جمع بندی ازدواج با فردی پایین تر از سطح خودم؛ پشیمانی افسرده ام کرده؛ چه کنم؟

تب‌های اولیه

111 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

فرهاد;635046 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام

«بنده نظر شخصیمو میگم»

اولا.دیدگاه شما نسبت به مسائل گذشته

* تقصیر دیگران نیست!

یعنی شما بخاطر خانوادتون ازدواج کردید؟من اینطور فکر نمیکنم و جوابو در آخر میگم...
اما بعنوان یک نکته،خواهر گرامی سعی کنید بازتاب انتخاب هاتونو تقصیر این و اون نندازید،که بخاطر خانواده قبول کردید یا...

یک جا میگید بخاطر خانواده که نذاشتن زیاد باهم حرف بزنید قبول کردید ولی همونجا میگید چون ایشون خوب حرف میزده نیازی به جلسات بیشتر نمیدیدید...(خود ازدواج+شناخت ناقص هردو تقصیر خانوادتونه؟!!!)
یک جا میگید دوره نامزدی فقط با تلفن حرف میزدید(و مشخصا کم نبوده) ولی بازهم چون تلفنی بوده و خانواده نمیذاشتن بیشتر ادامه پیدا کنه...(پس تقصیر خانواده تون بوده!)

ولی مطمئنا اگه خانواده شما از اون دسته خیلی سنتی میبود نمیذاشتن به دانشگاه برید...حالا اینکه تا اون زمان بالإجبار ازدواج نکرده بودید خودشم تأییده...

و اینکه اگر هم اشتباهی صورت گرفته ، توجه کنید «اگر»...تقصیر خودتون بوده نه خانواده و طرز حرف زدن طرف و...
چون خودتونم معترفید که در جلسات این شما بودید که کوتاهی کردید...
خسته بودید!...
چهره ایشون دلنشین بوده!...
و حرف رو طولانی میکردن...
ولی در نهایت دست خودتون بوده که سوالات بیشتری بپرسید یا ازشون میخواستید کوتاه جواب بدن و...

*تفاوت جایگاه و منصب اجتماعی

اول.آیا قبل ازدواج از شرایط و جایگاه اجتماعی هم آگاه بودید(که بازهم مشخصا از تحصیلات ایشون مطلع بودید)

اگر آگاه بودید:
پس علاقه شما واقعی بوده

اگر آگاه نبودید(که بعید میدونم):کوتاهی کردید که از شرایط مالی و شغلی ایشون نپرسیدید

*اصل در ازدواج

در ازدواج یکی از ملاک ها شأنیت دو طرف است:
از جهت خانوادگی،مذهبی،فرهنگی و...

و البته اصلی ترین،سازگاری اخلاقی است...
و بقیه تنها باعث افزایش همین سازگاری میشوند...
و ظاهرا همسرتون هم محصل هستند پس اونقدر هم پایین نیستند بلکه اگر صبر داشته باشید متوجه میشد در آینده هم تراز خواهید شد...

«مشکل از کجاست؟»

امان از چشم...

نظر بنده این است با توجه به اینکه در محل اشتغال شما مردانی وجود دارند و حتی بعضا از شما خواستگاری کرده اند،شما بعد ازدواج تصور کرده اید این ازدواج شما زود هنگام و اشتباه بوده و موارد بهتری هم(از نظر مالی و تحصیلی و همکار بودن و شاید...) بوده و پشیمان شده اید...
و نه اینکه شناخت شما ناقص بوده بلکه الان با قیاسی که با اطرافیان خود داشته اید و ظاهرا معیارتان هم اصلش بنا بر جایگاه اجتماعی است ذهنیتتان نسبت به همسرتان عوض شده...

راه حل:

مقایسه ممنوع
همسر شما شخصیت،افکار،عقاید و ویژگی های خودش را دارد و قابل قیاس با بقیه نیست...اگر مشکل قابل رفعی دارد کمکش کنید نه تعویض!!!

متعهد و متأهل شده اید

وقتی ازدواج میکنید یعنی تعهد و پیمان زناشویی برای یک عمر...و شروع همیاری و صمیمیت نسبت به هم...
اما ظاهرا شما هنوز نه ازدواج و تعهد خود را قبول نکرده اید(قلبا) چون اگر واقعا قبول کرده بودید چشمتان را از مردان دیگر می بستید...

شناخت بهتر

همسرتان را از جهت انسانیت محبت و مردانگی بشناسید نه از مدرک و درآمد و حرف بقیه...

---------------------------
در پایان نظر بنده طبق متن شما بود و اگر حرفی بیش از این هست مثلا مشکلی یا ... لطفا بیان کنید.

انشالله که مشکلتون رفع بشه و زندگی شیرین و خوبی با هم داشته باشید

و السلام

سلام حق کاملا با شماست.
همسر من واقعا اخلاق و ایمان خیلی خوبی داره.
از این لحاظ نظیر نداره.
مشکلم اینه که هنوز نمی تونم بهشون تکیه کنم.
این تکیه نکردن خیلی اذیتم میکنه و افسرده میشم.
میترسم ناخودآگاه ایشون رو هم اذیت کنم.

بانو;635209 نوشت:
سلام

به نظرم شما جنبه ارشد خوندن را ندارید، دکتری هم بگیرید بدتر میشید بهتر نمیشید، زندگی فقط مدرک گرفتن و پول درآوردن نیست....
این دنیا محل گذر هست...بهتره یکم به فکر آخرت باشید.

ما هم مقطع ارشد را از بهترین دانشگاه ایران با اساتید درجه اول ایران و جهان حس کردیم ولی هیچ وقت همچین حسی مثل شما نداشتیم !!!

به شما توصیه میکنم این سخنرانی حاج آقا پناهیان در مورد اینکه بعد از عقد و تشکیل زندگی هیچ وقت به همسری که انتخاب کرده اید شک نکنید. استفاده کنید.

http://bayanmanavi.ir/post/154

موفق باشید


سلام
سعی کنید قبل از قضاوت کردن، طرف مقابل رو درک کنید

جزیره مجنون;635075 نوشت:
سلام دوستان.ب نظر شخصی من شما هیچ عیب و ایرادی از همسرتون ننوشتین ک بفهمیم این بنده خدا چ تقصیری داره یا چ گناهی کرده ک شما رو پشیمون کرده ... خب حالا دکترا نداره یا هرچیز دیگه ای خب گناه داره ک اینجوری درموردش فکر کنین... ب نظرم شما عادت کردین ب افسردگی و غرغر کردن ... حتی اگه همسرتون دکترا هم داشت میگفتین یه چیز دیگه نداره و یه چیز دیگه رو بهونه میکردین... و یه سوال مهم اینکه شما ک اینقد اعتماد ب سقف دارین تا حالا ب عیب های خودتون هم نگریسته اید؟ ب نظرم زندگی تون خیلی هم عالیه اگه خودتون خراب اش نکنین ... موفق باشین ...

شاید عادت کرده باشم به افسردگی...

عاشق امام خامنه ای;635292 نوشت:
سلام دوست عزیز
نظر من اینه که این دیدگاهتون نشون میده که حرف مردمه که براتون مهمه نه خواسته های خودتون و به نظرم افرادی که اعتماد به نفس پایینی دارن حرف مردم براشون مهمه و با جلب توجه مردم میخوان خودشون رو اثبات کنن
یعنی اگر الان کارمند بانک بودن رو بورس بود جای دکترا داشتن و خلبان بودن و ..... شما از خوشحالی الان پر در میاوردید پس خوب نیست آدم به معیارای شناور تکیه کنه
پیشنهاد من اینه که دیدگاهتون رو عوض کنید باور کنید اینجوری حس بهتری پیدا میکنید حس با عرضه بودن بیشتر
ببینید مثلا فکر کنید که شما میتونید به همسرتون کمک کنید فوق لیسانسش رو بگیره خودتون هم دکترا شرکت کنید حتما وقتی این همه آرزوش رو داشتید میمونه تو دلتون خب شرکت کنید اشکالش چیه؟بعدا شوهرتون هم میتونن دکترا بدن و برن بالا
آخه تحصیلات که الان یه چیزی نیست که تا یه سال فاصله افتاد دیگه آدم نتونه ادامه بده
مساله ای که عجیب به آدم آرامش میده عدم توجه به حرف مردمه خودتون باشید چرا احساس خوشبختی رو از خودتون میگیرید با چند تا فکر واقعا بی ارزش؟
ببینید به نظرم اگه برای حتی همین چیزایی که آرزوش رو دارید تلاش کنید همت کنید زندگیتون رو بسازید خیلیییییییییییییییییییییی احساس مفید بودن و با عرضه بودن میکنید نشون دادید که شما شرایط رو جوری که بخواید میسازید نه اینکه حاضر و آماده تو یه شرایطی بذارنتون
متاسفانه من اصلا نمیتونم منظورمو خوب برسونم
ولی حتما دکترا شرکت کنید

در واقع اصلا حرف مردم برای من مهم نیست. و گرنه اون تصمیم رو نمی گرفتم.

در مورد کارشونt راستش من خودم هم از کار بانکی شون خوشم نمیاد. خیلی فشار کاریش زیاده و از وقت زندگی و ... مون میزنه.
ولی مشکل اینجاست که اگر کارشون رو به این کار جدیده تغییر بدن، خیلی حقوق شون کمتر میشه.
و اصل خرجی و .. میافته روی دوش من.
راستش رو بگم از این خیلی حس بدی بهم دست میده! دوست ندارم حقوق شوهرم از من کم باشه. اونم در این حد. در حد نصف...
شاید اینهاس که باعث میشه نتونم بهش تکیه کنم.
دلم میخواست هر وقت اراده کنم نرم سر کار. بشینم بچه بزرگ کنم یا برای دکترا بخونم.
ولی نمیشه..
به خاطر همین شرایط مالی.
و اینکه میگم ازش حس میکنم بالاترم اینه که من مدتی که درس میخوندم، با اینکه سخت ترین دانشگاه بودم ، هم کار میکردم و از نظر فنی قوی بودم. همش میگم اگر من بودم الان کلی میتونستم پول در بیارم و زندگی رو از این وضع در بیارم....
ایناست که باعث میشه حسم راجع بهش بد بشه.

با توجه به شرایط مون بهترین تصمیم این بود که اپلای کنیم. چون

علاوه بر ادامه تحصیل حقوقی هم دریافت میکنیم که ان شاء الله عفاف زندگی خواهد بود و ضمن اینکه از مشکلات خانوادگی فامیل شوهرم که الان تاثیر زیادی روی زندگی ما داشته یه مدت 4 سالی دور می مونیم و بعد هم میتونیم برای خودمون خانه مستقل بخریم. فعلا پیش خانواده همسرم زندگی میکنیم.

ولی یه وقتایی واقعا ناامید میشم. به خاطر اینکه فکر میکنم شوهرم نمیتونه این کارو انجام بده.
خودش ابراز تمایل کرده که خیلی تصمیم خوبیه ولی
خیلی امید ندارم بتونیم تا سال آینده اپلای کنیم. یعنی می بینم الان که دانشجوی ارشده، مقاله خوندنش و .. چطوریه. خیلی خیلی ضعیف. ناامید میشم.
واسه همین میگم کاش یه ذره توی این چیزها وارد بود. پتانسیل اش منظورمه. اون وقت من خیلی خوشحال بودم که بهش کمک کنم اونم بخونه.
سن مون هم میره بالا و بچه دار شدن رو هم نمیشه خیلی عقب انداخت.
واسمون دعا کنین.
الان هزار تا مشکل حاد دیگه هم واسه خونواده اش پیش اومده که چون واقعا فرزند خلفی هست و کمک کار خونواده اش، همه فقط از اون انتظار دارن. لذا وقت زیادی براش نمیمونه که منم بخوام ازش انتظار داشته باشم زودتر فوق لیسانسش رو تموم کنه و برای دکتری اقدام کنه.
اینه که میگم کاش یه ذره از نظر سطح علمی بالاتر بود.
مثلا زبانش بهتر بود و ...

عشق طوفان;635308 نوشت:
سلام
به نظر من برخورد اکثرتون با درددل این خانوم اصلا خوب نبود وقتی یه خانوم درددل می کنه اول نیاز به هم دردی داره و اینکه حس کنه درک شده و احساسش فهمیده شده نه اینکه بهش برچسب زده بشه که تو خیلی مغروری متکبری و .... . شاید این خانوم اشتباه کرده قبلا و همین الانم اشتباه داشته باشه ولی سعی کنید احساس ایشون رو بفهمید و با لحن و رفتار بهتری باهاشون برخورد کنید اگه احساس یه زن درک بشه و باهاش همدردی بشه بعد میشه بهش راه حل داد و در مورد اشتباهاتش راهنماییش کرد و در اون صورت پذیرشش صد برابر میشه.

