَأَمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً، وَأَحْيَا بِدْعَةً مَتْرُوكَةً. وَإِني سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وآله يَقُولُ: «يُؤْتَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالاِِْمَامِ الْجَائِرِ وَلَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَلاَ عَاذِرٌ، فَيُلْقَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ، فَيَدُورُ فِيهَا كَمَا تَدُورُ الرَّحَى، ثُمَّ يَرْتَبِطُفِي قَعْرِهَا». وَإِني أَنْشُدُكَ اللهَ أنْ تَكُونَ إِمَامَ هذِهِ الاَُْمَّةِ الْمَقْتُولَ، فَإِنَّهُ كَانَ يُقَالُ: يُقْتَلُ فِي هذِهِ الاَُْمَّةِ إِمَامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا الْقَتْلَ وَالْقِتَالَ إِلى يَوْمِ الْقُيَامَةِ، وَيَلْبِسُ أُمُورَهَا عَلَيْهَا، وَيَبُثُّ الْفِتَنَ فِيهَا، فَلاَ يُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ، يَمُوجُونَ فِيهَا مَوْجاً، وَيَمْرُجُونَ فِيهَا مَرْجاً فَلاَ تَكُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَيِّقَةًيَسُوقُكَ حَيْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلاَلَ السِّنِّ وَتَقَضِّيالْعُمُرِ.
فَقَالَ لَهُ عُثْـمَانُ: كَلِّمِ النَّاسَ فِي أَنْ يُؤَجِّلُونِي، حَتَّى أَخْرُجَ إِلَيْهِمْ مِن مَظَالِمِهِمْ، فَقال عليه السلام : مَاكَانَ بِالْمَدِينَةِ فَلاَ أَجَلَ فِيهِ، وَمَا غَابَ فَأَجَلُهُ وُصُولُ أَمْرِكَ إِلَيْهِ.( نهج البلاغه خطبه 164)

ترجمه فارسی: ( و اين در هنگامى بود كه مردم نزد او جمع شده و از«عثمان‏»شكايت كردند و از آن حضرت‏ خواستند كه با عثمان در اين زمينه صحبت كند و از او بخواهد كه از اشتباهاتش دست‏ بردارد امام(ع)بر عثمان وارد شدو چنين فرمود:)


مردم پشت‏ سر من هستند و مرا بين خود و تو سفير قرار داده ‏اند.سوگند به خدا نمى‏دانم چه‏ چيز را با تو بگويم؟!مطلبى را كه تو(در اين زمينه)از آن بى‏اطلاع باشى سراغ ندارم تو آن چه را كه ما مى‏دانيم مى‏دانى ما به چيزى پيشى نگرفته ‏ايم كه تو را از آن آگاه سازيم، وچيزى را در پنهانى نيافته ‏ايم كه آن را به تو ابلاغ كنيم و همانطور كه ما مشاهده كرديم تو هم مشاهده كردى،و همانگونه كه ما شنيديم تو هم شنيدى و همچنان كه ما با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همنشين‏ بوديم تو نيز همنشين بودى،هيچگاه فرزند«ابو قحافه‏»(ابو بكر)،پسر«خطاب‏»(عمر)در انجام ‏اعمال نيك از تو سزاوارتر نبودند،تو برسول خدا(ص)از نظر پيوند خويشاوندى از آن دو نزديكترى،تو از نظر دامادى پيامبر(ص) به مرحله ‏اى رسيدى كه آن دو نرسيدند،خدا را!خدا را!

به جان خود رحم كن،سوگند به خدا كه تو نياز به راهنمائى و تعليم ندارى،راهها آشكارند و نشانه-هاى دين بر پا!آگاه باش!برترين بندگان در نزد خداوند پيشواى عادلى است.كه خود هدايت‏ يافته و ديگران را هدايت مى‏كند،سنت معلومى را بر پا دارد،بدعت مجهولى رابميراند.

سنتها روشن و نورانيند و نشانه‏ هاى مشخص دارند،بدعتها نيز آشكارند و علامتهائى‏دارند، بدترين مردم نزد پروردگار،پيشواى ستمگرى است كه خود گمراه است و مردم به ‏وسيله او گمراه مي شوند،سنتهاى مورد قبول را از بين برده و بدعتهاى متروك را زنده ميكند،من از رسول خدا شنيدم،ميفرمود:

«پيشواى ستمكار را روز رستاخيز حاضر مي كنند در حالى كه نه ياورى با او است و نه ‏عذر خواهى،او را در آتش دوزخ مى‏افكنند و همچون سنگ آسيا در آتش به چرخش‏ مى‏افتد،آن گاه او را در قعر دوزخ به زنجير مى‏كشند»و من تو را بخدا سوگند مى‏دهم نكندتو همان پيشواى مقتول اين امت گردى.چه اينكه پيامبر(ص)همواره مى‏فرمود:«در اين امت پيشوائى كشته خواهد شد،كه‏ پس از آن درهاى كشت و كشتار به روى آنها تا قيامت‏ باز خواهد گرديد،امور اين امت رابر آنها مشتبه مى‏كند فتنه و فساد در ميانشان گسترش مى‏دهد تا آن جا كه حق را از باطل تميزنمى‏دهند،و به سختى در آن فتنه غوطه‏ور مى‏شوند،و به شدت درهم آميخته و فاسد خواهندگرديد»نكند تو با اين سن زياد و گذراندن عمر،زمام خويش را بدست‏«مروان‏»بسپارى تا بردهر جا كه خاطر خواه او است!.

