جمع بندی ازدواج به خاطر پز دادن

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ازدواج به خاطر پز دادن
سلام اگر شخصی بخاطر پز دادن به دیگران و بخاطر اینکه چون فلانی ازدواج کرده پس من هم باید ازدواج کنم ،با فردی ازدواج کند که اصلا چهره ی ان فرد دردل دختر نرود ودختر به پسر و همه ی اطرافیان به دروغ بگوید که عاشق پسر هست و ازدواج کند با ان پسر،بعد الان هم بخواهد زندگیش راحفظ کند چون اگر حفظ نکند و زندگیش را با ان مرد بهم بزند افراد حسود خوشحال میشن و این دختر دوست داره به دروغ به پسر ابراز علاقه کند تا زندگیش حفظ بشه و تظاهر به خوشبختی جلوی دیگران کنه،چون نمیخواد بقیه از ناراحتی دختر خوشحال بشن آیا این کار از نظر شرعی درسته؟؟ واینکه اگر کسی از روی تنهایی با کسی ازدواج کند که چهره ی ان مرد زیاد به دل ننشیند این گناه هست؟؟ ولی واقعا این بخواهد به زندگی ادامه دهد و زندگی اش را میخواهد حفظ کند
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث:  استاد ناصر

با سلام و احترام به شما

با اینکه پیام ارسالی شما در مورد حکم شرعی چنین ازدواجی بوده و مربوط به کارشناسان احکام می باشد و در بخشی از سوال خود در مورد گناه بودن یا نبودن این ازدواج پرسش شده است و مرتبط با کارشناسان اخلاق است؛ اما از جنبه های روان شناختی این مساله نمی توان گذشت. متن سوال به گونه ای است که این مساله برای شخص سومی است و شما از زبان او می گویید و می پرسید. در هر صورت ما نمیدانیم که این مساله خود شماست یا شخص دیگری. اگر به جنبه های روان شناختی این مشکل بخواهیم بپردازیم مشخص می شود که سراسر چنین ازدواجی از اقدام به آن و ادامه به آن، حاکی از حال ناخوشایند فردی است که با چنین قصدی تصمیم به ازدواج گرفته و اکنون در این ازدواج مانده است. جدای از اینکه این فرد آیا باید در این ازدواج با هر قیمتی بماند یا نماند بحث دیگری است. آنچه در درجه اول اولویت دارد این است که این فرد باید به درمان خود بپردازد. این حالات بیانگر یک احساس حقارت و کمبود در زندگی گذشته و چه بسا دوران کودکی است. کمبود عاطفه و محبتی که ارضا نشده و اکنون در یک موقعیت بسیار حساس از زندگی و آن هم ازدواج مانند یک زخم سر باز کرده است. دیگر علتی که می توان از آن یاد کرد عدم توجه والدین و نزدیکان ایشان در دوران کودکی و بی اهمیت بودن آنها در این مهم بوده است. حال ایشان در یک دوران از زندگی خود قرار دارد که باید به چیزی جز آرامش نرسد چرا که هدف ازدواج سکونت و آرامش است. اما ایشان سراسر نگرانی، تشویش، پریشانی و خشم های نهفته و پنهان را تجربه می کند. انگار که با این نوع رفتارها به دنبال پر کردن آن بخش از تیکه های پازل وجود خویش است ولی هر لحظه که از زندگی ایشان می گذرد جای خالی بیشتری در عمق شخصیت ایشان به وجود می آید. بنابراین علل متعددی می توان بیان کرد: عدم ارضای جلب توجه در دوران کودکی، کمبود محبت از سوی والدین در دوران کودکی، خشم های نهفته و حل نشده و یا اضطراب های بجا مانده از گذشته و حل نشده. بنابراین دو پیشنهاد می توان ارائه داد:

1- قبل از اینکه تصمیم به ماندن در این زندگی بگیرد به صورت فردی باید تحت نظر یک روان شناس به درمان خود بپردازد. و ایشان در این روند درمان با خود ِ واقعی خویش روبرو شود.