قربون آدم فهیــــــــــــــــــــم.

یک مشت خاک;635336 نوشت:
[=Arial Narrow]سلام علیکم.
خطاب به خانم.
شیوه ی نگارش و طبقه بندی و نظام مندی بیان شما، حاکی از یک ذهن مستدل و آماده است؛ که این فوق العادست. اما این خیلی غم انگیز است که دچار روزمرگی شوید و از این استعداد ژرفتان بی بهره مانید. اجازه دهید بگم منطقی ترین فرد هم حق دارد احساسی شود و کسی داشته باشد که به احساساتش احترام گذارد. حس می کنم شما بیشتر نیاز به "گفتن" دارید تا "شنیدن" و اگر ابر احساسات شما کنار برود، بهتر می توانید برنامه ای بچینید که اوقاتی را هم برای دانشگاه و هم برای خانواده بگذارید.
با آرزوی موفقیت..

سلام.
واقعیتش خودم هم دقیق نمیدانم گفتن آرامم میکند یا چه.
فقط میدانم این مشکل بایست جل شود.
الان نزدیک 1.5 سال از عقد ما میگذرد. من هر از گاهی دچار این فکرها میشوم و دو سه روزی شدیدا غمگین میشم.
بعد فقط فراموش میکنم.
ولی تصمیم گرفتم اینبار حل کنم مشکل رو.
دعام کنین.

راستش من هم فکر میکنم ازدواج میکنم و در آینده با مشکل ایشون برخورد میکنم
بخاطر همین نمیتونم قدم جلو بگذارم

mahboob93;636128 نوشت:
در مورد عشق و ...
من ایشون رو خیلی خیلی دوست دارم.
از نظر اخلاق و ایمان و محبت واقعا بی نظیر هستند.
ما الان ازدواج هم کردیم.
اخلاق هامون با هم سازگاره.
تنها مشکلم اینه که هر از گاهی این فکرها میان سراغم و بدجور عذابم میدن.
میخواستم بفهمم چیکار کنم.

1- بدانید که هر کسی یک اشکالی دارد و در زندگی مشترک باید سعی کنید اشکالات همسرتون رو قبول کنید و اگر نمیتونید اشکالشو برطرف کنید باورتون بشه که باید با اشکالش بسازید .
2- هرگز به کس دیگری فکر نکنید چون اون کس دیگر رو فقط شما دیده اید و با او زندگی نکردید .
3- موقعی که فکر منفی میاد شربت گلاب و بیدمشک بخورین . خوب بخوابین . صله رحم کنید . تفریح برین

mahboob93;636150 نوشت:
واقعیتش خودم هم دقیق نمیدانم گفتن آرامم میکند یا چه.
فقط میدانم این مشکل بایست جل شود.
الان نزدیک 1.5 سال از عقد ما میگذرد. من هر از گاهی دچار این فکرها میشوم و دو سه روزی شدیدا غمگین میشم.
بعد فقط فراموش میکنم.
ولی تصمیم گرفتم اینبار حل کنم مشکل رو.
دعام کنین.

مواظب باشین تند نرین
قبل از هر راه حلی این موضوع را دقیقا بررسی کنید که فاصله واقعی شما با همسرتان چقدر است و اگر با فرد دیگری ازدواج میکردید چقدر میتوانستید با او تفاهم داشته باشید

یک نکته :
این که میگم برین بررسی کنین :.
در این زمانه ادمها به دلیل تربیت شدیدا مغرور هستند و انتظار ندارن کسی بهشون بگه بالا چشمت ابرو است . یکی از دلائل طلاق ها اینست ..

این رو نگفتم که تنه بزنم بلکه گفتم که بدانید
اگر کسی همسرتان هست که با او تفاهم دارین بزارین سرتون حلوا حلوا کنین چون پیدا کردن کسی که با او تفاهم داشته باشید در این دوره زمونه مشکل است .

سلام
بنده خودم دقیقا همین شرایط رو تجربه دارم و حرف های همه ی کسانی که نمی توانند درک کنند را نقض می کنم.
خواستگاری داشتم که شباهت بیشتری به این اقا داشت. سال بود خواستگارم بود.بالاخره قرار شد کمی در دانشگاه با یکدیگر تعامل داشته باشیم برای آشنایی.
ادعای مذهبی بودن داشت درحالی که در این 1 ماه صحبت با ایشان فهمیدم از انهایی است که عکس شهدا را به دیوار اتاقشان زده اند و واقعا بر عکس شهدا عمل می کرد.(در ضمن زود هم قضاوت نکردم.نه 1 بار نه دو بار نه سه بار.بارها کارهای خلاف شرع را تکرار میکرد.ان هم جلوی خودم.هیچ ابایی هم نداشت)
از قضا ان ماه ،ماه امتحانات بود و در حالی که فکر میکردم ایشان باهوش و زرنگ در درس ها هستند و قرار است از ایشان کمک بگیرم ، با کمال ناباوری دیدم که گیج به تمام معنا است.ساعت ها برایشان درس را توضیح میدادم از پشت تلفن.هی سرشان داد میزدم وقتی متوجه نمیشدن.و اینکار غرور و بزرگی یک مرد یا (بعد ها یک مدیر در خانواده ) می شکند و این اصلا خوب نیست.سطح مالی شان پایین بود.
همان شوخ طبعی که این خانم گفتند ،متوجه شدم بیشتر تمسخر گرفتن دیگران است تا شوخ طبعی.
خیلی از این موارد را که این خانم بعد از عقد متوجه شدند را در این اشنایی یک ماهه متوجه شدم و خوشحالم و خدا را شکر میکنم بابت این قضیه.
و در نقض حرفهای کسانی که می گویند خانم خودش را دست بالا گرفته و... همچنین باید بگویم که حتی مشاورین هم تاکید دارند تا زن و شوهر هم کفو و همسطح (چه مادی چه روحی ) باشند.وگرنه هرگون فاصله ی طبقاتی زیاد ممکن است در زندگی مشکلات زیادی به همراه بیاورد.
یاحق

[="Tahoma"]بسم الله الرحمن الرجیم

mahboob93;636136 نوشت:
سلام حق کاملا با شماست.
همسر من واقعا اخلاق و ایمان خیلی خوبی داره.
از این لحاظ نظیر نداره.
مشکلم اینه که هنوز نمی تونم بهشون تکیه کنم.
این تکیه نکردن خیلی اذیتم میکنه و افسرده میشم.
میترسم ناخودآگاه ایشون رو هم اذیت کنم.

علیک السلام و الرحمة الله

بانوی گرامی بنظر بنده شما باید روی نقاط مشترکتون تمرکز کنید و این تلقین رو از خودتون بردارید که از نظر علمی همسرتون از شما پایین تره...

(یک بحث روانشناسی)

«خود پنداره» یعنی هرکسی مجموعه باور هایی داره، خودش نسبت به خودش،حالا درست باشه یا غلط...مثلا کسی میگه من عصبیم...در اینجا چون انسان «حب نفس» داره و درصدد تأیید حرف خودشه عملش هم طبق «خودپنداره» خودش میشه...
اینو میدونید(بخصوص شما که خانم هستید)،نیاز به تأیید بقیه دارید،و اگه کسی درباره اون «خودپنداره» تأییدتون نکنه خودتون خودتونو تأیید میکنید...این تأیید توسط «ضمیر ناخودآگاه» انسان هاست و در هرشخصی هست...
مثلا اگه کسی بگه به خودش بگه تو شخص عصبی ای هستی...اگه جایی شرایط پیش بیاد با بازتاب ضمیر ناخودآگاه عصبانی میشه و با اینکه بعدا پشیمون میشه...

بنظر بنده شما:
اول.دیدتونو نسبت به ارزش تحصیلات کمی تغییر بدید،یعنی:

-ارزش خودتونو نه از جهت تحصیلات که فقط از جهت یک خانم خوش اخلاق،متدین و پر تلاش بدونید(خود تحصیلات جزو «پرتلاش» شما محسوب میشه.)

-هیچ کس مثل دیگری نیست
شما از نظر درک اجتماعی و تحصیلات موفقیت ها و توانایی های بالایی دارید ولی نباید خود تحصیل برای شما ملاک اصلی واقع بشه و بهتره توقع نداشته باشید همسرتون از این جهت مثل شما باشه،برای این کار باید بدونید هر فردی استعداد های خودشو داره توانایی های خودشو داره و علایق خودشو،شما سعی کنید علایق و استعداد های همسرتونو بشناسید و در رسیدن به اونها کمکش کنید،تحصیل رو نه بعنوان «درجه شخصیتی» افراد که بعنوان «ابزاری در جهت کمک به دیگران و درآمد» بدونید...
شخصیت هر کس و بلوغ اجتماعی...درسته که از تحصیلات تأثیر میپذیره ولی «تحصیلات اصل نیست،معیار نیست،شاخص نیست،شخصیت نیست،ارزش فردی نیست» بلکه تحصیلات هر فرد نشان مصمم بودن،پرتلاش بودن و خوش فکر بودنه،خوب نیست تحصیلات باعث ناراحتی شما بشه،اگه شما «سعی کنید که باور داشته باشید ارزش و شخصیت همسرتون فقط به تدین و اخلاق و محبت ایشون نسبت به شماست» و جایی برای تفاوت های تحصیلی نگذارید مسلما آرامش بیشتری خواهید داشت.

-قبول کردن واقعیت و نترسیدن
همسر شما از لحاظ مدرک تحصیلی پایین تر است اما توجه کنید که هم قشر هستید هردو محصل،ضمنا نباید همسرتان را از این بابت مذمت کنید(به همان توضیحی که گذشت)
-حقیقت ازدواج
هیچ انسانی در این عالم کامل نیست،و هر انسانی نیاز به انس و محبت دارد،برای همین عده ای انسان را از ماده ی «انس» میدانند...
اگر این باورها که «انسان ها کامل نیستند بلکه با ازدواج سعی در تکامل دارند» و «هرکس استعداد ها و علایق خود را دارد و نقاط مثبت مخصوص به خود» بپذیرید و از تلقین های منفی دوری کنید و بجای آن باورهای مثبت و خوشبینانه را جایگزین کنید انشاالله این ناراحتی و شک شما هم برطرف خواهد شد.

دوم.قیاس و شک

بازهم بنظر بنده(یعنی شاید اشتباه کرده باشم)

یکی از دلایل سردیتون نسبت به همسرتون قیاس ایشون با همکارانتونه...
یعنی شما «چون تحصیلات براتون مهمه همکاراتون رو از این جهت بالاتر از همسرتون میبینید»...
در پاسخ:
-مقایسه دو فرد از جهت تحصیلات و ظاهر مناسب نیست،چون:
۱-شما از آینده همسرتون و اون افراد اطلاع ندارید.
۲-شما با اخلاق و محبت همسرتون زندگی میکنید و نه با تحصیلات ایشون.
۳-شما از واقعیات افراد مطلع نیستید،بر این قضیه فکر کنید،اگر همسری که از جهت تدین و اخلاق و محبت بی نظیر باشد بهتر است یا کسی که تحصیلات بالایی دارد ولی از جهات دیگر پایین تر است؟

-قبول کنید که متعهد و متأهل شده اید،باور داشته باشید بهترین انتخاب ممکن را داشته اید و از شک در انتخابتان خارج شوید.
*به جای بررسی درستی انتخاب خود،«سعی کنید در طی این مدت محبت خود را نسبت به همدیگر بیشتر کنید،بیشتر وقت بگذارید،صمیمی تر شوید و بر نقاط مشترک و علایق هم تمرکز کنید»

پایان کلام

بانوی گرامی بدانید دیدگاه شما نسبت به دیگران در واقع همان «طرز تفکر شما به آنهاست» بهترین راه برای این مسائل «تغییر دیدگاه و خوشبینی،تمرکز بر خصوصیات مثبت و بهای بالا ندادن به تحصیلات در شخصیت و ارزش انسان هاست»...

بله تحصیل واقعا ارزشمند است،این حس علم دوستی و علم جویی شما واقعا قابل تحسین است،ولی توجه داشته باشید این یک فضیلت است و نباید به معیاری برای زندگی زناشویی شما تبدیل شود(همانطور که بحثش گذشت)...

ازدواج این امر مقدس و پر محبت،برای ایجاد یک محیط امن عاطفی،احساسی و انس و آرامش است...«باور داشته باشید،مردی که متدین است،خوش اخلاق است،برای به دست آوردنتان،چندسال تلاش کرده،محبتتان در قلبش راه یافته بهترین مردی است که میتوانید بعنوان تکیه گاه به او اعتماد کنید»...