«عثمان‏»در پاسخ به آنحضرت گفت:«از مردم بخواه به من مهلت دهند تا خويش را از حقوق‏ از دست رفته آنها خلاص گردانم.»

امام(ع)فرمود:آنچه مربوط به مدينه است مهلتى در آن نيست و آنچه بيرون مدينه است‏ مهلتش رسيدن دستور تو،به آنها است‏.)) ( ترجمه آیت الله مکارم شیرازی)

توضیح: آیت الله مکارم شیرازی در قسمتی از شرح این خطبه نهج البلاغه می نویسند:امام(ع)در اينجا مي خواسته از جنبه عاطفى استفاده كرده و عواطف عثمان‏ را تحريك كند بلكه باشد اگر براى خدا هم كه نباشد دست از كارهايش بردارد، لذا مي فرمايد:تو از نظر نسب به پيامبر(ص)از ابو بكر و عمر نزديكترى زيرا سلسله‏ نسب عثمان با پيامبر(ص)در عبد مناف بيكديگر مي رسند،در حاليكه ابو بكر وعمر چنين نيستند و آنها در«كعب ابن لوى‏»با پيامبر(ص)در نسب شريك مي شوندكه چند نفر بيشتر با اجداد عثمان فاصله دارند.و اما از نظر جنبه سببى كه روشن‏ است و نياز به توضيح ندارد زيرا عثمان داماد پيامبر(ص)بود.

yalda solimani;757640 نوشت:
حضرت عثمان ذی النورین خلیفه سوم مسلمانان بدست ابوبکر صدیق رضی الله عنهما مسلمان شد و بعد از این، رسول الله صلی الله علیه سلم دختر خود رقیه بنت محمد را به عقد او درآورد و بدین جهت اورا ذی النورین ( یعنی صاحب دو تا نور ) می نامند،

ای کاش لااقل ابتدا دو ازدواج وی با دخترخوانده های پیامبرصلی الله علیه واله و سلم را مطرح می کردید سپس وی را ذی النورین خطاب می کردید، عجله شما در اثبات این مدعا آنقدر زیاد است که با بیان ازدواج با اولین دختر فورا وی را ذی النورین خطاب کرده اید!!!!

yalda solimani;757640 نوشت:
بدین ترتیب در طول تاریخ ،عثمان تنها انسانی است که با دو دختر یک پیامبر عروسی نموده است، در واقع حضرت عثمان با دو تن از اهل بیت پیامبر زندگی کرده است ، بیشک این نشان از مقام شامخ ایشان دارد .

اگر بنا باشد ازدواج با دختر خوانده های پیامبرصلی الله علیه واله وسلم مقام شامخ ایجاد کند به تصریح کتب اهل سنت ام کلثوم ابتدا با فرزند ابولهب ازدواج کرد (1) پس باید نصف مقام شامخ عثمان را برای وی نیز قائل شوید
ابولعاص بن ربیع نیز با زینب دیگر دختر خوانده حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ازدواج کرد(2) وی در جنگ بدر جزء مشرکان بود و اسیر شد و او را نیز باید دارامی مقامات شامخ بدانید

1.اسدالغابه، ج۶، ص۳۸۴
2.اسدالغابه، ج۴، ص۲۲۲

اما اینان دختر خوانده های پیامبر بودند چرا که :
یک: در منابع اهل سنت روایات دیگری از قول پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در مقام حضرت زهرا سلام الله علیها آمده است چرا درباره آن دو دختر چنین روایاتی نیست آیا پیامبرصلی الله علیه واله وسلم بین دختران خود تفاوت می گذاشته است.

به روایات بنگرید:
«اِنَّ اَفْضَلَ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ خَدیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِد، وَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّد، وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرانَ، وَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزاحِم;(1)

برترین زنان بهشت خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمّد، و مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم [همسر فرعون]».رسوا خدا: هنگامی که مشتاق آن میوه‌های بهشتی می‌شوم، فاطمه را می‌بوسم و از بوی او بوی تمام آن میوه‌ها را که در آن شب خوردم استشمام می‌کنمو ازاین قببیل ورایات در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار است که در منابع اهل سنت نیز آمده است حال یکی و بیشتر از این روایات در مورد سه دختر دیگر از پیامبر صلی الله علیه واله وسلم آنهم از منابع اهل سنت نقل کنید

اما نه تنها در منابع اهل سنت در فضائل این دختران مطلبی نیست بلکه علیه آنان نیز وجود دارد هنگامی که عثمان و رقیه بدون اطلاع پیامبرصلی الله علیه واله وسلم به حبشه هجرت کردند، پیامبرصلی الله فرمودند قبحهما الله (2) (خدا آنان را زشت کند)