2- در مرتبه دوم بعد از درمان فردی بهتر و راحت تر می تواند تصمیم بگیرد که در این زندگی بماند یا نماند. بنابراین در این مرحله با مراجعه به یک زوج درمانگر جهت پایداری این ازدواج از وی کمک بگیرد.

جمع بندی پرسش: اگر شخصی بخاطر پز دادن به دیگران و بخاطر اینکه چون فلانی ازدواج کرده پس من هم باید ازدواج کنم ،با فردی ازدواج کند که اصلا چهره ی آن فرد در دل دختر نرود ودختر به پسر و همه ی اطرافیان به دروغ بگوید که عاشق پسر هست و با آن پسر ازدواج کند ،بعد الان هم بخواهد زندگیش راحفظ کند چون اگر حفظ نکند و زندگیش را با آن مرد بهم بزند افراد حسود خوشحال میشن و این دختر دوست داره به دروغ به پسر ابراز علاقه کند تا زندگیش حفظ بشه و تظاهر به خوشبختی جلوی دیگران کنه،چون نمیخواد بقیه از ناراحتی دختر خوشحال بشن آیا این کار درسته؟؟و اینکه اگر کسی از روی تنهایی با کسی ازدواج کند که چهره ی آن مرد زیاد به دل ننشیند این گناه هست؟؟ ولی واقعا این بخواهد به زندگی ادامه دهد و زندگی اش را میخواهد حفظ کند. پاسخ: متن این مساله به گونه ای است که این مشکل برای شخص سومی است و شما از زبان او می گویید و می پرسید. در هر صورت ما نمیدانیم که این مساله خود شماست یا شخص دیگری. اگر به جنبه های روان شناختی این مشکل بخواهیم بپردازیم مشخص می شود که سراسر چنین ازدواجی از اقدام به آن و ادامه به آن، حاکی از حال ناخوشایندِ فردی است، که با چنین قصدی تصمیم به ازدواج گرفته و اکنون در این ازدواج مانده است. جدای از اینکه این فرد آیا باید در این ازدواج با هر قیمتی بماند یا نماند بحث دیگری است. آنچه در درجه اول اولویت دارد این است که این فرد باید به درمان خود بپردازد. این حالات بیانگر یک احساس حقارت و کمبود در زندگی گذشته و چه بسا دوران کودکی است. کمبود عاطفه و محبتی که ارضا نشده و اکنون در یک موقعیت بسیار حساس از زندگی و آن هم ازدواج مانند یک زخم سر باز کرده است. دیگر علتی که می توان از آن یاد کرد عدم توجه والدین و نزدیکان ایشان در دوران کودکی و بی اهمیت بودن آنها در این مهم بوده است. حال ایشان در یک دوران از زندگی خود قرار دارد که باید به چیزی جز آرامش نرسد چرا که هدف ازدواج سکونت و آرامش است. اما ایشان سراسر نگرانی، تشویش، پریشانی و خشم های نهفته و پنهان را تجربه می کند. انگار که با این نوع رفتارها به دنبال پر کردن آن بخش از تیکه های پازل وجود خویش است ولی هر لحظه که از زندگی ایشان می گذرد جای خالی بیشتری در عمق شخصیت ایشان به وجود می آید. بنابراین علل متعددی می توان بیان کرد: عدم ارضای جلب توجه در دوران کودکی، کمبود محبت از سوی والدین در دوران کودکی، خشم های نهفته و حل نشده و یا اضطراب های بجا مانده از گذشته و حل نشده. بنابراین دو پیشنهاد می توان ارائه داد: 1- قبل از اینکه تصمیم به ماندن در این زندگی بگیرد به صورت فردی باید تحت نظر یک روان شناس به درمان خود بپردازد. و ایشان در این روند درمان با خود ِ واقعی خویش روبرو شود. 2- در مرتبه دوم بعد از درمان فردی بهتر و راحت تر می تواند تصمیم بگیرد که در این زندگی بماند یا نماند. بنابراین در این مرحله با مراجعه به یک زوج درمانگر جهت پایداری این ازدواج از وی کمک بگیرد.
موضوع قفل شده است