انشاالله که این مشکلات و دلواپسی های شما بزودی حل شود و زندگی شیرینی و خوبی باهم داشته باشید.

والسلام.

پس مشکل اصلی درآمدشه

چقد همه چیز توی این دنیا عجیب غریبه

همه اون چیزی قسمتشون میشه که براشون کمه Fool

الان مطمئنن 1 میلیون تا دختر هستن که شرایط همسر شما براشون ایده آله

ولی دقیقن باید شما با ایشون ازدواج کنین که شرایطشون براتون کافی نیس

.

واقعن نمیدونم چه راه حلی میشه داد

به کسی مثه شما که اهل علم و تحقیق و پیشرفته ... نمیشه گفت کارتو ول کن حقوقت بشه صفر که اینجوری درآمد شوهر بالاتر بشه مشکل حل شه:khandeh!:

همسرتونم که 1 ماهه نمیتونه حقوقشو چن برابر کنه ... خیلی طول میکشه ... تازه اگه خودش بخواد ... اگه از شرایط حالاش راضی باشه که دیگه هیچی Fool

ادمین:3تا موضوع up کردین همشم ماله یکیه.چکاریه اخه.همشونو یکجا میزاشتی.

mohsen1990;636202 نوشت:
ادمین:3تا موضوع up کردین همشم ماله یکیه.چکاریه اخه.همشونو یکجا میزاشتی.

بله هر سه تا موضوع مربوط به بنده هست.
برای اینکه کسانی که میخوان من رو قضاوت کنن، دیدشون کامل میشه عنوان کنم که این موضوعات هستند:

http://www.askdin.com/thread46542.html#post636174
http://www.askdin.com/thread46502-7.html#post636202
http://www.askdin.com/thread46541.html#post636211

Miss Chadoriii;636182 نوشت:
پس مشکل اصلی درآمدشه

چقد همه چیز توی این دنیا عجیب غریبه

همه اون چیزی قسمتشون میشه که براشون کمه Fool

الان مطمئنن 1 میلیون تا دختر هستن که شرایط همسر شما براشون ایده آله

ولی دقیقن باید شما با ایشون ازدواج کنین که شرایطشون براتون کافی نیس

.

واقعن نمیدونم چه راه حلی میشه داد

به کسی مثه شما که اهل علم و تحقیق و پیشرفته ... نمیشه گفت کارتو ول کن حقوقت بشه صفر که اینجوری درآمد شوهر بالاتر بشه مشکل حل شه:khandeh!:

همسرتونم که 1 ماهه نمیتونه حقوقشو چن برابر کنه ... خیلی طول میکشه ... تازه اگه خودش بخواد ... اگه از شرایط حالاش راضی باشه که دیگه هیچی :|

اگر میخواین من رو قضاوت کنین کامل بخونین پس:

http://www.askdin.com/thread46542.html#post636174
http://www.askdin.com/thread46502-7.html#post636202
http://www.askdin.com/thread46541.html#post636211
بعد بگین دوباره همین نظر رو دارین؟

mahboob93;636240 نوشت:
اگر میخواین من رو قضاوت کنین کامل بخونین پس:

http://www.askdin.com/thread46542.html#post636174
http://www.askdin.com/thread46502-7.html#post636202
http://www.askdin.com/thread46541.html#post636211
بعد بگین دوباره همین نظر رو دارین؟

محبوبه جان من در مقامی نیستم که حتی یه مورچه رو قضاوت کنم دوسته خوبم

از حرفای من نمیدونم چه برداشتی کردی ولی من اصلا توی این دو تا پستیم که گذاشتم یه کلمه قضاوتی و محکومانه و سرزنشی نحرفیدم که

اینی که میخوام بگم نظر شخصیه خودمه

من فکر میکنم همون زمانای عهد بوق ... که مردا میرفتن شکار و زنا هم تو غار بچه بزرگ میکردن ... همچی خیلی بهتر بود:khandeh!:

نقش زن و مردی مشخص بود ... قاطی نشده بود

این از این

بعدشم هر کسی باید خودشو خیلی خوب بشناسه

با حرفایی که شما زدین از خودتون من فکر میکنم اصلا شما تو نقش همسر و مادر نمیتونین جا بگیرین

چون اهدافتون ... آرمان هاتون ... تفکراتتون ... اصلا در راستای همسر فداکار و مادر مهربان نیس

من هم مثه شما فوق لیسانسمو تازه گرفتم ولی ابدا دنبال پیشرفتو مقاله نوشتن و اپلای کردن و کرسی استادی نیستم

کاملا تو جو قرمه سبزی بپزم بوش تا سره کوچه بره ... بچه ها همیشه تمیز و مرتب و تر گل و ورگل باشن .. خونه زندگیم برق بزنه و اینام ( در آینده ایشالا ) :khandeh!:

منظورم اینه که ای کاش با توجه به روحیاتت یا اصلا ازدواج نمیکردی ... یا با آدمی در سطح فکری خودت ازدواج میکردی

حالا الان دیگه واسه این حرفا دیره

الان باید سعی کنی خودت رو با شرایط وفق بدی

یا همسرت رو نزدیک به ایده آلت کنی

[="Tahoma"]بسم الله الرحمن الرحیم

mahboob93;636240 نوشت:
اگر میخواین من رو قضاوت کنین کامل بخونین پس:

http://www.askdin.com/thread46542.html#post636174
http://www.askdin.com/thread46502-7.html#post636202
http://www.askdin.com/thread46541.html#post636211
بعد بگین دوباره همین نظر رو دارین؟

منم نمیدونستم...اون پست اقتصادی رو نخونده بودم...

بله تا حدودی نظرم عوض شد...ولی بازهم اگه حوصلشو دارید و واقعا حاضرید جای برنامه ریزی هست...برای این بحث از کارشناس های مشاوره بپرسید... راهش اینه اول با صحبت و اقدامات اولیه عملی(مثلا سعی کنید سهم خودتونو از هزینه های مشترک فعلی کم کنید،بجاش اون بده،و بفکر کارش باشه،شما هم اون پول خودتونو نگه دارید تا برای آیندتون استفاده بشه مثلا وسایل مورد نیاز خودتون،سلامتی، فرزند آیندتون یا...)
و بعد اینکه مطمئن بشید داره تلاششو میکنه،و واقعا چون الان مشکلاتش زیاده توان اداره اقتصادی کاملی نداره
ولی برای راه های بهتر کتاب های مرتبط رو بخونید و از کارشناسای محترم مشاوره بگیرید...
(اگر مایل بودید یک کتاب معرفی کنم.)

اگه میتونید حتما به مشاوره خانواده برید

انشاالله درست بشه...

فرهاد;636277 نوشت:
[="Tahoma"]بسم الله الرحمن الرحیم

منم نمیدونستم...اون پست اقتصادی رو نخونده بودم...

بله تا حدودی نظرم عوض شد...ولی بازهم اگه حوصلشو دارید و واقعا حاضرید جای برنامه ریزی هست...برای این بحث از کارشناس های مشاوره بپرسید... راهش اینه اول با صحبت و اقدامات اولیه عملی(مثلا سعی کنید سهم خودتونو از هزینه های مشترک فعلی کم کنید،بجاش اون بده،و بفکر کارش باشه،شما هم اون پول خودتونو نگه دارید تا برای آیندتون استفاده بشه مثلا وسایل مورد نیاز خودتون،سلامتی، فرزند آیندتون یا...)
و بعد اینکه مطمئن بشید داره تلاششو میکنه،و واقعا چون الان مشکلاتش زیاده توان اداره اقتصادی کاملی نداره
ولی برای راه های بهتر کتاب های مرتبط رو بخونید و از کارشناسای محترم مشاوره بگیرید...
(اگر مایل بودید یک کتاب معرفی کنم.)

انشاالله درست بشه...

ممنون از وقتی که میگذارین.
منم به همین نتیجه رسیدم که خودم رو بایست از مسائل اقتصادی بکشم بیرون.
ولی وقتی اینقدر درگیر شدم دیگه نمیشه.
قسطها به اسم منه.
بدون حقوق من نمیشه دادشون.
ضمن اینکه نمیخوام ایشون گارد بگیرن و فکر کنن چون کل سرمایه زندگی مون رو دادند به پدرشون، الان من دارم این کارو میکنم.
بلکه بر عکس.
میخوام قوی تر بشن
میخوام بتونم بهشون تکیه کنم
فقط برای زندگی و آرامش خودمون میخوام دیگه مرد زندگی نباشم.

اگر کتابی هست که شعارگونه نباشه و بشه باهاش رابطه برقرار کرد، حتما میخونم.
راهکار عملی داشته باشه.
نه فقط شعار .و کلیات
ممنون میشم اگر اینطوره معرفی کنین

لطفا

Miss Chadoriii;636266 نوشت:
محبوبه جان من در مقامی نیستم که حتی یه مورچه رو قضاوت کنم دوسته خوبم

از حرفای من نمیدونم چه برداشتی کردی ولی من اصلا توی این دو تا پستیم که گذاشتم یه کلمه قضاوتی و محکومانه و سرزنشی نحرفیدم که

اینی که میخوام بگم نظر شخصیه خودمه

من فکر میکنم همون زمانای عهد بوق ... که مردا میرفتن شکار و زنا هم تو غار بچه بزرگ میکردن ... همچی خیلی بهتر بود:khandeh!:

نقش زن و مردی مشخص بود ... قاطی نشده بود

این از این

بعدشم هر کسی باید خودشو خیلی خوب بشناسه

با حرفایی که شما زدین از خودتون من فکر میکنم اصلا شما تو نقش همسر و مادر نمیتونین جا بگیرین

چون اهدافتون ... آرمان هاتون ... تفکراتتون ... اصلا در راستای همسر فداکار و مادر مهربان نیس

من هم مثه شما فوق لیسانسمو تازه گرفتم ولی ابدا دنبال پیشرفتو مقاله نوشتن و اپلای کردن و کرسی استادی نیستم

کاملا تو جو قرمه سبزی بپزم بوش تا سره کوچه بره ... بچه ها همیشه تمیز و مرتب و تر گل و ورگل باشن .. خونه زندگیم برق بزنه و اینام ( در آینده ایشالا ) :khandeh!:

منظورم اینه که ای کاش با توجه به روحیاتت یا اصلا ازدواج نمیکردی ... یا با آدمی در سطح فکری خودت ازدواج میکردی

حالا الان دیگه واسه این حرفا دیره

الان باید سعی کنی خودت رو با شرایط وفق بدی

یا همسرت رو نزدیک به ایده آلت کنی

بانوی عزیز.
منظورم این نبود که شما قضاوت کردین. منظورم این بود که همه ماجرا رو ببینین. شاید من چون خیلی ناراحت بودم نتونستم حرفم رو به درستی بزنم و منظورم رو بیان نکردم
لذا هر سه تا موضوع رو که بخونین یه نمایی از شخصیت من دستتون میاد
اتفاقا در زمینه خونه داری و .. هم خیلی خوبم Smile
نگران این چیزها نباشین Smile من از همکارهای خانومم خیلی خانوم ترم :دی
یعنی بقیه میان سفره آرایی و .. از این چیزها رو از من میگیرن. همین امروز کلی فایل آموزشی در همین حیطه دادم به یکی از خانومهای همکار.
دلم میخواد همه بعدی باشم
اینکه اینقدر به تحصیل علاقه دارم به این معنی نیست که اصلا از خونمون بوی قرمه سبزی بلند نمیشه یا به شوهرم و .. نمی رسم و اینا. Smile
ولی اعترافی که اینجا کردم و شما بهش توجه نداشتین این بود که خیلی روم فشار هست.
خیلی خسته شدم
حس میکنم خودم بازم تنهام. و مسئولیت همه چیز با منه.
خصوصا مسائل مالی خیلی نگران و مضطربم میکنه.

سلام استارتر ناشناس محترم و سلام به همه دوستان

چند باری این تاپیک رو باز کرده بودم ، ولی حوصله نکرده بودم حرفاتون رو بخونم، تا اینکه امروز میسر شد و خوندم!!!

راستش به صورت رندم تعدادی از نظرات دوستان رو خوندم و این دو تا پیشنهاد رو مناسب دیدم:

فیزیکدان;635797 نوشت:
مورد آخر هم اینه که جانم شما باید حتما بری پیش یه مشاور خوب و کاربلد. تاکید میکنم یه مشاور خوب و کاربلد . کسی که هم جنبه دینی و هم جنبه های دیگه زندگی رو آشنایی داشته باشه و لطف کن پیش این فوق لیسانس ها نرو. مخصوصا اون دخترهایی که مجرد هستن و یه کیلو لوازم آرایش به خودشون مالیدن و میگن چته عزیزم.

maryam84;635805 نوشت:
با خوندن پستا به این فکر می کنم که ما تو کار خودمون موندیم اونوقت هنوز از سرک کشیدن تو کار بقیه دست بر نمیداریم و چه خوب نسخه می پیچیم.
نه خواهرم ،به حرف اینا توجه نکن مخصوصا اونایی که میگن طلاق!