منابع:
1. این حدیث در «مستدرک الصحیحین»، جلد 2، صفحه 497 نقل شده و سپس تصریح می‌کند که اسناد این حدیث صحیح است. در منابع زیر نیز این از این قبیل روایات دیده می شودالإصابة - ابن حجر - ج 8 - ص 262 و سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 2 - ص 118 – 119 و الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة - الذهبي - ج 2 - ص 514 و تهذيب الكمال - المزي - ج 35 - ص 247 و أسد الغابة - ابن الأثير - ج 5 - ص 520 و الاستيعاب - ابن عبد البر - ج 4 - ص 1899 .
2. الإصابة،ج‏8،ص:139

دو: حرمت جمع بين دختران رسول خدا و دختران دشمن خدا :
علما و محدثين اهل سنت براي خرده گيري از امير المؤمنين عليه السلام نقل كرده‌اند كه آن حضرت در زماني كه فاطمه سلام الله عليها همسر او بود ، دختر ابو جهل را نيز خواستگاري كرد . اين امر باعث شد كه صديقه طاهره ناراحت شده و شكايت خود را پيش پيامبر ببرد !! پيامبر اسلام وقتي از اين قضيه با خبر شدند ، با عصبانيت به مسجد آمد و فرمود :
وَإِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَإِنِّي أَكْرَهُ أَنْ يَسُوءَهَا وَاللَّهِ لَا تَجْتَمِعُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ عِنْدَ رَجُلٍ وَاحِدٍ .
صحيح البخاري - ج 4 - ص 212 – 213
فاطمه پاره تن من است ، من دوست ندارم كسي او را ناراحت كند ، به خدا قسم نبايد دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در نزد يك نفر جمع ‌شود .
و در روايت ديگري نوشته‌اند كه آن حضرت فرمود :
إِلَّا أَنْ يُرِيدَ ابْنُ أَبِي طَالِبٍ أَنْ يُطَلِّقَ ابْنَتِي وَيَنْكِحَ ابْنَتَهُمْ فَإِنَّمَا هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي يُرِيبُنِي مَا أَرَابَهَا وَيُؤْذِينِي مَا آذَاهَا .
صحيح البخاري ج 6، ص 158، ح 5230، كتاب النكاح، ب 109 - باب ذَبِّ الرَّجُلِ عَنِ ابْنَتِهِ، فِي الْغَيْرَةِ وَالإِنْصَافِ و صحيح مسلم،ج 7، ص 141، ح 6201، كتاب فضائل الصحابة رضى الله تعالى عنهم، ب 15 -باب فَضَائِلِ فَاطِمَةَ بِنْتِ النَّبِيِّ عَلَيْهَا الصَّلاَةُ وَالسَّلام .
علي (عليه السلام) اگر مي‌خواهد دختر ابوجهل رابگيرد ، بايد دختر من را طلاق بدهد . فاطمه پارۀ تن من است ، آن‌چه كهموجب رنجش فاطمه بشود ، مرا مي‌رنجاند ... .
از آن‌جايي كه بحث تنقيص مقام امير المؤمنين عليه السلام در ميان است ، علماي اهل سنت اين قضيه را با آب و تاب فراواني نقل كرده‌اند ؛ غافل از اين كه عثمان بن عفان نيز عملاً بين دختران پيامبر و دختران دشمان خدا نه يكبار كه چندين بار جمع كرده است .
رملة بنت شيبة ، يكي از همسران عثمان است كه در مكه با او ازدواج كرد و از كساني بود كه همراه عثمان به مدينه مهاجرت كرد . ابن عبد البر در اين زمينه مي‌نويسد :
رملة بنت شيبة بن ربيعة كانت من المهاجرات هاجرت مع زوجها عثمان بن عفان.
الاستيعاب ، ج 4 ، ص 1846 رقم 3345 .
رملة ، دختر شيبه از كساني بود كه همراه همسرش عثمان به مدينه مهاجرت كرد .
و شيبة از دشمنان پيامبر اسلام است كه در جنگ بدر به هلاكت رسيده است ؛ چنانچه ابن حجر مي‌نويسد :
رملة بنت شيبة بن ربيعة بن عبد شمس العبشمية قتل أبوها يوم بدر كافرا .
الإصابة، ج 8، ص 142 - 143 رقم 11192.
رمله ، دختر شيبه ... پدرش در جنگ بدر كشته شد ، در حالي كه كافر بود .
در حالي كه نوشته‌اند در همان زمان رقيه دختر رسول خدا ! نيز همسر عثمان بوده است . ابن اثير در اسد الغابة مي‌نويسد :
ولما أسلم عثمان زوجّه رسول الله صلى الله عليه وسلم بابنته رقية وهاجرا كلاهما إلى أرض الحبشة الهجرتين ثم عاد إلى مكة وهاجر إلى المدينة .
أسد الغابة، ج 3، ص 376 .
زماني كه عثمان اسلام آورد‌ ، رسول خدا دخترش رقيه را به همسري او درآورد ، هر دوي آن‌ها به سرزمين حبشه مهاجرت كردند ، سپس وقتي از آن‌جا بازگشتند ، به مدينه مهاجرت كردند .
علاوه براين ، عثمان با أم البنين بنت عيينة و فاطمة بنت الوليد بن عبد شمس نيز ازدواج كرده است ؛ در حالي كه پدر هر دوي آن‌ها نيز در آن زمان از دشمنان خدا بوده‌اند .