واقعا به نظر من هم نسخه پیچی برای سرنوشت یک شخص کار سختی است، نکته ی دیگر اینکه میزان شناخت ما از شما استارتر محترم خیلی محدود است،

یه چیزی یگم؟؟؟

بلاخره شما همسرتون رو انتخاب کردید، خوب نسبت به ایشان یک مسئولیتی دارید، قطعا این نگرانی شما فقط برای خودتان نیست، من احساس می کنم نگران سرنوشت همسرتان نیز می باشید

من به نوبه ی خود پیشنهاد می کنم به مشاوری مراجعه کنید که بتواند با تکنیک های حرفه ایه خود توجه شما را نسبت به مشکلاتی که ذکر کردید کمرنگ کند!!،

بدانید که بنده یک شخص بی طرف هستم که خواندن پست شما، برای خودم هم نگران کننده بود،

من یک جوانی هستم که با هزار تا امید و آرزو و با دست خالی می خوام ازدواج کنم!!، الان که تصور می کنم، اگر همسرم به خاطر مسائلی که قبل از عقد نیز مشخص بود بعد از مدتی جا بزند(خدا نکنه!!) (مثلا گفتید که ایشون کم سن و سال و یا مرتبه ی علمیه پایین تری هستند)، .....
باز هم می گم، ما از شرایط شما آگاهی کاملی نداریم، ولی به نظرم نیامد که همسر شما مشکل اخلاقی و یا اعتقادی داشته باشند،
مثلا شما این تاپیک را نگاه کنید(http://www.askdin.com/thread7051.html)
همان طور که مشاهده کردید، اکثر هم صنف های شما(خانوم ها)، این ایراداتی که شما نسبت به همسرتان فرمودید ، به عنوان ملاک مطرح نکرده بودند!!

در هر صورت ان شا الله مشکل شما به بهترین شکل ممکن حل شود
از شما یک خواهش دارم:!!!

اگر برایتان مقدور است یک حساب کابری دوم درست کنید و با آن حساب دوم(نا شناس) به من یک پیام خصوصی بدهید،
و مجددا اگر برایتان مقدور است در زمینه ی همین مشکلاتی که بعد از عقد برایتان پیش آمده به حقیر مشاوره بدهید، چرا که وضع من از همسر شما هم بدتر است و به شدت نگران شدم که شخصی که در مورد من یک موافقت اولیه ای کرده، انتخاب آگاهانه ای انجام ندهد و پس از مدتی حال شما را داشته باشد
ممنون می شم اگر این لطف را در حق من انجام دهید

یا رقیه

mahboob93;636240 نوشت:
سلام

username;636297 نوشت:
سلام استارتر ناشناس محترم و سلام به همه دوستان

خوب البته عذر خواهی می کنم، تا موقع من یه پست تایپ می کنم، تاپیک 6 صفحه می ره جلو

ظاهرا تصمیم گرفتین هویتتون رو مشخص کنید:ok:

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام و ادب و احترام


جالب بود بعضی از دوستان بدون موشکافی کاملا شروع به نسخه پیچی کردند که طلاق بگیرید و ....
بعضی از دوستان نیز شروع به جدل کردند.

خدمت استار محترم عرض کنم.
شما فرموده اید ابتدا عاشق شده اید و او را همسری ایده آل تصور میکردید. اما بعد از ازدواج بنا بر دلایل نامبرده احساس افسردگی میکنید.
عشق تفاهم بر سر موضوعات نیست.عشق حس برابر بودن نیست. عشق یعنی تحمل نقاط ضعف یکدیگر.تا زمانی که زن و مرد نقصان یکدیگر را تحمل نکنند و با رفتاری محربانانه و لطیفانه گوش زد نکنند فرقی نمیکند همسرشان چه کسی باشد. دکتر باشد یا مهندس یا بی سواد ، هیچگاه به آرامش درونی نمیرسند.
بهشت دنیا آرامش است.و هیچ آسایشی ارامش به دنبال ندارد.

به نظر ، قضاوت شما پیرامون خوبی ها و بدی های همسرتان درست نیست.
اینکه مدرک چیست ، حقوقش چیست ، شغلش چیست و ..... شما میتوانید بدی ها و خوبی های همسرتان را لیست کنید و سپس یک میانگین بگیرید.

اینکه همسرتان چه مدرکی دارد و چه شغلی دارد ملاک خوبی برای افتخار کردن یا نکردن نیست.
شخصیت ارتباطی با مدرک و شغل ندارد ، شخصیت افراد به تفکرات آنها و ایمان انها بستگی دارد.

با کمال احترام ، اگر شما از ابتدا عاشق همسرتان می بودید اینکه پولتان را برایش خرج کنید احساس افسردگی نمیکردید.
زمانی پول خرج کردن از جانب شما باید مسئله باشد که همسرتان تلاشی برای پیشرفت نکند!
آیا همسرتان واقعا تلاشش را نمیکند!؟

شما از نظر مدرکی و تحصیلاتی در رشته فنی مهندسی از همسرتان علم بیشتری دارید... ایا در مسائل دیگر هم همینگونه است!؟
اینکه درآمد شوهرتان از شما پایین تر است یا مدرکشان پایین تر است دلیل نمیشود که سطح ایشان از شما پایین تر باشد.
زیرا برای تخمین سطح افراد درآمد ارتباطی با سطح افراد ندارد. بلکه درآمد خودش سطح درآمد حساب میشود نه سطح شخصیتی.
مدرک هم سطح شخصیتی حساب نمیشود.چه بسا کسانی که مدرک دکتری دارند و سرسوزنی شخصیت ندارند.
چه بسا افرادی سطح علمی ندارند و از نظر شخصیتی بسیار بزرگ هستند.

درکل به نظر بنده زبان دید شما غلط است.
1- حقوق پایین مرد نسبت به زن مشکل نیست.اگر دو طرف زندگی کنر یکدیگر را دست داشته باشند.
2- مدرک پایین هم به خودی خود میزان سنجش نیست.

یک سوال واقعا کدام یک از مسئولیتها به گردن شماست که باید به دوش همسرتان باشد.
امیدوارم فقط مسئله مالی نباشد.
اگر مشکلتان این است ابتدا هزینه های خود را کاهش دهید.تا حد امکان. سپس مشارکت مالی خود را کمتر کنید.

یک مورد دیگر بهتر است با همسرتان سخن بگویید.و از آروزهایتان بگویید.و سعی کنی زبان دیدتان را تغییر دهید و یکدیگر را تحمل کنید.
[/]

mahboob93;636286 نوشت:
بانوی عزیز.
منظورم این نبود که شما قضاوت کردین. منظورم این بود که همه ماجرا رو ببینین. شاید من چون خیلی ناراحت بودم نتونستم حرفم رو به درستی بزنم و منظورم رو بیان نکردم
لذا هر سه تا موضوع رو که بخونین یه نمایی از شخصیت من دستتون میاد
اتفاقا در زمینه خونه داری و .. هم خیلی خوبم Smile
نگران این چیزها نباشین Smile من از همکارهای خانومم خیلی خانوم ترم :دی
یعنی بقیه میان سفره آرایی و .. از این چیزها رو از من میگیرن. همین امروز کلی فایل آموزشی در همین حیطه دادم به یکی از خانومهای همکار.
دلم میخواد همه بعدی باشم
اینکه اینقدر به تحصیل علاقه دارم به این معنی نیست که اصلا از خونمون بوی قرمه سبزی بلند نمیشه یا به شوهرم و .. نمی رسم و اینا. Smile
ولی اعترافی که اینجا کردم و شما بهش توجه نداشتین این بود که خیلی روم فشار هست.
خیلی خسته شدم
حس میکنم خودم بازم تنهام. و مسئولیت همه چیز با منه.
خصوصا مسائل مالی خیلی نگران و مضطربم میکنه.

به نظرتون کدوم قسمت شخصیتتون به اون یکی میچربه ؟؟ ینی یجورایی پررنگ تره؟؟

محبوبه ی کدبانو و خانه دار ؟؟؟

یا

محبوبه استاد دانشگاه و اهل پیشرفت مطالعه ؟

من فکر میکنم دومی ... خودتون چی؟

سلام
بنده خودم دقيقا همين شرايط رو تجربه دارم و حرف هاي همه ي کساني که نمي توانند درک کنند را نقض مي کنم.
خواستگاري داشتم که شباهت بيشتري به اين اقا داشت. سال بود خواستگارم بود.بالاخره قرار شد کمي در دانشگاه با يکديگر تعامل داشته باشيم براي آشنايي.
ادعاي مذهبي بودن داشت درحالي که در اين 1 ماه صحبت با ايشان فهميدم از انهايي است که عکس شهدا را به ديوار اتاقشان زده اند و واقعا بر عکس شهدا عمل مي کرد.(در ضمن زود هم قضاوت نکردم.نه 1 بار نه دو بار نه سه بار.بارها کارهاي خلاف شرع را تکرار ميکرد.ان هم جلوي خودم.هيچ ابايي هم نداشت)
از قضا ان ماه ،ماه امتحانات بود و در حالي که فکر ميکردم ايشان باهوش و زرنگ در درس ها هستند و قرار است از ايشان کمک بگيرم ، با کمال ناباوري ديدم که گيج به تمام معنا است.ساعت ها برايشان درس را توضيح ميدادم از پشت تلفن.هي سرشان داد ميزدم وقتي متوجه نميشدن.و اينکار غرور و بزرگي يک مرد يا (بعد ها يک مدير در خانواده ) مي شکند و اين اصلا خوب نيست.سطح مالي شان پايين بود.
همان شوخ طبعي که اين خانم گفتند ،متوجه شدم بيشتر تمسخر گرفتن ديگران است تا شوخ طبعي.
خيلي از اين موارد را که اين خانم بعد از عقد متوجه شدند را در اين اشنايي يک ماهه متوجه شدم و خوشحالم و خدا را شکر ميکنم بابت اين قضيه.
و در نقض حرفهاي کساني که مي گويند خانم خودش را دست بالا گرفته و... همچنين بايد بگويم که حتي مشاورين هم تاکيد دارند تا زن و شوهر هم کفو و همسطح (چه مادي چه روحي ) باشند.وگرنه هرگون فاصله ي طبقاتي زياد ممکن است در زندگي مشکلات زيادي به همراه بياورد.
ياحق

امام عشق;636306 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام و ادب و احترام


جالب بود بعضی از دوستان بدون موشکافی کاملا شروع به نسخه پیچی کردند که طلاق بگیرید و ....
بعضی از دوستان نیز شروع به جدل کردند.

خدمت استار محترم عرض کنم.
شما فرموده اید ابتدا عاشق شده اید و او را همسری ایده آل تصور میکردید. اما بعد از ازدواج بنا بر دلایل نامبرده احساس افسردگی میکنید.
عشق تفاهم بر سر موضوعات نیست.عشق حس برابر بودن نیست. عشق یعنی تحمل نقاط ضعف یکدیگر.تا زمانی که زن و مرد نقصان یکدیگر را تحمل نکنند و با رفتاری محربانانه و لطیفانه گوش زد نکنند فرقی نمیکند همسرشان چه کسی باشد. دکتر باشد یا مهندس یا بی سواد ، هیچگاه به آرامش درونی نمیرسند.
بهشت دنیا آرامش است.و هیچ آسایشی ارامش به دنبال ندارد.

سلام.
من نگفتم که میخوام جدا بشم.
فقط دوست دارم همسرم حامی ام باشه. بیشتر از اینی که هست/
دوست دارم بهش افتخار کنم.
همین.
انتظار زیادی هست؟
و من عاشق پتانسیل ایشون هم شده بودم. یعنی فکر میکردم میتونند پیشرفت کنند. ولی الان تا یه حدی ناامید شدم.
هم در حیطه مسائل مالی
هم ادامه تحصیل.

الانم از شما کمک خواستم نه درخواست سرزنش/.

امام عشق;636306 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
به نظر ، قضاوت شما پیرامون خوبی ها و بدی های همسرتان درست نیست.
اینکه مدرک چیست ، حقوقش چیست ، شغلش چیست و ..... شما میتوانید بدی ها و خوبی های همسرتان را لیست کنید و سپس یک میانگین بگیرید.