بخاری می گزارشی نقل می کند که در آن شخصي پيش عبد الله بن عمر آمد و از او سؤالاتي كرد ؛ از جمله نظر او را در باره عثمان و امام علي عليه السلام پرسيد ، وي در مقايسه بين عثمان و حضرت علي عليه السلام مي‌گويد :
[=century gothic]أَمَّا عُثْمَانُ فَكَأَنَّ اللَّهَ عَفَا عَنْهُ وَأَمَّا أَنْتُمْ فَكَرِهْتُمْ أَنْ تَعْفُوا عَنْهُ وَأَمَّا عَلِيٌّ فَابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَخَتَنُهُ ... .

[=century gothic]صحيح البخاري - البخاري - ج 5 - ص 157 .
[=century gothic]اما عثمان ، خداوند از گناه او ( فرار عثمان در جنگ احد ) درگذشت ؛ ولي شما دوست نداريد كه او را ببخشيد ، اما علي عليه السلام پس او پسر عموي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم و داماد او است .
[=century gothic]ملاحظه مي‌فرماييد كه دفاع عبد الله بن عمر از عثمان فقط در اين مطلب خلاصه مي‌شود كه خداوند از گناه فرار وي در جنگ احد درگذشته است ؛ ولي صحابه‌اي كه عليه او خروج كردند ، او را نبخشيده و عثمان را كشتند ؛ ولي اين كه عثمان داماد پيامبر نيز باشد ، متذكر نمي‌شود . اما نسبت به امير المؤمنين عليه السلام استدلال مي‌كند كه او پسر عموي پيامبر و داماد آن حضرت است .
[=century gothic]اگر عثمان داماد پيامبر بود ، بايد ابن عمر به آن استدلال مي‌كرد ؛ زيرا وي تمام تلاش خود را مي‌كند كه در برابر هر نوع تهمتي را از عثمان دفع كند و معنا ندارد كه وقتي دليل قويتري همانند دامادي پيامبر وجود دارد ، وي به دليل سخيف و ضعيف استدلال كند ؛ زيرا عفو خداوند فقط شامل كساني مي‌شود كه بعد از فهميدن زنده بودن پيامبر از فرار دست كشيده و برگشتند و شامل عثمان كه بعد از سه روز برگشت ، نمي‌شود . حتي اگر فرض كنيم كه عفو خداوند شامل عثمان نيز مي‌شود ، سبب نخواهد شد كه خداوند تمامي گناهان او را كه حتي بعد از آن نيز انجام داده بخشيده باشد ؛ بلكه حد اكثر شامل فرار او در همان جنگ مي‌شود .
[=century gothic]بنابراين شايسته بود كه اگر دامادي عثمان صحت داشت ، به آن استناد مي‌كرد .
[=century gothic]از طرفی حضرت زهرا سلام الله عليها بعد از غصب فدك توسط ابوبكر به مسجد آمد و خطبه غرائي خواند كه بسياري از علماي اهل سنت آن را نقل كرده‌اند . آن حضرت در بخش‌هاي از اين خطبه مي‌فرمايد :
[=century gothic]أنا فاطمة بنت محمد أقول عودا على بدء ، وما أقول ذلك سرفا ولا شططا... فإن تعزوه تجدوه أبي دون نسائكم وآخا ابن عمي دون رجالكم ، فبلغ الرسالة صادعا بالرسالة ناكبا عن سنن مدرجة المشركين ، ضاربا لثجهم آخذا بأكظامهم ، داعيا إلى سبيل ربه بالحكمة والموعظة الحسنة .
[=century gothic]مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 202 و السقيفة وفدك - الجوهري - ص 142 .
[=century gothic]اى مردم آگاه باشيد كه من فاطمه و پدرم محمّد است ، گفتارم تماما يك نواخت از سر صدق بوده و از غلط و نادرستى به دور است ... اگر تحقيق كنيد (پيامبر اسلام ) پدر من بود نه پدر زنان شما ، و در عقد اخوّت پسر عموى من بود نه شما .
[=century gothic]اگر زنان عثمان دختران پيامبر بودند ، نبايد فاطمه زهرا سلام الله عليها كه سرور زنان بهشت است ، چنين سخني بگويد و از طرف ديگر عثمان نيز مي‌توانست به اين سخن حضرت اعتراض كند كه زنان من نيز دختران پيامبر بودند .
[=century gothic]همچنین در منابع اهل سنت آمده :
[=century gothic]أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لعلي : أوتيت ثلاثا لم يؤتهن أحد ولا أنا ، أوتيت صهرا مثلي ولم أوت أنا مثلي ، وأوتيت زوجة صديقة مثل بنتي ولم أوت مثلها زوجة ، وأوتيت الحسن والحسين من صلبك ولم أوت من صلبي مثلهما ، ولكنكم مني وأنا منكم .
[=century gothic]جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع) - ابن الدمشقي - ج 1 - ص 209 و الرياض النضرة ج 2 ص 202 .
[=century gothic]رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمود : يا على خداى تعالى سه گونه موهبت به تو عنايت فرموده است كه به من و هيچيك از مردم ، عنايت نفرموده است :
[=century gothic]
پدر زنى مانند من به تو ارزانى داشته است كه به من عنايت نكرده است ؛ 2. همسر پاكيزه گوهر راستگو و راست رو به تو مرحمت داشته كه به من عنايت نفرموده است ؛ 3 . حسن و حسينى از پشت تو به وجود آورده است كه چنان دو فرزندى از پشت من بوجود نياورده است ؛ آرى ! من از شمايم و شما از من مى‏باشد .