اینکه همسرتان چه مدرکی دارد و چه شغلی دارد ملاک خوبی برای افتخار کردن یا نکردن نیست.
شخصیت ارتباطی با مدرک و شغل ندارد ، شخصیت افراد به تفکرات آنها و ایمان انها بستگی دارد.

شما از نظر مدرکی و تحصیلاتی در رشته فنی مهندسی از همسرتان علم بیشتری دارید... ایا در مسائل دیگر هم همینگونه است!؟
اینکه درآمد شوهرتان از شما پایین تر است یا مدرکشان پایین تر است دلیل نمیشود که سطح ایشان از شما پایین تر باشد.
زیرا برای تخمین سطح افراد درآمد ارتباطی با سطح افراد ندارد. بلکه درآمد خودش سطح درآمد حساب میشود نه سطح شخصیتی.
مدرک هم سطح شخصیتی حساب نمیشود.چه بسا کسانی که مدرک دکتری دارند و سرسوزنی شخصیت ندارند.
چه بسا افرادی سطح علمی ندارند و از نظر شخصیتی بسیار بزرگ هستند.

من چندین بار ذکر کردم باز هم ذکر میکنم که همسرم از لحاظ ایمان و اخلاق نظیر ندارند. خیلی مهربان هستند. خیلی بزرگوارند. خیلی صبورند و مهم تر از همه اینکه ما کاملا با هم تفاهم از همه لحاظ داریم.
و خدا رو هم به خاطر همه ی اینها شکر میکنم.
نگفتم 24 ساعته به این چیزها فکر میکنم.
دقت کنین گفتم هر ماه یا هر دو سه ماه یکبار شدیدا این فکرها آزارم میدن. جوری که نمی تونم با همسرم مثل قبل خوب باشم.
و مسئله از مشکل اقتصادی ایشون در دوران عقد که گفتم شروع شد. اونجا من خیلی اذیت شدم و حس کردم خیلی نمی تونم به شوهرم تکیه کنم. بلکه یه جورایی من بایست مدیریت کنم.
بعد از ازدواج هم مشکل اقتصادی فوق شدید!! برادرشون پیش اومدد و همسرم کل سرمایه مون رو بدون اطلاع من دادن پدرشون برای وثیقه برادرشون بگذارن. اینجا هم دوباره خیلی به هم ریختم.
و هر بار هم که حالم بد میشه از اول همه مشکلات یادم میاد. چون حل نشدن به شیوه درست. فقط من سعی کردم پاکشون کنم و فراموش شون کنم
که کار اشتباهی بود.
حالا اومدم ببینم چطور می تونم به بهترین نحو این رو حل کنم.
اینجا هم چون اسمش اسک دین هست و من آدم مذهبی ای هستم. تا حدودی البته. امید بستم به اینجا
ولی اگر می بینین که فایده نداره، من همینجا این پست رو مختومه اعلام کنم.

امام عشق;636306 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

درکل به نظر بنده زبان دید شما غلط است.
1- حقوق پایین مرد نسبت به زن مشکل نیست.اگر دو طرف زندگی کنر یکدیگر را دست داشته باشند.

یک سوال واقعا کدام یک از مسئولیتها به گردن شماست که باید به دوش همسرتان باشد.
امیدوارم فقط مسئله مالی نباشد.

ببخشید ولی به نظرم شعارگونه صحبت می کنید.
وقتی حقوق مرد بشود صفر. دقت کنید من ذکر کردم که حقوق شون میشه قسط دانشگاه شون و دو تا قسط دیگه.
و حقوق زن بشه گرداننده زندگی.
زن احساس فشار میکنه....
احساس میکنه پشت و پناه نداره.

این رو دیگه نمیشه با شعار درستش کرد.
من گذشته سختم رو تعریف کردم که بدونین واقعا خسته شده بودم. از اینکه خودم همیشه کار میکردم تا خرج خودم رو بدم خسته شده بودم. خیلی خسته...
از اینکه پشت و پناه نداشتم. همیشه خودم همه ی مسئولیت ها روی دوشم بود و ..
دلم نمیخواست ازدواجم بشه امتداد گذشته ام.
اینهاست که من رو افسرده میکنه.

این گوی و این میدان
http://www.iq-test.cc

این هم هوش بنده :

2 تا از بوش پایین تره و 7 تا مونده برسه به high intelligence

سلام. من رو ببخشید که نظرم رو میگم. خیلی از محبوب جان عذر میخوام. ایشون میتونن مطلب منو نخونن. ولی من با خوندن حرفهای ایشون و دوستان مشابه ایشون در جاهای دیگه، دریافتم که چرا یه حسّ شرم در زن هست، که معمولاً احساساتشو به شدت مخفی میکنه.

باز ببخشید که به این صراحت میگم، خیلی عذر میخوام، ولی من فکر میکنم اگر درون بعضی خانمها، بیرون می ریخت، مردها نه تنها برای رسیدن بهشون لَه لَه نمیزدن، بلکه نفرت شدیدی به جنس زن پیدا می کردن. راستش من که نمیتونم هیچوقت جای شوهر ایشون باشم(تست هوش: چرا؟) ولی اگر جای اون آقا بودم و می دیدم همسر دلبندم که چنین چیزهایی از من در دل داره و در چنین شرایطی با من ازدواج کرده، حداقلش این بود که دیگه هرگز کنارش نمی موندم! البته من انسانی حداقلی نیستم، ولی دیگه از این پایینتر رو از جنس مرد نمیشه انتظار داشت.

باز از تمام دوستان عذر میخوام. خواستم نظرمو بگم.

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب و احترام مجدد.

mahboob93;636314 نوشت:
سلام.
من نگفتم که میخوام جدا بشم.
فقط دوست دارم همسرم حامی ام باشه. بیشتر از اینی که هست/
دوست دارم بهش افتخار کنم.
همین.
انتظار زیادی هست؟
و من عاشق پتانسیل ایشون هم شده بودم. یعنی فکر میکردم میتونند پیشرفت کنند. ولی الان تا یه حدی ناامید شدم.
هم در حیطه مسائل مالی
هم ادامه تحصیل.

الانم از شما کمک خواستم نه درخواست سرزنش/.

باور بفرمایید بنده قصد نداشتم و قصدهم ندارم که سرزنش کنم.بنده فقط احساس کردم ایراداتی وجود دارد و آنها را بیان کردم.

باور بفرمایید بحث مالی انقدر بد نیست که باعث شود رابطه تاریک شود.اینکه بحث ملی درست شود.میطلبد ابتدا در یک دوره زمانی شما هزینه های کل را کاهش دهید.سپس شراکت خود را کم کنید در بحث مالی.بگونه ای که این کاهش برای همسرتان ملموس شود. سپس با خود او سخن بگویید.صحبتی دلسوزانه ، محربانانه و لطیفانه.

پیرامون مشکل تحصیلی همسرتان.ببینید در کدام دروس مشکل دارد.شاید علاقه ای به آن رشته نداشته باشد و اگر در زمینه ای که علاقه دارد تحصیل کند زود پیشرفت کند.مثلا اگر همسرتان در ریاضیات و آمار مشکل دارد نباید رشته مهندسی یا اقتصاد را بخواند.و ....

باید مشکل کار را پیدا کرد.سپس ان را حل کرد. پاک کردن صورت مسئله کمکی نمیکند. اینکه بگوییم من از این چیز همسرم خوشم نمی آید مشکل را حل نمیکند. باید ابتدا دید چه چیز باعث شد تا همسرم این چنین شود.این چه چیزهاست که باید موشکافی شود نه کلیت کار.

آیا شما به دنبال پیدا کردن این چه چیزها رفته اید!؟؟[/]

ارامش نماز;636312 نوشت:
سلام
بنده خودم دقيقا همين شرايط رو تجربه دارم و حرف هاي همه ي کساني که نمي توانند درک کنند را نقض مي کنم.
خواستگاري داشتم که شباهت بيشتري به اين اقا داشت. سال بود خواستگارم بود.بالاخره قرار شد کمي در دانشگاه با يکديگر تعامل داشته باشيم براي آشنايي.
ادعاي مذهبي بودن داشت درحالي که در اين 1 ماه صحبت با ايشان فهميدم از انهايي است که عکس شهدا را به ديوار اتاقشان زده اند و واقعا بر عکس شهدا عمل مي کرد.(در ضمن زود هم قضاوت نکردم.نه 1 بار نه دو بار نه سه بار.بارها کارهاي خلاف شرع را تکرار ميکرد.ان هم جلوي خودم.هيچ ابايي هم نداشت)
از قضا ان ماه ،ماه امتحانات بود و در حالي که فکر ميکردم ايشان باهوش و زرنگ در درس ها هستند و قرار است از ايشان کمک بگيرم ، با کمال ناباوري ديدم که گيج به تمام معنا است.ساعت ها برايشان درس را توضيح ميدادم از پشت تلفن.هي سرشان داد ميزدم وقتي متوجه نميشدن.و اينکار غرور و بزرگي يک مرد يا (بعد ها يک مدير در خانواده ) مي شکند و اين اصلا خوب نيست.سطح مالي شان پايين بود.
همان شوخ طبعي که اين خانم گفتند ،متوجه شدم بيشتر تمسخر گرفتن ديگران است تا شوخ طبعي.
خيلي از اين موارد را که اين خانم بعد از عقد متوجه شدند را در اين اشنايي يک ماهه متوجه شدم و خوشحالم و خدا را شکر ميکنم بابت اين قضيه.
و در نقض حرفهاي کساني که مي گويند خانم خودش را دست بالا گرفته و... همچنين بايد بگويم که حتي مشاورين هم تاکيد دارند تا زن و شوهر هم کفو و همسطح (چه مادي چه روحي ) باشند.وگرنه هرگون فاصله ي طبقاتي زياد ممکن است در زندگي مشکلات زيادي به همراه بياورد.
ياحق

همه آدمها که مثل هم نیستند. همسر من از نظر مذهبی یک سر و گردن از من بالاتره و من از این لحاظ خیلی خیلی خوشحالم که همسر ایشونم.
ولی اینکه می فرمائید کفویت بایست همه جانبه باشه حق با شماست.
من هنوز امید دارم که همسرم چون من رو خیلی دوست داره و حرفهای من رو در زمینه ادامه تحصیلش و اینکه یه کاری کنه در آمدش بیشتر بشه تا من بتونم یه دوره ای حداقل به خاطر بچه ی آینده مون سر کار نرم و .. رو می پذیره.
این خیلی مهمه.
ولی در زمینه اقتصادی، راستش من خودم شم اقتصادی آنچنانی ندارم. ولی شوهرم دیگه خیلی بدتر از من!!
منم می ترسم در زمینه اقتصادی و ... روی نظرات خودم مصر بشم. دلم هم نمیخواد انقدر فکر اقتصاد خونه باشم. دلم میخواد اوون مرد خونه باشه. من نگران یه قرون دو زار نباشم...

باورتون نمیشه با اینکه به نظر نمیاد ولی زندگی سختی رو داریم میگذرونیم.
همه ی خرج از اول ازدواجمون، ریز ریز بگیرین....، رو هم نمی دونستم وقتی خرج میکرد بعدا گفت قرض از پدرمه و همه اش رو داریم میدیم. خدا رو شکر عروسی پرخرجی نگرفتیم. ولی چون داریم با سرعت بالا این قرض رو پرداخت میکنیم خیلی فشار میاد بهمون.

rejection;636322 نوشت:
سلام. من رو ببخشید که نظرم رو میگم. خیلی از محبوب جان عذر میخوام. ایشون میتونن مطلب منو نخونن. ولی من با خوندن حرفهای ایشون و دوستان مشابه ایشون در جاهای دیگه، دریافتم که چرا یه حسّ شرم در زن هست، که معمولاً احساساتشو به شدت مخفی میکنه.

باز ببخشید که به این صراحت میگم، خیلی عذر میخوام، ولی من فکر میکنم اگر درون بعضی خانمها، بیرون می ریخت، مردها نه تنها برای رسیدن بهشون لَه لَه نمیزدن، بلکه نفرت شدیدی به جنس زن پیدا می کردن. راستش من که نمیتونم هیچوقت جای شوهر ایشون باشم(تست هوش: چرا؟) ولی اگر جای اون آقا بودم و می دیدم همسر دلبندم که چنین چیزهایی از من در دل داره و در چنین شرایطی با من ازدواج کرده، حداقلش این بود که دیگه هرگز کنارش نمی موندم! البته من انسانی حداقلی نیستم، ولی دیگه از این پایینتر رو از جنس مرد نمیشه انتظار داشت.

باز از تمام دوستان عذر میخوام. خواستم نظرمو بگم.