[=century gothic]در اين روايت پيامبر اسلام به صراحت مي‌گويد كه به احدي غير از علي عليه السلام پدر زني مثل من داده نشده است ، معلوم مي‌شود كه پيامبر دختر ديگري نداشته است و گرنه چنين سخني نمي‌فرمود .

آیا با این همه مطلب می توان گفت که آن سه دختر نیز دختر رسول خدا صلی الله علیه واله سلم بودند.

اما اینکه چرا اینان به دختران پیامبر صلی الله علیه واله وسلم معروف شدند و یا اینکه حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه بر فرض اثبات که چنین فرموده بودند به فرهنگ آن زمان عرب بر می گردد پسر خوانده و دختر خوانده حکم پسر و دختر واقعی را داشته است(1) حتی امر تا آنجا بوده است که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم با نص صریح قرآن با همسر پسر خوانده خود ازدواج کردند تا به مردم تفهیم کنند فرزند خوانده حکم فرزند انسان را ندارد (2)

لذا مشهور بودن به اینکه اینان فرزندان پیامبرصلی الله علیه واله وسلم بودند ضربه ای به دختر خوانده بودند آنان نمی زند زیرا این فرهنگ عرب بوده و قرآن نیز این را تایید می کند.

1. الاستغاثه، کوفی، ج1، 69
2. احزاب آیه 8

yalda solimani;757640 نوشت:
با سلام و عرض ادب خدمت پرسشگر محترم

حضرت عثمان ذی النورین خلیفه سوم مس

با سلام
اين لقب را تنها اهل سنت به جناب عثمان مي دهد نه شيعه ، و آن هم تنها براساس دروغ پردازي هاي بني اميه

از احادیثی که اهل سنت به آن بر "ذوالنور"بودن عثمان استدلال می کنند حدیث زیر است
حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ، نا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمِصْرِيُّ، نا يُوسُفُ بْنُ مُوسَى، نا عَلِيُّ بْنُ جَمِيلٍ، نا جَرِيرٌ، عَنْ لَيْثٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: " مَا فِي الْجَنَّةِ شَجَرَةٌ إِلا مَكْتُوبٌ عَلَى وَرَقِهَا لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ، عُمَرُ الْفَارُوقُ، عُثْمَانُ ذُو النُّورَيْنِ، عَلِيٌّ الرِّضَا، عَلَيْهِمُ السَّلامُ "

در بهشت درختی است که روی آن نوشته شده است ..عثمان ذو النورین است

در پاسخ به این حدیث باید توجه داشت که یکی از راویان این حدیث،علی بن جمیل است،که علمای رجال از جمله ذهبی، درباره این شخص می گوید"جایز نیست کسی از این شخص حدیث نقل کند"(الموضوعات ج 1 ص 251)

از دیگر راویان این حدیث شخصی به نام"لیث"است که این شخص هم علمای رجال اهل سنت،از جمله ذهبی،احادیث او را قبول نمی کنند(الکاشف ج 2 ص 151)

ابن عباس از رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله)، نقل نموده است: «هیچ درختی در بهشت نیست، مگر روی برگ‌های آن نوشته شده «لا إله إلّا اللَّه، محمد رسول اللَّه، أبوبکر الصدّیق، عمر الفاروق،عثمان عذو النورین؛[۱] هیچ خدایی نیست جز خدای یگانه، محمد رسول خدا است، ابوبکر صدّیق است، عمر فاروق است، عثمان صاحب دو نور است».[۲]
ابن کثیر از علمای اهل سنت در ذیل این روایت می گوید: این حدیث ضعیف است و کسى که این را گفته، به نحوی ناشناخته و مجهول است و خدا داناتر است.[۳]
علّامه امینی در کتاب الغدیر می فرماید: این حدیث از جعلیات علی بن جمیل رقی (از راویان این حدیث)، است که طبرانى (از علمای اهل سنت) آن را آورده و گفته است: ساختگى است و على بن جمیل، جاعل و حدیث ساز است و تنها او است که این حدیث را نقل کرده‏.[۴

[۱]. در بیان کنیه‌ها و القاب امام علی (علیه السلام) بیان شد که یکی از کنیه‌های آن حضرت «أَبُو النُّورَیْن» و یکی از القاب آن جناب، «ذُوالنّورَین» است و منظور از دو نور، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) می‌باشند.
[۲]. ابن کثیر دمشقى، البدایه و النهایه، ج ‏۷، ص ۲۰۵ و ۲۰۶٫
[۳]. همان، ص ۲۰۶٫
[۴]. امینی، عبد الحسین، الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج ۵، ص ۴۷۶٫

پرسش:
آیا ازدواج خلیفه سوم(عثمان) با دو دختر پیامبر صحت دارد؟؟ (زیرا از همین رو به او لقب ذوالنورین را داده اند).