منم میدونم این احساسات مخربه.
و خدا شاهده که نمیخوام یه ذره ناراحتش کنم بابت این موضوع
فقط الان دنبال راه حلم.

بسم الله الرحمن الرحیم

mahboob93;636318 نوشت:
ببخشید ولی به نظرم شعارگونه صحبت می کنید.
وقتی حقوق مرد بشود صفر. دقت کنید من ذکر کردم که حقوق شون میشه قسط دانشگاه شون و دو تا قسط دیگه.
و حقوق زن بشه گرداننده زندگی.
زن احساس فشار میکنه....
احساس میکنه پشت و پناه نداره.

این رو دیگه نمیشه با شعار درستش کرد.
من گذشته سختم رو تعریف کردم که بدونین واقعا خسته شده بودم. از اینکه خودم همیشه کار میکردم تا خرج خودم رو بدم خسته شده بودم. خیلی خسته...
از اینکه پشت و پناه نداشتم. همیشه خودم همه ی مسئولیت ها روی دوشم بود و ..
دلم نمیخواست ازدواجم بشه امتداد گذشته ام.
اینهاست که من رو افسرده میکنه.

دوست گرامی شعار گونه نیست.
بنده ثابت مبکنم عدم علاقه باعث میشود که زن خرج کردن پولش را یک مشکل بزرگ پندارد. و البته بخاطر شرایط سخت زندگیتان قبل از ازدواج هم هست.زیرا دیگر دوست ندارید در سختی باشید!!!!!
میشه دوتا قسط دیگر رو ذکر بفرمایید!؟

Miss Chadoriii;636309 نوشت:
به نظرتون کدوم قسمت شخصیتتون به اون یکی میچربه ؟؟ ینی یجورایی پررنگ تره؟؟

محبوبه ی کدبانو و خانه دار ؟؟؟

یا

محبوبه استاد دانشگاه و اهل پیشرفت مطالعه ؟

من فکر میکنم دومی ... خودتون چی؟

پاسخ این سئوال آیا کمکی به بحث مون میکنه؟

ببینین من اعتقاد قلبی دارم که هر کس بایست در زمینه ای که استعداد داره کوشش کنه.

جون خدا این امانت رو بی جهت در اختیارش قرار نداده و در قبال اون مسئوله.

حالا اگر من که رشته ریاضی خیلی استعداد داشتم ( در حد المپیاد بودم ) و بعد رفتم فنی مهندسی و توش استعداد داشتم، به خاطر اینکه زن هستم کلا نبایست این کار رو میکردم؟

من جوابم به این سئوال نه است.

در عین اینکه قبول دارم که بایست زن بودن خودم رو هم فراموش نکنم.

به وظایف همسری و در آینده ان شاء الله مادری برسم.

لذا فعلا در این مقطع سنی ، بیشتر دارم روی تحصیل مانور میدم.

به این معنا نیست که همیشه من فقط دنبال تحصیلم

خیر.

همسری و مادری جایگاه جدایی توی ذهنم دارن

و برای اونها هم خیلی خوب وقت گذاشتم

البته اعتراف میکنم من مثل خیلی از خانومها به سر و وضع و .. نمی رسم

ولی این به خاطر سختی زندگی قبلی ام بوده

روزگار من رو مجبور کرد که خودم خودم رو اداره کنم و خیلی از نازها ی زنونه رو ندارم به همین دلیل

امام عشق;636328 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

دوست گرامی شعار گونه نیست.
بنده ثابت مبکنم عدم علاقه باعث میشود که زن خرج کردن پولش را یک مشکل بزرگ پندارد. و البته بخاطر شرایط سخت زندگیتان قبل از ازدواج هم هست.زیرا دیگر دوست ندارید در سختی باشید!!!!!
میشه دوتا قسط دیگر رو ذکر بفرمایید!؟

من واقعا ایشون رو دوست دارم. اگر اینگونه نبود از ایشون جدا شده بودم. درسته؟
من نمی دونم شما مجرد هستید یا متاهل.
من خرج کردن رو نگفتم. من حاضرم پولم رو خرج کنم.
مشکل اینه که درآمد زن بشه دقیقا 2 برابر درآمد مرد و
در آمد زن زندگی رو بچرخونه.
به ابعاد مسئله دقیق توجه کنین
در مورد قسطها مثلا بگم قسط فلان بانک و بهمان بانک؟
ایشون یک آپارتمانی پدرشون بهشون داده بودند، یک مقداری خرج اون آپارتمان کردند و قسطها مربوط به اونه. قبل از خواستگاری بنده هم اون رو فروختند به همون مبلغ اولیه و در واقع هر خرجی که به اونجا کرده بودند شد ضرر. و هنوزم داریم قسطش رو میدیم.

mahboob93;636314 نوشت:
سلام.

علیک سلام

هییییییییییییییییییییییی روزگار............ مُردَم از بی نقل و قول شدن(=نقل و قول نشدن)

حد اقل اگه حرفای من به درد نمی خوره یه کلنگ تو سرم بزنین:_loool:، بدونم حرفامو خوندین

صلوات زدن هم قبوله:ok:

عجب دوره ای شده..... یه پست دیگه بذارم، میشم عضو وفادار...........اون وقت هیششششششکی برا حرفام تره خورد نمی کنه:cry::geristan:

محسن کجایی، حداقل تو بیا یه صلوات بزن:cry:


سلام محبوبه جان
نمیخوام ناامیدوارانه حرف بزنم با اینکه خیلی شوهرتون رو قبول دارید و دوستش دارید ولی خب تقصیر شوهرتون هم هست.ای کاش یکی هم با ایشون حرف میزد
ببینید مثلا شما گفتید که اومدن خواستگاری شما کلی قسط و قرض داشتن از ضرر فروش آپارتمانشون بعدش هم میان یه دختری میگیرن که هیئت علمیه و حقوقش دو برابر ایشون و میبرنش خونه پدرشون بعدش هم کل سرمایه رو میدن وثیقه برادرشون و کل مشکلات خانواده پدرشون هم بر عهده شوهرتونه چه مالی چه غیر مالی این اصلا مهم نیستا وظیفشونه که به پدر و مادرشون خدمت کنن ولی اینجاش اعصاب آدمو خورد میکنه که به شما که اینقدر دارین خرج این زندگی رو میدین هیچی نگفته.واقعا الان اصلا بحثم این نیست خب برادرشونه کل خانواده باید کمک کنن وقتی یه مشکلی پیش اومده نظر من اینه خانواده همسر با خانواده خود آدم فرقی نداره برادر ایشونم مثل برادر شما .منظورم اینه که یه زن خرج زندگی رو بده بعد کوچکترین مشورتی باهاش نشه که کل سرمایه رو بدن بره.منظورم این حس بده.خب بدیهیه که شما باید همچین حسی بهتون دست بده منم جای شما بودم همینجوری میشدم با اینکه شخصیت خودم جوریه که هیچ وقت مادیات برام مهم نبوده و درسم مثل شما برام خیلیییییییییییییییییییییییی مهمه نه به خاطر مادیات به خاطر یه حسایی که آدم فکر میکنه هیچ کاره است اعصاب منم بهم میریخت و دقیییییییییییقا احساس بی تکیه گاهی میکردم که شما گفتید و حس میکردم که ارزشی ندارم و فقط به عنوان یه منبع درآمد بهم نگاه میشه که خرج خانوادشون رو بدم و مشکلاتشون رو حل کنم
من فکر میکنم شاید مشکلتون به خاطر درآمد همسرتون و تحصیلاتش نباشه به خاطر این باشه که حس میکنید تلاشی که شما انتظار دارید برای زندگیتون نمیکنه که بهتر بشه.درست میگم یا خیر؟منظورم اینه که اگر شوهرتون شرایطش همینی بود که الان هست و تو همین وضع بودین اما یه حرکتی ازش میدیدین و یقین پیدا میکردین که داره همه ی تلاشش رو میکنه که شما راحت باشید و زیاد سختی نکشید و رفتارش مثل همین موردی نباشه که با شما مشورت نکنه باز هم احساس بی تکیه گاه بودن میکردین؟
اگه جواب این سوال رو بدید نظرمو در مورد راهکارایی که اگه خودم جای شما بودم انجام میدادم میگم

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
راستش من تازه تایپیک شما رو دیدم یه چند صفحه ای از نظرات دوستان و نسخه پیچیه تمام دوستان رو هم خوندم گه گاه بسیار درست و منطقی گه گاه تند و دوستانه
البته بستگی به دیدگاه داره
کی گفته همیشه مرد ها باید تکیه گاه باشن اون ها هم آدمیزاده هستن
اگر اشتباه نکنم زکات علم آموزش دادنه اونه
و تا حالا هزار بار خوندم و شنیدم پشت سر یک مرد موفق یک زنه موفق و مدبر بوده
شما اشتباه میکنید اگر تصور میکنید روزی بخاطره فرزندانتون ممکنه از کار کردن کناره بگیرید چون اجتماعی شدید چون اهلی جامعه شدین
تصور من اینه اگر به دکترا علاقه مند هستین چاره ای ندارین پا به پای همسرتون از نو شروع کنید این چه طرز تفکر اشتباهیه که زن ها دارند چرا همیشه مردان باید کوله بار مشکلات زندگی رو به دوش بکشن و تکیه گاه زن باشند یه جاهایی زن ها تواناتر هستن باید هم کوله بار زندگی رو بردارن و هم تکیه گاه باشن
خوب حقوق شما بیشتر باشه اصلا توانایی شما برای کار کردن خوب بلاخره باید این موازنه زندگی بر قرار بشه و برای شما فعلا این طوریه
به اعتقاد من زمان آموزشی همسرتون توی درس تصور کنین دانشجوی شماست و اگر حقیقتا از درامد کم همسرتون راضی نیستین از درامد خودتون وارد زندگی نکنید
یعنی اجازه بدین همسرتون با همون در آمد کم مسولیت زندگی رو به دوش بکشه و براش فکری بکنه
بگذارید اون به فکر چاره باشه نه شما
شما اصلا حق نداشتین درامد خودتون رو بخاطر آسایش خودتون وارد زندگی کنید و بعد بهش خرده بگیرین
فکر کنین زندگی مشترکتون دو واحد درس تخصصی شماست چطور پاسش میکردین ناپلئونی یقینا اون قدر باهاش تمرین میکردین تا قلق اون درس دستتون بیاد حالا نوبت زندگیتونه
بجای توی صحنه بودن از پشت صحنه زندگیتون رو اداره بکنید کاری که تمام زن ها میکنند
یه دوستی دارم شرایطش مثل شما بود اما نه افسرده انقدر خوب مدیریت کرد شرایطش رو همسرش رو
من باورم نمیشه الان همسرش جایی بالاتر از خودش ایستاده دوست من تلاش میکنه برای رسیدن به همسرش اما همیشه حس افتخار و احترامش رو داره چون میگه من محرک بودم همسرم پتانسیلش رو داشت
گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند وقتی غبار معرکه نشست می رود
دلخوشی ها کم نیست مثلا این خورشید

mahboob93;636132 نوشت:
من فقط اینجا مشکلم رو گفتم که ببینم چطور از دست این حس و این فکرا راحت بشم. این حس حسرت و خسران و ...
چون به ایشون که چیزی نمیگم ولی میترسم بعد از یه مدتی خودشون از رفتارهام و .. متوجه بشن.
ایشون که هیچ گناهی نداشتن.
هیچ گناهی.
لذا نمیخواهم هیچ وقت غرورشون رو خورد کنم.

mahboob93;636129 نوشت:
من ایشون رو خیلی خیلی دوست دارم.
از نظر اخلاق و ایمان و محبت واقعا بی نظیر هستند.

خوب خداروشکر وضعیتتون اونقدرایی که تو پست اول شرح دادین بد نیست.یعنی الان با توضیحاتتون تصورات من که کلا به هم ریخت!
خیلی دوسش دارین.اخلاقتون به هم میخوره و احتمالا همدیگرو درک میکنین.اینا خیلی خوبن.
من چون خودمو میبینم و میدونم که با ادمی که درک و شعورش از من پایینتر باشه نمیتونم زندگی کنم پیشنهاد طلاق رو دادم.ولی با این توضیحات فکر میکنم همسرتون از شما پایینتر نیست.
ولی انگار فقط مشکل شما فشارهایی هست که روتون هست.(هم رسیدن به خونواده خودتون هم درامد خودتونو و همسرتون)
اینو یه بار گفتم بازم میگم.ببینین درسته اگه همسرتون علاوه بر این خصوسیات مثبت دکتری هم داشت و درامدش هم زیاد بود خیلی عالی بود ولی فکر میکنین چند درصد ازدواجا صددرصد مطابق ایده ال هامون صورت میگیره؟!
من خودم تا چن سال پیش مدرک و سواد خیلی برام مهم بود ولی الن بیشتر هوش و درک یه شخص برام مهمه.
.
والبته یه چیز دیگه هم هست و اون اینه که در ازدواج هردو طرف باید به رشد برسن نه اینکه ساکن بمونن.زن و شوهر باید مکمل هم باشن.ولی اگه قرار باشه همسرمون تو هیچ زمینه ای نتونه باعث رشدمون بشه این ازدواج درستی نیست.ممکنه شما تو زمینه تحصیلات بالاتر بشین و همسرتون در زمینه اعتقادات و این باعث رشد هردو میشه و اتفاقا خیلی هم عالی.