پاسخ:
در مورد ازدواج عثمان با دختران حضرت محمد (صلّى اللّه عليه و آله)دو نظریه وجود دارد
نکته اول: برخی قائلند که اینها دختر خوانده های پیامبر(صلّى اللّه عليه و آله)هستند نه دختران ایشان. طرفداران این نظریه دلایلی را مطرح کرده اند از جمله:
یک: پیامبر (صلّى اللّه عليه و آله)روایاتی در مورد فضائل حضرت زهرا (سلام الله علیها)آورده اند از جمله : برترین زنان بهشت خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمّد، و مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم [همسر فرعون]».(1) اما نه تنها در منابع اهل سنت در فضائل این دختران مطلبی نیست بلکه هنگامی که عثمان و رقیه بدون اطلاع پیامبر(صلّى اللّه عليه و آله)به حبشه هجرت کردند، پیامبر فرمودند: قبحهما الله (2) (خدا آنان را زشت کند)
دو: اهل سنت براي خرده گيري از امير المؤمنين (عليه السلام)نقل كرده‌اند كه آن حضرت در زماني كه فاطمه (سلام الله عليها) همسر او بود ، دختر ابو جهل را نيز خواستگاري كرد . اين امر باعث شد كه صديقه طاهره ناراحت شده و شكايت خود را پيش پيامبر ببرد !! پيامبر اسلام وقتي از اين قضيه با خبر شدند ، با عصبانيت به مسجد آمد و فرمود: فاطمه پاره تن من است ، من دوست ندارم كسي او را ناراحت كند ، به خدا قسم نبايد دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در نزد يك نفر جمع ‌شود .(3)

و در روايت ديگري نوشته‌اند كه آن حضرت فرمود :
علي (عليه السلام) اگر مي‌خواهد دختر ابوجهل رابگيرد ، بايد دختر من را طلاق بدهد . فاطمه پارۀ تن من است ، آن‌چه كه موجب رنجش فاطمه بشود ، مرا مي‌رنجاند (4)
اگر چه ما این روایات را ساخته پرداخته اهل سنت می دانیم ولی طبق این روایات عثمان نمی تواند داماد پیامبر(صلّى اللّه عليه و آله)باشد زیرا اگر آن دختران فرزندان پیامبر (صلّى اللّه عليه و آله)باشند عثمان بين دختران پيامبر و دختران دشمنان خدا نه يكبار كه چندين بار جمع كرده است .
"رملة بنت شيبة" ، يكي از همسران عثمان است كه در مكه با او ازدواج كرد و از كساني بود كه همراه عثمان به مدينه مهاجرت كرد. "ابن عبد البر" در اين زمينه مي‌نويسد : رملة ، دختر شيبه از كساني بود كه همراه همسرش عثمان به مدينه مهاجرت كرد. (5) و شیبه کسی است که در جنگ بدر در حال شرک کشته شد.(6) در حالي كه نوشته‌اند در همان زمان رقيه دختر رسول خدا ! نيز همسر عثمان بوده است . ابن اثير در اسد الغابة مي‌نويسد :
زماني كه عثمان اسلام آورد‌ ، رسول خدا دخترش رقيه را به همسري او درآورد ، هر دوي آن‌ها به سرزمين حبشه مهاجرت كردند ، سپس وقتي از آن‌جا بازگشتند ، به مدينه مهاجرت كردند .
علاوه بر اين ، عثمان با "أم البنين بنت عيينة" و "فاطمة بنت الوليد بن عبد شمس" نيز ازدواج كرده است ؛ در حالي كه پدر هر دوي آن‌ها نيز در آن زمان از دشمنان خدا بوده‌اند.(7)
سه: بخاری می گزارشی نقل می کند که در آن شخصي پيش "عبدالله بن عمر" آمد و از او سؤالاتي كرد ؛ از جمله نظر او را در باره عثمان و امام علي (عليه السلام)پرسيد ، وي در مقايسه بين عثمان و حضرت علي (عليه السلام)مي‌گويد :اما عثمان ، خداوند از گناه او ( فرار عثمان در جنگ احد ) درگذشت ؛ ولي شما دوست نداريد كه او را ببخشيد ، اما علي (عليه السلام)پس او پسر عموي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و داماد او است. (8)
ملاحظه مي‌فرماييد كه دفاع "عبدالله بن عمر" از عثمان فقط در اين مطلب خلاصه مي‌شود كه خداوند از گناه فرار وي در جنگ احد درگذشته است ؛ ولي صحابه‌اي كه عليه او خروج كردند ، او را نبخشيده و عثمان را كشتند ؛ ولي اين كه عثمان داماد پيامبر نيز باشد ، متذكر نمي‌شود اما نسبت به امير المؤمنين (عليه السلام)استدلال مي‌كند كه او پسر عموي پيامبر و داماد آن حضرت است .

اگر عثمان داماد پيامبر بود بايد "ابن عمر" به آن استدلال مي‌كرد ؛ زيرا وي تمام تلاش خود را مي‌كند كه هر نوع تهمتي را از عثمان دفع كند. بنابراين شايسته بود كه اگر دامادي عثمان صحت داشت ، به آن استناد مي‌كرد . شبیه به همین روایت از عمر نقل شده است.(9)
چهار: حضرت زهرا (سلام الله عليها) بعد از غصب فدك توسط ابوبكر به مسجد آمد و خطبه غرائي خواند كه بسياري از علماي اهل سنت آن را نقل كرده‌اند . آن حضرت در بخش‌هاي از اين خطبه مي‌فرمايد :
اى مردم آگاه باشيد كه من فاطمه و پدرم محمّد است ، گفتارم تماما يك نواخت از سر صدق بوده و از غلط و نادرستى به دور است ... اگر تحقيق كنيد (پيامبر اسلام ) پدر من بود نه پدر زنان شما ، و در عقد اخوّت پسر عموى من بود نه شما . (10)
اگر زنان عثمان دختران پيامبر بودند ، نبايد فاطمه زهرا (سلام الله عليها) كه سرور زنان بهشت است ، چنين سخني بگويد و از طرف ديگر عثمان نيز مي‌توانست به اين سخن حضرت اعتراض كند كه زنان من نيز دختران پيامبر بودند .

پنج: در منابع اهل سنت آمده :
رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله)به على (عليه السلام)فرمود: يا على خداى تعالى سه گونه موهبت به تو عنايت فرموده است كه به من و هيچيك از مردم ، عنايت نفرموده است:1. پدر زنى مانند من به تو ارزانى داشته است كه به من عنايت نكرده است....(11)
در اين روايت پيامبر اسلام به صراحت مي‌گويد كه به احدي غير از علي(عليه السلام)پدر زني مثل من داده نشده است ، معلوم مي‌شود كه پيامبر دختر ديگري نداشته است و گرنه چنين سخني نمي‌فرمود .

شش:از ابن مسعود روايت شده: به تحریک ابوجهل شخصی شکنبه شتری را روی پیامبر (صلی الله علیه واله) خالی کرد.پيغمبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله) همچنان در حال سجده بود و سر از سجده برنمى‏ داشت، حضرت فاطمه (عليها السّلام) در حالي كه از شنيدن اين سخن به شدت ناراحت شده بود ، آمد و آن را از روى دوش حضرت رسول اكرم(صلّى اللّه عليه و آله)برداشت.(12)
هفت: در قضيه مباهله كه پيامبر تمام بستگان درجه يك خود را انتخاب كرد ، چرا ديگر دختران خود را نبرد و از بين «نساء» خود فقط فاطمه را انتخاب كرد ؟
مسلم در صحيح خود مي‌نويسد :
"عامر بن سعد بن ابى وقاص" از پدرش (سعد بن ابى وقاص) نقل كرده است كه معاويه؛ "سعد" را امر كرد و گفت : تو را چه مانع است كه ابوتراب (على بن ابى طالب(عليه السلام) را دشنام دهى ؟ (سعد) گفت : من سه چيز (سه فضيلت) را از او در خاطر دارم ، كه رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله)درباره وى فرموده است ، هرگز وى را دشنام نخواهم داد. چنانچه من يكى از اين سه فضيلت را مى داشتم از شتران سرخ مو برايم محبوبتر بود ... وقتى اين آيه نازل گرديد : (... فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم ...) پيامبر(صلّى اللّه عليه و آله)على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام)را فراخواند و فرمود : «خدايا، اينان اهل بیت من هستند ».
آيا «نساءنا » شامل ديگر دختران پيامبر نمي‌شد ، يا پيامبر دختر ديگري غير از صديقه طاهره نداشت؟(13)

قضيه ديگري كه بطلان اين قضيه را روشن مي‌كند ، اين است كه در هيچ جايي از تاريخ ثبت نشده است كه در مدينه ، احدي از مهاجرين و يا انصار به خواستگاري ام كلثوم رفته باشد ؛ با اين كه براي خواستگاري از فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و رسيدن به افتخار دامادي پيامبر ، بر يكديگر پيش دستي مي‌كردند و هر كس دوست داشت اين افتخار نصيب او شود . آيا ام كلثوم دختر پيامبر نبود يا اصلاً چنين دختري وجود خارجي نداشت ؟