شما به عنوان خانوم خونه کاملا حق دارید که از این کارکردن ها خسته باشید.با همسرتون صحبتی کردین که دوست دارین دیگه کار نکنین؟

mahboob93;636329 نوشت:
پاسخ این سئوال آیا کمکی به بحث مون میکنه؟

ببینین من اعتقاد قلبی دارم که هر کس بایست در زمینه ای که استعداد داره کوشش کنه.

جون خدا این امانت رو بی جهت در اختیارش قرار نداده و در قبال اون مسئوله.

حالا اگر من که رشته ریاضی خیلی استعداد داشتم ( در حد المپیاد بودم ) و بعد رفتم فنی مهندسی و توش استعداد داشتم، به خاطر اینکه زن هستم کلا نبایست این کار رو میکردم؟

من جوابم به این سئوال نه است.

در عین اینکه قبول دارم که بایست زن بودن خودم رو هم فراموش نکنم.

به وظایف همسری و در آینده ان شاء الله مادری برسم.

لذا فعلا در این مقطع سنی ، بیشتر دارم روی تحصیل مانور میدم.

به این معنا نیست که همیشه من فقط دنبال تحصیلم

خیر.

همسری و مادری جایگاه جدایی توی ذهنم دارن

و برای اونها هم خیلی خوب وقت گذاشتم

البته اعتراف میکنم من مثل خیلی از خانومها به سر و وضع و .. نمی رسم

ولی این به خاطر سختی زندگی قبلی ام بوده

روزگار من رو مجبور کرد که خودم خودم رو اداره کنم و خیلی از نازها ی زنونه رو ندارم به همین دلیل

آخه حرفاتون این حسو منتقل میکنه که درس و پیشرفت علمی الویت اول و خیلی مهمه زندگیتونه

واسه همین گفتم زیاد توی قالب همسر و مادر جانمیشین الان ... منظورم این نیست که تواناییشو ندارینا ... اصلا

فقط توی این مقطع از زندگیتون ... همینجور که خودتون گفتین ... درس مهم ترینه : ) ... ایشالا موفق باشید به عنوان یه هم جنس به شما به شدت افتخار میکنم:Gol:

.

توی حرفاتون زیاد گفتین که همسرتونو دوس دارین و از نظر اخلاقی و مذهبی خیلی خوبن و شما عاشقشونید و فقط چن روز در ماه این حس بد نسبت بهشون میاد سراغتون

خب اون حجم عشقی که دارید میگید باید خیلی راحت بتونه این چن روزو بپوشونه که

maryam27;636424 نوشت:
خوب خداروشکر وضعیتتون اونقدرایی که تو پست اول شرح دادین بد نیست.یعنی الان با توضیحاتتون تصورات من که کلا به هم ریخت!
خیلی دوسش دارین.اخلاقتون به هم میخوره و احتمالا همدیگرو درک میکنین.اینا خیلی خوبن.
من چون خودمو میبینم و میدونم که با ادمی که درک و شعورش از من پایینتر باشه نمیتونم زندگی کنم پیشنهاد طلاق رو دادم.ولی با این توضیحات فکر میکنم همسرتون از شما پایینتر نیست.
ولی انگار فقط مشکل شما فشارهایی هست که روتون هست.(هم رسیدن به خونواده خودتون هم درامد خودتونو و همسرتون)
اینو یه بار گفتم بازم میگم.ببینین درسته اگه همسرتون علاوه بر این خصوسیات مثبت دکتری هم داشت و درامدش هم زیاد بود خیلی عالی بود ولی فکر میکنین چند درصد ازدواجا صددرصد مطابق ایده ال هامون صورت میگیره؟!
من خودم تا چن سال پیش مدرک و سواد خیلی برام مهم بود ولی الن بیشتر هوش و درک یه شخص برام مهمه.
.
والبته یه چیز دیگه هم هست و اون اینه که در ازدواج هردو طرف باید به رشد برسن نه اینکه ساکن بمونن.زن و شوهر باید مکمل هم باشن.ولی اگه قرار باشه همسرمون تو هیچ زمینه ای نتونه باعث رشدمون بشه این ازدواج درستی نیست.ممکنه شما تو زمینه تحصیلات بالاتر بشین و همسرتون در زمینه اعتقادات و این باعث رشد هردو میشه و اتفاقا خیلی هم عالی.

شما به عنوان خانوم خونه کاملا حق دارید که از این کارکردن ها خسته باشید.با همسرتون صحبتی کردین که دوست دارین دیگه کار نکنین؟

سلام مریم جان تایپک
http://www.askdin.com/thread46541-2.html#post636421
رو که محبوبه خانم نوشتن بخونید خیلی به شناخت وضعیت زندگیشون کمک میکنه
من که سر درد گرفتم با خوندنش اعصابمم ریخت بهم با خوندن اون به این نتیجه رسیدم که ایشون زیادی خوب هستن

محبوبه خانم محبوبه جان
دیگه کم کم دارم به فضل و کمالاتت شک میکنم ها! عزیز دلم اینجا که جای مشاوره گرفتن تخصصی (با توجه به مشکل مهمی که داری) نیست. این جا هرکسی یه حرفی میزنه حالا درست یا غلط ( البته به استثنای کارشناس محترم). شما اگه میخوای این مشکل بزرگ ( افسردگی درمان نشده+وضعیت خانوادگی خود و همسر+وضعیت خود همسر) رو حل کنی باید خیلی بیشتر و البته به روش درستی مایه بذاری. من که گفتم برو سراغ روانشناس های گردن کلفت و مجرب. اونم نه یکی دو جلسه بلکه چندین جلسه. حدودا سه ماه فقط طول میکشه که افسردگی شما درمان بشه ( تازه اگه خیلی حاد نباشه).اینجا و این تبادل اطلاعات غیر کارشناسانه ( چون خودت مستقیما میای نظر میگی میگم وگرنه اگه خودت رو مستقیم و به این شدت درگیر نظرات نمی کردی مهم نبود) فقط برای شما ناراحتی بیشتر رو بهمراه داره.
اینو کسی بهت میگه که خودش خیلی مدت درگیر این چیزا بوده ها.

http://www.askdin.com/thread46541-2.html
این موضوع حرفای متفاوتی از بحث های موضوع جاری داره
من حرفایی که قبلا زدم رو پس می گیرم و از ایشون عذرخواهی می کنم.
ولی بازم می گم که شما نباید به خودتون (زیاد) ببالید. شما در وجه اقتصادی بالاترید و ( به قول خودتون) ایشون از لحاظ دینداری از شما بهترن
چیزی که عوض داره گله نداره. شما از ایشون یاد بگیرین و ایشون از شما.:ok:
به قول دوستمون
در پناه قرآن . عترت باشید

m.r226;636498 نوشت:
http://www.askdin.com/thread46541-2.html
این موضوع حرفای متفاوتی از بحث های موضوع جاری داره
من حرفایی که قبلا زدم رو پس می گیرم و از ایشون عذرخواهی می کنم.
ولی بازم می گم که شما نباید به خودتون (زیاد) ببالید. شما در وجه اقتصادی بالاترید و ( به قول خودتون) ایشون از لحاظ دینداری از شما بهترن
چیزی که عوض داره گله نداره. شما از ایشون یاد بگیرین و ایشون از شما.:ok:
به قول دوستمون
در پناه قرآن . عترت باشید

دینداری رو باید تعریف کنیم
دین روی حقوق مردم خیلی حساسه
کجای دین اسلام چیزایی که این خانم در مورد رفتارای شوهرشون گفتن تایید میکنه؟

یا‌رقیه;636362 نوشت:
علیک سلام

هییییییییییییییییییییییی روزگار............ مُردَم از بی نقل و قول شدن(=نقل و قول نشدن)

حد اقل اگه حرفای من به درد نمی خوره یه کلنگ تو سرم بزنین:_loool:، بدونم حرفامو خوندین

صلوات زدن هم قبوله:ok:

عجب دوره ای شده..... یه پست دیگه بذارم، میشم عضو وفادار...........اون وقت هیششششششکی برا حرفام تره خورد نمی کنه:cry::geristan:

محسن کجایی، حداقل تو بیا یه صلوات بزن:cry:

جناب یا رقیه
خدا خیرتون بده. خندوندینم :دی
اینم به خاطر شما.

عاشق امام خامنه ای;636409 نوشت:
سلام محبوبه جان
نمیخوام ناامیدوارانه حرف بزنم با اینکه خیلی شوهرتون رو قبول دارید و دوستش دارید ولی خب تقصیر شوهرتون هم هست.ای کاش یکی هم با ایشون حرف میزد
ببینید مثلا شما گفتید که اومدن خواستگاری شما کلی قسط و قرض داشتن از ضرر فروش آپارتمانشون بعدش هم میان یه دختری میگیرن که هیئت علمیه و حقوقش دو برابر ایشون و میبرنش خونه پدرشون بعدش هم کل سرمایه رو میدن وثیقه برادرشون و کل مشکلات خانواده پدرشون هم بر عهده شوهرتونه چه مالی چه غیر مالی این اصلا مهم نیستا وظیفشونه که به پدر و مادرشون خدمت کنن ولی اینجاش اعصاب آدمو خورد میکنه که به شما که اینقدر دارین خرج این زندگی رو میدین هیچی نگفته.واقعا الان اصلا بحثم این نیست خب برادرشونه کل خانواده باید کمک کنن وقتی یه مشکلی پیش اومده نظر من اینه خانواده همسر با خانواده خود آدم فرقی نداره برادر ایشونم مثل برادر شما .منظورم اینه که یه زن خرج زندگی رو بده بعد کوچکترین مشورتی باهاش نشه که کل سرمایه رو بدن بره.منظورم این حس بده.خب بدیهیه که شما باید همچین حسی بهتون دست بده منم جای شما بودم همینجوری میشدم با اینکه شخصیت خودم جوریه که هیچ وقت مادیات برام مهم نبوده و درسم مثل شما برام خیلیییییییییییییییییییییییی مهمه نه به خاطر مادیات به خاطر یه حسایی که آدم فکر میکنه هیچ کاره است اعصاب منم بهم میریخت و دقیییییییییییقا احساس بی تکیه گاهی میکردم که شما گفتید و حس میکردم که ارزشی ندارم و فقط به عنوان یه منبع درآمد بهم نگاه میشه که خرج خانوادشون رو بدم و مشکلاتشون رو حل کنم
من فکر میکنم شاید مشکلتون به خاطر درآمد همسرتون و تحصیلاتش نباشه به خاطر این باشه که حس میکنید تلاشی که شما انتظار دارید برای زندگیتون نمیکنه که بهتر بشه.درست میگم یا خیر؟منظورم اینه که اگر شوهرتون شرایطش همینی بود که الان هست و تو همین وضع بودین اما یه حرکتی ازش میدیدین و یقین پیدا میکردین که داره همه ی تلاشش رو میکنه که شما راحت باشید و زیاد سختی نکشید و رفتارش مثل همین موردی نباشه که با شما مشورت نکنه باز هم احساس بی تکیه گاه بودن میکردین؟
اگه جواب این سوال رو بدید نظرمو در مورد راهکارایی که اگه خودم جای شما بودم انجام میدادم میگم

سلام دوست عزیزم
در مورد برادرشون، تصمیم شون کاملا احساسی بوده. یعنی مادرشون گریه افتاده بودند، ایشونم گفتن ما وام مون رو میدیم وثیقه کنند. در صورتی که شکر خدا پدرشوهرم اگر یه مقداری زودتر بجنبند و مقداری از دارایی هاشون رو نقد کنند، هیچ نیازی به ما ندارن هیچی، بایست کلی هم به ما کمک کنند که در جریان عروسی ما هیچی هم کمک نکردند. و ما هنوز داریم خرج عقد و عروسی و ... رو قسطی میدیم.
مشکل از منم هست.
راستش من اصلا زن با سیاستی نیستم. انقدر هیچی نگفتم که اینطوری شد.
بله دقیقا مشکل همینه. من شرایط فعلی همسرم رو قبل خواستگاری میدونستم. فقط جریانات مالی اش رو برام نگفته بود. یعنی فقط در همین حد گفته بود که پس انداز نداره ولی نگفته بود قرض و قسط داره. میزان حقوقش رو هم من هیچ وقت روم نشد بپرسم. مادرم از مادرشون پرسیده بود اونم 500 تومان بیشتر گفت. حالا نمی دونسته یا چی.. دیگه کار ندارم.
من فقط ازشون پرسیدم حقوق تون قدری هست که اگر من نخوام برم سر کار، بتونین زندگی رو اداره کنین؟ که گفت آره
و خوب پسری که اصلا دستش به خرج نبوده، خریدهای خونه رو هم مادر و ... انجام میدادن و خبری از خرجها نداشته، فکر میکرده که میشه با این پول زندگی کرد.
گواهش هم همه کارمندای دولت.
توی فامیل شون کارمند دولت ندارن. تازه بهش گفتم ببین همه کارمندهای دولتی که خانوم شون خانه داره، چرا شغل دوم دارن؟ چون حقوق کارمندی کفاف نمیده.
اینم تقصیر من بود که بیشتر سئوال نکردم و تقصیر ایشون که شفاف نگفتند. یعنی به ذهن شون نرسیده بود که مهمه و بایست کامل شرح بدن.
یه موقعهایی بهش میگم کاش توی خواستگاری گفته بودی اینها رو. حداقل اینقدر شوکه نمی شدم.

ولی اگر شوهرم بیشتر دل بده به زندگی، اول اولویتش زندگیش باشه، برای زندگیش بال بال بزنه نه برای خونواده اش که نیازی هم به کمک ما ندارند. خونواده اش فکر میکنن من که جقوقم خوبه وضع مونم خوبه. لذا فکر نکردن با این تصمیم شون برای خرج نکردن دارایی شون و قرض از ما چه فشاری به من میاد. نمی دونم چطور بهشون حالی کنم؟ در عین اینکه دوست ندارم رابطه مون بهم بخوره.
یعنی کامل برعکس پدر منن. پدر من هر فشاری به خودش میاره که ما اذیت نشیم. اونها برعکس. نمی دونم به خاطر اینکه تنبل و راحت طلب هم هستند. اینطوریه؟
الان برادر شوهرم به خاطر اینکه میخواسته بدون زحمت یک شبه میلیاردر بشه، یک شبه میلیاردی ضرر کرده و ...
پدر شوهرم پیره ولی جوان هم که بوده یه فردی بوده که مسئولیت همه چیز حتی چک هاش و .. رو میانداخته رو دوش خانومش. هنوز دقیق نشناختم شون که بیبنم چرا اینطورین دقیقا. تفسیر خودم رو گفتم. ولی خوب از مدل رفتاری شون خوشم نمیاد.
مثلا توی این قضیه برادر شوهرم، بقیه برادر شوهرها اصلا کمکی نمی کنن. تنبلن. هی یه کار رو پشت گوش میاندازن. پیگیری های لازم رو مادرشوهرم میکنه از پسرهاش و کلی قربون صدقه شون میره تا یه کار کوچیک مثلا زنگ زدن به وکیل و .. رو بکنن.
شوهرم از بقیه شون خیلی بهتره. نسبت به اونها مسئولیت پذیر تره و مادرشوهرم بیشتر از شوهرم میخواد که کارهای برادرش رو پیگیری تلفنی و .. کنه.

اهورانی;636412 نوشت:
سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
راستش من تازه تایپیک شما رو دیدم یه چند صفحه ای از نظرات دوستان و نسخه پیچیه تمام دوستان رو هم خوندم گه گاه بسیار درست و منطقی گه گاه تند و دوستانه
البته بستگی به دیدگاه داره
کی گفته همیشه مرد ها باید تکیه گاه باشن اون ها هم آدمیزاده هستن
اگر اشتباه نکنم زکات علم آموزش دادنه اونه
و تا حالا هزار بار خوندم و شنیدم پشت سر یک مرد موفق یک زنه موفق و مدبر بوده
شما اشتباه میکنید اگر تصور میکنید روزی بخاطره فرزندانتون ممکنه از کار کردن کناره بگیرید چون اجتماعی شدید چون اهلی جامعه شدین
تصور من اینه اگر به دکترا علاقه مند هستین چاره ای ندارین پا به پای همسرتون از نو شروع کنید این چه طرز تفکر اشتباهیه که زن ها دارند چرا همیشه مردان باید کوله بار مشکلات زندگی رو به دوش بکشن و تکیه گاه زن باشند یه جاهایی زن ها تواناتر هستن باید هم کوله بار زندگی رو بردارن و هم تکیه گاه باشن
خوب حقوق شما بیشتر باشه اصلا توانایی شما برای کار کردن خوب بلاخره باید این موازنه زندگی بر قرار بشه و برای شما فعلا این طوریه
به اعتقاد من زمان آموزشی همسرتون توی درس تصور کنین دانشجوی شماست و اگر حقیقتا از درامد کم همسرتون راضی نیستین از درامد خودتون وارد زندگی نکنید
یعنی اجازه بدین همسرتون با همون در آمد کم مسولیت زندگی رو به دوش بکشه و براش فکری بکنه
بگذارید اون به فکر چاره باشه نه شما
شما اصلا حق نداشتین درامد خودتون رو بخاطر آسایش خودتون وارد زندگی کنید و بعد بهش خرده بگیرین
فکر کنین زندگی مشترکتون دو واحد درس تخصصی شماست چطور پاسش میکردین ناپلئونی یقینا اون قدر باهاش تمرین میکردین تا قلق اون درس دستتون بیاد حالا نوبت زندگیتونه
بجای توی صحنه بودن از پشت صحنه زندگیتون رو اداره بکنید کاری که تمام زن ها میکنند
یه دوستی دارم شرایطش مثل شما بود اما نه افسرده انقدر خوب مدیریت کرد شرایطش رو همسرش رو
من باورم نمیشه الان همسرش جایی بالاتر از خودش ایستاده دوست من تلاش میکنه برای رسیدن به همسرش اما همیشه حس افتخار و احترامش رو داره چون میگه من محرک بودم همسرم پتانسیلش رو داشت
گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند وقتی غبار معرکه نشست می رود
دلخوشی ها کم نیست مثلا این خورشید

سلام دوست عزیز
تا حدودی حق با شماست.
البته خدا شاهد است، من تا به حال منتی سر شوهرم به خاطر حقوق نگذاشتم. یعنی طلاها را فروختیم یک کلمه نگفتم و ..
یعنی اصلا ایشون فراموش کردند که قول داده بودند دوباره برایم بخرند. در این حد اصلا حرفی از اونها وسط نیاوردم...
ولی شدیدا نکرانم.
من نگفتم میخوام کاملا همه مشکلات زندگی روی دوش همسرم باشه.
من دقیقا میخوام به اندازه توانم مشکلات روی دوشم باشه. و الان چیزی که هست بیش از توانمه.
چند ماه دیگه سالگرد ازدواجمونه. من یک سال به این منوال رفتم.
ولی بایست قبول کنیم که زن ریحانه است. قهرمان زندگی نمی تونه باشه.
می شکنه.
و اینکه من نمی خوام بشکنم فکر می کنین خودخواهیه؟
نه.
من موظفم به خاطر فرزندم هم شده، نشکنم.
به خاطر بچه ی نداشته مون هم شده، بایست هر کس نقشش درست باشه.
ببینین پدرشوهرم رفتار اشتباهی داشته و بی مسئولیت هایی داشته که پسرهاش مرد بودن رو درست یاد نگرفتند.

مادر شوهرم کار این یک سال من رو کرده.
یعنی خودش همه کاره بوده. البته خانه داره ولی همه کاره مدیریت خونه و بیرون خونه و .. بوده.
ولی این زندگی شکست خورده. چرا؟
چون حاصلش برادر شوهری هست که خرابی به بار اورده.
زندگی مــــــــــــــــــــــــــــــــرد هم میخواد.
من نمی خوام ادامه دهنده راه اونها باشم.
که این روند به همین نحو ادامه پیدا بکند به جاهای خوبی نرسیم.
کاش می نوشتین دوست تون چطوری این قضیه رو مدیریت کردن؟
من اینجام که از تجربه های بقیه درس بگیرم و بفهمم چیکار کنم.

maryam27;636424 نوشت:
خوب خداروشکر وضعیتتون اونقدرایی که تو پست اول شرح دادین بد نیست.یعنی الان با توضیحاتتون تصورات من که کلا به هم ریخت!
خیلی دوسش دارین.اخلاقتون به هم میخوره و احتمالا همدیگرو درک میکنین.اینا خیلی خوبن.
شما به عنوان خانوم خونه کاملا حق دارید که از این کارکردن ها خسته باشید.با همسرتون صحبتی کردین که دوست دارین دیگه کار نکنین؟

بله من انقدر تایپ کردم برای سه تا موضوع که فکر میکردم همه ابعاد قضیه رو شرح دادم. ولی ظاهرا خوب بیان نشده بوده و خیلی ها برداشت های دیگه داشتند.
با ایشون صحبت کردم و میدونن که اگر بچه دار بشیم من اولویتم بچه است و یه مدتی نمیرم سر کار. میخوام فقط حواسم به تربیت بچه باشه و دوران بارداری هم فقط مطالعه در این زمینه و ...
خیلی دوست داشتم که برای شروع دکتری هم یه مدت مرخصی بگیرم و بشینم مقدمات ادامه تحصیلم رو فراهم کنم مثل زبان و مقاله و ... ولی راستش نمی دونم مشکل توکل نداشتن منه یا ... که میترسم از کارم مرخصی بگیرم.
ضمن اینکه ما بایست یک ترم قبل اعلام کنیم، لذا تا مهر آینده که بایست همچنان سر کار بروم.
پس فعلا بایست به فکر یک استراتژی خوب باشم تا مهر آینده.
شکر خدا شوهرم اهل این هست که ازش انتقاد بکنم. البته سریع ترتیب اثر نمیده. شاید هم من بلد نیستم درست حرف بزنم.
بعد از مدتها میرسه به حرفی که من بهش زده بودم. و وقتی به اون نکته رسید دیگه خودش رعایت میکنه.
مثلا در مورد پول، بهش گفتم ببین احساسی نگاه نمی کردی. هیچ پدر و مادری نیستن که اول زندگی از جوون شون انتظار داشته باشن بتونه بهشون قرض بده. ما بایست شرایط مالی مون رو بهشون میگفتیم تا بدونن ما توی چه وضعی هستیم.
بعد بهش گفتم ببین این پول وثیقه قبضه میشه توسط دادگاه. من تجربه دارم. یه مورد مشابه توی نزدیکان بود. به این زودی ها این پول به ما بر نمیگرده.
ولی قبول نکردند.
حالا رسیدن به حرف من.
نمی دونم طبیعیه که مرد به حرف زن و عقل زن اعتماد نداشته باشه اوایل زندگی؟
من این رو گذاشتم به حساب اینکه هنوز اولویتش من نیستم. هنوز اول میخواد خونواده اش رو راضی کنه. خیلی نگران من نیست. چون منم خیلی آه و ناله نکردم از شرایط.
شایدم سیاست نداشتم که بهش بفهمونم کارش درست نیست و اول مسئول منه. بعد مسئول خانواده اش.
نمی دونم والاا...

Miss Chadoriii;636431 نوشت:

خب اون حجم عشقی که دارید میگید باید خیلی راحت بتونه این چن روزو بپوشونه که

ببینین فقط جنبه تحمل کردن نیست. که حالا بگیم عشق باعث میشه که من تحمل کنم.

من اعتقاد دارم حتما حتما بایست نقش های ما در زندگی اصلاح بشه

زندگی روزهای سخت تری هم داره

اونجاست که من واقعا نیاز دارم تکیه کنم.

دوست دارم شوهرم مثل پدرم باشه نه مثل پدرش.

ما همیشه چون پدرم رو داشتیم هیچ نگرانی نداشتیم. برای ما به آب و آتیش میزد. یه تکیه گاه محکم بود برامون

ولی پدر ایشون بیشتر شبیه یک ناظر هستن توی خونه

و بقیه نظرات شون رو یه جوری به ایشون دیکته میکنن.

یعنی فکر اصلی خونه ، فکر مادرشوهرم هست.

اینجوری خوب نیست. اصلا.

میخوام شوهرم پیشرفت کنه.

نه فقط به خاطر خودم

بلکه به خاطر بچه های آینده مون.

موضوع قفل شده است