نکته دوم: لقب ذوالنورین:اهل سنت روایتی نقل کرده اند که پیامبر(صلّى اللّه عليه و آله)می فرمایند: در بهشت درختی است که روی آن نوشته شده است ..عثمان ذو النورین است
در سلسله سند این حدیث شخصی به نام "علی بن جمیل" وجود دارد که علمای رجالی اهل سنت از جمله ذهبی او را ضعیف می دانند. ذهبی می گوید "جایز نیست کسی از این شخص حدیث نقل کند.(14)
روایت دیگری نقل کرده اند که "ابن عباس" از رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله)، نقل نموده است: «هیچ درختی در بهشت نیست، مگر روی برگ‌های آن نوشته شده «لا إله إلّا اللَّه، محمد رسول اللَّه، أبوبکر الصدّیق، عمر الفاروق،عثمان ذو النورین؛[۱] هیچ خدایی نیست جز خدای یگانه، محمد رسول خدا است، ابوبکر صدّیق است، عمر فاروق است، عثمان صاحب دو نور است».
ابن کثیر از علمای اهل سنت در ذیل این روایت می گوید: این حدیث ضعیف است و کسى که این را گفته، به نحوی ناشناخته و مجهول است و خدا داناتر است.(15)
علّامه امینی در کتاب الغدیر می فرماید: این حدیث از جعلیات "علی بن جمیل رقی" (از راویان این حدیث)، است که طبرانى (از علمای اهل سنت) آن را آورده و گفته است: ساختگى است و على بن جمیل، جاعل و حدیث ساز است و تنها او است که این حدیث را نقل کرده‏(14)
به هر حال داماد پیامبر(صلّى اللّه عليه و آله) بودن بدون عمل صالح فضیلتی نیست زیرا اگر بنا باشد ازدواج با دختر پیامبر(صلّى اللّه عليه و آله)مقام شامخ ایجاد کند به تصریح کتب اهل سنت ام کلثوم ابتدا با فرزند ابولهب ازدواج کرد (16)
"ابولعاص بن ربیع" نیز با زینب دختر خوانده حضرت پیامبر (صلّى اللّه عليه و آله)ازدواج کرد(17) وی در جنگ بدر جزء مشرکان بود و اسیر شد.
در نتیجه اولا: در داماد بودن عثمان اختلاف است، ثانیا: لقب ذوالنورین فضیلت تراشی است و ثالثا بر فرض داماد پیامبر(صلی الل علیه واله) بودن و نداشتن عمل، قداست نیست.

منابع:
1. این حدیث در «مستدرک الصحیحین»، جلد 2، صفحه 497 نقل شده و سپس تصریح می‌کند که اسناد این حدیث صحیح است. در منابع زیر نیز این از این قبیل روایات دیده می شودالإصابة - ابن حجر - ج 8 - ص 262 و سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 2 - ص 118 – 119 و الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة - الذهبي - ج 2 - ص 514 و تهذيب الكمال - المزي - ج 35 - ص 247 و أسد الغابة - ابن الأثير - ج 5 - ص 520 و الاستيعاب - ابن عبد البر - ج 4 - ص 1899 .
2. الإصابة،ج‏8،ص:139
3. صحيح البخاري - ج 4 - ص 212 – 213
4. صحيح البخاري ج 6، ص 158، ح 5230، كتاب النكاح، ب 109 - باب ذَبِّ الرَّجُلِ عَنِ ابْنَتِهِ، فِي الْغَيْرَةِ وَالإِنْصَافِ و صحيح مسلم،ج 7، ص 141، ح 6201، كتاب فضائل الصحابة رضى الله تعالى عنهم، ب 15 -باب فَضَائِلِ فَاطِمَةَ بِنْتِ النَّبِيِّ عَلَيْهَا الصَّلاَةُ وَالسَّلام .
5. الاستيعاب ، ج 4 ، ص 1846 رقم 3345 .
6. الإصابة، ج 8، ص 142 - 143 رقم 11192.
7. أسد الغابة، ج 3، ص 376 .
8. صحيح البخاري - البخاري - ج 5 - ص 157 .
9. ینابیع الموده فصل سوم ص343 - مجمع الزوائد ابوبکر هیثمی 9/120- ترجمه الامام علی بن ابیطالب ابن عساکر از تاریخ دمشق 1/219 ح282
10. مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 202 و السقيفة وفدك - الجوهري - ص 142 .
11. جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع) - ابن الدمشقي - ج 1 - ص 209 و الرياض النضرة ج 2 ص 202 .
12. صحيح البخاري - البخاري - ج 1 - ص 65 و صحيح مسلم - مسلم النيسابوري - ج 5 - ص 179 .
13. صحيح مسلم، ج 5 ، ص 23، كتاب فضائل الصحابة ، باب من فضائل علي بن أبي طالب، ح 32 .
14. ذهبی، الموضوعات ج 1 ص 251
15. ابن کثیر دمشقى، البدایه و النهایه، ج ‏۷، ص ۲۰۵ و ۲۰۶٫
16. امینی، عبد الحسین، الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج ۵، ص ۴۷۶٫
17. اسدالغابه، ج۶، ص۳۸۴
18. اسدالغابه، ج۴، ص۲۲۲

موضوع قفل شده است